0

داستــانهاي كوتـــــاه پيـــــــــامكي

 
Mohebbane_zahra
Mohebbane_zahra
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 1720
محل سکونت : ا.غ

داستــانهاي كوتـــــاه پيـــــــــامكي

مردی که یادش رفت

مردی که خیلی عاشق بود پشت شیشه آسمانخراش نشسته و سیگار می کشید . مرد آنقدر عاشق بود که وقتی آخرین پک را به سیگار زد یادش رفت که باید ته سیگارش را پایین بیاندازد ، نه خودش را.


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دلتنگی های اژدهای شهر بازی

چند متر به دریای جنوب چین نزدیک می شوم. چند متر از دریای جنوب چین دور می شوم.چند متر به دریای جنوب چین نزدیک می شوم. چند متر از دریای جنوب چین دور می شوم.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
صدقه

پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد . دست برد و از جیب کوچک جلیقه اش سکه ای بیرون آورد . در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد " صدقه عمر را زیاد می کند" منصرف شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


آشغال ها

زن گفت " نگذارشون بیرون تا وقتی ماشین می آد . باز این لعنتی ها پارش می کنن و بوی گندشون کوچه رو ور می دار"مرد قبل از گره زدن پلاستیک روی آشغال ها سم ریخت و گفت " دیگه کارشون تمومه ، فردا باید جنازه هاشون رو شهر داری گوشه و کنار خیابون جمع کنه " و کیسه زباله را بیرون برد . فردا روزنامه ها تیتر زدند : " مرگ خانواده پنج نفره بر اثر مسمومیت ناشی از خوردن پس مانده های غذایی"

امام حسن عسگری : ما حجت خدا بر مردم و مادرم حجت خدا بر ماست
خدای عز وجل :‌ای پیامبر اگر علی نبود تو را نمی افریدم و اگر فاطمه نبود هیچکدامتنان را

 

 

سه شنبه 18 مهر 1391  10:47 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها