- حالا هنگام سعي در رسيده است
گويي هنوز آواي پرغصه هاجر، به گوش ميرسد، که «هل بالوادي من انيس؟».
گويي هنوز اين هاجر است که هرولهکنان در هرم آفتاب ظهر بيابان مکه، از اين سراب به آن سراب در جست و جوي آب است .
اي مضطر، خسته مشو، خسته مشو، در باطن اين سعي تو چشمه زمزم نهفته است.
حکايت آن وادي خشک و سوزان، حکايت دنياي ماست، و آب، تمثيل حيات طيبه و اخروي است و انسان فطرتاً تشنه و عطشان آب حيات است و اين آب، از چشمه ولايت و خلافت ميجوشد که در قلب تو است.
«امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاءالارض». اي مضطر خسته مشو، آب زمزم اجر سعي تو است، مبادا که اين سرابهاي فريبنده تو را به ياس بکشاند، که يأس، چشمههاي روح را ميخشکاند، سعي بين صفا و مروه سعي بين خوف و رجاست و خوف و رجا، بالهاي طيران اليالله هستند.
و عاقبت سعي تو، چشمه زلالي است که از زير پاي اسمعيل جوشيده است. يعني که اي انسان، چشمههاي حيات طيبه از منابع غيب، اما از درون همان فطرت پاکي ميجوشد که بر آن تولد يافتهاي.
خسته مشو، از مضطر، خسته مشو، سعي تو مشکور افتاده است و دعايت به استجابت رسيده.
- وقوف به عرفات
مناسک حج از يک سو تمثيل سيري است که انسانهاي متکامل به سوي الله طي ميکنند و از سوي ديگر، تذکاري است بر تاريخ زندگي انسان بر کوکبه ارض در منظومه شمسي و اينچنين وقوف در عرفات هم براي کسب معرفت و عرفان است و هم... براي تأمل و تفکر در تاريخ حيات انسان بر کره زمين. و «وقوف» هم به معناي درنگ و تأمل آمده است و هم به معناي آگاهي و عرفان، و همين عرفان است که در مشعرالحرام بايد به شهود متنهي شود.