دیدار استاد و شاگرد
« حسین بوبهرژ ، معلم شهید ستاری »
تیمسار نسبت به دوستان و آشنایان قدیمی بسیار حق شناس بودند . روزی یکی از دوستانم ، مشکلی داشت که به دست شهید ستاری حل میشد . آن دوست نزد من آمد و خواست تا به سبب آشناییام با ایشان کاری کنم تا مشکلش حل شود . به او گفتم تیمسار را من میشناسم ، اگر کاری از دستشان بر بیاید نسبت به من دریغ نخواهند کرد .
فردای آن روز به ستاد فرماندهی نیروی هوایی رفتم . وقتی به دژبانی رسیدم ، جلوم را گرفتند و پرسیدند : کی هستی و با چه کسی کار داری ؟ گفتم :
با تیمسار ستاری کار دارم .
دژبان گفت :
به دفتر ایشان بگویم چه کسی آمدهاند ؟
گفتم :
روزی بنده معلم ایشان بودهام .
هماهنگیهای لازم انجام شد . بلافاصله سربازی آمد و مرا به دفتر ایشان راهنمایی کرد . هنوز به ساختمان فرماندهی وارد نشده بودم که تیمسار خودشان جلو در ساختمان به استقبال من آمدند . ایشان با گذاشتن احترام نظامی سلام دادند و مرا در آغوش کشیدند .
چند نفر افسر ارشد که در آنجا حضور داشتند از حرکت تیمسار متعجب شدند . تیمسار رو به آنها کرد و گفت :
ایشان معلم من هستند .
سپس در حالی که دستم را در دستش گرفته بود و به گرمی میفشرد . مرا به دفتر کارش برد . ایشان پس از شنیدن حرفهای من ، با درایت خاصی آن مشکل را حل کردند .”