0

اشعاري منتخب از مجموعه شعر «مرثيه خاك» احمد شاملو

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

اشعاري منتخب از مجموعه شعر «مرثيه خاك» احمد شاملو

 

اشعاري منتخب از مجموعه شعر «مرثيه خاك» احمد شاملو
به جستجوي تو در معبر بادها مي گريم/ در چار راه فصول، در چار چوب شكسته پنجره ئي كه آسمان ابر آلوده را قابي كهنه مي گيرد.....

 

 

 

  مرثیه

 

به جست و جوی تو

بر درگاه ِ كوه می گریم،

در آستانه دریا و علف.

به جستجوی تو

در معبر بادها می گریم

در چار راه فصول،

در چار چوب شكسته پنجره ئی

كه آسمان ابر آلوده را

قابی كهنه می گیرد.

. . . . . . . . . . . .

به انتظار تصویر تو

این دفتر خالی

تاچند

تا چند

ورق خواهد زد؟

***

جریان باد را پذیرفتن

و عشق را

كه خواهر مرگ است.-

و جاودانگی

رازش را

با تو درمیان نهاد.

پس به هیئت گنجی در آمدی:

بایسته وآزانگیز

گنجی از آن دست

كه تملك خاك را و دیاران را

از این سان

دلپذیر كرده است!

***

نامت سپیده دمی است كه بر پیشانی آفتاب می گذرد

- متبرك باد نام تو -

و ما همچنان

دوره می كنیم

شب را و روز را

هنوز را...

هملت

بودن

یا نبودن...

بحث در این نیست

وسوسه این است.

***

شراب ِ زهر آلوده به جام و

شمشیر به زهر آب دیده

در كف دشمن.-

همه چیزی

از پیش

روشن است و حساب شده

و پرده

در لحظه معلوم

فرو خواهد افتاد.

پدرم مگر به باغ جتسمانی خفته بود

كه نقش من میراث اعتماد فریبكار اوست

وبستر فریب او

كامگاه عمویم!

[ من این همه را

به ناگهان دریافتم،

با نیم نگاهی

از سر اتفاق

به نظاره گان تماشا]

اگر اعتماد

چون شیطانی دیگر

این قابیل دیگر را

به جتسمانی دیگر

به بی خبری لا لا نگفته بود،-

خدا را

خدا را !

***

چه فریبی اما،

چه فریبی!

كه آنكه از پس پرده نیمرنگ ظلمت به تماشا نشسته

از تمامی فاجعه

آگاه است

وغمنامه مرا

پیشاپیش

حرف به حرف

باز می شناسد

***

در پس پرده نیمرنگ تاریكی

چشمها

نظاره درد مرا

سكه ها از سیم وزر پرداخته اند.

تا از طرح آزاد ِ گریستن

در اختلال صدا و تنفس آن كس

كه متظاهرانه

در حقیقت به تردید می نگرد

لذتی به كف آرند.

از اینان مدد از چه خواهم، كه سرانجام

مرا و عموی مرا

به تساوی

در برابر خویش به كرنش می خوانند،

هرچندرنج ِمن ایشان را ندا در داده باشد كه دیگر

كلادیوس

نه نام عــّم

كه مفهومی است عام.

و پرده...

در لحظه محتوم...

***

با این همه

از آن زمان كه حقیقت

چون روح ِ سرگردان ِ بی آرامی بر من آشكاره شد

و گندِِِ جهان

چون دود مشعلی در صحنه دروغین

منخرین مرا آزرد،

بحثی نه

كه وسوسه ئی است این:

بودن

یا

نبودن

تمثیل

در یكی فریاد

زیستن -

[ پرواز ِ عصبانی ِ فـّواره ئی

كه خلاصیش از خاك

نیست

و رهائی را

تجربه ئی می كند.]

و شكوهِ مردن

در فواره فریادی -

[زمینت

دیوانه آسا

با خویش می كشد

تا باروری را

دستمایه ئی كند؛

كه شهیدان و عاصیان

یارانند

بار آورانند.]

ورنه خاك

از تو

باتلاقی خواهد شد

چون به گونه جوباران ِ حقیر

مرده باشی.

***

فریادی شو تا باران

وگرنه

مرداران!

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

پنج شنبه 6 مهر 1391  10:33 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها