در جامعة مدرن معیار تقسیم کار با فرایند تمایزپذیری و تفکیک مشخص می شود ولی در نظام اسلامی ضمن بهره گیری از این سازوکار از سازوکار ادغام و یکپارچهسازی نیز استفاده می شود.
یکی از تفاوت های کلیدی نظام اسلامی با جامعه مدرن، هدف و غایت انجام هر نقش است. در نظام اسلامی غایت فعل فردی یا اجتماعی باید تقرب الهی و عاملی برای نزدیکی به خداوند متعال باشد. ازاینرو حتی اگر نقشی مثل پدری یا مادری یا ایفای یک فعالیت اجتماعی مشروع در نیت انجام خالص برای خدا نباشد در آن شایبة شرک وجود دارد و این یعنی دوری از خداوند. بر این مبنا نقشی به ظاهر مشروع و موجه اگر از حیث نیت مندی خالی از غیر باشد مقبول حضرت حق واقع می شود، در غیر این صورت خیر.
در حالت دوم، وضعیت بهگونه ایاست که صورت نقش هم به شدت مذمت شدهاست. در این مورد هم، چون نص صریح وجود دارد، تکلیف روشن است.در این حالت، نقش فردی یا اجتماعی تأکید و تصریح کاملاً واضحی ندارد ولی آنچه آن را مشخص می کند آن است که با سایر نقش های واضح و مشخص مغایرت و ناهم جهتی پیدا نکند.
مخالفت جامعة مدرن با نقش های خانگی زنان و نقش های سنتی متداول در گذشته به دلیل مسئله ای است که در بالا به آن اشاره شد. از سوی دیگر باید توجه نمود که نقش انسجامدهندگی که دین به خوبی متکفل انجام آن در سطح فردی و اجتماعی بود، در فلسفة مدرن به نهادهای دیگر مثل سازمان های مدنی و … سپرده می شود و البته که آنان حتی در جامعة مدرن از پس انسجام یافتگی و همبستهسازی برمی آیند و حتی در درون خود دارای تعارض و تضاد تام هستند. |
به عبارت دیگر معیار ارزشمندی برای این دسته از نقش ها، هم جهتی با نقش های مشخص، مصرح و امضایی اسلام است و تا زمانی که مغایرتی با آنها پیدا نکنند، خود به خود دارای اشکال نیستند. در مورد این دسته از نقش ها باید گفت که سهم عامل مدیریت زمان بسیار مهم است و عنصر برنامه ریزی و سازماندهی و مدیریت زمان بسیار کمک کنندهاست.به نظر می رسد مطلق نقش اقتصادی زنان در جامعه از این سنخ باشد و تا زمانی که با نقش تربیتی زنان در خانه مغایرت نداشته باشد و هم جهت و بلکه مقوم و تکمیلکنندة آن نیز باشد، مفید هم واقع می شود و ارضاکنندگی فردی و اجتماعی نیز دارد.
در جامعة مدرن هم به جهت آنکه سر ستیز با سنت و هر آنچه سنتی است وجود دارد، تعالیم و براهین دینی و کتاب مقدس از باب سنت مورد توجه قرار نمی گیرد و معیارهای دیگری مانند عقل خودبنیاد بشری مورد توجه و قانون گذاری واقع می شود. کنار گذاشتن سنت های دینی و پذیرش عقل مدرن با توجیه امکان به روز شدگی مداوم توسط عقل عاملی است که در ذات فلسفة مدرن وجود دارد. در این فلسفه، سنت دینی کهنه و قدیمی است و عقل مدرن قابلیت بهروزشدگی دارد.
مخالفت جامعة مدرن با نقش های خانگی زنان و نقش های سنتی متداول در گذشته به دلیل مسئله ای است که در بالا به آن اشاره شد. از سوی دیگر باید توجه نمود که نقش انسجامدهندگی که دین به خوبی متکفل انجام آن در سطح فردی و اجتماعی بود، در فلسفة مدرن به نهادهای دیگر مثل سازمان های مدنی و … سپرده می شود و البته که آنان حتی در جامعة مدرن از پس انسجامیافتگی و همبستهسازی برمی آیند و حتی در درون خود دارای تعارض و تضاد تام هستند.
نکتة کلیدی دیگر در این رابطه توجه به روش های منسجمسازی در نظام مدرن و اسلامی است که نقش ها نیز در این میان، سهم خویش را می یابند. به عبارت دیگر، ارزشمندی نقش ها از باب توجه به کارآمدی آنها در جامعه و حتی بهره-وری آنان، ارتباط وثیقی با سازوکارهای تقسیم کار و مکانیزم های همبستهسازی اجتماعی پیدا می کند.
در جامعة مدرن معیار تقسیم کار با فرایند تمایزپذیری و تفکیک مشخص می شود ولی در نظام اسلامی ضمن بهره گیری از این سازوکار (که البته جای خود را دارد) از سازوکار ادغام و یکپارچهسازی نیز استفاده می شود. شایان ذکر است باید ارزشمندی نقش را با توجه به این معیار هم ارزیابی کرد.وقتی نقش اجتماعی یا اقتصادی زنان در جامعه ای با معیار تفکیک سنجیده می شود حکمی دارد و وقتی با معیار یکپارچگی و ادغام مورد ارزیابی قرار میگیرد حکم دیگری می یابد. پدیدة اشتغال زنان بهطور کلی و یا با تفکیک کارکرد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حتی فرهنگی آن در داخل منظومه و مجموعه ای از عوامل فوق مورد ملاحظه و بررسی قرار گیرد.
دکتر شهلا باقری /عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت معلم
منبع :ماهنامه زمانه شماره 23-24