تقدیم به روح شهید صارمی
برای روزهای ماندن می توان نوشت و سرود و برای روزهای رستن و روییدن و نه ... برای روزهایی که دریا بوی مرداب می دهد و خورشید از درخشش ستاره می نالد !
زندگی بوی رستن است و بوی روییدن و خبرنگاری شاخه ای از زندگی است که بالهای بلندی برای پرواز می خواهد اما این بالها را بسیار ساده و آسان می توان چید. می توان قفس های بزرگی برای پروانه های بال سوخته ساخت که در آن قفسها به تمنای بهاری که دور و سرکش است خود را به در و دیوار قفس کوبید ...
زندگی برای من زیستن در گزارش زندگی است و گزارش تصویری از واقعیت های حیات در قالب یک خبر تشریحی و توصیفی است و گزارشی هنرمندانه که در سطر سطر روزنامه می روید اما روزنامه را از من گرفته اند ... از؛ من نوعی ؛که باید در جست وجوی خاک مقدس تحریریه باشد / اما دیگر خاک تحریریه هیچ روزنامه ای مقدس نیست زیرا دیگر کمتر خبرنگاری واقع گرا و مستند نویس رامی توان یافت و کمتر گزارشگر صادقی را ...
هرچه است تمنای یک خط خبر بی معنی است در وا نفسایی که میلیونها خبر از در و دیوار برایت می بارد و تو چقدر ناامیدانه به دنبال خبر اختصاصی خودت می گردی ...خبری که اصلا وجود ندارد ...
۱۷مرداد ماه را روز خبرنگار نامیده اند به بهانه شهادت آن بزرگمرد جوانمرد خبرنگار شهید صارمی در افغانستان پرخبر و مغموم ... آنجا که تلواسه های رنج کودک افغانی شنیده می شود و غروب اندوهبار زن افغانی و گلوله های باریده بر سر آنان در طول سالیان دراز ... و این وقایع دیگر مغمومت نمی کند زیرا دیگر همچون شهید صارمی نیستی که به آب و آتش بزنی تا در بستر خون و آتش برای خوانندگان روزنامه ات یک سطر از زندگی را بنویسی ...
دیگر هیچ روزنامه ای جذبت نمی کند برای اینکه روزنامه ها به روزمرگی افتاده اند و تو نیز .. به رغم اینکه هنوز خاک مقدس تحریریه را دوست داری که سجده کنی و در کهنگی فکر گزارش نویسی ات غرق شده ای .. گزارشی برای زندگی و این افسوس برخود که چگونه قلم روزانه ات و ادبیات روزمره ات را چه با دست خود و چه به دست دیگران از خود گرفته ای و تو چه تسلیم این بی هویتی ...
v