با عرض سلام و وقت بخیر به دوستان گل راسخونی.
من یادم هست خیلی راحت مدرسه رفتم و گریه هم نکردم. ما توی مدرسمون یه سیاه چال داشتیم که البته پناهگاه بود و تغییر نام داده بودنش.
کسانی که ضعیف بودند یا تکالیفشان را انجام نمی دادند برای تنبیه می فرستادند اونجا.
یکی از بچه ها همیشه تنبیه می شد، یه بار که خانم کبیرپور که معلم کلاس اولمون بود می خواست تنبیهش کنه، من بهشون گفتم چرا اینقدر این رو تنبیه می کنی؟
ایشون فرمودند: می خوای تو به جاش برو سیاه چال، منم گفتم باشه.
از کلاس که بیرون رفتم، آمدند گفتند نمی خواد بری اونجا.
از فرداشم به اون بچه کمک کردم تا درسش قوی بشه.
موفقیت و شادی شما عزیزان را خواهان و خواستارم.