0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

درآمدی بر کیهان‏شناسی در قرآن

درآمدی بر کیهان‏شناسی در قرآن

مصباح یزدی ، محمد تقی

درباره «جهانشناسی‏»و یا به تعبیر درست‏تر:کیهان‏شناسی (1) در قرآن، دو نکته را توضیح می‏دهیم:
نکته‏ی اول:در قرآن کریم،بحث درباره‏ی جهان و طبیعت و انسان،به طور استطرادی (2) و تطفلی (3) ،به میان آمده است و شاید هیچ آیه‏ای نیابیم که مستقلا و مستقیما به ذکر آفرینش جهان و کیفیت وجود آسمانها و زمین،پرداخته باشد.هماره این بحث‏ها، به منظوری دیگر،عنوان شده است:
در موارد بسیار،گفتگو از آفرینش جهان و انواع آفریده‏ها،برای آگاهانیدن انسان و رهنمونی اوست‏به عظمت الهی و سترگی حکمت‏هایی که خدا در آفرینش به کار برده است.
در پاره‏ای از موارد،نعمت‏های خدا در آسمان و زمین به تفصیل یادآوری شده است‏تا انگیزه‏ای باشد برای شکر و حقشناسی،و در همه جا،نیز،این هدف،ممکن است منظور باشد که: انسان با نگرش به عالم از آن جهت که آفریده‏ی خدا و در چنبره‏ی تدبیر اوست،معرفت فطری و شناخت‏حضوری خود را شکوفایی دهد و شدت و نیروی بیشتری بخشد.نیز انگیزه‏هایی دیگر که می‏توان در«تفاصیل آیات‏»به آنها برخورد.
بنابر این،این آیات،همه جا ضمن اینکه اشاره‏ای به چگونگی آفرینش موجودات می‏کند،می‏خواهد خدا را به انسان نشان بدهد و عقربه‏ی دل او را در جهت‏خدا نگاهدارد.
به عبارت دیگر:قرآن،کتاب فیزیک،گیاه‏شناسی،زمین‏شناسی و یا کیهان‏شناسی نیست، قرآن،کتاب انسان‏سازی است و نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقی(تقرب به خدای متعال)نیاز دارد،به او بیاموزد. (4)
پس،از مطالب دیگر،هر چه در این کتاب عظیم و شریف،ذکر شده،به جهت رابطه‏ای بوده که با این هدف می‏داشته و در راه تحقق آن،مؤثر می‏بوده است.
برخی که آشنایی کافی با قرآن نداشته یا تحت تاثیر موج‏هایی از فرهنگ‏های بیگانه،واقع شده بوده‏اند،بی‏حجتی،تلاش کرده‏اند تا بسیاری از مسائل را به قرآن نسبت دهند یا برای کشف پاره‏ای از مسائل علمی،از آیات قرآن کمک بگیرند و یا ادعا کرده‏اند که:همه چیز و هر چیز را می‏توان از قرآن بیرون کشید و حتی گفته‏اند که:غربیها صنعت‏ها را از قرآن استنباط کرده‏اند!
نمونه‏ی این کژاندیشی را می‏توان در تفسیر«طنطاوی‏» (5) دید.
او در زمانه‏ای می‏زیست که علوم غربی،تازه به مصر راه یافته و فرهنگ اروپایی برافکار مسلمانان،سیطره پیدا کرده بود،و او به گمان خود،برای آنکه مسلمانان را از فریفتگی در برابر فرهنگ غربی باز دارد،در کتاب‏«جواهر القرآن‏»،کوشید تا بسیاری از مسائل علمی را با آیات قرآنی تطبیق دهد!
شاید اگر از وی پرسیده می‏شد که آیا فرمول بمب اتمی را هم می‏توان،در قرآن کشف کرد،بی‏میل نبود که بگوید:آری!
برخی دیگر،همچنان تحت تاثیر فرهنگ غربی،چنین می‏اندیشند که قرآن مردم را به علوم طبیعی و شناخت طبیعت،دعوت می‏کند و می‏خواهد جامعه‏ی انسانی از این راه،به ترقی و تکامل علمی و تکنیکی دست‏یابد و معتقدند که روش‏های قیاسی،میراث فرهنگ یونانی است که قرآن با آن به مبارزه برخاسته،زیرا روش قرآن،روش استقرائی (6) است چرا که بر مطالعه طبیعت‏بسیار تحریض می‏کند و چنین مطالعه‏یی جز با روش تجربی (7) و استقرائی امکان‏پذیر نیست.
مسلمانان صدر اسلام،این روش را از قرآن آموختند و به پیشرفتهایی نیز نائل آمدند ولی بعدها به تدریج،فرهنگ یونانی بر مسلمین غالب آمد و آنان را از راه درست‏خویش، به بیراهه افکند و به راههای فلسفی کشانید.
اینک،اگر ما بخواهیم به قرآن باز گردیم،باید روش قیاسی[و نظری یونانی]را کنار بگذاریم و دوباره چون قرون اوائل اسلام،بکوشیم تا با متد تجربی کار کنیم که همان متد قرآن است.
گاه در طریق استدلال،می‏گویند که قرآن مشحون از آیات شناخت طبیعت است و حتی نام سوره‏های بسیاری از قرآن،از موجودات طبیعی گرفته شده است:زنبور عسل(نحل)، گاو(بقره)،عنکبوت،انجیر(تین)،فیل و...المائده،الانعام،الرعد،النور،النمل،الزخرف، الدخان،النجم،القمر،الحدید،الفجر،الشمس،اللیل،الزلزله،مانند همین دسته‏اند.
گروهی دیگر می‏گویند:روش قرآن،روش تحصلی و تحققی (8) است،بنابر این اگر بخواهیم درست از روش قرآن استفاده کنیم،باید از فلسفه پوزی تیویسم (9) پیروی نماییم. وچنانکه می‏دانیم پوزی‏تیویسم،هر چند اسما،فلسفه است اما در واقع انکار فلسفه است.
حقیقت آنستکه اینان کسانی هستند که پیش از آشنایی راستین با قرآن،ذهنشان از سوغاتهای فرهنگی غربی پر شده است و اینک،آگاهانه یا ناآگاهانه و به نام مبارزه با فرهنگ غربی،خود مروج فرهنگ غربی هستند زیرا امروزه دیگر سالهاست که روش فلسفی و قیاسی در غرب منزوی شده و فکر«غالب‏»،در مجامع علمی غرب،فکر تجربی و استقرائی است،اینان نیز،تحت تاثیر همین فکر که سوغات روشنفکرهای خود باخته یا عوامل فرهنگ استعماری،در دهه‏های اخیر است،قرار گرفته‏اند.
ما،در این مجال تنگ،سر آن نداریم که به وارسی صحت و درستی روش تجربی و استقرائی بپردازیم،و اگر درست و صحیح است در کجا،چنین است و در کجا نیست و آیا همه جا و هر جا می‏تواند روش تجربی جانشین روش قیاسی بشود یا نه...
این خود بحثی فلسفی است و مربوط به مبحث‏شناخت (10) ،اما تنها این نکته را یادآوری می‏کنیم که:دستاویز این گروه به اسم سوره‏ها،به تعبیر خود قرآن سست‏تر از کار تنک کاربافکان و عنکبوتانست. (11)
نام سوره‏ها تنها اشاره‏ای است‏به داستانی که در سوره ذکر شده و معرف آن سوره می‏باشد،و نه چنانکه اینان به استحسان و تفسیر برای دریافته‏اند:
نشانه تحریض قرآن به شناخت طبیعت.
سوره بقره که بیش از دویست و هشتاد آیه دارد،تنها در چند آیه مربوط به داستان ذبح گاو به وسیله بنی اسرائیل،می‏گردد،و در سرتاسر آن آیات نیز حتی یک آیه به ماهیت گاو و منافع آن و...اشارتی ندارد،همچنین در سوره عنکبوت و...
نکته دوم:چون آیات مربوط به جهان و کیهان،-چنانکه یادآور شدیم-جنبی و استطرادی و تطفلی است،در هیچ زمینه،هیچگاه به بحثهای تفصیلی در مورد موجودات، نپرداخته بلکه به همان اندازه‏ای که هدف قرآن در هدایت مردم تامین می‏شده،بسنده کرده است،به همین جهت،بر خلاف بسیاری از آیات دیگر،این آیات غالبا دارای ابهامهایی است و کمتر می‏توانیم یک نظر قطعی در اینمورد،به قرآن نسبت دهیم.پس باید در همان مقدار یادآوری از موجودات که در این آیات آمده است،بسیار احتیاط کنیم که در تفسیر آیات به پیشداوری نپردازیم.
برای این منظور،رعایت این نکته بسیار مهم است که واقعا در صدد فهم آیه باشیم، نه اینکه پیشاپیش چیزی را پذیرفته باشیم و بعد بخواهیم همان را بر آیات تطبیق کنیم و معنای دلخواه خود را بر قرآن تحمیل نمائیم،خواه آن پیشداوریها ناشی از مفاهیم فلسفی باشد یا عرفانی یا علوم تجربی یا جامعه‏شناسی یا غیر آن.این کار،بسیار خطرناک است.
باید بکوشیم قرآن را با همان روشی که خود قرآن تعلیم فرموده است،تفسیر کنیم:اگر مفاد آیه‏ای،طبق اصول محاوره،بر نظریه‏ای(فلسفی،علمی و...)منطبق بود،چه بهتر و نعم الوفاق...و اگر نه،نباید در تطبیق با نظریه مورد قبول عصر خود،تلاش کنیم بلکه تا هر جا که[مطابقتی]بطور روشن از قرآن فهمیده می‏شود،بپذیریم و نسبت‏به فراسوی آن،سکوت کنیم.
لازم نیست قرآن در یک مساله‏ی علمی،حتما نظریه داده باشد زیرا قرآن در صدد و در جایگاه حل مسائل علمی نیست،البته آنچه فرموده باشد،حق است،اگر اشاره‏ای به نکته‏ای علمی داشته باشد و براستی لفظ قرآن بر آن دلالت کند،حق است و جای هیچ حرفی نیست،اگر چه هزاران دانشمند بر خلاف آن نظر بدهند ولی جان سخن اینجاست که چیزی را که از آیه‏ای برون نمی‏تراود و برنمی‏آید،بی جهت‏به آن تحمیل نکنیم و لو همه فلاسفه و دانشمندان بر آن نظر،اتفاق داشته باشند.[هر چند چنین چیزی پیش نمی‏آید].
بسیار پیش آمده است که فلاسفه اسلامی،نکته‏ای را از آیات قرآنی استفاده،استظهار (12) یا تطبیق کرده‏اند اما-چنانکه در بخش پیشین نیز گاهی یادآور شده‏ایم-آیه دلالتی بر آن ندارد از جمله در جمله‏«له الخلق و الامر»که بسیاری از عرفاء اسلامی معتقدند که منظور از امر،عالم مجردات است و گفتیم ظاهر آیه چنین دلالتی ندارد. (13)
شگفت‏انگیزتر آنکه گاهی بین مفاد آیه و فرضیه مورد قبول عصر اینگونه مفسرین، چنان اختلاف روشن است که به هیچ روی،قابل تطبیق نیست اما همچنین با زحمت و مشقت،تطبیق کرده‏اند چنانکه مثلا در«فرضیه گیهانی بطلیموسی (14) »،در هیات قدیم زمین را مرکز عالم می‏دانستند و قائل بودند که نه فلک بر زمین احاطه دارد:قمر،عطارد (15) ، زهره (16) ،شمس،مریخ (17) ،مشتری (18) ،زحل (19) ،فلک البروج (20) ،و فلک اطلس (21).این فرضیه معروفی بود و مسلمانان قدیم چون فرضیه علمی مورد قبول آن زمان‏ها بود،با آن آشنا شدند.برخی از مفسرین تحت تاثیر این جو علمی زمان خود،سماوات سبع قرآن را همان افلاک پنداشتند،و چون دریافتند که عدد آنها با افلاک نه‏گانه مطابقت ندارد،چنین توجیه کردند که:در قرآن صحبت از عرش (22) و کرسی (23) هم شده است،بنابر این کرسی فلکی است فراسوی آن هفت فلک بنابر این فلک البروج است و عرش که برتر از همه است فلک اطلس محسوب می‏گردد.قرنهای متوالی این توجیه،مورد قبول همگان بود حتی در محافل علمی اسلامی.تا آنکه معلوم شد که افلاک نه‏گانه اصولا اساسی ندارد،زمین مرکز عالم نیست و فلک با مفهومی که قدما دریافته بوده‏اند،وجود ندارد و سیارات نیز به تعدادی که آنان می‏پنداشتند،نیست و اصلا خورشید جزء سیارات نیست...و تار و پود عنکبوتی این فرضیه،از هم گسیخت.
برخی دیگر از دانشمندان-که بی‏شک حسن نظر هم داشته‏اند-هنگامی که دریافتند که عدد سیارات به 7 رسیده است،پنداشتند و قائل شدند که‏«سماوات سبع‏»در قرآن،همان سیارات هفتگانه است،و چون این عدد از 7 گذشت،توجیه کردند که قرآن آنچه را با چشم ساده و غیر مسلح دیده نمی‏شود،به حساب نیاورده است،بعد که دریافتند ویژگیهایی که در قرآن آمده،بر آنها تطبیق نمی‏کند،منظور از سماوات را کهکشانها دانستند،و چون باز در عدد مطابقه‏ای نیافتند،توجیه کردند که منظور از«سبع‏»،عدد هفت نیست،بلکه مطلق‏«کثرت‏»است!
باری،آنچه گفتیم،نمونه‏هایی است از کارهای بی‏اساس برخی مفسران و یا متصدیان تفسیر(چرا که شاید برخی صلاحیت نام مفسر را نداشته باشند)و جای تاسف و دریغ بسیار است.
اینک برماست که از این اشتباهات پند بگیریم و اساس تفسیر را بر این پایه‏های نااستوار و لرزان نگذاریم.پیش از تحقیق در قرآن،ذهن را از هر پیشداوری بپالاییم و چنان‏بیندیشیم که گویی هیچ چیز در زمینه مورد تحقیق نمی‏دانیم و یقین داشته باشیم که تنها راه شناخت‏برای ما خود قرآن است آنهم بر اساس اصول محاوره و به وسیله‏ی الفاظ نه بر پایه علم اعداد و حساب ابجد و...
قرآن به لسان عربی مبین،زبان عربی آشکار نازل شده است.اهل محاوره نیز به هر کودن بی‏سواد کم معرفتی اطلاق نمی‏شود بلکه آن کسی که آشنا به زبان و اصول محاوره می‏باشد و با ذوقی عقلائی می‏خواهد از قرآن،مطلبی را بفهمد.
البته گاهی ممکن است‏یک لفظ،حاوی نکات دقیقی باشد که آشنایان به الفاظ به سختی درمی‏یابند،اما این نمی‏تواند دستاویزی باشد که آیه را خارج از اصول محاوره، تفسیر کنیم.چنانکه یک مفسر سیاسی،هنگامی که سخنرانی یک سیاستمدار را می‏شنود، می‏تواند نکته‏های دقیقی را از آن دریابد که اصلا به ذهن ما خطور هم نکند،این دریافت،برخلاف اصول محاوره نیست اما،برای ما که از مسائل دوریم،آن نکته‏ها پوشیده مانده است.
قرآن کریم حاوی دقائق و اشارات بسیار ظریفی است که هر کس با قرآن آشناتر باشد، بهتر و بیشتر درمی‏یابد،پس،منظور از تفسیر بر اساس اصول محاوره آنستکه:نظرات خود را بر قرآن تحمیل نکنیم.
بسیار دقت‏باید کرد اما از خود نباید چیزی افزود.
اگر از ظاهر آیه چیزی دستگیرمان نمی‏تواند شد،بهتر آنست که بپذیریم که ما چیزی در آن باره،از قرآن نمی‏فهمیم.
امید است که همگان به سترگی این مساله پی ببریم و بدانیم که هر چه به قرآن نسبت دهیم،یکروز،نازل کننده‏ی قرآن که به اسرار آن بیش از همه آگاه است،از ما بازخواست‏خواهد کرد.

پی‏نوشت‏ها:

1- Cosmology علم شناختن کیهان و روابط زمین با عالم وجود:جهان و گیتی و گیهان و کیهان،هر چهار فارسی است اما،در مفهومی که اینجا به کار رفته است، گیهان و کیهان،متناسب‏تر و عام‏تر است تا جهان و گیتی.
2- استطراد:از مطلب اصلی خارج شدن و به مطلب دیگر پرداختن و دوباره به مطلب اصلی بازگشتن.
3- طفیلی شدن،ناخوانده رفتن.
4- ادبیات ایران اسلامی خاصه شعر و بالاخص شعر عرفانی،تا آنجا و هر جا که تحت تاثیر فرهنگ قرآنی می‏بوده است،به تبعیت از این تاثر،در زبان و بیان خویش و در واقع در بینش و نگرش خود،به قرآن محبوب،تاسی کرده و حتی تعزل و تشبیب و توصیف و تصویرش مشحون از این‏«توجه‏»است:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم،که همه عالم از اوست
یا:
جز تویی، گر گره بر ابروی موج جز تویی گر به چهر گل، گلخند
نمودن و گشودن و وارسی این تاثیر و تاثر،خود سزیده‏ی تالیف کتابهاست،چنانکه کوششهایی نیز در این حوزه،شده است.
5- طنطاوی 1287-1358 هجری قمری.استاد دارالعلم قاهره،شاعر و فیلسوف و نویسنده مصری.صاحب تالیفات بسیار،از جمله،الارواح،اصل العالم،این الانسان،التاج المرصع بجواهر القرآن و العلوم،جمال العالم،جواهر العلوم،سوانح الجوهری، الزهره،نهضة الامامة و حیاتها و...
6- Inductive
7- Empiric/Empirique
8&9- Positivism
10- Epistemology
11- ان اوهن البیوت،لبیت العنکبوت سوره عنکبوت آیه 40.
12- یاری خواستن،پشتوانه و پشتگرمی خواستن،پشت گرمی داشتن.
13- به کتاب «معارف قرآن (3-1)» بخش خداشناسی، مراجعه کنید.
14- بطلمیوس Ptolemaos منجم و جغرافیدان معروف یونانی[قرن دوم میلادی]صاحب کتابهای مجسطی و آثار البلاد او معتقد بود که کره زمین در مرکز عالم ثابت است;و افلاک دور آن در گردشند.
15- عطارد یا تیر/ Mercury ،کوچکترین سیاره منظومه شمسی،5/1 برابر ماه و همان عملی را که ماه نسبت‏به زمین انجام می‏دهد،عطارد با خورشید می‏کند.مدت حرکت انتقالی و وضعی‏اش 88 روز است[به علت کوچکی در طول مدت حرکت انتقالی;فقط یکبار بدور خود می‏چرخد].
همیشه‏«یکسوی‏»آن به طرف خورشید است و یکسال و یکروز آن با هم برابرند.
یونانیان آنرا رب النوع سخنوری و بازرگانی می‏دانستند.قدما آنرا سیاره‏ای در فلک دوم تصور می‏کردند و ادبا دبیر فلک می‏نامیدنش.
16- زهره یا ناهید Venus:سیاره دوم منظومه شمسی،تقریبا همچند زمین و نزدیکترین سیاره به آنست‏بخصوص وقتی که هر دو در یک سمت‏خورشید باشند که فاصله آندو سی میلیون میل است.اما قرص تمام آنرا هنگامی که در مقابل زمین،فراسوی خورشید قرار دارد و در فاصله 169 میلیون میل است می‏توان دید.مدت حرکت انتقال آن 225 روز،حرکت وضعی‏اش هنوز معلوم نشده است
17- مریخ Mars (بهرام):از سیارات منظومه شمسی،کوچکتر از زمین.مدت حرکت انتقالی‏اش 687 روز و حرکت وضعی‏اش 24 ساعت و 37 دقیقه است.وجود آب در کره مریخ تشخیص داده شده است;با اینکه بعلت دوری بیشتر از خورشید(به نسبت زمین)هوای آن سردتر از زمین است(روز 15 درجه بالای صفر و شب 40 درجه زیر صفر)اما فصول سالیانه آن تقریبا مانند زمین است.شیارهای سطح آن باعث مباحثات زیادی بین علما در وجود و عدم زندگی در آن شده است.مقدار اکسیژن هوای مریخ کم و تقریبا به اندازه اکسیژنی است که در قله اورست موجود است.مریخ در فرهنگ یونان باستان رب النوع جنگ بوده است.
18- مشتری Jupiter (اورمزد و برجیس):از بزرگترین سیارات منظومه شمسی،هوای اطرافش رقیق است.
19- زحل یا کیوان Saturne از سیارات منظومه شمسی و تقریبا 700 برابر زمین است. 8 قمر دارد و حلقه‏ای نورانی دور آنرا فرا گرفته.مدت حرکت انتقالی‏اش 5/29 سال است.قدما آنرا هفتمین سیاره و نحس اکبر می‏دانستند.سعدی می‏گوید:بلندی و نحسی مکن چون زحل(رجوع کنید بوستان سعدی،داستان سعدی و قاضی القضات).
20- فلک البروج:فلک هشتم است که صور فلکی بر آنست(حمل،ثور و جوزا...)و قسمتی از آن را که برجهای دوازدگانه بترتیب بر آن قرار می‏گیرند منطقة البروج می‏نامند;بعد از فلک زحل و پیش از فلک الافلاک است.
21- فلک اطلس:عبارت از فلک الافلاک است که آنرا در شرع عرش گویند.زیرا اطلس به معنای درم بی سکه است پس چنانکه درم بی سکه،از نقوش،ساده است،نیز فلک نهم که عرش باشد نیز از نقوش کواکب ساده می‏باشد(غیاث اللغات)/دهخدا.
22- عرش:جسم محیط به عالم را که فلک الافلاک باشد،عرش گویند و فلک ثوابت را کرسی نامند(فرهنگ علوم عقلی).در لغت‏به مطلق تحت عرش گویند عرش بلقیس فلک الافلاک را در اصطلاح شرع،عرش گویند:(کشاف اصطلاحات الفنون).
23- کرسی:تخت-عرش،سریر،اورنگ/کنایه از علم و ملک و قدرت و تدبیر او سبحانه ج کراسی منتهی الارب/دهخدا/ناظم الاطباء

 

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:46 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شكل كيهان در قرآن؛ (شكل حلزوني كيهان)

شكل كيهان در قرآن؛ (شكل حلزوني كيهان)

The Spiral Shape of the Cosmos

احمد شماع زاده

در رده‌بندي معماهايي كه فكر بشر را به خود مشغول‌داشته، بايد ابتدا اسرار مربوط به وجود روح و حيات پس‌ازمرگ، و سپس رمز مربوط به شكل‌ كيهان را نام برد، كه حل آن براي دانشمندان بسيار مشكل بوده‌است.
‹ابراهيم ويكتوري ـ كيهان‌شناس›

سخن نخست

در سال 2000 بالوني تحقيقاتي به‌نام « بومرنگ » به فضا پرتاب‌‌شد و برخي كيهان‌شناسان به تحليل نتايج به‌دست‌آمده از دستاوردهاي آن پرداختند كه نوع برداشت آنان از آن دستاوردها با هدفمندي آفرينش همخواني‌ نداشت.
در اين مقاله برآن شديم تا سير دگرگوني يك نظريه كيهان‌شناسي را از دهه‌هاي اخير تاكنون به‌اختصار مورد بررسي قرارداده، در پايان، ديدگاه قرآن‌كريم را در اين زمينه يعني پايان‌داربودن كيهان بياوريم؛ باشد كه اين كتاب آسماني در روشن‌شدن گوشه‌هاي تاريك دانش كيهان‌شناسي كارايي خود را نشان‌دهد، و شيفتگان قرآن را ايمان بيفزايد.
نخست ديدگاه بزرگ‌انديشمندكيهان‌شناس ديروز، « اينشتاين » و سپس سخن و ديدگاه بزرگ‌انديشمند كيهان‌شناس امروز، «هاوكينگ»(كه ديدگاه هردو به ديدگاه قرآن كريم بسيارنزديك است،) را به‌گونه‌اي كوتاه از كتاب «تاريخچه زمان»(ص 58 ـ 66) نقل‌مي‌كنيم. پس‌از آن، نظر يك گروه بين‌المللي فيزيك كيهاني را پيرامون بالن تحقيقاتي يادشده به‌ نقل از مجله علمي «نيچر» مورخ آوريل 2000 آورده، سپس ديدگاه قرآن كريم پيرامون شكل حلزوني و تابداربودن كيهان را مي‌آوريم.

ديدگاه اينشتاين

وي در سال1915 پيشنهادي انقلابي عرضه‌كرد مشعربراينكه نيروي گرانش، پيامدي از اين واقعيت‌ است كه فضا ـ زمان آن گونه كه قبلا فرض مي‌شده‌است، مسطح و تخت نيست، بلكه درنتيجه توزيع جرم و انرژي در آن، خميده و پيچ‌وتابدار است. (تاريخچة ‌زمان، هاوكينگ، ص46 نشر كيهان )

سخن هاوكينگ

اين اكتشاف كه مجموعه‌كيهاني درحال انبساط است، يكي از انقلابهاي عقلاني و معنوي بزرگ قرن بيستم بود. با يك پس‌نگري، ديگر چندان تعجبي نخواهد داشت كه چرا قبلا كسي دراين‌ باره نينديشيده‌بود… (قرآن كريم ياداوري كرده‌بود ولي ما به مانند بسياري موارد ديگر بدان توجه نكرده و پيرامون آن نينديشيده‌بوديم ـ نگارنده.) آن ايام(دوران زندگي نيوتن) عقيده به جهاني ايستا آنچنان قوي بود كه انجام چنين پيشگويي را مصرانه به سدة بيستم احاله‌كرد. حتي هنگامي كه اينشتاين نظريه نسبيت‌عام را در سال 1915 فرمول‌بندي‌كرد، آنقدر به ايستابودن جهان بزرگ اطمينان داشت كه براي امكان آن، با واردكردن مقدار ثابتي در معادلات خود به‌نام ثابت كيهاني، نظريه خود را اصلاح‌‌‌‌‌كرد… در حالي‌كه اينشتاين و ديگر فيزيكدانان به‌دنبال يافتن راههايي براي رهايي از پيشگويي نظريه نسبيت‌عام دررابطه‌ با بزرگ‌جهاني ناايستا بود، تنها يك نفر به حفظ ارزش اعتباري آن نطريه تمايل و رضايت داشت و او «الكساندر فريدمان » فيزيكدان و رياضيدان روسي بود…
فريدمان فقط كاشف يك مدل(براي انبساط كيهان) بود، ولي درحقيقت سه مدل مختلف وجوددارد:
در نوع اول كه فريدمان آن را كشف‌كرد، مجموعه كيهاني با كندي مقيدي در حال انبساط است، به‌قسمي كه نيروي جاذبه بين كهكشانهاي مختلف، سبب‌مي‌شود كه اين انبساط رفته‌رفته كندشده، وسرانجام متوقف‌شود و سپس كهكشانها به‌سوي يكديگر آغاز حركت‌كرده و جهان هستي « بسته » شود.
در نوع دوم مجموعه‌كيهاني آنچنان سريع انبساط مي‌يابد كه جاذبه گرانشي هرگز نمي‌تواند آن را متوقف سازد و فقط سرعت آن را كمي كاهش‌مي‌دهد.
در نوع سوم سرعت انبساط مجموعه‌كيهاني فقط به اندازه‌اي است كه براي جلوگيري از درهمفرونشيني مجدد آن كافي‌است. در اين حالت انبساط از صفر آغاز گشته و تا ابد افزايش مي‌يابد.
در مدل نوع اول كه در آن كيهان نخست منبسط و دوباره منقبض‌مي‌شود، فضا همچون زمين در روي خودش خم‌شده‌است. بنابراين از نظر وسعت و اندازه « متناهي » است.
در مدل نوع دوم كه در آن گسترش كيهان تا ابد ادامه‌مي‌يابد، فضا به طريق ديگري خميده‌مي‌شود. يعني شبيه يك زين اسب. بنابراين در اين حالت فضا ‌« نامتناهي» است.
در مدل نوع سوم كه در آن نرخ انبساط روندي بحراني دارد، فضا تخت و مسطح و بازهم «نامتناهي» است.
پس كداميك از اين مدل‌ها شارح كيهان ماست؟
براي پاسخ‌گويي به اين پرسش بايد نرخ كنوني انبساط كيهان و ميانگين چگالي فعلي آن را بدانيم… نرخ كنوني انبساط كيهان را مي‌توانيم با اندازه‌گيري سرعت كهكشانهايي كه از ما دورمي‌شوند تعيين‌كنيم. ولي اين اندازه‌گيري چندان هم ساده نيست و از آن مشكل‌تر تعيين ميانگين چگالي است.
اگر جرمهاي تمام ستارگان كهكشانها را باهم جمع‌كنيم، از يكصدم مقداري كه براي متوقف‌كردن انبساط كيهان لازم است، كمتر خواهدشد. بااين‌حال، تمام كهكشانها بايد محتوي مقدار عظيمي «مادة‌تيره» باشند كه ما مستقيما قادر به ديدن آنها نيستيم ولي به‌سبب تاثيري كه جاذبه گرانشي اين ماده در مدارهاي ستارگان كهكشانها دارد، چنين چيزي بايد وجودداشته‌باشد… وقتي همه اين ماده‌هاي تيره را باهم جمع‌بزنيم، تازه فقط يكدهم مقدار لازم براي متوقف‌شدن انبساط كيهان را به‌دست‌خواهيم‌آورد. بااين وجود، مانمي‌توانيم امكان وجود شكل ديگري ازماده را كه تقريبا به‌طور يكنواخت در سراسر عالم پخش‌شده و ما تاكنون نتوانسته‌ايم آن را شناسايي‌كنيم، كناربگذاريم. يعني ماده‌اي كه هنوز مي‌تواند ميانگين چگالي مجموعه‌كيهاني را تا حد مقدار بحراني لازم براي جلوگيري از انبساط بالاببرد.

نظر يك گروه‌بين‌المللي‌فيزيك‌كيهاني

پس‌از اندازه‌گيري « تابش‌زمينة‌ريزموجي» توسط بالن تحقيقاتي « بومرنگ » كه در ماوراي جو و در بالاي قطب جنوب رهاشده‌بود، اكنون تصور ما از شكل كيهان كاملا تغييريافته‌است. زيرا تابش اندازه‌گيري‌شده پيش‌از آنكه به زمين برسد، از مناطق بسيارگسترده‌اي از كيهان عبوركرده‌ست. اگر فضاي كيهاني خميده‌بود، تصوير اين تابش واضح نبود.
اين نظر از سوي كارشناسان فيزيك كيهاني به‌سرپرستي «پائولو د برنارديس» از دانشگاه «لاساپينزا» رم اعلام‌شده‌است. اظهار اين نظر در محافل علمي جهان سروصدايي برپا كرد؛ (زيرا مخالف نظر اينشتاين است كه تاكنون در مسائل كيهان‌شناسي لحاظ‌شده‌است.) از جمله در كشورمان منجر به نوشتن مقاله‌اي تحت عنوان «دنياي تخت و تابدار» در روزنامه همشهري مورخ 28/10/79 گرديد؛ و متأسفانه كمتركسي متوجه‌شد كه پذيرش اين نظر به چه معنايي‌‌است. تخت‌بودن كيهان به معناي گسترش يكنواخت و بي‌‌پايان آن و درنتيجه نامتناهي‌بودن و به‌پوچي‌گراييدن آن است.

ديدگاه قرآن كريم

انسان بايد افزاري از يقين در دست‌ داشته‌باشد تا او را به يافتن قوانيني كه باقي‌ماندة مناسبات عيني جهان فيزيك را توضيح‌مي‌دهند،‌ در كمترين زمان ياري‌رساند. در اين عصر،‌ آن افزار، قرآن كريم است؛ زيرا در مواردي كه نظريه‌هاي كهنة فيزيك با قرآن مباينت داشت، پس از قرن‌ها مشخص‌شد كه حق با قرآن كريم بوده‌است. بنابراين،‌ از اين پس مي‌توانيم با تدبر در آيات قرآن كريم، آن را افزار و معيار سنجش و شناخت ديگر قوانين ناشناختة فيزيك قراردهيم.
از نظر قرآن كريم جهان پيدا پاياني دارد و پايان‌يافتنش نيز به ‌همان ‌صورتي ‌است كه خداوند آن را آفريده‌است. يعني شيوه همان است ولي به صورت عكس عمل مي‌شود. شيوه‌اي را كه قرآن كريم در اين مورد ضمن آوردن مثالي بيان‌كرده، هنوز به ذهن هيچ دانشمندي نيامده و قدرت علمي و تخيلي آنان تاكنون به اين قله رفيع نرسيده‌است.
قرآن‌كريم درمورد پايان جهان و آغاز جهاني ديگر مي‌فرمايد:
يوم نطوي‌السماءكطيّ‌السّجلّ‌للكتب‌كمابد‏أنااول‌خلق نعيده وعداًعليناانا كنا فاعلين(انبياء:104)
ترجمه‌: روزي(زماني) كه مي‌پيچانيم(درمي‌نورديم) آسمان(كيهان) را چون پيچاندن طومار نامه‌ها. همچنانكه شروع‌كرديم آفرينش اوليه را، برمي‌گردانيم آن را. وعده‌اي‌است كه اجراي آن بر ماست و ما آن وعده را به‌انجام خواهيم‌رساند.
ترجمة انگليسي:
On the day when We will roll up heaven like the rolling up of the scroll for writings; as We originated the first creation, (so) We shall reverse it; a promise (binding on us); surely We will bring it about.
نكته‌هاي جالب‌توجه در اين آيه:
1- ترسيم شكل آفرينش و گسترش‌ كيهان.
2- پايان‌دادن به جهان پيدا، به شيوة عكس آفرينش آن.
3- تأكيد بر اينكه گسترش كيهان ابدي نيست و يقيناً خداوند آن را پايان‌خواهدداد.

شكل گستردگي كيهان از نظر قرآن

همة ما يك برگ كاغذ لوله‌شده را ديده‌ايم. اگر به داخل اين لوله‌كاغذي كه تاحدممكن پيچانده و سپس رهاشده‌باشد بنگريم، چه شكل‌وحالتي را مشاهده‌مي‌كنيم؟
پاسخ: «شكلي حلزوني»
اگر بخواهيم اين كاغذ را مجدداً جمع‌كنيم، چه كاري را بايد انجام‌دهيم؟
پاسخ : لايه‌هاي مركزي آن را منقبض و فشرده‌مي‌كنيم و مي‌پيچانيم. در نتيجه، لايه‌هاي فوقاني نيز از انقباض و فشردگي لايه‌هاي مركزي تبعيت‌كرده و روي يكديگر جمع و هموار مي‌شوند.
شكل حلزوني، شكلي است كه قرآن‌كريم با مثال «كطي‌السجل‌للكتب» يعني پيچاندن طومارها(نامه‌هاي قديمي) شكل آفرينش كيهان و نيز روش برچيدن جهان پيدا را براي همگان از يك كودك دبستاني تا يك دانشمند كيهان‌شناس مشخص‌كرده‌است.

ويژگي‌هاي لايه‌هاي حلزون كيهاني و شمار آنها

تعداد لايه‌هاي اين حلزون نيز با‌توجه‌به آيه‌هاي زير، هفت لايه است:
نوح: 15ـ الم‌ تر كيف خلق‌الله سبع سموات طباقا
ملك: 3ـ الذي‌خلق سبع سموات طباقاً ماتري في خلق‌الرحمن من تفاوت فارجع‌البصر هل تري من فطور
مؤمنون: 17ـ ولقد خلقنا فوقكم سبع طرائق
نبأ: 12ـ و بنينا فوقكم سبعاً شداداً
هر يك از اين آيات، يكي از ويژگي‌هاي آسمان‌هاي هفتگانه يا لا‌يه‌هاي حلزون كيهاني را بازگومي‌كند:
در آية اول خداوند بر چگونگي آفرينش كيهان در هفت لايه تأكيد، و كيهان‌شناسان را بر آگاهي‌يافتن از «سازمان كيهان» فراخوانده‌است.
آية دوم بر همگني، يكپارچگي، پيوستگي و خلل‌ناپذيري هفت لاية كيهان تأكيد دارد.
ق: 6 ـ افلم ينظروا الي‌السّماء فوقهم كيف بنيناها و زيّنّاها ومالها من فروج
اين آيه بدون ذكر هفت‌لايه‌بودن كيهان، پيام‌هاي دو آية بالا را يكجا دربردارد.
آية سوم نيز نشان مي‌دهد كه هريك از لايه‌ها يك ‹راه› به حساب مي‌آيند؛ و چون ما در لاية آخر حلزون كيهاني قرارگرفته‌ايم، واژة ‹فوقكم› بسيار به‌جا و شايسته به‌كاررفته‌است.
آية چهارم گوياي اين واقعيت است كه اين هفت لايه سخت هستند؛ و با اينكه روي‌هم قرارگرفته‌اند، با يكديگر درنمي‌آميزند.
همة اين آيات درست؛ ولي يك آيه و تنها يك آية سه‌واژه‌اي كه با سوگند همراه است، يك دنيا مطلب با خود دارد؛ كه حتي براي مخالفين، جاي هيچ شك و شبهه‌اي را باقي نمي‌گذارد كه شكل كيهان حلزوني است. گويا بيشتر شگفتي‌هاي قرآن در آياتي نهفته‌است كه سه‌‌واژه‌اي است و بيشتر با سوگند شروع‌مي‌شود:
والسماء ذات‌الحبك(ذاريات: 7) سوگند به كيهان داراي راهها. (ولي چه‌جور راهي؟)

المنجد،‌ كتاب:

1. ‹حبك› جمع ‹حباك› است.
2. حباك: الحظيره تكون بقصبات تعرض ثم تشد.
3. الحظيره: جايي كه احاطه‌شده‌باشد، دهليز، تنگنا، راه تنگ و دراز
4. قصب: هر استخوان لوله‌‌مانند، دراز و توخالي، هر استخوان مغزدار، مري و ناي و نايژه‌ها
5. تعرض ثم تشد: گشاد و گسترده‌ و سپس سخت و محكم مي‌گردد.
خلاصة كلام: راه تنگ و درازي كه از تونل‌هايي تشكيل‌شده كه(هرچه در آن پيش مي‌رويم) گشاد و گسترده‌، سپس(ديواره‌هاي) آن سخت و محكم مي‌شوند.

المنجد، نرم‌افزار:

ـ حبكه: چيزي مانند لواشك لوله‌شده
ـ حبيكه: چين‌وشكن آب
ـ حبك‌الحبل: پيچ‌وتاب داد ريسمان را.
اگر به تمام معناهايي كه براي ‹حباك› و واژه‌هاي هم‌خانوادة آن آمده توجه‌كنيم، درمي‌يابيم كه چه نوع راهي منظور خداوند بوده‌است كه واژة ‹حبك› را به‌كاربرده و از به‌كارگيري واژه‌هاي سادة زيادي كه همه، معنا و مفهوم ‹راه› را مي‌رسانند خودداري كرده‌است.
آيا به نظرنمي‌رسد اين واژه همة ويژگي‌هايي را كه لاك يك حلزون داراست،‌ به ذهن ما مي‌آورد؟ آيا ديواره‌هاي لاك حلزون، فضاي بسته‌اي را ايجاد نمي‌كند؟ آيا اين لاك ميان‌تهي نيست؟ آيا فضاي تهي آن با چيزهايي نمي‌تواند پرشود؟ آيا شكل لوله‌اي و تونلي ندارد؟ آيا هرلايه‌اي كه درست‌مي‌شود، گسترده‌تر نمي‌شود؟ آيا ديوارة اين لاك سخت و محكم نيست؟ آيا اين لاك با پيچ‌‌وتاب خوردن شكل‌نگرفته‌است؟
برخي ترجمه‌ها از قرآن كريم، ‹حبك› را راه‌هاي ‹تو در تو› و ‹توبرتو› معناكرده‌اند كه يكي از ويژگي‌هاي مهم حلزون نيز همين است.

ويژگيهاي جسم داراي شكل حلزوني

بنابرآنچه كه در بالا اشاره‌شد، براي تجسم شكل كيهان در ذهن خويش، لاك يك حلزون طبيعي كه داراي هفت لايه باشد را درنظرآوريد و ويژگيهاي«جسم داراي شكل حلزوني» را كه از اين پس به اختصار «حلزون» ناميده‌مي‌شود، به‌شرح‌زير مورد مطالعه قراردهيد:
1. نيروي گرانش حلزون در هسته يا مركز آن نهفته‌است.
2. هستة حلزون نمي‌تواند خودبه‌خود ايجادشده‌باشد، زيرا نيازمند نيروي محركه اوليه است.
3. هرحلزوني از مركز رشدكرده و منبسط‌شده‌است.
4. هرچه لايه‌هاي حلزون از مركز دورترمي‌شوند، قدرت گريزازمركز و انبساط بيشتري پيدامي‌كنند.
5. انبساط حلزون تابع قانون خاصي‌است. درنتيجه روند گسترش كاملاً منظم‌است.
6. يكي از ويژگي‌هاي مهم جسم داراي شكل حلزوني اين است كه امواج گوناگون از جمله صدا را بهتر منتقل‌مي‌كند. به همين دليل تمام وسايلي كه صدا را منتقل مي كنند، مانند بخش حلزوني گوش انسان و برخي‌ديگر از جانداران، شيپور و ترومپت، شكل حلزوني دارند. در دنياي امروز نيز انواع گيرنده‌ها و فرستنده‌هاي امواج ديداري و شنيداري بوقي‌شكل، يعني تاحدممكن داراي شكل حلزوني هستند.

پاسخي قاطعانه

خداوند كريم براي پاسخگويي به دانشمنداني كه معتقد به نبود ماده كافي در عالم هستي و درنتيجه تخت‌بودن كيهان هستند نيز، پيش‌بيني لازم را كرده و در پاسخي دندان‌شكن مي‌فرمايد خداوند را دست‌كم‌گرفته‌اند و به‌دنبال نيروي ديگري هستند. حال آنكه روزي كه قيامت فرارسد، تمام كهكشانها در مشت اوست و آسمانها با دستش درهم‌پيچيده‌مي‌شوند:
و ماقدروالله حق قدره والارض جميعا قبضته يوم‌القيامه والسموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالي عمايشركون(سوره زمر آيه 67)
ترجمه‌: ارزيابي نادرستي از خداوند دارند. روز قيامت تمام كهكشانها در مشت(دست تواناي) اوست و آسمانها با دستش(ارادة ويژه و بي‌ميانجي خداوندگاري) درهم‌پيچيده‌مي‌شوند. پاك‌ومنزه‌است خداوند، از آنچه ‌كه شرك‌مي‌ورزند(و به‌دنبال نيروي ديگري هستند).
شايد اگر هسته حلزون به نيروي خاصي متصل نبود، نيروي گريزازمركز لايه‌ها تاآنجا به‌‌راه‌خودادامه‌مي‌داد كه نيروي گرانشي موجود در هسته به‌كلي تحليل‌رفته و اين شكل تابدار به شكلي تخت تبديل‌‌مي‌گرديد، ولي از آنجا كه در آية بالا آشكارا و به‌روشني آمده‌است كه قبضة حركت و پيچش كيهان در دست ‌تواناي «او»ست و «او» بر ايستاندن آن تواناست؛ پس، ايستاندن و معكوس‌كردن‌ روند گسترش‌ كيهان، حتمي است.
نكته قابل‌توجه در اين آيه آن‌است‌كه خداوند در اينجا نيز بر شيوه برچيدن كيهان، دوباره تأكيد‌كرده، و وجود قدرت(نيروي‌كافي) و روش اعمال قدرت(درهم‌پيچاندن) را باز هم تذكرمي‌دهد و پاسخ قاطعي به كساني مي‌دهد كه به‌دنبال شريكي براي خداوند و نيروي ديگري هستند.

صور اسرافيل چيست؟

مثالي براي فهم مطلب: چندين‌سال‌پيش نوعي اسباب‌بازي و سرگرمي براي بچه‌ها وجودداشت كه اكنون كمتر يافت مي‌شود. اين وسيله، كاغذي دولايه بود با عرض تقريبي سه سانتيمتر و طول تقريبي بيست سانتيمتر كه به‌صورت حلزوني تاب‌خورده‌بود. يك لوله كوچك هم براي دميدن در انتهاي حلزون كاغذي قرارداشت. هنگامي كه كودك توي لوله كوچك مي‌دميد، و نيروي حاصل ‌از ‌دميدن، حلزون را بازمي‌كرد، كاغذ تقريباً تخت‌مي‌شد و هنگامي كه نيروي دميدن تمام‌مي‌شد، نيروي گرانشي موجود كه حاصل تابداركردن اوليه كاغذ بود، كاغذ را دوباره به صورت حلزوني(تابدار) درمي‌آورد.
آوردن اين مثال، گذشته از معرفي سادة مفهوم كيهان تخت و تابدار، مقدمه‌اي بود براي پرده‌برداري(تفسير) از آيه 68 سوره زُمر كه به‌دنبال آيه يادشده آمده‌است:
و نفخ في‌الصور فصعق من في‌السموات و من في‌الارض الا من شاءالله
ترجمه: در صور دميده‌شود پس هركه در آسمانها و هركس در زمين است، مگر آنكه را كه خدا خواهد، بيهوش شود.
به‌جاي «صور» مثال را درنظرآوريد. قديمي‌ها براي تفهيم« صوراسرافيل» به بچه‌ها از مثال بوق و شاخ چهارپايان، استفاده‌مي‌كردند كه مي‌دانيم هردو، شكل حلزوني دارند. و همان‌گونه كه پيشتر آمد، در دنياي امروز نيز انواع گيرنده‌ها و فرستنده‌هاي امواج صوتي و حتي تصويري، بوقي‌شكل، يعني تاحدممكن حلزوني‌شكل‌اند.
كيهان‌شناسان ايتاليايي با اندازه‌گيري تابش پس‌زمينة ريزموجي يك نتيجة انحرافي گرفتند؛ در صورتي كه كاشفين اين تابش چنددهه‌پيش، با گيرندة عظيم و بوقي‌شكل خود اين تابش را كه اركان كيهان را پركرده‌است، كشف، و جايزة نوبل را ازآن‌خود‌كردند. يعني اينكه:
1. اگر گيرندة آنان بوقي‌شكل نبود، آنان نمي‌توانستند به اين كشف نائل‌آيند.(با توجه به اينكه بوق، حلزوني ناقص است.)
2. اگر كيهان حلزوني‌شكل نبود، نمي‌توانست امواج صوتي اين تابش را از لحظة مهبانگ تا پايان كارش، در خود نگهدارد.

چند دليل علمي بر حلزوني‌بودن شكل كيهان:
1. ديدگاه همانندي در كيهان:

الف ـ چند سال پيش از اينكه ‹ادوين هابل› گسترش جهان هستي را كشف‌كند، فيزيكدان و رياضي‌دان روسي ‹الكساندر فريدمن› در سال 1922 به دو نظرية خيلي سادة زير رسيده‌بود:‌
ـ جهات مختلف جهان هستي، يكسان بوده و به هر سو نگاه‌شود، مشابه هستند.
ـ از هر نقطه‌اي كه نگريسته‌شود،‌ تشابه جهات جهان هستي صادق است.
ب ـ در سال 1965دو فيريكدان آمريكايي، ‹پنزياس› و ‹ويلسون› در مورد صداهايي كه از فضاهاي دوردست مي‌رسد، نشان‌دادند كه اين امواج پيش از آنكه به ما برسد از بخش‌هاي عمدة جهان هستي مي‌گذرد؛ علاوه بر اين، امواج در تمام جهات مختلف، مشابه و يكسان هستند. بنابراين، اين دو دانشمند آمريكايي نتيجه‌گرفتند كه جهان هستي در اندازه‌هاي بزرگ يكسان و مشابه است. (برگرفته از كتاب مادّه انرژي و جهان هستي ـ صص 249و250 ـ دكتر منوچهر بهرون)
ج ـ در ميان شكل‌هاي هندسي هيچ شكلي كه جهات مختلف آن يكسان، متناسب و متشابه(ISOTROPIC) باشد، و از هربخش كه به آن نگريسته‌شود، مشابه ديگربخش‌ها باشد، بهتر از شكل حلزوني پيدانمي‌شود. پس شكل جهان هستي(جاي‌گاه) حلزوني است.
قرآن كريم در مورد وجود نظم يكنواخت و همانندي در تمام هفت لاية كيهان مي‌فرمايد:
الذي‌ خلق‌‌ سبع سموات طباقاً ماتري في خلق‌الرحمن من تفاوت فارجع‌البصر هل تري من فطورثم ارجع‌البصر كرّتين‌ينقلب‌اليك البصرخاسئاً و هو حسير(ملك: 3و4)
ترجمه: آنكه آفريد هفت آسمان را روي‌هم. نمي‌‌بيني در آفرينش ‹آفرينندة هستي›(الرحمن صفتي عام براي خداوند است؛ هنگامي كه از كل هستي سخن به ميان آورد.) تفاوتي را. پس ديدگان را برگردان؛ آيا هيچ ناهماهنگي مي‌بيني؟ سپس برگردان ديدگانت را دوباره. برمي‌گردد به سوي تو ديدگانت خسته، درحالي‌كه بسيار درمانده‌شده‌است.

2. ديدگاه گرانشي اينشتن:

الف ـ به موجب نظريه نسبيت عام (كه چندبار به اثبات رسيده و آخرين بار در ماه اوت 2005 بود) «مادّه، فضاي اطراف خود را تغييرشكل‌مي‌دهد و مي‌پيچاند». بنابراين، هرچه چگالي مادّه در يك حوزة معين بيشتر باشد، خميدگي فضا در آن حوزه بيشتر خواهد بود.
ب ـ مركز يك حلزون طبيعي داراي بيشترين جرم و بيشترين خميدگي است.
ج ـ بر اساس آموزه‌هاي مهبانگ، و بر مبناي اثر داپلر، مركز كيهان بايد پرچگالي‌ترين بخش كيهان؛ و در نتيجه بيشترين پيچ‌وخم را داشته‌باشد؛ و اين ويژگي‌ها را هستة حلزون كيهاني داراست؛ پس شكل كيهان حلزوني است.

دستاوردهاي شكل حلزوني كيهان:

1. قطعيت بخشيدن به وجود گرانش بسنده در مركز حلزون كيهاني براي پايان‌دادن به ساختار جهان پيدا و معني‌بخشيدن به زندگي.(تابدار‌بودن كيهان)
2. تثبيت نظر اينشتين پيرامون خميدگي و بسته‌بودن كيهان و پيشگيري از نظرهاي انحرافي برخي كيهان‌شناسان از بررسي يافته‌هايشان كه هرازچندگاهي رخ‌ نشان‌مي‌دهد.
3. واقعيت‌بخشيدن به‌ «ثابت كيهان‌شناختي اينشتين» كه تاكنون ناشناخته باقي‌مانده‌است؛ زيرا اين ثابت، با معادلة گسترش حلزون كيهاني رابطة تنگاتنگي دارد.
4. ايجاد دگرگوني در ديدگاه كيهان‌شناسان پيرامون مسائل آيندة كيهان‌شناسي.
5. اصلاح اصل ثابت هابل: هابل مي‌گفت: ‹هرچه يك كهكشان از زمين دورتر باشد، با سرعت بيشتري دورمي‌شود›. ديدگاه او ناشي از آن بود كه از شكل كيهان آگاهي نداشت، ولي اگر از آن اطلاع داشت، چنين مي گفت: «هرچه كهكشاني از مركز حلزون كيهاني دورتر باشد، با سرعت بيشتري دورمي‌شود».
6. توجيه بيضي‌بودن مدار حركت سياره‌ها
از هنگامي كه كپرنيك كشف‌كرد كه مسير حركت سياره‌ها بيضي‌شكل است، و تا آن زمان كه كپلر قانون‌هاي سه‌گانة آن را تدوين‌كرد، تاكنون كسي نپرسيده و شايد هم كسي پرسيده و پاسخ درستي نشنيده كه چرا چنين است و دايره‌وار نيست؟ آري نيوتن ظاهراً پاسخي براي آن داشت و پاسخ او، كشف نيروي گرانش بود؛ اما نيروي گرانش ستاره‌ها، ‌تنها براي توجيه گردش سياره‌ها به‌ دور خورشيدهايشان كارايي داشت؛ ولي توجيهي براي بيضي‌شكل‌بودن مسير سياره‌ها نبود؛ كسي هم پيدانشد كه به اين نقص خرده‌بگيرد. نيروي گرانش ستاره‌ها به‌تنهايي براي پاسخ به اين پرسش بسنده نيست، بلكه گذشته از نيروي گرانش ستاره، نيروي گرانش كانون حلزون كيهاني، و نيز شتاب گسترش كيهان نيز بايد مورد توجه قرارگيرند؛ اما چگونه؟
زمين را فرض‌كنيد كه به دور خورشيد مي‌گردد. يك نقطه مثل ‹الف› را در نظربگيريد كه زمين از آنجا زير گرانش متعارف خورشيد، حركت‌كرده‌است. هنگامي كه زمين درحال نزديك‌شدن به مركز حلزون كيهاني است، بر اثر نيروي گرانش آن(با اينكه بسيار دور از آن است، با اين حال،به ميزان بسيار‌كمي جذب آن مي‌شود) از مسير معمولي و دايره‌وار خود منحرف‌مي‌گردد و به راه كج‌شدة خود ادامه‌مي‌دهد. تا كجا؟ تا آنجا كه گرانش خورشيد به او اجازةكار ‌مي‌دهد؛ و به نقطة ‹ب› كه رسيد، ديگر نمي‌تواند بيش از آن جلوبرود. در زبان نجوم به اين نقطة حضيض گويند. زمين از آن پس راه خود را زير تأثير گرانش خورشيد و گرانش كانون حلزون كيهاني ادامه‌مي‌دهد تا به نقطة ‹ج› كه درست مقابل نقطة ‹الف› است، برسد. مسير ‹الف ـ ب› درست اندازة ‹ب ـ ج› است؛ اگر زير تأثير نيروي گرانشي ديگري نباشد.
از اين پس مسير حركت زمين باز هم روند انحرافي مي‌پيمايد؛ ولي اين بار نه زير تاًثير گرانش مركز حلزون كيهاني، بلكه به دليل روند گسترش كيهان.(هرچيزي كه از مركز حلزون دورمي‌شود،‌ نيروي گريزازمركز و شتاب گريز بيشتري مي‌يابد.) اين روند نيز تا آنجا ادامه‌مي‌يابد كه زمين ديگر نتواند از چنگ نيروي گرانش خورشيد، بيش از آن دورشود. اين نقطه را ‹د› مي‌ناميم كه درست دربرابر نقطة ‹ب› قراردارد. در زبان نجوم به آن ‹اوج› گويند. سپس روند گردش زمين به دور خورشيد، به سوي نقطة ‹الف› ميل‌مي‌كند، كه در اين صورت مسير ‹ج ـ د› درست به‌مانند مسير ‹د ـ الف› است؛ اگر زير تأثير نيروي گرانشي ديگري نباشد.
بدين ترتيب است كه شكل مسير گردش زمين به دور خورشيد به‌جاي دايره‌اي‌بودن، بيضي‌شكل مي‌شود. در اين روند، ‹نقطة حضيض› به‌سوي مركز؛ و ‹نقطة اوج› به سوي لايه‌هاي بالايي حلزون كيهاني است.
ـ توجيه وجود نقطه‌هاي اوج و حضيض: ممكن است به اين پرسش نيز كسي پاسخ نگفته باشد كه چرا خورشيد يا هرستارة ديگري در مركز مدار بيضي‌شكل قرارندارد و نقطه‌هاي اوج و حضيض وجوددارند؟
دليل اين موضوع نيز آن است كه ‹شتاب ‌گسترش› كيهان از ‹كشش گرانش› مركز حلزون كيهاني بيشتر است. اگر كيهان‌شناسان اندازه‌هاي هريك از نقطه‌هاي اوج و حضيض را نسبت به مجموع اندازه‌هاي آنها، با توجه به زمان طي‌شدن(يك سال شمسي) محاسبه‌كنند، به معادله‌اي خواهندرسيد كه ممكن است نتايج خوبي براي آنان به‌همراه داشته‌باشد.
در اين ميان پاسخ پرسش‌هاي احتمالاً زيادي ازجمله: ‹چرا برمبناي قانون دوم كپلر، سرعت مسير حركت سياره‌ها متغير است؟›، و نيز ‹چرا حركت رجعي براي سياره‌ها وجوددارد؟› روشن‌مي‌شود.
اين موضوع نيز قابل بررسي‌ است كه ممكن است زماني‌ مدار حركت سياره‌ها بيضي‌شكل نبوده باشد، زيرا زماني بوده كه ‹شتاب گسترش› و ‹كشش گرانش› به اين صورت نبوده‌اند. اگر كيهان‌شناسان بتوانند آن زمان را مشاهده‌كنند كه دستكم پنج ميليادسال نوري از ما به‌دورند، درستي يا نادرستي اين موضوع را بازخواهندشناخت.
ياداوري چند نكته:
ـ اين وضع براي كهكشان‌هاي بيضي‌شكل نيز صدق‌مي‌كند؛ زيرا اين كهكشان‌ها ممكن است، به روشي كه يادشد، بر اثر گرانش كانون حلزون كيهاني از يك سو، و شتاب گسترش از سوي ديگر، چنين شكلي را يافته‌باشند.
ـ در مورد سياره‌هاي كهكشان راه‌شيري و يا هركهكشان ديگري كه حلزوني‌شكل باشد، ممكن است به‌جاي مركز حلزون كيهاني، سياهچالة كانون كهكشان را درنظربگيريم؛ ولي بايددانست، سياهچالة كانون كهكشان نيز، زير تاًثير كانون حلزون كيهاني(عرش) است.
ـ براي تصويركردن شكل حلزون كيهاني، شكل حلزوني كهكشان راه شيري را در نظر آوريد، سياهچالة بزرگ مركز آن را كانون حلزون‌كيهاني(عرش) تلقي‌كنيد؛ و بقية آن را كل كيهان با هفت لايه تصوركنيد.

شكل حلزوني كيهان، شكلي مدرن!

اكنون شايسته است دربارة اين شكل انديشه و داوري‌كنيم و از خود بپرسيم: آيا شكل قرآني كيهان، بسيارمدرن نيست؟ و آنگاه پاسخمان مثبت است كه نگاهي بر شكل‌هايي كه نويسندگان علوم كيهاني براي منظورهاي مختلف در كتاب‌هايشان از كيهان مي‌كشند؛ بيفكنيم.
شكل‌هاي چندين كتاب و چندين مقاله را ديده‌ام؛ و هنگامي‌كه با ‹شكل حلزوني› مقايسه‌شان مي‌كنم متوجه‌مي‌شوم آنها از قافلة كيهان‌شناسي قرآني بسيار پرت‌اند؛ همان‌گونه كه از ديگر موضوع‌هاي كيهاني نيز از قرآن عقب‌ترند.
ديري نخواهد پاييد كه شكل حلزوني كيهان حقيقت خود را بازخواهديافت و آنگاه، دانشمندان تصويرهاي پيشين خود از كيهان را دوباره از نظرمي‌گذرانند، و به ياد نقشة پتولمي(بطلميوس) از عالم آن زمان خواهندافتاد؛ و تصورهاي پيشين خود از كيهان را به‌ ريشخند‌خواهندگرفت.
در ميان اين تصويرها از مدل كيهاني، بهترينش از آن پروفسور هاوكينگ است كه در كتاب خود ‹جهان در پوست گردو› از آن يادكرده: ‹جهان گلابي‌شكل ما›. ‹گلابي›‌، شباهت زيادي به ناقوس كليسا دارد كه برخي كيهان‌شناسان به‌تازگي(سال 1383) شكل كيهان را شبيه به ‹شيپور›، ‹قيف› و ‹ناقوس› دانسته‌اند؛ كه همة اينها تازه شكل ناقصي از ‹حلزون›‌اند. با اين حال بايد گفت اگر پروفسور هاوكينگ مي‌دانست شكل كيهان حلزوني است، يقيناً عنوان كتاب خود را به‌جاي ‹جهان در پوست گردو›، ‹كيهان در لاك حلزون›(The cosmos in a snail shell) مي‌ناميد.
براي حسن ختام، به نقل يك گفته پيرامون مدل كيهان مي‌پردازيم:
«فيزيكدانان ليست طويلي از مدل‌ها را براي كيهان در حال انبساط پيشنهادكرده‌اند، ‌ولي اغلب اين راه‌حل‌ها، پايه و اساس كاملاً فيزيكي ندارند و براي سهولت كار، از يك سري ملاحظات و حذفيات رياضي نيز در آنها استفاده‌شده ‌است».
«ادوارد راكي كولب، اخترفيزيكدان ‹شتابدهندة فرمي› مي‌گويد: پس از بررسي تمامي تئوري‌هاي موجود دربارة مبحث تورم و انبساط عالم، به اين نتيجه مي‌رسيم كه هنوز نظريه‌اي كامل در اين مورد در اختيارنداريم».

جمعه 31 شهریور 1391  11:46 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

مهبانگ در قرآن

مهبانگ در قرآن

احمد شماع زاده

الحمدلله‌الذي لم‌يشهد احداً حين فطرالسّموات‌والارض ولااتّخذمعيناً حين برء‌النسمات لم‌يشارك في‌الالهيّه ولم‌يظاهر في‌الوحدانيّه كلّت‌الالسن عن غايه صفه ولعقول عن كنه معرفته

نظرية مهبانگ و اثبات آن

در يكي از روزهاي سال 1929 كه «ادوين هابل» در رصدخانه «مونت ويلسون» آسمان را نظاره‌مي‌كرد، متوجه شد كه كهكشانها در حال دورشدن از يكديگرند و معتقدگرديد كه تمامي كيهان رو به‌ انبساط ‌است. بنابراين نتيجه‌گرفت كه آفرينش از يك ذره آغازشده و بر اثر انفجار اين ذره و با انبساط آن، حركت ايجاد شده و زمان و مكان به وجود آمده و اين جهان پديدارگشته‌است. بدين شكل نظرية بيگ‌بانگ(Big Bang) يا انفجار بزرگ يا «مهبانگ» در كيهان‌شناسي پديدآمد.
از آن زمان تاكنون دانشمندان بر يافته‌هايي كه دلالت بيشتري بر درستي اين نظريه داشت، دست‌يافتند؛ تا اينكه در سال 1372 آخرين مشاهدات نجومي از طريق ماهواره، اين نظريه را تاييدكرد و به‌اثبات‌رسانيد:
به گزارش خبرگزاري فرانسه از واشنگتن، بر اساس مشاهدات ماهوارة COBE(1) صحت فرضيه‌اي علمي كه بر اساس آن، جهان چندين ميليارد سال پيش، پس از انفجار عظيمي موسوم به بيگ‌بانگ به وجود آمده، به ثبوت رسيد. اين ماهواره كه از نوامبر 1989 از پايگاه « وايندنبرگ » واقع در كاليفرنيا به فضا پرتاب‌شده است، به اشعة مادون قرمز مجهز است كه ثبت تشعشعات برگشتي از انفجار بيگ‌بانگ را ممكن مي‌سازد.
«جان متر» مدير پروژة مركز فضائي «گودارد» اظهار داشت: اين ماهواره جهان را آن‌گونه كه در بدو خلقت بوده، مشاهده‌كرده‌است، و اين روز براي بشريت روز بزرگي است.(2)

مراحل ششگانة مهبانگ(3)

مرحلة اول: انفجار بسياربزرگ در يك آن، و آفرينش كيهان، يا لحظة مهبانگ
مرحلة دوم: تا پس از گذشت يك‌صد ميليون سال از لحظة مهبانگ كه ويژگي آن تشكيل كرة آتشين اصلي و اوليه است و تمامي كيهان از آن نشأت گرفته‌است.
اولين نتايج به‌دست‌آمده از تحليل رايانه‌اي cobe به اخترفيزيكدانان دانشگاه كاليفرنيا نشان‌داد كه در اين مرحله،‌ انفجار، روندي آرام به‌خودگرفته و تشعشعات مولده از هر نوع را به‌گونه‌اي منظم و طي يك ميليون سال در تمام جهات، بدون هيچ‌گونه ناآرامي و واكنش خشونت‌آميزي پخش‌كرده‌است. پس انفجار عظيم اوليه، فقط در لحظة انفجار چنين بوده و پس از آن رو به آرامش گذارده‌است.
مرحلة سوم: تا پس از گذشت يك ميليارد سال از زمان انفجار است. دانشمندان دربارة اين سه مرحله بويژه مرحلة سوم، چيزي نمي‌دانند جز آنكه مدت آن را از روي آثاري كه در مراحل بعد مشاهده كرده‌اند، تخمين زده‌اند و بدين دليل آن را مرحلة‌ اسرارآميز نام نهاده‌اند.
مرحلة چهارم: تا پس از گذشت دو ميليارد سال است. در اين مرحله كهكشانها و ابرهاي بين‌كهكشاني و كوازارها ( اخترنماها ) شكل گرفتند.(4)
مرحلة پنجم: تا پس از گذشت پنج ميليارد سال. در اين مرحله، كيهان كه تا آن زمان بر اثر گرماي شديد كدر بود، شفاف مي‌شود. ذرات به جنب‌وجوش در مي‌آيند، كهكشانهاي تشعشعي كه صادركنندة امواج راديويي و پرتاب‌كنندة شديد ذرات به سوي انرژي‌هاي فوقاني هستند، و نيز كهكشانهاي فعال ايجاد‌مي‌شوند.
مرحلة ششم: تا پس از گذشت پانزده ميليارد سال، يا مرحلة شكل‌گيري خوشه‌ها و ديوار بلند كهكشاني. خوشه‌ها مجموعه‌اي از كهكشانها را درخودجاي‌داده‌اند، و ديوار بلند كهكشاني به بزرگترين تك‌ساختي كيهان گفته‌مي‌شود.
در اين مرحله، كيهان به منزلة حباب بيكراني از ظلمت تلقي مي‌شود كه كهكشانها و عالم نوراني روي آن را پوشانيده و به آن چسبيده‌اند و در بارة اين مرحله است كه نظرية «تكوين انحرافي» مي‌گويد درجهان هستي اساساً و عمدتاً ماده دركار ظلماني ساختن كائنات است و دائماً كهكشانهاي سياه را به‌وجودمي‌آورد.(5)

عمر كيهان

كيهان‌شناسان در آغاز، عمر كيهان را بين ده تا بيست ميليارد سال تخمين زدند كه ميانگين آن، يعني 15 ميليارد را گرفته و گفتند كيهان رو به گسترش، از لحظة مهبانگ تا كنون، صدوپنجاه برابر بزرگتر شده، يعني هر صد ميليون سال يك برابر بزرگتر شده‌است. ولي پس از چند سال تحقيق، عمر آن را بين 8 تا 12، و ميانگين آن را 10 ميليارد سال دانستند. «به‌تازگي با قطعيت و تقريب فقط چندصد هزار سال، رقم 7/13 ميليارد سال را اعلام‌كرده‌اند».(6)
آخرين خبر آنكه: اندازه‌گيري‌هاي تازه‌انجام شده، حاكي‌ است كه يك واكنش خاص اتمي در دل ستارگان كه به توليد انرژي منجر مي‌شود، آهسته‌تر از آن صورت مي‌گيرد كه تاكنون تصورمي‌شد. اين بدان معناست كه دانشمندان در تخمين‌هاي جاري، عمر ستارگان را به اشتباه كوتاه‌گرفته‌اند. نتيجه ‌آنكه عمر جهان بجاي 7/13 ميلياردسال، 7/14 ميلياردسال است. اين نتايج در «لونا» كه يك آزمايشگاه زيرزميني براي مطالعات اخترفيزيك اتمي،‌ و در كوه «گران ساسو» ايتاليا واقع است، به‌دست آمد.(7)

دستاوردهاي مهبانگ

تا اينجا دانستيم كه مهبانگ، اصلي علمي در كيهان‌شناسي است كه دربارة كيهان مي‌گويد:
ـ از ذره و با انفجار ذره ايجاد‌شده.
ـ با گذشت چندين ميليارد سال، شش مرحله را گذرانده. و يك نظام منسجم را تشكيل‌داده،
ـ پيوسته‌گسترش‌يافته و بزرگي و شكوه آن روزافزون است.

ديدگاه قرآن

اكنون شايسته است سه نتيجة به‌دست‌آمده از اصل مهبانگ را در منابع اسلامي بويژه قرآن كريم، جست‌وجو كنيم و دريابيم كه اين كتاب آسماني همواره حقايق علمي را پيش از كشف،‌ به ما ياداور شده و ما با تدبرنكردن در آن، از حقايق آن ‌بهره‌مندنشده‌ايم.
پيش از آن، ديدگاه قرآن كريم را در مورد گسترش كيهان مي‌آوريم كه هم مبناي مهبانگ و هم اساس كيهان‌شناسي فيزيكي و قرآني است:
والسما‏ء بنيناها بايد و انا لموسعون(سوره ذاريات: 47)
ترجمه: ما آسمان(كيهان) را با دست (توانا و اراده مستقيم) خويش بنيان‌گذاشتيم و ما مرتباً آن را گسترش ‌مي‌دهيم. (لام بر سر « موسعون » علامت تاكيد است.)

انفجار نور

در مورد اولين دستاورد مهبانگ، كه كيهان از ذره و با انفجار ذره ايجاد شده، دلايل زير از قرآن مجيد و دعاي نور قابل توجه است:
خداوند كريم اهميت خود را با واژة «خالق»السموات والارض كمتر بيان‌كرده بلكه همواره با واژ‌ة « فاطر» سموات والارض و در دو آيه با واژة « بديع » ( بسيار نوآورنده) وصف‌كرده‌است. زيرا فطرت و بدعت كيهان را بزرگ مي‌شمارد و مي‌خواهد بزرگي خود را با عبارتهاي فاطرالسموات والارض و بديع‌السموات والارض به ‌آفريدگان خود بنماياند. و هرگاه بيشتر وصف اهميت سموات والارض را در نظر داشته واژة ‹خلق› را به‌كاربرده‌است. مانند خلق‌السموات والارض في سته ايام (بالحق).
در هشت آيه به «فطرت كيهان» اشاره‌كرده‌است. در يك آيه «فطر» را به‌كاربرده و در آيه‌اي ديگر، «فطرهن» را، و در شش آيه خود را با « فاطرالسموات والارض» وصف‌نموده كه يكي از اين شش آيه‌ در اول سوره‌اي آمده كه آن سوره نيز همين نام را به‌خودگرفته است: سورة فاطر
به‌كارگيري واژة فطر براي پديد آوردن كيهان و براي وصف پديد آورندة آن، و اختصاص نام يك سوره به اين موضوع، اهميت بسيار زياد ‹فطرت كيهان› را در نزد خداوند مي‌رساند. حال ببينيم واژة ‹فطر› به چه معنائي‌است كه خداوند تا اين اندازه بر آن تأكيد دارد:
1. فطر يعني شكافتن و شكوفا كردن. به عبارت ديگر، پديدآوردن يك پديدة بزرگ يا بسيار بزرگ با شكافتن يا شكوفاكردن پديده‌اي ديگر.
2. ‹فطر› با ‹فجر› يك تفاوت جزئي در عين‌الفعل دارد و هر دو به يك معني‌اند. با اين تفاوت كه ‹فجر› بيشتر به باب ‹انفعال› مي‌رود و حالت مفعولي به‌خودمي‌گيرد. يعني ‹انفجار›؛ و بيشتر در مواردي كه چيزي به‌گونه‌اي غيرطبيعي و از روي كم‌ظرفيتي شكافته‌شود، به‌كارمي‌رود؛ كه معمولاً با ويراني همراه است؛ مانند انفجار بمب. ولي هرگاه اين انفجار به‌گونه‌اي طبيعي و از روي حسابي دقيق و براي آباداني و ايجاد چيزي صورت‌گيرد؛ از واژة ‹فطر› استفاده‌مي‌شود؛ كه بيشتر به باب ‹افعال› يا ‹افتعال› مي‌رود؛ مانند شكستن روزه و يا شكفتن شكوفه، بويژه قرآن كريم اين نظر را اعمال كرده‌است، و تنها در دو جا فطر را به باب انفعال برده كه آن‌هم براي آغاز روز قيامت و پايان جهان پيداست كه با ويراني همراه است، و نه براي ايجاد و ابداع: 1. اذاالسّماء‌انفطرت(سورة انفطار) 2. والسماء منفطر به(مزّمّل: 18)
3. خداوند با به‌كارگيري واژة ‹فاطر› هم مي‌خواهد به ما بگويد انفجاري(در اصطلاح ما) وجود داشته و هم مي‌خواهد بفهماند كه اين انفجار توسط منفجركننده‌اي كه خود اوست صورت‌گرفته‌، و هم اين انفجار با آباداني و ايجاد همراه بوده‌است.
خداوند كريم چه چيزي را منفجر يا بهتر بگوييم منفطركرده كه به واسطة آن، اين كيهان با عظمت را به‌وجودآورده است؟
در پاسخ به اين سؤال، به يكي از منابع اسلامي يعني «دعاي جليل‌القدر نور» رجوع‌مي‌كنيم و از آن استعانت مي‌جوييم. از اين جهت عنوان منبع را بر اين دعا قراردادم كه اين دعا خود به تنهايي منبعي از معارف است، و به همين دليل ورد زبان معصومين عليهم‌السلام بوده و مداومت بر خواندن آن را به ياران خود توصيه مي‌كردند.

دعاي نور

بسم‌الله‌النور، بسم‌الله النورالنور، بسم‌الله نور علي نور، بسم‌الله‌الذي هو مدبرالامور بسم‌الله‌الذي خلق‌النور من‌النور، الحمدلله‌الذي خلق‌النور من‌النور و انزل‌النور علي‌الطور في كتاب مسطور في رق منشور بقدر مقدور علي نبي محبور …
ترجمه: به نام خداوند نور، به نام خداوند نور نور، به نام خداوند نور بر نور، به نام خداوندي كه اوست تدبيركنندة كارها. به نام خداوندي كه نور را از نور بيافريد، سپاس خداوندي را كه نور را از نور بيافريد و آن نور را بر كوه طور فروفرستاد، در كتابي تدوين‌شده(طبيعت ـ جهان پيدا)، در برگي بازشده(كيهان)، به اندازه‌اي كه مقدوربود، بر پيامبر برگزيده‌اش …
شرح مختصر: به نام خداوندي كه وجودش نور است و نور «نور»(عرش)(8) است و نوري‌است كه بر «نور»(عرش) چيره‌است. به نام خداوندي كه تدبير همة امور به دست اوست. به نام خداوندي كه اولين نور را از نور وجود خود بيافريد و آفرينش را آغازكرد. سپاس بيكران خداوندي را كه براي دومين بار، نوري را از نور خويش بيافريد و آن نور را بر كوه طور كه در جهان طبيعت و در عالم امكان است، به آن اندازه كه كرة زمين منفجرنشود، براي آنكه به پيامبر برگزيده‌اش ثابت‌كند كه تو نمي‌تواني مرا ببيني، بر او فروفرستاد.
از اين دعا چنين بر‌مي‌آيد كه خداوند تنها دو بار نوري را از نور خود آفريده‌ و تجلي بخشيده‌است. به مصداق حديث مشهور«اول ماخلق‌الله نور»، يك بار نوري را از نور خود به‌ظهوررساند، و تجسم بخشيد و خود را ‹فاطرالسموات والارض› ‌خواند. بار دوم، براي آنكه به پيامبرش و آدميان پس از او بفهماند كه اولاً آفرينش نخستين چگونه بوده است، و ثانيا ذات احديتش باچشم سر قابل ديدن نيست، بلكه تنها با چشم دل مي‌توان او را نگريست، با نوري بسيار ناچيزتر از نوري كه اولين بار با آن تجلي‌كرد و كيهان را پديد آورد، بر كوه طور تجلي‌كرد تا كوه از ناتواني در برابر پذيرش نور الهي منفجرشود و ثابت‌شود كه هرچه مادي باشد، حتي كوه كه سخت‌ترين است، تاب تحمل نور ذات او را ندارد و با انفجار همراه خواهد بود. و با اين نمونه، به ما پسينيان بفهماند كه آفرينش اوليه نيز كه با تجلي ذره‌اي از نور او صورت‌گرفته، با انفجار يا انفطاري عظيم(مهبانگ) همراه‌بوده‌است.
تفاوت اين دو بار آفرينش نور از نورالهي در واژه‌هايي‌است كه در آغاز هر جمله از اين دعا آمده‌است، يعني بسم‌الله و الحمدلله. آنگاه كه جز او چيزي نبود؛ ازخود، براي خود، و به ‌نام خود آفريد. ولي بار دوم ازخود، براي پيامبرش و پسينيان، و به پاس سپاسگزاري از او و تمام‌كردن حجت بر آفريدگانش بيافريد.
نكتة ديگر آنكه پيش از آنكه از آفرينش نوري خود يادكند، از مدبربودن خويش يادمي‌كند؛ و مي‌فرمايد اوست كه تدبيركنندة كارهاست و سپس از «سترگ‌كار» خود كه آفرينش نخستين يعني آفرينش نور از نور(مهبانگ) است، سخن مي‌گويد.
«جهاني كه ما در آن زندگي‌مي‌كنيم، نزديك به پانزده‌ ميلياردسال پيش بر اثر انفجاري موسوم به بيگ‌بانگ، تولديافت؛ و آن زماني بود كه يك نقطه از نيرويي عظيم، تدريجاً به مادّه تغييرشكل‌داد و همچنان گسترش يافت، تا تمامي كهكشان‌ها و ديگر اجرام آسماني را به‌وجودآورد».
«…در ‹لحظة صفر زمان›، چنين بايد پنداشت كه يك حالت تراكم بي‌پايان حاكم‌بود. اين همان لحظه‌اي است كه دانشمندان آن را ‹دم آفرينش› ناميده‌اند؛ و از آن سبب كه آفرينشي دركاربود، لاجرم بايد آفريدگاري هم باشد. پس خدايي بر اين كائنات حاكم است».
«…تأييد وجود ذرات شبه‌اتمي، نشان‌مي‌داد كه در پس آن فرضيه‌هاي پيچيده‌وبغرنج، چه‌سادگي زيبايي وجوددارد؛ و به اين ترتيب بود كه فيزيكدانان به‌اين‌فكرافتادند كه يك ذرة نهايي به نام ‹هيگز› وجوددارد. ‹هيگز› نام يك فيزيكدان بريتانيايي‌است كه نخستين بار احتمال وجود آن را پيشنهادكرده‌بود. دانشمندان براين‌باوربودند كه چنانچه هيگز را حتي براي يك لحظة زودگذر ببينند، آنگاه بشر توانسته‌است وسيلة اولية خلقت جهان توسط خداوند، به عبارت ديگر، ‹ذرّة خداوندي› را به چشم خويش مشاهده‌كند. هيگز اگر وجودداشته‌باشد، نقطة همايش تمامي توضيحات و توجيهات خلقت و آنچه در عالم هستي وجوددارد، خواهدبود. اما يك مشكل عمده وجوددارد… براي ساختن دستگاهي كه بتواند ذره‌اي آنچنان كوچك و ناچيز به‌وجودبياورد كه از ديد بشر پنهان است و براي مدت‌زماني اندك بپايد، و چنان بدرخشد و سپس خاموش‌گردد(آنچنانكه براي حضرت موسي درخشيد و سپس خاموش‌شد و جز ويراني براي كوه و بيهوشي براي آن‌حضرت نتيجه‌اي نداد، مگر درسي براي تمام جهانيان كه ‹لن‌تراني› ـ نگارنده‌) كه از قدرت تخيل بشر بيرون باشد، ‌بيش از ده‌ميليارد دلار هزينه دربرخواهدداشت؛ اما ساختن چنين دستگاهي، تاجي خواهد بود كه بر فرق دستاوردهاي بشريت گذارده‌خواهدشد؛ و او را تا دروازة بهشت خداوندي راهنمايي خواهدكرد… دست‌يافتن به چنين دانشي بشر را با موقعيت خويش در جهان هستي آشناخواهدكرد؛ او را از راز طبيعت و سادگي وجود خويش و عظمت پروردگارش آگاه‌خواهدساخت؛ و البته، كشوري كه به چنين هدفي برسد همواره به‌عنوان ملتي شناخته‌خواهدشد كه به راز نهايي هستي دست‌يافته‌است».(9)
اينجاست كه ‹سبحان‌الذي خلق‌النور من‌النور› معناي خود را به‌درستي بازمي‌يابد.
پس از آفرينش اوليه، خداوند كريم تفصيل آفرينش كيهان را نيز بيان مي‌دارد و مي‌فرمايد: والسّماء بنيناها بايد و انا لموسعون والارض فرشناها فنعم‌الماهدون و من‌كل‌شيء خلقنا زوجين لعلكم تذكّرون(ذاريات:49 ـ47)
ترجمه: آسمان(كيهان) را به ارادة خويش بنيان‌نهاديم، و ما همواره آن را گسترش‌مي‌دهيم؛ و زمين(جهان پيدا) را گسترانيديم و چه نيكوگسترانندگانيم؛ (مهد: درست‌ومرتب‌كردن، هموارنمودن، و اصلاح‌كردن ـ المنجد) و از هر چيزي دو جفت آفريديم؛ شايد ياداورشويد.
بهترين فهم از اين آيه، ديدگاهي‌است كه پروفسور هاوكينگ از جمعبندي نظرهاي خود و ديدگاههاي ديگر كيهان‌شناسان بدان رسيده‌است:
«تصورمي‌رود كه كيهان در لحظة انفجار بزرگ اندازه‌اي برابر صفر داشته و بنابراين بي‌نهايت داغ و سوزان بوده‌است. ليكن به همان نسبت كه منبسط‌شده‌است، درجة حرارت تابش آن كاهش‌يافته، به‌طوري كه يك ثانيه پس از وقوع انفجار، درجة حرارت از بي‌نهايت به ده‌هزار ميليون تنزل‌كرده‌است. اين درجه حرارت تقريبا هزار بار از درجة حرارت مركز خورشيد بيشتر است؛ و درجة حرارتي به اين زيادي در موقع انفجار بمب هيدروژني حاصل‌مي‌شود. در اين زمان محتويات كيهان بايد بيش از همه شامل فوتون‌ها، الكترونها، نوترينوها و ضدذرات آنها(ذكر دو جفت قرآن اينجا معني‌مي‌دهد.) همراه با مقداري پروتون و نوترون بوده‌باشد. به همان نسبت كه كيهان گسترش و درجة حرارت آن كاهش‌ مي‌يافت، شدت يا نرخ توليد زوجهاي الكترون/ ضدالكترون(ضد الكترون را پوزيترون نامند) در تصادم‌ها به زير نرخي مي‌رسيد كه در آن همين زوجها نابود مي‌شدند. به اين ترتيب بيشتر الكترون‌ها و ضدالكترون‌ها براي توليد فوتون‌ها به‌دست يكديگر نابود‌شده، و فقط مقدار كمي الكترون باقي‌مي‌ماند. اما نوترينوها و ضدنوترينوها همديگر را ازبين‌نمي‌بردند؛ زيرا اين ذرات فقط خيلي به‌كندي با خودشان و يا با ديگرذرات فعل‌وانفعال متقابل دارند و از اين قرار هنوز هم بايد در گوشه‌وكنار باقي و برقرارباشند؛ و اگر ما مي‌توانستيم آنها را مشاهده‌كنيم، براي همين مراحل پرحرارت كيهان، آزمون خوبي فراهم‌مي‌شد، اما بدبختانه، انرژي كنوني آنها براي مشاهدة مستقيم ما بسيار پايين‌است...»
«تقريبا يكصد ثانيه پس از وقوع انفجاربزرگ، مقدار درجة حرارت بايد به يكهزار ميليون رسيده‌باشد. يعني درجه حرارت حاكم بر مركز گرمترين ستارگان عالم. در اين درجه حرارت، پروتونها و نوترونها ديگر به اندازة كافي انرژي ندارند كه بتوانند از چنگ جاذبة نيروهاي هسته‌اي قوي بگريزند؛ و به ناچار با يكديگر شروع به تركيب‌كرده و هستة اتمهاي دوتريومها(هيدوژن سنگين) را توليد‌مي‌كنند كه محتوي يك پروتون و يك نوترون هستند. سپس هستة دوتريوم با پروتونهاي بيشتري تركيب‌شده و هستة هليوم را مي‌سازند(اخيراً اهميت هليوم درساختار كيهان بيش‌ از پيش مشخص‌شده‌است. ـ نگارنده) كه مشتمل بر دو پروتون و دو نوترون و مقادير كمي از زوجهاي عناصر سنگين‌تر مانند ليتيوم و بريليوم است… »
«فقط در ظرف چندساعتي پس از انفجاربزرگ بايد توليد هليوم و ديگر عناصر متوقف‌شده‌باشند و سپس تا تقريبا يك ميليون سال بعد از آن، بايد انبساط كيهان بي‌آنكه در آن چندان حادثه‌اي رخ‌داده‌باشد، ادامه‌يافته‌باشد و سرانجام پس از اينكه يك بار حرارت به اندازة چندهزار درجه‌اي پايين آمد، آنگاه بايد الكترونها و هسته كه ديگر فاقد انرژي كافي براي غلبه بر جاذبه الكترومغناطيسي بين خودشان مي‌شوند، شروع به تركيب با يكديگر و تشكيل اتم‌ها كرده‌باشند».(10)

مراحل ششگانة مهبانگ در قرآن

در مورد دومين دستاورد مهبانگ، (مراحل ششگانة آفرينش كيهان) قرآن كريم نيز با تأكيد بر آفرينش كيهان در شش روز(دوره ـ مرحله) صراحت‌دارد و در هفت آيه اين موضوع را گوشزد مي‌كند. مثال:
ان ربكم‌الله‌الذي خلق‌السموات والارض في سته ايام ثم‌استوي علي‌العرش(اعراف: 54 و يونس: 3)
همانا پروردگارتان كسي‌است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر عرش چيره‌گشت.
قرآن كريم در آيات مربوط به مراحل ششگانه، اين مراحل را شرح نداده ولي از آنجا كه خداوند به صراحت يادكرده كه ما در قرآن هيچ چيز را فرونگذاشته و از قلم نيانداخته‌ايم، بلكه همه چيز را در آن گردآورده‌ايم، با ياري‌جستن از او و هدايت او، يافتيم و به پاس چنين هدايتي شكر او را بجاي‌آورديم. سورة اعلي پاسخگوي نياز ما در اين مقام بود. در اين سوره خداوند سبجان مراحل ششگانه‌اي را كه براي خلقت كائنات قائل شده است، بيان مي‌دارد:
«سبّح‌اسم‌ربك‌الاعلي، الّذي‌خلق‌فسوّي،والّذي‌قدّر فهدي والّذي‌اخرج‌المرعي‌فجعله غثاءٌاحوي».
ترجمه‌: اي پيامبر تسبيح كن نام پروردگارت را كه برتراست. كسي كه « خلق »كرد، پس «تسويه» نمود. كسي كه « تقدير » كرد، پس « هدايت » نمود. كسي كه گياه سبز‌ را(از زمين) بيرون آورد، پس آن را به خاشاك تيره مبدل‌ساخت(و به زمين برگرداند).
در اين سوره چرا و براي چه خداوند پيامبرش را امر به تسبيح و تنزيه مي‌كند و آنهم از طريق اسم او؟ بديهي است كه موضوع مهمي را مي‌خواهد يادآورشود كه مربوط به «اسم» اوست و آن چيزي جز خلقت كائنات نيست. نام خداوندگار بلندمرتبه‌اي كه اهل دل، با مقام و نقش «اسم» او در خلق و ايجاد كائنات، هم در قرآن و هم در دعاها همواره مواجه‌شده‌اند، چنانكه از دعاي نور آورديم.
خداوند كريم پس از امر به تسبيح، مراحل ششگانة آفرينش را باز مي‌گويد؛يعني اينكه به اين دلايل مهم، بايد خداوند را تسبيح كرد: خلق فسوي ـ قدر فهدي ـ اخرج المرعي فجعله غثاء احوي.

روشنگري درمورد مراحل ششگانه:

1و2- خلق و تسويه: حضرت علي عليه‌السلام دربارة اين دو مرحله مي‌فرمايد: طبق فرمانش تمام گشت خلقت او… (اشاره به كن وجودي دارد) پس كجي‌هاي اشياء را راست گردانيد و حدودشان را واضح و روشن قرارداد.(11)
مرحلة تسويه، مرحلة طراحي و سازماندهي است. مي‌دانيم كه هر پروژه‌اي با بررسي تمام جوانب، ابتدا طراحي مي‌شود و سپس برنامه‌ريزي و پس از آن به‌اجرادرمي‌آيد. خداوند كريم پروژة آفرينش را در مرحلة تسويه، طراحي مي‌كند.
3- تقدير يا مرحلة اندازه‌گذاري براي آفرينش:‌ يعني تعيين اندازه‌هاي ويژه و حدود معين در ذات و صفات و افعال اشياء، كه از آن حدود و اندازه‌ها خارج نشوند و تجهيز آنها به اندازه‌هايي كه مناسب آنهاست.(12)
4- هدايت: يعني اشياء با هدايت رباني تكويني به سوي آنچه كه براي آنها تقديرشده، و به نحوي كه تقديرشده، به سيروسلوك بپردازند.(13) در اين زمينه،‌ خداوند به‌گونه‌اي جداگانه آيه‌اي كارساز دارد:
الاّيسجدوا لله‌الذي‌ يخرج الخبأ في‌السّموات والارض(نمل: 25)
ترجمه: كه سجده‌نمي‌كنند براي خداوندي كه بيرون مي‌آورد پنهاني را در آسمان‌هاوزمين(كيهان)؟
يعني اين كار خداوند آنچنان ارزشمند است كه بايد براي آن بر خداوند سجده‌كرد.
5 و 6 ـ متأسفانه حتي تفاسير جامع و معتبري چون «‌الميزان» و «مجمع‌البيان» در مورد آيات «الذي اخرج‌المرعي فجعله غثاءً احوي» ساكت مانده‌اند و تنها همان معناي ظاهري را توضيح مختصري داده‌اند. درصورتي‌كه معناي تفسير پرده‌برداي از بطون مختلف قرآن و يافتن بطن‌هاي ديگر است. مسلم است كه اين دو آيه نيز به روش سه آية پيش از خود، به خلق و ايجاد مربوط و پيوسته‌است.
بنابراين با تدبر در اين آيات، در وراي معناي ظاهري اين كلمات، يعني كسي‌كه گياه را رويانيد، پس آن را به خاك‌وخاشاك تيره تبديل كرد، مي‌توانيم معناهاي كلي‌تري را بيابيم. در اينجا به سه مورد كلي اشاره مي‌شود:
يكي، مطلق چيزي را از درون چيز ديگري بيرون كشيدن و موجود تازه‌اي ايجاد كردن است؛ كه جز خداوند متعال كسي قادر به چنين كاري نيست. و سپس ايجاد تغييرات و حالات مختلف در موجود تازه، به نحوي كه آن را از صورت اوليه كاملاٌ خارج كرده و به صورتي ديگر درمي‌آورد.
به عبارت ديگر، خداوند سبحان با ايجاد تغيير در اجزاء اشياء، به تغيير در ماهيات آنها مي‌پردازد و از جماد، گياه به وجود مي‌آورد. و سپس با ايجاد تغييري مجدد در اجزاي موجود تازه، به تغيير در اعراض مي‌پردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن مي‌گيرد و به «خاشاك تيره» كه جزء جمادات است مبدل مي‌سازد.
دوم‌، خداوند سبحان مي‌خواهد با اين كلمات بسيار سادة «اخرج المرعي فجعله غثاءً احوي» به ما بگويد در اين مرحله شرايط به‌وجودآمدن گياه و ديگرجانداران را كه همانا وجود نور، اكسيژن، آب و ديگر مواد است، فراهم آورده و باز با تغيير شرايط محيط از طريق ماده، در كار خشك‌وظلماني‌كردن پديده‌هاست. پروردگار سبحان، بدين ترتيب مي‌خواهد تفهيم كند كه همه چيز در تغيير و تحول است جز ذات او كه ثابت و لايتغير است و همه چيز رو به تيرگي مي‌رود جز او كه نور آسمانها و زمين است.
سوم، خداوند كريم پس از خلق كائنات از خلق و بدع دست‌نكشيده و دائما به ايجاد و تغيير مي‌پردازد و به قول خودش « كل يوم هو في شأن » و كيهان و ما فيها را چه ستارگان عظيم، چه گياهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده مي‌كند و مي‌ميراند و بدين منوال رو به تكامل و توسعه به‌پيش‌مي‌برد. مگر او خود نمي‌گويد كه او «يبدء و يعيد» و «فعال لمايريد» است؟
در پايان اين بخش، به منطور آگاهي بيشتر بر حقايق قرآني، توجه و غور در آيات زير، بسيار بجا و شايسته خواهد‌بود:
ءانتم اشد خلقاً ام‌السًماء بنيها، رفع سمكها فسويها، و اغطش ليلها و اخرج ضحيها، والارض بعد ذلك دحيها، اخرج منها ماء‌ها و مرعيها، والجبال ارسيها(نازعات: آيات 27 تا 33)
ترجمه:(اي جماعت جن‌وانس) آيا آفرينش شما استوارتر و محكم‌تر است يا بناي كيهان؟ بالاي آن را بلند گردانيد، پس آن را درست‌كرد و بياراست. تيرگي آن را تاريك‌گردانيد، و روشنايي آن را بيرون‌ آورد. و پس از آن زمين را بگسترانيد. آب و گياه آن را از آن بيرون آورد. و كوهها را برافراشت.

مقايسه و روشنگري:

حال مراحل ششگانة اصل « مهبانگ » را با مراحل ششگانة خلقت كه قرآن بيان كرده‌است، مقايسه مي‌كنيم:
مرحلة اول، مرحلة انفحار اوليه يا مهبانگ = « خلق »: و اذا قضي امرا فانما يقول له كن فيكون.
مرحلة دوم، تا يك ميليون سال پس از مهبانگ = « تسويه » يا طراحي و سازماندهي كيهان ( چگونگي آن بر دانشمندان پوشيده‌است. )
نكته: اگر كشفيات cobe در نوابر 1989 مشخص نكرده بود كه برخلاف نظر قبلي دانشمندان، پس از انفجار اوليه، تشعشعات مولده از هر نوع به طور منظم و طي يك ميليون سال در تمام جهات و بدون هيچگونه ناآرامي و واكنش خشونت‌آميزي منتشر شده است، نمي‌توانستيم مرحلة دوم را زير عنوان مرحلة « تسويه » نامگذاري كنيم، زيرا تسويه با ناآرامي و انفجار منافات دارد.
مرحلة سوم، تا يك ميليارد سال پس از مهبانگ = « تقدير » يا اندازه‌گذاري براي كيهان. دانشمندان از اين مرحله هيچ اطلاعي ندارند.
مرحلة چهارم، تا دو ميليارد سال پس از مهبانگ = « هدايت » يا شكل‌گيري كهكشانها و به‌وجودآمدن منابع عظيم انرژي و نور و سيردادن آنها به جهان پيدا.
همان‌گونه كه گفته‌شد، اخترنماها در اين مرحله ايجاد شده‌اند و جالب است كه بدانيم دانشمندان به اين منابع عظيم انرژي و نور، فانوس كيهاني لقب‌داده‌اند. يعني همان‌گونه كه فانوس دريايي « هدايتگر » كشتي‌هاست، فانوس كيهاني نيز « هدايتگر » ساير اجزاء كيهان مي‌تواند باشد.
مرحلة پنجم، تا پنج ميليارد سال پس از مهبانگ = اخرج‌المرعي. (سير صعودي اجزاء كيهان)
خداوند شرايط پديد آمدن حيات(گياهي) را فراهم نمود. كهكشانهاي ساطع كننده تشعشعات و ذرات و كهكشانهاي فعال به‌وجودآمدند و ذرات به جنب‌وجوش درآمدند. همه چيز رو به تكامل و توسعه رفت.
مرحلة ششم، تا پانزده ميليارد سال پس از مهبانگ = ايجاد تغييرات مجدد در كائنات و تبديل‌كردن اجزاء كيهان به موادي خشك و تيره = فجعله غثاء احوي. (سير نزولي اجزاء كيهان)
اجزاء كيهان مانند كهكشانها و ستارگانشان كه سيال و درخشنده بودند، طي چندين ميليارد سال، هم سيال بودن آنها را از آنها مي‌گيرد و هم درخشندگي آنها را. به نحوي كه به موادي خشك و تيره مبدل مي‌گردند.(مرگ ستارگان)
همان گونه كه گفته شد، در جهان هستي اساساً و عمدتاً ماده در كار ظلماني ساختن كائنات است و دائماٌ كهكشانهاي سياه را به‌وجود مي‌آورد.
نكته‌: البته نبايد از نظر دور داشت كه مراحل ششگانة آفرينش را كه قرآن بيان‌كرده‌، ويژة كيهان نيست، بلكه گياهان، جانوران، انسانها، و جنها را نيز شامل مي‌شود و همة آنها از اين مراحل گذر مي‌كنند. مثلاً اخرج المرعاي يك انسان، زايش‌، جواني و شادابي اوست و غثاءً احواي او، پيري، مرگ، و پوسيدن جسم اوست.
در مورد سومين دستاورد مهبانگ، يعني ‹عظمت و گسترش روزافزون كيهان›، خداوند كريم در شش آيه پس از بيان آفرينش كيهان،(در پنج آيه پس از «في سته ايام») عبارت «ثم‌استوي‌ علي‌العرش» را بيان داشته‌است؛ و در يك آيه(آية 5 سورة طة كه در بالا آمد): «الرحمن علي‌العرش‌استوي» را.
با خواندن اين آيات، به راحتي نمي‌‌توان پيام اين آيات را درك‌كرد، زيرا همواره اين پرسش‌ها در ذهن شكل‌مي‌گيرد:
1. چرا خداوند «ثم» را به كارگرفته كه نشان از گذشت مدتي طولاني دارد؟
2. چرا خداوند مي‌فرمايد «بر عرش مستولي‌شد، فائق‌آمد و رام‌كرد آن را»؟ مگر خداوند پيش از آن بر عرش استيلايي نداشته؟
3. آيا روند آفرينش كيهان با پديده‌هايي كه نشان از ناپايداري داشته، رودر‌رو بوده‌است كه خداوند با چنين جمله‌اي از مرحلة پاياني آفرينش يادكرده‌است؟
بسياري از مترجمان و شارحان قرآن كريم چون نمي‌توانند چنين جمله‌اي را به‌درستي ترجمه‌وشرح‌كنند، به نحوي از كنار آيه مي‌گذرند؛ مثلا مي‌نويسند«سپس به عرش پرداخت»، و برخي تفسيرها همچون تفسير الميزان مفصلا به آن مي‌پردازند ولي بيشتر به حاشيه مي‌روند و در برخي موارد به موضوع نيز نزديك مي‌شوند، ولي بازهم نمي‌توانند از پس فهم ‌آن برايند؛ واقعاً هم كه سخت است.
خداوند براي عرش ارزش و ارج زيادي قائل است. به‌گونه‌اي كه از آن با عنوان‌هاي كريم، مجيد، و بويژه «عظيم» ياد‌كرده و خود را با عنوان رب و يا رحمن براي عرش متصف مي‌كند.
خداوند، در پس هر واژه‌اي كه به‌كارمي‌گيرد، هدايتي را براي بندگانش درنظردارد؛ كه بايد به كشف ‌آن نائل‌آييم. ولي با همة پژوهش‌هايي كه انجام‌شد، متأسفانه فهم جمله ثم‌استوي‌علي‌العرش، همواره در هاله‌اي از ابهام باقي‌مانده‌بود. و نه‌تنها كه اين عبارت، بلكه مفهوم خود عرش ناشناخته‌بود؛‌ زيرا اگر معناي آن روشن بود نيازي به اين‌‌همه تفسيرهاي مختلف از آن نمي‌شد كه در بالا آمد. اما هنگامي كه مقاله‌اي را با عنوان «نگاهي به تكامل ساختار كيهان» خواندم، متوجه‌شدم بازهم يافته‌هاي كيهان‌شناختي به كمك فهم برخي ‌آيات كيهان‌شناسانة كلام‌الله مجيد آمده و به پرسشها پاسخ مناسبي داده‌است. باآوردن بخشي از مقاله، به روند توسعه و نيز واپسين مرحلة آفرينش كيهان(ثم‌استوي‌علي‌العرش) از منظر كيهان‌شناسي توجه‌كنيد:
«… تاريخ كيهان با تورم آغاز شده‌است، انبساطي كيهاني كه… كيهان را به مكاني بي‌شكل بدل‌ساخت.
ـ جهان بي‌شكل‌وساختار بود. پس از آن، تورم، كيهان را آكنده از تابش‌هاي تقريبا همسان ساخت.
ـ در مرحلة بعد از آن، تابش به‌طور كاملا تصادفي از مكاني به مكاني ديگر تغيير يافت و از لحاظ رياضي مي‌توان گفت اين تغييرات چنان تصادفي بود كه تصادفي‌تر از آن امكان نداشت.»
خداوند در مورد ناپايداري‌هاي موجود در كيهان پس از مراحل ششگانة آفرينش و پيش از استوي بر عرش، آورده‌است:
و هوالذي خلق السموات والارض في سته ايام و كان عرشه علي‌الماء(هود: 7)
ترجمه: و او كسي است كه كيهان را در شش مرحله آفريد و عرشش بر آب بود.
بنابراين خداوند نيز با جملة «و عرشش بر آب بود»، كه به مثال بيشتر شباهت دارد تا به واقعيت، يكي از ناپايدارترين و بي‌شكل‌ترين چيزها(آب) را براي ناپايدار نشان‌دادن كيهان در آن مقطع زماني نام مي‌برد. همان‌گونه كه مردم نيز مي‌گويند زندگي فلاني بر آب است. يعني بسيار ناپايدار و متزلزل است.
تصور اينكه عرش با آن عظمت و سنگيني و نورعظيم‌بودن، واقعاً بر آب بوده‌باشد، توهين به عرش الهي است زيرا كه ‹عرش› خداوند مصدر جهان پيدا بوده، و ‹آب›، كه يكي از اجزاء زمين، و زمين كه خود يكي از اجزاء جهان پيدا، و جهان پيدا كه خود چهاردرصد كيهان است، نمي‌تواند حامل يا نگهدار عرش باشد.
نكته:‌ خداوند در هفت آيه بر مراحل ششگانة آفرينش تأكيد مي‌ورزد، و پنج آيه از اين هفت آيه داراي ‹ثم‌ استوي علي‌العرش› است؛ و تنها در آيه‌اي كه در بالا آورده‌شد،‌ به ‹بر آب بودن عرش› در آن زمان اشاره‌دارد؛ كه نه مورد تأكيد است و نه موضوعي پاينده، بلكه خداوند با مثالي كه در اين آيه آورده، و با واژة ‹كان›، هم مي‌خواهد بگويد زماني، عرش برآب(متزلزل) بوده و هم مي‌خواهد بگويد كه اين تزلزل مرحله‌اي اصلي از آفرينش نبوده، و نبايستي ادامه مي‌داشته، و در پنج آية ديگر گفته است كه اين تزلزل پس از گذشت زماني دراز، مهارشده‌است.
(ثم‌استوي علي‌العرش) با همة كوتاهي آموزه‌هاي بسياري در خود دارد:
ـ «عرش» كه با عبارت‌هاي «رب‌العرش‌العظيم» و «رب‌النورالعظيم» وصف‌شده، نتيجة تجلي‌يافتن ذره‌اي از نور وجود خداوند است.
ـ عرش آنقدر عظمت داشته و تا آن اندازه پرتلاطم و پرجوش‌وخروش بوده كه تنها دانشمندان توانسته‌اند از سويي عظمت، و از سوي ديگر بسيارناپايداربودن آن را كشف‌كنند.
ـ رهاگذاشتن انرژي عرش براي ساخت‌وساز جهان پيدا(سموات‌والارض) ضروري بوده و نيازي نبوده كه خداوند پيش از پايان يافتن آفرينش آسمان‌هاي هفگانه همراه با محتواي‌شان، انرژي عرش را دربندكند. سؤالي انديشه‌برانگيز:
درحالي كه نور عرش كه با يك درجه تنزل و تجلي براي اين جهان، چنين قدرتي را داشته و دارد، پس اصل نور الهي چه عظمت و ابهتي دارد؟!
خداوند از شكل ناپايدار ديگري كه گاز، دود يا بخار باشد، زير عنوان «دخان» براي چنين مرحله‌اي در سورة فصلت(آية 11) يادكرده‌ و به واقعيتي اشاره دارد كه ادامة مقاله به آن پرداخته‌است:
«به‌تدريج نظم و ترتيب بر جهان حاكم‌شد. درست مثل قطره‌هاي آب كه از تراكم ابر حاوي بخار تشكيل‌مي‌شود، ذرات آشناي مواد همانند الكترون‌ها و پروتون‌هاي با تراكم، از تابش جداشدند. امواج صوتي در اين مخلوط بي‌شكل جاري‌شدند و كم‌كم به آن شكل دادند. ماده به تدريج كنترل كيهان را از دست تابش خارج … و پيروزي نهايي‌اش را مسلم ساخت و خود را از چنگ تابش رهاساخت. هم‌اكنون با انجام رصدهاي بسيار دقيق تابش‌هاي باقي‌مانده، اين دوران و پايان شگفت‌آور آن مورد كاوش قرارگرفته‌است.»
«… به‌ زبان كيهان‌شناسي گفته‌مي‌شود كه جهاني را كه ما امروز به اين صورت مي‌شناسيم(مجموعه‌اي از اجرام كه توسط گسترة بسيار وسيعي از فضا از يكديگر جداشده‌اند.) از تحولات نسبتاً جديد محسوب مي‌شود. اخيراً از اين گونه آرايش‌ها به‌گونه‌اي روشمند، نقشه‌برداري شده‌است. ماده از چندين ميليارد سال پيش تسلط خود را بر شتاب كيهاني ازدست‌داده‌است.»(14)
«انرژي سياه نوعي گرانش است كه برعكس عمل‌مي‌كند. اثبات وجود انرژي سياه، از سوي مجلة ساينس در رديف برترين پيشرفت‌هاي علمي سال قرارگرفته‌است… به نظر مي‌رسد كه چيزي در فضا نهفته است و همانند نوعي نيروي ضدگرانشي عمل مي‌كند. اين نيرو باعث‌ مي‌شود كه بجاي آنكه جهان متراكم شود و اجزاي آن به يكديگر نزديك شود، انبساط ‌يابد».
«داستان انرژي سياه از سال 1998 آغازشد. در آن زمان دانشمندان دريافتند كه بسياري از كهكشانهاي دوردست با سرعتي بسيار بيشتر از آنچه كه محاسبات موجود پيش‌بيني‌كرده‌اند، از يكديگر دورمي‌شوند. تحقيقاتي كه روي انواع ويژه‌اي از سوپرنواها انجام شد، بيانگر آن بود كه محاسبات انجام‌شده، اشتباهي نداشت. به عبارت ديگر محاسبات دقيق نشان‌دهندة آن بود كه سرعت انبساط جهان لحظه به لحظه درحال افزايش است و از سرعت اين انبساط كاسته‌نمي‌شود».(15)
انرژي تاريك بنيان گرانش را در خود نهفته‌دارد. 7/6 ميليارد سال پيش كه انرژي تاريك محدودشد تا از گسترش بي‌روية آن جلوگيري شود، همان زماني است كه عرش خداوند شكل گرفت، گرانش جذبي آن كمتر شد، و موجب شتاب‌گرفتن بيش از پيش جهان پيدا و گسترش روزافزون آن شد.

دربارة «ثم‌ استوي علي‌العرش‌» بيشتر بدانيم:

«آيا جهان هستي روزي در جريان ‹فروپاشي بزرگ›(Big Crunch) ازهم‌‌فروخواهدپاشيد؟… يا در ‹سراشيبي‌بزرگ›(Big Tip) به ذرات ريز تبديل خواهد شد؟(در مقالة مهنورد در قرآن به اين دو پرسش از ديدگاه قرآن پاسخ‌داده‌شده‌است. ـ نگارنده) پاسخ به اين پرسش‌ها به نظرمي‌رسد كه در ويژگي‌هاي شكل تاريكي از انرژي نهفته باشد كه طي 6 تا 7 ميليارد سال گذشته درحال تحت‌تأثيرقراردادن جهان هستي بوده‌است… محققان مي‌گويند كه اسرار نهفته پيرامون انرژي تاريك هنوز هم آنها را با شگفتي و نوعي سردرگمي مواجه‌مي‌سازد. با اين حال مطالعات متعدد انجام شده طي يك سال گذشته سند گويايي بر ايفاي نقش ‹پدال گاز كيهاني› توسط انرژي تاريك است».
«محققاني از بريتانيا، آلمان و ايالات متحده، نتايج مطالعات گستردة خود را بر روي گاز داغ احاطه‌كنندة خوشه‌هاي كيهاني بي‌كران كهكشانها را اعلام‌كردند… كه بتوانند ميزان انرژي تاريك نهفته درجهان هستي را براورد كرده و آن را با ديگر اشكال ماده و انرژي مقايسه‌كنند… آيا مقدار انرژي تاريك با گذشت زمان تغيير مي‌كند؟ پاسخ اين سؤال كليد اصلي براي تعيين ماهيت انرژي تاريك به‌شمارمي‌رود… چنانچه مقدار انرژي تاريك با گذشت زمان ثابت باقي بماند، در آن صورت مي‌توان مدعي‌شد كه جهان با نرخ فزاينده‌اي به رشد و گسترش خويش ادامه‌خواهدداد… اگر قرار باشد كه مقدار انرژي تاريك با گذشت زمان تغييركند، در آن صورت مي‌توان انتظارداشت كه با كاسته‌شدن از مقدار انرژي تاريك يك بار ديگر اين فرصت در اختيار گرانش قرارگيرد تا بر جهان هستي مسلط‌گرديده و آن را برانگيزاند تا با تن‌دادن به ‹فروپاشي بزرگ› كاملا از هم متلاشي شود».

كيهان‌شناسان مي‌پرسند: ‌آيا اندازة انرژي تاريك با گذر زمان تغييرمي‌كند؟

پاسخ: چون كيهان‌شناسان نمي‌دانند كه انرژي تاريك چيست، مي‌خواهند از راه تغيير اندازة آن به چيستي آن پي‌ببرند؛ دچار دور و تسلسل مي‌‌گردند. زيرا اگر مي‌دانستند كه عرش(انرژي تاريك) خود كانون گرانش است و با مهارشدن آن (ثم‌استوي علي‌العرش) سرعت گريز كهكشان‌ها افزون‌شده‌است، نمي‌گفتند: ‹اگر با گذشت زمان تغييركند، و از آن كاسته‌شود، بار ديگر اين فرصت در اختيار گرانش قرارمي‌گيرد، تا بر جهان هستي مسلط‌شود›.
اگر از انرژي تاريك يا انرژي عرش كاسته‌شود، سرعت گريز كهكشان‌ها افزوده‌خواهدشد و دانشمندان از آن بهره‌اي نمي‌برند.
پاسخ قرآن: وعنده مفاتح‌الغيب لايعلمها الاهو(انعام: 59)
ترجمه: و نزد اوست كليدهاي جهان پنهان كه كسي جز او آن را نمي‌داند.
عالم غيب، در زبان كيهان‌‌شناسان ‹انرژي تاريك› و ‹مادة تاريك› عنوان‌گرفته‌است. با توجه به روش واژه‌گزيني قرآن كريم كه بسيار دقيق است، اگر قراربود ماهيت جهان پنهان براي هميشه غيرقابل شناخت باقي بماند، آيه بايد چنين مي‌بود: «لن يعلمها الا هو». چنانكه چون پذيرش نور مستقيم الهي براي مردمان و آنچه مادي است، غيرممكن است، به پيامبر برگزيده‌اش فرمود: «لن تراني».
از سوي ديگر آيه‌اي يگانه، و نسبتاً شگفت‌انگيز و انديشه‌برانگيزي وجوددارد كه ذهن هرانسان كنجكاوي را بويژه در اين زمينه به خود مشغول‌مي‌كند:
الاّيسجدوا لله‌الذي يخرج‌الخباً في‌السموات‌والارض و يعلم ما تخفون و ما تعلنون‌الله لااله الاّهو ربّ‌العرش‌العظيم(نمل: 25،26)
ترجمه: كه سجده‌نمي‌كنيد براي خداوندي كه بيرون مي‌آورد پنهاني را در آسمان‌وزمين(كيهان) و مي‌داند آنچه را كه پنهان‌مي‌كنيد و آنچه را كه آشكارمي‌سازيد. خداوند، نيست خدايي جز او كه پروردگار عرش بسياربزرگ است.
از نظر قرائت، اين دو آيه بايد باهم خوانده‌شوند و يك سجده براي آنها واجب است. و نكته‌اي كه در اين دو آيه نهفته‌، آن است كه آية مربوط به عرش خداوند كه منبع خزائن غيب الهي براي ساخت‌وسازهاي كيهاني است، (به مصداق آيه‌هاي: ولله خزائن‌السموات‌الارض ـ منافقون: 7 و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ماننزله الابقدر معلوم ـ حجر:21) درست، پس از آيه‌اي آمده كه در آن گفته‌شده، خداوند، كه بيرون آورندة پنهاني در كيهان است، شايستگي آن را دارد و بايد كه بر او سجده‌كنيد.
بنابراين مي‌بينيم كه چه رابطة تنگاتنگ قرآني براي ‹آشكارسازي در كيهان› و ‹عرش خداوندي› وجوددارد؛ و تا چه اندازه اين موضوع براي خداوند اهميت دارد، كه مي‌گويد به اين دليل بسيارمهم، بايد بر من سجده‌كنيد.
از آنجا كه از ويژگي‌هاي مادة اوليه‌اي كه كيهان از آن ساخته‌شده، بسيارناپايداربودن اوليه، نوري‌ يا ذره‌اي بودن، تراكم بسيارزياد، جرم بسياربالا، و گازي‌شكل‌بودن(وهي دخان) است؛ و همة اينها طبق آيات قرآن، در مورد عرش خداوند نيز صادق است، ممكن است اخترفيريكدانان با پژوهش‌هاي خود پيرامون اين ويژگيهاي قرآني، بتوانند تا اندازه‌اي به ماهيت ‹انرژي تاريك› پي‌ببرند.
از سوي ديگر، بر مبناي نكتة نهفته در آية مورد بحث(بيرون آوردن پنهاني)، و بر اساس اصل آهستگي اينشتين، كه هرچه سرعت چيزي به سرعت نور نزديك شود، زمان آن كندتر مي‌شود، نتيجه‌مي‌گيريم،‌ در عرش كه ‌از نور خالص و ساكن شكل‌گرفته، زمان صفر است. يعني كه «عرش، دست‌پروردة بي‌زمان خداوند» است؛ و آنگاه كه خداوند چيزي(خبأي) را از عرش بيرون آورد، نمود مي‌يابد و اين جهاني مي‌شود و زمان نيز بر آن مي‌گذرد.
به همين دليل است كه كيهان‌شناسان پيش از سيصدهزار سال پس از مهبانگ را نديده‌اند. آنچه پيش از آن است،‌ همان ‹عرش› است، كه ناديدني است، و انرژي تاريك نيز همان است.
پاسخ به سؤال‌هاي زير نيز در همين موضوع است كه شرح آن گذشت:
«استنادكردن به نوعي انرژي تاريك و ناشناخته با خواص جذبي دفعي آشكار به‌نظرمي‌رسد كه پاسخ درستي به ابهامات موجود باشد؛ اما اينكه اين انرژي چگونه با اكتشافات فيزيكدانان دربارة نيروهاي موجود در طبيعت و ذرات درون اتمي مرتبط با آنها تعامل برقرارمي‌كنند، معمايي است كه همچنان بي‌پاسخ باقي‌مانده‌است. انرژي تاريك در واقع مي‌تواند همان ثابت كيهان‌شناختي اينشتين باشد. آن انرژي مي‌تواند حوزة كوانتوميد ويژه‌اي متشكل از ذرات ريز اتر باشد؛ يا مي‌تواند نمود عيني جديدي از خود جاذبه باشد».
«در ماه فوريه(2004) يك تيم تحقيقاتي از «مؤسسة فضائي علوم تلسكوپي» اقدام به انتشار نتايج مشاهدات تلسكوپ فضايي هابل در مورد محدوده‌اي از فواصل و بازه‌هاي زماني در تاريخ جهان هستي كرد. آنها موفق به تخمين مدت زماني شده‌بودند كه از بروز يك تغيير عمده در جهان هستي مي‌گذرد: بله، حدود شش ميليارد سال از زماني كه كاهش نرخ انبساط در پهنة گيتي جاي خود را به يك شتاب فزاينده داد، مي‌گذرد. نقطة عطفي كه اصطلاحا از آن به عنوان (Big Jerk)«تحول بزرگ» يادمي‌شود.»
يادداشت: با تشكر از مترجم محترمي كه اين مقالة وزين را ترجمه‌كرده‌است، «تحول بزرگ» ترجمة مناسبي براي jerk نيست. در فرهنگ لغات اكسفورد به معناي «ناگهاني هل‌دادن» نيز آمده‌است كه اين مفهوم با «كاهش نرخ انبساط كيهاني و شتاب فزاينده» بيشتر مناسبت دارد و مي‌توانيم آن را «گسيل بزرگ» ترجمه كنيم.
«گام بعدي تحقيق پيرامون اين موضوع است كه آيا مقدار انرژي تاريك با گذشت زمان تغييرمي‌كند؟ رايس رئيس مؤسسة يادشده و همكارانش موفق به دريافت مجوز زماني بسيار خوبي براي مشاهدة مستقيم فضا با تلسكوپ فضائي هابل طي سال آينده براي به‌دست‌آوردن اطلاعات بيشتر پيرامون نوع رفتار انرژي تاريك شدند… كشف انرژي تاريك باعث‌ شده است تا محققان عصر ما با پيچيده‌ترين و اسرار‌آميزترين معضل در تمام تاريخ علم روبه‌رو شوند.» (16)

باتوجه‌به خلاصة مقالة بالا، بويژه بخشهايي كه زير آنها خط‌كشي شد:

ثم‌استوي‌علي‌العرش مبين آن است كه انرژي تاريك كه از فرط سنگيني و گرانش موجب گسترش بي‌رويه‌اي شده‌بود، هنگامي به زير سلطه درامد كه «اندازة مواد قابل گسترش» جهان پيدا به حد قابل‌قبولي رسيده‌بود. از سوي ديگر اين محدودشدن انرژي تاريك موجب شد كه گرانش جذبي نسبت به گذشته كمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پيدا افزايش يابد.
اين رخداد در حدود 7/6 ميليارد سال پيش رخ‌داده‌است. اگر كيهان 7/14 ميليارد سال(طبق محاسبه‌هاي تازه) عمر داشته‌باشد، پس دورة ناپايداري هشت ميليارد سال پس از آغاز آفرينش طول‌كشيده‌؛ و اگر دورة شكل‌گيري كيهان را همان‌گونه كه مهبانگ بيان داشته پنج ميليارد سال بدانيم، پس ‹ثم‌استوي علي‌العرش› يعني محدوشدن انرژي تاريك سه‌ ميليارد سال به درازا كشيده‌است.
اين مطلب نيز قابل‌توجه‌است: «پيش از سال 1998 كيهان‌شناسان از اختلاف‌هايي كه در محاسبه سن، چگالي، و تراكم كيهان بروزمي‌كرد، دچار مشكل بودند. اما پديدة شتاب، همه چيز را با يكديگر سازگار كرد. اين پديده، يكي از مفهوم‌هاي كليدي بسيار مهم است… اكنون پژوهشگران به اين نتيجه رسيده‌اند كه زمان پرداختن به پرسش‌هاي عميق‌تر همانند دليل شتاب(روزافزون) كيهاني فرارسيده‌است».(17)
همان‌گونه كه شرح آن گذشت، پديدة شتاب و دليل گسترش روزافزون آن، بر اساس داده‌هاي كيهان‌شناختي، در ‹ثم استوي علي‌العرش›‌ به گفتة قرآن، و محدوشدن انرژي تاريك، در اصطلاح كيهان‌شناسان، نهفته است.

عظمت و شكوه كيهان
الف ـ كيهان‌شناسي قرآني:

فلله‌الحمد رب‌السّموات و ربّ‌الارض ربّ‌العالمين و له‌الكبرياء في السّموات والارض و هوالعزيز الحكيم(احقاف: 37)
ترجمه: پس سپاس از آن خداست؛ پروردگار آسمان‌ها و پروردگار زمين(كهكشان‌ها) پروردگار جهانيان، و از آن اوست بزرگي و بزرگواري در آسمان‌هاوزمين(كيهان) و او بسياربزرگوار و بسيارحكمت‌دان است.
لخلق‌السموات والارض اكبر من خلق‌الناس ولكن اكثرالناس لايعلمون‌(مؤمن:57)
ترجمه: تاكيد مي‌كنيم(لام بر سر خلق علامت تاكيد است.) كه آفرينش كيهان از عظمت و بزرگي بسيارزيادي برخورداراست نسبت به آفرينش مردم ‌(جن و انس با همة اهميتي كه دارند.) ولي اكثر مردم (به دليل ناآگاهي از آفرينش كيهان) به اين مهم پي‌نبرده‌اند.
فسبح باسم ربك‌العظيم فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظيم (واقعه: 72 ، 73)
ترجمه: پس تسبيح‌گوي نام پروردگار بسيارباعظمتت را. پس سوگند به جايگاه‌هاي ستارگان و همانا كه اين سوگند، سوگند بسياربزرگي ‌است، اگر كه بدانيد!!
وسع كرسيه‌السموات‌والارض ولايؤده حفظهما و هو‌العلي‌العظيم(بقره: 255)
ترجمه: جاي‌گاه آسمان‌هاوزمين(كيهان) او بسياربسيارگسترده‌است و نگاهداري آن بر او دشوار نيست و او بسياربسياربلندمرتبه و بسياربسيارباشكوه‌وجلال است.
ءانتم اشد خلقاً ام‌السّماء بناها(نازعات: 27)
ترجمه: آيا آفرينش شما(اي جماعت جن ‌و انس) استوارتر و محكم‌تر است يا بناي كيهان؟

ب ـ دستاوردهاي كيهان‌شناسي:

1. ما در سياره‌اي زندگي‌مي‌كنيم كه دربرابر شگفتي‌وشكوه كيهان، بسياربسياركوچك مي‌نمايد و زمين عضو منظومة شمسي است.
2. منظومه شمسي در يكي از بازوهاي كهكشان مارپيچي(درستش ‹حلزوني› است ـ نگارنده) بزرگ، به‌نام راه شيري قرارگرفته كه به صوت نواري نقره‌فام در آسمان شب ديده‌مي‌شود.
3. كهكشان راه شيري بيش از صد ميليارد ستاره همچون خورشيد دارد.
4. در وراي كهكشان راه شيري ميلياردها كهكشان ديگر، به اشكال مختلف در فضاي كيهان پراكنده‌اند.
5. بيشتر كهكشانها در خوشه‌هايي گردهم‌آمده‌اند. راه شيري عضو يك خوشه از كهكشانهاست. قطر خوشه‌هاي بزرگ از مرتبة ده ميليون سال نوري است.
6. اين خوشه‌ها خود عضو ابرخوشه‌ها يا خوشه‌هاي بزرگتر هستند كه برخي دهها هزار كهكشان را درخودجاي‌داده‌اند.
7. مجموعة ابرخوشه‌ها، خود خوشه‌هاي بزرگتر را تشكيل مي‌دهند كه آنها را ابرابرخوشه مي‌نامند.(18)
اين هفت مورد كه عظمت و شكوه تنها بخشي از كيهان (جهان پيدا)را بازگومي‌كند، نمونه‌اي كوچك از كارهاي بزرگي‌است كه خداوند در آفرينش انجام داده‌است. كارهاي بزرگ پروردگار را نبايد تنها در جهان بزرگ‌‌ها(كيهان) بيابيم بلكه بايد در جهان كوچك‌ها، يعني در آن آفريده‌هايي كه هيچ چيزشان به چشم‌ سر درنمي‌آيد: در عالم ذرات، در جهان نور و كوانتم، در ژن، در دي. ان. آ.، در كلونينگ(شبيه‌سازي)، و… نيز جست‌وجوكنيم.
اكنون به مصداق آية زير، شايسته و بجاست كه بياييم و در اين بزرگي و شكوه انديشه‌‌كنيم؛ حتي اگر شده براي چندلحظه‌اي. شايد به بزرگي و عظمت خداوند تا اندازه‌اي كه مغز كوچكمان گنجايش دارد، پي‌ببريم:
ان في خلق‌السموات والارض واختلاف الليل والنهار لايات لاولي‌الالباب.‌ الذين يذكرون‌الله قياما وقعودا وعلي جنوبهم و يتفكرون في خلق‌السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب‌النار(نساء: 190 و 191)
ترجمه: همانا در آفرينش كيهان و اختلاف شب‌وروز نشانه‌هايي براي اهل خرد است. آنان كه خداوند را چه ايستاده، چه نشسته، چه خوابيده يادمي‌كنند و در آفرينش كيهان مي‌انديشند و مي‌گويند پروردگارا! اين كيهان باعظمت را بيهوده نيافريده‌اي. تو پاك و منزهي. پس، از شكنجة آتش ما را بازدار.
ـ اين عظمت تنها مربوط به آن چيزي است كه كيهان‌شناسان از طريق تلسكوپ‌ها و ماهواره‌ها بدان آگاهي يافته‌اند.
ـ همة آن چيزهايي را كه كيهان‌شناسان يافته‌اند، تنها چهاردرصد!! كل كيهان ‌است كه وزن آن را دانسته‌اند؛ ولي نودوشش‌درصد آن را نمي‌بينند و هنوز به ساختار آن پي‌نبرده‌اند.
ـ همة اين پيداها و ناپيداها تنها ذرّة ناچيزي از نور وجود او بوده كه با مشيت و خواستش زينت ظهور يافته است!!!… وه كه چه عظمتي دارد اين الله!!!
اني كنت كنزاً مخفياً فاحببت ان اعرف فخلقت‌الخلق(حديث قدسي)
من گنجي پنهاني بودم. دوست داشتم شناخته‌شوم، پس آفريدگان را آفريدم.
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم‌زد*** عشق پيداشد و آتش به همه عالم زد
انساني نمادين مي‌گويد:
خداوندا تو ياور مني، اي آسمان تو خانة مني، اي زمين تو تكيه‌گاه مني، اي باران ببار و بشورانم، اي آفتاب بتاب و بسوزانم، و تو اي باد ذرات خاكستر وجودم را در فضا پراكنده‌ساز تا به ژرفاي كهكشان‌هايي كه سالهاي نوري از ما بدورند، راه‌يابم و با ستارگانشان بياميزم. آنگاه بزرگي را درخواهم يافت و عظمت خداوندي را.
وه! كه انسان چه‌بزرگ مي‌شود با رهايي و چه‌كوچك مي‌گردد آنگاه‌كه در قفس است
بال بگشا و صفير از شجر طوبي زن حيف باشد چو تو مرغي كه اسير قفسي
فاطرالسّموات والارض انت وليي في‌ الدنيا والآخره توفني مسلماً و الحقني بالصّالحين
تاريخ چاپ در روزنامة اطلاعات: 3/2/73
بازنويسي با تجديد نظر كلي: 30/3/83

بازگشت‌ها

1.cobe مخففcosmic background explorer به معني ‹كاوشگر پس‌زمينة كيهاني› است.
2. روزنامة ابرار شمارة 1499 ـ13/10/72
3. هفته‌نامة ايتاليايي پانوراما 11/2/1990 ترجمه از مقالة «ميني‌بانگ»
4. الف: كهكشان به مجموعه‌اي از چندصد ميليارد ستاره همچون خورشيد اطلاق مي‌گردد كه در آسمان شب همچون ذرات كاه كه در جاده پاشيده باشند، از زمين به چشم مي‌آيند و از اين‌رو آن را كهكشان ناميده‌اند.
ب: كوازار مخفف دو واژة ‹كوازي› و ‹استلار› به معني اخترنما مي‌باشد. اخترنماها منابع عظيم نوراني با انرژي بسيار قوي و گستردگي بسيار زياد هستند كه نور آنها پس از عبور از طبقات تاريك كيهان، از زمين قابل‌مشاهده‌است.
5. اطلاعات علمي 1/9/1366 ص 10و 11
6. روزنامة شرق: 3/10/82
7. روزنامة شرق: 3/3/83
8. در دعاها مي‌خوانيم: « اللهم رب‌النورالعظيم… و هو رب‌العرش‌العظيم » از برابرگذاري اين دو وصف خداوند در كلام معصومين، نتيجه‌ مي‌گيريم كه عرش الهي، خود، نور است و به مصداق «…و علي‌العرش‌استوي» عرش، بدون هيچ‌ واسطه‌اي به خدا پيوسته‌است، پس نور وجود خداوند بر نور عرش بي‌واسطه چيره است.
بنابراين، منظور از نورهاي دوم در عبارتهاي « نور نور» و «نور علي نور»، عرش‌ الهي است.
در مفاتيح‌الجنان نيز، پيش از دعاي نور و پس از دعاي توسل، دعايي است كه با اين جمله شروع‌مي‌شود: اللهم بحق‌العرش و من علاه
9. ابراهيم ويكتوري ـ شگفتي‌هاي جهان، صص 31، 47 و 69
10 تارخچة زمان ـ هاوكينگ، صص 145تا 147
11. نهج‌البلاغه: خطبه 90 فرازهاي 20 و 21
12. تفسير الميزان ترجمه از متن عربي
13. همان
14. شرق: 29/2/83
15. شرق: 3/10/83
16. شرق: 19/3/83 مقالة ‹پيتر اسپاتس›
17. شرق: 29/2/83
18. ماهنامة دانشمند خرداد 1366

 
جمعه 31 شهریور 1391  11:47 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

مهنورد در قرآن

مهنورد در قرآن

احمد شماع زاده

يوم نطوي‌السماءكطيّ‌السّجلّ‌للكتب‌كمابد‏أنا اول‌خلق نعيده وعداًعليناانا كنّافاعلين(انبياء:104)
ترجمه‌: روزي(زماني) كه مي‌پيچانيم(درمي‌نورديم) آسمان(كيهان) را چون پيچاندن طومار نامه‌ها. همچنانكه شروع‌كرديم آفرينش اوليه را، برمي‌گردانيم آن را. وعده‌اي‌است كه اجراي آن بر ماست و ما آن وعده را به‌انجام خواهيم‌رساند.
قرآن كريم آيه‌اي شبيه به اين آيه ولي براي كل هستي نيز دارد كه در آنجا نيز مثل اعلي يا شاهكار خود را در مورد كيهان ياداورمان مي‌شود:
وهوالذي يبدؤاالخلق ثم يعيده وهو اهون عليه وله‌المثل‌الاعلي في‌السموات والارض و هو العزيز الحكيم (روم: 27)
در اين آيه نيز خداوند به چرخه و گردش آفرينش(آفريدن و برگشت‌دادن) اشاره‌كرده و آن را براي خود،‌ از سويي افتخار، و از سويي ديگر كاري بسيارساده اعلام‌كرده و نمونة برتر اين روند را در آفرينش كيهان ‌دانسته‌است. آياتي ديگر:
و ماقدروالله حق قدره والارض جميعا قبضته يوم‌القيامه والسموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالي عمايشركون و نفخ في‌الصور فصعق من في‌السموات و من في‌الارض الاّ من شاءالله ثم نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون و اشرقت‌الارض بنور ربّها و وضع‌الكتاب… (زمر: 67، 68، و 69 )
ترجمه‌: ارزيابي نادرستي از خداوند دارند. روز قيامت تمام كهكشانها در مشت(دست تواناي) اوست و آسمانها با دستش(ارادة ويژه و بي‌ميانجي خداوندگاري) درهم‌پيچيده‌مي‌شوند. پاك‌ومنزه‌است خداوند، ازآنچه‌كه شرك‌مي‌ورزند. در صور دميده‌شود پس بي‌هوش مي‌شود هركه در آسمان‌ها و هركه در زمين است، مگر كسي را كه خدا بخواهد؛ سپس بار ديگر در صور دميده‌مي‌شود. در اين هنگام آنان(همة آناني كه بيهوش افتاده‌بودند و همه مردگان) برپا ايستاده و نظاره‌گرند. و زمين به نور پروردگارش روشن مي‌شود. و به حساب مردم رسيدگي‌مي‌شود…

مراحل پايان كار كيهان در قرآن

از آيات بالا نتيجه‌مي‌گيريم كه پايان دنيا و آغاز جهاني ديگر سه مرحله دارد:
1 ـ با دميدن اول در صور تمامي موجودات جز آنكس را كه خدا بخواهد، مي‌ميرند.
2 ـ پس‌از‌آن، وعده‌الهي تحقق‌يافته و طومار حيات جهان‌پيدا(عالم‌شهود) معكوس و بسته‌خواهدشد.
3 ـ با دميدن دوم در صور، طومار بسته جهان پيدا در جهان پنهان باز و شكوفا شده، زندگي نويني را در آن آغازمي‌كند.
بررسي مراحل سه‌گانة بالا‌:
ابتدا مطلبي را كه در آغاز بخش هشتم كتاب تاريخچة زمان پروفسور هاوكينگ آمده‌است، مي‌آوريم؛ كه تركيبي از دو نوع ترجمة اين كتاب است. ترجمة كم‌تصوير، انتشارات كيهان، و ترجمة مصور انتشارات آرام:
نظرية نسبيت عام انيشتين، مستقلا پيش‌بيني‌كرد كه زمان ـ فضا به هنگام تكينگي انفجاربزرگ آغازشده و پايان آن، اگر كل كيهان دوباره درهم‌فرونشيند، تكينگي انقباض‌بزرگ(خردشدن بزرگ = Big Crunch) رخ‌مي‌دهد. و اگر تنها بخشي از آن مثلا يك ستاره، درهم‌فرونشسته و به سياهچالي تبديل‌شود، عمر فضا ـ زمان براي اين بخش هنگام وقوع تكينگي در داخل آن، به پايان مي‌رسد.
روشنگري: نظربه‌اينكه «تكينگي»(بر وزن هميشگي) واژه‌اي علمي و در حيطة رياضي ـ فيزيك‌ است، لازم به‌نظرمي‌رسد براي افراد غيرفيزيكدان تعريف‌شود. از متن موضوع و نيز خود واژه، چنين دانسته مي‌شود كه تكينگي به رخدادي‌ مي‌گويند كه تنها يك بار رخ‌داده و يا رخ‌خواهدداد و قابل بهره‌برداري تجربي نيست؛ همچون پايان كار كيهان؛ و به همين دليل خداوندكريم با آوردن مثال‌هاي فراوان و تأكيد بر يگانگي آن، هم اهميت آن را به ما گوشزدمي‌كند و هم چگونگي آن را بيان‌مي‌دارد. مترجم كتاب مصور نيز در مقدمة ترجمة خود آورده‌است: پديدة سياهچاله و منشأ و سرنوشت كيهان مورد توجه خاص نويسنده قراردارد. وي مي‌گويد: طبق نظرية نسبيت عمومي بايستي يك حالت غلظت بي‌نهايت در گذشته بوده‌باشد؛ يعني انفجار بزرگ(مهبانگ) كه آغاز مؤثري براي زمان بوده‌است. و به‌طور مشابه اگر تمام جهان دوباره سقوط‌كند، بايد يك حالت غلظت بي‌نهايت ديگري در آينده پديد آيد يعني «خردشدن بزرگ» كه پايان زمان خواهدبود.
در اين دو مطلب، در مورد پايان كار كيهان و چگونگي وقوع آن(خرد و متلاشي‌شدن)، و نيز اصطلاحي كه براي آن به‌كاربرده‌شده، تأكيدشده‌است.
معنيCrunch ، خردشدن‌باسروصداست؛ و هنگامي‌كه با بزرگ بيايد مي‌توانيم آن را «بزرگ‌خردشدن سهمگين» معناكنيم؛ و براي آنكه ترجمة اين واژه همانند ترجمة بيگ‌بانگ يعني «مهبانگ» ساده، پرمعنا و رسا باشد، واژة «مهنورد» جايگزين گرديد. توضيح بيشتر، درپي‌خواهدآمد.
از زماني كه نظرية‌ مهبانگ پيرامون چگونگي آغاز و آفرينش كيهان در سال 1929 به‌وجودآمد تا 1991 كه به يك اصل علمي تبديل‌شد و تاكنون، كتابها و مقاله‌هاي بسيارزيادي پيرامون آن نگاشته‌شده‌است؛ ولي چگونگي پايان كار كيهان، كه قرآن‌كريم مانند آغازش تأكيد بسياري بر آن دارد، كمتر مورد بحث و بررسي و كنكاش قرار‌گرفته ‌است. حتي هنگامي كه ترجمة تاريخچة زمان را چندسال پيش خواندم متوجه اهميت اين موضوع در انديشة كيهان‌شناسان نشدم، زيرا مترجم محترم، آن‌گونه كه بايدوشايد به آن نپرداخته و حتي معادل انگليسي آن را ننوشته‌بود. و چنانكه در بالا آمد، آن را «انقباض بزرگ» ترجمه‌كرده‌بود كه براي چنين امر مهمي جالب به‌نظرنمي‌رسد. ولي در اين مورد، مترجم نوع مصور كتاب، كه به‌تازگي منتشرشده‌، حق مطلب را اداكرده‌است؛ هرچند ترجمة اول كتاب از ترجمة دوم آن خيلي بهتر است.
ماهنامة پيام يونسكو، شمارة ويژه‌اي دارد زير عنوان ‹داستان كيهان›. در اين ويژه‌نامة بسيار پربار، مقالة كوتاهي زير عنوان «باز يا بسته؟ سرنوشت كيهان» رقم‌خورده است كه به مسألة سرانجام كيهان، مي‌پردازد كه بخشي از آن به‌دنبال مي‌آيد:
«… وقتي كيهان به‌وسيلة نيروي انفجاري حادثة‌بزرگ(در‌ آن زمان واژة ‹مهبانگ› جا نيفتاده‌بود. ـ نگارنده) ناچار از انبساط مي‌شود، اين كشش گرانشي كاستي مي‌پذيرد. ولي اگر مادة كافي در كيهان باشد، سرانجام گرانش بر انبساطي كه به‌تدريج به‌وقفه مي‌گرايد، غلبه‌خواهدكرد.(الگوي اول فريدمان كه در مقالة شكل حلزوني كيهان آمد. ـ نگارنده) همة فرايند، مانند فيلمي كه به عقب برگردانده‌‌شود، معكوس‌خواهدشد(موضوع انا نطوي‌السماء كطي‌السّجلّ للكتب … ـ نگارنده) با بالارفتن فزايندة نيروي گرانش، كيهان سريع‌تر ‌و سريع‌تر فشرده‌خواهدشد، تا دوباره در گوي آتشين متراكم ديگري گنجانده‌شود. كه نتيجه يا مرگ هميشگي است و يا در حادثة بزرگ ديگري گسترش مي‌يابد».(1)
از آنجا كه شكل كيهان حلزوني‌است؛ و قبضة پيچاندن حلزون كيهان نيز در دست خداوند است (آية مربوطه در ابتداي مقاله‌ آمد)، هنگامي كه بخواهد واقعه رخ‌دهد، قبضه را مي‌پيچاند و به قول خودش همان‌گونه كه آن را آغازكرده‌بوديم‌، برمي‌گردانيم آن را.
و نويسندة مقالة «سرنوشت كيهان» چه خوب اين موضوع را دريافته و نزديك‌ترين مثال قابل فهم براي عموم را آورده‌است: «مانند فيلمي كه به عقب‌برگردانده‌شود، معكوس‌خواهد ‌شد… تا دوباره در گوي آتشين متراكم ديگري گنجانده‌شود. كه نتيجه يا مرگ هميشگي است و يا در حادثة بزرگ ديگري گسترش مي‌يابد».
اين چرخش معكوس چگونه‌است؟
مثال: در ماشين‌هاي خردكن از جمله چرخ‌گوشت، يك ميلة آهني يا چوبي استوانه‌اي‌شكل به‌دورخودمي‌چرخد و هرچه را كه بين آن ميله و بدنه قرارگيرد، با فروبردن‌درخود، خردمي‌كند.(برگرفته از فرهنگ عميد) و نيز:
الف: به ميلة خردكننده «نورد» گويند. ب: ترجمة طومار در فارسي «نورده» است.
ج: هر پيچ‌خوردني را نيز يك نورد گويند. مثال از سعدي:
هرنوردي كه ز طومار غمم بازكني حرف‌ها بيني آغشته به خون جگرم
(پايان نقل از فرهنگ عميد)
و خداوندكريم به‌گونه‌هاي مختلف در آياتش اين مضمون را آورده‌است:
هرنوردي كه ز طومار نعمم بازكني چشمه‌ها بيني آميخته به فعل‌‌وهنرم
خداوند نيز در آياتي كه پيش از اين آورده‌شد، واژه‌هاي «نطوي» و «مطويات» را به‌كاربرده‌بود، كه هردو گوياي «درنورديدن» است. پس به اين دلايل عنوان «مهنورد»(نورد بزرگ) را براي اين مقاله برگزيديم.
حال به شكل حلزوني‌ كيهان برمي‌گرديم. هنگامي كه حلزون‌كيهاني از مركز آن، نورديده و منقبض مي‌شود، همة لايه‌ها بويژه لايه‌هاي منبسط‌تر پاياني بيشتر منقبض‌شده و هرچه را كه در خود داشته‌باشند، خردشده و به لايه‌هاي پايين‌تر فروبرده‌مي‌شوند.
ازآنجاكه در چرخة خردشدن، هرچه مواد خردشونده سخت‌تر و هرچه دستگاه خردكننده بزرگتر باشد، خردشدن با سروصداي بيشتري همراه است، پس اين خردشدن بزرگ، به اين سادگي هم نيست؛ بلكه با شكافته‌شدن‌ و غرش ‌و خروش و كوبندگي و پرتاب‌شدن همراه‌است چنانكه در ماشين‌هاي خردكن، تمام اين فرايندها در ابعاد كوچك رخ‌مي‌دهند.
آري با اين واژة بيگ‌كرانچ يا «مهنورد» است كه به كنه مثال‌ها و عنوان‌هايي پي‌مي‌بريم كه خداوند كريم در قرآن مجيد، با آيات زياد و سوره‌هايي كه بعضاً نام آنها را نيز از روي آن آيه‌ها برگزيده‌است، به ما گوشزدكرده‌است، تا اهميت آنها را بيشتر بدانيم و درك‌كنيم. بدين واژه‌ها توجه‌كنيم:
حاقه، واقعه، طامه‌(الكبري) كه همه به معني فروآينده‌اي‌سهمگين‌اند.
صاخه، كه به معني خروشي‌كركننده‌وسهمگين ‌است.
قارعه، كه به معني كوبنده‌اي‌سهمگين است.
به نوعي ديگر: زجره واحده(پرت‌كردني‌خروشان و يگانه)، دكه واحده(كوبشي يگانه)، نفخه واحده(دميدني بيهوش‌كننده و يگانه)، خافضه‌رافعه(پست‌كننده و بالابرنده‌اي)، عذاب واقع(شكنجه‌اي فروآينده) عذاب شديد( اطلاق واژة تكينگي به اين مفاهيم قرآني بي‌ربط نخواهدبود).
به‌گونه‌اي ديگر: انشقت‌السماء، زلزلت‌الارض، السماءانفطرت، السماء منفطربه
در اينجا آياتي را كه بازگوكننده اين مفاهيم است مي‌آوريم و پس از ترجمه از آنها نتيجه‌گيري مي‌كنيم:
يوم ينفخ في‌الصور فتأتون افواجا و فتحت‌السماء فكانت ابوابا و سيرت‌الجبال فكانت‌ سرابا(نبأ: 18تا20)
يوم تأتي‌السماء بدخان مبين(دخان:10)
يوم تمورالسماء مورا و تسيرالجبال سيرا(طور: 9و10)
يوم تكون‌السماء كالمهل و تكون‌الجبال كالعهن(معارج: 8و9)
يوم ترجف‌الارض والجبال كثيباً مهيلاً… يوماً يجعل‌الولدان شيباً السماء منفطربه كان وعده مفعولا(مزمل:14و 17و18)
يوم ترجف‌الراجفه تتبعها‌الرادفه… فانما هي زجره واحده(نازعات: 6،7و13)
القارعه ماالقارعه… يوم يكون‌الناس كالفراش‌المبثوث و تكون‌الجبال كالعهن‌ المنفوش(قارعه: 1،2،4،5)
الحاقه ماالحاقه… فاذا نفخ في‌الصور نفخه‌واحده و حملت‌الارض والجبال فدكتا دكه واحده فيومئذ وقعت‌الواقعه وانشقت‌السماء فهي يومئذ واهيه والملك علي ارجائها و يحمل عرش ربك يومئذ ثمنيه(حاقه:1و2،13تا17)
فاذاجاءت‌الصاخه يوم يفرالمرءمن اخيه وامه وابيه وصاحبته وبنيه(عبس:33 تا 36)
فاذا جاءت‌الطامه‌الكبري(نازعات: 34)
فاذا نقر في‌الناقور فذلك يومئذ يوم عسير(مدثر: 8و9)
فاذا برق‌البصر و خسف‌القمر و جمع‌الشمس والقمر(قيامه: 7،8و9)
فاذاالنجوم طمست واذاالسماء فرجت واذاالجبال نسفت(مرسلات:8،9و10)
فاذاانشقت‌السماء فكانت هي ورده كالدهان(الرحمن: 37)
اذاالسماءانشقت… واذاالارض مدت والقت ما فيها و تخلت(انشقاق:1،3و4)
اذاالسماءانفطرت واذاالكواكب انتثرت واذاالبحار فجرت(انفطار:1،2،3)
اذاالشمس ‌كورت واذاالنجوم‌انكدرت واذاالجبال سيرت… واذاالبحار سجرت(تكوير: 1،2،3و6)
اذا وقعت‌الواقعه… خافضه‌رافعه اذا رجت‌الارض رجا و بست‌الجبال بسا فكانت هباء منبثا(واقعه: 1،3تا6)
اذا زلزلت‌الارض زلزالها و اخرجت‌الارض اثقالها(زلزال: 1و2)
ان زلزله‌الساعه شيءعظيم يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تري‌الناس سكاري و ماهم بسكاري و لكن عذاب‌الله شديد(حج: 1و2)
ترجمة آيه‌ها را به منظور فهم بهتر و تأثير بيشتر، پي‌درپي مي‌آوريم:
نبأ: روزي كه در صور دميده‌ شود، پس همه، گروه‌گروه مي‌آيند. و آسمان گشوده‌ شود درحالي‌كه درهايي خواهدداشت. و كوهها سرنگون‌شوند، درحالي‌كه(به‌گونة‌ ذرات درامده) سرابي‌خواهندبود.
دخان: روزي كه آسمان دود روشن و آشكاري را مي‌آورد.
طور: روزي كه آسمان مي‌خزد، خزيدني‌(ويژه) و كوهها سرنگون‌مي‌شوند سرنگون‌شدني(ويژه)
معارج: روزي كه آسمان مانند روغن گداخته، و كوهها مانند پشم‌ مي‌شوند.
مزمل: روزي كه زمين و كوهها به‌لرزه درامده و به‌صورت پشته‌اي از شن ازهم‌پاشيده درايد… روزي كه كودكان را پيرمي‌كند و آسمان را مي‌شكافد و وعدة الهي انجام‌مي‌پذيرد.
نازعات: روزي كه شيپور سروش خود را سردهد، سوت پاياني درپي‌آن‌درايد… پس همانا آن است پرتاب‌كردني پرخروش و يگانه.
قارعه: آن درهم‌كوبنده. آن درهم‌كوبنده چيست؟ روزي است كه مردمان(جن ‌و انس) به‌مانند ملخ‌هايي سرگشته و پراكنده، و كوهها به‌صورت توده‌اي از پشم‌زده‌شده و ازهم پاشيده درايند.
حاقه: آن فرود‌آينده. چيست آن فرودآينده؟ پس هنگامي‌كه در صور دميده‌شود، دميدني پرخروش و يگانه(كه لرزه بر اركان تمام كائنات اندازد)، و زمين و كوهها برداشته‌شوند و با كوبشي يگانه كوبيده و خردشوند، پس در آن روز فرودآينده فرود‌آمده‌است و آسمان شكافته‌شده، پس در اين روز آسمان سست و بي‌بنيان شود و فرشتگان بر كرانة كيهان درايند و عرش پروردگارت را در اين روز هشت فرشته نگاهدارند.
عبس: پس هنگامي كه خروشندة مدهوش‌كننده فرارسد، روزي است كه شخص از (عزيزترين كسان خود،) برادرش، مادروپدرش، و همسروفرزندش فرارمي‌كند.
نازعات: پس آنگاه كه بزرگ‌خردكنندة خروشان فرارسد، …
مدثر: پس آنگاه كه در شيپور(حلزون كيهاني) دميده‌شود، پس آن روز، روز بسيار تنگي است.
قيامت: پس هنگامي كه (از شدت نور انفجار) ديدگان را برق بگيرد، و ماه نوراني در برابر آن كدر جلوه‌كند، و خورشيد و ماه با آن‌همه دوري از يكديگر، درهم‌فرونشينند،…
مرسلات: پس آن هنگام كه ستارگان كم‌نور شوند و آن هنگام كه آسمان گشوده‌شود و آن زمان كه كوهها ازهم‌پاشيده و پراكنده‌شوند، …
الرحمن: پس آنگاه كه آسمان شكافته‌شود، پس گل‌سرخي خواهدبود، همچون پوشش سرخ‌فام.
انشقاق: هنگامي كه آسمان شكافته‌شود،… و آنگاه كه زمين كشيده‌وگسترده‌وپهن‌شود، و هرانچه را كه درخوددارد بيرون ريخته و خالي‌شود، …
انفطار: آن هنگام كه آسمان از درون شكافته‌شود و آنگاه كه ستارگان پراكنده‌شوند، و آنگاه كه درياها منفجرشوند،…
تكوير: وقتي كه خورشيد سرنگون‌شود، و هنگامي كه ستارگان تيره‌شوند، و آنگاه كه كوهها سرنگون‌شوند، … و آنگاه كه درياها شعله‌ورشوند،…
واقعه: آنگاه كه فرود‌آينده فرودآيد… كه پايين‌آورنده و بالابرند‌ه‌ نيز هست؛ هنگامي‌كه زمين سخت به‌لرزه‌درايد، و كوهها متلاشي‌شوند، پس به صورت گردوغباري پراكنده درخواهند‌آمد.
زلزال: آنگاه كه زمين به‌لرزه‌درايد، لرزيدنش را و بيرون بريزد هرچه درخوددارد،…
حج: همانا كه وقوع زلزله در اركان عالم در روز قيامت رخداد بزرگي‌است. روزي كه مي‌بيني كه هر شيردهنده‌اي شيرخواره خود را رهامي‌كند، و هر بارداري بارش را بر زمين مي‌گذارد؛ و مردم را مي‌بيني كه تلوتلو مي‌خورند ولي مست نيستند، بلكه عذاب خداوند شديد است.
دستاورد آيه‌هاي يادشده، پيرامون آغاز دوره‌اي كه در آن كار دنيا پايان‌مي‌گيرد:
1. وضعيت عمومي كيهان(جهان ناپيدا و جهان پيدا)
2. وضعيت آسمان جهان پيدا
3. وضعيت زمين(كهكشان‌ها)
4. وضعيت مردمان(جن‌ و انس)

وضعيت عمومي كيهان:

هنگامي‌كه در صور كه همان حلزون كيهاني است، دميده‌مي‌شود و خروش كركنندة آن، اركان كيهان را به‌لرزه‌در‌مي‌آورد؛ همة جانداران جز آنكه را كه خداوند بخواهد، مي‌ميرند. اين خروش كركننده، همان امواج صدايي است كه همة كيهان را هم‌اكنون نيز پركرده و باقي‌ماندة بانگ انفجاري است كه در آغاز آفرينش ايجادشده، و در سخن فيريكدانان ‹تابش زمينة ريزموج كيهاني› ناميده‌شده‌است.
كار اسرافيل فعال‌كردن اين امواج صوتي به اذن الهي است، و از همان نقطة آغاز، آن را فعال‌خواهدكرد. اگر تاكنون به اين صدا گوش‌نداده‌ايد، و يا گوش‌داده‌ايد و ندانسته‌ايد چه گوش‌داده‌ايد، ليواني به نزديك گوش خود ببريد و به اين نداي جهانگير گوش‌‌فرادهيد. و نيز بدانيد برفك‌هايي كه از يك كانال خالي بر صفحة تلويزيون ديده‌ايد،‌ يك‌درصدش همان تابش فراگير كيهاني‌است.

وضعيت آسمان

چون اين روز، روز بسيار تنگي است، از شدت فشار، آسمان دنيا، ابتدا سست و بي‌بنيان و سپس شكافتهٍ‌شده و به‌گونة روغني كه گداخته‌شود، دود از آن بلندمي‌شود. از شدت انفجار، گلگون‌شده، سپس جمع شده، در خود فرورفته و به درون چيزي مي‌خزد.

وضعيت كهكشان‌ها

كهكشانها كه خورشيدها و ماهها و ستارگان نشانة آنهاست، درهم‌مي‌ريزند و درهم فرومي‌نشينند. خورشيدها نور خود را ازدست مي‌دهند و ماهها كه نور خود را از خورشيدهايشان مي‌گيرند، همه تيره‌وتار مي‌شوند. تنها نورهاي ناشي از انفجارهاست كه برخي بخش‌ها را روشن‌مي‌كند.
كوبنده و فرود‌آينده و خروش‌كننده و خردكننده و… هيچيك چيزي نيست كه از جايي بيايد؛ بلكه اين عسرت(يوم عسير= روز بسيارتنگ)، فشار و شدت انفجارهاست كه چنين عذابهايي را فراهم‌ مي‌آورد؛ چنانكه آمد، «ماالقارعه، يوم يكون‌الناس… » كوبندة سهمگين، روزي‌است كه مردمان هستند… يعني شيء خاصي نيست. پس قارعه، حاقه و ديگر واژگان و برواژگان به‌كاررفته، همان فروپاشي، درهم‌ريختگي و برهمفرو‌نشيني اجزاء كهكشانها در اين دوره يعني آ‎غاز روز قيامت است.
پس در اين روز زمين از شدت فشار، به لرزه درامده، ابتدا منفجرشده، هرچه درخوددارد، به بيرون مي‌ريزد؛ همة چيزها خرد‌شده و هيچ‌چيزي سر جاي خود نيست؛ بلكه به هرطرف پرتاب‌مي‌شوند. كوهها كه نمادي از زمين و كيهشان‌هاست، ابتدا سرنگون و خردشده و به صورت پشم حلاجي‌شده، ريگ، شن‌ريزه، و درنهايت به شكل ‹گردوغبار پراكنده›(هباءمنثوراً) و ‹سراب›(فكانت سرابا) درمي‌آيند.

وضعيت مردمان

در اين روز مردمان نيز از سهمگيني عذاب، به وحشت‌وهراس افتاده، از شدت نور انفجارها، چشمانشان را برق‌ مي‌گيرد. ابتدا تلوتلو مي‌خورند و سپس به هرسو پراكنده‌مي‌شوند. مصيبت‌هاي اين روز تا آن اندازه زياد است كه كودكان پير مي‌شوند، تو گويي عمري از آنان گذشته‌است.

جايگاه و چگونگي بازگشت

گفتيم كه آسمان به درون چيزي مي‌خزد(تمورالسماء مورا). سؤال اين است: آسمان به كجا مي‌خزد؟
پاسخ: وفتحت‌السماء فكانت ابوابا. آسمان از راه درهاي خودش(سياهچالگان) پس از جمع‌وجورشدن، همچون يك حلزون طبيعي كه به درون لاك خود مي‌خزد، به درون خودش مي‌خزد و هرچه را كه با‌خوددارد به همراه خود به آنجايي كه نور رب وجود دارد مي‌برد.(و اشرقت‌الارض بنور ربها) و در آنجا، زمين به نور ربّش روشن و شكوفا مي‌شود.

بازگشت چگونه ممكن مي‌گردد؟

به مثال ماشينهاي خردكن و نوردشدن بازمي‌گرديم. هنگامي كه ميلة گردنده مي‌گردد، هرچه را كه به آن پيوسته، با خود به درون برده و خردمي‌كند. خداوند قبضه مركز حلزون كيهان را كه گفته‌بود در دست دارد، مي‌گرداند(مطويات بيمينه) تا حلزون‌كيهاني با جمع‌شدن، به درون خودش فرو‌رفته، همچون فنرهاي جمع‌وبازشونده در دستگاههاي مختلف، همة هفت لاية آن(سبع سموات طباقا)، درهم فرونشينند.
تا چه اندازه و تاكجا؟ تا آنجا كه بخش‌هايي از جهان پيدا، خردوخميرشوند!! امروزه مشخص‌شده‌است كه در مركز كهكشان راه‌شيري يك سياهچالة بسياربزرگ وجوددارد. از سوي ديگر، كهكشان راه‌شيري خود يك كهكشان حلزوني است. اگر لزومي نداشته‌باشد كه خداوند تمام حلزون‌كيهاني را درنوردد، به نورد يك يا چند كهكشان بسنده‌مي‌كند، و همان مواردي كه براي حلزون‌كيهاني آورديم، درمورد حلزون راه‌شيري و مانند آن، صدق مي‌كند. بدان گونه كه كهكشان راه‌شيري درخودفرومي‌نشيند و همة دارايي‌هاي خود را به درون خود مي‌كشد، و زمين به نور پروردگارش روشن‌مي‌شود.
و اين‌گونه است چگونگي پايان كار اين جهان در قرآن!
نكتة قابل توجه در روند معكوس‌شدن چرخة آفرينش و درهم فرونشيني حلزون‌كيهاني، اين است كه به يكي از نظريه‌هاي مطرح در كيهان‌شناسي كنوني مهر تأييدمي‌گذارد و شك در آن را از بين مي‌برد. به مطلب زير توجه‌شود:
«بر اساس قوانين فيزيك نيوتن و نسبيت اينشتين و معادلات كوانتمي شرودينگر، زمان مي‌تواند در هردو سوي گذشته و آينده سيركند و تغيير جهت آن،‌ تغييري در معادلات اين قوانين كه قوانيني جبري هستند، به‌وجودنمي‌آورد. باوجوداين، به موجب قانون دوم ترموديناميك حركت زمان فقط در يك سو امكا‌ن‌پذير است و نمي‌توان جهت حركت زمان را معكوس كرد. به اعتقاد برخي از فيزيكدانان اين هرسه قانون كه اجازة معكوس‌شدن جهت سير زمان را مي‌دهند، قوانيني براي حالت‌هاي ايده‌آل هستند».(2)
در اين زمينه بايد گفت قطعيت قانون دوم ترموديناميك با اصل عدم قطعيت مكانيك كوانتمي كه به ارادة خداوند بستگي دارد، نقض‌خواهدشد و به هنگام آغازيدن رستاخيز بزرگ، يعني همان حالت ايده‌آلي كه از آن يادشد، با وقوع تكينگي بيگ‌كرانچ(بزرگ‌خردشدن سهمگين) و معكوس‌شدن چرخة آفرينش، جهت جاي‌گاه (فضا ـ زمان) نيز معكوس خواهدشد.
به همين دليل خداوند دورة رستاخيز را پنجاه هزارسال ذكركرده‌است؛ و در آيات بسيار، ثبت اعمال و ديدن كردار خودمان در روز جزا را به ما گوشزدكرده‌است؛(نمونه: وكل شيء فعلوه في‌الزبر وكل صغير و كبير مستطر ـ قمر: 52 و 53) كه نشان از آن دارد كه اين روند، همانند فيلمي‌ است كه به عقب برمي‌گردد و رسيدگي به حساب‌وكتاب مردمان از آخرين نفرها شروع‌شده و به اولين نفر پايان خواهديافت.
بر اين مبنا مي‌توان نتيجه‌گرفت كه دورة زندگي اين‌جهاني اولين موجود ذي‌شعور و مسؤول، تا آخرين آنان، از پنجاه‌هزارسال بيشتر نخواهدشد.
بدين‌ترتيب آيا آيات قرآن كريم بر پيش‌بيني نسبيت عام اينشتاين مهر تأييد نگذارده‌است؟ آن را دوباره از نظرمي‌گذرانيم:
«فضا ـ زمان به هنگام تكينگي انفجاربزرگ آغازشده و پايان آن، اگر كل كيهان دوباره درهم‌فرونشيند، تكينگي انقباض‌بزرگ(خردشدن بزرگ = Big Crunch ) رخ‌مي‌دهد. و اگر تنها بخشي از آن مثلاً يك ستاره، درهم‌فرونشسته و به سياهچالي تبديل‌شود، عمر فضا ـ زمان براي اين بخش هنگام وقوع تكينگي در داخل آن، به پايان مي‌رسد».
و هوالذي خلق‌السّموات والارض بالحقّ و يوم يقول كن فيكون قوله‌الحقّ وله‌الملك يوم ينفخ في‌الصور عالم‌الغيب والشهاده وهوالحكيم‌الخبير(انعام: 73)

نقش نيروي مادة سياه در تفسير هستي

دانشمندان مي‌گويند:
«تراكم مطلق برابر است با يك اتم هيدروژن در هر مترمكعب از كيهان، كه اين ميزان تراكم براي پايان‌بخشيدن به گسترش كيهان بسنده‌نيست؛ اما اگر تراكم آن بيش از اين اندازه باشد، آنگاه نيروي گرانش آن بر گسترش كيهان چيره‌شده،‌ موجب‌مي‌شود كه انبساط آن پايان‌يابد؛ و بعد كيهان تدريجاً منقبض‌مي‌شود تا سرانجام ازميان‌مي‌رود؛ و به وضع نخستين خود، يعني انرژي كامل مبدل‌مي‌شود؛ و به اين ترتيب كيهاني ديگر تولدمي‌يابد».
«همان‌گونه كه لحظة تولد كيهان ‹بيگ‌بانگ› خوانده‌شده‌، لحظة مرگ و تولد دوبارة آن نيز ‹بيگ‌كرانچ› نام‌گرفته‌است… بنابر تخمين دانشمندان، احتمالاً تراكم آن تا حدي است كه كهكشان‌ها و ستارگان نابودشده،‌ اما حفره‌هاي سياه همچنان باقي‌خواهندماند… در دوران انقباض، درجة حرارت كيهان روبه‌افزايش مي‌گذارد، زمان سيرقهقرايي‌مي‌پيمايد و هرچه در دوران گسترش كيهان روي داده، در جهت مخالف گام‌برمي‌دارد».(3)
چنين به‌نظرمي‌رسد كه وجوه اشتباه برخي كيهان‌شناسان در تفسير هستي، ناشي از اين است نيروي گرانشي «انرژي و مادة سياه» را كه نمي‌بينند و نمي‌دانند چيست، فاقد نيروي گرانشي با ضريب بالامي‌دانند و نتيجه مي‌گيرند كه ماده كافي براي بازدارندگي گسترش كيهان وجود ندارد. حال آنكه اگر ديدگاه خود را تغييردهند، به اشتباه خود پي‌برده و نيروي‌گرانشي عظيم موجود در جهان ناپيدا را كه از ابتداي آفرينش(مهبانگ) در مركز حلزون كيهاني(عرش) نهفته‌است، براي بازداشت انبساط كيهان نه تنها كافي، بلكه حتي بيش از حد نياز دانسته و بدين ترتيت، جهان‌بيني آنان به‌كلي تغييركرده و پاسخ بسياري از مسائل و پيچيدگي‌هاي كيهان‌شناسي خود را خواهند‌يافت.
البته چندي است اخترفيزيكدانان به نبود نيروي گرانشي كافي در مادة سياه شبهه واردكرده و گفته‌اند اگر اين حفره‌هاي عظيم ظلماني كه از مادة سياه همگن ساخته شده‌اند، فاقد نيروي گرانشي باشند، در اين صورت، با نيروي گرانشي اندك، چگونه آن دسته از كهكشانها كه خود سازندة توده‌هاي منطقه‌اي كهكشانهاي ما به‌شمارمي‌آيند را با سرعتي برابر با ششصدكيلومتردرثانيه به‌سوي‌خودجلب مي‌كنند؟ (4)
ازجملة اين دانشمندان، بازهم بزرگ‌انديشمند اخترفيزيكدان، هاوكينگ است كه نظر وي را در اينجا مي‌آوريم: «… اگر نوترينوها بي‌جرم نبوده و همان‌طور كه آزمايشي روسي در سال 1981 بر آن اشارت دارد، از خود داراي جرم كوچكي باشند، آنگاه ما مي‌توانستيم به‌طور مستقيم آنها را آشكار سازيم: اين ذرات بايد شكلي از همان ‹سياه‌ماده‌اي› باشند كه داراي جاذبة گرانشي كافي براي متوقف‌ساختن انبساط كيهاني و سپس انقباض دوبارة آن هستند».(5)
اين نظر، تعبير و تفسيري متقن از آيات ‹انا نطوي‌السماء … › و ‹ … مطويات بيمينه …› است.

چگونگي جهان‌هاي سه‌گانه، پس از رستاخيز

وضعيت عمومي كيهان را همزمان با آغاز رستاخيز بيان‌كرديم،‌ و تا اندازه‌اي مشخص‌شد كه طي يك دورة پنجاه‌هزارساله، به حساب مردمان رسيدگي مي‌شود؛ ولي موضوعي كه به آن پرداخته‌نشد، جايگاه جهان‌هاي سه‌گانه پس از آغاز رستاخيز است. به بررسي اين موضوع از ميان آيات قرآن كريم مي‌پردازيم:
يوم تبدل‌الارض غيرالارض والسموات و برزوا لله الواحدالقهار(ابراهيم:48)
ترجمه: روزي كه زمين ديگر زمين ‌و آسمانهايي كه مي‌شناسيد نيست و براي خداوند يگانة بسيارقهركننده، خود را نشان مي‌دهند.(برزوا جمع آمده تا نشان دهد كه منظور از ‹زمين› همة كهكشان‌ها يعني جهان پيداست؛ چنانكه فرمود: ‹والارض جميعاً قبضته يوم القيامه›)
از اين آيه برمي‌آيد كه پس از آغاز رستاخيز، كهكشان‌ها آن گونه نيستند كه اكنون در كيهان جاي دارند؛ بلكه فيزيك كيهان به‌هم‌خورده و در جهان پنهان خود را به خداوند نشان مي‌دهند؛ چنانكه در مورد چنين روزي فرمود «و اشرقت‌الارض بنور ربها»: (زمين به نور پروردگارش روشن مي‌گردد.) نكتة جالب توجه آن است كه خداوند دگرگوني را در ‹ارض› دانسته و با دگرگوني آن برخي دگرگوني‌ها نيز در ديگر بخشهاي كيهان رخ‌مي‌دهد. اين نكته تأييدي است بر اينكه همة دگرگوني‌ها در جهان پيدا رخ‌مي‌دهد كه در جهان پنهان فرومي‌رود و موجب دگرگوني‌هايي در ديگر بخشهاي كيهان مي‌شود. اگر غير از اين بود آيه چنين مي‌بود: ‹يوم تبدل‌السموات والارض غيرالسموات والارض›.
از آيات 107 و 108 سورة هود نيز برمي‌آيد كه در روز قيامت و پس از آن، دوبخش اصلي كيهان برقرار است.
آيه‌هاي بسياري دلالت بر اين داشت كه پس از آفرينش كيهان در شش مرحله،‌خداوند بر عرش مستوي‌گرديد. و از آية زير برمي‌آيد كه خداوند پس از ايجاد نيروي گرانش بر عرش مستولي‌شده‌است:
الله‌الذي رفع‌السموات بغيرعمد ترونها ثم‌استوي علي‌العرش( آية دوم سورة رعد)
ترجمه:‌ خداوند كسي است كه آسمان‌ها را بي‌ستوني كه ببينيد، بلندگردانيد، سپس بر عرش چيره‌گشت.
و نتيجه‌مي‌گيريم كه كاركرد نيروي گرانش براي برپايي جهان پيدا بوده ولي در روز رستاخيز كه جهان پيدا و پنهان يكي‌شده، آيا باز هم اين نيرو به قوت خودباقي‌است؟ قرآن مي‌فرمايد:
وانشقت‌السماء فهي يومئذ واهيه والملك علي ارجائها و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه(سورة حاقه آيات 16و17)
ترجمه: و آسمان(كيهان) شكافته‌شود. پس آن است در چنين روزي(رستاخيز) بي‌بنيان(يعني بدون نيروي گرانش) و فرشتگان بر كرانه‌هاي آنند؛ و در چنين روزي عرش پروردگارت را هشت فرشته (نيرو) برخوددارند.
‌از اين آيه و نيز از آية آخر سورة زمر و آية 7 سورة‌ غافر(مؤمن) مشخص‌مي‌شود، زماني كه عمر جهان پيدا به‌سرآيد، و در جهان پنهان فرورود، از سويي كيهان بي‌بنيان‌شده؛ و از سوي ديگر جهان نورونيرو كه در اين زمان حدواسط و نگاهدار دو بخش پيدا و پنهان كيهان است، در نبود جهان پيدا، از نظر چگونگي كاركرد خود را تغيير‌داده، و از نظر چندينگي، از چهارنيرو به هشت نيرو افزايش يافته، و به چهارگونة زير، به انجام وظايف خود مي‌پردازند:
1. برخي به كارهاي مردم‌ آن جهان‌ مي‌پردازند،
2. برخي بر كرانه‌هاي كيهان درگردشند،
3. برخي در پيرامون عرش درگردشند،
4. هشت نيرو نگاهدارندة عرش‌اند.
در جهان فيزيك تاكنون چهار نيروي عمده، بيشتر شناخته‌نشده‌است. بنابراين، هشت نيروي يادشده، يا شامل اين چهار نيرو و ضد آنهاست و يا چهار نيروي ديگري نيز وجوددارد كه بر ما تاكنون پوشيده‌مانده‌است. فيزيكدانان، و بويژه اخترفيزيكدانان مي‌توانند يكي از پروژ‌هاي پژوهشي خود را به شناخت اين هشت نيرو كه قرآن كريم راهنمايي‌كرده، اختصاص‌دهند.
در همين زمينه، در قاموس قرآن پيرامون واژة عرش از كتاب ‹جوامع‌الجامع› نقل‌شده كه بر اساس روايتي حاملان عرش اكنون چهار نفرند. روز قيامت خداوند چهار نفر ديگر را به كمك آنان مي‌فرستد.
اگر كسي مي‌خواست بر اين نظر خرده‌بگيرد كه منظور از هشت، هشت فرشته‌ است و فرشته نيرو نيست، ولي اين روايت كه مانند قرآن براي حاملان عرش مصداق تعيين‌نكرده‌است،‌ و تنها از باب تشبيه از ‹نفر› يادكرده،‌ حجت را بر آنها تمام‌كرده و گفته‌است كه اكنون چهارند و در روز قيامت هشت خواهندشد و مي‌دانيم كه تاكنون در دانش فيزيك چهار نيرو بيشتر شناخته‌نشده‌اند، پس مصداق هشت كه پيش از رستاخيز چهارند،‌ تنها مي‌تواند همان چهار نيروي شناخته‌شدة امروزي باشد كه در دورة رستاخيز به هشت نيرو مي‌رسند.
ا لحمدلله‌الذي هدانا لهذا وماكنا لنهتدي لولا ان هداناالله

بازگشت‌ها

1. پيام يونسكو، شمارة 173 سال 1363
2. مقدمة تاريخچه‌ زمان، هاوكينگ ـ ص يازده
3. شگفتي‌هاي كيهان ابراهيم ويكتوري ص 73
4. رجوع شود به اطلاعات علمي ـ 1/9/1366 ص10و11
5. تاريخچة زمان ص 146

 
جمعه 31 شهریور 1391  11:48 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وبالنّجم هم يهتدون

وبالنّجم هم يهتدون

احمد شماع زاده

در چند نوشته از جمله ‹افلايتدبرون القرآن› آورده‌ام كه يك عرب بيابانگرد از آية ‹وبالنّجم هم يهتدون› يك برداشت را دارد، و يك كيهان‌شناس، برداشت ديگري؛ و هردو درست است. مورد اول را همه مي‌دانند و لابد تفاسير نيز پر از اين گونه برداشتهاي ساده و ساده‌انگارانه است؛ ولي مورد دوم، نتيجة شناختي است كه از قرآن كريم در طول عمر خود يافته‌ام؛ اما دليلي عيني و علمي براي آن نداشتم، تا امروز كه از كانال پنج تلويزيون فيلمي مستند زير عنوان ‹مستند پنج› در مورد سياهچالگان پخش مي‌شد؛ و به ديدن آن نشستم. در بخشي از اين فيلم آمده‌بود: ‹از آنجا كه سياهچاله‌ها از مرگ ستارگان به‌وجود‌مي‌آيند، پس در طول عمر كيهان، بايستي ميليون‌ها سياه‌چاله به‌وجود‌آمده باشد؛ ولي ما جز تعداد انگشت‌شماري از آنها را نمي‌يابيم. چرا؟ زيرا نوري از خود بروز نمي‌دهند تا ديده‌شوند… ›
سپس يك كيهان‌شناس با چراغ‌قوه‌اي كه در دست داشت، نور آن را بر چيزهايي كه در تاريكي نسبي قرارداشتند افكند؛ در اين حالت برخي چيزهايي كه نور اندكي داشتند، ونيز يك حفرة سياه نمايان شدند. وي به روشنگري پراخت و ادامه‌داد كه: ‹روش يافتن سياه‌چاله نيز همين است. اگر ستاره‌اي مانند اين چراغ‌قوه‌ در حالتي قرارگيرد كه نور آن به سياه‌چاله‌اي بتابد، آن سياهچاله نمايان مي‌شود. بدين ترتيب بود كه راه يافتن سياهچاله را پيداكرديم؛ و با تلسكوپي قوي پس از هشت سال توانستيم از اين راه، سياهچاله‌اي را بيابيم›.
كيهان‌شناس ديگري ظاهرشد و گفت: ‹پس، ستاره است كه سياهچاله را مي‌نماياند.› در اينجا بود كه من به ياد آية قرآن افتادم: ‹با ستاره است كه آنان راه‌مي‌يابند.› و نيز به ياد جملة خودم افتادم: ‹هم يك عرب بيابانگرد با ستاره راه مي‌يابد، و هم يك كيهان‌شناس.›
البته راه‌يابي يك كيهان‌‌شناس، تنها به يافتن سياه‌چاله پايان نمي‌يابد؛ بلكه او بايد بينديشد كه چگونه ستاره مي‌تواند او را در موارد ديگر رهنمون ‌شود. آيات قرآن كريم كاربردهاي فراوان دارند و هركس بايد بتواند بر حسب پيشه،‌ هنر، ذوق، انديشه، و دانش خود بيشترين بهره‌ها را از آيات قرآني ببرد؛ مثلاً در اينجا خود گفته‌است: ‹هم›(آنان) و همين كه قرآن كلي سخن‌گفته، اين معني را مي‌رساند كه: ‹نبايد كلام مرا محدود به آن كساني كنيد كه در وهلة اول به ذهنتان مي‌آيد، بلكه قرآن من بسيار بزرگتر از آن است كه تنها براي چيزهايي كه شما مي‌دانيد، مثال بزند؛ بلكه رسالت من هدايت همة جامعه‌هاي انساني است، و روي هر حرف و علامت من بايد حساب كنيد و مرا دست‌كم نگيريد، و آيات مرا فداي رواني ترجمه‌‌هايتان و راحتي تفسيرهايتان نكنيد، و… ›
وه كه چه عظمتي دارد اين قرآن!!!
جمعه ـ 1/8/83 ، هشتم رمضان 1425
نمونه‌اي ديگر:
در نوشتة بالا اشاره‌اي به تمام‌نشدن كار كيهان‌شناسان در تحقق‌بخشيدن و يا بهره‌برداري از اين آيه را آوردم؛ و امروز(جمعه: 29/8/83) كه چهار هفته از آن روز مي‌گذرد، اين پيش‌بيني به وقوع پيوست:
باز هم روز جمعه،‌ و برنامة ‹مستند 5› شبكة پنج سيما پيرامون كشف سياره‌ها، و از راه آنها، يافتن آثار زندگي در آنها در كهكشان راه‌شيري و ديگر كهكشان‌هاست: «… چون يافتن سيّاره كار ساده‌اي نيست، براي يافتن سيّاره نبايد دنبال سيّاره گشت، بلكه بايد به دنبال ستاره بود؛ وقتي ستاره را يافتيم و ديديم كه تلوتلو مي‌خورد، معلوم مي‌شود كه اين ستاره، يك يا چند سيّاره را در اطراف خود دارد كه به اين حالت درامده… در كهكشان راه شيري مي‌توان ميليون‌ها سيّاره را بدين ترتيب يافت». و گوينده ادامه‌مي‌دهد كه: «ستاره مانند آينه عمل مي‌كند كه مي‌توانيم سيّاره‌ها را در آن بيابيم… ما نبابد نسبت به وجود حيات در كيهان پيشداوري داشته‌باشيم و به گمان خود عمل كنيم. همان‌گونه كه ممكن است در جايي از زمين با نوعي زندگي روبه‌رو شويم كه اصلاً فكرش را نمي‌كرديم، پس همين موضوع ممكن است در خارج از منظومة ما نيز رخ‌دهد».
كيهان‌شناسان چه‌خوب دريافته‌اند كه پيشداوري تا چه اندازه گمراه‌كننده‌است؛ اي كاش مترجمين و مفسرين قرآن نيز اين موضوع را نسبت به قرآن كريم در نظرمي‌گرفتند.
نمونه‌اي مشابه: جمعه، دوم ارديبهشت 84 شبكة خبر:
از نوسان‌هاي برخي ستاره‌ها مي‌توان پي‌برد كه سياره‌اي عظيم به دور آن مي‌چرخد. سيگنال‌هاي حاصل از اين نوسان‌ها ما را به وجود سياره‌ها رهنمون مي‌سازند و بدين ترتيب شمار و اندازة اجرام درگردش آن را مي‌توان محاسبه‌كرد.
… نور حاصله را تجزيه و تحليل مي‌كنند و ماهيت سياره را مشخص مي‌سازند.

نمونه‌اي ديگر:

امروز(جمعه: 23/11/83) مشغول وراندازي ماهنامه‌هاي نجوم چندسال پيش بودم كه درشمارة 86 و 87 آن، با اين عنوان برخورد كردم: «شكار كوتوله‌هاي قهوه‌اي» با اينكه علاقة زيادي به خواندن آن نداشتم ولي مرا به ياد ‹وبالنجم هم يهتدون› انداخت. پيش خود گفتم نكند كيهان‌شناسان اين كوتوله‌ها را هم مي‌‌خواهند با ‹ستارگان› به تور بيندازند؟ و بدين گونه بود كه مقاله را خواندم و ديدم كه درست است؛ و اين آيه كارايي خود را هنوز حفظ‌‌كرده و گويا اين كارايي تمامي ندارد. بسم‌الله:
«كوتوله‌هاي قهوه‌اي از اجرام عجيب‌وغريب آسماني‌اند. نه سياره‌اند،‌ و نه ستاره. با اين حال خواص مشتركي با هردوي آنها دارند. بنابر نظريه‌هاي ما، كوتوله‌هاي قهوه‌اي، مانند ستاره‌ها بر اثر رمبش گرانشي غبار و گاز در ابر ميان‌ستاره‌اي به‌وجودمي‌آيند. به بيان ديگر، در ابر ميان‌ستاره‌اي ناحيه‌اي كه چگالي آن بيشتر از جاهاي ديگر است، با نيروي گرانشي خود، ديگر قسمت‌ها را به سمت خودمي‌كشد و باعث متراكم‌شدن ابر مي‌شود. اما از طرف ديگر، جوّ كوتوله‌هاي قهوه‌اي تا حدودي شبيه سياره‌هاي گازي بزرگ است. جوّ آنها مانند جوّ چند غول گازي كه در منظومة شمسي يافت‌مي‌شوند، مي‌باشد …شكارچيان كوتوله‌هاي قهوه‌اي، معمولاً يكي از سه روش زير را به‌كارمي‌برند:
… بهترين مكان براي يافتن هر نوع جرم شبه‌ستاره‌اي جوان،‌ ‹خوشة ستاره‌اي باز› است».
سپس نويسنده، به بررسي و توضيح اين روش مي‌پردازد. و در مورد روش سوم(متأسفانه روش دوم گويا از قلم افتاده‌بود، كه آن را نيافتم) مي‌نويسد: «روش سوم براي شكار كوتوله‌هاي قهوه‌اي، رفتن به‌دنبال همدم كم‌نور ‹ستاره‌هاي واقعي› است. در اين روش،‌ كوتولة قهوه‌اي با بررسي اثري كه نيروي گرانش آن به‌طور مؤثر بر مسير ‹ستاره› مي‌گذارد، كشف‌‌مي‌شود».

جمعه 31 شهریور 1391  11:48 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

الخنّس‌الجوارالكنّس

الخنّس‌الجوارالكنّس

احمد شماع زاده

فلا اقسم بالخنّس‌الجوارالكنّس اين دو آية بسياركوتاه هم، دست‌كمي از ‹والنجم ‌اذا هوي›(كه شرح آن در گفتار ‹سياهچالگان› گذشت) ندارد:
خداوند بازهم براي بيان سه‌ واژه سوگند يادكرده. پس موضوع اين سه‌ واژه، خيلي مهم است؛ بويژه هرگاه بدين صورت سوگنديادكند: ‹فلااقسم›
اين دو آيه در سوره‌اي آمده كه با سرنگوني خورشيد در آغاز رستاخيز آغاز‌مي‌شود؛ و نام آن به همين دليل ‹تكوير› است. و باز بخشي از موضوع معراج پيامبر اكرم در اين سوره آمده‌است. معناي اين سه واژه:
1. ترجمة محمد‌كاظم معزي كه جزء ترجمه‌هاي زيرنويس خوب قرآن است و اظهارنظرنكرده:
‹الخنّس› را فروروندگان ، ‹جوار› را روندگان، و ‹كنّس› را نهان‌شدگان ترجمه‌كرده‌است.
2. المنجد: خنس: تأخر و تنحي و تخّلف و انقبض ـ الكواكب كلها. اوالسّيارات منها فقط.(تمام ستارگان يا تنها سياره‌هاي آنها)
جوار: الماءالكثيرالقعير*** كنس: تغيب و استتر
3. مرحوم الهي قمشه‌اي: ستارگان بازگردنده، كه به گردش درايند و در مكان خود رخ پنهان‌كنند.(ستارگان بازگردنده نادرست است؛ زيرا سيارگان بازمي‌گردند و نه ستارگان.)
4. حاشية قرآن چاپ انتشارات دارالاديب سوريه: كواكب‌السيّاره(ستارگان سرگردان. ‹سياره› در اينجا به‌معناي سيّاره‌اي كه به گرد ستاره‌اي مي‌گردد. نيست.)
5. بهاءالدين خرمشاهي: اختران بازگردنده،‌ سيارگان پنهان‌رونده.(كه تركيبي از ترجمه‌هاي معزي و الهي قمشه‌اي است و هر دو آيه را نادرست و تقريباً جابه‌جا ترجمه‌كرده‌است.)
6. مرحوم محمود راميار در كشف‌المطالب: ستارگان سرگردان،‌ سيارات راجعه(يعني سياره‌هاي بازگردنده كه برخي مترجمين آنها را ستارگان بازگردنده ترجمه‌كرده‌اند) ‌
براي دانستن حقيقت اين دو آيه دو گزينه در پيش داريم. اگر به اصل و ريشة واژگان برگرديم، مي‌توانيم برداشت‌ زير راداشته‌‌باشيم:

گزينة اول: اشاره به تشكيل سياهچالگان.

فرورفتن و انقباض براي ‹خنّس›،
آبي كه بسيارزياد و داراي گودي بسيار باشد براي ‹جوار›،
ازديدهاپنهان‌شدن و در پوشش‌قرارگرفتن براي ‹كنّس›،
و نيز نكته‌اي را كه مرحوم الهي قمشه‌اي آورده(البته معلوم نيست برچه مبنايي): «ستارگاني‌كه به‌گردش‌درايند و در مكان خود رخ پنهان‌كنند».
ويژگي‌هايي‌است كه در شرح سياهچالگان مورد بررسي قرارگرفت.؛ بويژه آنكه چون آب كه مظروف است نمي‌تواند گودي بسيار داشته‌باشد بلكه به شكل ظرف درمي‌آيد، پس مفهوم واژة ‹جوار› به ‹گردابي› كه داراي گودي بسيار است و هرچه را كه در دهانة آن قرارگيرد به كام خود فرومي‌برد، نزديكترمي‌شود و ديد ما را به ويژگي‌هاي سياهچالگان بويژه ‹افق رويداد› و ‹گشتاور چرخشي› بسيارزياد آنها معطوف مي‌سازد.

گزينة دوم: كوتوله‌هاي قهوه‌اي

معنا‌هايي كه از ترجمه‌هاي قرآن آورده‌شد و معمولاً از تفسيرها گرفته‌شده‌اند،‌ بويژه ترجمه‌اي كه مرحوم راميار آورده،‌(ستارگان سرگردان، سيّاره‌هاي بازگردنده) و برخي به‌گونه‌‌اي ناقص از آن بهره‌برداري‌كرده‌اند، نزديك‌ترين معنا و تقريباً همان معنايي را مي‌رسانند كه كيهان‌شناسان براي كوتوله‌هاي قهوه‌اي آورده‌اند. توجه‌كنيد: «كوتوله‌هاي قهوه‌اي از اجرام عجيب‌وغريب آسماني‌اند. نه سياره‌اند،‌ و نه ستاره. با اين حال خواص مشتركي با هردوي آنها دارند».(1)
‹كوتوله‌هاي قهوه‌اي اجرام فضائي سنگيني هستند كه نه آنقدر گرم و گداخته هستند تا بتوان آنها را در شمار ستارگان سطح اول به‌شمار آورد، و نه آنقدر سرد و خاموش، كه در رديف سياره‌ها قرارگيرند›.(2)
به اين جمله‌ها نيز توجه‌كنيد:
ـ «جست‌وجو در ‹ميدان گسترده› براي يافتن كوتوله‌هاي ‹سرگردان› ضروري است».
ـ «در فروردين 1376 روش سوم هم به نتيجه‌رسيد. هدف اين روش كشف كوتوله‌هاي قهوه‌اي سرگردان است».
اينكه كوتوله‌هاي قهوه‌اي نه ستاره هستند و نه سياره و نيز برخي از آنها سرگردانند، درست همان است كه برخي از مترجمين و بويژه مرحوم راميار معني‌كرده‌اند؛ و درصورتي كه ديگر ويژگي‌هاي كوتوله‌هاي قهوه‌اي(پنهان‌بودن از ديدها، و ‌روندگان) را به اين معناها بيفزاييم، برابرگذاري كامل‌مي‌شود.
اگر گزينة اول ردشود، باز اين رهاورد را با خوددارد كه اگر روزي كيهان‌شناسان به يافته‌هاي تازه‌اي پيرامون كوتوله‌هاي قهوه‌اي دست‌يافتند: ‹آنها برخي ويژگي‌هاي تشكيل سياهچالگان را نيز دارند›،‌ اين گفتار نظر دوگانة قرآن را پيش از كشف آنان اعلام‌كرده‌است.
«كوتوله‌هاي قهوه‌اي، چون به نوعي ‹ستاره‌هاي مردود› محسوب‌مي‌شوند، ممكن‌است در نظريه‌هاي مربوط به تحول ستاره‌ها تغييراتي به‌وجود‌آورند. اين اجرام همچنين به نظريه‌هاي كيهان‌شناسي كه بيشتر جرم ‹پنهان› يا ماده تاريك عالم را اجرام زيرستاره‌اي مي‌دانند، كمك‌مي‌كنند».
«تعداد كوتوله‌هاي قهوه‌اي از جنبة‌ كيهان‌شناختي بسيارمهم است. اگر تعداد اين كوتوله‌ها واقعاً همان‌قدر باشد كه حدس مي‌زنيم، مي‌توان بخش قابل‌توجهي از «ماده‌ تاريك» را با آن ‹روشن› كرد. يعني بخش بزرگي از مادة تاريك، باريوني خواهدبود. منظور از مادة باريوني همين مادة‌ معمولي است كه از پروتون و نوترون تشكيل‌شده‌است. بخش غيرباريوني مادة تاريك را ويمپ‌ها تشكيل‌مي‌دهند. ويمپ‌ها، ذرات جرم‌داري هستند كه فقط در برهم‌كنش‌هاي ضعيف شركت‌‌مي‌كنند».

بازگشت‌ها:

1ـ بخش‌هاي كيهان‌شناسي اين مقاله كه ميان «» قرارگرفته‌است، از ماهنامة نجوم شمارة 86 ـ 87 گرفته‌‌شده است.
2ـ روزنامة ايران 25/1/75 و اطلاعات ضميمه، 28/1/75 ، به نقل از خبرگزاري‌ها.

 
جمعه 31 شهریور 1391  11:48 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن و حرکت منظومه شمسی

قرآن و حرکت منظومه شمسی

منصوره فرقانی

والشمس تجری لمستقرلها ذلک تقدیرالعزیز العلیم لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر ولا اللیل سابق النهار وکل فلک یسبحون
وخورشید که پیوسته به سوی قرارگاهش درحرکت است،این تقدیر خداوند قادر ودانااست ونه برای خورشید سزاوار است که به ماه برسد و نه شب بر روز پیشی می گیرد و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند.1
دلیل دیگر بر قدرت کامله ما آفتاب است که می رود وحرکت می کند برای قرارگاهی که او رااست یعنی همیشه حرکت می کند تا هنگام انقضای دنیا ویا برای حد معینی که هر شبانه روز دور به آن منتهی می شود وقرائت ائمه (علیهم السلام) است که مستقرلها،به نصب یعنی آفتاب همیشه متحرک است ونیست آنرا سکونی. در کتاب توحید از ابوذر غفاری رحمه الله نقل کرده که روزی من دست مبارک حضرت رسالت پناه را گرفته پیاده به راهی می رفتیم ونظر بر آفتاب داشتیم تا آنکه غروب کرد،پس من گفتم ای رسول خدا آفتاب به کجا فرود می رود؟ حضرت فرمودند: درآسمان بلند می شود از سمائی به سمائی دیگر تا آنکه به آسمان هفتم در زیرعرش می رسد ودر آنجا سجده می کند وفرشتگانی که موکل برآنند آنها نیز به سجده در می آیند. پس آفتاب می گویدای پروردگار من به کجا امر می کنی که طلوع کنم ا زمحل غروب من یااز موضع طلوع ؟واین است معنی قول خدای تعالی که فرموده : والشمس تجری لمستقرلها.
ذلک تقدیرالعزیز العلیم : این است که صنع پرودگار که غالب است بر مملکت خود ،دانااست بر ظواهر وبواطن اشیاء.(لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر) نیست آفتاب را سزاوار که اینکه ادراک کند ماه را ودریابد ماه را درآن سرعت زیراکه قمر تمام دوازده برج را درعرض یک ماه قطع کند وآفتاب دریک سال (ولا اللیل سابق النهار) محتمل است که مراداز لیل قمر باشد واز نهار شمس یعنی نه ماه پیش گیرنده است بر آفتاب وحاصل کلام آنکه چنانچه آفتاب سرعت ماه را در نمی تواند یافت ، همچنین ماه نیز در ضیاء وروشنی بر آفتاب سبقت نتواند گیرد وبه نور آفتاب نتواندرسید بلکه ماه کسب نور از آفتاب کند، وبعضی این چنین تفسیر کرده اند که نیست آنکه شب غلبه کند به روشنی روز بر وجهی که دوشب یا بیشتر با هم جمع شوند که میان آنها روز نباشد . بلکه همیشه شب وروز متعاقبانند وآنچه از حدیث حضرت (علیه السلام) استفاده می گردد مراد این است که شب درخلقت سبقت بر نهار گرفته بلکه اول نهار خلق شده وبعد از آن شب.2

تفسیر مجمع البیان:

درقول خدا،لمستقرلها، چند قول است .
◄ جماعتی ازمفسرین گفته اند خورشید حرکت می کند برای پایان عمرش در موقع سپری شدن دنیا پس همواره حرکت می کند تا دنیا آخر شود. ابومسلم گوید: واین معنا با معنای لامستقر لها یکی می باشد. یعنی برایش قرارو توقفی نیست تا دنیا تمام شود.
◄ قتاده می گوید: که خورشید برای یک وقت سیر وحرکت می کند واز آن تجاوز نمی کند ومتخلف نمی شود.
◄ اینکه خورشید حرکت می کند به سوی دورترین منازلش درزمستان وتابستان که از آن تجاو زنمی کند وکم هم نمی گذارد ومقصود این است که برای آن در بلندی حدی است که از آن تجاوز نمی کندونیز برای خورشید در هبوط وفرود آمدن حد وغایتی است که از آن نمی گذرد وکوتاهی نمی کند پس آن مستقر است.
(لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر) خورشید را نه سزد که ادراک کند ماه را در سرعت حرکت وسیرش برای آنکه خورشید از ماه کند تر حرکت می کند ، زیرا او منازلش را در یک سال سیر می کند وماه در مدت یک ماه وخداوند سبحان آن دو را به طرز تدویر ودور زدن جاری می نماید وبین فلک ومدار آن دو را جدا ودور نموده پس امکان ندارد که یکی از آن دو ادراک دیگری کند مادامی که بر این صفت وحرکت هستند .
(ولا اللیل سابق النهار) یعنی نه شب از روز پیشی وسبقت گرفته ، یعنی هیچگاه دو شب با هم جمع نمی شوند که میان آنها روز نباشد . بلکه شب وروز در تعقیب ودنبال یکدیگرند چنانچه خدای تعالی تقدیر فرموده است . ابن عباس می گوید یسبحون ،یعنی هریک از آنها در مدار خودش حرکت می کند. چنانچه نخ رشته شده در چرخ خودش دور می زند ومی پیچد.3
آنچه گفته شد به وضوح حرکت خورشید رابه طور مستمر بیان کرده ،اما در اینکه منظور از این حرکت چیست بحثهای فراوان می باشد.گروهی اشاره به حرکت ظاهری خورشید بر گرد زمین می دانند که این حرکت تا پایان جهان ادامه دارد . بعضی دیگر اشاره به میل شمس در تابستان وزمستان به سوی شمال وجنوب زمین دانسته اند.
وبعضی دیگر آن را اشاره به حرکت وضعی ،آفتاب دانسته اند ،زیرا مطالعات دانشمندان بطور قطع ثابت کرده که خورشید به دورخود گردش می کند. آخرین وجدیدترین تفسیر بر این آیه همانست که اخیراً دانشمندان کشف کرده اند وآن حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسی در وسط کهکشان ما به سوی یک سمت معین وستاره دور دستی که آن را ستاره وگا نامیده اند می باشد.
به هر حال حرکت دادن خورشید این کره بسیار عظیمی که یک میلیون ودویست هزار مرتبه از کره زمین بزرگتر است آن هم با حرکت حساب شده در این فضای بیکران از هیچکس میسر نیست جزاز خداوندی که قدرتش فوق همه قدرتها وعلم ودانشش بی انتها است وبه همین جهت در پایان آیه می فرماید: این تقدیر خداوند قادر وداناست؟4
(لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر) اما درمورد شب و روز چون با هم فاصله چندانی ندارند ودقیقاً پشت سرهم قرار گرفته اند می گوید: شب از روز پیشی نمی گیرد. می بینیم این دو تعبیر در اینجا بسیار حساب شده است ودراین تعبیر نشان می دهد که روز قبل از شب آفریده شده وشب به دنبال آن است .
ودراین آیات به دو موضوع که از مهمترین مسائل زندگی انسانهاست به عنوان دو آیت الهی اشاره دارد یکی موضوع تاریکی شب ودیگری موضوع خورشید ونور آفتاب . ونظم بسیار دقیق که حاکم بر این دو می باشد بوجود آورنده تاریخ منظم زندگی انسانهاست . تاریخی که اگر نبود روابط اجتماعی به هم می ریخت وزندگی برای انسان بسیار مشکل می شد، از این نظر نیز این دو از آیات الهی هستند.5
همانگونه که قبلاًهم بیان شد در عصر نزول قرآن وقرنها قبل وبعد از آن درمحافل علمی در مورد آسمان وزمین نظریه حاکم، نظریه بطلمیوس بود که زمین را مرکز جهان می شمرد وستارگان وخورشید را در دل فلکهایی بلورین میخکوب دانسته وفلکها دراطراف زمین درگردش بودند.
اما قرآن مطلبی کاملاً بر خلاف آن می گوید :
◄ خورشید به سوی قرارگاهی در حرکت است نه اینکه خورشید به دور زمین ،آن هم نه به دور خودش، بلکه به دنبال فلک بلورینش در حرکت است.
◄ خورشید وماه هرکدام درمسیر خود شناورند.
بعد از فرو ریختن فرضیه های بطلمیوس وکشفیات دیگر وپیشرفت علم ومشاهدات نجومی که با استفاده از تلسکوپهای بسیار نیرومند صورت گرفت ثابت کرد حداقل خورشید دارای دو حرکت است .حرکت وضعی به دور خودش وحرکت انتقالی به اتفاق تمام منظومه شمسی به سوی نقطه مشخصی از آسمان یا به تعبیردیگربه سوی ستاره وگا که از ستارگان صورت فلکی می باشد .
خورشید علاوه بر حرکات ظاهری حرکات واقعی دارد. حرکت دورانی کهکشان ،خورشید را با سرعت حدود یک میلیون و یکصد وسی هزار کیلومتر درساعت در فضا می گرداند و در داخل کهکشان خورشید ثابت نیست واین که ما ازاین حرکت سریع خورشید درفضا بی خبریم ،به سبب دوری اجرام فلکی است .
وبدون شک جمله « کل فی فلک یسبحون» با افلاک بلورین بطلمیوسی که هریک از کرات را درجای خود میخکوب می کرد سازگار نیست ودقیقاً با آنچه علم امروز پرده از آن برداشته است هماهنگ می باشد،همچنین حرکت به سوی مستقر نیز اشاره دیگر به حرکتی است که خورشید به یکسویی از کهکشان دارد، و بیان این مطلب به راستی معجزه است.6
در تفسیر المیزان هم پیرامون این دو آیه چنین آمده که جریان شمس همان حرکت آن است واینکه خورشید به طرف قرارگرفتن خود حرکت می کند، یعنی تا سرآمدن اجلش و یا تا زمان استقرار ویا تا محل استقرارش حرکت می کند. و آفتاب لایزال در جریان است مادامی که نظام دنیوی بر حال خود باقی است.« ذلک تقدیرالعزیز العلیم»، یعنی جریان نامبرده خورشید، تقدیر وتدبیری است از خدایی که عزیز است یعنی هیچ غالبی براراده اوغلبه نمی کند وعلیم است یعنی به هیچ وجه از جهات صلاح در کارهایش جاهل نیست .
تدبیر الهی چیزی نیست که روزی جاری شود وروزی از روزها متوقف گردد بلکه تدبیری است دائمی وخلل ناپذیر. پس خورشید وماه ملازم آن مسیری هستند که برایشان ترسیم شده، نه خورشید به ماه می رسد ونه شب از روز جلو می افتد .واین معنا این را می رساند که چون خورشید بزرگتر وقوی تر از ماه است وماه کوچکتر وضعیف تر، لذا رسیدن خورشید به ماه را ذکر کرد . واز ذکر آن حال عکسش روشن می شود. ومشخص می شود که ماه به طریق اولی نمی تواند به خورشید برسد. وکلمه فلک عبارت است از همان مدار فضایی که اجرام آسمانی هریک در یکی از آن مدارها سیر می کنند . ودر جمله یسبحون ،ضمیر جمع آورده شده برای این است که هریک از اجرام فلکی در برابر مشیت خدا رام است وامر او را اطاعت می کند.7

پی نوشت ها:

1- یس ، 38-40
2- تفسیر شریف لاهیجی ، ج 3،ص747
3- تفسیر مجمع البیان، ج 20،ص403و405
4- تفسیر نمونه ،جلد18،ص381.
5- تفسیر نمونه ، ج18،ص390
6- پیام قران،ج8،ص155.
7- المیزان ،ج17،ص139و142

 
جمعه 31 شهریور 1391  11:48 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

گسترش كيهان

گسترش كيهان

احمد شماع زاده

«از ميان تمام پيشرفت‌هاي علمي سدة اخير، هيچيك هيبت‌انگيزتر يا مبهوت‌كننده‌تر از كشف اين مطلب نبود كه جهان ما با انفجار عظيمي آغازشد و از آن زمان تا كنون همواره درحال گسترش است. اين نتيجه‌گيري آنچنان ژرف و اساسي است كه حتي اينشتين، راديكال‌ترين دانشمند دوران نوين، به‌زور آن را پذيرفت؛ چگونه عالم مي‌توانست از هيچ‌كجا پديدآيد؟ چه‌كسي ماشة آن را كشيد؟ و مادّه‌اي كه هم‌اكنون شاهدش هستيم، از كجا آمد؟»
«… قطعاً اينشتين زماني كه گزارشي را پيرامون مفاهيم و نتايج حاصل از نظرية جديد جاذبه، يعني ‹نسبيت عام› در سال 1917 مي‌نگاشت،‌ دليلي براي مخالفت با اين پذيرفته‌ها نداشت».
«… وي به سرعت با مشكل بزرگي مواجه‌شد. اخترشناسان براين‌باوربودند كه عالم، ايستا و بلاتغيير است؛‌ ليكن معادلات ‹نسبيت عام› در خالص‌ترين و شكوهمندترين شكل‌شان اشاره بدان داشتند كه عالم همه‌چيز ممكن است باشد مگر ايستا. به نظر آنها برعكس، عالم بايد درحال گسترش باشد. اينشتين كه از اين نتيجه‌گيري به‌ظاهر مسخره گيج‌شده‌بود، واژة ديگري را وارد معادلاتش‌ كرد. فاكتوري من‌دراوردي كه بعدها آن را ‹ثابت جهان‌شناسي› خواند تا بتواند به كمك نسبيت عام جهاني ايستا به‌وجودآورد. اين نخستين نشانه از مشكلاتي بود كه اينشتين ناچار به‌ دست‌وپنجه نرم‌كردن با آنها در رابطه با پرسش‌هاي پيرامون جهان‌شناسي بود».
«در سال 1922 يك هواشناس روس به نام الكساندر فريدمن كار را تمام‌كرد و نشان داد كه ‹نسبيت عام›، امكان وجود مجموعة كاملي از جهان‌هايي را فراهم مي‌آورد كه نه ايستا و نه بي‌تغييرند. اينشتن انتظارداشت كه اين صرفاً يك اشتباه لپي باشد،‌ ولي نتوانست مشكلي در محاسبه‌هاي فريدمن بيابد و نهايتاً پذيرفت كه نسبيت عام امكان وجود جهاني درحال‌گسترش را مي‌دهد».
«بزرگترين ضربه در سال 1927 و زماني اتفاق افتاد كه كيهان‌شناس و كشيش بلژيكي ژرژ لومتر به همان نتايج نظري فريدمن رسيد و اشاره‌كرد كه شواهد محكمي وجوددارد حاكي از آنكه عالم واقعاً درحال‌گسترش است».
«… نخستين اشاره‌ها در سال 1924 آشكارشدند و آن زماني بود كه ادوين هابل از رصدخانة مونت ويلسون در كاليفرنيا نشان‌داد كه سحابي‌ها درواقع كهكشان‌هايي گسترده و بسيار دور از كهكشان ما هستند. پنج سال بعد هابل اقدام به انتشار يكي از مهم‌ترين نتايج دانش امروز كرد: تصاويري كه نشان‌مي‌داد ‹جابجايي‌هاي قرمز› اين كهكشان‌هاي دوردست همراه با فاصلة آنها از ما، به‌طور ثابت در حال افزايش است. اين فرمول كه امروز آن را به‌عنوان قانون هابل مي‌شناسيم،‌ دقيقاً بيانگر همان رفتاري است كه نسبيت عام براي عالم درحال‌گسترش پيش‌بيني مي‌كند».
«در اين مباحثه و اختلاف نظر علمي حق با فريدمن و ‌لومتر بود و اينشتين مي‌دانست كه با سازگاركردن زوركي معادلاتش با باورهاي قديمي در واقع توانايي شگفت‌انگيزترين پيش‌بيني در تاريخ علم را از خود سلب‌مي‌كرد. اين لومتر بود كه به مفهومي كه كمتر از اين شگفتي‌آور نبود اشاره‌كرد: اينكه عالم بايد زماني با انفجاري بسيارعظيم موجوديت يافته‌باشد. وي بعدها به عنوان پدر نظرية ‹انفجار بزرگ› مورد تحسين قرارگرفت. در اين ميان، اينشتين اين ازدست‌دادن فرصت را احمقانه‌ترين اشتباه زندگي خويش خواند».(1)
داستان گسترش كيهان را خوانديد و ديديد كه دهها سال فكر و ذهن دانشمندان فيزيك كيهان را به خود مشغول‌داشته‌بود. اين را نيز بدانيد اگر اينشتين زماني كه دچار مشكل ‹جهان ايستا› شده‌بود،‌ به قرآن معتقد و در آن تدبركرده‌بود،‌ يقيناً به جهاني پويا معتقدمي‌شد و درپي اثبات علمي آن برمي‌آمد و مي‌نوشت: آب در كوزه و ما تشنه‌لبان مي‌گرديم. توجه‌كنيد:
والسما‏ء بنيناها بايد و انا لموسعون(سوره ذاريات: 47)
ترجمه: ما آسمان(كيهان) را با دست (توانا و اراده مستقيم) خويش بنيان‌گذاشتيم و ما مرتباً آن را گسترش ‌مي‌دهيم. (لام بر سر«موسعون» علامت تاكيد است.)
اين قرآن هدايتگر هم كه براي ما مسلمانان آمده، گويي كه اصلاُ نيامده،‌ نه آن را مي‌خوانيم و نه آن را تدبّرمي‌كنيم،‌ و اگر كسي هم پيش از اينشتين پيدامي‌شد و با توجه به اين آيه به چنين نتيجه‌اي هم مي‌رسيد، يقيناً كسي از او نمي‌پذيرفت؛ چه‌بسا او را به تفسير به‌رأي نيز متهم مي‌كردند و به او مي‌گفتند اگر چنين بود تاكنون يكي از بزرگان دين بدان دست‌يافته‌بود؛ و كيهان‌شناسان، به‌گونه‌اي ديگر با او برخوردمي‌كردند.
اين گفته‌ها طعنه نيست؛ بلكه واقعيتي است كه هم اكنون نيز امثال آن در حال رخ‌دادن و رخ‌نشان‌دادن‌ است. نمونة آن ‹شكل حلزوني كيهان› است كه هم عالمان دين و هم كيهان‌شناسان ايراني(اگر بتوان چنين نامي را بر آنان گذاشت) به آن توجه‌نكرده و نمي‌كنند. باشد كه در آينده‌اي نزديك به حول و قوّة الهي بتوانيم آيه‌هاي كيهاني قرآن مجيد را به گوش كيهان‌شناسان اجنبي! برسانيم. شايد آنان قرآن را بهتر بفهمند، و از هدايت‌هاي آن بهره‌ورشوند.

ادامة مقاله:

«به‌زودي آشكارشد كه عالم مي‌تواند با اخترشناسان و نيز نظريه‌پردازان بازي‌كند(كاملاً اين‌گونه است و هنوز نيز دارد با آنان بازي مي‌كند ـ نگارنده) نخستين‌اندازه‌گيري‌هاي سرعت انبساط عالم اين معنا را مي‌رساند كه جهان تنها چندميليارد سال پيش به‌وجودآمده كه بدين‌ترتيب حتي از كرة زمين هم جوان‌تر مي‌نمود».
«… تا اواخر دهة 1950، اندازه‌گيري‌هاي جديد نشان‌مي‌دادند كه سن عالم بهتر است بالاتر از سن زمين باشد… »
درست است كه كيهان‌شناسان ظاهراً اين موضوع را حل‌كرده‌اند ولي نظر قرآن كريم اين است كه: آري برخي از بخشهاي كيهان مي‌تواند از سن زمين كمتر باشد. توجه‌كنيد:
قل ائنكم لتكفرون بالذي خلق‌الارض في يومين و تجعلون به انداداً ذلك رب‌العالمين(9)و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدّر فيها اقواتها في اربعه ايام سواءً للسائلين(10)ثم‌استوي الي‌السماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعاً او كرهاً قالتا اتينا طائعين(11)فقضيهن سبع سموات في يومين و اوحي في كل سماء امرها و زيّنّاالسّماءالدّنيا بمصابيح و حفظاً ذلك تقديرالعزيزالعليم(12)
ترجمه: بگو آيا شما به كسي كه زمين را در دو روز(مرحله) آفريد،‌ همانا كفرمي‌ورزيد و براي او شريك‌قرارمي‌دهيد؟ او پروردگار جهانيان است. و قرارداد در آن از بالاي آن، كوه‌ها را و بركت‌داد در آن، و منابع آن را در آن قرارداد در چهار دوره كه براي پرسندگان يكسان است. سپس به آسمان پرداخت. و آن به صورت دود(گاز)ي بود. پس به آسمان و زمين گفت خواه‌ ناخواه بياييد آن دو گفتند با ميل و رغبت آمديم. پس تمام‌كرد هفت آسمان را در دو مرحله و كاركرد هرآسمان را به آن وحي‌كرد. و آسمان دنيا را با چراغ‌هايي بياراست؛ و نگاهداشت آن را. آن است اندازه‌گذاري آن بسياربزرگوار بسياردانا.
شرح و تفصيل اين آيه در بخش سازمان كيهان در قرآن آمده‌است ولي تا آنجا كه به اين گفتار مربوط‌مي‌شود در اينجا به آن مي‌پردازيم.
از اين آيات معلوم‌مي‌شود كه زمين يعني برخي كهكشان‌ها كه زمين نيز بخشي از آنهاست، پيش از سامان‌گرفتن كل كيهان ايجادشده‌اند و نتيجه‌مي‌گيريم سه نسل كهكشان وجوددارد:
1. آنها كه از زمين پيرترند؛ و پيش‌نيازي بوده‌اند براي ايجاد زمين.
2. آنها كه تااندازه‌اي هم‌سن زمين‌اند؛ و همزمان با آن ايجادشده‌اند.
3. آنها كه از زمين جوان‌ترند. زيرا خداوند گفته‌است پس از آفرينش زمين به آنها پرداخته‌است.
البته نگفته‌است آنها را آفريده؛ يعني اينكه مواد آن كه گازي بوده وجودداشته و خداوند كهكشان‌هاي بعدي را از آن مواد ايجادكرده و سپس با توجه به كهكشان‌هاي تازه و كهكشان‌هاي پيشين همه را يكجا و به شكل هفت طبقه سروسامان‌داده و آنها را در يك سيستم كلي و جامع كه همان حلزون كيهاني با هفت لايه باشد گرد‌آورده‌است.
موضوع گسترش كيهان در ارتباط با سن آن نيز از آن موضوع‌هايي ‌است كه ذهن كيهان‌شناسان را به خود مشغول‌داشته‌است. در اين زمينه نيز قرآن كريم نظر دقيق، كارا و لازم خود را در آيات زيادي با بيان ثم‌استوي‌ علي‌العرش، اعلام‌داشته‌است؛ كه نكتة بسيارمهمي در كيهان‌شناسي قرآني و علمي است. شرح و تفصيل موضوع در بخش مهبانگ در قرآن آمده‌است؛ ولي تا آنجا كه ممكن است، خلاصه‌اي از آن را به‌تناسب موضوع، در اينجا مي‌آوريم:
‹ثم‌استوي‌علي‌العرش› مبين آن است كه انرژي تاريك كه از فرط سنگيني و گرانش موجب گسترش بي‌رويه‌اي شده‌بود، هنگامي به زير سلطه درامد كه «اندازة مواد قابل گسترش» جهان پيدا به حد قابل‌قبولي رسيده‌بود. از سوي ديگر دربندشدن انرژي تاريك موجب شد كه گرانش جذبي نسبت به گذشته كمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پيدا افزايش يابد.
اين رخداد در حدود 7/6 ميليارد سال پيش رخ‌داده‌است. اگر كيهان 7/14 ميليارد سال(طبق محاسبه‌هاي تازه) عمر داشته‌باشد، پس، دورة ناپايداري هشت ميليارد سال پس از آغاز آفرينش طول‌كشيده‌؛ و اگر دورة شكل‌گيري كيهان را همان‌گونه كه اصل مهبانگ بيان داشته پنج ميليارد سال بدانيم، پس ‹استوي علي‌العرش› سه‌ ميليارد سال به درازا كشيده‌است.
از سويي تلاش دانشمندان ستايش‌برانگيز است و از سوي ديگر دريغ از آنكه اگر آنان از حقايق قرآني به‌دور نبودند،‌ همان‌گونه كه ملاحظه‌شد، بسياري از مشكلات خود را به‌سادگي به‌دست‌مي‌آوردند. باز هم توجه‌كنيد:
« از سال 2009 ميلادي حدود 300 ميليون كهكشان براي بررسي تاريخچة جهان و درك بهتر انرژي تاريك مورد مطالعه‌قرارخواهندگرفت. در اين بررسي قصد بر آن است كه برروي نيروي اسرارآميزي كه باعث ايجاد شتاب مثبت عالم شده‌است،‌تحقيق انجام شود. اين 300 ميليون كهكشان(كه ناديدني هستند و انرژي تاريك ناميده‌شده‌اند ـ نگارنده) حدود دوسوم كل عالم را تشكيل‌مي‌دهند. اين پروژه، مطالعة انرژي تاريك نام‌گرفته‌است. بنابر فيزيك نظري، انرژي تاريك حدود 70 درصد عالم را پركرده‌است. انرژي تاريك به‌عبارتي ظهور مجدد ثابت كيهان‌شناسي در معادلات اينشتين است. دكتر واين‌هو استاد نجوم و اخترفيزيك مي‌گويد: ‹وجود شتاب مثبت اين ضرورت را ايجادمي‌كند كه گرانش به صورت دافعه عمل‌كند. اما اين قابل‌قبول نيست… › دكتر فريمن مي‌گويد: ‹اولين مرحلة كار شمارش خوشه‌هاي كهكشاني‌ است.› با استفاده از تلسكوپ راديويي اس. پي. تي. در قطب جنوب،‌ خوشه‌هاي كهكشاني كه اشعة كيهاني را از شكل معمول‌شان خارج مي‌كنند، آشكارمي‌شوند. مرحلة دوم اندازه‌گيري مقياس كيهاني با استفاده از عدسي‌هاي گرانشي است. اگر مقدار دقيق جرم و فاصلة اين خوشه‌ها به‌طور دقيق مشخص‌شود، درصد دقيق انرژي تاريك نيز مشخص‌مي‌شود.» (2)
اين مطلب نيز قابل‌توجه‌است: «پيش از سال 1998 كيهان‌شناسان از اختلاف‌هايي كه در محاسبه سن، چگالي، و تراكم كيهان بروزمي‌كرد، دچار مشكل بودند. اما پديدة شتاب، همه چيز را با يكديگر سازگار كرد. اين پديده، يكي از مفهوم‌هاي كليدي بسيار مهم است… اكنون پژوهشگران به اين نتيجه رسيده‌اند كه زمان پرداختن به پرسش‌هاي عميق‌تر همانند دليل شتاب(روزافزون) كيهاني فرارسيده‌است».(3)
«در سال 1998 گروه‌هاي جداگانه‌اي از ستاره‌شناسان كه سرپرستي آنها برعهدة برايان اشميت(از استراليا) و سول پرلماتر(از كاليفرنيا) بود، به ثبت درخشندگي ابرنواخترهاي دوردست پرداختند تا ميزان كندشدن انبساط عالم را محاسبه‌كنند. هردو گروه به يافته‌هايي نائل‌شدند كه هرجزء آن به نوبة خود به اندازة يافته‌هاي پن‌زياس و ويلسون در رابطه با ريزموج پس‌زمينة كيهاني غيرمنتظره‌بود. ‹كهكشان‌هاي دوردست كه دربردارندة ابرنواختر هستند با سرعتي كه با گذشت زمان كاهش پيداكند از ما دورنمي‌شوند، بلكه اين كهكشان‌ها با شتاب از ما دورمي‌شوند›. اين كشف مانند تمامي پيشرفت‌هاي غيرمنتظرة علمي كه در گذشته رو‌ي‌داده‌است، مجموعه‌اي از سؤالات را در رابطه با موضوع مورد بحث پديدآورد».(4)
همان‌گونه كه شرح آن گذشت، پديدة شتاب و دليل گسترش روزافزون آن با بهره‌گيري از داده‌هاي كيهان‌شناختي، در ‹ثم‌استوي‌علي‌العرش›‌ نهفته است. كه تنها قرآن كريم به آن پرداخته و كيهان‌شناسان از آن غافلند و هنوز از وجود و چگونگي آن آگاهي‌ندارند.

ادامة مقاله:

«… آنان(فيزيكدانان) نمي‌دانند كه چرا نيروي جاذبه گرانشي به‌شدت از سه نيروي بنيادين ديگر يعني الكترومغناطيس، نيروي قوي و نيروي ضعيف، ضعيف‌تر است».
باز تكرارمي‌كنيم:
‹استوي علي‌العرش› يعني دربندشدن انرژي تاريك، موجب شد از سويي گرانش جذبي نسبت به گذشته كمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پيدا افزايش يابد؛ و از سوي ديگر نيروي گرانش از سه نيروي ديگر ضعيف‌ترشود تا اين سه نيرو با آزادي بيشتري به ساخت‌وساز كيهان و تكامل آن بپردازند.

بازگشت‌ها:

1. بخشهايي از مقاله‌اي از رابرت ماتيو، مندرج در Focus Dec. 2004 با ترجمة ع. فخر ياسري مندرج در روزنامة شرق 31/1/84
2. شرق: 17/1/84 به نقل از پارس‌اسكاي دات كام
3. شرق: 29/2/83
4. شرق: 25/2/84

 
جمعه 31 شهریور 1391  11:48 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سازمان كيهان در قرآن

سازمان كيهان در قرآن

احمد شماع زاده

عظمت خداوند در سازمان كيهان است.
الله‌الذي جعل لكم‌الارض قراراً والسّماء بناءً

اشاره:

پس از بررسي آغاز آفرينش كيهان در قرآن زير عنوان «مهبانگ در قرآن»، و مشخص‌شدن شكل كيهان، اكنون شايسته‌است به بررسي ساختار و سازوكار كيهان زير عنوان «سازمان كيهان» در اين كتاب شريف كه تبيين‌كنندة همه‌چيز است، بپردازيم.

بخش‌هاي كيهان و پيوندهاي آنها

اخيراً اخترشناسان به شواهد جديدي دست يافته‌اند. دقيق‌ترين نقشه‌هاي تهيه‌شده از خوشه‌هاي كيهاني، بيانگر آن است كه قسمت عمدة كيهان از تاريكي تشكيل شده است. كيهان از 75 درصد انرژي تاريك، 21 درصد مادة تاريك، و 4 درصد مادة معمولي تشكيل شده‌است.(1)
در فلسفة جهان‌شناسي پيشينيان ‌آمده‌است كه عالم امكان سه بخش دارد:
‹عالم لاهوت› كه جز خداوند، مخلوق بدان راه ندارد.
‹عالم ملكوت› كه جايگاه فرشتگان‌ و ارواح است.
‹عالم ناسوت› كه همان عالم پيدا يا جهان ماده و آفريدگاني است كه با همة بزرگي و عظمتي كه دارد، انسان مي‌تواند بخشي از آن را با وسايل لازم و بخشي ديگر را بدون وسيله ببيند و درك‌كند.

ديدگاه قرآن كريم

رب‌السموات‌والارض و مابينهما و رب‌المشارق انا زيناالسماءالدنيا بزينه‌ الكواكب و حفظاً من ‌كل ‌شيطان مارد لايسّمّعون الي ‌الملأ الاعلي و يقذفون من‌كل جانب(صافات: آيات 5 تا 8)
شناسنامة‌ بخش‌هاي كيهان
ملأالاعلـي = عالم لاهوت كه حتي شنود از آن براي شيطان‌هاي سركش ممنوع است.
مـشـارق = عالم ملكوت يا جهان نورونيرو؛ كه تاريكي و شب، و نيز انس‌وجن به آن راه ندارند.
سماءالدّنيا = عالم ناسوت يا پايين‌ترين آسمان يا ‹جهان پيدا›(ارض) كه شيطان‌هاي سركش به آن راه ندارند.
عالم غيب يا جهان پنهان = عالم لاهوت + عالم ملكوت + عرش
سموات‌والارض و مابينهما = آسمان‌هاي هفتگانه
آسمان‌‌هاي هفتگانه + عرش = كل كيهان
آسمان‌هاي هفتگانه، همة آفريده‌ها جز عرش را دربرمي‌گيرند.
عرش منبع تغذية آسمان‌هاي هفتگانه است.

سه نكته:

ـ در معناي ‹ملأ› گفته‌اند:
المنجد نرم‌افزاري: گروه اشراف، غلبه و چيرگي گروه با مشورت، فراهم‌آمده.
المنجد (كتاب): جماعه‌القوم. اشرافهم الذين يملأون العيون ابّهه والصّدور هيبه.
(گروهي از قوم. اشراف آنان، كساني كه ابهّت‌شان چشم‌ها را، و هيبت‌شان سينه‌ها را پرمي‌كند.)
ـ ‹ما بينهما› يا ‹آنچه ميان آن دو›، معني ‹آنچه كه درحدفاصل آن دو باشد› نمي‌دهد؛ بلكه ‹آنچه در آسمان‌‌ها و زمين› يا ‹آنچه در آسمان‌هاي هفتگانه هست› معني‌مي‌دهد. بنابراين مفهومي كلي است و عنوان ويژه‌اي براي بخشي از كيهان را دربرندارد. اين مفهوم از برابرگذاري دو آية زير به‌دست‌‌آمده‌است:
لله ملك‌السموات‌والارض و ما بينهما(مائده: 17) لله ملك‌السموات‌والارض و ما فيهن(مائده: 120)
ـ اينكه چرا عرش را جدا از آسمان‌هاي هفتگانه دانستيم، استنادمان به آية زير و ديگر آيه‌هايي است كه اين مفهوم را مي‌رسانند: قل من‌ رب‌السموات‌السبع و رب‌العرش‌العظيم(مؤمنون: 86)

استناد علمي اين پذيرش:

دو فيزيكدان به نام‌هاي ليزا راندال از موسسة فناوري ماساچوست در كمبريج و رامان ساندرام از دانشگاه جان هاپكينز در بالتيمور(مريلند) تفسيري ارائه‌كرده‌اند كه بر طبق آن، بعد ديگري به ابعاد كنوني اضافه‌‌مي‌شود. در مدلي كه آن دو ارائه‌‌دادند، ما در دنياي چهاربعدي زندگي‌مي‌كنيم و ذرات گراويتون كه حامل نيروي گرانشي هستند، در بعدي ديگر واقع‌اند… آنان پيش‌بيني‌مي‌كنند كه شتابدهندة بزرگ ‹هادرون› واقع در ‹جنوا› كه قراراست در سال 2007 شروع‌به‌كاركند، مي‌تواند انرژي كافي را براي نفوذ يك گراويتون به دنياي ما فراهم‌سازد.(2)
از اين دستاورد مي‌توان بهره‌برداري‌كرد و بعد ديگر را كه بر مبناي اين ديدگاه، تاكنون ديده‌نشده، ويژة عرش بدانيم كه آن هم تاكنون براي كيهان‌شناسان مجهول مانده‌است؛ و ازآنجاكه عرش با آسمان‌هاي هفتگانه همخواني و همنوايي ندارد؛ بنابراين بايد همه‌چيزش جداي از آنها باشد. اگر عرش در جهان سه‌بعدي قرارداشت، يقيناً تاكنون ديده‌شده‌بود.
اضافه‌ بر اين،‌ حتي امكان دارد بعد ديگري نيز در آينده به اين بعد نيز اضافه شود، زيرا اگر خواننده دقت‌كرده‌باشد، متوجه‌مي‌شود كه در تقسيم‌بندي‌هايي كه براي بخش‌هاي مختلف كيهان درنظرگرفتيم، براي ملأالاعلي جايگاهي قرارنداديم؛ زيرا از درك آن و به‌تبع، جايگاهش ناتوانيم. تنها، با توجه به معنايي كه براي آن آمد، مي‌توانيم آن را جايگاهي از كيهان بدانيم كه كيهان‌شناسان را از ‹ابهت›، چشم‌بند، و از ‹هيبت›، مسحور خود كند.

ادامة بحث:

تنزيلاً ممن خلق‌الارض والسموات‌العلي(4) الرحمن علي‌العرش‌استوي(5)له ما في‌السّموات و ما في‌الارض و ما بينهما و ما تحت‌الثري(طه: 6)
در اينجا خداوند كريم در آغاز، اشاره‌اي كلي كرده(آية 4) و سپس اين اشاره را با آيه‌هاي بعدي روشن‌كرده و به نظرمي‌رسد كه از بزرگ به كوچك آفريده‌هاي خود را ياداوري‌كرده‌است:
«عرش» كه ثقل كل كيهان است؛ و خداوند دربارة آن هيچ روشنگري نكرده‌است.
«سموات‌العلي» به معناي آسمان‌هاي بالا يا آسمان‌هاي هفتگانه بجز آسمان دنياست.
باز هم موضوع را جزئي‌تر ياداورشده:
«سموات»(آسمان‌ها) و پس از آن: «ارض» كه جزئي از آسمان‌هاي هفتگانه ‌است.
سپس حجت را در اين زمينه تمام‌كرده، و جزئي‌تر سخن گفته و ‹تحت‌الثّري› را آورده و از زمين كرة خاكي با عنوان «ثري» يادكرده تا با «ارض» به معناي خاص آن(جهان پيدا) اشتباه نشود.
به‌نظرمي‌رسد كه كشف اخير دانشمندان به بزرگي و كوچكي اين سه عالم كمك‌كرده و اندازه‌هاي آنها را دقيق‌تر مشخص‌‌كرده و نشان مي‌دهد كه سه بخش «حلزون كيهاني» چنين‌است:
عرش: 75 درصد انرژي تاريك. (نور ويژه‌اي كه از انباشتگي، تودگي و سنگيني به سياهي مي‌زند و هيچكس با هيچ وسيله‌اي هنوز آن را درك نكرده‌است.)
مشارق(جهان نورونيرو يا عالم ملكوت): 21 درصد مادة تاريك. (مادة ويژه‌اي كه هنوز كيهان‌شناسان به نوع و جنس آن پي‌نبرده‌اند)
سماءالدنيا(ارض يا جهان پيدا): 4 درصد مادّه. (كه به اندازة درك هركس شناخته‌شده‌است.)
اين اولين باري‌است كه دانشمندان درصد جهان پيدا را 4 درصد حساب‌كرده‌اند. پيش از اين، گاهي ده درصد و گاهي يك درصد گفته‌بودند. دستاورد اخير درست‌تر است؛ زيرا به تقسيم‌بندي جهان پنهان(75و21درصد) نيز دست‌يافته‌اند.
اين تقسيم‌بندي تازه بسياركارساز و تأثيرگذار بود. زيرا بررسي ساختار و سازوكار كيهان پيش از اين ممكن نبود و جايي براي جهان ملكوت، يافت‌ نمي‌شد؛ و با انديشه‌اي همچون انديشة غالب در سده‌هاي ميانه، تصورمي‌شد، «سماوات» يعني آنچه كه بالاي سر ماست، و «ارض» همين زمين ماست، و «مابينهما» نيز ستارگان اين جهان پيداست.

مراتب پيدايش جهان‌هاي سه‌گانه

در اين مورد، آيات نهم تا دوازدهم سورة فصلت گوياي نكات كيهان‌شناسي بسياري است كه شايسته است به اين آيات نيز بپردازيم:
قل ائنكم لتكفرون بالذي خلق‌الارض في يومين و تجعلون به انداداً ذلك رب‌العالمين(9)و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدّر فيها اقواتها في اربعه ايام سواءً للسائلين(10)ثم‌استوي الي‌السماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعاً او كرهاً قالتا اتينا طائعين(11)فقضيهن سبع سموات في يومين و اوحي في كل سماء امرها و زيّنّاالسّماءالدّنيا بمصابيح و حفظاً ذلك تقديرالعزيزالعليم(12)
نكتة مهم اين آيات، اين است كه بدانيم خداوند در آغاز، همة چيزها را آفريده و سپس آنها را در هفت آسمان تنظيم كرده‌است. اين مفهوم از آيات ديگري از جمله آية 29 سورة بقره نيز برمي‌آيد.
ترجمه: بگو آيا شما به كسي كه زمين را در دو روز(مرحله) آفريد،‌ همانا كفرمي‌ورزيد و براي او شريك قرارمي‌دهيد؟ او پروردگار جهانيان است. و قرارداد در آن از بالاي آن، كوه‌ها را و بركت داد در آن و منابع آن را در آن قرارداد در چهار دوره كه براي پرسندگان يكسان است. سپس به آسمان پرداخت. و آن به صورت دود(گاز)ي بود. پس به آسمان و زمين گفت خواه‌ ناخواه ‹بياييد؛ آن دو گفتند با ميل و رغبت آمديم›. پس تمام‌كرد هفت آسمان را در دو مرحله و كاركرد هرآسمان را به آن وحي‌كرد. و آسمان دنيا را با چراغ‌هايي بياراست؛ و نگاهداشت آن را. آن است اندازه‌گذاري آن بسياربزرگوار بسياردانا.
روشنگري: خداوند كريم در اين آيات از هشت روز(دوره، مرحله) نام برده‌است. دو روز اول را با فعل «خلق»، چهار روز را با فعل «جعل». و دو روز آخر را با فعل «قضيهن» يادكرده‌است.
الف ـ‌ در آغاز به چهار دوره‌اي مي‌پردازيم كه با فعل جعل آمده‌است و مربوط به «زمين» و كهكشانهاست. اين چهار دوره كه با اين فعل آمده و معني قراردادن را مي‌دهد، ظاهراً ربطي به سازماندهي كل كيهان ندارد؛ و مربوط به چهار دوران زمين‌شناسي است. اگر كيهان‌شناسان بتوانند در آينده مشخص‌كنند كه مثلاً كرة مريخ نيز چهار دوران زمين‌شناسي را پشت‌سرگذاشته، برداشتي كه از اين آيه شد، تأييدخواهدگرديد. شايد جملة سواءً للسائلين اشاره به همين موضوع داشته‌باشد. الله اعلم
ب ـ اما درمورد « زمين را در دو مرحله خلق كرد»، دو نكته لازم است روشن شود:
يكي اينكه مسلماً منظور خداوند تنها اين زمين ما نيست؛ زيرا اگر منظور او حتي همين زمين باشد، ايجاد اين زمين خود وابسته و درگرو ايجاد ديگر منظومه‌ها و كهكشان‌ها و درنتيجه كل جهان پيدا خواهدبود؛ زيرا ابتدا آنها ايجادشده‌اند و در واپسين آنها اين زمين. پس اين زمين نتيجة پيدايش كل جهان پيداست.
دوم اينكه چون مشيت الهي در اصل، ايجاد جهان پيدا بوده، و براي ايجاد جهان پيدا كه نشانة آن ستارگان است، جهان واسطي لازم‌بوده‌است، پس ابتدا در يك مرحله جهان فرشتگان(نورونيرو) ايجادشده، و در مرحلة دوم جهان پيدا شكل‌گرفته‌است.
ج ـ در آية 11 مي‌فرمايد سپس به آسمان پرداخت درحالي‌كه دود(يا گاز يعني بسيار ناپايدار) بود. پس به زمين و آسمان گفت…
اين گفت‌وگوي خداوند با آسمان و زمين، مانند گفت‌وگوي خداوند با فرشتگان در مورد آفرينش آدم، گفتماني تكويني است؛ مبتني بر تعلق‌گرفتن مشيت‌الهي بر تحقق امري و بازگوكردن دلايل امري از سوي خداوند كريم براي ما كه بدانيم. و جمله‌هاي ‹بياييد؛ آن دو گفتند با ميل‌ورغبت آمديم›؛ اشاره به آن دارد كه آنچه از آسمان گازي‌شكل و زمين وجودداشته، بي‌سروسامان‌بوده، و با اين فرمان الهي گردهم و فراهم آمده‌اند، تا خداوند آنها را در دو مرحله به صورت هفت آسمان سازماندهي‌كند.
از سوي ديگر اين مذاكرات و وحي به آسمان‌‌هاي هفتگانه(آية 12) بايد يك معني قابل‌فهم‌تر نيز در پشت خود داشته‌‌باشد. و آن اين است كه ‹سموات والارض›،‌ يك «سيستم كلي»(حلزون كيهاني) را تشكيل‌مي‌دهند كه اين حلزون خود، هفت لايه يا سيستم كوچكتر دارد كه كاركرد هريك از آن سيستم‌ها، جدا بوده و كاركرد هريك را نيز در آنها تعبيه‌كرده‌ و آنها را سروسامان‌داده، تا كارهاي خود را خود انجام دهند، بدون دخالت دست(الهي)، مگر در مواقع لزوم.
د ـ در آية 12 مي‌فرمايد پس تمام‌كرد آنها را در هفت آسمان؛ در دو مرحله. نتيجه‌مي‌گيريم ابتدا جهان پيدا آفريده‌شده و سپس بخش‌هاي هفتگانة كيهان تنظيم‌شده‌، كه آسمان دنيا آخرين اين بخش‌هاست؛ چنانكه پس از آن مي‌فرمايد: «و كار هر آسمان را به آن وحي‌كرد و آسمان پايين(دنيا) را با ستارگان زيبا بياراست و آن را از هر گزندي نگاهداشت».
دو پرسش:
خداوند كيهان را در شش مرحله آفريده‌است. پس چرا در اينجا از چهار مرحلة آن سخن‌رفته‌است؟
پاسخ: كيهان در شش مرحله آفريده‌شده، همچنانكه جانداران نيز اين مرحله‌ها را گذرانده‌اند؛ ولي خداوند در اينجا از همة آن مراحل يادنكرده؛ بلكه تنها از پيدايش جهان پيدا و ترتيب‌يافتن آسمان‌هاي هفتگانه يادكرده‌است.

با توجه به مراحل آفرينش كه در بخش مهبانگ آمد:

مرحلة اول مهبانگ، «خلق» است؛ يعني آفرينشي كلي در لحظه‌اي بسيار جزئي.
در مرحلة دوم(تسويه)، كيهان طراحي مي‌شود و جهان ملكوت شكل‌مي‌گيرد.
در مرحلة سوم(تقدير)، خداوند جهان پيدا را از جهان پنهان و با واسطة جهان ملكوت ايجاد مي‌نمايد، و هريك را اندازه‌گذاري مي‌كند.
در مرحلة چهارم(هدايت)، پس از شكل‌گيري جهان ملكوت و جهان پيدا، خداوند از انرژي باقي‌مانده كه همچون گاز، بسيار ناپايدار بود، هفت آسمان پايدار و منسجم را بنيان‌مي‌گذارد.
در مرحلة پنجم(اخرج‌المرعي)، شكل كلي و سيستم خاص كيهان با هفت بخش يا هفت سيستم كوچك‌تر(Subsystem) كه هر بخش آن داراي ويژگي‌ها و كاركردهاي خاص خود است، آرايش مي‌دهد؛ چنانكه فرمود: هفت آسمان ايجاد، و در هر يك كاركرد آن را مشخص‌كرد.
بنابراين بر مبناي آيات نهم تا دوازدهم سورة فصلت، مراتب پيدايش جهان‌هاي سه‌گانه، با توجه به مراحل ششگانة مهبانگ، به صورت زير خواهدبود:
1. خلق، آغاز آفرينش كيهان و تكامل آن(مرحله‌اي عام)
2. تسويه، طراحي كل كيهان و ايجاد جهان ملكوت يا جهان نورونيرو(مرحله‌اي عام و خاص)
3. تقدير، ايجاد جهان پيدا با همة ويژگي‌ها و اندازه‌هاي‌ آن(مرحله‌اي خاص)
4. هدايت، شكل‌گيري آسمان‌هاي هفتگانه(مرحله‌اي خاص)
5. اخرج‌المرعي، كامل‌شدن سيستم كلي كيهان و پايان سير صعودي كيهان ـ مرحله‌اي عام و خاص)
6. غثاءً احوي، آغاز دگرگوني در اجزاء كيهان(آغاز سير نزولي كيهان ـ زايش‌ومرگ دائمي ستارگان، گياهان، جانداران، و جانداران ناطق ـ مرحله‌اي عام)
بنابراين مشخص‌مي‌گردد، دو مرحله‌اي را كه خداوند در اين آيات از آنها يادنكرده، مرحلة اول و ششم بوده‌است؛ كه تنها ‹عام› بوده‌اند؛ و چون خداوند مي‌خواسته آفرينش كيهان را شرح‌دهد، ياداوري آنها را لازم‌نديده‌است. از سوي ديگر، اين دو مرحلة كلي را در آيات ديگري نيز ياداورشده‌است؛ از جمله:
قل ‌الله يبدؤاالخلق ثم يعيده فانّي تؤفكون(يونس: 34)

در پيرامون جهان پنهان

حدود شصت سال است كه ستاره‌شناسان مشغول اندازه‌گيري وزن كيهان هستند، ولي هنوز چيز قابل توجهي عايد آنان نشده‌است. سرعت گردش كهكشانها و مسير انباشت ستارگان، هر دو به اين موضوع اشاره‌دارند كه وزن كيهان ممكن است بيش از صد بار بيشتر از وزن كلي تمام ستاره‌ها و سحابي‌هاي موجود در آن باشد… اين موضوع را ماهواره رونتگن در سال 1992 از طريق اشعه ايكس به دانشمندان آموخت و چون دانشمندان نمي‌توانستند چيزي را ببينند ولي وزن آن را محاسبه‌كرده‌بودند، عنوان «ماده سياه» را برآن نهادند. با اين حال ماهواره رونتگن تنها توانست ماده سياه را وزن‌كند ولي ماهيت آن را تشخيص‌نداد. بداست كه 99% كيهان را نتوانيم مشاهده‌كنيم ولي بدتر آن است كه 90 درصد از اين جهان ناپيداي 99 درصدي از پروتونها و نوترونهايي كه ما آنها را مي‌شناسيم تشكيل‌نشده‌باشد.(3)
بحث ديگري را كه كيهان‌شناسان پيش‌مي‌كشند، در مورد منشأ كيهان و مواد ايجادكنند‌ة آن است. مي‌گويند اگر تقارن ماده و پادماده بر كيهان حاكم باشد،‌ پس چيزي نبايد شكل‌مي‌گرفت؛ و اگر چنين نباشد، پس اين پادماده‌ها كجايند و كيهان چگونه‌شكل‌گرفته‌است؟
قرآن كريم پاسخ‌مي‌دهد:
و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ماننزّله الاّ بقدر معلوم (حجر: 21)
ترجمه: چيزي نيست(در اين كيهان پهناور) جز آنكه منابع و خزائنش نزد ماست و ما فرونمي‌فرستيم آن را، مگر به اندازه‌اي كه دانسته‌شده.
يعني اي كيهان‌شناسان! گنجينه‌هاي پنهان كيهان نزد ماست و شما در كجا مي‌خواهيد به‌دنبال نودوشش درصد جهان گمشده و ناپيدا و يا منشأ كهكشان‌هاي پيدا بگرديد؟
و ما من غائبه في‌السّماء والارض الاّ في كتاب مبين(نمل: 75)
ترجمه: و نيست، چيز پنهاني در آسمان و زمين، مگر در كتاب آشكاري (ثبت‌شده)‌است.
بنابراين نتيجه مي‌گيريم «جهان پنهاني» كه بخش عمدة كيهان را تشكيل‌مي‌دهد، منابع و خزائن الهي‌ است كه «عالم غيب»(جهان پنهان) ناميده‌مي‌شود و «عالم شهود»(جهان پيدا) تنها بخش اندكي از كيهان است؛ با اين وجود، اثر پنهاني‌ها، در كتاب آشكار كه طبيعت و جهان پيدا باشد، ثبت و ضبط ‌است، و هرگاه خود صلاح‌بداند، از خزائن غيبش براي ما و ديگران فروخواهدفرستاد.
لايعلم من‌ في السموات‌والارض الغيب الاّالله(نمل: 65)
ترجمه: نمي‌داند آنكس كه در آسمان‌ها‌وزمين(كيهان) است، غيب را مگر خداوند.
روشنگري: يعني هيچكس حتي انبياء خدا و فرشتگان كه در اين كيهان وجوددارند، غيب را نمي‌دانند.
اكنون اين پرسش پيش‌مي‌آيد كه اين جهان گمشده كجاست و چرا گم‌شده‌است؟
1ـ چون دانشمندان هرچه ديده‌اند تا سيصدهزارسال(و يافتة اخير آنان: 380000 سال) پس از مهبانگ بوده‌است و پيش از آن را نتوانسته‌اند ببينند، پس عمدة جهان ناپيدا بايستي در همان بخش آغازين حلزون كيهاني نهفته‌باشد.
2ـ چون عرش هم ناپيدا، هم عظيم و هم چيستي آن ناشناخته‌است، و اين سه ويژگي با ويژگي‌هاي بخش پنهان كيهان يكي است، پس عرش، بايد همان بخش عمده و ناپيداي هستي باشد.
3ـ چون عرش گستردگي ندارد و هرچه هست تراكم و سنگيني است، و با توجه به دو نكتة بالا، بنابراين عرش بايستي همان هستة حلزون كيهاني باشد كه از ديد كيهان‌شناسان دورمانده‌است.
4ـ آخرين دستاوردهاي علمي، جهان گمشده را به دو بخش تقسيم‌كرده‌، مادة تاريك(21 درصد)،‌ و انرژي تاريك(75 درصد). بدين ترتيب بايد انرژي تاريك هستة حلزون كيهاني را تشكيل‌دهد؛ و مادة تاريك در پس سحابي‌ها و سياهچاله‌ها و ستاره‌هاي نوتروني نهفته‌باشد. اين برابرگذاري با ديگر مطالبي كه پس از اين خواهد آمد همخواني دارد.

در پيرامون جهان نورونيرو(ملكوت ـ مشارق)

اين بخش از كيهان كه بين دو بخش پيدا و پنهان قرارگرفته، طبق آيات پيشين و آياتي كه از اين پس خواهدآمد، داراي ويژگي‌هايي‌است‌؛ بدين قرار:
1. شمار نيروها و تحول در آنها
2. پاسداري و نگهدارندگي
3. كارگاه ستاره سازي
4. ‌ناظم‌ امور كيهان

شمار نيروها و تحول در آنها

گفتني‌است از ديدگاه قرآن، نه‌تنها جهان‌هاي پيدا و پنهان در تغيير و تبادل هستند، بلكه جهان ميانه نيز از ثبات برخوردار نيست. در زمينة شمار نيروها و تحول در آنها، گفتار قرآن‌ چنين است:
الحمدلله فاطرالسّموات والارض جاعل‌الملئكه رسلاً اولي اجنحه مثني و ثلاث و رباع يزيد في‌الخلق مايشاء انّ‌الله علي كل شيء قدير(فاطر: 1)
ترجمه: سپاس خداوندي را كه شكافندة آسمان‌ها و زمين(كيهان) است. قراردهندة فرشتگان است فرستادگاني؛ كه داراي دو، سه، و چهار بال(بازو، نيرو، سو ـ چنانكه مي‌گويند دو بال يا دو نيروي علم و بر تعداد نيروهاي هر يك از فرشتگان، و يا هردو مورد، مي‌افزايد. و چون همواره مي‌افزايد(يزيد ـ چنانكه در روز رستاخيز اين چهار نيرو به هشت نيرو افزايش خواهد يافت، كه در جاي خود به آن خواهيم ‌پرداخت)، پس اين جهان تنها سيرتكاملي دارد و نيستي تاكنون در آن راه نداشته؛ همان‌گونه كه از آن به عنوان «مشارق» يادكرد كه همه طلوع و شروق است، و نشان از افول و غروب ندارد.
ابراهيم ويكتوري، دانشمند ايراني نامسلمان مقيم آمريكا و عضو ‹ناسا› در كتاب خود شگفتي‌هاي جهان، پس از يك بحث جامع پيرامون آيه‌اي از تورات(خداوند در آغاز آسمان‌ها و زمين را آفريد) يك نتيجة كلي گرفته و مي‌نويسد: «برهمين اساس كلمات ‹آسمان‌ها و زمين› به معناي كائنات است. (درست مانند قرآن كريم. مترجم اين كتاب، جهان هستي يا كيهان را ‹كائنات› ترجمه‌كرده‌‌است ـ نگارنده) بنابراين با ملاحضة دقيق‌تر معناي آزاد كلمات عبري و با در نظرگرفتن ساختمان دستوري، ترجمة جملة كتاب آفرينش 1ـ1 اين طور خواهدبود: در آغاز نيروها(به‌صورت جمع‌آمده) كائنات را به‌وجودآورد.(به حالت منفرد آمده)».
«ترجمه و تفسير واقعي اين جمله اين است كه در آغاز نيروها، ‹مسؤول› آفرينش كلية اجسام و اجرام سماوي و زمين، يعني كائنات بود؛ يا مسبب آفرينش آنها بوده‌‌اند. با تلفظ فعل به صورت مفرد و اسم به‌حالت جمع، از اين جمله چنين مستفادمي‌گردد كه كلية نيروهاي آفرينش از يك ‹منبع› يا ‹قدرت› يا ‹نيرويي› تكي گرفته‌شده‌اند. بنابراين آيا اين نكته همان سناريويي نيست كه علم براي آفرينش كائنات ارائه‌مي‌د‌هد؟ اينكه در آغاز تنها يك نيرو فرايند آفرينش را آغاز نموده و بعد در همان حال كه به دو نيرو و سه نيرو و در نهايت به چهار نيرو تقسيم‌ مي‌شده، تمامي اجرام و ماده را ‹به‌صورت ذرات اوليه› كه امروز در كائنات وجوددارد، آفريده‌است؟» آيا اين تفسيري علمي از آيه‌اي كه در بالا آمد نيست؟
«پاسخ به اين سؤال آري هست. بجز اينكه كتاب مقدس آفرينش 1-1، سناريوي علمي فعلي آفرينش را هزاران سال پيش با فصاحت و كوتاهي، بهتر از هردانشمند كيهان‌شناسي بيان‌داشته‌است».
چقدر جالب است كه قرآن هم اين موضوع را در سورة فاطر و آية اول آن آورده‌است؛ و فاطر صفت خداوند براي آفرينش كيهان است: «فاطرالسّموات‌والارض».
گويي ‹ابراهيم ويكتوري› ابتدا قرآن را خوانده و سپس اين مقاله را نوشته‌است. اما نه، تفاوتي نمي‌كند. او به حقيقت دست‌يافته، چه از راه تورات باشد، و چه از راه قرآن، و يا هرراه ديگري.
آن‌گاه كه انسان به حقيقت دست‌يابد گويي به قرآن دست‌يافته‌است؛ زيرا قرآن عين حقيقت است.

نقش نگهباني و نگهدارندگي فرشتگان

همان‌گونه كه از آية اول مربوط به تقسيم‌بندي كيهان استنباط‌شد، بخش ميانجي دو بخش جهان پيدا و پنهان، نگهبان و نگاهدارندة اين دو بخش‌است؛‌ و نيز اين آيات:
ـ و تري‌الملائكه حافين من حول‌العرش يسبحون بحمد ربّهم(زمر: 75)
ـ والملك علي ارجائها و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذٍ ثمانيه»(حاقه: 17)
ـ الذين يحملون‌العرش و من حوله يسبحون بحمدربهم و يؤمنون به و يستغفرون للذين‌آمنوا ربّناوسعت‌كل شيءرحمهً وعلماً فاغفرللذين تابوا واتبعوا سبيلك وقهم عذاب‌الجحيم»(مؤمن: 7)
با اين تفاوت كه آيه‌هاي بالا مربوط به روز رستاخيز است و در اين روز با برهم‌خوردن فيزيك كيهان و درهم‌ فرونشيني آن، و خلاصه‌شدن همه چيز در عرش، فرشتگان از عرش پاسداري‌مي‌كنند؛ ولي تا رسيدن آن روز نيز همواره به وظيفة خود كاملاً آگاهند، و به آن عمل‌مي‌كنند:
تكادالسّموات يتفطرن من فوقهن و الملائكه يسبّحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن في‌الارض الا ان‌الله هوالغفورالرّحيم(شوري: 5)
با دقت در دو آية آخر، متوجه‌مي‌شويم كه گذشته از پاسداري مادي، دو وظيفة پاسداري معنوي نيز برعهدة آنان گذاشته‌شده‌است:
1ـ تسبيح به ستايش پروردگارشان، كه اين مورد در كيهان همگاني است و هر چيز تسبيح‌گوي اوست.
2ـ يستغفرون:‌ در دنيا: براي آنكه در زمين است؛ استغفاري همگاني.
در آخرت: براي همة‌ كساني‌كه ايمان آوردند، و توبه‌كردند، و از راه خداوند پيروي‌كردند.
و نتيجه‌مي‌گيريم كه:
ـ ارزش نگهباني معنوي كمتر از نگهباني مادي براي كيهان نيست.
ـ برخي گاه‌ها نافرماني‌ها و ناسپاسي‌ها تا آن اندازه بزرگند كه نزديك است كيهان منفجر‌شود.
ـ در آخرت كسي نمي‌تواند براي گناهكاران آمرزش بخواهد، مگر آنكه پيش از مرگ توبه‌كرده‌باشد.

نقش سازندگي و كارگزاري فرشتگان

سوره‌ها: در قرآن كريم چهار سوره هست كه با برشمردن صفات فرشتگان و سوگنديادكردن به آن صفات، آغاز مي‌شود و نام آن سوره‌ها نيز اولين و مهم‌ترين صفت است: صافات، مرسلات، نازعات، و ذاريات.
نامگذاري: خداوندكريم، بسياري از سوره‌ها را با واژة آغازين آن سوره نامگذاري كرده‌است؛ ولي براي يك موضوع، هيچگاه در چهار سوره چنين كاري را نكرده‌است.
سوگند: خداوند كريم براي اعتباربخشيدن و مهم بر‌شمردن موضوعي ويژگي‌هاي آن را با سوگنديادكردن در ابتداي يك سوره مي‌آورد، ولي به هيچ موضوعي تا اين اندازه سوگنديادنكرده‌است.
توصيف: خداوند در قرآن كريم موضوعي را در ابتداي سوره‌ها وصف‌كرده و اهميت آن را گوشزدكرده ولي براي يك موضوع چهار بار و هربار چندين ويژگي را برنشمرده‌است.
بررسي آيات:
والصافات صفاً فالزاجرات زجراً فالتاليات ذكراً
والذاريات ذرواً فالحاملات وقراً فالجاريات يسراً فالمقسمات امراً
والمرسلات عرفاً فالعاصفات عصفاً والناشرات نشراً فالفارقات فرقاً فالملقيات ذكراً
والنازعات غرقاً والناشطات نشطاً والسابحات سبحاً فالسابقات سبقاً فالمدبرات امراً
چه جالب است! در پايان توصيف فرشتگان در هرسوره، يك‌درميان «ذكر» و «امر» آمده است. واژة ذكر نشان از نظر و انديشه دارد و واژة امر نشان از عمل و كردار. جالب‌تر آنكه اول ذكر آمده و بعد امر. يعني اول بايد برنامه باشد و سپس برمبناي برنامه كار اجرا شود.
اين درحالي‌است‌كه اين آيات را به ترتيب شمارة سوره آورده‌، و در ترتيب‌دادن آنها هيچ‌گونه دخل و تصرفي نكرده‌ام. به نظرمي‌رسد اگر در اين آيات دقت بيشتري شود نكات جالب توجه، و قرينه‌هاي بيشتري به دست خواهد‌آمد.
ترجمه آيات: در اين ترجمه با بهره‌گيري از منابع گوناگون، نزديكترين معناها(بدون پيشداوري‌هايي كه پيشينيان در ترجمه‌ها و تفسيرها صورت‌داده‌اند.) براي واژه‌هاي قرآن كريم برگزيده‌شده و كوشش‌شده گزينة متعدي فعل‌ها برگزيده‌شود كه براي فرشتگان، تناسب بيشتري داشته‌باشد تا گزينة لازم آن.
سورة صافات: سوگند به فرشتگان صف‌كشيدة‌(رديف‌كنندة) آماده. پس به دوركنندگان، دوركردني يا (بازدارندگان، بازداشتني). پس به تلاوت‌كنندگان ذكر.
سورة ذاريات: سوگند به پراكنده‌گران پراكندني‌(افشانندگان، افشاندني). پس به بارداران بار سنگيني. پس به‌جريان‌اندازندگان به آساني. پس به تقسيم‌كنندگان كاري.
سورة مرسلات: سوگند به فرستادگان پياپي. پس به عاملان تندبادهاي سهمگين. سوگند به پراكنده‌گران پراكندني(پخش‌كنندگان پخش‌كردني). پس به جداكنندگان جداكردني. پس به آورندگان وحي.
سورة نازعات: سوگند به جداكنندگان به‌سختي(مانند جداكردن تركيب‌هاي شيميايي از يكديگر) سوگند به فرشتگاني كه به صورت ضربتي به راست و چپ جابه‌جامي‌شوند(يا ستارگاني كه از برجي به برج ديگري مي‌روند) يك جابه‌جايي ضربتي و دوسويه. سوگند به شناوركنندگان سريع، شناوركردني. سوگند به پيش‌اندازان پيش‌انداختني(يا پيشتازان، پيش‌تاختني). پس به تدبيركنندگان كاري.
به ويژگي‌هايي كه قرآن كريم در اين آيات شريفه براي فرشتگان برشمرده‌است، دقت‌كنيم. اين واژگان قرآني وظايف مهم فرشتگان يا كارگزاران خداوند را برمي‌شمارد؛ نقش مهم آنان را در ساختار كيهان، و نيز در كنش‌واكنش‌ها و سازوكارهاي كيهاني بيان مي‌دارد؛ و عالم ملكوت يا جهان نيروها را به صورت كارگاه ستاره‌سازي، و خود فرشتگان را به عنوان كارگزاران اين دستگاه با اختيارات لا‌زم، و مديريت كافي معرفي‌مي‌كند.
آيا در يك كارگاه صنعتي تمام اين كنش‌واكنش‌ها صورت نمي‌گيرد؟ بويژه ‌آنكه پس از توليد بايستي توزيع نيز بشود. و چون توليد در اندازه‌هاي بزرگ است، پس بايد با دقت و مديريت بسنده‌اي صورت‌گيرد. اگر اين‌همه توصيف‌هاي شگفت‌انگيز و ويژگيهاي فرشتگان براي كارهاي كيهاني نباشد، پس براي چيست؟ چه‌چيزهاي ديگري در اين كيهان وجوددارد كه با اين توصيف‌ها و ويژگي‌ها تا اين اندازه همخواني داشته‌باشد؟
اگر ديدگان خود را بر اين ويژگي‌ها و گوشزدهاي مهم ببنديم و آنها را تنها به تحولات اطراف كرة زمين و زمينيان محدودكنيم(به‌زعم اغلب مترجمين و مفسرين قرآن كريم) آيا به عقايد كليسايي سده‌هاي ميانه، و در زمينة كيهان‌شناسي به جهان‌بيني پتولمي‌(بطلميوسي) بازگشت‌نكرده‌ايم؟ بنابراين كاركرد اين كارگاه عظيم 21 درصدي كيهاني، آن است كه انرژي خام را از خزائن غيب مي‌گيرد(input) و پس از كاستن از شدت‌وحدت اين انرژي‌ها و تلطيف نسبي آنها(انزال)، و انجام كنش‌واكنش‌هايي برروي آنها (كه وصف آنها گذشت)، و تبديل‌كردن آنها به ستارگاني ديدني، با شرايط ويژه روانة جهان پيدا مي‌كند(output).
با اين تعبير بسياردقيق، معناي اين آيه، در اينجا نيز به‌خوبي كارايي خود را نشان‌مي‌دهد:چ
الاّيسجدوا لله‌الذي يخرج الخبأ في‌اسموات والارض(نمل: 25)
ترجمه: آيا سجده‌نمي‌كنند براي خداوندي كه بيرون مي‌آورد پنهاني را در آسمان‌هاوزمين(كيهان)

استدلال موضوع با توجه به يافته‌هاي كيهان‌شناسي

ممكن است برخي ستاره‌شناسان جوان بر اين نظر خرده‌بگيرند و بگويند ما روند شكل‌گيري ستارگان را مي‌دانيم و به چنين موضوعي برخوردنكرده‌ايم. به اين دسته از منتقدان بايد گفت هنوز نايافته‌هاي فراواني در مورد آفرينش بسياري چيزها از جمله ستارگان وجوددارد و ما نبايد دانسته‌هاي علمي خود را تمام‌شده و كامل بدانيم؛‌ بلكه همواره بايد در جست‌وجوي دانش يعني دانشجو باشيم.
براي استدلال موضوع از نظر علمي، از دستاوردهاي كيهان‌شناسان به دو روش بهره‌برداري مي‌كنيم:‌
روش اول: «پرتوهاي كيهاني كه براي اولين‌بار در سال 1912 توسط فيزيكدان اتريشي ‹ويكتور هس› كشف‌شد، ذرات كوچك و بسيار پرانرژي هستند كه با سرعتي نزديك به سرعت نور درفضاي بيكران سيرمي‌كنند. كشف او كه سال‌ها مورد ترديد بود، سرانجام با استفاده از ميدان‌هاي مغناطيسي به‌اثبات‌رسيد. ماهوارة اسكاي ژاپن نخستين بار در سال 1994 تصاويري از شكل‌گيري اين ذرات ضبط‌كرده‌است. كاتسوجي كوياما از دانشگاه كيوتو مي‌گويد اگر بتوانيم راز اين مسأله را كه 82 سال است ذهن ستاره‌شناسان را به‌خودمشغول‌كرده‌است دريابيم، بسيار خوشحال‌خواهم‌شد». «اكنون دانشمندان نجومي مي‌دانند كه الكترون‌ها و ديگر‌ذرات باردار با شتاب فراوان از سراسر جهان و حتي كهكشان‌ها گذرمي‌كنند. اين پرتوهاي كيهاني همچون بادي كه در ايام بهار سبب بارورشدن گياهان مي‌شود، ابرهاي غول‌آساي ستاره‌اي را كه در كيهان پراكنده‌اند،‌ به شيوه‌اي ظريف، تحت تأثير قرارداده و آنان را دگرگون‌مي‌سازند و به پيدايش ستارگان و كهكشان‌ها كمك مي‌كنند. منشأ اين ذرات كه حداقل يك ميليارد برابر فتون‌هاي نوري انرژي دارند، تاكنون براي ستاره‌شناسان ناشناخته مانده‌است».(4)
در پاراگراف آخر كه زيرخط شده‌، دقت‌شود و واژه‌هاي آن زيرذره‌بين قرارداده‌شود. آيا ويژگي‌هايي را كه قرآن كريم پيرامون فرشتگان برشمرد، جز اين واژها بود؟ حتي نكته‌هايي افزون داشت كه هنوز دانشمندان به آنها نرسيده‌اند.
به مطلبي ديگر در همين زمينه نيز، توجه‌شود:
«دانشمندان سازمان ناسا مي‌‌گويند موفق به كشف جديدي درمورد ويژگي‌هاي تابش‌هاي كيهاني گاما شده‌اند، كه مي‌تواند پنجرة جديدي به دنياهاي دوردست بگشايد. با اين كشف جديد مي‌توان درمورد تولد كائنات و نيز پايان آن به نظريه‌ها جديدتري رسيد».
«كشف جديد ستاره‌شناسان كه در واقع هندسة كيهاني را تغييرخواهدداد، عبارت از آن است كه در پس(پيش‌زمينه) هر‹سوپرنوا› و ‹كوازاري› كه در فضاهاي دوردست كشف‌مي‌شود، مطمئناً آثاري از انفجارهاي بسيارعظيم اشعة گاما نيز بايد وجودداشته‌باشد»(كه منشأ آنها ناشناخته‌بود.)
«در فضاي بيكران انفجارهاي اشعة گاما معمولاً به طور پراكنده چندبار در روز رخ‌مي‌دهد، كه البته زمان هر انفجار از چندثانيه تا يك دقيقه بيشتر طول‌نمي‌كشد؛ اما همين انفجارهاي كوتاه از تك‌تك انفجارهاي كيهاني بسيار نيرومندترند».(5)
روش دوم: «اگر ذرّه‌اي خلق‌شود، همزمان با آن پادمادة آن نيز توليدمي‌شود، كه داراي همان جرم و ويژگي‌هاي ماده است، اما باري مخالف دارد؛ و با سرعتي مساوي، درست درجهت عكس آن حركت مي‌كند. پس پروتون‌ها با پادپروتون‌ها، و الكترون‌ها با پادالكترون‌ها كه پوزيترون ناميده‌مي‌شوند، به‌وجودمي‌آيند. پروتون بدون پادپروتون ساخته‌نمي‌شود. اين قانون تاكنون نقض‌نشده‌است. پس اگر مهبانگي بوده،‌ چطور ممكن است در جهان مقدار ماده با پاد ماده برابر باشد؟»
«مشكل اينجاست كه نشاني از پادماده دردست‌نيست. اگر فرض‌كنيم پادماده وجوددارد، در آن صورت برخوردهاي اتفاقي آن با ماده، موجب نابودي هردو و تابش پرتو گاما مي‌شود. اين هم يك قانون است. بر طبق قوانين مكانيك كوانتمي ماده و پادماده از انزژي محض به‌وجودمي‌آيند و بازگرداندن آنها به حالت اوليه هم انرژي محض توليدمي‌كند. پس وجود پرتو گاما در جايي از عالم ممكن است ناشي از نابودي پادماده باشد».(6)
تعجب‌آور است كه چرا كيهان‌شناسان با توجه به اين‌همه يافته‌ها، برخي احتمال‌هاي ساده را نمي‌دهند. مثلاً مي‌گويند ‹درجايي از عالم› ولي اين ‹جا› را بخش ‹مادة تاريك 21 درصدي› نمي‌دانند. پس اگر اين ‹جا› را همان جايي بدانيم كه از آن زير عنوان جهان ‹نورونيرو› يادكرديم، تفاوت زيادي براي بحث‌وجدل باقي‌نمي‌ماند. هم موضوع نايابي پادماده حل‌شده‌، هم موضوع منشأ پرتوهاي كيهاني، هم يك گام به شناخت مادة تاريك نزديك‌شده‌ايم، و مهمتر از همه، اينكه متوجه‌مي‌شويم خداوند با ‌منظورونظرهايي اين بخش 21 درصدي را از بقيه انرژي تاريك جداكرده و بيهوده‌كاري نكرده‌است: وما خلقناالسّموات والارض و مابينهما لاعبين(دخان: 38)
بدين ترتيب مي‌توان گفت پادماده‌ها، از ابتداي آفرينش در بخشي از اين جهان 21 درصدي زنداني‌شده‌اند، و ابزاري است در دست كارگزاران اين بخش تا هرازچندگاه،‌ با از بين‌بردن بخشي از آنها پرتوهاي كيهاني ازجمله پرتو گاما را به‌وجودآورند تا موجب بارورشدن ستارگان و شكل‌گيري آنها ‌شوند.

نقش فرشتگان در تنظيم كار كيهان

وظيفة كارگزاران كيهاني با آماده‌سازي و توليد ستارگان و گسيل آنها به جهان پيدا به پايان نمي‌رسد، بلكه حفظ و نگهداري اين ستارگان و آنچه كه به آنها مربوط است، نيز برعهدة اين كارگزاران است.
ستارگان پس از مرگ(مانند كوتوله‌هاي سفيد كه در نهايت سياه‌مي‌شوند) نيز به اين كارخانه بازمي‌گردند تا از موادشان دوباره بهره‌برداري شود. زيرا در كيهان چيزي از بين نمي‌رود و تغيير و تحولات صرفاً جابه‌جايي مواد، انرژي، و امواج است.
درهرصورت، نظم كيهان برعهدة اين كارگزاران است، چنانكه به هنگام رستاخيز و به وقوع پيوستن دگرگوني‌هايي كلي در شكل كيهان، كاركرد حفاظتي اين ناظمان از بين نرفته،‌ بلكه ديگرگون شده، برخي از آنها بر كرانه‌هاي عرش درگردشند و عرش بر نيروي برخي ديگر استوار و پابرجامي‌ماند.

در پيرامون جهان پيدا

حدود دويست ميليارد كهكشان كه هر كدام داراي تقريبا دويست ميليارد ستاره(همچون خورشيد) است، به وسيلة تلسكوپ‌ها قابل تشخيص است. اما اين تعداد فقط چهار در صد از محل گيتي را تشكيل مي‌دهد.(7) گوشه‌اي از بزرگي و عظمت عالم پيدا در ‹مهبانگ در قرآن› آورده‌شد. قرآن كريم آيات بسياري دارد كه ويژگي‌هاي جهان پيدا را به عنوان پنداموزي، بيان مي‌كنند.

سازوكار سه بخش كيهان با يكديگر

روز اول مرداد 1383، شبكه اول صدا و سيما از منابع خبري انگليس گزارش‌كرد كه پروفسور استفان هاوكينگ در يك كنفرانس كيهان‌شناسي كه در دوبلين برگزارشده‌بود، طي مقاله‌اي اعلام‌كرده‌است فرضية خود را مبني بر اينكه قدرت جاذبة سياهچاله‌ها به آن اندازه‌اي است كه حتي نور نمي‌تواند از آن فرار‌كند، اصلاح‌كرده و به اين نتيجه رسيده‌است كه سياه‌چاله‌ها به‌گونه‌اي عمل مي‌كنند كه گاهي ممكن است برخي اطلاعات، قدرت گريز از آنها را داشته‌باشند و برخي مواد مي‌توانند از آن خارج شوند.
طبق نظر قرآن كريم، جهان پيدا و پنهان با يكديگر ارتباط دادوستدي دارند. اين ارتباط از نظر علمي از طريق سياهچاله‌هايي صورت‌مي‌گيرد؛ كه قرآن كريم از آنها به عنوان درهاي آسمان يادكرده‌است.(بازگشت به مقالة ‹باب‌السّماء›)
ولي طبق نظر كيهان‌شناسان بويژه هاوكينگ، تاكنون اين بده‌بستان يك‌سويه بود. همه‌اش بستان بود و دادني در كار نبود. همواره چيزهايي از راه سياهچاله‌ها از بخش چهاردرصدي جهان پيدا به بخش 96 درصدي جهان ناپيدا مي‌رفت ولي از بخش 96 درصدي چيزي به بخش 4 درصدي نمي‌آمد.
پس از نقل شنيداري اين اصلاح‌نظر، اكنون به نقل نوشتاري آن مي‌پردازيم:
«يكي از مشهورترين نظريه‌هاي فضائي عصر حاضر داير بر اينكه هيچ چيزي قادر به فرار از سياهچاله‌ها نيست، توسط خالق اين نظريه نقض‌شده‌است.»
«استفان هاوكينگ فيزيكدان مشهور و استاد دانشگاه كمبريج مي‌گويد نظرية مشهور او دربارة سياهچاله‌ها تاكنون اشتباه بوده‌است. وي در كنفرانسي با موضوع جاذبه در دوبلين گفت كه او در نظريه‌اش داير بر اينكه هرچه كه به درون سياهچاله‌ها سقوط‌كند نابود مي‌شود، تجديدنظركرده‌است… اكنون هاوكينگ به اين باور رسيده‌است كه سفر به سياهچاله ممكن است؛ و چنانكه تاكنون تصورمي‌شد، سفري يك‌طرفه نيست. گري گيبونز فيزيكدان و استاد دانشگاه كمبريج گفت براساس تعريف تازة هاوكينگ، «افق رويداد» سياهچاله‌ها از مرز مشخصي كه كليه محتويات دروني سياهچاله را از جهان بيرون مجزاكند، برخوردار نيست. تصورمي‌شد زماني كه چيزي به داخل سياهچاله بيفتد براي هميشه گم و ناپديدشده‌است و تنها اطلاعاتي كه دربارة سياهچاله باقي مي‌ماند، جرم و سرعت چرخش آن است. اما اين فرض با قوانين فيزيك كوانتم كه رفتار جهان را در كوچك‌ترين ابعاد توضيح‌مي‌دهد، مغايراست. اين قوانين حكم مي‌كنند كه اطلاعات نمي‌تواند براي هميشه از دست‌برود و نابودشود. اينكه اطلاعات ازدست‌برود يا نه، داراي پيامدهاي مهم علمي و فلسفي‌ است».(8)
هاوكينگ با اين اعتراف و اصلاح نظريه، پرداختن به سازوكار موجود بين جهان پيدا و پنهان را از ديدگاه يافته‌هاي كيهان‌شناسي تسهيل‌كرد و تعارض با ديدگاه قرآن را از ميان برداشت؛ كه پس از اين به آن ‌مي‌پردازيم.
گفتني است اين اصلاح نظر هاوكينگ مبتني بر كشف‌هاي تازة كيهان‌شناسي بوده‌است؛ بدون آنكه كسي به اين كشف‌ها اشاره‌كند. نشرية نيچر در شمارة 6/5/2004 مقاله‌اي تحقيقي زير عنوان «نواحي غباري مركزي در هسته فعال ان، جي، سي 1068» چاپ‌كرده كه دوسويه‌بودن دادوستد دو بخش پيدا و ناپيداي كيهان را ثابت مي‌كند:
«كهكشان‌هاي فعال از جمله تماشايي‌ترين اجرام آسماني هستند. هستة متراكم اين اجرام، چنان درخشان است كه در واقع تمام كهكشان را تحت‌الشّعاع قرارمي‌دهد… امروزه مشخص‌شده‌است كه انرژي لازم براي فعاليت اين قبيل چشمه‌هاي پرانرژي از سياهچاله‌هايي سرچشمه‌مي‌گيرد، كه ممكن است جرمي معادل يك ميليارد برابر جرم خورشيد داشته‌باشند… هستة داغ اين نوع كهكشان‌ها را ان. جي. سي. مي‌نامند. يكي از اين نوع كهكشان‌ها ان. جي. سي. 1068 است… دانشمندان حدس مي‌زنند سياهچاله‌اي با جرمي معادل يكصد ميليون برابر جرم خورشيد در هستة چنين كهكشان درخشاني وجودداشته‌باشد… مركز اين سياهچاله‌ها بر اثر تابش فوق‌‌العادة زياد نور مرئي و ماوراي بنفش، بسيار داغ هستند. در اين منطقه از سياهچاله ذرات گردوغبار، انرژي جذب‌شده از سياهچاله را در ناحية طيفي با طول‌موج بلندتر بازمي‌تابانند… ستاره‌شناسان موفق‌شدند ساختار نواحي مركزي ان. جي. سي. 1068 را مورد بررسي قراردهند. محققان تودة غبار داغي را در هستة اين كهكشان ثبت‌كردند كه دماي آن 500 درجة سلسيوس تخمين‌زده مي‌شود… ضخامت قابل‌‌ملاحظه اين توده كه 65 درصد قطر بزرگ توده است، نشان مي‌دهد كه اين توده تنها در شرايطي مي‌تواند پايدار بماند كه پيوسته تحت تزريق انرژي جنبشي باشد. البته هيچ‌كدام از مدل‌هاي رايج براي كهكشان‌ها وجود چنين نواحي مركزي براي كهكشان‌هاي فعال را نمي‌توانند به‌خوبي توصيف‌كنند و براي اين نواحي جواب قانع‌كننده‌اي ارائه‌دهند… اين تصاوير در واقع اولين سري مشاهدات تداخل سنجي با تصويربرداري تمام‌زمينه از يك جسم خارج از كهكشان راه شيري در ناحية مادون قرمز حرارتي است. اين تصاوير پنجره‌اي نو رو به سوي زمينه‌هاي كاملاً نوين ستاره‌شناسي مي‌گشايند».
كيهان‌شناسان از خود مي‌پرسند آيا با گذر زمان، از وزن انرژي تاريك كاسته مي‌شود؟ اگر كاسته شود چنين مي‌شود و اگر نشود، چنان. اين موضوع را با نقل نوشتة زير، و با توجه به مقاله‌هاي نقل‌شدة پيشين، بررسي‌مي‌كنيم. سپس به قرآن كريم بازمي‌گرديم تا ببينيم آيا اين كتاب عظيم، در اين زمينه نيز راهنماي ما خواهدبود؟
«ارزيابي‌هاي تعجب‌آور جديد از ستارگان دوردست كه توسط تلسكوپ فضائي هابل صورت گرفته‌است نشان مي‌دهد، يك انرژي تاريك ناشناخته رفته‌رفته و با قدرت زياد در حال متلاشي‌كردن گيتي است. اينشتين اين انرژي را كه منشأ آن هنوز ناشناخته است، پيش‌بيني‌كرده‌بود. با اين حال بعدها او آن را بزرگترين اشتباه خود خواند. اينشتين گفته‌بود يك نوع نيروي جاذبه درحال فروپاشاندن گيتي است. قدرت اين نيرو چنان زياد است كه طي ميليارها سال عمر كيهان تغييري نكرده‌است… دكتر ريس از مؤسسة علوم تلسكوپ فضائي بالتيمور مي‌گويد: آنچه ما يافته‌ايم نشان مي‌دهد اين نيرو يك انرژي تاريك نيمه‌دائم است و به نظر مي‌رسد مدت‌هاست كه با ماست؛ و اگر تغييري مي‌كند، اين تغيير بسيار كند و آرام است… دكتر ترنر كيهان‌شناس دانشگاه شيكاگو مي‌گويد اين بزرگترين راز همة تاريخ علم است؛ چه اين انرژي تاريك در طول زمان تغيير بكند و چه نكند، در ماهيت اين راز تغييري ايجاد نمي‌شود. اطلاعاتي كه به‌تازگي به‌دست ‌آمده پيشرفت بزرگي است… و اين احتمال را كه نيروي ضدجاذبه ناگهان قدرت بگيرد و سيارات ، ستارگان و حتي اتمها را متلاشي‌كند، تقويت‌مي‌كند.»(9)

كوششي ديگر پيرامون انرژي تاريك

«چندين دهه است كه فيزيكدانان و ستاره‌شناسان مي‌دانند ذرات متعارف پيرامون ما تشكيل دهندة اتم‌ها و ستاره‌ها و بدن ما، و تنها كسر كوچكي از كل جرم كيهان هستند. بقية جرم كيهان متعلق به ماده تاريك است كه هويت آن تا به حال ناشناخته باقي مانده‌ است. دانشمندان عقيده دارند كه ذرات سنگين گوناگوني به زمين مي‌رسند و از ميان آن مي‌گذرند، بدون آنكه با مواد سازندة كرة زمين برهمكنش داشته‌باشند. اين ذرات به‌ندرت با مواد معمولي واكنش نشان مي‌دهند. بنابراين بدون آنكه مشاهده‌شوند‌ از ميان اجرام معمولي از جمله زمين مي‌گذرند… آزمايش سي. دي. ام. اس. آي. آي.(پروژة جست‌وجو براي مادة تاريك در دماي پايين) به‌منظور مشاهدة گونة خاصي از اين نوع ذرات طراحي شده‌است. اگر اين ذرات مشاهده شوند، در واقع اولين نوري خواهد بود كه به دنياي پررمز وراز ماده تاريك خواهدتابيد؛ و نيز مدرك خوبي براي اثبات صحت نظرية ابرتقارن به‌دست ‌‌خواهدآمد. نظرية ابرتقارن نظريه‌اي مافوق نظريه‌هاي متداول فيزيك است.» (10)
ديدگاه قرآن كريم در زمينه‌هاي يادشده:
يعلم ما يلج في‌الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من‌السماء و ما يعرج فيها (سبأ: 2، حديد: 4)
ترجمه: خداوند مي‌داند آنچه را كه در زمين فرومي‌رود و آنچه را كه از آن بيرون مي‌آيد. و آنچه كه از آسمان فرومي‌آيد و آنچه كه در آن(نه به سوي آن ـ دقت‌شود) بالا مي‌رود.
روشنگري: پيشينيان مترجمين و مفسرين قرآن كريم، چون خود از درك مفاهيم قرآني در ارتباط با علوم طبيعي ناتوان بوده‌اند، در بسياري آيات عملاً توانايي خداوند را نيز دستكم گرفته‌(وما قدرواالله حق قدره) و آن را در اندازة توانايي‌هاي انسان پايين‌آورده‌اند.(وذلكم ظنّكم‌الذي ظننتم بربّكم ارديكم فاصبحتم من‌الخاسرين ـ فصلت: 23) متأسفانه اين اشكال به پسينيان نيز سرايت‌كرده و همان تفكرات قديمي را تكراركرده و مي‌كنند و نه‌تنها جرأت خدشه‌اندازي بر اين رويه‌هاي قرون وسطايي را ندارند، بلكه حتي از خود نمي‌پرسند آيا درست است كه با اين‌همه يافته‌هاي علمي در اين عصر همان مثال‌هاي كهنه را تكراركنيم و با اين كار ذهن ديگران را از دگرانديشي و نوانديشي بازداريم؟
مثلاً در تفسير آية بالا كه در دو سوره به يك شكل آمده، مي‌پندارند كه منظور خداوند آن چيزهايي است كه انسان‌ها مي‌دانند؛ مانند باران كه فرومي‌آيد و ارواح كه بالا مي‌روند؛ و بدين گونه‌است كه سطح دانش خداوند را در حد دانش خويش پايين مي‌آورند. حال آنكه منظور خداوند از اين آيات، جدا از چيزهايي كه ما مي‌دانيم، آن است كه به انس و جن بگويد چيزهاي ديگري هم هست كه شما نمي‌دانيد و من مي‌دانم. («اني اعلم ما لاتعلمون ـ كه به فرشتگان گفت.» و نه «اني اعلم ما تعلمون») و من با اين آيات، شما را راهنمايي مي‌كنم كه به دنبال آن دانستني‌ها كه نمي‌دانيد، برويد. در اين مقام اگر به آخرين خلاصه‌مقاله‌اي كه در بالا آمد بازگرديم،‌ بهتر متوجه اين موضوع مي‌شويم.
از سوي ديگر خداوند در اين آيه وضعيت زمين را از آسمان جداكرده و براي هر يك حساب جداگانه‌اي بازكرده‌است(نه آن‌گونه كه مفسرين همه را يكي مي‌بينند). در بخش اول، بده‌بستان بيشتر بين جو زمين و خود زمين است. ولي در بخش دوم، بده‌‌بستان بين عالم پيدا و جهان پنهان‌ است، از راه درهاي آن؛ و به تعبير كيهان‌شناسان: سياهچاله‌ها.
البته اين جداسازي مانع از ‌آن نمي‌شود كه چيزهايي كه از عالم پنهان فرومي‌آيند، به زمين و جو آن نرسد. و يا چيزي از زمين به جهان ناپيدا نرود.
اين نكته را نيز بهتر است بدانيم كه خداوند در مورد چيزهايي كه ما مي‌دانيم اين‌گونه سخن نمي‌گويد؛ بلكه آنها را به عنوان آيه يادمي‌كند و به ما ياداورمي‌شود كه از آنها پند بگيريم؛ مثلاً در مورد باران، آيه‌هاي فراوان و گوناگوني وجوددارد؛ مانند آية زير:
واختلاف اليل والنهار وما انزل‌الله من‌السماء من رزق فاحيا به‌الارض بعد موتها وتصريف‌الرياح‌ آيات لقوم يعقلون(جاثيه: 5)
و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم(حجر: 21)
ترجمه: چيزي نيست(در اين كيهان پهناور) جز آنكه گنجينه‌هاي آن نزد ماست و ما فرونمي‌فرستيم آن را مگر به‌اندازه‌اي كه دانسته‌ايد.
در اينجا نيز از به‌كارگيري زمان مضارع «ننزله» مي‌توان اين نتيجه را گرفت كه اگر اندازة جهان‌هاي ‹پيدا› و ‹پنهان› دگرگون‌ناپذير بود، آيه چنين مي‌بود: «و ما انزلناه الا بقدر معلوم». چنانكه فرمود: «انا انزلناه في ليله‌القدر».
خداوند كريم، در آية ديگري مي‌فرمايد: الذي يخرج‌الخبأ في‌السموات والارض(نمل: 25)
ترجمه: خداوند كسي است كه بيرون مي‌آورد پنهاني را در ‌آسمان‌هاوزمين(كيهان).
پس معلوم مي‌شود از نظر قرآن كريم بين جهان‌هاي پيدا و پنهان، از راه بخش مياني كيهان يعني جهان نورونيروها همواره رابطه بده‌بستان وجودداشته؛ و هيچيك از اين دو جهان ثابت نيستند؛ چنانكه اين معنا در آية يادشده در دو سورة «سبأ» و «حديد» نيز گنجانده‌شده‌بود.
بنابراين:
ـ منشأ انرژي تاريك كاملا شناخته شده‌است؛ و از آغاز آفرينش، خود منشأ ايجاد جهان پيداي ما بوده‌است.
ـ اينكه دكتر ريس گفته‌است اگر تغييري مي‌كند، بسيار كند و آرام است، درست است.
ـ اينكه دكتر ترنر گفته‌است درهرحال ماهيت انرژي تاريك تغيير نمي‌كند، نيز درست است؛ ولي هيچگاه نيروي انرژي تاريك ناگهان قدرت نخواهدگرفت تا جهان را آن گونه كه ايشان يادكردند، متلاشي كند. تلاشي جهان پيدا آن‌گونه است كه در مقالة «مهنورد در قرآن» به آن خواهيم‌پرداخت.
بنابراين، برمبناي آموزه‌هاي قرآني پيرامون سازوكار سه بخش كيهان با يكديگر، و در مخالفت با نظرية افلاطونيان و برخي فلاسفة مسلمان، جهان يا جهان‌هاي ثابت و مثالي نداريم، و نتيجه‌مي‌گيريم كه هر سه بخش در حال دگرگوني و حركت است. پس هيچ‌چيز ثابت نيست و تنها ذات يگانة اوست كه ثابت و بي‌دگرگوني است؛ هر چند كه خود، اين ثبوت را نقض‌كرده و آنگاه كه چيزي جز او نبود از خود و براي خود آفريد و اين كيهان پهناور را زينت وجود بخشيد.

ساختار كيهان

فلا اقسم بمواقع النّجوم و انّه لقسم لو تعلمون عظيم
تا كنون دانستيم كه كيهان سه بخش دارد،‌ و هريك از اين بخش‌ها چه نقشي را در ارتباط با يكديگر دارند. از سوي ديگر پيش از اين دانستيم كه شكل ساختاري كيهان حلزوني است. اما هنوز نمي‌دانيم‌ كه
اين سه بخش چگونه حلزون كيهاني را شكل‌داده و جايگاه هريك در اين حلزون چگونه‌است؟
تنها آيه‌اي كه اين ساختار را مشخص‌مي‌سازد، آية آخر سورة طلاق است كه مي‌فرمايد:
الله‌الذي خلق سبع سموات و من‌‌الارض مثلهنّ يتنزّل‌الامر بينهنّ لتعلموا ان‌الله علي كل شيء قدير و ان‌الله قد احاط بكلّ شيء علماً
ترجمه‌: خداوند كسي‌است كه آفريد هفت آسمان را و از زمين نيز مانند آنها را. كار را در ميان آنها پايين مي‌آورد(مقررمي‌دارد) تا بدانيد همانا كه خداوند بر هرچيزي توانا و همانا خداوند به‌درستي به هرچيزي احاطة علمي دارد.
از اينكه اين آيه آخرين آية سوره‌اي‌است كه نام و موضوعش با موضوع آيه همخواني ندارد و آية بي‌نظيري در زمينة كيهان است، و اينكه خداوند در پايان آيه توانايي و احاطة علمي خويش را به رخ بندگانش مي‌كشد، سرنوشتش همچون سرنوشت ‹آية‌ قل‌الله يفتيكم في‌الكلاله›(آية آخر سورة نساء) است؛ و به نظرمي‌رسد كه خداوند كريم مي‌خواسته به‌هرصورت اين موضوع از قلم نيفتد، روشنگري‌كرده، حجّت را در مورد كيهان تمام‌كند.
با اين آيه ديدگاه ما از ساختار كيهان دگرگونه‌مي‌شود؛ و متوجه‌مي‌شويم كه هفت آسمان به همراه خود هفت زمين(بخش‌هاي پيدا) دارند. و بخش‌هاي پيداي كيهان ويژة آسمان دنيا نيست. بنابراين، موضوع را به گونة زير مورد بررسي قرارمي‌دهيم:
لاك يك حلزون طبيعي را درنظرآوريد كه داراي هفت لايه است.(در طبيعت چنين لاكي وجودندارد؛ و در صنعت هم به نظرنمي‌رسد كسي چنين كاري را كرده‌باشد؛ زيرا اگر قطر نيم‌دايرة اول لاك حلزون را تنها يك ميليمتر درنظربگيريم، براي به تصويركشيدن يك لاك حلزون دوبعدي با هفت‌لايه، به زمين دايره‌واري كه قطرش ده‌متر باشد، نيازداريم) ولي اين لاك حلزون سه‌بعدي، مانند يك آب‌نما(اكواريوم)، بايد به گونه‌اي شفاف باشد تا بتوانيم هرچه در درون آن است، آشكارا ببينيم.
در اين صورت در هريك از لايه‌هاي آن، لكّه‌هاي روشني(كهكشان‌هايي) را مي‌بينيم كه بخش بسياركوچكي از لا‌يه را تشكيل‌مي‌دهند،(روي‌هم‌رفته، چهاردرصد حلزون كيهاني) و ديگربخش‌هاي هر‌لايه كه عمدة حجم هرلايه را شكل‌مي‌دهند،(روي‌هم‌رفته، 96 درصد حلزون كيهاني) سياه و ناديدني هستند. به قول نويسنده‌اي جرم درخشندة اعضاي اين خوشه‌هاي كهكشاني در اقيانوسي از ماده تاريك غوطه‌ورند.
لاية هفتم كه معمولاً از همة لايه‌ها گسترده‌تر است، ‹سماءالدّنيا› نام دارد و كهكشان‌هاي آن را ‹دنيا› مي‌نامند. هريك از اين لايه‌ها از سويي فعال، و داراي كاركرد جداگانه‌اي‌است؛ و از سوي ديگر چون همگي يك لاك حلزون را تشكيل‌مي‌دهند، به يكديگر پيوسته‌اند. هرچه لايه‌ها پايين‌تر قرارگرفته‌باشند، داراي حجمي كمتر، ولي نيروي گرانشي و چگالي بيشتري هستند. تا به مركز يا هسته برسد. ‹هستة حلزون› نسبت به ‹حلزون› مانند ‹هستة اتم› است نسبت به ‹اتم›.
پوستة اين حلزون، حدفاصل هستي و نيستي است؛ و هراندازه كه اين حلزون گسترش‌ ‌يابد، فضا ـ زمان نيز به‌وجودمي‌آيد.
در همين‌جا لازم است پيش از ادامة بحث، به بررسي مفهوم سه واژة كليدي در كيهان‌شناسي قرآني بپردازيم: عرش، كرسي، بحر مسجور

جايگاه و منزلت ‹عرش›

تاكنون هرچه از عرش سخن‌رفت(بازگشت به بخش مهبانگ در قرآن) پيرامون صفتها و ويژگي‌هاي آن بود و دربارة چيستي آن كمتر گفته‌اي آمد؛ البته چيستي آن تاكنون بر كسي آشكارنشده؛ ولي جايگاه آن دستكم براي نشان‌دادن ساختار كيهان ضروري به‌نظرمي‌رسد. براي شناخت آن نيز بايد به آيات قرآن و ريزه‌كاري‌هاي مربوط به آن متوسل‌شويم:
از سويي آيه 86 سوره مؤمنون و يكي از دعاهاي قنوت، نشان از آن دارند كه عرش از نظر ماهيت يعني چيستي، از سموات والارض جداست: قل من‌ رب‌السموات‌السبع و رب‌العرش‌العظيم.
رب‌السموات‌السبع و رب‌الارضين‌السبع و ما فيهن و ما بينهن و رب‌العرش‌العظيم
اين معنا را از تمام آياتي كه مي‌گويد ‹سموات والارض› را در شش مرحله برپاداشت و سپس بر عرش مستولي‌شد، نيز مي‌توان دريافت.
از سوي ديگر، خداوند در مورد ‹سموات‌ والارض› جدا از واژة ‹ربّ›، واژه‌هاي‹خلق›، ‹فطر›، و ‹بدع› را به‌كاربرده كه نشان از آفريدن آنهاست؛ ولي براي ‹عرش› همه‌جا تنها واژة ‹ربّ› را به‌كارگرفته‌است؛ و در نوع به‌كارگيري‌ها، رمزوراز و نكته‌هايي نهفته است:
ـ منظور از آفرينش من اين نبوده كه عرش را بيافرينم، بلكه منظور آفرينش ‹سموات‌والارض› بوده و ‹عرش› نتيجة آفرينش سموات‌والارض است.
ـ براي آفرينش، كمترين ذره از نور خود را جلوه‌گرساختم و چنان عظمتي به‌وجودآمد كه حتي هنگامي كه اينهمه نوآوري‌ها را ايجادكردم، همة آنها جزء ناچيزي از آن عظمت را به‌خودگرفتند و باقي‌ماندة آن را جمع‌وجوركردم و پروراندم(ربّ) تا از سويي روند گسترش كيهان به‌درستي پيش رود و از سوي ديگر منبعي باشد براي بسياري كارهاي ديگر. مانند نيروي هسته‌اي در مورد انسان‌ها كه اگر آن را در قيدوبند بكشند و بجا و درست از آن بهره‌برداري كنند،‌ نيكو و سودمند است؛ و اگر رهاشود، يا بي‌رويه آن را به‌كارگيرند، ويرانگر است.

جايگاه و منزلت ‹كرسي›

با وجود آيات بسياري كه در مورد عرش در قرآن آمده، پيرامون كرسي تنها يك آيه وجوددارد كه در اين تفاوت شمار آيه‌ها نيز نكته‌‌اي نهفته است:
وسع كرسيّه‌السّموات والارض ولايؤوده حفظهما و هوالعلي‌العظيم(بقره: 255)
اين، بخشي از ‹آيه‌الكرسي› مشهور است؛ كه تنها آيه‌اي است كه خدا و رسولش ارزش زيادي براي آن قائلند؛ و خواندن آن بسيار سفارش شده و ثواب زيادي براي آن نوشته‌اند.
همان گونه كه گفته‌شد، اين آيه از محكمات قرآن است و مشابهي ندارد تا از روي قرآن به فهم ‹كرسي› برسيم. تنها چيزي را كه از قرآن دربارة‌ كرسي مي‌توان كشف‌كرد و بايد آن را به يادداشته‌باشيم، اين است كه اگر خداوند ‹عرش› را با واژة ‹رب› تا اندازه‌اي معرفي و مادي‌بودن و وجود خارجي داشتن آن را خاطرنشان‌كرده‌است، براي ‹كرسي› از همان نيز دريغ‌كرده و تنها گستردگي را براي آن قائل‌شده و مي‌توان گفت كرسي تنها ‹عنوان› است و وجود خارجي ندارد؛ همان گونه كه از برخي روايات به اين حقيقت مي‌توان رسيد.

چگونگي عرش و كرسي

از روايت‌هاي معدود ولي بسيارمهمي كه در اين زمينه وجوددارد و در ‹قاموس قرآن› آمده، بهره‌مندمي‌شويم:
ـ از امام جعفر صادق: السموات‌والارض و جميع ما خلق‌الله في‌الكرسيّ
ـ از امام جعفر صادق: الكرسيّ وسع‌السموات والارض، والعرش و كلّ شيء خلق‌الله في‌الكرسي
ـ از رسول اكرم(ص): ماالسّموات‌السّبع والارضون‌السّبع في‌الكرسيّ الا كحلقه ملقاه بارض بلاقع و انّ فضله علي‌العرش كفضل‌الفلات علي‌الحلقه
از اين سه روايت نكته‌هاي بديعي در مورد شناخت و جايگاه ارزشي و مادي هر يك از ‹عرش› و ‹كرسي› به‌دست‌مي‌‌آيد، و مشكل‌گشاي مسائل كيهان‌شناسي طبيعي و قرآني است: و چه‌نيكو، چه‌زيبا، و چه‌‌قدر كامل و بي‌بديل ترسيم و به‌تصويركشيده‌شده‌اند. به تحليل آنها مي‌پردازيم:
ـ از حديث‌هاي نقل‌شده از امام صادق(ع) متوجه‌مي‌شويم كه كرسي همة آنچه را كه خداوند آفريده يعني كل كيهان را شامل مي‌شود.
ـ و از حديث رسول اكرم مشخص‌مي‌شود كه جايگاه مادي و ارزشي ‹عرش› و ‹كرسي› چگونه است:
ـ از سويي، جايگاه آسمان‌ها و زمين‌هاي هفتگانه در كرسي، مانند يك حلقة آهني(چيزي كه مادي است،‌ وزن دارد، و وزنش هم سنگين است.) در يك بيابان بي‌آب‌وگياه است.(كه هيچ چيزي جز همان حلقة آهني در آن نمود واقعي ندارد.)
ـ از سوي ديگر، برتري آسمان‌ها و زمين‌هاي هفتگانه(و يا كرسي كه آنها را دربرگرفته) بر عرش همانند برتري آن بيابان است كه اكنون آبادشده و به ديگر آفريده‌ها بهره‌مي‌رساند؛ ولي عرش تنها همان ويژگي‌ها را كه براي حلقة آهني آمد، دارد: يعني سنگيني و هيمنه.

نتيجه‌گيري:

ـ سنگيني كيهان در عرش است و گستردگي كيهان در كرسي است.
ـ كرسي همان پوسته(لاك) حلزون كيهاني، و حدفاصل هستي و نيستي است. به زبان كيهان‌شناسي اين پوسته دربرگيرندة فضا ـ زمان(جاي‌گاه) است، و با گسترش آن، جاي‌گاه نيز بيشتر به‌وجودمي‌آيد.
ـ عرش بخشي از كرسي، يعني هستة حلزون كيهاني است كه ممكن است همزمان با گسترش كرسي (جاي‌گاه) بخشي از انرژي خود را به لايه‌هاي بالاتر حلزون كيهاني گسترش‌داده و در ظلماني‌كردن گيتي مؤثرباشد؛ چنانكه برخي دانشمندان اشاره‌كرده‌اند.
ـ ‹عرش› واقعي است و ‹كرسي› مجازي، و تنها نام و عنواني قرآني براي حلزون كيهاني است. در قرآن از كرسي يك بار يادشده تا چيز مهمي مثل ‹جاي‌گاه› در اين كتاب جامع از قلم نيفتد. ولي از عرش نظر به مسائل مختلف، بسيار يادشده‌است.

بحر مسجور چيست؟

اين واژه كه مانند ‹كرسي› تنها يك بار در قرآن آمده و خداوند درقالب يك آية دو واژه‌اي به آن سوگنديادكرده، يك واژة مركب است كه مفسرين قرآن به دليل برداشت‌هاي مختلفي كه از معناي ‹مسجور› كرده‌اند،(برخي معناي ‹پر، مالامال،‌ متلاطم› و برخي ديگر معناي ‹برافروخته، شعله‌ور، گداخته› آن را گرفته‌اند.)، به نتيجه‌اي پسنديده و پذيرفتني دربارة مفهوم ‹بحر مسجور› نرسيده‌اند.
به نظر مي‌رسد بهترين درك از اين واژة كيهان‌شناسانة قرآن، آن باشد كه خداوند با واژة ‹كرسي›، ‹گسترگي› يا كميت حلزون‌كيهاني را بيان داشته و با ‹بحر مسجور›، ‹چگونگي› يا كيفيت آن را. زيرا در اينجا نيز واژه‌گزيني قرآن كريم، بسيار بجا و پرمعناست و خداوند با اين واژه: ‹اقيانوس مالامال، متلاطم، برافروخته و گداخته›، دريايي از معنا را در زمينة كيهان‌شناسي به‌كارگرفته‌است. شاهد مدعايي از كيهان‌شناسي:
«كهكشان‌ها ساختارهاي بزرگي پر از ستاره، گاز و غبارند. آنها با جرمي برابر ميلياردها خورشيد، ‌همچون فانوس‌هاي دريايي درخشان در اقيانوس تاريك كيهان‌اند. تصاوير هابل نشان ‌مي‌دهد آن طور كه پيش از اين تصورمي‌شد، كهكشان‌ها ساختارهاي ثابت و به‌دورازهم نيستند؛‌ بلكه با هم برخوردمي‌كنند،‌ درهم فرومي‌روند، همديگر را مي‌خورند، كم نورمي‌شوند،‌ و يا همچون آتشي شعله‌ورمي‌گردند، و تغيير شكل مي‌دهند.(و همة ‌اينها در حلزون كيهاني رخ‌مي‌دهد ـ نگارنده) به اين ترتيب انقلاب بزرگي در انديشة اخترشناسان به‌وجودآمده‌است.(11)

تفسير آيات ‹طور›

والطّور و كتاب مسطور في رق منشور والبيت‌المعمور والسقف‌المرفوع والبحرالمسجور(طور: 1تا6)
ترجمه: سوگند به كوه(1) سوگند به كتابي تدوين‌شده(2) در برگي بازشده(3) سوگند به خانة آبادشده(4) سوگند به سقف برافرشته(5) سوگند به اقيانوس پر و برافروخته(6)
براي درك اين مفاهيم از تفسيرها چيز زيادي به‌دست‌نمي‌آيد، پس دست به دامان معصومين و ادبيات(زبان ادب) آنان مي‌شويم و درمي‌يابيم كه سه آية اول در دعاي ‹نور› آمده و به سه آية بعدي در دعاي ‹عهد› پرداخته‌شده:
الطور في كتاب مسطور في رق منشور(دعاي نور)
اللهم رب‌النورالعظيم و رب‌الكرسي‌الرفيع و رب‌البحر‌المسجور(دعاي عهد)
سه واژه اول كه در دعاي نور آمده و قرينه و همترازي براي سه آية اول است، بدين ترتيب برابرگذاري مي‌شوند:
طور به دو معني است يكي مطلق ‹كوه› كه نمونه‌اي از عالم پيداست؛ و ديگري نامي ويژه براي كوهي كه حضرت موسي با تجلي نور مستقيم الهي بر آن بي‌هوش‌شد؛ و لابد جاي انديشة فراوان دارد كه خداوند به آن سوگنديادكرده‌است؛ ولي جاي پرداختن به اين موضوع اينجا نيست.
كتاب مسطور، يعني كتابي كه تدوين شده نه نوشته‌شده؛ نوشتن، فعلي كلي است ولي خداوند در هر آيه‌اي كه از كاربري فعل ‹كتب› خودداري‌كرده و ‹سطر› را به كار برده منظوري داشته و در اين آيه نيز مي‌خواهد بگويد اين كتاب سطربه‌سطر يعني رديف‌به‌رديف و روي حساب و برنامه نوشته و در اصل تدوين‌شده‌است. اين كتاب همان كتاب ‹جهان پيدا› يعني عالم طبيعت است كه شايستگي سوگنديادكردن را داشته‌است. و جزئي از كل كيهان است كه فرموده: في رق منشور
رق منشور، به معني برگي بازشده يا پوستي گسترده، كه همان حلزون‌كيهاني است. مانند يك برگ كه جوانه مي‌زند و خرده‌خرده بازمي‌شود و شكل اصلي خود را بازمي‌يابد؛ حلزون كيهاني نيز بدين صورت شكل‌گرفته‌است. چنانكه هنگامي كه مي‌خواست براي ‹شكل‌حلزوني‌كيهان› مثالي بزند، فرمود ‹كطي‌السجل للكتب›: مانند نامه‌هايي كه بر پوست(رق) مي‌نوشتند و آن را لوله‌مي‌كردند.
شرح سه واژه دوم كه در دعاي عهد آمده و قرينه و همترازي براي سه آية دوم است، بدين ترتيب برابرگذاري مي‌شوند:
بيت‌المعمور، سقف‌المرفوع، بحرالمسجور = نورالعظيم، كرسي‌الـرفيـع، بحر‌المسجور
با توجه به اينكه نورالعظيم همان عرش است،‌ كه در مبحث ‹در پيرامون عرش› به آن پرداخته‌شد، و از آنجا كه معمور با معناي واژگاني ‹آباد› و ‹پير› هر دو از ويژگي‌ها عرش است، پس بيت‌المعمور با عرش همخواني و برابري مي‌كند
كرسي‌الرفيع با معناي ‹بسياربلند› براي ‹رفيع›، و ‹برافراشته‌› براي ‹مرفوع› همخواني دارد. پس سقف‌المرفوع همان كرسي است.
آمدن بحر مسجور در قرآن و دعا دلگرمي ما را در اين برابرگذاري و معنايي كه براي آن آمد، بيشترمي‌كند؛ و بدين ترتيب سه واژة كليدي عرش،‌ كرسي و بحر مسجور معنا و مفهوم كيهان‌شناسانة خود را بازمي‌يابند:
سنگيني حلزون‌كيهاني با واژة عرش بيان‌مي‌شود. گستردگي حلزون‌كيهاني با واژة كرسي بيان‌مي‌شود؛
و چگونگي حلزون‌كيهاني با واژة آميختة بحر مسجور بيان‌شده‌است.
پندارگرايي پيرامون ساختار كيهان
يكي از كيهان‌شناسان رايمند روسي ‹زلدوويچ› نام دارد كه پيرامون ساختار كيهان مقالة كم نظيري را نگاشته‌است؛ كه خلاصة آن را در اينجا مي‌آوريم تا هم به فهم ما از ساختار كيهان كمك‌كند و هم اشتباه‌هايي را كه وي و ديگر كيهان‌شناسان به‌دليل ندانستن شكل كيهان مرتكب‌مي‌شوند، خاطرنشان‌كنيم:
«مهم‌ترين ويژگي كيهان ساختار آن است. ماده‌اي كه ما را احاطه‌كرده‌است، به طور تصادفي پراكنده‌ نشده، بلكه بيشتر تا درجه زيادي در تشكيلات ساختماني گوناگون گرد‌آمده‌است. ساختارهاي از يك نوع، خشت‌هايي ساختماني براي ساختارهاي تراز دوم هستند كه از نظر ابعاد فضايي بزرگترند. اين ساختارها به نوبة خود در ساختارهاي تراز سوم گردمي‌آيند، و الي آخر».
«ولي كهكشان‌ها در فضا توزيعي غيريكنواخت دارند… بررسي اين ساختارها در بررسي و شناخت كيهان شايان اهميت‌اند… از اينكه كهكشا‌ن‌ها در عكس‌ها دركناريكديگر به‌نظرمي‌رسند، نمي‌توان نتيجه‌گرفت كه آنها واقعاً نزديك يكديگرند. كاملاً امكان دارد چنين كهكشان‌هايي در فواصل مختلف از زمين باشند. و تنها بر سبيل تصادف وقتي از زمين ديده‌مي‌شوند، تقريباً در امتداد يك خط قرارگيرند. موقعيت واقعي كهكشان‌ها در فضا تنها با ساختن تصويري سه‌بعدي قابل‌تشخيص است».
«… برمبناي شناخت قبلي‌مان، كاملاً طبيعي بود فرض‌كنيم كهكشان‌ها به همان نحو در خوشه‌ها گردمي‌آيند كه ستارگان در كهكشان‌ها فراهم آمده‌اند… ولي واقعيت چيزي كاملاً متفاوت را نشان‌مي‌داد. معلوم‌شد كه نسبت بسياربزرگي(80تا90درصد) از كهكشان‌ها در الگوهاي بسياربسط‌يافته‌، نخ‌مانند(رشته‌اي) با ضخامتي كمتر از سي ميليون سال نوري و طولي تا سيصدميليون سال نوري متراكم شده‌اند. رشته‌هاي مجاور، يكديگر را قطع‌مي‌كنند و ساختاري درهم، و ‌سه‌بعدي، مانند يك شبكة سلولي يا لانه‌زنبوري تشكيل‌مي‌دهند».
«اين ساختمان معمولاً به سيستم خوشه‌اي فوق‌بزرگ موسوم است… اين خوشه‌ها بخش بسياركوچكي از حجم كيهان را اشغال مي‌كنند. فضاي باقي‌مانده، كهكشاني ندارد… خوشه‌هاي فوق سنگين واقع در پشت اين فضاي خالي از خلال شكاف‌ها ديده‌مي‌شوند. همين وضع براي ساختمان‌هاي رشته‌اي پيش‌مي‌آيد. تنها خوشه‌هاي بزرگ كه در حوالي مركز تراكم بسيارواضحي دارند، هنوز خودنمايي‌ مي‌كنند».
«مشاهدات همچنين اثبات‌مي‌كنند كه در مقياسي از رستة هزاران ميليون سال نوري كه دوبرابر مقياس حداكثر يك خوشة فوق بزرگ است، توزيع ماده در كيهان با دقتي بسيار زياد،‌ همگون (همه‌جايكسان) متقارن(در همة جهات يكسان) و بي‌ساختار است. انحراف از چگالي ميانگين در اين مقياس،‌از ده تا بيست درصد تجاوز نمي‌كند. در مقياس‌هاي بازهم‌بزرگتر، درجة همگوني و تقارن حتي از اين هم بيشتر است. بنابراين، ساختارهاي ناهمگون از ترازي بالاتر از خوشه‌هاي فوق‌سنگين وجودندارند. خوشه‌هاي فوق سنگين بزرگترين ساختارها در كيهان، در رأس سلسله‌مراتب هستند. در مقياس‌هاي بزرگتر، كيهان يكنواخت است».
«… چگالي ماده در خطوط تلاقي بيشتر افزايش‌مي‌يابد و دقيقاً اين خطوط است كه ساختار شبكه‌اي حجره‌مانند را در طي تكامل بيشتر تشكيل‌مي‌دهد. محاسبات عددي كه با كامپيوتر در مسكو يا به‌وسيلة گروه‌هاي ديگر كارشناسان انجام‌گرفته‌اند، تصويري از ساختار شان‌عسلي(لانه‌زنبوري) در مقياسي بزرگ به‌دست‌مي‌دهند».(12)
هدف از اين مقدمه‌چيني و آوردن نظر ‹زلدوويچ›، دقيقاً همان حقيقت‌هايي است كه وي در اولين پاراگراف نقل‌شده كه زيرخط شده‌، آورده‌است. ولي او نيز مانند ديگر كيهان‌شناسان چون هنوز از شكل حلزوني كيهان آگاهي ندارد، در نتيجه‌گيري‌ به‌اشتباه‌مي‌افتد. به‌نظرمي‌رسد تعبيرهايي همچون قطع‌كردن كهكشان‌ها يكديگر را، و ايجاد شبكه‌هاي لانه‌زنبوري، خطوط تلاقي و غيره تنها يك تصور باشد، و واقعيت آن است كه بسياري از اين كهكشان‌ها در لايه‌هاي مختلفي از حلزون كيهاني قرارگرفته‌اند؛ و تنها از ديد زميني‌ها چنين به نظرمي‌رسند. يعني هم فاصله‌هاي زيادي با يكديگر دارند و هم داراي شرايط متفاوتي هستند. آنان اگر مي‌توانستند حلزوني سه‌بعدي، همان‌گونه كه در آغاز بحث از آن يادكرديم،‌ بسازند و يا دقيقاً به تصويربكشند، متوجه‌مي‌شدند كه چگونه در آن حلزون نيز،‌ كهكشان‌ها ظاهراً رويهم‌ قرارمي‌گيرند و يا يكديگر را قطع‌مي‌كنند؛ ولي واقعاً چنين نيست؛ آنگاه حقيقت بر آنها آشكارمي‌شد؛ همچنانكه زلدوويچ خود اعتراف‌كرده:
ـ خوشه‌هاي فوق سنگين كهكشان‌هاي واقع در پشت اين فضاي خالي از خلال شكاف‌ها ديده‌مي‌شوند.
ـ كاملاً امكان دارد چنين كهكشان‌هايي در فواصل مختلف از زمين باشند. و تنها بر سبيل تصادف وقتي از زمين ديده‌مي‌شوند، تقريباً در امتداد يك خط قرارگيرند.
ـ موقعيت واقعي كهكشان‌ها در فضا، تنها با ساختن تصويري سه‌بعدي قابل‌تشخيص است».
اين موضوع حتي به نتيجه‌گيري از ‹تصويرهاي هابل› نيز سرايت‌كرده و دو مطلب زير نشان از آن دارد كه چون كيهان‌شناسان شكل كيهان را نمي‌دانند،‌ تصويرهاي هابل نيز نمي‌تواند به ‌آنان كمك‌كند و همان نتيجه‌گيري‌هاي نادرست را از اين تصويرها مي‌گيرند:
«گروهي از اخترشناسان كه با تلسكوپ هابل كارمي‌كنند، به‌تازگي تصاوير دقيقي از نقطه‌اي نوراني در كهكشان ان. جي. سي. 6946 به‌دست‌آورده‌اند… اين نقطة درخشان در واقع دو يا چند ابرنواختر دركنار هم است و لايه‌ها و گازهاي گريزان انفجارهاي ابرنواختري درحال برخورد با يكديگرند».
«… به اين ترتيب مشخص‌شد كه نقطة نورانيي كه با تلسكوپهاي غول‌پيكر روي زمين ديده‌مي‌شد، بقاياي درحال‌برخورد(حاصل از ـ به متن افزوده‌شد تا معني‌ بدهد) انفجار دو يا چند ستاره‌ است».
«… تصوير هابل نشان‌داد كه اين بار، دو يا چند تا از اين پوسته‌ها درحال برخورد باهمند».(13)
«بدين ترتيب كيهان بزرگتر مي‌شود و كهكشان‌ها از هم دورتر مي‌گردند. اما در اين ميان برخي از كهكشان‌ها به‌قدري به هم نزديك‌اند كه اثر گرانشي‌شان برهم بيشتر از انبساط عالم است. در پي گذر آنها از كنار هم اتفاق‌هاي گوناگون رخ‌مي‌دهد. برخي از آنها از روي هم ‹ليزمي‌خوردند› و يا همانند غريبه‌هاي كيهان از كنار هم مي‌گذرند».(14)
نكته‌‌‌‌‌‌‌‌‌: البته از اين ديدگاه، نمي‌توان روند شكل‌گيري برخي كهكشان‌‌هاي بزرگتر از درهم فرونشيني كهكشان‌هاي كوچكتر را نفي‌كرد؛ ولي بي‌ترديد، برخي از اين نتيجه‌گيري‌ها تنها تصور است. همان‌گونه كه زلدوويچ گفت: «موقعيت واقعي كهكشان‌ها در فضا تنها با ساختن تصويري سه‌بعدي قابل‌تشخيص است».

جنبندگان در كيهان

تاكنون موضوع‌هاي بسياري پيرامون ساختار كيهان بيان‌شد، ولي ظاهراً نكتة مهمي باقي‌مانده كه بدون آن ساختار كيهان ناقص است. زيرا تاكنون به ماده و نيرو پرداخته‌شد، و اشاره‌اي به منظور آفرينش از اينهمه آفريدن‌ها نشد. باز هم نگاهي بيفكنيم بر قرآن كريم كه همه‌چيز را پيش از ديگران به ما گفته تا به بيراهه نرويم:
ومن‌آياته خلق‌السموات والارض وما بثّ فيهما من‌دابّه وهو علي جمعهم اذايشاء قدير(شوري: 29)
ترجمه:‌ و از نشانه‌هاي او، آفرينش آسمان‌ها و زمين و آنچه كه در آن دو(آسمان و زمين) پراكنده‌است، از جنبنده و او بر گرداوري آنها اگر بخواهد،‌ بسيارتواناست.
اين آيه نيز كم‌نظير و از جهاتي بي‌ماننداست. خداوند در اين آيه يكي از سترگ‌كارهاي خود را به بندگانش ياداوري مي‌كند. چنين‌كاري چيست؟
ـ آفرينش كيهان؟ اين را كه در آيات بسياري ياداوري‌كرده‌است. ويژگي اين آيه چيست؟
ـ آفرينش جنبندگان و پراكندن آنها در زمين و آسمان؟ زمين؛ اگر همين زمين خودمان باشد كه همه مي‌دانيم؛ و نيازي نيست كه در اين آيه آن را به ياد ما بياورد و آيات زيادي نيز در مورد آن وجوددارد.
ـ پس منظور از زمين، ديگر سياره‌هاست. كه داراي جنبنده‌اند. درست، اما منظور از آسمان‌ها چيست؟
ـ نكته همين است كه خداوند از واژة كلي ‹جنبنده› يادكرده، زيرا اين واژه همة جانداراني را كه حركت دارند، دربرمي‌گيرد: فرشتگان، جن‌ها، انسان‌ها، حيوان‌ها و بلكه گياهان.
اگر هم كساني يافت‌شوند كه بگويند منظور از جنبنده در كيهان(آسمان‌ها) فرشتگان و يا حتي انرژي جنبشي است، بازهم نمي‌توان به وجود انواع متفكر و مسؤول در كهكشان‌ها فكرنكرد و از آنها چشم‌پوشي‌كرد.
پس با اين آيه، به كارايي قرآن كريم بيش از پيش آگاهي مي‌يابيم، كه دست‌كم نهصد سال پيش از جرقة ذهني كپرنيك مي‌توانسته به ذهن خوانندگانش جرقه‌بزند؛ ولي خوانندگانش بدون دقت در آياتش(مانند هميشة تاريخ اسلام) از كنار نكات دانستني آن گذشتند:
«… داستان علمي حتي از زمان كپرنيك سعي‌مي‌كرده‌است با قراردادن انسان در مقابل موجودات غيرانساني، يا ياداوري اين موضوع كه دانش ما دربارة كيهان پيرامونمان چقدر كم است، ‌به جايگاه انسان در جهان بپردازد… كپرنيك اين حقيقت را كشف‌كرد كه نه كرة زمين و نه انسانيت مركز عالم نيستند، پس امكان‌داد زندگي فراسوي كرة زمين وجودداشته‌باشد».(15)
براي بهترروشن‌شدن موضوع، آياتي ديگر از قرآن كريم را مورد استناد قرارمي‌دهيم:
الم تر ان‌الله يسجد له من في‌السموات و من في‌الارض والشمس والقمر والنّجوم والجبال والشجر والدّوابّ و كثير من‌الناس و كثير حق عليه‌العذاب(حج: 18)
ترجمه: آيا نمي‌بيني همانا خداوند را سجده‌مي‌كنند براي او آنكه در آسمان‌ها و آنكه در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درخت(گياهان) و جنبندگان(حيوان‌ها) و بسياري از مردم(از جن و انس) و بسياري كه شايستة عذاب است!!
رعد: 15ـ ولله يسجد من في‌السموات و‌الارض طوعاً و كرهاً وظلالهم بالغدو والاصال
ترجمه: هركه در آسمانهاوزمين است، با ميل‌واكراه(خواه،‌ ناخواه) خداوند را سجده‌مي‌كنند و سايه‌هاي آنها بامدادان و شامگاهان وجوددارد.
توضيح: در كل قرآن كريم هرجا عبارت «طوعاً و كرهاً» و يا «طوعاً او كرهاً» بيايد منظور آن است كه موجودهايي كه از آنها سخن‌مي‌گويد، داراي اختيارند، و مانند فرشتگان تك‌بعدي نيسند.
منظور خداوند از نزول اين آيه آن است كه بگويد در كيهان پهناور او كساني با اين ويژگي‌ها حضوردارند:
1. در جايي از كيهان زندگي‌مي‌كنند كه ساية آنها از طريق خورشيدها و ماه‌ها پديدمي‌آيد. يعني در جهان مادّه هستند و نه در عالم ملكوت.
2. چون سايه دارند، داراي جسمي مادي هستند.
3. چون اختيار دارند، فرشته نيستند؛ زيرا فرشتگان ذاتاً از خود اختياري ندارند.
آيه 38 سورة فصلت كه مي‌فرمايد ‹آنان كه نزد پروردگارت هستند شب‌وروز او را تسبيج‌مي‌كنند› نيز نمي‌تواند منظور كلام خداوند از ‹آنان› فرشتگان باشد، زيرا كه بر فرشتگان شب و روز نمي‌گذرد.
آيات 93 تا 95 سورة مريم(س): جز اين نيست كه هركس در آسمانها و زمين است به بندگي نزد رحمن مي‌آيد. به‌درستي كه برشمرديم آنها را شمردني و همگي در روز قيامت فرد فرد نزد او مي‌آيند.
اگر بگوييم منظور از «من» ملائكه است، اين آيه با آيات پس از خود كه وابسته به آنها نيز هست، مناسبتي نخواهد داشت. زيرا آيات بعد مفهوم بازخواست، محاكمه و رسيدگي به حساب و عقاب را مي‌دهند. هم از اين نظر كه شمارش افراد دركار است و هم از اين ديد كه فرد فرد به نزد پروردگارشان مي‌آيند. بنابراين نمي‌تواند شامل ملائكه شود زيرا از سويي ملائكه گنهكار نيستند كه مورد بازخواست واقع شوند و از سوي ديگر در روز قيامت ملائكه فرد فرد به نزد پروردگار نمي‌آيند بلكه صف ‌به ‌صف حضور مي‌يابند. «يوم يقوم‌الروح و الملائكه صفا»(نبأ: 38) « وجاء ربك والملك صفاٌ صفاُ»(فجر: ‌22) زيرا براي تكريم مي‌آيند و نه براي حساب و عقاب.
ونفخ في‌الصور فصعق من في‌السموات و من في‌الارض الا من شاءالله ثم نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون.(زمر: 68)
از اين آيه نيز مشخص مي‌گردد كه در آسمان نيز موجودهاي زنده‌اي هستند كه با نفخة صور همه بيهوش مي‌شوند و چون كسي كه در صور مي‌دمد، اسرافيل(ع) يكي از فرشتگان است، پس كساني كه در آسمانها بيهوش مي‌شوند فرشتگان نيستند، زيرا فرشتگان ذاتاً مرگ ندارند، مگر به‌خواست ويژة‌الهي.
آيات زير نيز دلايلي است بر مسكوني‌بودن ديگر سياره‌ها از ديدگاه قرآن:
يونس 66، اسرا 55، مومنون 71، نمل 65، و 87 روم 18و 26، انبيا 19، نور 41، شوري 29

بازگشت‌ها

1. شرق: 19/3/83 و نوروز 83
2. شرق: 25/2/84
3. برگرفته از مقالة نيوزويك، ترجمه و توضيح نگارنده، مندرج در اطلاعات علمي، بهمن‌ماه 1374
4. مقدمة تاريخچة‌ زمان هاوكينگ صفحة سيزده ، و روزنامة ايران: 26/4/75
5. اطلاعات بين‌المللي: 8/9/78
6. نجوم شمارة 70 مقالة پادماده
7. شرق: 3/10/82
8. شرق: 7/5/83
9. همشهري: 19/12/82 ص16علمي
10.شرق: 22/2/83
11. نجوم ـ شمارة‌ 76 و 77 مقالة دستاوردهاي شگرف هابل
12. پيام يونسكو: مهرماه 1365
13. نجوم ـ شمارة 72 ـ اخبار
14. نجوم ـ شمارة 76 و 77 مقالة‌ پيشين
15. شرق: 16/10/83 صفحة علم
جمعه 31 شهریور 1391  11:49 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

موجودات زنده در آسمان‌ها

موجودات زنده در آسمان‌ها

دكتر محمد علي رضائي اصفهاني

آسمان يكي از شورانگيزترين موضوعات فكري بشر بوده است و اين فكر كه آيا در آسمان موجودات زنده يا عاقل ديگري وجود دارد يا ندارد يكي از دغدغه‌هاي بشر است . برخي آيات قرآن به وجود موجوداتي زنده در آسمان اشاره دارد. مفسران و صاحب‌نظران در اين مورد به اين آيات استدلال كرده‌اند:
« و من آياته خلق السموات و الارض و ما بث فيها من دابة و هو علي جمعهم اذا يشاء قدير»[1]
« و از نشانه‌هاي [قدرت] اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از [انواع] جنبنده در ميان آن دو پراكنده است و او هر گاه بخواهد برگرد آوردن آنان تواناست.»
« يسئله من في السموات و الارض كل يوم هو في شأن»[2]
« هر كه در آسمان‌ها و زمين است از او درخواست مي‌كند؛ هر زمان، او در كاري است.»
و نيز آياتي ديگر كه تعبير « من في السموات» : رعد/ 15 ـ اسراء /55 ـ مريم / 93 ـ انبياء / 19.
« ولله يسجد ما في السموات و ما في الارض من دابة و الملائكة‌ و هم لايستكبرون»[3]
« و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان و فرشتگان است، براي خدا سجده مي‌كنند و تكبر نمي‌ورزند»
« تسبح له السموات السبع و الارض و من فيهن»[4]
« آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح مي‌گويند.»
« الله الذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهن ...»[5]
« خدا همان كسي است كه هفت آسمان و همانند آنها ( هفت ) زمين آفريد.»
« قال ربي يعلم القول في السماء و الارض » [6]
« [پيامبر ] گفت: پروردگارم [هر] گفتار[ي] را در آسمان و زمين مي‌داند»
« انا زينا السماء‌الدنيا بزينة‌الكواكب و حفظاً من كل شيطان مارد لايسمعون الي الملا الاعلي و يقذفون من كل جانب » [7]
« ما آسمان دنيا را به آرايش ستارگان درخشنده بياراستيم و آن را از هر شيطنت كار تجاوزگري محفوظ داشتيم به طوري كه نمي‌توانند به سوي مردم بالاتر گوش فرا دارند و اگر بخواهند تجاوز نمايند از هر طرف تيرباران مي‌شوند.»[8]
و نيز آياتي كه تعبير « مشارق و مغارب» دارد (معارج/40 ـ صافات /5 ـ اعراف /137). و نيز كلمه « العالمين» (جهان‌ها) كه هفتاد و سه بار در قرآن تكرار شده است.

تاريخچه:

انسانها بر اساس هيئت بطلميوسي قرن‌ها فكر مي‌كردند كه ستارگان ميخ‌هاي كوبيده بر سقف آسمان هستند[9] ولي پس از پيدايش هيئت جديد كپرنيكي و كشفيات تازه در پهنه آسمان به فكر وجود موجودات عاقل و متفكر در كرات ديگر افتادند و در اين مورد به تفكر و جستجو پرداختند و قسمتي از تلاش بشر براي صعود به آسمانها در پي همين جستجوگري بوده است.
ايزاك آسيموف در كتاب اكتشافات قرن بيستم مي‌نويسد:
« بخاطر نتايج و داده‌هاي صحيح سفر فضايي، بايد به ستارگان دست يابيم، ما بايد سياراتي نظير زمين را كه دور آنها مي‌چرخند و بر روي خود دوست و دشمن. ابر مردها و هيولاها را حمل مي‌كنند، پيدا كنيم.»[10]
هنگامي كه اولين انسان يعني « آرمسترانگ » در ژولاي سال 1969 ميلادي پا به سطح ماه گذاشت اين عطش شديدتر شد. در اين مورد مطالعات گسترده دانشمندان حاكي از آن است كه : تنها در كهكشان ما (راه شيري)600 كره مسكوني وجود دارد و در اين ستارگان تمدني شبيه تمدن زمين ديده مي‌شود. و بر طبق حسابي در عالم هستي 600 ميليون كره مسكوني وجود دارد.[11] و در تحقيق كه با همكاري يكي از دانشمندان فضايي شوروي و آمريكا تحت عنوان « ما تنها نيستيم» منتشر شد، اعلام گرديد كه : در كهكشان ما دست كم 1000 ميليون كره قابل زندگي موجود است.[12]
جمعي از دانشمندان اخترشناس كه « هرثل » از جمله آنهاست معتقدند كه مجموع ستارگان ثابت و سيار مسكون مي‌باشند و تجليات اسرارآميز حيات هرگز منحصر به زمين نيست. منتهي شرايط حيات بر حسب انواع جانداراني كه در هر يك از كرات آساني زندگي مي‌كنند متفاوت است.[13]
عبدالرزاق نوفل نيز گزارشات متعددي از دانشمندان نقل مي‌كند كه حاكي از وجود حيات و موجودات زنده در كرات ديگر است.[14] و سپس از قول برخي دانشمندان نقل مي‌كند كه : تاكنون وجود موجودات زنده عاقل در غير زمين اثبات نشده است ولي با تفكر و شواهد علمي مي‌توان گفت كه در كرات ديگر حيات وجود دارد پس معقول نيست كه بگوييم ما تنها ساكنان اين جهان بزرگ هستيم.[15]
عبدالغني الخطيب طي يك بحث مفصل، موضوع وجود زندگي در كرات ديگر را از سه جهت (عقلي ـ علمي ـ قرآني) مورد بررسي قرار داده است.
از جهت عقلي استدلال مي‌كند كه : اگر در فضاي كرات به وسعت آسمانها، آفريده‌اي نباشد بر حكمت خدا شايسته نيست كه آنها را خالي بگذارد... عقل تيزبين اين امر را بعيد مي‌داند و معتقد است كه در فضاي هستي آفريدگان ديگر هستند كه مانند موجودات زميني زندگي مي‌كنند.[16] و از نظر علمي استدلال مي‌كند كه : سراسر جهان هستي از حيث تركيب و ساختمان و نظم شبيه به هم هستند واين نشان مي‌دهد كه ايجاد كننده آنها يكي است و ماده آنها همانند است و موجودات آنها همانند موجودات زمين‌اند... اگر دانشمندان نتوانسته‌اند اين موجودات زنده را ببينند و به آن يقين حاصل كنند به اين معنا نيست كه منكر وجود هستي در ستارگان باشند ممكن است دانشمدان ديگر بتوانند با وسايل خود اين مجهول را كشف كنند و به وجود زندگي در كرات ديگر يقين آورند.[17]

اسرار علمي:

در اينجا آيات را به صورت جداگانه مي‌آوريم نظرات مفسران و صاحب‌نظران را در مورد آنها مرور مي‌كنيم:
الف :
« و من آياته خلق السموات و الارض و ما بث فيهما من دابة‌» [18]
« و از آيات او آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جنبندگان در آنها خلق كرده است و منتشر نموده است»
علامه طباطبائي(ره) در ذيل آيه فوق مي‌فرمايد:
« ظاهر آيه اين است كه در آسمانها خلقي از جنبندگان (دواب) مثل روي زمين وجود دارد و اگر كسي بگويد كه منظور از جنبندگان آسمان ملائكه هستند مردود است چرا كه كلمه «دواب» بر ملائكه اطلاق نشده است.»[19]
و صاحب تفسير نمونه مي‌نويسد:
« كلمه « دابة » شامل موجودات ذره‌بيني تا حيوانات غول پيكر مي‌شود... و اين آيه دلالت بر وجود انواع موجودات زنده در آسمان‌ها دارد اگر چه هنوز دانشمندان به صورت قاطعي در اين زمينه قضاوت نمي‌كنند و سربسته مي‌گويند در ميان كواكب آسمان به احتمال قوي ستارگان (سياره‌هاي ) زيادي هستند كه داراي موجودات زنده‌اند ولي قرآن با صراحت اين حقيقت را بيان مي‌دارد كه در پهنه آسمان نيز جنبندگان زنده، فراوان وجود دارد.» [20]
در حديثي از حضرت علي(ع)‌آمده است:
« هذه النجوم التي في السماء مدائن مثل المدائن التي في الارض مربوطة كل مدينة الي عمود من نور.»[21]
« اين ستارگاني كه در آسمان است شهرهايي همچون شهرهاي زمين هستند، هر شهري با شهر ديگر (هر ستاره‌اي با ستاره ديگر) با ستوني از نور مربوط است»
عبدالرزاق نوفل پس از ذكر يك مقدمه طولاني و نقل و قول‌هاي مختل فاز دانشمندان در مورد وجود حيات در سيارات ديگر مي‌نويسد:
قرآن كريم ده‌ها قرن قبل خبر از وجود حيات و جنبندگان در آسمان‌ها مي‌دهد همانگونه كه در زمين هستند و سپس به آياتي از جمله، آيه 29 سوره شوري استشهاد مي‌كند و از آن نتيجه مي‌گيرد كه خداوند مي‌تواند اهل آسمان‌ها و زمين را در يك جا جمع كند.[22]
عبدالغني الخطيب نيز با استدلال به آيه فوق در مورد وجود موجودات در كرات ديگر به نقل قول از ديگران مي‌پردازد و مي‌نويسد[23]:
زمخشري در تفسير خود مي‌گويد:
بعيد نيست در آسمان‌ها حيواناتي كه بر روي زمين راه مي‌روند آفريده شده باشد.[24]
و ابوالسعود در تفسير خود مي‌گويد: يا در آسمان حيواني آفريده شده باشد كه در آنجا مانند انسان در زمين راه برود.
فخر رازي هم بعيد نمي‌داند كه : خدا در آسمانها انواعي از حيوانات را آفريده باشد كه مانند مردمان روي زمين (در آسمان‌ها ) راه بروند.[25]
آية الله حسين نوري با ذكر اين نكته كه اخيرا برخي از دانشمندان فضايي شوروي اعلام كردند كه در كهكشان ما دست كم 1000 ميليون كره قابل زندگي وجود دارد، مي‌نويسد:
« جالب اينكه از اين موضوع مهم در حدود چهارده قرن قبل قرآن مجيد با صراحت خبر مي‌دهد»
و سپس به آيه فوق (شوري/29) استدلال كرده و دو نكته از آن برداشت مي‌كند:
1ـ در آسمان‌ها نيز مانند زمين موجودات زنده وجود دارد.
2ـ هر موقع كه مشيت خدا اقتضا كند سكنه كرات آسماني و زمين با يك ديگر ملاقات خواهند كرد.[26]
و نيز در مقدمه كتاب اعجاز قرآن كه منسوب به علامه طباطبائي (ره) است، به همين آيه (شوري/29) در مورد وجود موجودات زنده در جهان بالا استدلال شده است.[27]
يكي از نويسندگان نيز با ذكر آيات فوق (شوري /29 ـ نحل /53 ـ نور /45) در مورد وجود جانوران در آسمان و حتي وجود گياهان و خانه‌سازي (بروج/2) استدلال كرده است. [28]

بررسي :

در مورد انطباق ايه فوق ( شوري / 29) با وجود حيات و موجودات زنده در كرات ديگر تذكر چند نكته لازم است:
1ـ واژه «سماء» و «سموات» در قرآن به چند معنا به كار مي‌رود: جهت بالاـ كرات آسماني ـ جو زمين و ....[29]
تفسير آيه فوق به وجود موجودات زنده در كرات ديگر وقتي صحيح است كه ثابت كنيم كلمه « سموات » در آيه مورد بحث به معناي كرات آسماني مي‌آيد.
در حالي كه ممكن است كسي احتمال دهد كه « سموات » در آيه فوق طبقات جو اطراف زمين است و مرد از دابة موجودات ريز ذره‌بيني (مثل ويروسها و ...) و درشت (مثل پرندگان) است كه در فضاي اطراف ما پراكنده‌اند. اما با اين حال مي‌توان گفت كه ممكن است مراد از آيه هر دو تفسير ( كرات آسماني و طبقات جو زمين ) باشد.
2ـ با توجه به اينكه هنوز وجود موجودات زنده در كرات ديگر از لحاظ علمي اثبات نشده و به صورت يك احتمال قوي از آن ياد مي‌شود لذا نمي‌توان به صورت قطعي، تفسير اول (وجود موجودات زنده در كرات ديگر ) را به قرآن نسبت داد و اين تفسير احتمالي هم اعجاز علمي قرآن را اثبات نمي‌كند.
3ـ اگر احتمال دوم(وجود موجودات ريز و درشت در جو اطراف زمين ) را بپذيريم آيه فوق در قسمت حيوانات درشت (مثل پرندگان ) بيان يك واقعيت خارجي است كه همه بتوانند در فضا پرواز كنند اما در قسمت موجودات ريز ذره‌بيني با توجه به عدم اطلاع مردم عرب صدر اسلام از آنها مي‌توان گفت كه نوعي رازگويي علمي است كه علوم جديد بدان دست يافته است.
ولي با توجه به احتمالي بودن تفسير فوق و اينكه اين مطلب از نوع يافتن مصداق جديد براي كلمه « دابة » است نمي‌توان آن تفسير و معنا را در شمار اعجاز علمي قرآن به حساب آورد.

ب ـ آياتي كه تعبير « مشارق و مغارب » و « العالمين» دارد:

برخي از صاحب‌نظران از تعبير « مشارق ومغارب» (معارج / 40 - صافات /5) در قرآن و نيز از كلمه « العالمين» (جهانها) كه هفتاد و سه مرتبه در قرآن آمده است، خواسته‌اند استفاده كنند كه :
« قرآن مجيد با صراحت اعلام مي‌كند كه خدا پروردگار چندين جهان است. و اينكه خورشيدهاي فراوان ديگري وجود دارد كه آنها هم نورافشاني مي‌كنند و مشرق و مغرب دارند.»[30]
ايشان مي‌نويسند:
« باري كلمات مشارق، مغارب و العالمين، به خوبي ما را روشن مي‌گرداند كه تعداد فراواني خورشيد و جهان وجود دارد كه همانطوري كه ما تحت پرورش و ربوبيت خداود قرار داريم آنها نيز مشمول عنايت و ربوبيت خدا هستند اما هنوز بشر نتوانسته است حقايق آن عوالم را درك كند و به همنوعان خود عرضه كند و با تمدن‌هاي ديگر مقايسه و ارزيابي نمايد.»[31]

بررسي:

1ـ كلمه « العالمين » جمع عالم و از ريشه « العلم» به معني اثر و نشانه است و لذا به نشانه‌هاي راهها و پرچمها سپاه نيز علم گويند. اما در مورد اينكه به جهان « عالم » گويند و در قرآن تعبير « عالمين» آمده چند احتمال وجود دارد.
اول : اينكه عالم نام تمام انسانها و موجودات جهان باشد چرا كه نشانه‌هايي است كه دانسته مي‌شود و بوسيله آن خدا شناخته مي‌شود (جهان‌ها).
دوم : مقصود عالم جن، عالم انسان، عالم آب و ... باشد(جهانيان).
سوم: مقصود انسانهاي عالم و فاضل باشد(جهانيان).[32]
برخي از مفسران نيز در مورد كلمه « العالمين » مي‌نويسند: « مجموعه‌اي از موجودات مختلف كه داراي صفات مشترك و يا زمان و مكان مشترك هستند مثلاً مي‌گوييم عالم انسان و عالم حيوان و عالم گياه و يا مي‌گوييم عالم شرق و عالم غرب و عالم امروز و عالم ديروز... و هنگامي كه عالم جمع بسته مي‌شود اشاره به تمام مجموعه‌ةاي اين جهان است.»[33]
صاحب تفسير المنار، عالمين را تنها شامل انسانها مي‌داند واين مطلب را از امام صادق(ع) نقل مي كند.[34]
با توجه به مطالب فوق نمي‌توان به صورت قطعي ادعا كرد كه مراد از « عالمين » همان « جهان‌ها» باشد كه هر جهان شامل خورشيد، زمين و موجوداتي مثل انسان باشد چرا كه اين مطلب از كلمه « عاليمن » در نمي‌آيد ( هر چند كه ممكن است در جاي خود مطلب درستي باشد). بلي مي توان يك مطلب را به صورت يك احتمال در كلمه « عالمين » مطرح كرد.
2ـ در مورد تعبير « مشارق و مغارب» هم با توجه به گردش زمين به دور خورشيد و اين كه از نظر علمي هر لحظه مشرق و مغرب جديدي داريم، چند احتمال وجود دارد:
الف ـ به تعداد روزها مشرق و مغرب داريم و روايتي از علي (ع) نيز اين معنا را تأييد مي‌كند.
ب ـ به تعداد مكانها در زمين مشرق و مغرب داريم.[35]
پس تعبير مشارق و مغارب قرآن دليلي بر وجود كرات مسكوني ديگر و موجودذات زنده در آنها نيست.

ج ـ آياتي كه تعبير « من في السموات » و « ما في السموات » و امثال آنها دارد:

يكي از صاحب‌نظران مي‌نويسد: با وجود اين مي‌توانيم بگوييم عقل متفكر منحصر به اين عالم هستي نيست زيرا موجود شبيه انسان در بعضي از ستارگان (سيارات) ديگر نيز يافت مي‌شود در حالي كه تنها در كهكشان ما بر حسب محاسبات رياضي احتمالي، تعداد ستارگان از دو ميليون كمتر نيست و از نقطه نظر ديني، بدون شك شبيه انسان در غير زمين وجود دارد به اين سخن خداوند متعال توجه بفرماييد:
« قل ربي يعلم القول في السماء و الارض و هو السميع العليم»[36]
« (اما پيامبر) گفت: پروردگار من همه سخنان را چه در آسمان باشد و چه در زمين مي‌داند او شنوا و داناست.»
و نيز مي‌فرمايد:
« يسئله من في السموات و الارض كل يوم هو في شان» [37]
« تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مي‌كنند و او هر روز در شأن و كاري است.»[38]
از جمله كساني كه به اين آيات درمورد وجود حيات و موجودات زنده در آسمان‌ها استدلال كرده است عبدالرزاق نوفل است.[39]
عبدالغني الخطيب نيز به برخي از آيات فوق استدلال كرده است و سپس مي‌نويسد:
«پس كلمه (‌ما في السموات و من في الارض) به طور كلي و عمومي كلمه، به آفريده‌هاي دانايي مخصوصا به فرشتگان اشاره مي‌كند.»[40]
تذكر: احتمال وجود انسانهايي شبيه ما، در كرات ديگر از نظر علمي قابل توجه است اما آنچه كه ايشان به طور قطعي از اين آيات استفاده مي‌كند صحيح به نظر نمي‌رسد و حداكثر مي‌توان به صورت يك احتمال در كنار احتمالات ديگر ذكر شود و آياتي كه مورد استشهاد قرار گرفته است بر مطلب ايشان دلالت صريح ندارد بلكه ظهور در آن مطلب هم ندارد چرا كه ممكن است مراد از « من» (كساني ) و « قول» (سخن) اعم از سخن انسان و غير انسان باشد يعني مراد سخن فرشتگان و اجنه و انسان‌ها و سؤال و درخواست آنها از خدا باشد كه انسان‌ها در زمين و بقيه در آسمان‌ها هستند.

د: « لايسمعون الي الملا الاعلي » [41]

يكي از نويسندگان اين آيه را اينگونه ترجمه كرده است: « به طوري كه نمي‌توانند به سوي مردم بالاتر گوش فرا دارند»
سپس به اين آيه در مورد «وجود موجودات زنده در كرات ديگر» استدلال كرده است و مي‌نويسد:
« با وجود اكتشافات علمي متعدد، در مورد وجود زندگي در كرات ديگر شكي باقي نمانده است. در زمان نزول قرآن، دانش بشري تا حدي رسيده بود كه زمين را مركز عالم پنداشته و تمام ستارگان،‌ماه و خورشيد را دور زمين در حال گردش مي‌پنداشتند. مردم آن زمان،‌ستارگان را ميخ‌هاي نوراني آسمان مي‌پنداشتند: در زمان اگر گفته مي‌شد در ستارگان ديگر زندگي وجود دارد گوينده را ديوانه مي‌انگاشتند. در چنين زماني اين آيات نازل شد و به انسان‌ها اعلام كرد كه در ستارگان و كرات ديگر موجودات زنده، حتي قوي‌تر و پيش‌رفته‌تر از انسان‌هاي زمين وجود دارد.»[42]
تذكر: در مورد كلمه « الملأ الاعلي » در تفاسير اينگونه آمده است: « ملأ اعلي به معني فرشتگان عالم بالاست زيرا « ملأ» در اصل به جماعت و گروهي گفته مي‌شود كه بر نظر واحدي اتفاق دارند و چشم ديگران را با اين هماهنگي و وحدت پر مي‌كنند...
ولي هنگامي كه توصيف به « اعلي » مي‌شود اشاره به ملائكه كرام و فرشتگان والا مقال حق است.»[43]
ولي نويسنده سطور بالا معلوم نيست كه در ترجمه آيات قرآن به چه منبع لغوي يا تفسيري استناد كرده كه « الملأ الاعلي» را به معناي « مردم بالاتر » آورده است. و لذا هر چند اصل سخن ايشان قابل توجه است اما استناد ايشان به آيه فوق صحيح به نظر نمي‌رسد.

هـ ـ « الله الذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهن»[44]

« خدا همان كسي است كه هفت آسمان و همانند آنها ( هفت ) زمين آفريد. »
دكتر موريس بوكاي با استدلال به آيه فوق و آياتي كه كلمه « العالمين » دارند مي‌نويسد:
« بنابراين آسمانها متعددند و زمين‌ها نيز و اين يكي از بزرگترين شگفتيهاي خواننده جديد قرآن است كه در متني از آن زمان اعلام اين مطلب را بيابد كه زمين‌هايي مانند زمين ما مي‌توانند در جهان يافت شوند كه انسان‌ها هنوز در زمان ما نتوانسته‌اند وارسي كنند.»[45]
و سپس با ذكر تعدد جهان‌ها و اينكه در كهكشان ما احتمالاً بايد نيمي از صد ميليارد ستاره، مانند خورشيد، داراي منظومه سياره‌اي باشند، مي‌نويسد:
« منظومه‌هاي سياره‌اي، با وضوح تمام به وفور در جهان پراكنده‌اند منظومه شمسي و زمين يگانه نيست... و در نتيجه زندگي همانند سياراتي كه به آن پناه مي‌دهند در تمام جهان آنجاهايي كه شرايط لازم براي شكفتگي و بسط يافت شود پخش گرديده است.»[46]

بررسي :

در مورد كلمه « مثلهن » ( زمين مثل آسمانها ) مفسران بسيار سخن گفته‌اند كه آيا مراد شباهت در تعداد يا شباهت در تركيب و ... است.[47]
بر فرض كه ثابت شود تعداد هفت زمين ( يا تعداد كثيري زمين ) در جهان وجود دارد اين مطلب به صورت قطعي ثابت نمي‌كند كه در آنها هم موجودات عاقلي مثل انسان‌ها وجود داشته باشد و فقط احتمال حيات در آنها تقويت مي‌شود.

جمع‌بندي و نتيجه‌گيري:

با توجه به آيات و تفاسير و نكات علمي و بررسي كه از هر آيه نموديم مي‌توانيم بگوييم كه :
اولاً در ميان آيات مطرح شده فقط آيه اول (شوري/29) و آياتي كه « العالمين» در آنها آمده است به صورت احتمالي دلالت بر وجود موجودات زنده در كرات ديگر مي‌كنند.
اما با توجه به اين كه از طرفي احتمالات ديگر در همين آيات وجود دارد و از طرف ديگر وجود موجودات زنده در كره‌اي غير از زمين هنوز به اثبات نرسيده است پس نمي‌توان به صورت قطعي اين تفسير (وجود موجودات زنده در كرات ديگر) را به آيات فوق نسبت داد.
در نتيجه اين آيات بر اساس يك تفسير احتمالي نوعي رازگويي علمي از آينده است كه هنوز مطلب علمي آن توسط دانشمندان به اثبات نرسيده است پس نمي‌توان گفت كه اين ايات دلالت بر اعجاز علمي قرآن دارد. مگر آنكه وجود موجودات زنده ( و بويژه عاقل) در كرات ديگر به صورت قطعي در حوزه علوم تجربي ثابت شود.

منابع و پي‌نوشت‌ها

[1]شورا / 29 .
[2] رحمن /29.
[3] نحل /49.
[4] اسراء / 44.
[5] طلاق /12.
[6] انبياء/4.
[7] صافات / 6ـ 8.
[8] ترجمه اين آيه از : مهندس جعفر رضايي‌فر، قرآن و آخرين پديده‌هاي علمي، ص 133.
[9] براي اطلاعات بيشتر از هيئت جديد و قديم ر.ك: مبحث حركت خورشيد در همين نوشتار.
[10] ايزاك آسيموف، اكتشافات قرن بيستم (سيارات)، ص 67ـ68، ترجمه علي رضا توكلي صابري.
[11] استاد حسين نوري، دانش عصر فضل، ص 168 به نقل از اطلاعات، 7/7/1343.
[12] استاد حسين نوري، دانش عصر فضا، ص 168، از دانستني‌هاي جهان علم،‌ 227 نقل مي‌كند.
[13] همان، ص 167.
[14] القرآن و العلم الحديث ، ص 200 ـ 214.
[15] همان، ص 209.
[16] قرآن و علم امروز، ص 221 ـ 222 و دراصل عربي كتاب: اضواء من القرآن علي الانسان و نشأة الكون ، مكتبة دارالفتح، دمشق 1390 هـ ، ص 228.
[17] همان، ص 222 و 223.
[18] شوري /29.
[19] برگرفته از الميزان، ج 18، ص 58.
[20] برگرفته از تفسير نمونه، ج 20، ص 436ـ439.
[21] سفينة البحار. ج 2، ص 574ماده « نجم» از تفسير علي بن ابراهيم نقل مي‌كند.
[22] القرآن و العلم الحديث ، ص 214 ـ 216.
[23] قرآن و علم روز، ص 229.
[24] الكشاف ، ج 4، ص 225، المكتب الاعلام الاسلامي، قم ، 1416 ق.
[25] فخر رازي، التفسير الكبير، ج 27، ص 171، طبع سوم ، بي‌تا، بي‌نا، بي‌جا.
[26] دانش عصر فضا، ص 168ـ169.
[27] استاد علامه سيد محمد حسين طباطبائي، اعجاز قرآن، ص 15، ويراسته علي رضا ميرزا محمد.
[28] عباسعلي محمودي، ساكنان آسمان از نظر قرآن ،ص 95ـ99.
[29] ر.ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 165ـ166.
[30] ر.ك: مصطفي زماني،‌پيشگويي‌هاي علمي قرآن، ص 34ـ35، انتشارات پيام اسلام،‌1350 ش.
[31] ر.ك: مصطفي زماني،‌پيشگويي‌هاي علمي قرآن، ص 34ـ35، انتشارات پيام اسلام،‌1350 ش.
[32] ر.ك: مفردات راغب اصفهاني، ماده علم.
[33] ر.ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 30.
[34] تفسير المنار، ج 1، ص 51.
[35] ر.ك: تفسير نمونه، ج 25، ص 45 و نيز اطيب البيان، ج 13، ص 198 وتفسير صافي، ج 5، ص 229 و نورالثقلين،‌ج 5، ص 420.
[36] انبياء/4.
[37] رحمن /29.
[38] ر.ك: دكتر محمد جمال الدين الفندي، شگفتيهاي اعجاز در قرآن كريم، ترجمه سيد حسين ميردامادي، انتشارات بنياد پژوهشهاي اسلامي، آستان قدس رضوي، 1371 ش، ص 139ـ140.
[39] القرآن و العلم و الحديث ، ص 215.
[40] عبدالغني الخطيب ، قرآن و علم امروز، ص 228ـ238، ترجمه دكتر اسدالله مبشري. (عبارت فوق در ص 230 است.)
[41] صافات /8.
[42] مهندس جعفر رضايي فر، قرآن و آخرين پديده‌هاي علمي (اعجاز علمي قرآن)، ص 133ـ135.
[43] تفسير نمونه، ج 19، ص 18.
[44] طلاق /12.
[45] مقايسه آي ميان تورات،‌انجيل، قرآن و علم ،‌ص 189ـ192.
[46] همان، ص 198 و 199.
[47] ر.ك: تفسير الميزان، ج 19، ص 326 و نيز تفسير اطيب البيان، ذيل آيه طلاق/12. و نيز بحث هفت آسمان در همين نوشتار.
جمعه 31 شهریور 1391  11:49 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

برج: بناى بلند و شاخص

برج: بناى بلند و شاخص

اين كلمه در زبان فارسى به هر بناى شاخص اعم از قلعه، كاخ، بارو، كوشك و هر ساختمان بلند يا وسيع ديگر گفته مى‌شود و بناهاى تاريخى زيادى در ايران به نام برج معروف هستند؛ در اصطلاح هيئت به منزلگاه ستارگان و نيز به هريك از ماههاى دوازده‌گانه سال در روز شمار شمسى گفته مى‌شود.[108] زبان دانان عرب به دليل وجود همخانواده‌هاى فراوان و در بسيارى موارد ناسازگار با هم[109]، در شناسايى ريشه اين كلمه دچار سردرگمى شده و احياناً براى آن دو اصل مستقل ياد كرده‌اند: ظهور و پناهگاه.[110] برخى نيز جهت برقرارى ارتباط بين اين واژه با ديگر همخانواده‌هاى آن مانند تبرّج به دو شاخصه بلندى و در معرض ديد بودن در تعريف برج اشاره كرده‌اند[111] بعضى هم اصل آن را ظهور دانسته و براى تعميم اين مفهوم به منظور شمول بر همه مشتقات اين ريشه كوشيده‌اند.[112] اين در حالى است كه ريشه شناسان، برج به معناى مورد نظر را از واژگان معرّب شمرده، براى آن سابقه‌اى يونانى و به تبع آن سريانى قائل‌اند.
واژه پِرگِس در يونانى به معناى كنگره‌هاى روى باروى شهر، در زبان سريانى با اندكى تغيير به معناى مناره، كنگره و ماندگاه مسافران و به همين مناسبت در خصوص توقفگاه اجرام آسمانى به كار رفته و به احتمال بسيار اصطلاحى نظامى در شام و عربستان شمالى از مناطق تحت نفوذ روميان بوده و از آن به گويشهاى آرامى و سپس عربى پا گذاشته وبا پذيرش قواعد جمع عربى به شكل بروج در قرآن به كار رفته است.[113]
واژه برج در عربى نيز مانند فارسى كاربردى وسيع داشته، بر هر بناى شاخص اطلاق مى‌شود.[114] مطالعه سير تاريخى اين واژه در كتابهاى لغت نشان مى‌دهد كه برج در آغاز تنها بر باروهاى ساخه شده بر گوشه‌هاى ديوارهاى شهر، قلعه‌ها و كاخها اطلاق مى‌شده[115] و سپس دچار توسعه معنايى شده[116]، بر خود آن بناها نيز صرف نظر از وجود بارو گفته شده است.[117]
واژه برج به شكل جمع مكسّر (بروج) 4 بار در قرآن آمده كه تنها يك مورد آن به معناى مورد نظر است (نساء/ 4، 78) و بقيه موارد به برجهاى آسمان به معناى منزلگاه ستارگان ارتباط دارد. (‌=>‌بروج) افزون بر واژه بروج، كليدواژه‌هاى «صرح: خانه و بناى مرتفع و قابل ديد» [118]، «قصر* و صحن و سرا» [119]و نيز «برج و قلعه» [120]، «حصن: مكان و بناى بلند و غير قابل دسترس[121] و محفوظ و مطمئن[122] و نيز دژ دفاعى» [123]، «صياصى: دژهاى دفاعى و غير قابل نفوذ[124] و نيز قصر» [125]، «مصانع: قلعه و حصن» [126] و «قصر: كاخ بلند و محكم و استوار» [127] نيز در مواردى به برج معنا شده يا در تعريف برج از آنها ياد شده است.[128] در واقع تفكيك چندان مشخصى بين برج و ديگر بناهاى مشابه در قرآن برقرار نشده و مفسران نيز در بسيارى موارد هر واژه را به ديگرى معنا كرده و تفاوت چندانى بين آنها نديده‌اند.[129] اين نابسامانى در تعريف واژگان تا اندازه زيادى متأثر از وضعيت زندگى عرب شمال در دوره قبل از اسلام است كه عمدتاً در خيمه‌ها يا خانه‌هاى بسيار ابتدايى زندگى كرده و ساختمانهاى شاخص در زندگى آنها كاربرد چندانى نداشته، تنها در حين مسافرت به مناطق اطراف از جمله شام و يمن و ايران به چنين بناهايى برمى‌خورد يا در ارتباط با برخى اقوام مهاجر مانند يهوديان كه در چنين بناهايى زندگى مى‌كردند يا در موقعيتهاى جنگى از آنها استفاده مى‌كردند با چنين بناهايى آشنا مى‌شود؛ ازاين‌رو عمده واژگان مربوطه را نيز از زبانهاى پيرامونى به استعاره گرفته و به طور طبيعى تفاوتهاى كاركردى هر بنا را مورد توجه ويژه قرار نداده، همه را به نوعى يكسان مى‌شمرد.[130]
آيه 78 نساء/ 4 به ناگزيرى مرگ براى انسانها هر چند در برجهاى محكم و استوار پناه برند، اشاره دارد: «اَينَما تَكونوا يُدرِككُمُ المَوتُ ولَو كُنتُم فى بُروج مُشَيَّدَة» . روشن است كه منظور از برج در آيه الزاماً بنايى ويژه و متفاوت با قلعه، قصر و... نيست، بلكه هرگونه ساختمان محكم و به ظاهر نفوذناپذير مورد نظر است.[131] برخى نيز احتمال داده‌اند كه بروج* در اين آيه نيز به معناى برجهاى آسمان است و آيه گوياى آن است كه انسان حتى اگر به آسمان يا كرات آن پناه برد باز در نهايت مرگ او را خواهد ربود.[132] مفسران معمولا ذيل اين آيه به داستان زنى اشاره مى‌كنند كه همسرش برجى بلند برايش ساخت تا او را از مرگ در امان نگه دارد؛ اما آن زن سرانجام با زهر عنكبوتى كه توانسته بود از برج بالا رود كشته شد.[133] در نمونه ديگرى از آيات برخوردارى اقوام گذشته از كاخهايى در دشت وكوهستان (اعراف/ 7، 74) و نيز بناهاى مرتفع قوم عاد بر بالاى بلنديها (شعراء/ 26، 129)[134] ياد شده و به آثار بر جاى مانده از گذشتگان و از جمله بناهاى بلند و محكم و استوار كه امروز تهى از ساكنان خويش، ويران گشته[135] اشاره شده است: «فَكَاَيِّن مِن قَريَة اَهلَكنـها وهِىَ ظالِمَةٌ فَهِىَ خاوِيَةٌ عَلى عُروشِها وبِئر مُعَطَّـلَة و قَصر مَشيد» . (حجّ/ 22، 45)
در مجموعه ديگرى از آيات از برخى كافران اهل كتاب ياد شده كه تنها از درون مناطق امن و از پشت ديوارهاى بلند به مقابله با پيامبر برخاسته، شهامت رويارويى با وى را ندارند. (حشر/ 59‌، 14)[136] آنان گمان مى‌كنند كه بناهاى محكم و استوارشان مى‌تواند ايشان را در برابر خداوند محافظت كند: «ظَنّوا اَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصونُهُم مِنَ اللّهِ» . (حشر/59‌، 2) سرانجام خداوند مسلمانان را بر آنان چيره ساخته، آنان را از پناهگاههايشان[137] بيرون آورد و برخى را كشتند و ديگران را اسير كردند: «واَنزَلَ الَّذينَ ظـهَروهُم مِن اَهلِ الكِتـبِ مِن صَياصيهِم وقَذَفَ فى قُلوبِهِمُ الرُّعبَ فَريقـًا تَقتُلونَ وتَأسِرونَ فَريقـا» . (احزاب/ 33، 26) مفسران آيات سوره حشر را در شأن بنى نضير[138] و آيه احزاب را در شأن بنى قريظه[139] شمرده‌اند.
در آيه ديگرى از ماجراى ستيزه‌جويى فرعون با خداوند ياد شده است. وى از وزيرش مى‌خواهد كه برايش بنايى بزرگ و بلند[140] بسازد تا بر فراز آن رود و از وجود معبودى غير از خود آگاه گردد، گرچه احتمال وجود چنين خدايى را دور از ذهن شمرده، موسى را دروغگو مى‌پندارد: «يـاَيُّهَا المَلاَُ ما عَلِمتُ لَكُم مِن اِلـه غَيرى فَاَوقِد لى يـهـمـنُ عَلَى الطّينِ فَاجعَل لى صَرحـًا لَعَلّى اَطَّـلِعُ اِلى اِلـهِ موسى واِنّى لاََظُنُّهُ مِنَ الكـذِبين» . (قصص/28، 38 و نيز نك: غافر/ 40، 36 ـ 37). مفسران در تكميل اين داستان چنين افزوده‌اند كه فرعون پس از اتمام بناى برج بر فراز آن رفته، تيرى به آسمان رها كرد و چون خون‌آلود بازگشت، ادعا كرد كه بر خداى موسى چيره گشته است.[141] مفسران ذيل آيه 26 نحل/ 16 نيز داستان مشابهى از نمرود ذكر كرده‌اند. در اين آيه از ناكارآمدى مكر برخى گذشتگان و فروپاشى آنان از اساس و بنيان ياد شده است: «قَد مَكَرَ الَّذينَ مِن قَبلِهِم فَاَتَى اللّهُ بُنيـنَهُم مِنَ القَواعِدِ» . گفته شده كه اين آيه درباره برج بابل[142] است كه نمرود آن را براى رويارويى با خداوند ساخته بود؛ ولى سرانجام به فرمان خدا فرو ريخت.[143] اين برج در منابع اسلامى داراى 5000 ذراع طول و 3000 ذراع عرض دانسته شده است.[144]
در ماجراى ملاقات سليمان و ملكه سبأ از محلى با تعبير «صَرْح» ياد شده كه سليمان از ملكه مى‌خواهد در آن پا گذارد: «قيلَ لَهَا ادخُلِى الصَّرحَ» . (نمل/ 27، 44) منظور از صرح را خانه بلند و برجسته و شاخص دانسته‌اند.[145] قرآن كريم در ادامه آيه اين مكان را كاخى ساخته شده از بلور دانسته است: «صَرحٌ مُمَرَّدٌ مِن قَوارير» (نمل /27،44).[146]

منابع

بصائر ذوى التمييز فى لطائف الكتاب العزيز؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ ترتيب كتاب العين؛ تفسير المنار؛ تهذيب اللغه؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه؛ قاموس كتاب مقدس؛ كتاب مقدس؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع‌البحرين؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ المصباح المنير؛ معجم الفاظ القرآن؛ معجم ما‌استعجم من اسماء البلاد و المواضع؛ معجم مقاييس اللغه؛ المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام؛ النكت والعيون، ماوردى؛ واژه‌هاى دخيل در قرآن مجيد.
محمد جواد معمورى




[108]. لغت نامه، ج‌3، ص‌3919‌ـ‌3920، «برج».
[109]. لسان العرب، ج‌1، ص‌359، «برج».
[110]. مقاييس اللغه، ج‌1، ص‌238، «برج»؛ بصائر ذوى التمييز، ج‌2، ص‌234.
[111]. لسان العرب، ج‌1، ص‌359، «برج».
[112]. التحقيق، ج‌1، ص‌242 - 243، «برج».
[113]. واژه‌هاى دخيل، ص‌140‌ـ‌141.
[114]. لسان العرب، ج‌1، ص‌359، «برج».
[115]. ترتيب العين، ص‌74، «برج».
[116]. الصحاح، ج‌1، ص‌299، «برج».
[117]. مقاييس اللغه، ج‌1، ص‌238؛ مجمع البحرين، ج‌1، ص‌176، «برج».
[118]. مقاييس اللغه، ج‌1، ص‌238؛ المصباح، ص‌337، «برج».
[119]. تهذيب اللغه، ج‌4، ص‌237، «صرح».
[120]. التحقيق، ج‌6‌، ص‌221، «صرح».
[121]. المصباح، ص‌139، «حصن».
[122]. مقاييس اللغه، ج‌1، ص‌238، «برج».
[123]. الصحاح، ج‌1، ص‌299، «برج».
[124]. لسان العرب، ج‌1، ص‌359، «برج».
[125]. تهذيب اللغه، ج‌12، ص‌265،«صيص».
[126]. لسان العرب، ج‌1، ص‌359؛ المفصل، ج‌5‌، ص‌454، 520‌.
[127]. جامع البيان، مج‌10، ص‌17، ص‌238 - 239؛ معجم الفاظ القرآن، ج‌2، ص‌373.
[128]. روض‌الجنان، ج6‌، ص25؛ مجمع البحرين، ج‌1، ص‌176، «برج».
[129]. تفسير ماوردى، ج‌1، ص‌507‌؛ كشف‌الاسرار، ج‌2، ص‌591 - 592‌؛ مجمع البيان، ج‌7، ص‌398؛ ج8‌، ص‌815‌.
[130]. المفصل، ج‌5‌، ص‌447‌ـ‌456؛ واژه‌هاى دخيل، ص‌140 - 141، 179.
[131]. مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌120؛ روض الجنان، ج‌6‌، ص‌25؛ تفسير المنار، ج‌5‌، ص‌266.
[132]. بصائر ذوى التمييز، ج‌2، ص‌234؛ الدرالمنثور، ج‌2، ص‌595‌؛ روح المعانى، مج‌4، ج‌5‌، ص‌129.
[133]. جامع‌البيان، مج‌4، ج‌5‌، ص‌236‌ـ‌237؛ كشف الاسرار، ج‌2، ص‌600‌ـ‌601‌؛ الدرالمنثور، ج‌2، ص‌330.
[134]. التبيان، ج‌8‌، ص‌44‌ـ‌45.
[135]. جامع البيان، مج‌10، ج‌17، ص‌236؛ الدرالمنثور، ج‌6‌، ص‌61‌.
[136]. جامع البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌61‌؛ مجمع البيان، ج‌9، ص‌396.
[137]. بصائر ذوى التمييز، ج‌2، ص‌472.
[138]. جامع‌البيان، مج14، ج28، ص36‌ـ‌39؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌386‌ـ‌387.
[139]. السيرة النبويه، ج‌3، ص‌249 ـ0 25؛ جامع‌البيان، مج‌11، ج‌21، ص‌181 ـ 186.
[140]. كشف الاسرار، ج‌7، ص‌305‌ـ‌306؛ مجمع البيان، ج‌7، ص‌398؛ ج‌8‌، ص‌815‌.
[141]. جامع البيان، مج‌11، ج‌20، ص‌96؛ كشف الاسرار، 305.
[142]. كتاب مقدس، تكوين 11 : 1‌ـ‌9؛ قاموس كتاب مقدس، ص‌155.
[143]. جامع‌البيان، مج‌8‌، ج‌24، ص‌130؛ تفسير قرطبى، ج10، ص65‌؛ روح‌المعانى، مج8‌، ج14، ص‌185.
[144]. معجم ما استعجم، ج‌1، ص‌219؛ تفسير قرطبى، ج‌10، ص‌69‌.
[145]. بصائر ذوى المتييز، ج‌3، ص‌409.
[146]. جامع البيان، مج‌11، ج‌19، ص‌209؛ مجمع البيان، ج‌7، ص‌351.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:49 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بروج: برجهاى آسمان

بروج: برجهاى آسمان

واژه برج در فارسى و عربى مشترك و در فارسى ميانه نيز وجود داشته است.[1] بناى مرتفع، استوار و قلعه مانند را برج گويند[2]؛ همچنين به هريك از12 خانه فرضى خورشيد (منطقة‌البروج)، برج اطلاق مى‌شود.[3] اين واژه در عربى، در معانى گوناگونى مانند دژ، كاخ[4]، ستاره بزرگ و درخشان[5]، گشادى چشم[6]، فاصله ميان دو ابرو[7] به كار رفته است. وجه اشتراك همه اين معانى را مى‌توان ظهور و ارتفاع دانست.[8]
واژه‌شناسان معاصر آن را از اصلى يونانى‌ـ‌رومى دانسته‌اند كه از طريق سريانى يا‌آرامى به عربى راه يافته است[9]؛ همچنين احتمال داده‌اند كه واژه‌اى سريانى و اصطلاحى نظامى بوده كه روميان آن را در شام و عربستان رواج داده‌اند و از آنجا وارد گويشهاى آرامى و سپس عربستان جنوبى شده است.[10] اين لفظ در عبرى هم به معناى منزلگاه است و براى منازل آفتاب به كار مى‌رفته كه اشاره به 12‌برج منطقة البروج است و در يهودا، مظهر عبادت بت‌پرستانه بوده‌است.[11]
تقسيم آسمان به برجها، نخستين بار در بين‌النهرين و اواخر دوره بابلى انجام گرفته و از آنجا به يونان راه يافته است.[12]
در يونان باستان مسير ظاهرى حركت خورشيد بين ستارگان در يك سال به 12 قسمت مساوى (برج) تقسيم مى‌شده است. هر برج را نيز با صورت فلكى محاذى آن كه غالباً نشان حيوانى بوده، مى‌خواندند و ازاين‌رو، دايرة‌البروج، در يونانى به دايره حيوانات تعبير شده است.[13] مدارهاى ماه و ستارگان نيز تقريباً با دايرة‌البروج هم صفحه‌اند و ماه و سيارات همواره در ميان برجها ديده مى‌شوند، بدين سبب برجها از عوامل اصلى احكام نجوم و طالع بينى هستند.[14] نام صورتهاى فلكى منطقة البروج كه از نقطه اعتدال بهارى در مشرق آغاز مى‌شوند، بدين ترتيب است: حَمَل، ثَور، جَوزاء (بروج ربيعيّه)، سَرَطان، اَسَد، سُنبُله (بروج صَيفيّه)، ميزان، عقرب، قوس (بروج خَريفيّه)، جَدْى، دَلو، حُوت (بروج شَتَويّه).[15]
برخى معتقدند بروج دوازده گانه براى عرب جاهلى ناشناخته بود، زيرا آنها در علم هيئت پيشرفته نبودند تا نيازى به ثبت و شناسايى بروج و سير سيارات در آن داشته باشند[16]؛ ولى به اعتقاد برخى ديگر نشانه‌هايى بر آشنايى آنان با آسمان و برجهاى آن وجود دارد، به ويژه اينكه آنان با يهوديان شبه جزيره و مسيحيان در ارتباط بودند و از دانشهاى آنان استفاده مى‌كردند.[17]
واژه بروج (جمع برج) 4 بار در قرآن آمده است و جز يك بار كه به معناى دژ و قلعه است[18] (نساء/4،78) معناى عام ستاره يا برجهاى آسمان* دارد. (حجر/15،16؛ فرقان/25،61‌؛ بروج/85‌،1) البته برخى، بروج در هر 4 آيه را به معناى دژ و قلعه براى دفاع از چيزى دانسته‌اند كه مورد اول مربوط به دژهاى زمينى براى دفاع در برابر دشمنان و سه مورد ديگر مربوط به جايگاه ستارگان است كه دژهايى آسمانى براى دفع شياطين هستند.[19] آيات 16 ـ 17 حجر/15 قرينه‌اى بر تفسير بروج به دژهاى آسمانى شمرده شده است.[20]
نام هشتاد و پنجمين سوره قرآن هم بروج است كه در نخستين آيه آن خداوند به آسمان داراى برجها سوگند ياد كرده است: «والسَّماءِ ذاتِ البُروج» . برخى نيز در تفسير حركت خورشيد* به سوى قرارگاهش در آيه 38 يس/36 به گونه‌اى به برجهاى آسمان اشاره داشته‌اند.[21]
دسته‌اى از مفسران، بروج را اشاره به برجهاى دوازده‌گانه پنداشته‌اند[22] و برخى از ايشان بر اين عقيده‌اند كه آشنايى عرب با نظام حركت خورشيد در ميان برجها و حساب سال از روى آن، سبب شده است كه خداوند بر اثبات وحدانيت خود از شكوه و زيبايى برجهاى آسمان سخن گويد[23]: «و‌لَقَد جَعَلنا فِى‌السَّماءِ بُروجـًا و زَيَّنّـها لِلنّـظِرين» (حجر/15،16)؛ اما ديگران بروج در قرآن را به معناى ستارگان درخشان آسمان دانسته‌اند[24] و برخى بر اين سخن دليل آورده‌اند كه اين‌گونه تصورات درباره هيئت آسمان و ستاره‌ها، سالها پس از نزول آيات به فرهنگ مسلمانان راه يافت[25] و افزون بر آن، بروج دوازده‌گانه يونانى، بروجى اعتبارى‌اند كه يونانيان قديم، نام آنها را از نامهاى خدايان خود گرفته‌اند[26]، بنابراين، اصطلاح و نامگذارى خاص بروج بر اين مجموعه ستارگان خاص بايد از همان تعبير قرآنى گرفته شده باشد؛ نه آنكه اين آيه را بر آن نظرهاى هيئتى تطبيق كنيم.[27]
اقوال ديگرى هم در اين زمينه وجود دارد؛ برخى مراد از بروج را قصرهاى آسمان دانسته‌اند كه از طلاى سرخ و زبرجد سبز و نقره سفيد و گوهر و مرواريد ساخته شده و جايگاه عبادت فرشتگان در آسمانهاست، چنان‌كه مساجد، عبادتگاه انسانها در زمين است.[28] جايگاه ستارگان[29]، درهاى آسمان[30]، 12 امام معصوم[31]، آب‌و ريگ[32] و همچنين درجات آسمانِ روح انسان[33] از ديگر تفسيرها و تأويلها در اين زمينه است. تفسير ديگرى نيز با توجه به معناى لغوى برج ارائه شده، مبنى بر اينكه ساختمانهايى با برج و باروهايى عظيم و فروزان در ستارگان وجود دارد كه اشاره‌اى ضمنى به وجود نوعى ساكن و نگهبان در آنهاست.[34]

منابع

الاختصاص؛ البرهان فى علوم القرآن؛ بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب؛ بيان السعادة فى مقامات العباده؛ پرتوى از قرآن؛ تاريخ نجوم اسلامى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير احسن الحديث؛ تفسير الالفاظ الدخيلة العربية مع ذكر اصلها بحروفه؛ تفسير البصائر؛ تفسير التحرير‌والتنوير؛ تفسير غريب القرآن الكريم؛ تفسير القمى؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ دائرة معارف القرن العشرين؛ رسائل اخوان الصفا و خلان الوفاء؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه؛ فرهنگ تطبيقى عربى با زبان‌هاى سامى و ايرانى؛ فرهنگ كوچك زبان پهلوى؛ قاموس قرآن؛ قاموس كتاب مقدس؛ القاموس المحيط؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ معانى القرآن و اعرابه؛ معجم احاديث المهدى(عج)؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المفصل فى تاريخ العرب قبل‌الاسلام؛ موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و‌العلوم؛ الميزان فى تفسيرالقرآن؛ النكت و‌العيون، ماوردى؛ واژه‌هاى دخيل در قرآن مجيد.
Britanica.

الهه هاديان رسنانى



[1]. فرهنگ كوچك زبان پهلوى، ص‌196، «برج».
[2]. لغت نامه، ج‌3، ص‌3919، «برج».
[3]. همان، ج‌3، ص‌3920.
[4]. مفردات، ص‌115، «برج»؛ كشاف اصطلاحات الفنون، ج‌1، ص‌320.
[5]. مفردات، ص‌115، «برج»؛ كشاف اصطلاحات الفنون، ج‌1، ص‌320.
[6]. الصحاح، ج‌1، ص‌299؛ القاموس المحيط، ج‌1، ص‌283؛ لسان العرب، ج‌3، ص‌359، برج.
[7]. لسان العرب، ج‌1، ص‌359، «برج».
[8]. لسان العرب، ج‌1، ص‌359، «برج».
[9]. فرهنگ تطبيقى عربى، ج‌1، ص‌58‌؛ تفسير الالفاظ الدخيله، ص‌8‌، «برج».
[10]. واژه‌هاى دخيل، ص‌140‌ـ‌141.
[11]. قاموس كتاب مقدس، ص‌175.
[12]. لغت‌نامه، ج‌3، ص‌4035، «بروج».
[13]. Britanica: zodiac
[14]. رسائل اخوان الصفا، ج‌4، ص‌336‌ـ‌337.
[15]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج‌1، ص‌320؛ رسائل اخوان الصفا، ج‌4، ص‌341؛ لغت‌نامه، ج‌3، ص‌3920.
[16]. تاريخ نجوم اسلامى، ص‌140 .
[17]. ر.ك: المفصل، ج‌8‌، ص‌423‌ـ‌435؛ بلوغ الارب، ج‌3، ص‌223‌ـ‌261.
[18]. جامع‌البيان، مج‌4، ج‌5‌، ص‌236؛ زادالمسير، ج‌2، ص‌156؛ تفسير قرطبى، ج‌5‌، ص‌282‌ـ‌283.
[19]. الميزان، ج‌5‌، ص‌7؛ ج‌20، ص‌249.
[20]. جامع البيان، مج‌4، ج‌5‌، ص‌236؛ تفسير قرطبى، ج‌5‌، ص‌182‌ـ‌183.
[21]. التبيان، ج‌8‌، ص‌459؛ تفسير قرطبى، ج‌15، ص‌28؛ غريب القرآن، ص‌271.
[22]. تفسير قمى، ج‌2، ص‌116؛ التبيان، ج‌6‌، ص‌324؛ مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌279؛ ج‌10، ص‌707.
[23]. التحرير والتنوير، ج‌14، ص‌28‌ـ‌29.
[24]. جامع البيان، مج‌8‌، ج‌14، ص‌19؛ مج‌11، ج‌19، ص‌39؛ معانى‌القرآن، ج‌4، ص‌73.
[25]. الميزان، ج‌20، ص‌249؛ پرتوى از قرآن، ج‌30، ص‌303.
[26]. احسن الحديث، ج‌12، ص‌163؛ دائرة معارف القرن العشرين، ج‌2، ص‌98؛ قاموس قرآن، ج‌1، ص‌176 .
[27]. پرتوى از قرآن، ج‌30، ص‌303.
[28]. جامع‌البيان، مج‌8‌، ج‌14، ص‌19؛ مج‌11، ج‌19، ص‌38، زاد‌المسير، ج‌4، ص‌387؛ البرهان فى علوم القرآن، ج‌1، ص‌105.
[29]. تفسير ماوردى، ج‌4، ص‌153؛ مجمع البيان، ج‌10، ص‌707 .
[30]. البصائر، ج‌54‌، ص‌13 .
[31]. الاختـصاص، ص‌223‌ـ‌224؛ معجم احـاديث المهدى        ، ج‌5‌، ص‌486 .
[32]. جامع البيان، مج‌15، ص‌30، ص‌160 .
[33]. بيان السعاده، ج‌4، ص‌243.
[34]
. پرتوى از قرآن، ج‌30، ص‌306.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:49 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نجوم در قرآن

نجوم در قرآن

علی طوافی
تفسير چند آيه قرآن، تاريخ نجوم، لغت نامه قرآني و ...
1) تفسير آيات:

«انّا زَيَّنا السَّماء الدُّنياء بِزينه الكَواكِب[i]» ما آسمان پائين را با ستارگان تزئين كرديم. در اين آيه مي‌گويد «آسمان پائين را با كواكب تزئين كرديم» در حاليكه فرضيه‌اي كه در آن زمان بر افكار دانشمندان حاكم بود مي‌گفت فقط آسمان بالا آسمان ستارگان ثابت است (آسمان هشتم طبق فرضيه بطليموس)ولي چنانكه مي‌دانيم بطلان اين فرضيه اثبات شده و عدم پيروي قرآن از فرضيه نادرست مشهور آن زمان خود معجزه زنده‌اي از اين كتاب آسماني است. نكته جالب ديگر اينكه از نظر علم امروز مسلم است كه چشمك زدن زيباي ستارگان بخاطر قشر هوايي است كه اطراف زمين را فرا گرفته و آنها را به اين كار، وا مي‌دارد و اين، با تعبير «السماء الدنيا» (آسمان پائين) بسيار مناسب است اما در بيرون جو زمين، ستارگان خيره خيره نگاه مي‌كنند و فاقد تلألو هستند.... «والشمس و ضحها و القَمَر اذا تلها[ii]» به خورشيد و گسترش نور آن سوگند و به ماه در آن هنگام كه بعد از آن در آيد «خورشيد» مهم‌ترين و سازنده‌ترين نقش را در زندگي انسان و تمام موجودات زنده زميني دارد. علاوه بر اينكه منبع نور و حرارت است و اين دو از عوامل اصلي زندگي انسان به شمار مي‌روند، منابع ديگر حياتي نيز از آن مايه مي‌گيرند. وزش بادها، نزول بارانها، پرورش گياهان، حركت رودخانه‌ها و آبشارها و حتي پديد آمدن منابع انرژي را همچون نفت و زغال سنگ هركدام اگر درست دقت كنيم، بصورتي با نور آفتاب ارتباط دارد. بطوريكه اگر روزي اين چراغ حياتبخش خاموش گردد، تاريكي و سكوت و مرگ همه جا را فرا مي‌گيرد. «ضحي» در اصل به معني گسترش نور آفتاب است و اين در هنگام است كه خورشيد از افق بالا بيايد و نور آن همه جا را فر گيرد. سپس به آن موقع از روز «ضحي» گفته مي‌شود...

2) تاريخ نجوم در اسلام:

يكي از مباحث مهم در دانشهاي اسلامي، دانش نجوم اسلامي است. اين موضوع بدليل مسايل عبادي مهمي است كه در اين دين وجود دارد. نخستين علومي كه ساكنان بلاد اسلامي به آن اهتمام ورزيدند علومي مانند طب، كيميا و نجوم بود، كه احكام اين علوم را بر ديگر علوم ترجيح مي دادند. در خلال سال 180ميلادي تا قرن شانزدهم، اعراب در زمينه ي ستاره شناسي برتري يافتند. مركز فرهنگي شان بغداد بود، جايي كه در قرن هشتم كتاب المجسطي بطلميوس به زبان عربي ترجمه شد. البتاني929-850ميلادي پرآوازه ترين منجم عرب، تا حدود زيادي بر محتوي اين كتاب افزود. آنها ابزارهايي نظير اسطرلاب، را كه اختراع يونانيان باستان بود را تكامل بخشيده و دقيقتر از يونانيان موقعيت ستارگان را رصد كردند. اسطرلاب الگويي دو بعدي از آسمان شب است كه در قرون وسطي براي تعيين موقعيت خورشيد و ستارگان بكار مي رفت.اولين محاسبات دقيق قطر زمين توسط برادران بنو شاكر انجام گرفت. يكي از دلايل توجه ويژه به نجوم در دوران اسلامي تعيين تقويم و اوقات شرعي است كه مستلزم مشاهدات و محاسبات دقيق نجومي است.هندسه كروي كه توسط ابوالوفاي بوزجاني معرفي شد اين محاسبات را بطور عمده تكميل كرد....

3) نظرات علمي قرآن در مورد بهداشت ودانش پزشكي و حشره شناسي:

توجه به خوردن ميوه و مواد غذايي پروتئين دار(واقعه/21-20)و(طور/22)، اعجاز اثر انگشت(قيامت/4)، شدت احساس درد توسط پوست(نساء/56)،درمان موضعي بسياري از بيماريهاي پوستي در سرما(ص/42)،اندوه ورابطه ي آن با كوري(يوسف/84)،اشاره به زخمهاي ناشي از عدم تحرك(كهف/18)، تأثير رواني رنگ سبز(رحمن/76) ، (انسان/21)و (كهف/31)،اشاره به بيماري پيري زودرس در كودكان(مزمل/17)، و.. .

4) نظرات علمي قرآن در مورد فضا ومسافرت به فضا:

تفاوت ستاره و سياره (يونس/5)و (فرقان/61)، گردش خورشيد،ماه،زمين وسيارگان در مدارهاي مشخص(يس/40-38)،(انبياء/33) و(تكوير/16-15)، پيش بيني مسافرت به فضا و عبور از جو(رحمن/33)و(انعام/125)،سقوط سنگهاي آسماني (رحمن/35)،شهابها(جن/8)،فقدان اكسيژن و هوا در ارتفاعات بالاي جو(انعام/125)تسخير كره ي ماه و احتمالاً خورشيد(ابراهيم/33)،مطالبي در مورد سياره ي زهره (طارق/3-1و.. .

5) رمزهاي اعجاز آميز قرآن :

1- اولين آيه قرآن « بسم الله الرحمن الرحيم » داراي 19 حرف عربي است.
2- قرآن مجيد از 114 سوره تشكيل شده است و اين عدد به 19 فابل قسمت است. (6× 19).
3- اولين سوره اي كه نازل شده است سوره علق (شماره96) نوزدهمين سوره از آخر قرآن است.
4- سوره علق 19 آيه دارد.
5- سوره علق 285 حرف (15× 19) دارد.
6- اولين باركه جبرئيل امين با قرآن فرود آمد 5 آيه اولي سوره علق را آورد كه شامل 19 كلمه است.
7- اين 19 كلمه ، 76 حرف (4× 19) دارد كه به تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحيم است....
براي تهيه مقاله ي كامل ((نجوم در قرآن)) با آدرسهاي زير تماس حاصل فرمائيد:
علي طوافي tavafi_ali@yahoo.com
انجمن نجوم اِكليل شمالي لاهيجان eklil_s@yahoo.com

پی نوشت ها:

1- سوره‌ي مباركه صافات آيه‌ي 6
2- سوره‌ي مباركه شمس آيه‌ي 1 و2
جمعه 31 شهریور 1391  11:50 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

مسافرتهای کیهانی

دریافت فایل pdf

 

 

بررسی احکام و احوال نجوم در برخی آیات و روایات

دریافت فایل pdf

 

قرآن و نجوم

دریافت فایل pdf

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:50 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اعجاز نجومي قرآن

اعجاز نجومي قرآن

سيد عيسي مسترحمه*


چکيده

يکي از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز علمي است؛ برخي از مسائل علمي تا زمان نزول قرآن و حتي قرن ها بعد از آن، براي مردم ناشناخته بود و قرآن آن را با ظرافت خاصي بيان کرد. از جمله اين مسائل، گزاره هايي نجومي است؛ مانند: آغاز آفرينش، اجرام آسماني و پايان جهان كه در قرآن به آن ها اشاره شده است. مفسران و نويسندگان در بسياري از اين موارد، ادعاي اعجاز کرده اند؛ در حالي که شرايط و ضوابط معتبر در اعجاز در آن ها وجود ندارد. در اين مقاله پس از بيان معيارهاي اعجاز علمي، موارد ادعاي اعجاز نجومي مطرح و بررسي شده است.
با بررسي موارد ادعايي اعجاز نجومي مي توان به اين نتيجه رسيد که اعجاز علمي در سه مورد (جاذبه عمومي، سختي تنفس و کمبود اکسيژن در آسمان و حرکت هاي خورشيد) هست و در برخي موارد اگر معيارهاي اعجاز علمي فراهم آيد، مي توان آن ها را به عنوان مواردي از اعجاز مطرح کرد، مانند: گرچه امروزه مي توان اين موارد را از شگفتي هاي علمي قرآن شمرد، مانند، وجود موجودات زنده در خارج از زمين (شوري/29؛ نحل/49؛ انبيا/4)، گسترش آسمان (ذاريات/ 47) و نقش کوه ها در حفظ زمين (نبأ/ 7).

واژه هاي اصلي:

قرآن، اعجاز علمي، اعجاز نجومي، تفسير، کيهان شناسي، آسمان، زمين.

مقدمه

قرآن کريم معجزه جاويدان پيامبر گرامي اسلام است که براي تربيت و هدايت انسان ها از طرف خداوند متعال نازل شده است. اين کتاب عزيز از جهات متعددي اعجاز گونه است و فصاحت و بلاغت، قوانين متعالي، برهان هاي محکم، نبود اختلاف و برخورداري از نظم، موسيقي و آهنگ آن داراي اعجاز است.
يکي ديگر از ابعاد اعجاز قرآن، نکات علمي آن است؛ موضوع ها و مسائل علمي که تا آن زمان ناشناخته بود و حتي در برخي موارد تا قرن ها بعد هم ناشناخته ماند. رهاورد اعجاز علمي، علاوه بر اثبات صدق نبوت پيامبر اعظم اسلام9، اثبات تعارض نداشتن علم و دين و خودباوري مسلمانان است و موجب کنجکاوي و تفکر انسان ها در طبيعت مي گردد. در اين مقاله معيارهاي اعجاز علمي بيان و آياتي که درباره آن ادعاي اعجاز نجومي شده است، ذكر و بررسي مي شود.

پيشينه

اعجاز علمي در قرن اخير و در پي گسترش تفسير علمي مطرح شد و اعجاز نجومي از زير شاخه هاي آن است و برخي از دانشمندان و مفسران در کتاب هاي تفسيري يا تک نگاري ها به آن توجه و مواردي را به عنوان إعجاز نجومي قرآن مطرح كرده اند. در زير به مواردي از آن ها اشاره مي شود.
1ـ ابوالعينين، حسن، من الاعجاز العلمي في القرآن الکريم.
2ـ احمدي، محمود، معجزات قرآن در عصر فضا و کامپيوتر.
3ـ پاک نژاد، سيد رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر.
4ـ جبالية، احمد، القرآن وعلم الفلک.
5 ـ حجازي، سيد عبد الرضا، رسالت قرآن در عصر فضا.
6 ـ حلمي الغوري، ابراهيم، العلوم الفلکية في القرآن الکريم.
7ـ حنفي، احمد، التفسير العلمي للآيات الکونية في القرآن.
8 ـ خوئي، سيد ابوالقاسم، ترجمه جعفر سبحاني، اعجاز قرآن.
9ـ رضايي اصفهاني، محمد علي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن.
10ـ زماني، مصطفي، پيشگويي هاي علمي قرآن.
11ـ زغلول راغب محمد نجار، السماء في القرآن الکريم.
12ـ الزنداني، عبدالمجيد، آيات الله في الافاق.
13ـ سادات، محمد علي، زنده جاويد و اعجاز جاويدان.
14ـ سعدي، داوود سلمان، اسرا الکون في القرآن.
15ـ سيد ارناووط، محمد، الاعجاز العلمي في القرآن الکريم.
16ـ سيد جميلي، الاعجاز الکوني في القرآن.
17ـ الشريف، عدنان، من علم الفلک القرآني.
18ـ شهرستاني، سيد هبة الدين، ترجمه سيدهادي شهرستاني، اسلام و هيئت.
19ـ صادقي، محمد، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن.
20ـ طنطاوي جوهري، الجواهر في تفسير القرآن.
21ـ لبيب بيضون، الاعجاز العلمي في القرآن.
22ـ مارديني، عبد الرحيم، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن الکريم.
23ـ ماهر احمد الصوفي، اعجاز القرآن من آيات الله في السماء.
24ـ محمد راتب النابلسي، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن والسنة.
25ـ محمد سامي، محمد علي، الاعجاز العلمي في القرآن الکريم.
26ـ محمود ابن عبد الرؤوف القاسم، في مسيرة الاعجاز العلمي في القرآن.
27ـ مخلص، عبدالرؤوف، جلوه هايي جديد از اعجاز علمي قرآن کريم.
28ـ مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه.
29ـ منصور حسب النبي، الکون والاعجاز العلمي للقرآن الکريم.
30ـ نجفي، گودرز، مطالب شگفت انگيز قرآن.
31ـ نوفل، عبد الرزاق، القرآن و العلم الحديث.
32ـ نيازمند شيرازي، يدالله، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي.
33ـ هميمي، زکريا، الاعجاز العلمي في القرآن الکريم.
34ـ يوسف الحاج احمد، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن والسنة المطهرة.
35ـ يحيي شامي، علم الفلک، نشر دارالفکر العربي.

مفهوم شناسي اعجاز

اعجاز از ماده «عجز» است و چند معنا براي آن ذکر شده است:
الف: ضعف و ناتواني (ابن منظور، لسان العرب،ج9، ص58؛ جوهري، صحاح اللغة، ج3، ص883؛ خليل، ترتيب العين، ج1، ص 215).
ب: درنگ کردن و تأخير داشتن (مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص553).
ج: پايان و موخر چيزي (جوهري، همان، ج3، ص883؛ ابن فارس، معجم مغاييس اللغة، ج4، ص 233؛ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج2، ص 553).
د: فوت و از دست رفتن (طريحي، مجمع البحرين، ج4، ص124؛ خوري، اقرب الموارد، ص 747).
با دقت در اين معاني مي توان گفت معناي اصلي ماده عجز «ضعف» است و معاني ديگر به آن باز مي گردند، چون معناي مذکور، سبب يا نتيجه ضعف آن مي باشند. واژه اعجاز، از باب أفعال و به معناي ناتوان کردن است (خوري، همان، ص 747)، زيرا آورنده معجزه ديگران را از آوردن مثل آن ناتوان مي کند و ضعف آنان را براي انجام آن آشکار مي سازد.
اعجاز علمي قرآن: در اين اعجاز عناصر زير يافت مي شود.
1. نکته علمي که در موردش ادعاي اعجاز شده است، به روشني از آيه فهميده شود.
2. آن نکته علمي در عصر نزول قرآن با اسباب عادي قابل دسترسي نباشد.
3. صحت آن گزاره علمي، بعد از نزول قرآن کشف شود.
4. كسي پيش از نزول قرآن، به آن نکته علمي اشاره نکرد باشد.
نکته: اگر قبل از نزول قرآن، به صورت قولي نادر مطرح باشد، شگفتي قرآني است؛ نه اعجاز قرآن(ر.ک.به: رضايي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج1).
5. مطلب علمي که در موردش ادعاي اعجاز شده است، تنها احتمال در آيه باشد.
البته امکان و حتي وجود كاربرد لفظ در بيشتر از يک معنا در قرآن پذيرفته شده است. براي مثال، عبارتي قرآني مي تواند هم به گزاره اي علمي ناشناخته براي مردم اشاره داشته باشد، هم گوياي مسئله اي باشد که مردم از آن اطلاع داشته اند. با توجه به اين نکته، در مواردي که آيه علاوه بر مطلب اعجازي، بر مسائل ديگري نيز دلالت دارد، ممکن است خداوند نکته غير اعجازي را اراده کرده باشد؛ بنابراين نمي توان به طور قطع گزاره علمي را به آيه نسبت داد و آن را اعجازي علمي دانست.

موارد اعجاز از نگاه نويسندگان

در بسياري از تفاسير و تک نگاري هايي که در موضوع آيات نجومي قرآن به نگارش در آمده است، موارد فراواني از ادعاي اعجاز وجود دارد که آن ها را نقل و بررسي مي كنيم.
قابل توجه اين که اين کتاب ها گاه به صراحت از واژه إعجاز علمي استفاده نمي کنند و تعابيري چون، «رازگويي قرآن»، «پيشگويي هاي علمي قرآن»، «اسرار علمي قرآن» (سليمان، القرآن والعلم، ص53) يا «اخبار علمي قرآن» (نوفل، القرآن والعلم الحديث، ص 162) را به کار مي برند.

1) مراحل خلقت

قرآن کريم در آيات فراواني به مدت آفرينش جهان اشاره کرده است. برخي از نويسندگان بيان هاي قرآن را در اين زمينه اعجازي علمي دانسته اند.«إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيامٍ» (اعراف/54؛ يونس/3؛ هود/ 7؛ حديد/ 4)، «در واقع پروردگار شما، خدايي است که آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد». تعبير ستة ايام در مورد آفرينش جهان در آيات ديگر (سجده/ 4؛ فرقان/ 59؛ ق/ 38) نيز آمده است.

 

ديدگاه مفسران

دکتر موريس بوکاي با ذکر اين نکته که در تورات سخن از شش روز متعارف است و خداوند در روز هفتم به استراحت مي پردازد و اين روز همان فاصله واقع بين دو طلوع يا دو غروب متوالي خورشيد براي ساکن زميني است، به توضيح واژه يوم در آيات خلقت مي پردازد و آن را به معناي «دوره» مي داند. او به کار رفتن يوم در اين معنا و نيز به ميان نيامدن سخن از روز هفتم را از عجايب علمي قرآن مي داند (بوكاي، مقايسه اي بين عهدين، قرآن و علم، ص183).

 

بررسي

مراحل آفرينش جهان، به طور اجمال، قبل از نزول قرآن در کتاب هايي مانند تورات (کتاب مقدس/ سفر تکوين/ فصل اول و دوم) نيز مطرح بود و مردم جزيرة العرب که با يهوديان مراوده داشتند، به طور طبيعي، از آن مطلع بودند. اين نکته به معناي نبود معيار چهارم در اين مورد است. از طرفي همان گونه که برخي صاحب نظران بيان کرده اند تقسيم بندي مراحل آفرينش، امري نسبي و با توجه به اعتبارهاي گوناگون است (رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج1، ص 128)؛ بنابراين نمي توان «ستة ايام» را با تقسيم بندي علمي ويژه اي تطبيق داد؛ البته اين که در قرآن برخلاف تورات، روز هفتم و استراحت خدا مطرح نشده است، نشان از هماهنگي قرآن با علم دارد؛ گرچه در حدّ اعجاز نيست.

2) رتق و فتق

ديدگاه هاي فراواني درباره آغاز آفرينش و مراحلي که جهان تاکنون پشت سر گذاشته، وجود دارد كه يکي از آن ها فرضيه «انفجار بزرگ» (Big bang) است. برخي «رتق و فتق» را اشاره به اين مرحله دانسته و آن را معجزه علمي قرآن شمرده اند. «أَوَلَمْ يرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا» (انبياء/30)؛ «آيا کساني که کفر ورزيدند اطلاع نيافتند که آسمان ها و زمين پيوسته بودند، آن دو را گشوديم».

 

نکته علمي

نظريه «انفجار بزرگ » در اوايل قرن بيستم ارائه و با يافته هاي «ادوين هابل» (Edwin hubble) (1919م) تأييد شد (اريك، فيزيک نوين، ص51). «جرج لمايتر» (George lemaiter) بلژيکي و «ژرژ گاموف» (George gamow) روسي از اولين طرفداران اين نظريه بودند (نيكلسون، 186 پرسش و پاسخ نجومي، ص 135؛ عدالتي، اصول و مباني جغرافياي رياضي، ص 89).
نظريه مذکور که به نظريه «ابر چگال» نيز مشهور است (مكل گراهيل، واژه نامه نجوم و اختر فيزيک، ص20) ادعا مي کند که جهان آغازي داشت و به انتهايي مي رسد (عدالتي، همان، ص 89)؛ بنابراين روزگاري «آتش گويي» وسيع از گازهاي بي نهايت چگال و سوزان با بيش از تريليون ها درجه حرارت (جهان چگونه زاده شد، ص22) که بيشتر متشکل از هيدروژن و هليوم بود، وجود داشت. اين آتش گوي، 15 ميليارد سال پيش منفجر شد [انفجار بزرگ] و انبساط آن به شهادت تغيير مکان سرخ، هنوز ادامه دارد (عدالتي، همان، ص 89).
با گذشت زمان، تراکم ماده در بسياري از نقاط اين توده منبسط شونده گاز، پديد آمد. اين تراکم ها، با جذب ماده از محيط اطراف رشد کردند و جهان به توده هاي بسيار عظيمي از گاز، که هريک مي رفت تا کهکشاني شود، تقسيم شد (مايد، نجوم به زبان ساده، ص155). از بين نظريه هاي موجود، اين نظريه از لحاظ علمي مقبول ترين نظريه است.

 

ديدگاه مفسران

بسياري از مفسران، متصل بودن آسمان و زمين به هم و جدا شدن آن ها از يكديگر را که در اين آيه مطرح شده است، بر فرضيه انفجار بزرگ تطبيق کرده و آن را معجزه علمي قرآن معرفي کرده اند. از جمله اين افراد مي توان طنطاوي (طنطاوي، الجواهر في تفسير القرآن، ج10، ص199) و گودرز نجفي (نجفي، مطالب شگفت انگيز قرآن، ص17)، جواد افتخاريان (افتخاريان، قرآن و علوم روز، ص235) و محمد سامي (سامي، الاعجاز العلمي في القرآن الکريم، ص34) را نام برد. احمد محمد سليمان نيز اشاره قرآن به اين نکته علمي را نشانه علم غيب پيامبر و از اسرار علمي قرآن مي داند (سليمان، القرآن والعلم، ص53). سليم الجابي آيه را گوياي نظريه جديد اروپاييان (النظريه القرآنيه الکونيه حول خلق العالم، ص106) و عبدالرزاق نوفل اخبار علمي قرآن مي شمرد (نوفل، القرآن والعلم الحديث، ص162).

 

بررسي

برخلاف ادعاي برخي نويسندگان، (نجفي، همان، ص 17) فرضيه انفجار بزرگ به رغم شواهد بسيار، هنوز به اثبات قطعي نرسيده است و نمي توان آن را به عنوان فرضيه اي اثبات شده در نجوم دانست.
علاوه براين درباره رتق وفتق، احتمالاهاي ديگري هم ارائه شده است (براي آگاهي از ديدگاه ها ر.ک. به: مسترحمي، قرآن و کيهان شناسي، ص92) که شواهد و رواياتي (كليني، اصول کافي، ج8، ص95؛ قمي، تفسير قمي، ج2، ص 70) هم آن را تأييد مي کند. از طرفي به گفته برخي صاحب نظران [1] آفرينش آسمان و زمين از جسمي بسيط در تورات اصلي نيز بود، بنابراين معيارهاي سوم، چهارم و پنجم در اين جا وجود ندارد و ادعاي اعجاز نمي تواند صحيح باشد.

3) دخان

برخي از مفسران تعبير «دخان» در قرآن را اشاره به مرحله اي از آفرينش جهان مي دانند که در برخي از فرضيه هاي علمي به آن اشاره شده است. «ثُمَّ اسْتَوَى‏ إِلَى السَّماءِ وَهِي دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَينَا طَائِعِينَ» (فصلت/11)؛ «سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالي كه آن دود بود؛ و به آن [آسمان] و به زمين گفت: «خواه يا نا خواه بياييد» گفتند: «اطاعت کنان آمديم».

 

نکته علمي

جهان، طبق نظريه انفجار بزرگ، در مرحله اي به صورت توده اي از گاز بود که جزء اصلي آن هيدروژن و بقيه هليوم بود. اين گاز از مواد اوليه تشکيل دهنده جهان به شمار مي رود.

 

ديدگاه مفسران

برخي از مفسران با تفسير «دخان» به گاز، آيه را بر مرحله اي از آفرينش جهان که تئوري انفجار بزرگ از آن به عنوان «گاز» ياد مي کند، تطبيق کرده و آن را معجزه علمي قرآن شمرده اند. از جمله اين افراد مي توان جواد افتخاريان (افتخاريان، قرآن و علوم روز، ص 235) و محمد کامل عبد الصمد (محمد كامل، الاعجاز العلمي في الاسلام، ص 47) اشاره کرد. عبد الرزاق نوفل نيز آن را خبر علمي قرآن مي داند (نوفل، همان، ص 162).

 

بررسي و نقد

از ظاهر آيه استفاده مي شود که آسمان ها و زمين مرحله دخان را پشت سرگذارده اند و اين با نظريه «انفجار بزرگ» تا حدود زيادي هماهنگي دارد؛ ولي چون نظريه ها دربار ه پيدايش جهان، متعدد است و هنوز هيچ کدام به طور قطعي به اثبات نرسيده است، نمي توان هيچ يک را به قرآن نسبت داد؛ البته اگر فرضيه انفجار بزرگ [مهبانگ] در آينده به صورت قطعي اثبات شود، مي توان از آن براي اعجاز علمي قرآن استفاده كرد، ولي آن چه اکنون مي توان گفت اين است که، فرضيه انفجار بزرگ هماهنگي شگفت انگيزي با ظاهر آيات دارد.

4) جاذبه عمومي

آسمان، كره ها و اجرام آسماني مانند سقفي، بالاي سر زمين قرار گرفته اند؛ اما چرا اين سقف باعظمت که ستوني براي آن ديده نمي شود، فرو نمي ريزد؟ آيا اين سقف ستوني ندارد يا ما نمي بينيم؟ مفسران و دانشمندان قرآني، پاسخ اين پرسش ها را در آيات سوره رعد و لقمان يافته اند.
«خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»؛ (لقمان/10)؛ «[خدا] آسمان ها را بدون ستون هايي که آن ها را ببينيد، آفريد».
«اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» (رعد/2)؛ «خدا کسي است که آسمانها را، بدون ستون هايي که آنها را ببينيد برافراشت».

 

نکات علمي

دانشمندان فراواني به دنبال کشف علت سقوط نكردن اجرام آسماني يا منحرف نشدن آن ها از مسيرشان بوده اند. نيوتن با ترکيب دو نيروي جاذبه عمومي (General gravitation) و گريز از مرکز، (براي آشنايي با اين دو اصطلاح ر.ک. به: برانلي زمين سياره شماره سه، ص128؛ انديشه پرواز، ص 162؛ جعفري، فرهنگ بزرگ گيتاشناسي جغرافي، ص267؛ ماير، ص190؛ دنياي ستارگان، ص150؛ و جهان هاي دور، ص 42) حرکت زمين، سيارات، قمرها و ديگر اجرام آسماني در مدارهاي خود (اِ. اِي. رُي، درس هايي از ستاره شناسي، اصول و عمل، ص261) و گرد يک ديگر را توجيه کرد و نيز به علت عدم تصادف و سقوط آن ها پي برد؛ البته برخي از محققان معتقدند قبل از نيوتن، اين ايده توسط دانشمندان مسلمان مطرح شده بود (فخررازي، شرح أسماء الله الحسني (لوامع البينات)، 53؛ نجفي، مطالب شگفت انگيز قرآن، ص 41).

 

ديدگاه مفسران

درباره ترکيب ادبي آيات اختلاف نظر هست. گروهي جمله «تَرَوْنَهَا» را صفت «عَمَد» مي دانند و آيه را اين گونه ترجمه مي کنند: «آسمان ها را بدون ستوني که ديدني باشد، برافراشتيم) و اين وجود ستون هاي نامريي را براي آسمان اثبات مي کند. گروهي نيز «بِغَيرِ عَمَدٍ» را متعلق به جمله ترون ها مي دانند که در اين صورت آيه مي گويد: (همان گونه که مي بينيد آسمان بدون ستون است».
آيت الله مکارم شيرازي با ترجيح دادن ترکيب اول، آيه را اشاره به توازن نيروي جاذبه و دافعه مي داند و اين نکته علمي قرآني را معجزه علمي به شمار مي آورد (مكارم، پيام قرآن، ج 8، ص 146؛ همو، تفسير نمونه، ج 17، ص 29).
آيت الله حسين نوري، نيز با اشاره به اين نکته، لزوم تناسب بين ستون و چيزي را كه بر آن تکيه کرده است، يادآور مي شوند و مي نويسند:
«نيروي جاذبه و ساير قوانين حرکت مربوط به اين اجرام با نظام دقيق و فرمول مخصوص خود مورد محاسبه قرار گرفته است تا توانسته هر يک از آنها را در ارتفاع و مدار معين در طي ميلياردها سال نگاه بدارد».
ايشان اين گونه تعابير قرآني را سرشار از لطافت و اعجاز مي داند (نوري، دانش عصرفضا، ص 55). دکتر رضايي اصفهاني (پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج1، ص166) و عبدالرئوف مخلص (جلوه هايي جديد از اعجاز علمي قرآن، ص17) نيز با اشاره به اين نکته علمي در آيه، آن را اعجازي علمي از قرآن مي دانند.

 

بررسي

علاوه بر رواياتي که از معصومان (بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص 157؛ حويزي، نورالثقلين، ج5، ص121؛ مشهدي، تفسير کنزالدقائق، ج12، ص409) در تاييد ترکيب اوّل وجود دارد، دلايل و شواهدي ديگري (مسترحمي، همان، ص278) نيز بر ترجيح اين ترکيب هست و چون تفکر رايج در زمان نزول قرآن و حتي قرن ها بعد از آن، اين بود که ستارگان و سيارات بر روي افلاکي چسبيده اند و اين مسئله مانع سقوط آن ها مي شود، طرح نيرهاي نگاهدارنده توسط قرآن مي تواند اعجاز به شمار آيد. در عين حال، جمع بودن واژه عمد مي تواند اشاره به نيروهاي ديگري نيز باشد که تاکنون کشف نشده اند.

5) گسترش آسمان

گسترش آسمان ها از جمله مسايل علمي است که با پيشرفت هاي نجومي در زمينه نورشناسي، مطرح و مطالعه شده است. به نظر برخي دانشمندان و مفسران مسلمان و غير مسلمان، قرآن در سوره ذاريات که از گسترش آسمان ها سخن مي گويد، به اين نکته علمي اشاره مي كند. بسياري از اين بزرگان اين کلام قرآن را اعجازي علمي مي دانند.
«وَالسَّماءَ بَنَينَاهَا بِأَيدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ»؛ (ذاريات/ 47) «وآسمان را با قدرت بنايش کرديم و به قطع ما گسترش دهنده ايم».

 

نکات علمي

کيهان شناسان معتقدند كه پس از انفجار بزرگ، اجزاي تشکيل دهنده عالم از هر سو پراکنده شدند و اين حرکت در جهات مختلف ادامه دارد (رضوي، آغاز و انجام جهان، ص75؛ انفجار بزرگ، ص47). آنان با تجزيه نور ستارگان، اين نظريه علمي را تا حد زيادي تقويت کرده اند (جعفري، فرهنگ بزرگ گيتاشناسي (جغرافيا)، ص138؛ جهان سحرآساي نجوم، ص125) و با اندازه گيري ميزان قرمزگرايي (Red shift) نور ستارگان توانسته اند سرعت گسترش جهان را اندازه بگيرند (ايزاك، کوازارها، تپ اخترها و سياهچال ها، ص26؛ سبحاني، قريب، زمين در فضا، ص18؛ استفن، تاريخچه زمان، ص58؛ ساختارستارگان و کهکشان ها، ص 251).

 

ديدگاه مفسران

نويسندگان تفسير نمونه، پس از نقل برخي ديدگاه هاي گذشتگان در تفسير آيه، بعضي نظر هاي کيهان شناسان درباره گسترش جهان را بيان كرده و آيه را هماهنگ با جديدترين يافته علمي دانسته و نوشته اند:
«اين درست همان چيزي است که امروزه به آن رسيده اند که تمام کرات آسماني و کهکشان ها در آغاز در مرکز واحدي جمع بوده [با وزن مخصوص فوق العاده سنگين]، سپس انفجار عظيم و بي نهايت وحشتناکي در آن رخ داده است و بدنبال آن اجزاي جهان متلاشي شده و به صورت کرات درآمده و به سرعت در حال عقب نشيني و توسعه است» (مكارم، تفسير نمونه، ج 22، ص 375).
نويسندگان کتاب هاي الاعجاز العلمي في القرآن، ص35؛ الاعجاز العلمي في الاسلام، ص55) موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن، ص49)، السماء في القرآن الکريم، ص75) از افرادي اند که با پذيرفتن اين تفسير، آن را اعجازي علمي مي دانند.

 

بررسي

مطابقت ظاهر آيه با يافته هاي اخير کيهان شناسي مبني بر گسترش آسمان ها، برخي را بر آن داشته است که اين نظريه علمي را به قرآن استناد دهند و چون اين مطلب علمي، در زمان نزول و حتي تا قرون اخير بر همگان پوشيده بود، بيان آن توسط قرآن را اعجازي علمي بدانند؛ ولي به نظر مي رسد تا زماني که نظريه توسعه جهان و آسمان ها، به طور قطعي به اثبات نرسد، نسبت دادن آن به قرآن صحيح نيست؛ اگر چه مي تواند به عنوان احتمالي در تفسير آيه ارائه و در صورت اثبات قطعي، اعجازي علمي شمرده شود.

6) پيچيده شدن آسمان

قرآن کريم از درهم پيچيده شدن آسمان ها در آينده و بازگشت آن ها به حالت و صورت اوليه، سخن مي گويد و آن را يکي از ويژگي هاي آسمان در آستانه قيامت معرفي مي کند.
«يوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَي السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَينَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ» (انبياء/ 104. طي الارض در آيه 67 سوره زمر نيز آمده است)؛ «([همان] روزي که آسمان را همچون پيچيدن طومارنامه ها، در مي نورديم همانگونه که نخستين آفرينش را آغاز کرديم آن را باز مي گردانيم [اين] وعده اي است بر عهده ما؛ که قطعاً ما [آن را] انجام مي دهيم).

 

نکات علمي

بنابر برخي فرضيه ها، گسترش جهان در آينده متوقف و انقباض جهان (Big crunch) آغاز خواهد شد، تا اين که جهان به حالت اوليه پيش از گسترش برگردد. انيشتين در نظريه «نسبيّت» پيش گويي کرد که انحناي فضا، زمان با چگالي جرم ـ انرژي عالم متناسب است. به بيان ساده تر اگر جرم ـ انرژي کافي در عالم وجود داشته باشد. گراني مربوط به اين جرم ـ انرژي مي تواند انبساط عالم را متوقف کند و اگر جرم ـ انرژي کافي نباشد، عالم براي هميشه منبسط خواهد شد. چگالي لازم براي هر مدل با کمک فرمول هايي محاسبه پذير است.
اکتشاف هاي جديدي که از ماده تاريک موجود در کهکشان ها و نيز جرم سياه چال ها به عمل آمده است، سررشته هايي از جرم ـ انرژي کافي براي بسته بودن عالم را به دست مي دهد و اين يعني عالم گراني کافي را دارد تا به انبساط خود پايان دهد (نجوم ديناميکي/ 556).

 

ديدگاه مفسران

يکي از نويسندگان معاصر از يافته هاي جديد علمي براي تفسير آيه کمک مي گيرد و ره آوردهاي علم جديد در اين رابطه را گواه اعجاز علمي قرآن مي داند. وي پس از اشاره به اين نکته علمي که بين اجزاي تشکيل دهنده اجزاي هر اتم، فضاي خالي زيادي وجود دارد و اگر آن اجزا در هم فشرده شوند، حجم اجسام بسيار کوچک مي شود، مي نويسد:
«اگر ما بتوانيم هر چيز موجود در کائنات را به نحوي در هم بپيچانيم که فضاي داخلي و اندروني آنها نابود گردد، در آن صورت حجم کلي کائنات لايتناهي کنوني بيشتر از حجم سي برابر قطر کره خورشيد نخواهد بود!» (جلوه هايي جديد از اعجاز قرآن کريم/ 31).
دکتر زغلول محمد نجار (السماء في القرآن، ص181) و عدنان شريف (من علم الفلک القرآني، ص36) نيز اشاره قرآن به اين نکته علمي را معجزه علمي قرآن مي دانند.

 

بررسي

با توجه به اين که نظريه انقباض جهان هنوز به صورت قطعي اثبات نشده است، نمي توان آن را به آيه نسبت داد؛ ولي مي توان رازگويي هاي قرآن به حساب آورد و اگر روزي به اثبات رسيد؛ مي شود اعجازي علمي معرفي کرد.

7) آسمان داراي بازگشت

خداوند متعال به «آسمان داراي بازگشتن» قسم ياد کرده است و اکتشاف هاي علمي درباره جوّ باعث شده است که برخي مفسران با تطبيق، آيه، را معجزه علمي بدانند. «وَالسَّماءِ ذَاتِ الرَّجْعِ»؛ (طارق/ 11)؛ (سوگند به آسمان صاحب (باران) بازگشته).

 

نکته علمي

جوّ اطرف زمين همچون لايه اي محافظ، مانع از ورود و خروج بسياري از چيزها از زمين مي شود و آن ها را باز مي گرداند.
الف: بازگشت چيزهايي که از زمين به آسمان مي رود، مانند بخار آب، امواج راديويي و اشعه مادون قرمز [که هنگام شب به صورت حرارت به زمين بر مي گردد].
ب: بازگشت چيزهايي که از اعماق آسمان به طرف جوّ زمين مي آيند و توسط جوّ برگردانده مي شوند، مانند اشعه ماوراء بنفش و برخي اشعه هاي ناديدني کيهاني و شهاب ها.

 

ديدگاه مفسران

برخي از نويسندگان مراد از آسمان در آيه را جوّ اطراف زمين، و منظور از بازگشت (رجع) را آن چه گذشت، مي دانند. دکتر زکريا هميمي (الاعجاز العلمي في القرآن الکريم، ص189) و يوسف الحاج احمد، (موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن، ص 353) با اشاره به همين تفسير آيه، را اعجازي علمي مي دانند.

 

بررسي

آسمان هم خودش مي تواند داراي بازگشت باشد و هم برخي چيزها را انعکاس دهد. بازگشت آسمان [کره هاي آسماني] به حالت دود اوليه يا بازگشت دوباره برخي گازها به طبيعت، طلوع و غروب سياره ها و ستارگان و بازگشت باران و برخي امواج و اشعه ها به زمين يا بازگرداندن آن ها به اعماق فضا، مي تواند از مصاديق «رجع» باشد؛ اگرچه با توجه به آيه بعد که از شکافته شدن زمين سخن مي گويد، تفسير رجع به باران، تناسب و ارتباط بين دو آيه را بيشتر برقرار مي کند. پس منحصر کردن سماء به جوّ و اختصاص دادن رجع به مصداق خاص، صحيح به نظر نمي رسد. از سويي ديگر چون بعضي از مصاديق رجع براي مردم عصر نزول آشکار بود، نمي توان آيه را اعجاز علمي شمرد؛ زيرا بنابر آن چه گفته شد، معيارهاي چهارم و پنجم در مورد آيه وجود ندارد.

8) آسمان مکاني محفوظ

قرآن در آيات متعددي آسمان را سقفي محفوظ معرفي مي کند؛ اما اين را كه آسمان از چه چيزهايي حفظ شده است، دانشمندان و مفسران بررسي كرده اند. «وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً» (انبياء/32. موضوع حفظ آسمان در فصلت/12؛ صافات/ 7؛ بقره/ 255؛ حجر/ 17 نيز آمده است)؛ «و آسمان (= جوّ) را سقف محفوظى قرار داديم».

 

نکته علمي

جوّ زمين همچون سپري، از ورود بسياري از اجرام و پرتوهاي مضرّ به زمين جلوگيري مي کند. اجرامي همچون شهاب ها با برخورد و اصطکاک با جوّ، ذوب مي شوند و پرتوهايي همچون ماوراي بنفش بازتاب داده مي شوند (عدالتي، همان، ص 257؛ ماير، نجوم به زبان ساده، ص 226؛ جعفري، همان، ص124).

 

ديدگاه مفسران

نويسندگاني همچون گودرز نجفي (مطالب شگفت انگيز قرآن، ص73)، دکتر محمد راتب النابلسي (آيات الله في الآفاق، ص49) و محمود ابن عبدالرؤف القاسم (في مسير الاعجاز العلمي في القرآن، ص100) با بيان نقش جوّ در محافظت زمين از شهاب سنگ ها و پرتوهاي مضر آسماني، اشاره آيه شريفه به آن را اعجاز علمي دانسته اند.

 

بررسي

مراد از «سماء» در آيه مي تواند جوّ باشد؛ تعبير «سقف» نيز آن را تأييد مي کند، جوّ از ورود برخي از پرتوهاي مضر کيهاني حفظ شده و اين امر، زمين را از خطرهاي بسياري حفظ مي کند و نيز ممکن است مراد حفظ از فساد و پراکنده شدن از اطراف زمين باشد؛ اما چون در آيات متعدد ديگري از حفظ آسمان از ورود شيطان ها سخن به ميان آمده است (صافات/ 7؛ فصلت/ 12؛ بقره/ 255؛ حجر/ 17)، احتمال دارد مراد از آسمان در اين آيه هم آسمان معنوي و مراد از حفظ، پاسداري از ورود شيطان ها باشد و در اين صورت، آيه از موضوع بحث خارج است.

9) آسماني آراسته

آسمان شب يکي از جلوه هاي زيباي طبيعت است. خداوند در آيات قرآن به زيبايي هاي فضاي سياهي که در آن نقطه هايي نوراني مانند چراغ چشمک مي زنند، اشاره مي کند و آن را نشانه اي بر عظمت خويش مي داند.
«إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ» (صافات/6. تزيين آسمان دنيا در
فصلت/ 12؛ ملک/ 5 نيز آمده است)؛ «در حقيقت، ما آسمان نزديك را با زيور سيّاره ها آراستيم».

 

ديدگاه مفسران

نويسندگان تفسير نمونه ستارگان ديده شدني را بخشي از آسمان اوّل مي دانند که از همه آسمان ها به ما نزديک تر است و با اشاره به فرضيه حاکم در زمان نزول قرآن که فلک هشتم [آسمان هشتم] را داراي ستارگان ثوابت مي دانست، پيروي نكردن قرآن از آن فرضيه نادرست را معجزه زنده قرآن مي دانند (مكارم، تفسير نمونه، ج19، ص17).

 

بررسي

با دقت در تعبير «السماء الدنيا» که آسمان به صورت مفرد آمده و به دنبال آن واژه دنيا ذکر شده است، مي توان دريافت که اين آسمان دنيا و نزديک، آسمان اوّل است که ستارگان و ديگر اجرام در آن شناورند و آن چه از فضا تاکنون کشف شده، همه بخشي از اين آسمان است و اگر زماني آسمان هاي بي ستاره کشف شود مي تواند شاهدي بر اين تفسير باشد؛ اما پيروي نكردن از آموزه هاي هيئت بطلميوسي نمي تواند به تنهايي اعجاز قرآن را اثبات کند.

10) آسمان؛ ساختمان واره اي منسجم

از نگاه قرآن، آسمان همچون ساختماني است که با قدرت و علم الهي بنا شده است و اجزاء و مصالحي دارد که هر کدام در جاي مناسب خود قرار گرفته اند و ارتباط محکم و استواري با يک ديگر دارند.
«وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً» (بقره/ 22؛ غافر/ 64. بناي آسمان در: شمس/ 5؛ نازعات/ 27 و 47؛ نبأ/ 12؛ ق/ 6 نيز آمده است)؛ «و آسمان را بنايى براى شما قرار داد».

 

ديدگاه مفسران

برخي از مفسران مراد از «بناء» را متصل کردن اجزاي متفرق مي دانند که باعث جمع شدن آن ها و تشکيل يک شي واحد مي شود. خداوند نيز همين کار را با ستارگان و سياره ها انجام داده است، به گونه اي كه هر کدام را در ارتباط و فاصله خاصي با ديگري قرار داده و بين آن ها نوعي قدرت جذب ايجاد کرده است که مانع خروج آن ها از مدارشان مي شود و به اين صورت آسمان را همچون بنايي مستحکم آفريده است. عبدالرحيم مارديني با اشاره به اين نکته، آن را اعجازي علمي قرآن مي داند و مي نويسد:
«آيه 22 سوره بقره به طبقات آسمان اشاره مي کند که هرکدام همچون سقف و بنايي بر روي زمين قرار دارند و اجرام آسماني در حالي که يک ديگر را جذب مي کنند، در آن شناورند» (ماريني، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن، ص 47).

 

بررسي

اگرچه لازمه تشبيه آسمان به ساختمان، وجود نيروهايي است که آسمان را همچون بنايي محکم، از فروپاشي حفظ کند، اما چون وجود اين نيروها، به روشني از آيات فهميده نمي شود، نمي توان آيه را در پي بيان آن دانست و به دليل نبود معيار اوّل، ادعاي اعجاز در اين باره اثبات پذير نيست.

11) حرکت در مسير خميده و تاريک

تاريکي مطلق فضاي بالاي جو، او ويژگي هاي آسمان است که يافته هاي علمي کيهان شناسان و فضانوردان به آن شهادت مي دهد. از ديگر ويژگي هاي آسمان اين است که مسير حرکت در آن هميشه به صورت خميده و منحني است و نمي توان در آسمان، در خط مستقيم حرکت کرد.
«وَلَوْ فَتَحْنا عَلَيهِم بَاباً مِّنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يعْرُجُونَ لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ» (حجر/14 و 15)؛ «و اگر (بر فرض) درى از آسمان بر آنان مى‏گشوديم و پيوسته از آن بالا مى‏رفتند؛ حتماً مى‏گفتند: «ما فقط چشم‏بندى شده‏ايم؛ بلكه ما گروهى جادوزده‏ايم!».

 

ديدگاه مفسران

دکتر راغب ذغلول محمد النجار، پس از نقل شأن نزول آيه، آن را گوياي عناد و لجاجت برخي از کفار مي داند که حتي اگر درهاي آسمان گشوده شود و به آسمان بروند و عظمت خلقت الهي را ببينند، باز انکار مي كنند و چشمان خويش را متهم مي سازد که نمي بينيد و مي گويند ما تحت تأثير سحر قرار گرفته ايم. ايشان آيه را شامل دقايق علمي مي داند که قرآن با اشاره به آن ها، اعجاز خويش را به اثبات رسانده است. اين نويسنده صاحب نظر نکات علمي آيه را اين گونه بيان مي کند:
1. واژه «باب» در آيه شريفه به اين نکته اشاره دارد که برخلاف عقيده گذشتگان که آسمان را فضايي خالي مي پنداشتند، آسمان پر از موادي است که پس از انفجار بزرگ بر جاي مانده و همچون ساختماني محکم است و درهاي مخصوصي دارد.
2. فعل «يعرجون» (بالا رفتن، ميل و انحنا داشتن) در آيه به حرکت منحني در فضا اشاره دارد؛ زيرا به خاطر وجود ميدان هاي مغناطيسي و جاذبة مواد در فضا، هر چيزي بخواهد در آسمان حرکت کند، به يک سمت کشيده شده و مسيرش متمايل مي گردد.
3. سخني که از زبان کفّار نقل شده، معجزه است؛ چرا که بسته شدن چشم و پوشيده شدن آن هنگام عروج به آسمان را بيان مي کند و اين به تاريکي فضاي بالاي جو اشاره دارد.
4. فعل «ظلوا» که بر ادامه داشتن کار دلالت مي کند، اشاره دارد که تاريکي، تمام آسمان را فرا گرفته و تا هر کجا پيش برويم، تاريک است (زغلول، السماء في القرآن الکريم، ص405؛ يوسف حاج احمد، موسوعة الاعجاز والعلمي في القرآن، ص 34).

 

بررسي

خداوند متعال از ابتداي سوره حجر تا آيه چهارده از لجاجت و عناد برخي کفّار خبر مي دهد و با دلداري به پيامبر، اعلام مي کند که حتّي اگر معجزه هايي که خواسته اند، ارائه شود، ايمان نخواهند آورند. خداوند در آيات پانزده و شانزده سوره حجر مي فرمايد: حتّي اگر دري از آسمان به روي آنان گشوده شود و خودشان به آسمان بالا روند، هنوز از روي لجاجت اين معجزه را نمي پذيرند و مي گويند ما به واقع به آسمان نرفتيم؛ بلکه چشم بندي بود و ما سحر شده ايم.
با توجه به معناي لغوي عرج (فيومي، مصباح المنير، ص401؛ جوهري، صحاح اللغة، ج1، ص 328؛ فيروز آبادي، قاموس المحيط، ج1، ص306). به کار رفتن فعل «يعرجون» در اين آيه و مشتقّات آن در ديگر آيات که همگي درباره حرکت در آسمان است (سبأ/ 2؛ معارج/3 و4؛ سجده/5 و زخرف/ 33)، مي توان آن را اشاره به خميدگي و متمايل بودن سير حرکت در فضا دانست؛ بعيد به نظر مي رسد عبارت «انّما سکّرت ابصارنا» به تاريکي آسمان بيرون جو اشاره داشته باشد؛ چرا که آيه مي فرمايد کفّار از روي لجاجت، آن چه را واقعاٌ ديده اند، انکار مي کنند و چشمان خود را متهم مي سازند و به دروغ مي گويند ما سحر شده ايم؛ اما اگر به خاطر تاريکي بالاي جوّ اين حرف را بزنند و بگويند چيزي نديديم، اين سخن لجاجت آنان را مشخص نمي کند و باسياق آيات گشته مرتبط نيست و با غرض آيه نيز ناهماهنگ است.

12) هفت آسمان

قرآن در پنج آيه با عبارت «سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» (بقره/ 29؛ فصلت/12؛ ملک/ 3؛ نوح/15؛ طلاق/12) و در دو آيه به صورت «السَّماوَاتُ السَّبْعُ» (اسراء/44؛ مومنون/86) به صراحت از آسمان هاي هفتگانه سخن گفته است. بسياري از مفسران (طبرسي، مجمع البيان، ج7، ص161؛ طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج15، ص22؛ ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج5، ص409) دو عبارت «سَبْعَ طَرَائِقَ» (مومنون/ 17) و «وَجَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً» (نبا/ 13) را نيز اشاره به آسمان هاي هفتگانه مي دانند. «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ» (طلاق/12)؛ «خدا كسى است كه هفت آسمان را آفريد». يکي از محققان با اشاره به برخي اکتشاف هاي جديد درباره کهکشان ها، موضوع هفت آسمان را از معجزه هاي علمي قرآن شمرده است (پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج1، ص 111).

 

بررسي

به نظر مي رسد تطبيق هفت آسمان به کهکشان هاي کشف شده درست نباشد؛ زيرا آن چه از ستارگان كه در آسمان ديده مي شوند همگي متعلق به آسمان اول اند. شاهد اين ادعا، آياتي اند که ستارگان را تزييني براي آسمان دنيا (نزديک تر) مي دانند. ماهيت آسمان هاي ديگر براي ما معلوم نيست؛ علاوه بر اين که ممکن است عدد هفت در اين آيه ها، عددي کنايي و گوياي کثرت آسمان ها باشد. مسئله هفت آسمان در دوران هاي قبل از اسلام نيز مطرح بود و گواه آن، آيه 15 سوره نوح است که موضوع هفت آسمان را از زبان حضرت نوح7 نقل مي کند و احتجاج آن حضرت به وسيله هفت آسمان بر مشرکان، گوياي اين است که آنان اين موضوع را پذيرفته بودند. با توجه به آن چه گفته شد، اين ادعا معيارهاي اول و چهارم را ندارد و پذيرفتني نيست.

13) سختي تنفس در طبقات بالاي جو

خداوند متعال در سوره انعام، حالت کسي را که ايمان نمي آورد و سينه اش تنگ مي شود، به کسي تشبيه مي كند، که در آسمان ها بالا مي رود. چيستي وجه شبه در اين تشبيه، ذهن بسياري از مفسران را به خود مشغول کرده است.
«وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ» (انعام/ 125)؛ «و هر كس را كه بخواهد (به خاطر اعمالش) در گمراهى‏اش وا نهد، سينه‏اش را تنگِ تنگ مى‏كند؛ گويا مى‏خواهد در آسمان بالا برود».

 

نکات علمي

اقيانوسي از هوا به نام جوّ، پيرامون کره زمين را احاطه کرده است. هوايي که جوّ را تشکيل داده، مخلوطي از چند گاز است؛ البته نه به صورت ترکيب شيميايي. 71% حجم اين مخلوط نيتروژن و21% آن اکسيژن و کمتر از 1% آن آرگون است و مقدار بسيار کمي گاز کربنيک و بخار آب دارد (اتمسفر، ص 29 و سيارات و اقمار، ص63).
نيمي از جوّ تا ارتفاع 5/5 کيلومتري قرار دارد و به طور کلي کل جوّ در ارتفاع 10 کيلومتري از زمين قرار دارد. گازهاي تشکيل دهنده جوّ به علت نيروي گرانش، وزن و فشار دارند و لايه هاي بالايي بر لايه هاي پاييني فشار مي آورند و غلظت آن را افزايش مي دهند؛ بنابراين ميزان فشار در لايه هاي پاييني بيش از لايه هاي بالايي است (عدالتي، ص 253؛ ماير، نجوم به زبان ساده، ص224؛ مباني هواشناسي، ص 100).

 

ديدگاه مفسران

آيت الله مکارم تشبيه در آيه را از قبيل تشبيه معقول به محسوس و معجزه اي علمي مي داند؛ زيرا قرآن جمود فکري و تعصب گمراهان لجوج در پذيرش اسلام را، به تنگي نفس حاصل از کمبود اکسيژن براي کسي که به آسمان صعود مي کند، تشبه کرده است (تفسيرنمونه، ج5، ص435؛ پيام قرآن، ج8، ص179). گودرز نجفي (مطالب شگفت انگيز قرآن، ص70) و دکتر سلمان داود السعدي (الاسرارالکون في القرآن، ص110) نيز اين نکته را، اعجازي علمي مي دانند. علامه معرفت با اشاره به اين که فعل «يصّعّد» از ماده «الصُعداء» به معني «به سختي نفس کشيدن» است، آيه را در صدد تشبيه زندگي بدون ايمان، به زندگي و تنفس در آسمان و خارج از جوّ مي داند و آن را اعجاز علمي مي شمارد (التمهيد في علوم القرآن، ج 6، ص 117).

 

بررسي

با توجه به اينکه برخي از لغوي ها سختي و مشقت را نيز جزء معاني مادّه صعد معرفي مي كنند (ازهري، تهذيب اللغة، ج2، ص6؛ ابن فارس، مقاييس اللغة، ج2، ص9) و واژه «الصُعَداء» را از همين ماده و به معناي نفس کشيدن با سختي، عميق و طولاني مي دانند (مقاييس اللغة، ج2، ص9؛ فيروزآبادي، همان، ج1، ص 428) و نيز با عنايت به دقت در تشبيه در آيه، و به کار رفتن حرف جرّ «في» به جاي «الي»، مي توان آيه را اشاره به يافته هاي جديد علمي پيرامون کمبود اکسيژن در طبقات بالاي جوّ دانست و آن را اعجازي علمي از قرآن شمرد.

14) شکاف هاي زمين

خداوند متعال در سوره طارق از خلقت انسان، زندگي، معاد و بازگشت او به سوي خدا سخن مي گويد و به زميني صدع دارد، قسم ياد کرد مي كند و با اين قسم ها، بر وقوع حتمي قيامت و حساب رسي را تأکيد مي کند.
«وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ» (طارق/ 12)؛ «سوگند به زمين شكاف‏دار!».

 

ديدگاه مفسران

دکتر عدنان الشريف با استناد به يافته هاي اخير دانشمندان ژئوفيزيک، مراد از صدع را شکاف هاي بين قاره ها مي داند و مي نويسد:
«کره زمين قطعه واحدي نيست؛ بلکه به چند تکّه عمده تقسيم مي شود که شکاف هايي به عمق بيش از صد کيلومتر بين آن ها وجود دارد».
ايشان اين نکته علمي را که قرآن به آن اشاره کرده است، از معجزه هاي علمي قرآن مي شمارد (الشريف، من علوم الارض القرآنيه، ص 26).

 

بررسي

ديدگاه ها درباره «صدع الارض» متفاوت است. مفسران آن را به شکافته شدن زمين با گياه، (مجمع البيان، ج10، ص472؛ تفسيرتبيان، ج10، ص326؛ تفسير مراغي، ج30، ص 116؛ تفسير الميزان، ج20، ص432؛ تفسير روح المعاني، ج3، ص 99) چشمه ها و رودها يا به دست انسان ها (تفسير نوين، ص135؛ تفسير هدايت، ج 18، ص 23) مي دانند. برخي نيز با مرتبط دانستن صدع زمين با رجع آسمان که در آيه قبل آمده است، آن را اشاره به شکاف ها و دره هاي عميقي در پوسته زمين مي دانند که به دليل بازگشت (رجع) دو اعتدال [که گردش آن بيست و شش هزار سال به طول مي انجامد و محور زمين هر بيست و شش هزار سال يک بار دور مي زند]، ايجاد مي شود (معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 6، ص107). از آن جا که واژه رجع به معناي باران نيز به كار مي رود و مي تواند قرينه بر شکافته شدن زمين به واسطه گياهان باشد؛ نمي توان تفاسير ديگر را ترجيح داد و آن را اعجازي علمي دانست؛ زيرا معيار پنجم در اين مورد وجود ندارد.

15) گسترش زمين

خداوند در قرآن به گسترش زمين، که از نعمت هاي بزرگ الهي و زمينه ساز حيات روي زمين است، اشاره مي کند. «وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا» (حجر/19؛ ق/7. مدّ الارض در آيه 3 سوره رعد نيز آمده است)؛ «و زمين را گسترانديم».

 

ديدگاه مفسران

محمد متولي شعراوي (از مفسران و نويسندگان صاحب نظر عرب) كروي بودن زمين را از اين آيات استفاده کرده است. وي اين گونه بر فهم خويش استدلال مي کند:
«مدّ در لغت به معناي گسترش است. اين آيات شريفه نيز مطلق زمين را گسترده و مبسوط مي دانند؛ نه سرزمين خاصي را، و چون ما هر جاي زمين که برويم، زمين در چهار طرف ما گسترده شده است، مي توان فهميد که زمين کروي شکل است؛ چرا که پهن بودن زمين در چهار جهت، آن هم در همه جاي زمين تنها با اين شکل هندسي سازگاري دارد» (متولر، معجزة القرآن، ج1، ص92).
او بيان اين ويژگي را از معجزات قرآن مي داند و علت اينکه خداوند متعال کرويت زمين را با فعل «مدّ» بيان کرده است، اين نکته مي داند که قرآن خواسته از کلماتي بهره بگيرد که با مفاهيم رايج در بين مردم عصر نزول مخالفتي نداشته باشد و در عين حال بتواند حقيقت را نيز بيان کند.

 

بررسي

«مدّ الارض» به گسترده شدن زمين اشاره دارد که پس از خلقت اوليه ايجاد شد. اين گسترش مي تواند به واسطه سرد شدن مواد مذاب اوليه تشکيل دهنده زمين، فرو رفتن يا تبخير آبي که زمين را فرا گرفته بود (عدالتي، ص248) باشد که باعث شد بر سطح زمين افزوده شود که در ظاهر به صورت «پهن و کشيده شدن زمين بر روي مواد مذاب يا آب» جلوه گر مي شود.
با اين حال نمي توان ادعا کرد كه اين آيات در پي بيان کروي بودن زمين است؛ زيرا اثبات اين مدعا که، اين آيات به روشني به پهن و گسترده بودن زمين در تمام نقاط کره زمين، آن هم در چهار جهت اشاره دارد؛ مشکل است و معيار اول در اين جا وجود ندارد و ادعاي اعجاز اثبات پذير نيست.

16) مشرقين و مغربين

تثنيه بودن مشرق و مغرب در برخي آيات، توجه برخي مفسران را به خود جلب کرده است و آنان اين آيه ها را با کروي بودن زمين سازگار مي دانند.
«رَبُّ الْمَشْرِقَينِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَينِ» (رحمن/ 17. تعبير مشرقين در زخرف/ 38 نيز آمده است)؛ «(او) پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر است».

 

ديدگاه مفسران

اين آيه به نظر برخي مفسران زمين را به دو نيم کره تقسيم کرده است؛ نيم کره اي که در تاريکي شناور است و مشرقي و مغرب ندارد؛ نيم كره اي که روشن است و مشرق و مغرب دارد و چون زمين نيم دور به دور خود مي چرخد، نيمه ديگر صاحب مشرق و مغرب مي گردد و نيمه اول مشرق و مغرب خويش را از دست مي دهد. با اين حساب، کره زمين در عموميت خود دو مشرق و دو مغرب جداگانه دارد (متولي، همان، ج1، ص24؛ اعجازالقرآن في علوم الجغرافية، ص83؛ ترجمه سبحاني، مرزهاي اعجاز، ص122؛ خويي، البيان في تفسير القرآن، ص 75). يكي از مفسران با ذکر اين احتمال آيه را اشاره به حرکت وضعي زمين و معجزه علمي مي داند که مردم تا مدت ها پس از پيامبر اسلام9 هم از آن بي اطلاع بودند (طيب، تفسير اطيب البيان، ج12، ص 376).

 

بررسي

وجود دو مشرق و دو مغرب همان گونه که با حرکت زمين سازگاري دارد، با سکون زمين نيز تصورپذير است. علاوه بر اين، حرکت زمين، قبل از نزول قرآن نيز مطرح بود و دانشمنداني چون ابرخس (161ق. م)، ارسطرخس ساموسي و فيثاغورث حکيم، از آن سخن مي گفتند (زماني، هيئت و نجوم اسلامي، ج 1، ص 77)، پس معيار اول، چهارم و پنجم در اين مورد وجود ندارد و نمي توان ادعاي اعجاز را موجّه دانست.

17) مشارق و مغارب

مشرق و مغرب در برخي از آيات به صورت جمع به کار رفته اند و بيشتر مفسران و انديشمنداني که به تفسير علمي پرداخته اند، اين آيات را با کروي بودن زمين سازگار دانسته اند. «فَلاَ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ» (معارج/40. تعبير مشارق در اعراف/137 و صافات/ 5 نيز آمده است)؛ «و سوگند ياد مى‏كنم به پروردگار خاوران و باختران! كه قطعاً ما تواناييم».

 

ديدگاه مفسران

آيت الله خويي با ذکر اين آيات، کروي بودن زمين را از اسرار هستي مي داند که خداوند متعال در اين آيات از آن پرده برداشته است. ايشان در تبيين مسئله مي نويسد:
«اين آيات همگي حاکي از تعدد مشرق ها و مغرب ها و نقطه طلوع و غروب آفتاب است؛ زيرا در صورت کروي بودن زمين، طلوع خورشيد بر هر جزيي از اجزاي آن، ملازم با غروب آن از جزء ديگر است و تعدّد مشرق و مغرب خورشيد، بدون تکلّف، حاکي و دالّ بر کروي بودن زمين مي باشد» (ترجمه سبحاني، همان، ص 122).
نويسندگاني همچون، گودرز نجفي، (مطالب شگفت انگيز قرآن، ص28) يدالله نيازمند (اعجاز قرَآن از نظر علوم امروزي، ص189) و حسن ابوالعينين (من الاعجاز العلمي في القرآن الکريم، ج2، ص714) از جمله کساني اند که با ذکر اين تفسير از آيه، آن را اعجازي علمي مي دانند.

 

بررسي

تعدّد مشرق و مغرب، در کيهان شناسي از امور قطعي شمرده مي شود. روايتي از حضرت علي7 نيز نقل شده است که زمين سيصد و شصت مشرق و مغرب دارد (حويزي، تفسير نور الثقلين،ج5، ص420). احتمال ديگر اين است که مشارق ومغارب را اسم زمان بدانيم که در اين صورت «ربّ المشارق وربّ المغارب» کنايه از ربوبيت الهي در تمام زمان ها است. تعدّد مشرق و مغرب علاوه بر سازگاري با کروي بودن زمين، با ديگر اشکال هندسي نيز سازگار است و تنها در صورت مسطح بودن زمين، نمي توان چند مشرق و مغرب براي آن تصور کرد.
علاوه براين، حرکت زمين قبل از اسلام نيز مشهور بود و حکماي فارس و يونان آن را کره اي تمام مي دانستند (شهرستاني، اسلام و هيئت، ص182). ظاهراً فيثاغورث (582ـ497 ق. م. اولين کسي بود که به کروي بودن زمين پي برد و ارسطو (384ـ322 ق. م.) اين مسئله را از طريق خسوف به اثبات رساند (درس هايي از ستاره شناسي/19 و زمين سياره شماره سه/ 117). آراتوستن (276 ـ 196ق. م.) که او را بنيانگذار جغرافياي رياضي مي دانند، با اعتقاد به کروي بودن زمين، محيط آن را اندازه گرفت و پس از او ابرخس نيقه اي (190ـ120ق. م.) اين كار را دنبال كرد (عدالتي، ص19). با توجه به آن چه گفته شد، معيارهاي دوم، چهارم و پنجم در اين جا وجود ندارد و نمي توان ادعاي اعجاز را پذيرفت.

18) حرکت کوه ها

خداوند در سوره نحل به پيامبر9 مي فرمايد: اين کوه ها که در نگاه تو ثابت و ايستاده اند در واقع در حال مرور و حرکت اند؛ همانندِ حرکت ابرها. ديدگاه هاي متفاوتي در تفسير حرکت کوه ها، ارائه شده است که برخي از آن ها ناظر به حرکت زمين است. «وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» (نمل/ 88)؛ «و كوه‏ها را مى‏بينى، درحالى كه آنها را ثابت مى‏پندارى، و حال آن‏كه آنها هم‏چون حركت ابرها درگذرند».

 

ديدگاه مفسران

آيت الله مکارم، در اين باره مي نويسند:
«اين آيه به روشني مي گويد، کوه ها در حرکتند اگرچه به نظر ساکن مي آيند. مسلماً حرکت کوه ها بدون حرکت زمين هاي ديگر که به آنها متصل است، معنا ندارد و به اين ترتيب معناي آيه چنين مي شود که؛ زمين ها همه با هم با سرعت در حرکتند همچون حرکت ابرها» (مكارم، قرآن و آخرين پيامبر، ص 154).
ايشان در تفسير نمونه با ارائه همين تفسير از آيه، آن را اعجاز علمي قرآن مي شمرد. آيت الله معرفت (التمهيد، ج 6، ص162) و دکتر منصور حسب النبي نيز آيه را معجزه علمي قرآن به حساب آورده اند (الکون والاعجاز العلمي في القرآن، ص171).

 

بررسي

برخي از مفسران اين آيه را به حوادث پايان جهان مربوط مي دانند. اين ديدگاه با دلائل و شواهد متعددي نقد شده است (قرآن و کيهان شناسي/ 217).
به نظر مي رسد آن چه تفسير نمونه درباره آيه بيان کرده است، مي تواند وجه شبه بين حرکت ابرها و کوه ها، را به خوبي نشان دهد؛ اما ادعاي اعجاز در اين باره، به دليل نبود معيار چهارم، دقيق به نظر نمي رسد؛ زيرا آن گونه که گذشت، حرکت زمين قبل از قرآن نيز در محافل علمي مطرح بود.

19) حرکت خورشيد

خورشيد يکي از نعمت هاي بزرگ الهي است که در آياتي از قرآن از آن ياد شده است. برخي از آيات قرآن به حرکت خورشيد اشاره دارند.
1. «وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لاَِجَلٍ مُسَمّىً» (رعد/2؛ فاطر/ 13؛ زمر/5. در لقمان/ 20 نيز به جريان داشتن خورشيد اشاره شده است)؛ «و خورشيد و ماه را رام ساخت هر كدام تا سرآمد معيّنى روان‏اند».
2. «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّلَّهَا» (يس/38)؛ «و خورشيد كه تا قرارگاهش روان است».
3. «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (انبيا/ 33). تعبير «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يسْبَحُونَ» در يس/ 40 نيز درباره خورشيد آمده است)؛ «و او كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد، در حالى كه هر يك در مدارى شناورند». در آيه 33 سوره ابراهيم نيز، حرکت خورشيد با تعبير «دائبين» بيان شده است.

 

نکته علمي

امروزه حركت هاي زيادي براي خورشيد به اثبات رسيده است.
الف: حرکت وضعي که 5/24 روز به طول مي انجامد (جعفري، همان، ص 149).
ب: حرکت انتقالي به سمت شمال آسمان با سرعت 5/19کيلومتر در ثانيه.
ج: حرکت انتقالي به همراه منظومه شمسي به دور مرکز کهکشان با سرعت 225کيلومتر در ثانيه (دنياي ستارگان، ص146؛ ترجمه سبحاني، همان، ص246).
د: حرکت هايي که در خود خورشيد به دليل گاز بودن جرم آن و انفجارهاي دروني صورت مي گيرد (عدالتي، ص98؛ مايكل، اساس ستاره شناسي، ص 165).

 

ديدگاه مفسران

برخي از نويسندگان حرکت خورشيد به سوي قرارگاه خود (يس/ 38) را اشاره به حرکت خورشيد به سمت ستاره «وگا» مي دانند و آيه را بيان کننده معجزه علمي مي شمارند (نجفي، همان، ص25). تفسير نمونه نيز تعبير «فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» را ناظر به حرکت دوراني خورشيد به دور کهکشان و معجزه اي علمي مي شمارد (مكارم، تفسير نمونه، ج 18، ص389).
احمد محمد سليمان نيز با طرح ادعاي اعجاز، اين آيه ها را اشاره به حرکت وضعي و انتقالي زمين مي داند (نوفل، همان، ص36) دکتر رضايي اصفهاني نيز پس از طرح و بررسي برخي ديدگاه ها درباره اين آيات، اعجاز علمي را در اين آيات مي پذيرند (رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن،ج1، ص181).

 

بررسي

به برخي از انواع حركت هاي خورشيد (حرکت دوراني) در کتاب هاي مقدس گذشته اشاره شده است؛ آن جا که خورشيد را همچون پهلواني مي داند که با دويدن در ميدان، شادي مي کند (کتاب مقدس/مزامير داود/مزمور نوزدهم/ بند5)؛ اما ديگر حرکت هايي که مي توان آن ها را از تعبيرهايي چون «تجري» (جريان داشتن)، «لمستقرّ» (تا قرارگاهش) يا «لاجل مسمي» (تا زمان معين)، فهميد، از نوآوري هاي قرآني است و مي تواند اعجازي علمي به شمار رود.

20) دخان در آخرت

يکي از اتقاق هايي که در آستانه قيامت رخ خواهد داد، پراکنده شدن دودي آشکار در آسمان است. خداوند اين مسئله را عذابي براي مردم گناهکار مي داند.
«فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ» (دخان/10)؛ «پس نگهبان (و منتظر) روزى باش، كه آسمان دودى آشكار آورد».

 

ديدگاه مفسران

برخي از نويسندگان، با توجه به آياتي که به بازگرداندن آسمان به صورت اوليه اش اشاره دارند (انبيا/ 104)، اين دود را مانند دودي مي دانند که در آغاز آفرينش وجود داشت و ذکر اين نکته علمي را اعجاز قرآن معرفي مي کنند (هميمي، الاعجاز العلمي في القرآن الکريم، ص 35).

 

بررسي

با توجه به سياق آيات، به نظر مي رسد که دخان در قرآن (دخان/10؛ انبيا/ 104) در معناي متفاوتي به کار رفته باشد. در سوره دخان، دود عذابي براي غير مومنان شمرده شده است «هذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ» (دخان/11)؛ علاوه بر اين، صفت «مبين» براي اين دود نشان از تفاوت آن با دودي است که در سوره انبيا از آن ياد شده است. تعبير «يَغْشَى النَّاسَ» (همان) نيز بيانگر اين مسئله است که در آن زمان، انسان ها وجود دارند و آن را مشاهده مي کنند؛ در حالي که بنابر فرضيه هاي علمي در اين زمينه، در آن زمان ديگر انساني باقي نمانده است.

21) کوه ها، ميخ هاي زمين

قرآن بارها از کوه ها به عنوان ميخ هايي نام مي برد که بر زمين کوبيده شده اند تا آن را از لرزش و فروپاشي باز دارند. نقش کوه ها در اين مسئله، از اسراري است که هنوز به خوبي کشف نشده است.
«وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً» (نبأ/ 7)؛ «و كوه‏ها را ميخ‏هايى».
«وَأَلْقى‏ فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ» (نحل/15. در آيات متعددي، از کوه ها با تعبير رواسي ياد شده است)؛ «و در زمين، [كوه‏هاى‏] استوارى افكند، [مبادا] كه شما را بلرزاند».

 

ديدگاه مفسران

برخي از صاحب نظران، با اشاره به نقش کوه ها در جلوگيري از لرزش و فروپاشي زمين، معرفي کوه ها به عنوان ميخ هاي زمين را اعجازي علمي مي دانند (ابوالعينين، من الاعجاز العلمي في القرآن الکريم، ج2، ص160؛ معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 6، ص 155؛ اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، ص 187)؛ چرا که کوه ها همچون ميخ، اجزاي زمين را به هم متصل کرده اند و مانع فروپاشي آن هنگام حرکت مي شوند.

 

بررسي

اگر از نظر علمي ثابت شود که کوه ها مانع از هم پاشيدگي و قطعه قطعه شدن زمين در اثر حرکت آن مي شوند، مي توان گفت اين آيات علاوه بر بيان نقش کوه ها، به حرکت زمين نيز اشاره دارند؛ چرا که آيه کوه ها را به عنوان محافظاني در برابر آثار سوء حرکت زمين معرفي مي کند که همچون ميخ هايي بر بدنه زمين کوبيده شده اند. زمين نوعي حرکت در پوسته جامد خويش دارد که به حرکت قارّه اي (Crustal morment) مشهور است. در صورتي که نقش کوه ها در حفاظت از زمين دربرابر آثار سوء اين نوع حرکت به اثبات برسد، مي توان آيه را اشاره به اين حرکت زمين نيز دانست و آن را معجزه اي علمي شمرد.

22) خاموشي خورشيد

مرگ خورشيد از موضوع هاي مطرح در دانش نجوم است. آياتي از قرآن کريم نيز به اين حقيقت اشاره دارند.
«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» (تکوير/1)؛ «هنگامى كه خورشيد در هم پيچيده شود».

 

نکته علمي

خورشيد پس از سوزاندن هيدروژن و هليوم، چون دماي کافي براي سوزاندن کربن برخوردار نيستند، فرو مي ريزند (براي آشنايي با مفهوم فروريزش ر.ک. به: اساس ستاره شناسي، ص 274) و به صورت غول قرمز (Red-giant) درخواهد آمد (همو). در اين زمان خورشيد آن قدر بزرگ خواهد شد که احتمالاً مدار عطارد و زهره را در بر خواهد گرفت. در مرحله بعدي، خورشيد به کوتوله سفيد (White dwarf) تبديل خواهد شد و در پايان دماي آن به صفر مطلق (Absolute magnitude اين دما برابر 273 درجه سانتيگراد زير صفر است) کاهش خواهد يافت. (عدالتي، ص 97).

 

ديدگاه مفسران

به عقيده يكي از نويسندگان اين آيه پايان يافتن انرژي خورشيد را متذکر مي شود. وي پس از ادعاي اعجازي علمي در مورد آيه مي نويسد:
«اين مسئله امروز بي ترديد است که سوخت خورشيد کم مي شود تا رو به خاموشي رود. در قرآن عزيز، سوره تکوير به نام خاموشي است» (عرفان، اعجاز در قرآن کريم، ص 155).

 

بررسي

آيات متعددي به مرگ خورشيد اشاره دارند و با تعابيري همچون «لاَِجَلٍ مُسَمّىً» (رعد/ 2؛ فاطر/13؛ زمر/ 5. در لقمان/ 20 نيز به جريان داشتن خورشيد اشاره شده است)؛ «تا سرآمد معيني» از پايان يافتن عمر خورشيد سخن مي گويند. تعبير «تکوير» نيز که به معناي درهم پيچيده شدن است، مي تواند به مراحل پاياني عمر خورشيد و کم نور شدنش اشاره داشته باشد.
نکته مهم در اين مورد و برخي موارد مشابه اين است که اين آيات درباره وقايع پايان اين جهان و قيامت سخن مي گويد و در آن زمان تغييرهاي نظام هستي ناگهاني و يک باره رخ خواهد داد؛ در حالي که مرگ خورشيد که در دانش نجوم بررسي مي شود، روندي طبيعي دارد و ميليون ها و حتي ميلياردها سال به طول خواهد انجاميد. اين نکته موجب مي شود درتطبيق اين دو مسئله بر هم، برخي پرسش ها و ابهام هايي پيش آيد که نياز به تأمل و تحقيق بيش تري دارد؛ البته با توجه به اين که در تفکرهاي نجومي قديمي به ارث رسيده از ارسطو، خورشيد و اجرام فضايي (مافوق القمر) ابدي و زوال ناپذير بودند (ارسطو، در آسمان، ص43 و 50. از اوگستين تا گاليله، ج1، ص 86)، مي توان برخي آيه ها را که ظاهراً از روند طبيعي مرگ خورشيد سخن مي گويند، تصحيح کننده اين ديدگاه دانست.

23) نور خورشيد و ماه

قرآن کريم با تعبير متفاوتي از نور خورشيد و ماه ياد مي کند. اين تمايز توجه مفسران را جلب کرده است. «وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً» (نوح/ 16. اين مضمون در فرقان/61؛ نبأ/ 13 نيز آمده است)؛ «و ماه را در آن (آسمان)ها نورانى قرار داد و خورشيد را چراغى قرارداد».

 

نکته علمي

خورشيد با انجام فرايند «هم جوشي هسته اي» به توليد نور و گرما مي پردازد. در اين فرايند چهار هسته هيدروژن پس از هم جوشي به يک هسته هليوم تبديل مي شود. اين مسئله باعث مي شود در هر ثانيه پنج ميليون تن از جرم خورشيد به صورت انرژي الکترو مغناطيسي تابش مي شود (اصول و مباني جغرافياي رياضي، ص 116؛ مايكل، همان، ص 165).

 

ديدگاه مفسران

خورشيد در اين آيه مبارکه چراغ و ماه، نور قرار داده شده است. برخي از نويسندگان اين مطلب، را اعجاز علمي قرآن مي دانند و مي نويسند:
«بدون ترديد نورزايي خورشيد و نور مستقل نداشتن ماه در اين آيه تصريح شده است» (عرفان، همان، ص 155).

 

بررسي

در آيه پنجم سوره يونس به نور خورشيد با تعبير «ضياء» و به نور ماه با تعبير «نور» اشاره شده است. آنچه در برخي از کتاب هاي لغت آمده است، مبني بر اين که «ضوء» نور ذاتي و «نور» نور عارضي است (ابن فارسي، همان، ص 332)، مويد نکته اي است که درباره آن ادعاي اعجاز شده است؛ اما دانشمندان از دوران هاي پيش از اسلام با توجه به پديده خسوف به عارضي بودن نور ماه پي برده بودند و نور و گرمابخشي خورشيد باعث مي شد آن را همچون چراغي بدانند. با اين لحاظ معيار چهارم در اين مورد نيست و نمي توان ادعاي اعجاز را پذيرفت.

خاتمه

با بررسي هايي که در موارد ادعايي اعجاز نجومي انجام شد، مي توان به اين نتيجه رسيد که اعجاز علمي در سه مورد (جاذبه عمومي، سختي تنفس و کمبود اکسيژن در آسمان و حرکت هاي خورشيد) وجود دارد و در برخي موارد در صورت فراهم آمدن معيارهاي اعجاز علمي، مي توان آن ها را اعجاز دانست؛ گرچه امروزه مي توان اين موارد را از شگفتي هاي علمي قرآن شمرد: وجود موجودهاي زنده در خارج از زمين (شوري/ 29؛ نحل/ 49؛ انبيا/ 4)؛ گسترش آسمان (ذاريات/ 47)؛ نقش کوه ها در حفظ زمين (نبأ/ 7).

منابع

1. قرآن کريم، ترجمه گروهي زير نظر محمدعلي رضايي اصفهاني،نشردارالذکر،قم،1384ش،چ دوم.
2. آلوسي، ابوالفضل شهاب الدين سيد محمود، روح المعاني في تفسيرالقرآن، داراحياء التراث العربي، بي جا، 1405ق، چ چهارم.
3. اِ. اِي. رُي و دي. کلارک، ستاره شناسي اصول و عمل، ترجمه سيد احمد سيدي، مشهد، نشر آستان قدس رضوي7، 1366ش.
4. ابن کثير, اسماعيل ابن عمر، تفسير القرآن العظيم، نشر داراحياء التراث العربي، بي جا، 1415ق.
5. ابن منظور، محمد ابن مکرم، لسان العرب، نشر دار احياء التراث العربي، بي جا، 1412ق.
6. ابو العينين، حسن، من الاعجاز العلمي في القرآن الکريم، نشر العبيکان، 1416ق، چ اول.
7. احمد ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، نشر دارالکتب اسلاميه، بيروت، 1420ق، چ سوم.
8. احمد المرسي حسين جوهر، الاعجاز العلمي للقرآن الکريم، نشر جزيرة الورد، بي جا، 1421ق، چاپ اول.
9. احمد محمد سليمان، القرآن و العلم، نشر دارالعوده، بي جا، 1981م، چ پنجم.
10. ارسطو، در آسمان، ترجمه اسماعيل سعادت، نشر هرمس، بي جا، 1379ش، چ اول.
11. اريک اوبلاکر، فيزيک نوين، ترجمه بهروز بيضايي، نشر قدياني، بي جا، 1370ش.
12. ازهري، محمد بن احمد، تهذيب اللغة، دار احياء التراث العربي، بي جا، 1421ق.
13. استفن ويليام هاوکينگ، تاريخچه زمان، ترجمه حبيب الله دادفرما، نشرکيهان، تهران، 1375ش.
14. ايزاک، آسيموف، کوازارها، تپ اخترهاوسياهچالها، ترجمه غفاري محمد رضا، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1375ش، چ چهارم.
15. بحراني، هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، نشر موسسه اعلمي، بيروت، 1419ق.
16. برانلي، فرانکلين منسفيلد، زمين سياره شماره سه، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1987م.
17. بوکاي موريس، مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه ذبيح الله دبير، نشر فرهنگ اسلامي، بي جا، 1365ش، چ سوم.
18. پاک نژاد، سيد رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، نشر کتاب فروشي اسلاميه، چ سوم، 1350ش.
19. جعفري، عباس، فرهنگ بزرگ گيتا شناسي، نشر گيتاشناسي، 1379ش، چ چهارم.
20. جوهري، اسماعيل ابن حماد، صحاح اللغة، دار العلم، بيروت، 1404ق، چ سوم.
21. حسين بن علي، ابن سينا، الشفاء، نشر کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، قم، 1405ق.
22. الحويزي، عبدالعلي ابن جمعه العروسي، تقسير نور الثقلين، نشر علميه، قم، 1383 ق.
23. الخطيب، عبدالغني، قرآن و علم روز، ترجمه اسدالله مبشري، نشر مطبوعاتي عطايي، 1362ش.
24. خليل ابن احمد، ترتيب العين، نشر اسوه، بي جا، 1414ق، چ اول.
25. خوئي، سيدابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، نشرمؤسسه احياء آثار الامام خوئي، بي جا، بي تا.
26. خوري شرتوني، سعيد، اقرب الموارد في فصح العربيه والشوارد، اسوه، بي جا، 1374ش،چ اول.
27. ديکسون، رابرت. تي، نجوم ديناميکي، ترجمه احمد خواجه نصير طوسي، مرکزنشر دانشگاهي، تهران، 1385ش، چ دوم.
28. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، نشر ذوي القربي، بي جا، 1426ق، چ پنجم.
29. رضايي اصفهاني، محمد علي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، نشر پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن، قم، 1385ش، چ اول.
30. رضوي، محمد امين، آغاز و انجام جهان بر اساس تئوري جديد، بي نا، بي جا، 1348ش.
31. زغلول راغب محمدنجار، السماء في القرآن الکريم، نشر دار المعرفة، بيروت، 1425ق، چ اول.
32. زماني قمشه اي، علي، هيئت و نجوم اسلامي، نشر سماء، بي جا، 1381ش، چ اول.
33. سبحاني، قريب، يعقوب پور، زمين در فضا، نشر آفتاب، بي جا، 1363ش، چ اول.
34. سيد ارناووط، محمد، الاعجاز العلمي في القرآن الکريم، نشر مکتبة مدبولي، قاهره، 1989م.
35. شريعتي مزيناني، محمد تقي، تفسيرنوين، نشر دفتر نشر فرهنگ معارف اسلامي، بي جا، 1374ش.
36. الشريف، عدنان، من علم الفلک القرآني، نشر دار العلم للملايين، بيروت، 1990م.
37. همو، من علوم الارض القرآنية، نشر دار العلم للملايين، بيروت، 1993م.
38. شهرستاني، سيد هبة الدين، اسلام و هيئت، ترجمه سيد هادي خسروشاهي، نشر دارالعلم، بي جا، 1389ق.
39. صادقي، محمد، زمين، آسمان و ستارگان از نظر قرآن، نشر کتاب فروشي مصطفوي، بي جا، 1356ش، چ دوم.
40. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسيرالقرآن، نشر اسلاميه، بي جا، بي تا، چ دوم.
41. طبرسي، ابي الفضل ابن حسن، تفسير مجمع البيان، نشر موسسه اعلمي، بي جا، 1415ق، چ اول.
42. طريحي، فخر الدين، مجمع البحرين، نشر موسسة الوفاء، بي جا، 1403ق، چ دوم.
43. طنطاوي جوهري، الجواهر في تفسير القرآن، نشر دارالفکر، بي جا، بي تا.
44. الطوسي، ابي جعفر محمد الحسن، التبيان في تفسير القرآن، نشر علمية نجف، 1376ق.
45. طيب، عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، نشر اسلام، بي جا، 1366ش.
46. عدالتي، تقي و فرخي، حسن، اصول و مباني جغرافياي رياضي، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، قم، 1385ش، چ سوم.
47. عرفان، حسن، اعجاز در قرآن کريم، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، بي جا، 1379ش، چ اول.
48. عسکري، ابي هلال، معجم فروق اللغوية، موسسه نشر اسلامي، بي جا، 1421ق.
49. فخررازي، محمد بن عمر، شرح أسماء الله الحسني (لوامع البينات)، نشر دارالکتب العربي، بي جا، 1410ق، چ سوم.
50. فيروز آبادي، مجدالدين، قاموس المحيط، داراحياء التراث العربي، بي جا، 1412ق، چ اول.
51. فيومي، مصباح المنير، دار الهجرة، بي جا، 1405ق.
52. قمي مشهدي، محمد بن محمدرضا، تفسير کنزالدقائق، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1366ش.
53. قمي، ابوالحسن علي ابن ابراهيم، تفسير قمي، نشر دارالکتاب للطباعة و النشر، بي جا، 1387ق.
54. کتاب مقدس، ترجمه فاضل خان همداني، نشر اساطير، 1383ش، چ دوم.
55. کرومبي، آ.سي، از اوگوستين تا گاليله، ترجمه احمدآرام، انتشارات سمت، تهران، 1371ش، چ اول.
56. کليني، محمد بن يعقوب، اصول کافي، نشر دفتر نشر فرهنگ اهل البيت، بي جا، 1361ش.
57. مارديني، عبد الرحيم، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن الکريم، نشر دار المحبة، دمشق، 1425ق.
58. ماير دگاني، نجوم به زبان ساده، ترجمه محمدرضا خواجه پور، نشر گيتا شناسي، بي جا، 1382ش، چ دهم.
59. مايکل ا. سيدر، اساس ستاره شناسي (جلد1)، ترجمه محمد تقي عدالتي، نشر دانشگاه امام رضا7، تهران، 1384ش، چ دوم.
60. متولي اشعراوي، محمد، معجزة القرآن، نشر مکتبة التراث الاسلامي، بي تا.
61. محمد، راتب النابلسي، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن و السنة (آيات الله في الافاق)، نشر دار المکتبي، بي جا، 1425ق، چ اول.
62. محمد سامي، محمد علي، الاعجاز العلمي في القرآن الکريم، نشر دارالمحبة، دمشق، بي تا.
63. محمد کامل، عبدالصمد، الاعجاز العلمي في الاسلام، نشر دارالمصرية، مصر،1417ق، چ چهارم.
64. محمود، ابن عبد الرؤوف القاسم، في مسيرة الاعجاز العلمي في القرآن، نشردارالاعلام، اردن، بي تا.
65. مخلص، عبدالرؤوف، جلوه هايي جديد ازاعجازعلمي قرآن کريم، نشرشيخ الاسلام، بي جا،1376ش.
66. مدرسي، محمد تقي، تفسير هدايت، نشر آستان قدس رضوي7، مشهد، 1378ش.
67. مراغي، احمد مصطفي، تفسيرالمراغي، نشر داراحياء التراث العربي، بي جا، 1985م.
68. مرزهاي اعجاز، ترجمه جعفر سبحاني، نشر محمدي، 1349ش.
69. مسترحمي، سيد عيسي، قرآن و کيهان شناسي، نشر پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن، قم، 1387ش، چ اول.
70. مصباح، محمد تقي، آموزش فلسفه، نشر سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1367ش.
71. مصطفوي، حسن، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، نشروزارت ارشاد اسلامي، تهران، 1370ش.
72. معرفت، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، نشر اسلامي، بي جا، 1417ق.
73. مک گراهيل، ترجمه عدالتي، واژه نامه نجوم و اختر فيزيک، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، بي جا، 1378 ش.
74. مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، نشر نسل جوان، قم، 1376ش، چ سوم.
75. همو، تفسير نمونه، نشر دار الکتب اسلاميه، تهران، 1371، چ 28.
76. همو، قرآن و آخرين پيامبر، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1349ش.
77. منصور، حسب النبي، الکون والاعجاز العلمي للقرآن الکريم، نشر دارالفکر العربي، بي جا، 1416ق، چ سوم.
78. نجفي، گودرز، مطالب شگفت انگيز قرآن، نشر سبحان، بي جا، 1378ش، چ دوم.
79. نوري، حسين، دانش عصرفضا، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1375ش، چ دوم.
80. نوفل، عبد الرزاق، القرآن و العلم الحديث، نشر دارالکتاب العربي، بي جا، 1393ق.
81. نيکلسون، آين، 186 پرسش و پاسخ نجومي، ترجمه عبدالمهدي رياضي و هادي رفيعي، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد 1375ش.
82. هاچ، پاول، ساختار ستارگان وکهکشان ها، ترجمه توفيق حيدر زاده، نشرگيتا شناسي، 1377ش، چ سوم.
83. هميمي، زکريا، الاعجاز العلمي في القرآن الکريم، نشر مکتبة مدبولي، بي جا، 2002م، چ اول.
يوسف الحاج احمد، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن والسنة المطهرة، نشر دار ابن حجر، دمشق، 1423.

پي نوشت

[1] نويسنده التمهيد في علوم القرآن (ج6، ص133) از تفسير الکبير (ج22، ص 162) نقل مي کند که در تورات چنين بوده است: «و همانا خدا جوهري را آفريد و سپس با نظر هيبت به آن نگريست. پس تبديل به آب شد و سپس خدا آسمان ها و زمين را از آن آفريد و بينشان فاصله انداخت». وي اضافه مي کند که اين عبارت از تورات کنوني حذف شده است.
* عضو هيئت علمي جامعة المصطفي9 العالميه . mostarhami@yahoo.com

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها