0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اعجاز رنگ ها در قرآن

اعجاز رنگ ها در قرآن

حجت الاسلام دکتر مهدي رستم نژاد*
عضو هيئت علمي جامعه المصطفي(ص) العالميه
مهدي نويد*
کارشناس ارشد علوم قرآني و حديث دانشگاه علوم اسلامي رضوي


چکيده

قرآن کريم از جنبه هاي گوناگون معجزه است و اعجاز علمي يکي از اين ابعاد مي باشد. در اين ميان «اعجاز رنگ ها» موضوعي است که کم تر مورد توجه و بحث قرار گرفته است؛ در حالي كه با اثبات آن، گوشه اي ديگر از اعجاز علمي قرآن روشن مي شود. اين مقاله در پي اثبات اين ادعا است که خداوند در بسياري از آيه هاي مربوط به رنگ ها، به آثار رواني رنگ بر شخصيت انسان اشاره کرده است. نويسنده پس از بيان جايگاه و ضرورت موضوع، آيه هايي را که واژه «الوان» و «لون» در آن ها به کار رفته است مي آورد، سپس جداگانه رنگ هاي زرد، قرمز، آبي، سبز، سفيد و سياه را در قرآن بررسي مي كند و توضيح مي دهد كه قرآن از يک رنگ معنوي، وراي همه رنگ ها، نام برده است که «رنگ خدايي و توحيد» و بهترين رنگ هاست. آيات مربوط به رنگ ها، گاه اعجاز علمي اند و در مواردي شگفتي ها علمي قرآن به شمار مي آيند؛ ضمن اين كه اختلاف رنگ در جهان آفرینش، هم نشانه توحيد ربوبي است و هم می تواند نشانه حکمت الهی باشد.

واژه هاي اصلي:

قرآن، اعجاز، اعجاز علمي، اعجاز رنگ ها، رنگ.

مقدمه

اعجاز علمي يکي از ابعاد گوناگون اعجاز قرآن است که از جنبه هاي متفاوتي قابل بررسي است. يكي از شگفتي هاي مطرح شده در قرآن، مسائل مربوط به رنگ ها است که در مورد برخي از آن ها ادعاي اعجاز شده است؛ چون قرآن شايد براي اولين بار به برخي آثار رنگ ها اشاره کرده است و بشر تا زمان نزول قرآن، به آن ها پي نبرده بود. با اثبات اعجاز علمي در پديده «رنگ ها» مي توان پرده از روي يکي ديگر از ابعاد اعجاز علمي اين کتاب آسماني برداشت.

مفهوم شناسي رنگ

رنگ يک انعکاس مرئي است که در اثر عبور يا انتشار يا بازتاب ترکيب رنگ ها توسط اشياء به وجود مي آيد (بلوردي، رنگ ها و پيام ها در قرآن، نشريه مشکات). از ديدگاه علمي ثابت شده که همه رنگ ها از تشعشع هاي نور خورشيد است و هر شيء به ميزان شفافيت و خاصيت جذب پرتوها، بعضي پرتوها را جذب مي كند و برخي را باز مي تاباند، در نتيجه آن شيء را به رنگ پرتوهاي بازتاب شده مي بينم. از سوي ديگر اين پرتوها با ترکيب شدن، نورهاي ديگري را مي سازند که بريافته هاي مخروطي شکل اعصاب چشمي اثر مي گذارد و سبب ديدن آن نور مي شود. وقتي جسمي همه نورها را بازتاباند، سفيد و زماني كه همه نورها را جذب کند، سياه ديده مي شود. چشم انسان نسبت به آن دسته از امواج که طول موجشان بين 400 تا 700 ميکرون است، حساسيت دارد. بخش ديدني طيف نور سفيد دقيقاً از 380 تا 770 نانومتر است. امواج فراسوي بنفش طول موجي کم تر از 380 و امواج مادون قرمز، بيش تر از 770 نانومتر (هر نانومتر يک ميليونيم ميلي متر است) دارند (آيت اللهي، رنگ در قرآن، فصل نامه دانشور، ش21، س ششم، ص 1 و 2).
نيوتن در سال 1666 م کشف کرد که همه رنگ هاي طيف نوري در نور سفيد موجودند. (پائولين، رنگ ها و تأثيرات درمانيشان، ص 15). نور سفيد از ترکيب همه امواج نوري تشکيل مي شود؛ ولي وقتي آن را با يک منشور به طول موج هاي مختلف مي شکنيم، کوتاه ترين موج در وراي تجزيه بنفش و امواج بلند تر در ورای تجزيه، قرمز مي باشد. طول موج هایی که در وسط این دو حد قرار می گیرد، باعث درک ما نسبت به رنگ آبی ، سبز و زرد می شوند. به این رنگ ها و رنگ های ديگر که از ترکيب آن ها به دست مي آيد، لون (Hue، رنگ) گفته می شود (نرمال، اصول روان شناسي، ج2، ص341).
رنگ سفيد از آميزش همه طول موج ها به دست مي آيد. رنگ به ادراک ما از دنيا نه تنها جلوة با شکوهي مي دهد؛ بلکه آگاهي هاي بيشتري دربارة آن در اختيار ما مي گذارد. چشم داراي قدرت ترکيب کنندة رنگ است و رنگ ها را با تغيير دادن نسبت فعاليت عصبي در اين سه نوع گيرنده، ترکيب مي کند و گيرنده هاي چشم به قرمز، سبز و آبي حساس ترند (وين روان شناسي عمومي، ص 75).
حاصل سخن اين كه رنگ، تأثير فيزيولوژي بر شبکيه چشم است، گاهي نتيجة مادة رنگي است و گاهي در اثر شعاع نور رنگي مي باشد و جذب نشدن يکي از طول موج هاي متفاوت طيف، و دفع آن توسط جسم، رنگ اشيا را مي سازد و تحريک سلول هاي عصبي چشم نسبت به رنگ هاي مختلف متفاوت است (همو، ص 2).

تاريخچه

دانش هاي گوناگوني از جمله، فيزيک، شيمي، روان شناسي، طب و هنر، متصدي بررسي مسأله رنگ ها شده و هر کدام از يک جنبه درباره رنگ ها بحث کرده اند و کتاب هايي هم دربارة تأثيرهای رواني رنگ ها بر انسان و درمان با رنگ ها نوشته شده است، مانند کتاب «روان شناسي رنگ ها از دکتر ماکي، ترجمه ويدا أبي زاده» و کتاب «رنگ ها و تأثيرات درماني شان از پائولين ويلز، ترجمه مينا اعظامي». در عرصه «رنگ در قرآن مجيد» نيز كتاب ها و مقالاتي نوشته شده است، مانند کتاب «الاعجاز اللوني في القرآن الكريم». دکتر شهيد رضا پاک نژاد در کتاب «اولين دانشگاه و آخرين پيامبر» که رسالة دکتراي اوست، در چند مورد ادعاي اعجاز مي كند؛ از جمله در ذيل آيه «69 سورة نحل» که قدرت شفا دهندگي عسل را مربوط به رنگارنگ بودن مواد اوليه عسل مي داند و اين را اعجاز قرآن مي شمارد. وي در ذيل آيات 28 سوره فاطر و سوره 69 بقره نيز معجزه هاي مربوط به رنگ شناسي قرآن را مي آورد. بحث مفصلي هم در جلد سوم راجع به تأثيرهاي رواني رنگ ها دارد و متذکر مي شود که بقراط حکيم گفتاري راجع به رنگ ها دارد (پاک نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 154). در قرن يازدهم ميلادي پزشک ايراني، بوعلي سينا، در کتاب قانون با اشاره به کاربرد درماني رنگ ها، بار ديگر بحث رنگ درماني را زنده کرد. از جمله مي گويد: رنگ قرمز فشار خون را بالا مي برد و رنگ آبي آن را پايين مي آورد و رنگ زرد التهاب و درد را كاهش مي دهد (پائولين، همان، ص 15). ياد آوري اين نكته لازم است كه پس از جست وجوي فراوان در كتاب قانون بو علي، به منبع اصلي اين نكته دست نيافتيم.
مقاله بيست و سه صفحه اي «الألوان في القرآن رؤية فنية و مدلول» از دکتر أشرف فتحي عبدالعزيز استاديار دانشگاه قناة سوئيس در سايت موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن هم از جمله كارها در حوزه اعجاز رنگ هاست. وي تمام آيات مربوط به رنگ ها را بررسي مي كند و اشاره هايي به اعجاز عددي رنگ ها دارد.
برخي ديگر از مقاله ها عبارت اند از:
«رنگ در قرآن» از احمد محمودي در مجله بينات؛ «نگاهي به مقولة رنگ در قرآن» از سيد محمد جواد صداقت کشفي، در پايگاه اينترنتي مرکز فرهنگ و معارف قرآن؛ «رنگ ها و پيام ها در قرآن » نوشته طيبه بلوردي؛ کتاب «هنر چیست؟» و مقاله «رنگ در قرآن» نوشته دکتر «حبيب الله آيت اللهي» با کمک حکيمه گوهريان، چاپ شده در نشريه علمي پژوهشي دانشوردانشگاه شاهد تهران (ش 21، س ششم).
بيشتر کارهاي انجام شده تنها درباره اصل رنگ در قرآن است و دربارة معجزه بودن آن کمتر کار شده است؛ حتي مقالاتي که عنوان «اعجاز رنگ ها» را دارند، تنها به عنوان يک شگفتي از آن ياد کرده اند و در پي اثبات و ادعاي اعجاز علمي به معنايي که ما بيان کرديم، نبوده اند؛ لذا جا دارد اين کمبود جبران شود.

رنگ در قرآن

مجموع الفاظ قرآني که بر رنگ ها دلالت دارند، سي و پنج 35 کلمه اند (اشرف فتحي، الألوان في القرآن، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن و السنّة، ص 20 (www.55a.net) ).
قرآن از رنگ هاي قرمز، زرد، سبز، آبي، سفيد و سياه ياد مي کند. علاوه بر آن، رنگ معنوي (رنگ خدايي) هم در قرآن آمده است.
قرآن در بسياري از آيه ها عنوان کلّي رنگ (الوان) را به كار مي برد و در مواردي از رنگ هاي گوناگون ياد مي كند، بنابراين آيات در برگيرندة رنگ را مي توان به دو دستة کلي تقسيم کرد:
1. آياتي که از واژة «لون» يا «الوان» يا «صبغة» استفاده کرده اند.
2. آياتي که از رنگ هاي مختلف استفاده برده اند.
ابتدا به بررسي کلي آياتي که از عنوان کلي رنگ بهره برده اند، مي پردازيم.
واژة «لون» و جمع آن «الوان» به معني رنگ ها، نه مرتبه، در هفت آيه ذکر شده است؛ هفت مورد به صورت جمع و دو مورد به صورت مفرد؛ اما واژه «صبغه» دو مرتبه و در آيه 128 سوره بقره آمده است.
آياتي مشتمل بر واژه هاي «الوان»، «لون» و «صبغه»:
1. «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ» (بقره/69)؛ «گفتند: «براى ما از پروردگارت بخواه تا روشن بيان كند برايمان كه رنگ آن (گاو) چگونه است؟» (موسى) گفت كه او مى‏گويد: در حقيقت آن گاوى زرد است كه رنگش يك دست است كه بينندگان را شاد مى‏سازد».
2. «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ» (روم/ 22)؛ «و از نشانه‏هاى او آفرينش آسمان‏ها و زمين و تفاوت زبان‏هايتان و رنگ‏هاى شماست. قطعاً، در آن‏[ها] نشانه‏هايى براى دانايان است».
3. «وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ» (نحل/ 13)؛ «و آنچه را در زمين براى شما، با رنگ‏هاى متفاوتش، آفريد و منتشر كرد (مسخّر شما ساخت)، قطعاً، در آن‏[ها] نشانه‏اى است براى گروهى كه متذكّر مى‏شوند».
4. «ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلَاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (نحل/69)؛ «سپس از همه‏ى محصولات بخور و راه‏هاى پروردگارت را فروتنانه بپيما.» از شكم‏هايشان نوشيدنى (= عسل) بيرون مى‏آيد كه رنگ‏هايش متفاوت است [و]در آن براى مردم درمانى است؛ قطعاً در آن‏[ها]نشانه‏اى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند».
5. «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ» (فاطر/27)؛ «آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان، آبى فرو فرستاد، به وسيله‏ى آن محصولاتى كه رنگ‏هايش متفاوت است (از زمين) خارج ساختيم و از كوه‏ها راه‏ها (و رگه‏ها) ى سپيد و سرخ، كه رنگ‏هايش متفاوت است و سياه سياه (آفريديم)؟!».
6. «وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ» (زمر/21)؛ «و از مردم و جنبندگان و دام‏ها (انواعى هستند) كه رنگ‏هايشان همان‏گونه متفاوت است. از ميان بندگان خدا، فقط دانشوران از او هراس دارند؛ [چرا]كه خدا شكست ناپذيرى بسيار آمرزنده است».
7. «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ...» (زمر/ 21)؛ «آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان آبى فروفرستاد و آن را به چشمه‏هايى كه در زمين است وارد نمود، سپس به وسيله‏ى آن زراعتى را با رنگ‏هاى متفاوتش بيرون مى‏آورد».
8 . «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» (بقره/ 138)؛ «رنگ (و نگار) خدايى (بپذيريد)؛ و خوش رنگ (و نگار) تر از خدا كيست؟ و ما تنها پرستش‏كنندگان اوييم». راجع به اعجاز عددي مربوط به بحث رنگ ها، ادعا شده است که واژه «الوان» هفت بار به صورت جمع[1] در قرآن به کار رفته است که شايد اشاره به طيف هاي هفت گانة نور سفيد باشد و احتمال دارد حکمت ذکر هفت مرتبه واژه الوان از اين جهت باشد که نور سفيد شامل هفت رنگ درک پذير با حس بينايي انسان است که پس از برخورد نور با منشور، و شکست نور اين الوان هفت گانه به چشم مي خورد (ر.ك. به: دکتر فتحي عبدالعزيز الوان في القرآن، ص 4). اين ادعا خدشه پذير است؛ چون نمي توان ادعاي قطعي كرد كه بين عدد هفت آيه ها با طيف هاي هفتگانه نور رابطه اي هست.

اول) بررسي آيات گروه اول

1. «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ» (روم/ 22)؛ «و از نشانه‏هاى او آفرينش آسمان‏ها و زمين و تفاوت زبان‏هايتان و رنگ‏هاى شماست. قطعاً، در آن‏[ها] نشانه‏هايى براى دانايان است».
رنگ شناسي از راه هاي خداشناسي است (در اين نشانه هايي براي دانايان است). وقتي انسان به اختلاف رنگ ها بيشتر دقت مي کند، قدرت خدا را بهتر درک مي کند. فخر رازي مي گويد:
شناسايي انسان نسبت به انسان ديگر يا بايد با چشم باشد يا گوش و خدا براي تشخيص گوش، اختلاف آوازها و آهنگ هاي صدا، و براي تشخيص چشم، رنگ ها و صورت ها و شکل هاي مختلف را آفريده است؛ به گونه اي که در تمام دنيا نمي توان دو انسان را پيدا کرد که از نظر چهره و آهنگ صدا از تمام جهت ها يکسان باشند! (مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 16، ص 395).
علامه طباطبايي در الميزان في تفسير القرآن مي فرمايد:
«ظاهر اين است که مراد از اختلاف الوان، اختلاف امت ها در رنگ هاي مختلف است، مثل سفيد و سياه و زرد و قرمز و ممکن است مراد از تفاوت رنگ ها تفاوت هر فردي با ديگر افراد، به حسب رنگ پوستش باشد» (طباطبايي، تفسير الميزان، ج 16، ص 167).
تفاوت رنگ پوست انسان ها مربوط به ميزان «ملانين» در پوست انسان است (محمودي، احمد، پيشين، ص8). رنگ پوست حيوان ها و انسان ها به سازش آن ها با نور آفتاب و آب و هوای محيط خود بستگي دارد. ميزان تيره يا روشن بودن پوست، ميزان نياز بدن را به اشعه ماوراي بنفش نشان مي دهد. تأثير نور آفتاب باعث تحريک رنگ دانه ملانين در پوست و توليد ويتامين D مي شود. پوست با تغيير رنگ، ميزان ويتامين D بدن را متعادل مي کند (بن بوا، زيبايي نور، ص 91).
بررسي
طبق يک تفسير که الوان به معناي «رنگ هاي پوست انسان ها» باشد، آيه يکي از نشانه هاي وجود خالق هستي را ذکر مي كند؛ اين که خداوند براي شناسايي افراد، اين گونه قرار داده است تا مردم هم ديگر را بهتر تشخص دهند.
به نظر می رسد با توجه به این که در صدر و ذیل آیه به نشانه آیه ـ آياته ... لآياتٍ... ـ بودن آفرینش زمین وآسمان و گوناگونی زبان ها و رنگ های انسان ها اشاره شده است؛ به خصوص اين كه خداوند در ذیل آیه فرمود: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ»، شاید با دقت بیشتر بتوان به اسراری پی برد که خداوند آن را به عنوان «آیه» مطرح کرده است.
2. «وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ» (نحل/ 13)؛ «و آنچه را در زمين براى شما، با رنگ‏هاى متفاوتش آفريد و منتشر كرد (مسخّر شما ساخت)، به قطع، نشانه‏اى در آن‏[ها] براى گروهى كه متذكّر مى‏شوند، هست».
قرآن مجيد رنگ ها را محدود به گل ها، ميوه ها، عسل و انسان ها نمي داند؛ بنابر اين در آيه مي فرمايد آن چه را براي شما آفريد، به انواع گوناگون و رنگارنگ (مراد از الوان در آیه همان رنگ ها است و نیزممکن است به معنای انواع باشد) درآورد. نقاش چيره دست هستي، پديده ها را متناسب با روح و روان آدمي نقاشي کرد، لذا تنوع رنگ ها انسان ها را از کسالت بيرون مي آورد و فضايي دل پذير را براي زندگي فراهم مي سازد. به راستي اگر تمام دنيا يک رنگ بود، چه مي شد؟ دانستن تأثير روان شناختي رنگ ها بر انسان، فهم اين دسته از آيات را آسان تر مي سازد. به نظر مي رسد اين که در پايان آيه فرمود «گوناگوني رنگ ها نشانه اي است براي کساني که اهل تذکّر و تفکر و يادآوري و تدبّرند»، به اجمال اشاره اي به اعجاز رنگ ها در قرآن باشد که مي تواند دانشمندان را به سمت تحقيق گسترده تر پيرامون آثار رنگ ها رهنمون شود؛ البته بهتر است این آيه را جزء اشارات علمي قرآن بگيريم. علامه طباطبايي با توجه به مفرد بودن «آيه» در آخر اين آيه، استفاده کرده است که آيه بر توحيد ربوبي دلالت مي کند (طباطبايي، همان، ج12، ص215).
3. «ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلَاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (نحل/ 69)؛ «سپس از همه‏ى محصولات بخور و راه‏هاى پروردگارت را فروتنانه بپيما.» از شكم‏هايشان نوشيدنى (= عسل) بيرون مى‏آيد كه رنگ‏هايش متفاوت است [و] در آن براى مردم درمانى است؛ قطعاً، در آن‏[ها]نشانه‏اى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند».
تنوع رنگ عسل ها از ديگر آياتي است که واژة الوان را در بر مي گيرد. در اين آيه سخن از وحي به زنبور عسل است که چه مسيري را طي مي کند و ماده اي رنگارنگ را توليد مي کند که شفاي براي مردم است. رنگ هاي مختلف عسل، به رنگ هاي مختلف گل هايي مربوط است که زنبور از آن بهره مي برد. چند مادة قندي رنگ گل ها را درست مي کنند و چون اين دو (رنگ عسل و رنگ گل ها) ارتباط مستقيم با هم دارند، پس هر عسل با رنگ مخصوص خود، ماده قندي ويژه اي دارد. فاصله اي که بين «شَرَابٌ» و ويژگي خاصيت شفادهندگي آن هست (مختلف الوانه)، از نکات زيباي قرآن است. کتاب هاي گياه شناسي نيز خواص درماني گياهان را به عناصر قندي موجود در آن مربوط مي دانند (پاک نژاد، رضا، همان، ج 3، ص 149 و 169). در تفسير الميزان آمده است:
«از شکم زنبور عسل نوشيدني به نام عسل بيرون مي آيد که داراي رنگ هاي گوناگون، بعضي سفيد، بعضي زرد، بعضي قرمز سير و بعضي مايل به سياهي است که براي بيشتر امراض شفاست. عسل ها رنگ هاي متفاوتي دارند که مربوط به تنوع موادي است که از آن ها استفاده مي کنند و مناسب ذوق هاي مختلف نيز هست» (طباطبايي، همان، ذيل آيه 69، سوره نحل).
شهيد دکتر پاک نژاد در جلد پنجم کتاب اولين دانشگاه و آخرين پيامبر که مربوط به عسل است، فصلي با عنوان رنگ هاي گوناگون عسل مي گشايد و يادآور مي شود که رنگ عسل ها به رنگ گياهاني بستگي دارد که زنبورها بر آن ها مي نشينند. آن گاه چگونگي به وجود آمدن رنگ گل ها را يادآور مي شود (پاک نژاد، همان، ج 5، ص 135). وي مي گويد:
«اين که قرآن پس از اشاره به رنگ هاي گوناگون عسل، خاصيت شفابخشي آن را ذکر فرموده، خود اعجاز به شمار رفته و رنگ ها در غذا و شفا و درمان رُل مهم و اساسي را دارند» (همان، ص 145).
پس در اين آيه، به خواص غذایي و شفابخشي رنگ ها توجه شده است. وي در جاي ديگر مي نويسد:
«به مفهوم علمي پيوند بين کلمات «شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ» دقت کنيد. از آيه فهميده مي شود که در صورتي عسل شفا است که آشاميده شود، آيا رنگ مواد قندي که موجب رنگ شدن گل ها مي شود، خاصيت شفا دهندگي دارد که قرآن در فاصلة بين شراب (عسل) و خاصيت شفادهندگي آن جملة «مختلف الوانه» را آورده است؟ آري اگر اين مطلب اعجاز آميز 15 قرني قرآن را پذيرفتيد، شما را به کتاب هاي گياه شناسي طبي راهنمايي مي کنم که بسياري از خاصيت هاي گياهي مربوط به عناصر قندي موجود در گياه است؛ همان عناصر قندي که باعث رنگين شدن گل ها مي گردد» (همو، ص 149).
آن گاه از کتاب «دکتر رنگ را تجويز مي کند» مطالب فراواني راجع به تأثیر رنگ ها نقل مي کند. به نظر مي رسد دکتر پاک نژاد اين آيه را نوعي اعجاز علمي قرآن مي داند که قرآن براي اولين بار پانزده قرن پيش به اثر شفا بخشي رنگ عسل اشاره کرده است.

بررسي

با توجه به اين که ضمير «فيه» به «شرابٌ» برمي گردد و شراب باوصف «مختلف الوانه» توصیف شده است می توان از این آیه چنین برداشت کرد: در نوشيدني که داراي رنگ هاي مختلف است، براي مردم شفاست. آيه در اين صورت به يک مطلب علمي اشاره دارد؛ اين که رنگ ها مي تواند نقش تعيين کننده اي در درمان بيماري ها داشته باشند. بنابراين اگر بپذيريم که قرآن درمان با رنگ را براي اولين بار مطرح کرده است، مي توان گفت اين آيه از آيات مربوط به اعجاز علمي قرآن در رابطة با رنگ هاست.
کتاب هاي فراواني دربارة رنگ درماني نوشته شده است، از جمله کتاب «رنگ ها و تأثيرات درماني شان» از «پائولين ويلز» ترجمه مينا اعظامي. نويسنده تاريخچه درمان با رنگ را نيز آورده و بوعلي سينا را احياگر رنگ درماني در قرن يازده ميلادي معرفي مي کند (پائولين ويلز، همان، ص 15).
«أَلَمْ تَرَأَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ» (فاطر/27 و 28)؛ «آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان، آبى فرو فرستاد، به وسيله‏ى آن محصولاتى كه رنگ‏هايش متفاوت است (از زمين) خارج ساختيم و از كوه‏ها راه‏ها (و رگه‏ها) ى سپيد و سرخ، كه رنگ‏هايش متفاوت است و سياه سياه (آفريديم)؟! و از مردم و جنبندگان و دام‏ها (انواعى هستند) كه رنگ‏هايشان همان‏گونه متفاوت است. از ميان بندگان خدا، فقط دانشوران از او هراس دارند؛ [چرا] كه خدا شكست ناپذيرى بسيار آمرزنده است». در اين آيه نيز از موضوع رنگ سخن به ميان آمده و برخي رنگ ها ذکر شده است. در اين جا نيز سخن از اختلاف الوان است که سرانجام سبب معرفت ـ به خصوص براي دانشمندان خداترس ـ مي شود؛ البته تفسيرهاي مختلفي در باره اختلاف رنگ ها شده است از جمله اينکه مقصود، نعمت هاي مختلف با رنگ هاي گوناگون است يا اختلاف در نوع رنگ ها، اعم از طعم و ساختمان و خواص گوناگون آن ها، است؛ هرچند که ظاهر واژة الوان همان رنگ ها است.
رنگ هاي مختلف کوه ها نيز برقدرت خداوند گواهي مي دهد و علاوه بر زيبايي، وسيله اي براي پيدا کردن راه ها در پيچ و خم هاي کوهستان است. اين رنگ ها که در آيه بيان شده، بيض، حُمر، غرابيب و سود مي باشد. «بيض» جمع أبيض، به معناي سفيد، «حُمر» جمع أحمر، به معناي قرمز، «غرابيب» جمع غربیب، به معناي سياه پررنگ، و «سود» جمع أسود، به معناي سياه است. پشت سرهم قرار گرفتن غرابيب و سود تأکيدي بر سياهي شديد بعضي از جاده هاي کوهستاني است (مکارم شيرازي، همان، ج 18، ص 234).
دربارة اختلاف تفسير در مورد اختلاف الوان، نويسنده الميزان، به دليل وجود رنگ هاي بيض (سفيد) و حمر (قرمز) در بحث کوه ها، اختلاف رنگ هاي ظاهري را تأييد مي کند؛ نه تفاوت طعم و خاصيت و نوع آن ها را که ممکن است در ميوه ها مراد باشد (در کوه ها اختلاف انواع نیست و تنها اختلاف الوان است) (طباطبايي، همان، ج 17، ص 58).
«آغاز آيه سخن از نزول باران است و به دنبال آن ابتدا به رنگ هاي نباتات و بعد جمادات و آن گاه انسان و جنبدگان اشاره مي شود و ما مي دانيم رابطة نباتات با آب باران و رنگ ها بيشتر از جمادات و جمادات بيشتر از انسان و جنبندگان و انعام (چهارپايان) است، بدين معنا که با نزول باران که در هر عمل شيميايي وجود آب لازم است، گياهان رابطة رنگي فتوسنتزي کلروفيلي داشته و جمادات با عوالم شيميايي رنگين شده و حيوانات و انسان نيز با اعمال شيميايي مخصوص رنگدانه هاي خود را مي سازند» (پاک نژاد، همان، ج 5، ص 169).
ظاهراً مراد از اختلاف رنگ ميوه ها، تفاوت خود رنگ ها است، ولي لازمه اش اختلاف هاي ديگري از جهت طعم، بو و خاصيت نيز مي باشد. بعضي مفسران گفته اند: اصلاً منظور از اختلاف الوان، اختلاف انواع موجودهاست؛ چون بسيار مي شود که واژه الوان بر انواع ميوه ها و طعام ها اطلاق مي شود، پس در حقيقت تعبير به «الوان»، کنايي است؛ ولي جملة «ومن الجبال جُدّدٌ بيض وحُمرٌ مختلف الوانه» تا اندازه اي وجه اوّل را تأييد مي کند که مراد خود رنگ ها باشد؛ نه طعم و خاصيت (طباطبايي، همان، ترجمه، ج17، ص57)، زيرا همان گونه که گفته شد در کوه ها اختلاف رنگ ها و نيز چند رنگ مشخص نام برده شده است.
واژة «جُدَد» جمع جُده، به معناي جاده و راه است و دو واژه بيض و حُمر، جمع أبيض و أحمر، به معناي سفيد و سرخ است. ظاهراً واژه مختلف، صفت جدد و ألوانها، فاعل «مختلف» است؛ زيرا اگر جمله مبتدا و خبر بود مي فرمود: «مختلفة الوانها» (آلوسی، تفسیر روح المعانی، ج22، ص189) و واژه غرابيب، جمع غربیب (سياهي شديد) است و غراب را به همين جهت غراب (کلاغ سياه) مي گويند. واژة سود بدل يا عطف بيان براي غرابيب است و معناي آيه چنين است: آيا نمي بيني که در بعضي از کوه ها راه هاي سفيد و سرخ و سياه و با رنگ هاي مختلف هست؟ مراد از اين راه ها يا راه هايي است که در کوه ها قرار دارد و رنگارنگ است يا مراد خود کوه هاست که به صورت خطوطي کشيده شده، روي کرة زمين قرار دارد، بعضي از اين سلسله جبال به رنگ سفيد، بعضي سياه، بعضي چند رنگي اند (همو).
آن چه ما در طبيعت مي بينيم رگه هاي رنگي از جنس خود کوه هاست و به صورت سنگ هاي زينتي سفيد، سياه، سرخ و ديگر رنگ ها در معماري ساختمان به کار مي رود؛ بنابراين جُدَد در آيه شريفه نمي تواند تنها به معناي راه ها يا رشته کوه ها باشد و مراد رگه هاي رنگي کوه ها نيز مي باشد.
در تأييد اين تفسير که مراد از رنگ کوه ها در آيه، همين رنگ هاي ظاهري است، مي توان به آيه 5 سورة واقعه: «وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ» «و كوه‏ها کاملاً خرد مي شوند!» اشاره کرده تشبيه به پشم رنگين حلاجي شده، ارتباط کامل با رگه هاي رنگارنگ کوه ها دارد و رنگين بودن پشم که کوه ها در قيامت، چنان خواهند شد، به خاطر اين است که اکنون نيز برخي قسمت هاي كوه ها رنگين مي باشد.
با اين که کوه ها رنگ هاي ديگري غير از سفيد و سياه پررنگ و قرمز دارند، خداوند در اين آيه رنگ هاي ديگر را به صورت «مختلف الوانها» آورده و نام نبرده است. در اين آيه جمله «مختلف الوانها» بعد از «حُمر» آمده است. گويا در اين مطلب اشاره اي است به اين که رنگ کوه ها درجه و ترکیب هاي مختلفي از رنگ قرمز است (فتحي، الوان في القرآن، ص 14)؛ يعني امکان دارد رنگ سفيد به بقيه رنگ ها تبديل شود؛ نه اين که نور سفيد در اثر شکست نور، به انواع رنگ ها تبديل گردد؛ بلکه مراد ما اين است که معادني که به رنگ سفيدند، مي توانند اصل و مصدر ساير رنگ ها باشند و خود سنگ ها و صخره ها نيز به مرور در اثر اکسيده شدن و ساير فعاليت ها و تغييرهاي شيميايي تغيير رنگ مي دهند (همو، ص 15).
سنگ هايي مانند گرانيت از ابتدا قرمز ند، سنگ بازالت هم سياه است و اين سنگ ها را نمي توان به رنگ هاي ديگر تجزيه کرد؛ نه با حرارت و نه با چيز ديگري؛ اما برخي سنگ ها مثل سنگ هايي که از کربونات کلسيم تشکيل يافته اند، سفيد ند و در اثر حرارت و اکسيد شدن، به قرمز تبديل مي شوند و قرمز در ترکيب اصلي همه رنگ ها هست (همو، ص 16).
خلاصه اين که دکتر فتحي عبدالعزيز، «اختلاف الوان» را که بعد از «حمر» ذکر شده است، به اختلاف رنگ هاي قرمز مربوط مي داند و مختلف را صفت حُمر مي گيرد؛ در حاليکه طبق تفسيري که گفته شد، صفت «جددٌ» مي باشد. آن گاه ايشان طبق تفسيرش نتيجه مي گيرد که ساير رنگ ها از همين رنگ قرمز به دست مي آيد و قرمز اصل براي رنگ هاي ديگر است و آن را با برخي فرضيه هاي علمي اثبات مي کند (همو، ص 17 و 16). دکتر پاک نژاد نيز آيه 28 سوره فاطر (اختلاف رنگ هاي کوه ها) را معجزة قرآن مي داند (پاک نژاد، همان، ج 5، ص 169).

بررسي

در اين قسمت از آيه که مربوط به اختلاف رنگ کوه ها مي باشد، تفسيري که مي گفت رنگ ها به معناي خود رنگ ها است؛ نه انواع، ترجيح داده مي شود؛ به دلايلي که ذکر شد؛ اما در مورد اين که مراد از اختلاف رنگ ها، گوناگوني رنگ هاي راه هاي کوه ها (جُدَد) است يا انواع گوناگون رنگ قرمز و درجات مختلف اين رنگ خاص، به نظر مي رسد تفسير دوم بهتر باشد؛ يعني مراد درجات مختلف قرمزي کوه ها باشد؛ چرا که در غير اين صورت بايد مي گفت اين رگه ها در کوه ها رنگ هاي گوناگون دارد؛ نه اين که بگويد برخي از آن ها سفيد، برخي قرمز و برخي رنگ هاي مختلف است. در اين صورت ذکر سفيد و قرمز زايد به نظر مي رسد. شاید هم «مختلف الوانها» حکم کلی کوه ها نسبت به رنگ های مختلف را بیان مي كند تا بگوید اگر جاده ها به رنگ سفید، قرمز و سیاه شدید است، به خاطر رنگارنگ بودن کوه هاست و گرنه رنگ های جاده ها از خودش نیست. به هر حال اگر به طور قطعي از نظر دانشمندان رنگ شناسي ثابت شود که رنگ هاي ديگر (غير از سفيد و سياه) از تجزية رنگ قرمز به دست مي آيند و در اصل به قرمز برمي گردند، مي توان گفت اين آيه به يک نکته اعجاز گونه اشاره دارد و از سرّي از اسرار خلقت پرده برداشته است.
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَاماً إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرَى‏ لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ»؛ (زمر/21) «آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان آبى فرو فرستاد و آن را به چشمه‏هايى كه در زمين است وارد نمود، سپس به وسيله‏ى آن زراعتى را با رنگ‏هاى متفاوتش بيرون مى‏آورد؛ سپس خشك مى‏گردد، پس آن را زرد مى بينى؛ سپس آن را درهم شكسته مى‏گرداند؟! قطعاً، در اين (مطلب) تذكّرى براى خردمندان است».
هم انواع گياهان مختلف است، هم کيفيت هاي آن ها و هم رنگ ظاهري شان؛ بعضي سبز تيره وبعضي سبز کم رنگ مي باشند (مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج19، ص423). با قبول اين دو تفسير که در ساير آيات مربوط به رنگ ها نيز ذکر شده است. آيه نکته خاصي از حيث اعجاز علمي ندارد.
بررسي واژه «صبغه» در قرآن
اين کلمه دو بار در يک آيه به کار رفته است.
«صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» (بقره/ 138)؛ «رنگ (و نگار) خدايى (بپذيريد)؛ و خوش رنگ (ونگار)تر از خدا كيست؟ و ما تنها پرستش‏كنندگان اوييم».
در مفردات راغب آمده است:
«الصبغ: المصبوغ» صبغ اسم مفعول، يعني رنگ شده است. راغب صبغه را عامل متمايز کننده بين انسان و حيوان مي شمارد و فطرتي الهي مي داند (راغب اصفهاني، مفردات، ص 475).
نويسندة لسان العرب مي افزايد:
«صبغة الله» به معناي دين خدا و فطرت خدايي است، و «الصبغ»، يعني فرورفتن در چيز سيّال مانند آب و به تغيير نيز صبغ گفته مي شود». (ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج8، ص 437 ـ 438).
از امام صادق(ع) نقل شده است: «اتّبعوا صبغة الله»؛ يعني از اسلام که مقتضاي فطرت الهي است، پيروي کنيد (طبرسي، فضل بن الحسن، مجمع البيان، ج2، ص 79).در تفسير «صبغة» مواردي هم چون رنگ، وحدت، عظمت، پاکي، پرهيزکاري، عدالت و مساوات، برادري و برابري، توحيد، اخلاص و بالاخره رنگ بي رنگي و حذف همه رنگ ها بيان شده است (مکارم شيرازي، ناصر، نمونه، ج 1، ص473). در روايات اهل سنت نيز نمونه هايي هست که تعبير صبغة الله تا اندازه اي جنبة فيزيکي پيدا مي کند و مادي مي شود، مثلاً ابن ابي نجار در تاريخ بغداد از ابن عباس نقل مي کند: منظور از صبغة الله رنگ سفيد است (طباطبايي، همان، ج 10، ص475).
در ميان مسيحيان معمول بود که نوزاد را غسل تعميد مي دادند و گاهي ادوية مخصوصي که زرد رنگ بود، به آب مي افزودند و مي گفتند اين غسل به ويژه با اين رنگ خاص باعث تطهير نوزاد از گناه ذاتي اش مي شود که از آدم به ارث برده است (مكارم شيرازي، همان، ج1، ص473، طبرسي، فضل بن حسن، طبرسي، مجمع البيان، ج2، ص79 و ر.ك. به: رضايي اصفهاني، تفسيرمهر، ج1، ص417). قرآن خط بطلان بر اين مطلب بي اساس مي کشد و با تعبيري بسيار لطيف، زيبا و کنايي مي فرمايد: تنها رنگ خدايي را بپذيريد که همان رنگ ايمان، توحيد خالص و اسلام است. منظور از رنگ خداوند، بي رنگي است که رنگ توحيد واخلاص مي باشد و همه رنگ هاي نژادي، خرافات، نفاق و شرک در پرتو آن حذف مي شود (رضايي اصفهاني، همان، ج1، ص417). انسان ناچار است در زندگي رنگي را بپذيرد و بهترين رنگ آن است که ارزان، چشم نواز، باصفا، بادوام و زودياب باشد؛ يعني در هر مکان و زماني يافت شود و رنگ خدايي اين گونه است. هم رنگ با فطرت، و منطق است و چشم اولياي خدا را نوازش مي دهد و خريدار آن خدا و بهاي آن بهشت است، پس از ميان رنگ ها رنگ خدايي بهترين و زيباترين رنگ است «وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً»؛ البته تا انسان رنگ هوس ها، نژاد ها و قبيله ها را کنار نگذارد، نمي تواند رنگ وحدت، برادري و تسليم را بپذيرد و رنگ خدايي پيدا کند (همو، ص 418).

بررسي

قرآن کريم براي اولين بار علاوه بر رنگ هاي محسوس و مادي، يک رنگ معنوي را هم مطرح كرده است که فراتر از همه رنگ هاي مادي است و در واقع همان رنگ بي رنگي است. و اين خود از اسرار و شگفتي هاي قرآن است؛ البته اعجاز علمي نيست، زيرا يک بحث علمي به معناي علوم تجربي شمرده نمي شود.

دوم) بررسي آيات گروه دوم (رنگ هاي خاص)

 

1ـ رنگ زرد

ارزيابي دانشگاه هاي لوئيزيانا و پوردو در آمريکا نشان مي دهد که رنگ زرد حالت شعف و سرور را بازگو مي کند و اين همان مطلبي است که قرآن پانزده قرن قبل بيان فرمود: «صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ» (بقره/ 69) «زرد اندک متمايل به پررنگي که ناظرين را به نشاط و مسرّت مي رساند» (پاک نژاد، همان، ج5، ص143). رنگ زرد تحريک کنندة فکري است. بر کمبود فکري روحي مؤثر است و برخي حالات عصبي را آرام مي کند. شايد به همين خاطر است که اين رنگ براي اتاق مطالعه پيشنهاد شده است (همو، ص157). زرد گرم کننده و از رنگ هاي گرم است و آزمايش هاي روان شناسي ثابت کرده كه زرد زياد خوشحالي بخش است (همو). زرد باعث افزاش سوخت و ساز بدن است و چون از بقيه رنگ ها زودتر ديده مي شود، به دليل نور زيادي که منعکس مي کند، بيشتر از بقيه رنگ ها براي جلب توجه استفاده مي شود (اصغري نژاد، دنياي هنر رنگ و نقاشي، سايت Aftab، تأثير رنگ ها بر رفتار انسان ها). در رنگ درماني طبق آن چه از بوعلي سينا طبيب ايراني در کتاب قانون نقل شده است، رنگ زرد التهاب و درد را کاهش مي دهد (پائولين ويلز، همان، ص 15).
براي تحريک ذهن نيز از نور زرد استفاده مي شود. زرد فزايندة نيرو است. زندگي در فضاي زرد انسان را فعال مي کند (با طلوع اشعه زرد خورشيد انسان ها براي فعاليت دوباره آماده مي شوند). در بيمارستان هاي رواني بيماران منزوي و بي تحرک را با قرار دادن در نور و رنگ زرد مداوا مي کنند (آيت اللهي، همان، س 6، ش21، ص3). زرد يک دست آزار دهنده و اگر متغير باشد، شادي آفرين است. زرد سبب بي خوابي، هيجان، اضطراب و تلاطم فکري مي شود. زرد گرم ترين رنگ طيف خورشيد است (همو، ص2).
رنگ طلايي که مخلوط نارنجي و زرد است، گرم و درخشان است و با عرفان، الوهيت و تقدس پيوند دارد؛ همان طور که گنبدهاي حرم ائمه زرد طلايي است. اين رنگ براي درمان افسردگي به کار مي رود. پزشکيِ آنژوپاسفيک مدعي است که رنگ طلايي گردش خون را روان تر مي كند و گرماي بدن را افزايش مي دهد، و سامانة عصبي را فعال مي سازد (پائولين ويلز، همان، ص 56). بيشتر رنگ شناسان معتقدند رنگ زرد، شاد و فرح بخش است (محمودي، احمد، رنگ در قرآن). رنگ زرد در قرآن کريم با واژه هاي «صفر، صفراء و مصفراً» پنج بار در آيات زير آمده است.
1. بقره/ 69؛ 2. روم/ 51؛ 3. زمر/ 21؛ 4. حديد/ 20؛ 5. مرسلات/ 33.
به طورکلي رنگ زرد در قرآن گاهي شادي آفرين و مايه سرور و حيات بخش و گاهي غم انگيز و گوياي مرگ و نابودي است. شايد علت اين تفاوت تأثير در مراتب مختلف رنگ ها است؛ مثلاً رنگ زرد پررنگ و طلايي، زرد کم رنگ، زرد مايل به قهوه اي و غيره. که هرکدام تأثيري متفاوت از ديگري دارد. هنگامي که زرد به قهوه اي مي گرايد، مانند برگ هاي پاييزي، حالت مسرت بخشي خود را از دست مي دهد. قرآن کريم با توجه به آثار رواني رنگ زرد در آياتي، به اين رنگ توجه مي كند. خداوند درباره گاو بني اسرائيل مستقيم به اثر شادي بخشي رنگ زرد اشاره مي فرمايد.
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ» (بقره/69)؛ «گفتند: «براى ما از پروردگارت بخواه تا روشن بيان كند برايمان كه رنگ آن (گاو) چگونه است؟» (موسى) گفت كه او مى‏گويد: «در حقيقت آن گاوى زرد است كه رنگش يك دست است كه بينندگان را شاد مى‏سازد».
از ابن عباس نيز نقل شده که مراد شديدة الصفرة (زرد پررنگ) است (طوسي، التبيان في تفسير القرآن). علامه طباطبايي در معناي آيه مي فرمايد: «صفراء فاقع شديد الصفرة في صفاء لونها» (طباطبايي، همان، ج1، ص 202)؛ يعني زرد پررنگ و خالص. بايد توجه داشت که رنگ زرد در آيه همراه واژة «فاقع» آمده که به معناي شدت رنگ است و بيشتر درباره زرد و قرمز به کار مي رود؛ بنابراين واژه «فاقع» نشان از پررنگ بودن زرد دارد، مانند رنگ طلايي که همان زرد پررنگ است. رنگ طلايي از طيف زرد جذّاب و مسرّت بخش و نماد آخرت و ايمان است. از اين آيه يک قانون کلي درباره رنگ ها به دست مي آيد؛ اين که رنگ ها در روحيه افراد تأثيرهاي مثبت و منفي دارند؛ مثلاً زرد موجب شادي و سرور، و سياه باغث غم و اندوه است. شايد بتوان گفت اين آيه به تأثير روان شناختي رنگ ها اشاره کرده است (رضايي اصفهاني، همان، ج1، ص 300، استاد رضايي مطلب را با شايد بيان کرده ، چون احتمال داده (تسرالناظرين) به بقره برگردد؛ نه به رنگ آن. در حالي که فرموده است «لونها تسرّالناظرين» و اين صراحت دارد در اين که مسرت بخش بودن، اثر رنگ زرد گاو است؛ نه خاصيت خود گاو؛ به ويژه که نفرمود «تسرّ النّاس»؛ بلکه «ناظرين» گفت و آن چه براي بينندگان در آغاز جلب توجه مي کند، رنگ اشياء است). بنابراين قرآن کريم چهارده قرن قبل در اين آيه، به اثر شادي آفرين رنگ زرد اشاره و يک قانون کلي درباره تأثير رنگ ها بيان نمود و جلوه اي از ابعاد اعجاز علمي قرآن را به نمايش گذاشت و اين نکته اي است که دانشمندان در قرون اخير بدان اشاره کرده اند؛ در حالي که در قرون متمادي تاريخ اسلام، مورد توجه جمهور مفسران بود (آلوسي، همان، به نقل از: محمودي، رنگ در قرآن، ص73).
بعد از قرآن دانشمندان علم روان شناسي به خوبي به اين ويژگي رنگ زرد و رنگ هاي ديگر پي بردند. در روايات نيز به آثار شادي بخش رنگ زرد اشاره شده است. از جمله امام صادق(ع) فرمود: «هر کس کفش زرد بپوشد تا زماني که در پايش باشد در خوشحالي به سر مي برد». (حويزي، تفسيرنورالثقلين، ج1، ص 90). امام علي(ع) هم فرمود: «هر کس کفش زرد بپوشد، کدورت و غم و غصه اش کاهش مي يابد». امام صادق(ع) در جاي ديگري فرمود: «از کفش زرد استفاده کنيد، زيرا سه ويژگي دارد: چشم را نوراني، قوه جنسي را تقويت و غم و غصه را برطرف مي کند». امام(ع) در اين روايت به خاصيت محرک بودن رنگ زرد اشاره كرده است.

 

بررسي

آيه به صراحت بر شادي بخش بودن رنگ زرد پررنگ دلالت دارد و ظاهراً اين راز قبل از قرآن بيان نشده بود آيه در اين صورت مي تواند نوعي اعجاز علمي در بحث رنگ ها باشد. يکي ديگر از كاربردهاي قرآني رنگ زرد، دربارة آتش جهنم است. قرآن آتش جهنم را به شتران زرد مو تشبيه كرده است:
«إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ، كَأَنَّهُ جِمَالَةٌ صُفْرٌ» (مرسلات/32 و33)؛ «كه آن (آتش) شراره‏هايى هم‏چون قصرى (عظيم) مى‏افكند؛ چنان‏كه گويى (خصوصيات) آن (هم‏چون) شتران زرد است».
«جمالة» جمع جَمَل به معناي شتر و «صُفر» جمع اَصَفر به معناي رنگ زرد مي باشد و گاه به رنگ هاي تيره و متمايل به سياه هم گفته مي شود؛ ولي در اين جا همان معناي اوّل مناسب تر است؛ زيرا جرقه هاي آتش، زرد متمايل به سرخ است (مکارم شيرازي، همان، ج 25، ص 419).
شايد وجه شبه در تشبيه شراره هاي آتش به شتران زرد مو، حرارت و گرمي همراه با درخشش نور خيره کنندة زرد باشد. اين تشبيه در واقع حکايت از گرما و درخشندگي شراره هاي آتش نيز دارد؛ همانند شتران زرد مويي که عرب آن روز در زندگي با آن ها محشور بود و از پشم آن ها براي لباس استفاده مي کرد. قرآن کريم به رنگ زرد در خصوص پژمردگي و زردي گياهان در پاييز نيز اشاره مي کند: «أَلَمْ تَرَأَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَاماً إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرَى‏ لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ» (زمر/21)؛ «آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان آبى فروفرستاد و آن را به چشمه‏هايى كه در زمين است وارد نمود، سپس به وسيله‏ى آن زراعتى را با رنگ‏هاى متفاوتش بيرون مى‏آورد؛ سپس خشك مى‏گردد، پس آن را زرد مى بينى؛ سپس آن را درهم شكسته مى‏گرداند؟! قطعاً، در اين (مطلب) تذكّرى براى خردمندان است». خداوند در اين آيه رنگ زرد را براي حالت پژمردگي و مرگ به كار برده است که با کاربرد آن در آيه 69 سورة بقره که رنگ زرد را مسرّت بخش در تعارض است، به ظاهر نمي سازد، گويا اين اختلاف تعبير به خاطر گوناگوني رنگ هاي زرد است. زرد گاهي سير و پررنگ و گاهي بي حال و کم رنگ است. زماني طلايي رنگ و برخي مواقع هم مايل به قهوه اي است که هرکدام آثار مخصوص خود را دارند؛ چنان که دانشمندان روان شناسي نيز به آثار مختلف هر يک اشاره کرده اند.

 

بررسي

در آيات (مرسلات/ 32؛ زمر/ 21) به يکي ديگر از آثار رنگ زرد؛ يعني گرمي و حرارت بخشي و درخشش و نيز نماد پژمردگي و نابودي اشاره شده است و این که رنگ زرد با توجه به آثار متضاد آن، باید درجه هاي مختلفی داشته باشد. با تدبر بيشتر در اين آيات مي توان به نکات مهمي دست يافت.

 

2ـ رنگ سبز

رنگ سبز زيباترين رنگي است که ده بار در قرآن مطرح شده و در چند آيه به بساط بهشتيان و لباس هاي ابريشمي و حريرهاي سبز رنگ آنان اشاره شده است. همچنين رنگ گياهان سبز هم چند بار در قرآن تكرار شده است. سبز، انتقال دهنده شادي، انبساط خاطر و بهجت است. نماد رويش، حيات و زندگي است. رنگ سبز در نظر روان شناسان آرامش بخش ترين رنگ ها و نشانه حيات، رويش و جاودانگي است (نساجي زوّاره، اسماعيل، رنگ سبز، رنگ تعلق، آرامش، درس هايي از مکتب اسلام، س48، ش8، ص2). سبزرنگ صبر، شکيبايي، بردباري و پايداري است. تقويت كننده و محرّک چشم آرامش بخش و استراحت دهنده است. امام کاظم(ع) فرمود: سه چيز نور چشم را زياد مي کند [و در روايتي ديگر سه چيز غم و اندوه را از دل بيرون مي کند] نگاه به سبزه، نگاه به آب روان و نگاه به صورت زيبا (مجلسي، بحارالانوار، ج 104، ص 45، ح10).
رنگ سبز از آميختن دو رنگ زرد و آبي به دست مي آيد و رنگ وسط و متعادل است؛ نه مانند زرد اثر محرک و هيجان آور دارد، نه مثل آبي مسکّن و غير فعال و سرد است. اين رنگ گوياي ثبات عقيده و خودشناسي است (لوثر، روان شناسي رنگ ها، ص 83).
سبز نماد ايمان و کمال و رنگ بهشتي است و چون در رنگ سبز ايمان و اطمينان مشهود است، نزد مسلمانان رنگ مقدس شمرده مي شود و مردم ميان اين رنگ و پيامبراکرم و اهل بيت طاهرين و اولادشان ارتباط برقرار مي کنند (ابوطالبي، مفاهيم نمادين رنگ ها، ص 125).
قرآن مجيد عنايت ويژه اي به اين رنگ دارد و در هفت مورد به سبزي گياهان و روييدني هاي سطح زمين اشاره کرده و اين مسأله را نشانه اي براي اهل ايمان دانسته است، از جمله:
«أَلَمْ تَرَأَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ» (حج/ 63)؛ «آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان آبى فرو فرستاد، پس زمين سرسبز گرديد؟ كه خدا لطيف [و] آگاه است». قسمت اعظمي از کرة زمين را پوشش گياهان سبز پوشانده اند، از قبيل جنگل ها، مراتع و باغ ها. اين رنگ اثر شگفتي در آرامش روان انسان و حيوانات دارد و در لسان روايات، نگاه کردن به سبزه زارها اندوه را بر طرف مي کند. خداوند طبيعت و گياهان سرسبز را مظهر مسرّت و شادي معرفي مي کند. «فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ» (نمل/60)؛ «و به وسيله آن، باغ‏هايى زيبا و سرورانگيز رويانديم».
راغب اصفهاني در تعريف بهجت آورده است: «البهجة حسن الون وظهور السرور فيه»، بهجت زيبايي رنگ و آشکار شدن سرور و شادي در آن است.
با توجه به اين که باغ ها سرسبزند و قرآن باغ هاي سرسبز را شادي بخش مي داند، آيه مي تواند به اثر شادي آفرين و اندوه زداي رنگ سبز اشاره داشته باشد و گوياي اعجاز علمي رنگ سبز در قرآن باشد. دکتر پاک نژاد نيز با اشاره به آيه مذكور، آن را مظهر اعجاز قرآن مي داند (پاک نژاد، همان، ج 5، 157).
رنگ سبز در فرهنگ قرآن، رنگ بهشت و بهشتيان است. قرآن سبزي لباس ها و فرش هاي بهشتي و روکش پشتي هاي آن را به زيبايي به تصوير مي کشد. بهشت محل جاويد و خانه قرار و آرامش است، پس اين آرامش از هر لحاظ براي آنان فراهم مي باشد؛ حتي در نوع رنگ هاي به کار رفته در بهشت. به همين دليل رنگ بهشت، لباس و تخت بهشتيان سبز است.
قرآن کريم در يک مورد، رنگ خود بهشت (مدهامتان در سوره الرحمن به معناي دو بهشتي است که در نهايت سرسبزي اند) و در دو مورد، رنگ لباس بهشتيان و در يک مورد، تکيه گاه آنان را سبز معرفي مي کند.
«وَيَلْبَسُونَ ثِيَاباً خُضْراً مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ...»؛ (کهف/ 31)؛ «و لباس‏هايى سبز، از حرير نازك و ضخيم، مى‏پوشند».
«مُتُّكِئِينَ عَلَى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ» (رحمان/ 76)؛ «در حالى كه (بهشتيان) بر بالش‏هاى سبز و (فرش‏هاى) كم‏يابِ زيبا تكيه زده‏اند».
«عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ» (انسان/ 21)؛ «بر فرازشان لباس‏هاى سبز حرير نازك و حرير ضخيم است».
پيامبر اکرم(ص) نيز با توجه به اين آيات کريمه گاهي لباس سبز مي پوشيد. در روايت هست که ايشان از لباس سبز خوشش مي آمد و قباي ديباي سبز رنگي داشت. غزالي در احياء العلوم مي گويد:
«پيامبر از لباس سبز خوشش مي آمد و قبايي از سندس داشت که هرگاه آن را مي پوشيد، رنگ سبز آن با سفيدي صورت ايشان زيبا بود» (طباطبايي، سنن النبي، ص 174).
رنگ سبز نماد حيات و جاودانگي ايمان و کمال است و اين در بهشت به خوبي جلوه گر شده است. خدا در سورة مبارکة الرحمن، در آيه 64 مي فرمايد: «مُدْهَامَّتَانِ». ادهيام به معناي شدت رنگ سبز است، تا حدّي که مايل به سياهي است (طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص125) و اين از اوصاف دو بهشتي است که در سورة الرحمن بيان شده است. مکمّل رنگ سبز، قرمز است (پائولين، رنگ ها و تأثيرات درمانيشان، ص 105). خداوند در سورة يس، قرمزي آتش و سبزي درخت را کنار هم ذکر مي کند.
«الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنتُم مِنْهُ تُوقِدُونَ» (يس/80)؛ «(همان) كسى كه براى شما از درخت سبز، آتشى قرار داد و شما در هنگام (نياز) از آن (آتش) مى‏افروزيد». رنگ سبز از وفور نعمت و فراواني سخن مي گويد؛ همان گونه که حضرت يوسف هفت خوشة سبز را به هفت سال فراواني نعمت تعبير کرد. بهجت بخش بودن باغ هاي سرسبز که در آيه 60 سوره نمل آمد «حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ» به اين اثر رنگ سبز اشاره دارد که مي تواند از اشاره هاي علمي قرآن يا شايد معجزات علمي قرآن باشد. دکتر پاک نژاد بعد از نام بردن برخی از خواص رنگ سبز، مانند آرام بخشي، ايجاد حس توازن در همه جنبه هاي شخصيت انسان، بشّاش کنندة سامانة عصبي، خنک کنندة خون و درمانگر فشار خون بالا، مي گويد تمام اين آثار در آيه «حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ» آمده است و در حديث امام کاظم(ع) نيز که مي فرمايد سه چيز حزن و اندوه را از قلب مي زدايد، از سرسبزي، ياد شده است (پاک نژاد، همان، ج5، ص157).

 

بررسي

در مجموع از اشارات قرآن کريم و تحقيقات دانشمندان روشن مي شود که رنگ سبز از رنگ هاي شادي آور و از نشانه هاي پرورگار عالميان است و به توحيد ربوبي دلالت دارد؛ چون همان کسي که انسان را خلق کرد، اين طبيعت سرسبز و زيبا و مسرّت بخش را براي او آفريد و نهايت و پيوستگي و ارتباط و نظم در كل اين مجموعه هست و بين تک تک اجزاي اين مجموعه هماهنگي وجود دارد كه بر وجود خالق و مدبّر يگانه و حکيم دلالت مي کند.

 

3ـ رنگ قرمز

رنگ قرمز انرژي دهنده و محرک بسيار قوي است. به گفته بوعلي سينا فشار خون را بالا مي برد، جزء رنگ هاي گرم است (پائولين، همان، ص 15 و 105)، به هضم غذا کمک مي کند و سفره قرمز اشتها را زياد مي کند (پاک نژاد، همان، ج 5، ص 138). ذائقه انسان تحت شعاع بينايي است، به همين جهت قرآن کريم دستور مي دهد که انسان به غذاي خويش نگاه کند «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى‏ طَعَامِهِ».
نوزاد از ابتدا اين رنگ را مي شناسد، نور قرمز در معالجه آبله موثر است. اين رنگ تسکين دهنده است. اشتها را مرتب مي كند و فشار خون را بالا مي برد (همان، ص155).قرمز به حدّي تحريک کننده است که نگاه به آن سردرد مي آورد و رشد گياه در نور قرمز به حداکثر مي رسد (همو، ج 3، ص 243).
رنگ قرمز به خاطر خاصيت گرمازا و محرک خود، شهوت جنسي را تحريک مي کند؛ به عنوان مثال در روايتي نقل شده است که امام باقر(ع) در خانه لباس سرخ پوشيده بودند. شخصي به ايشان عرض کرد جوانان شوخ اين نوع لباس را مي پوشند. حضرت فرمود: زينت هاي خداوند را چه کسي حرام کرده است. آن گاه اشاره کردند که من تازه داماد شده ام (مجلسي، محمدباقر، حليه المتقين، ص30). در روايت ديگر نقل شده است که پوشيدن لباس قرمز مکروه است؛ مگر براي کسي که تازه ازدواج کرده است (همو) که اين خود بر محرک بودن اين رنگ دلالت دارد. رنگ قرمز در قرآن کريم با واژة «حمر» تنها يک بار (فاطر/ 27) و با واژه «وردة» نيز يک بار (رحمن/ 37) آمده است.
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ» (فاطر/ 27)؛ «آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان، آبى فرو فرستاد، به وسيله‏ى آن محصولاتى كه رنگ‏هايش متفاوت است (از زمين) خارج ساختيم و از كوه‏ها راه‏ها (و رگه‏ها) ى سپيد و سرخ، كه رنگ‏هايش متفاوت است و سياه سياه (آفريديم)؟!».
خداوند در اين آيه به اختلاف رنگ راه ها و خطوط ايجاد شده و رگه هاي کوه ها اشاره مي کند که گاهي به رنگ قرمزند و اين که خدا از ميان همة رنگ ها، رنگ قرمز را بين سفيد و سياه ذکر کرد، شايد به خاطر غلبة آن ميان کوه ها باشد و شايد دلايل ديگري داشته باشد که کشف نشده است. به هر حال با اندک تأمل در اين آيه، به جايگاه رنگ قرمز در زمين شناسي پي مي بريم؛ زيرا کوه هاي سرخ رنگ منبع عظيم آتشفشاني و پيوسته در تلاطم است و نماد اصلي اين کوه ها، گرم و فعال بودن آن هاست و در اثر تغييرهاي شيميايي شروع به فوران مي کنند (بلوردي، رنگ ها و پيام ها در قرآن، مشکات، ص 14).
گفتيم که دکتر پاک نژاد و دکتر فتحي عبدالعزيز در اين آيه، ادعاي اعجاز در رنگ قرمز کرده اند، اما چون بر خلاف نظر مفسران است، نمي توان آن را به طور قطعي تأييد کرد. علت رنگ قرمز برخي سنگ ها اکسيده شدن است و برخي از سنگ ها هم مثل سنگ گرانيت، از ابتدا سرخ رنگ اند. از ديگر آياتي که تابلوي زيباي رنگيني در آن خلق شده، آيه 37 سورة مبارکة الرحمن است. «فَإِذَا انشَقَّتِ السَّماءُ فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ»؛ «پس هنگامى كه آسمان شكافته شود و هم‏چون روغن مذاب گلگون گردد». «طبرسي» در توضيح «وردة» مي گويد.
کلمه وردة در اين آيه به معناي «گل سرخ» تداعي کنندة سرخي آسمان هنگام قيامت است که وجه تشبيه همان گرم بودن و فعال بودن زياد است. آسمان روز قيامت به گل سرخ تشبيه شده است. (طبرسي، مجمع البيان، ذيل آيه).
وي در توضيح «الدهان» مي نويسد:
آسمان روز قيامت مانند روغن هاي رنگارنگي است که پاره اي از آن ها بر پاره اي ديگر ريخته مي شود (آسمان همانند روغن مذاب گلگون گردد) (طبرسي، مجمع البيان، ذيل آيه). (همان).
قرمزشدن آسمان و شکافته شدن آن در آستانة قيامت حکايت از اوج گرما، هيجان و ترسي دارد که انسان ها را فرا مي گيرد؛ بنابراين در قرآن، قرمز براي رنگ آميزي روز قيامت نيز ذکر شده و حکايت از قرمز شدن آسمان در آستانة قيامت دارد و خود اين رنگ بر ترس و هراس روز قيامت مي افزايد.

 

بررسي

همين تشبيه روز قيامت به رنگ قرمز گل و روغن سرخ شده مي تواند گوياي اين باشد که اين رنگ جزء رنگ هاي محرّک و غم انگيز است و مانند ساير رنگ هاي تيره حالت هيجان انگيزي دارد و اين تشبيه اشاره اي به برخي آثار رواني اين رنگ است.

 

4ـ رنگ آبي

اين رنگ به صورت مستقيم يک بار در قرآن (طه/ 102)، به معناي حزن و اندوه، به كار رفته است.
«يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً»؛ «(همان) روزى كه در شيپور دميده مى‏شود؛ و خلافكاران را در آن روز، در حالى كه (چشمانشان كور و) كبود است گرد مى‏آوريم!»
رنگ آبي در اين آيه دلالت بر ترس و وحشت نمي کند؛ جز آن که با رنگ سياه ترکيب شود و مجرمان با بدن هاي کبود در آن روز جمع مي شوند (گزارش خواندني از اعجاز رنگ ها، نشريه اعتدال). «زُرقاً» آبي پر رنگ است و خود اين واژه بر شدت آبي دلالت دارد؛ بر عکس آبي باز و کم رنگ که همان رنگ آسمان و درياهاست که بسيار آرام بخش است (فتحي عبدالعزيز، الوان في القرآن، ص 14). رنگ آبي آسمان اثر تسکيني شگرفي بر انسان مي گذارد، لذا خداوند رنگ آسمان و اقيانوس ها و درياها (که تصوير آبي آسمان را در خود نشان مي دهند) را به رنگ آبي مزين ساخت. به اين ترتيب خداوند حکيم زندگي انسان را بر اساس فطرت و نياز روحي او رنگ آميزي کرد و اين دلالت بر ربوبيت خداي واحد دارد. انسان وقتي به آسمان مي نگرد، رنگ آبي را مي بيند که آرام بخش است و چون به زمين مي نگرد، رنگ سبز را مي بيند که حالت مسرّت بخش و متعادلي به روان او مي بخشد. آبي به دليل همين خواص، بهترين رنگ براي کاشي کاري مساجد و زيارت گاه ها مي باشد. آسمان در شب به رنگ آبي تيره و کبود در مي آيد و چه زيباست که قرآن شب را مايه استراحت قرار داده است.
امام صادق(ع) در کتاب توحيد مفضل با اشاره به رنگ کبود آسمان در شب مي فرمايند: «پس تفکر کن که چگونه رنگ آسمان را کبود مايل، به سياه قرار داد که نگاه کردن مکرر به آسمان، به ديده ضرر نرساند...» (محمودي، رنگ در قرآن، ص 78)؛ بنابراين جو زمين آبي هاي مختلف ـ از آبي روز تا آبي سياه شب ـ دارد. علامه طباطبايي دربارة مفهوم واژة زُرقاً در آيه مي نويسد:
«زرق جمع أزرق (آبي) مي باشد که رنگي خاص است» (طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج14، ص226).
ايشان از بين همه تفاسير، اين تفسير که مراد از زرقاً، عمي و نابيناشدن مجرمان در قيامت است را مي پذيرد؛ چرا که شخص نابينا همه جا را آبي و کبود مي بيند. و تفسير ديگري که ايشان نمي پسندد آبي شدن چشم مجرمان است؛ چرا که در بين عرب اين رنگ از مبغوض ترين و زشت ترين رنگ هاست (پائولين، همان، ص 15).

 

برخي آثار رنگ آبي:

از بوعلي سينا نقل شده است که آبي فشار خون را پايين مي آورد (همو). آبي درد شکن، استراحت بخش، تسکين دهنده و مناسب براي درمان بي خوابي است (پاک نژاد، همان، ج 5، ص 157). رنگ آبي براي اتاق خواب پيشنهاد مي شود؛ چرا که اين رنگ آرام بخش و خواب آور است (پائولين، همان، ص95). آبي رنگ آرامش، الهام و آسودگي است. در آسم، فشار روحي، بي خوابي و فشارخون بالا رهايي بخش است. آبي تند و شفاف،نشانه احساس هاي مذهبي، آبي کم رنگ نشانه ايمان به اعتقادي اصيل و آبي روشن نشانه وفاداري و صميميت است (همو، ص 59).

 

بررسي

قرآن هيچ گاه برخلاف حکم قطعي علم سخن نمي گويد و اگر از نظر علمي رنگ آبي آرام بخش است، مراد رنگ آبي روشن است که قرآن به صراحت درباره آن اظهار نظري نکرده است و اگر قرآن کريم چهرة مجرمان را با آبي رنگ آميزي مي کند، مرادش آبي تيره و مايل به سياهي است؛ نه آبي روشن. از اين آيه مي توان استفاده کرد که رنگ آبي تيره مانند ساير رنگ هاي تيره غم انگيز و شوم است.

 

5 ـ رنگ سفيد و سياه در قرآن

بعضي از هنرمندان و علماي رنگ شناس سفيد و سياه را جزء رنگ ها نمي دانند؛ چون سفيد رنگ اصلي نور خوشيد است و وقتي تمام نور تابيده شده به اشياء به چشم ما بازتاب کند، آن اشياء سفيد و اگر تمام نور را جذب کند، سياه ديده مي شود، زيرا هيچ اشعه اي از آن به سلول هاي بينايي چشم برخورد نمي كند. رنگ سفيد رنگ طهارت، پاکي، خلوص، صفا، خير، عدالت و حقيقت است و با رنگ سياه در تعارض است. اين رنگ ويژگي ها و صفات مثبت و پسنديده و حالات مطلوب را متصور مي شود. اين رنگ به صورت صريح در قرآن يازده مرتبه استفاده شده است. با واژه هاي (ابيضت، تبيضّ، ابيض، بيضاء و بيض) چهار مرتبه به صورت تقابل با رنگ سياه آمده است.
1. بقره/ 187 (خيط الأبيض ـ خيط الأسود)؛
2. آل عمران/ 106 و 107 (تبيض وجوه ـ تسود وجوه) (اسودّت و ابيضت)؛
3. فاطر/ 27 (جدد بيض ـ غرابيب سود) بيض جمع ابيض و سود جمع أسود مي باشد. سفيد نشانه شادي و پاکي است. رنگي همراه با اميد، آرامش، مهرباني، دوستي، ايمان، خوش بيني، اطمينان و علاقه به زندگي است. هر چه در طبيعت به رنگ سفيد جلوه کند، مانند سپيده دم، برف، شير، ابر و برخي گل ها و جانوران، گوياي پاکي، زيبايي و حيات بخشي اند. از لباس عروس گرفته تا لباس احرام و لباس آخرت همه سفيدند تا گوياي خوش بختي، پاکي و صفا باشند. فطرت انسان به پاکي متمايل است و سفيد بهترين نماد آن است. سفيد نماد نظافت و پاکي است و زنان بهشت را هم از اين جهت حور مي گويند که پاک و دست نخورده اند و اصل واژه حور به معناي بيضاء و سفيدي است (ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 265).
اسلام نيز که ديني منطبق بر فطرت و نظافت و پاکي است، بر پوشيدن لباس سفيد بسيار تأکيد ورزيده و بهترين رنگ در لباس را سفيد معرفي کرده است. بيشتر لباس هاي رسول اکرم9 سفيد بود و مي فرمود: بر زندگانتان لباس سفيد بپوشانید و مردگانتان را با آن کفن کنيد. در نماز نيز پوشيدن لباس سفيد مستحب است و سياه کراهت دارد (مجلسي، محمد باقر، حلية المتقين، ص 174).
رنگ سياه مقابل سفيد است. بدبيني، خشونت، لجاجت، ظلمت، گناه، شيطان، مرگ، عزا، ناداني و بدبختي در رنگ سياه کاملاً مشهود است (لوثر، روانشناسي رنگ ها، ص 97، به نقل از: محمودي، پيشين) از ويژگي هاي ديگر رنگ سياه، وقار هيبت و عظمت آن است که اين وقار در خانه کعبه، چادر خانم ها و عباي بزرگان و علما به خوبي مشهود مي باشد (همو).
لفظ «أبيض» تنها يک مرتبه در قرآن در آيه 187 سورة بقره (خيط الأبيض) آمده است که شايد اشاره به اصل بودن نور سفيد براي ساير رنگ ها باشد (فتحي، الوان في القرآن، ص 517) و رنگ سياه هفت مرتبه در قرآن کريم به کار رفته است. يکي از کاربردهاي سياه و سفيد در قرآن مربوط به سياهي و سفيدي چهرة انسان ها در قيامت است.
«يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَاكُنْتُمْ تَكْفُرُونَ وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (آل عمران/106 و 107)؛ «(در) روزى كه چهره‏هايى سفيد مى‏شوند و چهره‏هايى سياه مى‏گردند؛ و امّا كسانى كه چهره‏هايشان سياه شد، (به آنها گفته مى‏شود:) آيا بعد از ايمانتان كفر ورزيديد؟! پس به سبب كفر ورزيدنتان، عذاب را بچشيد؛ و امّا كسانى كه چهره‏هايشان سفيد شده، پس در رحمتِ خدايند؛ در حالى كه آنان در آن (رحمت) ماندگارند».
سفيد در اين آيه نماد ايمان و سعادت و سياه نشانة جهل و شقاوت و کفر است. قرآن براي بيان سعادت مؤمنان چهره اي سفيد از آنان ارائه مي دهد و بدبختي کافران را با رنگ سياه نشان مي دهد و اين به خاطر خواص ويژة اين دو رنگ است. سفيدي کنايه از خشنودي اهل ايمان و سياهي کنايه از انفعال، خجالت و سرافکندگي کافران است (طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 414).
همان گونه که علامه طباطبايي فرموده، سفيدي و سياهي چهره، دو تعبير کنايي است و رنگ اصلي نيست؛ بنابراين از نظر علمي جزء آيات اعجاز علمي شمرده نمي شود؛ هر چند که خداوند در تعابير خود تأثيرهاي رواني اين رنگ ها را نيز لحاظ مي کند و کاربرد اين رنگ ها نيز با توجه به جنبة روان شناسي آن هاست. رنگ حوريان و نوشيدني هاي بهشتي نيز سفيد است و همان گونه که گفته شد خود لفظ حور به معناي سفيد است. «يُطَافُ عَلَيْهِم بِكَأْسٍ مِن مَّعِينٍ بَيْضَاءَ لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ» (صافات/45 و46)؛ «جامى از (شراب) لبريز برگردشان چرخانده مى‏شود (شرابى) سپيد (و درخشان) كه براى نوشندگان لذت‏بخش است». اين نوشيدني زلال لذّت زيادي براي آشامندة آن دارد. شيرة سفيد کافور که گياهي زيبا و معطر است و به رنگ سفيد است، معناي خنکي را به ذهن مي آورد که شايد با رنگ سفيد بي ارتباط نباشد. «إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً» (دهر/5)؛ «در حقيقت، نيكوكاران از جامى (از شراب) مى‏نوشند كه آن با (عطر خوش) كافور آميخته است». «وَحُورٌ عِينٌ كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ»؛ (واقعه/22 و 23)؛ «و حوريان فراخ‏چشم (و سپيدچشم)؛ هم‏چون داستان مرواريد پنهان».
به زنان بهشتي حور مي گويند؛ چون پاک و دست نخورده اند (ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص265). آنان در اين آيه به مرواريد هاي درخشاني تشبيه شده اند که در صدف پنهان مانده اند و دست کسي به آن ها نمي رسد. رنگ سفيد از رنگ هاي بهشتي است که نشانه روشني، زيبايي، بهداشت و رنگي دلنواز است (قرائتي، تفسير نور، ج10، ص 30).
«حور» جمع حوراء است و به کسي گفته مي شود که سياهي چشم او بسيار سياه و سفيدي آن بسيار سفيد باشد و تضاد سياهي و سفيدي در واژه حور مستقر است (آيت اللهي، همان، ص 3). رنگ ها در طبيعت به دو گروه تقسيم مي شوند: رنگ هاي حزن آور و شادي آفرين؛ رنگ هاي تيره معمولاً حزن آور و رنگ هاي روشن مانند سفيد، سبز و زرد شادي بخش اند و بر همين اساس پروردگار حکيم بهشت را که محل آرامش و شادي است، بيشتر با رنگ هاي سبز و سفيد رنگ آميزي کرده است. در پنج آيه از قرآن مجيد، به سفيد و درخشان شدن دست حضرت موسي(ع) به عنوان معجزه اي الهي اشاره شده است (اعراف/108؛ طه/22؛ شعراء/33؛ نمل/12؛ قصص/ 32).
«وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى‏ جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى» (طه/22)؛ «و دستت را به پهلويت بگذار، تا سفيدگونه، بدون (عيب) بدى، بيرون آيد، در حالى كه نشانه‏ى (معجزه‏آساى) ديگرى است».
در سه مورد تعبير (بيضاء من غير سوء) و در دو مورد ديگر تعبير (بيضاء لنّاضرين) به کار رفته است. در برخي از روايات آمده است که دست حضرت موسي چون خورشيد مي درخشيد؛ اما اين آيات تنها از سفيدي دست موسي سخن مي گويند که به گونه اي خارق العاده اي بوده است (طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج8، ذيل: اعراف/108؛ مكارم شيرازي، تفسيرنمونه،ج 6، ص 285).
تعابير خداوند از رنگ ها و جايگاه به کار بردن هر رنگي دقيقاً با توجه به خواص و آثار آن رنگ ها و هر يک در جاي خود مي باشد. قرآن، رنگ سياه را براي چهرة غضبناک انسان هايي مي آورد که بر خلاف ميل دختردار شده اند و مي فرمايد. «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ كَظِيمٌ» (نحل/ 58)؛ «و هرگاه به يكى از آنان (مشركان) مژده‏ى (تولد) دختر داده شود، در حالى كه او خشم شديد (خود) را فرو مى‏برد، چهره‏اش سياه مى‏گردد».
سياهي نماد جهالت، ناداني و گمراهي است که در اين آيه به خوبي مشاهده مي گردد و اين همان چيزي است که روانشناسان مي گويند: سياه نشانه ظلمت و خشونت و گناه است (لوثر، همان، ص 97).
خداوند در آيه 187 سورة مبارکة بقره رشتة سفيد را استعاره از سفيدي افق هنگام اذان صبح مي آورد؛ گويي در افق خطي سفيد، آمدن صبح را مژده مي دهد و خط سياه، شب را کنار مي زند.
«وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى‏ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ...»؛ «و بخوريد و بياشاميد، تا رشته‏ سپيد بامداد، از رشته‏ سياه (شب) بر شما نمودار گردد؛ سپس روزه را تا شب به اتمام رسانيد».
در اين آيه قرآن اولين اشعه هاي ارسالي از خورشيد را سفيد معرفي مي كند. در طبيعت رنگ هاي روشن مانند سفيد و زرد، آثار محرّک رواني دارند و موجب افزايش فعاليت انسان مي شوند. قرآن رنگ سفيد را دربارة حضرت يعقوب هم به كار برده است؛ آن جا كه مي گويد: اي دريغا بر يوسف! در حالي که اندوه خود را فرو مي برد چشمانش از اندوه سفيد شد. «وَتَوَلَّى‏ عَنْهُمْ وَقَالَ يَاأَسَفَى‏ عَلَى‏ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم»؛ (يوسف/ 84).
در اين جا مراد از سفيد شدن چشم، سفيد شدن سياهي چشم است که به معناي کوري و از ميان رفتن حس بينايي است؛ به اين معنا که يعقوب به کلي نابينا شد (طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج11، ص361). اين تنها موردي است که از رنگ سفيد به صورت امر منفي ياد شده است.
روان شناسان رنگ سياه را بي رنگي مطلق مي دانند که تمام رغبت ها را از بين مي برد، از اين رو در قرآن چهرة دوزخيان با رنگ سياه نشان داده شده است؛ به گونه اي که کسي به آن ها توجه ندارد. «وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ» (زمر/60). قيامت عرصة بروز اسرار نهان و تجسم اعمال و افکار است، آن ها در اين دنيا قلب هاي سياه و تاريک داشتند و اعمالشان مانند افکارشان تاريک بود، در قيامت اين حال دروني به بيرون منتقل مي شود و چهره هايشان سياه خواهد بود (مکارم شيرازي، همان، ج 19، ص517).

جمع بندي

موضوع رنگ ها يكي از شگفتي هاي مطرح شده در قرآن مي باشد. قرآن كريم علاوه بر كاربرد واژه هاي كلّي مربوط به رنگ ها از قبيل (لون، الوان، و صبغه) از برخي رنگ ها (مانند زرد، سبز، آبي ، قرمز ، سفيد و سياه) نيز به طور ويژه نام برده و رنگ خدايي را بهترين رنگ معرفي كرده است چون در بسياري از اين آيات مطالبي درباره آثار رنگ ها آمده است، برخي بر آن شده اند پديده رنگ ها را از مظاهر اعجاز علمي قرآن به شمار آورند؛ بر خلاف عده اي ديگر كه آيات مربوط به رنگ ها را جزء رازگويي ها و شگفتي هاي علمي قرآن شمرده اند.
پس از بيان تفاوت اين دو، با ذكر تمامي آيات مربوط به رنگ ها در قرآن و پس از بررسي گفتار دانشمندان در هر مورد، به اين نتيجه مي رسيم كه در مواردي مي توان ادعاي اعجاز علمي در رنگ ها را پذيرفت، مانند آيه 69 سوره نحل كه به موضوع رنگ درماني اشاره دارد و آيه 69 سوره بقره كه اثر شادي بخش رنگ زرد يك دست را بيان مي كند؛ در حالي كه در برخي موارد نكات مطرح شده تنها رازگويي علمي است؛ هرچند مؤلف معتقد است با انديشيدن، تدبر و تحقيق در نشانه هاي خدا در عالم هستي و آيات قرآن مي توان در موارد ديگري نيز به اعجاز علمي اسرار شگفت انگيز قرآن پي برد.

منابع

1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دارصادر، بيروت، 2005.
2. ابوطالبي، الهه، مفاهيم نمادين رنگ ها، اداره پژوهش هاي اسلامي سيما، بي جا 1372.
3. ابوعلي سينا، قانون في الطب، ترجمه عبدالرحمن شرفکندي، سروش، تهران، 1367.
4. أشرف فتحي عبدالعزيز، الألوان في القرآن، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن، www.55a.tet.
5. اصغري نژاد، محمد، تأثير رنگ ها بر رفتار انسان ها، سايت آفتاب.
6. اعجاز رنگ ها در قرآن، وبلاگ نويسان مذهبي، از تبار گل ياس (اينترنت).
7. آلوسي بغدادي، تفسير روح المعاني، احياء التراث العربي، بيروت 1405.
8. آيت اللهي، حبيب الله و حکيمة گوهريان، رنگ در قرآن، فصلنامه علمي پژوهشي دانشگاه شاهد، س ششم، ش 21.
9. بِلوَردي، طيبه، رنگ ها و پيام ها در قرآن، نشرء مشکات، بي جا، ش 98.
10. بن بوا، زيبايي نور، ترجمه پرويز قوامي، نشر سروش، بي جا، 1376، چ اول.
11. بوهانس، اينتن، هنر رنگ، ترجمه عربعلي شروه، انتشارات سياولي، بي جا، 1382.
12. پائولين ويلز، رنگ ها و تأثيرات درمانيشان، ترجمه مينا اعظامي، نشر صورت گر، تهران، 1385.
13. پاک نژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج3 و5، بنياد فرهنگي شهيد دکتر پاک نژاد، يزد، 1363.
14. حويزي، علي بن جمعه عروسي، تفسير نورالثقلين، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي، المطبعة العلمية، قم، 1383.
15. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن،‏ تحقيق: صفوان عدنان داودى،‏ بي نا، دمشق، بيروت،‏ 1412 ق، چ اول.
16. رضائي اصفهاني، محمد علي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآني، قم، 1386 هـ ش، چ دوم.
17. رضايي اصفهاني، محمد علي و جمعي از پژوهشگران، تفسير قرآن مهر، ج1، قم، پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن، 1387.
18. سايت aftab، تأثير رنگ ها بر رفتار انسان.
19. سايت قرآن و طيف اعجاز رنگ ها، رامين (وبلاگ).
20. صداقت کشفي، سيد محمد جواد، نگاهي به مقوله رنگ در قرآن، سايت مرکز فرهنگ و معارف قرآن.
21. طباطبايي، سيدمحمدحسين، تفسيرالميزان، دارالکتب الاسلاميه، قم، 1372،چ پنجم،1384،چ هشتم.
22. طباطبايي، سيد محمدحسين، سنن النبي (آداب زندگي پيامبر(ص))، انتشارات تهذيب، قم، 1385.
23. طبرسي، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان، ج2، دارالمعرفة، بي جا، 1406 هـ .
24. طوسي، محمد بن الحسن، التبيان في التفسيرالقرآن، احياء التراث العربي، بي تا، بيروت.
25. قرائتي، محسن، تفسير نور، در راه حق، قم، 1374.
26. گزارش خواندني از اعجاز رنگ ها (اينترنت، نشريه اعتدال).
27. لوثر ماکس، روان شناسي رنگ ها، ويدا أبي زاده (مترجم) نشر درسا، بي جا، 1383، چ 19.
28. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1403 هـ ، چ سوم.
29. مجلسي، محمد باقر، حلية المتقين، تصحيح مرتضي جنتيان، کانون پژوهش، اصفهان، 1378.
30. محمودي، احمد، رنگ در قرآن، فصلنامه بينات، ش 57، س پانزدهم.
31. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، تهران 1363، چ بيستم و بيست و يکم.
32. نرمال، ل، اصول روانشناسي، ترجمه دکتر محمود ساعتچي، اميرکبير، تهران، 1363.
33. نساجي زواره، اسماعيل، رنگ سبز رنگ تعلق و آرامش، درس هايي از مکتب اسلام، ش 8، س چهل و هشتم.
34. نوري زاده، آنسوي آيه ها، (نگرش بر اعجازهاي پزشکي قرآن) آيت عشق، قم، 1383.
35. وين ويتن، روان شناسي عمومي، ترجمه يحيي سيد مهدي، نشر روان، بي جا، 1383.
 

پي نوشت

[1] این که واژه لون (به صورت مفرد) محاسبه نشده، به خاطر این است که طیف سفید که مشتمل بر هفت رنگ است، با الوان مناسبت دارد و نیاز نیست مفرد آن در این قضیه محاسبه شود.
* . rostamnejad1946@gmail.com این آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید.
* . mahdinavid@ymail.com این آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید.
جمعه 31 شهریور 1391  11:42 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نگاهي به رنگ‏ها در قرآن

نگاهي به رنگ‏ها در قرآن

محمد اصغري‌نژاد
مفهوم رنگ

رنگ كيفيتي است كه از ظاهر چيزي ديده مي‌شود مانند سفيدي، سرخي، سبزي، زبيدي1 و…. تاج العروس گفته است: رنگ كيفيتي است كه از قرمزي و زردي و جز آن به وسيله چشم درك مي‌شود.2 ابن‌منظور در اين باره گويد: رنگ هيأتي است چون سياهي و قرمزي، رنگ هر شئ چيزي است كه باعث تمايز آن شئ‌از شئ ديگري مي‌شود.3 بنابراين بايد گفت كه رنگ از مفاهيم بسيار واضح و معروف درميان عرف و فرهنگ‌هاي عمومي است، به گونه‌اي كه برخي از اهل لغت نيازي به تعريف آن نديده‌اند.4 نكته مهم تفاوت آن با نور است، كه در قسمت بعد بدان مي‌پردازيم.

مفهوم نور
ديدگاه عرف و علم فيزيك

مفهوم نور نيز چون رنگ از نظر عرفي بسيار بديهي و غير قابل نياز به توضيح است. شيخ سهروردي در اين‌باره مي‌فرمايد: «ان النور لايحتاج الي تعريف…، لا شئ‌اظهر من النور فلا شئ اغني منه عن التعريف»5؛ نور به تعريف احتياج ندارد؛ زيرا هيچ چيزي ظاهرتر از نور نيست. از اين رو هيچ چيز در تعريف بي‌نياز‌تر از نور نيست.
ملاصدرا نيز در اين باره مي‌گويد: «النور غني عن التعريف كتعريف المحسوسات»6؛ نور چون ديگر امور حسي، مستغني از تعريف است.
علامه طباطبايي مي‌فرمايد: مفهوم نور واضح است. نور چيزي است كه به وسيله آن اجسام ستبر و متراكم، قابل رؤيت مي‌شوند.7
برخي از پژوهشگران در تعريف نور از ديدگاه علم فيزيك گفته‌اند: تابش مرئي الكترو‌مغناطيس است كه در خلأ‌با سرعت298000 كيلومتر در ثانيه انتشار پيدا مي‌كند.8
نرمان. مان، درباره مفهوم فيزيكي نور گويد: درباره نور چنين تصور مي‌شود كه از تركيب امواج الكترو مانيتيك و امواج انرژيِ‌نوراني كه از يك منبع مثل خورشيد سرچشمه مي‌گيرد، تشكيل مي‌شود.9
دهخدا، نور سفيد را مجموعه هفت رنگ ـ‌و نه هفت نور‌ـ دانسته، گفته است: رنگ‌هاي اصلي كه به وسيله منشور ظاهر مي‌گردد، هفت رنگ است: قرمز، نارنجي، زرد، سبز، آبي، نيلي و بنفش.
نيوتن دانشمند معروف قرن هيجدهم، نخستين بار حدس زد كه بايد نور سفيد مجموعه اين رنگها باشد. اين امر را به وسيله گردش صفحه معروف خودش آزمود و ثابت كرد مجموعه اين رنگها با هم، اثر نور سفيد بر چشم مي‌گذارند.10 البته تعبير دهخدا خالي از تسامح نيست و صحيح ـ‌همانگونه كه مان و ديگران گفته‌اند‌ـ اين است كه گفته شود نور سفيد، مجموعه هفت نور و يا به تعبير دقيق‌تر، مجموعه همه امواج نوري است.11

تفاوت رنگ و نور

در اينكه نور و رنگ تفاوت دارند يا نه، پاسخ‌هاي گوناگوني از سوي فلاسفه و دانشمندان داده شده است. صدر المتألهين در اين باره گويد: برخي بر اين باوراند كه رنگ، حقيقتي ندارد و كليه رنگها خيالي‌اند و سفيدي به نور و سياهي به ظلمت باز مي‌گردد و ديگر رنگها از تفاوتي كه در تركيب اجسام شفاف با هوا وجود دارد، تخيل مي‌شوند. ولي پژوهشگران گويند كه رنگها كيفيّاتي حقيقي هستند؛ گرچه در مواردي تخيلي‌اند.12
ملا صدرا نور و رنگ را چون ماهيت و وجود مي‌داند كه در هر شي‌اي بالذات، يكي هستند و به اعتبار متغاير.13
ملاصدرا در توضيح مطلب فوق گويد: زيرا مفهوم نور به وجود خاصي كه عارضِ‌برخي از اجسام مي‌شود، باز مي‌گردد و ظلمت يعني عدم آن وجود خاص؛‌و سايه يعني عدم في الجمله آن وجود خاص؛‌رنگ، تركيبي است با صورت‌هاي مختلف ميان حاملِ‌اين وجود نوري و حامل عدم آن. وي در ادامه با اشاره به ضعف سخن كساني كه رنگها را زايد بر مراتب تركيب نورها مي‌دانند، نتيجه گرفته كه هم صحيح است بپذيريم نور، ظهور رنگ است و هم صحيح است كه بگوييم نور، رنگ نيست. زيرا از آن جهت كه نور است، مختلف نيست و تركيب با عدم يا ظلمت در آن راه ندارد، به خلاف رنگها كه مختلف‌اند.14
نتيجه‌اي كه به طور خلاصه از سخن ملاصدرا مي‌توان گرفت، اين است كه نور و رنگ دو‌مفهوم متغاير‌اند ولي مصداقاً‌يكي هستند. بنابراين تفكيك دقيقي از آنها در جهان خارج نمي‌توان ارائه كرد.
شهيد پاك‌نژاد ضمن بحث از رنگ سفيد گفته است: «قرآن هم اولين اشعه‌هاي ارسالي از طرف خورشيد را به رنگ سفيد معرفي فرموده: «كلوا واشربوا حتي يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود» (بقره، 2/187)
وي در دنباله مطلب، طي نتيجه‌اي كه از كاربرد رنگ‌هاي سفيد در قرآن گرفته، مي‌گويد: «به طوري كه ملاحظه فرموديد، بسط دانه رنگ سفيد از ظاهر جماد هست تا رخساره بهشتيان…»15چنانكه پيداست ايشان بر اشعه‌هاي ارسالي از سوي خورشيد به زمين و نور رخسار بهشتيان، رنگ اطلاق كرده است.
برخي از محققان در توضيح رنگ‌هاي اصلي و منشأ نور سفيد گفته‌اند: «رنگ‌هاي اصلي… هفت رنگ است… نيوتن… نخستين بار حدس زد كه بايد نور سفيد مجموعه اين رنگها باشد… و ثابت كرد مجموعه اين رنگها با هم، اثر نور سفيد بر چشم مي‌گذراند.»16
در عبارت فوق، نور سفيد مجموعه هفت رنگ دانسته شده است. برخي ديگر در اين باره گفته‌اند: «آنچه ما رنگ مي‌ناميم، به درازاي موج نور بستگي دارد. چنانكه طول موج رنگ قرمز بيش از ساير رنگهاست و بنفش داراي كوتاه‌ترين طول موج مي‌باشد و درازاي رنگ‌هاي ديگر، ميان اين دو مقدار است.»17
بنابراين متوجه مي‌شويم كه دانشمندان علوم تجربي نتوانسته‌اند تمايز دقيق و آشكاري ميان نور و رنگ بيان كنند و با نوعي تسامح از آن گذشته‌اند، اما كساني چون ملا‌صدرا تفاوت ميان آنها را بيان كرده‌اند.

رنگ در قرآن

در قرآن از رنگ‌هاي زرد، سبز، سفيد، قرمز و سياه به صراحت ياد شده و از رنگ‌هاي ديگر به اجمال.
جداي از رنگ‌هاي طبيعي و حسي، از رنگ ديگري نيز در قرآن سخن به ميان آمده و آن رنگ الهي است. در آيه 138 سوره بقره در اين باره مي‌خوانيم: «صبغةاللّه ومن احسن من اللّه صبغة ونحن له عابدون»؛ رنگ خدايي [بپذيريد] و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر؟! و ما تنها او را مي‌پرستيم.
اين آيه، دنباله آياتي است كه خداوند از مردم خواسته است، به او و دستورات وحياني او كه بر رسول خدا(ص) و ديگر پيامبران نازل كرده، ايمان بياورند و از تفرقه بپرهيزند. در اين آيه از چنين ايماني، به رنگ الهي تعبير شده است.18

بخش اوّل

رنگ‌هايي كه به اجمال ياد شده‌اند:
در قرآن مجيد ضمن چند آيه به بسياري از رنگ‌هاي موجود در طبيعت اشاره شده است:

1. آيه 27 و28 سوره فاطر؛‌رنگ‌هاي نباتات و حيوانات و انسان

«الم تر ان الله انزل من السماء‌ماءً فاخرجنا به ثمرات مختلفاً‌الوانها…. ومن الناس والدواب والانعام مختلف الوانه كذلك انما يخشي اللّه من عباده العلماء‌ان الله عزيز غفور»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان، آبي فرو فرستاد كه از آن ميوه‌هايي رنگارنگ بر آورديم…؟! و از انسان و جنبندگان و چهارپايان انواعي با رنگ‌هاي مختلف آفريديم. حقيقت اين چنين است كه از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مي‌ترسند. خداوند عزيز و غفور است.

2. آيه22 سوره روم؛‌رنگ‌هاي تيره‌هاي گوناگون انسان

«ومن آياته خلق السموات والارض واختلاف السنتكم والوانكم إن في ذلك لآيات للعالمين»؛ و از جمله نشانه‌هاي خداوند، آفرينش آسمانها و زمين و تفاوت زبانها و رنگ‌هاي شماست. در اين موضوع، نشانه‌هايي است براي انديشمندان.
شهيد پاك‌نژاد درباره شگفتيها و وجه اعجازي اين دو آيه گويد:
الف) به رنگ‌هاي گوناگون جمادات و نباتات و حيوانات اشاره شده است.
ب) در رأس هر سه مطلب يعني در آغاز آيه، سخن از نزول باران است و به دنبال آن، ابتدا به رنگ‌هاي نباتات و بعد جمادات و آنگاه انسان و جنبندگان و انعام اشاره شده است. و ما مي‌دانيم رابطه نباتات با آب باران و رنگها، بيشتر از جمادات و جمادات بيشتر از انسان و جنبندگان و انعام است. بدين معنا كه با نزول باران ـ‌كه در هر عمل شيميايي وجود آب لازم است‌ـ گياهان، رابطه رنگي فتوسنتزي كلروفيلي داشته و جمادات با عوالم شيميايي رنگين شده و حيوان و انسان نيز با اعمال شيميايي مخصوص، پيگمانها و رنگدانه‌هاي خود را مي‌سازند و قرآن به هر سه قسمت اشاره كرده است.19

3. آيه 13 سوره نحل؛ رنگ‌هاي متنوع و گوناگون نعمتها

«وما ذرأ لكم في الارض مختلفاً‌الوانه ان في ذلك لاية لقوم يذكرون»؛ و آنچه را كه خداوند براي شما در زمين به رنگ‌هاي مختلف آفريد [نيز مسخر شما ساخت] در اين موضوع، نشانه روشني براي گروهي كه متذكر مي‌شوند، وجود دارد.
واژه «ذرأ» به معناي «خلق»20 و «ما ذرأ» شامل كليه نعمت‌هايي است كه خداوند متعال در روي زمين براي رفاه انسان ايجاد و در اختيار او قرار داده است. طبرسي ذيل اين آيه گويد: «يعني خداوند براي پايداري بدنهاي شما پوشيدنيها و خوردنيها و مناكح را در زمين آفريد. اين آيه شامل انواع حيوانات و نباتات و معادن و جز آن از نعمتها مي‌گردد.»21

4. آيه 69 نحل؛ رنگ‌هاي متفاوت عسل

«ثم كلي من كل الثمرات فاسلكي سبل ربك ذللاً‌يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاء‌للناس ان في ذلك لاية‌لقوم يتفكرون»؛ سپس از تمامي ثمرات و شيره گلها بخور و راه‌هايي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده است، براحتي بپيما. از درون شكم آنها نوشيدني‌اي با رنگ‌هاي مختلف خارج مي‌شود كه در آن براي مردم شفاست. به يقين در اين موضوع، نشانه روشني براي انديشمندان وجود دارد.

رنگهاي گوناگون عسل و نيازهاي آدمي

از آنجايي كه خداوند مهربان به حالت‌هاي مختلف انساني و گرايش‌هاي گوناگون او نسبت به رنگ خوردنيها و نوشيدنيها توجه داشته، عسل را نيز به رنگ‌هاي متفاوتي خلق و در اختيار انسان قرار داده است. و اين واقعيتي است كه نوع بشر از قديم الايام تا كنون رعايت مي‌كرده، سفره غذاي خويش را با خوردني‌هاي متفاوت و ملوّن، تزيين مي‌كرده است. و امروزه هم انسان از راه عناصر طبيعي و يا غير طبيعي و به وسيله مصنوعات شيميايي يا تركيبي از محصولات طبيعي و شيميايي به رنگ غذاها و نوشيدنيها و تزيين آنها مي‌پردازد. شهيد پاك‌نژاد درباره رنگ‌هاي مختلف عسل كه متأثر از گياه مورد استفاده زنبور است، گويد:
«بر حسب آنكه زنبور بر چه گلي و ثمره‌اي نشسته و از آن بهره‌اي براي بوجود آوردن عسل برداشته، رنگ آن تفاوت مي‌كند. چنانچه عسل گلِ‌زيزفون (شير‌دار)، قهوه‌ايِ‌تار، و از زيزفون نقره‌اي، سفيد، از شمشاد، بي‌رنگ، از تيره خردلها، زرد رنگ (خردل سفيد با رنگ سفيد)، از مارچوبه و تيره ماش و باقلا، مايل به سبز، و از phacelie، عسل سفيد و از فاميل Pseudoacasia، سفيد، از سوفراژ اپونيكا، زرد، از شبدر سفيد، سفيد، از اسپرسها، سفيد، از نعناعيان، عسل روشن، از رومادنيها، زرد طلايي، از بادرنجويه، عسل سفيد، [از] تمشك، سفيد [از] گل گاو‌زبانيان، روشن، [از] سارازينها، قرمز، [از] گالئوبسيها، خرمايي رنگ، [از] پيسين‌لي (pissenlit)، خوشرنگ طلايي، [از] سانتوره، آبي مايل به سبز، [از] فروگينوم، سفيد، [از] آويكولار، كم رنگ، [از] ارالياسه‌ها، سفيد، [از] نارنج‌ها، سفيد، [از] شوندها، سفيد و حتي نوعي ساپين داسه‌ها، عسل سياه رنگ مي‌دهند.»22

مسائل زيست‌شناختي آيه 69 نحل

از آيه 69 سوره نحل بخوبي مي‌توان فهميد كه ميان رنگ گلها و محصولي كه زنبور عسل توليد مي‌كند، ارتباط مستقيمي وجود دارد. حتي برخي گويند كه در آيه شريفه به اين نكته توجه شده كه رنگ عسل در تأثير بر بيماريها دخالت دارد و به علاوه در آيه مزبور به طور ضمني اشاره شده كه عسل در زمره شيريني‌هاست. زيرا رنگ گلها از قندهاي گياهي است و بالتبع محصول آن يعني عسل هم شيرين خواهد بود. دكتر پاك‌نژاد در اين باره گويد:
«در اينجا توجه فرموديد كه قرآن بين رنگ گل‌هايي كه از آن بهره‌برداري شده و رنگ عسلها چگونه ارتباط برقرار كرده و چگونه عسل را در زمره غذاهاي شفا‌بخشي در آورده كه رنگشان در اين امر دخالت دارد. و نيز عسل را جزو شيريني‌ها محسوب داشته؛‌زيرا همان‌طور كه گفتيم رنگ گلها نيز از قندهاست.23
شهيد پاك‌نژاد در جايي ديگر مشابه مطالب پيشين را گفته و افزوده است كه: اثر درماني هر‌عسلي، اثر درماني همان گياهي است كه از آن ساخته شده است: «در آيه مربوط به عسل [آيه 69 سوره نحل] شفاي آن را بسته به رنگ عسل دانسته؛‌و چون رنگ عسل بيشتر مربوط به رنگ و اثر گياهي است كه مورد استفاده زنبور قرار گرفته، از اين رو شفاي هر رنگي از عسل، اثر شفا دهندگيِ‌همان گياهِ‌مورد استفاده را دارد.24

5. آيه21 زمر؛‌رنگ‌هاي گوناگون گياهان

«الم تر انّ الله انزل من السماء‌ماءً فسلكه ينابيع في الارض ثم يخرج به زرعاً‌مختلفاً‌الوانه…»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان، آبي فرو فرستاد و آن را به صورت چشمه‌هايي وارد زمين نمود، سپس با آن زراعتي به عمل آورد كه رنگ‌هاي گوناگوني دارد؟!

بخش دوم

رنگ‌هايي كه به تفصيل ياد شده‌اند:

1. زرد

رنگ زرد انواع متنوعي دارد و تمامي آنها زيبا نيست. در قرآن مجيد از رنگ زرد و برخي از انواع آن سخن به ميان آمده و تعدادي از مصاديق زشت و زيباي آن به تصوير كشيده شده است:

الف) زرد ليمويي

قرآن كريم به زرد گاوي و به تعبيري زرد ليمويي در آيه69 سوره بقره اين‌گونه اشاره فرموده است: «صفراء‌فاقع لونها تسّر الناظرين». اين آيه در دنباله آيات67 و68 سوره بقره درباره ويژگي‌هاي گاوي بوده كه خداوند در راستاي يافتن قاتل فردي از قوم حضرت موسي(ع) دستور ذبحش را به آنان داده بود و اين قومِ‌كوته فكر با پرسش‌هاي مكرر خود ـ‌كه بهانه‌هايي بيش نبود‌ـ به دنبال دانستن خصوصيات دقيق آن گاو بودند و سرانجام با آنكه به اطلاعات مورد نظر خويش رسيدند، ولي تمايلي به انجام تكليف الهي نداشتند: «فذبحوها وما كادوا يفعلون» (بقره، 2/71) زيرا قيمت گاوي كه مي‌بايست به ذبحش بپردازند، بسيار زياد بود. اما سرانجام از روي نيتي زشت و پليد به اين كار اقدام كردند؛ زيرا به حضرت موسي(ع) سوء‌ظن داشتند و مي‌پنداشتند كه آن حضرت قاتل واقعي است و اميدوار بودند با ذبح آن گاو آن حضرت رسوا شود.25
مرحوم فيض كاشاني در مورد اين آيه و رنگ گاو مورد نظر كه با ويژگي «صفراء‌فاقع» معرفي شده، گفته است: مقصود از «صفراء‌فاقع» زرد زيباست كه نه از كميِ‌رنگِ‌زرد به سفيدي بزند و نه از پُري به سياهي.26 شهيد پاك‌نژاد اين نوع از رنگ زرد را ليمويي دانسته و گفته است: «در اينجا تأييديه قرآن مجيد را درباره اين مطلب ذكر كنيم كه نوعي از رنگ زرد ليمويي مخصوص را بهجت آورد و مسرت‌بخش دانسته، مي‌فرمايد: «صفراء‌فاقع لونها تسر الناظرين…»27

ويژگي‌هاي گاو زرد

شهيد پاك‌نژاد درباره ويژگيها و خواص گاو زردي كه در قرآن مجيد از آن ياد شده، گفته است:
1. رنگ مسرت‌آور بر دوشنده شير اثر مطلوب مي‌گذارد و باعث مي‌شود دوشيدن شير بهتر انجام گيرد. و اين اشاره به اثر رواني رنگ است كه اسلام بدان اشاره كرده است.
2. رنگ زرد مخصوصي، فرار دهنده پشه‌هاست و ممكن است گاوهايي كه چنين رنگي دارند از حملات پشه‌ها در امان و مصون باشند و به نوعي از بيماري كه ناقل آن پشه است، محفوظ بمانند و بالتبع انسان را هم دچار نسازند.
3. به طور كلي ممكن است گاو زرد، مصونيت مخصوصي در برابر برخي از بيماري‌هاي مشترك ميان انسان و دام داشته باشد و در نتيجه براي انسان، پر‌فايده‌تر باشد و زيان كم‌تري به او برساند.28
4. آنچه يقيني است نه احتمالي، اينكه نسبت تركيبات شير بر حسب رنگ موي انسان متغير است. و اين حاصل تحقيقات دودانشمند غربي به نام‌هايVernots و Beavrel است. آنان با زحمات زياد خود، دنياي دانش را آگاه ساختند كه تركيبات متغير شير با رنگ مو [ي] انسان ارتباط دارد. براي اسلام اين افتخار بس كه14 قرن قبل به اثر رنگ در دگرگوني تركيبات شير حتي در چهار‌پايان اشاره كرده است.29
وي در ادامه درباره برتري شير گاو زرد گويد: «در كتاب‌هاي اسلامي مبحثي است تحت عنوان استحباب اختيار گوسفند سياه و گاو زرد براي شير و خوردن با عسل و خرما. گمان نمي‌كنم اين بحث در تحولات علوم جديد تغذيه هنوز وارد شده باشد كه شير گاو زرد و گوسفند سياه از شير گاو سياه و گوسفند سفيد بهتر است. به هر حال، ذكر اين نكته كه شير با عواملي از جمله رنگ حيوان ارتباط كمي و كيفي دارد، از معجزات قرآن است.»30

ب) زردِ چوبي

قرآن مجيد به اين نوع از رنگ زرد در آيه20 سوره حديد و آيه51 سوره روم و21 زمر اشاره كرده است. در سوره حديد در نكوهش زندگي دنيوي و عدم ثبات و ناپايداري آن به همراه تمثيلي مي‌فرمايد: «اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو وزينة وتفاخر بينكم وتكاثر في الاموال والاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاماً…»؛ بدانيد زندگي دنيا بازيچه و لهو و زينت و فخر فروشي و زياده‌طلبي در اموال و اولاد است همانند باراني كه برزگران را به شگفتي مي‌اندازد. آنگاه آن زراعت به تحرك مي‌افتد، پس آن را زرد مي‌بيني و بعد خشك مي‌گردد.
در آيه51 سوره روم بعد از آنكه به نشانه رحمت الهي يعني زنده شدن زمين پس از مرگ آن اشاره شده، آمده است: «ولئن ارسلنا ريحاً‌فرأوه مصفرّاً‌لظلوا من بعده يكفرون»؛ و اگر بادي بفرستيم و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند، راه كفران پيش مي‌گيرند.
در آيه21 سوره زمر آمده است: «الم تر ان اللّه انزل من السماء‌ماءً فسلكه ينابيع في الارض ثم يخرج به زرعاً‌مختلفاً‌الوانه ثم يهيج فتريه مصفراً‌ثم يجعله حطاماً…»؛ آيا نمي‌بيني خداوند از آسمان، آبي فرو فرستاد و آن را به صورت چشمه‌هايي وارد زمين كرد؟! سپس با آن زراعتي به عمل مي‌آورد كه رنگ‌هاي مختلفي دارد. آنگاه آن زراعت به تحرك مي‌افتد، سپس آن را زرد مي‌بيني. بعد خداوند آن را خشك مي‌گرداند.

ج‌ـ زرد شتري

با توجه به سخن جمعي از مفسران به رنگ زرد شتري در آيه 32 و33 مرسلات، كه در توصيف رنگ و شراره‌هاي آتش دوزخ است، اين‌گونه اشاره شده است: «انها ترمي بشرر كالقصر. كانه31 جمالت32 صفر33»؛ آن آتش شراره‌هايي از خود پرتاب مي‌كند [كه در بزرگي] چون قصر و [در رنگ] گويي شتران زرد رنگ است.

آثار زيستي ـ رواني رنگ زرد

شهيد پاك‌نژاد درباره اثرات رواني و تأثيرات زيستي رنگ زرد مي‌نويسد: «پشه و بسياري از حشرات از رنگ زرد گريزانند و بعضي [در] باغها [يِ خود] براي دور شدن حشرات لامپ‌هاي زرد ساخته‌اند.34
وي در جايي ديگر درباره خواص رنگ زرد گويد:
زرد: گرم كننده است؛‌رنگ خوشخويي و خوشحالي است. آزمايشات پسيكولوژيك ثابت كرده‌اند كه رنگ زرد، خوشحالي زياد مي‌بخشد»؛ «زرد: روحاني، ايده‌آل»؛‌«زرد: تحريك كننده فكري است و اثر قابل توجهي در كمبودهاي فكري و روحي دارد و برخي از حالات عصبي را آرام مي‌نمايد.»35؛ «زرد: رنگ خوشخويي و خوشحالي و گرم كنندگي است. اصولاً‌رنگ‌هاي روشن خوشحالي بخش‌اند. رنگ زرد اگر روشن باشد، نگاه به آن سرور‌آور و خوشحالي بخش است و اگر به نارنجي تمايل پيدا كند، اثر گوارشي نيز دارد و درخشنده و تابان و هيجان‌انگيز و مسكن است و ضربان نبض را به آرامي زياد مي‌كند.»36
شهيد پاك‌نژاد درباره حالت و احساس گرما بخشي رنگ زرد و تعدادي از ديگر رنگ‌هاي روشن گويد:
«با آزمايش ثابت شده كه كارگران كارخانجات رختشويي از محل كار خويش كه با زرد كمرنگ يا قرمز يا نارنجي روشن رنگين شده، هيچ‌گونه شكايتي از سرما نمي‌كرده‌اند ولي اگر در محيطي كه با آبي يا بنفش ـ‌كه احساس سرما در انسان ايجاد مي‌كند‌ـ ملون شده، كار مي‌كردند، از سرما شاكي بوده‌اند.»37
دكتر اردوبادي درباره آثار رواني رنگ زرد گويد: «رنگ زرد، رنگ زنده و فعّال، محرّك و مفرّح است و ايجاد وجد و سرور در بيننده مي‌كند به طوري كه در قرآن به اثر سرور بخشي آن در انسان اشاره شده است: «انها بقرة صفراء‌فاقع لونها تسر الناظرين»
بنابراين، رنگ زرد كه در بالايِ‌حد فاصلِ‌رنگ متعادلي مانند سبز قرار گرفته است، مي‌تواند به عنوان يك رنگ محركِ معتدل پذيرفته شود در حالي كه رنگ مادون آن يعني سبز، رنگ مفرح و آرام بخش است و رنگ نارنجي كه در فوق آن قرار گرفته، رنگ مطبوع و محرك است.38

2. رنگ سبز

به رنگ سبز در نه آيه قرآن مجيد به صراحت اشاره شده است؛ برخي از آنها مربوط به عالم طبيعت و موجودات دنيوي است و برخي مربوط به جهان ديگر و بهشت برين و موجودات آنجاست:

1. آيه 63 سوره حج؛ رنگ سبز زمين39

«الم تر انّ اللّه انزل من السما‌ء ماءً فتصبح الارض مخضرة‌انّ اللّه لطيف خبير»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان آب نازل كرد و بر اثر آن زمين سرسبز گشت؟! خداوند لطيف و آگاه است.

2. آيه80 سوره يس؛‌سبزي درختان

«الذي جعل لكم من الشجر الاخضر ناراً‌فإذا انتم منه توقدون»؛ [خداوند] همانكه براي شما از درخت سبز آتش ايجاد كرد و شما به واسطه آن، آتش مي‌افروزيد.

3. آيه 99 انعام؛ سبزينه‌ها

«وهو الذي انزل من السماء‌ماءً فأخرجنا به نبات كل شيء‌فأخرجنا منه خضراً‌نخرج منه حباً‌متراكباً…»؛ او كسي است كه از آسمان آب نازل كرد و از آن هر نوع روييدني بر‌آورديم و از آن، سبزينه‌هايي با دانه‌هاي متراكم خارج ساختيم.

4. آيه 43 سوره يوسف؛‌خوشه‌هاي سبز

اين آيه مربوط به رؤيايي است كه پادشاه مصر در زمان حضرت يوسف(ع) ديد. پادشاه مصر گفت: «اني اري سبع بقرات سمان يأكلهن سبع عجاف وسبع سنبلات خضر واخر يابسات يا ايها الملأ افتوني في رؤياي ان كنتم للرؤيا تعبرون»؛ من در خواب ديدم كه هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را مي‌خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده، اي اشراف و اعيان، درباره خوابم نظر دهيد اگر تعبير خواب مي‌دانيد.

5. آيه46 سوره يوسف؛‌خوشه‌هاي سبز

اين آيه نيز درباره موضوع آيه پيش و در دنباله آن است: هم سلولي سابق حضرت يوسف(ع) كه بعد از آزادي مقرب درگاه پادشاه شده بود، خدمت آن حضرت در زندان رسيد و از ايشان درباره تعبير خواب پادشاه اين‌گونه پرسش كرد: «يوسف ايها الصديق أفتنا في سبع بقرات سمان يأكلهن سبع عجاف وسبع سنبلات خضر واخر يابسات لعلي ارجع الي الناس لعلهم يعلمون»؛ يوسف، اي بسيار راستگو، درباره هفت گاو چاقي كه آنها را هفت گاو لاغر مي‌خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده نظر ده تا به سوي مردم باز گردم شايد از تعبير خواب آگاه شوند.
آيات ديگري كه در آنها از رنگ سبز سخن به ميان آمده، درباره بهشت و بهشتيان است:

6. آيه 21 سوره انسان؛‌لباس حرير سبز اهل بهشت

«عاليهم ثياب سندس خضر واستبرق وحلوا اساور من فضة وسقاهم ربهم شراباً‌طهوراً»؛ بهشتيان لباس‌هايي از حرير نازك سبز و ديباي ضخيم بر تن دارند و با دستبندهايي از نقره آراسته شده‌اند و پروردگارشان نوشيدني‌اي پاكيزه به آنان مي‌نوشاند.

7. آيه 31 سوره كهف؛‌لباس حرير سبز بهشتيان

«اولئك لهم جنات عدن تجري من تحتهم الانهار يحلون فيها من اساور من ذهب ويلبسون ثياباً‌خضراً‌من سندس واستبرق متكئين فيها علي الارائك، نعم الثواب وحسنت مرتفقاً»؛ براي آنان بهشت‌هاي جاودان است. از زير پاي بهشتيان نهرها جاري است، و آنان به دستبندهايي از طلا آراسته مي‌شوند، و لباس سبز رنگ از حرير نازك و ضخيم مي‌پوشند و بر تختها تكيه مي‌زنند. چه پاداش خوبي و چه جايگاه نيكويي!

8. آيه 76 سوره الرحمن؛ تخت سبز بهشتيان

«متكئين علي رفرف خضر وعبقري حسان»؛ بهشتيان بر تخت‌هايي سبز و بسيار زيبا و نيكو تكيه زده‌اند.

9. آيه 64 سوره الرحمن؛ سبزي و خرمي دو بهشت

آخرين آيه‌اي كه در آن از رنگ سبز سخن به ميان آمده، مربوط به رنگ زيباي دو بهشت از بهشت‌هاي عالم آخرت است. قرآن مجيد در اين باره مي‌فرمايد: «مدهامّتان» [آن دو بهشت كه در آيه 62 سوره رحمن از آنها صحبت شده] در نهايت سبزي و خرمي هستند.
«مدهامتان» از ماده «ادهيمام» از ريشه «دهمه» است و در اصل به معناي سياهي و تاريكي شب است و به سبز پر‌رنگ نيز اطلاق شده است. از آنجايي كه چنين رنگي نشانه نهايت شادابي و طراوت گياهان و درختان است، درباره آن دو بهشت كه در اوج خرمي و سرسبزي هستند، به كار برده شده است.40

آثار زيستي و رواني رنگ سبز

محققان و روانشناسان براي رنگ سبز آثار فراواني را بر‌شمرده‌اند. يكي از آنها در درمان برخي از بيماريها است.41 دكتر پاك‌نژاد در اين زمينه گويد: رنگ سبز، مفرح و براي باز و گشاد نمودن رگها و تسكين اعصاب و كم كردن فشار خون مؤثر است و باعث كاسته شدن تب مي‌شود و در اطاق بيمارستانها نيز به كار مي‌رود، و براي كساني كه پر‌تلاش هستند، رنگ سبزِ‌ملايم، مناسب است.42
رنگ سبز، قواي فكري را بر‌مي‌انگيزد و بهجت‌آور است.43 در اين باره شهيد پاك‌نژاد گويد: «در قرآن مجيد به خاصيت انبساط آوري و بهجت بخشي رنگ سبز در آيه «حدائق ذات بهجة» (نمل، 27/60) اشاره شده است.44 از امام معصوم(ع) در اين زمينه آمده است:
ثـلاثه يـذهبـن عـن قلـب الحــزن الماء‌والخضـراء‌والـوجـه الحـسـن
سه چيز اندوه را از قلب حزين مي‌برد آب و سـبــزه و صــورت زيـبـا45
به طور مكرر تجربه شده كه رنگ سبز نقش تعديل كننده‌اي بر افراد عصبي دارد و برخي از پژوهشگران از آن براي درمان بيماري‌هاي عصبي و اختلالات رواني استفاده مي‌كنند، و بر اين باوراند كه استعمال رنگ سبز هيچ‌گونه واكنش منفي براي انسان در بر‌ندارد. همچنين گفته‌اند كه سبز آرام‌بخش و تسكين‌دهنده و خنك‌كننده است و در هيتسري و كاستن خستگي اعصاب و زدودن بي‌خوابي تأثير مي‌گذارد و فشار خون را مي‌كاهد و با انبساطي كه در شعريه‌ها ايجاد مي‌كند، به انسان حرارت46 مي‌بخشد و نورالژي و ميگرن را ساكن مي‌نمايد. حتي اين رنگ در تعديل نور خورشيد هم مؤثر است.47
دكتر اردوبادي درباره اثرات زيستي‌ـ رواني رنگ سبز گويد: «رنگ سبز در بين هفت رنگ موجود در طيف نور سفيد، رنگ وسط و متعادل است… و اثر مفرح و آرام بخشِ‌ملايم دارد؛ نه مانند قرمز كه اثر محرك و هيجان آور و نه مانند آبي كه اثر مسكن و غير فعال دارد. از اين رو، سبز روشن براي محيط كار و زندگي، رنگ مناسبي بوده و اثر مفرحِ‌ملايمي دارد و تماس مداوم با آن اشكالي ايجاد نمي‌كند. زيرا به علت متعادل بودنِ‌خواص آن از جهات مختلف، نه توليد عكس العمل‌هاي پي در‌پي رواني و عصبي مي‌كند كه منتهي به هيجان و عدم اعتدال و آرامش روحي شود و نه اثرات آرام بخش آن چنان زياد است كه از شادابي و فعاليت انسان بكاهد.»48
دكتر پُدُلسكي (Podolsky) نتايج اثر رنگ سبز را در كتاب «دكتر رنگ را تجويز مي‌كند» اين‌گونه شرح داده است: «سبز در سيستم عصبي اثر مي‌كند. اين رنگ مسكن و هيپتونيك و تعديل كننده هيجانات و اضطراب است. در تحريكات عصبي، بي‌خوابيها و خستگي اثر مفيدي دارد. فشار را پايين مي‌آورد. با منبسط ساختن شعريه‌ها، انسان احساس حرارت مي‌كند. نورالژي و ميگرن را تسكين مي‌دهد؛ آرام كننده خوبي است و استعمال آن هيچ عكس‌العملي را نشان نمي‌دهد.»49

3. رنگ سفيد

كلمه «بيض» (سفيد) و مشتقات آن11 بار به طور صريح و يكبار هم به طور كنايي در قرآن به كار رفته است. يك مورد آن مربوط به نور است.

1. آيه 27 سوره فاطر؛‌جاده‌هاي سفيد

«الم تر أنّ اللّه أنزل من السماء‌ماءً‌فأخرجنا به ثمرات مختلفاً‌الوانها ومن الجبال جدد بيض وحمر مختلف الوانها وغرابيب سود»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان آبي فرو فرستاد كه از آن ميوه‌هايي رنگارنگ بر‌آورديم و از كوهها نيز جاده‌هايي به رنگ سفيد و سرخ و به رنگ‌هاي مختلف و گاه كاملاً‌سياه ساختيم؟!

2 تا 6. دست سپيد و درخشان حضرت موسي(ع)

يكي از معجزات حضرت موسي(ع) براي هدايت مردم و فرعونيان اين بود كه وقتي دست شريفش را به گريبانش مي‌برد، مي‌توانست آن را به صورتي زيبا و درخشنده و سفيد خارج كند. در قرآن مجيد در پنج آيه از اين موضوع سخن به ميان آمده است:

الف) آيه108 سوره اعراف و 33 سوره شعراء:

«ونزع يده فإذا هي بيضاء‌للناظرين»؛ و دستش را [از گريبانش] جدا ساخت. بناگاه بينندگان را سپيد و درخشان بود.

ب) آيه 22 سوره طه:

«واضمم يدك إلي جناحك تخرج بيضاء‌من غير سوء‌اية‌اخري»؛ و دست خود را به گريبانت ببر. به صورتي سپيد و درخشنده و بي‌عيب بيرون مي‌آيد. اين نشانه ديگري از سوي خداوند است.
لازم به ذكر است كه همه رنگ‌هاي سفيد، زيبا نيستند، و شايد اين به دليل تركيبات و ناخالصي‌هايي باشد كه ضميمه رنگ سفيد مي‌شود و آن را زشت جلوه مي‌دهد. ظاهراً در آيه فوق و دو آيه ديگري كه در پي مي‌آيد، با قيد «من غير سوء» به اين موضوع اشاره شده است.

ج) آيه 12 سوره نمل:

«وادخل يدك في جيبك تخرج بيضاء‌من غير سوء في تسع آيات الي فرعون وقومه إنهم كانوا قوماً‌فاسقين»؛ و دست خود را در گريبان كن، سفيد و درخشان بي‌آنكه عيبناك باشد، بيرون مي‌آيد، همراه نُه معجزه ديگر به سوي فرعون و قوم او روانه شو؛ چه آنان گروهي نابكارند.

د) آيه 32 سوره قصص:

«أسلك يدك في جيبك تخرج بيضاء‌من غير سوء…»؛ دستت را به گريبانت ببر كه سفيد و درخشنده و بي‌عيب بيرون مي‌آيد.

7. آيه 84 سوره يوسف؛ سفيد شدن چشمان حضرت يعقوب(ع)

حضرت يعقوب(ع) در فراق حضرت يوسف شديداً اندوهناك شد و بسيار گريست، و همين امر باعث نابينايي و سفيدي مردمك چشمان وي گرديد. در آيه 84 سوره يوسف به اين موضوع اشاره شده است: «وتولي عنهم وقال يا اسفي علي يوسف وابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم»؛ و از آنان [فرزندان خود] روي بر‌گرداند و گفت: افسوس بر يوسف!‌و چشمانش از اندوه، سفيد [و نابينا] شد اما خشم خود را فرو‌خورد.

دو آيه بعدي درباره سفيدي و درخشندگي چهره مؤمنان در روز قيامت است:

8‌،9. آيه‌هاي106 و107 آل عمران، سپيدي و درخشندگي مؤمنان

«يوم تبيض وجوه وتسود وجوه فأما الذين اسودت وجوههم، أكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون. واما الذين ابيضت وجوههم ففي رحمة‌الله هم فيها خالدون.»؛ روزي كه چهره‌هايي سپيد و چهره‌هايي سياه مي‌گردد. اما آنان كه صورت‌هايشان سياه گشته [به آنان گفته مي‌شود:] آيا بعد از ايمان آوردن كافر شديد؟! پس به سبب آنچه بدان كفر مي‌ورزيديد، عذاب را بچشيد. و اما كساني كه رخسارشان سپيد گشته، در رحمت الهي خواهند بود و جاودانه در آن هستند.
دو آيه بعدي در بار رنگ يكي از نوشيدني‌هاي بهشتيان است:

10. آيه 45 و46 سوره صافات؛ شراب سپيد و درخشان بهشتيان

«يطاف عليهم بكأس من معين. بيضاء لذة للشاربين»؛ گرداگرد بهشتيان جامه‌هايي از شراب پاكيزه به حركت در آورده مي‌شود كه سپيد و درخشان، و لذتبخش نوشندگان است.

11. آيه 48 و49 سوره صافات؛ سپيدي همسران بهشتي

«وعندهم قاصرات الطرف عين . كانهن بيض مكنون»؛ و در نزد بهشتيان همسراني زيبا چشم وجود دارند.
آنان در سپيدي و لطافت گويي تخم مرغ‌هايي پنهان شده‌اند.
در آخرين آيه از اين بخش به طور كنايي از رنگ سفيد سخن به ميان آمده است:

12. آيه 4 سوره مريم؛ سپيدي موهاي حضرت زكريا(ع)

«قال رب اني وهن العظم مني و اشتعل الرأس شيباً…»؛ زكريا گفت: خدايا، استخوانم سست و شعله پيري [ سپيدي] سرم را بر‌افروخته است.

نگاهي به آثار رواني رنگ سفيد

مارتين لانك درباره اثر پسيكولوژيك رنگ سفيد گفته است: سفيد، مليح و براق است.50
پژوهشگر ديگري در اين باره گفته است: «سفيد، علامت پاكي است و اگر با زرد، قرمز يا نارنجي توأم شود، سرد است.»51
البته اگر محيط فعاليت انسان يكپارچه سفيد باشد و يا به هر دليلي با اين رنگ يا نور سفيد شديد، زياد تماس داشته باشد، دچار خستگي مي‌شود. دكتر ارودبادي در اين باره گويد: رنگ سفيد كامل يا نور شديد سفيد حتي در مدت كم، قدرت ديد را به علت خستگي اعصاب و عضلات چشم تغيير داده و دچار عوارض حاد و مزمن مي‌كند كه در صورت مداومت ممكن است تا مرحله ايجاد كوري نيز پيش رود. بر اين اساس كساني كه بر حسب اقتضاي شغلي با زمينه‌هاي سفيد سر‌و‌كار مداوم و طولاني دارند از عمر طبيعي چشمشان كاسته مي‌شود.»52

4. رنگ قرمز

در قرآن مجيد، به رنگ قرمز دوبار تصريح شده، يكي در آيه 27 سوره فاطر در اين باره كه رنگ جاده مانند كوههاست: «الم تر انّ اللّه انزل من السماء ماءً فاخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود». و ديگري در آيه 37 سوره الرحمن: «فاذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان» اين آيه درباره آسمانِ روز قيامت و حالت آن است كه خداوند مي‌فرمايد: در آن هنگام كه آسمان شكافته مي‌شود، به رنگ گُلي چون روغن در مي‌آيد. شيخ طبرسي ذيل اين آيه به نقل از برخي از مفسّران در توضيح «وردة» گويد: مقصود خداوند از «وردة» رنگ گُلي است. گرچه گياهان الوان گوناگوني دارند ولي بيشتر سرخ‌رنگ هستند. از اين رو آسمان روز قيامت به گل در سرخي آن تشبيه شده است. طبرسي در دنباله به نقل از مفسر ديگري در توضيح «الدهان» گويد: آسمانِ روز قيامت مانند روغن‌هاي رنگارنگي است كه پاره‌اي از آنها بر پاره‌اي ديگر ريخته مي شوند.53

آثار رنگ قرمز از نگاه روانشناسي

طبق گفته مارتين‌لانك صفات پسيكولوژيك رنگ قرمز عبارت است از نيرو بخشي، محرك بودن، ايجاد فعاليت و سمپاتيك بودن.54
و بر اساس سخن پژوهشگر ديگري، رنگ قرمز برانگيزنده و خلق كننده و هيجان‌آور است.55
دكتر پُدُلسكي در كتاب «دكتر رنگ را تجويز مي‌كند» در اين باره گويد: «قرمز: محرك فكري و گرم است و شرايط التهاب را تشديد مي‌كند و فعاليت جنسي مردان را مي‌افزايد و در علاج ملانكولي هم تأثير دارد.56
نكته قابل ذكر اينكه وجود تمامي رنگها براي ادامه حيات ضروري و لازم است و هر يك نقش سازنده‌اي را در اين راستا ايفا مي‌كنند. براي مثال در جايي كه رنگ قرمز نباشد، گرچه نيروي گياهان به حداكثر ممكن مي‌رسد، ولي هيچ فتوسنتزي صورت نمي‌گيرد.57
دكتر پاك‌نژاد در جايي درباره آثار رنگ قرمز گويد: «آنچه امروز [ه] در [باره] خواص رنگها ذكر شده، به اختصار چنين است: قرمز: تسكين دهنده برخي [از] بيماري‌هاي پوستي، مسكن حساسيتها، مقوي و مرتب كننده هضم و اشتها، مقوي ضعف عصبي، گرم كننده و محرك احساسات و افزايش دهنده كشش عضلات و فشار خون و فعاليت جنسي و كم كننده تنفس…»58
و به هر حال، قرمز، رنگ آتش و خون و رنگي مي‌باشد كه حامل حرارت و گرمي است.59
محقق ديگري درباره آثار رواني رنگ قرمز گويد: «… در ميان انواع رنگها، اثر تحريكي آن از همه بيشتر است و به علت همين اثرِ‌تحريكي است كه براي جلب توجه و دادن علامت يا نماياندن سريع‌تر و صريح‌تر چيزي از فواصل دور به‌كار مي‌رود تا… از وقوع حادثه جلوگيري به‌عمل آورد…. انسان به‌طور ناخود‌آگاه بيشتر از هر رنگ ديگري به رنگ قرمز از خود حساسيت و عكس‌العمل رواني نشان مي‌دهد… مطالعات حيوان‌شناسي نشان مي‌دهد كه حشراتي به‌مانند زنبور عسل نيز به رنگ‌هاي خانواده قرمز حساسيت زيادي دارند و اين امر سبب مي‌شود كه از فواصل بسيار دور، گل‌هاي قرمز را تشخيص داده و به‌طرف آنها بروند… تماس‌هاي دائمي با رنگ قرمز… به‌جهت تحريك اعصاب و تأثير آن در فعّاليت عمومي، موجب سلب آسايش و آرامش مي‌گردد.»60

5. رنگ سياه

قرآن مجيد در هفت مورد به‌طور صريح و در دو مورد به‌طور غير صريح به واژه «سود» (سياه) و مشتقّات آن اشاره دارد. يك مورد از آنها به مبحث نور ارتباط دارد و موارد ديگر به رنگ، كه در پي مي‌آيد:

1. آيه 27 سوره فاطر؛ جاده‌هاي سياه

«الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فأخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود»
آيه بعدي دربار چهره مكدر عرب‌هاي جاهلي است كه قرآن از آن به رنگ سياه تعبير فرموده است. اين حالت براي آنان به هنگام اطلاع از ولادت نوزاد دختر به‌وجود مي‌آمد:

2. آيه 58 سوره نحل: چهره سياه عرب‌هاس جاهلي

«و إذا بشّر احدهم بالأنثي ظلّ وجهه مسوداً و هو كظيم» و زماني كه به يكي از مردم عرب نوزاد دختري بشارت داده مي‌شد، صورتش را سياهي فرا مي‌گرفت در حالي كه سخت دلتنگ بود.61
جالب اينجاست كه قوم عرب با آنكه از فرزند دختر كراهت زيادي داشتند و از شنيدن مژده‌اش سياه چرده مي‌شدند، اما فرشتگان را مؤنث و دختران خدا مي‌دانستند.62 خداوند در آيه ذيل به اين نكته اشاره فرموده است:

3. آيه 17 سوره زخرف؛ سياه شدن چهره عرب‌هاي، هنگام بشارت به نوزاد دختر

«و اذا بشّر احدهم بما ضرب للرحمن مثلاً ظل وجهه مسوداً و هو كظيم» و هنگامي كه به يكي از مشركان عرب آنچه [ دختري] را كه براي خدا قرار داده بودند، بشارت داده مي‌شد، چهره‌اش را سياهي مي‌گرفت و سخت رنجيده خاطر مي‌شد.

آيات بعدي درباره رنگ چهره اهل دوزخ در جهان آخرت است و تفاوتش با دو آيه قبل در اين است كه رخساره و اندام جهنميان واقعاً سياه است نه آنكه سياهي ـ‌آن‌هم از جنس رنگ‌هاي دنيوي كه در آيات مورد نظر برخاسته از تجمع خون‌هاي حامل دي‌اكسيد‌كربن در صورت است‌ـ عارضش شده باشد:

4‌،5. آيه 106 سوره آل عمران؛ رخساره سياه اهل عذاب

«يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فأما الذين اسودت وجوههم أكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون» روزي كه چهره‌هايي سپيد و چهره‌هايي سياه مي‌گردد. اما آنان‌كه صورت‌هايشان تيره گشته [به آنان گفته مي‌شود:] آيا پس از ايمان آوردن، كافر شديد؟! پس به سبب آنچه بدان كفر مي‌ورزيديد، عذاب را بچشيد.

6. آيه 60 سور زمر، چهره سياه جهنميان

«و يوم القيامة تري الذين كذبوا علي اللّه وجوههم مسودّة أليس في جهنم مثوي للمتكبرين» و در روز قيامت خواهي ديد كساني كه به خدا دروغ بسته‌اند، چهره‌هايشان سياه است آيا در جهنم جايگاهي [مناسب] براي متكبران نيست؟!
در آيات بعدي به طور ضمني به رنگ سياه اشاره شده است:

7. آيه 27 سوره ملك؛ زشتي و سياهي رخساره كفّار در روز قيامت

«فلمّا رأوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا و قيل هذا الذي كنتم به تدّعون» وقتي آن [عذاب] را از نزديك مشاهده كنند؛ چهره كساني كه كفر ورزيده‌اند، زشت [و سياه] گردد و گفته شود: اين همان [وعده عذابي] است كه تقاضايش را داشتيد.

8. آيه 40 و41 سوره عبس؛‌تاريكي و كدورت چهره كفّار در قيامت

«و وجوه يومئذٍ عليها غبرة. ترهقها قترة» و صورت‌هايي در آن روز غبار‌آلود است و دود تاريكي آنها را پوشانده است. در تفسير صافي «قتره»‌را سياهي و ظلمت معنا كرده؛63 و شايد به اصطلاح مفهوم لازمي يا ملازم آن باشد. يعني لازمه تيرگي و آميختگي با غبار تيره يا ملازم آن سياهي و كدورت وجه است.

آثار رواني رنگ سياه

از آنجايي كه رنگ سياه ممكن است باعث تهوع شود، از به‌كارگيري آن در هواپيما و كشتي خودداري مي‌كنند.64
برخي گويند كه رنگ سياه، رنگي سبك و غلط‌انداز است65 اما در مقابل برخي بر اين باوراند كه جلوه و ابهت رنگ سياه بيشتر از ديگر رنگهاست؛ گويند نخستين بار ابو‌مسلم خراساني به اين مسأله پي برد. وي هر روز از لشكرش كه لباس و پرچمي به يكي از رنگها چون سبز و زرد داشتند، سان مي‌ديد و سرانجام رنگ سياه را براي ايجاد اضطراب در دشمن برگزيد.66 از آن زمان به بعد به سپاه ابو‌مسلم خراساني سياه‌جامگان مي‌گفتند.
آنچه مسلّم است، اين است كه رنگ سياه، حالت حزن و افسردگي در انسان ايجاد مي‌كند و با شادي و انبساط خاطر، تناسب درستي ندارد. از همين روست كه در عزاداريها از اين رنگ استفاده مي‌كنند.
در صورتي كه تعادل روحي انسان برقرار نباشد، ممكن است رنگ سياه از جمله زمينه‌هاي خود‌كشي را در فرد ايجاد كند.
رنگ سياه، آثار رواني ديگري هم دارد، از جمله بر‌اساس گزارشي وقتي صندوق‌هايي را كه به رنگ‌هاي روشن و سبز و تيره از جمله سياه بود، بين كارگران تقسيم كردند، حاملان صندوق‌هاي تيره و سياه از درد كمر و كليه شكايت داشتند.67 و اين حاكي از اثر مخرب روحي اين رنگ است كه در هر جايي نبايد از آن بهره برد.

پاورقيها:

1. معين، فرهنگ فارسي، 2/1677.
10. لغتنامه دهخدا، مادّه «رنگ»، نيز ر.ك: موسوعة المورد، 3/58‌، 59.
11. نيوتن عقيده داشت كه رنگ‌هاي هفتگانه طيف، رنگ‌هاي خالص‌اند و به رنگ‌هاي ديگر تجزيه نمي‌گردند ليكن به‌موجب نظريه موجي نور، رنگ‌هاي مختلف، نورهايي هستند كه طول موجشان با هم اختلاف دارد. هر چه از رنگ قرمز به طرف بنفش پيش مي‌رويم، طول موج نور، كم مي‌شود.ضمناً‌هر يك از رنگهاي طيف مثلاً‌نور قرمز داراي طول موج معيني نيست بدين معنا كه انواع مختلف رنگ قرمز داراي طول موجهايي است كه از قرمز سير با طول موج80 ميكرون شروع مي‌شود و به قرمز روشن با طول موج65 ميكرون خاتمه مي‌يابد. اين رنگها به طور اتصالي تغيير مي‌كنند و حد فاصلي بين آنها نمي‌توان تشخيص داد؛‌يعني معلوم نيست كجا رنگ قرمز پايان مي‌يابد و رنگ نارنجي آغاز مي‌گردد. (لغتنامه دهخدا، ماده رنگ).
12. الحكمة المتعاليه، 4/85 ـ 88.
13. ر.ك: همان/93.
14. همان/94.
15. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 18/144.
16. لغتنامه دهخدا، ماده «رنگ».
17. روانشناسي عمومي/160.
18. در تفسير قمي از امام باقر(ع) نقل شده، كه منظور از صبغة‌اللّه اسلام است. علامه طباطبائي مي‌فرمايند: ظاهر آيات اين روايت را تأييد مي‌كند. الميزان، 1/303.
19. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/205.
2. تاج العروس، مادّه لون.
20. مجمع البحرين، طريحي، ماده «ذ، ر، أ».
21. مجمع البيان، 3/543 دار المعرفه.
22. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/176 ـ 177.
23. همان، 11/248.
24. همان/273.
25. در اين زمينه ر.ك: تفسير صافي، 1/128.
26. همان/127.
27. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/281‌، 282.
28. ر. ك: همان، 6/247.
29. همان/248.
3. لسان العرب، 12/367 و نيز ر. ك: مجمع البحرين، 2/155، با تغييرات محمّد عادل، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 2‌ربع.
30. همان/245 و 247.
31. فيض كاشاني وجه‌هاي تشبيه دو آيه را به ترتيب، «بزرگي» و «رنگ» دانسته است. (تفسير صافي، 5/270).
32. اين واژه را برخي «جمالات» (جمعِ جمعِ‌جَمَل) قرائت كرده‌اند. (مجمع البيان، 5/633).
33. برخي از مفسران نظير جبايي، «جمالت صفر»‌را به شتران زرد موي ترجمه كرده‌اند. (ر. ك: مجمع البيان، 5/632). در تفسير نمونه نيز اين قول اختيار شده است. (تفسير نمونه، 25/419). البته اين نظر اشتباه و از قياس با آتش‌هاي دنيوي ناشي گرديده است. در متن به اين مطلب اشاره شده است. در مقابل، گروهي ديگر چون حسن بصري و قتاده و فرّا و قمي و فيض، «صفر» را به معناي سياهي مايل به زردي ترجمه كرده‌اند. فرّا در اين باره گفته است: هيچ شتر سياهي ديده نشده جز آنكه به رنگ زرد تمايل دارد. و از اين رو مردم عرب به شتر سياه، «صفراء»‌گويند. (ر. ك: مجمع البيان، 5/634؛ تفسير قمي، تصحيح موسوي جزايري، 2/400؛‌ تفسير صافي، تصحيح اعلمي، 5/270). و به نظر نگارنده همين عقيده صحيح است. زيرا حضرت زين العابدين(ع) در دعاي 32 صحيفه سجاديه در توصيف آتش دوزخ مي‌فرمايد: «اللهم اني أعوذبك… من نارٍ نورها ظلمة»؛ خدايا به تو پناه مي‌برم از آتشي كه نورش تاريكي است. سيد علي خان ـ‌شارح و مفسّر صحيفه سجاديه‌ـ در رياض السالكين در شرح اين بخش از دعا گويد: امام(ع) با اين جمله، ويژگي آتش دوزخ را توصيف كرده و تفاوت آن را با آتش دنيوي بيان نموده و مفهوم كلام حضرت اين است كه آتش اخروي نوري ندارد و تاريك و سياه است؛ و علت اينكه فرموده: «نورها ظلمة» مطلبي است كه در اذهان جاي گرفته كه آتش هميشه با نور همراه است؛‌فلذا امام(ع) فرموده كه نور آتش اخروي، ظلمت است. در احاديث اسلامي نيز مطالبي در اين راستا و همسو با آن روايت شده است: ترمذي و جز او نقل كرده‌اند كه پيامبر(ص) فرمود: آتش دوزخ را هزار سال افروختند تا آنكه سرخ شد. سپس هزار سال ديگر افروختند تا آنكه سپيد گشت. آنگاه هزار سال ديگر هم افروختند تا آنكه سياه شد. بنابراين سياه و تاريك است.
34. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/280.
35. همان، 5/189‌، 190.
36. همان، 18/138.
37. همان، 5/194‌، 195.
38. آيين بهزيستي اسلام، 2/47.
39. مقصود رنگ گياهان است كه دور‌نماي آن زمين را سبز‌فام جلوه مي‌دهد.
4. ر. ك: مفردات راغب اصفهاني/457، تحقيق محمّد سيّد گيلاني، نشر مرتضويه.
40. تفسير نمونه، 23/176‌، 177.
41. اصولاً رنگها ـ‌نه تنها رنگ سبز‌ـ نسبت به مداواي تعدادي از بيماريها اثرات قابل توجهي دارند.
42. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/278‌،279.
43. همان/279.
44. همان، 11/250.
45. همان، 3/282.
46. چنانكه مشاهده مي‌شود، رنگ سبز در حالات متفاوت، برودت و گرما را در انسان ايجاد مي‌كند و اين را بايد به حالات مختلف افراد مربوط دانست.
47. ر. ك: اوّلين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/190‌، 191 و 196.
48. آيين بهزيستي اسلام، 2/47‌، 48.
49. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/198.
5. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، 2/106.
50. همان/197.
51. همان.
52. آيين بهزيستي اسلام،2/75 و 76.
53. مجمع البيان، 5/311، دار المعرفه.
54. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/196.
55. همان/197.
56. همان/198ـ 199.
57. همان/201.
58. همان، 11/248.
59. همان، 5/195.
6. الحكمة المتعالية، 4/91، دار احياء التراث العربي، بيروت.
60. آيين بهزيستي اسلام، 2/41. نامبرده دربار آثار طبي رنگ قرمز نيز توضيحات ارزشمندي داده كه به‌علت آنكه به‌نظر ما ارتباط حقيقي با رنگ قرمز ندارد و از خواص اشعه‌هاي قرمز است، از درج آن خود‌داري كرديم.
61. دربار نحوه برخورد مردم عرب با دختران و زنان ر.ك: الصحيح من سيرة النبي الاعظم، جعفر مرتضي عاملي، 1/46 و تفاسير قرآن ذيل آيه فوق و كتب سيره و تاريخ.
62. همان، 5/66.
63. ر.ك: تفسير صافي، 5/288.
64. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/279.
65. همان، 5/192.
66. همان/281.
67. همان/195.
7. الميزان، 15/122.
8. لغتنامه دهخدا، مادّه «نور»، نيز ر.ك: موسوعة المورد، اثر بعلبكي، 6/119.
9. اصول روانشناسي، نرمان‌ل، مان، ترجمه و اقتباس: ساعتچي، 2/340.

 
جمعه 31 شهریور 1391  11:42 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

روانشناسي رنگ ها و قرآن کريم

روانشناسي رنگ ها و قرآن کريم

اکرم پهلوان حسين
چکيده

طبق تحقيقات جامعه شناسي ،رنگ ها ،نه تنها افراد را تحت تاثير خود قرار مي دهند بلکه منجربه پيشرفت ويا رکود يک جامعه نيز مي شوند. با عدم جايگزيني صحيح رنگ در مکان خاص خود و به کارگيري نادرست آن در محيط هاي انساني ،صدمات روحي شديدي برانسان وارد خواهد آمد .«اصلاح املاي کودک با خط قرمز توسط معلم »يا «چراغ قرمز هشدار دهنده،براي رانندگان»يا «سفيد بودن پاکت شير »،«رنگ آبي يا سبز روشن ديوارهاي کلاس درس يا کتابخانه براي مطالعه بهتر»و«استفاده از پوشش سفيد درعالم پزشکي و سبز براي بيماران» همه وهمه مؤيد اين مطلب است که يک ارتباط تنگاتنگ بين نظام خلقت انسان وطبيعت وجود دارد.
ولي در ماوراي اين طبيعت «حقيقت»چيز ديگري است در اين ميان مي خواهيم به کاربرد رنگها در قرآن کريم و ارتباط آن با زبان قرآن بپردازيم و از ژرفاي قرآن کريم دراين باره سخن به ميان آوريم.

کليد واژه ها:

تفسير موضوعي قرآن ،روانشناسي ،کاربرد رنگ ها در قرآن ،انواع رنگ ها .

مقدمه:

درژرفاي اسرار قرآني مي توان از رموز و هر آنچه سبزوزرد،سياه و سفيد،سرخ و کبود دردل دارند وبا ما مي گويند نام برد.«...ولا رطب ولا يابس إلا في کتب مبين»؛(انعام59)هيچ ترو خشکي در جهان نيست مگرآنکه در کتب مبين مستور است و گنجانده شده است.
فصول سال حاوي رنگ هاي مختلف و رنگ هاي مختلف درگياهان نشانه هايي براي خردمندان است.«ألم ترأن الله ...لذکري لاولي الالبب»؛(زمر21)نمي بيني که خداوند آب باران را از آسمان فرو فرستاد و نهرها را در روي زمين جاري کرد و بعد انواع گياهان به رنگ هاي مختلف را بدين وسيله روياند وبعد از اينکه سبز و خرم شد آنرا مي بيني که زرد شده است آنگاه خداوند آنرا چوب و علف خشک مي گرداند؛همانا در آن صاحبان عقل متذکر شوند.
رنگارنگي درخوراکي ها نيز مشاهده مي شود و خوردن آنها را لذت بخش تر مي کند «...فاخرجنا به ثمرات مختلفا الوانها...»(فاطر 27)...سپس به واسطه باران ميوه هاي رنگارنگ را خارج کرديم...با وجود اينکه آب باران يکي است اگر مقتضاي بيرون آمدن ميوه ها همين باران بود، بايد همه ميوه ها به يک رنگ باشند؛پس همين اختلاف رنگ ها دليلي بر تدبيرالهي در اين رنگ آميزي است.(موسوي همداني ،1363،ج17،ص62)
دگرگوني زبان ها و رنگ هاي مردم نيز آيتي براي دانشمندان دانسته شده است .«ومن آياته خلق السموات ...إن في ذلک لايات للعلمين»،( روم22)و يکي از نشانه هاي قدرت الهي خلقت آسمان و زمين و گويش ها و اختلاف در رنگ پوست مردم است،...همانا در اين موارد نشانه هايي است براي دانشمندان آشکار است.
امام علي (ع) رنگارنگي پرهاي طاووس را سبب بروز احساسي همچون «تکبر»در وي مي داند. ايشان در خطبه 164نهج البلاغه مي فرمايند :«...کأنه قلع داري عنجه نوتيه ،يختال بألوانه...»گويا آن دم مانند بادبان کشتي است که کشتي بان آن را از جانبي به جانب ديگر مي گرداند و او به رنگ هايش تکبرنموده به خود مي نازد. اينگونه است که علم روانشناسي امروزه ثابت کرده است که هرکدام از رنگ ها نشانه و يادرمان هستند ودرايجاد جاذبه و دافعه توازن وتعادل بين ذرات عالم مي توانند موثر باشند و حتي گاهي همين رنگ ها راز دل خلايق را رو مي کنند؛به گونه اي که علاقه هر شخص به رنگي خاص حکايت از شخصيت دروني و ذوق او دارد.
گفته شده است که رنگ هاي روشن خوشحال کننده و رنگ هاي تيره غم انگيز هستندو رنگ هاي سرخ و قرمز ،تقويت کننده و محرک مي باشند . پزشکان قرون وسطي نورقرمز را در معالجه آبله و سرخک و مخملک و بسياري از بيماري هاي پوستي به کار مي بردند . اين رنگ اشتها آورنيزهست به همين جهت مناسب است دروسايل آشپزخانه به کار رود . روستاييان نيز به اينگونه رنگ ها بيشتر تمايل دارند . رنگ هاي سبز،آرامش دهنده و استراحت دهنده هستند و شهري ها اينگونه رنگ هاي سرد مثل آبي و سبز را مي پسندند .
رنگ زرد، بسياري از حشرات را دور مي کند و حال آنکه اکثر گل ها به جهت وجود رنگ هاي مشتق از قرمز،جاذب حشراتي مانند زنبور مي باشند.اگر اين گل ها در دامنه ي تپه اي قرمزرنگ وجود داشته باشند،زنبورها مسلماً دريافتن مسيرخود به سمت گلهادچارمشکل واشتباه مي شوند!!!
در بيمارستان هاي رواني بيماران تند خو را تحت تاثيرمداوم رنگ آبي و بيماران منزوي وبي تحرک را با رنگ زرد مداوا مي کنند ؛زيرا اين رنگ تحريک کننده ذهن و هوش نيزهست و شديداً موجب تقويت فکرانسان مي گردد.
رنگ آبي ،مشترک بين آسمان و زمين و مانند رنگ سبزموجب تقويت چشم است . خداوند اين رنگ ها را براي تسکين و آرامش ناراحتي و خستگي ها آفريده است؛از اين روست که پزشکان آنرا براي اتاق بيماران تب دار نيز تجويز مي کنند.(1)
طبق تحقيقات جامعه شناسي در نهايت رنگ ها، نه تنها افراد را تحت تاثير خود قرار مي دهند.بلکه منجر به پيشرفت و يا رکود يک جامعه مي شوند.(رنگ وتربيت ،ص19(با عدم جايگزيني صحيح رنگ درمکان خاص خود و به کارگيري نادرست آن در محيط هاي انساني ،صدمات روحي شديدي بر انسان وارد خواهد آمد .(رنگ و تربيت ،ص26) «اصلاح املاي کودک با خط قرمز توسط معلم »يا «چراغ قرمز هشداردهنده ،براي رانندگان »يا «سفيد بودن پاکت شير »،«رنگ آبي يا سبز روشن ديوارهاي کلاس درس يا کتابخانه براي مطالعه بهتر»و «استفاده از پوشش سفيد درعالم پزشکي و سبز براي بيماران »همه وهمه مؤيد اين مطلب است که يک ارتباط تنگاتنگ بين نظام خلقت انسان و طبيعت وجود دارد.ولي در ماوراي اين طبيعت ، «حقيقت »چيز ديگري است .حقيقتي که مولانا آن را اينگونه بيان مي کند :
ندارد رنگ آن عالم ،و ليک از تابه ديده چو نور از جام رنگ آميز ،اين سرخ و کبود آمد

فصل آبي

آنجا که خداوند متعال فرمود :«فالق الإصباح و جعل اليل سکنا »؛(انعام ،96) خداست شکافنده پرده صبحگاهان و او شب را براي آسايش خلق قرار داد .
رنگ شناسان معتقدند :رنگ آبي تيره (رنگ شب )ساختار آرامش و سکوت کامل است.اين رنگ از يک تأثير آرام بخش در سيستم اعصاب برخوردار است.فشارخون ،نبض و تنفس ،دراثر آن کاهش مي يابد و درعين حال بدن ،تجديد قوا مي کند و نيرو مي گيرد .(لوشر ،روانشناسي رنگ ها ،1378)چنين به نظر مي رسد که يکي از دلايل تأکيد اسلام براي تهجد و شب زنده داري نيز همين باشد ؛چرا که انسان در لباس شب ،از آرامشي بهره مند مي شود ،که حتي اثر آن به معاش در روزهم کشيده مي شود.اين رنگ ،يک رنگ مقدس است که در بين مردم محترم شمرده مي شود .در واقع گنبدها و مناره هاي آبي پلي بين آسمان و زمين محسوب مي شوند .(رنگ و تربيت ،ص62)

فصل زرد

در سوره مبارکه بقره آيه 69اشاره به درخواست قوم موسي از وي شده است :«قالوا ادع لنا ربک يبين لنا ما لونها قال إنه يقول إنها بقرة صفراءُفاقع لونها تسر الناظرين »؛گفتند :از پروردگارت بخواه که رنگ گاو (ي که بايد ذبح شود )را مشخص کند و خداوند فرمود :گاوي که به رنگ زرد خالص است ؛به طوري که بينندگان را شادماني و سرور مي بخشد.
درعين حال در روانشناسي رنگ ها ،نيز رنگ زرد نشاط آور و چشمگيرعنوان شده است واثر آن به صورت روشني و شادماني و درخشاني ظاهر مي شود ،.(لوشر ،روانشناس رنگ ها ،1378)
رنگ در بسترهاي مختلف ،معاني متفاوتي دارند همچنان که درجاي ديگر از قرآن کريم شراره هاي آتش به شتران «زرد مو »تشبيه شده است ؛تا اين زردي ،شدت شراره هاي آتش را به تصوير کشد و بر روان آدمي اثر گذارد .«انها ترمي بشرر کالقصر (*)کانه جملت صفر »؛(مرسلات ،33-32)آن زبانه آتش مانند کاخي شراره مي افکند گويي آن شراره (در بزرگي و رنگ )مانند شتران زرد موي است ».
برخلاف حيوانات ،رنگ زرد روشن در چهره انسان ،حکايت از ضعف وبيماري او دارد .چنانکه در دعايي از حضرت فاطمه زهرا (س)جهت در خواست نزول مائده آسماني از خداوند براي خانواده اش آمده است که :«أن النبي دخل علي فاطمه (س)؛فنظرالي صفار وجهها و تغير حدقتيها ؛فقال لها :يا بنية ،ما الذي أراه من صفار وجهک و تغيرحدقتيک ؟فقالت :يا آبت إن لنا ثلاثا ما طعمنا طعاماً...»پيامبر (ص)داخل شدند و ديدند که دخترشان روي زرد و چشمان بيمارگونه دارد .به او فرمودند دخترم چرا اينگونه اي ؟حضرت زهرا (س)فرمودند :پدر !سه روز است که من و خانواده ام چيزي نخورده ايم(2) ...
در سنت پيامبر اسلام و ائمه اطهار به «کفش سياه »و «نعل زرد رنگ »سفارش شده است ؛چنانکه در روايتي از امام جعفر صادق (ع)وارد شده است که :«من السنة الخلف الأسود و النعل الصفراء»(طباطبايي ،سنن النبي ،133،از ملحقات لباس ص132)و پيامبراسلام (ع)فرموده اند :«بر تو باد به نعل زرد که چشم را جلا مي دهد و ذکر را سخت مي کند (محکم و قوي مي کند )و غم را برطرف مي کند »(3)امام باقر (ع)نيز مي فرمايند :«کنا نلبس المصفر في البيت »؛ما درخانه لباس زرد رنگ مي پوشيم .(سنن النبي ،139،از ملحقات ص134)

فصل سبز

درمورد رنگ سبز نيز آيات زيادي وجود دارد ؛ خداوند در قرآن کريم فرموده است «الذي جعل لکم من الشجر الأخضر ناراًفاذا انتم منه توقدون ».(يس،80)آن خدايي که براي بهره برداري شما از درخت سبز (تر وتازه )(4)آتش قرار داده است ،تا وقتي که مي خواهيد برافروزيد .بنابراين کشاورزي در اختيار صنعت قرار مي گيرد ودر نتيجه سبزبه سرخ تبديل مي شود .(5)
و همچنين در مورد لباس و تکيه گاه بهشتيان بربابش ابريشمي سبز و بساط زيبا تکيه زده اند .و نيز درآيه 31سوره کهف چنين مي فرمايد :«و يلبسون ثيابا خضراً من سندس و استبرق ...»؛و لباس هاي سبز از حرير و ديبا مي پوشند .در دايرة المعارف تشيع درباره اين رنگ آمده است که :«سبز شعار حيات و زندگي است و اهل بهشت پيوسته زنده اند .»
علاوه بر آن ،اين رنگ نمايان گر عزم راسخ ،پايداري و مقاومت در برابر تغييرات نيز مي باشد ..(لوشر ،روانشناس رنگ ها )مصداق اين صبر و پايداري را در درختان سبز مي بينيم .
در قرآن کريم رنگ درختان بهشتي را اينگونه توصيف مي کند :«مدهامتان »؛(الرحمن ،64)آن دو بهشت سبز پر رنگ و پر درخت »؛که ابتهاج (7)درختانش به نهايت رسيده است .(موسوي همداني ،1363،ج17،ص62)
و دردعاي حضرت امير (ع)اين معنا از رنگ سبز درختان شده است که :«...فأنبتنا به حدائق ذات بهجه ...»پس به وسيله باران باغ هايي شادي آور و نشاط آور ايجاد کرديم (8)
در جايي ديگر ،ايشان نگاه به سبزه و چمن را دعا و تعويذي براي درمان بيماري ها دانسته اند و فرموده اند «و النظرألي الخضرة نشرة»(نهج البلاغه ،حکمت 400)
امروزه نيز دانشمندان رنگ سبز را براي درمان بيماري هاي عصبي و اختلالات رواني به کار مي برند و آنرا خنک کننده ،تعديل کننده نورخورشيد ،مسکن و هيپنوتيک توصيف کرده اند.رنگ سبز،در سيستم عصبي براي بي خوابي ها و خستگي ها موثراست .فشارخون را کم مي کند و مويرگ ها را منبسط مي سازد.(دايرة المعارف تشيع ،ج9،ص58)عده بسياري از سادات در عصر حاضر به نشانه انتساب به خاندان پيامبر (ص)عمامه سبز مي پوشند يا شال سبزبه گردن مي اندازند؛ (دايرة المعارف تشيع ،ج9،ص58)زيرا روايات دراين زمينه موجود است که :پيامبرگرامي اسلام (ص)از لباس سبزخوششان مي آمده و فرموده اند :«وکان يعجبه الثياب الخضر».(9)

فصل سياه و سفيد

«..ومن الجبال جدد بيض و حمرمختلف الوانها و غرابيب سود ...»؛(فاطر ،27)و از کوه ها نيز راه هايي خلق کرد سفيد و سرخ و به رنگ هاي مختلف و گاه به رنگ کاملاًسياه .طبق آيه مربوطه،کوه ها به رنگ سفيد خالص نيستند ؛چنانچه در علم روانشناسي رنگ ها آمده است که :«رنگ سفيد کامل ،حتي در مدت کم ،قدرت ديد را (به علت خستگي اعصاب و عضلات چشم )تغيير داده و دچار حاد و مزمن مي کند که در صورت مداومت ممکن است تا مرحله ي ايجاد کوري پيش رود ؛مانند تماس طولاني با برف يا منابع نورشديد طبيعي يا مصنوعي ».(صبور اردوبادي ،1368،ص75)
و درادامه ي اين آيه مي فرمايد :« و من الناس و الدواب و الأنعم مختلف الوانه کذلک إنما يخشي الله من عباده العلموا إن الله عزيزغفور »؛(فاطر ،28)و همچنين آدميان و جانوران و چارپايان را به رنگ هاي مختلف آفريديم و از بندگان خدا ،تنها دانايان از او بيم دارند و خدا نيرومند و آمرزنده است.بدين معنا که بعضي از انسان ها و حيوانات نيز مثل کوه ها و ميوه ها داراي رنگ هاي مختلف هستند ؛بعضي سفيد ،بعضي سرخ و بعضي سياهند و مختصر در اين سه هم نيستند ؛(موسوي همداني ،1363،ج17،ص62)«يا ايها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أُنثي و جعلنکم شعوباو قبائل لتعارفوا ...»؛(حجرات ،13)صرفاًبه خاطراينکه با اين اختلاف رنگ و...مردم ،يکديگر را بهتر بشناسند.
درآياتي از قرآن کريم تضاد بين رنگ ها ،نشانه قرار گرفته است .«وکلوا واشربوا حتي يتبين لکم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر...»(بقره ،187)اين آيه حکايت از اين دارد که خط سفيد و سياه مرز مشخصي است که مي تواند نشانه آشکاري از فجر براي بندگان باشد.
حتي درآياتي سياهي وسپيدي چهره انسان ها در قيامت هم علامت است :«يوم تبيض وجوه و تسود .وجوه فاما الذين اسودت وجوههم اکفرتم بعد ايمنکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون (*)و اما الذين ابيضت وجوههم ففي رحمة الله هم فيها خالدون »؛(آل عمران ،107-106)روزي بيايد که گروهي روسفيد و گروهي روسياهند ؛اما سيه رويان را نکوهش مي کنند که چرا بعد از ايمان آوردن ،بازکافر شديد ؛پس اکنون عذاب خدا را بچشيد .اما روسفيدان در بهشت که محل رحمت خداست ،درآيند و در آن هميشه متنعم مي باشند .علامه طباطبايي در تفسير الميزان ذيل اين آيات مي فرمايد «چون مقام ،مقام کفر و ناسپاسي در برابر نعمت هاي الهي است و کفران نعمت هم خيانتي است که موجب انفعال و خجلت صاحبش مي شود ،لذا خداي متعال در ذکرعذاب آخرتي اينگونه افراد ،آنرا که با خجلت وانفعال مناسب مي باشد يادآوري نموده است؛ يعني از سياه شدن چهره گناه کاران نام برده است -که در دنيا هم سياه شدن چهره را کنايه از همين خجلت مي دانند.
همچنين در طرف مقابل که ثواب شاکرين را ذکر مي فرمايد، موضوع سفيد شدن چهره را تذکر مي دهد که آن هم مناسب با مقام شاکران است؛ همانطور که در دنيا نيز سفيدي چهره را کنايه از خشنودي وراضي بودن مي دانند» (نيري بروجردي، 1364،ج3،ص610)
به همين دليل در دعايي که از اميرالمؤمنين علي (ع) هنگام وضو گرفتن وارد شده است مي خوانيم:
«اللهم ابيض وجهي يوم تسودّ فيه الوجوه ولا تسوّد وجهي يوم تبيضّ فيه الوجوه»؛ که نشانه همان بهجت وسرور وخوف وخجلت است.
رنگ سفيد، روشن ترين رنگ ها و نمادي از شادي ونشانه اي از صلح وصفا و تسليم وکنايه از پاکي وبي آلايشي وفضيلت وبزرگواري است ورنگ سياه ،تيره ترين رنگ ها ودرمقابل رنگ سفيد،نشانه هيبت و وقار وشعارحزن وعزا مي باشد. (دايره المعارف تشيع ،ج9،صص193 و451)همچنان که در دعاي 49 صحيفه سجاديه امام سجاد (ع) فرموده اند: «اللهم فإنّي أتقرّب إليک بالمحمدّية الرّفيعة والعلويّة البيضاء وأتوجّه إليک بهما أن تعيذني من شرّ کذا وکذا و...»؛ همانا من به سوي تو نزديکي مي جويم به واسطه مقام رفيع پيامبرت ومقام سفيد ونوراني امام علي(ع) وبه تو توجه مي کنم به واسطه آن دو بزرگوار، اينکه مرا پناه دهي از شرّ بدي هاو... اين تعبيرنسبت به ولايت يا درجه ولاي حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) کنايه از فضيلت وبزرگواري اوست.
روزهاي 13 و 14 و15 در هرماه را ايام البيض نامند چون ماه در اين شب ها از اول تا آخرشب ، طالع است.( خرمشاهي؛ خاني، 1381،ج9،ص194)
در مورد رنگ سفيد در سوره مبارکه صافات آيات 45 و46 نيزآمده است:« يطاف عليهم بکأس من معين بيضاء لذة لّلشّربين»؛به معناي جام شرابي زلال و صاف که براي نوشندگان لذت بخش است وآن را بربهشتيان دور مي چرخانند. ويا در مورد معجزات حضرت موسي (ع) در سوره مبارکه شعراء آيه 33 ذکر شده است: « و نزع يده فإذا هي بيضاء للنّاظرين» ؛ همه ديدند که دستش سفيد وتابان ،از گريبان بيرون آمد.
واين ويژگي براي رنگ سفيد در اينجا مطرح مي گردد که اشياء سفيد در محيط ، به خصوص در تاريکي، حکم منبع نوري را پيدا مي کنند که از خود نور پخش وساطع مي کنند.(اردوبادي،1368 ،ج2،ص146)
درجايي ديگر برخلاف معاني سابق آمده است که حضرت يعقوب (ع) از کثرت اندوه .حزن از آنها روي بگردانيد وگفت: « وتولّي عنهم وقال يأسفي علي يوسف وابيضّت عيناه من الحزن فهو کظيم » ؛ (يوسف،84) وا اسفا بر فراق يوسف عزيزم! واز گريه وغم چشمانش سفيد گشت . همانطور که پيش از اين ذکر گرديد اين رنگ سمبل خلوص،عفت، پارسايي، عصمت، بي گناهي وحقيقت ومهم تر از همه صلح وپايان جنگ مي باشد. (10) «استحباب پوشيدن لباس سفيد در نماز » وهمچنين «پوشيدن لباس سفيد احرام در مراسم حج» شايد به همين دليل باشد. واز طرف ديگر امروزه ثابت شده است که رنگ سفيد کفن، از شدت نفرت وکراهت وحساسيت روحي زندگان نسبت به اجساد مرده وبي جان مي کاهد واثرات مطلوبي در روح خود ميّت دارد؛ (اردوبادي، 1368،ج2،ص146) به طوري که در روايتي از حضرت رسول (ص) به انتخاب کفن سفيد براي امواتمان ولباس سفيد براي خودمان سفارش شده ايم وخود ايشان نيز بيشتر لباس سفيد مي پوشيده اند ؛ «وکان أکثر ثيابه بياض ويقول ألسبوها أحياکم وکفنوا فيها موتاکم».(11)
واما از جمله آياتي که به رنگ سياه پرداخته است، سوره نحل آيه 58 است که خداوند مي فرمايد: «وإذا بشّرأحدهم بالأنثي ظلّ وجهه مسودّا وهو کظيم»؛ هنگامي که به يکي از آنها خبر دختر زادن همسرش را مي دهند ،از خشم چهره اش سياه مي شود. همچنين در مورد افرادي که مرتّباًمرتکب گناه مي شوند در سوره يونس آيه 27 آمده است: « ... کأنما اغشيت وجوههم قطعا مّن الّيل مظلماً ...»؛ گويي صورت آنها را پاره هاي تاريک شب پوشانيده است .... . در اين رابطه امام باقر (ع) نيزمي فرمايند: «ما من عبد إلا وفي قلبه نکتة بيضاء فإذا أذنب ذنباً خرج في النکتة نکتة سوداء فإن تاب ذهب ذلک السواد وأن تمادي في الذنوب زاد ذلک السواد حتي يغطي البياض فإن غطي البياض لم يرجع صاحبه إلي خير أبداً»؛ هر بنده اي در دلش نقطه سفيدي است که چون گناهي کند؛ خال سياهي در آن پيدا مي شود ؛ سپس اگر توبه کند آن سياهي برود واگر به گناه ادامه دهد به آن سياهي اضافه شود، تا جايي که روي سفيدي را بپوشاند ووقتي روي سفيدي پوشيده شد ، ديگر هرگز صاحب آن دل به سمت خير نمي رود.(12)
رنگ سياه داراي اثرات مثبتي نيز مي باشد که حتي ضروري ولازم به نظر مي رسد. از آن جايي که اين رنگ تحريکات روحي را خفيف مي دهد ورنگي صامت وغير متحرک است لذا نه تنها وسيله جلب توجه ديگران نمي شود ، بلکه کمک به انصراف وعدم توجه نيز مي کند.(اردوبادي ،1368،ج2،ص146) استفاده از حجاب سياه در بانوان در واقع از اين اصل تبعيت مي کند ، که باعث عدم توجه جنس مخالف مي گردد.(13)
وهمچنين انتخاب فطري سياه پوشي در مقام عزا درحقيقت ،سمبل فقدان شوق وذوق بوده وشخص با اختيار کسوت سياه در حقيقت عملاً مي خواهد به ديگران اعلام کند که آمادگي برقراري روابط گرم اجتماعي ويا دوستي ، تحت اين شرايط را ندارد.(اردوبادي ،1368،ج2،ص146)
اقدام همگاني جهت سياه پوشي در سوگ ائمه اطهار و اولياء الهي از طرف مسلمانان نيز، مي تواند درزنده نگه داشتن خاطره فجايع دشمنان اسلام وظلم و ستم جباران وستمگران ورسوا ساختن آنها از يک طرف واحياء يادبود فداکاري ها واز خود گذشتگي هاي بزرگان ديني از طرف ديگر منشأ اثر واقعي شود.(البته اين سياه پوشي به قصد ونيت تعظيم شعائرالهي است که اثر وارزش حقيقي پيدا مي کند). (اردوبادي ،1368،ج2،ص146)
طرح يک سوال؛چرا سادات عمامه ي سياه برسر مي گذارند؟ در جواب بايد بگوييم: عمامه سياه بر سر گذاشتن علماي سادات به خاطراين است که پيامبر بزرگوار اسلام (ص) آنرا در روز عيد غدير خم بر سر اميرالمؤمنان علي (ع) قرار داد واز آن زمان به بعد به يادبود فرخنده عيد سعيد غدير ،ائمه اطهار وعلما ومراجع تقليد سادات شيعه، عمامه سياه بر سر مي گذاشتند.(14) به طورمثال آنچه از شواهد برمي آيد اين است که حضرت علي (ع) در جنگ صفين عمامه سياه بر سر داشتند؛ «وهو معتم بعمامة سوداء» (15) ويا در مناقب ابن شهر آشوب آمده است که : «دخل مکة يوم الفتح و عليه عمامة سوداء »؛ حضرت رسول (ص) هنگام ورود به شهر مکه براي فتح آن، عمامه سياه بر سر داشتند.(16)
پس رنگ سياه به خاطر فقدان بازتاب نور، هميشه و درهمه جا آثار شوم ونامطلوب در زمينه روحي انسان برجا نمي گذارد؛بلکه در مواردي (مثلاً درعالم هنر) همان قدر ارزش واثر را پيدا مي کند که «سکوت» در لابلاي اصوات والحان موسيقي!( آئين بهزيستي اسلام ،ج2،ص149)
درمورد مذمت از رنگ سياه ، روايات معتبري وارد شده است از آن جمله امام صادق (ع) است که : «وکان رسول الله 9 يکره السوداء إلا في ثلاثة: العمامة و الخفّ والکساء » ؛ رسول خدا در پوشيدن چيزي به رنگ سياه اکراه داشت مگر در سه چيز :عمامه،کفش، عبا. (17)
و در مورد مدح رنگ سياه وارد شده است که : «قال رسول الله (ص) احبّ خضابکم إلي الله الحالک (الشديد السّواد)»؛ (18)خداوند رنگ سياه را براي خضاب بيشتر دوست مي دارد.
ويا در روايتي به نقل از امام صادق (ع) آمده است که : «انّ رجلاًدخل علي رسول الله (ص) ... وقد خضب بالسواد فضحک إليه فقال هذا أحسن من ذاک وذاک»؛ مردي درحالي که ريش هايش را به رنگ زرد وبراي بار دوم به رنگ قرمز حنا وبراي بار سوم به رنگ سياه خضاب کرده بود نزد رسول خدا (ص) آمد وايشان کار او را پسنديدند وبارسوم به او خنديدند وگفتند اين رنگ براي خضاب از آن دو رنگ قبل بهتر است.(19) شايد دليل آن ، اين باشد که استفاده از رنگ سياه براي خضاب ، انسان را جوان تر وزيباتر مي کند.

فصل قرمز

درميان کلماتي که در سوره ي مبارکه فاطر آيه 27آمده است ، کلمه حمر به معناي رنگ قرمز ديده مي شود: « ... و من الجبال جدد بيض وحمر مختلف ألوانها وغرابيب سود»؛ واز کوه ها نيزراه هايي به رنگ سفيد وسرخ ورنگ هاي مختلف وهمچنين کاملاً سياه خلق کرد. زيرا ترکيبات شيميايي عناصر تشکيل دهنده کوه ها وسنگ ها به رنگ هاي مختلف مانند: سياه ، سفيد،خاکستري،آبي ،بنفش وحتي قرمز وجود دارد.
آزمايشاتي که بر روي افراد متفاوت انجام داده اند وآنها را وادار به تفکر بر رنگ قرمزسيرکرده اند، نشان داده است اين رنگ ، سيستم عصبي را تحريک مي کند؛ يعني فشارخون را بالا مي برد وتنفس وضربان قلب را سريع تر مي کند. لذا رنگ قرمز از لحاظ تأثيري که بر سيستم اعصاب دارد، يک عامل محرک به شمار مي آيد ومعناي فيزيولوژيک آن ، داشتن آرزوهاي بسيار ،شوروشوق زندگي وتهوّر وقدرت اراده است.(20)
کاربردي که از رنگ قرمز در روايات شده است کمابيش با اين معنا سازگار است؛ مانند: «الموت الاحمر» به معناي «مرگ سرخ» که همان کشتار وخونريزي ومرگ سخت وخونين است. (نهج البلاغه، خطبه101) يا «يوماًاحمر»به معناي« روز سرخ»که همان روز قتل وعارت وانواع سختي هاست. (نهج البلاغه، خطبه71) و يا «إحمرّ البأس » که کنايه از سخت شدن کارزار وجنگ است. (نهج البلاغه، نامه9)
البته قرمز در روايات به معناي ديگر هم به کار رفته است؛ مانند: «حمر النّعم» به معناي «شتران سرخ موي» (که منظور بهترين چارپا وزينت دنياست) ويا کبريت الاحمربه معناي کبريت روشن وسرخ (که منظوراکسير کميابي است که کيمياگران در پي آن هستند).
درهرصورت آنچه از سنت رسول خدا (ص) دراين زمينه به ما رسيده ، کراهت ايشان دراستفاده از رنگ قرمز براي لباس بوده است مگر در مثل اعياد ودر روز جمعه براي جشن وشادماني که علت آنرا مي توان درتأثير اين رنگ بر روان آدمي جستجو کرد؛ (که در بالا ذکر شد) (21) واستفاده ايشان در زمينه هايي خاص از اين رنگ به همان معنا برمي گردد مانند اينکه در کافي از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «کان في منزل رسول الله (ص) زوج حمام احمر؛ در خانه رسول خدا (ص) يک جفت کبوتر قرمز رنگ بود وايشان از آنها نگهداري مي کردند».(22) زيرا در روايت ديگري از امام صادق (ع) در کتاب مکارم الاخلاق آمده است که «ليس من بيت نبي إلاوفيه حمام لأن سفهاء الجن يعبثون بصبيان البيت فإذا کان فيه حمام عبثوا بالحمام وترکوا الناس»؛ در خانه همه انبيا کبوتر نگهداري مي شده است ؛ زيرا سفيهان جن ، همواره با کودک خانه بازي مي کنند و آنها را به خود سرگرم مي کنند واگر کبوتر درآن خانه باشد، اين جنيّان با کبوتران مشغول مي شوند وديگران را رها مي کنند.(23) شايد بشود اينگونه گفت که اگر اين کبوتران قرمز رنگ باشند، به دليل جاذبيت ومحرک بودن اين رنگ ،مؤثرتر واقع شوند وجلب توجه بيشتري کنند.

فصل کبود

يکي ديگر از رنگ هايي که در قرآن کريم ذکري از آن به ميان آمده است ،رنگ ازرق يا کبود است .به طور کلي اين رنگ ،منفورترين رنگ ها در نزد عرب محسوب مي شود ؛مخصوصاًاگر رنگ چشم کبود باشد ،زيرا اعراب صفت دشمن خود را مي گويند:«أزرق العين »يعني «چشم کبود »
علامه طباطبايي در تفسيرالميزان ذيل آيه 102سوره طه يعني :«يوم ينفخ في الصور و نحشرالمجرمين يومئذ زرقا »روزي که در صور دميده مي شود و گناهکاران را در آن روز با چشم کبود محشور مي کنيم .مراد از أزرق محشور شدن مجرمين و گناهکاران به صورت کور در قيامت است.زيرا وقتي چشم بينايي اش را از دست مي دهد ،کبود مي شود .(موسوي همداني ،ج14)پس کبودي چشم علامتي براي گناهکاران است.البته ممکن است از شدت تشنگي نيز چشم و يا بدن ،کبود شود همچنان که در کتاب لسان العرب نيز اين نکته ذکر شده است.
در بيانات ارزنده ي امام صادق (ع)به مفضل به معناي مثبتي از اين رنگ اشاره شده است.ايشان اينگونه فرموده اند :«فکر في لون السمائ و ما فيه الصواب التدبير .فإن هذا اللون أشد الألوان موافقة للبصر و تقوية حتي أن من صفات الاطباء لمن أصابه شئ و أصر ببصره إدمان النظر إلي الخضرة و ما قرب منها الي السواد و قد وصف الحذاق منهم کل بصره الإطلاع في إجانة خضرإ مملوة ماءفانظر کيف جعل الله جل و تعالي أديم السماء بهذا اللون الاخضر إلي السواد ليمسک الأبصارالمنقلبة عليه فلا ينکأ فيها بطول مباشرتها له ...»؛در رنگ آسمان خوب فکرکن که موافق ترين رنگ هاست براي تقويت ديده و نور چشم تا آنجا که اطبا مي گويند اگر کسي ضعف بينايي داشته باشد ،بايد مرتب وپيوسته در تغار کبود رنگي نگاه کند که پر از آب است .پس فکرکن که چرا خداوند رنگ آسمان را به رنگ سبزمايل به سياه (کبود )قرار داده است که مکرر نگاه کردن به آن برچشم ها ضرر نرساند .(بحارالانوار (توحيد مفضل )،ج3،ص11)

نتيجه

آنچه از تأمل در آيات و روايات به وضوح به دست مي آيد اين است که :
1.رنگ ها خير و شر مطلق نيستند و هر رنگ داراي جنبه هاي رواني مثبت و گاه منفي در بسترهاي متفاوت مي باشد.
2.قرآن انطباق وحي با واقعيت است و فطرت انساني با کلام خداوند متعال همواره يکسو وهم جهت مي باشد.
آخرکلام اينکه بهترين رنگ ها از جانب خداوند متعال درقرآن کريم اينگونه معرفي شده است :«صبغة الله ومن أحسن من الله صبغة و نحن له عبدون »(بقره ،138)بهترين رنگ ها ،رنگ خدايي است و ما بنده اوييم .امام صادق (ع)دراين زمينه فرموده اند :«الصبغة هي الإسلام ؛ آن رنگ آميزي ،اسلام است »؛(اصول کافي ،ج3،ص23)و بندگي ما ،تنها با رنگ خدايي معنا دارد وبس.

پي نوشت :

1.برگزيده از فصلنامه علمي پژوهشي دانشور،دکتر حبيب الله آيت اللهي و حکيمه گوهريان ،دانشگاه شاهد ،پاييز 77،سال ششم ،شماره 21؛رنگ و تربيت ،مهدي علي اکبر زاده ،چاپ سعيد نو،چاپ دوم ،انتشارات ميشا.
2.بحارالانوار ،ج43،ص73؛تفسير رازي ،ج1،ص463؛تفسير فرات ،ص199؛موسوعه ادعيه ،تحقيق جواد قيومي ،ج2.
3.علامه مجلسي ،حليةالمتقين ،فصل 11از آداب لباس پوشيدن صص12و13،نشرمهد ،تهران .
4.در بين مفسران معروف است که مراد دو درخت «مَرخ و عُفار »است که وقتي به هم ساييده بشوند مشتعل گردند درحالي که اين دو شاخه تروتازه هستند !(ترجمه تفسير الميزان ،ج17،ص177)
5.مجله نگاه حوزه ،71-69،صاحب امتياز :دفترتبليغات اسلامي قم ،تلخيص :هموم الفکر ...،از حسين حنفي ،ترجمه باغستاني.
6.دايرةالمعارف تشيع ،ج9،ص57،چاپ اول ،نشر محبي ،1381،حاج سيد جوادي وخرمشاهي ،خاني.
7.شادي آوربودن
8.موسوعه ادعيه ،تحقيق جواد قيومي ،دعاي روزدوم ماه از حضرت علي (ع)
9.سنن النبي ،ص120؛محجة البيضاء ،مولي محسن فيض کاشاني ،ص140؛ احياء العلوم غزالي .
10.رنگ و تربيت ،ص78.
11..سنن النبي ،ص120؛محجة البيضاء ،مولي محسن فيض کاشاني ،ص140؛ احياء العلوم غزالي .
12.اصول کافي ،کليني ،ج3،ص375،ترجمه سيد جواد مصطفوي ،دفتر نشر فرهنگ اهل بيت ،تهران.
13.رنگ و تربيت ،ص79.
14.عمامه سياه سادات از غديرخم ،سيد مجتبي ذاکري.
15.موسوعه ادعيه ،ج2،نقل از سيد رضي در نهج البلاغه ،خطبه 137.
16.سنن النبي ،137از ملحقات لباس ،ص133.
17.سنن النبي ،ص130،131از ملحقات لباس ،نقل از شيخ صدوق در خصال .
18.بحارالانوار ،ج76،ص98؛ثواب الاعمال ،ص20.
19.بحارالانوار ،ج76،ص99،دارالکتب الاسلامية.
20.روانشناسي رنگ ها ،لوشر ،ص 21.
21.سنن النبي ،ص135/133و 137از ملحقات لباس.
22.سنن النبي ،ص143/138از ملحقات مسکن .
23.سنن النبي ،ص142/138از ملحقات مسکن .
کتاب نامه

1.آيت اللهي حبيب الله ؛گوهريان ،حکيمه ،1377،فصلنامه علمي پژوهشي دانشور ،دانشگاه شاهد ،سال ششم ،شماره 21.
2.اردوبادي ،احمد صبور ،1368،آئين بهزيستي اسلام ،چاپ سوم ،دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
3.خرمشاهي ،سيد جوادي ؛خاني ،1381،دايرةالمعارف تشيع ،ج9،چاپ اول ،نشر محبي .
4.طباطبايي ،محمدحسين ،1363،الميزان ،ج17،ص62،نشربنياد علمي فکري طباطبايي.
5.طباطبايي ،محمد حسين،سنن النبي.
6.علي اکبر زاده ،مهدي ،رنگ وتربيت ،چاپ سعيد نو ،چاپ دوم ،انتشارات ميشا.
7.لوشر،1378،روانشناسي رنگ ها ،ترجمه ويدا ابي زاده ،ناشر:درسا ،محل نشرخوشه ،چاپ چهاردهم
8.مجلسي ،سيد محمد باقر ،بحار الانوار ،ج76،ص99،دارالکتب الاسلاميه .
9.موسوي همداني ،1363،ترجمه الميزان ،ج17،ص62 ،نشربنياد علمي فکري طباطبايي.
10.نيري بروجردي ،1364،ترجمه الميزان،ج3،چاپ دوم .
منبع:نشر مجموعه مقالات قرآن و علم

جمعه 31 شهریور 1391  11:42 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نگاهى به مقوله رنگ در قرآن

نگاهى به مقوله رنگ در قرآن

سيد محمد جواد صداقت كشفي

چکیده: این نوشتار به اهمیت رنگ از نگاه قرآن می پردازد. نویسنده پس از مقدمه ای راجع به اهمیت رنگ در زندگی، چگونگی نگاه قرآن به انواع رنگ را بررسی کرده و در این راستا نخست از یاد کرد کلی رنگ در تعبیرهای «لون» و «صبغه» سخن می گوند و به راز و رمز مفهومی این دو اشاره می کند، آنگاه به انواع رنگها پرداخته از رنگ سیاه، سفید، زرد، سرخ، سبز به تفصیل بحث می کند.

كليد واژه‏ها: قرآن، رنگ، سیاه، سفید، سرخ، زرد، سبز.

رنگ و زندگى

از مقوله‏هاى با اهميّت جوامع بشرى كه تأثير آن بر بسيارى پوشيده مانده، مقوله رنگ است. شايد بسيارى از افراد با شنيدن چنين جمله‏اى آن را مورد تمسخر يا بى اعتنايى قرار دهند، اما وقتى ظرافت‏هاى درباره رنگ، آشكار مى‏گردد، بينش مخاطب نيز تغيير خواهد يافت. بى ترديد رنگ‏ها در زندگى انسان و همچنين جامعه، نقش پيش برنده اهداف و متوقف كننده برخى فعاليت‏ها را دارند. اين مسئله به دوران كنونى محدود نمى‏شود، زيرا تا آنجا كه تاريخ از بشر سخن مى‏گويد، رنگ، همواره جزو معيارهاى او بوده است؛ البته براى بشر اوليه دو رنگ آشناى كارساز، آبى متمايل به تيره آسمان در هنگام شب، و زرد روشن و متمايل به سفيد نور آفتاب بود. او تاريكى و روشنى را ملاك فعاليت‏هاى خود مى‏دانست؛ از اين رو رنگ خورشيد و نور آن حكايت از تلاش داشت و رنگ شب، رنگ استراحت و توقف كار بود.1
اما امروزه شرايط كار و زندگى و در نتيجه ديدگاه انسان نسبت به رنگ تغيير كرده است. براى درك تأثير رنگ در محيطهاى اشتغال فعلى، كافى است دو كارخانه يا اداره، با رنگ‏هاى مختلف، مورد مقايسه قرار گيرند. آزمايش‏هاى روان‏شناسى و حتّى تجربيات شخصى، نشان مى‏دهند كه كاركرد افراد در شرايط مختلف رنگى در اين مكان‏ها، متفاوت است. اصولاً دنيايى كه در آن زندگى مى‏كنيم به گونه‏اى رنگ بندى شده است كه حضور در آن را براى ما تحمل‏پذير مى‏كند. اگر لحظه‏اى چشمانمان را ببنديم و با خود فكر كنيم كه تمام آسمان قرمز است، به راستى تحمل چنين آسمانى براى مدتى طولانى تا چه اندازه امكان خواهد داشت؟
يا بر عكس اگر تصور كنيم كه تمام خاكهاى روى زمين و كوه‏ها آبى هستند، چه احساسى به ما دست خواهد داد؟ گرچه عادت انسان در تحمل پذيرى او نقش دارد، اما خصلت‏هاى وجودى از يك سو، و ويژگى‏هاى مختلف رنگ‏ها، از سوى ديگر، يك تعادل رنگى و در نتيجه يك تعادل روانى را مى‏طلبد. امروزه، نه تنها طبيعت رنگى در اطراف ما خود نمايى مى‏نمايد، بلكه مصنوعات بشرى، شايد حتّى در بعضى از موارد، بيش از رنگ‏هاى طبيعت، در قالب اجناس پر نقش و نگار، رنگ را به ما عرضه مى‏كنند.
در طول زندگى، وسايل نقليه‏اى كه هر روز با آنها مسافتى را طى مى‏كنيم، ديوارخانه‏اى كه در آن زندگى مى‏نماييم، لباس‏هايى كه مى‏پوشيم، غذايى كه مى‏خوريم، ابزارى كه با آنها كار مى‏كنيم، همه، داراى رنگ‏هايى ويژه هستند؛ بعضى از اين رنگ‏ها با خصوصيات روانى ما سازگار، و بعضى در تضادند، گاهى نيز تأثيرات، به سمت خنثى بودن گرايش دارند.
به هر حال، رنگ، براى انسان مقوله‏اى كاملاً مأنوس و آشناست. البته بسيارى از افراد به آن فكر نمى‏كنند ولى مى‏توان ادعا كرد كه در بيشتر مواقع زندگى، به رنگ و تأثيرات آن وابسته‏اند. بشر، از اولين ماه‏هاى زندگى خود، رنگ را مى‏شناسد و نسبت به آن واكنش نشان مى‏دهد، هر چند نمى‏تواند به طور دقيق، آنها را تشخيص دهد و به همين دليل، ممكن است رنگ‏ها را به جاى هم نام ببرد. انسان، در سنين پايين، حتى گاهى رنگ را بر شكل مقدم مى‏دارد. اين گونه احساسات، تا زمان بزرگسالى ادامه مى‏يابند، و از آن به بعد، پيروى از خانواده و جامعه آغاز مى‏شود.
بدين ترتيب مى‏توان ادعا كرد كه با توجه به حضور همه جانبه رنگ در زندگى، دانش‏هاى بيشمارى متصدى پرداختن به اين مقوله شده‏اند كه در بين آنها شيمى، فيزيك، طب، هنر و... به چشم مى‏خورند. اهميت رنگ در بين انسان‏ها نه تنها در احساسات فردى بلكه در مناسبات اجتماعى و ابراز هويت حقوقى نيز وجود دارد. در اين مورد مى‏توان به فلسفه رنگ بنديهاى گوناگون پرچم‏ها در كشورهاى مختلف از جمله كشور جمهورى اسلامى ايران اشاره نمود.2
اكنون اين سؤال مطرح مى‏شود كه با توجه به حضور گسترده رنگ در زندگى آيا ممكن است چنين مسئله مهمى مورد عنايت قرآن كريم واقع نشده باشد؟ كتاب جامعى كه سر لوحه‏اى بى نظير است و معارف غنى آن در سرتاسر زندگى انسان جريان دارد؟! مرورى بر فهرست آيات شريفه مرتبط با رنگ به سؤال مذكور پاسخ خواهد داد.

رنگ در قرآن

قرآن كريم در بسيارى از آيات خود با عنوان كلى رنگ، و يا به تفكيك، رنگ‏هاى مختلف را ذكر مى‏نمايد. بى ترديد تمامى موارد استفاده از اين واژه‏ها با دليل و حكمت خاصى است كه برخى از آنها در تفاسير بيان شده‏اند و بعضى ديگر پوشيده مانده‏اند. در اين بخش ما تنها فهرستى از آيات بكار برنده رنگ را ارائه مى‏نمائيم و آن‏گاه در بخش‏هاى بعد به بررسى جزئى مقوله رنگ خواهيم پرداخت. آيات مذكور در بر گيرنده رنگ را مى‏توان دو دسته كلى دانست: يك دسته آنهايى كه از واژه «لون» يا «صبغة» استفاده كرده‏اند. يعنى بحث كلى رنگ. و دسته ديگر آنها كه رنگ‏هاى مختلف را در خود جاى داده‏اند. در اين جا فهرستى كه از آيات مورد بحث ارائه مى‏شود به ترتيب قرارگيرى رنگ‏ها در سوره‏هاى مباركه است. البته در ابتدا آيات مربوط به لون و صبغة بيان مى‏شوند و سپس به رنگ‏هاى بيان شده در قرآن مى‏پردازيم.

لون و صبغه در آيات

واژه «لون»، و جمع آن «الوان»، 9 بار تكرار در هفت آيه از قرآن مجيد آمده است. از اين تعداد، 7 مورد به صورت جمع، يعنى «الوان»، و دو مورد مربوط به »لون» است؛ و اما كلمه «صبغة» دو مرتبه و تنها در يك آيه وجود دارد. آيات مربوط به «لون» و «صبغة» به ترتيب قرارگيرى در سوره هاى قرآن كريم چنين مى‏باشند:
1 - سوره مباركه بقره آيه 69
«قالوا ادع لنا ربّك يبيّن لنا مالونها قال إنّه يقولُ إنّها بقرة صفراءُ فاقعٌ لونها تسرُّ النّاظرينَ»
2 - سوره مباركه بقره آيه 138
«صبغة اللَّه و من أحسن من اللَّه صبغة و نحن له عابدون»
3 - سوره مباركه روم آيه 22
«و من آياته خلق السّموات و الأرض و اختلاف ألسنتكم و ألوانكم إنّ فى ذلك لآيات للعالِمين»
4 - سوره مباركه نحل آيه 13
«و ما ذرألكم فى الأرض مختلفاً الوانه إنّ فى ذلك لآية لقومٍ يذّكّرون»
5 - سوره مباركه نحل آيه 69
«ثمَّ كلى من كلّ الثّمرات فاسلكى سُبُل ربّك ذللاًيخرج من بطونها شرابٌ مختلفٌ ألوانه فيه شفاء للنّاس إنّ فى ذلك لآية لقوم يتفكّرون»
6 - سوره مباركه فاطر آيه 27
«ألم تر أنّ اللَّه أنزل من السّماء ماء فأخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانهاو من الجبال جددٌ بيضٌ و حمرٌ مختلفٌ الوانهاو غرابيبُ سودٌ»
7 - سوره مباركه فاطر آيه 28
«و من الناس و الدّوابٌ و الانعام مختلف ألوانه كذلك إنّما يخشى اللَّه من عباده العلماء إنّ اللَّه عزيز غفورٌ»
8 - سوره مباركه زمر آيه 21
«ألم تر أنّ اللَّه أنزل من السماء ماءً فسلكه ينابيع فى الأرض ثمّ يخرج به زرعاً مختلفاً ألوانه ثمّ يهيجُ فتريه مصفرّاً ثمّ يجعله حطاماً إنّ فى ذلك لذكرى لاولى الألباب»

رنگ زرد در آيات

رنگ زرد با واژه‏هاى صفر، صفراء و مصفرّاً، 5 بار در آيات قرآن كريم معرفى شده است. اين آيات عبارتند از:
1 - سوره مباركه بقره آيه 69
«قالوا ادع لنا ربّك يبيّن لنا ما لونها قال إنّه يقول إنّها بقرة صفراء فاقع لونها تسرّ الناظرين»
2 - سوره مباركه روم آيه 51
«و لئن أرسلنا ريحاً فرأوه مصفرّاً لظلّوا من بعده يكفرون»
3 - سوره مباركه زمر آيه 21
«ألم تر أنّ اللَّه أنزل من السّماء ماءً فسلكه ينابيع فى الأرض ثمَّ يخرج به زرعاً مختلفاً ألوانه ثمّ يهيجُ فتريه مصفرّاً ثمّ يجعله حطاماً إنّ فى ذلك لذكرى لأولى الألباب»
4 - سوره مباركه حديد آيه 20
«إعلموا انّما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الأموال و الأولاد كمثل غيث أعجب الكفّار نباته ثمّ يهيج فتريه مصفرّاً ثمّ يكون حطاماً و فى الآخرة عذاب شديد و مغفرة من اللَّه و رضوان و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور»
5 - سوره مباركه مرسلات آيه 33
«كانّه جمالت صفرٌ»

رنگ‏هاى سفيد و سياه در آيات

رنگ سفيد در 12 آيه قرآن كريم آمده است. كلمات قرآنى مربوط به اين رنگ، ابيضّت، تبيضّ، ابيض، بيضاء و بيض مى‏باشند. اولين كلمه مربوط به اين رنگ، ابيض است كه در سوره مباركه بقره قرار دارد. اما رنگ سياه 7 بار و در 6 آيه قرآن كريم وجود دارد. در اين بين 3 مرتبه به صورت مشترك با رنگ سفيد و 3 مرتبه به طور مستقل، مورد استفاده قرار گرفته است. واژه سياه در قرآن، شامل كلمات اسود، اسودّت، مسودّاً، مسودّة و سود مى‏باشد. در اين بخش، ما سفيد و سياه را تفكيك نمى‏كنيم بلكه برخى آيات را به ترتيب سوره‏هاى مباركه، به طور متوالى، ذكر مى‏نماييم. با اين حساب، آيات به كار برنده رنگ‏هاى سفيد و سياه عبارتند از:
1 - سوره مباركه بقره آيه 187
«أحلّ لكم ليلة الصيام الرّفث إلى نسائكم هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّ علم اللَّه أنّكم كنتم تختانون أنفسكم فتاب عليكم و عفا عنكم فالآن باشروهنّ و ابتغوا ما كتب اللَّه لكم و كلوا و اشربوا حتّى يتبيّن لكم الخيط الأبيض من الخيط الأسود من الفجر ثمّ أتمّوا الصيام إلى الليل و لا تباشروهنّ و أنتم عاكفون فى المساجد تلك حدود اللَّه فلا تقربوها كذلك يبيّن اللَّه آياته للنّاس لعلّهم يتّقون».
2 - سوره مباركه آل عمران آيه106
«يوم تبيّضُ وجوهٌ و تسودّ وجوهٌ فأمّا الذين اسودّت وجوههم أكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون».
3 - سوره مباركه آل عمران آيه 107
«و امّا الذين ابيضّت وجوههم ففى رحمة اللَّه هم فيها خالدون».
4 - سوره مباركه اعراف آيه 108
«و نزع يده فإذا هى بيضاء للناظرين».
5 - سوره مباركه يوسف آيه 84
«و تولّى عنهم و قال يا أسفى على يوسف و ابيضّت عيناه من الحزن فهو كظيم».
6 - سوره مباركه نحل آيه 58
«و إذا بشّر أحدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو كظيم».
7 - سوره مباركه طه آيه 22
«و اضمم يدك إلى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آية أخرى».
8 - سوره بماركه شعراء آيه 33
«و نزع يده فإذا هى بيضاء للنّاظرين».
9 - سوره مباركه نمل آيه 12
«و أدخل يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء فى تسع آيات إلى فرعون و قومه إنّهم كانوا قوماً فاسقين».
10 - سوره مباركه قصص آيه 32
«اسلك يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء و اضمم اليك جناحك من الرّهب فذانك برهانان من ربّك الى فرعون و ملإه إنّهم كانوا قوماً فاسقين».
11 - سوره مباركه فاطر آيه 27
«ألم تر أنّ اللَّه أنزل من السّماء ماء فأخرجنا به ثمرات مختلفاً ألوانها و من الجبال جددٌ بيضٌ و حمرٌ مختلفٌ ألوانها و غرابيبُ سودٌ».
12 - سوره مباركه صافات آيه 46
«بيضاء لذة للشّاربين».
13 - سوره مباركه صافات آيه 49
«كأنّهنّ بيضٌ مكنون».
14 - سوره مباركه زمر آيه 60
«و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على اللَّه وجوههم مسودّة أليس فى جهنّم مثوى للمتكبّرين».
15 - سوره مباركه زخرف آيه 17
و إذا بشّر أحدهم بما ضرب للرّحمن مثلاً ظلّ وجهه مسودّاً و هو كظيم.

رنگ سبز در آيات

در قرآن كريم كلمات خضر خضراً أخضر و مخضرّة به معنى سبز آمده‏اند. البته دو كلمه ديگر نيز وجود دارد كه از آنها نيز به سبزى تعبير مى‏شود. يكى كلمه مدهامّتان در سوره مباركه الرّحمن، و ديگرى كلمه أحوى در سوره أعلى. به اين ترتيب، مجموعه دفعات كاربرد رنگ سبز در قرآن كريم، 10 مورد است. آيات شامل رنگ سبز، به ترتيب چنين مى‏باشند:
1 - سوره مباركه انعام آيه 99
«و هو الّذى أنزل من السّماء ماءً فأخرجنا به نبات كلّ شى‏ء فأخرجنا منه خضراً نخرج منه حبّاً متراكباً و من النّخل من طلعها قنوانٌ دانية و جنّات من أعناب و الزّيتون و الرّمّان مشتبهاً و غير متشابه انظروا إلى ثمره إذا أثمر و ينعه إنّ فى ذلكم لآيات لقوم يؤمنون».
2 - سوره مباركه يوسف آيه 43
«و قال الملك انّى أرى سبع بقراتٍ سمانٍ يأكلهنّ سبع عجافٌ و سبع سنبلاتٍ خضر و أخر يابساتٍ يا أيّها الملأ أفتونى فى رؤياى إن كنتم للرّؤيا تعبرون».
3 - سوره مباركه يوسف آيه 46
«يوسف أيّها الصّدّيق أفتنا فى سبع بقرات سمان يأكلهنّ سبع عجافٌ و سبع سنبلات خضر و أخر يابسات لعلّى أرجع إلى النّاس لعلّهم يعلمون».
4 - سوره مباركه يس آيه 80
«الّذى جعل لكم من الشّجر الاخضر ناراً فإذا أنتم منه توقدون».
5 - سوره مباركه كهف آيه 31
«اولئك لهم جنّات عدنٍ من تحتهم الانهار يحلّون فيها من أساور من ذهب و يلبسون ثياباً خضراً من سندسٍ و إستبرق متّكئين فيها على الأرائك نعم الثواب و حسنت مرتفقاً».
6 - سوره مباركه حج آيه 63
«ألم تر أن اللَّه أنزل من السّماء ماءً فتصبح الأرض مخضرّة إنّ اللَّه لطيف خبيرٌ».
7 - سوره مباركه الرحمن آيه 76
«متّكئين على رفرفٍ خضرٍ و عبقرىٍّ حسان».
8 - سوره مباركه انسان آيه 21
«عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق و حلّوا أساور من فضّة و سقاهم ربّهم شراباً طهوراً».

رنگ قرمز در آيات

قرمز با واژه «حمر» در قرآن كريم، تنها يكبار و آن هم در آيه 27 سوره مباركه فاطر با همراهى رنگ‏هاى ديگر آمده است. اين آيه در فهرست مربوط به لون و رنگ‏هاى سفيد و سياه ذكر شد.

شرح لون در آيات

چنان كه در كتاب لغت آمده، لون كلمه‏اى معروف است و بر سفيد و سياه و آنچه از اين دو تركيب مى‏شود اطلاق مى‏گردد.3 لسان العرب، لون را هيئتى مانند سياهى و قرمزى و نيز آنچه عامل تمايز و جدايى دو چيز است، بيان مى‏كند،4 البته از نظر علمى اين تعريف‏ها واقعاً كامل نيست و دليل اين مدعا در بررسى‏هاى انجام شده علمى آشكار است. براساس علوم بشرى، رنگ وابسته به نور است و بر اساس ظرفيت بينايى انسان ديده مى‏شود. از آنجا كه نور به صورت امواج مى‏باشد، نوع رنگ نيز با ميزان طول موج نور تغيير خواهد كرد و بدين ترتيب در محدوده مشخصى از امواج وسيع نورانى، رنگ‏ها بسته به ميزان طول موج در مقابل ديدگان انسان ظاهر خواهند شد. متوسط اين ميزان در كتب فيزيكى بين 400 تا 700 نانومتر است (هر نانومتر يك ميليونيم ميليمتر است) بديهى است كه در اين محدوده رنگ‏هايى مختلف به صورت مستقل يا تركيبى ديده مى‏شوند.5 البته جزئيات اين بحث مفصل است و ما قصد پرداختن به آنها را نداريم و اين ميزان نيز براى روشن نمودن پيچيدگى‏هاى ماهيت رنگ بيان شد. به هر حال آياتى را كه در اين رابطه مورد بررسى قرار مى‏دهيم، عبارتند از:
1 - سوره مباركه نحل آيه 13
«و ما ذرألكم فى الارض مختلفاً ألوانه إنّ فى ذلك لاية لقوم يذّكّرون».
«(علاوه بر اين) مخلوقاتى را كه در زمين آفريده نيز مسخّر (فرمان شما) ساخت، مخلوقاتى با رنگ‏هاى مختلف؛ در اين، نشانه روشنى است براى گروهى كه متذكر مى‏شوند.»
در آيات قبل اين سوره مباركه، نعمت‏هايى مختلف به عنوان نشانه براى متفكران و عاقلان ذكر مى‏شود ولى درباره ألوان، قوم متذّكر، مطرح‏ند. در تفسير نمونه آمده است كه دليل ذكر گروه‏هاى مختلف درباره هر كدام از نعمت‏ها مرتبط با آن نعمت خاص است، مثلاً درباره زراعت و زيتون و نخل و انگور و به طور كلى ميوه‏ها بايد بيشتر انديشه كرد ولى درباره رنگ‏هاى نعمت‏هاى موجود آنقدر مسئله روشن است كه تنها تذكر و يادآورى كافى است.6 هر چند اين بيان تفسيرى در يك نگاه عام، بسيار معقول است اما با توجه به مسايل بيان شده به نظر مى‏رسد توجه به الوان در آيه شريفه به تأمل و موشكافى نياز دارد.
و اما تفسير الميزان، مورد ديگرى را درباره اين آيه مطرح مى‏كند كه بيانش خالى از لطف نيست. در اين تفسير آمده است:
«اختلاف الوان آنچه كه در زمين خلق كرده از گياهان و درختها و ميوه‏ها، امرى است كه با آن مى‏توان بر وحدانيت و يكتايى خدا، در ربوبيت استدلال كرد، چون امر واحدى است لذا فرمود: لآية و نفرمود: لآيات».7
مسئله قابل ذكر ديگر اينكه ممكن است منظور از الوان، انواع نعمتها باشد.8 در لسان العرب نيز يكى از معانى لون، نوع ذكر شده است.9
2 - سوره مباركه نحل آيه 69
«ثمّ كلى من كلّ الثّمرات فاسلكى سبل ربّك ذللاً يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاء للنّاس إنّ فى ذلك لآية لقوم يتفكّرون».
سپس از تمام ثمرات تناول كن، و راه‏هايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده به راحتى بپيما؛ از درون شكم آنها نوشيدنى خاص، به رنگ‏هاى مختلف كه در آن شفاى مردم است بيرون مى‏آيد. در اين، نشانه روشنى است براى جمعيتى كه اهل فكرند.
در اين آيه سخن از وحى به زنبور عسل است كه چه مسيرى را طى مى‏كند و سپس ماده‏اى رنگارنگ توليد مى‏نمايد كه براى مردم شفاء است. «رنگ‏هاى مختلف عسل از رنگ‏هاى مختلف گلها ناشى مى‏شود. رنگ گلها را چند ماده قندى درست مى‏كند و چون اين دو مسئله يعنى رنگ عسل با رنگ گلها بستگى مستقيم دارد پس هر عسل با رنگ مخصوص خود، ماده قندى خاصى دارد و نتيجه فعل و انفعالات آنهاست. فاصله‏اى كه بين شراب و خاصيت شفاء دهندگى آن است يعنى «مختلف الوانه» از نكات زيباى قرآن است كه كتابهاى گياه‏شناسى نيز خواص درمانى گياهان را مربوط به عناصر قندى موجود در آنها مى‏داند».10
از طرفى تنوع رنگ‏ها براى سليقه‏هاى مختلف نيز رضايت بخش است. «امروزه ثابت شده است كه رنگ غذا در تحريك اشتهاى انسان بسيار مؤثر است. قديمى‏ها نيز گويا اين مسئله روانى را شناخته بودند كه غذاهاى خود را با زعفران و زردچوبه و رنگ‏هاى ديگر رنگين مى‏ساختند تا از طريق بصرى نيز ميهمانان‏شان را به خوردن غذا تشويق نمايند.»11
3 - سور مباركه روم آيه 22
«و من آياته خلق السّموات و الأرض و اختلاف ألسنتكم و الوانكم إنّ فى ذلك لآيات للعالمين».
و از آيات او آفرينش آسمانها و زمين و تفاوت زبان‏ها و رنگ‏هاى شماست. در اين، نشانه‏هايى است براى عالمان رنگ‏شناسى يكى از راه‏هاى خداشناسى است. وقتى انسان به اختلاف رنگ‏ها نگاه مى‏كند، قدرت خداوند را بيشتر مى‏فهمد. انسان‏ها به اندازه‏اى زيادند كه اگر عامل تمايزى وجود نداشت، براى ارتباط با يكديگر مشكلى جدى به وجود مى‏آمد، ولى حكمت خداوندى بر اين تعلق گرفته است كه تفاوت زبان و رنگ، شناخت را آسان كند و البته در اين شناخت، راهى براى معرفت كردگار نيز وجود دارد. چنين حكمتى از الطاف خداوندى است كه شامل حال بندگان شده است و گرنه تعداد زياد انسان‏ها كه جاى خود دارد، ممكن بود براى دو انسان كاملاً شبيه به يكديگر و يا افراد مرتبط با آنها مشكلاتى بروز كند، چنان كه درباره افراد دو قلوى يكسان چنين مواردى اتفاق مى‏افتد. «فخر رازى ذيل آيه مورد بحث مى‏نويسد:
«شناسايى انسان نسبت به انسان يا بايد از طريق چشم حاصل شود يا به وسيله گوش، خداوند براى تشخيص چشم، رنگ‏ها و صورت‏ها و شكل‏ها را مختلف آفريده و براى تشخيص گوش، اختلاف آوازها و آهنگ‏هاى صدا را ايجاد كرده است، به طورى كه در تمام جهان نمى‏توان دو انسان را پيدا كرد كه از نظر چهره و آهنگ صدا از تمام جهات، يكسان باشند»12
بعضى از مفسّران معتقدند كه منظور از اختلاف رنگ‏ها، اختلاف نژادهاست و هر نژادى رنگى دارد. آگاهى بر اسرار اين تنوع و گوناگونى، از عهده عالمان و انديشمندان بر مى‏آيد.13
4 - سوره مباركه فاطر آيات 27 و 28
«ألم تر أنّ اللَّه أنزل من السّماء ماءً فأخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود. و من الناس و الدّوابّ و الأنعام مختلف الوانه كذلك إنّما يخشى اللَّهَ من عباده العلماء إنّ اللَّه عزيز غفور».
آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد كه به وسيله آن ميوه‏هايى رنگارنگ (از زمين) بيرون آورديم و از كوه‏ها نيز (به لطف پروردگار) جاده‏هايى آفريده شده سفيد و سرخ و به رنگ‏هاى مختلف و گاه به رنگ كاملاً سياه. و از انسان‏ها و جنبندگان و چهارپايان انواعى با رنگ‏هاى مختلف؛ (آرى) حقيقت چنين است. از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى‏ترسند؛ خداوند توانا و آمرزنده است.
در اين آيه شريفه، هم از موضوع رنگ صحبت شده و هم رنگ‏هايى گوناگون بيان گرديده است. اينجا نيز سخن از اختلاف الوان است كه سرانجام سبب معرفت، مخصوصاً براى دانشمندان خداترس مى‏شود. البته درباره اختلاف رنگ‏ها تفسيرهاى گوناگون وجود دارد، از جمله اينكه مقصود، نعمت‏هاى مختلف با رنگ‏هاى گوناگون ظاهرى است؛ و شايد هم منظور، اختلاف در نوع رنگ‏ها، اعم از طعم و ساختمان و خواص گوناگون آنها باشد.
رنگ‏هاى مختلف كوه‏ها نيز خود مسئله‏اى شگفت است كه بر قدرت خداوند گواهى مى‏دهد. رنگ‏هاى گوناگون كوه‏ها علاوه بر زيبايى، براى پيدا كردن راه‏ها در پيچ و خمهاى كوهستان است. اين رنگ‏ها كه در آيه شريفه بيان شده، «بيض» و «حمر» و «غرابيب سود» مى‏باشند. در اين بين، «بيض» جمع «ابيض» به معنى سفيد، «حمر»، جمع «احمر» به معنى قرمز، «غرابيب» جمع «غربيب» به معنى سياه پر رنگ، و «سود» جمع «اسود» به معنى سياه است. پشت سر هم قرار گرفتن غرابيب و سود، تأكيدى بر سياهى شديد بعضى از جاده‏هاى كوهستانى است. البته احتمال ديگرى نيز در بحث مربوط به اختلاف رنگ‏هاى كوه‏ها وجود دارد. شايد مقصود، خود كوه‏ها باشد كه مانند خطوط و جاده‏هايى بر روى زمين قرار گرفته‏اند.14
به جز اين مسايل، خواص ويژه سنگ و خاك كوه‏هاى مختلف كه رنگشان نيز متفاوت است در زمين‏شناسى جايگاهى خاص دارد. در آيه مورد بحث، سه بار كلمه الوان تكرار مى‏شود و در اين سه مرتبه، سه گروه از موجودات نيز مطرح مى‏گردند. در آغاز سخن از ثمرات و ميوه‏هاست، سپس كوه‏ها، و بالاخره انسان‏ها، جنبندگان و حيوانات بيان مى‏شوند. درباره انسان‏ها و اختلاف رنگ‏شان توجه به يك نكته جالب است و آن، اينكه «گذشته از چهره ظاهرى، رنگ‏هاى باطنى، و خلق و خوى آنها و صفات و ويژگى‏هاى آنان و استعداد و ذوق‏هاى‏شان، كاملاً متنوع و مختلف است، تا مجموعاً يك واحد منسجم با تمام نيازمندى‏ها را به وجود آورد.»15
درباره اختلاف تفسير پيرامون اختلاف الوان، «الميزان»، به دليل وجود رنگ‏هاى بيض و حمر، در بحث كوه‏ها، اختلاف رنگ‏هاى ظاهرى را تأييد مى‏كند نه تفاوت طعم و خاصيت و نوع آنها؛ در آنجا آمده است: «در كوه‏ها، اختلاف انواع نيست، تنها اختلاف الوان است».16 البته به نظر مى‏رسد اين بيان تفسيرى در برگيرنده تمام وجوه حكمت‏هاى آفرينش كوه‏ها نيست زيرا آنها نيز همگام با تفاوت رنگ‏هايشان خواصى مختلف از خود بروز مى‏دهند.
«الدّر المنثور» نيز با بيان روايات به اختلافات پيرامون تفسير كوه‏هاى رنگارنگ مى‏پردازد. در آنجا علاوه بر بحث‏هاى مطرح شده، اختلاف و گوناگونى مردم در ترس از خدا نيز بيان مى‏گردد و پس از تفسيرهاى گوناگون درباره رنگ‏ها چنين آمده است: «يختلف النّاس فى خشية اللَّه كذلك»17 يعنى بحث خشيت از خداوند به نوعى با معانى رنگ و اختلاف آن گره مى‏خورد.

شرح و تفسير «صبغة» در آيات:

آيه 138 سوره مباركه بقره به صبغة مى‏پردازد.
«صبغة اللَّه و من أحسن من اللَّه صبغة و نحن له عابدون»
«رنگ خدايى (بپذيريد: رنگ ايمان و توحيد و اسلام) و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟ و ما تنها او را عبادت مى‏كنيم.»
به راستى چرا خداوند رنگ را به خود نسبت مى‏دهد؟ چنان كه در آيه 35 سوره مباركه نور نيز نور به خدا نسبت داده مى‏شود. آيا ممكن است در اين آيات نيز بتوان به ارتباط بين نور و رنگ پرداخت؟
پاسخ به اين سؤال دقت و اظهار نظر مفسّران را مى‏طلبد.
در معناى «صبغة» از نظر عقلى و غير حسى اختلاف نظر است، گرچه ديدگاه‏هاى گوناگون، قابل جمع‏اند؛ چنان كه در ترجمه، ايمان، توحيد و اسلام كه هر كدام جداگانه مى‏توانند مصداقى مستقل براى صبغة باشند، همراه هم و پيوسته به يكديگر آمده‏اند.
براى فهميدن معناى دقيق‏تر صبغة سراغ كتاب لغت مى‏رويم. در مفردات آمده است: «الصّبغ: المصبوغ»18 صبغ به عنوان اسم مفعول، يعنى رنگ شده، است؛ آن‏گاه، راغب، صبغة را عاملى متمايز كننده بين انسان و حيوان مى‏شمارد و آن را فطرتى الهى مى‏داند.19 لسان العرب نيز مانند اين معنى و همچنين مواردى ديگر را بيان مى‏كند، از جمله مى‏گويد صبغة اللَّه به معنى دين خدا و فطرت خدايى است و نيز الصبغ يعنى فرو رفتن در چيزى سيال مانند آب؛ از طرفى در كلام عرب به تغيير نيز صبغ گفته مى‏شود مثلاً صبغ الثوب به معنى تغيير حالت لباس به دليل تغيير رنگ آن مى‏باشد.20
درباره «صبغة» ماجرايى در بعضى تفاسير نقل شده است از جمله «فرّاء مى‏گويد:
«اين تعبير به اين جهت است كه بعضى از نصارى، نوزادان خود را در آب مخصوص كه معموديه ناميده مى‏شد، فرو مى‏بردند و اين عمل را تطهير آن نوزاد مى‏دانستند. در اين آيه نظر به اين نكته است كه رنگ‏آميزى خدا كه همان فطرت پاك است، تطهير شماست نه آن تطهيرى كه آنها گمان مى‏كنند.»21
امام صادق‏عليه السلام نيز مى‏فرمايند: «اتبعوا صبغة اللَّه يعنى از اسلام كه مقتضاى فطرت الهى است پيروى كنيد.»22 براى تفسير صبغة در اين آيه شريفه مواردى از قبيل رنگ، وحدت، عظمت، پاكى، پرهيزكارى، عدالت و مساوات، برادرى و برابرى، توحيد، اخلاص و بالاخره رنگ بى رنگى و حذف همه رنگ‏ها به عنوان رنگ نهايى نيز بيان شده است.23
در روايات اهل سنّت نمونه‏هايى وجود دارد كه تعبير صبغة تا اندازه‏اى، مادى و فيزيكى مى‏شود. مثلاً از ابن عباس نقل شده است كه «رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: بنى اسرائيل به موسى‏عليه السلام گفتند آيا خدا تو را رنگ مى‏كند؟ گفت: پروا كنيد از خداوند، پس پروردگارش به او نداد داد؛ اى موسى! از تو مى‏پرسند كه آيا پروردگارت تو را رنگ مى‏كند؟ بگو: آرى، من با رنگ‏هاى قرمز، سفيد و سياه رنگ مى‏شوم و همه رنگ‏ها در رنگ من است. و خداوند بر پيامبرش نازل كرد: صبغة اللَّه و من أحسن من اللَّه صبغة»24
و يا ابن ابى نجّار در تاريخ بغداد از ابن عباس نقل مى‏كند كه منظور از صبغة اللَّه رنگ سفيد است.25 اين روايت مى‏تواند با قوانين علمى بيان شده درباره نور و رنگ تطبيق يابد هر چند اطمينان يافتن درباره صحت روايت بحث ديگرى است.
در كافى معناى ديگرى براى صبغة بيان شده است. بنا به روايتى، رنگ خدايى، رنگ ولايت است كه به مؤمنين داده مى‏شود. علامه طباطبائى‏رحمه الله اين معنى را به دست آمده از باطن آيه مى‏داند.26
همان‏طور كه از مجموع بحث‏ها برمى‏آيد موضوع بحث در قرآن هم جنبه‏هاى حسى دارد و هم مفاهيم معنوى را القاء مى‏نمايد كه البته در اين صورت نيز دست‏كم در مقام تشبيه، علم به خواص ظاهرى و محسوس رنگ‏ها، درك معانى باطنى را هموارتر مى‏نمايد. تاكنون رنگ در شكل كلى خود با واژه‏هاى لون و صبغة مورد بررسى قرار گرفت. به يارى خداوند در مجالى ديگر رنگ‏ها را به صورت تفكيكى مورد دقت قرار مى‏دهيم.


پی نوشت‌ها:

1 - ر.ك. لوشر، ماكس، روانشناسى رنگ‏ها، ترجمه ويدا ابى زاده، چاپ پانزدهم، انتشارات درسا، 20 1379.
2 - ر.ك. خير انديش، رسول، و شايگان، سياوش، ريشه‏يابى نام و پرچم كشورها، چاپ اول، انتشارات كوير. 115-16 1370.
3 - اصفهانى، راغب، مفردات، 751.
4 - ابن منظور، محمد ابن مكرم، لسان العرب، نرم‏افزار نور 2، بى تا، ج 393 13.
5 - طباطبايى، غلامرضا، فصلى در نور و رنگ، /38 و نيز يوجين، هشت و آلفرد، زاياك، نور شناخت، 58.
6 - مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 176 11.
7 - طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان، 317 12.
8 - همان.
9 - ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، 39 / 13.
10 - پاك‏نژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، 178/5.
11 - مكارم شيرازى، ناصر، نمونه، 301-302/11.
12 - همان، 395/16.
13 - همان.
14 - همان، 243/18.
15 - همان، 246.
16 - طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان، 58/17.
17 - السيوطى، جلال‏الدين عبدالرحمن، الدر المنثور، 249/5.
18 - اصفهانى، راغب، مفردات، 475.
19 - همان.
20 - ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، 437-438/8.
21 - طبرسى، فضل بن الحسن، مجمع‏البيان، 79/2.
22 - همان.
23 - مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 473-474/1.
24 - السيوطى، جلال‏الدين عبدالرحمن، الدر المنثور، 141/1.
25 - همان.
26 - طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان، 475/1.
جمعه 31 شهریور 1391  11:42 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نگاهى به مقوله رنگ در قرآن (قسمت دوم)

نگاهى به مقوله رنگ در قرآن (قسمت دوم)

محمد جواد صداقت كشفي

چکیده: رنگ هاى به كار رفته در آيات قرآن كريم به ترتيب:
زرد، سفيد، سياه، سبز و قرمز مى باشد. در اين ميان رنگ زرد علاوه بر اينكه اولين رنگ ذكر شده در قرآن است داراى خواص منحصر به فردى مى باشد كه شنيدنى است و جالب اينكه علم رنگ شناسى نيز براين ويژگى ها كه در روايات و تفاسير به چشم مى خورد صحه مى گذارد، هر چند اگر چنين هم نبود جايگاه قرآنى آن اهميت خود را از دست نمى داد. رنگ هاى سفيد و سياه نيز كه در بسيارى از آيات با هم آمده اند گفتنى هاى بسيار دارند. در اين مقاله علاوه بر بيان تفسيرى هريك از آيات مربوط، به ذكر نظريات علمى پيرامون آنها پرداخته شده است.


كليد واژه‏ها: قرآن، رنگ، زرد، سفيد، سياه.

رنگ‏هاى زرد، سفيد و سياه
پيش درآمد

موضوع رنگ در قرآن كريم از مباحث شيرين و زيبايى است كه مى تواند نكته هاى بسيارى را به ما بياموزد. پيشتر از اين در باره مفهوم كلى رنگ در قرآن از طريق كاربرد واژه هاى لون و صبغة سخن گفته شد و در اين مقاله برآنيم تا از مبحث رنگ‏هاى مختلف به صورت تفكيك شده مطالبى بيان نماييم.
بدين منظور ترتيب طرح رنگ‏ها در قرآن را سرلوحه خود قرار داده و به معرفى آنها مى پردازيم. اين ترتيب چنين مى باشد: زرد، سفيد، سياه، سبز، قرمز؛ در اين ميان رنگ آبى به طور مستقل وجود ندارد مگر آنكه به خاطر نمود اين رنگ در آسمان، هر آيه اى كه شامل واژه سماء يا سماوات باشد، ما را به ياد آبى و خواص آن نيز بياندازد.
اكنون قبل از آنكه آيات شريفه قرآن را بررسى كنيم بر يافته ها و تقسيمات علمى رنگ‏ها مرورى مى كنيم تا با آمادگى بيشترى از محضر قرآن بهره بريم هر چند شايد آيات قرآن مجيد بعضى از اين يافته ها را تأييد نفرمايد.

تقسيمات رنگ‏ها

رنگ‏ها، در تقسيم‏هاى خود ويژگى‏هايى منحصر به فرد مى يابند.البته بعضى از اين ويژگى‏ها به تك تك هر رنگ مربوط است و بعضى ديگر به يك گروه از رنگ‏ها اختصاص مى‏يابند. بعضى از انواع رنگ‏ها را مى توان چنين تقسيم بندى نمود:
- از مهمترين تقسيم‏هاى رنگ‏ها تفكيك بين رنگ‏هاى نورانى و جسمانى است. رنگ‏هاى نورانى آنهايى هستند كه ماهيت‏شان از نور است، و رنگ‏هاى جسمانى، آنهايى مى‏باشند كه قابل لمس كردن هستند، مانند رنگ‏هاى نقاشى كه جسميت‏شان آشكار مى‏باشد. وقتى مى گوئيم جسمانى، بدان معنا نيست كه نقش نور را ناديده گرفته ايم. جالب اين است كه رنگ‏ها چه نورانى باشند و چه جسمانى، به نور، وابسته‏اند. رنگ نورانى، خود، نورى است كه چشم، آن را به رنگى خاص مى بيند؛ و رنگ جسمانى، جسمى است كه بازتاب امواج نور از آن توسط چشم به رنگ تعبير مى شود.
- رنگ‏ها به اصلى و فرعى نيز تقسيم مى گردند. رنگ‏هاى اصلى، آنهايى هستند كه خود از تركيب دو يا چند رنگ به دست نيامده اند ولى تركيب آنها مى تواند رنگ‏هاى فرعى را تشكيل دهد. رنگ‏هاى اصلى نورانى عبارتند از قرمز، سبز، آبى؛ و رنگ‏هاى جسمانى شامل قرمز، زرد و آبى مى باشند. تركيب سه رنگ اصلى نورانى، نور سفيد را به وجود مى آورد، يعنى نور سفيدى مانند خورشيد شامل همه نورها است زيرا هر نور رنگى كه بخشى از امواج نورانى با طول موجى خاص است، از محدوده رنگ‏هاى اصلى يا تركيب آنها خارج نمى باشد و نور سفيد، در حقيقت در برگيرنده تمام طول موجهاى مرئى است.
البته اين مطلب كه گفته مى شود نور سفيد، تركيبى از همه رنگ‏هاى نورانى‏ست، معناى وابستگى به آنها نمى دهد، بلكه رنگ‏هاى متفرق نورانى، وجود خود را از نور سفيد مى گيرند. به عبارتى، در عالم فيزيك، تنها نور، نور سفيد است كه در اثر نوع دريافت اجسام به رنگ‏هاى گوناگون، وجود مى بخشد. اين مسئله شايد در مباحث تفسيرى نيز حائز اهيمت باشد. در رنگ‏هاى نورانى، سياه وجود ندارد زيرا سياه به معناى ظلمت است و ظلمت يعنى عدم نور؛ اما تركيبات رنگ‏هاى جسمانى متفاوت است. تركيب سه رنگ اصلى جسمانى به تيرگى مى گرايد.
بنابراين، نورهاى رنگى پس از تركيب با يكديگر، سفيد و كامل مى شوند و رنگ‏هاى دربند جسم، مايل به سياه مى گردند.
- از ديگر ويژگى رنگ‏ها، گرمى و سردى آنهاست. رنگ‏هاى سرد، آنهايى مى باشند كه در انسان، احساس سرما پديد مى آورند. اين رنگ‏ها عبارتند از آبى و سبز؛ اما رنگ‏هاى گرم برعكس گروه قبل، گرما را القا مى نمايند. اين رنگ‏ها شامل قرمز، زرد و نارنجى مى باشند. از خاصيت رنگ‏هاى سرد، حالت عقب نشينى و دور شدن است، و از ويژگى‏هاى رنگ‏هاى گرم، خاصيت نزديك شدن مى باشد. مثلاً اگر در اتاقى قرار بگيريم كه ديوار آن آبى رنگ باشد، علاوه بر احساس خنكى، چنين به نظر مى رسد كه اتاق، بزرگتر از حد معمول است زيرا رنگ آبى، عقب رونده مى باشد؛ و اگر در فضايى باشيم كه رنگ ديوار آن زرد باشد احساس خواهيم كرد كه علاوه بر گرمى، فضاى ما كوچكتر از مقدار واقعى است زيرا در و يوارها به هم نزديكتر مى شوند. تمامى اين ويژگى‏ها امورى نسبى هستند و بيان آنها براساس بروز احساسات مختلف انسان‏ها مى باشد.1
- از خصوصيات ديگر رنگ‏ها، ارزش رنگ است كه بر روشنى يا تيرگى هر رنگ دلالت مى كند. بعضى از رنگ‏ها در درون خود درخشندگى و روشنى خاصى دارند و بعضى ديگر ذاتاً به سمت تيرگى ميل مى كنند.
سفيد و زرد از رنگ‏هاى درخشنده هستند كه حتى رنگ‏هاى تيره نيز به وسيله افزودن آنها روشن مى شوند. از طرفى، آبى، رنگى تيره به حساب مى آيد. وقتى از تيرگى يا روشنى رنگ صحبت مى كنيم بايد رنگ خالص در طبيعت را مد نظر قرار دهيم زيرا اگر قضاوت بر روى رنگ غير خالص انجام شود از هر رنگى هزاران نوع روشن و تيره وجود خواهد داشت. مثلاً كافى است مقدارى سفيد به آبى اضافه شود تا آبى روشن به دست آيد، و اگر سفيد، بيشتر شود روشنايى حاصل نيز بيشتر خواهد بود.
پس بايد ديد كه رنگ خالص شناخته شده در طبيعت، تيره است يا روشن؟ اصولاً رنگ‏هاى موجود در طبيعت، ريشه‏هاى گياهى، جانورى يا وابسته به كانى‏ها دارند. هرگاه رنگ به دست آمده از اين مواد، چيز اضافه اى نداشته باشد، به ميزان اشباع رنگ، ميزان خلوص آن مشخص مى شود. در بين رنگ‏هاى شناخته شده، خالص ترين و درخشنده ترين رنگ، زرد مى باشد.2
- خاصيت ديگر رنگ‏ها، نوع ارتباط آنها با يكديگر است. بعضى از رنگ‏ها در مواردى با يكديگر متفاوت هستند و بعضى ديگر با هم ارتباط و هماهنگى دارند. معمولاً رنگ‏هاى هماهنگ از يك خانواده به حساب مى آيند. مثلاً نارنجى، قرمز و زرد هر سه داراى خواصى مشترك از جمله گرمى و جنب و جوش هستند. از طرفى رنگ نارنجى از تركيب قرمز و زرد به دست مى آيد پس مى تواند واسطه ارتباط آن دو در كنار هم باشد. بر خلاف اين رنگ‏ها، برخى ديگر به لحاظى با هم در تقابلند. رنگ‏هاى مكمل از اين دسته اند. دو رنگ مكمل آنهايى هستند كه از تركيب‏شان، در نور، رنگ سفيد و در جسم، رنگ خاكسترى تيره به دست مى آيد.
از خواص مشهور رنگ‏هاى مكمل اين است كه وقتى در كنار هم قرار مى گيرند به خوبى نمود مى يابند، مثلاً وقتى سبز و قرمز كه در رنگ‏هاى جسمانى با هم مكملند، در يك مكان ديده مى شوند، هر دو به صورت كاملاً مشخص جلوه مى كنند، اين مسئله از زيبائيهاى طبيعت است كه مثلاً رنگ قرمز گل در كنار سبزى برگ، جلوه اى بى نظير مى يابد.
چنين ويژگى در پزشكى نيز كاربرد مى يابد. براى مثال از دلايل پوشاندن تمام بدن بيمار تحت عمل جراحى با رنگ سبز اين است كه هرگاه كوچك‏ترين لكه خونى حتى به اندازه يك مويرگ وجود داشته باشد، به خوبى مشهود مى‏گردد. البته جلوه زياد دو رنگ مكمل در كنار هم شامل سياه و سفيد نيز مى شود. گرچه نمى توان اين دو رنگ را كاملاً مكمل دانست مگر اينكه بگوئيم در نور، چون سفيد با غلبه بر سياهى، حاكم مى شود پس اين دو مكملند و در جسم نيز چنين است كه با افزون شدن يكى از آنها در هنگام تركيب، ديگرى مغلوب خواهد شد. به هر حال، سياه و سفيد مانند رنگ‏هاى مكمل در كنار هم جلوه مى يابند خواه آنها را مكمل بدانيم و خواه ارتباطى برايشان قائل نشويم.
خصوصيات ريز و درشت انحصارى يا گروهى رنگ‏ها فراوانند اما اين مقاله جايگاه بيان آنها نيست.
همين اندازه نيز كه ياد شد با انديشه كاربرد در نگرش ويژه نسبت به رنگ موجود در آيات عمومى خداوند مى باشد؛ و البته آيات كلام وحى، خود، مقوله جداگانه والايى است كه اهل تفسير بايد پيرامون آن نظر دهند. شايد هر كدام از اين مفاهيم در ديد تفسيرى مؤثر باشند چنانكه تقريباً براى تمامى موارد بيان شده تاكنون مى توان تعبيرات معنوى ارائه كرد.

رنگ زرد در قرآن مجيد

اكنون به سراغ قرآن مجيد مى رويم اما براى تفكيك بيشتر و خوددارى از اطاله سخن در اين شماره سه رنگ زرد، سفيد و سياه را مورد بحث قرار مى دهيم و در زمانى ديگر رنگ‏هاى باقى مانده را مطرح مى نماييم. همان‏گونه كه در مطالب شماره قبل بيان شد رنگ زرد به عنوان اولين رنگ مطرح شده در قرآن مى باشد و جالب اين است كه در علم نيز خواص منحصر به فردى از جمله بيشترين درخشندگى براى آن ذكر شده است. اين رنگ با واژه هاى صفر، صفراء و مصفّرا، 5 بار در آيات قرآن كريم معرفى شده است. اين آيات عبارتند از:
سوره بقره آيه 69، سوره روم آيه 51، سوره زمر آيه 21، سوره حديد آيه 20 و سوره مرسلات آيه 33

شرح رنگ زرد در آيات

درباره معناى صفر گفته مى شود كه رنگى است بين سياهى و سفيدى كه البته به سياه نزديكتر است به همين دليل بعضى آن را به سياه تعبير كرده اند.3 از جمله در روايتى از الدر المنثور، اين معنى بيان شده است؛ گرچه جايى ديگر مى گويد ابن عباس معناى چنين زردى را،زرد تندى مى داند كه به سفيدى متمايل شده باشد.4
چنانكه قبلاً بيان شده تيرگى با رنگ زرد خالص سنخيتى ندارد بنابراين تعريف بيان شده در نگاه نخست اندكى عجيب به نظر مى رسد. به هر حال دقت در نكات مختلف تفسيرى در آيات مربوطه بسيارى از سئوالات را پاسخ مى دهد:
1 - سوره بقره آيه 69
«قالوا ادع لنا ربّك يبيّن لنا ما لونها قال إنّه يقول إنّها بقرةٌ صفراء فاقعٌ لونها تسرّ النّاظرين».
«گفتند: از پروردگار خود بخواه كه براى ما روشن سازد رنگ آن چگونه باشد؟ گفت: (خداوند) مى گويد: گاوى باشد زرد يكدست، كه بينندگان را شاد و مسرور سازد.»
در شأن نزول اين آيه شريفه گفته اند كه در ميان قبائل بنى اسرائيل، درگيرى و جنگى صورت مى پذيرد. مردم براى رفع مخاصمه نزد حضرت موسى‏عليه السلام رفتند زيرا خودشان از حل مشكل عاجز بوند. حضرت موسى‏عليه السلام از طريق معجزه اى اين مشكل را حل مى كند.5
در روايات ديگر ماجرا به اين صورت بيان شده است كه مردى از بنى اسرائيل فردى را مى كشد آنگاه خودش نيز به خونخواهى برمى خيزد. مردم از قاتل واقعى خبر ندارند و نمى توانند او را پيدا كنند بنابراين سراغ حضرت موسى‏عليه السلام مى روند تا از قاتل خبر دهد. حضرت موسى عليه السلام از آنها مى‏خواهد كه گاوى را ذبح كنند تا به وسيله آن قاتل پيدا شود. آنها ابتدا به او اعتراض مى‏كنند و سپس در باره مشخصات گاو سئوالاتى مى پرسند؛ سخت‏گيرى آنان در باره نوع گاو باعث مى شود كه ديرتر به نتيجه برسند. از جمله سئوالات مردم در باره رنگ گاو است. حضرت مى فرمايد: رنگ گاو بايد زرد باشد و آن هم نه هر زردى بلكه زرد سير، باز نه هر زرد سيرى بلكه اين زرد سير بايد باعث سرور بيننده شود؛ با ادامه ايرادهاى بنى اسرائيل، محدوده انتخاب تنگ تر مى شود تا اينكه بالاخره گاو مورد نظر را پيدا مى كنند و نزد حضرت موسى‏عليه السلام مى آورند. سپس به دستور ايشان گاو را ذبح كرده، دم آن را به جسد مى زنند. با اين كار، مرده، زنده شده، از قاتل خبر مى دهد...»6
در روايت بالا «فاقع» به معناى سير ترجمه شد. ممكن است بعضى تصور كنند كه سير بودن رنگ همراه با تيرگى است ولى از ادامه آيه نيز مى توان استنباط كرد كه زرد مورد نظر، زردى درخشنده و شادى آور است چون رنگ‏هاى تيره عموماً شادى‏آور نيستند. در لسان العرب براى «فاقع»، معناى خاص و شديد بيان مى شود؛7 و چنانكه در ترجمه آيه ملاحظه شد ممكن است صفت «يكدست» نيز براى صفراء به كار رود.
در تفاسير موجود، ذيل اين آيه، توضيح زيادى در باره رنگ زرد بيان نمى شود. گويى بحث رنگ كاملاً فرعى است و جايى براى بحث ندارد. تنها يك روايت مشهور كه با اندك اختلافى، در كتاب‏هاى مختلف تفسيرى تكرار مى شود، اين است كه هر كس كفش يا نعلين زرد رنگ بپوشد غمگين نخواهد شد، يعنى زردى مايه خوشحالى و سرور دانسته شده است. مفسّران، رواياتى با اين مضمون را در تأييد آن بخش از آيه شريفه محسوب مى كنند كه فرمود: تسرّ الناظرين؛ از جمله در نورالثقلين آمده است:
«.. عن ابى جعفر عليه السلام قال من لبس نعلا صفراء لم يزل فى سرور مادامت عليه لان اللَّه عزوجل يقول صفراء فاقع لونها تسر الناظرين»8 شبيه اين روايت در البرهان نيز بيان شده است.9
در اينجا يك سئوال مطرح است: وقتى روايتى مربوط به پوشيدن كفش به رنگ زرد، مى تواند از نظر بيان يك مسئله روانشناسى در شرح و توضيح آيه شريفه مؤثر باشد، آيا نمى توان ادعا نمود كه ساير مسايل بيان شده پيرامون رنگ‏ها در حيطه علم نيز در مقوله تفسير جاى تأمل و تفكّر دارد؟!
كشف الاسرار، ذيل اين آيه شريفه با نثرى خاص در باره مفاهيم رنگ زرد، درخشندگى و ايجاد سرور آن مطالبى بيان مى كند كه بخشى از آن را عيناً مى آوريم:
«اين قصه گاو بنى اسرائيل، و ذكر صفات وى در آيات از لطائف حكمت و جواهر عزت قرآن است و قرآن خود بحر محيط است. اى بسا لؤلؤ شاهوار و در شب افروز كه در قعر اين بحر است اما كسى بايد كه هر چه ربّ‏العزّه در صفت گاو بنى‏اسرائيل گفت از روى اشارت در صفات خود بيند و به آن مقام رسد تا غواصى اين بحر را بشايد و آن عجائب الذخائر و دررالغيب امر را به خود راه دهد و جمله آن صفات در اين سه آيت مبين كرد: يكى «لافارض و لا بكر» ديگر «صفراء فاقع لونها« سه ديگر «لاذلول تثير الأرض...» صفت ديگر خوان «صفراء فاقع لونها تسر الناظرين».
آن جوانمردان كه در كمال بشريت قدم در ميدان طريقت نهادند و بدان مستقيم شدند احديت ايشان را به رنگ دوستى برآورد و رنگ دوستى، رنگ بيرنگى است. هر چه رنگ رنگ آميزانست از ايشان پاك فرو شويد - و نزعنا ما فى صدورهم من غلّ - تا همه روح، پاك شود، نهاد ايشان و معانى همه يك صفت گيرد. هر چشمى كه دريشان نگرد روشن شود، هر دلى كه در كار ايشان تأمل كند آشنا گردد.
سفيان ثورى بيمار شد و دليل وى پيش طبيب ترسا بردند. طبيب در آن مى نگريست و تأمل مى كرد، پس گفت عجب حالى مى‏بينم؛ اين مردى است كه از ترس خداى عزوجل، جگر وى خون شدست و از مجراى آب بيرون آمده است. اين دين كه وى برآنست جز حق نيست. اشهد ان لااله الااللَّه و اشهد ان محمداً رسول اللَّه طبيب ترسا چون در دليل وى نگريست آشنا گشت پس كسى كه در روى دوستان حق نگرد از اعتقاد پاك و در سيرت ايشان تأمل كند از مهر دل خود چون شود؟ اينست كه مى گويد: «فاقع لونها تسر الناظرين» رنگى كه نگرندگان را شاد كند رنگ آشنايى و دوستى است. امروز ايشان را به رنگ آشنايى و دوستى برآرد و چه رنگ است از اين نكوتر؟ يقول تعالى «و من احسن من اللَّه صبغة» و فردا ايشان را بنور خود رنگين كند كما قال النبى‏صلى الله عليه وآله وسلم فيصبغون بنور الرحمن عزّوجلّ»10
2 - سوره روم آيه 51
«و لئن ارسلنا ريحاً فرأوه مُصفرّا لظلّوا من بعده يكفرون».
«و اگر ما بادى بفرستيم (داغ و سوزان) بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند (مأيوس شده و) پس از آن راه كفران پيش مى‏گيرند.»
در اين آيه چند احتمال در باره مصفراً وجود دارد:
1 - گياهان و درختانى كه بر اثر وزش بادهاى مضر، زرد و پژمرده مى شوند.
2 - ابرهاى زرد رنگ نازكى كه حامل باران نيستند.
3 - بادهاى زرد و تيره اى كه گرد و غبار با خود حمل مى كنند و آتش زا هستند.
4 - بادهاى خالى از باران.
همانگونه كه ديده مى شود يكى از معانى مصفر، خالى است چنانكه طبق گفته راغب، صفر به معنى ظرف خالى از محتوا، شكم خالى از غذا يا رگهاى خالى از خون نيز مى باشد. هر كدام از اين تفاسير بسته به اين است كه ضمير «رأوه» به چه كلمه اى برمى‏گردد. تفسير نمونه مورد اول را مشهورتر مى داند.11
3 - سوره زمر آيه 21
«الم تر أنّ اللَّه أنزل من السّماء ماءً فسلكه ينابيع فى الارض ثم يخرج به زرعاً مختلفاً ألوانه ثمّ يهيّج فتراه مصفراً ثم يجعله حطاماً إنّ فى ذلك لذكرى لاولى الالباب.»
«آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد و آن را به صورت چشمه هايى در زمين وارد نمود، سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد كه رنگ‏هاى مختلف دارد بعد آن گياه، خشك مى شود به گونه اى كه آن را زرد و بى روح مى بينى سپس آن را در هم مى شكند و خرد مى كند؟! در اين مثال تذكرى است براى خردمندان (از ناپايدارى دنيا).»
در اين آيه شريفه هم «الوان» آمده است كه از گوناگونى و رنگانگى گياهان حكايت دارد و هم «مصفراً» كه نشان از زردى و خشكى گياه دارد. در كنار اين كلمه فعل يهيج نيز وجود دارد كه مى تواند مستقيماً با «مصفراً» مرتبط باشد. در پاورقى يكى از صفحات تفسير نمونه مطلبى بسيار ظريف و قابل تأمل در اين خصوص بيان شده است:
«يهيج از ماده هيجان در لغت به دو معنى آمده است. نخست خشك شدن و زرد شدن گياه و ديگر به معنى به حركت درآمدن و جوش و خروش برداشتن؛ ممكن است اين دو معنا به يك ريشه بازگردد. زيرا به هنگامى كه گياه خشك مى شود آماده جدايى و پراكندگى و هيجان مى‏گردد.»12
وقتى در بخش شرح علمى زرد نكاتى خاص بيان گردد احتمالاً ذهن، متوجه ارتباطى عجيب بين يهيج و مصفراً و در حقيقت بين هيجان و زردى خواهد شد.
5 - سوره مرسلات آيه 33
«كانّه جِمالَتٌ صُفر»
«گويى (در سرعت و كثرت) همچون شتران زرد رنگى هستند (كه به هر سو پراكنده مى شوند).»
اين آيه در ادامه آيات قبل همين سوره از توصيفات شراره هاى آتش دوزخ است. در باره اين تشبيه گفته هاى مختلفى وجود دارد. مجمع البيان از قول حسن و قتاده مى گويد:
«سياه‏تر از شتر نمى‏بينى مگر آنكه مايل به زردى باشد و براى همين، عرب، شترهاى سياه را صفراء ناميده» و بالاخره از قول جبايى بيان مى‏دارد: «آن از زرديست براى آنكه آتش زرد رنگ است.»13
در البرهان نيز گفته شده است كه معناى «صفر» در اين آيه، سياهى است. «قوله كأنه جمالت صفر أى سود»14 پيرامون اين آيه شريفه آنچه در عموم اقوال مفسّران، مشترك است و يا دست‏كم مورد انكار قرار نگرفته، شتاب، سرعت بسيار و جهندگى شعله‏هاى آتش است15 كه اين خصوصيات با رنگ زرد، همخوانى دارد.
شهيد پاك نژاد در كتاب خود وجه شبه ديگرى را براى آتش و شتر ذكر مى كند و آن گرماى آتش و پوست شتر مى باشد؛ چنانكه در آيه پنجم سوره مباركه انعام نيز چنين خاصيتى براى حيوانات ذكر شده است. «والأنعام خلقها لكم فيها دف‏ء و منافع و منها تأكلون» (نحل /5) او انتخاب رنگ زرد را براى بيان ويژگى موى شتر از معجزات قرآنى مى داند زيرا رنگ زرد جزو رنگ‏هاى گرم است.16 در بخش تقسيمات رنگ‏ها به اين نكته اشاره شد.
وجه شبه ديگرى كه براى آتش و شتر ذكر كرده اند؛ انتقامجويى آتش دوزخ و از طرفى كينه جو بودن شتر است كه شايد اينچنين نيز بين شتر زرد رنگ و آتش زرد پيوندى حاصل شود.17 رنگ زرد در روايات اسلامى از راه‏هاى گوناگون بيان شده است كه هر كدام، در جاى خود داراى اهميت است از جمله اينكه:
- زرد، رنگ نورى از نورهاى بهشت است؛ همچنين رنگ برگها و ميوه هاى درخت طوبى و نيز كاخ ابراهيم‏عليه السلام و آل او مى باشد. در جايى ديگر آمده است كه خداوند به حضرت موسى‏عليه السلام فرمود كه بيت المقدس را با حرير سپيد و زرد بيارايد؛ و باز در حديثى ديگر مى خوانيم كه حضرت على‏عليه السلام رنگ آسمان پنجم را طلايى معرفى مى كند.18
- در روايتى ديگر نقل شده است كه امام باقرعليه السلام كيسه اى زرد رنگ از جنس ديبا داشتند كه در آن تربت امام حسين‏عليه السلام قرار داشت.19 و باز امام باقرعليه السلام مى فرمايند: «ما در خانه لباس زرد مى پوشيم.»20 از طرفى پيچيدن نوزاد در پارچه زرد رنگ نهى شده است.21

زرد از نظر علم

در بين طول موجهاى مرئى، 550 تا 580 نانومتر، متعلق به رنگ زرد است.22 چنانكه قبلاً بيان شد، زرد روشن‏ترين رنگ است كه به صورت شادمانى ظاهر مى شود. از خواص روانشناسانه اين رنگ كه بر روى جسم نيز تأثير مى گذار موارد متعددى هست كه در لابلاى مطالب زير به آنها اشاره مى شود:
- چون طلا، رنگى زرد دارد گاهى خاصيت‏هاى طلا نيز به زرد نسبت داده مى شود، چنانكه آب طلا بر روى اجسام، توجه بيننده را به خود جلب مى نمايد. بنابراين مى توان زرد را رنگى جذاب و قابل توجه دانست. رنگ گنبد امامان معصوم‏عليهم السلام يا به كاربردن تعبيرى مانند دوران طلايى از همين مسئله ناشى مى شود.23
- درخشانى فراوان، بازتاب زياد، تسكين خاطر، ايجاد اميد، ايجاد زنده دلى، تأثير فراوان ولى زودگذر از مشخصات رنگ زرد است.
- هر جا ميل به رنگ زرد باشد، نشان تلاش براى يافتن راه خروج و فرار از دشوارى‏ها وجود دارد.
- زرد، رنگى گرم، ايده آل، محرك فكر، آرام كننده حالات عصبى مى باشد.
- اين رنگ با اندام حسى سيستم‏هاى عصبى سمپاتيك و پاراسمپاتيك ارتباط دارد.
- رنگ زرد با شكل هندسى مثلث كه اضلاع آن در تقابل و ستيز با يكديگرند داراى تناسب مى باشد.
- زرد، گريزاننده پشه و بسيارى از حشرات است.
- زرد، به دليل ارتباط خود با خورشيد نمادى از معرفت و دانايى است كه باعث كشف مجهولات مى شود.
- زرد، رنگى بدون عمق و برونگرا مى باشد.
- زرد، به عنوان رنگ جدايى و فراق نيز شناخته شده است.
- رنگ زرد را با شيوع بيمارى يرقان نسبت مى دهند.
- در چين، رنگ زرد، به عنوان درخشان‏ترين رنگ‏ها مخصوص لباس امپراطور بود و كسى حق پوشيدن آن را نداشت.
- رنگ زرد، از نظر ارتباط با عواطف، با تعجب، متناسب است.
- رنگ زرد، با جنب و جوش و حركت متناسب است.
- زرد، افزايش دهنده فشار خون، تنفس و ضربان است.
- اثر مهم زرد، پاك ساختن خون از ناخالصى هاست.
- رنگ زرد، نشان روشنى و نور است.
- زرد، بر روى قرمز بنفش، به شدت خودنمايى مى كند.24
پس از بيان اين خواص علمى سئوالات ديگرى مطرح مى شود كه پاسخ آنها به عهده مفسّران است:
1 - آيا مى توان بين خواصى چون ازدياد ضربان قلب، تنفس فشار خون و همچنين تحريك اعصاب بدن، احساس رفع مجهولات، تعجب، زودگذر بودن تأثيرات اميد بخشى، نور و روشنايى، درخشش بر روى رنگ سياه و قرمز، معرفت و دانايى و بعضى موارد ديگر با رنگ زرد گاو بنى اسرائيل و آن ماجراى مشهور ارتباطى قائل شد؟!
2 - آيا بين «فاقع» در آيه 69 سوره مباركه بقره و خاصيت زرد به عنوان روشن‏ترين و خالص‏ترين رنگ تناسبى وجود دارد؟!
3 - آيا بين ايجاد سرور و نشاط توسط زرد كه مورد تأييد دانشمندان غير مسلمان و محقق معاصر است با فرمايش قرآن كريم كه «تسرّ الناظرين» را بيان مى كند تناسبى وجود ندارد؟!
4 - آيا جنب و جوش درونى و ذاتى رنگ زرد با كلمه «يهيج» كه در آيه 21 سوره مباركه زمر همراه مصفراً بيان شده است ارتباطى دارد؟!

رنگ‏هاى سفيد و سياه

رنگ‏هاى مورد بحث ديگر سفيد و سياه مى باشند. چنانكه قبلاً بيان شد رنگ سفيد در 12 آيه قرآن كريم آمده است. كلمات قرآنى مربوط به اين رنگ، ابيضّت، تبيّض، أبيض، بيضاء، و بيض مى باشند. اولين كلمه مربوط به اين رنگ، أبيض است كه در سوره مباركه بقره قرار دارد. و اما رنگ سياه 7 بار و در 6 آيه قرآن كريم وجود دارد. در اين بين 3 مرتبه به صورت مشترك با رنگ سفيد و 3 مرتبه به گونه مستقل، مورد استفاده قرار گرفته است. واژه سياه در قرآن، شامل كلمات أسود، سوّدت، مسوّداً، مسودة و سود مى باشد. ترتيب قرار گيرى سفيد و سياه در آيات قرآن چنين است:
بقره آيه 187، آل عمران آيه 106، آل عمران آيه 107، اعراف آيه 108، يوسف آيه 84، نحل آيه 58، طه آيه 22، شعراء آيه 33، نمل آيه 12، قصص آيه 32، فاطر آيه 27، صافات آيه 46، صافات آيه 49، زمر آيه 60، زخرف آيه 17

شرح رنگ‏هاى سفيد و سياه در آيات

تفسير برخى از آيات مذكور به شرح زير مى باشد:
1 - سوره بقره آيه 187
«... وكلوا واشربوا حتّى يتبيّن لكم الخيط الابيض من الخيط الأسود من الفجر ثمّ اتمّوا الصّيام الى اللّيل ...»
«و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه (شب) براى شما آشكار گردد. سپس روزه را تا شب تكميل كنيد.»
سفيدى و سياهى، روشنى و تاريكى صبحگاهان است. در آيه شريفه اولين اشعه هاى ارسالى از طرف خورشيد به رنگ سفيد معرفى شده25 و سياهى نيز عدم وجود اين تشعشعات است. وقتى اولين سپيده صبح ظاهر مى شود مثل اين است كه پرده شب شكافته شده، از اين رو كلمه فجر به كار مى رود كه در اصل به معناى شكافتن است.
درباره رشته سپيد و سياه در صبح، چنين نيز گفته مى شود كه در پايان شب، ابتدا سپيدى كم رنگى به صورت عمودى در آسمان پديدار مى گردد. اين سپيدى را كه به دم روباه تشبيه كرده اند صبح كاذب است. پس از آن يك سپيدى شفاف به طور افقى و در امتداد افق ظاهر مى شود كه مانند رشته نخ سپيدى در كنار رشته شب سياه قرار دارد. اين وضعيت، صبح صادق و زمان آغاز روزه و نماز صبح است. در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم شخصى بنام عدى بن حاتم با استفاده از ظاهر آيه، ريسمان سياه و سپيدى را به دست گرفت تا هنگام مشخص شدن آنها از يكديگر، زمان نماز و روزه را تشخيص دهد. اين كار او باعث خنده پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم شد.26
2 - سوره آل عمران آيات 106 و 107
«يوم تبيضّ وجوه و تسودّ وجوهٌ فامّا الّذين اسودّت وجوههم أكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون و أمّا الّذين ابيضّت وجوههم ففى رحمة اللَّه هم فيها خالدون.»
«(آن عذاب عظيم) روزى خواهد بود كه چهره هايى سفيد، و چهره هايى سياه مى گردند اما آنهايى كه صورت‏هاى‏شان سياه شده به آنها گفته مى شود: آيا بعد از ايمان (و اخوت و برادرى در سايه آن) كافر شديد؟! پس بچشيد عذاب را، به سبب آنچه كفر مى ورزيديد! اما آنها كه چهره‏هايشان سفيد شده در رحمت خداوند خواهند بود، و جاودانه در آن مى‏مانند.»
سخن از قيامت و جدايى مردمان است كه با رنگ چهره‏هاى‏شان از هم متمايز مى شوند. چهره هاى سفيد، چهره هايى نورانى و چهره هاى سياه، چهره هايى تاريك و ظلمانى خواهند بود. در قيامت، روسفيدى و روسياهى دنيا كه شكلى مجازى دارد، به صورت حقيقى ظاهر مى شود. اين نور و ظلمت و سفيدى و سياهى بازتاب اعمال دنياست كه در قيامت تجلى مى يابد.27
3 - سوره اعراف آيه 108
«و نزعُ يده فاذا هى بيضاء للنّاظرين».
«و دست خود را (از گريبان) بيرون آورد؛ سفيد (و درخشان) براى بينندگان بود.»
در باره اين معجزه حضرت موسى‏عليه السلام آياتى ديگر از قرآن كريم نيز توضيحاتى داده است.28 سپيدى دست حضرت موسى‏عليه السلام آنچنان بود كه معجزه محسوب مى شد و قطعاً معجزه به عنوان امرى خارق العاده بسيار چشمگير است.
در قرآن كريم مستقيماً از درخشش دست صحبتى به ميان نمى آيد ولى در باره سپيدى به صورت خاص توضيح داده مى شود. با اين حال رواياتى به نورانى بودن دست نيز اشاره مى كنند. طبق اين روايات، سپيدى دست حضرت موسى‏عليه السلام همراه با نورافكنى و خيره كنندگى چشمها بود چنانكه نورالثقلين، به نقل از جوامع الجامع، حديثى از معصوم‏عليهم السلام را چنين بيان مى كند:
«فأخرج يده من مدرعته بيضاء لها شعاع كشعاع الشمس يغشى البصر»29
در بين دو معجزه مشهور حضرت موسى يعنى اژدها شدن عصا و دست نورانى، يكى مظهر بيم و مناسب انذار و ديگرى مظهر اميد و مناسب براى بشارت و نشانه اى از رحمت مى باشد.30
4 - سوره يوسف آيه 84
«و تولّى عنهم و قال يا أسفى على يوسف و ابيضّت عيناه من الحزن فهو كظيم.»
«و از آنها روى برگرداند و گفت: وا اسفا! بر يوسف! و چشمان او از اندوه سفيد شد، اما خشم خود را فرو مى‏برد، (و هرگز كفران نمى‏كرد.)»
منظور از سفيد شدن چشم، سفيد شدن سياهى چشم است و وقتى سياهى، سفيد شود، چشم نمى بيند، پس در اينجا سفيدى با نابينايى مساوى است.31
5 - سوره نحل آيه 58
«و اذا بشّر أحدهم بالانثى ظلّ وجهه مُسوداً و هو كظيم»
«در حالى كه هرگاه به يكى از آنها بشارت دهند دخترى نصيب تو شده صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مى شود و مملو از خشم مى‏گردد.»
سياه شدن روى، در اين آيه، كنايه‏اى است از خشمگين شدن؛32 چنانكه وقتى فردى خشمگين مى شود و رگهاى او متورم مى گردد چهره اش حالت كبودى و تيرگى پيدا مى كند ولى نكته اى كه قابل تأمل است اينكه در آيه شريفه از سياهى چهره ياد مى كند و خشم را همراه با اين تيرگى توصيف مى نمايد. خشمى كه از روى جهالت و انديشه هاى غلط است.
6 - سوره صافات آيه 46
«بيضاءَ لذّةٍ للشّاربين»
«شرابى سفيد و درخشنده و لذت بخش براى نوشندگان»
يكى از نعمت‏هاى بهشتى، نوشيدنى‏هاى گواراست كه در وصف آن سفيدى نيز به كار رفته است.
نوشيدنى بهشتيان، شرابى پاك، خالى از رنگ‏هاى شيطانى، سفيد و شفاف است؛ البته بعضى از مفسّران، بيضاء را رنگ ظرف اين نوشيدنى دانسته‏اند گر چه با توجه به «لذة للشاربين» به نظر مى رسد كه سپيدى، وصف شراب بهشتى است.33
7 - سوره صافات آيه 49
«كانهنّ بيض مكنون »
«گويى (از لطافت و سفيدى) همچون تخم مرغهايى هستند كه (در زير بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسان هرگز آنان را لمس نكرده است.)»
آيه شريفه، توصيف همسران بهشتى است كه چهره اى سپيد دارند.
«بيض جمع بيضه به معنى تخم مرغ است و مكنون، از ماده كنّ به معنى پوشيده و مستور است.»34
بعضى مفسّران تشبيه به كار رفته را به پوسته تخم مرغ تازه جدا شده كه هنوز دست هيچ انسانى به آن نرسيده است نسبت مى دهند و برخى ديگر اين تشبيه را به سفيده درون تخم مرغ پس از پخته شدن مربوط مى دانند زيرا آن سفيده علاوه بر رنگ خود؛ لطافت و نرمى خاصى نيز دارد.35 به هر حال در اين آيه، چهره همسران بهشتى با رنگ سپيد توصيف مى شود.
بعضى از روايات نيز رنگ سفيد را در موردى بسيار مثبت و نيكو به كار مى برند از جمله چهره پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم، آب چشمه زندگى، اعمال صالح، دستار و جامه فرشتگان، جامه امام زمان‏عليه السلام، دروازه شكر در بهشت، دين اسلام، علم و دانش الهى، زينتهاى بهشتى و لباسهاى پيامبران، همه به رنگ سفيد بيان شده اند.36
رنگ سپيد، رنگ لباس احرام است، و رنگى كه براى مقربان حريم امن الهى انتخاب مى شود، قطعاً حكمتهاى بسيارى دارد. شايد بتوان بعضى از ويژگى‏هاى اين رنگ را در لباس احرام، وجود رنگ در عين بيرنگى، يكدستى، صفا، پاكى و بالاخره شباهت به آنچه در بعثت روز قيامت اتفاق مى افتد به شمار آورد.
در روايات پيرامون لباس سفيد نيز دستوراتى داده شده است كه بعضى از آنها چنين مى باشند:
- «جامه هاى سپيد بپوشيد كه آن از بهترين جامه هاى شماست. مردگان خود را نيز در پارچه سفيد كفن كنيد.»37 در جايى ديگر آمده است كه «امام صادق فرمود: رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم شب كلاهى كه سفيد راه راه بود به سر مى نهاد.»38
پوشيدن رنگ سياه نيز در روايات مورد بررسى قرار گرفته است كه بعضى از آنها را بيان مى نمائيم:
- «نبى اكرم فرمودند: رنگ سياه در جامه بد است مگر در سه چيز: عمامه، موزه، و ردا.
- آن حضرت عباى سياه رنگى داشت كه به كسى بخشيد. ام سلمه گفته: پدر و مادرم فدايت! آن عباى سياه چه شد؟ فرمود: آن را (به برهنه اى) پوشاندم. ام سلمه گفت: هرگز چيزى زيباتر از سفيدى شما بر سياهى آن عبا نديدم.
- روايت است كه آن حضرت، عمامه سياهى داشت كه به سر مى بست و با آن نماز مى خواند.
- امام صادق‏عليه السلام فرمود: پوشيدن كفش سياه و نعلين زرد از سنت است.
- رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در روز فتح مكه با عمامه سياهى كه بر سر بسته بود وارد مكه معظمه شد.»39

سفيد و سياه از نظر علم

هرگاه امواج باز تابيده به چشم، حاوى طول موج تمام رنگ‏هاى اصلى با درصدى مشخص باشد، چشمان ما رنگ يا نور سفيد را خواهد ديد، و برعكس زمانى كه از جسمى بازتابى به چشم نرسد، آن جسم به رنگ سياه ديده خواهد شد. در اينجا ابتدا مواردى در باره سفيد و سپس خواصى از سياه بيان خواهد شد:
- سفيد، رنگى مليح و براق است كه به دليل روشن بودن، مايه خوشحالى نيز مى باشد.
- سفيد، مانند صفحه خالى است كه بايد داستانى روى آن نوشت، و سياه، نقطه پايان است.
- سفيد، به معنى بله است.
- سفيد، باكتريها را فرارى مى‏دهد. اين مسئله در يك بيمارى وبا در شمال آفريقا كه ارتباط آنجا را با ساير كشورها قطع كرد، تجربه شد. در آن زمان پزشكان اعلام كردند كه فقط باكتهاى سفيد دريافتى از جاهاى ديگر را مى پذيرند.
- سفيد، از آلرژى و مسموميت جلوگيرى مى كند.
- سفيد، به دليل آشكار كردن هر آلودگى باعث مى شود كه انسان، بهداشت را رعايت كند.
- سفيد، نماد پاكى، بى گناهى، صلح، سادگى، بيرنگى، نور، عقل و تدبير، بريدن از تعلقات، خوش خلقى و سرزنده بودن است.
- رنگ سفيد اگر در كنار رنگ طلايى قرار گيرد نشان اشرافيت است.
- در ميان حشرات، زنبورها نسبت به رنگ سفيد علاقه اى ندارند.
- سفيد، به دليل ارزش بالا، براى گرانبها جلوه دادن محصولات آرايشى و عطرها در بسته بندى مورد استفاده قرار مى گيرد. ضمناً محصولات بهداشتى و لوازم خانگى نيز به خاطر القاى مفهوم پاكى موجود در آن از اين مسئله برخوردارند.
- به دليل بازتاب شديد نور توسط سفيد، اين رنگ براى مخزن هاى بزرگ بنزين استفاده مى شود. با رنگ سفيد، تبخير بنزين حدود يك سوم، كمتر از زمانى است كه رنگ‏هاى ديگر استفاده شوند.
- بازتاب زياد نور به وسيله رنگ سفيد و همچنين بهداشتى بودن آن، اين رنگ را براى لباس مناسب مى سازد.
- ويژگى خاص رنگ سفيد كه عمق را بيشتر نشان مى دهد باعث استفاده از آن در معمارى است كه به اين وسيله سقفها بلندتر به نظر مى آيند.
- سياه، رنگى افسرده كننده و غلط انداز است.
- سياه، ايجاد ابهت مى كند. ابومسلم خراسانى كه عليه امويان قيام كرد؛ هر روز به سپاهيان دستور پوشيدن لباس و پرچمى مى داد، تا اينكه روزى همه لشكر سياه پوشيدند. در اين حال او ابهت سربازانش را بيشتر ديد و همان رنگ را براى آنان انتخاب كرد تا به دل دشمن بيم افكند.
- سياه، در مقابل سفيد به معنى نه گفتن مى باشد.
- سياه، گاهى ايجاد تهوع مى كند.
- سياه، مى تواند رنگى اشرافى، داراى اقتدار و بزرگى نيز باشد مخصوصاً وقتى با طلايى همراه مى شود.
- سياه، رنگى وزين و مورد پسند سياستمداران است.
- سياه، داراى سرّ و راز است.40
هر چند سياه در مقابل سفيد، منفى جلوه مى كند ولى اين قضيه عموميت ندارد. وقتى به شب مى انديشيم آنچه به ذهن مى آيد، سياهى است و اين سياهى، گاهى بسيار زيباست. دل شب مأمن زمزمه مردان خداست. تا سياهى نباشد سفيدى ارزش خود را چگونه نمود بخشد؟
نكته‏اى كه در باره تضاد بين سياه و سفيد وجود دارد، مسئله كنتراست رنگ‏هاست. همانطور كه دو رنگ مكمل مانند قرمز و سبز در كنار هم جلوه مى يابند سفيد و سياه نيز در كنار هم خودنمايى مى كنند. يك خال سياه در چهره اى سفيد، مايه شعر شاعران مى شود، و يا پرده سياه كعبه در بين سپيدى احرام حاجيان، هر كسى را مسحور خود مى كند و ابهت و اقتدار و رمز و رازى عجيب را به نمايش مى گذارد؛ نه آنكه رنگ پرده بايد سياه باشد، ولى حالا كه هست، بسيار نيكوست مخصوصاً نوشته‏هاى طلايى روى آن و همچنين ناودان طلا، جلوه اى خاص دارد زيرا در دنياى رنگ‏ها، زرد روى سياه، برجسته ترين رنگ محسوب مى شود. از طرفى سياهى، خاصيت پوشندگى دارد همچنانكه سياهى شب همه چيز را مى پوشاند؛ از اين خاصيت سياه مى توان فهميد كه چرا لباس بلند كه سراسر بدن را در بر مى‏گيرد، در احاديث، مكروه دانسته نشده است. شايد همين مسئله است كه چادر را براى زن به برترين حجاب تبديل مى نمايد. با تمام اين توصيفات، رنگ سياه نيز در جاى خود عزتى مى يابد، به شرط آنكه يار سفيدى و پاكى باشد.

 

پی نوشت‌ها:

1 - ر.ك. جوهانز، ايتن، كتاب رنگ، /124-126
2 - ر.ك. همان، /162-165 و /56 و نيز ادموند بورك، فلدمن، تنوع و تجارب تجسمى، ترجمه، شرح و نگارش پرويز مرزبان، چاپ اول، انتشارات سروش، 58/ 1378.
3 - ر.ك. راغب، مفردات، /487
4 - ر.ك. سيوطى، جلال‏الدين، الدر المنثور، 78/1
5 - ر.ك. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 302/1
6 - ر.ك. طباطبايى، محمد حسين، الميزان، 310/1
7 - ر.ك. ابن منظور، لسان العرب، 255/8
8 - الحويزى، نورالثقلين، 89/1
9 - ر.ك. بحرانى، هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، 245/1 و نيز حرّ عاملى، وسايل الشيعه، مؤسسه آل‏البيت، قم، 1409 ه.ق. 68-70/5
10 - ميبدى، رشيدالدين، كشف الاسرار، 229-230/1
11 - ر.ك. تفسير نمونه، 474/16
12 - همان، 423/19
13 - طبرسى، محمد فضل بن الحسن، مجمع البيان، 210/26
14 - تفسير البرهان، 417/5
15 - ر.ك. تفسير نمونه، 419/25
16 - ر.ك. پاك‏نژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، 40/18
17 - ر.ك. ابوطالبى، الهه، بررسى مفاهيم نمادين رنگ‏ها، /75
18 - همان.
19 - ر.ك. وسايل الشيعه، 366/5
20 - طباطبايى، سيد محمد حسين، سنن النبى‏صلى الله عليه وآله وسلم، ترجمه حسين استاد ولى، چاپ چهارم، انتشارات پيام آزادى، 75/ 1382
21 - ر.ك. وسايل الشيعه، 410/21
22 - ر.ك. جوهانز، ايتن، كتاب رنگ، /59
23 - ر.ك. محدثى، جواد، هنر در قلمرو مكتب، /212
24 - ر.ك. رضا، پاك‏نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، 190/5 و نيز ماكس، لوشر، روانشناسى رنگ‏ها، /19-20 و 90-97 و نيز ژرارد، اد، رنگ‏ها براى سلامتى شما، /49 و نيز جوهانز، ايتن، كتاب رنگ، /210-212
25 - ر.ك. پاك‏نژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، 144/18
26 - ر.ك. تفسير نمونه، 653-654/1
27 - ر.ك. همان، 45/3 و نيز 517-518/9
28 - طه: 22 و القصص: 32 و الشعراء: 33
29 - تفسير نورالثقلين، 375/3
30 - ر.ك. تفسير نمونه، 216/5
31 - ر.ك. الميزان، 318/11
32 - ر.ك. همان، 400/12
33 - ر.ك. تفسير نمونه، 54/19
34 - همان، 56-57/19
35 - ر.ك. همان
36 - ر.ك. ابوطالبى، الهه، بررسى مفاهيم نمادين رنگ‏ها، /46-47
37 - محمد، محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، ترجمه حميد رضا شيخى، چاپ چهارم، دارالحديث، قم، 5284/11 1383.
38 - طباطبايى، سيد محمد حسين، سنن النبى‏صلى الله عليه وآله وسلم، ترجمه حسين استاد ولى، ملحقات
39 - همان، /70-75
40 - ر.ك. رضا، پاك‏نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، 185-191/5 و 151 - 152/18 و نيز ماكس، لوشر، روانشناسى رنگ‏ها، /97 و نيز الهه، ابوطالبى، بررسى مفاهيم نمادين رنگ‏ها، /28 و /24 - 54 و /188 - 189 و نيز جواد، محدثى، هنر در قلمرو مكتب، /21
جمعه 31 شهریور 1391  11:43 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پژوهشى پيرامون رنگ در اسلام

پژوهشى پيرامون رنگ در اسلام

محمد اصغرى نژاد
*آثار روانى رنگ سياه

از آن جايى كه رنگ سياه ممكن است باعث تهوع شود، از به كارگيرى آن در هواپيما و كشتى خوددارى مى كنند.[107] برخى گويند كه رنگ سياه، رنگ سبك و غلط اندازى است.[108] اما در مقابل، برخى بر اين باورند كه جلوه و ابهت رنگ سياه از ديگر رنگ ها بيشتر است.
گويند نخستين بار ابومسلم خراسانى به اين مسأله پى برد. وى هر روز از لشكرش كه لباس و پرچمى به يكى از رنگ ها چون سبز و زرد داشتند، سان مى ديد و سرانجام رنگ سياه را براى ايجاد اضطراب در دشمن برگزيد.[109] از آن زمان به بعد به سپاه ابومسلم خراسانى، سياه جامگان مى گفتند.
آنچه مسلم است اين كه رنگ سياه، حالت حزن و افسردگى در انسان ايجاد مى كند و با شادى و انبساط خاطر، تناسبى ندارد. از همين رو است كه در عزادارى ها از اين رنگ استفاده مى كنند.
در صورتى كه تعادل روحى انسان برقرار نباشد، ممكن است رنگ سياه زمينه خودكشى را در فرد ايجاد كند. طبق تجربه اى وقتى رنگ پلى را كه به رنگ سياه يا تيره بود و به روى آن زياد خودكشى صورت مى گرفت، به سبز تغيير دادند، آمار خودكشى ها به 3/1 تقليل پيدا كرد. رنگ سياه آثار روانى مخرب ديگرى هم دارد.
براساس گزارشى وقتى صندوق هايى را كه به رنگ هاى روشن و سبز و تيره از جمله سياه بود، بين كارگران تقسيم كردند، حاملان صندوق هاى تيره و سياه از درد كمر و كليه شكايت داشتند.[110]

* پوشش هاى رنگى

طبيعت، آميخته و جلوه اى از رنگ هاى بسيار متنوع و گوناگون اشيا و گياهان و جانوران است كه خداوند رحمان در اختيار انسان قرار داده و استفاده از اين نعمت ها را روا دانسته است.
به نظر مى رسد كه اسلام در وهله اول در مورد بهره گيرى از تمامى رنگ هاى طبيعى ـ حتى سياه ـ نظر مثبت دارد و حكم به حرمت و يا كراهت استفاده از هيچ رنگى را صادر نكرده است، مگر در موارد ذيل:
1ـ اگر رنگى مخصوص و يا تركيبى از دو يا چند رنگ به سبك و فرمى خاص، شعار و علامت دشمنان اسلام و يا گروهى از آنان ـ گرچه در مقطعى از زمان باشد ـ تا وقتى كه آن رنگ و يا تركيب مخصوص به عنوان ويژگى آن گروه است، استفاده از آن جايز نيست. براى مثال در روايتى مى بينيم كه امام على ـ عليه السلام ـ استفاده از پوشش سياه را به اين دليل كه لباس فرعون بوده، نهى فرموده است.[111]
2ـ اگر كسى با استفاده از رنگ و يا تركيب خاصى از رنگ ها و علامت ها خود را انگشت نماى ديگران كند و به اصطلاح اقدام به پوشيدن لباس شهرت نمايد، دچار عمل حرام شده و بايستى از آن دورى ورزد.
3ـ برخى از رنگ ها اثر روحى و روانى نامطلوبى بر انسان ـ گرچه در مقطع و يا مقاطع خاصى از زمان ـ و يا بر اعمال عبادى او مى گذارند كه بشر ممكن است از فلسفه و حكمت آن ها بى اطلاع باشد. براى نمونه استفاده از لباس سياه در نماز و اعمال حج و عمره اين گونه است. هم چنين پوشيدن لباس زرد و زعفرانى، بلكه به طور كلى لباس هاى رنگى در نماز، خوشايند نيست و كراهت دارد.[112]
4ـ رعايت شؤون اجتماعى اسلام و عرف مذهبى ايجاب مى كند كه انسان از پوشيدن لباس هاى رنگينى كه سَبُك و زننده محسوب مى شوند، اجتناب نمايد و براى هر جايى پوشش خاصى داشته باشد و از هر نوع لباس زيبايى در انظار عمومى بهره نبرد.
در روايتى از امام صادق ـ عليه السلام ـ خطاب به عبيد بن زياد آمده است:
"اياك ان تزين الا فى احسن زىّ قومك"[113]
"خود را تزيين مكن جز به مثابه و فرم كسانى كه با آنان زندگى مى كنى."
در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است:
"خيرُ لِباسِ كلِ زمان لباسُ اَهْلِهِ"[114]
"بهترين پوشش در هر عصرى، لباس مردم همان زمان است."
لازم به توضيح نيست كه فرموده امام در صورتى است كه فرهنگ و نحوه پوشش مردم متأثر از فرهنگ بيگانه و يا با بى توجهى به عرف اصيل آن جامعه نباشد; چون در آن صورت شامل گفته ايشان نمى شود.
علامه مامقانى در اين زمينه گويد:
"آنچه از پاره اى از روايات استفاده مى شود، اين است كه بهترين و زيباترين لباس از لحاظ جنس و ويژگى، آن است كه به سان لباس هايى كه ميان متدينين متعارف است، باشد. و شايسته ترين لباس هر دوره، پوشش مردم آن عصر است."[115]
بنابراين انسان متعهد بايد از عرف زمان و مكانى كه در آن زيست مى كند، پيروى كند و در كيفيت تزيين و رنگ لباس هاى خود با توجه به متعارف گام بردارد. از همين روست كه در برخى از عرف ها و حتى برخى از دوره ها بعضى از لباس هاى رنگى، شايسته است، اما در جوامع و يا اعصار ديگر همان لباس ها را سبك و دور از شأن يك مسلمان به شمار مى آورند. حتى مى بينيم در يك زمان و بين متدينين، استفاده از لباسى يا رنگى مخصوص را براى محيط خانه و يا محيط كار، مناسب مى دانند، اما براى خيابان و مجامع عمومى نه.
در روايتى در مورد مسأله اخير از امام باقر ـ عليه السلام ـ آمده است:
"كنا نلبس المعصفر فى البيت."[116]
"ما لباس زرد رنگ را در منزل مى پوشيم."

1- پوشش زرد در روايات

در روايات اسلامى به استفاده از پوشش هاى زرد توصيه و ترغيب و بهره گيرى از آن ها بلامانع دانسته شده است. در روايتى امام باقر ـ عليه السلام ـ فرموده است: "ما لباس هاى زرد رنگ و گلگون مى پوشيم."[117]
در حديث ديگرى محمد بن مسلم از امام باقر يا امام صادق ـ عليهماالسلام ـ نقل كرده كه امام فرمود: "در پوشيدن لباس زرد اشكالى وجود ندارد."[118]
در حديث ديگرى آمده كه ابى الجارود گويد: "امام باقر ـ عليه السلام ـ لباس زرد رنگ مى پوشيد."[119]
در روايت ديگرى آمده كه امام كاظم هنگامى كه پدر گرامى اش در قيد حيات بود، لباسى زرد رنگ به تن شريف اش داشت.[120]
در برخى روايات استفاده از لباس زرد تنها در محل خانه مناسب دانسته شده است. امام باقر ـ عليه السلام ـ در اين باره فرموده است: "ما لباس زرد را در منزل مى پوشيم."[121]
البته در برخى از روايات مى بينيم كه حتى اهل بيت عصمت هم در خارج از منزل از پوشش هاى زرد رنگ استفاده مى كرده اند. زراره گويد: ديدم امام باقر ـ عليه السلام ـ در حالى كه جُبّه و عمامه و ردايى زرد رنگ بر تن داشت از منزل خارج شد.[122]
همان گونه كه از اهل بيت عصمت نقل شده، بهترين پوشش هر عصرى لباس مردم همان زمان است. اگر مى بينيم كه اهل بيت عصمت هم از لباس هاى زرد بهره مى گرفته اند، شايد به اين دليل بوده كه در آن عصر، عرف، چنين پوششى را دور از شأن افراد متشخص نمى دانسته است.
برخى از فقها استفاده از لباس زرد را در غير عروسى، مكروه دانسته اند.[123]
در مجموع مى توان نتيجه گرفت كه استفاده از رنگ زرد دست كم در برخى از موارد مجاز بلكه ترغيب و به غير از لباس، در مورد نعلين، رنگ زرد توصيه شده است.
در حديثى آمده است كه امام صادق ـ عليه السلام ـ به يكى از اصحابش كه نعلين سياه پوشيده بود فرمود:
"تو را به نعلين سياه چه كار! مگر نمى دانى كه براى چشم زيان دارد و در مردانگى سستى ايجاد مى كند؟!"[124]
در حديث ديگرى حنان بن سدير گويد: به محضر امام صادق ـ عليه السلام ـ مشرف شدم. نعلينم سياه رنگ بود. امام به محض ديدن آن ها فرمود: حنان، تو را به نعلين سياه چه كار! مگر نمى دانى كه سه خصوصيت بد دارد: چشم را ضعيف و مردانگى را سست مى نمايد و غم بار است؟! حنان پرسيد: پس چه نعلينى بپوشم؟ امام ـ عليه السلام ـ فرمود: نعلين زرد كه سه ويژگى نيكو دارد: چشم را روشنى مى بخشد و اندوه را مى زدايد و به مردانگى قوام مى بخشد و با اين همه از جمله پوشش هاى انبياست.[125]

2- پوشش قرمز در اسلام

از ديدگاه اسلام، استفاده از پوشش هاى قرمز در اصل، اشكالى ندارد، مگر آن كه عرف به دليلى آن را ناپسند شمارد; مثلاً ـ چونان امروزه ـ استفاده از اين رنگ را در لباس هاى رو در ملأ عام سبك يا زننده و تحريك آميز انگارد. در اين صورت حكم جواز به كراهت يا حرمت تغيير مى كند.
در حديثى از امام صادق ـ عليه السلام ـ به حكم اوليه و برخى از احكام ثانويه استفاده از پوشش هاى قرمز و كلاً پوشش ها اشاره شده است.
ايشان فرموده اند: اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ فرمود:
"رسول خدا ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ مرا از پوشيدن لباسى كه باعث انگشت نما شدن و شهرت در ميان مردم باشد، نهى كرد. اما من نمى گويم كه ايشان شما را از پوشيدن لباسى كه قرمز سير است، بازداشته است."[126]
چنان كه ملاحظه مى شود، در استفاده از رنگ قرمز تقريباً قيد و شرطى وجود ندارد، از اين رو مى توان با توجه به اين حديث گفت كه جز در مورد استثنا شده[127] استفاده از رنگ قرمز براى مردان و زنان حتى در ملأ عام هم اشكالى ندارد. اما چون در روايات ديگر به هم سويى و رعايت عرف تأكيد گرديده و بهترين لباس ها، لباس هاى اهل زمان بازگو شده، مشخص مى شود كه در استفاده از رنگ قرمز، قيود عارضى بايد در نظر گرفته شود.
در روايتى آمده كه شخصى به نام حكم بن عقبه خدمت حضرت باقر ـ عليه السلام ـ رسيد و ديد ايشان لباسى به رنگ سرخ تيره به تن شريفش دارد.
امام باقر ـ عليه السلام ـ پرسيد: نظرت درباره اين لباس چيست؟ حكم گفت: درباره لباسى كه شما پوشيده ايد، چه مى توانم بگويم، اما جوانان شوخ طبع وقتى چنين لباسى مى پوشند، بر آنان خرده مى گيريم. امام فرمود: چه كسى زينت هاى خداوند را حرام كرده است؟!
سپس فرمود: اما من به اين علت آن را پوشيده ام كه تازه دامادم.[128]
در روايت ديگرى نظير آن مى بينيم كه وقتى يكى از اصحاب به نام مالك بن اعين به حضور امام باقر ـ عليه السلام ـ شرفياب شد، ديد ايشان لباسى به رنگ سرخ تيره به تن شريف اش دارد. اين منظره او را شگفت زده كرد و در پى آن لبخندى زد.
امام كه متوجه او شد، فرمود: مى دانم براى چه مى خندى، براى اين تن پوش مى خندى. ثقيفه[129] مرا به پوشيدن آن مجبور ساخته و چون من به او علاقه مندم نمى خواستم ناراحتش كنم. مالك گويد: سپس امام فرمود: اما ما با آن نماز نمى خوانيم و شما نيز در تن پوش سرخ تيره نماز به جا نياوريد.[130]
براساس خبرى، اصحاب پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ زنان خويش را از پوشيدن كفش هاى قرمز و حتى زرد باز مى داشتند; زيرا معتقد بودند كه از زينت هاى آل فرعون است.[131] اما در مجالس خصوصى و در بين خانواده ها نه تنها مردان كه زنان و دختران هم مجازند از پوشش قرمز به تناسب حال خويش بهره بگيرند. شايد مؤيد اين نظر، روايتى باشد كه در آن، حضرت باقر ـ عليه السلام ـ فرمود: ما لباس هاى قرمز و زرد مى پوشيم.[132]
اين در حالى است كه جمعى از فقها بهتر و شايسته تر دانسته اند كه استفاده از هر نوع پوشش رنگى در نماز ترك گردد.[133] و برخى استفاده از پوشش قرمز را در هر حالى جز زمان عروسى مكروه دانسته اند.[134]
شيخ يوسف بحرانى در مورد جواز استفاده از لباس هاى رنگين از جمله رنگ قرمز با توجه به روايات و سيره ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ گفته است: پوشيدن لباس هايى كه به رنگ قرمز سير و زرد سير و زعفرانى و كلاً رنگ هاى تند است، در غير نماز جايز است و تعدادى از روايت ها اشاره دارد كه ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ در مواردى كه اظهار زينت پسنديده و مستحب است، چنين لباس هايى پوشيده اند.
روايت مالك بن اعين بن اين مطلب اشاره دارد.[135] نيز تعدادى از اين دست احاديث را كلينى در كتاب زينت و لباس كافى آورده است.[136]

3- پوشش سبز

در اسلام از رنگ سبز تعريف و تمجيد شده است. برخى از فقيهان در ترتيب درجه رنگ لباس از نظر خوبى گفته اند: بهترين رنگ ها در لباس، سفيد و بعد از آن زرد و سپس سبز و بعد از آن سرخ ملايم و كبود و عدسى است. امّا سرخ تيره مكروه است ـ به ويژه ـ در نماز و پوشيدن لباس سياه كراهت شديد دارد.[137]
در خبرى آمده است كه رسول خدا ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ قبايى از سندس داشت. وقتى آن را مى پوشيد رنگ سبزش به همراه سپيدى رنگ آن حضرت، به وى جلوه خاصى مى بخشيد. هم چنين نقل شده كه آن حضرت لباس سبز را دوست مى داشت.[138]
نيز از ابوالعلاء روايت شده كه گفت: ديدم امام صادق ـ عليه السلام ـ در حال احرام بُردى سبز به تن داشت. مرحوم مجلسى در مرآة العقول بعد از نقل روايت فوق گويد: اين عمل امام دلالت بر عدم كراهت، و جواز احرام در رنگ سبز در صورتى كه لباس احرام بُرد باشد، مى كند. شايد هم براى بيان اصل جواز باشد.[139]
در حديث ديگرى است كه امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ حضرت خضر را در حالى كه دو برد سبز به تن داشت، مشاهده كرد.[140]
در حديث جالب ديگر درباره ماجراى ولادت باشكوه حضرت حجت ـ عليه السلام ـ از زبان حكيمه خاتون آمده است: امام حسن عسكرى ـ عليه السلام ـ شخصى را با پيغامى نزد من فرستاد كه اى عمه! امشب روزه ات را نزد من افطار كن كه شب نيمه شعبان است و نزديك است در همين شب فرزندى كه كريم است نزد خداى عز و جل و حجت اوست بر مردم ... متولد شود.
جناب حكيمه گويد: وقتى روز سوم ]از وقتى كه حضرت حجت ـ عليه السلام ـ متولد گشت، [شد، شوقم به ديدن ولى الله افزون گرديد. لذا براى بازديد رفتم به حضور ايشان. اول به حجره اى كه نرجس خاتون بود، رفتم ... پس سلام كردم بر او و سپس متوجه جانبى از حجره شدم كه گهواره اى در آن جا بود. ديدم روى آن پوششى سبز رنگ است. رفتم به سوى آن گهواره، پوشش سبز رنگ را كنار زدم، ديدم كه ولى الله به پشت خوابيده، نه پاهايش را بسته اند و نه دست هاى مباركش را. چشم هاى خود را گشود و خنديد و با من با انگشتان خويش راز گفت. آن جناب را برداشتم و نزديك دهان خود آوردم كه ببوسم، بوى خوشى كه تا آن زمان نظيرش را استشمام نكرده بودم، به مشامم رسيد. در آن حال امام حسن عسكرى ـ عليه السلام ـ فرمود: اى عمه! كودكم را بياور ... .[141]
چنان كه ملاحظه مى شود پوشش حضرت حجت ـ عليه السلام ـ و يا گهواره ايشان سبز رنگ بوده است.
نكته پايانى آن كه گرچه رنگ سبز، رنگ پسنديده و نيكويى است ولى برخى فقها استفاده از هر لباس رنگينى را در نماز مكروه و ناشايسته دانسته اند.[142]

4- پوشش سفيد

بى شك بهترين رنگ لباس در اسلام، رنگ سفيد است. امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمود: پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ فرموده است:
"هيچ رنگى در لباس هايتان بهتر از سفيد نيست. از چنين لباسى استفاده و مردگان خويش را با پوشش سفيد كفن كنيد."[143]
نيز نقل شده كه بيشتر لباس هاى پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ به رنگ سفيد بود.[144]
پوشيدن لباس سفيد در نماز استحباب دارد;[145] بلكه در هر حال استفاده از چنين لباسى سنت است.[146] البته اگر عرف جامعه استفاده از پوشش سفيد را براى مثلاً بانوان و دختران در انظار عمومى نادرست بداند، بهره بردارى از آن صحيح نخواهد بود.

5- پوشش سياه

در روايات اسلامى در غالب موارد استفاده از پوشش هاى سياه نهى شده است. در روايتى آمده است كه از جمله تعاليم امام على ـ عليه السلام ـ به يارانش اين بود: لباس سياه مپوشيد چرا كه پوشش فرعون بود.[147] در خبر ديگرى آمده كه رسول ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ استفاده از رنگ سياه را در پوشش ها ناخوش داشت.[148]
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرموده است: خداوند به پيامبرى از انبيا وحى كرد كه به مؤمنان بگو: لباس هاى دشمنانم را مپوشيد و خوردنى هاى آن ها را نخوريد و راه هايى را كه آنان مى پيمايند، طى نكنيد كه دشمنم مى شويد، چنان كه آنان هستند.
شيخ صدوق بعد از نقل اين خبر مى نويسد: مقصود امام از لباس هاى دشمنان خدا، لباس سياه است.[149] البته چون در آن زمان شعار و رنگ لباس عباسيان سياه بود، چنين لباسى لباس دشمنان خدا به شمار مى آمده است.
در تعدادى از روايات، پوشش سياه به اين دليل كه لباس اهل جهنم و زىّ عباسيان بوده، مكروه اعلام شده است.[150] اما در اين دوران كه رنگ سياه خصوصيت آن زمان را ندارد، چنين پوششى، لباس دشمنان خدا نيست.
آيت الله شيرازى در اين باره گويد: استفاده از لباس سياه به اين دليل كه در عصر حكومت عباسيان شعار آنان بوده، مكروه اعلام شده بود. اما در اين زمان اگر اين رنگ ديگر اين ويژگى را نداشته باشد، پوشيدنش هم كراهتى نخواهد داشت و از جمله لباس هاى دشمنان خدا به شمار نمى آيد.[151]
بايد توجه داشت كه در هر عصرى، شباهت داشتن به كفار و مشركان تفاوت مى كند و چه بسا در دوره اى استفاده از رنگى خاص و يا فرمى مخصوص از مصاديق شباهت به دشمنان خدا باشد و در عصرى ديگر نباشد.

پوشش سياه در هنگام نماز

استفاده از پوشش سياه در هنگام خواندن نماز مكروه است[152] و در اين حكم، تفاوتى ميان زن و مرد وجود ندارد.[153] حتى استفاده از شب كلاه سياه هم در نماز نامطلوب است.
روايت است كه شخصى از امام صادق ـ عليه السلام ـ پرسيد: آيا مى توانم با شب كلاه سياه نماز بخوانم؟ حضرت فرمود: خير، زيرا سياه، رنگ لباس دوزخيان است![154] حتى برخى از فقها گفته اند كه استفاده از شب كلاه سياه كراهت شديد دارد.[155]

پوشش سياه در اعمال حج و عمره

بهره گيرى از رنگ سياه در لباس احرام خوشايند نيست. حسين بن مختار گويد: از امام صادق ـ عليه السلام ـ در مورد احرام در پوشش مشكى پرسش كردم. حضرت فرمود:
"در لباس سياه نبايد احرام صورت گيرد و با چنين پوششى نبايد ميت كفن شود."[156]
علامه مجلسى بعد از نقل اين روايت گويد: شيخ طوسى با توجه به حديث فوق، احرام را در لباس سياه حرام دانسته، كه البته صحيح نيست، چون مقصود امام تأكيد در كراهت استفاده از چنين رنگى است نه حرمت آن.[157] نتيجه آن كه از نظر اسلام استفاده از پوشش سياه در هر حالى ـ چه در انجام عبادت هايى چون نماز و حج و عمره و چه در غير آن ـ كراهت دارد.

موارد استثنا

در موارد ذيل مى توان از پوشش هاى سياه استفاده كرد:
1ـ كفش; 2ـ عبا; 3ـ عمامه; 4ـ در حال تقيه و ضرورت; 5ـ در عزادارى ها; 6ـ در مواردى كه عرف استفاده از پوشش سياه را مناسب بداند.

كفش، عبا، عمامه

در مورد عدم كراهت استفاده از كفش و عبا و عمامه سياه در روايتى به نقل از امام صادق ـ عليه السلام ـ آمده است:
"رسول گرامى اسلام ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ استفاده از رنگ سياه را در پوشش ها ناخوش داشت مگر در سه چيز: در كفش و عبا و عمامه."[158]
در روايت ديگرى در اين باره آمده است:
"با لباس سياه نماز نخوان، اما استفاده از كفش و عبا و عمامه سياه اشكالى ندارد."[159]
البته پيشوايان دينى بهره گيرى از نعلين سياه را مكروه دانسته اند; زيرا از جمله پوشش هاى جباران به شمار مى آمده است.[160]
بنابراين اگر در زمانى چنين سيره اى در ميان حكام گردنكش و جباران نباشد، استفاده از كفش سفيد و يا قرمز بى اشكال خواهد بود.[161] البته حرمت شباهت به كفار و دشمنان اسلام در نوع و فرم و نحوه پوشش تنها در مورد كفش نيست بلكه هر لباسى را شامل مى شود و لذا در هر عصرى استفاده از پوشش هاى مخصوص آنان براى مسلمانان ممنوع است. پيشتر ذكر كرديم كه حضرت صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداوند به پيامبرى از انبيا وحى كرد كه به مؤمنان بگو: لباس هاى دشمنانم را نپوشند ... .[162]
بديهى است كه هر شرايط جوى و اقليمى، نوع خاصى از پوشش را طلب مى كند. داود رقى گويد: به همراه حضرت صادق ـ عليه السلام ـ به سوى محلى به نام "ينبع"[163] حركت كرديم. ديدم حضرت كفش هاى قرمز به پا دارد. عرض كردم: قربانت شوم، اين كفش سرخ چيست؟ امام فرمود: كفش سفر است كه با گل و باران سازگارتر است. عرض كردم: آيا از چنين كفشى استفاده كنم؟ امام فرمود: در سفر، آرى اما در شهر و محل سكونت خود نه و چيزى را همتاى كفش سياه قرار مده.[164]
مرحوم مجلسى بعد از نقل روايت فوق نوشته است: اين حديث به استحباب پوشيدن كفش سياه دلالت مى كند و آن را چون عمامه و عبا از حكم كراهت، مستثنا كرده است.[165]

* تقيه و ضرورت[166]

از تأكيد زيادى كه امام صادق ـ عليه السلام ـ نسبت به پوشيدن كفش سياه به داود رقى در روايت گذشته فرموده، نكته اى علاوه بر آنچه گفته شد، به ذهن خطور مى كند و آن رعايت تقيه است. چون در آن اعصار، خفقان شديدى در شهرهاى اسلامى حاكم بود و شيعيان از سوى خلفاى ستمگر وقت دچار سخت ترين فشارهاى سياسى و اقتصادى شده، گاه دستگير و در زندان هاى مخوف امويان و عباسيان به انواع شكنجه ها دچار مى شدند و در بسيارى از موارد نيز به شهادت مى رسيدند.
همين موضوع باعث مى شد كه پيشوايان دينى طرفداران خود را ملزم به رعايت تقيه حتى در مورد رنگ لباس ها بنمايند تا جان آنان بدون دليل موجه در معرض آسيب هاى جدى واقع نگردد.
رعايت تقيه كه مى توان گفت استفاده بهينه از شرايط موجود در عصر اختناق با تحمل كمترين ضرر و خطر است، توسط پيشوايان و ائمه هدى ـ عليهم السلام ـ متناسب با شرايط و شؤون رهبرى رعايت مى شد.
براى نمونه ـ در زمينه مورد بحث ـ مى بينيم كه امام صادق ـ عليه السلام ـ در جايى خويش را مجبور ديده كه حتى در رنگ پوشش هم جانب تقيه را رعايت كند و از رنگ سياه كه در روش و منش اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ناپسند محسوب مى گشته، استفاده كند.
داود رقى گويد: شيعيان به طور مكرر از امام صادق ـ عليه السلام ـ در مورد استفاده از لباس سياه سؤال مى كردند تا آن كه روزى ديدند آن حضرت يكپارچه سياه پوشيده; هم جبه ايشان سياه بود و هم شب كلاه و هم كفششان.
داود در ادامه گويد: حتى ديدم كه امام جايى از كفش خود را شكافت و فرمود: آگاه باشيد كه پنبه اش[167] سياه رنگ است. سپس امام تكه اى از لايه ميانى آن را بيرون آورد و به ما نشان داد و به من فرمود: قلبت را سپيد و نورانى كن و هر چه مى خواهى بپوش.[168]
شيخ صدوق پس از نقل حديث فوق گويد: چون امام در نزد دشمنان متهم شده بود كه به رنگ سياه ـ كه مورد علاقه و شعار عباسيان بود ـ توجهى نمى كند درصدد برآمد به نهايت درجه ممكن اين اتهام را از خود بزدايد. ايشان براى اين منظور حتى پنبه كفششان را هم به رنگ سياه درآورده بود.
هر چند شيخ حر عاملى بعد از حكايت سخن شيخ صدوق گويد: با توجه به جمله آخر روايت، مى توان گفت كه امام ـ عليه السلام ـ مى خواسته جواز استفاده از رنگ سياه را به شيعيان اعلام فرمايد و درصدد تقيه نبوده است.[169]
نمونه ديگر از مواردى كه در آن امام ـ عليه السلام ـ جانب تقيه را در مسأله رنگ لباس رعايت فرموده، جريان ذيل است:
حذيفة بن منصور گويد: در محضر امام صادق ـ عليه السلام ـ در حيره[170] بودم كه پيك منصور عباسى از راه رسيد و از حضرت خواست پيش خليفه برود. امام يك بارانى كه يك روى آن سياه و روى ديگرش سفيد بود، خواست. آن را پوشيد و فرمود: من اين بارانى را مى پوشم اما مى دانم لباس اهل جهنم است.[171]
علامه فيض كاشانى در توضيح فرموده امام گويد: حضرت با آن كه مى دانست سياه، رنگ لباس جهنميان است، اما آن را پوشيد، و اين براى رعايت تقيه بود. زيرا عباسيان جامه هاى سياه مى پوشيدند و جز آن رنگ، رنگ ديگرى نظرشان را جلب نمى كرد.[172]

* عزادارى

از جمله موارد استثنا شده از كراهت استفاده از لباس مشكى، مراسم عزادارى سيد الشهدا ـ عليه السلام ـ است. شيخ عبدالله مامقانى در اين زمينه گويد: كراهت پوشش سياه، به هنگام برپايى مراسم عزادارى سيدالشهدا ـ عليه السلام ـ برطرف مى گردد.[173]
مرحوم بحرانى در اين باره گويد: بعيد نيست كه پوشش سياه در عزادارى امام حسين ـ عليه السلام ـ از روايت هايى كه استفاده از آن را نهى كرده، مستثنا باشد; چون در تعدادى از احاديث به اظهار غم و اندوه امر شده است.
مرحوم مجلسى در جلاء العيون روايتى در تأييد اين مطلب ذكر كرده، گفته است: فرزند حضرت سجاد ـ عليه السلام ـ ; يعنى عمر بن زين العابدين گويد: وقتى جد مظلوم شهيدم كشته شد، زنان بنى هاشم در عزاى آن حضرت لباس سياه پوشيدند و آن را در گرما و سرما به تن داشتند و امام سجاد ـ عليه السلام ـ هم در آن ماتم براى آنان غذا تهيه مى فرمود.[174]
البته مرحوم مامقانى و عده زيادى از فقيهان استفاده از لباس سياه را منحصر به عزاى سيد الشهدا ـ عليه السلام ـ ندانسته و در مورد ساير ائمه هدى ـ عليهم السلام ـ و حتى مؤمنان و مسلمانان هم جايز دانسته اند. شيخ عبدالله مامقانى در اين باره گويد: به نظر من پوشيدن لباس سياه در عزاى اهل بيت بلكه در غم هر مؤمنى براى رعايت حرمت او از موارد استثنا شده از كراهت است.[175]

پى نوشت :

[1]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 176. البته اظهار فوق مربوط به زمانى است كه آن شهيد درصدد نگارش مجموعه اولين دانشگاه و آخرين پيامبر بود.
[2]- همان، ص 201.
[3]- البته انسان هايى كه در ماوراء ماده سير مى كنند به محسوسات و طبيعتاً رنگ ها كمتر توجه دارد.
[4]- اقتباس از مأخذ پيشين، ج 11، ص 248.
[5]- همان، ج 3، ص 28.
[6]- اقتباس از همان مأخذ، ج 5، ص 195.
[7]- فرهنگ فارسى معين، ج 2، ص 1677.
[8]- تاج العروس، ماده لون.
[9]- لسان العرب، ج 12، ص 367.
[10]- مجمع البحرين، با تعليقات محمد عادل، نشر فرهنگ اسلامى، ج 2، ربع 4، ص 155.
[11]- ر.ك: مفردات راغب اصفهانى، تحقيق محمد سيد گيلانى، نشر مرتضويه، ص 457.
[12]- مجموعه مصنّفات، شيخ اشراق، ج 2، ص 106.
[13]- اسفار، ج 4، ص 91.
[14]- الميزان، ج 15، ص 122.
[15]- لغت نامه دهخدا، ماده نور. نيز بنگريد به "موسوعة المورد"، بعلبكى، ج 6، ص 119.
[16]- اصول روانشناسى، نرمان ل، مان، ترجمه و اقتباس: ساعتچى، ج 2، ص 340.
[17]- لغت نامه، ماده "رنگ" نيز بنگريد به موسوعة المورد، ج 3، ص 59 ـ 58.
[18]- نيوتن عقيده داشت كه رنگ هاى هفت گانه طيف، رنگ هاى خالص اند و به رنگ هاى ديگر، تجزيه نمى گردند. ليكن به موجب نظريه موجى نور، رنگ هاى مختلف، نورهايى هستند كه طول موج آن ها با يكديگر اختلاف دارد. مثلاً طول موج نور قرمز سير حدود 80/0 ميكرون و نور بنفش 40/0 ميكرون است و ساير رنگ هاى طيف، داراى طول موج هايى ميان اين دو هستند: قرمز سير: 80/0 ميكرون; قرمز: 65/0 ميكرون; نارنجى: 60/0 ميكرون; زرد: 58/0 ميكرون; سبز 55/0 ميكرون; آبى: 48/0 ميكرون; نيلى: 42/0 ميكرون; بنفش: 40/0 ميكرون. چنان كه ملاحظه مى شود هر چه از رنگ قرمز به طرف بنفش پيش مى رويم، معينى است. بدين معنا كه انواع مختلف رنگ قرمز، داراى طول موج هايى است كه از قرمز سير با طول موج 80/0 ميكرون شروع مى شود و به قرمز روشن با طول موج 65/0 ميكرون خاتمه مى يابد. اين رنگ ها به طور اتصالى تغيير مى كنند و حد فاصلى بين آن ها نمى توان تشخيص داد; يعنى معلوم نيست كجا رنگ قرمز پايان مى يابد و رنگ نارنجى آغاز مى گردد. (لغت نامه دهخدا، ماده رنگ)
[19]- اسفار، ج 4، ص 85 ـ 88.
[20]- اسفار، ج 4، ص 92 ـ 93.
[21]- ر.ك: همان مأخذ، ص 93.
[22]- همان، ص 94.
[23]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 18، ص 144.
[24]- سوره بقره (2) آيه 187.
[25]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 18، ص 144.
[26]- لغت نامه دهخدا، ماده رنگ.
[27]- روان شناسى عمومى، ص 160.
[28]- برخى از محققان از رنگ هاى "احوى" (سياه متمايل به سبز) و "مدهامتان" (سبز سيه فام) هم ياد كرده اند. (ر.ك: دانستنى هاى قرآن، مصطفى اسرار، ص 126).
[29]- سوره بقره (2) آيه 138.
[30]- الميزان، ج 1، ص 313 ـ 315.
[31]- سوره روم (30) آيه 30.
[32]- كشف الاسرار، ج 1، ص 381 ـ 382.
[33]- همان، ص 387.
[34]- سوره فاطر (35) آيه 27 و 28.
[35]- سوره روم (30) آيه 22.
[36]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 205.
[37]- سوره نحل (16) آيه 13.
[38]- مجمع البحرين، ماده "ذ، ر، أ".
[39]- مجمع البيان، دارالمعرفه، ج 3، ص 543.
[40]- سوره نحل (16) آيه 69.
[41]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 176 و 177.
[42]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 11، ص 248.
[43]- همان، ص 273.
[44]- سوره زمر (39) آيه 21.
[45]- سوره بقره (2) آيه 69.
[46]- ر.ك: تفسير صافى، ج 1، ص 128.
[47]- همان، ص 128.
[48]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 282 ـ 281.
[49]- همان، ج 5، ص 172 ـ 171.
[50]- همان، ص 189 ـ 190.
[51]- ر.ك: اولين دانشگاه، ج 6، ص 247 و 248 و 254.
[52]- فيض كاشانى وجه هاى تشبيه دو آيه را به ترتيب، "بزرگى" و "رنگ" دانسته است. (تفسير الصافى، ج 5، ص 270).
[53]- اين واژه را برخى "جمالات" (جمعِ جمعِ "جَمَل") قرائت كرده اند. (مجمع البيان، ج 5، ص 633).
[54]- برخى از مفسران چون حسن بصرى و قتاده و فرّا و قمى و فيض، "صفر" را به معناى سياهى مايل به زردى ترجمه كرده اند. فرا در اين باره گفته است: هيچ شتر سياهى ديده نشده جز آن كه به رنگ زرد تمايل دارد و از اين رو مردم عرب به شتر سياه، "صفراء" گويند. (ر.ك: مجمع البيان، ج 5، ص 634; تفسير قمى، ج 2، ص 400; تفسير صافى، ج 5، ص 270). به نظر نگارنده همين عقيده صحيح است. زيرا در دعاى 32 صحيفه سجاديه(ع) در توصيف آتش دوزخ آمده است: "اللهم انى اعوذ بك ... من نار نورها ظلمة". سيد على خان در شرح اين بخش از دعا گويد: امام (ع) با اين جمله، ويژگى آتش دوزخ را توصيف كرده و تفاوت آن را با آتش دنيوى بيان نموده و مفهوم كلام حضرت اين است كه آتش اخروى نورى ندارد و تاريك و سياه است. و علت آن كه فرموده: "نورها ظلمة" مطلبى است كه در اذهان جاى گرفته كه آتش هميشه با نور همراه است. فلذا امام فرموده كه نور آتش اخروى، ظلمت است. در احاديث اسلامى نيز مطالبى در اين راستا روايت شده است ... و جز او نقل كرده اند كه پيامبر(ص) فرمود: آتش دوزخ را هزار سال افروختند تا سرخ شد. سپس هزار سال ديگر افروختند تا سپيد گشت. آن گاه هزار سال ديگر هم افروختند تا آن كه سياه شد. بنابراين سياه و تاريك است. در روايت ديگرى اين نكته اضافه شده كه آتش دوزخ مانند سياهى شب است. و در حديث ديگرى آمده كه از قير سياه تر است. و در گزارش ديگرى نقل شده كه جهنم، تاريك و سياه است نه نورى دارد و نه شعله اى. از سلمان فارسى حكايت شده كه: آتش آخرت، تاريك و سياه است. (رياض السالكين، ج 5، ص 108، با تصرف).
[55]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 280.
[56]- همان، ج 5، ص 189 ـ 190.
[57]- همان، ج 18، ص 138.
[58]- همان، ج 5، ص 194 ـ 195.
[59]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 47.
[60]- مقصود رنگ گياهان است كه دورنماى آن، زمين را سبز فام جلوه مى دهد.
[61]- سوره حج (22) آيه 63.
[62]- سوره يس (36) آيه 80.
[63]- سوره انعام (6) آيه 99.
[64]- سوره يوسف (12) آيه 43.
[65]- سوره كهف (18) آيه 31.
[66]- سوره رحمان (56) آيه 76.
[67]- همان، آيه 64.
[68]- تفسير نمونه، ج 23، ص 177 و 176.
[69]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 279.
[70]- همان، ص 278.
[71]- همان، ص 274.
[72]- سوره نمل (27) آيه 60.
[73]- همان، ج 11، ص 250.
[74]- همان، ج 3، ص 282.
[75]- ر.ك: اولين دانشگاه، ج 5، ص 190 و 191 و 196.
[76]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 47 ـ 48.
[77]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 198.
[78]- سوره فاطر (35) آيه 27.
[79]- سوره طه (20) آيه 22. نيز ر.ك: سوره نمل (27) آيه 12; سوره اعراف (7) آيه 108; سوره قصص (28) آيه 32; سوره شعراء (26) آيه 33.
[80]- سوره فاطر (35) آيه 27.
[81]- سوره يوسف (12) آيه 84.
[82]- سوره آل عمران (3) آيات 106 و 107.
[83]- سوره صافات (37) آيات 45 و 46.
[84]- ر.ك: همان، آيه 47.
[85]- همان، آيه 48 و 49.
[86]- سوره مريم (19) آيه 4.
[87]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 197.
[88]- همان جا.
[89]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 75 و 76.
[90]- سوره فاطر (35) آيه 27.
[91]- سوره رحمان (55) آيه 37.
[92]- مجمع البيان، ج 5، ص 311.
[93]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 196.
[94]- همان، ص 197.
[95]- همان، ص 199 ـ 198.
[96]- همان، ص 201.
[97]- همان، ج 11، ص 248.
[98]- همان، ج 18، ص 141 ـ 140.
[99]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 41.
[100]- البته شايد مورد يا موارد ديگرى هم باشد كه از نظر حقير دور مانده است.
[101]- سوره فاطر (35) آيه 27.
[102]- سوره نمل (16) آيه 58.
[103]- در مورد نحوه برخورد مردم عرب با دختران و زنان بنگريد به "الصحيح من سيرة النبى الاعظم" جعفر مرتضى عاملى، ج 1، ص 46 و تفاسير قرآن ذيل آيه فوق و كتاب هاى تاريخ و سيره.
[104]- سوره آل عمران (3) آيه 106.
[105]- سوره ملك (67) آيه 27.
[106]- سوره عبس (80) آيه 41.
[107]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 279.
[108]- همان، ج 5، ص 192.
[109]- همان، ص 281.
[110]- ر.ك: اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 195.
[111]- ر.ك: الحدائق الناظرة، ج 7، ص 611.
[112]- عروة الوثقى، آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايى، ج 1، ص 572.
[113]- وسائل الشيعه، ج 3، ص 342.
[114]- همان.
[115]- مرآة الكمال، ص 54.
[116]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358.
[117]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358.
[118]- همان، ص 359.
[119]- همان، ادامه روايت.
[120]- كافى، ج 1، ص 308.
[121]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358.
[122]- حلية المتقين، ص 7.
[123]- ر.ك: جامع عباسى، ص 347.
[124]- الكافى، ج 6، ص 465.
[125]- همان، ص 465.
[126]- كافى، ج 6، ص 447.
[127]- يعنى پوشيدن لباس قرمزى كه انسان را در جامعه انگشت نما كند.
[128]- حلية المتقين، علامه مجلسى، ص 15.
[129]- نام زنى كه امام با او ازدواج كرده بود و ظاهراً اين ماجرا مربوط به اوايل ازدواج ايشان با او بوده است.
[130]- الكافى، ج 6، ص 447.
[131]- البيان و التبيين، جاحظ، ج 3، ص 72; المفصل، جواد على، ج 5، ص 56.
[132]- الكافى، ج 6، ص 447.
[133]- ر.ك: العروة الوثقى، ج 1، ص 572.
[134]- جامع عباسى، ص 347.
[135]- اين رويت را قبلاً نقل كرديم.
[136]- الحدائق الناظره، ج 7، ص 118 و 119.
[137]- حلية المتقين، ص 7.
[138]- سنن النبى، علامه طباطبايى، ترجمه فقهى، ص 120; المحجة البيضاء، ج 4، ص 140.
[139]- يعنى امام ـ عليه السلام ـ در اين مقام بوده كه بيان كند احرام با برد سبز، حرام نيست. عبارت علامه مجلسى در اين جا چنين است: "يدل على جواز الاحرام فى الاخضر اذا كان برداً بغير كراهية الا ان يكون لبيان الجواز" (ر.ك: حاشيه من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 335).
[140]- بحارالانوار، ج 39، ص 131.
[141]- روايت دنباله دارد. (بنگريد به نجم الثاقب، ميرزا حسين طبرسى، ص 18 و 23; بحارالانوار، ج 19، ص 51.)
[142]- ر.ك: عروة الوثقى، ج 1، ص 572.
[143]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 356; مكارم الاخلاق، ص 104.
[144]- المحجة البيضاء، ج 4، ص 140. برخى از متخصصان درباره مزيت انتخاب لباس سفيد گويند: "از نظر روانى پوشاك سفيد مانند نور و روشنايى، اثر محرك عمومى در انسان داشته و از عوامل مؤثر در ايجاد بهجت و سرور و انبساط خاطر بوده و مفرح و دلگشاست و از اين لحاظ است كه ... بشر روحاً و فطرتاً ترجيح داده است كه از پوشاك سفيد استفاده كند."، "لباس به جهت اين كه كمتر از تمام رنگ هاى ديگر، نور جذب كرده و قسمت اعظم تشعشعات را كه خاصيت گرمازدايى از محيط و از جمله اشعه قرمز و مادون قرمز موجود در نور آفتاب را كه خاصيت گرمازدايى دارد منعكس ساخته و از خود دفع مى نمايد، وسيله طبيعى و سالمى است در مبارزه با گرماى فصلى و منطقه اى ..."، "لباس سفيد سبب مى شود كه قسمت اعظم اشعه نورانى محيط بخصوص در روز منعكس شود و شخص در محيط خود، روشنايى بيشترى را احساس نمايد كه ]اين امر[ خالى از اثرات محرك عمومى و هيجانات موزون روحى و انبساط خاطر نبوده و اثرى مفرح و دلگشا دارد." (آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 88 و 89).
[145]- عروة الوثقى، ج 1، ص 574.
[146]- جامع عباسى، ص 346.
[147]- الحدائق الناظرة، ج 7، ص 116; مستند الشيعه، ج 1، ص 295.
[148]- الكافى، ج 6، ص 449.
[149]- الوافى، فيض كاشانى، ج 5، ص 392.
[150]- ر.ك: مرآة الكمال، ص 59.
[151]- تعدادى از فقها در اين باره حكم به حرمت داده اند. (ر.ك: احكام مسافران خارج از كشور، مركز تحقيقات اسلامى نمايندگى ولى فقيه در سپاه، ص 31، 32).
[152]- ر.ك: العروة الوثقى، ج 1، ص 572.
[153]- پيشين.
[154]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 280، 281.
[155]- ر.ك: الحدائق الناظره، ج 7، ص 118; ذخيرة المعاد، ص 228.
[156]- الكافى، ج 4، ص 341.
[157]- حاشيه الكافى، ج 4، ص 341.
[158]- الكافى، ج 6، ص 449.
[159]- الوافى، ج 5، ص 391 و 392.
[160]- مرآة الكمال، ج 1، ص 71.
[161]- البته اگر مانع ديگرى چون مخالفت با عرف مذهبى وجود نداشته باشد.
[162]- ر.ك: احكام مسافران خارج از كشور، ص 31 و 32.
[163]- ابن دريد گويد: ينبع نام محلى است ميان مكه و مدينه. (معجم البلدان، ج 5، ص 450).
[164]- كافى، ج 6، ص 467. (با تصرف)
[165]- مرآة العقول به نقل از حاشيه كافى، ج 6، ص 467.
[166]- درست است كه تقيه نوعى ضرورت است اما اين دو مفهوم مترادف نيستند; زيرا مواردى وجود دارد كه ضرورت هست ولى عنوان تقيه صدق پيدا نمى كند. مثلاً وقتى سرماى شديد جان انسان را تهديد مى كند و انسان يك لباس بيشتر ندارد، استفاده از آن حتى اگر سياه و نجس و از گوشت مردار باشد، واجب مى شود.
[167]- معلوم مى شود كه در آن زمان از پنبه در پوشاندن لايه ميانى كفش ها استفاده مى كردند.
[168]- وسائل الشيعه، ج 3، ص 280. (با تصرف)
[169]- پيشين.
[170]- حيره نام شهرى بود در يك فرسخى شهر كوفه. بعد از آن كه حيره توسط مسلمانان فتح شد، به واسطه بناى كوفه، ارج و اعتبار پيشين خود را از دست داد و قبل از قرن چهارم هجرى به كلى از ميان رفت. (فرهنگ معين، ج 5، ص 407).
[171]- الكافى، ج 6، ص 449.
[172]- حاشيه كافى، ج 6، ص 449.
[173]- مرآة الكمال، ج 1، ص 85 (با اندكى تصرف).
[174]- الحدائق الناظره، ج 7، ص 118.
[175]- مرآة الكمال، ج 1، ص 85.
جمعه 31 شهریور 1391  11:43 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

رنگ‌ها و پیام‌ها در قرآن

دریافت فایل pdf

 

رنگ در قرآن كريم

دریافت فایل pdf

 

 

روانشناسی رنگ و آثار تربیتی آن از منظر قرآن

دریافت فایل pdf

 

 

الأخضر فی القرآن الکریم

دریافت فایل pdf

 

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:43 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تقويم: گاه شمارى

تقويم: گاه شمارى

تقويم از ماده «ق ـ و ـ م» در لغت به معناى راست و تعديل كردن است.[1] استعمال تقويم در معناى گاه شمارى در زبان عربى قدمت زيادى نداردو در معاجم قديمى تر اثرى از آن نيست. در زبان فارسى تقويم در دو معنا به كار رفته است: دانش شناسايى زمان ها كه در عربى «معرفة المواقيت» خوانده مى شود و اين مقاله به آن مى پردازد و دفترى كه احوال ستارگان را پس از استخراج از زيج در آن مى نويسند و در زبان عربى «دفتر السَّنَه» خوانده مى شود[2] و زيج يا زج نيز به آن گفته مى شود.[3] تقويم در اصطلاح نجوم، مجموعه اى از اصول و قوانينى است كه براى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 459
تنظيم زمان و تطبيق سال حقيقى با سال مجازى و تقسيم آن به ماه هاى دوازده گانه جهت تشخيص اوقات شرعى و انجام فرايض دينى و امور اجتماعى استفاده مى شود و در زبان فارسى مترادف با كلمه «گاه شمارى» است.
[4]
شناسايى زمان از ضروريات زندگى انسان است و بدون آن بسيارى از جنبه هاى زندگى دچار بى نظمى مى شود. تشكيل واحدهاى زمانى، همچون سال، ماه و هفته نيز براى همين است كه برخى اختراع آن را به بابليان نسبت مى دهند.[5] معمولاً در تقويم نگارى از دو شيوه براى تعيين زمان استفاده مى شود كه يكى بر حركت خورشيد* و ديگرى بر حركت ماه* مبتنى است و اين امر از ديرباز به ايجاد دو تقويم بر اساس سال هاى شمسى و قمرى انجاميده است. در شبه جزيره عربستان و پيش از ظهور اسلام از هر دو تقويم شمسى و قمرى استفاده مى شده است؛ از تقويم شمسى براى تعيين موسم هاى زراعت سود مى بردند. نامگذارى ماه ها با لحاظ تغييرات جوى، همچون سرما و گرما، گواهى بر استفاده از تقويم شمسى است[6]؛ اما اين امر آنان را از تقويم قمرى غافل نمى ساخت و اعراب از اين تقويم نيز به سبب سهولت و روشنى محاسبه ماه هاى قمرى، براى زندگى روزانه و كارهايى چون پرداخت ديون، دريافت ديه و خريد و فروش استفاده مى كردند.[7] استفاده از گاه شمارى قمرى ـ شمسى، در ميان ديگر اقوام، از جمله بابليان و يهوديان نيز رايج بوده است.[8] تقويم يهوديان قمرى بوده است، از اين رو هرچند سال يك ماه به آن مى افزودند تا فصل ها ثابت بمانند.[9]
در قرآن كريم ذكرى صريح از تقويم به معناى مورد نظر نيامده است؛ اما به گاه شمارى، اشاراتى شده و آفرينش خورشيد و ماه و نظم موجود در گردش آن ها و در پى آن، پيدايش روز* و شب*، موهبتى الهى معرفى شده اند. (نك: يونس/10، 5؛ اسراء/17، 12؛ انعام/6، 96) قرآن، نقش اساسى ماه و خورشيد در تقويم و شناسايى زمان را چنين مورد توجه قرار داده كه به واسطه حركت منظم و دقيق آن هاست كه روز، ماه و سال مشخص مى شوند: «اَلشَّمسُ والقَمَرُ بِحُسبان» (الرّحمن/55،5)[10] و كار هيچ يك كمترين تداخلى با كار ديگرى ندارد: «لاَالشَّمسُ يَنـبَغى لَها اَن تُدرِكَ القَمَرَ و لاَ الَّيلُ سابِقُ النَّهارِ وكُلٌّ فى فَلَك يَسبَحون» (يس/36،40)[11] و اين امر چيزى جز
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 460
تدبير الهى براى خورشيد و ماه نيست.
[12]

گاه شمارى شمسى و قمرى:

در قرآن كريم براى محاسبه زمان به ابزار متعددى توجه شده است؛ در آياتى خورشيد و ماه وسيله اى براى به دست آوردن زمان به شمار آمده اند: «والشَّمسَ والقَمَرَ حُسبانـًا» . (انعام/6،96) اين آيه به عقيده جمعى از مفسران، به گردش خورشيد در مدارش در طول يك سال* و گردش ماه در مدار خود در يك ماه اشاره دارد. اين گردش منظم در مدار و تنظيم سرعت اين دو، پيدايش روز و شب را سبب شده و اندازه آن ها را مشخص مى كند.[13]واحدهاى زمانى ماه و سال نيز برگرفته از همين نظم دقيق است.[14] به لحاظ اهميت فوق العاده اين نظم، قرآن كريم آن را به تقدير آفريدگارى دانا نسبت مى دهد[15]: «ذلِكَ تَقديرُ العَزيزِ العَليم» . (انعام/6،96)
از ماه و نقش آن در تقويم نيز در آيات بسيارى يادشده است تا جايى كه برخى از مفسران نقش اساسى در تعيين ماه و سال را از آنِ ماه دانسته اند.
[16] در آياتى به منازل ماه در حركت خود و نقش آن در تعيين ايام نيز اشاره شده است[17]: «هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمسَ ضِياءً والقَمَرَ نورًا وقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ ما خَلَقَ اللّهُ ذلِكَ اِلاّ بِالحَقِّ يُفَصِّلُ الأيـتِ لِقَوم يَعلَمون» . (يونس/10،5) قرآن به حركت ماه در مدارى مشخص و عبور آن از منازل اشاره مى كند: «والقَمَرَ قَدَّرنـهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كالعُرجونِ القَديم». (يس/36،39) مفسران مقصود از منازل را محل هايى مى دانند كه ماه در گردش ماهانه خود در هر روز از آن ها مى گذرد[18] و با توجه به منازل 28 گانه آن در طول ماه، امكان شناسايى تاريخ و گذشت ايام فراهم مى گردد.[19]
نقش ماه در سال شمارى از ديرباز مورد توجه بوده است و علت پرسش از تغييرات ماه و اَشكال مختلف آن نيز همين است[20]:«يَسـَلونَكَ عَنِ الاَهِلَّةِ قُل هِىَ مَوقيتُ لِلنّاسِ والحَجِّ» . (بقره/2، 189) خداوند در پاسخ، به بيان حكمت هلال هاى ماه مى پردازد و اينكه سبب خلقت اين نظم و گردش ماه، تشخيص زمان ها و سامان بخشيدن به امر دنيا و آخرت است.[21] در ديگر آيات نيز به اين امر توجه شده و به استفاده از ماه براى تشخيص مدت حمل و رضاع (احقاف/46،15)، امور دينى و عبادى مانند ايام حج (بقره/2، 197)،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 461
ماه رمضان (بقره/2، 185)، عده زن بعد از مرگ شوهرش (بقره/2، 234) و ... اشاره شده است.
[22] اشكال مختلف ماه در روزهاى گوناگون تشخيص ايام را آسان تر مى سازد.[23] تغييرات منظم و تدريجى ماه، از آن وسيله اى براى تعيين اوقات براى مردم ساخته و مرجعى براى تنظيم اوقات شرعى، مانند ايام حج، ماه رمضان و ... فراهم آورده است.[24]
قرآن درباره زمان و تقسيمات آن نيز در آيه 5 يونس/10 اشاراتى دارد. (همچنين نك: اسراء/17، 12؛ توبه/9، 36) بعضى مفسران، عبارت «عَدَدَ السِّنينَ» در آيه مذكور را اشاره به سال و مقصود از «حساب» را مقاطع زمانى كوچك تر از سال، مانند ماه و روز و ساعات، دانسته اند.[25] سال شمسى، مدت زمان گردش زمين* در مدار خود به دور خورشيد است[26] و سال قمرى كه در قرآن نيز به آن اشاره شده، عبارت از 12 ماه قمرى پياپى است.[27] خداوند شناخت عدد ساليان و نيز محاسبات اقتصادى مردم را از ادله نظم موجود در حركت ماه دانسته است: «هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمسَ ضِياءً والقَمَرَ نورًا وقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ». (يونس/10، 5) واحد زمانى سال در قرآن كريم براى بيان گذشت ايام (نك: يوسف/12، 42؛ كهف/18، 11؛ طه/20، 40) و نشان دادن دقيق تاريخ به كار رفته است. (نك: يوسف/12، 47؛ مائده/5، 26؛ كهف/18، 25؛ عنكبوت/29، 14)
قرآن كريم در آياتى به تعداد ماه هاى قمرى اشاره كرده است: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا» . (توبه/9، 36) ادامه اين آيه شريفه: «مِنها اَربَعَةٌ حُرُمٌ» (توبه/9، 36) مشخص مى كند كه مقصود از ماه ها، ماه هاى قمرى است، زيرا ماه هاى حرام نزد خداوند 4 ماه مشخص قمرى است.
[28]
گردش و حركت قمر از نقطه اى از مدار خود تا بازگشت آن به همان نقطه، يك ماه قمرى است.[29] ماه قمرى از دير باز مورد استفاده اعراب بوده[30] و قرآن نيز آن را تأييد كرده است.[31] راز انتخاب و استفاده از ماه قمرى از سوى مردم را مى توان در امتياز ماه قمرى نسبت به ماه شمسى در سهولت اندازه گيرى و قابل استفاده بودن آن براى همه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 462
مردم دانست
[32]، در حالى كه شناخت ماه از طريق خورشيد تنها پس از سال ها پيشرفت علم نجوم ميسر گرديده و با اين حال هنوز نيز به سبب پيچيدگى و نياز به اطلاعات نجومى، همواره براى همه مردم ممكن نيست.[33]
روز و شب را مى توان كوچك ترين واحد زمانى مورد استفاده در تقويم دانست. گذشتگان شبانه روز را معلول حركت آفتاب به دَوَران مجموعه نظام كيهانى به دور زمين، در دايره اى فرضى مى دانستند[34]؛ ولى امروزه اخترشناسان آن را معلول حركت وضعى زمين مى دانند. روز و شب كه تشكيل دهنده ماه و سال است، در قرآن نيز مورد توجه قرار گرفته و در آياتى به مشخص شدن ماه و سال بر اثر گردش شب و روز اشاره شده است[35]: «و جَعَلنَا الَّيلَ والنَّهارَ ءايَتَينِ فَمَحَونا ءايَةَ الَّيلِ وجَعَلنا ءايَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم و لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ» . (اسراء/17،12) روز در اصطلاح فقهى از فجر (سپيده دم) شروع شده و آن هنگام، آغاز زمان نماز صبح و روزه است و به غروب آفتاب ختم مى گردد.[36] شب و روز دائماً در حال آمد و شد هستند و يكى از آن ها بر ديگرى تقدم يا تأخر نمى يابد[37]: «لاَ الشَّمسُ يَنـبَغى لَها اَن تُدرِكَ القَمَرَ ولاَ الَّيلُ سابِقُ النَّهارِ». (يس/36، 40)
به عقيده بيشتر مفسران، تأكيد اصلى قرآن كريم بر استفاده از تقويم قمرى براى انجام امور دينى است
[38]؛ ولى مى توان اشاراتى بر اهميت تقويم شمسى نيز در قرآن مشاهده كرد[39]: «وجَعَلنَا الَّيلَ والنَّهارَ ءايَتَينِ فَمَحَونا ءايَةَ الَّيلِ و جَعَلنا ءايَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم و لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ» . (اسراء/17،12) البته تمام تأكيد قرآن كريم بر استفاده از تقويم قمرى، تنها براى انجام اعمال عبادى است و نمى توان ممنوعيت كاربرد ديگر گاه شمارى ها را براى استفاده در ديگر شئون زندگى از آيات قرآن برداشت كرد.
نشانه هاى تأكيد قرآن بر استفاده از تقويم قمرى را مى توان در موارد ذيل خلاصه كرد:
1. قرآن كريم به نقش برجسته ماه در تعيين سال اشاره مى كند: «هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمسَ ضِياءً والقَمَرَ نورًا وقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ» . (يونس/10،5) برخى مفسران، با اشاره به بازگشت ضمير مفرد در «قَدَّرَهُ» تنها به ماه، علت آن را نقش برجسته تر
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 463
ماه در شناسايى ماه ها و زمان دانسته
[40] و برخى ديگر به تأكيد آن را يكى از احتمالات در آيه برشمرده اند.[41] در اين آيه شريفه، تقدير ماه علت براى شناخت سال ها دانسته شده است و اين امر تنها در صورتى صحيح است كه سال از طريق حركات ماه شناخته شود.[42] ديگر آيات قرآن، مانند 39 يس /36 نيز اين قول را تقويت مى كند: «والقَمَرَ قَدَّرنـهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كالعُرجونِ القَديم» . (همچنين نك: بقره/2، 189؛ توبه/9،36[43]؛ اسراء17/، 12[44])
2. اشاره به ماه هاى حرام در ميان ماه هاى دوازده گانه مورد نظر خداوند: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا فى كِتـبِ اللّهِ يَومَ خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ مِنها اَربَعَةٌ حُرُمٌ» (توبه/9، 36) و مشخص است كه خداوند جز 4 ماه مشخص از ميان ماه هاى قمرى را حرام نكرده است.
[45]
3. نهى قرآن از نسىء*. (=> نسىء و همين مقاله، شمار ماه هاى سال) نهى قرآن كريم از نسىء و جابه جايى ماه هاى حرام (نك: توبه/9، 37) را مى توان دليلى بر تأكيد قرآن بر استفاده از سال قمرى براى انجام اعمال دينى دانست.
4. اشاره و نام بردن قرآن از يك ماه قمرى: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِى اُنزِلَ فيهِ القُرءانُ» (بقره/2، 185) نيز مى تواند نشانه اى ديگر بر توجه قرآن به سال شمارى قمرى باشد.
[46]

شمار ماه هاى سال:

قرآن كريم شمار ماه هاى سال را نزد خداوند و در لوح محفوظ، 12 دانسته است[47]: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا فى كِتـبِ اللّهِ يَومَ خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ». (توبه/9،36) در حديثى از امام صادق(عليه السلام) اين ماه ها بر ائمه دوازده گانه معصوم(عليهم السلام) تطبيق شده اند.[48] بيشتر مفسران در مورد چرايى انتخاب عدد 12 براى ماه هاى سال سخنى نگفته اند.[49] برخى علت انتخاب عدد 12 براى ماه هاى سال از سوى خداوند را مطابقت آن با حساب اهلّه[50] و عدد بروج خورشيدى مى دانند.[51]
با توجه به متن آيه و تأكيدهاى به كار رفته در آن به روشنى مى توان دريافت كه مقصود پى ريزى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 464
نظامى زمانى براى برخى عبادات و به كارگيرى آن در زندگى اجتماعى مسلمانان است و به همين سبب قرآن كريم هرگونه تغيير در نظم ماه هاى قمرى و ماه هاى حرام مشخص شده در آن را كه به نسىء مشهور بود به شدت نكوهش و رد مى كند. (توبه/9،36 - 37) نسىء* در لغت به معناى به تأخير انداختن
[52] و در اصطلاح عبارت است از به تأخير انداختن حرمت ماهى حرام به ماهى ديگر كه آن حرمت را ندارد.[53] البته برخى نيز نسىء را به معناى زيادى در چيزى دانسته[54] و به استفاده اعراب از كبيسه و تبديل بعضى از سال ها به 13 ماه اشاره كرده اند.[55] اين مدعا را برخى مفسران نقد كرده اند.[56]
مورخان و مفسران درباره چگونگى نسىء بر يك نظر نيستند.[57] درباره علت اين عمل نزد اعراب نيز اقوال گوناگونى است؛ برخى سبب آن را علاقه اعراب جاهلى به جنگ و جلوگيرى از قطع آن دانسته اند.[58] برخى ديگر، استفاده اعراب از تقويم قمرى براى مراسم عبادى و كاربرد تقويم شمسى براى امور جارى زندگى، مانند زراعت و تجارت را عامل آن شمرده اند، زيرا از آنجا كه سال قمرى كوتاه تر از سال شمسى است هر ساله ماه هاى قمرى در تناسب با ماه هاى شمسى جابه جا مى شدند و بدين ترتيب ايام حج گاهى در تابستان و گاه در زمستان قرار مى گرفت و چون اعراب در ايام حج تجارت نيز مى كردند، براى هماهنگ و ثابت كردن ماه هاى قمرى با ماه هاى شمسى[59]، با الگوگيرى از يهوديان به تغيير در تقويم روى آوردند.[60] قرآن كريم اين عمل را نكوهيده و از نسىء كه موجب تغيير در تقويم مورد نظر خداوند و جابه جايى ماه هاى حرام و زمان عباداتى همچون حج مى شود به شدت نهى كرده و آن را زيادى در كفر دانسته است: «اِنَّمَا النَّسِىءُ زيادَةٌ فِى الكُفرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذينَ كَفَروا يُحِلّونَهُ عامـًا ويُحَرِّمونَهُ عامـًا لِيواطِـوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَيُحِلّوا ما حَرَّمَ اللّهُ». (توبه/9، 37)

منابع

آثار الباقيه، ابوريحان بيرونى (م. 440 ق.)، ترجمه: داناسرشت، تهران، اميركبير، 1363 ش؛ ارشاد العقل السليم، ابوالسعود (م. 982 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1411 ق؛ انوار التنزيل، البيضاوى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 465
 (م. 685 ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دارالفكر، 1416 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. 754 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1412 ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. 1205 ق.)، بيروت، مكتبة الحيات؛ تاريخ تمدن، ويل دورانت (م. 1981 م.)، ترجمه: آرام و ديگران، تهران، علمى و فرهنگى، 1378 ش؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ ترتيب العين، خليل (م. 175 ق.)، به كوشش المخزومى و ديگران، دارالهجرة، 1409 ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين (م. 1050 ق.)، به كوشش خواجوى، قم، بيدار، 1366 ش؛ التفسير الكاشف، المغنية، بيروت، دارالعلم للملايين، 1981 م؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق؛ تفسير كنزالدقايق، المشهدى، به كوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ تفسير منهج الصادقين، فتح الله كاشانى (م. 988 ق.)، به كوشش مرتضوى، غفارى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، 1385 ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1411 ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ تقويم و تقويم نگارى در تاريخ، ابوالفضل نبىّ، مشهد، آستان قدس رضوى، 1365 ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ الجامع لأحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م. 875 ق.)، به كوشش ابومحمد الغمارى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1414 ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. 554 ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375 ش؛ الصحاح، الجوهرى (م. 393 ق.)، به كوشش عبدالغفور، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407 ق؛ عجائب الآثار، عبدالرحمن الجبرتى (م. 1227 ق.)، بيروت، دارالجبل؛ فتح القدير، الشوكانى (م. 1250 ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ لغت نامه، دهخدا (م. 1334 ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، 1373 ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520 ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361 ش؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، قم، ادب الحوزة، 1405 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مدارك التنزيل، النسفى (م. 701 ق.)، به كوشش ابراهيم محمد، بيروت، دارالقلم، 1408 ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404 ق؛ المفصل، جواد على، بيروت، دارالعلم للملايين، 1976 م؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق.

Encyclopedia Britannica 2002؛ Delaxe Edition

حميد بيگزاده جلالى



[1]. الصحاح، ج 5، ص 2017؛ مقاييس اللغه، ج 5، ص 43؛ لسان العرب، ج 12، ص 499، «قوم».
[2]. تقويم، ص 15 - 16.
[3]. تاج العروس، ج 2، ص 55، «زوج».
[4]. تقويم، ص 15.
[5]. تاريخ تمدن، ج 1، ص 302 - 303.
[6]. المفصل، ج 8، ص 509.
[7]. همان، ص 510.
[8]. Britannica : Ancient And Religious Calender Systems, The Near East And Middle East.
[9]. Britannica : Jewish Religious Year, The Cycle Of The Religious Year.
[10]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 153؛ تفسير بيضاوى، ج 5، ص 273؛ الكاشف، ج 7، ص 205.
[11]. التبيان، ج 8، ص 459؛ مجمع البيان، ج 8، ص 664؛ المنير، ج 23، ص 12.
[12]. الميزان، ج 17، ص 91.
[13]. التبيان، ج 4، ص 211؛ مجمع البيان، ج 4، ص 524؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 78.
[14]. مجمع البيان، ج 4، ص 524.
[15]. التفسير الكبير، ج 5، ص 78.
[16]. الميزان، ج 17، ص 90.
[17]. مجمع البيان، ج 4، ص 524.
[18]. تفسير صدرالمتألهين، ج 5، ص 105.
[19]. الميزان، ج 17، ص 90؛ المنير، ج 23، ص 16؛ ج 27، ص 99.
[20]. روض الجنان، ج 10، ص 99؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 310؛ المنير، ج 23، ص 16.
[21]. الميزان، ج 2، ص 55.
[22]. التفسير الكبير، ج 2، ص 283، تفسير قرطبى، ج 2، ص 342.
[23]. مجمع البيان، ج 2، ص 508؛ التفسير الكبير، ج 2، ص 284.
[24]. التفسير الكبير، ج 2، ص 283.
[25]. همان، ج 7، ص 307؛ الكشاف، ج 2، ص 329؛ منهج الصادقين، ج 4، ص 343.
[26]. لغت نامه، ج 9، ص 12766، «شمسى سال».
[27]. التبيان، ج 5، ص 213 - 214؛ مجمع البيان، ج 5، ص 42؛ الميزان، ج 9، ص 268.
[28]. الميزان، ج 9، ص 267.
[29]. التفسير الكبير، ج 2، ص 282.
[30]. البحر المحيط، ج 5، ص 414؛ المفصل، ج 8، ص 510.
[31]. تفسير نسفى، ج 1، ص 621؛ تفسير ابى السعود، ج 4، ص 63.
[32]. المنير، ج 11، ص 111.
[33]. الميزان، ج 2، ص 56.
[34]. آثارالباقيه، ص 1.
[35]. كنزالدقائق، ج 7، ص 366؛ المنير، ج 15، ص 31 - 33.
[36]. التفسير الكبير، ج 2، ص 282.
[37]. التبيان، ج 8، ص 459.
[38]. مجمع البيان، ج 5، ص 44؛ البحر المحيط، ج 5، ص 44؛ الميزان، ج 13، ص 276.
[39]. مجمع البيان، ج 4، ص 524؛ روض الجنان، ج 7، ص 387 - 388؛ المنير، ج 11، ص 111.
[40]. مجمع البيان، ج 5، ص 138؛ الكشاف، ج 2، ص 329؛ الصافى، ج 2، ص 394؛ الميزان، ج 10، ص 12.
[41]. جامع البيان، ج 11، ص 114؛ التبيان، ج 5، ص 339؛ روض الجنان، ج 10، ص 98.
[42]. التفسير الكبير، ج 6، ص 40؛ بحارالانوار، ج 55، ص 337.
[43]. مجمع البيان، ج 5، ص 42.
[44]. الميزان، ج 13، ص 52.
[45]. الميزان، ج 9، ص 268.
[46]. همان، ج 2، ص 14.
[47]. التبيان، ج 5، ص 214؛ مجمع البيان، ج 5، ص 42.
[48]. نورالثقلين، ج 2، ص 215.
[49]. الكشاف، ج 2، ص 270؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 133؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 234.
[50]. مجمع البيان، ج 5، ص 42.
[51]. التبيان، ج 5، ص 213 - 214؛ كشف الاسرار، ج 4، ص 127.
[52]. ترتيب العين، ج 7، ص 306؛ لسان العرب، ج 1، ص 167، «نسىء».
[53]. التبيان، ج 5، ص 216؛ التفسيرالكبير، ج 6، ص 44؛ الميزان، ج 9، ص 271.
[54]. التفسير الكبير، ج 6، ص 44؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 139؛ فتح القدير، ج 2، ص 360.
[55]. الكشاف، ج 2، ص 270؛ التفسير الكبير، ج 6، ص 42؛ تفسير ثعالبى، ج 2، ص 49.
[56]. الميزان، ج 9، ص 276.
[57]. الدرالمنثور، ج 4، ص 188 - 189؛ عجائب الآثار، ج 1، ص 7؛ الميزان، ج 9، ص 271.
[58]. مجمع البيان، ج 5، ص 45؛ الكشاف، ج 2، ص 270؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 137؛ الميزان، ج 9، ص 272.
[59]. التفسير الكبير، ج 6، ص 45؛ عجائب الآثار، ج 1، ص 7.
[60]
. التفسير الكبير، ج 6، ص 41؛ آثار الباقيه، ص 16.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:44 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تابستان

دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 13

تابستان : از فصول چهارگانه سال، در برابر زمستان و از فصول تجارى قريش در عصر ظهور اسلام

تابستان كه از دو بخشِ «تابْ» به معناى گرما، تابش و روشنايى[1] و «ستان» (پسوند زمانساز و مكانساز)[2] ساخته شده، به معناى زمانِ تابش، مَوْسِم گرما و نام يكى از 4 فصل سال است كه بين بهار و پاييز[3] و مقابل زمستان* قرار دارد.
معادل اين كلمه در زبان عربى، واژه «صَيْف» است كه آن را در اصل به معناى دگرگونى و تحول چيزى از حالتى به حالت ديگر[4] و فصل مقابل زمستان دانسته‌اند.[5] اينكه در فرهنگ عربى كدام بخش از سال، تابستان نام دارد، مورد اختلاف است؛ برخى با استناد به كاربرد قرآنى صَيْف (قريش/ 106، 2) آن را فصل مقابل زمستان دانسته و معتقدند كه مردم جزيرة العرب به سبب گرماى شديد آنجا در بيشتر سال، آنچه را كه در مناطقى چون ايران و عراق، بهار خوانده مى‌شود، تابستان مى‌نامند.[6] برخى ديگر تابستان را يكى از 4 فصل سال و پس از بهار مى‌دانند.[7] ديدگاه سومى هم با تقسيم سال به 6 بخش، بر آن است
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 14
كه پس از يك دوره هواى معتدلِ پس از زمستان كه از آن به «بهار‌اول» تعبير مى‌شود، فصل تابستان آغاز مى‌شود.[8]
تابستان در بيشتر مناطق با ويژگيهايى چون تابش نسبتاً شديد و طولانى آفتاب و در نتيجه افزايش دماى هوا، بلندى روزها و رسيدن محصولات و فرآورده‌هاى كشاورزى شناخته مى‌شود.
واژه «صَيْف» فقط يك بار در قرآن آمده است: «لاِيلـفِ قُرَيش * ايلـفِهِم رِحلَةَ الشِّتاءِ والصَّيف».(قريش/106، 1 ـ 2) اين آيه به‌سفرهاى تجارى قريش اشاره دارد كه بنابر ديدگاه مشهور مفسران در تابستان به سوى شام كه آب و هواى خنكى داشت و در زمستان به‌سوى يمن به سبب آب و هواى ملايم آن انجام مى‌گرفت.[9]
مكه در سرزمينى خشك و بى‌آب و علف با هوايى گرم و سوزان قرار دارد.[10] گرماى زياد و خشكى از ويژگيهاى بارز عربستان است و اين كشور از معدود مناطق جهان است كه درجه دما در تابستانهاى آن به 48 درجه هم مى‌رسد. هيچ‌گونه درياچه دائمى در عربستان وجود ندارد و فقط 7% از زمينهاى آن داراى پوشش جنگلى است.[11] با توجه به اين شرايط زمينه كشاورزى و دامدارى براى قريش فراهم نبود و آنان ناگزير براى گذران زندگى در سال به دو سفر تجارى تابستانه و زمستانه مى‌پرداختند.
از سوى ديگر خطر حمله، قتل و غارت همواره از سوى باديه‌نشينان، قبايل و كاروانهاى تجارى را تهديد مى‌كرد. براى همين خداوند از مأنوس و دلگرم كردن قريش به سفرهاى تجارى تابستان و زمستان به سبب امنيتى كه در لواى همجوارى با خانه خدا براى آنان پديد آمده بود، به عنوان نعمت براى آنها ياد مى‌كند. بنابر ديدگاهى كه سوره قريش و فيل را يك سوره مى‌داند، نابودى سپاه ابرهه باعث شد كه قريش با امنيت كامل به سفرهاى تجارى خود بپردازد، چرا كه پس از حادثه ياد شده كعبه قداست و قريش حرمت بيشترى يافت و ديگر كسى متعرض آنان و كاروانهايشان نمى‌شد.[12] برخى گفته‌اند: اگر چنين نمى‌شد، زندگى قريش به خطر مى‌افتاد و آنان ناگزير به‌مناطق ديگر كوچ مى‌كردند و زمينه بعثت پيامبر‌اكرم(صلى الله عليه وآله) فراهم نمى‌شد.[13]
افزون بر آيه ياد شده، كه صريحاً در آن از تابستان ياد شده است، شمارى ديگر از آيات نيز به گونه‌اى در ارتباط با تابستان تفسير شده‌اند؛
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 15
شمارى از مفسران اعتقاد دارند كه آيه 37 آل‌عمران/ 3 به آمدن ميوه‌هاى تابستانى براى حضرت مريم(عليها السلام)در زمستان و بالعكس اشاره دارد[14]: «كُلَّما دَخَلَ عَلَيها زَكَرِيا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقـًا قالَ يـمَريَمُ اَنّى لَكِ هـذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللّهِ».برخى در ذيل آيه‌74 اعراف/7 گفته‌اند: خانه‌هايى كه قوم ثمود از خاكهاى نرم دشت مى‌ساختند، مسكن تابستانى آنان بوده‌است[15]: «و بَوَّاَكُم فِى الاَرضِ تَتَّخِذونَ مِن سُهولِها قُصورًا و تَنحِتونَ الجِبالَ بُيوتـًا»؛همچنين برخى بر اين باورند كه آيه 18 مؤمنون/23 به ذخيره شدن آب باران در سفره‌هاى زيرزمينى اشاره دارد تا در تابستان كه بارندگى اندك است، كمبود آب برطرف شود[16]: «و اَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَر فَاَسكَنّـهُ فِى الاَرضِ».در شمارى ديگر از آيات از برخى ميوه‌هاى تابستانى كه در اين فصل رسيده و چيده مى‌شوند ياد شده است. از اين قبيل است: خرما (بقره/2، 266؛ انعام/6، 99)، زيتون (تين/‌95، 1؛ نور/ 24، 35)، انگور (بقره/2، 266؛ انعام/6، 100)، انجير (تين/ 95، 1) و موز.[17] (واقعه/‌56،29)
آياتى كه در فصل تابستان نازل شده و در علوم قرآنى و منابع تفسيرى باعنوان «آيات صيفيّه» شناخته مى‌شوند، از ديگر آيات مرتبط با‌تابستان‌اند؛ از جمله مى‌توان به آيات‌176 نساء/4؛ 1‌مائده/5؛ 281 ـ 282 بقره/2 و 81 توبه/9 اشاره كرد.[18]

منابع

الاتقان، السيوطى (م. ‌911‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407‌ق؛ انوار التنزيل، البيضاوى (م. ‌791‌ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416‌ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. ‌205‌ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1414‌ق؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ ترتيب العين، خليل (م. ‌175‌ق.)، به كوشش محمد حسن بكايى، قم، نشر اسلامى، 1414‌ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ‌606‌ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413‌ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. ‌310‌ق.)، به كوشش صدقى جميل العطار، بيروت، دارالفكر، 1415‌ق؛ دقائق التفسير، ابن التيمية (م. ‌728‌ق.)، به كوشش محمد سيد، دمشق، مؤسسة علوم القرآن، 1404‌ق؛ الصحاح، الجوهرى (م. ‌393‌ق.)، به‌كوشش عبدالغفورالعطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407‌ق؛ فرهنگ فارسى، معين (م. ‌1350‌ش.)، تهران، اميركبير، 1375‌ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. ‌538‌ق.)، قم، بلاغت، 1415‌ق؛ كشف الظنون، حاجى خليفه (م. ‌670‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1413‌ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. ‌711‌ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408‌ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. ‌850‌ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408‌ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. ‌548‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406‌ق؛ مفردات، الراغب (م. ‌425‌ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 16
دارالقلم، 1412‌ق؛ الميزان، سيد محمد حسين الطباطبايى (م. ‌402‌ق.)، بيروت، اعلمى، 1393‌ق.
The Encyclopedia Britannica, 2003, DeluxeEdition.
مهدى اميريان




[1]. لغت‌نامه، ج4، ص5319؛ فرهنگ فارسى، ج‌1، ص988، «تاب».
[2]. لغت‌نامه، ج‌8، ص‌11862؛ فرهنگ فارسى، ج2، ص1831، «ستان».
[3]. لغت نامه، ج‌4، ص‌5324، «تابستان».
[4]. لسان العرب، ج‌7، ص‌455؛ التحقيق، ج‌6، ص‌315، «صيف».
[5]. مفردات، ص‌499، «صيف».
[6]. لسان‌العرب، ج7، ص‌456؛ دقائق التفسير، ج‌9، ص‌219.
[7]. ترتيب‌العين، ص‌464؛ مجمع‌البحرين، ج‌2، ص‌650، «صيف».
[8]. الصحاح، ج4، ص‌1389؛ تاج العروس، ج‌12، ص‌333، «صيف».
[9]. جامع‌البيان، ج30، ص396؛ مجمع‌البيان، ج10، ص‌829؛ الميزان، ج‌20، ص‌365 ـ 366.
[10]. الميزان، ج‌20، ص‌365.
[11]. Britannica : Summer.
[12]. جامع‌البيان، ج30، ص398؛ مجمع‌البيان، ج10، ص‌831؛ الميزان، ج‌20، ص‌366.
[13]. مجمع البيان، ج‌10، ص‌829؛ الميزان، ج‌20، ص‌366.
[14]. مجمع‌البيان، ج2، ص740؛ التفسير الكبير، ج8، ص32؛ تفسير بيضاوى، ج‌1، ص‌252.
[15]. الكشاف، ج2، ص‌122؛ التفسير الكبير، ج‌14، ص‌164.
[16]. مجمع البيان، ج‌7، ص‌162.
[17]. همان، ج‌9، ص‌329؛ الميزان، ج‌19، ص‌128.
[18]. الاتقان، ج‌1، ص‌45؛ كشف الظنون، ج‌2، ص‌1085.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:44 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نسبيت زمان در قرآن

نسبيت زمان در قرآن

مرتضي دانشمند

وَ إنَّ‌يوماً‌عِندَ رَبِّكَ كَاَلْفِ سَنَةٍ‌مِمّا تَعُدّونَ.1
و يك روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سال هايي است كه شما مي‌شمريد.

خلاصه‌ي نظريه‌ي نسبيت2:

گذر زمان امري مطلق و ثابت نيست، بلكه سرعت يا كندي آن در شرايط گوناگون متفاوت است.3
هنگامي كه مي‌گوييم اتومبيلي با سرعت 180 كيلومتر در يك جاده حركت مي‌كند، در حقيقت، مقدار حركت را نسبت به اشيا و اشخاص ساكن سنجيده‌ايم و گرنه همين اتومبيل، نسبت به اتومبيل ديگر كه با سرعت 100 كيلومتر در ساعت حركت مي‌كند، تنها 80 كيلومتر سرعت دارد. هم‌چنين سرعت آن نسبت به اتومبيل سومي كه سرعتش 180 كيلومتر در ساعت است، صفر خواهد بود. حال اگر سرعت آن را نسبت به هواپيمايي بسنجيم كه 800 كيلومتر در ساعت حركت مي‌كند، سرعت آن برابر منهاي620 كيلومتر در ساعت خواهد بود.
اين مقايسه‌ها و نسبت سنجي‌ها در قلمرو جهان مادّي و طبيعي است. همين مقايسه را مي‌توان عيناً نسبت به جهان غيرمادّي ومجرّد نيز منظور داشت. آيا زمان در جهان مادّي و غيرمادّي به طور يكسان جريان دارد؟ آيا اصولاً در جهان غيرمادّي،زمان جريان دارد؟ به بيان ديگر، رابطه‌ي زماني ميان جهان مادّي و جهان مجرّد (مثلاً عالَم برزخ) چگونه است؟
اين‌ها مسايلي است كه دست ما به آساني، به آسمان بلند آن نمي‌رسد، ولي آياتي در اين باره وجود دارد كه چشم اندازهاي روشني را فراروي ما قرار مي‌دهد. برخي از اين آيات، آن‌هايي هستند كه به مسأله‌ي «نسبيت زمان» اشاره دارند. يكي از آن‌ها همان آيه‌اي است كه در طليعه‌ي بحث آمد:
وَيسْتَعْجِلوَنَك بِالعَذابِ ولَن يخِلفَ‌وَعْدَهُ‌وإنَّ‌يوماً عِندَ رَبِّكَ كَألفِ سَنَةٍ‌مِمّا تَعُدّونَ.
آنان از تو مي‌خواهندكه در عذاب دادنشان شتاب شود؛ در حالي كه خداوند هرگز از وعده‌ي خود تخلّف نخواهد كرد و يك روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سال‌هايي است كه شما مي‌شمريد.
چنان كه در اين آيه مي‌بينيم يك روز قيامت به اندازه‌ي هزار سال قلمداد شده است.
[يك روز قيامت هزار سال دنيا ? 365?1000?365000 روز دنيا]
به راستي، اگر از ما بپرسند قيامت كي بر پا خواهد شد، چه پاسخي خواهيم داد: هزار سال ديگر؟ يك ميليون سال ديگر يا يك ميليارد سال ديگر؟
گروهي همين پرسش را از پيامبر (ص) پرسيدند:
يسْئَلونَكَ عَنِ السّاعَةِ أيانَ مُرسيها قُلْ إنّما عِلمُها عِنْدَ رَبّي لايجَلّيها لِوَقِتها إلاّهُوَ.4
درباره‌ي قيامت از تو مي‌پرسند كه كي فرا مي‌رسد؟ بگو: «علمش تنها نزد پروردگار من است و هيچ كس جز او [نمي تواند] وقت آن را آشكار سازد.»
در اين آيه، تكيه بر اين است كه علم به زمانِ برپايي قيامت، تنها در اختيار خداوند است و بس.
آيات ديگر به همين پرسش، به گونه‌ي ديگري پاسخ مي‌دهند:
إنَّهُم يرَونَهُ‌بعيداً وَ نَراهُ قريباً.5
آن‌ها آن روز را دور مي‌بينند و ما آن را نزديك مي‌بينيم.
چرا چنين است؟ چرا مردم، قيامت را دور مي‌بينند، ولي خداوند نزديك مي‌بيند؟ آيا جز اين است كه گذر زمان، نزد خداوند و مردم يكسان نيست؟
همين تفاوت گذر زمان (نسبيت زماني) را در داستان اصحاب كهف به روشني مي‌بينيم. هنگامي كه جوانان يكتا پرست در عهد دقيانوس براي برپايي دين خويش به پا خاستند و آنان را تعقيب مي‌كردند مأموران چاره‌اي نيافتند جز آن كه در انزوا و خلوت كوه پناه گيرند. آنان به قدرت خداوند، در خوابي بس دراز فرو رفتند و پس از سيصد و نه سال كه از خواب برخاستند، يكي از آنان پرسيد: چه مدّت خوابيديد؟
قالَ قائَُِل مِنهُم كَمْ لَبِثْتُم قالوا لَبِثنا يوْماً أو بَعْضَ يومٍ.6
گفتند: يك روز يا بخشي از يك روز.
يك روز و بخشي از يك روز كجا و سيصد و نه سال كجا؟ به راستي، آيا زمان براي كساني كه زندگي عادي و معمولي را سپري مي‌كردند با جواناني كه در دل غار خفته بودند، يكسان مي‌گذشت؟
فردي را در نظر بگيريم كه از نيمه‌ي شب (ساعت 12) تا بامداد (6 صبح) درخواب بوده است. فرد ديگري به طور هم زمان، كنار او همان مدّت را بيدار مانده است. آيا گذشت زمان در نظر اين دو نفر يكسان خواهد بود يا آن كه فرد بيدار، زمان را طولاني تر احساس مي‌كند؟ آيا زمان براي دو نفر، كه هر‌دو در خواب به سر مي‌برند ولي يكي از آنان خواب‌هاي خوش و شيرين مي‌بيند و ديگري كه دچار كابوس و خواب‌هاي وحشتناك شده است، يكسان مي‌گذرد؟ هرگز. علّت اين تفاوت در ارزيابي‌ها چيست؟
اگر از ما درباره‌ي عمر «برزخي»‌اولين انسان هايي كه در كره ي زمين از دنيا رفته‌اند بپرسند، خواهيم گفت: (مثلاً) يك ميليارد سال گذشته است.7 اگر همين پرسش را از خود كساني كه در عالم برزخ به سر مي‌برند بپرسيم، چه پاسخي خواهند داد؟ اين مدّت طولاني در نظر آنان،چيزي بيش از يك تا ده روز نبوده است. به اين آيه توجّه كنيد:
يتَخاَفتُونَ بَينَهُمْ إِن لَّبِثْتُم إلاّ عَشْراً. نَحْنُ أعْلَم ُ‌بِما يقولونَ إذْ يقولُ أمْثَلُهُم طَريقَةً‌إن لَبِثْتُمْ إلاّ يوْماً.8
آنان آهسته با هم گفت و گو مي‌كنند.[بعضي مي‌گويند:] ‌تنها ده شبانه روز [در عالم برزخ] توقف كرديد. ما به آن چه آنان مي‌گويند، آگاه‌تريم؛ هنگامي كه نيكو روش ترين آنان مي‌گويد: شما تنها يك روز درنگ كرديد.
عواملي كه باعث مي‌شود زمان را كوتاه يا بلند احساس كنيم، گوناگون است، مانند: سختي يا راحتي مسير، آگاهي يا غفلت از مسير، خواب يا بيدار بودن و عوامل ديگر كه بررسي آن ها، بحثي مستقل مي‌طلبد.
آن چه نظريه‌ي نسبيت علمي بر آن تكيه و تأكيد دارد، چند چيز است:
1. عامل زمان؛ 2. مبدأ سنجش زمان؛
3. تعداد سرعتِ متحرك؛ 4. مسافت پيموده شده.
در اين نظريه براي محاسبه ي زمان از فرمول زير استفاده مي‌كنند:
در اين فرمول، T زمان است (Time) كه براي محاسبه‌ي آن، مسافت پيموده شده را بر سرعت نور تقسيم مي‌كنند.9
نكته‌ي قابل تأمل اين است كه اين نظريه‌، تنها به گذشت زمان در قلمرو جهان ماده (و به تعبير قرآن، «عالم شهادت»)10 نظر دارد. اگر در برابر انسان، جهان‌هاي فرا زماني و فرا مكاني مطرح باشد (عالم غيب)،11 سرعت يا كندي گذر لحظه ها، ساعت ها، روزها، سال‌ها و قرن‌ها (و به تعبير قرآن، «قرون و احقاب»)12 با چه ملاك‌ها و معيارهايي سنجيده مي‌شود؟ نظريه‌ي نسبيت، در برابر توضيح اين مطلب ساكت است. البته آيه هايي در قرآن وجود داردكه اين پرسش را نيز بدون پاسخ نگذاشته است كه پرداختن به آن ها، مجالي ديگر مي‌طلبد.

انذاري بزرگ

نكته‌ي مهمّي كه از اين مبحث مي‌آموزيم و فراتر ازنظريه‌ي نسبيت علمي و حتّي فراتر از بررسي پژوهشي يك موضوع قرآني بوده و در عين حال، بسيار هشدار دهنده و تكان دهنده است، اين است كه بيشترما انسان‌ها فكر مي‌كنيم تا قيامت، زمانِ درازي مانده است؛ مثلاً يك ميليارد سال يا چيزي در همين حدود، در حالي كه با تحليل زماني قرآن، يك يا حداكثر ده روز بيشتر نمانده است.
آيات 103 و 104 سوره‌ي طه را با اين ديدگاه دوباره تلاوت كنيم:
آنان آهسته با هم گفت و گو مي‌كنند. بعضي مي‌گويند: شما تنها ده شبانه روز [در عالم برزخ] توقف كرديد. ما به آن چه مي‌گويند، آگاه تريم؛ هنگامي كه نيكوروش ترين آنان مي‌گويد: شما تنها يك روز درنگ كرديد.
قرآن از ما مي‌خواهد كه در داوري نسبت به زمان قيامت، عينك دوربين و خاك خورده‌ي اهل زمين را از ديدگان برداريم؛ عينكي كه با آن، قيامت را بسيار دور مي‌بينند (إنّهُم يرونَهُ بَعيداً). به جاي آن، به ديدگاه قرآن مجهزّ شويم كه با آن، زمان قيامت و برانگيخته شدن و برپايي بهشت و دوزخ ، بسيار نزديك است: «و نَريه قريباً». صدق اللّه العلي العظيم.

پاورقيها:

1. حج، 47.
2.All motion is relative (هر حركتي نسبي است). دايرة المعارفEncarta واژه‌ي Relativity.
3. يادآور مي‌شود كه نظريه‌ي نسبيت حركت، با نسبي بودن فهم از متون ارتباطي ندارد.
4. اعراف، 187.
5. معارج، 5 و 6.
6. كهف، 19.
7. بنابراين نظر كه پيش از حضرت آدم (ع) نيز انسان هايي مي‌زيسته اند.
8.طه، 103 و 104.
9. زير نويس 1.
10. جمعه، 8.
11. همان.
12. جمع‌«حقبه»‌معادل 80 سال. بحارالانوار، ج 8، ص‌283.

 
جمعه 31 شهریور 1391  11:44 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

رنگ سفید از منظر قرآن و روانشناسی

دریافت فایل pdf

 

 

روان شناسی رنگ ها در قرآن و حدیث

دریافت فایل pdf

 

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:44 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شب؛ بهترين زمان معراج

شب؛ بهترين زمان معراج

محمد باقر منصوري

انسان همواره در جست وجوي آسان و كوتاه ترين راه براي رسيدن به اهداف و مقاصد مادي و معنوي خويش است. از اين رو جست وجوي روش هاي ساده و آسان و كوتاه، به عنوان دغدغه اي، ذهن و فكرش را مشغول مي دارد. دست يابي به كمال و عروج معنوي نيز يكي از مقاصد و اهداف عالي انساني است كه ذهن بسياري از انسان هاي باشخصيت طبيعي و سالم را به خود مشغول داشته است. هر شخصيت سالم از نقص بيزار و در پي كمال است. شايد بتوان گفت يكي از راه هاي شناسايي كوتاه ترين و ساده ترين روش كمالي، بازخواني آيات الهي است كه به عنوان آفريدگار هستي و انسان از همه امور آگاه و خبير است. اين نوشتار كوششي است تا يكي از راه هاي رسيدن به كمال از ديدگاه خداوند بيان و تبيين شود. با هم اين مقاله را از نظر مي گذرانيم.

شب، زمان معراج پيامبران

شب كه در اصطلاح فاصله زماني غروب خورشيد تا طلوع فجر است، از نظر قرآن آفريده خداوند است و اين كه خداوند آن را همانند روز آفريده است و اين گونه نيست كه عدم چيزي همانند فقدان خورشيد دانسته شود. از نظر قرآن مرگ و شب و برخي از امور ديگر موجود در هستي، بر خلاف باورهاي عمومي از آفريده هاي خداوند است. اين بدان معنا است كه دست آفريدگاري توانا در كار است تا اين امور به اين شكل آفريده شود كه ظاهري عدمي دارد. هر چيزي كه آفريده الهي است در راستاي اهداف كلان و اصلي خلقت و آفرينش است و نمي توان آفريده اي را يافت كه بيهوده باشد و يا در مسير كمال هستي و انسان نباشد. از اين رو از نظر قرآن، ابليس و شيطان نيز آفريده اي است كه براي تكامل هستي و كمال يابي انسان بسيار مهم و مؤثر است.
به هر حال در تحليل و نگاه قرآني، شب از آفريده هاي الهي به منظور برآوردن اهداف و مقاصدي كمالي است كه مي بايست شناسايي و از آن بهره درست برده شود. (يونس آيه 67 و انعام آيه 96 و فرقان آيه 47 و نمل آيه 86 و آيات ديگر)
شب بخشي از زماني است كه انسان با آن آشناست. اين بخش از زمان، اوقاتي را شامل مي شود كه آغاز آن زمان شفق و سرخي افق مغرب پس از غروب (مصباح ج 1 و 2 ص318) و پايان آن با طلوع فجر و فلق در سمت شرق خاور است (اسراء آيه 78 و بقره آيه 187) كه از آن به صبح ياد مي شود. (هود آيه 81)
اين زمان از نظر قرآن از جايگاه خاصي برخوردار است كه مهم ترين و اساسي ترين آن، زمان تفكر و معراج پيامبران از جمله پيامبراكرم(ص) است. (اسراء آيه 1) خاصيت زماني همانند دروازه هايي است كه آدمي از راه آن به شهري وارد مي شود. از نظر قرآن، جهان مادي و معنوي داراي دروازه هايي است كه تنها از راه آن مي توان وارد جايي شد و به تقرب و مكانت معنوي دست يافت.
از اين رو خداوند در آيات چندي از راه هاي آسمان و اقطار آن خبر مي دهد كه تنها از راه آن مي توان وارد بخش مادي ديگري از جهان و يا معنوي آن شد. اگر براي هستي، جهان و عوالم متوازي فرض شود كه از نظر نقلي اثبات شده و از نظر علمي نظرياتي آن را تاييد مي كند مي بايست راه هايي براي انتقال از هر يك از جهان هاي متوازي مادي و معنوي به سمت و سويي ديگر باشد كه از آن به درها و راه هاي آسمان و جهان ديگر تعبير مي شود.

تفاوت ساعات و لحظات زماني

آيات قرآني براي برخي از زمان ها و مكان اقتدار و خصوصيات ويژه اي را بيان مي كند كه بيانگر تمايز هر زماني از زمان ديگر است. اگر براي زمان روز بتوان لحظات و ساعاتي را درنظر گرفت هر دم و لحظه اي مي تواند خصوصيت ويژه اي داشته باشد كه با دم و ساعت ديگر متمايز است و اين بيانگر آن است كه همه لحظات و ساعات همانند هم نيستند و نمي توان مدعي شد كه تفاوتي ميان ساعات و زمان ها نيست. برخي از ساعات و لحظات از خصوصيات و ويژگي هاي برتري برخوردار مي باشند كه ساعات ديگر از آن برخوردار نيستند.
از نظر علمي نيز براي انسان اثبات شده كه ساعات و لحظات زماني، تفاوت ها و تمايزهائي با هم دارند و در برخي از زمان ها قدرت و اقتداري وجود دارد كه تأثير شگرف بر رشد و نمو گياهان و يا حتي در ژرفاي زمين و خاك به جا مي گذارد. در تحقيقات علمي ثابت شده است كه در برخي از زمان ها جنين در زهدان به گونه اي ديگر تحت تأثير زمان قرار مي گيرد.
در آيات قرآني زمان نماز و نيايش به گونه اي مشخص مي شود كه تحت تأثير زمان است وعده هاي پنج گانه ميقات با خداوند و نمازهاي شبانه روز براساس تأثير زمان انتخاب و مشخص شده است و اين گونه نيست كه زمان فضيلت تنها امري قراردادي و اعتباري باشد و تأثيري در روند ارتباط و تقرب ميان آدمي و خداوند نداشته باشد؛ بلكه زمان ها و اوقات پنج گانه كه از آن به وقت فضيلت نماز ياد مي شود تأثيرات شگرفي در جان و وجود آدمي به جا مي گذارد كه براي بسياري محسوس نيست؛ زيرا اين تأثيرات همانند رشد و نمو گياهان است كه تنها براي برخي و آن نيز با بهره گيري از فن آوري پيشرفته روز امكان پذير است. توده مردم تنها پس از چند روز و يا ساعت وقتي برگي مي رويد و يا گلي مي شكفد از آن آگاه مي شوند. تأثيرات آرام و پياپي در آدمي همانند رويش گياهان و شكوفه ها رخ مي دهد كه به چشم نمي آيد.
به هرحال برخي از زمان ها در روز و يا شب از ويژگي هاي اختصاصي تر برخوردار مي باشند. به اين معنا كه اگر براي مقطع زماني روز ما ويژگي اي شناسايي كنيم براي هر جزء خاص آن نيز مي توان ويژگي هاي دقيق و لطيف تري جست. اين مسأله درباره شب نيز صدق مي كند. از اين رو بخشي از شب از اقتدار و ويژگي بيش تر برخوردار مي باشد.
اگر بخواهيم شكل محسوس تري به اين مطلب بدهيم مي توان به زمين و بخش هاي آن اشاره كرد. در برخي از مناطق، آب و هوا به گونه اي است كه بسيار مناسب براي رشد و نمو گياهان است و در برخي ديگر اين امكان فراهم نيست. به تعبير قرآن برخي از سرزمين ها سرزمين پاك و طيب است كه هر آن چه در آن مي رويد مفيد و پاك و پاكيزه است و در برخي ديگر از سرزمين ها كه خبيث است جز خار و خاشاك نمي رويد و بركتي ندارد. زمان ها نيز اين گونه متفاوت است و آثار متفاوتي را به دنبال دارند.

فوايد شب

شب به طور كلي بخشي از زمان است كه به عنوان آفريده خاص خداوند معرفي شده است. براي آن فوايد و آثاري در آيات قرآن بيان شده تا گرايش مردم بدان افزايش يابد و آدمي بتواند از آن براي تعالي و تكامل و تقرب بهره گيرد؛ زيرا شناخت، يكي از عوامل اصلي تغيير رفتار در آدمي است. در روان شناسي اثبات شده است كه رفتار آدمي متأثر از عواملي شناختي و عاطفي است. اگر براي نگرش سه مولفه شناختي و عاطفي و رفتاري برشماريم بي گمان عوامل شناختي و عاطفي نقش مهمي را ايفا مي كنند و در حقيقت آن دو هستند كه رفتار آدمي را تحت تأثير قرار مي دهند و مديريت مي كنند. از اين رو قرآن بر عوامل شناختي و عاطفي تأكيد مي ورزد و حتي ايمان را تركيبي از عوامل شناختي و عاطفي بر مي شمارد و مي گويد كه عمل و رفتار آدمي تحت تأثير اين دو عامل اصلي نگرش قرار دارند.
قرآن براي تحريك مردم براي بهره گيري از اقتدار زماني شب، فوايد مهم و اساسي را برمي شمارد كه زندگي آدمي را دگرگون مي سازد.
نخستين فايده و اثري را كه قرآن براي شب بيان مي كند، آرامش است. سكوت شبانه و آرام يابي موجودات بسيار هستي و كم شدن سر و صدا در محيط موجب مي شود كه آرامشي در محيط و در نتيجه آن در جان آدمي ايجاد شود.

خوشبختي در آرامش

اگر براي آدمي چيزي به عنوان فضيلت ارزشي سعادت و خوشبختي فرض كنيم كه به عنوان تنها دغدغه او مطرح مي شود، اين امر يعني سعادت، دو مؤلفه و عنصر اصلي دارد كه به سعادت و خوشبختي معنا و مفهوم مي بخشد. به اين معنا كه سعادت چيزي جز آرامش و آسايش نيست. از اين رو همواره در جست وجوي آن است تا عوامل و زمينه ها و بستر آرامش روحي و اجتماعي خود را فراهم سازد و وسايل رفاه و آسايش خويش را مهيا كند. البته تفاوتي در اين مسأله نيست كه اين سعادت و خوشبختي دنيوي و يا اخروي و يا هر دو باشد. همگان در جست وجوي سعادت و خوشبختي هستند با اين تفاوت كه حوزه و دامنه آن با توجه به نگرش آدمي و بينش وي متغير است. برخي، تنها سعادت دنيوي را مي جويند و از خداوند حسنات دنيا را مي خواهند و برخي تنها به آخرت مي نگرند و حسنات اخروي را مي خواهند و تنها جماعتي اندك هستند كه دين و دنياي خويش را به گونه اي ترسيم و تصوير مي كنند كه از هر دوي آن ها بهره ببرند و از سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت بهره مند گردند.
دست يابي به يكي از عناصر اصلي خوشبختي دنيوي و اخروي يعني آرامش، از راه شب امكان پذير است. كسي كه در جاده شب حركت مي كند مي تواند دست كم از بخشي از ايستگاه هاي شبانه به خوبي بهره گيرد. از اين رو خداوند از مؤمنان مي خواهد كه فرصت شب را غنيمت بشمرند و دست كم در سحرگاهان و يا فجر از آن بهره گيرند.

روز براي تلاش و شب براي آرامش

البته همه به طور طبيعي از آرامش شبانه بهره مي برند و فايده شب همگان را دربر مي گيرد. شب زماني است كه خداوند براي آرامش آدمي آفريده است. اگر اين زمان آفريده نمي شد شايد براي بسياري از مردم كه همواره دغدغه طلب دنيا و گردآوري ثروت را دارند فرصت آرامشي پديد نمي آمد. با آن كه شب آفريده شده و ناخواسته آدمي را به سوي خواب و آرامش سوق مي دهد، با اين همه بشر در جست وجوي دنيا آن چنان تلاش دارد كه با فن آوري هاي خويش آن را به روز كاري تبديل مي كند تا بتواند بهره بيش تري از روز برد. در تفسير و تحليل قرآن، روز، زمان جست و جوگري آدمي براي دست يابي به منافع مادي دنيوي است. و لذا از آن به «سبح طويل» (تلاش طولاني» ياد مي كند. با اين كه اين روز خود به اندازه كافي طولاني و بلند است ولي بسياري كه در جست وجوي دنيا هستند همين زمان را اندك مي شمارند و بخشي از شب را بلكه بخش اعظم آن را به درآمدزايي و گردآوري ثروت تبديل مي كنند و تنها بخشي كوچك را مي خوابند و يا براي تفكر در هستي از آن بهره مي گيرند. در حقيقت آنان با بهره گيري از فن آوري، كوشيدند تا زماني از آرامش شبانه و بهره گيري تكاملي را به سبح طويل خويش بيافزايند و دنيا را بجويند و اين درحالي است كه همه آن چه را گرد مي آورند مي بايست فرو گذارند؛ زيرا خداوند وارث همگان است و اوست كه ميراث السموات و الارض را خواهد برد و همه مي بايست آن را به صاحب اصلي آن بازگردانند و اين سباحان روز و شب تنها از خسران و زيان در سرمايه هاي كمالي خود بهره مي برند و وارثان هيچ مي شوند؛ زيرا كه ترازوي وجوديشان از هيچ خالي مي شود و «خفت موازينه» مي گردد.

به هرحال خداوند شب را براي آرامش آفريده و اين يكي از مهم ترين فوايد شب براي آدمي است. (انعام آيه 96 و يونس آيه67 و فرقان آيه 1047 و آيات ديگر)

خواب، بهترين هديه خدا

از ديگر فوايدي كه قرآن براي شب برمي شمارد خواب است. به اين معنا كه خواب در شب بهترين چيزي است كه خداوند به آدمي هديه كرده است. آدمي در خواب است كه به آرامش تن و حتي روح دست مي يابد. بسياري از كساني كه با مصيبت هاي بزرگ و جانگداز روبه رو مي شوند در خواب به آرامش دست مي يابند و اين مسأله افزون بر اين است كه تن آدمي با خواب به آرامش مي رسد و توانايي و قدرت از دست رفته اش دوباره بازسازي مي شود.
خداوند در آيه 23 سوره روم خواب در شب را به عنوان يكي از آيات قابل تفكر براي آدمي دانسته و از انسان خواسته تا در اين باره به تحقيقات و پژوهش هاي علمي رو آورد تا بداند خواب شب تا چه اندازه براي كمال آدمي و دست يابي به موفقيت ها مؤثر است.
خواب شبانه از نظر قرآن نوعي قبض روح و بازگشت به اصل خود است تا در اين قبض، روح دوباره بازآفريني شود و قدرت و توانمندي هايي به او بخشيده و يا الهام گردد. مرگ موقت آدمي افزون بر كاربردهاي رستاخيزي و تغيير در بينش و نگرش انسان به هستي، عاملي مهم براي ترقي و توانايي هاي جديد مي شود.

تشبيه شب به لباس

پوشش شب از ديگر فوايدي است كه قرآن براي آدمي برمي شمارد. به اين معنا كه آدمي در شب تحت پوشش شب قرار مي گيرد و اجازه داده نمي شود تا عناصر مزاحم، آرامش او را بر هم زند و او را به سوي تشويش و اضطراب براند.
به نظر مي رسد كه تشبيه شب به لباس در آيات چندي چون آيه 47 سوره فرقان به اين معنا است كه شب همانند لباس عمل مي كند كه هم او را مي پوشاند و هم او را از شر برخي از عوامل محافظت مي كند. در شب است كه بسياري از چيزهايي كه آدمي را مي آزارد از چشم او مخفي مي شود و آرامش را به او هديه مي كند. (نباء آيه 10 و فرقان آيه 47)
چنان كه پيش از اين گفته شد برخي از زمان ها داراي اقتدار خاص و ويژه اي هستند كه رويش گياهان در شب از مسايلي است كه در آيه 29 تا 31 سوره نازعات بدان اشاره شده است. اين بدان معناست كه شب در رويش گياهان و يا تغييرات مهم در آن ها از نقش مهم و اساسي برخوردار مي باشد. از فوايد ديگري كه قرآن براي شب برمي شمارد مي توان به بهره گيري انسان از آن براي دست يابي به تقويم و موقعيت هاي زماني برتر و بهتر ياد كرد. (اسراء آيه 12) اگر شب نمي بود شايد انسان راهي براي محاسبه زمان و شمارش سال ها نداشت و نمي توانست از بهترين زمان ها براي بهره گيري استفاده كند؛ زيرا در اين صورت همه زمان ها براي او يكسان مي شد و اين در حالي است كه زمان ها تفاوت هاي محسوس و مهمي دارد. با آن كه شب خلق شده است و تفاوت محسوسي با روز دارد اما عده اي تفاوتي ميان شب و روز نمي بينند و با شب و روز خويش يكسان برخورد مي كنند، اين در حالي است كه تفاوت هاي ميان شب و روز و ميان ساعات آن بسيار افزون تر از تصوري كه داريم مي باشد.
در ارزش و اعتبار شب و آثار و فوايد آن همين بس كه خداوند در آياتي بسيار به اين آيه وجود سوگند خورده است تا ارزش آن را به مردم بشناساند. (شمس آيه 4 و ليل آيه 1 و فجر آيه 4 و آيات ديگر)
ويژگي هاي بخش هايي از شب
بخش هايي از شب از اقتدار و فوايد و آثار بيش تري نسبت به بخش هاي ديگر آن برخوردار است كه در آيات چندي بدان اشاره شده است. از جمله اين بخش ها، زمان سحر و فجر است كه در آياتي، تهجد د رآن بسيار مهم شمرده شده و در برخي ديگر خواندن قرآن به عنوان قرآن مشهود و تاثيرگذار در جان آدمي مطرح گرديده است.
ذكر شبانه و تضرع و گريه و زاري در آن در زماني كه بسياري از مردم در آرامش و خواب هستند، روح و جان آدمي را جلا مي دهد و زمينه هاي تكامل و معراج آدمي را فراهم مي آورد. (اعراف آيه 205 و نيز انسان آيه 25) از آن جايي كه معراج در حوزه تسبيح قرار مي گيرد و آيات قرآني در معراج پيامبر با تسبيح خداوند آغاز مي شود تا جسمانيت را از خداوند تنزيه كند، تسبيحات شبانه به عنوان امري مفيد در تكامل و معراج آدمي مطرح مي شود و در آيه 130 سوره طه و نيز 55 آيه غافر بر آن تاكيد مي شود.
در اين ميان اگر براي همه سحرگاهان و فجر اعتبار و اقتدار خاصي مطرح شده براي شب هاي دهگانه اي كه براساس روايات دهه اول ذي الحجه است، ارزش و اعتباري مطرح مي شود كه مي گويند زمان معراج بسياري از پيامبران بوده است. بنابراين لازم است كه از اين شب هاي دهگانه كه در آيات 1 و 2 سوره فجر بيان شده به خوبي بهره برد. (الميزان ج 20 ص 279)
اين ها مواردي است كه در قرآن نسبت به جايگاه و ارزش شب و شب زنده داري بيان شده است. مباحث پيرامون هر مطلب و موضوع وقتي ديگر را مي طلبد كه در حوصله اين نوشتار نيست.

جمعه 31 شهریور 1391  11:45 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نور در منظر آیات و روایات

نور در منظر آیات و روایات

عزیزالله افشارکرمانی
چکیده :

نور در متون دینی بر مصادیق گوناگونی اطلاق شده است این مصادیق طیفی از موجودات را شامل می‏شود که یک طرف آن نور حسی و طرف دیگر آن ذات خداوندی است در میان این دو عقل، علم، ایمان، پیامبر، امام هدایت و...هم نور نامیده شده‏اند ولی نور بودن همه این موجودات به نور حقیقی برمی‏گردد که ذات لا یزال خداوندی است.

کلمات کلیدی :

نور، ظلمت، علم، ایمان، هدایت، عقل، پیامبر، امام، خداوند.

مقدمه:

نور نامی از نام‏های خداوند و اسم یکی از سوره‏های قرآن کریم است و از کلماتی است که در قرآن و احادیث کاربردهای بسیاری دارد.و بر مصادیق گوناگونی اطلاق شده است.گرچه این مصادیق از نوع واحدی نیستند ولی وجود ویژگی خاصی در آنها سبب شده است که آنها را نور بنامند در این مقاله مهمترین مصادیق نور از دیدگاه قرآن کریم و احادیث را مورد بررسی قرار می‏گیرد و ارتباط آنها با یکدیگر روشن می‏شود.

تعریف نور

برای نور تعریف‏های مختلفی آورده‏اند بعضی از این تعاریف فقط بر نور حسی دلالت دارد مانند اینکه گفته‏اند نور پرتوهایی است که پراکنده می‏شود و به دیدن کمک می‏کند(راغب اصفهانی، ص 827)و بعضی دیگر می‏گویند نور همان چیزی است که اشیاء را آشکار می‏کند و حقیقت اشیاء را به چشم نشان می‏دهد(ابن منظور، 14/321)با توجه به مصادیقی که در متون دینی برای نور ذکر شده است نمی‏توان با این تعاریف همه آنها را تفسیر کرد تعاریف فوق نور را محدود به نور حسی می‏کنند بنابراین باید در جستجوی تعریفی باشیم که تمام مصادیق را شامل شود.تعریف مشهور دیگری که برای نور آورده‏اند این است که نور چیزی است که به ذات خود ظاهر باشد و غیر را هم ظاهر سازد(همان، 14/321)این تعریف‏گر چه نور حسی را شامل می‏شود ولی به آن محدود نمی‏شود و هر چه ظاهر با لذات و مظهر للغیر باشد را در برمی‏گیرد.و بنابر این می‏تواند تمام مصادیق نور را تعریف کند.

کاربردهای نور

باید پذیرفت که اولین و ساده‏ترین تجربه ما از نور، همان نور حسی است و در عرف عام غالبا از نور همان معنا را منظور می‏کنند ولی ویژگی ظاهر با لذات و مظهر للغیر اعم از نور حسی است.یکی از کاربردهای نور در قرآن همان نور حسی است مانند
هو الّذی جعل الشمس ضیاء و القمر نور(یونس، 5)
و جعل القمر فیهنّ نور(نوح، 16)
و جعل الظلمات و النور(الانعام، 1)
امام محمد غزالی این معنا از نور را مختص عوام و امری نسبی می‏داند و می‏گوید نور در مورد افراد نابینا نه آشکار است و نه آشکار کننده بنابراین علاوه بر نور، ذات بیننده نیز رکنی از ادراک است و اگر به دیده دقت بنگریم نور نه باعث ادراک که محل ادراک است پس قوه باصره به نام نور سزاوارتر است تا شئی مبصر. (غزالی، ص 41 و 42)
غزالی از نور حسی فیزیکی که شئ مادی است به نور بینائی منتقل می‏شود و برای اثبات سخن خود به کاربردهای نور چشم اشاره می‏کند و می‏گوید در مورد نابینا می‏گوییم نور چشمانش را از دست داده است یا در مورد خفاش می‏گوییم نور چشمش ضعیف است.(همان، ص 42)
نور بینایی به انواع عیوب مبتلاست مثل اینکه ظاهر را می‏بیند نه باطن، متناهی را می‏بیند نه نامتناهی، غیر خود را رؤیت می‏کند نه خود را و غیره.
ولی در درون آدمی چشم باطنی هم هست که نه تنها محدودیتهای چشم ظاهر را ندارد بلکه ظاهر و باطن، دور و نزدیک و محسوس و غیر محسوس همه را می‏بیند و سراسر هستی قلمرو رؤیت اوست و آن نیروی عقل است و اگر ادراک حسی را با عقل مقایسه کنیم این عقل است که شایسته نام نور است و اینکه پیامبر اسلام فرمود ان الله خلق آدم علی صورته، ناظر به همین معناست زیرا وجود عقل در آدمی نوری است که نمونه‏ای از نور خداوند متعال است(غزالی، ص 44).
حال اگر در ویژگی‏های قوه عقل تأمل کنیم خواهیم دید عقل که همان ذات مدرک و حقیقت وجود آدمی است نزد خود پدیدار است و غیر را هم برای خود آشکار می‏سازد یعنی ذات آدمی عین علم است و علم هم دارای صفت آشکار بودن و آشکارکنندگی است و بر همین اساس است که پیامبر فرموده است العلم نور یقذقه الله فی قلب من یشاء.(مجلسی، 1/225)
در آیاتی از قرآن کریم بر علم اطلاق نور و روشنایی شده است مانند:
قل هل یستوی الاعمی و البصیر ام هل تستوی الظلمات و النور(الرعد، 16)
و ما یستوی الاعمی و البصیر و لا الظلمات و لا النور و لا الظلّ و لا الحرور(فاطر، 19- 21)
البته میان ادراکات حسی با علم و فکر و قوه عاقله هم رابطه تنگاتنگی است که امام علی(ع)در مورد آنها می‏فرماید:
العقول ائمّة الافکار و الافکار ائمّة القلوب و القلوب ائمّة الحواس و الحواس ائمّة الاعضاء (مجلسی، 1/969).
حال اگر علم و معرفت با طلب حقیقت و دلبستگی به آن و گام گذاشتن در راه آن همراه شود و فرد عالم علم خود را چراغ راه تعالی خود قرار دهد و در جستجوی کمال برآید ایمان حاصل می‏شود.و در آیاتی از قرآن کریم بر ایمان اطلاق نور شده است(مقاتل بن سلیمان، ماده نور)مانند
و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس(الانعام، 122)
و یجعل لکم نورا تمشون به(الحدید، 28)
الله ولیّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور(البقره، 257)
امام محمد غزالی می‏نویسد همانگونه که خورشید آسمان برای رؤیت چشم‏ ظاهر امری ضروری است چشمان عقل یا چشمان باطن هم به خورشیدی نیاز دارد و آن خورشید باطن قرآن کریم است.(غزالی، ص 48)
در آیاتی از قرآن کریم بر خود قرآن اطلاق نور شده است(طباطبایی، 7/378) مانند:
فآمنوا بالله و رسوله و النور الذی انزلن(التغابن، 8)
قد جاءکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبین(النساء 174)
و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون(الاعراف، 157)
غرض از این تعبیر این است که بفهماند قرآن کریم نوری است که راه زندگی و آن طریقی را که انسان باید برای رسیدن به سعادت و کمال بپیماید روشن می‏سازد.(همان، ص 413).
اسلام بعنوان آخرین دین الهی حول قرآن کریم شکل گرفته است.و اسلام و قرآن دو امر انفکاک ناپذیرند.در آیاتی از قرآن بر اسلام اطلاق نور شده است(مقاتل بن سلیمان، ماده نور)مانند
یریدون ان یطفئوا نور الله بافواهم(التوبه، 32)
یهدی الله بنوره من یشاء(النور، 35)
خداوند بر پیامبر اسلام هم اطلاق نور کرده است زیرا وی با سخن و عمل خود نور حقیقت را از ظلمات باطل تفکیک کرد و با پیام آسمانی خود سعادت و کمال را بر آدمیان نمودار ساخت مانند آیه
و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیر(الاحزاب، 46)
قد جاءکم من الله نور و کتاب(المائده، 15)
رسالت پیامبر، اسلام و قرآن هدایت به سوی خداوند و ایجاد روشن بینی در روح آدمیان است و قرآن کریم این روشن‏بینی و هدایت را نوعی حیات خاص انسانی می‏نامد که جان و جهان آدمی را دگرگون می‏کند و به آن صبغه الهی می‏دهد در آیاتی از قرآن بر هدایت الهی و روشن‏بینی اطلاق نور شده است(طباطبایی، 7/514)مانند
او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منه(الانعام، 22)
کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور(ابراهیم، 1)
منظور از ظلمات ضلالت و منظور از نور همان هدایت است.اگر هدایت را نور و ضلالت را ظلمات نامیده یکی را مفرد و یکی را جمع آورده برای اشاره به این جهت است که هدایت از مصادیق حق است و حق یکی است و هیچ فرقی و تغایری میان مصادیق آن نیست بخلاف ضلالت که مصادیق مختلفی دارد چون ضلالت ناشی از پیروی هواهاست که با هم اختلاف دارند.(طباطبایی، 12/8 و 9).
مؤمنان که به واسطه ایمان به هدایت و روشن‏بینی خود حیات دیگری یافته‏اند در جهان آخرت دارای نور هستند که به کمک آن از صراط می‏گذرند و قرآن کریم در آیاتی از خود به آن اشاره دارد مانند
یسعی نور هم بین ایدیهم(الحدید، 12)
نورهم یسعی بین ایدیهم(التحریم، 8)
امّا در جهان آخرت نه تنها نور مؤمن ظاهر می‏شود که نور خداوند نیز زمین را روشن می‏سازد و آیاتی از قرآن به نور پروردگار در جهان آخرت اشاره دارد مانند
اشرقت الارض بنور ربه(الزمر، 69)
بعضی واژه نور در آیه فوق را به معنای عدل گرفته‏اند(نیشابوری، ص 559)
از کاربردهای دیگر واژه نور، اطلاق نور بر مصادیق امامت و ولایت و به ویژه علی(ع)است چون ائمه(ع)با ولایت و علم خود دنیا را روشن کرده‏اند و دلهای مؤمنین را نورانی کرده‏اند(شریف، ص 314).از امام رضا(ع)روایت شده است که فرمود یهدی الله لنوره من یشاء به معنای یهدی الله لولایتنا من احبّ.و من لم یجعل الله له‏ نورا فماله نور ای من لم یجعل الله له اماما فی الدنیا فماله فی الاخرة من نور ای امام یرشده و یتبعه الی الجنة(استرآبادی، ص 358).
امام معصوم(ع)در حول تفسیر آیه‏فامنوا بالله و رسوله و النور الذی انزلن(التغابن 8) می‏فرماید بخدا قسم منظور از نور، امامان خاندان پیامبر تا روز قیامت، آنها نور خداوند در آسمانها و زمین هستند و روشنایی آنها در قلوب مومنین از نور خورشید آسمان بیشتر است(قمی 8/342 و 343).
در حدیث دیگری امام علی(ع)آیه‏الله نور السموات و الارضرا بر پیامبر و دوازده امام(ع)تطبیق می‏کند(بحرانی، ص 136 و 137)
مشهورترین آیه‏ای که در قرآن کریم بحث نور را طرح کرده است آیه 35 سوره النور است که 5 دفعه واژه نور در آن بکار رفته است و تفسیرهای مختلف و بسیاری از آن آیه ارائه شده است در این آیه بر خداوند اطلاق نور شده است یعنی‏الله نور السموات و الارضدر معنای آیه گفته‏اند که خداوند به نفس خود ظاهر است و آنچه در آسمانها و زمین است به واسطه او ظهور دارد.(کاشانی، 3/434)
چون وجود و هستی هر چیزی باعث ظهور آن چیز برای دیگران است پس مصداق تام نور همان وجود است و از سوی دیگر چون موجودات امکانی وجودشان به ایجاد خدای تعالی است پس خدای تعالی کامل‏ترین مصداق نور است یعنی اوست که ظاهر بالذات و مظهر ما سوای خود است و هر موجودی به وسیله او ظهور می‏یابد و موجود می‏شود.پس خدای سبحان نوری است که به وسیله او آسمانها و زمین ظهور یافته‏اند سخن خداوند در آیه نور بر این مطلب دلالت دارد.(طباطبایی، 15/172)
پس اصل ظهور همان وجود است آنچنانکه اصل خفاء همان نیستی است و خداوند متعال تنها موجودی است که به ذات خود موجود است و غیر او به وسیله او ایجاد شده‏اند.(بیضاوی، 4/107)بنابر این میان وجود و ظهور رابطه لاینفک‏ است و درجه ظهور هر موجودی متناسب با شدت وجود اوست.
حال وقتی ذات خداوندی تنها ذات بی‏نیاز و قائم به ذات است و وجود او بیکران و لاحدّ است.پس ذات اقدس احدیت نور مطلق است نوری است که ظلمت مقابل ندارد او نور همه جهان است نور آسمان و زمین است الله نور السموات و الارض، از هر ظاهری ظاهرتر است و از هر نزدیکی به ما نزدیکتر است ظهور همه چیز به ذات اوست.ظاهر مطلق و بالذات اوست و بنور وجهک الذی اضاء له کل شئ، (علی(ع)دعای کمیل)روشنی هر چیزی در پرتو نور ذات اوست. ولی نوری است که ثابت است غروب و افول ندارد نوری است که همه جا را پر کرده حجاب و مانعی ندارد به همه چیز محیط است نقطه مقابلی ندارد ضد و ندّی ندارد.چون افول و غروب ندارد زوال و فنا ندارد ظلمتی در برابرش نیست.
بشر ضعیف الادراک که هر چیزی را با مقایسه نقطه مقابل و نقطه مخالف باید بفهمد و دستگاه گیرنده فهم و ادراک او طوری ساخته شده که به هر چیزی با کمک نقطه مقابل آن چیز توجه و التفات پیدا می‏کند، از التفات و توجه به ذات حق غافل است.نکته غریبی است ذات حق چون هیچ وقت پنهان نیست از نظرها پنهان است اگر گاهی پنهان بود و گاهی آشکار از نظرها پنهان نبود چون غروب و افول و زوال و تغییر و حرکت ندارد مورد غفلت بشر است این است معنی سخن حکماء که می‏گویند ذات حق از کثرت ظهور و شدت ظهور در خفاست یا من هو اختفی لفرط نوره الظاهر الباطن فی ظهوره از همان جهت که ظاهر و آشکار است باطن و پنهان است جهت ظهور در او عین بطون است.چقدر خوب و عالی و لطیف بیان کرده علی(ع)و کل ظاهر غیره باطن و کل باطن غیره غیر ظاهر(علی(ع)، خطبه 65).
یعنی هر ظاهری غیر خدا باطن است و هر باطنی غیر خدا دیگر ظاهر نیست اما خدا در عین وحدت و بساطت هم باطن است و هم ظاهر نه اینکه قسمتی از او ظاهر است و قسمتی باطن بلکه از همان حیث که ظاهر است عینا باطن است و از همان حیث که باطن است ظاهر است.منبع و سرچشمه این حقیقت خود قرآن کریم است که می‏فرماید هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن اول و آخر خداست ظاهر و باطن خداست و باز قرآن می‏فرمایداینما تولوا فتمّ وجه اللهبه هر طرف که رو کنید رو به خدا هستید و روی خدا با شماست.(مطهری، 20 گفتار، ص 242- 243)
حال اگر اطلاق نور بر خداوند را با غیر او مقایسه کنیم می‏بینیم که نور غیر حق عاریتی است چون وجود آنها از غیر است پس آنها به خود ظهور ندارند بلکه به کمک غیر ظاهر شده‏اند و این ظهور شدّت و ضعف دارد و تغییر می‏کند و زوال می‏پذیرد.
پس در حقیقت اطلاق نور بر خداوند حقیقت است و بر غیر او مجاز است زیرا در هستی جز خدای تعالی چیز دیگری نیست و هر چیز جز ذات او رو به فناست‏کل شئ هالک الا وجهه(القصص، 88)(غزالی، ص 55).
پس اگر چه ما در مقام اثبات و ادراک و فهم از نور حسی شروع کردیم و بعد محدودیتهای آن نور را حذف کردیم تا به نور حقیقی که ذات لایزال پروردگار است رسیدیم ولی در مقام ثبوت و تحقق این ذات خداوندی است که خود پیداست و پیداکننده غیر است‏هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن(الحدید، 3)
خدا نور است یعنی حقیقتی است در ذات خود پیدا و پیداکننده و به این معنا دیگر هیچ چیزی در مقابل خدا نور نیست یعنی همه نورها در مقابل خدا ظلمت‏اند چون آن چیزی که در ذات خودش پیدا و پیداکننده است فقط خداست سایر اشیاء اگر پیدا و پیداکننده هستند در ذات خودشان تاریک هستند.خدا آنها را پیدا و پیدا کننده کرده است(مطهری، آشنایی با قرآن، 4/101).
از عبارت الله نور السموات و الارض تعابیری دیگری نیز اراده شده است بعضی گفته‏اند منظور این است که خداوند مالک و صاحب نور آسمانها و زمین است و منظور از نور آسمانها و زمین همان حق است و نور را به آسمانها و زمین اضافه کرد بخاطر یکی از این دو معنا یا می‏خواهد وسعت اشراق و روشنایی او را بیان کند یعنی بخاطر او آسمانها و زمین روشن می‏شوند و یا منظور این است که اهل آسمانها و زمین از او نور می‏گیرند(زمخشری، 3/66 و 67).
صاحب مجمع البیان برای آیه فوق سه معنا ذکر کرده است:
1-خداوند هادی اهل آسمانها و زمین است به آنچه مصلحت آنها در آن است.
2-خداوند آسمانها و زمین را با خورشید، ماه و ستارگان روشن کرده است.
3-آسمانها را با ملائکه آراسته است و زمین را با انبیاء و علما.(طبرسی، 7/249).
فخر رازی در این‏باره می‏گوید که خداوند هدایتگر اهل آسمانها و زمین است و مدبر آنهاست به کمک حکمت بالغه خود و حجّت نیره‏اش و یا اینکه ناظم آسمانها و زمین است و یا روشن کننده آسمانها و زمین است آسمان را با خورشید و ماه و کواکب روشن کرده و آراسته است و زمین را با انبیاء و عالمان روشن کرده و زینت بخشیده است(فخر رازی، 23/195)
از امام علی(ع)نقل شده است که«الله نور السموات و الارض یعنی حق را در میان آسمانها و زمین منتشر ساخت و تمام صحنه هستی با آن روشنایی یافت»و ممکن است به این معنا باشد که دلهای اهل زمین و آسمانها را با نور خود منور ساخت (طبرسی، جوامع الجامع، 4/313)
گرچه نور خداوند در صحنه تکوین پدیدار است و هر چیزی که خود را پدیدار می‏کند موجد خود را هم نشان می‏دهد و موجودات این جهان آینه‏هایی هستند که هر کدام متناسب با مرتبه وجودی‏اشان و اوصاف و ویژگی‏هایی که دارند خالق خود را نشان می‏دهند ولی خداوند از راه هدایت تشریعی و شجره نبوت و ولایت هم خود را پدیدار ساخته است دنباله آیه‏الله نور السموات و الارضبه این مسأله می‏پردازد یعنی:
مثل نوره کمشکاة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کانها کوکب درّی یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یکاد زیتها یضئ و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شئ علیم.»
درباره حقیقت این نور که خداوند به خود نسبت داده و آنچه این نور را به آن تشبیه کرده مفسران اختلاف کرده‏اند اکثریت بر این عقیده‏اند که منظور نور پیغمبرمان حضرت محمد(ص)می‏باشد و گویی چنین فرموده است، مثال محمد(ص)که رسول خداست همانند مشکوة است و مصباح قلب آن حضرت و زجاجه سینه او می‏باشد که آن را به ستاره درخشان تشبیه کرده و سپس برگشته به قلب آن حضرت که تشبیه به مصباح شده و فرموده است یوقد من شجرة این مصباح از درخت با برکت یعنی ابراهیم(ع)برافروخته می‏شود که اکثر انبیاء از نسل او هستند و می‏توان گفت منظور از شجره مبارکه شجره وحی است و این که محمد(ص)نه شرقی است و نه غربی یعنی نه مسیحی است و نه یهودی چون نصاری به طرف مشرق و یهودیان به طرف مغرب نماز می‏خوانند.یکاد زینها یضئ و لو لم تمسسه نار پیش از آن که پیامبر اعلام نبوت کند و مردم را به خود دعوت فرماید نزدیک است معجزات و نشانه‏های نبوت خود گواه و شاهد بر آن باشند یا این که اگر هیچ کدام از معجزاتش هم دیده نمی‏شد نزدیک بود که صدق نبوت و راستی پیامبری‏اش ظاهر و آشکار شود.(طبرسی، جوامع الجامع، 4/313 و 314)
از امام صادق(ع)روایت شده است که منظور از مثل نوره الی آخر ما اهل بیت هستیم یعنی پیامبر و ائمه نشانه‏ها و نمودهایی هستند که توحید را نشان می‏دهند و به مصالح دین و شریعت اسلام و سنن و فرائض هدایت می‏کنند.(حویزی، 5/156)
از امام باقر(ع)منقول است که مراد از مشکاتی که مصباح در آن قرار دارد نور دانش در سینه پیامبر است و مقصود از زجاجه سینه علی(ع)است که پیامبر با تعلیم خود علمش را به آن منتقل کرد و مراد از جمله یکاد زیتها یضئ و لو لم تمسسه نار این است که بزودی عالم آل محمد(ص)حقایق را بازگو می‏کند پیش از آن که کسی از او سئوال کند و منظور از نور علی نور این است که پس از هر کدام از امامان آل محمد(ص)امامی که به نور علم و حکمت تایید شده است می‏آید و این امر از زمان حضرت آدم تا قیام قیامت برقرار است و آنها خلفای خدا در روی زمین و حجتهای او بر خلقش می‏باشند و در هیچ زمانی زمین از وجود یکی از آن بزرگواران خالی نیست.(طبرسی، جوامع الجامع، 4/315)
بعضی از مفسرین در توضیح نور علی نور گفته‏اند که قرآن نوری است از جانب خداوند که برای مردم نازل شده تا از آن کسب نور کنند و منظور از علی نور ادله و بیاناتی است که قبل از قرآن وجود داشته است و نور علی نور یعنی بخشی از قرآن بخش دیگر آن را روشن می‏کند.(طبری، جامع البیان، 10/171).
صاحب مجمع البیان در توضیح آیه مذکور(مثل نوره)پنج معنا ذکر کرده است:
1-مثل نور خداوند که به وسیله آن مؤمنین را هدایت کرده همان ایمان در دلهای آنهاست.
2-نور او همان قرآن در دل انسان است.
3-منظور پیامبر است و آن را به خود اضافه کرده برای تشریف او.
4-منظور از نور ادله‏ای است که بر توحید و عدل خداوند دلالت دارد و آن ادله در ظهور و وضوح همانند نورند.
5-منظور از نور همان طاعت است یعنی طاعت خداوند در قلب مؤمن همانند نور است.(طبرسی، مجمع البیان، 7/250)

نتیجه:

نور به معنای روشنایی که زایل کننده تاریکی و ظلمت است بر موجودات مختلفی اطلاق شده است.ساده‏ترین معنای آن نور حسی است که از مراتب عالم اجسام است.مراتب والاتر نور، نور علم، ایمان، هدایت، امام، پیامبر، عقل، ذات خداوندی و غیره است.در تمام این مصادیق، رفع سرگردانی و ظلمت و ایجاد روشنی و وضوح و تعیین راه و هدف از لوازم نور و روشنایی است.بنابراین آدمیان که در این دنیا گرفتار انواع ظلمات و تاریکی‏ها هستند می‏بایست به انواع روشنایی و نور تمسک کنند تا به مراتب بالاتری از کمال دست یابند.

منابع:

1-مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، صدرا، تهران، 1378 ش.
2-بلخی، مقاتل بن سلیمان، الاشباه و النظائر فی القرآن الکریم، مترجم سید محمد روحانی-محمد علوی مقدم، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1380 ش.
3-مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 1، دار احیاء التراث، بیروت، لبنان، 1412 ق.
4-بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، دار التفسیر، قم، 1375، هش.
5-استرآبادی، شرف الدین، تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العترة الطاهرة، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1417 ق.
6-کاشانی، مولی محسن فیض، تفسیر الصافی، ج 3، قم، 1416 ق.
7-بیضاوی، قاضی، تفسیر البیضاوی، دار احیاء التراث، بیروت، 1418 ه ق.
8-رازی، محمد بن عمر، تفسیر الکبیر، ج 23، دار الکتب العلمیة، لبنان، 1421 ق.
9-حویزی، عبد علی، تفسیر نور الثقلین، ج 5، موسسة التاریخ، بیروت، لبنان، 1422 ه
10-طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان، ج 10، دار الفکر، بیروت، 1421 ق.
11-طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، ج 4، آستان قدس، تهران، 1377 س.
12-قمی، عباس، سفینة البحار، ج 8، دار الاسوة، تهران، 1416 ق.
13-زمخشری، جار الله، الکشاف، ج 3، دار المعرفة، بیروت.
14-ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، دار احیاء التراث، بیروت، لبنان، 1416 ق.
15-طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 7، مؤسسة الاعلمی، بیروت، 1415 ق.
16-الشریف، ابو الحسن، مقدمة تفسیر مرآة الانوار، دار التفسیر، قم، 1375 ق.
17-طباطبایی، محمد بن حسین، المیزان، ج 7، 12، 15، رجاء، تهران 1363 ش.
18-غزالی، امام محمد، مشکوة الانوار، ترجمه صادق آیینه‏وند، امیر کبیر، تهران، 1364 ش.
19-الاصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، در العلم، بیروت، 1416 ق.
20-الشریف الرضی، نهج البلاغه، علی(ع)، مصحح محمد دشتی، موسسه النشر الاسلامی، قم، 1413 ه ق.
21-الحیری النیشابوری، ابو عبد الرحمن اسماعیل بن احمد، وجوه القرآن، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1380 ش.

پی نوشت

(1)-استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشکده الهیات دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی
 
جمعه 31 شهریور 1391  11:45 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

علم شیمی و سوره ی حدید

دریافت فایل pdf

 

 

شيمي و قرآن

دریافت فایل pdf

 

 

حوار اللغة و الفلک فی ظلال القرآن الکریم

دریافت فایل pdf

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:45 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

فيزيك ستارگان در قرآن

فيزيك ستارگان در قرآن

سيّد محمدحسين اميدياني*

لخلق السماوات والأرض‌أكبر من‌خلق الناس‌ولكنّ اكثر النّاس لايعلمون. (غافر،40/‌ 57)
البته خلقت زمين و آسمان‌ها بسيار بزرگ‌تر و مهّم‌تر از خلقت بشر است وليكن اكثر مردم اين معنا را درك نمي كنند.
بنـام خداونـد جـان و خـرد كزين برتر انديشه بـرنگذرد
خداوند نـام و خداونـد راي خداوند روزي ده ورهنماي
خداوند كيهان و گردون سپهر فروزنده ماه و ناهيد و مهـر

مقدمه:

علم ستاره شناسي از قديمي ترين و در عين حال پيشرفته ترين علوم بشري است. از آنجا كه جهان خارج از كره‌ي خاكي ما و مسائل آن در محدوده‌ي ستاره شناسي قرار مي‌گيرد. دامنه‌ي اين علم بيش از همه‌ي علوم ديگر گسترده است. از نخستين تصورات و برداشت‌هاي بشر اوليه نسبت به عالم لايتناهي و ماه و خورشيد و ستارگان و كهكشان‌ها تا پيشرفته ترين سفينه ها، آخرين تجهيزات فني رصدخانه هاي كنوني، همگي دستاوردها و زمينه هاي علم ستاره شناسي هستند. امروزه بشر نه تنها پا از سياره‌ي خود فراتر نهاده بلكه فضاپيماهاي مصنوع وي تا آخرين سيارات منظومه‌ي شمسي را نيز پشت سرگذاشته اند و به آن سوي منظومه‌ي ما راه يافته اند.
قرآن مجيد در آيه‌ي ياد شده، به عظمت خلقت آسمان‌ها و كهكشان‌ها و ستارگان و زمين اشاره مي كند و در آيات فراواني انسان را به تفكر و تدّبر در آفرينش آسمان‌ها و ستارگان درخشان و تحوّلات شگرفي كه در اوضاع آنها پديد مي آيد و نظام متقني كه بر‌آنها حكم‌فرماست دعوت مي كند. درست به دليل وجود همين نظم است كه قوانين طبيعي مفهوم پيدا مي كنند. دانشمندان علوم تجربي با تكيه و اعتماد به وجود نظم در طبيعت مشتاقانه در پي كشف قوانين علمي موجود در همه زمينه هاي جهان خلقت هستند.
در يك سري از آيات قرآن كريم به اين مسأله كه خلقت تمام موجودات أعم از كوچك‌ترين ذرات اتمي، تا تركيب آنها و گياهان و جانداران و انسان و زمين و آسمان و كهكشان‌ها و جريان امور همگي آنها روي حساب مي باشد و داراي اندازه اي معين و مشخص و در هر مورد قابل محاسبه‌ي دقيق مي باشد.1
ذيلاً به برخي از اين آيات اشاره مي كنيم:
…و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة في الأرض و لا في السّماءِ و لا أصغر منْ ذلك و لا أكبر إلاَّ في كتاب مبين. (يونس، 61/10)
… از علم پروردگار تو حتي هم وزن ذره اي پوشيده نيست، نه در زمين و نه در آسمان، و هيچ كوچك‌تري و بزرگ‌تري از آن نيست مگر آن كه در كتابي روشن ضبط است.
شرح كوتاه آيه : در‌المنجد كلمه‌ي «ذرّه» به «اتم» معني شده.2 پس كوچك‌تر از اتم (اصغر من ذلك) درواقع شامل ذرات بنيادي عالم مي باشد. (الكترون‌ها، پروتون‌ها، نوترون‌ها، فوتون‌ها، پنتون‌ها و كوارك‌ها و…) و با عنايت به تفسير الميزان، مراد از كتاب مبين امري است كه نسبتش به موجودات، نسبت برنامه‌ي عمل است به خود عمل، و هر موجودي در اين كتاب يك نوع اندازه و تقدير دارد. از اين جهت مي توان حدس زد كه مراد از كتاب مبين، مرتبه‌ي واقعي اشيا و تحقق خارجي آنها باشد كه قابل پذيرفتن هيچ گونه تغيير نيست.3
همين برنامه عمل اجزا‌ي عالم از كوچك‌ترين ذرات تا دنياي كهكشان‌ها و وجود حساب و كتاب در اندازه‌ي جرم، سرعت، زمان، بارالكتريكي، نوع حركت و مدارها، اندازه‌ي حركت، فشار، طرز قرار گرفتن ذرات بنيادي اتم ها كنار يكديگر و… پارامترهاي ديگر (مانند: ثابت جاذبه‌ي نيوتن، سرعت نور در فضا، ثابت پلانك، بارالكترون و…) است كه دانشمندان برمبناي آنها قوا نين فيزيكي و شيميايي و نجوم و… را به دست آورده اند. به طور مثال زمان وقوع خورشيد گرفتگي20 مرداد و نقاطي از كره زمين را كه به طور كامل و يا ناقص مي توانند اين واقعه‌ي طبيعي (كه خود نمونه اي از آيات الهي و نظم موجود در جهان هستي مي باشد) ببينند را با پيش بيني بسيار دقيق اعلام نمايند.
نمونه آياتي ديگر در اين مورد عبارتند از:
…وخلق كل شيء‌فقدّره تقديراً ( فرقان، 25/2)
… و همه چيز را آفريد و براي آن اندازه اي معين مقرر داشت.
…و كل شيء‌عنده بمقدار (رعد، 13/8)
…و هر چيز نزد او مقدار معين دارد.
و السمآء وفعها و وضع الميزان (الرحمن، 55/ 7)
و آسمان را برافراشت و ميزان [عدل و نظم] را در عالم وضع كرد.
هو الّذي جعل الشمس ضياء والقمر نوراً وقدّره منازل لتعلموا عدد السنين و الحساب ماخلق اللّه ذلك إلاّ بالحقّ يفصّل الآيات لقوم يعلمون.( يونس،10/5)
اوست خدايي كه خورشيد را روشني بخش و ماه را نوراني قرار داد و براي آن منزلگاه‌هايي مقدر كرد تا عدد سال ها و حساب [كارها] را بدانيد. خداوند اين را به جز به‌حق نيافريده است. او آيات خود را براي دانشمندان شرح مي دهد.
…ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور. (ملك ،67/3)
…تو در خلقت خداي رحمان، بي نظمي و نقصان نخواهي يافت. پس باز [به ديده عقل در نظام آفرينش] بنگر، آيا خللي در آن مي يابي؟
مي توان نتيجه گرفت كه كشف نظم و انسجام طبيعت (يعني قوانين طبيعي) و اتقان صنع باري تعالي يكي از مسائل عمده‌ي طبيعت شناسي است.
مامعتقديم كه قرآن كتاب هدايت براي انسان‌هاست و حاوي تمام چيزهايي است كه بشر در حوزه‌ي ايمان و عمل بدان‌ها نياز دارد. به نظر ما قرآن يك دائرة المعارف علمي نيست، ‌و نبايد قرآن را الزاماً با نظريه هاي متغيّر علمي تطبيق داد. از طرف ديگر نمي توان كتمان كرد كه در قرآن اشارات مكّرر به پديده هاي طبيعي آمده است. اما اينها براي تعليم علوم نيست. بلكه هدف آنها تشويق مردم است به تعلّم علوم طبيعي و در نتيجه توجه به عظمت خلقت و در نهايت نزديكي به خالق جهان.4
اما همين قرآن ما را به تدّبر در آياتش و تعقّل و تفكّر فراخوانده است:
كتاب انزلناه اليك مبارك ليدّبّروا آياته و ليتذكّر اولوا الالباب‌(ص، 38/ 29)
كتابي خجسته برتو فرستاده ايم تا در آيات آن بينديشند و خردمندان دريابند و پندگيرند.
اِنَّ‌في خلق السموات والأرض و اختِلافِ الَّليل و النّهار… لآيات لقوم يعقلون. (بقره،‌164)
در خلقت آسمان‌ها و زمين و اختلاف شب و روز و… در همه اينها آيات روشني بروجود خدا براي اهل تعقّل است.
كذلِك نفصّل الآيات لِقَوم يتفكّرون‌ (يونس/24)
اَولم يتفكّروا في أنفسهم…‌(روم،30/8)
نكته اي كه بايد بپذيريم اين است كه براي فهم بهتر آيات قرآني تنها معلومات عميق زبان عربي كافي نيست بلكه علاوه بر‌آن بايد واجد اطلاعات علمي بسيار متنوع نيز بود. اين حقيقت از گذشته هاي بسيار دور مورد تأكيد قرآن پژوهان قرار گرفته كه:
«كلّ من كان حظه في العلوم اوفر، كان نصيبه من علم القرآن اكثر»5
كسي كه از علوم زمانه? خود بيشتر بداند، نصيبش از حقيقت قرآن بيشتر است.
بنابراين، سخن از تفسير عصري به معناي منطبق كردن علوم بر قرآن نيست، بلكه سخن از پرده‌برداري از معناي آيه در سايه‌ي دانستني‌هاي بيروني است. يكي از ويژگي‌هاي تفسير عصري، تفسير علمي است اما تأكيد مي كنيم كه منظور از تفسير علمي در اين جايگاه، اين است كه بايد از علوم موجود هر عصر، در فهم نكات قرآن استفاده شود، زيرا در قرآن موارد بسياري از مسائل خلقت زمين و آسمان، شمس و قمر، مشارق و مغارب، بروج و نجوم، شب و روز، ابرو باران، و دهها مسأله آفرينش هستي سخن گفته شده است.
مسلماً فهم كامل و تفسير منطقي اين دسته از آيات، متوقف بردانستني‌هايي از علوم تجربي و انساني و تحوّلات علمي روز است. زيرا مفسّر در برابر اين همه آيات ناچار است توضيح دهد. نكات غامض و پيچيده‌ي آنها را بيان كند. موضع قرآن را در برابر مسائل بسياري كه خود به آنها اشاره كرده شرح دهد. و چنين كاري با تفسير عصري و علمي ممكن است، به اين معنا كه معارف قرآن را به گونه اي بيان كند كه دست كم با مسلمات علوم روز منافاتي پيدا نكند. ما معتقديم قرآن، كلام وحي و مافوق نظريات علمي است و سخنش برخاسته از فرهنگ زمانه و متأثر از دانستني‌هاي آن زمان نيست، تا قرآن در طرح اين مسائل، عقايد آنان را در نظر گرفته باشد و طبق سليقه و اعتقاد آنان سخن گفته باشد، بلكه قرآن در طرح نظريات علمي قصد جدّي داشته است.
خداوند با آگاهي كه از تمام پديده هاي جهان دارد، به گونه اي سخن گفته است كه مردم آن روز و هر عصر ديگر استيحاش نكنند و سخن قرآن براي آنان نامأنوس جلوه نكند، قل انزله الذي يعلم السّر في السموات و الارض (فرقان 6/) (بگو قرآن را كسي فرستاده كه از اسرار هستي، آن گونه كه هست اطلاع دارد.) اما مخالف با حقيقت جهان هم سخن نگفته است، چنان كه فرموده: و انه لكتاب عزيز لاياتيه الباطل… (فصلت،41/41ـ42):‌(به راستي آن كتابي ارجمندي است، از پيش رو و از پشت سرش باطل به سويش نمي‌آيد.) يعني معني ندارد قر‌آن چيزي را بگويد كه با حقايق علمي ناسازگار و برخلاف آن باشد و با علم به باطل بودنش باطل را قصد كند. بنابراين، مفسّر عصري بايد در قسمت‌هايي از آيات مربوط، مفسّر علمي هم باشد و نكات و اشارات قرآن را به خوبي توضيح دهد. اما مرز ميان دانستني‌ها و تئوري‌ها و فرضيه هاي علمي هم‌چنان محفوظ است؛ و مفسّر در اين ميدان، گام سوز و محتاط است.6 و بايد در نظر بگيريم كه: «قرآن قطعي است و علوم غير قطعي، بنابراين بايد علوم بر قرآن تطبيق شود، نه بالعكس.»7 البته برخي از مفسّران گذشته و معاصر در تفاسير خود از مطالب علمي بهره برده‌اند. به طور مثال علاّمه طباطبايي(ره) و آيت اللّه مكارم شيرازي و… با رعايت اعتدال از تفسير علمي در موارد لزوم استفاده كرده اند.8
ما در اينجا فقط به چند نمونه از آيات قرآن كه به نجوم و فيزيك ستارگان اشاره دارد، مي‌پردازيم.

انبساط‌عالم

والسّماء بنينها بأييد و إنّا لموسعون (ذاريات، 51/47)
ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را وسعت مي بخشيم. [بسط مي دهيم]
انبساط جهان با شكوه‌ترين پديده‌ي مشكوف دانش نو مي باشد و معرفتي است كه امروزه كاملاً به نبوت رسيده و بحث‌ها تنها درباره الگويي است كه طبق آن انجام مي‌گيرد.
انبساط جهان كه از تئوري نسبيت عمومي الهام گرفته و درسال 1929 كشف آن توسط ستاره شناس امريكايي ادوين هابل اعلام شد مبنايي فيزيكي در بررسي‌هاي طيف كهكشان‌ها دارد، تغيير محل طيف‌ها باقاعده‌ي معين به سوي قرمز به وسيله‌ي دور شدن كهكشان‌ها از يكديگر بيان شدني است. لذا وسعت جهان پيوسته روبه ازدياد است و هرقدر فاصله از ما بيشتر شود فراخي به همان اندازه زيادتر خواهد گرديد.

شرح‌آيه

آنچه به «ما آن را بسط مي دهيم ـ وسعت مي بخشيم» ترجمه شده اسم فاعل جمع «موسعون»‌از فعل «اوسع»‌است كه درباره‌ي اشيا ـ عريض كردن، گستردن، وسيع‌تر كردن، جادارتركرد ـ معني مي دهد. عده اي كه براي تفسيرشان از آرا‌ي علمي صلاحيتدار استفاده مي كنند همين معني را كه نقل شد عرضه مي دارند. هم چنين تفاسير «منتخب»‌كه از طرف «شوراي عالي امور اسلامي قاهره»‌نشرشده، انبساط جهان را بدون كم‌ترين ابهام ذكر مي‌كنند.9
مرحوم علاّمه‌ي طباطبايي(ره) در توضيح يكي از معاني «موسعون»‌مي نويسد:
منظور توسعه دادن به خلقت آسمان خواهد بود، كه بحث هاي رياضي امروز هم آن را تأييد مي‌كند.10
در تفسير نمونه ذيل اين آيه چنين آمده:
…با توجه به مسأله‌ي آفرينش آسمان‌ها در جمله‌ي قبل و با توجه به كشفيات اخير دانشمندان در مسأله‌ي «گسترش جهان»‌كه ازطريق مشاهدات حسي نيز تأييد شده است، معني لطيف تري براي آيه مي توان يافت و آن اينكه خداوند آسمان‌ها را آفريده و دائماً گسترش مي دهد.11
در كتاب «مرزهاي نجوم»‌نوشته «فردهويل» مي خوانيم:
تندترين سرعت عقب نشيني كرات كه تاكنون اندازه گيري شده نزديك به 66 هزار كيلومتر در ثانيه است، كهكشان‌هاي دورتر در نظر ما به اندازه اي كم نورند كه اندازه گيري سرعت آنها به سبب عدم نور كافي دشوار است، تصويرهايي كه از آسمان برداشته شده، آشكارا اين كشف مهم را نشان مي دهد كه فاصله‌ي اين كهكشان‌ها بسيار سريع‌تر از كهكشان‌هاي نزديك افزايش مي‌يابد.‌12
«جان الدر» در اين زمينه مي گويد:
جديدترين و دقيق‌ترين اندازه گيري‌ها در طول امواجي كه از ستارگان پخش مي‌شود، پرده از روي يك حقيقت عجيب و حيرت آور برداشته، يعني نشان داده است مجموعه‌ي‌ ستارگاني كه جهان از آنها تشكيل مي يابد پيوسته با سرعتي زياد از يك مركز دور مي شوند، و هر قدر فاصله‌ي آنها از اين مركز بيشتر باشد بر سرعت سير آنها افزوده مي‌شود، مثل اين است كه زماني كليه ستارگان در اين مركز مجتمع بوده اند، و بعد از آن از هم پاشيده، و مجموعه‌ي ستارگان بزرگي از آنها جدا و به سرعت به هر‌طرف روانه مي شوند. دانشمندان از اين موضوع چنين استفاده كرده اند كه جهان داراي نقطه‌ي شروعي بوده است.13
«گيورگي [ژرژ] گاموف»‌فيزيكدان روسي در كتاب «آفرينش جهان»‌در اين زمينه چنين مي‌گويد:
فضاي جهان كه از ميلياردها كهكشان تشكيل يافته در يك حالت انبساط سريع است، حقيقت اين است كه جهان ما در حال سكون نيست، بلكه انبساط آن مسلم است. پي‌بردن به اينكه جهان ما در حال انبساط است كليد اصلي را براي گنجينه‌ي معمّاي جهان شناسي مهيّا مي كند، زيرا اگر اكنون جهان در حال انبساط باشد لازم مي آيد كه زماني در حال انقباض بسيار شديدي بوده است.14
و اما جالب توجه اينكه تعبير به «اِنّالموسِعُون» (ما گسترش دهندگانيم) بااستفاده از جمله‌ي اسميه و اسم فاعل، دليل بر تداوم اين موضوع است ونشان مي دهد كه اين گسترش همواره وجود داشته، و هم چنان ادامه دارد،و اين درست همان چيزي است كه امروز به آن رسيده اند كه تمام كرات آسماني و كهكشان ها در آغاز در مركز واحدي جمع و متمركز بوده (باوزن مخصوص فوق العاده‌سنگين) سپس انفجار عظيم و بي نهايت وحشتناكي [بيگ بانگ] در‌آن رخ داده، و به دنبال آن اجزاي جهان متلاشي شده، و به صورت كرات و كهكشان ها در آمده، وبه سرعت در حالت انبساط و توسعه است.15
اين ها مواردي بود كه در تفسير نمونه ذيل آيه‌ي فوق به آن اشاره شده و در اينجا فقط به چند نكته‌ي ديگر در مورد انبساط جهان مي پردازيم.
در جهان منبسط شونده، فقط فاصله‌ي بين كهكشان‌ها زياد مي‌شود. جابجايي خطوط طيفي كهكشان‌ها نشان مي‌دهد كه آنها با سرعت بسيار زياد نسبت به يكديگر در حركتند. مثلاً تعدادي از كهكشان‌هاي گروه محلي ما سرعت‌هايي حدود 300 تا 400 كيلومتر در ثانيه (حدود 1/000/000 كيلومتر در هر ساعت) دارند. به ياري اثر دوپلر، فقط سرعت آن مؤلفه از حركت اندازه‌گيري مي‌شود كه در خط ديد، يعني در جهت و راستاي رصد ما قرار دارد.
ماهيت انبساط چيست؟ مركز آن كجاست؟ عامل اصلي انبساط كدام است؟ اينها پرسش‌هايي هستند كه به هنگام بحث درباره انبساط جهان مطرح مي‌شوند.
محاسبه‌ي سن جهان از طريق مطالعه‌ي‌انبساط امكان پذير است، زيرا با در دست داستن ميزان انبساط مي توان به زماني در تاريخ جهان بازگشت كه تمام كهكشان‌ها در نقطه اي متمركز بوده‌اند. ما اين زمان را اصطلاحاً آغاز جهان مي ناميم. بنابراين، زمان بين آغاز تا حال عبارتست از سنّ جهان.
با توجه به اينكه سنّ زمين حدود چهار تا پنج (4/5) ميليارد سال و سنّ منظومه‌ي شمسي كه از اندازه گيري سنّ شهاب سنگ‌ها عملي شده حدود 4/6 ميليارد سال است، مي توان اعتقاد داشت كه سنّ كل جهان نيز نمي تواند بيشتر از يازده ميليارد سال باشد. ولي در محاسبه‌ي سنّ پيرترين ستارگان كهكشان راه شيري، به مقادير بين دوازده تا پانزده ميليارد سال مي رسيم. اين محاسبات برمبناي مدل اقليدسي جهان مي باشد. ولي محاسبه‌ي سنّ جهان بر مبناي هندسه‌هاي غير اقليدسي، رسيدن به مقادير بيشتر از پانزده ميليارد سال را ممكن مي سازد.16

چگونگي ‌پيداي‌جهان

قرآن مجيد در سوره‌ي مباركه انبيا آيه‌ي 30، به چگونگي آفرينش اوليه جهان اشاره كرده و مي‌فرمايد:
أو لم ير الّذين كفروا انّ السّموات و الاْرض كانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء كل شيء حي أفلا يؤمنون.
آيا كساني كه كافرند نمي دانند كه آسمان‌ها و زمين پيوسته بود و ما از هم بازشان كرديم و هر چيز زنده را از آب آفريديم پس چرا ايمان نمي آورند؟
در تفسير الميزان ذيل اين آيه چنين آمده:
مراد از «رؤيت» علم فكري است و اگر آن را رؤيت ناميد به خاطر اين است كه علم فكري در هر امري آن را مانند رؤيت مي سازد. دو كلمه «رتق» و «فتق» به دو معناي مقابل هم‌اند، راغب در مفردات گفته: كلمه‌ «رتق» به معناي ضميمه كردن و به هم چسباندن دو چيز است، چه اين كه در اصل خلقت به هم چسبيده باشند و چه آن را با صنعت عمل بچسبانند، هم چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: كانتَا رتقاً ففتقناهما، زمين و آسمان به هم چسبيده بودند، از يكديگر جداشان كرديم… يعني يك موجود بوده، كه ديگر امتيازي ميان زمين و آسمان نبوده، يك موجود رتق و متصل الاجزاء ‌بوده….17
در تفسير نمونه نيز ذيل آيه‌ي فوق سه نوع تفسير را اشاره كرده كه يكي از آنها چنين است:
به هم پيوستگي آسمان و زمين اشاره به آغاز خلقت است كه طبق نظرات دانشمندان، مجموعه‌ي اين جهان به صورت توده‌ي واحد عظيمي از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارات دروني و حركت، تدريجاً تجزيه شد و كواكب و ستاره ها از جمله منظومه‌ي شمسي و كره‌ي زمين بوجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است.18
در اينجا به شرح مختصري در مورد نظريه‌ي دانشمندان فيزيك در خصوص پيدايش عالم كه به «انفجار بزرگ = بيگ بانگ =مهبانگ» معروف است مي پردازيم:
حدود پانزده ميليارد سال قبل، عالَم، طي يك انفجار عظيم (مهبانگ) مي‌ناميم، از بطن هيچ بيرون آمد. در اين لحظه بود كه همه چيز: كلّ ماده، انرژي، حتي فضا و زمان، به وجود آمد. [إنّما أمره إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون…] (يس، 36/82) (خداي تعالي در ايجاد هر چيزي كه ايجاد آن را اراده كند، به غير از ذات متعالي خود به هيچ سبب ديگري نيازمند نيست و همين كه هست شدن چيزي مورد اراده خدا قرار گرفت، بدون درنگ، لباس هستي مي پوشد.) از آن پس، خميره‌ي عالم در حال انبساط و سرد شدن بوده است. نخستين لحظات مهبانگ، عالم، حجم ناچيزي را اشغال مي‌كرد و تا حدي غير قابل تصور داغ بود. يك آتشگوي سوزان از تابش آميخته با ذرات ميكروسكوپي ماده بود. اما عاقبت، عالم چندان سرد شد كه اتم‌ها تشكيل شدند. به تدريج، اين اتم‌ها تحت تأثير گرانش گردهم آمدند تا ميلياردها كهكشان، يعني جزاير عظيم ستارگان را بسازند كه كهكشان خود ما ـ كهكشان راه شيري ـ فقط يكي از آنهاست. در سال 1992 (1371هـ .ش)، وقتي ماهواره‌ي كاشف زمينه كيهاني ناسا (cobe) «بذر» هايي را آشكار سازي كرد كه چنين كهكشان‌هايي در گاز سرد شونده‌ي مهبانگ از آنها روييدند، يكي از واپسين تكه هاي پازل تصوير مهبانگ در جاي خود قرار گرفت. اكنون كيهان‌شناسان معتقدند كه مي توانند مسير تكوين عالم را از نخستين لحظه‌ي پيدايش تا به امروز ره‌گيري كنند.

نشانه‌هاي مهبانگ

ستاره شناسان به كمك سه نشانه‌ي اساسي به مهبانگ هدايت شده اند. اوّلين و چشمگيرترين نشانه ها اين است كه كل عالم در حال انبساط است. همان طور كه اشاره شد ادوين هابل در سال 1929 (1308 هـ. ش) كشف كرد كه اجزاي عمده‌ي سازنده‌ي عالم ـ‌كهكشان‌ها ـ مانند كهكشان خودمان ـ شبيه به تركش‌هاي گلوله‌ي انفجاري كيهاني در لحظه‌ي‌پس از انفجار عظيمش، در حال گريختن از يكديگرند.
اگر عالم در حال انبساط است، يك نتيجه اجتناب ناپذير مي نمايد:عالم بايد در گذشته كوچك‌تر بوده باشد. بايد لحظه اي بوده باشد كه اين انفجار آغاز شده است: لحظه‌ي زايش عالم. اهميّت واقعي كشف هابل در همين جاست. هر چند عالم قديمي است، اما از ازل وجود نداشته است. اگر در خيال، اين انفجار را به عقب برگردانيم، مانند فيلمي كه به عقب بر مي گردد، ستاره شناسان مي توانند پي ببرند كه عالم در پانزده ميليارد سال پيش، از بطن يك انفجار غول آسا، زاده شد.
اوّلين شاهدي كه نظريه‌ي مهبانگ راتأييدمي كند، وجود تابش زمينه‌ي كيهاني، يعني «پس ـ تاب» سرد شده آتشگوي مهبانگ است. عجب اين كه، اين پس تاب هنوز هم برهر رخنه‌ي فضا، پس از گذشت پانزده ميليارد سال از آن رويداد نفوذ مي كند. اين آتشگوي كه اكنون تا دماي 2/726 درجه‌ي كلوين (حدود ـc 273) سرد شده است، به صورت امواج راديويي موج كوتاه، يا ميكروموج، تجلّي پيدا مي كند.
هر چند كه تابش زمينه‌ي كيهاني، 99 درصد تمامي انرژي نوراني را در برمي گيرد كه هم اكنون در عالم جاري است. اما اين امر تا سال 1965 معلوم نشده بود، و كاملاً از روي تصادف به آن پي بردند. «آرنو پنزياس»‌و «رابرت ويلسون»، دو ستاره شناس جواني كه در آزمايشگاه «بل» در نيوجرسي كار مي كردند،به خاطر اين كشف، مشتركاً جايزه‌ي نوبل سال 1978 در رشته‌ي فيزيك را از آن خود كردند.

در آغاز…

واپسين تكه از شواهدي كه نويد دهنده‌ي نظريه‌ي مهبانگ است، عبارت ست از اين دليل كه حدود 25 درصد جرم عالم به‌صورت عنصرهليم است. هرچند كه اكثر عناصر، مانند كربن و آهن را، حاصل هيدروژن مي دانند كه بر اثر واكنش هسته اي در داخل ستارگان به وجود مي‌آيند، اما طول عمر عالم كافي نبوده است تا ستارگان فرصت داشته باشند چنين مقدار‌زيادي هليم بسازند. موجّه ترين توضيح براي اين موضوع عجيب و غريب اين است كه در زماني كه در گذشته تمامي عالم از يك مرحله‌ي چگال داغ عبور كرد كه طي آن بر اثر واكنش‌هاي هسته‌اي قسمت اعظم هليم از هيدروژن ساخته شد. محاسبات نشان مي‌دهند كه در اين مرحله (يافاز) ـ يعني مهبانگ داغ ـ تقريباً 25 درصد جرم عالم، به طوري كه مشاهده شده،به هليم تبديل شده است.
گيورگي (ژرژ) گاموف، فيزيكدان آمريكايي روس تبار، نخستين كسي بود كه پي برد اين مهبانگ يك مهبانگ داغ بوده است. علّت داغ بودن مهبانگ همان است كه هواي داخل تلمبه‌ي دوچرخه در هنگام متراكم شدن، گرم مي شود. در سال‌هاي 1940، گاموف با بهره گيري از فيزيك هسته اي، يعني فيزيك ماده در دماي ميليون‌ها و ميلياردها درجه، به خاطر فهم آنچه كه در چند دقيقه‌ي اوّل پيدايش عالم در آن پيش آمده، دقيقاً همين كار را انجام داد. گاموف به فيزيكدانان نشان داده است كه چگونه به لحظه هاي اوليه مهبانگ «بنگرند». فيزيكدانان امروزي، به پيروي از وي، دانش خود را درباره‌ي ماده در دمايِ تريليون‌ها درجه و حتي بيشتر به كار مي بندند، كه از آزمايش‌هايشان در شتابگرهاي غول پيكر ذرات استنتاج كرده اند. اما، در حالي كه گاموف در چند و چون، چند دقيقه پس از مهبانگ كند و كاو كرد، آنان شرايط نخستين هزارم‌هاي يك ثانيه‌ي اوّل و پيش از آن را با اطمينان پيش بيني مي كنند. ميراث گاموف اين است: ما اكنون پي مي‌بريم كه پاسخ اين پرسش غايي كه منشأ عالم كجاست، فقط به كمك فيزيك ذرات انرژي بالا داده مي شود.
عالم اوّليه پاتيل جوشاني مملو از تابش الكترومغناطيسي، به شكل بسته هاي كوچك انرژي به نام فوتون، و ذرات ميكروسكوپي مادّه بود. با اُفت دما، چون انرژي موجود براي ساختن ذرات از فوتون روبه كاهش نهاد، مخلوط ذراتي كه بر عالم تسلط داشت، دستخوش تغييري بي وقفه شد….
اما در زماني كه يك هزارم ثانيه از عمر عالم مي گذشت و دما به حدود هزار ميليارد درجه اُفت كرده بود، عالم پراز ذرات عجيب و غريبي بود كه امروزه مي توان به طور زودگذري آنها را در شتابگرهاي ذرات توليد كرد. كوارك‌ها، اجزاي تشكيل دهنده‌ي ذرات آشناي نوترون و پروتون از آن جمله اند.
بعد از آن كه حدود يك هزارم ثانيه از عمر عالم گذشت. ذرات آشنا:فوتون‌ها، الكترون‌ها، پوزيترون‌ها و نوترينوها بر آن مسلط شدند. كوارك‌ها به صورت سه تايي كنار هم قرار گرفتند تا نوترون‌ها و پروتون‌ها ساخته شوند.
رويداد مهم بعدي در تاريخ عالم وقتي اتفاق افتاد كه عالم حدود صد ثانيه عمر داشت و دماي آن فقط به يك ميليارد درجه افت كرده بود. پروتون‌ها و نوترون‌ها اكنون چندان آهسته حركت مي كردند كه مدتي طولاني درمجاورت يكديگر توقف كنند تا چسب هسته آنها محكم شود. همين نيروست كه پروتون‌ها و نوترون‌ها را در هسته‌ي اتم به يكديگر مي چسباند. بدين‌سان دوران «سنتز هسته اي» آغاز شد، در اين دوره، هسته هاي اتمي سبك تشكيل شدند. اين هسته ها شامل هليم، دوّمين اتم سبك موجود در طبيعت، با دو پروتون و دو نوترون ، همراه با ساير عناصر سبكي چون «ليتيم» بودند….
رويداد مهم بعدي در حيات اوّليه عالم عبارت بود از تشكيل اتم‌ها در حدود سيصد‌‌هزار سال پس از مهبانگ، وقتي دماي عالم تا سي‌هزار درجه افت كرده بود، كه تقريباً معادل دماي سطح خورشيد است، سرانجام به اندازه‌ي كافي سرد شده بود كه اتم‌ها بتوانند تشكيل شوند….
و اما دوران واپسين پراكندگي، اهميتش در اين است كه لحظه اي را مشخص كرده است كه ماده و تابش مسيرهاي جداگانه اي پيمودند. تا آن زمان، فوتون‌ها ذرات ماده را به همان سرعتي از هم جدا مي كردند كه اين ذرات مي توانستند، به هم نزديك شوند. فقط وقتي ماده سرانجام از قيد استبداد تابش رها شد، تحت گرانش شروع به توده شدن كرد و كهكشان‌ها را شكل داد…19
ملاحظه فرموديد كه تمام كائنات اعم از زمين و ماه و خورشيد و منظومه شمسي و كهكشان راه شيري و ميلياردها كهكشان وستاره و سياره و قمر ديگر در آغاز آفرينش همه به هم فشرده بودند. به طوري كه در-43 10 ثانيه بعد از انفجار بزرگ تمام كائنات درگلوله‌ي كوچكي جاي داشته كه تجسم آن در ذهن آدمي مشكل است. قطر اين گلوله-32 10 سانتي متر بوده است. يعني ميلياردها ميلياردها ميلياردها بار كوچك‌تر از هسته‌ي يك اتم. وزن مخصوص و درجه‌ي حرارت اين گلوله غير قابل تصور است. به طور مثال حرارت آن-32 10 درجه بوده يعني عدد يك و به دنبال آن سي و دو صفر. اما چه چيزي قبل از اين لحظه‌ي آفرينش رخ داده است؟ به نظر مي رسد كه علم قادر به توصيف يا حتي تصور چيزي منطقي، در عميق ترين مفهوم كلمه، در لحظه‌ي ابتدايي نيست. هنگامي كه هنوز زمان در صفر مطلق بوده و هنوز هيچ چيزي رخ نداده بوده است. در واقع فيزيكدانان تا همين لحظه‌ي-43 10 ثانيه پيش مي روند، نه فراتر از آن وبه «ديوار پلانك»‌معروف برخورد مي كنند كه از پشت آن خبر ندارند.20
در اينجا يكبار ديگر آيه‌ي فوق را مرور مي كنيم:
… انّ السّموات والارض كانتا رتقاً ففتقناهما
… آسمان‌ها و زمين بهم پيوسته بودند ما آنجا را از هم شكافتيم….

آينده‌ي عالم

يكي ديگر از سؤالات اساسي بشر در مورد جهاني كه در آن زندگي مي كند هميشه اين بوده كه سرنوشت اين زمين و خورشيد و آسمان چه خواهد شد؟ اوّل پاسخ قرآن مجيد را مي آوريم و سپس به بحث علمي آن به اختصار اشاره مي كنيم:
قرآن در آيات مختلفي به موضوع محو و نابود شدن آسمان و خورشيد و ديگر ستارگان اشاره مي نمايد به طور مثال:
اذا الشّمس كورت. و اذا النجوم انكدرت. (تكوير، 81/1ـ2)
زماني كه خورشيد درهم پيچيده مي شود و آن روز كه ستارگان سقوط مي كنند. و يا: اذا السّماء انشقت. (انشقاق، 84/1)

وقتي آسمان بشكافد.

فاذا النجوم طمست. واذا السّماء فرجت. (مرسلات، 77/8 ـ 9)
وقتي كه ستارگان بي نور و محو شوند و آسمان شكافته شود.
اذا السّماءُ اْنفطرت. و اذا الكواكب انتثرت.(انفطار، 82/1ـ2)
وقتي كه آسمان‌ها بشكافد و روزي كه ستارگان هر يك مدار خود را رها كرده و در هم و برهم مي‌شوند.
…يَوم القيامة السّموات مطويّات بيمينه سبحانه و… (زمر، 39/67)
…و اوست كه روز قيامت زمين در قبضه‌ي قدرت او و آسمان‌ها در پيچيده به دست سلطنت اوست….
و اما در آيه‌ي 104 همان سوره‌ي انبيا، كه به آغاز آفرينش اشاره كرده بود، سرنوشت نهايي اين دنيا را نيز معلوم مي‌نمايد:
يوم نطوي السّماء كطيّ السّجلّ للكتب كما بدأنا أوّل خلق…
روزي كه آسمان‌ها را درهم پيچيم چون درهم پيچيدن طومار براي نوشتن، چنان كه خلقت را از اوّل پديد آورديم دوباره آن را اعاده كنيم كه كار ما چنين است.
در تفسير نمونه ذيل اين آيه چنين آمده است:
در اين آيه تشبيه لطيفي نسبت به در نورديدن طومار عالم هستي در پايان دنيا شده است، در حال حاضر اين طومار گشوده (منبسط) شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مي شود و هر يك درجايي قرار دارد، اما هنگامي كه فرمان رستاخيز فرا رسد، اين طومار عظيم با تمام خطوط و نقوشش [آسمان‌ها، كهكشان‌ها و…]، در هم پيچيده خواهد شد…
سپس اضافه مي‌كند:
«همان گونه كه ما در آغاز آن را ايجاد كرديم باز هم برمي گردانيم.21

شرح‌مختصر‌علمي:

به عقيده‌ي فيزيكدانان مسير تكوين عالم از اين پس به مقدار ماده‌اي كه در آن مي گنجد بستگي دارد، زيرا تركيب‌گرداني همه كهكشان‌ها همواره در كار است تا از انبساط شتابان آن جلوگيري كند. اگر عالم حاوي جرم كافي باشد، دير يا زود اين انبساط به تدريج كُند مي‌شود، باز مي ايستد، و جهتش برعكس مي شود. [و شروع به انقباض مي‌كند] در اين صورت تمامي پيدايش به رُمبش لگام گسيخته اي به صورت يك «انفجار عظيم»، نوعي تصوير آينه اي مهبانگ، شروع مي كند.22
كيهان‌شناس و فيزيكدان نابغه‌ي انگليسي استيفن هاوكينگ، كه تقريباً همه بدن او فلج بود امّا او ذهنش سراسر عالم را در مي نوردد و تحقيقات بسيار گسترده اي در مورد جهان آفرينش دارد و واضع نظريه‌ي سياهچال‌هاي فضايي نيز مي باشد، در مورد انقباض عالم، پژوهش هاي فراواني انجام داده است. او در كتاب تاريخچه‌ي زمان مي نويسد:
نظريه‌ي نسبيت عام انيشتين، مستقلاً‌پيش بيني مي كرد كه (زمان ـ فضا) به هنگام تكينگي انفجار بزرگ آغازيده و پايان آن، اگر كل كيهان دوباره در هم فرونشيند، درموقع تكينگي انقباض بزرگ رخ مي دهد.23
هاوكينگ پس از يك سري توضيحات مفصّل علمي ادامه مي دهد:
با اين همه، به نظر مي رسد كه مسير تاريخ كيهان در زمان حقيقي، تفاوت بسياري با مسير آن در زمان موهومي داشته باشد. كيهان تقريباً در ده يا بيست هزار ميليون سال قبل كم‌ترين اندازه را داشته كه برابر بوده است با بيش‌ترين شعاع مسير آن در زمان موهومي. سپس در زمان‌هاي حقيقي بعد از آن، كيهان همانند مدل تورم‌زايي بي‌سامان يعني مدل لينده، انبساط يافته است. از آن پس كيهان به همين نحو به انبساط خود ادامه داده و سرانجام دوباره آن قدر منقبض مي شود تا همانند يك تكينگي در زمان حقيقي به نظر مي آيد.24
ژان گيتون و دو فيزيكدان ديگر در كتاب خدا و علم مي نويسند:
… اگر جرم كلي جهان فوق يك حد نهايي مطلوب باشد، آن گاه، در انتهاي زماني كم و بيش دراز، مرحله‌ي انبساط به پايان خواهد رسيد. در اين صورت ممكن است كه يك انقباض جديد، عالم را به نقطه‌ي ابتدايي خود بازگرداند، آن گاه ماده‌ي تشكيل دهنده‌ي كهكشان‌ها، ستارگان، كرات، تمام اينها تا درجه اي فشرده خواهد شد كه دوباره مبّدل به يك نقطه‌ي رياضي حذف كننده‌ي فضا و زمان شود. 25
اين‌ها نمونه‌هايي از آيات قرآن كريم در ارتباط با موضوع كيهان‌شناسي بود. البته موارد متعدد ديگري نيز در اين زمينه هست كه شرح آنها در اين مقاله نمي گنجد. و مسلماً اين حقير نيز بابضاعت ناچيز خود قطعاً حق مطلب را ادا نكرده ام. اميد است مفسّران گرانقدر قرآن همان‌گونه كه علماي بزرگ سابقاً درس نجوم و رياضي را در حوزه ها مطالعه مي فرمودند امروزه نيز ضمن بهره گيري از اساتيد گران‌قدر نجوم و رياضي و فيزيك و زيست‌شناسي و ديگر علوم مورد نياز با مطالعه‌ي آخرين كتب و مقالات حاوي پيشرفته‌هاي بشر در اين زمينه ها اطلاعات خود را به روز برسانند تا استفاده كنندگان از تفسير آنان به‌خصوص نسل جوان بهره بيشتري برده و به مسيري كه قرآن آنان را هدايت مي كند ـ كه همانا رستگاري و سعادت فرد و جامعه در آن مي‌باشد ـ رهنمون گردند.
نكته‌ي ديگر اين كه در دوران شكوفايي تمدن اسلامي، دانشمندان مسلمان حرف اوّل را در نجوم و ستاره شناسي مي زده اند و رصدخانه هاي فراواني در ممالك اسلامي فعّال بوده اند. يكي از اين مراكز رصدخانه‌ي مراغه بود. زنده ياد دكتر محمّد عبد‌السلام فيزيكدان فقيد و برجسته‌ي پاكستاني و برنده‌ي جايزه‌ي نوبل فيزيك درسال 1979 ميلادي مي نويسد:
رصدخانه‌ي مراغه با بيست اخترشناس از سرتاسر دنياي اسلام تحت سرپرستي دانشمند بزرگ خواجه نصير الدين طوسي احتمالاً اوّلين رصد خانه‌ي جهان به معناي واقعي كلمه بود.26
متأسفانه به دلايل مختلف، تمدن اسلامي شكوفايي خود را از دست داد و پرداختن به علوم تجربي نيز به فراموشي سپرده شد و نتيجه آن شد كه در قرون اخير در ممالك اسلامي رخ داده است. اكنون كه در آستانه‌ي قرن بيست و يكم ميلادي هستيم و بحث گفت‌وگوي تمدن‌ها نيز مطرح مي باشد ضمن افتخار به گذشته‌ي درخشان اسلام و خدمات شاياني كه دانشمندان مسلمان مثل بوعلي سينا، فارابي، بيروني، ابن هيثم، رازي، جابربن حيان و… در پيشرفت شاخه هاي مختلف علوم از قبيل: طب، رياضي، فيزيك، شيمي و نجوم داشته اند و اين كه اروپائيان با اكتساب اين علوم از مسلمانان و ترجمه‌ي كتب آنها به پيشرفته هاي بعدي نايل شده اند.در حال حاضر بايستي انديشمندان فعلي خود را در تمام زمينه‌ها، به خصوص علوم پايه مورد حمايت مادي و معنوي قرار دهيم و بودجه هاي تحقيقاتي مراكز علمي و پژوهشي را افزايش دهيم.
در پايان با اين شعر زيباي مولانا مطلب را به پايان مي رسانم:
چون نمي داند دل داننده اي؟ هست با گردنده گرداننده اي
تو قياس از گردش كيهان بگير گردشش از كيست؟ از عقل منير
جمله اطباق زمين و آسمان همچو خاشاكي در آن بحر روان
گردش هر باد از معني اوست همچو چرخي كواسير آب جوست
جنبش كفها زدريا روز وشب كف همي بيني و دريايي عجب
ماچو كشتيها بهم برمي زنيم تيره چشميم و در آب روشنيم
اي تو در كشتي تن رفته به خواب آب را ديدي، نگر در آب آب
آب را آبي است كومي راندش روح را روح است كو مي خواندش
ماهيانيم و تو درياي حيات زنده ايم از لطفت اي نيكو صفات
تو نگنجي در كنار فكرتي ني به معلولي قرين چون علتي
عاشق صنع خدا با فّر بود عاشق مصنوع ، او كافر بود

پاورقيها:

1.موسوي همداني ، ترجمه‌ي تفسير الميزان، 19/160،ذيل تفسير آيه‌ي 5، سوره‌ي الرحمن.
2. احمد سيّاح، فرهنگ دانشگاهي 1، ترجمه‌ي المنجد الأبجدي ـ عربي به فارسي/431، تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1374.
3. ترجمه‌ي تفسير الميزان، 7/182، ذيل تفسير آيه‌ي 59، سوره‌ي انعام.
4. دكتر مهدي گلشني، قرآن و علوم طبيعت، /102و 119‌،120‌، تهران: نشر مطهر، 1375.
5.بدر الدين زركشي، البرهان في علوم القرآن،2/ 48.
6. سيد محمّد علي ايازي، قرآن و تفسير عصري/41 و 42و 194 ـ 196، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376.
7. محمد علي رضايي اصفهاني، درآمدي برتفسير علمي قرآن،340، به نقل از آيت اللّه محمّد هادي معرفت، قم: انتشارات اسوه، 1375.
8. همان/ 327 ـ 348، به‌طور مشروح موافقان تفسير علمي را بيان كرده است.
9. دكتر بوكاي، مقايسه اي ميان: تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه: مهندس ذبيح الله دبير/225 ـ 226، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، 1374.
10. ترجمه‌ي تفسير الميزان، 18/573.
11. مكارم شيرازي تفسير نمونه،22/373.
12. همان، به نقل از: «مرزهاي نجوم» ترجمه: رضا اقصي/ 338 ـ 340.
13. همان/374، به نقل از: «آغاز و انجام جهان»/74ـ77 (باتلخيص).
14. همان.
15. همان/375.
16. پاول هاچ، ساختار ستارگان و كهكشان‌ها، ترجمه: توفيق حيدرزاده/250ـ261، تهران: سازمان جغرافيايي و كارتوگرافي گيتاشناسي، 1372.
17. ترجمه‌ي تفسير الميزان، 14/391.
18. تفسير نمونه، 13/394.
19. ماركوس چرون،26 Feb.1994 New scientist, ، ترجمه: بهرام معلمي (ماهنامه نجوم، شماره 35/8 ـ10 مرداد 1373.)
20. ژان گيتون، گريشكا بوگدانف ـ ايگور بوگدانف، خدا و علم، ترجمه: دكتر عباس آگاهي/31و36. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374.
21. تفسير نمونه،13/513.
22.همان،19/11.
23. استيفن هاوكينگ، تاريخچه‌ي زمان از انفجار بزرگ تا سياهچال‌ها، ترجمه: حبيب اللّه دادفرما ـ دكتر زهره داد‌فرما/143.
24. همان،/169ـ‌171.
25. خدا و علم/173.
26. محود طيار مراغي. فصلنامه‌ي وقف ميراث جاويدان، شماره‌ي 14، به نقل از: دكتر سيّد حسين نصر، علوم و تمدن در اسلام، ترجمه: احمد آرام/70.
جمعه 31 شهریور 1391  11:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها