0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پياز

دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 551

پياز

پياز، گياهى خوردنى با طعمى تند[1] از تيره سوسنيان با نام علمى (Alliumcepa) و از قديمى‌‌ترين گياهان مصرفى آدمى است. خاستگاه آن احتمالاً جنوب غربى آسيا بوده است؛ ولى اكنون در همه جاى دنيا كشت مى‌‌شود.[2] مصريان باستان پياز را نمادى از نظام كيهان دانسته[3]، به نام آن سوگند ياد مى‌‌كردند.[4] حكماى قديم فوايد بى‌‌شمارى براى آن برشمرده‌‌اند؛ مانند اشتهاآور، تقويت كننده معده و جسم، مرهم زخمها و جراحتهاى شديد، تقويت كننده قوه شهوانى.[5] رواياتى نيز در بيان فوايد آن وارد شده است[6]، با اين حال درباره جواز يا حرمت خوردن پياز و هر آنچه بوى تندى دارد كه موجب آزار ديگران مى‌‌شود، اختلاف نظرهايى نيز ميان دانشمندان اهل‌‌سنت وجود دارد.[7]
معادل عربى پياز، «بَصَل» است كه شباهت بسيارى به معادل عبرى آن دارد.[8] در قرآن اين واژه تنها يك بار به عنوان يكى از خوراكيهاى درخواستى بنى‌‌اسرائيل ياد شده است كه به جاى مَنّ و سَلْوى به خوردن آنها رغبت داشتند:«و اِذ قُلتُم يـموسى لَن نَصبِرَ عَلى طَعام و‌‌احِد فَادعُ لَنا رَبَّكَ يُخرِج لَنا مِمّا تُنبِتُ الاَرضُ مِن بَقلِها وقِثّائِها وفومِها و عَدَسِها وبَصَلِها قالَ اَتَستَبدِلونَ الَّذى هُوَ اَدنى بِالَّذى هُوَ خَيرٌ اِهبِطوا مِصرًا فَاِنَّ لَكُم ما سَاَلتُم ...».(بقره/2،61) اين ماجرا در كتاب مقدس نيز آمده است.[9] در نوشته‌‌هاى ربانى يهود هم بارها به پياز اشاره شده و خوردن آن، نشانه دورى از خوشگذرانى و قناعت به كم معرفى شده است.[10]
بيشتر مفسران اين آيه را متشكل از دو بخش بى‌‌ارتباط به هم دانسته‌‌اند.[11] در بخش نخست به ماجراى درخواست بنى‌‌اسرائيل از روييدنيهاى زمين اشاره شده و بخش دوم از گرفتارى آنها به ذلت و فقر و خشم خداوند به سبب كفر ورزيدن به آيات الهى و كشتن پيامبران خبر داده است:«...‌‌و‌‌ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ والمَسكَنَةُ وباءو بِغَضَب مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِاَنَّهُم كانوا يَكفُرونَ بِـايـتِ اللّهِ ويَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ الحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوا وكانوا يَعتَدون».(بقره/2،61) البته گروهى مجازات الهى براى آنها را تنها به اين سبب ندانسته‌‌اند، بلكه از كفران نعمت و سركشى به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 552
سبب فراوانى رزق و روزى نيز ياد كرده‌‌اند، زيرا منّ و سَلْوى بدون هيچ مشكلى براى آنها مهيا بوده است.
[12]
در بيان اينكه چرا پياز و ديگر خوراكيهاى درخواستى بنى‌‌اسرائيل پست‌‌تر از منّ و سلوى معرفى شده‌‌اند، موارد مختلفى ذكر شده است: 1. منّ و سلوى بر خلاف پياز و عدس و خيار و ... زيانى براى آنها نداشتند. 2. خوشمزه‌‌تر و لذيذتر بودند. 3. نيازى به كاشت و داشت و برداشت نداشتند. 4. شك و شبهه‌‌اى در خلوص و حليت آنها راه نمى‌‌يافت و موهبتى الهى بودند كه شكر آن، اجر اخروى در پى داشت.[13] (‌‌‌‌منّ و سلوى)
در توجيه چنين درخواستى از سوى بنى اسرائيل نيز گفته شده كه ايشان به ياد زندگانى پيشين خود در مصر افتادند كه پياز و ديگر موارد، از مواد مصرفى آنها در آنجا بود. گروهى نيز گفته‌‌اند كه ايشان از اينكه همگى در رفاه باشند و كسى نيازمند كمك ديگرى نباشد، خسته شده بودند و روييدنيهاى زمين را درخواست كرده بودند تا فقيران در كشت و برداشت آنها به مزدورى ثروتمندان درآيند.
[14]

منابع

بحارالانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ تفسير كنزالدقايق و بحرالغرائب؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الجامع لمفردات الادوية و‌‌الاغذيه؛ كتاب الاغذية والادويه؛ كتاب مقدس؛ لغت‌‌نامه؛ مجمع‌‌البيان فى تفسير القرآن؛ مفردات پزشكى.
Britannica ؛ Judaica.
محمد جواد معمورى




[1]. لغت نامه، ج 4، ص 5125، «پياز».
[2]. Britanica: Onion.
[3]. Britanica: Onion.
[4]. Judaica: Onion.
[5]. رك: الجامع لمفردات الادوية و الاغذيه، ج 1، ص 96؛ مفردات پزشكى، ص 1017 ـ 1018؛ كتاب الاغذية والادويه، ج 3، ص‌‌158 ـ 163.
[6]. بحار الانوار، ج 59، ص 274.
[7]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 426.
[8]. Judaica: Onion.
[9]. كتاب مقدس، اعداد 11 : 5.
[10]. Judaica: Onion.
[11]. التبيان، ج 1، ص 276؛ مجمع البيان، ج 1، ص 239؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 430 ـ 431.
[12]. رك: تفسير ابن كثير، ج 3، ص 541؛ كنز الدقائق، ج 1، ص 261.
[13]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 428.
[14]
. مجمع البيان، ج 1، ص 239؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 422.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

جايگاه درخت در قرآن

جايگاه درخت در قرآن

محتشم مؤمني

درخت آيت بي‌بيدل خداشناسي و نشانه بي‌نظير قدرت پروردگار است . سوره‌اي است سرشار از آيات توحيد و يكتاپرستي كه در كتاب طبيعت به صورتهاي مختلف واشكال متفاوت ديده مي‌شود . همانگونه كه هر يك از سوره‌هاي قرآن كريم، فارغ از كوتاهي و بلندي و تعداد آيات، نشانه‌اي بر علم و حكمت بي‌انتهاي خداوند هستند، هريك از درختان نيز ـ جداي از عوارضي نظير طول قامت، نوع مصولات و شكل و شمايل ظاهري ـ به تنهايي آيتي بر قدرت و توانايي و علم آن ذات مقدس و لايتناهي مي‌باشند.

واژه شجر و معاني آن

در قرآن كريم، در اغلب موارد، از درخت با واژه « شجر» ياد شده است و شجر را علماي لغت‌شناسي اين گونه معنا كرده‌اند :« هر چه از روئيدني‌ها كه تنه دارد »1، و آنچه را كه از زمين مي‌رويد ولي تنه ندارد، « نجم، عشب و حشيش » 2 مي‌نامند . بايد دانست كه در قرآن، لفظ « شجر و تنازع » نيز به كار رفته است، همچنان كه درآيه 65 سور مباركه نساء مي‌خوانيم :‌« فال وربك لايؤمنون جق يحكموك فيما شجر بينهم ثم ... ولي چنين نيست، به پروردگارت سوگند كه ايمان نياورده‌اند مگر آن كه تو را در آنچه ميانشان اختلاف است داور كنند »، كه البته در اين مورد هم از نظر ريشه لغوي با شجر به معناي درخت قريب المعني بوده و مناسبت دارد؛ چرا كه « منازعه را از آن جهت تشاجر ( مشاجره ) گويند كه سخن دو خصم يا خصوم مثل برگه و شاخه درخت، درهم مي‌آميزد».3 افزون بر اين كه كلمه « شجر » ـ يا اشكال گوناگون آن ـ مجموعاً 27 مرتبه در آيات قرآن بكار رفته، كلمات و عبارات ديگري نيز درباره درخت مورد استفاده قرار گرفته‌اند كه هر يك بيان كننده يكي از صفات و ويژگي‌هاي آن مي‌باشند و ما در اين نوشتار جسته و گريخته بدانها اشاراتي خواهيم كرد.

موارد استفاده از درخت در قرآن

با دقت در آن دسته از آياتي كه از « درخت » ياد كرده است، در مي‌يابيم كه از آن تحت يكي از عناوين نه گانه زير سخن به ميان آمده : 1. درخت و تسبيح خداوند، ‌2. درخت و سجده در برابر خداوند، 3. درخت نشانه‌اي بر قدرت خداوند، 4.استفاده از درخت براي تمثيل، 5. نقش درخت در زندگي انبياء، 6. درختان بهشتي، 7. درختان دوزخي، 8. درختان دنيوي و 9. نقش درخت در زندگي انسانها و حيوانات .
توضيح درباره هر يك از موارد نام برده، به قرار زير است :

1. درخت و تسبيح خداوند

براساس آموزه‌هاي قرآن كريم، هرچه در عالم آفرينش، لباس‌ هستي پوشيده و از « عدم » به « وجود » آمده ـ اعم از جمادات، نباتات و حيوانات ـ جملگي با زبان حال و زبان قال به تسبيح وتقديس و ستايش ذات اقدس الهي مشغولند .
هــــركس بــه زبـــاني صفت حمــد تو گويد بلبل به غزلخواني و قمري به ترانه
ولي ما آدميان به دليل محصور بودن در حصار ماديات و سرگرم شدن به تأمين حوائج مادي خويش ـ كه متأسفانه گاه با گناه و نافرماني خداوند نيز همراه مي‌شود ـ از درك اين ذكر پيوسته مخلوقات خداوند ناتوانيم، همچنان كه خود فرمود : « ان من شي الا يسبح بحمده و لكن لاتفقهون تسبيحهم . و هيچ چيز نيست مگر اينكه با تسبيح آنها را درك نمي‌كنيد »4 .
با عنايت به اين آيه و دهها آيه نظير آن، كه همگي از تسبيج علي الدوام و اجزاي هستي حكايت مي‌كنند، در مي‌يابيم كه « درخت » نيز به عنوان جزئي از عالم هستي، هماهنگ با ساير مخلوقات خداوند، صبح و شام به تسبيح، تحميد و تهليل آفريننده تواناي خويش مشغول است .
نكته‌اي كه اشاره به آن را در اينجا ضروري مي‌دانيم اين كه، در ميان مفسران اسلامي درباره چگونگي تسبيح موجودات و از جمله « درخت » از دير باز مباحث فراواني مطرح بوده است . عده‌اي به تسبيح با زبان حال و برخي به تسبيح با زبان قال، اعتقاد دارند و در اين ميان مرحوم علامه طباطبايي (ره) معتقدند: « ... حق اين است كه تسبيح تمامي موجودات، تسبيح حقيقي و قالي است. چيزي كه هست، قالي بودن ( تسبيح ) لازم نيست حتماً با الفاظ شنيدني و قراردادي باشد.»5

2. درخت و سجده در برابر خداوند

در آيه 18 از سوره مباركه حج مي‌خوانيم : « الم تر ان اله يسجد له من في السموات و من في الارض والشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر والد و اب و كثير من الناس و ... آيا نمي‌بيني كه سجده مي‌‌كنند براي خداوند و هر كس در آسمانها و زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و عده بي‌شماري از مردم و ... »
در اين آيه شريفه و همچنين آيه 6 از سوره مباركه « الرحمن »، سخن از سجده موجودات در برابر ذات اقدس پروردگار به ميان آمده و در كنار آنها از « درخت » نيز به عنوان يكي از اين ساجدان ياد شده است و «‌سجده در لغت به معناي تذال، خضوع و اظار فروتني است ».6

3. درخت نشانه قدرت خداوند

برگ درختان سبز در نظر هوشيار***هر ورقش دفتري است معرفت كردگار
نكته‌اي اساسي كه دركار خلقت و آفرينش درختان، همواره مورد غفلت قرار مي‌گيرد و تنها عده‌اي اندك كه دانايان حقيقي و به قول قرآن كريم « الوالالباب » بدان وقوف پيدا مي‌كنند، همانها «‌آفرنيش حيات در دل بذر ونهالي است كه به مرور ايام از آن درختي تنومند مي‌سازد ». همه ماهرگاه به درخت مي‌نگريم، پيش از هرچيز محو جمال ظاهري و برگ و ميوه و شكوفه آن مي‌شويم و كمتر كسي از اين حجاب ظاهري عبوركرده وبه عمق و معنا و حقيقت مطلب پي‌ مي‌برد. شگفت‌انگيزتر از « برگ درختان سبز »، « در نظر هوشيار » همانا آن نيرويي است كه باعث سبزي و حيات آن مي‌شود و به همين دليل، در آيه 60 از سوره مباركه نمل، پس از اشاره به آفرينش آسمانها و زمين و نزول باران از آسمان، به رويش بستان‌ها اشاره شده، سپس به اين نكته مهم پرداخته مي‌شود كه اي انسان‌ها به كيفيت ايجاد حيات در درختان بنگريد كه اگر آن نيروي حيات‌دهنده و آن دم عيسوي زندگي بخش، از جانب خداوند نبود، هرگز قادرنبوديد كه آنها را رويانيده و از محصول‌شان برخوردار شويد .
« امن خلق السموات و الارض و انزل لكم من السماء مآء فانبتنابه حدائق ذات بهجة ما كان لكم ان تنبتوا شجرهاء اله مع اله بل هم قوم يعدلون ».
آري، در امر رويش درختان و رشد و نمو آنها كار ما آدميان « تنها بذرافشاني و آبياري است، اما كسي كه حيات را در دل اين بذر آفريده و به نور آفتاب و قطرات حيات بخش باران و ذرات خاك فرمان مي‌دهد تا اين دانه را برويانيد، تنها خداست.»7 و بدين ترتيب اين نتيجه حاصل مي‌شود كه تنها برگ و ساقه، شاخه و ريشه، ميوه و شكوفه و قد و قامت، و شكل و شمايل درخت نيست كه به انسان درس توحيد و خداشناسي مي‌دهد، بلكه انسان انديشمند در وراي اين ظواهر، قدرتي عظيم‌تر و نيرويي فوق‌العاده‌تر را مشاهده مي‌كند؛ همان نيرويي حياتي كه از سوي خداوند در بذر و نهال درخت دميده شده و قرار مي‌گيرد و آن را تبديل به مخلوقي زيبا و شگفت انگيز مي‌نمايد.

4. استفاده از درخت براي تمثيل در قرآن

خداوندعزيز در آيات متعددي از قرآن كريم، براي تفهيم بعضي از حقايق معنوي بهره‌ جسته و براي اين امر از گروهي از آفريده‌هاي قدرت خويش استفاده كرده كه از جمله آنها مي‌توان به « درخت » اشاره نمود . به عنوان مثال در آيه 24 سوره مباركه ابراهيم آمده است : « الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمة طيبة كشجرة طيبة اثلها ثابت و فرعها في السماء ... »
در اين آيه شريفه، خداوند عزيز كلمه طيبه را به درختي تنومند و پربرگ و بار تشبيه فرموده كه داراي ريشه‌اي محكم و استوار مي‌باشد و شاخه‌هاي انبوه و فراوانش پهنه آسمان را فراگرفته كه چون فصل باردهي آن فرا مي‌رسد، ميوه‌هاي بسيارش توجه هر بيننده‌اي را به خود جلب كرده و به شگفتي مي‌آورد .
در اين كه مقصود از كلمه طيبه چيست ؟ درميان مفسران اختلاف نظرهاي فراواني وجود دارد. ولي علامه طباطبايي معتقد است: « مراد از كلمه طيبه، عبارت است از عقايد حقي كه ريشه‌اش در اعماق قلب و نهاد بشر جاي دارد ... »8
طبق آيه 26 سوره ابراهيم : « و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار »، ‌سخن از « كلمه خبيثه » در ميان است و شباهت آن با « شجره خبيثه». در اين آيه نيز اختلاف نظر بين مفسران بسيار است . بنا به ارجاع قبلي،‌ مرحوم علامه طباطبايي مي‌گويند: « كلمه خبيثه در مقابل كلمه طيبه است ... و مقصود ازكلمه خبيثه،شرك به خداست، كه به درختي خبيث تشبيه شده، از جاي كنده شده باشد و در نتيجه، اصل ثابت و قرار و آرام و معيني نداشته، وچون خبيث است، جز شر و ضرر اثر ديگري ببار نياورند ».9
آيه 60 سوره سوره اسراء نيز چنين آورده است : « و اذا قلنا لك ان ربك احاط بالناس و ما جعلنا الرويا التي اريناك الا فتنة للناس و الشجرة الملمونة في القرآن و نخوفهم فما يزيدهم الا طغاناً كبيراً . خداوند، گروهي از آدميان را به واسطه اعمال ناپسند و نيز خلق و خوي شيطاني به درختي تشبيه فرموده كه مورد لعنت و نفرين خداوند قرار دارند . گويي آنها تماماً از يك ريشه و اصل بوده و همگي شاخ و برگ‌هاي آن درخت مي‌باشند» .
علامه طباطبايي پس از بررسي اوضاع و احوال صدر اسلام، وگروههاي سه گانه يهود، مشركين و منافقين، با بيان صفات و ويژگي‌هاي هر يك از آنها، نتيجه‌گيري مي‌كنند كه مراد از « شجره ملعونه» در آيه مورد بحث، همانا منافقين هستند كه :« ... در ظاهر مسلمان بودند ، و تظاهربه اسلام مي‌كردند و در ميان مسلمانان، يا از راه فاميلي و يا از راه پيروزي عقيده و مسلك ، بقا و دوام يافته ودر اعصار بعدي هم فتنه مسلمانان شدند ».11

5. نقش درخت در زندگي انبياء الهي عليهم صلوات الله

قرآن كريم در كنار بيان و تشريع احكام و قوانين عبادي واخلاقي، داستانهاي فراواني را از زندگي و سرگذشت « انبياء سلف » نقل مي‌فرمايد: كه در خلال اين داستانها مي‌توان نقشي را كه برخي از موجودات و مخلوقات الهي ـ غير از انسان ـ و از جمله « درخت » در زندگي آنها ايفاء نموده‌اند ، مشاهده كرد .
قرآن كريم، در تشريح حوادث زندگي پنج نفر از پيامبران الهي به نقش درخت اشاره كرده است:
الف ـ آدم (ع) : درخت در ماجراي زندگي و خروج حضرت آدم (ع) از بهشت، نقش بسزايي داشته و در قران كريم به كرات مورد تذكر قرار گرفته است . از جمله در آيه 35 سوره بقره آيات 19 تا 22 سوره اعراف و آيه 120 سوره طه .
در اين آيات مي‌خوانيم كه خداوند عزيز پس از آفرينش آدم (ع) و حوا (س)، آن دورا از نزديك شدن به « شجره ممنوعه » نهي فرمود ولي آنها در اثر وسوسه شيطان نه تنها اين امر الهي را ناديده گرفتند بلكه از ميوه‌ آن درخت نيز خورند كه به همين خاطر مستوجب مجازات الهي ـ كه همانا اخراج از بهشت بود ـ گرديدند و در نتيجه به زمين، هبوط كردند.
ب ـ يونس (ع) : « يونس فرزند متا، يكي از انبياء الهي است كه خداوند او را براي هدايت و ارشاد مردم سرزمين نينوا برانگيخت و نام او چهار بار در قرآن كريم مذكور است »11. بنا به نقل قرآن كريم و روايات اسلامي، هنگامي كه مردم نينوا از پذيرش دعوت او خودداري كردند، آنها را ترك كرد و در ساحل دريا بر كشتي نشست . در دريا، كشتي دچار طوفان شد. يونس را به دريا افكندند تا از خشم خداي دريا در امان مانند! حيواني عظيم الجثه به فران خداوند او را بلعيد و پس از چند روز كه در شكم آن حيوان دريايي بود، مجدداً به امر خداوند به ساحل افكنده شد . ولي چون در مدت اقامت در شكم حيوان دريايي نحيف و رنجور شده بود، خداوند « درختي از كدو را بر سر راه او رويانيد تا در سايه آن آرامش يابد، از ميوه‌اش بخورد و نيرو و توان از دست رفته را بازيابد: « فنبذناه بالعراء و هو سقيم و انبتنا عليه شجرة من يقطين » ( صافات / 145 و 146 ) .
ج ـ حضرت موسي (ع)‌ : درباره نقش درخت در زندگي حضرت موسي (ع) نيز در قرآن كريم آيات چندي موجود است . مهمترين فرازهاي آن مربوط به زماني است كه موسي (ع) در پي يافتن پناهگاهي براي خود وخانواده‌اش، به كوه طور مي‌رود. در آنجا خداوند از وراء درختي با او مكالمه فرموده، او را به رسالت مبعوث مي‌فرمايد . از جمله در آيه 30 سوره قصص آمده است: « فلما ايتها نودي من شاطي الواد الا يمن في البقعة المباركة من الشجرة ان يا موسي اني انا الله رب العالمين».
غير از اين بخش، ردپاي درخت را در فراز ديگري نيز مي‌توان مشاهده كرد. ساحران فرعون، با مشاهده اعجاز موسي (ع) ـ در تبديل كردن عصا به مار و اژدها ـ به حقانيت دعوت او پي برده و همگي به او ايمان مي‌آورند . فرعون كه هرگز انتظار اين واقعه هولناك را نداشت خشمگينانه آنان را مورد تهديد قرار مي‌دهد كه شما را از شاخه‌هاي نخل ـ در حالي كه دست و پايتان را بريده‌ايم ـ آويزان خواهم كرد : « فلا قطعن ايديكم و ارجعكم من خلاف ولأصلبنكم في جذوع النخل و ... » ( طه/71).
د ـ حضرت عيسي (ع) : زماني كه مريم (س) به هنگام ولادت حضرت عيسي(ع)، از قوم خود كناره مي‌گيرد، در صحرا در كنار درخت خرمايي فرود مي‌آيد و خداوند به او ندا مي‌دهد كه : « و هزي اليك بجذع النخل تساقط عليك رطباً جنياً فكلي واشربي و قري عيناً ...» ( مريم /25و26) .
هـ ـ پيامبر اسلام (ص) : از مجموع زندگي پيامبر اكرم (ص) آنجا كه درخت در آن نقش داشته و در قرآن كريم بدان اشاره شده، تنها ماجراي بيعت رضوان است كه در سال هفتم هجري اتفاق افتاد و مسلمانان در مسير حركت به سوي مكه، براي انجام مراسم حج در مكاني به نام « حديبه » با آن حضرت مجدداً بيعت نمودند و بر ايمان به خدا و پيامبرش و نيز ياري و امداد آن حضرت (ص) و دين مبين اسلام تأكيد كردند كه آيه 18 از سوره مباركه فتح پيرامون اين ماجرا نازل شد : « لقد رضي الله عن المؤمني اذيبا يعونك تحت الشجرة فعلم ما في قلوبهم فانزل الشكينة عليهم و اثابهم فتحاً قريباً.»

6. درختان بهشتي

از نگرش اسلامي، حيات آدمي منحصر در جهان مادي نيست، بلكه اين عالم به منزله منزلگاه موقتي است كه اقامت انسان در آن پايان مي‌يابد و در قرارگاه ابدي خود، آنان كه در حيات دنيوي خويش اهل صلاح و سداد بوده‌اند، در جايگاهي فرود مي‌آيند كه ازآن به « جنت » يا «‌ بهشت » تعبير مي‌شود، كه باغي است بسيار جميل با منظره‌هاي چشم‌نواز. همان گونه كه يكي از ويژگي‌هاي باغ در اين عالم وجود درخت در آن است، بهشت نيز كه خودباغي سراسر حسن و جمال است. در آياتي از قرآن كريم به ويژگي‌هايي از آنها اشاره شده كه ذيلاً آنها را بر مي‌شمريم :
الف ـ سوره دهر،‌ آيه 14 :‌‌ « و دانية عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلاً » درختان بهشتي داراي سايه‌هاي فراوان هستند ـ كه نتيجه انبوهي درختان است ـ و شاخه‌هاشان نيز آنچنان پائين و در دسترس مي‌باشند كه ميوه‌هاي آنها به سهولت قابل چيدن و استفاده است .
ب ـ سوره الرحمن، آيات 46 تا 48 :‌« ولمن خاف مقام ربه جنتان . فباي الاء ربكما تكذبان . ذواتا افنان . و براي كسي كه از مقام پرودرگارش بترسد دو باغ بهشت است پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌‌كنيد ؟ آن دو باغ بهشتي داراي انواع نعمتها و درختان پرطراوت است ». از اين آيه شريفه ـ با توجه به معناي « افنان » كه به معني شاخه‌هاي تازه و پربرگي مي‌يابيم كه از ديگر ويژگي‌هاي درختان بهشتي ، طراوت و تازگي هميشگي آنها مي‌باشد .
ج ـ در برخي از آيات قرآن كريم به نوع درختان بهشتي و اين كه چه ميوه و محصولي دارند نيز اشاره شده است . مثلاً در آيه 68 سوره الرحمن به درختان انار و خرما، در آيه 23 سوره واقعه به درخت سدر و در آيه 29 سوره واقعه به درخت موز بهشتي اشاره شده است . معروفترين درخت بهشتي همانا « درخت طوبي » است و در قرآن كريم تنها يك بار و آن هم در آيه 26 سوره مباركه رعد، لفظ طوبي به كار برده شده كه البته مراد اين آيه نيز درخت طوبي نمي‌باشد، ولي در روايات اسلامي آمده: « طوبي درختي است در بهشت، ‌تنه آن در منزل رسول خدا (ص) بوده و در منزل هر مؤمن شاخه‌اي از آن هست»12.

7. درختان دوزخي :

جهنم و دوزخ سراي ابدي كساني است كه عمري را در غفلت و گناه و طغيان سپري كرده‌اند و در آنجا علاوه بر هر چيز ديگر، حتي درختان نيز وسيله شكنجه و آزار دوزخيانند، در حالي كه علي القاعده درخت بايد وسيله‌اي براي امن و آسايش باشد .
در قرآن كريم ـ به هنگام بحث از اوصاف و ويژگي‌هاي جهنم ـ از وجود درختي به نام « زقوم »‌نام برده شده است . در آيات 62 تا 67 سوره صافات مي‌خوانيم : « ذلك خير نزلاً ام شجرة الزقوم . انا جعلناها فتنة للظالمين . انها شجرة تخرج في اصل الحجيم . طلعا كانه رؤس الشياطين ... ».
در آيات 43 تا 46 سوره مباركه الدخان نيز اين درخت اين گونه توصيف گرديده :« ان شجرة الزقوم طعام طعام الاثم . كالمهل يغلي في البطون لغلي الحميم ».
از اين آيات بر مي‌آيد كه درخت زقوم، درختي است كه خداوند آن را با دست قدرت خويش از بن دوزخ مي‌روياند و داراي ميوه‌اي است كه خوراك گناهكاران در جهنم مي‌باشد.
حضرت امام باقر (ع) در توصيف آن مي‌فرمايد : « زقوم درختي است كه از قعر جهنم بيرون مي‌آيد و ثمره او مانند « رؤس شياطين » مي‌باشد. از زشتي صورت و كراهت عفونت وچرك، آن را به سر شيطان تشبيه كرده‌اند و شاخه‌هاي آن درخت اشراب شده و پرورش يافته از آتش جهنم است، ميوه آن آتش و برگهايش نيز از آتش خلق شده است . به هنگام تناول، آن تلخ‌تر از صبر و بد بوتر از ميتر متعصنه و سخت‌تر از آهن مي‌يابند، آنگاه آنچه را كه در دنيا اكل نموده‌اند از طعم‌هاي لذيذ متذكر مي‌‌شوند ».13

8. درختان دنيوي :

در قرآن كريم، آيات بسياري وجود دارد كه در آنها به درختاني كه در طبيعت و محل زيست اين جهاني آدميان وجود دارند، اشاره شده و به نوع اين درختان نيز تصريح گرديده كه عبارتند از :‌
الف ـ درختان خرما : در قرآن كريم در 20 آيه به نام اين درخت تصريح شده و اين تعداد در مورد هيچكدام از درختان ديگر سابقه ندارد و خود بيانگر اهميت اين درخت در حيات آدمي و علي الخصوص عرب دوره نزول قرآن مي‌باشد و اما آيات كه در آنها از اين درخت ياد شده عبارتند از : آيه 266 سوره بقره ، آيات 99 و 141 سوره انعام ، آيات 11 و 67 سوره نحل ، آيات 23 و 25 سوره مريم، آيه 91 سوره اسراء ، آيه 32 سوره كهف ،‌‌ آيه 148 سوره شعراء ، آيه 34 سوره ياسين ، آيه 10 سوره ق ، آيه 20 سوره قمر ،‌ آيات 11 و 68 سوره الرحمن ، آيه 7 سوره الحاقه و آيه 29 سوره عبس .
ب ـ درخت انگور : پس از درخت خرما، درختي كه از آن در قرآن كريم بيشتر ياد شده، درخت انگور است، به طوري كه مرتبه نام اين درخت با كلمات « عنب » و « اعناب » آمده است . از جمله در‌: آيه 266 سوره بقره ، آيه 99 انعام ، آيه 4 سوره رعد ،‌ آيات 67 و 11 سوره نحل ،‌ آيه 91 سوره اسراء ، آيه 32 سوره كهف ،‌ آيه 19 سوره مؤمنون ،‌ آيه 34 سوره ياسين ،‌آيه 32 سوره نباء و آيه 28 سوره عبس .
ج ـ درخت زيتون : درختي پربركت، با محصولي بسيار ارزشمند و در اهميت آن همين بس كه در قرآن كريم چند بار از آن ياد شده و حتي سوره‌اي به اين نام، نامگذاري نموده‌اند .
كلمه زيتون كه هم به درخت وهم به ميوه آن اطلاق مي‌گردد، مجموعاً 6 بار در قرآن كريم مورد اشاره قرار گرفته است:‌ آيات 99 و 141 سوره انعام، آيه اول سوره تين، آيه 11 سوره نحل و آيه 29 سوره مباركه عبس . همچنين در آيه 20 از سوره مباركه مؤمنون بدون تصرحي به نام زيتون، ‌از اين درخت ياد شده است .
د ـ درخت انار : رمان كه به معني انار است و به درخت اين ميوه هم گفته مي‌شود در قرآن كريم، در آيات 99 و 141 سوره مباركه انعام براي انار دنيوي ويك بار هم در آيه 68 سوره الرحمن براي انار بهشتي آمده است .
هـ - درخت سدر :‌ سدر، همان درخت كنار است كه « درختي است تناور و خاردار، لندي‌اش تا 40 متر مي‌رسد؛ مي‌گويند تا دو هزار سال عمر مي‌‌كند، ميوه آن به شكل سنجد و بعد از رسيدن، سرخ يا زرد رنگ و شيرين مي‌شود ... »14
كلمه سدر، 4 بار در قرآن كريم و در آيات 16 سوره سباء، 28 سوره واقعه، 14 و 16 سوره نجم آمده است؛‌ البته تنها در مورد اول اشاره به درختت سدر دنيوي مي‌باشد . در مورد دوم درخت سدر، بهشتي و در دو مورد آخر اشاره به درختي است كه پيامبر اكرم (ص) در شب معراج آن را مشاهده فرمود.
و ـ معرشات : معروشات، جمع كلمه « معروشه » مي‌باشد . و « شجره معروشه » آن درختي را گويند كه شاخه‌هايش به وسيله داربست بالا رفته و مانند درخت انگور يكي بر بالاي ديگري قرار گرفته باشد .15
كلمه « معروشات » تنها دو بار و هر دو بار نيز در آيه 141 سوره انعام آمده است . نخست درباره درختان داربستي و بار ديگر درباره درختان غيرداربستي ( غير معروشات ) استعمال شده ، و البته در آيه 68 سوره نحل نيز همين واژه در قالب، فعل مضارع « يعرشون » مورد اشاره قرار گرفته است.

9. نقش درخت در زندگي انسانها و حيوانات

در اين بخش از اين نوشتار با اشاره به آيه‌اي از قرآن كريم، به بيان تأثير و نقش درخت در زندگي آدميان از زوايه تأمين يكي از ضروريات حيات آدمي ( يعني آتش ) و نيز تأثير در زندگي يكي از حيوانات ( يعني زنبورعسل ) مي‌پردازيم :
الف ـ آيه 80 سوره ياسين: « الذي جعل لكم من الشجر الاخضر ناراً فاذا انتم منه توقدون . اوست كسي كه قرار داد براي شما از آن درخت برمي‌افروزيد آتش را ».
اين آيه شريفه يكي از نشانه‌هاي قدرت خداوند را آفرينش آتشي مي‌داند كه از درخت سبز توليد مي‌شود . زيرا بسي شگفت‌آور است كه چگونه درختي سبز ـ كه سايه خنك و روحبخش آن، آدمي را از آسيب گرما و اشعه سوزان خورشيد در امان نگه مي‌دارد ـ در فرآيندي ديگر، تبديل به آتشي افروخته مي‌گردد كه مي‌تواند همه چيز را در كام مرگ و نيستي فرو برد . اين نيست مگر به واسطه اعجاز و قدرت نهايي پروردگار توانا .
ب ـ سوره نحل آيه 68: « و اوحي ربك الي النحل ان اختذي من الجبال بيوتاً و من الشجر و مما يعرشون . و وحي فرستاد پروردگارت به سوي زنبور عسل، كه فرا بگير از كوه‌ها خانه‌ها و از درخت واز آنچه بنا مي‌كنند ».
اين آيه شريفه اشاره‌اي دارد به نقش و تأثير درخت در زندگي زنبور عسل، چرا كه اين حشره بسيار مفيد با امر غريزي و تكويني از جانب خداوند مأمور شده است كه جاهاي پردرخت و شاخ‌هاي بلند و سرسبز درختان را به عنوان مسكن انتخاب كند تا بتواند به سهولت به مواد اوليه لازم براي توليد عسل دست پيدا كند .
ج ـ سوره نحل آيه 10: « هو الذي انزل من السماء ماء لكم منه شراب و منه شجر فيه تسيمون . اوست كسي كه از آسمان، آبي گوارا نازل مي‌كند كه مي‌آشاميد، و از آن درختاني مي‌روياند كه حيوانات خود را در آن به چرا مي‌بريد » .
در اين آيه به يكي از كاركردهاي درخت كه همانا تأمين غذاي حيوانات اهلي و برخي حيوانات غيراهلي مي‌باشد، اشاره شده است .

پي‌نوشت‌ها

1ـ سيدعلي‌اكبر قرشي‌، قاموس قرآن، ج4 ، ص7 .
2ـ همان .
3ـ همان .
4ـ سوره اسراء، آيه 44 .
5ـ علامه محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج13، ذيل آيه 44 اسراء .
6ـ سيدعلي‌اكبرقرشي، قاموس قرآن، ج3، ص225 .
7ـ ناصر مكارم شيراز، تفسير نمونه، ج15، ص514.
8ـ الميزان، ج12، ص72 .
9ـ همان، ص74 .
10ـ الميزان، ج13، ص191 .
11ـ دكتر محمد خزائلي، اعلام قرآن، ص287 .
12ـ محمد مقيمي، قرآن بر فراز آسمانها، ص233 .
13ـ قاموس قرآن، ج3، ص246 .
14ـ قاموس قرآن، ج3، ص246 .
15ـ الميزان، ج7، ص499 .

 
جمعه 31 شهریور 1391  11:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

برگ

برگ

واژه «وَرَق» به معناى برگ[99]، سه بار در قرآن به كار رفته است (انعام/6‌،59‌؛ اعراف/7، 22؛ طه/20،121)، افزون بر آن در آيات بسيارى كه باغهاى بهشتى يا زمينى با تعابيرى چون «حَدائِقَ ذاتَ بَهجَة» (نمل/27،60) به معناى باغهاى خوش منظره و سرورآفرين[100]، «و جَنّـت اَلفافـا» (نبأ/78،16) به معناى باغهايى با تراكم بسيار[101]، «جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ» (بقره/2،25) به‌معناى باغهايى با نهرهاى جارى از زير درختان وصف شده، يا گياهان و روييدنيهاى زمين آيتى الهى قلمداد شده اشاراتى به برگ رفته است. بنا به نظر برخى مفسران، تعبير «اَهُشُّ بِها عَلى غَنَمى» (طه/20،18) نيز در جريان تكلم خدا با موسى(عليه السلام)به معناى فرو ريختن برگها از درختان براى تغذيه گوسفندان است.[102] شايان ذكر است كه واژه «وَرِق» در آيه «فَابعَثوا اَحَدَكُم بِوَرِقِكُم هـذِهِ اِلَى المَدينَةِ» (كهف/18،19) به معناى دِرهَم بوده و به دليل تشابه آن با برگ در پهنا، بدين نام خوانده مى‌شده‌است.[103]
برگهاى درختان با ايفاى نقش غذاسازى، توليد اكسيژن و پاكسازى هوا، از شگفتيهاى آفرينش به شمار مى‌آيند[104] و در روايتى منسوب به امام صادق(عليه السلام)، با اشاره به ساختمان پيچيده آنها، آيتى الهى بيان شده‌اند.[105] گياهان بدون برگ، در تهيه غذا به ديگر گياهان وابسته‌اند و انگل به حساب مى‌آيند.«سِپِس» (Dodder و در طب سنتى كشوث) از اين دسته گياهان است كه پس از يافتن گياه ميزبان به آن پيوند خورده، سپس ريشه و قسمت پيش از پيوند مى‌خشكد.[106] برخى مفسران «شَجَرَةِ خَبيثَة» (ابراهيم/14،26) را كه گياهى بى‌ريشه در زمين وصف شده، به آن تفسير كرده‌اند.[107]
خداوند در آيات بسيارى براى بيان علم و قدرت خود به برگها و روييدنيهاى زمين اشاره كرده است. در آيه 59 انعام/6 از علم خداوند به هرآنچه در خشكى و درياست و از جمله ريزش يكايك برگها سخن مى‌رود: «و عِندَهُ مَفاتِحُ الغَيبِ لا يَعلَمُها اِلاّ هُوَ ويَعلَمُ ما فِى البَرِّ والبَحرِ وما تَسقُطُ مِن ورَقَة اِلاّ يَعلَمُها...» . اين آيه افزون بر اشاره به علم كلى خداوند به همه اشيا، بيانگر آگاهى او به همه جزئيات و حتى ريزش برگهاست كه بر اثر فراوانى آنها، براى بشر غير قابل شمارش مى‌نمايند.[108] در برخى روايات نيز ريزش برگها به سقط جنين تأويل شده است.[109] خداوند در آياتى ديگر با اشاره به سرسبزى زمين و زيبايى بخشى گياهان* به طبيعت كه بيشتر ناشى از برگهاى درختان است نشانه‌اى بر قدرت خود مى‌آورد كه از آن جمله سبز گشتن زمين با آب باران در آيات 99 انعام/6 و 63 حجّ/22 و زيبايى بخشى درختان تحت عنوان «بَهيج» و «بَهجة» در آيات 5 حجّ / 22؛ 60 نمل/27 و 7 ق/50 است.
در آيات ديگرى نيز از برگ به عنوان پوششى براى بدن و سايه سارى براى موجودات ياد شده است؛ آدم و حوّا پس از سرپيچى از فرمان خداوند با خوردن از آن درخت* ممنوع، از لباسهاى بهشتى عريان شده، براى پوشاندن خود از برگ درختان استفاده كردند: «فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَت لَهُما سَوءتُهُما‌وطَفِقا يَخصِفانِ عَلَيهِما مِن ورَقِ الجَنَّةِ...» . (اعراف/7،22؛ طه/20،121) بر اساس گفته برخى مفسران آدم و حوا، خود را با برگ درخت انجير پوشاندند.
[110] برخى با تأويل «وَرَقِ الجَنَّة» به معنايى غير مادى آن را برگ صفا و روحانيت دانسته‌اند كه مرهم آسيبهاى ناشى از خوردن ميوه درخت خودپسندى و انانيت است.[111] درباره حضرت يونس نيز گفته شده كه خداوند پس از خروج او از شكم ماهى، بوته‌اى بدون ساقه در كنارش رويانيد كه به نظر بسيارى از مفسران بوته كدوبن بوده است[112]: «و اَنبَتنا عَلَيهِ شَجَرَةً مِن يَقطين» . (صافّات/37،146) يونس در زير برگهاى پهن و مرطوب آن آرميد و خود را از گزند حشرات و سوزش آفتاب در امان نگاه داشت.[113]
همچنين از سايه درختان بهشتى نيز در قرآن ياد شده كه ناشى از برگهاى آنهاست. (واقعه/56‌،30؛ نساء/4،57‌؛ رعد/13، 35؛ يس/36،56‌؛ مرسلات/77،41؛ انسان/76، 14)
برخى با رويكردى علمى، آيه 80 يس/ 36 را اشاره به ساختار و نظام عملكرد برگ دانسته‌اند.
[114] «اَلَّذى جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الاَخضَرِ نارًا...» . استناد به توانايى‌خداوند در پديدآورى آتش سرخ از درخت سبز نشانه‌اى بر قدرتش در رستاخيز مردگان تلقى شده است[115] كه طبق نظر اين دسته از مفسران تصريح بر سبزى درختانِ پديد آورنده آتش اشاره به سلولهاى سبز رنگ (كلروفيل) موجود در برگ دارد كه طى فرآيند نورخاست (فتوسنتز) غذاى لازم را براى رشد گياه فراهم مى‌آورند.[116]

منابع

آيات من الاعجاز العلمى فى القرآن؛ بحار الانوار؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير مجاهد؛ تفسير نمونه؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع‌لاحكام القرآن، قرطبى؛ رسائل اخوان الصفا و خلان الوفاء؛ روض الجنان و روح الجنان؛ فتح القدير؛ لسان العرب؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ معارف گياهى؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الموسوعة العربية‌العالميه؛ الميزان فى تفسير القرآن.
Britanica

محمد جواد معمورى



[99]. مفردات، ص‌520‌؛ لسان العرب، ج‌10، ص‌374، «ورق».
[100]. مجمع البيان، ج‌7، ص‌358.
[101]. جامع البيان، مج‌15، ج‌30، ص‌10.
[102]. همان، مج‌9، ج‌16، ص‌193.
[103]. التحقيق، ج‌13، ص‌88‌، «ورق».
[104]. الموسوعة العربية العالميه، ج‌27، ص‌84‌.
[105]. بحارالانوار، ج‌3، ص‌131.
[106]. معارف گياهى، ج‌6‌، ص‌392‌ـ‌393؛ رسائل اخوان الصفا، ج‌2، ص‌161؛ Britanica : Dodder.
[107]. تفسير قرطبى، ج‌9، ص‌237؛ فتح القدير، ج‌3، ص‌106.
[108]. الميزان، ج‌7، ص‌129.
[109]. روض الجنان، ج‌7، ص‌315؛ البرهان، ج‌2، ص‌425‌ـ‌426.
[110]. جامع‌البيان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌188؛ مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌234.
[111]. التحقيق، ج‌13، ص‌88‌، «ورق».
[112]. تفسير مجاهد، ج‌2، ص‌545‌؛ التبيان، ج‌8‌، ص‌530‌.
[113]. نمونه، ج‌19، ص‌159.
[114]. آيات من الاعجاز العلمى، ص‌19‌ـ‌20.
[115]. جامع البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌39؛ الميزان، ج‌17، ص‌112.
[116]
. ر. ك: .Britanica : laef

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

گیاهان در آیات قرآن

گیاهان در آیات قرآن

پایگاه قرآنولوژی

درخـتـان - گـيـاهـان - مـیـوه هـا

«و در زمين مزرعه های کوچک ناهمگون در جوار همديگر وجود دارد، در حالی که در آنها باغهای انگور، کشت و درخت های خرما از نوع صنو و غـير صنو وجود دارد، که همه با يک آب آبياری میشوند ولی از نظر غذائی آنها را بر يکديگر برتری میدهيم! دراين موارد برای کسانيکه فکر میکنند نشانه هائی وجود دارد».
نکات آيه: 1ــ مزرعه های کوچک کنار هم ناهمگون هستند.2ــــ صفات و خصوصيات ميان درختان به صِنو و غير صِـنـو بودن آنها بستگی دارد. 3ـــ در موارد مزبور نشانه هائی وجود دارد.

1ـــ مزرعه های کوچک کنار هم ناهمگون هستند:

در زمان محمد انسان می دانست که خاکهای زمين با هم فرق میکنند، ولی اينکه خاک دو مزرعه کوچک چسـبيده به هم نيز دقـيـقـاً يکی نيستند، از عـلـم امـروزی بشر است که با امکانات پيچيده علمی امروزی آنرا بدست آورده است.

2ــ صفات و خصوصيات ميان درختان به صنو و غير صنو بودن آنها بستگی دارد:

درختی که از درخت ديگر روئيده باشد صِـنـْـو ناميده می شود و درختی که از بذر روئيده باشد غير صنو ناميده می شود.
آيه صفات و خصوصيات درختان را به صنو و غير صنو بودن آنها مربوط می داند. واقعيت هـم همين است. درخت صِنو (يعنی درختیکه از درخت ديگری روئيده باشد) تمامی صفات و خصوصیات وراثتی درخت مادر خود را دربـردارد. يعنی از نظر رنگ، طـعـم، مـزه و غــيـره دقـيـقـاً مانـنـد درخـت مـادر است. ولی درخـتی که از بذر روئيده باشد، صفات و خصوصيات آن ترکيبی است از صفات و خصوصيات درخت مادر بعلاوه صـفـات و خصوصيات درخت پدر (که به درخت مادر تـلـقـيح شده است).

3ـــ در موارد مزبور نشانه هائی وجود دارد:

(منظور از وجود "نشانه ها"، وجود هـدايت خداوندی است). آيه اين موضوع را مطرح می کند که در صورت نبودن هدايت پشت پديده ها اگر بنا می بود چيزی برويد، در يک خاک و از يک آب منطقاً می بايست فقط يک نوع گياه می روييد، نه اينکه مثلاً درخت خرما در انواع خاکها برويد.
چنانکه می دانيم در موجودات زنده از جمله گياهان عنصری وجود دارد که گياه را هدايت می کند. اين عنصر که ژن ناميده می شود اطلاعاتی از ويژگيهای پديده خود را با خود دارد که بنابر آن اطلاعات، پديده خود را هدايت می کند.

باغ در بلندی

« و نمونه کسانيکه دارائی خود را در جستجوی خوشنودی خدا و استواری (ايمان) خود انفاق مي کنند، مانند باغ پر درخت واقع در بلندی (بالاتر از تل) می مانند که اگر بارش سنگين به آن ببارد ثمر خود را دوچندان می دهد و اگر بارش سنگين به آن نبارد با بارشِ کمِ نيز ثمر خود را می دهد. و خدا به خوبی و بدی همه آنچه انجام میدهيد نگاه می کند و آنرا می شناسد (265)».
(«بِصارَة» بمعنی: نگاه کردن به خوبی يا بدی و درستی يا غلطی و زشتی يا زيبائی چيز مشخصی است. و«بَصير»: کسي است که به خوبی يا بدی، زشتی يا زيبائی، درستی يا نادرستی چيزی نگاه می کند و اندازه خوب و بدی آن را می شناسد. و منظور از بصير بودن خداوند پس از اين مثال اينست که همانگونه که خداوند به موقعيت خوب و بد يک باغ نگاه می کند و آن را می شناسد همانگونه نيز به موقعيت خوب و بد کارهای ما نگاه می کند و آنرا می شناسد).
نکته مورد نظر ما در آيه اينست که آيه می گويد باغی که در ربوة قرار داشته باشد با بارش سنگين دوچندان ثمر می دهد و اگر بارش سنگين به آن نبارد با بارشِ کمِ نيز ثمر خود را می دهد. ربوة به زمين مسطحی که در ارتفاع بالاتر از ارتفاع تل قرار داشته باشد گفته می شود. پژوهشهای علمی نشان می دهد که بهترين محيط برای رشد و باردهی درختان ميوه و درختان ثمر دهنده محيطی است که در ارتفاع ميان 300 تا 600 متر از سطح دريا قرار دارد. و اين همان بلندی و ارتفاعی است که در زبان عربی رَبوَة ناميده می شود و آيه از آن صحبت می کند. محيط کِشتی که در چنين ارتفاعهائی قرار دارد اين ويژگيها را دارد: وزش باد و نسيم و تجديد هوا، مرطوب بودن جو‏، در معرض تابش خورشيد قرار داشتن، لطيف بودن جو، فراوانی آب، ‏انبار نمودن آب به اندازه لازم، بارانهای سنگين آفتهای آن و آنچه رشد گياهان مختل می کند را می شويد (چون آب از بلندی به زمينهای پست حرکت می کند و در آن ارتفاعات نمی ماند)، امکان نفوذ ريشه های درختان به اعماق که بنوبه خود ريشک های زيادتری را می رويانند و مواد غذائی بيشتری را می مکند و بنوبه خود ثمر درخت را زياتر می شود، و مقاومت درخت در برابر بادها و وزشهای تند نيز بيشتر می شود.
به اين ترتيب باغی که در ربوة (در ارتفاع ميان 300 تا 600 متر بالای سطح دريا) قرار دارد، با بارش سنگين ثمر خود را دوچندان می دهد، و اگر بارش سنگين به آن نبارد با بارش کم نيز به دليل وجود ويژگيهای نامبرده در آن محيطها باز هم درخت ثمر خود را می دهد.

مـاده سـبـز گـيـاهی

« و اين اوست که از ابر باران میفرستد، با آن جوانه های انواع رستنيها را در میآوريم، و از جوانه ماده سبز را درمی آوريم، که با آن ماده سبز دانه های خوشه ای درست میکنيم، و از تاره های نـخل پَـنگهای خـوردنی درست می کنيم، و باغهای انگور و زيتون و انار که ترکيبات مشترک زيادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند را درست می کنيم».

نکات آيه:
1ـــ همه گياهان ماده سبز درست می کنند که آن بنوبه خود دانه و ثمر درست می کـند:

در سلول گياهی کيسه های غشائی هست که در آن موادی درست می شود که کلروفـيل نامـيـده می شود. کلروفـيل به معنی «ماده سبز گياهی و سبزينه» است که معادل آن در عربی «خـَضِـر» است (يعنی همان چيزيکه در آيه مطرح شده است). اين ماده سبز (خضر) انرژی نوری خورشيد را جذب می کند و به انرژی شيمائی تـبـديـل می کند.
ريشه های گياه آب و مواد معدنی را از خـاک می مکـنـد کـه بـطـرف بـرگـها رسـانـده می شـوند و بـرگـهـا نيز از هوا دی اکسيد می گيرند، بعد خَـضِر (يعـنی کـلـروفـيلها)، مواد غـذائی مورد نياز درخت را توليد می کنند که به سراسر آن صادر می شـود و بدنه درخت و مــيــوه و ثــمــر آن را درست می کـند.
کيسه غشائی (کلروپلاست) که درسلول قرار دارد بطور متوسط يک پانصدم ميليمتر است. سلول برخی از گياهان صدها عدد از آن دارند. درون آن انبوهی غـشـاء وجود دارد. که در آنها خَـضِـر (ماده سبز، کـلـروفـيـل) وجود دارد.

2ـــ نخل، انگور، زيتون و انار ترکيبات مشترک زيادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند:

ثمر نخل و انگور و انار و زيتون ضمن اينکه هـمانـنـد نـمـائی نمی کـنـنـد تـرکـيـبـات مـشـتـرک زيادی دارند. از جـمـلـه:
هـمـه آنها روغن، آب، پروتئين، مـواد معدنی و مواد قـندی دارند.

آتش از درخت سبز

« و آفرينش خود را فراموش کرده و برای ما مثال زد! گفت: چه کسی استخوانها را در حاليکه پوسيده اند زنده می کند؟ ـــ بگو: کسيکه نخستين بار آن را پديد آورده و پرورش داد آن را زنده خواهد کرد و او به هر گونه آفرينشی داناست ـــ آن کسيکه از درخت سبز برای شما آتش قرار داد هنگامی که از آن آتش می زنيد».
(«انشاء» بمعنی: پديد آوردن و پرورش دادن چيزی است. فعل « تُوقِدوُن» فعل از مصدر ايقاد از باب افعال بمعنی آتش زدن است).
آيه می گويد هنگامی که از درخت (يعنی از چوب و هيزم آن يا از نفت و غيره که از درخت می آيد) آتش می زنيد، آتش زدن آن از درخت سبز قرار داده شده است.
می دانيم که آتش برای روشن شدن و روشن ماندن و سوختن و سوزاندن نياز به اکسيژن دارد و اکسيژن نيز از درخت سبز می آيد.

جـنـبـش، پـرورش و رشـد دانـه

« و زمين را بی گـیـاه می بـیـنـی ولی هـمـیـنـکـه آب بر آن نازل می کنیم به جـنـب و جـوش درمی آیـد و می پـرورانـد و انـواع گـیـاهـان نـشـاط انـگـیـز را می رویـانـد»!
(زمین در آیه البته مجاز است و منظور از آن دانه است. در مقدمه راجع به مجاز بحث شده است).
نکته آیه: با نازل شدن آب بر زمین، زمین به جنبش در می آید، پروریده می شود و میرویاند:
در خاک دانه های بسیار ریزی وجود دارد که ما آنها را نمی بینیم. قطر آنها از جمله حول و حوش 3 هزارم میلیمتر است. هر کدام از آنها از معادن مختلف تشکیل شده اند و شکل هر یک از آنها به شکل صفحه صفحه (لایه لایه) روی هم است. از آنجا که دانه ها از معادن مختلف تشکیل شده اند همینکه باران بر آنها ببارد صفحه ها بار الکتریسیته مختلف بخود می گیرند و این باعت ایجاد جنبش آن صفحه ها میشود. و جنبش آنها باعث نفوذ آب میان آنها میشود. بعد دانه ها با مواد غذائی درون خود که از مادر به ارث برده اند پروریده می شوند و بعد می رویند. دقیقاً همان مراحل و وضعیتی که قرآن گفته است.

نگهداری محصول در خوشه خود

«(يوسف گفت): هفت سال افزون بر سالهای گذشته می کاريد. هر چه درو کرديد در خوشه خود باقی بگذاريد بجز بخش کمی از آن که می خوريد». (دأب: بمعنی: جنب و جوش و فعاليت افزون در انجام سنت ها (مانند آداب و رسوم و شعائر و کشت و غيره) است).
پادشاه مصر خواب 7 گاو فربه می بيند که 7 گاو لاغر آنها را می خورند و خواب 7 خوشه سبز و 7 خوشه خشک را می بيند. يوسف در تأويل خواب وی می گويد: 7 سال افزون می کاريد و توليد می کنيد. غير از بخشی از آن که می خواهيد بخوريد بقيه را در خوشه خود باقی بگذاريد، و 7 سال خشکسالی پس از آن خواهد آمد. نکته مورد نظر ما در آيه اينست که يوسف می گويد: غير از بخشی از آن محصول که می خواهيد بخوريد بقيه (که برای انبار و ذخيره نمودن است) را در خوشه خود باقی بگذاريد. و امروزه بررسی های علمی نشان می دهد که بهترين روش نگهداری دراز مدت حبوبات رها نمودن آنها در خوشه آنهاست، برای نرسيدن هوا به آن و نگهداشتن رطوبت طبيعی خود.

دلـيـل تـنـوع گـيـاهـان و درخـتـان

« و در زمين هر نوع گياهی را در تعادل و توازنی آفريديم».
نکـتـه آيـه: هر نوع گياهی در تعادل و توازنی آفريده شده است:
همه درختان و گياهان از مواد اساسی مشترکی سـاخـتـه شده اند از جمله: کربن ـ اکسيژن ـ نيتروژن و فسفـر. تنها اختلاف ميان انواع گـيـاهـان و انـواع درخـتان با همدیگر در اندازه هر يک از عناصر مزبور در آنهاست. يعنی هـر کدام از آنها در تعادل و توازنی از عناصر مزبور هستند.

رطب و زایمان

« و تنه نخل را تکان بده، رطب تازه را بر تو خواهد ريخت. بخور و بياشام و به آرامش و شادابي برس...».
آيه خطاب به مريم مادر عيسي مسیح است که هنگام ولادت حضرت عيسي از مردم فاصله ميگيرد و بجای دوری از شهر می رود تا وضع حمل کند و اندوهگين بوده است. خداوند خطاب به وی می گويد رطب تازه بخورد و توان و آرامش پيدا کند و شادمان بشود. رطب ثمر درخت خرما پيش از خرما شدن است. و آنچه در تصوير می بينيم مرحله نيمه رطب بودن آنست، و تقريباً 400 نوع درخت خرما وجود دارد که ثمرهای آنها اندازه ها و رنگها و مزه های گوناگون دارد.

در اين آيات چند نکته علمی وجود دارد:

1ــ آرامش و شادماني در رطب. رُطـَب يکي از مراحل ثمر نخل است (قبل از خرما شدن آن). اين غذا از ميزان بالائي از مواد کربوهيدرات برخوردار است و مواد قندي آن به 75 درصد مي رسد. بدن با استفاده از آن انرژي و گرماي بالائي را توليد مي کند. رطب ميزان بالائي از پروتئينها، ويتامينها و املاح معدني گوناگوني مانند کلسيوم و سديم دارد که بدن به آنها احتياج دارد. و بدن را گرم و شاداب مي کند. و چنانکه ميدانيم وضعيت روحي زن هنگام زايش تأثير زيادي روي راحتي يا سختي زائيدن دارد. بميزاني که راحت باشد و مشکلاتي نداشته باشد، عمل زايش را راحتر انجام ميدهد. و هر چه گرفتاري و ناراحتي هاي روحي و گرفتاري داشته باشد عمل زائيدن براي وي سختر ميشود.
2ـــ خوردن رطب در آسـتانـه زايـش: درِ رحـم پـيـش از زايـمـان دو و نـيم سانتيمتر مکعب است ولي هنگام زائيدن به بيش از 750 سانتيمتر مکعب ميرسد. رطب موادي دارد که باعث انبساط رحم ميشود و زايش را آسانتر و راحت تر ميکند.
3ـــ رطب احشاء درون روده ها را نرم و تميز ميکند، و اين امر باعث راحت تر و آسانتر شدن زايمان ميشود.
4ـــ نوشیدن پس از خوردن: رطب و هر شيريني ديگري براي اينکه بتواند خوب و سريع حل و جذب بشود، انسان بايد پشت سر آن آب بخورد.
5ـــ رطب از جمله مواد غدائي است که خيلي سريع هضم و حل و جذب ميشود. رطب از دهان تا تبديل شدن به انرژي فقط بيست دقيقه طول ميکشد.

جمعه 31 شهریور 1391  11:39 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تفسیری جدید از مثال عنكبوت در قرآن

تفسیری جدید از مثال عنكبوت در قرآن

دكتر صلاح رشید

رابطة العالم الاسلامی، مركزی است كه در شهر مكه واقع شده و امور تبلیغی دینی را انجام می دهد. حوزه فعالیت این مركز داخل و خارج عربستان سعودی است. یكی از بخش های این مركز بخش "اعجاز علمی" است كه مجله ای فصلی به نام "الاعجاز العلمی" دارد. مقاله مذكور حاوی نكات تازه ای درباره آیات 41-43 سوره عنكبوت است. وی مثال عنكبوت را مورد بررسی تفسیری و علمی قرار داده و تفسیر تازه ای از آن را ارائه می كند.
مترجم این مقاله دكتر محمد علی رضایی اصفهانی، عضو هیئت علمی مركز جهانی علوم اسلامی و پژوشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و نیز رئیس هیئت مدیره انجمن علمی قرآن پژوهی و مدرس حوزه و دانشگاه است. از آقای دكتر رضایی اصفهانی تاكنون هشت جلد كتاب و بیش از بیست مقاله تخصصی در حوزه علوم قرآن و حدیث منتشر شده است؛ یكی از كتاب های ایشان پژوهشی در اعجاز علمی قرآن بوده كه برنده چهار جایزه كشوری است. مترجم، علاوه بر ترجمه دقیق روان، در بخش پایانی به نقد و بررسی آرا نویسنده پرداخته است.

خانه عنكبوت در نظر مفسران

در مورد آیه 41 سوره عنكبوت "ان اوهن البیوت لبیت العنكبوت" تامل و توقف كردم و سپس به كتاب های تفسیر مراجعه نمودم. (مثل تفسیر جامع البیان عن تاویل آیات القرآن، طبری/ مختصر تفسیر قرطبی، قرطبی/ تفسیر ابن كثیر، ابن كثیر/ تفسیر البحرالمحیط، ابی حیان آندلسی/ فتح الغدی، شوكانی/ تیسیر الكریم الرحمن فی تفسیر كلام المنان، سعدی/ صفوة التفاسیر، صابونی/ تفسیر ابی السعود، عمادی/ فتح البیان فی مقاصد القرآن، فتوجی بخاری/ زادالمسیر فی علم التفسیر، جوزی/ الضوء المنیر علی التفسیر، صلاحی/ تنویر الاذهان عن تفسیر روح البیان، بروسوی/ تفسیر القرآن العظیم، قرشی دمشی). همه این تفاسیر بر این موضوع اتفاق داشتند كه مقصود از " بیت العنكبوت" در این آیه، همان بیت مادی یعنی "خانه" است كه عنكبوت به عنوان محل سكونت خود انتخاب می كند. در تفسیرها این خانه را چنین تفسیر كرده اند:
- چیزی از آن دفاع نمی كند. (تفسیر طبری)
- ضعیف ترین خانه است كه سرما و گرما را نگاه نمی دارد. (قرطبی)
- خانه ای ضعیف. (ابن حیان آندلسی)
- هیچ خانه ای از آن ضعیف تر نیست. (شوكانی)
- از ضعیف ترین خانه هاست. (سعدی)
- ضعیف ترین خانه هاست به خاطر پستی و�كوچكی آن. (صابونی)
- هیچ چیزی در سستی نزدیك و مشابه آن ندیدیم. (عمادی)
- هیچ خانه ای ضعیف تر و سست تر از این نیست. (قنوجی بخاری)
- سست ترین خانه ها و ضعیف ترین آنهاست. (اصلاحی)
- هیچ خانه ای سست تر از آن در میان خانه های حشرات نیست. (بروسوی)
- ضعیف و سست است. (ابن كثیر قریشی دمشقی)

تعارض دیدگاه مفسران با علوم جدید

علوم جدید ثابت كرده اند كه تارها - بافته های-�عنكبوت از قویترین بافته های طبیعی است و سختی آن از سختی آهن محكم، محكم تر است. تا آنجا كه به نام "آهن حیوانی" خوانده می شود. خانه عنكبوت از قویترین خانه هاست كه از ناحیه استحكام بافت آن مشهور است؛ از این رو می تواند در برابر بادهای شدید مقاومت كند و در تارهای خود شكارهای عنكبوت را نگهداری نماید به طوری كه نمی توانند از آن جدا شوند. از آنجا كه ایمان كامل دارم كه ممكن نیست حقایق علمی با آیات قرآن معارض باشند و اگر تعارض داشتند شكی نیست كه آنچه قرآن ثابت كرده [و به طور قطعی و نص فرموده] حق است و علوم بشری از حقیقت فاصله گرفته است.
با مراجعه به قرآن كریم و كتاب های تفسیر و كتاب های لغت عربی و نیز حقایق علمی كه در مورد عنكبوت و خانه آن و روش زندگی و روابط اجتماعی آن بود، در پی یافتن پاسخی بر این سوال بودم كه آیا مقصود آیات غیر از چیزی است كه كتاب های تفسیر به آن توجه كرده اند؟ به این منظور، موارد و آیاتی كه واژه "اولیاء" در آن به كار رفته بود را جمع آوری كردم تا ببینم چه كسانی ولایت دارند و آیا در آیه ای بیان شده كه بت های ساختگی و بت های پلید را اولیاء خود انتخاب كرده اند؟ سپس معنای واژه "اولیاء و ولایت" را در كتاب های لغت عربی جستجو كردم؛ بعد در مورد واژه "بیت" در كتب لغت عربی جستجو كردم تا ببینم آیا عرب این كلمه را به معنای دیگری غیر از معنای رایج (مسكن) استعمال كرده تا آن معنا، مقصود واژه "بیت" در این مثال باشد كه خدای سبحان در سوره عنكبوت استفاده نموده است؟ سپس در حقایق علمی در مورد بافته ها و خانه عنكبوت پژوهش كردم تا ببینم كه قوت این بافته و این خانه چه اندازه است؛ آیا واقعاً آن خانه - همانطور كه در كتاب های تفسیر نوشته اند-�ضعیف ترین خانه هاست؟
سپس در مورد روابط اجتماعی عنكبوت ها پژوهش كردم تا ببینم كه نوع روابط بین عنكبوت های مذكر و مونث و بچه های آنها چگونه است؛ آنها خانواده واحدی هستند و عرب كلمه "بیت" را بر همسر و فرزندان عنكبوت نیز اطلاق می كند؟ سپس، نتایج مطالب قبل را با همدیگر ارتباط دادم تا ببینم، با توجه به یافته های من، در اینجا احتمال تفسیر دیگری برای آیه وجود دارد؟

نتایج پژوهش های لغوی و قرآنی

1- واژه "اولیاء" در قرآن كریم:
كلمه "اولیاء" سی و سه مرتبه در قرآن كریم به كار رفته است و در بیست مورد آنها، این واژه در مصادیق زیر استعمال شده است: كافرون، الذین كفروا، منافقون، یهود و نصاری، الذین اوتوا الكتاب، شیاطین، ابلیس و نسل او، ستمكاران، الذین هادوا.
و نیز در موارد: الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا و الذین آووا و نصروا، پدران، برادران از كفار، مومنون، مومنات، بندگان صالح خدا؛ ولی در هیچ آیه ای تصریح نشده كه "اولیاء" از بت های ساختگی و بت های پلید باشند.
2- واژه "اولیاء" و معنای ولایت در كتب لغت عربی: گویا ولایت به تدبر و قدرت و انجام كار اشاره دارد.
3- معنای واژه "بیت" در كتب لغت عربی:
واژه " بیت" در لغت عرب استعمال زیادی دارد؛ به معنای "خانه شعر" و نیز "مسكن، فرش خانه، كعبه و قبر" می آید و نیز به همسر مرد و خانواده اش گفته می شود.
در معجم الوسیط آمده است: " بیت الرجل: زن و عیال او"
و در لسان العرب آمده است: "بیت الرجل: زن او"
در قاموس محیط آمده است: "البیت: عیال مرد" و در صحاح آمده است:
"البیت: عیال مرد"

نتایج پژوهش های علمی در مورد عنكبوت
1- حقایق علمی در مورد تارها و بافته های عنكبوت و�خانه آن:

تارهای عنكبوت از پروتئین ساخته می شود كه در حفره های حریری، شكل می گیرد و آنچه به دست می آید جداً قوی است؛ استحكام آن از استحكام آهن محكم، بیشتر است و دو برابر كش می آید بدون آنكه پاره شود(1) و این (بافته عنكبوت) در همه موارد، از قویترین الیاف طبیعی به شمار می آید.
شبكه ای كه عنكبوت ایجاد می كند قدرتی دارد كه ممكن است بتواند زنبور عسل را- كه حجم آن چند برابر عنكبوت است- بدون این كه آن شبكه تحت تاثیر قرار گیرد یا پاره شود، متوقف كند، در حالی كه آن زنبور سرعتی حدود 32 كیلومتر در ساعت دارد.
"شركت كندیه" اقدام به تولید تارهای عنكبوت كرده است تا از آنها نخ های پزشكی و طناب هایی برای صید ماهی ها و لباس ضد گلوله بسازد.(2) ساكنان جزایر "سلمون" نیز در قدیم به ساخت تورهای ماهیگیری از نخ های عنكبوت می پرداختند.
بدین ترتیب روشن است كه "بیت عنكبوت"- به معنای خانه عنكبوت- از قویترین مخلوقات مشهور است. اگر قویترین آنها نباشد.

2- حقایق علمی در مورد زندگی عنكبوت ها و روابط اجتماعی آنها:

عنكبوت ها، گروهی هستند كه در جهان بیش از سی هزار نوع آنها وجود دارد و در حجم و شكل و روش زندگی متفاوت هستند؛ روش زندگی فردی همراه دشمنی با یكدیگر در آنها غالب است و انواع اندكی از آنها یافت می شوند كه به صورت دسته جمعی زندگی می كنند.
جثه عنكبوت های ماده از نرها بزرگتر است: غالباً فقط در هنگام ازدواج همدیگر را ملاقات می كنند و عنكبوت نر قبل از عروسی، اقدام به رقص ها و حالات مشخصی در برابر عنكبوت ماده می نماید كه مقصودش جلوگیری از غریزه دشمنی عنكبوت ماده است. هنگامی كه آمیزش آنها تمام می شود، عنكبوت نرغالباً در لانه باقی می ماند و اقدام به پنهان شدن از عنكبوت ماده می كند، چرا كه می ترسد او را بكشد. كشتن عنكبوت نر بعد از تمام شدن آمیزش جنسی، در بین بسیاری از عنكبوت ها اتفاق می افتد؛ مشهورترین این عنكبوت ها "بیوه سیاه" است. در برخی از انواع آنها، عنكبوت ماده، عنكبوت نر را رها می كند تا هنگامی كه فرزندان از تخم خارج می شوند، اقدام به قتل او كنند و او را بخورند. در انواع دیگری از عنكبوت، مادر، اقدام به تغذیه فرزندان كوچكش می كند تا این كه بزرگ می شوند و مادرشان را می كشند و می خورند.
از این مطالب روشن می شود كه نظام اجتماعی و روابط خانوادگی عنكبوت، بر اساس مصالح موقت است، به طوری كه هر گاه این مصالح تمام می شود، دشمن همدیگر می شوند و برخی، برخی دیگر را می كشند.
این دشمنی شدید فقط بعد از اتمام مصلحت ها جلوه گر می شود و روابط سست و ضعیف بین افراد خانواده عنكبوت آن را سست ترین خانواده ها در میان آفریده شدگان مشهور قرار می دهد.

اشكال و پاسخ

صاحبان كتاب های تفسیر بر آنند كه مقصود از مثال در آیه 41 سوره عنكبوت (مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء كمثل العنكبوت اتخذت بیتا) آن است كه مشركان، معبودان (و بت هایی) غیر از خدا را انتخاب می كنند كه در هنگام حاجت، امید یاری و فایده و رزق از آنان دارند و در سختی ها به آنان تمسك می جویند.(3)
برخی مفسران برآنند كه منظور از "اولیاء" در اینجا بت های ساختگی و بت های پلید هستند.(4) ولی با مراجعه به مواردی كه واژه "اولیاء" در قرآن آمده است در می یابیم كه آیات قرآن در بیست مورد از سی و سه مورد، تصریح كرده كه آن اولیاء، از زندگان (مثل كافران و...) هستند و همانطور كه قبلاً گذشت، هیچ آیه ای از آیات قرآن كریم تصریح نكرده كه "اولیاء" از بت های ساختگی و بت های پلید باشند و این مطلب همسویی معنای "ولایت" است. همانطور كه در لغت عرب وارد شده بود، معنای "ولایت" یاری است كه اشاره به تدبر، قدرت و انجام كار دارد و "ولی" همان دوستدار، دوست و یاور است و این كارها و تصرفات از جمادات صادر نمی شود.
با مراجعه به حقایق علمی جدید در مورد تارها (بافته های عنكبوت و خانه او متوجه این نكته می شویم كه علم جدید بدون شك اظهار می كند: بافته های عنكبوت از قویترین بافته های طبیعی است و صفت سختی و محكمی دارد.
هنگامی كه ما قبول كردیم مقصود آیه از "بیت"، خانواده و روابط خانوادگی است، توصیف قرآن از آن به عنوان سست ترین خانواده (ان او هن البیوت لبت العنكبوت) مطابق چیزی است كه خداوند برای بندگانش، از خلال علم جدید، در مطالعه حیات عنكبوت ها، روشن كرده است.
از طرفی، جهت شباهت، در مثالی كه در قرآن زده شده است، به طور جدی واضح می شود، چون كسانی كه غیر از خدا را دوستان و یاوران خود انتخاب می كنند فقط برای انجام مصلحت های دنیوی است كه به چنین انتخابی دست می زنند و هنگامی كه این مصلحت ها تحقق یافت، یا در دنیا و یا در آخرت دشمن یكدیگر می شوند. (الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین؛ در آن روز دوستان برخی دشمنان برخی دیگرند مگر افراد پارسا و تقوا پیشه- زخرف /67) همانطور كه بیان كردیم، این روابط موقت و مصالح آنی بر عنكبوت و خانواده او منطبق است.
از طرف دیگر، بین كسانی كه غیر از خدا را دوستان و یاوران خود انتخاب می كنند و بین عنكبوت و بیت او (= مسكن او) تفاوت بسیار می یابیم. از این جهت كه رابطه بین كسانی كه غیر خدا را دوست و یاور می گیرند رابطه بین زندگان است و آن رابطه محبت و دوستی و یاری گری است و این مطلب بدان سبب است كه معنای "ولایت" (در اولیاء) تحقق یابد.
اما روابط بین عنكبوت و خانه مادی او (مسكن) رابطه بین موجود زنده و جماد (موجود غیر زنده) است؛ پس در اینجا معنای "ولایت" به معنی دوستی و یاری گری تحقق نمی یابد، چون جمادات، نیروی تدبر، اعمال قدرت و انجام كار ندارند. در این آیه یكی از موارد اعجاز علمی قرآن جلوه گر می شود؛ این حقایق- از خانواده و حیات عنكبوت ها- جدیداً كشف شده كه خانواده عنكبوت سست ترین خانواده هاست و قرآن كریم بیش از هزار سال قبل از اكتشاف آن- توسط بشر- به این حقیقت اشاره كرده است.
هنگامی كه به آخر آیه 41 سوره عنكبوت نگاه می كنیم�متوجه این مسئله می شویم كه لو كانوا یعلمون. اگر (بر فرض) می دانستند. اشاره می كند كه آنان مقصود (این مثال قرآنی) را نمی دانستند چون این حقیقت علمی، در هنگام نزول قرآن برای بشر شناخته شده نبود.
طبق آیه 43 سوره عنكبوت یعنی " و تلك الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون"، این مثال را برای مردم می زنیم و جز دانایان در مورد آن خردورزی نمی كنند. "خدا ما و شما را از آنان - دانایان خردورز-" قرار دهد. نیز مشخص است كه مقصود از مثال (بیت عنكبوت)غیر از معنای ظاهری آن است.

پی نوشت ها:

1- ر- ك: الحشرات فی القرآن و الاحادیث النبویه و التراث الشعبی الكوینی، دكتر و سیمة الحوطی.
2- تقریر نكسیاینایر2002م.
3- ر- ك: تفسیر طبرسی، ابن كثیر و دیگران (ذیل آیه).
4- ر- ك: زاد المسیر فی علم التفسیر، جوزی.
جمعه 31 شهریور 1391  11:39 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پروانه : از تيره حشره‌‌هاى پرنده، تمثيلى براى سرگردانى مردم در رستاخيز

پروانه : از تيره حشره‌‌هاى پرنده، تمثيلى براى سرگردانى مردم در رستاخيز

برابر عربى پروانه «فَراشه» است. اين واژه تنها يك بار به صورت جمع در آيه 4 قارعه/101 براى تشبيه حال مردم در روز رستاخيز به كار رفته و تعبير‌‌«جَرادٌ مُنتَشِر»به معناى ملخهاى پراكنده در آيه‌‌7‌‌قمر/54 نيز بيانگر همين تشبيه است شايد از همين‌‌رو گاه واژه «فَراش» و «جراد» هم معنا تلقى شده است.[1]
جايگاه نمادين پروانه مانند بسيارى از حيوانات ديگر در ادبيات ملل متفاوت است؛ بعضى گونه‌‌هاى آن كه در اطراف آتش مى‌‌گردند و مى‌‌سوزند[2] در ادبيات فارسى، نماد كامل عشق و فداكارى شمرده مى‌‌شوند؛ ولى در فرهنگ عرب اين عمل از نادانى و درك اندكِ اين حشره و نماد بى‌‌خردى و بى‌‌هدفى تلقى مى‌‌شود.[3] بازتاب اين ديدگاه در امثال و حكم عربى و نيز روايات، فراوان‌‌به چشم مى‌‌خورد.[4] ضعف و خوارى[5]، سرگردانى و بى‌‌نظمى هنگام پرواز[6]، تصادم بر اثر اين سرگردانى و[7]... از ديگر ويژگيهاى اين حشره در ادبيات عرب است.
مردم در روز رستاخيز* به سان پروانه‌‌هاى پراكنده و سرگردان درخواهند آمد: «يَومَ يَكونُ النّاسُ كالفَراشِ المَبثوث».(قارعه/101،4) در تفسير واژه «فَراش» اختلاف است؛ برخى مقصود از آن را پروانه‌‌هاى گرد چراغ دانسته‌‌اند.
[8] گروهى نيز معانى ديگرى را چون پشه[9] يا پشه‌‌هاى ريز و كوچك[10]، ملخهاى كوچك[11] يا ازدحام ملخها[12] براى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 486
آن بيان كرده‌‌اند. شايد بتوان منظور از فراش را هر حشره‌‌اى كه گرد آتش مى‌‌گردد و گاه در آن مى‌‌افتد ـ اعم از پشه، پروانه، ملخ و... ـ دانست.
[13] برخى تفسير «فَراش» را به پروانه، نادرست و آن را هم معناى فِراش (فرش و گستردنى) دانسته‌‌اند كه اين تعبير به شدت خفت و خوارى مردم در رستاخيز اشاره دارد.[14]
با توجه به معانى گوناگون «فَراش» وجوه مختلفى را براى اين تشبيه ذكر كرده‌‌اند؛ برخى وجه تشبيه را فراوانى، پراكندگى و ضعف و خوارى مردم در آن روز دانسته‌‌اند.[15] برخى نيز با بررسى علت اقدام پروانه در به آتش افكندن خويش، سعى كرده‌‌اند وجه شبهى ميان اين حشره و انسانهاى گنهكار در همين جهان تصوير كنند. اين عمل پروانه به سبب نادانى و ضعف بينايى است كه با مشاهده پرتو درخشان نور، خود را براى رهايى از ظلمت به كانون آن مى‌‌افكند. انسان گنهكار نيز با ديدن ظاهر نيكو و لذتبخش گناه و شهوات، خود را در آن كانون آتشين انداخته، به عذابى دراز مدت گرفتار ساخته، عملى بارها احمقانه‌‌تر از پروانه مرتكب مى‌‌شود.[16] پيامبر در حديثى با اين نگاه به تشبيه گنهكاران به پروانه پرداخته است: شما خود را همانند پروانه پياپى به آتش مى‌‌افكنيد، در حالى كه من شما را برمى‌‌گيرم.[17]
گروه ديگرى از مفسران با توجه به تفسير «فراش» به ملخ و با استناد به آيه 7 قمر /54 كه مردم را هنگام خروج از قبر به ملخهاى پراكنده تشبيه كرده: «يَخرُجونَ مِنَ الاَجداثِ كَاَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِر»وجه شبه را در هر دو آيه حركت دسته دسته مردم و پراكندگى و سرگردانيشان در جهات مختلف بر اثر فزع رستاخيز دانسته‌‌اند.[18] البته گروهى اين دو آيه را وصف مردم در دو زمان مختلف دانسته‌‌اند: يكى هنگام خروج از قبر كه مانند پروانه سرگردان و بى‌‌هدف به اين سو و آن سو مى‌‌روند و ديگر هنگامى كه منادى آنان را فرا‌‌مى‌‌خواند كه توده مردم همچون ملخهاى پراكنده به سوى صدا مى‌‌روند[19] يا اينكه يكى هنگام خروج از قبر كه به جهت كثرت، تجمع، اختلاط و تصادم مانند خيل ملخ پراكنده‌‌اند و ديگر هنگام توقف براى حسابرسى است كه مانند دسته‌‌اى پروانه سرگردان و پراكنده سرگشته خود را به هر سو كه گمان كنند رهايى مى‌‌يابند مى‌‌افكنند.[20] در روايتى از پيامبر «فراش مبثوث» وصف مردم هنگام عبور از صراط دانسته شده[21]،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 487
هرچند تفسير «مبثوث» به «هيجان بعد از آرامش و خفا»
[22] مؤيد ارتباط وصف «فراش مبثوث» با آغاز خروج مردم از گورهاست، در هر صورت اين تعبير به چنان هول و هراسى اشاره دارد كه امام سجاد(عليه السلام) از آن روز با وصف مذكور به خدا پناه برده است: «أسئلك الأمان الأمان يا كريم يوم يكون الناس كالفراش المبثوث».[23] اين حالت عمومى سرگردانى، اضطراب و وحشت روز رستاخيز در آيات ديگرى نيز بيان شده است. (حجّ/22،2؛ مؤمن /40،18؛ نمل/27،87) عبارت «... يَومَئِذ يَصَّدَّعون»(روم/30،43) نيز ناظر به مفهوم پراكندگى در آيه«كالفَراشِ المَبثوث»دانسته شده است.[24]
با اينكه واژه «ناس» در آيه، شامل عموم مردم از نيكان و بدان بوده و مى‌‌تواند بيانگر رهسپارى هر‌‌كدام به سوى جايگاه مخصوص خود باشد[25] گروهى اين وضعيت را خاص بدكاران و كافران دانسته كه سراسيمه و وحشت‌‌زده، گروه گروه مى‌‌دوند و مى‌‌افتند و خوارى مى‌‌كشند و مى‌‌سوزند؛ امّا نيكان در آن زمان در سايه رحمت پروردگارند[26] و وحشتى آنان را فرا نمى‌‌گيرد. جايگاه تمثيلى پروانه نزد عرب به عنوان نماد حماقت، ضعف و بى‌‌هدفى، تأييدى بر اختصاص آيه به بدكاران به شمار مى‌‌رود.[27] بعضى آيات ديگر نيز اين ديدگاه را تقويت مى‌‌كند. (انبياء /21، 103؛ طه/20، 102) در كنار برداشت تمثيلى از تعبير«فراش مبثوث»برخى سعى كرده‌‌اند آن را دليلى بر عدم فناى موجودات تلقى كنند.[28]
با توجه به اطلاق «طير» بر حشرات پرنده در زبان عربى[29] آن دسته از آياتِ در بردارنده اين واژه‌‌به پروانه نيز مى‌‌توانند اشاره داشته باشند (بقره/2،‌‌260؛ آل عمران/3،49؛ مائده/5،11؛ يوسف/12،36، 41؛ حجّ/22، 31؛ نمل/27،20؛ ...)، هرچند بيشتر اين آيات با قرائنى، چنين شمولى را از دست مى‌‌دهند. (‌‌‌‌پرندگان) طبق آيه 38 انعام/6 همه آفريده‌‌ها اعم از جنبندگان، پرندگان و... امتهايى مانند انسان‌‌اند كه برانگيخته خواهند شد. مفسران نظرهاى گوناگونى در معناى حشر غير آدمى ارائه كرده‌‌اند.[30] (‌‌‌‌حشر و نشر)

منابع

احياء علوم الدين؛ اقرب الموارد فى فصح‌‌العربية والشوارد؛ الامالى، صدوق؛ امثال‌‌القرآن؛ بحار الانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير المنار؛ تفسير نوين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الجواهر الحسان فى تفسير
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 488
القرآن، ثعالبى؛ حياة الحيوان الكبرى؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ صحيح مسلم با شرح سنوسى؛ فتح القدير؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فيض القدير شرح الجامع الصغير من احاديث البشير النذير؛ كتاب الحيوان؛ الكشاف؛ كشف‌‌الحقايق عن نكت الآيات و الدقايق؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البحرين؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ الوجوه والنظائر لالفاظ كتاب الله العزيز.
عبدالصمد مجدى




[1]. ر. ك: التبيان، ج 10، ص 399؛ مجمع‌‌البيان، ج 9، ص 808.
[2]. لغت نامه، ج 4، ص 5532، «پروانه».
[3]. لسان‌‌العرب، ج 10، ص 227، «فرش»؛ فتح‌‌القدير، ج 5، ص‌‌486.
[4]. الحيوان، ج 3، ص 304 ـ 305؛ حياة‌‌الحيوان، ج 2، ص 36؛ فيض‌‌القدير، ج 2، ص 499.
[5]. الكشاف، ج 4، ص 789.
[6]. مجمع البيان، ج 10، ص 808.
[7]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 120.
[8]. لسان العرب، ج 10، ص 227؛ اقرب الموارد، ج 4، ص 145، «فرش»؛ حياة الحيوان، ج 2، ص 36.
[9]. كشف الحقايق، مج 2، ج 3، ص 335؛ احياء علوم الدين، ج 14، ص 81 ـ 82.
[10]. لسان العرب، ج 10، ص 227؛ مجمع البحرين، ج 3، ص 384، «فرش».
[11]. مجمع‌‌البيان، ج 10، ص 808؛ الوجوه والنظائر، ج 2، ص 104؛ الفرقان، ج 30، ص 424.
[12]. جامع‌‌البيان، مج 15، ج 30، ص 359؛ التبيان، ج 10، ص 399؛ مجمع البيان، ج 10، ص 808.
[13]. تفسير قرطبى، ج 20، ص 112.
[14]. التحقيق، ج 9، ص 57، «فرش».
[15]. الكشاف، ج 4، ص 789.
[16]. احياء علوم الدين، ج 14، ص 81 ـ 82.
[17]. صحيح مسلم، ج 8، ص 20.
[18]. مجمع‌‌البيان، ج 10، ص 428؛ بحارالانوار، ج 7، ص98؛ الميزان، ج 20، ص 349.
[19]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 85؛ ج 20، ص 112؛ تفسير ثعالبى، ج‌‌9، ص 163.
[20]. امثال القرآن، ص 144.
[21]. الامالى، ص 242.
[22]. مفردات، ص 108، «بث».
[23]. بحارالانوار، ج 97، ص 424.
[24]. روح المعانى، مج 11، ج 21، ص 61.
[25]. الميزان، ج 20، ص 349.
[26]. تفسير نوين، ص 311.
[27]. الفرقان، ج 30، ص 424.
[28]. بحار الانوار، ج 6، ص 335 ـ 336.
[29]. مفردات، ص 528، «طير».
[30]
. جامع البيان، مج 5، ج 7، ص 246 ـ 248؛ مجمع البيان، ج 4، ص‌‌461؛ تفسير المنار، ج 7، ص 396.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:39 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پيه: نوعى خاص از چربى جانوران

پيه: نوعى خاص از چربى جانوران

پيه واژه‌‌اى فارسى به معناى چربى گوسفند و جانوران ديگر و ماده‌‌اى است كه بر گوشت قرار دارد[1] و رنگ و نوع آن بر حسب جنس و سن حيوان متفاوت است[2] و وجود يا عدم آن در حيوان* نشانه چاقى يا لاغرى آن شمرده مى‌‌شود.[3] معادل عربى آن «شَحْم» است كه دقيقاً به همين معنا به كار رفته است.[4] پيه ماده‌‌اى است كه افزون بر خوراكى بودن[5] در تأمين نيازهاى صنعتى و دارويى بشر نيز كاربرد دارد.[6] قرآن كريم از پيه در يك آيه به صراحت ياد كرده و در آن از حرمت پيه گاو و گوسفند بر يهود سخن گفته است: «و عَلَى الَّذينَ هادوا حَرَّمنا كُلَّ ذى ظُفُر ومِنَ البَقَرِ والغَنَمِ حَرَّمنا عَلَيهِم‌‌شُحومَهُما ...».(انعام/6،146) در ادامه آيه، بخشى از پيه اين دو حيوان از اين حكم استثنا شده و بر آنان حلال شمرده شده است؛ از جمله:
1. پيه پشت و كتف گاو و گوسفند: «ما‌‌حَمَلَت ظُهورُهُما».
[7] برخى گفته‌‌اند: مراد از آن، دنبه گوسفندان است[8]؛ ولى عده‌‌اى ديگر برآن‌‌اند كه مراد پيه پشت و پهلوهاى حيوان است.[9]نظر گروهى ديگر آن است كه در پشت و دو پهلوى حيوان پيه وجود ندارد و مراد از اين تعبير در آيه‌‌گوشت سفيد پشت و دو پهلوى حيوان است كه به گوشت قرمز چسبيده است.[10]
2. «الحَوايا»كه جمع حاويه يا حويه[11] و به نظر بيشتر مفسران مراد از آن چرب
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 586
روده‌‌هاست.
[12] برخى ديگر مراد از آن را شيردان يا شكمبه يا روده حيوان دانسته‌‌اند كه بر روى آن چربى وجود دارد.[13]عده‌‌اى نيز آن را تمامى محتويات شكم حيوان دانسته‌‌اند كه در درون پوشش كره‌‌اى شكل قرار دارد.[14]
3. پيه مخلوط با استخوان: «اَو مَا اختَلَطَ بِعَظم».عده‌‌اى مراد از آن را پيه دنبه و پهلو دانسته‌‌اند كه با استخوان مخلوط است[15] و برخى گفته‌‌اند: مراد پيه موجود در رانها، پهلو، سر و چشم است.[16]
گفتنى است كه برخى مفسران جمله «اَوِ الحَوايا اَو مَا اختَلَطَ بِعَظم»را در آيه شريفه معطوف به مستثنا منه دانسته‌‌اند نه مستثنا. بنابراين قول، آيه بر حرمت* اين بخش از پيه بر يهود دلالت دارد.[17] با توجه به حليت پيه موجود در اين سه مورد بر يهود برخى نتيجه گرفته‌‌اند كه تنها پيهى از گوسفند و گاو بر يهود* حرام شده بود كه به سهولت از گوشت جدا مى‌‌شد؛ اما پيهى كه جدا كردن آن با زحمت همراه بود، بر حليت خود باقى مانده بود.[18]تورات نيز به حرمت برخى از پيهها بر يهود اشاره كرده است.[19]
قرآن كريم علت تحريم پيه را بر يهود ظلم و تجاوزگرى آنان دانسته است: «... ذلِكَ جَزَينـهُم بِبَغيِهِم ...».(انعام/6،146) مفسران مراد از ظلم يهود را امورى مانند كشتن انبياى بنى‌‌اسرائيل، سد كردن راه خدا، خوردن ربا و حلال دانستن اموال مردم ذكر كرده‌‌اند[20]، چنان‌‌كه در آيات 160 ـ 161 نساء/4 به برخى از اين امور اشاره شده است: «فَبِظُـلم مِنَ الَّذينَ هادوا حَرَّمنا عَلَيهِم طَيِّبـت اُحِلَّت لَهُم وبِصَدِّهِم عَن سَبيلِ اللّهِ كَثيرا * واَخذِهِمُ الرِّبوا وقَد نُهوا عَنهُ واَكلِهِم اَمولَ النّاسِ بِالبـطِـلِ ...».برخى برآن‌‌اند كه به سبب ظلم يهود بر خود، خداوند پيه را بر آنان حرام كرد.[21] بر پايه برخى احاديث پادشاهان بنى‌‌اسرائيل تهيدستانشان را از خوردن گوشت پرندگان و چربيها منع كردند و خداوند به اين جهت چربيهاى گاو و گوسفند را بر آنان حرام كرد.[22]
در ادامه آيه 146 انعام/6 آمده است: «اِنّا لَصـدِقون».(انعام/6،146) به نظر برخى مفسران
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 587
مقصود آن است كه ما در نقل خبر حرمت اين خوراكيها بر يهود راستگو هستيم
[23]؛ ولى عده‌‌اى اين جمله را ردّ اين ادعاى يهود دانسته‌‌اند كه تحريم پيه و ديگر خوراكيها از سوى خود يهوديان و به جهت پيروى از حضرت يعقوب بوده است[24]، زيرا وى اين خوراكيها را بر خود حرام كرده بود، چنان‌‌كه در آيه‌‌93 آل عمران/3 اين موضوع آمده است: «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِى اِسرءيلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءيلُ عَلى نَفسِهِ مِن قَبلِ اَن تُنَزَّلَ التَّورةُ ...».به تصريح مفسران يعقوب(عليه السلام)گوشت چارپايان يا برخى قسمتهاى درون شكم حيوانات از جمله پيه را بر خود ممنوع كرده بود[25]؛ ولى بر پايه برخى روايات آن حضرت گوشت شتر را به جهت ناسازگارى آن با مزاج خويش بر خود ممنوع كرده بود.[26]احتمال ديگر اين است كه مراد از«اِنّا لَصـدِقون»درستى اخبار خداوند از بغى يهود و تحريم اين خوراكيها به سبب بغى آنان است.[27]
پس از حرام شدن پيه اين دو حيوان بر يهود، آنان حيله‌‌گرانه با فروش پيه پول آن را صرف مى‌‌كردند كه قرآن كريم در آياتى ضمن نكوهش اين رفتار بنى‌‌اسرائيل لعن‌‌شدن آنان را از سوى داود و عيسى يادآور مى‌‌شود:«لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءيلَ عَلى لِسانِ داوودَ و عيسَى ابنِ مَريَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا و كانوا يَعتَدون * كانوا لا يَتَناهَونَ عَن مُنكَر فَعَلوهُ لَبِئسَ ما كانوا يَفعَلون».‌‌(مائده/5،78 ـ 79) مفسران يكى از مصاديق مُنكَر را در اين آيه، فروش پيه و صرف كردن پول آن دانسته‌‌اند.[28] بنا به روايتى، پيامبر‌‌اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز اين گروه از يهوديان را به سبب اين‌‌كار ناپسند نكوهش و نفرين كرده است.[29] حرمت پيه اين دو حيوان و برخى خوراكيهاى ديگر بر بنى‌‌اسرائيل تا بعثت حضرت عيسى(عليه السلام)ادامه داشت؛ ولى با نزول انجيل اين حرمت از ميان برداشته شد[30]: «... و لاُِحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذى حُرِّمَ عَلَيكُم‌‌...».(آل‌‌عمران/3،50)

منابع

اولين دانشگاه و آخرين پيامبر؛ بحارالانوار؛ التبيان فى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 588
تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير التحرير والتنوير؛ التفسير الكبير؛ تفسير المنار؛ تفسير نمونه؛ تفسير نورالثقلين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ دائرة‌‌المعارف بستانى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح‌‌المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض‌‌الجنان و روح الجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ فرهنگ فارسى؛ الكافى؛ كتاب مقدس؛ كشف الاسرار و عدة‌‌الابرار؛ كنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال؛ اللباب فى علوم الكتاب؛ لسان العرب؛ لغت‌‌نامه؛ مجمع‌‌البحرين؛ مجمع‌‌البيان فى تفسير القرآن؛ مسند احمد‌‌بن حنبل؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الموسوعة‌‌العربية العالميه؛ الميزان فى تفسير‌‌القرآن.
محمد فرهادى




[1]. لغت‌‌نامه، ج 4، ص 5298، «پيه».
[2]. فرهنگ فارسى، ج 1، ص 984.
[3]. اولين دانشگاه، ج 8، ص 47.
[4]. مفردات، ص 446؛ لسان‌‌العرب، ج 7، ص 47؛ التحقيق، ج 5، ص 23، «شحم».
[5]. اولين دانشگاه، ج 8، ص 24.
[6]. دائرة‌‌المعارف بستانى، ج 10، ص 426 ـ 427؛ الموسوعة العربيه، ج 14، ص 82 ـ 83؛ بحار‌‌الانوار، ج 59، ص 88 ـ 89، 173، 176، 191.
[7]. جامع‌‌البيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ التبيان، ج 4، ص 305 ـ 306؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 512 ـ 513.
[8]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ الدر المنثور، ج 3، ص 379.
[9]. جامع‌‌البيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 223 ـ 224.
[10]. التفسير الكبير، ج 7، ص 224؛ اللباب، ج 8، ص 491.
[11]. لسان‌‌العرب، ج 3، ص 409 ـ 410، «حوا»؛ مجمع‌‌البحرين، ج 1، ص 603؛ «ح و ى»؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224.
[12]. مجمع البيان، ج 4، ص 585؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 83.
[13]. التبيان، ج 4، ص 146؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 83.
[14]. نمونه، ج 6، ص 18.
[15]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 101؛ التبيان، ج 4، ص 306؛ مجمع البيان، ج 4، ص 585.
[16]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 101؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224؛ الدر المنثور، ج 3، ص 379.
[17]. التفسير الكبير، ج 7، ص 224.
[18]. تفسير المنار، ج 8، ص 172.
[19]. كتاب مقدس، لاويان، 3 : 17.
[20]. مجمع‌‌البيان، ج 4، ص 585؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 513؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224.
[21]. مجمع‌‌البيان، ج 4، ص 585.
[22]. مجمع‌‌البيان، ج 4، ص 585؛ بحارالانوار، ج 9، ص‌‌208؛ الميزان، ج 7، ص 5371.
[23]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 102؛ التبيان، ج 4، ص 307؛ مجمع البيان، ج 4، ص 585.
[24]. التحرير والتنوير، ج 8 ـ 9، ص 146؛ نمونه، ج 6، ص 19.
[25]. التفسير الكبير، ج 8، ص 148؛ روح المعانى، مج 3، ج 4، ص 4.
[26]. الكافى، ج 5، ص 306؛ نورالثقلين، ج 1، ص 364؛ كنز العمال، ج 9، ص 672.
[27]. التفسير الكبير، ج 13، ص 224؛ مجمع البيان، ج 4، ص‌‌585.
[28]. التبيان، ج 3، ص 611؛ مجمع‌‌البيان، ج 3، ص 358؛ زادالمسير، ج 2، ص 406.
[29]. جامع‌‌البيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ مسند احمد، ج 1، ص 25، 43؛ بحارالانوار، ج 100، ص 71.
[30]
. جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 384؛ روض الجنان، ج 4، ص 336؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 62.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:39 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پرنده : رده بزرگى از شاخه مهره‌‌داران خون‌‌گرم با بدنى پوشيده از پر

پرنده : رده بزرگى از شاخه مهره‌‌داران خون‌‌گرم با بدنى پوشيده از پر

قرآن در آيات گوناگونى به دو روش از پرندگان نام برده است: در دسته‌‌اى از آيات از پرنده‌‌اى خاص نام برده است، چنان كه در آيه 31 مائده/5 از نقش كلاغ در ماجراى هابيل و قابيل سخن گفته و در آيه 23 نوح/71 در ضمن شمارش بتهاى قوم نوح از بت «نسر» ياد كرده كه احتمالاً به سبب شباهت به عقاب به اين نام شهرت يافته بود و در آيات 57 بقره/2؛ 160 اعراف/7 و 80 طه/20 در ماجراى فرستادن عذابى آسمانى براى بنى‌‌اسرائيل به «سَلْوى» اشاره كرده كه بيشتر مفسران آن را نوعى پرنده دانسته‌‌اند كه از اطراف به اراضى مقدس بنى‌‌اسرائيل مى‌‌آمده و آنها از گوشت اين پرندگان استفاده مى‌‌كردند[2] و ظاهراً همان بِلْدِرْچين‌‌است.[3]
در دسته‌‌اى ديگر از آيات كلمه «طير» به صورت عام به كار رفته است: «اَلَم يَرَوا اِلَى الطَّيرِ مُسَخَّرت فى جَوِّ السَّـماءِ...»(نحل/ 16، 79)؛ «و حُشِرَ لِسُلَيمـنَ جُنُودُهُ مِنَ الجِنِّ والاِنسِ والطَّيرِ فَهُم يوزَعون».(نمل/27، 17)
در يك آيه نيز ابتدا واژه طير و سپس نام هدهد ذكر شده است: «و تَفَقَّدَ الطَّيرَ فَقالَ ما لِىَ لا اَرَى الهُدهُدَ اَم كانَ مِنَ الغائِبين».‌‌(نمل/27،20)

 زنده شدن پرندگان نشانه‌‌اى براى معاد:

آيه‌‌260‌‌بقره/2 به داستان ابراهيم و زنده شدن 4‌‌پرنده پرداخته است. ابراهيم(عليه السلام) از خداوند خواست تا جهت اطمينان قلب نسبت به رستاخيز[4] چگونگى زنده شدن مردگان را به او بنماياند. خداوند به او فرمود كه 4 نوع پرنده را ذبح كند. سپس پَرِ آنها را بكند و آنها را در هاون بكوبد[5] تا كاملاً مخلوط و ممزوج شوند. ابراهيم(عليه السلام) گوشت آنها را بر بالاى 10 كوه قرار داد و يكايك آنها را صدا زد. هريك كه خوانده مى‌‌شدند، زنده شده، به سويش مى‌‌آمدند. او پس از ديدن اين منظره گفت:«اَعلَمُ اَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىء قَدير»[6] و بدين‌‌سان به آگاهى برينى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 479
دست يافت: «قالَ اَولَم تُؤمِن قالَ بَلى و لـكِن لِيَطمَئِنَّ قَلبى».(بقره/2،260) گفته شده كه علت انتخاب پرنده براى اين منظور، قدرت پرواز آن بوده است.[7] برخى، نوع پرندگان انتخاب شده را به روحيات و صفات مختلف آدمى تأويل برده‌‌اند كه هر كدام مظهر يكى از صفات انسان هستند؛ طاووس مظهر زيبايى و خودنمايى، خروس مظهر تمايلات شديد جنسى، كبوتر مظهر انس و الفت[8] و كلاغ مظهر آرزوهاى دور و دراز و حرص و آز.

 پرندگان امتهايى همچون انسانها:

آيه 38 انعام/6، خطاب به مردم مى‌‌فرمايد: جنبندگان زمين و پرندگان نيز مانند شما امتهايى هستند: «و ما مِن دابَّة فِى‌‌الاَرضِ و لا طئِر يَطيرُ بِجَناحَيهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُكُم ما فَرَّطنا فِى الكِتـبِ مِن شَىء ثُمَّ اِلى رَبِّهِم يُحشَرون».درباره مماثلت، بعضى گفته‌‌اند: مماثلت در تكليف و جزاست، با اين تفاوت كه تكليف صاحبان عقل (انسان و جنّ) با تكليف صاحبان شعور (حيوانات و پرندگان) متفاوت است، چنان‌‌كه تكاليف صاحبان عقل نيز بر حسب مقدار عقلشان مختلف است.[9] عده‌‌اى نيز گفته‌‌اند:«اُمَمٌ‌‌اَمثالُكُم»بدين معناست كه هريك از آنها مانند شما صنف خاصى دارند كه با نام ويژه‌‌اى شناخته مى‌‌شوند[10] يا اينكه شباهت در توحيد و تسبيح است يا منظور شباهت در خلقت و مرگ و برانگيخته شدن است.[11] بعضى گفته‌‌اند: ارزاق و آجال و اعمال آنها همانند شما، نوشته مى‌‌شود[12] يا شباهت در حشر و تنعّم در بهشت است.[13] بعضى نيز شباهت در وجود را مطرح كرده‌‌اند.[14]برخى مفسران گفته‌‌اند: اين شباهت تنها در كثرت و جماعت نيست، زيرا هر جماعتى را به صرف كثرت «امت» نمى‌‌گويند، بلكه بايد آن جمع‌‌كثير، جهت جامعى داشته باشند و هدفى (اجبارى‌‌يا اختيارى) را دنبال كنند. با استفاده از عبارت«ثُمَّ‌‌اِلى رَبِّهِم يُحشَرون»مى‌‌توان نتيجه گرفت كه اين شباهت تنها در احتياج به غذا و جفت‌‌گيرى و... نيست، بلكه وجه اشتراك ديگرى است كه آنها را در مسئله بازگشت به سوى خدا شبيه انسان كرده است.[15] همين مفسر معتقد است كه با تفكر در زندگى حيوانات (از جمله پرندگان) فهميده مى‌‌شود كه اين مخلوقات مانند انسانها داراى آرا و عقايد فردى و اجتماعى هستند و حركات و سكناتى كه در راه بقا از خود نشان مى‌‌دهند همه بر مبناى آن عقايد است.[16] قرآن در موارد مختلفى چون آيه 4 جاثيه/45 مردم
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 480
را به شناخت عموم حيوانات و تفكر در كيفيت آفرينش آنها و اعمالشان، ترغيب و در برخى آيات به عبرت گرفتن از بعضى از آنها دعوت كرده است.[17]

 حشر پرندگان در روز رستاخيز:

جمله «ثُمَّ‌‌اِلى رَبِّهِم يُحشَرون»در آيه 38 انعام/6 و نيز آيه «و‌‌اِذَا الوُحوشُ حُشِرَت»(تكوير/81،5) به حشر پرندگان اشاره دارد. بعضى گفته‌‌اند: معناى حشر در پرندگان و عموم حيوانات همان حشر انسانهاست كه حشر براى اِنعام و انتقام است؛ انعام نيكوكار و انتقام از ظالم و چون اين دو وصف بين حيوانات نيز وجود دارد آنها نيز حشر دارند.[18] نيز گفته شده: حشر حيوانات و پرندگان از لوازم تجردِ روح آنهاست. با اثبات حشر، تجرد روح آنها نيز ثابت مى‌‌شود. البته تجرد خود مراتبى دارد كه پايين‌‌ترين مرتبه آن در حيوانات است.[19]

 توجه به پرندگان راهى براى شناخت خداوند:

آيات 19 ملك/ 67 و 79 نحل/16 با جلب توجه مخاطبان به پرواز پرندگان در آسمان، نگهدارى آنها در آسمان را به خداوند نسبت داده و اين حيوان را وسيله‌‌اى براى خداشناسى مى‌‌شمرد: «اَوَ لَم‌‌يَرَوا اِلَى الطَّيرِ فَوقَهُم صـفّـت ويَقبِضنَ ما يُمسِكُهُنَّ اِلاَّ الرَّحمـنُ...»؛ «اَلَم يَرَوا اِلَى الطَّيرِ مُسَخَّرت فى جَوِّ السَّـماءِ ما يُمسِكُهُنَّ اِلاَّ اللّهُ».

 تسبيح پرندگان :

در قرآن آيات بسيارى از تسبيح و حمد موجودات عالم، حكايت دارد. آيه 44 اسراء/17 به صورت كلى و روشن به اين امر مى‌‌پردازد: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمـوتُ السَّبعُ والاَرضُ و مَن فيهِنَّ و اِن مِن شَىء اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ و لـكِن لا‌‌تَفقَهونَ تَسبيحَهُم ...»(اسراء/17، 44) و در آيه 41 نور/24 به طور مشخص از تسبيح* پرندگان ياد شده و اين عمل موجودات عالم از جمله پرندگان از روى علم و آگاهى شمرده شده است: «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ ... والطَّيرُ صـفّـت كُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ و تَسبيحَه».
يكى از مواهب خداوند به داود*(عليه السلام) آن بود كه كوهها و پرندگان را مسخر او ساخته بود تا همراه وى تسبيح حق بگويند: «فَفَهَّمنـها سُلَيمـنَ وكُلاًّ ءاتَينا حُكمـًا وعِلمـًا و سَخَّرنا مَعَ داودَ الجِبالَ يُسَبِّحنَ والطَّيرَ و كُنّا فـعِلين».(انبياء/21، 79) در چگونگى همصدا‌‌شدن پرندگان و كوهها با داود و اصل تسبيح آنها اختلاف است؛ بعضى گفته‌‌اند: ممكن است خداوند در پرندگان قدرت شناختى نهاده كه امر و نهى داود را مى‌‌فهميدند و از او پيروى مى‌‌كردند.[20] عده‌‌اى نيز گفته‌‌اند كه خداوند به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 481
اين موجودات تسبيح مناسب و شايسته آنها را الهام فرموده است[21] و برخى آن را از قبيل تسبيح همه موجودات جهان: «اِن مِن شَىء اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِه»(اسراء/17، 44) دانسته يا تسبيح را به دلالت اين پديده‌‌ها بر قدرت خداوند تفسير كرده‌‌اند.[22] آيه‌‌10‌‌سباء/34 نيز به اين امر پرداخته: «و لَقَد ءاتَينا داودَ مِنّا فَضلاً يـجِبالُ اَوِّبى مَعَهُ والطَّيرَ ...»كه به گفته بعضى از مفسران «اَوِّبى مَعَهُ»به معناى «سبِّحي معه = به همراه او تسبيح كنيد» است[23]، بدين صورت كه هرگاه داود زبور را تلاوت مى‌‌كرد، كوهها آن را تكرار مى‌‌كردند و پرندگان با او همصدا مى‌‌شدند.[24] در همين مورد حديثى از امام‌‌صادق(عليه السلام)نقل شده كه داود به بيابان مى‌‌رفت و زبور تلاوت مى‌‌كرد و هنگام تلاوت او هيچ كوه و سنگ و پرنده‌‌اى نبود، مگر اينكه با او همصدا مى‌‌گشت.[25] در آيه‌‌اى ديگر چنين آمده است: «اِنّا سَخَّرنَا الجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحنَ بِالعَشىِّ والاِشراق * والطَّيرَ مَحشورَةً كُلٌّ لَهُ اَوّاب».(ص/38،‌‌18 ـ 19)

 زبان پرندگان :

در قرآن آياتى به صراحت نطق پرندگان را مطرح كرده و افزون بر صدور برخى صداها از آنان به وجود نوعى سخن گفتن مرموز نيز اشاره كرده است. آيه 38 انعام/6 نيز كه آنها را امتهايى همچون بشر مى‌‌داند به نوعى مؤيّد اين ادعاست. در داستان سليمان نيز از تسخير پرندگان‌‌به دست سليمان[26] (نمل/27،17) و آشنايى وى با زبان آنها اشاره شده است. (نمل/27،27)
در روايات نيز مطالب گوناگونى درباره نطق حيوانات و پرندگان آمده است.[27] برخى مفسران گفته‌‌اند: كلمه نطق و منطق هر دو به معناى صوت يا اصوات متعارفى است كه از حروفى تشكيل يافته و طبق قرار داد واضع لغت، بر معانى مورد نظر ناطق دلالت مى‌‌كند و در اصطلاح اين اصوات را «كلام» مى‌‌گويند و بنابه گفته بعضى لغت‌‌شناسان[28] اين دو كلمه فقط به سخنان انسان اطلاق مى‌‌شود و مثلاً به صداى گنجشك نطق يا منطق گفته نمى‌‌شود؛ ولى قرآن با استعمال نطق در معنايى وسيع‌‌تر يعنى «دلالت شى بر معناى مقصود» آن را در مورد شهادت پوست انسان در قيامت به كار برده است: «و‌‌قالوا لِجُلودِهِم لِمَ شَهِدتُم عَلَينا قالوا اَنطَقَنَا اللّهُ الَّذى اَنطَقَ كُلَّ شَىء...»(فصّلت/ 41، 21) كه اين استعمال يا از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 482
باب تحليل معناست ـ كه در آن معنايى كه تنها براى امور مادى وضع شده به گونه‌‌اى تحليل مى‌‌شود كه در امور غير مادى نيز به كار رود ـ چنان‌‌كه قرآن بيشتر معانى و مفاهيمى را كه تنها در جسمانيات به كار مى‌‌رود در غير جسمانيات نيز استعمال كرده است يا براى اينكه لفظ نطق براى معنايى اعم وضع شده است و اختصاص به انسان از باب انصراف و به جهت كثرت استعمال است، در هر صورت «منطق طير» عبارت است از هر طريقى كه پرندگان با آن مقاصد خود را با هم مبادله مى‌‌كنند كه البته مقصود صداى ظاهرى آنها نيست، بلكه معنايى دقيق‌‌تر و وسيع‌‌تر، چون اولاً سياق آيه گواهى مى‌‌دهد كه سليمان(عليه السلام)از نعمتى سخن مى‌‌گويد كه به خود وى اختصاص داشته و او با عنايت خاص الهى به آن دست يافته است، در حالى كه معناى ظاهرى منطق‌‌طير چيزى نيست كه كسى غير از سليمان به آن دست نيابد[29]:«وورِثَ سُلَيمـنُ داودَ وقالَ يـاَيُّهَا النّاسُ عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّيرِ واوتينا مِن كُلِّ شَىء اِنَّ هـذا لَهُوَ الفَضلُ المُبين».(نمل/ 27، 16) ثانياً محاوره‌‌اى كه خداوند متعالى در آيات بعد، از سليمان و هدهد حكايت مى‌‌كند، متضمن معارف بلندى است كه در وسع صداهاى ظاهرى هدهد نيست: «فَمَكَثَ غَيرَ بَعِيد فَقالَ اَحَطتُ بِما لَم تُحِط بِهِ وجِئتُكَ مِن سَبَإ بِنَبَإ‌‌يَقين * اِنّى وجَدتُ امرَاَةً ... قالَ سَنَنظُرُ...».(نمل/27،‌‌22 ـ 28) زمخشرى از مفسران معتزلى در نقطه مقابل اين ديدگاه، نطق مرغان را معجزه سليمان شمرده و تعميم آن را به همه حيوانات درست نمى‌‌شمرد.[30] درباره آشنايى امامان شيعه با زبان پرندگان به سان پيامبران نيز در ميان روايات، ديدگاههاى موافق و مخالفى ذكر شده است.[31]

 آفرينش پرنده از معجزات عيسى(عليه السلام):

در آيه «...‌‌اَنّى اَخلُقُ لَكُم مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ فَاَنفُخُ‌‌فيهِ‌‌فَيَكونُ طَيرًا بِاِذنِ اللّهِ...»‌‌(آل‌‌عمران/3، 49) نسبت خلقت به عيسى(عليه السلام) داده شده است. لغت «خلق» به معناى جمع‌‌آورى اجزاى چيزى است.[32]بعضى از مفسران گفته‌‌اند: نهايت دلالت آيه اين است كه خداوند چنين سرّى را به عيسى بن مريم داده و او هم در مقام احتجاج فرموده كه من از طرف خدا چنين قدرتى دارم، به نحوى كه اگر از او مى‌‌خواستند، انجام مى‌‌داد؛ اما آيه بر تحقق همه يا بخشى از اين معجزات دلالت ندارد.[33] در مقابل، گروه ديگرى از مفسران چنين استدلال كرده‌‌اند كه ظاهر آيه «اَنّى اَخلُقُ لَكُم»اين است كه اين معجزات در عمل، از آن جناب صادر مى‌‌شد، چون اگر صرف تحدى بود شايسته بود آن را به قيدى كه اين مطلب را افاده كند،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 483
مقيد سازد، افزون بر اين، آيه 110 مائده/5 به طور كامل و روشن بر وقوع اين معجزات از آن جناب دلالت دارد:«اِذ‌‌قالَ اللّهُ يـعيسَى ابنَ مَريَمَ اذكُر نِعمَتى عَلَيكَ و عَلى ولِدَتِكَ اِذ اَيَّدتُكَ بِروحِ القُدُسِ ... و اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ بِاِذنى فَتَنفُخُ فيها فَتَكونُ طَيرًا بِاِذنى و ...»؛اما در كيفيت خلقت و نوع پرنده اقوال مختلفى نقل شده كه بيشتر نظرهايى شخصى و غير مستند از برخى تابعان و مفسران نخستين است؛ از باب نمونه گفته شده كه پرنده پس از آفرينش به پرواز درمى‌‌آمد و مادامى كه مردم به آن نگاه مى‌‌كردند به پرواز ادامه مى‌‌داد و چون از ديده‌‌ها پنهان مى‌‌شد و ديگر كسى آن را نمى‌‌ديد، مى‌‌مرد و به زمين سقوط مى‌‌كرد تا بين خلقت خداوندى و خلقت بشرى، اختلافى باشد.[34] در نوع آن، گفته شده كه آن حضرت به درخواست مردم، خفاش را مى‌‌آفريد[35]، زيرا اين پرنده نسبت به ديگر پرندگان داراى خلقت كامل‌‌ترى است. گفته شده كه تسويه گل (و ساختن شكل) و دميدن، كار عيسى بوده؛ ولى خلقت از جانب خداوند بوده‌‌است.[36]

 نقش پرندگان در انهدام لشكر ابرهه:

انهدام لشكر ابرهه به وسيله پرندگان در سوره فيل‌‌/105 آمده است. (آيات 1 ـ 5) اصل ماجرا مورد قبول عموم مورخان و قرار گرفتن آن به عنوان مبدأ تاريخ در دوره قبل از اسلام مؤيّد آن است. پرندگان مهاجم بنابر نظر مشهور مفسران، پرستو بودند.[37] در بعضى روايات در بيان تفصيلى ماجرا گفته شده كه دسته‌‌اى پرنده از سمت دريا (احتمالا درياى سرخ) به سوى آنها گسيل شد كه گويى پرستوهايى با گردنهاى سبز و منقار سرخ بودند[38] و هريك از آنها سه سنگ مانند دانه‌‌هاى عدس همراه داشت[39] كه يكى را با منقار و دو تا را با‌‌دو پا حمل مى‌‌كرد.[40] بعضى روايات نيز پرندگان را‌‌چنين وصف كرده است: پرندگانى شكارى بودند كه سرى شبيه درندگان و پنجه‌‌هايى شبيه پرندگان گوشتخوار داشتند.[41] گروهى از مورخان[42] از وقوع بيمارى حصبه و آبله در همين سال (عام الفيل) در عربستان خبر داده‌‌اند و در بعضى از روايات[43] نيز آمده كه اين سنگها به هر كس مى‌‌خورد بدنش آبله بر مى‌‌آورد و پيش از آن
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 484
بيمارى آبله در آنجا ديده نشده بود.[44] در روايتى چنين آمده كه هيچ سنگى بر احدى واقع نشد، مگر آنكه بدنش را مجروح ساخت و آبله برآورد. برخى مفسران معاصر با رويكرد تفسير علمى و با استناد به گزارشهاى تاريخى اين احتمال را مطرح كرده‌‌اند كه اين سنگها، به ميكروب آبله آلوده بوده است.[45]

 گوشت پرنده غذاى بهشتيان:

يكى از نعمتهاى بهشتى كه مقربان در بهشت از دست پسركان زيبارو دريافت مى‌‌كنند، گوشت پرندگان است، آن هم از هر نوعى كه خود بخواهند: «يَطوفُ عَلَيهِم وِلدنٌ مُخَلَّدون * بِاَكواب واَباريقَ وكَأس مِن‌‌مَعين * لا يُصَدَّعونَ عَنها ولا يُنزِفون * و فـكِهَة مِمّا يَتَخَيَّرون * ولَحمِ طَير مِمّا يَشتَهون».(واقعه/‌‌56،17‌‌ـ 21) در بعضى روايات آمده كه هرگاه بهشتيان به گوشت پرنده‌‌اى ميل داشته باشند آن پرنده، بريان شده، در اختيار آنها قرار مى‌‌گيرد و هرچه بخواهند از آن مى‌‌خورند و آن پرنده دوباره زنده شده، پرواز مى‌‌كند.[46]

 ديدن پرنده در رؤيا(عليه السلام):

«و دَخَلَ مَعَهُ السِّجنَ فَتَيانِ قالَ اَحَدُهُما اِنّى اَرنى اَعصِرُ خَمرًا و قالَ‌‌الأخَرُ اِنّى اَرنى اَحمِلُ فَوقَ رَأسى خُبزًا تَأكُلُ الطَّيرُ مِنهُ‌‌نَبِّئنا بِتَأويلِهِ اِنّا نَركَ مِنَ‌‌المُحسِنين.»(يوسف/12، 36) دو جوان زندانى از يوسف تأويل رؤياى خود را خواستند؛ يكى از آن دو گفت: من در خواب ديدم كه مقدارى نان بر سر دارم و پرندگان از آن مى‌‌خورند. يوسف(عليه السلام)خواب وى را چنين تعبير كرد كه او به دار آويخته مى‌‌شود و چندان بر فراز دار مى‌‌ماند كه پرندگان از گوشت سر او مى‌‌خورند: «يـصـحِبَىِ السِّجنِ اَمّا اَحَدُكُما فَيَسقى رَبَّهُ خَمرًا و‌‌اَمّا‌‌الأخَرُ فَيُصلَبُ فَتَأكُلُ الطَّيرُ مِن رَأسِهِ».‌‌(يوسف/12،41) در چگونگى تأويل،برخى گفته‌‌اند كه اين تأويل از سوى يوسف(عليه السلام)نوعى مكاشفه و خبر غيبى بوده نه تعبير خواب؛ ولى بعضى آن را صرفاً تأويل خواب دانسته‌‌اند.[47]

 تشبيه به شكار پرنده:

«و مَن يُشرِك بِاللّهِ فَكَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّيرُ اَو تَهوى بِهِ الرّيحُ فى مَكان سَحيق.»(حجّ/22،31) اين آيه مشرك را در شرك ورزيدن و سقوط از درجات انسانى به هاويه ضلالت و تباهى به چيزى تشبيه كرده كه از آسمان سقوط مى‌‌كند و پرنده‌‌اى شكارى به سرعت آن را مى‌‌ربايد.[48] اين تشبيه، به سقوط انسان از درجات عالى وجود و گرفتار شدن در كام شيطان اشاره دارد.

منابع

بحارالانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير الصافى؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن‌‌كثير؛ التفسير الكبير؛ تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب؛ تفسير المنار؛
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 485
تفسير نوين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الدرالمنثور فى‌‌التفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسيرالقرآن‌‌العظيم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ السيرة النبويه، ابن هشام؛ فتح‌‌القدير؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فرهنگ فارسى؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدة‌‌الابرار؛ لغت نامه؛ مجمع‌‌البيان فى تفسيرالقرآن؛ معارف قرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن.
عبدالصمد مجدى و بخش معارف و مفاهيم




[1]. فرهنگ فارسى، ج 1، ص 756 ـ 757، «پرندگان».
[2]. التبيان، ج 7، ص 194؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 194.
[3]. لغت‌‌نامه، ج 8، ص 12113؛ فرهنگ فارسى، ج 2، ص 1914، «سلوى».
[4]. جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 67 ـ 68؛ تفسير عياشى، ج 1، ص‌‌143.
[5]. جامع‌‌البيان، مج 3، ج 3، ص 79؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 143؛ بحارالانوار، ج 12، ص 63.
[6]. تفسير عياشى، ج 1، ص 143؛ بحارالانوار، ج 7، ص 36؛ ج 12، ص 63 ـ 65.
[7]. مجمع‌‌البيان، ج 2، ص 644.
[8]. روض‌‌الجنان، ج 4، ص 30 ـ 31.
[9]. تفسير المنار، ج 7، ص 393؛ الفرقان، ج 7، ص‌‌12‌‌ـ‌‌14.
[10]. كشف‌‌الاسرار، ج 3، ص 343؛ تفسير قرطبى، ج 6، ص 270.
[11]. كشف الاسرار، ج 3، ص 343.
[12]. الكشاف، ج 2، ص 21.
[13]. تفسير قرطبى، ج 6، ص 270.
[14]. همان؛ مجمع البيان، ج 4، ص 461.
[15]. الميزان، ج 7، ص 73.
[16]. الميزان، ج 7، ص 74.
[17]. همان، ص 74 ـ 75.
[18]. الميزان، ج 7، ص 75 ـ 76.
[19]. معارف قرآن، ص 275؛ كشف‌‌الاسرار، ج 3، ص 344.
[20]. التبيان، ج 8، ص 550؛ مجمع‌‌البيان، ج 8، ص 732.
[21]. روح المعانى، مج 10، ج 18، ص 275.
[22]. التفسير الكبير، ج 22، ص 173.
[23]. كشف الاسرار، ج 8، ص 110؛ مجمع البيان، ج 8، ص 597.
[24]. الدرالمنثور، ج 6، ص 675؛ الميزان، ج 16، ص 362؛ ج 17، ص 190.
[25]. نورالثقلين، ج 4، ص 316؛ كنزالدقائق، ج 8، ص 448.
[26]. مجمع البيان، ج 7، ص 335.
[27]. بحارالانوار، ج 14، ص 112؛ ج 17، ص 133؛ ج 25، ص 182.
[28]. مفردات، ص 811، «نطق»؛ الميزان، ج 15، ص 350.
[29]. الميزان، ج 15، ص 350 ـ 351.
[30]. الكشاف، ج 3، ص 353؛ الميزان، ج 15، ص 351؛ الفرقان، ج‌‌19، ص 161 ـ 162.
[31]. الدرالمنثور، ج 5، ص 295؛ نورالثقلين، ج 4، ص 78 ـ 81.
[32]. الميزان، ج 3، ص 199.
[33]. تفسير المنار، ج 3، ص 311.
[34]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 60.
[35]. همان؛ مجمع البيان، ج 2، ص 753.
[36]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 60؛ مجمع‌‌البيان، ج 2، ص 752.
[37]. مجمع البيان، ج 10، ص 824؛ السيرة‌‌النبويه، ج 1، ص 53.
[38]. كشف الاسرار، ج 10، ص 618.
[39]. كشف الاسرار، ج 10، ص 618؛ مجمع‌‌البيان، ج 10، ص 824.
[40]. السيرة النبويه، ج 1، ص 53؛ الصافى، ج 5، ص 377.
[41]. الصافى، ج 5، ص 377؛ نورالثقلين، ج 5، ص 673.
[42]. السيرة النبويه، ج 1، ص 54؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 589.
[43]. الصافى، ج 5، ص 377؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 631.
[44]. السيرة‌‌النبويه، ج 1، ص 54؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 589.
[45]. تفسير نوين، ص 335.
[46]. الدرالمنثور، ج 8، ص 10 ـ 11.
[47]. التفسير الكبير، ج 18، ص 143.
[48]. الميزان، ج 14، ص 373.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:40 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پشه : حشره‌‌اى كوچك از خانواده مگسها با كاركرد تمثيلى در قرآن

پشه : حشره‌‌اى كوچك از خانواده مگسها با كاركرد تمثيلى در قرآن

پشه در زبان عربى، اغلب، بَعوضَه خوانده مى‌‌شود. بعوضه را در لغت و به سبب كوچك بودن جثه آن، برگرفته از «بَعْض» دانسته‌‌اند.[1] اسامى‌‌ديگرى كه در زبان عربى براى بعوضه گفته‌‌اند عبارت است از: بَقّ[2]، جِرْجِس[3]، قِرْقِس[4]،‌‌خَمُوش[5]، ابواليَسَع[6]، رُمْد[7] و طَيْثار.[8]‌‌بعوضه در زبان فارسى به پشه ريز، سارشك، سارخك و سپيدپر ترجمه شده است.[9] پشه، حشره كوچكى از راسته دو‌‌بالان است كه تاكنون بالغ بر‌‌3000 گونه آن در سراسر جهان شناخته شده است. زيستگاه آن بيشتر مناطق گرمسير و مرطوب‌‌است.[10]
بررسى اشعار، مثلها[11] و نيز احاديث اسلامى[12] نشان مى‌‌دهد كه پشه (بعوضه) و بال آن در فرهنگ عربى نماد و نشانه كوچكى، ضعف و ناتوانى است، افزون بر اين، شگفتيهاى آفرينش اين حشره نيز مورد توجه نويسندگان مسلمان قرار گرفته است.[13] واژه بعوضه فقط يك بار در قرآن به كار رفته است: «اِنَّ اللّهَ لايَستَحيىِ اَن يَضرِبَ مَثَلاً ما بَعوضَةً فَما فَوقَها فَاَمَّا الَّذينَ ءامَنوا فَيَعلَمونَ اَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم واَمَّا الَّذينَ كَفَروا فَيَقولونَ ماذا اَرادَ اللّهُ بِهـذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ‌‌كَثيرًا ويَهدى بِهِ كَثيرًا وما يُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الفـسِقين».‌‌(بقره/2، 26) اين آيه در پاسخ به اشكال مخالفان به مثلهاى قرآن است و اينكه خداوند در مقام بيان حقايق حتى از مثال زدن به پشه نيز ابايى ندارد.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 517
شأن نزول آيه مورد اختلاف است؛ ابن‌‌عباس و ابن‌‌مسعود نزول آيه را در پاسخ به منافقان مى‌‌دانند. بنا بر اين ديدگاه هنگامى كه خداوند‌‌منافقان را به سبب ترجيح دادن ضلالت بر‌‌هدايت‌‌(بقره/ 2، 16) با آياتِ «مَثَلُهُم كَمَثَلِ الَّذِى استَوقَدَ نارًا فَلَمّا اَضاءَت ما حَولَهُ ... * اَو كَصَيِّب مِنَ‌‌السَّماءِ فيهِ ظُـلُمـتٌ و رَعدٌ ...»(بقره/2، 17، 19) وصف كرد، آنان با اين سخن كه شأن خداوند برتر از آن است كه همانند آدميان به چنين تمثيلهايى بپردازد، بر قرآن خرده گرفته، در وحيانى بودن آن ترديد افكنى كردند.
[14] آمدن آيه‌‌26 در ادامه آيات ياد شده، مؤيد اين ديدگاه دانسته شده است.[15] ديدگاه دوم به پيروى از قتاده، آيه را پاسخ به مشركان و يهود مى‌‌داند. براساس اين ديدگاه، زمانى كه خدا در بيان ناتوانى خدايان دروغين، آنان را حتى از آفرينش يك مگس نيز عاجز خواند (حجّ/22، 73) يا پذيرش ولايت غير خدا را در سستى و ناپايدارى به تنيدن تار عنكبوت همانند ساخت (عنكبوت/ 29، 41)، مشركان و يهود چنين تمثيلهايى را بر قرآن خرده گرفتند و اينكه چگونه ممكن است خداوندى با آن بزرگى و قدرت به چنين موجودات خرد و ناتوانى مثال بزند[16]، از اين‌‌رو در پاسخ آنان نازل شد كه خداوند براى بيان حقايق و معانى از تشبيه به موجودات به ظاهر كوچكى چون پشه كه نماد ناتوانى و كوچكى است ابايى ندارد. مفسران در ابطال پندار مخالفان مبنى بر اينكه عظمت و بزرگى هر موجودى در گرو حجم ظاهرى آن است و در تبيين درستى تمثيلهاى قرآن به موجوداتى كوچك مطالبى گفته‌‌اند؛ از جمله اينكه در تمثيل بايد تناسب ميان مثال و معناى مورد نظر رعايت شود، زيرا در موردى كه هدف بيان ناتوانى و سستى چيزى يا كسى است بلاغت ايجاب مى‌‌كند از موجودى خرد و ناتوان براى تشبيه استفاده شود[17] يا اينكه پشه هر چند به ظاهر كوچك و ناتوان است؛ اما دنيايى از شگفتى و عظمت در آن نهفته است كه مخالفان از شناخت آن بى‌‌بهره بوده‌‌اند.[18]
تفسير «فما فَوقَها»نيز مورد اختلاف است؛ برخى آن را به معناى مافوق پشه در بزرگى دانسته‌‌اند؛ يعنى خداوند از تمثيل به موجود كوچكى چون پشه و بزرگ‌‌تر از آن ابايى ندارد.[19] گروهى نيز با استناد به اينكه آيه در مقام بيان ايراد‌‌نداشتن تمثيل به موجودات كوچك است، آن را به معناى «مادونها» گرفته‌‌اند؛ يعنى خداوند از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 518
تمثيل به پشه و كوچك‌‌تر از آن هم ابايى ندارد.
[20]

منابع

بحارالانوار؛ تاج‌‌العروس من جواهر القاموس؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير جوامع‌‌الجامع؛ تفسير‌‌القرآن الكريم، صدرالمتالهين؛ تفسير كنزالدقائق و بحر الغرائب؛ تفسير نمونه؛ تفسير نورالثقلين؛ جامع‌‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جمهرة الامثال؛ الجواهر فى تفسير القرآن الكريم؛ حياة الحيوان الكبرى؛ الصحاح تاج‌‌اللغة و صحاح العربيه؛ القاموس المحيط؛ كامل‌‌الزيارات؛ كشف‌‌الاسرار و عدة‌‌الابرار؛ لسان‌‌العرب؛ لغت‌‌نامه؛ مجمع‌‌البحرين؛ مجمع‌‌البيان فى تفسيرالقرآن؛ مستدرك الوسائل؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الموسوعة العربية العالميه.
حسن حيدرى




[1]. مفردات، ص 135؛ مجمع‌‌البحرين، ج 1، ص 219، «بعض».
[2]. مجمع‌‌البحرين، ج 1، ص 228، «بقّ».
[3]. القاموس المحيط، ج 2، ص 203؛ الصحاح، ج 3، ص 913؛ تاج العروس، ج 4، ص 118، «الجرجس».
[4]. لسان العرب، ج 11، ص 129، «قرق»؛ مجمع‌‌البحرين، ج 3، ص‌‌493، «قرقس».
[5]. تاج‌‌العروس، ج 9، ص 112، «خمش».
[6]. لغت‌‌نامه، ج 4، ص 4928، «پشه».
[7]. لسان‌‌العرب، ج 3، ص 185، «رمد».
[8]. لسان‌‌العرب، ج 4، ص 496، «طثر».
[9]. لغت‌‌نامه، ج 4، ص 4928.
[10]. الموسوعة العربيه، ج 5، ص 6‌‌، «بعوضه».
[11]. جمهرة الامثال، ج 2، ص 3؛ جامع‌‌البيان، مج 1، ج 1، ص 58؛ الجواهر، ج 1، ص 45.
[12]. بحارالانوار، ج 3، ص 146؛ ج 12، ص 18؛ ج 44، ص 278؛ كامل الزيارات، ص 208؛ مستدرك‌‌الوسائل، ج 2، ص 419؛ ج‌‌13، ص 68‌‌.
[13]. كشف‌‌الاسرار، ج 1، ص 117 ـ 118؛ مجمع‌‌البيان، ج 1، ص‌‌165؛ حياة‌‌الحيوان، ج 1، ص 124.
[14]. التبيان، ج 1، ص 111؛ مجمع‌‌البيان، ج 1، ص 165؛ كنزالدقائق، ج 1، ص 194.
[15]. جامع‌‌البيان، مج 1، ج 1، ص 257؛ التبيان، ج 1، ص 111؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 168.
[16]. جامع‌‌البيان، مج 1، ج 1، ص 256 ـ 257؛ التبيان، ج 1، ص 111؛ الجواهر، ج 1، ص 44.
[17]. جوامع الجامع، ج 1، ص 38؛ الكشاف، ج 1، ص 111.
[18]. التبيان،ج 1، ص 111 ـ 112؛ مجمع‌‌البيان، ج 1، ص 165؛ نورالثقلين، ج 1، ص 45.
[19]. جامع‌‌البيان، مج 1، ج 1، ص 260؛ مجمع‌‌البيان، ج 1، ص 165.
[20]
. تفسير صدر المتالهين، ج 1، ص 208؛ نمونه، ج 1، ص 147.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:40 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پشم

پشم : موهاى باريك و نرم حيواناتى مانند گوسفند و شتر، نعمتى الهى براى توليد پوشاك و تمثيلى براى فروپاشى جهان در رستاخيز

معادل عربى واژه پشم «صوف» است. كُرْك نيز كه گونه‌‌اى پشم به شمار مى‌‌رود «وَبَر» ناميده مى‌‌شود.[1] پشم پس از پنبه، مهم‌‌ترين ماده سازنده پارچه است و احتمالاً نخستين اليافى بوده كه بشر آن را به پارچه تبديل كرده است.[2] توليد پوشاك پشمى و استفاده از آن در يونان باستان[3] و در ميان يهود[4] و نيز ميان عربِ قبل از اسلام[5] مرسوم بوده و بيابان‌‌نشينان عرب را «اهل الوَبَر» مى‌‌گفتند.[6] اين دو واژه (نحل/ 16، 80) و همچنين «عِهْن» (معارج/70، 9؛ قارعه/ 101، 5) مستقيماً و واژه‌‌هاى «دفء» (نحل/ 16، 5)؛ «لباس»، «ريش» (اعراف/7، 26) و «فرش» (انعام/ 6، 142) به طور غير مستقيم با اين موضوع مرتبط‌‌اند.

 كاربردها و منافع پشم:

در آياتى از قرآن به استفاده از پشم و كرك جهت تهيه لوازم منزل، اشاره شده است: «... جَعَلَ لَكُم مِن جُلودِ الاَنعـمِ ... و مِن اَصوافِها‌‌واَو بارِها و اَشعارِها
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 514
اَثـثـًا و مَتـعـًا اِلى‌‌حين».‌‌(نحل/‌‌16، 80)
ذكر پشم در زمره نعمتهاى الهى بيانگر رحمت و لطف خداوندى در تهيه اسباب رفاه انسان و تأمين نيازهاى اساسى وى در زندگى
[7] و در نتيجه لزوم تفكر و انديشه در اين نعمتها و توجّه به ناپايدارى آنهاست.[8] در برداشتى فقهى از اين آيه جواز به كارگيرى پشم استفاده شده است.[9] در همين راستا در پاكى و نجاست پشم مردار اختلاف شده است؛ فقيهان شيعى و مالكى و حنفى، آن را از اجزاى بدون روح دانسته، به پاكى آن حكم كرده‌‌اند؛ ولى شافعى آن را داراى روح دانسته، به نجاست آن حكم كرده است. حنبليان آن را پاك دانسته‌‌اند، چون ظاهر آيه مزبور عام است و مُردار را نيز در بر‌‌مى‌‌گيرد[10]؛ ولى براى رفع آلودگى احتمالى پشم مُردار، به شستن آن قبل از استفاده حكم كرده‌‌اند.[11]
در ابتداى سوره نحل نيز پس از بيان آفرينش آسمان و زمين و انسان، خلقت چارپايان و منافع آنها مطرح شده است: «والاَنعـمَ خَلَقَها لَكُم فيها دِفءٌ و مَنـفِعُ و مِنها تَأكُلون».(نحل/ 16، 5) در اين آيه بر انسان منت نهاده شده كه خداوند، چارپايان را براى او آفريده و آنها را به تسخيرش درآورده است، به‌‌گونه‌‌اى كه از پشم و موى آنها، لباس گرم ساخته، منافع ديگرى نيز به او مى‌‌بخشند.[12] گروهى از مفسران منظور از «دِفء»را لباس و گروهى ديگر، مطلق گرمابخشهاى ساخته شده از مو و پشم چارپايان مانند لباس، رختخواب، خيمه و ... دانسته‌‌اند.[13] برخى نيز «أنعـم»را به شتر[14] و «دفء» را به محصولات به دست آمده از آن منحصر ساخته‌‌اند.[15]
اين آيه را گروهى، دليل مشروعيت و بلكه فضيلت استفاده از لباس پشمى دانسته‌‌اند[16] و چنان‌‌كه نقل شده پيامبر اسلام و ديگر پيامبران مانند‌‌موسى و هارون و عيسى(عليهم السلام)نيز لباسهاى پشمى مى‌‌پوشيدند.[17] فلسفه پشمينه‌‌پوشى اين رهبران دينى در كلام على(عليه السلام) از بين بردن اثرات منفى فقر بر تهيدستان دانسته شده است[18]، افزون بر اين به طور كلى پشمينه‌‌پوشى، سمبل پارسايى و لباس صالحان و عارفان و... شمرده شده است.[19] برخى اين سنت زاهدان و پارسايان را وجه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 515
نامگذارى متصوفه دانسته
[20] و برخى ديگر اين اشتقاق را مردود دانسته‌‌اند.[21] خرقه‌‌پوشى متصوفه گاه شيوه‌‌اى رياكارانه براى تظاهر به پارسايى بوده‌‌كه روايات حاكى از مذمت خرقه‌‌پوشى از روى تفاخر و فضل فروشى به آن اشاره دارند.[22]
نعمت «پوشش» در آيه 26 اعراف/7 نيز مورد توجه قرار گرفته است: «يـبَنى ءادَمَ قَد اَنزَلنا عَلَيكُم لِباسـًا يُورى سَوءتِكُم و ريشـًا».منظور از فرو‌‌فرستادن لباس* از سوى خداوند، مى‌‌تواند آفرينش مواد نخستين آن مانند پشم و پنبه و آموختن راه بهره‌‌بردارى از آن به انسان باشد.[23] آيه‌‌142 انعام/6 با اشاره به نعمت چارپايان به نحوى ديگر به موضوع پشم پرداخته است: «و مِنَ الاَنعـمِ حَمولَةً و فَرشـًا ...».در تفسير واژه «فرشاً»آراى گوناگونى از جمله «گستردنيها و فرشهاى ساخته شده از پشم چارپايان» بيان شده است.[24]

 تشبيه كوهها در آستانه قيامت به پشم زده‌‌شده:

طبق آيات گوناگون قرآن، به هنگام قيامت كوهها چون پشم رنگين: «و تَكونُ الجِبالُ كالعِهن»(معارج/70،9) يا پشم رنگينِ زده شده: «و تَكونُ الجِبالُ كالعِهنِ المَنفوش»(قارعه/101،5) مى‌‌شوند. منظور از تشبيه كوهها به پشم زده شده آن است كه كوههاى محكم و فشرده، نرم و سُست شده، اجزاى آن در هوا پراكنده مى‌‌گردد.[25] اين تشبيه به‌‌روشنى صحنه دهشتناك قيامت* را به تصوير مى‌‌كشد.[26]
در وجه تشبيه كوهها به پشم رنگين و نه مطلق پشم، وجوه گوناگونى گفته شده است؛ برخى چنين احتمال داده‌‌اند كه منظور آيه كوههاى آتش است كه‌‌به جهت شدت سرخى و شعلهور شدن به‌‌سان پشم قرمز زده شده درمى‌‌آيند.[27] يا اينكه گفته شده: علت اين تشبيه آن است كه اولا كوهها رنگهاى گوناگونى دارند[28] (فاطر/35،27) و ديگر اينكه بر اثر زلزله قيامت، كوهها به شدت به هم مى‌‌خورند و همچون پشم رنگين پراكنده مى‌‌شوند و از برخورد آتشين آن، سراسر آسمان سرخ مى‌‌شود.[29]برخى نيز منظور از «عِهْن» را ضعيف‌‌ترين و سست‌‌ترين نوع پشم دانسته‌‌اند[30]

منابع

احكام‌‌القرآن، ابن‌‌العربى؛ الامالى، طوسى؛ تاريخ تمدن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير التحرير‌‌و‌‌التنوير؛ تفسير راهنما؛ تفسير‌‌المنار؛ التفسير‌‌المنير
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 516
فى العقيدة والشريعة والمنهج؛ جامع‌‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ دائرة‌‌المعارف فارسى؛ سفينة‌‌البحار و مدينة الحكم والآثار؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فرهنگ‌‌فارسى؛ الفقه على المذاهب الاربعة و مذهب اهل‌‌البيت(عليهم السلام)؛ قاموس كتاب مقدس؛ كشف‌‌الاسرار و عدة‌‌الابرار؛ لسان‌‌العرب؛ لغت‌‌نامه؛ مجمع‌‌البيان فى تفسيرالقرآن؛ المفصل فى تاريخ‌‌العرب قبل الاسلام؛ مقدمه ابن‌‌خلدون؛ النكت والعيون، ماوردى؛ نهج‌‌البلاغه.
عبدالصمد مجدى




[1]. لسان‌‌العرب، ج 14، ص 198، «وبر»؛ لغت‌‌نامه، ج 4، ص 4925، «پشم»؛ ج 14، ص 20437، «وبر»؛ فرهنگ فارسى، ج 1، ص‌‌798، «پشم».
[2]. دايرة‌‌المعارف فارسى، ج 2، ص 547.
[3]. تاريخ تمدن، ج 2، ص 300.
[4]. قاموس كتاب مقدس، ص 220.
[5]. المفصل، ج 5، ص 6‌‌.
[6]. لسان‌‌العرب، ج 14، ص 198، «وبر».
[7]. التحقيق، ج 5، ص 212، «دفء»؛ راهنما، ج 9، ص 486.
[8]. جامع‌‌البيان، مج 8‌‌، ج 14، ص‌‌106؛ التحقيق، ج 13، ص 13، «وبر».
[9]. المنير، ج 14، ص 93.
[10]. الفقه على المذاهب الاربعة و مذهب اهل البيت(عليهم السلام)، ج 1، ص‌‌70 ـ 71.
[11]. تفسير قرطبى، ج 10، ص 102.
[12]. جامع‌‌البيان، مج 8‌‌، ج 14، ص 106.
[13]. مجمع‌‌البيان، ج 5، ص 539؛ التحريروالتنوير، ج 13، ص 5.
[14]. تفسير قرطبى، ج 5، ص 46.
[15]. الصحاح، ج 1،  ص 50، «دفء».
[16]. احكام القرآن، ج 3، ص 1140؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 47؛ المنير، ج 14، ص 93.
[17]. تفسير قرطبى، ج 10، ص 47.
[18]. نهج‌‌البلاغه، خطبه 209.
[19]. احكام‌‌القرآن، ج 3، ص 1140.
[20]. مقدمه ابن‌‌خلدون، ج 3، ص 1097.
[21]. مقدمه ابن‌‌خلدون، ج 3، ص 1097.
[22]. الامالى، ص 539؛ سفينة‌‌البحار، ج 3، ص 143.
[23]. تفسير المنار، ج 8‌‌، ص 359.
[24]. مجمع‌‌البيان، ج 4، ص 581؛ التفسير الكبير، ج 13، ص 216.
[25]. التحقيق، ج 8‌‌، ص 248.
[26]. التفسير الكبير، ج 32، ص 72.
[27]. التفسير الكبير، ج 32، ص 72؛ تفسير ماوردى، ج 6‌‌، ص 328.
[28]. كشف‌‌الاسرار، ج 10، ص 591؛ الفرقان، ج 29، ص 123.
[29]. الفرقان، ج 29، ص 123.
[30]
. كشف‌‌الاسرار، ج 10، ص 591.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:40 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بال: دو عضو كنارى پرندگان و از مهم‌ترين اعضاى فرشتگان

بال: دو عضو كنارى پرندگان و از مهم‌ترين اعضاى فرشتگان

معادل عربى آن «جَناح» و اصل آن به معناى ميل داشتن به سمت و سويى است.[1] بال در رسته پرندگان اهميت بسزايى دارد و آن را دست و بازوى پرنده قلمداد كرده‌اند.[2] در قرآن 7 بار و در سوره‌هاى انعام/6‌،38؛ اسراء/17،24؛ فاطر/35،1؛ صافّات/37،1؛ ملك/67‌،19؛ حجر/15، 88‌؛ شعراء/26،215 به آن اشاره شده كه اين آيات در ارتباط با توصيف دو بال پرندگان و بال فرشتگان و تشبيه فروتنى و نرمخويى فرزندان در برابر والدين و نيز عطوفت و مهربانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر مؤمنان، به گشودن بال پرنده بر جوجه‌هاى خويش است.
در آيه 38 انعام/6 از پرواز پرندگان با دو بال سخن رفته است: «و لا طـئِر يَطيرُ بِجَناحَيهِ...» . مفسران غالباً قيد «بِجَناحَيهِ» را براى تأكيد دانسته‌اند، زيرا معلوم است كه پرنده با دو بال خود پرواز مى‌كند[3]؛ ولى برخى آن را براى احتراز از معناى مجازى مانند حركت ماهى، كشتى و اسب كه درباره آنها نيز از واژه «طير» استفاده مى‌شود[4] يا خارج كردن فرشتگان[5] دانسته‌اند. برخى نيز به عدم امكان پرواز با كمتر از دو بال اشاره كرده‌اند.[6]آلوسى به نقل از بعضى مفسران متأخر، اين قيد را براى به تصوير كشيدن حالت عجيب پرواز دانسته كه نشانه كمال توانايى خداوند است.[7]
توجه به شگفتيهاى بالهاى پرندگان در برخى روايات نيز به چشم مى‌خورد.[8] چگونگى پرواز با دو بال در روايات فقهى، ملاك تشخيص حلال گوشت بودن پرنده معرفى شده است.[9] در آيه 19 ملك/67: «اَوَ لَم‌يَرَوا اِلَى الطَّيرِ فَوقَهُم صـفّـت و يَقبِضنَ...» به بيان بال زدن و صاف نگه داشتن بال پرنده هنگام پرواز اشاره شده است. علامه طباطبايى باز بودن بال هنگام پرواز در هوا را از شگفت انگيزترين رفتارهاى حيوان باشعور مى‌داند.[10] برخى با توجه به مشتق بودن «صافّات» و دلالت آن بر دوام و فعل بودن «يَقبِضنَ» و دلالت آن بر عدم دوام در آيه فوق چنين برداشت كرده‌اند كه اصل در پرواز پرندگان باز بودن بالها بوده، بال‌زدن‌امرى‌عارضى است.[11]
آيه 1 فاطر/35: «جاعِلِ المَلـئِكَةِ رُسُلاً اُولى اَجنِحَة مَثنى و ثُلـثَ و رُبـعَ» به شمار بال فرشتگان اشاره دارد. در برخى روايات تفسيرى بدون پرداختن به كيفيت و ماهيت بال فرشتگان تنها به شرحى لفظى از آيه فوق بسنده شده است.[12] برخى، فرشتگان را موجودات جسمانى لطيف دانسته‌اند[13] كه در اين صورت ماهيت بال آنان از سنخ بال پرندگان خواهد بود. برخى نيز آنان را موجوداتى روحانىِ منزه از جسم معرفى كرده‌اند[14] كه در اين صورت ماهيت بال آنها متفاوت با ماهيت بال پرندگان خواهد بود؛ همچنين شمار بالها را كنايه از قدرت و نيرومندى و سختكوشى و تفاوت مراتب آنها دانسته‌اند.[15] در برخى روايات تا 600 بال براى آنان آمده است.[16]
فيض كاشانى در تأويلى عرفانى به نقل از ابن‌عربى، بالهاى فرشتگان را مرتبط با مراتب وجود و كاربرد بالها را تنها براى نزول به مراتب پايين‌تر دانسته است.[17] عرفا در تفسير اين گونه موارد گاهى بالهاى فرشتگان را مسئله‌اى غيبى و دور از دسترس علوم بشرى دانسته[18] و گاه تأويلهايى در بيان حقيقت آن ذكر كرده‌اند[19]، چنان‌كه برخى، جبرئيل را فرشته علم و زياد بودن بالهاى وى را بيانگر فراوان بودن قواى او دانسته‌اند كه سبب آن اختلاف جويندگان دانش و تفاوت استعداد آنان است.[20] برخى از ايشان نيز تفاضلى ميان فرشتگان نمى‌بينند.[21]
در كنار اين اقوال، برخى مفسران معاصر با استناد به آيه فوق آن را دليلى بر جسمانى بودن فرشتگان شمرده‌اند[22] كه اين ديدگاه با مخالفت جدى علامه طباطبايى روبه‌رو شده است.[23] آلوسى بحث در كيفيت بالهاى فرشتگان را بى‌فايده قلمداد كرده‌است.[24]
در آيه نخست صافّات/37: «والصّـفّـتِ صَفّا» خداوند به بالهاى گشوده فرشتگان سوگند ياد مى‌كند.[25] طبرى واژه صافّات را جمع الجمع خوانده و اشاره‌اى به مفرد آن نكرده است.[26] قمى صافّات را افزون بر فرشتگان* بر پيامبران وهركس كه براى خداوند صف آرايد و او را بپرستد قابل تطبيق مى‌داند.[27] برخى ديگر از مفسران صافّات را گروهى از مؤمنان دانسته‌اند كه صف آراسته در نماز و جهاد برمى‌خيزند.[28] برخى نيز با پذيرش دلالت آيه بر فرشتگان سعى در تعميم آن داشته و سه قول را افزوده‌اند: صف كشيدن امتها در روز قيامت با استناد به آيه 48 كهف/18، صف كشيدن پرندگان ميان آسمان و زمين با استناد به آيه 41 نور/24، صف آراستن جنگ آوران در نبرد با استناد به آيه‌4 صفّ/61‌.[29] مفسران در بيان وجه توصيف فرشتگان به «صافّات» موارد گوناگونى را ارائه كرده‌اند؛ صف كشيدن فرشتگان براى خداوند در آسمان[30]، صف كشيدن آنان در آسمان در حال تسبيح‌گويى خداوند[31]، به صف درآمدن آنان در حال نماز گزاردن نزد خداوند[32]، صف كشيدن آنان در انتظار فرمان الهى[33]، صف كشيدن آنان همچون صف آراستن مؤمنان در نماز كه اين معنا بيشترين‌ديدگاه مفسران را دربرگرفته است.[34]
در روايات تفسيرى براى بالهاى فرشتگان آثار گوناگونى ذكر شده است؛ از جمله برخى از فرشتگان بزرگ، بعضى از مأموريتهاى الهى را به وسيله بال خود انجام داده‌اند، چنان كه جبرئيل(عليه السلام)هنگامى كه قوم لوط خواستار عمل ناپسند با مهمانان لوط(عليه السلام) شدند با بال خود به آنان زد و همگى نابينا شدند (قمر/54‌،37)[35] و نيز بال خود را به دست آنان كشيد و دستشان خشكيد (هود/11،81)[36] و در روز بعد با يك بال خود روستاهاى آنان را واژگون ساخت. (هود/11،82‌؛ نجم/53‌،53)[37]
در آيه 88 حجر/15: «واخفِض جَناحَكَ لِلمُؤمِنين» لزوم عطوفت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر مؤمنان به بال گشودن پرنده* براى جوجه‌هايش تشبيه شده است. برخى مفسران پس از بيان اين نكته منظور از دو بال انسان را پهلو دانسته‌اند.[38] طبرسى آن‌را به ابن‌عباس نسبت مى‌دهد و مى‌افزايد: عرب گويد: فلان شخص «خافِض الجَناح» (فروبال) است و آن هنگامى است كه باوقار و بردبار باشد، به اين مناسبت كه پرنده جوجه‌هاى خود را نزديك كرده، ابتدا بال خود را مى‌گشايد. سپس آن را پايين آورده، جوجه‌هايش را به زير بال خود فرو مى‌برد.[39] برخى ديگر از مفسران، وجود اين خصلت را در پيامبر جهت پيروى مردم از دين اسلام، لازم دانسته‌اند.[40]
در آيه 24 اسراء/17: «واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَة» نيز تعبيرى مجازى از لزوم محبت و قدردانى و فروتنى فرزندان در برابر والدين، همانند بال گشودن عطوفت آميز پرنده بر جوجه‌هايش آمده است. طبرى در ذيل آيه رواياتى آورده كه در آنها بر لزوم خوددارى فرزندان از به جا نياوردن درخواستهاى پدر و مادر تأكيد شده است.[41] عيّاشى در روايتى از اين سفارش امام صادق(عليه السلام) به فرزندان ياد مى‌كند كه جز با رحمت و عطوفت به والدين نگاه نكرده، صدايتان را بر آنان بلند نكنيد و دست خود را بر دستانشان نگذاشته، بر آنان پيشى نگيريد.[42] زمخشرى قيد «ذل» [ذلت و فروسارى] را مبالغه در فروتنى و خاكسارى دانسته و آن را صفتى براى بال يا صاحب بال شمرده است.[43] طبرسى اين تعبير را به معناى تواضع و فروتنى در گفتار و رفتار دانسته و مراد از «ذل» را نرمخويى و فروتنى، نه تن به ذلت دادن و خوارى بيان كرده و براى قول خود شاهدى از سخنان عرب آورده است.[44] ابن عطيه اندلسى مى‌افزايد: اين تعبير استعاره‌اى از خوش خلقى و خوش طبعى است و اضافه شدن واژه «ذل» در آيه مربوط به والدين و نيامدن آن در آيه خفض جناح پيامبر براى مؤمنان (حجر/15،88) را نشان عظمت و بزرگى حقوق والدين برشمرده است.[45]

منابع

بحرالعلوم، سمرقندى؛ تأويل مشكل القرآن؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ ترتيب كتاب العين؛ تفسير العياشى؛ تفسير القمى؛ التفسير الكبير؛ التفسير المبين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جمهرة اللغه؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ شرح اصول الكافى؛ شرح توحيد الصدوق؛ علم اليقين؛ الفتوحات المكيه؛ فقه الرضا(عليه السلام)؛ الكافى؛ الكشاف؛ لسان العرب؛ لطائف الاشارات؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز؛ معجم مقاييس اللغه؛ الميزان فى تفسيرالقرآن؛ نهج‌البلاغه؛ وسائل‌الشيعه؛ اليواقيت و‌الجواهر.
سيد حيدر علاوى




[1]. جمهرة اللغه، ج‌1، ص‌442؛ مقاييس اللغه، ج‌1، ص‌487، «جنح».
[2]. ترتيب العين، ص‌153؛ لسان العرب، ج‌2، ص‌379، «جنح».
[3]. جامع البيان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌249؛ التبيان، ج‌4، ص‌128؛ تأويل مشكل القرآن، ص‌243.
[4]. المحررالوجيز، ج‌6‌، ص‌46؛ روض الجنان، ج‌7، ص‌283.
[5]. التفسير الكبير، ج‌12، ص‌213.
[6]. تفسير قرطبى، ج‌6‌، ص‌270.
[7]. روح المعانى، مج‌5‌، ج‌7، ص‌207، 209.
[8]. نهج البلاغه، خطبه 155.
[9]. فقه الرضا(عليه السلام)، ص‌295؛ وسائل الشيعه، ج‌24، ص‌152‌ـ‌153.
[10]. الميزان، ج‌15، ص‌134.
[11]. التفسير الكبير، ج‌30، ص‌71؛ روح المعانى، مج‌16، ج‌29، ص‌29.
[12]. جامع‌البيان، مج‌12، ج‌22، ص‌137؛ الكافى، ج‌8‌، ص‌272.
[13]. شرح اصول الكافى، ج‌2، ص‌89‌.
[14]. الميزان، ج‌17، ص‌13.
[15]. شرح اصول الكافى، ج‌12، ص‌383.
[16]. الكشاف، ج‌3، ص‌596‌.
[17]. علم اليقين، ج‌1، ص‌431.
[18]. لطائف الاشارات، ج‌3، ص‌59‌.
[19]. الفتوحات المكيه، ج‌3، ص‌53‌.
[20]. شرح توحيد الصدوق، ج‌2، ص‌318.
[21]. اليواقيت والجواهر، ج‌2، ص‌393.
[22]. التفسير المبين، ص‌439.
[23]. الميزان، ج‌17، ص‌13.
[24]. روح المعانى، مج‌12، ج‌21، ص‌240.
[25]. التبيان، ج‌8‌، ص‌481.
[26]. جامع البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌41.
[27]. تفسير قمى، ج‌2، ص‌221.
[28]. مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌683‌.
[29]. تفسير سمرقندى، ج‌3، ص‌135.
[30]. جامع البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌41؛ التبيان، ج‌8‌، ص‌481.
[31]. التبيان، ج‌8‌، ص‌481‌ـ‌482.
[32]. همان، ص‌482.
[33]. همان، ص‌482.
[34]. مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌683‌.
[35]. تفسير قرطبى، ج‌17، ص‌94.
[36]. همان، ج‌9، ص‌53‌.
[37]. جامع البيان، مج‌13، ج‌27، ص‌103؛ تفسير قرطبى، ج‌9، ص‌55‌.
[38]. مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌531‌.
[39]. همان؛ المحررالوجيز، ج‌10، ص‌150.
[40]. مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌531‌.
[41]. جامع البيان، مج‌9، ج‌15، ص‌85‌ـ‌86‌.
[42]. تفسير عياشى، ج‌2، ص‌285.
[43]. الكشاف، ج‌2، ص‌658‌.
[44]. مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌631‌.
[45]. المحرر الوجيز، ج‌10، ص‌279‌ـ‌280.

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:41 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

جانداران در آیات قرآن

جانداران در آیات قرآن

پایگاه قرآنولوژی

حیوانات - حشرات و پرندگان
پائين آوردن ارتفاع چهار يا هشت نوع از دامها

« و (خدا) هشت جفت (4 نوع) از دامها را برای شما پائین آورد».
«اَنعَام»: در اصل حيواناتی هستند که برای فرد نَعمَة هستند، ( و نَعمَة يعنی چيزی که رفاه و برخورداری و فراخی زندگی را می آورد)، ولی به دامها (حیواناتی که انسان در کار و زندگی و اقتصاد خود از آنها استفاده ميکند) و بيشتر به شتر و گاو و ميش و بز اطلاق می شود. فعلِِ « اَنزَلَ» فعلِ ماضی از مصدر مزید «انزال» است، و اِنزال به معنی: پائین آوردن است. و منظور از پائین آوردن حیوانات مزبور برای انسان اینست که آنها در گذشته بلند بوده اند و برای کار و بهره وری انسان از آنها مناسب نبوده اند، و خدا ارتفاع آنها را بخاطر امکان استفاده انسان از آنها پائین آورده است. «ازواج»: در آيه می تواند بمعنی جفت باشد که در آنصورت هشت جفت بمعنی چهار نر و چهار ماده از چهار نوع از دامها می شود، و می تواند بمعنی "صنف" باشد که در آنصورت بمعنی هشت نوع از دامها خواهد بود.
فسيلهای پيدا شده حيوانات نشان می دهند که نسل برخی از حيوانات در گذشته از نظر بلندی بلندتر و از نظر حجم بزرگتر از نسل امروزی آنها بوده، و نسل برخی ديگر در گذشته کوچکتر از نسل امروزی آنها بوده است، و همينطور نشان می دهند که حيوانات چگونه در ضمن ده ها ميليون سال تغييراتی کرده اند.
یکی از آن حیوانات که نسل گذشته آن بلندتر و بزرگتر بوده شتر است. فسيل پای شتر که در تصوير می بينيم و در سوريه پيدا شده نشان میدهد که شتری که در گذشته زندگی می کرده دو برابر شتر امروزی بوده، و فسيلهای ديگر که مربوطه به دوران ديگری است نشان می دهد که شتر در گذشته 4 متر ارتفاع داشته است. بهر حال چنانکه آيه گفته خداوند ارتفاع آنرا برای انسان پائین تر آورده تا برای انسان قابل استفاده بشود. ارتفاع شتر امروزی به دو و نيم متر می رسد.

دين ستيزی و له له زدن سگ

آیه 175 سوره اعراف از کسی صحبت میکند که آیات خدا را دور انداخته و بجای آن پيوسته هوس خود را دنبال کرده، و در ادامه آن آیه 176 چنين می گويد:
« و اگر می خواستیم او را با آیات خود بلند مي کردیم ولی او زمین گیر شد (یعنی اگر "ما" می خواستیم برای او تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم او را بلند می کردیم، ولی انتخاب به او دادیم و او به زندگی و مال دنیا دل بست) و پيوسته هوس خود را دنبال نمود، بنابر اين او مانند سگ میماند، اگر بار روی آن بگذاری له له می زند اگر هم آنرا رها کنی له له می زند. اينست نمونه کسانیکه آیات خدا را دروغ می پندارند. داستانهای واقعی را بگو با امید به اینکه اینها بينديشند».
له له زدن سگ تنفس سريع است با دهانی باز و با زبانی معمولاً افتاده به بيرون از دهان. سگ در حالت عادی ميان 30 تا 40 نفس می زند و در حالت له له زدن ميان 300 تا 400 نفس. سگ اغلب هنگام بالا رفتن دمای گرمای بدنش له له می زند تا خود را خنک کند، چون غده های عرقی کافی برای خنک نمودن خود ندارد، (کمی در پاها دارد که برای خنک نمودن بدن آن کافی نيست) بنابر اين با له له زدن خود را خنک می کند. در نفس زدن هوای خنک وارد بدن ميشود و هوای گرم از بدن خارج می شود و به اين وسيله خود را تهويه و خنک ميکند.
سگ علاوه بر دليل فوق که "بالا رفتن دمای گرمای بدن وی" بود، بدلايل زياد ديگری همچون تشنگی، شادی، خوشنودی، ناخوشنودی، برخورد ناگهانی با چيزی، کار و خستگی، درد های روانی و جسمی، اندوه و غيره نيز له له میزند.
آيه گفت نمونه کسانيکه آيات خداوند را دروغ می پندارند مانند سگ است که چه بار روی آن بگذاری و چه آنرا بحال خود واگذاری در هر حال له له خود را می زند. بنابر شناختی که از سگ داريم معنی اين تشبيه اينست که فرد دين ستيز در هر حال دين ستيزی خود را دارد چه دين بنوعی با او کاری داشته باشد و چه نداشته باشد. ما امروزه درستی اين گفته آيه را در غرب می بينيم. امروزه در غرب دين اساساً با کسی کاری ندارد، ولی دين ستيزان دين ستيزی خود را دارند. يعنی اين از سرشت آنهاست همانگونه که له له زدن سگ نيز از سرشت خود آنست و می تواند هيچ ربطی به کار و رفتار انسان با آن نداشته باشد. (و سرشت انسان البته از نظر قرآن بدست خود انسان است).

حيوانات از بخش جلو مغز خود هدايت می شوند

«من به خدا آفريننده خودم و آفريننده شماها توکل کردم، هيچ حيوانی وجود ندارد که او از ناحيه جلو مغزِ آن آنرا هدايت نکند».
تاکنون برخی از حيوانات شناخته شده اند که در مغز خود عـنصر قطب نمائی دارند، که به کمک جريانهای مغناطيسی شمالی ــ جنوبی زمين که در تصوير وضعيت آنرا می بينيم هدايت میشوند. حيوانات با عنصر قـطب نمائی خود محل زندگی و مسير پرواز و حرکت خود را ميشناسند.
اگر آهن ربائی را در نزديکی مغـز يک پرنده ببنديم، سيستم جهت يابی مغز وی را مختل می کند و پرنده نمی تواند مسير و محل زندگی خود را پیدا کند. (قرآن هر جانوری را (دابة) يعنی حيوان می نامد. و منظور ما از حيوانات در اينجا مطلق جانداران است که شامل پرندگان و حشرات و ماهی ها و غيره هـمه می شود).

کلاغ و خاکسپاری مرده

«پس از آن خداوند کلاغی را برانگيخت زمين را می کند تا به او (به قابيل) نشان دهد "چگونه پيکر برادر خود را به خاک بسپارد"، (قابيل) گفت: ای وای بر من! آيا من ناتوان تر از آن بودم که مانند اين کلاغ بوده پيکر برادرم را به خاک بسپارم. به اين تزتيب پس از آن از پشيمانان گشت».

نکات آيه:
1ــ کلاغ مرده را خاک سپاری می کند:

چرا خداوند کلاغ را برای آموختن خاک سپاری مرده به انسان می فرستد؟ پژوهشهای انجام شده روی پرندگان نشان می دهد که کلاغ فهميده ترين پرندگان است و ويژگيهائی دارد که آنرا از ديگر پرندگان جدا می کند، از مهمترين آنها يکی اينکه حجم مغز آن نسبت به بدنش نسبت به ساير پرندگان بزرگتر است، و ديگر اينکه مرده خود را بخاک می سپارد. وقتی کسی از کلاغها می ميرد، کلاغ ديگر با منقار و چنگالهای خود گور می کند و پس از آن بالهای کلاغ مرده را گرد می کند و به کنار بدن آن می آورد (همانگونه که ما با مرده خود می کنيم)، و پس از آن مرده را با احترام بلند می کند و در گور خود می گذارد و بعد روی آن خاک می ريزد. حتی کلاغی که گناهی می کند و در دادگاه کلاغان گناهکار حساب شده و به اعدام محکوم می شود و او را با منقارهای خود می کشند نيز توسط يکی از کلاغها برای خاکسپاری برده می شود و بهمان ترتيب بخاک سپرده می شود. (کلاغ ويژگيهای ديگری از جمله ابزار سازی و بکارگيری ابزار برای رسيدن و دست يافتن به خواسته خود چنانکه در تصوير می بينيم نيز دارد ولی از آنجا که موضوع آيه نيست به آنها نمی پردازيم).

2ــ مرده می بايست به خاک سپرده شود:

فرستادن کلاغ برای آموزش دادن خاکسپاری مرده به انسان، به اين معنی است که مرده می بايست به خاک سپرده شود. و مرده ضمن اينکه خوراکی برای درندگان می شود و می گندد و خاک سپردن آن احترامی به فرد مرده است، هنگاميکه تحليل می رود و در جو پراکنده می شود بيماريهائی را ايجاد می کند. بنابر اين چنانکه آيه مطرح نموده، دين از دير زمان به انسان ياد داده بوده که مرده را می بايست به خاک سپرد.

"صدای خران" آزار دهنده ترين صدای ناخوشايند جانوران

« و در راه رفتن خود ميان رو باش و صدای خود را پائين بياور که آزار دهنده ترين صدای ناخوشايند براستی صدای خران است». (آيه نقل قول از لقمان در پند و اندرز دادن به فرزند خود است).

نکات آيه:
1ــ پائين آوردن صدا:

صدا و سر وصدای بلند زمانی که پيوسته باشد زيانهای زيادی به بدن و روان انسان وارد می کند که مهمترين آنها عبارتند از: زياد شدن ترشح ادرنالين که بنوبه خود از جمله منجر به بهم ريختن عصبی فرد می شود ـــ ايجاد شدن تنشهائی در کارکرد بينی و گوش و حنجره ـــ مبتلا شدن به خيلی از بيماريهای قلبی و خونی از جمله بالا رفتن فشار خون و تصلب شرايين ــــ و تنشهای همراه با احساس سردرد مزمن و احساس فشار و سختی.

2ــ "صدای خران" آزار دهنده ترين صدای ناخوشايند جانوران است:

واحد اندازه گيری شدت صدا دسيبل است. شدت صدای پچ پچ و درگوشی ميان 10 تا 20 دسيبل است، صدای ماشين کوچک 70 تا 80 دسيبل، صدای ماشين باری 80 تا 90 دسيبل، صدای هواپيما هنگام کنده شدن از زمين 110 تا 130 دسيبل. پائين ترين صدائی که انسان می تواند بشنود 20 دسيبل است. هنگاميکه شدت صدا به 45 دسيبل می رسد انسان نمی تواند آسوده بخوابد، نزديک 85 دسيبل دردهای گوش آغاز می شود. در سر و صداهای نزديک به 90 دسيبل آدم نمی بايست 8 ساعت بيشتر در آن فضا بماند، در 100 دسيبل نمی بايست بيش از دو ساعت بماند، در 110 دسيبل نمی بايست بيش از نيم ساعت بماند، و به 160 دسيبل که برسد آدم کر می شود.
و شدت صدای ناخوشايند خر که موضوع آيه می باشد بالای 100 دسيبل است. و امروزه انسان در ميان جانوران صدای ناخوشايندِ آزار دهنده شديدتری از صدای خر نمی شناسد و آنچه در آيه آمده مبنی بر اينکه "آزار دهنده ترين صدای ناخوشايند صدای خران است" درست است.

بلدرچين

« و ابر را بر شما سايبان نموديم و بر شما انگبين و بلدرچين فرود آورديم. (گفتيم) از خوردنيها و نوشيدنيهای پاکيزه ای که روزی شما نموديم بخوريد. به ما نيز ستمی نمی نمودند بلکه به خودشان ستم می نمودند». («رزق» بمعنی: روزی، فقط مربوط به خوراکی و نوشيدنی است. هر چيزی که مستقيم و غير مستقيم به خوردن و نوشيدن مربوط می شود رزق ناميده ميشود).
در چهل سالی که بنی اسرائيل در سرزمين کنعان سرگردان بوده اند خداوند انگبين و بلدرچين را برای خوراک آنها برای آنها فرود آورده بوده است. چرا از ميان ساير پرندگان اين پرنده بطرف آنها پرواز داده شده بوده است؟
اين پرنده از خانواده مرغان است ولی پرواز می کند. کمی از کبوتر کوچکتر است. بيشتر در علف زارها و کشت زارها ديده می شود. خيلی زود پرورش يافته بزرگ می شود. در هفته اول تولد خود 3 برابر بزرگ میشود، پس از 50 روز برای سر بريده شدن مناسب است و فاصله دو نسل آن 50 روز است. بطور ميانگين پس از 42 روز از عمر خود تخم می گذارد، و بيشترين تخم گذاری آن در عمر 70 روزگی آن است. در سال ميان 300 تا 350 تا تخم می گذارد. روزهای جوجه شدن تخم آن 17 تا 18 روز است. در برابر بيماريها مقاوم بوده و کم مصرف است.
ضمن ويژگيهای نگهداری و پرورشی و اقتصادی بودن آن نسبت به پرندگان ديگر، از ارزش تغذيه ای بالاتری نسبت به پرندگان ديگر نيز برخوردار است. گوشت سينه آن 20.3% پروتئين، 2.9% روغن دارد، علاوه بر آن مواد معدنی از جمله آهن، کلسيوم، فسفر، همينطور ويتامينهائی از جمله ويتامين آ و ب دارد. کولسترول روغن آن پائين است (بالا بودن ميزان کولوسترول برای قلب خوب نيست). بافتهای گوشت آن نرم است (ساده جويده می شود). برای درمان نمودن درد مفاصل خوب است، سنگ را تحليل می برد. تخم آن از بهترين تخمهای پرندگان است و نسبت زرده تخم آن نسبت به تخم ديگر پرندگان بيشتراز سفيدی آنست (سفيدی آن 60.89%، زردی آن 31.85%، و قشر آن7.36% وزن آنست). و از مواد معدنی و ويتامينها و مواد غذائی غنی تری نيز برخوردار است. و بخاطر حجم کوچک آن و پايداری آن در برابر بيماريها و تحمل شرايط محيط زيست، نسبت به مرغهای ديگر اقتصادی تر محسوب می شود.و به اين خاطر نيز اين پرنده از ميان ساير پرندگان بر بنی اسرائيل نازل شده بوده است. انسان اهميت اقتصادی و غذائی آن را در اوائل قرن 18 شناخته و به پرورش آن پرداخته است.

خلقت شـتـر

«آيا نمی توانند ببينند شتر روی چه حسابی آفريده شده است»؟!

نـکـتـه آيـه: شتر روی حسابی آفريده شده!

شتر روی چه حسابی آفـريده شده است؟
1ـــ داخـل دهـان آن از پوست سفـت و سخـت پـوشـيـده شـده کـه باعـث می شود بتواند گياهان دشت و صحرا که خشک و خاردار هستند را بخورد و زخمی نشود.
2ـــ مژه های آن خيلی پرپشت و کيپ همديگر هستند که باعث می شود شن و ماسه و سـنگـريـزه هـای اطـراف به درون چشم وی نـفـوذ نکنند.
3ـــ گـوشـهـای آن کـوچکـ و پـوشـيـده از مـوهـای پـرپـشـت و بهم چسبيده است، که باعث می شود شن و ماسه داخل گوش آن نروند.
4ـــ پـوسـته مـخاطی سوراخ بينی آن سطح خيلی پهنی دارند که راه نفوذ برای شن و ماسه به داخل بينی باقی نمی گذارند، ولی نم و رطوبت لازمه هـوای تـنـفـس را از هـوا می مکند و جذب می کنند.
5ـــ کوهان آن محل ذخيره انرژی است. ضمن اينکه چربی آن قشری برای مقابله با گرما نيز هست.
6ـــ سطح کمر آن باريک است. که باعث می شود تابش گرم و سوزان نيم روزی خورشيد، فقط به قسمت کمی از بدن وی بطور مـؤثر بـتابـد. و در شرايط تابش قبل از نيم روز يا بعد از آن که خورشيد مايل می تابد، اگـر مـجـبـور باشد در آفـتـاب باشـد، رو به خـورشيد و يا پـشـت به خـورشيد زمين گير می شود. که اين نيز بنوبه خود باعث می شود تابش مؤثر خـورشيد فقط به سطح کم بالائی وی بتابد. پوسـت پـشمی وی نيز بخـش عـمده تابش گرمای سوزان را خـنـثی می کند. به اين ترتيب شتر می تواند گرمائی که خيلی از حيوانات ديگر را می کشد تحمل کند.
7ـــ کليه های وی قسمت زيادی از آبهای مصرف شده را دوباره پس می گيرند، (به اين خاطر ادرار آن غليظ است).
8ــــ پوست پـشـمی آن باريک و نرم است. هم گرما را خنثی می کند و هم بدن را خنک می کند.
9ــــ روده آن سلولهای جذب آب دارد. اين سـلـولـهـا قـسـمـت زيـادی از آب مـصـرف شـده مـوجود در غذای روده را جذب می کنند و برای بدن نگه می دارند. (به اين خاطر سرگين آن خيلی خشک است).
10ـــ وقـتی ادرار می کند، دم خود را می جنباند تا ادرار به پـاهـا پاشيده شود. به اين شکل با خيس و مرطوب کردن خود به خنک شدن خود کمک می کند.
11ــــ شکم وی خيلی بزرگ است. می تواند تا 200 ليتر آب بنوشد. علاوه بر آن مجراها و منابع ذخيره آب نيز دارد. که هنگام آب خوردن آنها را نيز پر می کند.
12ـــ مجرای خون وی در اعماق بدن قـرار نگرفـته بـلکه زير پوست گردن و پاها و پهـلـوهـا قرار گرفته است. اين باعث می شود که گرمای بدن را بيشتر به سطح بدن منتقل کند. و سـرخ رگـهـا حتی در شـرايـطـی که تقـريـباً بی آب باشند و در وضعيت تقريبی معادل يک دويست هزارم حجم واقعی خود، باز هم می توانند اکسيژن را به نقـاط مختـلف بدن منتقل کنند.
13ـــ تکـيه گاهـهای وی در حالت نشستن (يعنی زانوها، آرنجها، و سينه) از قـشـر کلفـتِ پوستِ مرده تشکـيل شده است. اين قـشـر گرما را خنثی می کند و باعث می شود بدن آن زخم نشود.
14ـــ کف پهن پای آن با يک قشر شاخه ای مجهز شده که باعث می شـود پای آن در شن و مـاسـه فـرو نرود. و پا را در مـقـابل ماسـه هـای تيز و گرم نيز محافـظـت می کند.
15ـــ درجه حرارت بدن وی می تواند خـيـلـی تغـيـيـر کـند ضمن اينکه از پستانداران است. حرارت بدن وی بين 34 تا 42 درجه در تغيير است. وقتی دما بالا برود دمای بدن وی نيز بالا می رود، اين امر باعـث می شـود کـه تـا دمـای مـشـخصی نيازی به عرق کردن برای خنک کردن خود نداشته باشد. و در مصرف آب خود صرفه جوئی کند.
شتر در واقع به حساب دشت و صحرا پرداخته شده است. يعنی برای گرما، کـمـبـود آب، شـن و مـاسـه.
کـسـانی می گـويـند دليلی برای وجود خدا نمی بينند. قرآن آنها را به مطالعه پديده های طبيعی مراجعه می دهـد. انـتـخـاب شتر از ميان ساير حيوانات برای مطالعه، به اين معنی است که وی چيزهای خاصی دارد. بر اساس شـناختی کـه ما امروزه از بافت بـيـولـوژيکی شـتـر داريـم نـيز در واقع همينطور هم هست، و می بينيم که در ساختار آفرينش شتر مغز و انـديـشـه و حساب و کتاب خوابيده است. در حالـيکـه در گذشته مردم فکر می کردند که تحمل شتر زياد است نه اينکه چيز خاصی در آن می ديدند.

گوشت خوک

« خوردن گوشت حيوان مرده ــ خون ــ گوشت خوک ــ گوشتِ حيوانی که بنامی غير از نامِ خدا سر بريده شده ــ گوشتِ حيوان خفه کرده شده ــ گوشتِ حيوان تحتِ ضربات کشته شده ــ گوشت حيوانيکه افتاده و در وضعيت بين مرگ و زندگی است ــ گوشت حيوانيکه بر اثر شاخ زده شدن مرده ـــ ... برای شما حرام شده است».
و در سوره انعام آيه 145 ضمن يادآوری تحريم گوشت خوک، خوک را حـيـوانـی انگـلی توصيف نموده:« ... لَحْمَ خِـنْـزِيـرٍ فَـإِنّـَهُ رِجْـسٌ = ... مگر اينکه گوشت خوک باشد، که موجودی انگـلی است».
در آیه 145 سوره انعام روشن کرده که منـظـور از حـرام بـودن خوردن خون «خـون مـسـفـوح» است، (خون مسفوح یعنی: «خـون ريخـتـه شده» که با هوا تماس پيدا کرده). دلـيـل تحريم آن نيز اين است که وقتی خون با هوا تماس پيدا می کند سمی می شود و می تواند بيماری زا باشد.

نکات آيات: خوک حيوانی انگلی و گوشت آن حرام است:

همانطور که قرآن مطرح می کند خوک در واقع يک حـيـوان انگـلی است. هم زندگی و هم روند توليد مثل آن هر دو انگلی است:
چرا گوشت خوک تحريم شده؟ چيزيکه فعلاً انسان امروز در مورد گوشت خوک میداند موارد زير است:
ـــــــ گـوشت خوک خيلی از انگـلها را منتقـل می کند. از جمله نوعی کرم (موسوم به کرمِ تِـنـيـا) که برخی از ناراحتی های دردناک را منجر می شود که برخی از آنها کشنده نيز هستند. عـناصـر آن در عـضلات و در چشم و مغز منتشر می شود. ميان 5 تا 25 درصد کـسـانـيـکـه گوشت خـوک مصرف می کنند ناراحتی نـاشی از کـرم مزبور را دارند. (اين کرم الـبـتـه در گوشت گاو نيز وجود دارد ولی کرم گوشت گاو خود بخود در انسان تکثير نمی شود اما کرم گوشت خوک بـدون عـامل تکـثير کننده تکثير می شود. هـمـيـنطور کرم خوک مقاومت بيشتری نسبت به کرم گاو دارد و براحتی کشته نمی شود و خطرناک تر است).
ـــــــ گوشت خوک طبقـه طبـقه است و ميان آنها پيه های متداخل در همديگر وجود دارد که بالاترين نسبت روغـن حـيوانی را دارند، و روغـن آن نيز از خطرناکترين نوع روغـن است. ( درصـد پـيه در گوشت خوک 28 درصد است در حـالـيکـه مثلاً در گوشت گاو 4 و نيم درصد).
ـــــــ گوشت خوک مـقـادير زيادی اسيد دارد. (ساير حيوانات 90 درصد اين اسيد را پس ميدهند ولی خوک فـقـط 2 درصـد آنرا پس می دهد). اين اسيد از جمله باعث الـتـهـاب مخ می شود.
يک متخصص آلـمانی نـتـيـجه مـطالعات خود و ديگران را در رابطه با گوشت خوک چنين بيان می کند: گوشت خـوک در مناطق گرم خطرناک تر از مناطق سرد است. در سودان و مناطق همجوار آن در يک شـرايط آب و هـوائی يکـسـانی تفاوت ميان سلامتی کسانی که گوشـت خوک می خورند و و کسانيکه نمی خورند خـيـلی زيـاد است. هـمـيـنـطـور در هند در يک آب و هوای مشترک، کسانی که گوشت خوک نمی خورند از کسانی که می خورند از سلامتی بالاتری برخوردار هـستند، بيشتر عمر می کنند و توان کاری بيشتری دارند. مثلا فرد پيری که گوشت خوک نخورده حمالی می کـند و از ارتـفـاعـات بــالا می رود، در حاليکه آنکه خورده نمی توانـد اين کارها را بکند و زودتر ضعف و بازنـشـسـتـگـی بـسراغ وی می آيد. کسانيکه با تعالـيـم اسـلامی زنـدگی می کـنـنـد از سلامتی خـوب و بـالائی بـرخوردارند و بـيماريهائی که ديگران از مسائل تحريم شده دارند آنها ندارند. همينطور وی می گويـد در جريـان جـنـگ جهانی دوم از ارتش گـزارشی برای آنها می آيد که می گويد: سربازان آلمانی دچار ناراحتی ها و آبله هائی در پاها می شده اند که آنها را از جنگ و تـحـرک بـاز می داشـتـه و علاج سرپائی نيز برای آنها کافی نبوده بلکه به پشت جبهه انـتـقـال داده می شـده انـد. در حالـيکه مـردمـی کــه در هـمان مناطق و همان آب و هـوا زنـدگـی می کرده اند آن ناراحتی ها را نداشته اند. پس از بررسی ها می بينند که ارتش تـقـريـبـاً هـمـه روزه از گوشت خوک استفاده می کند. گوشت خوک را قطع می کنند و آن ناراحتيها تمام می شود.
هـمـيـنطور می گويد پس از اتمام جنگ که وضعيت اقتصادی خراب می شود و خوک بوفور طبق روال عادی نبوده اندازه مراجـعـات به پزشک نسبت به دوران پيش از جنگ کاهش پيدا می کند. ولی با رونق گرفتن اقتصاد و خورده شدن گوشت خوک توسط طـبـقـه ای کـه وضع خوبی داشته، بيماريها دوباره در آنها شروع می شود، در حاليکه طـبـقـه فـقـير که هنوز توان استفاده از گوشت خوک را نداشـتـه از سـلامتی بهتری برخوردار بوده است. و پـس از اينکه فـقـيـران نيز تـوان خريدن و خوردن آنرا پـيـدا می کـنند دوباره وضع بيماريها طـبق روال پيشينِ خود زياد و هـمـه گـيـر مـی شـود. هـمـيـنـطـور وی می گويد که به آزمايشهای عملی در رابطه با گوشت خوک رو می آورد. 30 تا مـوش را با خـوراک خوک بزرگ می کند و 30 تای ديگر را با غذای عادی. آنهائـيـکه غذای خوک داده می شوند: سريعا بزرگ می شـونـد ـــ تـمـايلات تجاوزگرانه در آنـهـا ايـجـاد می شود، و دوست دارند که هـمـديگـر را بخورند و بيماريهائی از قـبـيـل سـرطـان و بيماريهای پوستی در آنها ظاهر می شود، ولی آنهائی که غـذای عـادی بزرگ می شـونـد هـيـچـيـک از ايـن مـوارد در آنهـا ظاهر نمی شود. او محتاطانه می گويد در گوشت خوک سمی است که فهميده نمی شود و روغن آن خطرناکـترين نوع روغن است. و مـوجـب تصلب شـرايين، بيماری قند، اختلال جريان خون، و نسبت بالائی از کلسترل را باعث می شود، و بافتهای آن فـسـفـر دارد که منجر به زيانهائی می شود.

شيرسازی دامها

« و در دامها نيز برای شما درس وجود دارد. از آنچه در شکم دارند از ميان غذای معده و خون شير ناب را به شما می نوشانيم که برای نوشندگان گوارا است».
ماده اصلی شير چنانکه آيه گفته از ميان غذای درون معده و درون خون گرفته می شود. غده های توليد کننده شير مواد خود برای توليد شير را از خون و از مايعات بدن که مواد غذائی معده را آورده اند می گيرد.رود.
در زمان پيامبر می توان گفت که انسان بهرحال می دانسته که شير از غذای جويده و خورده شده گرفته و توليد می شود، ولی اينکه آن مواد وارد خون نيز می شوند و بعد از ميان خون گرفته می شوند طبعاً کسی چيزی نمی دانسته است.

گوشت ماهی

« و اوست که دریا را برای شما مسخـّر کرد که گوشت سبک از آن بخورید». (طـَریّ بمعنی: تر و تازه ـــ نرم و آسان و سبک (از نظر کاربرد و کارکرد) ـــ و نم دار است).
آیه می گوید گوشت دریا (که عمدتاً ماهیها باشند)، از نظر کارکرد آسان و سبک هستند. ماهیها و خیلی از موجودات دریائی دارای روغنی مانند روغن زیتون هستند که برای معده سبک است، برای هضم آسان است، میزان غلظت خون را بالا نمیبرد بلکه بر عکس از کلسترول مضر کم میکند و کلسترول مفید را بالا میبرد که بنوبه خود از پیامدهای بد آن که از جمله راه بردن به ناراحتیهای قلبی است جلوگیری میکند.

مـورچـه

« تا اينکه وقتی (سليمان و سپاهيان وی) به دره مورچه ها رسيدند مورچه ای گفت: مورچه ها! داخل خانه های خود شويد تا سليمان و سپاه وی شما را له نکنند؛ آنها له شدن شما را احساس نمی کنند».

نکـتـه آيه: مورچه ها با هم صحبت می کنند:

مورچه ها از جمله با مواد بودار شيميائی با هم صحبت می کنند.

زنـبـور عـسـل

«و خدا به زنبورعسل وحی نمود کـه: از کوهها، درختان و از کندوهائی که مردم درست می کنند برای خود آشيانه بگير. بعد ازهر ثمری بخور و بعد (در بازگشت) مسيرهای مشخص شده پروردگار خود را دنبال کن (يا مسيرهای ساده شده پروردگار خود را دنبال کن). از شکمهای آن نوشيدنی با رنگهای گوناگون در می آيد و در آن مداوائی برای مردم وجود دارد. در اين رابطه برای افراد انديشمند نشانه ای وجود دارد».
(«ذللاً» جمع ذلـول است و از جمله به معنی: ساده، آسان، رام، بی درد سر و بی زحـمت است. اگـر در آيه «حال» بـرای «نحـل (زنبور)» باشد، معـنی جمله آن اين می شود که: زنبور از مسيری پيروی کند که برای وی مـشـخـص شـده. و اگر «ذللاً» حـال بـرای سُـبُـل باشـد، در آنصورت جمله به اين معنی می شود که: مـسـيـر بـازگـشـت زنـبـور آسان و بی زحمت شـده است. و هـر دو حالـت آن درست است).
نکات آيه: 1ـــ مسير بازگشت زنبور عسل رُند و بی درد سر است. 2ــ از شکم زنبور عسل نوشيدنی در می آيد. 3ــ عسل شفا بخش است.

1ـــ مسـيـر بازگشت زنبور عسل رند و بی درد سر است:

زنبور عسل با اشعه فوق بنفش می بيند. وقتی مسيری را می رود مـغـز آن زاويه هـای نـور خورشيد را ضبط می کند. در بازگشت بر اساس همان اطلاعات برمی گردد. وقتی هوا ابری باشد نيز خورشيد را با تحليل نور می تواند از پشت ابرهـا ببيند. جهات مغناطيسی شمال و جنوب نيز بکار می گيرد. و کندوی خود را هم از بوی آن می شناسد.
به اين ترتيب زنبور عسل در رديابی و مسـيـرشناسی هـيـچ مشکلی ندارد. و چنانکه آيه گفته: زنبور پس از اينکه ثمر پيدا می کند و می خورد، در بازگشت از مـسـيـری کـه برای وی تعيين شده پيروی می کند، و يا مسير بازگشت وی آسـان و بی دردسر است، (بـسـته به ايـنکـه جـمـلـه آن را چطوری تجزيه و تحلـيـل کـنيم).

2ــ از شکم زنبور عسل نوشيدنی در می آيد:

عسلی که زنبور در شکم خود درست می کند و در خـانه های کندو می ريزد 80 درصد آن آب است. يعـنی هـمـانـطـور که قرآن می گويد: «آنچه از شکم آن در می آيد در واقع نوشيدنی» است. بـعـد کارکـنان کـنـدو روی آن کار می کنند تا درصـد آب آن به 18 درصد می رسد و عسل سفـت می شود و هـمـيـنـطـور از آن نان درست می کنند.

3ــ عسل شفا بخش است:

چيزيکه فعلاً انسان از خواص طبی عسل می داند موارد زير است:
ــــ درصورت ماليدن عسلِ صاف به زخم، زيـچه ها (مـيکـروبها) را می کشد ومانع ازدياد آنهـا می شود وزخم زودتر بهبودی پيدا می کند.
ــــ برای دستگاه هاضمه شـفـابخش است.
ــــ دردهای روماتيزم را تخـفـيـف می دهد.
ــــ به کودک کمک می کند که کـلسيم خود را حـفـظ کـند تا استخوان و دندانهای آن رشد کند. (توصيه شده به کودکان زير يک سال عسل داده نشود).
ــــ شفائی دور مدت برای برخی بيماريهای مزمن دارد.
ــــ برای التهاب حلق خوب است.
ــــ برای مفاصل خوب است.

خانه عـنکـبـوت

« کسانيکه بجای خـدا ديگران را ولی خود می کنند مانند عنکبوت می مانند کـه خانه ای ساخت. براستی سست ترين خانه ها خانه عـنکبوت است، اگر می دانستند».
«اولياء» جمع ولی است و ولی بمعنی فاعلی و مفعولی می آيد بمعنی: کسيکه کسی را نزديکترين فرد به خود ميکند يا نزديکترين فرد بوی ميشود (برای طرح مسائل زندگی خود با وی يا تکيه نمودن بر وی و غيره).

نکات آيه:

1ــ آيه می گويد "اتخذت بيتاً: خانه ای ساخت". "اتخذت بيتاً" صيغه ندرت ناميده می شود و انجام گهگاهی کاری را بيان می کند. و اين به اين معنی است که عنکبوت بطور گهگاهی برای خود خانه می سازد. پژوهشهائی که در زندگی عنکبوت شده نيز نشان می دهد که عنکبوت اغلب در سفر است و بطور گهگاهی برای خود خانه می سازد.
2ــ واژه "وَهن" بمعنی سست ضد "صلابت" بمعنی سفت و سخت ميباشد. آيه می گويد خانه عنکبوت سست ترين خانه ها است. يعنی اگر مثلاً به آن و به خانه هر موجود ديگری فوت کنيم، خانه عنکبوت کمترين مقاومت را نشان می دهد و از همه خانه ها متزلزل تر و آسيب پذير تر است. تا امروز انسان خانه ای سست تر از خانه عـنکـبوت نميشناسد. اگـر روزی خـانه ای سست تر از آن پـيـدا بشود قرآن ميسوزد. کـسـيکه در قـرن ششـم ميلادی (بيش 1400 سال پيش) دينی را از خود در ميآورد و همه دنيا را نگـشـتـه و خـانـه هـای هـمـه حيوانات و حشرات و غيره را نديده و نمی شناسد، هـيچگاه نمی آيد هـمه دين خود را در ايـن مـوضوع مايه بگذارد. روشن است که فـقط خداوند می تواند چنين مسائلی را با تأکيد مطرح کند. (حرف« اِنَّ » حرف تأکيد است).
3ــ نکته ديگر در آيه "وجه التشابه بين خانه سازی عنکبوت و کسانيکه بجای خدا ديگران را ولی خود ميکنند" می باشد. و آن اينست که عنکبوت از ماده شیمیائی بسیار قوی خود سست ترين خانه ها درست ميکند، کسانیکه بجای خدا دیگران را ولی خود می کنند نيز دنبال قویترینها هستند و قويترينها را دارند، و با قوی ترینها سست ترين حکومتها و روابط و مناسبات ها و مکاتب را درست می کنند. مانند آنچه بنام اردوگاه شرق شناخته می شد.

جمعه 31 شهریور 1391  11:41 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

«اعجازها و شگفتی هایی از قرآن» در «زیست جانوری»

«اعجازها و شگفتی هایی از قرآن» در «زیست جانوری»

علی نصیری*
دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت ایران
محمدرضا نقدی*
کارشناس ارشد تفسیر و علوم قرآن


چکيده

اعجاز و شگفتی های علمی پيرامون زیست جانوری يكي از موضوعاتي است كه قرآن كريم به طور ضمني به آن پرداخته است که زیر مجموعه های آن عبارت است از: آیه 30 سوره انبیاء و تأثیر آب در زندگی موجودات زنده. سرچشمه حیات؛ تأمین شرایط و حفظ زندگی بر روی زمین؛ آیه 164 سوره بقره و 10 سوره لقمان؛ بیان تأثیر تغییرات کلان جغرافیایی و جوّی بر گسترش و پراکندگی جانوران. برای ترسیم تصویر کامل تری از آیه، نمونه هایی از این تغییرات در زمان کنونی ارایه شده است؛ آیه 66 سوره نحل و اعجاز علمی در بیان فرایند تولید شیر؛ آیه 19 سوره ملک؛ 79 سوره نحل و عجایب پرواز پرندگان و تناسب هر ویژگی با فرازی از آیه و توضیح آن و در نهايت آیه 68 سوره نحل كه در مورد زنبور عسل و بیان شگفتی های گوناگون آن مي باشد.

واژه هاي اصلي:

قرآن، معجزه، اعجاز علمی، زیست شناسی، حیوانات.

مقدمه

قرآن کریم در آیات متعددی انسان را به توجه و دقت در جهان آفرینش فرا خوانده و از سوی دیگر خود آیاتی دارد که به صورت صریح یا اشاره، حقایقی را از راز و رمز جهان بیان کرده است. اگر چه رسیدن به لایه های عمیق قرآن کاری دشوار و از مرحله ای به بعد، برای بشر عادی محال است، اما این دریای ژرف همواره شیفتگان معرفت و شناخت را به خود مجذوب کرده است. از جمله زوایایی که به خصوص در قرن حاضر، مورد توجه محققین و صاحب نظران قرار گرفته است، مباحث میان رشته ای قرآن و علم است که سر انگشت اشاره قرآن کریم، محققان را به حقایقی از جهان آفرینش در اين حوزه، رهنمون كرده است. این مقاله در این راستا و در پنج محور از زیست جانوری می کوشد تا اعجازها و شگفتی هایی از قرآن کریم که کمتر به آن ها پرداخته شده است را بیان کند. و نيز مواردی از اعجاز یا شگفتی ها را به گنجینه پیشینیان بيفزايد.

تاریخچه

باید گفت اعجازها و شگفتی های قرآن کریم در زمینه زیست جانوری و بلکه یک مرحله قبل از آن، یعنی زیست شناسی، هم چون سایر مباحث میان رشته ای علم و دین، اکثراً به صورت بخشی از کتاب ها و آثار در کنار سایر بخش هاي مربوطه مانند کیهان شناسی، زمین شناسی و... تدوين شده و اثری را به وجود آورده اند، بنابر این یکی از راه های آشنایی با این مقوله پی گیری موضوع در کتاب هایی است که با عناوینی چون «اعجاز علمی»[1] نگاشته شده اند. این مطلب جدای از تفاسیری است که در ذیل آیات مربوطه، به هر موضوع پرداخته اند.
روایات متعددی وجود دارد که به تفسیر آیات علمی پرداخته است. به عنوان مثال شیخ طوسی در كتاب تفسيري خود تبيان در بیش از پانزده مورد به مباحث زیست جانوری پرداخته است. ايشان درباره آیه 26 سوره بقره (إِنَّ اللّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ...) از امام صادق(ع) نقل می کند: «خداوند به پشه مثال زد، زیرا با این کوچکیش آنچه در فیل خلق شده در او خلق شده و علاوه بر آن دو عضو زیادتر هم دارد» (ج1، ص 111). این روایات در مجامع و تفاسیر روایی همچون (فیض کاشانی، ملامحسن، م 1091ق، تفسیر صافی)، (عروسي حویزی، عبد علي بن جمعه، م1112ق، نورالثقلین) و... ذیل آیات مربوطه گرد آوری شده اند. بعد از تبیان شیخ طوسی، مجمع البیان (طبرسی، م560ق) نیز حداقل در بیست مورد به حیوانات می پردازد از جمله درباره ساخته شدن شیر (ج6، ص572، ذیل آیه 66 نحل)؛ زنبور عسل و وحی فرستادن به او (همان، ص573، ذیل آیه 68 سوره نحل)؛ خلقت موجودات از آب و انواع آن ها (همان، 7/ 233، ذیل آیه 45 سوره نور) و داستان مورچه و هدهد در سوره مبارکه نمل (همان/ 335، ذیل آیات 16 تا 28 سوره نمل).
گفتنی است تا پیش از دوران معاصر اگر چه اعجاز یا شگفتی هایی از رابطه قرآن و علم در تفاسیر به چشم می خورد. اما به دلیل این که علوم طبیعی و رابطه آن با قرآن دغدغه اصلی مفسران نبوده، این روند تقریباً نمودار یک نواختی را نشان می دهد، اما به دلیل تحولات علمی ـ اجتماعی در دوران اخير، فصل جديدي در زمينه علم و دين گشوده شد كه منجر به انتشار کتب، مقالات و برگزاري همایش هاي متعددي در اين باره شده است.[2]
از حدود یک قرن پیش، محمد بن احمد اسکندرانی (1306ق) در تفسیر «کشف الأسرار النورانیة القرآنیة فیما یتعلق بالأجرام السماویة والأرضیة والحیوانات والنباتات والجواهر المعدنیة» از اعجاز علمی سخن گفت. این اقدام از سوی رشید رضا در (المنار 1/210 ـ 213) و طنطاوی در جواهر القرآن که رویکردی بی سابقه به کشفیات علوم تجربی و تطبیق آن ها بر قرآن کریم داشتند ادامه یافت. (دو فصلنامه تخصصی قرآن و علم، شماره 7، پاییز و زمستان 1389، مقاله چیستی و چالش های اعجاز علمی قرآن، رضایی اصفهانی، محمد علی، ص13) حتی فردی مثل شیخ طنطاوی (1287 ـ 1358ق) یک دوره تفسیر 25 جلدی مستقل در این موضوع نگاشت[3] به گونه اي كه در تفسیرش ذيل آیات علمی از جمله زیست شناسی و حیوان شناسی از شکل و تصاویر فراواني استفاده برد.
در ایران نیز از پیشگامان این رشته می توان از دکتر سید رضا پاک نژاد و حجة الاسلام دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی نام برد. دکتر پاک نژاد یکی از مهم ترین آثار را در زمینه علم و دین به نام «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» نگاشت (دهه 40). این کتاب گرچه بیش تر در زمینه پزشکی است، اما به مناسبت هايي به زیست شناسی و زيست جانوراني مانند زنبور عسل پرداخته است (برگرفته از «رضايي اصفهاني، محمد علي، در آمدی بر تفسیر علمی قرآن/ 281 تا 286). دکتر بی آزار شیرازی نیز مجموعه قرآن و طبیعت را در دهه پنجاه و شصت پدید آورد که قسمت های مختلفی از آن به حیوانات و عجایب و شگفتی های آن اختصاص دارد.
دو تفسیر گران سنگ معاصر، یعنی المیزان (طباطبایی، محمد حسین) و نمونه (زیر نظر مکارم شیرازی، ناصر) نیز توجه زیادی به مطالب علمی و در ضمن آن مطالب مربوط به حیوانات داشته اند که از گردآوری آن ها مي توان کتاب مستقلی را به رشته تحرير در آورد.[4]
مؤسسه «اهل البیت الکونیة» با کمک چند تن از محققین و زیر نظر فاضل الصفار مجموعه ای یازده جلدی را پدید می آورند که جلد نهم آن به نام « اسرار عالم الحیوان، مؤسسه سحر، بیروت 1423ق، چاپ اول» به دنیای جانوران نظر دارد. از جمله آثار مهم دیگر می توان از کتب زیر نام برد:
آیات الکون و اسرار الطبیعة فی القرآن الکریم، الشیخ عبدالله الغدیری، 1425 ق (دارالمحجة البیضاء، بيروت، چاپ اول)؛ الإشارة العلمیة فی القرآن الکریم بین الدراسة و التطبیق، کارم السید غنیم، 1415ق (دارالفکر العربی، قاهره، چاپ اول)؛ الإعجاز العلمی فی القرآن، لبیب بیضون، 1424 ق (مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، چاپ اول)؛ الله والعلم الحدیث، عبدالرزاق نوفل (مؤسسه دارالشعب، قاهره ـ مصر، بي تا)؛ پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، محمد علي رضايي اصفهاني، ج2، 1380ش (انتشارات كتاب مبين، قم، چاپ اول)؛ رحیق العلم و الإیمان، احمد فؤاد باشا، 1422 ق و 2002 م (دارالفکر العربی، قاهره، مصر، چاپ اول)؛ قرآن و طبیعت « پدیده های شگفت انگیز عالم آفرینش»، سعيد حميدي كليجي، 1384 ش (حلم، قم)؛ قرآن و علوم طبیعی « راهنمای پژوهش در قرآن و علوم روز»، گروه نويسندگان به سرپرستي محسن عباس نژاد (مؤسسه انتشاراتی بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، مشهد، زمستان 1384 ش، چاپ اول)؛ موسوعة الإعجاز العلمی فی القرآن الکریم و السنة المطهرة، یوسف الحاج احمد، مکتبة ابن حجر، دمشق، 1428 ق؛ موسوعة الإعجاز العلمی فی القرآن و السنة، آیات الله فی الآفاق، محمد راتب النابلسی، دارالمکتبی، دمشق، 1425 ق، چاپ اول؛ وجوه الاعجاز فی آیات النحل لغویا ـ علمیا ـ طبیا، رضا فضیل بکر، دارالاعتصام، قاهره ـ مصر، بي تا.
علاوه بر کتاب هاي نامبرده، مقالات مختلفی نیز در نشریات گوناگون در زمینه قرآن و زیست شناسی به چاپ رسیده است، حتی برخی نشریات به صورت مستقل به انعکاس مقالات علم و دین اختصاص یافته اند كه از جمله دو فصلنامه «قرآن و علم» زیر نظر مرکز تحقیقات قرآن کریم المهدی و فصلنامه «الإعجاز العلمی» چاپ کشور عربستان (مکه مکرمه) را مي توان نام برد. هم چنین شرکت های مختلفی نیز نرم افزارهايي را در اين عرصه به بازار عرضه داشته اند. از جمله شرکت عربستاني «التراث» للبرمجیات مجموعه ای را ارایه داده است که دو حلقه آن با نام «القرآن و الحیوان» و «القرآن و الحشرات» به جانوران می پردازد. هم چنین شرکت مصري «مکه» للبرمجیات از شرکت های فعال در این زمینه است که تولیداتی را ارایه نموده است كه برخي از آن ها عبارتند از: تسبیح المخلوقات/ دکتر احمد شوقی (رئیس هیأت اعجاز علمی در مصر) و «الأجنة والأرحام/ همان» که زیر مجموعه ای با نام «حیاة النحل» را هم در بر می گیرد.
علاوه بر این، همایش هایی نیز هر ساله در کشورهای اسلامی برگزار می گردد که چند نمونه آن عبارتند از مؤتمر «التوجیه الإسلامی للعلوم» (ربیع الثانی ـ جمادی الأولی 1413ق) در مرکز «صالح کامل للإقتصاد الإسلامی بجامعة الأزهر» زیر نظر «جامعة الأزهر» و «رابطة الجامعات الإسلامیة». این همایش در سه محور قابل تقسیم است که یکی از عناوین آن در محور سوم «الحشرات فی القرآن الکریم والسنة النبویة والعلم الحدیث» توسط عبد الحکم عبد اللطیف الصعیدی ارائه گردید.[5]
يكي ديگر از همايش ها، همایش علم و دین (و زیر مجموعه آن، یعنی مباحث زیستی و حیاتی در قرآن) در دو سطح داخلی و بین المللی به همت دانشکده علوم پزشکی تهران، برگزار شد؛ اولین همایش بین المللی آن اردیبهشت 1385 در تهران، سالن اجلاس سران [کشورهای اسلامی] با حضور اساتید داخلی و خارجی برگزار گردید.[6] در اسفند ماه همان سال نیز همایشی با نام «قرآن و علوم روز» به همت مرکز پژوهش های حوزه و دانشگاه ـ که مقر آن در مشهد مقدس است ـ در تهران، سالن همایش های صدا و سیما برگزار شد.
در کشورهای اسلامی مراکزي تخصصی نیز در این رشته مشغول فعالیت هستند. علاوه بر مصر و دانشگاه الأزهر می توان از «هیأت الإعجاز العلمی فی القرآن و السنة (مکة المکرمة) نام برد. (كارم، السيد غنيم، الإشارة العلمیة فی القرآن الکریم بین الدراسة و التطبیق/ 543). و در ایران «مرکز پژوهش های حوزه و دانشگاه ـ مشهد» و «موسسه پژوهش های قرآنی المهدی زیر نظر مرکز تحقیقات قرآن کریم المهدی ـ قم» از مراکز فعال در این زمینه هستند که این مؤسسه در جدیدترین فعالیت های خود از سال 1389 میزبان سلسله نشست های هفتگی در این زمینه است.

مفهوم شناسی

پرداخت های قرآن کریم به طبیعت که در راستای هدایت آفاقی انسان صورت گرفته (سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَفي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ) (فصلت/ 53) «به زودى نشانه هاى خود را در اطراف (جهان) و در خودشان به آنان مى نمايانيم، تا اين كه براى آنان آشكار شود كه او حق است» سه بخش اشاره، شگفتی و اعجاز علمی را پدید آورده است.
اشاره: پديده هايي طبيعي است که از آن ها نام مي برد ولي به ظاهر، شگفت انگيزي يا اعجاز آميز بودنشان را مطرح نكرده است، اما همين اشارات توجه بسياري را به جهان طبيعت و آن موضوع جلب کرده و زمينه ساز پيشرفت علوم تجربي در جهان اسلام شده است؛
شگفتي: مطالب علمي ويژه اي که صدور آن ها از يک فرد درس ناخوانده در محيط جزيرة العرب در صدر اسلام بسيار بعيد بوده است؛
اعجاز علمي: مطالبي است که تا زمان نزول قرآن و حتي قرن ها بعد از آن کسي از اين حقايق علمي با خبر نبوده و اين اطلاعات نوعي راز گويي و اخبار از غيب به شمار مي رود. كه موجب تفاوت اين قسمت با شگفتي ها مي شود، چرا که در شگفتي مطلبي که ارایه شده است اگر چه اطلاعات دقيق و وسيع آورنده آن را حکايت مي کند، اما اين نظريه به صورت پراکنده و نادر مطرح بوده است (ر.ک: رضايي اصفهاني، تفسير مهر، 1/ 99). اعجاز علمی به «آنچه تا کنون رخ داده» می پردازد اما این اعجاز با نگاه به «آینده» مولود دیگری پدید می آورد به نام «نظریه پردازی های علمی قرآن». این عنوان موضوعاتی را در بر می گیرد که فرا روی بشریت است و علوم فعلی به نتیجه قطعی ای درباره آن دسترسی پیدا نکرده است، اما متفکر دینی با مراجعه به قرآن می تواند نظر قرآن را به عنوان نوعی پیش گویی یا پیش بینی با دورنمای مثبتی که از آن وجود دارد ارایه دهد. این بخش پس از قطعی شدن در زمره «اعجاز» های تثبیت شده قرآن قرار می گیرد. (ر.ك: رضايي اصفهاني، تفسير قرآن مهر1/ 94).
در این مقاله از چهار محور مطرح شده در دو گستره اعجاز و شگفتی سخن به ميان آمد.

اول. آب زمینه ساز حیات

خداوند در آیه 30 سوره مبارکه انبیاء می فرماید (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كلُ شىَ ءٍ حَى)، «و هر چيز زنده اى را از آب قرار داديم؟!» برخی مفسرین به قرینه آیه 45 نور (وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ)، «و خدا هر جنبنده اى را از آبى آفريد» «جعل» را به معنی «خلق» گرفته اند، (علامه طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، 14/279؛ مولف الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، 3/113؛ قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، 11/284) گرچه این معنا می تواند یکی از کامل ترین معانی آیه باشد ولی تمام آن نیست و انحصار آن در معناي «خلق» صحيح به نظر نمي رسد. زیرا اولاً استدلال به آیه سوره نور تمام نیست، چون آب در آن آیه نکره است و می تواند تنویع را برساند که احتمالاً نظر به آبی خاص با ترکیبات ویژه دارد مانند نطفه، که نتیجه آن گوناگونی جانوران است، چه این که در ادامه نیز می فرماید (فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ)، «پس برخى از آنها كسانى هستند كه بر شكم خود راه مى روند و برخى از آنها كسانى هستند كه بر دو پاى خود راه مى روند و برخى از آنها كسانى هستند كه بر چهار (پا) راه مى روند؛ خدا آنچه را بخواهد مى آفريند، [چرا] كه خدا بر هر چيزى تواناست» اما در این جا معرفه است و «ال» آن می تواند عهد ذهنی بوده و اشاره به همین آب معهود باشد؛ در نتيجه با متفاوت شدن اين دو، استدلال از يكي بر ديگري با مشكل مواجه مي شود. ثانیاً در صورتي كه فقط همين معنی اراده شده بود از همان ماده «خلق» استفاده مي شد، اما با توجه به تأثیراتی که آب در کلیه مراحل حیات دارد به نظر می رسد این کلمه «جعل» می تواند معنای وسیع تری داشته، شروع حیات، بقاء حیات و تأمین بسیاری از شرایط حیات را هم در بر گیرد. برای روشن تر شدن زیبایی آیه و دريافت وسعت و گستره آن، به برخی از خصوصیات منحصر به فرد آب و نقش آن در حيات، اشاره می شود.
1ـ آب ماده اصلی بدن تمامی جانوران است، به طور مثال یک انسان 70 کیلویی 50 لیتر آب دارد و اگر 20% آب بدن خود را از دست بدهد هرگز سلامتی خود را باز نخواهد یافت. (حميدي كليجي، سعيد، قرآن و طبیعت «پدیده های شگفت انگیز عالم آفرینش»/ 29)
2ـ آب همه جا در خاک، هوا، زیرزمین و... وجود دارد و هم زمان به سه صورت مایع، جامد و گاز یافت می شود. (همان/ 32)
3ـ مایع بودن آب در دما و فشار معمولی بسیار حائز اهمیت است، زیرا وزن ملکولی آن 18 است در حالی که آمونیاک با وزن ملکولی 17 در 33- هنوز به صورت بخار وجود دارد و سولفید هیدروژن با وزن ملکولی 34 که در جدول تناوبی پهلوی آن قرار دارد در سرمای 59- هنوز حالت بخار خود را حفظ می کند. اگر آب خواص پیش بینی شده در جدول تناوبی را داشت تغییرات جوی حاصل از آب به جای رحمت آسمانی به بلای آسمانی تبدیل می شد. (همان/ 36)
4ـ «ظرفیت گرمایی ویژه»[7] آب. در بسیاری از فلزات این میزان حرارت در حدود 3% کالری است، در مس و آهن به حدود 1% کالری می رسد در حالی که برای آب در بالاترین حد یعنی يك کالری قرار دارد. این مطلب برای تعدیل و ثابت نگه داشتن درجه حرارت کره زمین بسیار مهم است. همان گونه که روشن است 4/3 کره زمین را آب تشکیل می دهد و در بسیاری از نقاط زمین نیز یافت می شود، به این ترتیب آب نقش مهمی در تعدیل درجه حرارت محیط زیست به عهده دارد. هنگامی که دمای کره زمین بالا می رود آب مقدار انرژی زیادی را به خود جذب می کند تا دمای آن يك درجه افزایش یابد و هنگامی که سرد می شود میزان انرژی زیادی را به محیط پس می دهد تا دمای آن یک درجه کاهش یابد. این مسأله در شبانه روز و هم چنین با جریان آب های قطبی و... در کل زمین باعث تنظیم و تعدیل دمای کره زمین می شود. (بيضون، لبيب، الإعجاز العلمی فی القرآن/ 170ـ171)
5 ـ «گرمای نهان ذوب».[8] این میزان برای فلزات چند کالری است در حالی که برای آب به 80 کالری برای هرگرم یخ می رسد. دو قطب شمال و جنوب با در بر گرفتن میلیون ها تن یخ نقش تعیین کننده ای در حفظ حیات موجودات زنده ایفا می کنند. هنگامی که زمین با گرمای شدیدی مواجه شود آب شدن مقدار عظیمی از یخ ها، مقدار زیادی انرژی ـ به ازای هر گرم 80 کالری ـ را می بلعد و از سوی دیگر هنگامی که با سرمای کشنده مواجه شود با برگشتن به حالت جامد، مقدار قابل توجهی انرژی را به فضا پس می دهند.
6ـ «گرمای نهان تبخیر». هنگامی که میلیون ها تن آب از سطح اقیانوس ها بخار می شود و باد آن ها را در آسمان حركت مي دهد در حقیقت میلیون ها کیلوکالری انرژی را نیز به همراه آن ها به زمین های سرد زمستانی می برد. هر گرم آب، هنگام تبخیر 540 کالری گرما به خود جذب می کند و هنگامی که به قطره هاي باران تبدیل می شود آن را در فضا منتشر می کند.
7ـ «چگالی».[9] از خصوصیات منحصر به فرد آب این است که بیشترین چگالی در سایر مایعات مربوط به نقطه انجماد را دارا است. چگالی آب در 4+ درجه است، این مسأله باعث می شود آب کمتر از 4+ درجه و یخ سبک تر بوده، بالا بیاید و آب نسبتاً گرم پایین رود که باعث زنده ماندن جانوران آبی می شود علاوه بر این که یخ روی آب عایقی می شود برای جلوگیری از نفوذ سرما به محیط پایین تر. (بيضون، لبيب، الإعجاز العلمی فی القرآن/ 172ـ174)
8 ـ «شوری آب دریاها». هرچه شوری آب بیشتر باشد نقطه انجماد آن پایین تر می رود این مطلب تا 22ـ درجه سانتی گراد صادق است. در نتیجه در سرمای زیر صفر درجه هنوز اقیانوس ها مایع هستند که علاوه بر مختل نشدن زندگی، به محیط دریا خاصیت ضدعفونی داده و از انتشار بیماری های گوناگون جلوگیری می کند. (بيضون، لبيب، الإعجاز العلمی فی القرآن/ 175)
9ـ مقادیر عظیمی از دی اکسید کربن محیط، در آب دریا حل می شود و با ایجاد اسید کربونیک توان حل کربنات کلسیم ساحل ـ که به خودی خود در آب خالص حل نمی شوند ـ را به دست می آورد. اين مسأله بر اساس فرمول زير، واکنش بازگشت پذیری را ایجاد مي کند که همواره دی اکسید کربن محیط را در یک حالت تعادل نگه مي دارد. این فرمول به شکل زیر است. (بيضون، لبيب، الاعجاز العلمي في القرآن/ 177)
H2o + Co2→H2Co3 + Caco3 Ca(Co3H)
10ـ رسیدن موادغذایی از ریشه به آوند و از آن به شاخه های گیاه و یا رسیدن آن از طریق خون به سلول ها و یا دفع سموم بدن به وسیله حل شدن در آب، مرهون قدرت فوق العاده حلّالیّت آب است. آب یکی از قوی ترین مایعاتی است که می تواند بسیاری از مواد را درون خود حل کند. (آیات الکون واسرار الطبیعة فی القرآن الکریم/ 187) البته تا اینجا فقط نیمه راه است. نیم دیگر آن مربوط به PH آب است.PH سیّالات، بین صفر تا 14 متغیر است و صفر بالاترین قدرت اسیدی و 14 بالاترین قدرت بازی را دارد. آب با دارا بودن 7 = PH از نظر بازی و اسیدی خنثی است و این بسیار مهم است، زیرا می تواند بدون این که با آن ها واکنش دهد ترکیبات بسیاری را درون خود حل کند. (بيضون، لبيب، الإعجاز العلمی فی القرآن/ 176) اینک جا دارد بار دیگر و با نگاهی دیگر آیه شریفه را مرور کنیم؛ (وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كلُ شىَ ءٍ حَى)، «و هر چيز زنده اى را از آب قرار داديم؟!».
اشاره شد که این آیه می تواند نقطه آغازین حیات را هم در بر گیرد، این مطلب اگر چه صد در صد اثبات نشده است، اما شواهد و فرضیه های دانشمندان نیز بر محور اين امر می چرخد كه به صورت خلاصه به آن پرداخته مي شود:
11ـ «شروع حیات از آب». در مورد نقطه آغازین حیات در زمین دو نظر وجود دارد: الف) اولین ملکول های حیات از آسمان و به وسیله شهاب سنگ ها بر سطح سیاره ها باریده است؛[10] ب) درياها اولين گهواره حيات مي باشند.
گرچه نظر اول نیز با آیه 30 سوره مبارکه انبیاء متناسب است، چرا که در صدر آن سخن از آسمان است (أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا من الماء...) «آيا كسانى كه كفر ورزيدند اطلاع نيافتند كه آسمان ها و زمين پيوسته بودند و آن دو را گشوديم و هر چيز زنده اى را از آب قرار داديم؟!» به خصوص اگر گفته شود ملکول های زنده به وسیله قطعات یخ به زمین منتقل شده است، اما به نظر می رسد لزومی ندارد در آسمان دنبال نقطه شروع بگردیم، زیرا زمینی که برای زندگی انتخاب شده است (وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ)؛ (الرحمن/ 10)، «و زمين را براى آفريدگان نهاد» می تواند خود شروع کننده حیات نیز باشد و منافاتی ندارد هم زمان در آسمان ها و در نقاط ديگر عالم، حیات در حال شکل گیری باشد،[11] بنابر این در ادامه به تئوری دانشمندان مبنی بر شکل گیری حیات در دریاها می پردازیم:
بر اساس تازه ترین نظریات شیمی، ملکول های بزرگ (ماکروملکول ها) مثل اسیدهای هسته ای، پروتئین ها و قندها، ممکن است از مواد غیر زنده ابتدایی به وجود آمده باشند. گر چه تشکیل این مواد در فضای اکسیدکننده (اکسیژن دار) امروزی و سازمان یابی آن ها به صورت موجودات زنده انجام نمی شود، تصور بر این است که فضای گذشته زمین احیا کننده (هیدروژن دار) بوده است.
نبود اکسیژن باعث رسیدن مقادیر زیادی از پرتو فرا بنفش[12] خورشید به سطح اقیانوس ها می شد. در اقیانوس ها مقدار زیادی گازهای متان و آمونیاک وجود داشت که از ترکیب گازهای کربن و نیتروژن و هیدروژن به وجود آمده بود. در سال 1952 با انجام نخستین تجربه آزمایشگاهی که در آن وضعیت اولیه زمین ایجاد شده بود، از ترکیب گازهای متان، آمونیاک، هیدروژن و بخار آب در وضعیت احیا، ملکول های آلی زیستی تشکیل شد. احتمال دارد کربوهیدرات ها اولین ملکول ها و بعد اسیدهای آمینه و اسیدهای هسته ای ساخته شده باشند. در آن زمان منبع های انرژی فعال ساز واکنش های شیمایی، برق، پرتو فرابنفش، خورشید و حرارت زیاد زمین بوده است. (زارع مايوان، حسن، زیست شناسی عمومی/ 178ـ180)
با گذشت زمان، اتمسفر احیایی زمین به تدریج به فضای اکسید کننده تبدیل شد و شرایط در جهت کاهش به وجود آمدن موجودات زنده از غیر زنده دگرگون شد. (زارع مايوان، حسن، زيست شناسي عمومي/ 182)
در اواخر دهه 1980 آقای دکتر کورلیس (Corliss) فرضیه ای ارایه داد که حیات از چشمه های آب گرم اعماق اقیانوس ها شروع شده است.
مطالعات اخیر نشان می دهد که در رسوبات متعلق به حداقل 5/3 میلیارد سال پیش، کف اقیانوس ها و چشمه های آب گرم، فسیل وجود داشته است که این احتمال را تقویت می کند. در چند سال پیش، بر اساس مطالعات دکتر توماس گولد (Thomass gould) سوئدی از اعماق درونی زمین، نمونه برداری هایی انجام شد و توانستند باکتری هایی را جداسازی کنند که به راحتی در دویست درجه سانتی گراد به طور غیر هوازی زندگی می کنند. وجود چنین موجوداتی در اعماق زمین، نه تنها نشان دهنده شروع حیات در وضعیت دشوار زمین نخستین است بلکه امکان وجود حیات در کرات دیگر را نیز نوید می دهد. (زارع مايوان، حسن، زیست شناسی عمومی/ 180ـ182)

دوم. تأثیر تغییرات جوی و جغرافیایی بر پراکندگی جانوران

شرایط جوی و جغرافیایی همواره تأثيرات مستقيمي بر زندگي جانداران داشته است به گونه اي كه حتي انقراض گونه هايي را معلول تغييرات آب و هوا مي دانند. گرم شدن هوا، سرد شدن آن، خشك سالي، به راه افتادن سيلاب ها، همه و همه به ويژه اگر براي مدتي ادامه يابد مي تواند تغييرات اساسي را بر محيط زيست و جانداران آن بر جاي بگذارد. بر اساس آنچه از قرآن كريم فهميده مي شود يك سري تغييرات ـ پراكنده شدن گونه هاي مختلف جانوري بر روي زمين ـ بعد از نزول باران هايي رخ داده است و یک سری تغییرات بعد از پدید آمدن کوه ها.
خداوند در آیه 164 سوره مبارکه بقره می فرماید: (إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ ... وَما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ... لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ)، «قطعاً در آفرينش آسمان ها... و آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن، زمين را پس از مردنش زنده نموده و از هرگونه جنبده اى در آن پراكنده كرده... نشانه هايى هست، براى گروهى كه خردورزى مى كنند»، آيا منظور اولين باران ها بوده است؟ يا اشاره به باران هايي دارد كه در برهه اي از زمان و با ويژگي هاي خاصي به وقوع پيوسته اند؟ این آیه و سؤالات مربوط به آن می تواند موضوع تحقیق چندین ساله دانشمندان باشد، اما آن چه به اجمال در این جا مي توان از آن سخن گفت این است که اولاً آيا این تغییرات سبب پيدايش گونه هاي مختلف شده اند و يا گونه هاي مختلف وجود داشته و پس از این تغییرات شرايط براي گسترش و فراوانی آن ها فراهم تر شده است؟ ثانیاً با ارایه نمونه های ملموسی که امروزه در جریان است و به وقوع می پیوندد فهم بهتری از آیه به تصویر کشیده مي شود.

 

الف) بررسی فرایند پراکندگی

اگر فرض بر این است که نقاط خاصی از زمین آمادگی پروراندن حیات را داشته است نه همه جای آن، بنابراین باید حیواناتی در آن نقاط پدید آمده و سپس به قسمت های دیگر رفته باشند، علاوه بر این از ماده «بث: پراکندن، منتشر کردن»، (قاموس قرآن، 1/161ـ أصل البَثِّ: التفريق وإثارة الشي ء كبث الريح التراب . المفردات/ 108) در آيه شريفه به ذهن متبادر مي شود كه جانداران اول مجتمع بوده اند و سپس پراكنده شده اند. حال با توجه به اين كه در برخي آيات اين كلمه به صورت مضارع به کار رفته است كه دلالت بر زمان حال و استمرار مي كند، بايد هم اكنون نيز این قانون، گسترش داشته و چرخش و پراكنده شدن موجودات ادامه داشته باشد. خداوند در آيه 4 سوره مباركه جاثيه مي فرمايد: (وَفي خَلْقِكُمْ وَما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ)، «و در آفرينش شما و آنچه از جنبندگان پراكنده مى كند، نشانه هايى است براى گروهى كه يقين مى آورند».
و اگر آن را با آيه 8 سوره نحل (وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَتَعْلَمُونَ)، «و در آفرينش شما و آنچه از جنبندگان پراكنده مى كند، نشانه هايى است براى گروهى كه يقين مى آورند» ضميمه كنيم ممكن است اين نكته به دست آيد كه هنوز هم در زمين نقاطي وجود دارد كه مخلوقات جديد در آن به وجود مي آيند و در زمين پراكنده مي شوند در حالي كه ما از آن بي خبريم.
مطلب دیگر اين كه وقتي جاهاي مختلف كره زمين شرايط گوناگوني ـ از بيابان تا دريا و... ـ را دربر مي گيرد، پراكندگي بايد همراه با سازگاری درونی موجودات باشد، بنابر این آيا ابتدا تغييرات آب و هوايي به وقوع پيوسته و بعد موجودات تغيير ذائقه داده اند؟ (بر اساس نظريه تكامل) يا اول شرايط دروني آن ها متناسب با نوعي آب و هوا شده و آنگاه با تغييرات جوّي هر يك به سمت آب و هواي مورد علاقه خود رفته اند. آيه شريفه وقوع پراكندگي در خارج را پس از تغييرات آب و هوایی مي داند، اما نسبت به این موضوع ساکت است. تغييرات زيست محيطي كه با گرم شدن كره زمين در زمان حاضر رخ می دهد نظريه دوم را تأييد مي كند، يعني بايد مبتني بر علاقه دروني خود موجودات باشد، زيرا اگر موجودي از درون به آب و هوايي علاقه نداشته باشد به چه دليل بايد به سمت آن كشيده شود؟ از سوي ديگر اگر آن علاقه و نياز به حدي شديد باشد كه در ابتدا و قبل از پديد آمدن شرايط جديد يك وابستگي تام را ايجاد كند موجود زنده در همان شرايط قبلي خواهد مرد، پس آن چه از مجموع مطالب به دست مي آيد اين است كه در ابتدا نياز يا علاقه اي ژنتيكي در برخي موجودات وجود داشته كه آن ها را به سمت نوعي آب و هوا راغب كرده است، اما اين مسأله به قدري قوي نبوده كه امكان زيستن در نوعي آب و هواي ديگر را از آنان سلب كند، پس از آن و با پیش آمد شرايط جديد، از آن استقبال كرده و هر موجود به سمتي كه به آن تمايل بيشتري داشته كشيده شده است سپس با گذشت زمان آن خصوصيت در او تقويت و شدت گرفته است.
نكته ديگر؛ آيه اين پراكندگي را پس از باران هايي مي داند كه تحولاتي را در پوشش گياهي زمين به همراه داشته است، زيرا مي فرمايد: (فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا)، در نتيجه اين گونه برداشت مي شود كه زمين يا آن قطعه از زمين، قبلاً بياباني مرده بود، اما باران هايي بر آن باريد و با رويش گياهان زنده شد و موجوداتي را به سمت خود كشاند. (اگر هم از قبل موجوداتی دو زیست یا بیابانی در آن زندگی می کرده اند باعث جدا سازی و رشد گونه هایی شده که با پوشش گیاهی و آب و هوای سرد و مرطوب سازگاری بیشتری دارند).
قرآن در دو آیه به این تغییرات می پردازد، ابتدا می فرماید خدا باران هایی را نازل کرد و زمین را زنده کرد و جانوران را در آن پراکند (بقره/ 164) و در آيه دیگر می فرماید «کوه ها را در زمین قرار داد، سپس جنبندگان را در آن گستراند» پس از آن فرمود: (وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَريمٍ)، اگر «من» را در هر دو تبعیضیه بگیریم چنین به دست می آید که اولاً کوه ها به عنوان عاملی جغرافیایی نقش مستقلی در گسترش جانداران داشته اند و ثانیاً برخی حیوانات با پدید آمدن کوه ها گسترش یافته اند و برخی با نزول باران های ویژه.
به هر حال، بعضي تغييرات محيطي تغييرات وسيعي را نيز در بافت زيستي آن به همراه داشته است. آيه 164 بقره به يكي از آن موارد كه شايد اولين یا از مهم ترين آن ها بوده اشاره گویایی دارد و آیه 10 سوره مبارکه لقمان نیز به دیگری. جا دارد براي درك بهتر اين تحولات، نمونه هاي ملموسي ارائه گردد، گرچه اين نمونه ها مربوط به زمان حاضر و گرم شدن كره زمين است، اما تصويري كه از مجموع آن به دست می آید كمك شاياني به درك این تحولات دارد.

 

ب) نمونه هایی از تغییرات و جریانات زیستی

گرم شدن زمين یکی از اثرگذارترین ِاین تغییرات آب و هوایی در حوزه علوم زیستی است که منجر به اخلال در زادآوری جانوران و مهاجرت آن ها می شود و انتقال بیماری ها را افزایش می دهد. به طور مثال در چند سال اخیر تلفات بیماری مالاریا افزایش پیدا کرده است، چون تک سلولیِ عامل این بیماری که در پشۀ مالاریا زندگی می کند، گرما دوست است و در هوای گرم رشد و تکثیر بیشتری دارد. گرم شدن کرۀ زمین گاه باعث تغییرات غریبی می شود که در انتها منجر به انقراض موجودات خواهد شد، مثلاً با گرم شدن هوا، جمعیت لاک پشت ها ممکن است به صورت تماماً ماده ظاهر شوند، چون جنسیت در تخم لاک پشت ها با دمای آب تعیین می شود. از سوي ديگر بالا آمدن آب دریاها، در نتیجۀ ذوب یخ های قطبی و از بین رفتن تخم و لانۀ لاک پشت ها در سواحل دریاها موجب انقراض آنها مي شود.
افزایش دمای آب بر جمعيت حیواناتی مانند وال ها، پنگوئن ها و کاکایی های پاسیاه نيز تاثيرگذار خواهد بود، چرا كه تعداد موجوداتی مانند کریل ها كه غذای اصلی اين جانوران هستند، با افزايش دماي آب ها كاهش يافته است.
اخبار جدید، آشکارا آثار مخرّب تغییرات آب و هوایی را بر روی گونه های مهاجر نيز نشان می دهد. به طور مثال به علت گسترش بیابان هاي آفریقا، پرندگان هنگام عبور از آن با یک پرواز طولانی مواجه می شوند و چون دست رسی به زیستگاه های متفاوت و منابع گوناگون در طول مهاجرت برای آن ها مقدور نیست، آسیب جدی متوجه آن ها است. تغییر در برخی از شاخص های مهاجرت چون زمان، مکان و طول سفر به اثبات رسیده است. گاه به سبب تغییرات آب و هوایی، افراد یک گونه مهاجرتِ دسته جمعی را ترک می کنند و یا به مکان هایی مهاجرت می کنند که تا پیش از آن به عنوان مکان های عبور اتفاقی ثبت شده بود. پس نباید تعجب کرد که ماهی های ساکن جنوب مانند «کولی» و «ساردین» هم اکنون در آب های شمالی یافت می شوند، زیرا ماهی ها نمی توانند دمای بدن خود را تنظیم کنند و توزیع و پراکنش آن ها وابسته به دماست و به همین سبب به این گونه مهاجرت ها تن می دهند. پرنده ای چون «زنبورخوار اروپایی» هم که قبلاً در آلمان کمیاب بود، اکنون به طور مداوم در این سرزمین زادآوری می کند. در انگلستان قوهایی که به شکل 7 پرواز می کردند و نویدبخش زمستان بودند به دسته های دوتایی تقلیل یافته است. دلایل احتمالی آن گرم شدن هوای قاره و نبود بادهای شمال شرقی است که پیشتر، به مهاجرت آن ها کمک می کرد. تغییر الگوی بادها نیز مهاجرت را برای گنجشک سانان منطقۀ کارائیب به علت وجود طوفان های بسیار شدید بهاره مشکل کرده است. تعداد زیادی پروانه «مونارک» که هرساله در تعداد میلیونی از آمریکا و کانادا به سمت مکزیک مهاجرت می کردند با عبور از اقیانوس اطلس راه خود را به سمت انگلیس حدود ۵٠٠٠ کیلومتر دورتر تغییر دادند. کاهش غذای وال ِاقیانوس اطلس شمالی، در نتیجۀ تغییرات شدید جریان های اقیانوسی، باعث ورود غیر منتظره آن به آب های کانادا شده است.
در حالی که تغییرات آب و هوایی برای برخی گونه ها سودمند است، گونه هاي دیگر را با خطر انقراض مواجه می کند، به طور نمونه خرس قطبی با گرم شدن قطب، زیستگاه اصلی خود را از دست داده است و جایی برای مهاجرت ندارد. مطالعات نشان می دهد تعداد گونه هایی که باید با آب های سرد سازش پیدا کنند، به طور چشم گیری کاهش یافته است.[13]

سوم. اعجاز علمی قرآن در بیان فرایند تولید شیر

خداوند در آیه 66 سوره نحل می فرماید: (وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ)، «و قطعاً، در (وجود) دام ها، براى شما عبرتى است، از آنچه در شكم آنهاست؛ از ميان غذاهاى هضم شده و خون، شيرى خالص به شما مى نوشانيم كه براى نوشندگان گواراست» «فرث» به غذای هضم شده داخل شکمبه چارپایان گویند (فراهيدي، العين، 8/ 220) «دم» نیز به معنای خون است، اما همه می دانیم كه شیر در محفظه ای به نام پستان به وجود می آید و هیچ ارتباط مستقیمی با شکمبه و روده ندارد، پس معنای «من بین فرث و دم» این نیست که «فرث» و «دم» جایی به هم آمیخته مي شوند و شیر از بین آن ها بیرون کشیده مي شود بلکه مواد شیر یک بار از بین «فرث» گرفته شده [و به خون منتقل می شوند] و بار دیگر از بین خون استخراج شده و شیر را تشکیل می دهند پس در حقیقت تقدیر آیه این چنین است «من بین فرث» و «من بین دم».[14]
«فرث» نقطه آغازین جذب غذا است و با توجه به مسیر طولانی که مواد غذایی باید طی کنند تا به پستان برسند یکی از دلایل اشاره به آن می تواند شباهت سازی باشد، یعنی همان مکانیزمی که در روده ها عمل می کند و مواد مفید را از بین غذاهای هضم شده جذب و وارد خون می کند این جا نیز همان مکانیزم وارد عمل شده[15] و مواد شیر را از میان خون استخراج کرده، مستقیم و یا غيرمستقيم با اعمال تغییراتی وارد حبابچه های شیری می کند و شیر را تشکیل می دهد. به عبارت دیگر آیه در صدد بيان اين مطلب است كه ساخته شدن شیر به طریقه استخراج است نه تبدیل. جالب این که در قبل از این آیه هنگامی که از ساخته شدن شراب سخن می گوید لفظ «منه» را انتخاب می کند (وَ مِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا) «و از محصولات درختان خرما و انگورها، [شراب ] مستى بخش و روزى نيكو از آن مى گيريد» (نحل/ 67) چرا که این خود خرما و انگور است که تبدیل به شراب می شود که نشان می دهد انتخاب لفظ «من بین» برای شیر تصادفی نیست. کلمه «خالصا» که در ادامه آن می آید تأیید دیگری است بر این مطلب، زیرا شیر محصولی است که پس از دو بار تصفیه به دست مي آيد؛ یک بار از میان «فرث» و بار ديگر از میان «دم». نگاهی کوتاه به فرایند تولید شیر اين حقيقت را براي خوانندگان روشن تر مي كند:
بافت اسفنجی پستان گاو از میلیون ها ساختار حبابچه مانند به نام آلوئل تشکیل شده که مسئول تهیه شیر است و هر یک توسط مجرایی به مخزن جمع کننده شیر منتهی می گردد. این حبابچه ها توسط مویرگ های خونی احاطه شده اند که پیش سازه های شیر را در اختیار آن می گذارند. (ر.ک: هاردينگ، اف، شیر و کیفیت آن/ 11ـ13) سازه های شیر به وسیله خاصیت اسمز و نفوذ از طریق جدار یاخته ها وارد سلول های دیواره حبابچه می شود و پس از آن برخی عیناً و برخی دیگر با تغییراتی به درون حبابچه منتقل شده و شیر را تشکیل می دهند. (ر.ک: حكمتي، مجيد، اصول تهیه شیر/ 20ـ22)
شگفتی دیگری در (سائِغاً لِلشَّارِبينَ؛ شيرى خالص به شما مى نوشانيم كه براى نوشندگان گواراست) است كه نباید ساده از کنار آن گذشت. چه کسی می تواند حدس بزند در یک کلمه «سائغا: گوارا» یک حقیقت علمی نهفته باشد چرا كه:
«شیر فقط یک مخلوط فیزیکی نیست، ترکیبات آن ارتباط کامل با يك دیگر دارند، عوامل مختلف از دیدگاه های متفاوت، دلالت بر این می کند که موقعیت یا ترکیب شیمیایی و درجه اشباع شیر تعادلی را نشان می دهند که در صورت تغییر یکی از این عوامل وضع شیر نیز از لحاظ بو، طعم و شکل ظاهری فرق می کند». (اصول تهیه شیر/ 27) به نظر مي رسد اين عبارات علمي تفسیر یک کلمه از قرآن کریم باشد كه از آن تعبير به سائغاً شده است.

چهارم. پرندگان و پرواز عجیب آنان

آیات مربوط به پرواز پرندگان را شاید مهندسان هوا ـ فضا بهتر از هر کسی دیگری درک کنند نگاهی به علوم مربوط به پرواز و شروط لازم برای خلبانی، حساسیت و ظرافت این امر را بیش از پیش روشن می کند. برخی علومی که مستقیماً به پرواز مربوط است مانند آیرودینامیک، فیزیک دینامیک، فیزیک حرارت، فیزیک الکتریسته و مغناطیس، استاتیک، مقاومت مصالح، هوا شناسی و... . این جا است که خداوند در کنار سایر آیاتي كه دلالت بر عظمت خود، پرندگان را مطرح می کند و انسان را به تفکر در آن دعوت می کند. در میان آیاتی که به پرندگان پرداخته، دو آیه (ملک/ 19 و نحل/ 79) به يك دیگر شبیه اند كه پرواز را محور قرار داده اند. در اين مجال از نوشتار فرازهاي این دو آیه در كنار یک دیگر و به محوريت آيه 19 سوره ملك بررسی می شود:
یکی از نکات دقيق و ظریف این است که در سه قسمت از این دو آیه به واژه دیدن (أَوَلَمْ يَرَوْا) توجه شده است. در ابتدای دو آیه و انتهای یکی از آنها که صفت «بصیر» را برای خداوند انتخاب می کند، شگفتی آن در ارتباطی است که بین این خصوصیت و پرواز وجود دارد، چرا كه بشر پرواز خود را مدیون نگاه به پرندگان است.[16] اکنون نیز این روش از کارآمدترین روش های پژوهش در این زمینه است.
چشم افرادی که برای خلبانی انتخاب می شوند باید ده دهم و بدون کور رنگی باشد.[17] پرندگان نیز دید تلسکوپی بسیار قوی اي دارند و از مسافت بالا به خوبی سطح زمین را می بینند. (عبدالرزاق نوفل، الله والعلم الحدیث/ 61)
علاوه بر ساختار فیزیکی چشم، سرعت و دقت پردازش دریافت های بینایی توسط مغز نیز اهمیت شایانی دارد. اگر سرعت فرار آن ها در یک بیشه زار انبوه و هنگام شلیک شکارچی تصور شود، فوق العاده بودن آن بهتر نمایان می گردد. آیا پرنده ای را می یابید که در اثر برخورد با درخت یا یک دیگر به روی زمین افتاده باشد؟ در حالی که در شهرهای بزرگ مانند نیویورک می توان چنین حادثه ای را مشاهده کرد، جایی که در شب های پاییزی پرنده های زیادی به خاطر کوری موقت در اثر نورهای مصنوعی به برج ها برخورد کرده، کشته می شوند.[18] یکی از سؤالات مهم درباره مهاجرت پرندگان، چگونگی مسیر یابی آنان است. راه یابی توسط الگوهای مغناطیسی زمین از جدیدترین نظریات در این رابطه است. آن چه در این جا مناسب بحث حاضر است این است که آن ها نه تنها امواج مغناطیسی زمین را درک می کنند بلکه آن را به شکل «الگوهای دیداری» می بینند.[19]
دقت در شکل ظاهری پرندگان «إِلَى الطَّيْر» نشان می دهد تمام وجود آن ها براى پرواز هماهنگ است. ساختمان دوكى شكل، پرهاى لیز، سبك و تو خالى که با گیرانداختن هوا باعث سبکی آن می شوند، استخوان هایی که در عین استحکام، سبک و عموماً تو خالی است و حتی در پرندگانی مثل عقاب در داخل استخوان ها کیسه های هوایی وجود دارد، سينه پهن که امكان سوار شدن بر امواج هوا را مى دهد، ساختمان مخصوص بال ها که نیمه انتهای آن نيروى بالابرنده ايجاد مى كند، نیمه خارجی آن پرنده را به سمت جلو هل می دهد. (احمد فؤاد، رحیق العلم والإیمان/ 185) ساختمان دم كه با قابلیت مانور، حركت سريع به چپ و راست، گاه با گشودن آن باعث کاهش سرعت و حفظ تعادل در نشستن می شود و گاه به همراه بال ها در مقابل باد پهن می شود و هم چون باد بادکی اوج می گیرد و... . (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 11/340؛ بي آزار شيرازي، عبدالكريم، قرآن و طبیعت، پدیده های شگفت انگیز عالم آفرینش/ 122) همه از ظرافت هايي است كه در خلقت پرندگان به كار رفته است.
نباید فراموش کرد که پرنده موجودی است زنده و خصوصیات فیزیولوژیکی او نیز باید او را در این راه همراهی کند، زیرا اگر قرار باشد مشکلات ناشی از پرواز در ارتفاع، حیات او را به مخاطره اندازد، تناسب اندام ظاهری، سودی نخواهد بخشید، بنابراین او در دو بخش باید با پرواز هماهنگ باشد: 1ـ ظاهری؛ 2ـ سازگاری فیزیولوژیکی. برخی از این ویژگی ها عبارتنداز:
میانگین فعالیت های حیاتی در بدن پرندگان میانگین بالایی است، به اين معنا كه نسبت به سایر حیوانات داری قدرت هضم غذای بیش تر، قلب بزرگتر و قوی تر و نبض سریع تر ند. درجه حرارت بدن آن ها بالاتر و دستگاه تنفسی مناسب تر برای نیازهای تنفسی، فشار و قند خون بالا و هماهنگى قدرت ديد و ساير حواس نیز از دیگر ویژگی های آن ها است. (كارم، السيد غنيم، الاشارات العلمیة فی القرآن الکریم.../ 329؛ باشا، احمد فؤاد، رحیق العلم والإیمان/ 184) بررسی فراز بعدی، لزوم این سازگاری ها را بهتر نشان می دهد.
ارتفاعات بالا «فَوْقَهُمْ» چه در کوه نوردی و چه در پرواز مشکلات عدیده ای را به خصوص برای موجود زنده می تواند به وجود آورد. کمبود اکسیژن، کاهش فشار هوا، تغییرات دما، تغییرات چگالی هوا از این مواردند که می توانند منجر به برخی مشکلات زيستي شوند. مشکلاتی از قبیل علایم ملایم بیماری acute mountain sickness (بیماری که به علت قرار گرفتن در فضایی با فشار هوای کم بروز می کند)، بیماری کشنده High Altitude Pulmonary oedema (بیمای ورم ریوی بر اثر ارتفاع های زیاد) وHigh Altitude Cerebral (بیماری ورم مغزی بر اثر ارتفاع های زیاد).[20] بالاترین ارتفاعی که برای پرندگان نوشته شده حدود 7 ـ 6 کیلومتر است (يوسف الحاج احمد، موسوعة الإعجاز العلمی فی القرآن والسنة، آیات الله فی الآفاق/ 378؛ بي آزار شيرازي، عبدالكريم، قرآن و طبیعت، پدیده های شگفت انگیز عالم آفرینش/ 123) گرچه عموم پرندگان کمتر از 5 هزار پا اوج می گیرند (هر پا = 48/30 سانتی متر)[21] این در حالی است که برای جلوگیری از این مشکلات صعود تدریجی به کوه نوردان سفارش می شود[22] در حالی که پرندگان می توانند اوج و فرودهای آنی داشته باشند.
آذرخش یکی دیگر از حوادثی است که هر جسم پرنده ای را تهدید می کند. شناختن اينكه كدام ابر خطرناك است و پرواز در چه ارتفاع و مسافتي براي پرندگان بي خطر و لازم است مي بايست آنان را هواشناسان ورزيده اي كرده باشد. به عنوان مثال پرستوی دریایی فشار سنج درونی دارد که از فاصله چند صد کیلومتری هوای توفانی را تشخیص داده و راه مناسب را انتخاب می کند. (مستند شبکه قرآن، ساعت 30: 21، 21/ 2/ 1387)
در آيه ديگر (نحل/ 79) عبارت ذيل را بيان مي فرمايد كه حاوي نكات قابل توجهي است: «مسخرات فی جو السماء»: «جو» به معنای هوا است (العين، 6/ 196؛ لسان العرب، 14/ 157؛ المفردات/ 213) اين فراز مي تواند از دو زاویه حائز اهمیت باشد:
1ـ تأثیر جو در نگه داری پرنده، زیرا پرنده با همین هوا است که پرواز می کند و اگر خلأ حاکم باشد قادر به پرواز نیست. علاوه بر آن جريانات هوايي كه در طبقات فوقاني جو مي وزد مي تواند بالشتك خوبي براي سوار شدن پرنده بر روي آن باشد. (كارم، السيد غنيم، الاشارات العلمیة فی القرآن الکریم .../ 331).
2ـ هماهنگی متقابل پرنده برای شناور ماندن در جو.
از سوي ديگر خود این جو می تواند مشکل ساز باشد که پرنده باید توان دست و پنجه نرم کردن با آن را داشته باشد. تأثیرات جوی بر جِرم پرنده، مستقيماً علمی به نام آیرودینامیک را پدید آورده است و غيرمستقيم نيز با دو علم ديگر از چهار علم پاية پرواز، يعني: «ميكانيك پرواز» و «سازه هاي هوا فضايي» در ارتباط است.[23] حرکت هوا، کم و زیاد شدن فشار آن، تند و کند شدن سرعت باد، جريانات پيچيده و گردآبي، برش باد و انفجار رو به پایین هوای سردِ چگال، عواملی است که جسم پرنده و خصوصیت آیرودینامیکی آن باید پاسخ مناسب را به تغییرات آن بدهد.[24]
ظرافت ادبي كه در اين فراز از آيه به كار رفته است قابل تأمّل مي باشد (صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ)، چرا كه «صف» به حالتی گفته می شود که پرنده بال های خود را باز نگه می دارد و پرواز می کند. «یقبضن» به حالت دیگر پرواز یعنی «بال زدن» اشاره دارد. (مكارم شيرازي، تفسير نمونه، 24/ 344) «صافات» اسم فاعل یا صفت مشبهه است[25] که ثبات را می رساند و با حالت صاف نگه داشتن بال ها تناسب دارد، زیرا حالت پرنده در آن هنگام ثابت و یکنواخت است، اما «یقبضن» به صورت فعل مضارع آمده که استمرار را می رساند و با بال زدن پرنده که یکی پس از دیگری اتفاق می افتد و استمرار دارد هم خوان است.
(مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ)؛ «كه جز (خداى) گسترده مهر آنها را نگاه نمى دارد» این همه نعمت جلوه ای است از رحمت بی انتهای الهی که او (إِنَّهُ بِكُلِّ شَي ءٍ بَصِيرٌ)؛ «(چرا) كه او به هر چيزى بيناست».

پنجم. زنبور عسل و شگفتی های آن

در اين بخش به بررسی آيات 68 و 69 سوره نحل و اعجازها و شگفتی های آن می پردازیم، اين آيات داراي فرازهاي ذيل مي باشد.
(وَ أَوْحى)؛ از بررسی کتاب های مختلف لغت[26] این نتیجه به دست می آید که معنای وحی «فهماندن مخفیانه» است به هر روش که باشد (اشاره، الهام، کلام خفی...) و می توان به حسب مورد، مفاهیمی چون سرعت را نیز در آن دخیل دانست.
بر اساس این معنا از وحي، معنای آیه این می شود که خداوند به گونه ای که از دیگران مخفی است به زنبور عسل فهماند که چگونه خانه بسازد و ... .
اگر قرار باشد معنای «مخفیانه» اي كه در واژه «وحي» نهفته است هميشگي باشد آن وقت بايد از يافتن مكانيزمي كه اين امور را در زنبور سازماندهي مي كند نااميد شد، اما اگر «وحي» را به ساير حيوانات تعميم دهیم و زنبور عسل را به عنوان یک مثال در نظر بگیریم آن وقت مي توان آن را به صفات ژنتيكي نهفته در DNA موجودات تفسير كرد، اما ظهور عبارت (وَأَوْحَى رَبُّكَ...) نوعي تمايز همراه با برجستگي را ـ نسبت به ساير حيوانات ـ نشان می دهد.
(رَبُّكَ)؛ چرا خداوند به جای «الله»، «رب» را انتخاب نمود؟
از ميان اسماي حسناي الهي تناسب این اسم که به معنای پرورش دهنده و تربیت کننده است[27] با مهندسي اي كه در ساخت خانه زنبور عسل و یا تهیه عسل می آید روشن است، اما علاوه بر این، نکات دیگری وجود دارد که به آن ها پرداخته مي شود.
«رب» از اسماء فعلیه است كه رابطه ميان ربّ و مربوب را نشان مي دهد. برای هر موجود درجه ای از درجات ربوبیت الهی تجلی پیدا می کند. گاهي ربوبيت عام «رب العالمین» است و گاه خاص «رب الناس». در بین انسان ها هم متقین تحت تربیت و ربوبیتی خاص از جانب خدا قرار دارند (أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِم) كه بالاترین آن ویژه پیامبر اعظم(ص) است؛ (وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى ). شايد به جرأت بتوان گفت كه اين همان ربوبيّتي است كه ثمره آن وحیی شد که در پرتو آن قرآنی فرود آمد که (شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُور) است، همان «رب» در حد ظرفیت طبیعت به کامل ترین وجه عمل نمود و وحیی فرستاد که در پرتو آن غذایی درست شود كه موجب شفای جسم آدمیان است (فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاس). شاید نوعی مقایسه معقول به محسوس در اين آيات شكل گرفته باشد یعنی همان گونه که نتیجه وحی الهی در عالم طبیعت غذایی شیرین، گوارا و شفا بخش است در عالم جان نیز همین نتیجه را به همراه دارد. (إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي)؛ کلمه «نحل» از نظر صرفی اسم جنس جمعی است که مثل «نخل» هم می تواند مذکر باشد و هم مونث (طباطبایی، محمدرضا، صرف ساده، ص 248).
این که قرآن کریم مفرد مونث را برای خطاب انتخاب کرد اگر معجزه نباشد از شگفتی های علمی قرآن است، زیرا تمام وظایف و فعالیت های کندو توسط جنس ماده انجام می شود و نرها فقط نقش بارور کردن ملکه را به عهده دارند آن هم از چندین نری که به وجود می آید یکی از آن ها کافی است، اما محوریت این اجتماع با ملکه می باشد و به خصوص اینکه کارگران که در این آیه جهت خانه سازی و تولید عسل مستقیماً مورد خطاب واقع شده اند از نظر جنسیت ماده، اما عقیم هستند، بنابراین گرچه ممکن است مردم اعصار گذشته، از ماده بودن ملکه به خاطر تخم گذاری آگاهی داشته باشند، اما بعید به نظر می رسد ماده بودن زنبوران کارگر روشن بوده باشد. (ر.ک: بكر، رضا فضيل، وجوه الآعجاز في آيات النحل/ 76).
(مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ): یکی از فوائدی که لفظ «مِن» دارد این است که زنبور خانه های خود را هم در شکاف کوه ها و هم سوراخ درختان می سازد و هم آویزان به زیر صخره ها، در نتیجه واژه «من» شامل هر دو قسمت می شود، از اين رو از واژه «في» استفاده نكرد، چرا كه «فی» قسمت دوم را در بر نمی گرفت. (همان/ 81).
ترتیبی که در آیه آمده این نکته را می رساند که زنبور عسل قبل از انسان آفریده شده است، زیرا خانه ای که او برای زنبور می سازد در آخر آمده است. (همان/ 78) یافته های علمی نیز همین را می رساند.[28]
با فاصله افتادن «بیوت» بین کوه و دو نوع دیگر، شاید این نکته فهمیده شود که زنبورهای درختی را ممکن است بتوان اهلی کرد، اما زنبوران کوه را نمی توان. (چه این که تلاش برای اهلی کردن دو نوع زنبور بزرگ (کوهی) و کوتوله ناکام مانده و فقط نوع هندی و غربی آن در کندوها سکونت پیدا کرده اند و به همین دلیل عده ای برآنند تا این دو را تحت یک نوع بگنجانند). (همان/ 77)
(وَمِمَّا يَعْرِشُونَ)؛ این عبارت را معمولاً تفاسیر قدما به داربست ها و سقف های خانه هایی معنا کرده اند که انسان ها می سازند.[29] این تفسیر هر چند درست است اما با گذشت زمان و تولید کندوهای عسل معنای کامل تری از آن رخ نشان می دهد. آیا اگر خداوند به زنبور دستور نداده بود که در کندوها سکونت کند انسان می توانست آن را به این راحتی در اختیار گیرد و کنترل کند؟ نگاهی به سایر حشرات و دو نوع دیگر زنبور که اهلی نمی شوند اهمیت این خطاب را روشن می کند.
(ثُمَّ كُلي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ، فَاسْلُكي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً)؛ منظور از «سبل ربک» و پیمودن راه های پروردگار چیست؟ نظرات مختلفی در این رابطه داده شده که مجال بررسی آن ها نیست، اين نظرات عبارتند از: 1ـ راه های خانه تا گل ها؛ 2ـ گل ها تا خانه؛ 3ـ هر دو؛ 4ـ ... (ر.ک: حسيني شيرازي، سيد محمد، تقریب القرآن إلی الأذهان، 3/ 236؛ تفسيرالمراغي، 14/ 105؛ ر.ک: المیزان، 12/ 293؛ اندلسي، ابو حيان محمد بن يوسف، بحر المحيط في التفسير، 6/ 560) اما آنچه به نظر نویسنده صحیح تر است این است که نباید تصور کرد راه های پروردگار الزاماً مسیرهایی در خارج باشد یا رونده آن متحرک باشد بلکه هر کاری که بر طبق رضایت خدا صورت گیرد راه او است که پیموده می شود و انجام دهنده آن، سالک این راه است هرچند ساکت یا ساکن باشد، بنابر این، این دستور چیز سومی در کنار دو دستور قبلی نیست بلکه سفارشی است از جانب خدا که دو دستور قبلی را در بر می گیرد و نکته ای که وجود دارد ارتباط ظریفی است که در این فراز و فراز آخر همین سوره مي باشد آن جا كه به پیامبرش(ص) می فرماید: (ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة...)؛ با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما... . (نحل/125) در این جا نیز خود خدا پس از دستوراتی، با (حکمت یا) موعظه ای حسن و با لحنی نرم و ملایم به زنبور می فرماید: «راه های پروردگارت را مطیعانه بپیما».
(ذُلُلاً)؛ ذُلُلا يعني نهايت اطاعت. زنبور نیز آن چنان سرا پا به این فرمان گوش می دهد که پاهای آویزان او در بازگشت به خانه نمادی است از تواضع و فروتنی در برابر دستور خدا.
(يَخْرُجُ)؛ در این جا التفات از خطاب به غیبت صورت گرفته و دیگر زنبور مخاطب نیست. انعکاس این التفات را در جهان خارج و رفتار زنبور می توان مشاهده کرد. خوب است مقایسه شود با عبارت (وَمِمَّا يَعْرِشُون) جایی که
خطاب به او می فرماید از بناهایی که انسان می سازد خانه بگیر، او نیز به راحتی چنین می کند.
(مِنْ بُطُونِها)؛ در منطقه مكه نه گل و گياهى وجود دارد و نه زنبور عسل، ولى قرآن با قاطعیت از درون شکم زنبور خبر می دهد و عسل را محصول درون بدن زنبور می داند نه فقط فضای دهانش و یا تغییراتی که پس از تخلیه در کندو در آن صورت گیرد و این را کسی نمی دانسته جز خالق او. اگر گفته شود منظور قرآن از شراب فقط عسل نیست بلکه همه مایعاتی است که از بدن زنبور ترشح می شود چه عسل و چه موم و چه زهر و... همان طور که علم امروز هم خواص درمانی سایر فرآورده های زنبوری را تأیید می کند، (به عنوان مثال ر.ک: مجموعه قرآن و طبیعت، قسمت دوم، زنبور عسل/ 18) آنگاه جمع آوردن كلمه «بطون» اعجازی است فوق مطلب یاد شده و همان طور که قبلاً گفته شد به کارگیری ضمیر مفرد مؤنث در این جا نیز تأکیدی است بر اعجاز گذشته.
(شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُه)؛این عبارت در عین کوتاهی حاوی اعجاز و شگفتی های گوناگونی است. اول مفرد و نکره آوردن شراب، که دلالت می کند مایع واحدی است که به صورت های گوناگون از قسمت های مختلف بدن او خارج می شود، گاه به شکل عسل، گاه موم، بره موم،[30] ژله شاهانه، زهر و... . زنبور از همین شهد و گرده تغذیه می کند و آن را تبدیل به فرآورده های مختلف می کند، پس مایع واحدی است که با صورت های گوناگون از قسمت های مختلف بدن زنبور خارج می شود.[31]
نکته دیگر، احتمالات گوناگون ـ و درست ـ در عبارت (مُخْتَلِفٌ أَلْوانُه) است كه عبارتند از: 1ـ رنگ های عسل مختلف است؛ 2ـ این اختلاف نسبت به ماده اولیه ای مي باشد که زنبور خورده است، یعنی خارج می شود از او شرابی که رنگش ( یا حالتش) با ماده اولیه اش (شهد) مختلف است و فرق دارد.
3ـ درون بدن زنبور شراب واحدی است، اما به صورت گوناگون و رنگارنگ از قسمت های مختلف بدنش خارج می شود که عبارت باشند از عسل، موم و... .
4ـ مزه و بوی هر نوع عسل با دیگری متفاوت است. 5 ـ ترکیبات هر نوع عسل با دیگری متفاوت است.
(فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاس)؛ حداقل چهار لایه شگفتی و اعجاز را می توان برای این فراز از بر شمرد؛ اولاً: از دیر باز عسل یا خود به تنهایی درمان بعضی بیماری ها بوده و یا در ترکیب بسیاری از داروهای گیاهی دخيل بوده است؛[32] ثانیاً: گفته شد علاوه بر عسل از سایر فرآورده های زنبوری نیز استفاده های غذایی ـ دارویی می شود که کلمه (شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ) گویای آن بود؛ ثالثاً: از این که بعد از عبارت (مُخْتَلِفٌ أَلْوانُه) می فرماید: (فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاس) می توان فهمید این اختلاف رنگ (یا حالت) در خاصیت درمانی عسل نقش داشته باشد. (ر.ک:بكر، رضا فضيل، همان/ 171) و از این که مرجع این اختلاف رنگ، گیاهان گوناگون است کلید گنجینه ای را به دست می دهد که با پرورش زنبور بر روی گیاهان مختلف به صورت تخصصی عسل با خواص دارویی و بدون عوارض، تولید کنیم. (ر.ک: همان/ 168)؛ رابعاً: قرآن نمی گوید عسل (یا آن مایع) شفا است بلکه می فرماید «در آن شفا است» وقتی گفته می شود در نفت همه چیز هست منظور این نیست که نفت به همین شکل عادی همه چیز را دارد بلکه با انجام فرایندهای شیمیایی مواد بسیاری را می توان از آن استخراج کرد. این نکته قرآنی نیز می تواند این چنین مورد استفاده قرار گیرد که عسل یا فرآورده های زنبوری می توانند مواد خامی باشند که داروهای شفا بخش زیادی را از آن به دست آورد.

نتیجه

آیاتی که گذشت سرشار از اعجازها و شگفتی هایی است که گاه یک کلمه یا فراز کوتاه آن، از چند زاویه می تواند مجموعه ای از آنان را در برداشته باشد و حتی گاه، برخی نکات آن در ارتباط با يك ديگر خود را نشان می دهند.
گستره اعجاز علمي قرآن را مي توان در تنوع موضوعاتي كه در قرآن منعكس شده است را يافت به عنوان نمونه: آن جا كه خداوند از آب به عنوان عامل حيات نام برده و يا از پرواز پرندگان و... سخن به ميان اورده است هر يك نمودي از جنبه هاي علمي را فرا روي بشر نهاده است كه توانسته است پس از قرن ها به لايه هايي از اين اعجاز و يا شگفتي علمي دست يابد. اين همه تكثر مطالب علمي در لايه ها و بطن آيات كه هدف اوليه اش هدايتگري است، چيزي جز هماهنگي كتاب تشريع و تكوين خداوند نمي باشد كه كتاب تشريع ـ قرآن ـ ، قرن ها قبل و با زباني ساده براي بشر برخی از کتاب تکوین ـ طبیعت ـ پرده برداشته است.

منابع

1.قرآن کریم
2.بي آزار شيرازي، عبدالكريم، [مجموعه] قرآن و طبیعت، مؤسسه انتشارات بعثت، تهران، دهه 60 ش.
3.قرشي، سيد على اكبر، احسن الحدیث، بنياد بعثت، تهران، 1377 ش ، چاپ سوم.
4.الإشارة العلمیة فی القرآن الکریم بین الدراسة و التطبیق، کارم السید غنیم، چاپ اول، دارالفکر العربی، قاهره، 1415ق.
5.حکمتی، مجید، اصول تهیه شیر، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1370 ش، چاپ اول.
6.بیضون، لبیب، الإعجاز العلمی فی القرآن، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، 1424 ق، چاپ اول.
7.بيضاوي، عبدالله بن عمر، أنوارالتنزيل وأسرار التأويل، تحقيق: محمد عبد الرحمن المرعشلى، دار احياء التراث العربى ، بيروت، 1418 ق، چاپ اول.
8.تاج بخش، حسن، چاپ چهارم، باكتري شناسي عمومي، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، تابستان 1376 ش، چاپ چهارم.
9.اندلسي، ابوحيان محمد بن يوسف، البحر المحيط فى التفسير، تحقيق: صدقي محمد جميل، دار الفكر، بيروت،1420 ق .
10. طوسي ، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، تحقيق: با مقدمه شيخ آغابزرگ تهرانى و تحقيق احمد قصيرعاملي، دار احياء التراث العربى، بيروت ، بي تا.
11. رضایی اصفهانی، محمد علی و جمعی از پژوهشگران، تفسیر قرآن مهر، پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن، قم، 1387.
12. المراغي، احمد بن مصطفى ، تفسير المراغي، داراحياء التراث العربى، بيروت، بي تا.
13. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، چاپ اول.
14. حسيني شيرازي، سيدمحمد، تقريب القرآن إلى الأذهان ، دارالعلوم، بيروت، 1424ق ، چاپ اول.
15. طبري، ابو جعفر محمد بن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، دار المعرفه، بيروت، 1412 ق ، چاپ اول.
16. محمد بن احمد، قرطبى، الجامع لأحكام القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران ، 1364 ش ، چاپ اول.
17. رضايي اصفهاني، محمد علي، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، انتشارات اسوه، قم، 1375ش، چاپ اول.
18. باشا، احمد فؤاد، رحیق العلم و الإیمان، دار الفکر العربی، قاهره، مصر، 1422 ق و 2002 م، چاپ اول.
19. ابوالفتوح رازي، حسين بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، تحقيق: محمد جعفر ياحقى، محمد مهدى ناصح، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى ، مشهد، 1408 ق .
20. زارع مايوان، حسن، زیست شناسی عمومی، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها ( سمت )، تهران، پاییز 1381، چاپ پنجم.
21. هاردینگ، اف، شیر و کیفیت آن، مترجم: گیتی کریم، ارمغان دیانی دردشتی، امیر حسین خلجی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، تابستان1380، چاپ اول.
22. طباطبايي، محمد رضا، صرف ساده، انتشارات دارالعلم، قم، 1380 ق، چاپ پنجاه و يكم.
23. فراهيدي، خليل بن احمد، العين، انتشارات هجرت، قم، 1410 ق ، چاپ دوم.
24. قرشي، سيد على اكبر، قاموس قرآن ، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1371 ش ، چاپ ششم.
25. حميدي كليجي، سعيد، قرآن و طبیعت «پدیده های شگفت انگیز عالم آفرینش»، حلم، قم، 1384 ش.
26. زمخشري، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، دار الكتاب العربي، بيروت، 1407 ق، چاپ سوم.
27. قمي مشهدي، محمد بن محمدرضا، كنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقيق: حسين درگاهي، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامي، تهران، 1368 ش ، چاپ اول.
28. ابن منظور، محمد بن مكرم ، لسان العرب ، دار صادر، بيروت ، 1414 ق ، چاپ سوم.
29. نوفل، عبد الرزاق، الله و العلم الحدیث، مؤسسه دارالشعب، قاهره ـ مصر، بي تا.
30. طريحي، فخر الدين، مجمع البحرین، تحقيق: سيد احمد حسيني، كتابفروشى مرتضوى ، تهران ، 1375 ش ، چاپ سوم.
31. طبرسي، فضل بن حسن ، مجمع البيان في تفسيرالقرآن، تحقيق: با مقدمه محمد جواد بلاغي، چاپ سوم، انتشارات ناصر خسرو، تهران ، 1372 ش .
32. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن ، تحقيق: صفوان عدنان داودى ، دمشق، بيروت، 1412 ق ، چاپ اول.
33. مصطفي، ابراهيم؛ الزيات، احمد حسن؛ عبدالقادر، حامد؛ النجار، محمدعلي؛ معجم الوسيط، تحقيق: ابراهيم انيس، عبد الحليم منتصر، عطيه الصوالحي، محمد خلف الله احمد ـ دار الدعوة، تركيه، بي تا.
34. كاشاني، ملا فتح الله، منهج الصادقين في إلزام المخالفين، كتابفروشى محمد حسن علمى ، تهران، 1336 ش .
35. الحاج احمد، یوسف، موسوعة الإعجاز العلمی فی القرآن الکریم و السنة المطهرة، مکتبة ابن حجر، دمشق، 1428 ق.
36. طباطبايي، سيد محمد حسين ، الميزان فى تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم ، قم، 1417 ق ، چاپ پنجم.
37. فضیل بکر، رضا، وجوه الاعجاز فی آیات النحل لغویا ـ علمیا ـ طبیا، دار الاعتصام، قاهره ـ مصر، بي تا.

 

مجلات

38. دو فصلنامه تخصصی قرآن و علم، مرکز تحقیقات قرآن کریم المهدی، سردبیر: دکتر محمد علی رضایی اصفهانی

 

39. پایگاههای اینترنتی

40.[روزنامه]آفرینش:
www.afarineshdaily.ir
41. «اطلاع رسانی اثرات آلودگی نوری»:
www.lightpollution.ir
42. «تبیان»
www.tebyan.net
43. «چاشتگاه»:
www.chashtgah.com
44. «دانشنامه رشد»:
www.daneshnameh.ir
45. «ژيئوفيزيك دانشگاه تهران»:
www.geophysics.ut.ac.ir
46. «شبکه آموزش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران»:
www2.irib.ir/amouzesh
47. «شبکه فيزيك هوپا»:
www.hupaa.com
48. [روزنامه] «قدس»:
www.qudsdaily.com
49. «کاربران هوا ـ فضا»:
www.aerospaceusr.ir
50. «گروه کوهنوردی آذربایجان»:
www.gkazar.ir
51. «همشهری آنلاین»:
www.hamshahrionline.ir
52. «ویکی پدیا»:
www.fa.wikipedia.org

پی نوشت ها

* . Dr.alinasiri@gmail.comاین آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید.
* . naghdi110@yahoo.comاین آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید.
[1] آثار زیادی، واژه «اعجاز» را در معنایی عام تر و شامل آن چه ما شگفتی می نامیم به کار برده اند. به تفاوت این دو، در بخش مفهوم شناسی توجه شود.
لیستی از این کتب به نام «منبع شناسی اعجاز علمی» در پایان جلد هفتم مجله تخصصی قرآن و علم به چاپ رسیده است و نیز منابعی که در پایان همین مقاله می آید راهنمای دیگری است كه مي تواند بر غنای معرفتي محققين در این عرصه بيفزايد.
[2] ر.ک: سایت «تبیان»، مقاله: تفسیر علمی قرآن در ترازو.
www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/QuranicArticles/2007/11/27/54529.html
[3] او کتاب های دیگری هم دارد که برخی عناوین آن عبارتند از: جواهر العلوم فی عجائب الکون؛ بهجة العلوم فی الفلسفة العربیة وموازنتها بالعلوم العصریة.
[4] به عنوان مثال علامه طباطبایی ذيل آیه 30 سوره انبیاء: (وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ) می فرماید: «منظور این است که آب دخالت کاملی در وجود موجود زنده دارد... و در بحث های علمی جدید ارتباط حیات با آب واضح شده است». (ج 4، ص 279)
[5] «الإشارة العلمیة فی القرآن الکریم بین الدراسة والتطبیق». این کتاب یک فصل را از ص443 تا ص622 به عناوین بحث ها، قطعنامه ها، سفارشات همایش ها، پروژه ها و هیئت ها اختصاص داده است كه منتخبي از آن آمد.
[6] از مقالات رسیده، خلاصه مقالات تقريباً 213 مقاله برگزیده در کتابی با نام «چکیده مقالات نخستین همایش بین المللی گفتگوی علم و دین» چاپ شد که طبیعتاً به همین میزان نیز جلسات و میزگردهای تخصصی با صاحبان این مقالات برگزار شده است.
[7] «ظرفیت گرمایی ویژه»، مقدار حرارتی است که یک ماده می گیرد تا دمای یک گرم از آن یک درجه سانتی گراد افزایش یابد و واحد آن کالری بر سانتی گراد است.
‍[8] «انرژی حرارتی» مقدار انرژی که یک گرم از جسم می گیرد تا [در نقطه ذوب ] در همان درجه از حالت جامد به حالت مایع در آید.
[9] «چگالی» مقدار جرم موجود در واحد حجم ماده است که آن را با علامت اختصاری ρ نشان می دهند که از رابطه ρ=m/V یا D=m/V به دست می آید. در این رابطه D یا ρ چگالی ماده،m جرم جسم و V حجم اشغال شده توسط آن ماده می باشد.
[10] سايت روزنامه «قدس»:
www.qudsdaily.com/archive/1386/html/5/1386-05-24/page60.htm
[11] آیه 29 شوری (وَمِنْ ءَايَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ ...) که یکی از مهم ترین آیات در مورد وجود موجودات زنده در آسمان است به گونه ای است که گسترش حیات را در هر دو به صورت مستقل بیان می کند، زيرا می فرماید: «و از آيات اوست آفرينش آسمان ها و زمين و آنچه از جنبندگان در آن ها منتشر نموده است...».
‍[12] «پرتو فرا بنفش» یکی از عوامل موتان زا در موجودات زنده نیز می باشد. (رک: باکتری شناسی عمومی/ 478)
[13] سايت «همشهري آنلاين»؛
www.hamshahrionline.ir/News/?id=30357
[14] آن گونه که تفسیر «احسن الحدیث 5/ 467» انتخاب كرده است. از نظر نحوی شبیه همین ترکیب است سخن حضرت موسی که می فرماید: (... إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي وَأَخي ....) (مائده/ 25)، یعنی «واخی لایملک الا نفسه».
[15] جذب مواد در روده با پديده هاي انتشار و اسمز و انتقال فعال صورت مي گيرد. سایت «شبکه آموزش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران»؛
www2.irib.ir/amouzesh/d/page_sh.asp?key=5&ov=311
[16] ر.ک: سایت «www.newdesign.ir» به نقل از سايت «باشگاه طراحان ایران»؛
www.cafedexign.com/showthread.php?p=6337
[17] ر.ک: نسخه الکترونیکی روزنامه آفرینش؛
www.afarineshdaily.ir/afarinesh/Article.aspx?AID=5084
[18] ر.ک: سایت «اطلاع رسانی اثرات آلودگی نوری»؛
www.lightpollution.ir/content/view/2/1
[19] سايت «شبكه فيزيك هوپا»؛
www.hupaa.com/page.php?id=3329
[20] ر.ک: سایت «کاربران هوا ـ فضا»؛
www.aerospaceusr.ir/aeros/index.php?option=com_content&task=view&id=78&Itemid=52
[21] سایت دانشنامه رشد؛ www.daneshnameh.roshd.ir
[22] ر.ک: سایت گروه کوهنوردی آذربایجان؛
www.gkazar.ir/?type=modules&module=Articles
[23] «آيروديناميك» به مطالعه و بررسي جريان هوا، محاسبه نيروها و گشتاورهاي ناشي از آن بر روي جسم پرنده مي پردازد و مهندس هوا فضا با فراگيري اين علم به تحليل جريان هاي پيچيده در اطراف اجسام پرنده پرداخته و با به دست آوردن نيروهاي آيروديناميكي امكان بررسي پايداري و طراحي سازه را فراهم مي كند.
«مكانيك پرواز» به مطالعه و بررسي رفتار و حركات جسم پرنده با استفاده از اطلاعات آيروديناميكي، هندسي و وزني مي پردازد و در واقع علم مكانيك پرواز از «عملكرد» تشكيل مي شود و «عملكرد» به بررسي برد، مسافت نشست و برخاست، مداومت پروازي در سرعت هاي مختلف و پايداري و كنترل وسايل پرنده مي پردازد. «سازه هاي هوافضايي» نيز به مطالعه و بررسي سازه هاي هواپيما و ديگر وسايل پرنده مي پردازد و هدف آن طراحي سازه هايي است كه علاوه بر استحكام كافي در برابر بارهاي آئروديناميكي و ساير بارهاي استاتيكي وارد بر وسايل پرنده، حداقل وزن ممكن را نيز داشته باشند. [علم ديگر«جلو برندگي» است كه در هواپيما به وسيله موتور انجام مي شود، اما در پرندگان به وسيله نيروي عضلات است] ر.ك: سايت «شبكه فيزيك هوپا»؛
www.hupaa.com/Data/P00234.php
[24] ر.ك: سايت «موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران»؛
www.geophysics.ut.ac.ir/JournalData/1385A/Tajbakhsh.pdf
و: سايت «شبكه فيزيك هوپا»: www.hupaa.com/page.php?id=3188
[25] اسم فاعل به معناي صفت مشبهه نيز به كار مي رود مانند: خالق يا رازق كه گرچه به صورت اسم فاعل است ولي همواره براي خدا وجود دارند.
[26] لسان العرب مي گويد: وحی به معنای اشاره، کتابت، رسالت، الهام، کلام خفی و هر آن چه که به دیگری القاء کنی می باشد (15/ 379)، اما مفردات، سرعت را در معناي آن دخيل دانسته و مي گويد: اصل وحی، اشاره سریع است و به خاطر همین که متضمن سرعت است گفته اند «أمرٌ وحیٌ» یعنی «سریعٌ» و هم چنین به کلامی که به صورت رمز و کنایه باشد نیز گفته می شود و گاهی هم به صوت، بدون این که از ترکیب کلمات ساخته شده باشد. به اشاره با اعضا و جوارح و یا کتابت، وحی گفته می شود و بر این وجوه حمل کرده اند سخن خداوند را در مورد حضرت زکریا که می فرماید: (فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا) (مريم/ 11) گفته شده به صورت رمز بوده و دیگری گفته به صورت اشاره بوده و همین طور گفته شده به وسیله نوشتن بوده است (ص 858). نظر مصباح المنیر نيز شبيه لسان العرب است: «وحی به معنای اشاره، رسالت، کتابت، و هر آن چیزی است که به دیگری القاء کنی تا بفهمد». او وحی را به معنی سرعت نیز گرفته است («مصباح المنير»، ذيل واژه وحي) براي اطلاع بيش تر ر.ك: معجم الوسيط؛ مجمع البيان؛ قاموس و... .
[27] «رب» در اصل تربیت است و آن ایجاد مراحل یک چیز است یکی پس از دیگری تا این که به حد تمام برسد. «المفردات...، ص336»؛ «رب المشرقین ورب المغربین» یعنی مالک و مدبر آن دو و «رب» به آقا و مربی و نعمت دهنده و صاحب یک چیز نیز گفته می شود و هم چنین به کسی که یک شیء را به حد تمام می رساند. «مجمع البحرین، 2/ 63».
[28] ر.ک: سایت «همشهری آنلاین»؛
www.hamshahrionline.ir/News/?id=35921
[29] ر.ک: «التبيان في تفسير القرآن»، 6/ 403؛ «روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن»، 12/62؛ «جامع البيان في تفسير القرآن»، 14/93. البته تفاسیر جدید (هرچند با کلمه «ظاهرا») کندوی ساخت بشر را مطرح می کنند. رک: «تفسير أحسن الحديث»، ج 5، ص 469؛ «الميزان في تفسيرالقرآن»، ج 12، ص293.
[30] بره موم یا (Propolis) ماده ای شبیه موم بوده كه حالت آن خمیری و چسبناک است با بویی مطبوع که رنگ آن از سبز تا قهوه ای تیره متغیر می باشد. رنگ و عطر آن در مناطق مختلف متفاوت بوده و خصوصیات آن بستگی به نوع گیاهان موجود در هر منطقه دارد. در هوای سرد، ترد و شکننده و در هوای گرم، نرم و چسبناک می شود. ر.ك: سایت «ماهنامه ترویجی سبزینه»، (شماره 7)؛ www.sabzineh.org به نقل از سايت؛ «ویکی پدیا»: www.fa.wikipedia.org
[31] به عنوان مثال ر.ک: «بي آزار شيرازي، عبدالكريم، مجموعه قرآن و طبیعت، قسمت دوم : زنبور عسل»، ص 18.
[32] «كنز الدقائق وبحرالغرائب»، 7/231؛ «منهج الصادقين...»، 5/203؛ «أنوار التنزيل وأسرار التأويل»، 3/ 233؛ «الكشاف...»، 2/ 619؛ «اندلسي، ابوحيان محمد بن يوسف، البحر المحيط في التفسير»، 6/ 561.
جمعه 31 شهریور 1391  11:41 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

شيمي و پديده هاي فيزيكي در قرآن

دریافت فایل pdf

 

 

قرآن و علم فيزيك

دریافت فایل pdf

 

 

 

 

جمعه 31 شهریور 1391  11:41 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

معناي «و ضاق بهم ذرعاً»

معناي «و ضاق بهم ذرعاً»

احمد شماع زاده

مشغول خواندن مقاله‌اي با عنوان پادمادة كيهاني در دانش‌نامة شرق ـ خرداد 85 ـ بودم كه با اين جمله روبه‌روشدم: «اگر يك ذرة مادي با ذره‌اي از ضدماده برخوردكند، هردو ناپديد مي‌شوند و در مقابل يك پرتو پرانرژي گاما توليدمي‌شود. به زبان تراژيك‌تر، اگر يك انسان و ضدانسان با هم دست بدهند، انرژي حاصل از انفجار و ناپديدشدنشان چيزي معادل هزار انفجار هسته‌اي يك مگاتني خواهدبود. هركدام از اين بمب‌ها، براي نابودي كامل يك شهر كوچك كفايت‌مي‌كند».
سپس در حاشيه دانش‌نامه نوشتم: «اين جمله مرا به ياد داستان حضور فرشتگان در نزد ابراهيم(ع) يا ‹ضيف ابراهيم› مي‌اندازد. قرآن مي‌فرمايد دست لوط به آنها نرسيد. چرا كه طبق اين يافتة علمي، اگر دست انساني مانند لوط كه از ماده‌است به فرشته‌ كه جنسش از ضدماده است برسد، انفجاري عظيم رخ‌خواهدداد. پس بي‌جهت قرآن اين موضوع را بيان‌نكرده».
مطلب را كه نوشتم، پيش خود گفتم براي اطمينان كه كلام خداوند را جابه‌جا نكرده‌باشم، به ذهن خود اكتفانكرده و به قرآن بازگشت‌كنم تا اگر اشتباه‌كرده‌ام، كلام خداوند از جايگاه خود به بيراهه نرود، كه گناهي عظيم است.
در آغاز ‹المعجم‌المفهرس› را بازكردم. در زير ‹ضيف›(ابراهيم) آيات 24 سورة ذاريات، 27 قمر، و 78 هود را انتخاب‌كردم، ولي در هر سه آيه نشاني از ‹دست›‌ نيافتم . پيش خود گفتم پس چرا چنين در ذهن من مانده‌است، و اگر واقعاً نيست چه بهتر كه چنين برداشتي را حتي در حاشية ننويسم. در همين هنگام مانند برخي موارد ديگر خداوند راهنما شد و چشمم به ‹ضيق› افتاد كه درست زير ‹ضيف› قرارداشت و باز هم آيات 77 هود، و 33 عنكبوت مربوط به داستان ضيف ابراهيم را ديدم. جملة ‹وضاق بهم ذرعاً› در هر دو آيه وجودداشت. مي‌دانستم كه ‹ذرعاً› يعني دستي چنانكه در سورة كهف مي‌خوانيم ‹و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد› يعني كه سگشان دو دستش روي زمين گشاده‌‌بود.
براي يافتن آية كامل به قرآني كه جلو دستم بود و ترجمة مرحوم الهي قمشه‌اي را دارد بازگشت‌كردم. ترجمه را هم خواندم. با شگفتي ديدم كه آن مرحوم جملة بالا را در هر دو آيه ترجمه نكرده و از آن درگذشته‌است. به ترجمة استاد خرمشاهي بازگشت‌كردم. متأسفانه ايشان نيز در هر دو آيه جمله را چنين ترجمه كرده‌است: ‹و (از كمك به آنان) دستش كوتاه شد›. ترجمة واژگاني چنين است: ‹و تنگ‌آمد به آنان (فرشتگان) دستي›. خلاصه اينكه دستي به آنان نرسيد. يا حضرت لوط نتوانست با فرشتگان مصافحه‌كند.
وضعيت مرحوم الهي قمشه‌اي در ترجمة آيات الهي روشن است. ولي چرا استاد خرمشاهي چنين جمله‌اي را بر كلام خداوند افزوده‌است؟ زيرا مفهوم آيه كاملاً دگرگون‌شده. فرشتگان براي كمك‌كردن آمده‌بودند، نه كمك‌خواهي. تنها توجيه اين است كه اگر جمله را واژگاني ترجمه كنيم، به نظر نامفهوم مي‌رسيد كه باز هم بهتر از ترجمة واژگونه و دگرگونة آن است.
به نظرمي‌رسد كه هيچگاه لازم نباشد چيزي بر كلام خداوند افزوده شود مگر آنجا كه واژه‌اي در دل آيه نهفته باشد‌ و در ترجمه آشكارش كنيم. ولي هرگاه واژه يا عبارتي را بر كلام خداوند بيفزاييم كه بر اساس درك ما از آيه شكل گرفته باشد، و يا يك واژه يا بخشي از آيه را ترجمه نكنيم تا ترجمه‌مان روان شود، مصداق اين كلام خداوند است كه: يحرفون الكلم عن مواضعه
يكي از دلايلي كه بايد گفت كاربري استعاري و مجازي از واژه حقيقي ‹ذرع› به معناي ‹دست› صحيح نيست، كه مترجمان و مفسران آنها را به جاي كلام خداوند مي‌گذارند، مربوط به خود قرآن كريم است كه اين واژه را كه به دو صورت در سه آيه ذكر كرده، در هر سه مورد معناي حقيقي دست را در نظرداشته و گرنه مانند ديگر موارد واژة ‹يد› يا ‹يمين› را به‌كارمي‌برد كه در قرآن كريم فراوان يافت‌مي‌شود، مانند:
غلت ايديهم بل يداه مبسوطتان، يدالله فوق ايديهم، و السموات مطويات بيمينه
از سوي ديگر، خداوند در آيه‌هاي 69 و 70 سورة هود بر نظر خود تأكيدمي‌ورزد تا ما از موضوع سرسري نگذريم:
در اين دو آيه مي‌فرمايد هنگامي كه فرستادگانمان براي بشارت نزد ابراهم رسيدند، پس از سلام و عليك چيزي نگذشت كه يك گوسالة بريان براي آنان آورد. پس هنگامي كه ديد دستان فرستادگان به گوساله نمي‌رسد، آنها را بيگانه(نامأنوس و عحيب‌وغريب) دانست.
‹فلما رءا ايديهم لايصل اليه›. مي‌بينيم كه خداوند اين دو آيه را تنها براي همين موضوع آورده و اين دو آيه ظاهراً هيچ چيز ديگري به‌ ما نمي‌دهند. بويژه كه در اين آيه به موضوع از ديدگاه ديگري نگريسته‌شده، در دو آية ذرعاً دار، دست لوط به فرستادگان نرسيد ولي در اينجا دست فرستادگان به گوساله نمي‌رسد.
مرحوم الهي قمشه‌اي ترجمه كرده است «و چون ابراهيم ديد كه آنان بطعام دست دراز نميكنند»، درصورتي‌كه خداوند مي‌گويد دست درازكردند، ولي دستشان نرسيد. شايد خود فرستادگان نمي‌دانستند اگر دستشان به غذا (كه مادي‌ است) بخورد چه فاجعه‌اي رخ‌خواهدداد و براي حفظ ظاهر مي‌خواستند از غذا بخورند. ولي ديدند كه دستشان به غذا نمي‌رسد.
استاد خرمشاهي اين آيه را دقيق ترجمه كرده‌اند « و چون ديد كه دستانشان به سوي آن نمي‌رسد، به آنان احساس بيگانگي كرد».
حتي اگر كسي بخواهد از ترجمه‌هايي كه مفسران و مترجمان براي دو آية ‹ذرعاً› دار نوشته‌اند بگذرد، ديگر نمي‌تواند از اين آيه نيز بگذرد. در اينجا نيز بسيارروشن بيان شده كه تماس بين فرشتگان و چيزي مادي (مانند گوسالة بريان‌شده، نه جاندار تا كساني نتوانند در اين آيه هم ان‌قلت بگذارند) امكان‌پذير نبوده‌است.
در معناي ‹وصل› كه ‹رسيدن دست به چيزي› است نيز نمي‌توان شك كرد، زيرا در آية 81 همين سوره‌(هود) آمده‌است: ‹لن يصلوا اليك›يعني همان فرشتگان به لوط گفتند ‹دست قومت هرگز به تو نمي‌رسد›. كه براي دلداري دادن حضرت لوط بود تا از قوم خود بيش از اين نترسد تا فردا فرارسد كه قومش به ديار نيستي رهنمون مي‌شدند.

بررسی موضوع از دیدگاهی دیگر

موضوع ضیافت یا مهمانی ابراهیم وپذیرایی ایشان است از فرستادگان خداوند. در هر مهمانی از این گونه چهار واقعه حتمی است:
- سلام و احوالپرسی
- دست دادن یا مصافحه
- بیان موضوع اعزام سفیران و پیام آنان
- پذیرایی از مهمان
در باره این ضیافت در چندین آیه بیان شده که دو مورد اول و سوم که شفاهی بوده انجام شده ولی دو مورد دوم و چهارم که عملی بوده به انجام نرسیده است. چرا؟
- آیا جز این است که منظور از این آیات بیان نکته و موضوع مورد نظر است؟
- اگر نباشد آیا این آیات کاربرد دیگری هم دارند؟
- اگر دارند چیست؟
- آیا در گذشتن از موضوع راهی برای فهم آیه است یا روشی برای شانه خالی کردن از بار فهم آن؟
از ترجمه ها و حتی تفسیرها كه بگذريم، آيا بهتر از اين مي‌شد يك نكتة مهم در دانش بشري را به گونه‌اي مختصر و مفيد ولي در سه آيه كه نشان از اهميت آن دارد، ياداور انسان امروزي شد؟ كه اين نوع راهنمايي‌ها و ياداوري‌ها وگوشزدها ويژة قرآن كريم است تا ما به بيراهه نرويم، درصورتي كه ما با جايگزين‌كردن دانسته‌هاي سطحي و پيش‌پاافتادة خود در كلام خداوند، قرآن را نيز مي‌خواهيم به بيراهه ببريم.
داستان ضيف ابراهيم براي خداوند بسيار ارزشمند بوده كه در چند سوره و طي چندين آيه به آن پرداخته است و يقيناً نكته‌هاي بديع ديگري را نيز در خود نهفته دارد. حتی اگر در نظر آوريم كه سطحي نگري مترجمين و مفسرين درست بوده‌باشد. پرسش اين است كه آيا در آن صورت به قرآن كريم و عظیم تنها به گونة يك كتاب قصه ننگريسته‌ايم؟ درصورتي كه تمام نكته‌هاي بديع قرآن را در ميان همين قصه‌ها و ضرب‌المثلها و برخورد با مشركان و كافران مي‌توان يافت. قرآن كتاب هدايت است، از هر ديدگاهي: نزل‌القرآن علي سبعه احرف يعني همين.

چرا جنس فرشتگان پادماده است؟

ممكن است بر اين نظر خرده‌گرفته شود كه چرا جنس فرشتگان را پادماده گرفته‌اي و اگر جنس آنها پادماده نباشد،‌ تمام بحث بيهوده‌است.

پاسخ:

الف ـ دستاوردهاي دانش: در جهان دانش، تا آنجا كه دانش انساني بدان دست يافته‌است، تمام هستي از اين چهار مورد شكل‌گرفته‌است:
ـ پرتوهاي گوناگون مانند گاما، ايكس، فرابنفش، نور معمولي، فروسرخ.
ـ انرژي كه به ماده تبديل مي‌گردد.
ـ ماده كه به انرژي تبديل مي‌گردد.
ـ پادماده كه به شكل‌هاي ديگر درمي‌آيد.
دانشمندان همة موارد بالا را شناسايي كرده‌اند، و به اين نتيجه رسيده‌اند كه پادماده بسيار كمياب است. منظور از كمياب يعني به ديد انسان كم آمده است، و جايگاه آن را نيز در كيهان نمي‌دانند وگرنه ممكن است پادماده بخش بزرگي از كيهان را دربرگرفته باشد. بخشي را كه تاكنون گم‌كرده‌اند و نمي‌دانند چيست.
ب ـ باورهاي ديني. در دين مبين اسلام بجز واجب‌الوجود كه خداوند است (خداوند نور است ولي نه نوري كه به چشمان ما بيايد، بلكه مصدر انوار است) ماية اولية نمود‌هاي هستي (ممكن‌الوجودها) به گونه زيرند:
انسان از خاك آفريده شده.
جن‌ها از نار(انرژي حرارتي) آفريده‌شده‌اند.
فرشتگان از نور آفريده‌شده‌اند.

روشنگري:

ـ خداوند كه جايگاه خود را دارد.
ـ انسان و جن يقيناً مادي هستند و از بسياري جهات با يكديگر برابرند كه در سورة الرحمن بدان‌ها اشاره شده. داراي جسم و ديدني هستند، ولي براي گذران زندگي بر اين كرة خاكي و نيز در آخرت، با يكديگر آميزش ندارند.
ـ پس فرشتگان چگونه‌اند؟ از نورند، ولي اكنون جسمشان از چه ساخته شده؟
ـ اگر مي‌گوييم انسان از خاك است بدان معنا نيست كه جنس كنوني او خاك است مسلم است كه ما خاك نيستيم بلكه جسم ما از گوشت و پوست و استخوان و غيره شكل گرفته.
ـ اگر مي‌گوييم جن از حرارت است به معناي آن نيست كه اكنون جن‌ها حرارت اند بلكه آنها نيز مانند ما جسمي دارند ديدني و لمس‌كردني.
ـ فرشتگان را اجسامي ناديدني دانسته‌اند كه به خواست خداوند تغيير شكل‌‌داده و براي مأموريت‌هاي گوناگون به زمين گسيل‌شده‌اند. نمي‌توان گفت كه جسم كنوني آنها نور است، بلكه تنها ماية اولية آنها نور بوده‌است. پس جسم كنوني آنها از چيست؟
با برابرگذاري دستاوردهاي دانش و باورهاي دين، متوجه مي‌شويم كه دستكم برخي از فرشتگان بايستي از پادماده باشند زيرا اگر غير از اين مي‌بود خداوند لزومي به تغييرشكل آنان و گسيلشان به زمين نمي‌ديد.

جمعه 31 شهریور 1391  11:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها