0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

زیباشناسی نگاره های داستان حضرت آدم(ع)

دریافت فایل pdf

 

زیباشناسی نگاره های داستان حضرت آدم(ع)

دریافت فایل pdf

 

تجلي آيات و اذكار در نگارگري اسلامي ايران

دریافت فایل pdf

 

جمعه 31 شهریور 1391  1:01 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حكم بازيگري زن در فيلم و تئاتر

حكم بازيگري زن در فيلم و تئاتر

محمدمهدي آصفي

دراين مقاله، ازحـكم فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني كه [مردان وزنان ] به صورت مختلط در آن بازي مي‏كنند، در ضمن سه محور بحث مي‏كنيم:
محور اول: ايفاي نقش و بازيگري.
محور دوم: نمايش اين گونه فيلم ها.
محور سوم: تماشاي آنها.
درمحور اول، از حكم شرعي بازيگري هايي بحث مي‏شود كه درسينما و تلويزيون بسيار متداول است.بحث ازجهت ارتباط نزديك ميان زنان و مردان نامحرم است كه لازمه اين نوع نقش هاي مختلط مي‏باشد.
دراين نوع بازي ها، زنان و مردان نقش هاي مختلفي را در ارتباط با همديگر ايفا مي‏كنند؛ روابط عاشقانه و خانوادگي، چون همسر. دراين قسمت، حكم ايفاي نقش اين نوع روابط ميان زن و مرد را ـ بدون درنظر گرفتن مسأله نمايش و تماشا ـ مورد بررسي قرار مي‏دهيم.
درمحور دوم از حكم نمايش اين نوع فيلم ها در سينما و تلويزيون براي عموم مردم، بحث مي‏كنيم.
درمحور سوم حكم تماشاي اين نوع فيلم ها را از طرف بينندگان بررسي مي‏كنيم.
بحث از حكم، درسه محور مذكور، جز با بحث تحقيقي در سه مسأله زير ممكن نيست:
پوشش، نگاه، تحريك جنسي.
درمباحث آتي درباره حكم اين مسائل به اختصار سخن مي‏گوييم تا پاسخ گوي حكم سه محور مذكور باشيم.

پوشش(ستر)

اختلافي ميان فقهاي اسلام نيست كه برزن واجب است همه اعضاي بدن به جز صورت و دو دست و دو پا تا مچ را بپوشاند. سوره ءنور براين مطلب دلالت دارد:
وَقُلْ لِلْمُوءْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُروُجَهنَّ وَ لايُبْدينَ زينَتَهُنّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبنَ بِخُمُرِهنَّ عَلي جُيُوبِهنَّ وَلايُبدْينَ زينَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ...؛
1به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را از نگاه(هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه نمايان است، آشكار ننمايند و [اطراف] روسري هاي خود را برسينؤ خود افكنند [تا گردن و سينه با آن پوشانده شود] وزينت خود را آشكار نسازند، مگر براي شوهرانشان....
تفسير هاي متعدّدي براي واژؤ "زينت" درآيؤ كريمه بيان شده كه همؤ آنها بروجوب پوشش زن دلالت دارد:
الف) مرحوم طبرسي و برخي ديگر قائلند: "زينت" به معناي محل زينت از بدن زن است.
2ب) مقصود از "زينت" زيور آلات است.
سيد محمد باقر لكنهوي مي‏گويد:
مقصود، زينت هاي آويخته به بدن است كه نگاه به آنها حرام است؛ نه زيور آلات كه جداي از بدن باشد؛ زيرا نگاه به زينتي كه بربدن زن است ،به طور معمول در اكثر موارد، ملازم با نگاه به بدن زن مي‏باشد.
روشن است كه حرمت نگاه كردن به زينت هاي آويخته به بدن زن، نوعي مبالغه و تأكيد درحرمت نگاه به محل زينت از بدن زن مي‏باشد. "جمع الجوامع" درست گفته است كه زماني زنان از اظهار زيور آلات نهي شدند ؛ سپس از اظهار صداي آنها مورد نهي قرار گرفتند. از اين جا دانسته مي‏شود كه نهي از نشان دادن مواضع زيور آلات شديد تر است.
3مرحوم جزايري در تفسير قلائد الدرر، در آيات احكام مي‏نويسد:
احتمال دارد مراد از زينت، خود زيور آلات باشد، به اين معنا كه هرگاه آنها بربدن آويخته است، نگاه به آنها حرام است و در چگونگي تعبير در آيه كه نگاه به زينت هاي آويخته به بدن را حرام كرده، نه اعضاي بدن كه موضع زينت است، نوعي مبالغه درلزوم پوشاندن بدن و حرمت نگاه به آن، به چشم مي‏خورد؛ زيرا در حليّت نگاه به زيور آلاتِ جدا از بدن زن، بحثي نيست؛ پس حرمت نگاه به آنها به اعتبار همراه بودنشان با بدن، به طريق اولي مستلزم حرمت نظر به مواضع زينت است.
4ج) مقصود از "زينت" معنايي است كه شامل اعضاي زن و زيور آلاتي كه بربدن اوست، مي‏شود. درروايتي از زراره از امام صادق(ع) نقل شده:
الزينة الظاهرة: الكحل و الخاتم؛
5زينت نمايان، سرمه وانگشتر است؛
ودر صحيحؤ فضيل روايت شده:
سألتُ أبا عبدالله (ع) عن الذرا عين من المرأة، هما من الزينة التي قال اللّه: ولايبدين زينتهنّ إلاّ لبعولتهنّ؟ قال: نعم...؛
6از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا دوساعد زن جزء زينتي است كه خداوند فرمود: زينت خود را آشكار نسازيد مگر براي شوهرانتان؟ فرمود: بله.
سيد محمد باقر لكنهوي گويد:
استعمال واژؤ "زينت" درزينت هاي طبيعي شايع و فراوان است؛ همان طور كه در شعر آمده"و كفّ خضيب زيّنت ببنان؛ كف دست خضاب شده اي كه به انگشتان مزيّن شده است"، بلكه در قرآن نيز درهمين معنا استعمال شده: المال و البنون زينة الحياة الدنيا؛ مال و فرزندان زينت زندگي دنيا هستند.
7استثناي صورت و دودست تامچ:
اختلافي ميان فقهاي اسلام نيست كه همؤ بدن زن عورت بوده و براو واجب است خود را از مردان نامحرم بپوشاند، ولي درمواردي كه ازاين حكم استثنا شده، اختلاف نظر وجود دارد. اين استثنا در اين آيه وارد شده:
وَلايُبْدينَ زينتهنَّ إلاّ ما ظَهَرَ منها؛
8.زينت خود را ـ جز آن مقدار كه نمايان است ـ آشكار ننمايند.
مفسّران و فقها درمقصود از "زينت نمايان" در آيه اختلاف دارند؛ به گونه اي كه تنها به ابن عبّاس شش ديدگاه نسبت داده اند:
1. سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده است: مراد سرمه و انگشتر است.
2. ضحاك از او روايت كرده است: زينت نمايان، سرمه و دو گونؤ صورت است.
3. ابن جريح نقل كرده: آنها انگشتر و دستبند هستند.
4. مجاهد و عطا، سرمه و خضاب بركف دست را از ابن عباس روايت كرده اند.
5. حسن بصري تنها صورت را نقل كرده است.
6. سعيد بن جبير و عطا و ضحاك و اوزاعي ازابن عباس حكايت كرده اند كه زينت نمايان،صورت و دودست تامچ و انگشتر است.
9.نظر نويسنده:
درمعاني گذشته، برخي زينت را به زيور آلات و برخي ديگر به محل زينت از بدن زن، معنا كرده‏اند. به نظر ما نظريؤ گروه دوم ترجيح دارد و زينتي كه در "إلاّ ما ظهر منها" استثنا شده، صورت و دو دست تا مچ مي‏باشد.براي اثبات اين سخن به دلايل ذيل استدلال مي‏كنيم:
الف) ظاهر استثنايي كه در سوره نور10 وارد شده.
ب) رواياتي كه از عامه و خاصه در تفسير اين استثنا نقل شده است.
ج) استدلال به ادلّه نفي حرج در شريعت.
بيان استدلال:
دليل اوّل: دلالت آيه بر استثناي صورت و دست:
بارزترين مصداق استثناء در آيه، صورت و دو دست است؛ خواه قائل شويم مقصود از "زينت" مواضع زينت است ـ كه نظر برتر مي‏باشد ـ يا بگوييم مقصود از "زينت" همان معناي ظاهري آن، يعني زيور آلاتي است كه زن خود را با آن مي‏آرايد.
به نظر مي‏رسد تفسير "زينت" به مواضع آن، با استثناي شوهران كه در آيؤ "ولايُبدينَ زينتهنّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ" بيان شده، مناسب تر است.
بنابراين، بديهي است بيشترين مقداري كه هنگام برخورد با مردان بيگانه نمايان مي‏شود، صورت و دودست مي‏باشد و زن نيازي به آشكار ساختن زينت هاي خود بيش از اين مقدار را ندارد.
اگر "زينت" را به زينت آشكار تفسير كنيم ـ يعني زيور آلاتي كه زن خود را با آن تزيين مي‏كند ـ باز به نتيجه اي نزديك به نتيجؤ اول خواهيم رسيد؛ زيرا جواز نشان دادن زيور آلات به طور طبيعي مستلزم جواز كشف مواضع زينت از بدن است.
پس حكم به جواز نشان دادن سرمه و انگشتر و دستبند بدون تجويز آشكار ساختن صورت و انگشتان و مچ دست، معقول نيست.
دراين صورت اگر تنها خود آيه را در نظر بگيريم، ظاهر استثنايي كه در آيؤ "إلاّ ما ظهر منها" وارد شده، جواز نمايان ساختن صورت و دو دست مي‏باشد.

ديدگاه آية الله خويي:

استاد ما آية الله خويي ـ همان طور كه در تقريرات برخي از شاگردان ايشان ذكر شده ـ در دلالت آيؤ مباركه در سورؤ نور به استثناي دست و صورت، مناقشه كرده است. خلاصه اشكال ايشان چنين است:
واژه "إِبداء" به معناي آشكار ساختن كه درآيه ذكر شده، در لغت به دو معنا به كاررفته است:
1. هرگاه بدون "لام" به مُتَعلّق خود تعلّق پيدا كند، به معناي آشكار ساختن در مقابل پوشاندن مي‏باشد. چنان كه گفته مي‏شود: "ليس للرجل إبداء عورته؛ مرد حق آشكار ساختن عورت خود را ندارد".
2. هرگاه به متعلّق خود به واسطؤ "لام" تعلق پيدا كند، به معناي اعلام و ارائه كردن، درمقابل مخفي نگه داشتن است؛ مثلاً: "أبديت لزيد رأيي أومالي؛ مال يا نظرم را به زيد اعلام و ارائه داشتم".
واژؤ "ابداء" درآيه 31 سوره نور دوبار ذكر شده: در آيه "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها" و همچنين در "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ لبعُولَتهنّ".در مرتبه اول، واژه "ابداء" بدون لام متعدي شده و به متعلّق خود تعلق گرفته و در مرتبه دوم با لام متعدّي شده است كه معناي آنها باهم متفاوت است.
سپس ايشان ـ چنان كه ازتقار يرتلامذه ايشان بر مي‏آيد11 ـ مي‏گويند:
با اين توضيح معناي آيه كريمه چنين مي‏شود:
أوّلاً :از آيه "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها" برمي آيد كه: پوشاندن موضع زينتِ بدن واجب و ظاهرساختن غير از دست و صورت حرام است و استثناي اين دو به اين علّت است كه از زينت هاي نمايان مي‏باشد.
پس حكم بدن زن، همانند عورت مرد است كه بايد آن را به صورتي بپوشاند كه هيچ كس غير از خودش از آن مطّلع نشود؛ مگر دست و صورت كه پوشاندن آنها واجب نيست. اما روشن است كه جواز نپوشاندن دست وصورت ملازمه اي با حليّت جواز نگاه مرد به آنها ندارد.
ثانياً: از آيه "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ لبعولتهنَّ" بر مي‏آيد كه: نمايان كردن بدن زن و مطّلع ساختن ديگران برآن،در همؤ موارد ـ چه درصورت يا دست يا غير اين دو ـ مگر براي شوهر و محارم كه در آيه ذكر شده، حرام مي‏باشد.
از آنچه گفته شد به دست مي‏آيد: آيه كريمه ـ با ملاحظه رواياتي كه در تفسير "زينت" وارد شده ـ دو حكم را مي‏رساند:
1. حكم آشكار ساختن زينت ، فقط، نه نشان دادن به غير.
2. حكم نشان دادن زينت به غير.
درمورد اوّل، آيه شريفه حكم به وجوب پوشاندن زينت غير نمايان، وجواز آشكار ساختن زينت نمايان ـ كه دست و صورت باشد ـ مي‏كند.
و درمورد دوم، آيه شريفه حكم به حرمت نشان دادن زينت به غير مي‏كند مطلقاً، چه نمايان و چه غير نمايان، مگر درمواردي كه در آيه استثنا شده است.
12.نگاهي دوباره به آيه 31 سوره نور
كلام استاد محقق ما آية الله خويي در تقسيم "ابداء" و نتيجه گيري از آن، قابل مناقشه است:
براي مناقشه درنظر ايشان ابتدا نگاهي به تفسير آيه31 سوره نور مي‏اندازيم. خداوند مي‏فرمايد:
وَقُلْ لِلْمُوءْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُروُجَهنَّ وَ لايُبْدينَ زينَتَهُنّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبنَ بِخُمُرِهنَّ عَلي جُيُوبِهنَّ وَلايُبدْينَ زينَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أوْ آبائهنَّ أَوْأباء بُعُولَتِهنَّ أَو أبناء بُعُولَتِهنَّ ؛
13.به زنان با ايمان بگو: چشم هاي خود را [ازنگاه هوس آلود[ فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را ـ جز آن مقدار كه نمايان است ـ آشكار ننمايند و [اطراف] روسري هاي خود را برسينؤ خود افكنند تاگردن و سينه با آن پوشانده شود. زينت خود را آشكار نسازند؛ مگر براي شوهرانشان يا پدر شوهر انشان يا پسرهايشان يا پسرشوهرانشان.
واژه هاي "ابداء" و"كشف" معمولاً دو مفعولي مي‏باشند. مفعول اول بدون لام و مفعول دوم به واسطؤ لام است. متعلّق اولِ آن، شي‏ء آشكار شده و متعلق دوم بيننده و شخص اطّلاع يابنده است. مثلاً مي‏گوييم: "أبديت رأيي للناس؛ نظرم را براي مردم آشكار ساختم."
دراين جمله، واژؤ "رأي" متعلق اول و مفعول بي واسطه است كه همان شي‏ء آشكار شده مي‏باشد و "ناس" متعلّق دوم و مطّلع و شاهد است كه نظر براي او كشف مي‏شود.
مفعول اول چيزي است كه انسان آن را آشكار مي‏سازد و متعلّق دوم كسي است كه براي او آشكار مي‏شود و معنايي براي "إبدا" و "كشف" بدون اين دو متعلّق نيست: يكي مفعول بدون واسطه و ديگري با واسطه. اگر درموردي مفعول دوم ذكر نشود، به معناي قصد نكردن و در نظر نگرفتن آن نيست و "ابداء" بدون وجود كسي كه نظر براي او كشف شود و مطّلع گردد، مفهومي ندارد.
بنابراين، "ولايبدين زينتهن" اقتضاي اطلاق در متعلّق اوّل و دوم را دارد؛ اطلاق در زينت هايي كه زن آنها را مي‏پوشاند و اطلاق دركساني كه زينت هايش را از او مي‏پوشاند.
درمقابل اين دو اطلاق، دو استثنا درآيه ذكر شده:
1. "الاّ ما ظهر منها" درمقابل اطلاق اول.
2. "إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أوْ آبائهِنِ أَوْأباء بُعُولَتِهنَّ أَو أبناء ئِهِنَّ " درمقابل اطلاق دوم.
با مجموع دو إستثنا دلالت آيؤ كريمه برمشخص كردن زينت محرّم، و معيّن كردن بينندگاني كه برزن نشان دادن زينت به آنها حرام است، كامل مي‏شود.
ما در اين كلام استاد، مناقشه اي نداريم كه فرمود: استثناي اول به معناي جواز نگاه مرد به دست و صورت زن نيست، چون اين قسمت از آيه شريفه، فقط ناظر به جواز نشان دادن زينت هاي نمايان از طرف زن ها است و اين معني ملازم با جواز نگاه كردن مردها به زينت هاي نمايان بدن زن ها نيست. و ميان اين دو فرق است. پس دراين جا دو حكم داريم: حكم زن درنمايان كردن زينت و مخفي كردن آنها و نيز حكم مرد درنگاه كردن و نگاه نكردن.
و حكم اول با حكم دوم ارتباطي ندارد. پس برزن پوشاندن دست و صورت واجب نيست، ليكن نگاه مرد به آنها حرام است و اين دو،حكم جداگانه اي است و ملازمه اي بين يكي با ديگري نيست.
مااين كلام آية الله خويي(ره) را مي‏پذيريم؛ اما با اين بيان، نتيجه اي كه ايشان گرفته، چنان كه از تقريرات بحث ايشان بر مي‏آيد، ثابت نمي شود. چه بسا اشكال دربيان صاحب تقريرات باشد، نه در بيان استاد(ره).
دليل دوم: رواياتي كه درتفسير استثنا در آيه آمده است.
درتفسير اين آيه روايات متعدّدي از عامه و خاصه نقل شده كه همان استظهار ما از معناي آيه را تأييد و برآن تأكيد دارد؛ يعني مراد دست و صورت است.
1. صحيحة الفضيل،
قال: سألت أبا عبدالله(عليه السلام) عن الذراعين من المرأة هما من الزينة التي قال الله: ولايبدين زينتهن إلاّ لبعولتهن؟ قال: نعم، و مادون الخمار من الزينة و مادون السوارين؛
14.ازامام صادق پرسيدم: آيا دوساعد زن جزء زينتي است كه خداوند فرمود: زينت خود را نمايان نمي كنند، مگر براي شوهرانشان؟ پاسخ فرمود: بله، آنچه زير روسري و دستبند است، جزء زينت است.
"خمار" چيزي است كه زن با آن سرو گردن و سينه ءخود را مي‏پوشاند[نوعي روسري بزرگ] و به طور معمول صورت را با آن نمي پوشانند، بلكه با نقاب پوشيده مي‏شود.
و "مادون الخمار" يعني آنچه زير روسري واقع مي‏شود، كه مو و گردن و سينه باشد ، نه صورت و "ما دون السوار" يعني ساعد و شامل پايين تر از مچ نمي شود؛ زيرا دستبند برمچ دست(بين ساعد و كف دست) قرار مي‏گيرد؛ پس ممكن نيست مقصود از "مادون السوارين" كه بايد پوشيده شود، كف دست باشد نه ساعد.چون دراين صورت معني حديث اين مي‏شود كه پوشيدن كف دست واجب است، ولي نشان دادن ساعد جايز است كه اجماع باطل است. همچنين ساعد و كف دست بدون دستبند مراد نيست؛ زيرا دستبند(مچ) ميان اين دو(ساعد و كف) قرار دارد.
پس پوشش واجب درصحيحؤ فضيل فقط شامل غير كف دست و صورت مي‏شود؛ زيرا كف دست و صورت در زير روسري و دستنبد واقع نمي شوند، بلكه بالاي اين دو هستند.
2. رواية أبي الجارود عن أبي جعفر(ع) في قوله تعالي: "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها ":
فهي الثياب والكحل والخاتم و خضاب الكف و السوار...؛
15.امام باقر(ع) در بارؤ آيؤ "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها" فرمود: مراد لباس و سرمه و انگشتر و خضاب دست و دستبند است.
اين روايت به سبب سقوط سند ميان علي بن ابراهيم و ابو جارود، ضعيف است.
3.رواية عمروبن شمر عن أبي جعفر (ع) عن جابر بن عبدالله الانصاري، قال:
خرج رسول الله(ص) يريد فاطمة و أنا معه... فدخل رسول الله(ص) ودخلتُ و إذا وجه فاطمة(س) أصفر كانّه بطن جرادة؛ فقال رسول الله(ص): مالي أري وجهك أصفر؟قالت: يا رسول الله، الجوع؛
16.امام باقر(ع) از جابربن عبدالله انصاري نقل كرد: حضرت رسول(ص) به سوي خانه فاطمه(س) خارج شد و من همراه ايشان بودم... رسول اكرم(ص) وارد خانه شد و من به دنبال ايشان داخل شدم و ديدم صورت حضرت فاطمه(س) چون شكم ملخ ،زرد و رنگ پريده است. رسول خدا خطاب به ايشان فرمود: چه شده كه تو را با رخسارزرد و رنگ پريده مي‏بينم؟ پاسخ داد: از گرسنگي.
اين روايت به دليل ذكر"عمروبن شمر" در سند، از درجؤ اعتبار ساقط است.
نجاشي، عمروبن شمر را متهم به دست بردن در روايات جابر كرده است.
4. رواية عبدالله بن جعفر عن هارون عن مسلم عن مسعدة بن زياد، قال:
سمعت جعفراً و سئل عمّا تظهر المرأة من زينتها، قال: الوجه والكفّين؛
17.مسعده گويد: ازامام صادق ـ عليه السلام ـ در مورد اين كه چه زينت هايي را زن مي‏تواند ظاهر سازد ؟ شنيدم كه فرمود: دست و صورت.
5. مارواه أبو داود في السنن عن عائشة، انها قالت:
دخلت أسماء بنت أبي بكر علي النبي و عليها ثياب رقاق؛ فأعرض عنها النبي(ص) وقال: يا أسماء! إن المرأة إذا بلغت المحيض لم يصلح أن يري منها إلاّ هذا و هذا و أشار إلي وجهه و كفيّه؛
18.عائشه گويد: اسما دختر ابوبكر با لباس نازكي برپيامبر وارد شد و پيامبر از او روي گرداند و فرمود: اي اسما! زماني كه زن به سن عادت ماهانه رسيد و بالغ شد،درست نيست بدن او ديده شود؛ مگر اين و اين؛و حضرت به دست و صورت اشاره كرد.
6. ماروته عائشة أيضاً، قالت:
دخلت عليّ ابنة أخي مزينة؛ فدخل عليّ النبي(ص) فأعرض، فقلت: يا رسول الله! إنّها ابنة أخي و جارية. فقال: إذا عركت(أي حاضت) المرأة، لم يجزلها أن تظهِر إلاّ وجهها و إلاّ مادون هذا، و قبض علي ذراع نفسه فترك بين قبضته و بين الكفّ مثل قبضة أُخري.
19.عائشه گويد:دختر برادرم پيش من آمده بود كه پيامبر برمن وارد شد و روي برگرداند. به پيامبر گفتم: اي رسول خدا! او برادر زادؤ من است و دختر بچه‏اي بيش نيست. پيامبر فرمود: زماني كه زن حيض شد و(بالغ گشت) جايز نيست بدن او بدون پوشش باشد؛ مگر صورت و پايين از اين؛ حضرت دست برساعد خود نهاد و بين كف دست و مكاني كه ساعد خود را گرفت، به قدر قبضه اي فاصله بود.
دليل سوم نفي حرج دردين: درحقيقت اين مطلب، دليل سومي برجواز اظهار صورت و كف دست نيست، بلكه موءيّد دو دليل قبلي است.چون ما درتفسير استثناي آيؤ نور(إلاّ ما ظهر منها) دورأي داشتيم: يكي جواز اظهار صورت و كف دست و ديگري عدم جواز.چنانچه بپذيريم پوشاندن صورت و كف دست براي زن ها در رفت و آمد و تعامل با مردها درجامعه، حكمي حرجي است و خداوند براي مردم حرج و مشقّتي قرار نداده است"ما جعل عليكم في الدين من حرج"20، اين مطلب موءيّد رأي اوّل مي‏باشد كه مبتني برجواز اظهار صورت و كف دست است.
اگر تفسير استثناي آيه، مردّد ميان دو رأي بالا(جواز و عدم جواز اظهار صورت و كف دست) باشد، دليل نفي حرج موءيّد و مرجع رأي اوّل خواهد بود، مگر اين كه دليل قطعي برحرمت اظهار صورت و كف دست داشته باشيم، كه دراين صورت خواهيم گفت: اين حكم درمورد حرج و مشقت آمده است، از قبيل حكم جهاد و زكات و خمس و قصاص و ديات و امثال آن كه درمورد ضرر آمده است. درغير اين صورت ،رأي و دليلي كه خالي از حرج است، بر رأي دليلي كه مستلزم حرج است، رجحان دارد. و ما اين مطلب را اين جا فقط به عنوان موءيد مي‏آوريم، نه دليل.

گفتگوي مرد و زن

برمنع سخن گفتن زن با مرد و گوش دادن مرد به صداي زن يا برعكس دليلي نيافتيم، مگر اين كه زن از روي عمد با كرشمه صحبت كند كه حرام مي‏باشد؛ زيرا خداوند مي‏فرمايد: "فلا تخضعن بالقول"21؛ به گونؤ هوس انگيز سخن نگوييد". يا اين كه درسخن گفتن مردها با زنان نوعي اظهار دوستي و محبّت باشد كه جايز نيست.
چنان كه در موثقؤ مسعدة بن صدقه آمده است:
عن أبي عبداللّه(ع) قال: قال أمير الموءمنين(ع): لاتبدأوا النساء بالسلام ولاتدعوهنّ إلي الطعام، فإنّ النبي(ص) قال: النساء عيّ وعورة، فاستروا عيّهنّ بالسكوت...؛
22.امام صادق(ع) از حضرت نقل كرد: با زنان آغاز به سخن نكنيد و آنها را به غذا دعوت ننماييد؛ زيرا پيامبر(ص) فرمود: زنان، ناتوان و عورت هستند و با سكوت، ناتوانيشان را بپوشانيد.
ولي اين موثقه و موثقؤ غياث بن ابراهيم: "لاتسلِّمْ علي المرأة"
23. با روايات صحيحه اي كه از رسول اكرم(ص) وارد شده، كه با زنان سخن مي‏گفتند و به كلام آنها گوش مي‏دادند، همچنين با سيرؤ قطعي متشرعين كه متصل به زمان معصوم است ـ كه مردها با زنان سخن مي‏گفتند و برعكس ـ معارض مي‏باشد.
شيخ انصاري نيز قائل به همين نظر است.
24.دست دادن زنان با مردها
فقيه طباطبايي يزدي دركتاب "عروة الوثقي" مي‏گويد:
دست دادن با زن نامحرم جايز نمي باشد.
25.براي اثبات حرمت به روايات ذيل استدلال كرده اند:
صحيحة أبي بصير عن أبي عبداللّه، قال: قلت له: هل يصافح الرجل المرأة ليست بذات محرم؟
فقال: لا، إلاّ من وراء الثوب؛
26.ابوبصير گويد: خدمت امام(ع) عرض كردم: آيا جايز است مرد با زن نامحرم دست دهد؟ امام فرمود:خير، مگر از روي لباس.
صحيحة سماعة بن مهران، قال: سألت أبا عبدالله(ع) عن مصافحة الرجل المرأة؟قال: لايحلّ للرجل أن يصافح المرأة إلاّ امرأة يحرم عليه أن يتزوّجها: اُخت، أوبنت، أوعمّة، أوخالة... و أما المرأة التي يحلّ له أن يتزوّجها فلايصافحها إلاّ من وراء الثوب، ولايغمزكفّها؛
27.سماعه گويد: ازامام صادق(ع) دربارؤ دست دادن مرد بازن سوءال كردم .امام فرمود: دست دادن مرد با زن جايز نيست؛ مگر بازني كه ازدواج وي با او حرام است: خواهر يا دختر يا عمه يا خاله... و اما بازني كه ازدواج با او حلال است، نبايد مرد با آن زن دست دهد؛ مگر از روي لباس و دست او را هم فشار ندهد.

نگاه(نظر)

فقهاي مسلمين اتفاق نظر دارند كه زن بايد بدن خود را به جز دست و صورت بپوشاند، همان طور كه درحرمت نگاه كردن مرد به غيرِ دست و صورت زن، وحدت نظر دارند.
آيه 31 سوره نور برهمين مطلب دلالت دارد: ولايبدين زينتهنَّ إلاّ ما ظهر منها.
زيرا حرمت نشان دادن زينت برزن يقيناً براي باز داشتن مردان از نگاه به آنها است و زينت موضوعيتي نداشته تا سبب حرمت شود؛ بلكه مقدمه اي است براي بازداشتن نگاه مردان به زنان. چنان كه استاد ما آية الله خويي مي‏فرمايد با اين بيان، خود آيه به تنهايي مي‏رساند كه نگاه مردان به زنان نامحرم ـ به جز دست وصورت ـ حرام مي‏باشد.

حكم نگاه به دست و صورت

آراء فقها دراين مسأله مختلف است. محقّق در شرايع قائل به تفصيل بين نگاه اول و دوم شده، نگاه اوّل به دست و صورت جايز و نگاه دوم جايز نيست.
صاحب جواهر و استاد ما آية الله خويي قائل شده اند كه نگاه به دست و صورت زن حرام مي‏باشد؛ مگر درحالت اضطرار.
مرحوم شيخ انصاري و بعضي از معاصران، قائل به جواز شده اند.
الف) دلايل حرمت نگاه به دست و صورت
قائلين به حرمت نگاه به دست و صورت، به دلايل متعددي استدلال نموده اند كه ما به چند دليل مهم اشاره نموده و اشكال آنها را ذكر مي‏كنيم:
دليل اول: استاد محقق ما آيت الله خويي به اين آيه استدلال نموده اند:
وَ لايُبْدينَ زينَتَهُنّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبنَ بِخُمُرِهنَّ عَلي جُيُوبِهنَّ وَلايُبدْينَ زينَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ؛
زينت خود را ـ جز آن مقداركه نمايان است ـ آشكار ننمايند و [اطراف] روسري هاي خود را برسينؤ خود افكنند [تاگردن و سينه با آن پوشانده شود] و زينت خود را آشكار نسازند، مگر براي شوهرانشان".
به اين بيان كه آيه درمقام بيان دو حكم مي‏باشد:
1.نمايان بودن و نپوشاندن كه از آن تعبير به "ابداء في نفسه" مي‏شود و آن، زماني است كه احتمال وجود ناظر محترم(بينندؤ بالغ و يا مميز و نامحرم) داده شود.
2. حكم آشكار نمودن براي ديگري كه ازآن تعبير به "ابداء" مي‏شود و آن، زماني است كه يقيناً ناظر محترمي وجود دارد.
3. اما هنگامي كه ناظر محترمي نيست ـ مثل اين كه درحمام خصوصي تنها باشد ـ قطعاً پوشش لازم ندارد.
28.سپس ايشان به تفصيل به بحث پرداخته و قائل شده اند كه بند اوّل آيؤ(وَلايُبْدينَ زينَتَهُنَّ إلاّ ما ظَهَرَ مِنْها) اشاره به حالت اوّل دارد، يعني زماني كه احتمال وجود ناظر بدهد و بند دوم آيؤ(وَلايُبْدينَ زينَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ) اشاره به حكم حالت دوم دارد.اين مطالب خلاصه اي از كلام استاد رحمه الله بود، ولي ايشان بايد با دليل كافي اين ادّعا را ثابت كند و قرائني كه براي اثبات آن بيان نموده اند، كافي به نظر نمي رسد. علاوه براين كه ـ بنا به گفتؤ ايشان ـ حكمي كه در بند اوّل آيه ذكر شده، ارشادي و به صورت احتمال وجود ناظر است و حكم مولوي نيست و اين بعيد است و برغرابت اين تفسير مي‏افزايد.
ما درمباحث گذشته، تفسير دو استثنا را در آيه 31 سوره نور بيان نموديم و گفتيم: آيه "ولايبدين زينتهنّ" از دو جهت اطلاق دارد: يكي در زينت و زيور آلاتي كه آشكار ساختن آنها برزن حرام است و ديگري اطلاق در مرداني كه جايز نيست بر زينت هاي زن مطّلع شوند.
استثناي اوّل(إلاّ ما ظَهَرمِنْها) اطلاق اوّل را مقيّد مي‏سازد ،و استثناي دوم(إلاّ لِبُعوُلَتِهِنَّ أو آبائِهِنَّ) اطلاق دوم را مقيّد مي‏كند. پس آيه كريمه برآنچه ايشان مي‏فرمايد، دلالت نمي كند.
دليل دوم: استدلال به آيه سي، سوره نور:
قُلْ لِلِمُوءمِنينَ يَغُضُّواْ مِنْ أبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوُا فُرُوجَهُمْ ذلكَ أزْكي لَهُمْ إنّ اللّهَ خَبيرء بما يَصْنَعُونْ وَ قُلْ لِلِمُوءمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ...؛
به موءمنان بگو: چشم هاي خود را از نگاه به نامحرمان، باز دارند و عفاف خود را حفظ كنند. اين براي آنان پاكيزه تر است. خداوند از آنچه انجام مي‏دهند آگاه است. و به زنان با ايمان بگو:چشم هاي خود را از نگاه هوس آلود فروگيرند و دامان خويش را حفظ كنند.
در اين آيؤ مباركه خداوند به مردان و زنان امر فرموده كه چشمان خود را از يكديگر فروگيرند. پس مردان موءمن، چشم خود را از زنان نامحرم و زنان با ايمان، چشم را از مردان، فرو مي‏گيرند.
واژؤ "الغض" غير از "الغمض" است و معناي اين دو متفاوت است. "غض" به معناي پايين آوردن نگاه و شكستن آن، درمقابل خيره شدن است و "غمض" به معناي پلك ها را برهم گذاشتن است و چشم بستن كامل با پلك ها مي‏باشد.
ابن منظور در بارؤ غمض گويد:
أغمض طرفه عنّي و غمّضه، يعني چشم از من بست و برهم نهاد، و "أغمض" يعني چشمان را بَست.
29.درأقرب الموارد آمده:
أغمض عينيه، يعني پلك ها را برهم نهاد و غمض عينه، يعني پلك برهم نهاد.
30.اما واژؤ "غض" به معناي پلك برهم نهادن نيست و هيچ كدام از لغت شناسان و مفسران قائل به آن نشده اند؛ بلكه به معناي شكستن نگاه و پايين انداختن نظر است، يعني نگاه را متمركز و خيره نكردن.
راغب اصفهاني گويد:
الغض: نقصان در نگاه و صدا.... خداوند مي‏فرمايد: قل للموءمنين يغضُّوا من اَبصارهم و قول شاعر: فغضَّ الطرف إنّك من نمير؛ نگاهت را پايين انداز(وسربلند مكن). تو از قبيله نمير هستي. اين از باب اهانت و توهين گفته مي‏شود.
31.ابن منظور گويد:
غضّ طرفه و بصره، يعني خود داري از نگاه و پايين انداختن و شكستن آن.
32.و گفته شده: "غضّ" زماني صدق مي‏كند كه پلك ها را به هم نزديك كرده و نگاه كند.
عباراتي كه از لغت شناسان نقل نموديم، براي اثبات تفاوت ميان "غمض العين" و "غض النظر" كفايت مي‏كند.
نكته ديگر در فرق ميان اين دو واژه اين است كه "غمض" دراكثر موارد به چشم ـ كه عضوي از بدن است ـ نسبت داده مي‏شود، اما "غضّ" به نگاه كردن و ديدن ـ كه كار چشم است ـ نسبت داده مي‏شود. لذا لغت شناسان تصريح نموده اند كه "غمض" برهم نهادن پلك هاست؛ اما"غضّ النظر" به معناي خودداري از نگاه و پايين انداختن و شكستن ديد مي‏باشد. كسي نگفته "غضّ" به معناي پلك برهم نهادن است.
البته در معناي "غض النظر" گفته شده: زماني كه پلك ها را به هم نزديك نمايد و نگاه كند و اين معنا غير از غمض است، مثل اين كه نزديك نمودن دو پلك، سبب شكستن نگاه و پايين انداختن نظر مي‏شود.
استعمال "غض النظر و الطرف" دراشعار درهمين معناي مذكور، دليل برصحت مطالب گفته شده مي‏باشد.
جرير مي‏گويد:
فغضّ الطرف إنك من نمير فـلا كعباً بلغـت ولاكـلاباً؛
نگاهت را پايين انداز كه تو از قبيلؤ نمير هستي و در شرافت، به قبايل كعب و كلاب نمي رسي.
ابو الغوث مي‏سرايد:
و ماكان غضّ الطرف منّا سجيّة و لـكننّا فـي مـذحـج غُرُبـان؛
[بابدي ديگران مقابله مي‏كنيم] و چشم پوشي عادت مانيست؛ ليكن در عشيرؤ مذحج غريب و بي ياوريم.
همچنين كعب در قصيدؤ معروف خود دربارؤ رسول اكرم(ص) مي‏گويد:
و مـا سعاد غـداة البين إذا رحلوا إلاّ أغنّ غضيض الطرف مكحول
سعاد، زمان خدا حافظي ـ هنگامي كه قبيلؤ او كوچ مي‏كرد ـ با صداي نرم و زيبا و چشماني فرو هشته وسرمه كشيده بود.
ابن هشام در شرح اين بيت از قصيدؤ كعب توضيح داده:
غض الطرف دراصل عبارت از خيره نشدن و خوب نگاه نكردن است.
همچنين در شعر ديگر آمده:
وأغضّ من بصري و أعلم أنّه قدبان حدّ فوارسي و رماحي
چشم فرو اندازم و مي‏دانم كه قدرت و توانايي سواران و نيزه هاي لشكر من براي ديگران روشن است.
شافعي در شعري گفته:
أحـبّ مـن الاخـوان كـل مُـوءاتٍ
و كل غضيض الطرف عن عثراتي
از برادران خود كساني را دوست دارم كه همراه و همدل من بوده و از لغزش هاي من چشم پوشي مي‏كنند.
موارد استعمال "غضّ" در شعر و ادبيات عرب نشان مي‏دهد كه "غضّ" به نگاه كردن نسبت داده مي‏شود، نه به چشم، و به معناي خودداري از خيره شدن، و شكستن و پايين انداختن نظر و خودداري از خوب نگريستن و متمركز شدن درنگاه مي‏باشد؛ همان نگاهي كه انسان درزمان حيا و خجالت به خود مي‏گيرد.
در روايتي مي‏خوانيم: إن رسول اللّه(ص) كان إذا فرح غضّ طرفه، يعني رسول اكرم(ص) زماني كه مسرور مي‏گشت، نگاهش را شكسته و چشم را مي‏خواباند... تا ازخنده هاي بسيار و شادي همراه با تكبّر دور باشد.
كلمؤ "من" تبعيضيه
33. در آيه همين معنا را تأكيد مي‏كند(يغضّوا مِن أبصارهم). بنابراين معناي آيه مي‏شود:
بخشي از نگاه خود را كم كنيد و نگاه را پايين اندازيد. به عبارت ديگر: به طور كامل نگاه نكرده و نيم نگاهي بيندازيد.
اين ، معناي تبعيض درنگاه كردن است. پس مرد به زن نامحرم دقيق نگاه نكرده و در صورت او خيره نمي شود و همچنين زن درصورت مرد نگاه دقيق ننموده و نگاهش را متمركز نمي كند؛بلكه نيم نگاهي انداخته و باديدي تنگ و گذرا به مرد نگاه مي‏كند.
معناي "من" نگاه به بعض آنچه ديده مي‏شود نيست ـ چنان كه نويسنده "قلائد الدرر" قائل شده
34 ـ بلكه تبعيض درنگاه است، نه در مرئي.
بنابراين، براي مرد خيره شدن درصورت زن حرام است، و در هنگام روبه رو شدن و سخن گفتن با زن بايد نيم نگاهي به او نموده و چشم فرو گيرد.
اما آنچه بعضي از فقها
35 و مفسران مي‏گويند كه آيه دلالت برحرمت نگاه كردن به صورت زن دارد، پذيرفته نيست و از آيه استفاده نمي شود.
جواز نگاه كردن گذرا و غير دقيق تنها براي نگاه به دست و صورت مي‏باشد؛ اما زماني كه نگاه به ساير اعضاي بدن زن بيفتد، اختلاف نظري ميان مسلمانان نيست كه نگاه به آنها حرام است.
رواياتي كه درمباحث گذشته ذكر شد كه بروجوب پوشش همؤ اعضاي بدن زن، غير از دست و صورت دلالت مي‏كرد، نيز مي‏رساند كه نگاه به بدن زن حرام است. اين روايات ـ به همان بيان سابق ـ برحرمت نگاه مرد به زن دلالت مي‏كند.
همان گونه رواياتي كه درجواز نگاه به زنان ذمّي يا صحرا نشين ـ كه جزء كساني هستند كه اگر نهي شوند نمي پذيرند، وارد شده، دلالت برهمين حكم دارد.
اين روايات مي‏رساند نگاه به زنان مسلمان حرام است؛ زيرا در پي هتك حرمت خويش نيستند. آن طور كه زنان اهل ذمه يا صحرانشين حرمت خود را هتك مي‏كنند.
ما اين بحث را بيش از اين ادامه نمي دهيم؛ زيرا اين مسأله نزد مسلمانان از واضحات فقهي مي‏باشد.
دليل سوم: استدلال به صحيحؤ هشام بن سالم:
هشام بن سالم و حمادبن عثمان و حفص بن البختري كلّهم عن أبي عبدالله(ع) في النظر إلي من يريد الرجل أن يتزوّجه من النساء: لابأس بأن ينظر إلي وجهها و معاصمها إذا أراد أن يتزوّجها؛
36امام صادق(ع) دربارؤ نگاه به زني كه مرد قصد ازدواج با او را دارد، فرمود: اگر قصد دارد با او ازدواج نمايد، اشكالي ندارد كه به مچ دست ها و صورت او نگاه كند.
سند روايت صحيح است و در دلالت برمقصود كامل است، پس با كمك مفهوم شرط، درصورتي كه قصد ازدواج نيست، نگاه به صورت و مچ دست ها را حرام مي‏نمايد.
ولي اين استدلال ضعيف است؛ زيرا جملؤ شرطيه ناظربه اين است كه نگاه به دست و صورت زن مطلقاً جايز است، چه ترس از شهوت حرام داشته، چه نداشته باشد.
شيخ انصاري(ره) در استدلال به اين صحيحه ايرادهايي مي‏گيرد كه به نظر ما وجيه است، كه عيناً مي‏خوانيم:
واما رواياتي كه درمسألؤ قبلي دلالت داشت براين كه جواز نگاه كردن به زن مشروط به قصد ازدواج است [و مفهوم آن اين است كه اگر قصد ازدواج نداشته باشد، نگاه كردن جايز نيست، دراستدلال به اين روايات ايرادهايي به نظر مي‏رسد]؛
أوّلاً: واضح است كه سياق جملؤ شرطيه در آن صحيحه، سياق تعليق نيست كه مفهوم داشته باشد، و اين مطلب باكمي تأمل روشن مي‏شود.
ثانياً: برفرض اين كه آن صحيحه مفهوم داشته باشد، با جواز نگاه كردن درمورد آن، مشروط به شرطي كه در اين مسأله(نگاه به زن بدون قصد ازدواج ) آمده ، نيست. و آن شرط اين است كه غرض از نگاه، ارزيابي زيبايي و زشتي زن و شناسايي رنگ صورت و نقاط حُسن و قبح او نباشد. شكي نيست كه نگاه با اين قصد، مخصوص به صورتي است كه مرد به قصد ازدواج به صورت زن نگاه كند.
37[بنابر اين، شرط جواز نگاه به صورت زن درمسألؤ اوّل اين است كه به غرض شناسايي زيبايي و زشتي زن و دقيق شدن دراين موضوع نباشد... و اين شرط در مسألؤ دوم، يعني در صورتي كه قصد ازدواج داشته باشد، نيامده ، و نگاه به صورت زن با اين انگيزه، در صورتي كه قصد ازدواج با او را داشته باشد، بي اشكال است].
دليل چهارم: براي حرمت نگاه، تمسّك به صحيحؤ محمد بن حسن صفار است.
قال: كتبتُ إلي الفقيه (ع)في رجل أراد أن يشهد علي امرأة ليس لها بمحرم، هل يجوز له أن يشهد عليها و هي من وراء الستر ويسمع كلامها إذا شهد عدلان أنها فُلانة بنت فلان التي تشهدك و هذا كلامها، أو لايجوز الشهادة عليها حتي تبرز و يثبتها بعينها؟ فوقّع (ع) تتنقّب و تظهر للشهود إن شاء اللّه.
38محمد بن حسن صفار گويد: درنامه اي به امام، از مردي كه مي‏خواهد عليه زن نامحرمي شهادت دهد، سوءال كردم: آيا بدون ديدن صورت زن و از پشت پرده كه صداي او را مي‏شنود و دو شاهد عادل هم شهادت مي‏دهند: اين زن همان فلاني دختر فلاني است كه اينجا حاضر و اين هم صداي اوست، مي‏تواند نسبت به آن زن شهادت دهد؟ يا اين كه زن خود را نشان داده و مرد اورا با چشم خود ببيند؟
امام در پاسخ نوشتند: زن نقاب مي‏زند و براي شهود ظاهر مي‏شود، إن شاءاللّه.
اين استدلال مانند استدلال قبلي، ضعيف است، زيرا زني كه در اين قضيه آمده است، به سبب حيا يا چيز ديگر، از نشان دادن خود نزد شاهد، سرباز مي‏زند ،و ربطي به اين حكم شرعي ندارد كه آيا نگاه نامحرم به صورت زن جايز است يا خير؟ به همين علت به صحبت از پشت پرده اكتفا نموده و از پشت آن خارج نمي شود. لذا سوءال كننده پرسيد: آيا شنيدن سخن او از پشت پرده درصحت شهادت كافي است يا خير؟ امام پاسخ فرمود: زماني كه با نقاب از پشت پرده بيرون بيايد، شهادت صحيح مي‏باشد.
مثل اين كه پرسشگرِ شاهد از كمترين مرتبؤ حمل شهادت دراين حالت، سوءال مي‏نمايد كه آيا شنيدن صدا است يا خارج شدن از پشت پرده يا نگاه كردن به صورت زن، امام پاسخ مي‏دهد: با خارج شدن از پشت پرده.
اين سخن توجيه معقولي دربارؤ صحيحه بوده است. همين توجيه به تنهايي براي نقض استدلال كافي است، اگر چه اثبات نشود و به عنوان احتمال مطرح گردد.چون با اين احتمال، استدلال به صحيحه برحرمت نگاه به صورت زن، ناتمام مي‏ماند.
دليل پنجم: همچنين به رواياتي كه نگاه را تيري مسموم از تيرهاي شيطان و اين كه نگاه به نامحرم، زناي چشم است، استدلال كرده اند.
39ظاهراً روايات، دربارؤ نگاهي است كه همراه با شهوت و لذّت حرام باشد و بيننده بترسد به حرام بيفتد كه دراين صورت از موضوع بحث خارج است.
مطالب ياد شده مهم ترين دلايلي است كه در عبارات فقها برحرمت نگاه به دست و صورت زن نامحرم، مطرح شده است.
و انصاف اين است كه دلايل مذكور، حرمت مورد ادعا را اثبات نمي كند.
ب) دلايل جواز نگاه به دست و صورت
عدّه اي از فقهاي بزرگ، اين ديدگاه را پذيرفته اند؛ مانند شيخ طوسي ، محدث بحراني، شيخ انصاري و محقق نراقي در"مستند الشيعه" و آية الله حكيم در "مستمسك".
40براي اثبات آن مي‏توان به مجموعه اي ازروايات ـ كه بعضي از آنها صحيحند ـ استدلال نمود يا تأييد آورد. برخي از روايات چنين است:
1.صحيحة علي بن سويد، قال: قلت لأبي الحسن (ع): إني مبتلي بالنظر إلي المرأة الجميلة، فيعجبني النظر إليها فقال: يا علي! لابأس إذا عرف اللّه من نيتّك الصدق، و إيّاك و الزنا، فإنّه يمحق البركة و يهلك الدين؛
41علي بن سويد گويد: خدمت امام كاظم(ع) عرض كردم: گرفتار نگاه به زنان زيبا هستم و از جمال آنها خوشم مي‏آيد. امام فرمود: اي علي! زماني كه خدا بداند با نيّت پاك و درست نگاه مي‏كني، اشكال ندارد، اما بترس از زنا؛ زيرا بركت را مي‏برد و دين را نابود مي‏كند.
روايت، صحيحه و درمعنا صريح است. استاد ما آية الله خويي در دلالت اين روايت برجواز نگاه به صورت زن، مناقشه نموده و روايت را برصورتي كه به طور اتّفاقي نگاه انسان به صورت زن بيفتد، حمل مي‏فرمايد، به اين معنا كه بدون قصد و عمد، نظرش به چهره او بيفتد.
ايشان مي‏گويد: با اين بيان، صحيحه جدا از بحث ما است و برجواز نگاه عمدي به صورت زن، دلالتي ندارد واگر برجواز نگاه عمدي دلالت كند، قابل پذيرش نبوده و علمش را به اهلش واگذار مي‏كنيم؛ زيرا لازمه اش اين است كه اگر از ابتدا نگاه با قصد لذّت جويي باشد، جايز است ـ همان طور كه از جملؤ "فيعجبني النظر إليها" به دست مي‏آيد ـ و نمي توان به اين سخن ملتزم شد و كسي از فقها نيز قائل به آن نيست.
42دركلام استاد(ره)جاي مناقشه بسيار است.همان گونه كه ايشان مي‏گويد روايت دلالتي برجواز نگاه به قصد لذّت جويي ندارد؛ بلكه صحيحه ظهور دارد در اين كه علي بن سويد به دليلي ـ كه چه بسا اقتضاي شغل اوست ـ گرفتار نگاه به صورت زنان زيبا رو مي‏باشد و مي‏داند كه از اين نگاه لذّت مي‏برد.امام به ايشان مي‏فرمايد: زماني كه نگاه به زنان به خاطر شغل و براي رسيدگي به كار آنها باشد، اشكال ندارد، هرچند بداند درنهايت وبدون اختيار از اين نگاه ها لذّت خواهد برد، اما نگاه به قصد لذّت بردن را شامل نمي شود. سپس امام، علي بن سويد را از نگاه به قصد لذّت برحذر مي‏دارد و مي‏گويد: إذا عرف من نيّتك الصدق و "صدق" دراين جمله يعني، نگاه به زن به اقتضاي كار باشد؛ از قبيل دندان پزشك ،اگر چه مي‏داند ازاين نگاه بدون اختيار لذّتي حاصل مي‏شود؛ نه اين كه نگاه براي لذّت باشد.و "كذب" اين است كه براي لذت جويي به زنان نگاه نمايد، نه براي رسيدگي به كار و شغل.
و فرق ميان نگاه از روي صدق و كذب را جز خدا، ديگري مطلع نيست. لذا امام(ع) مي‏فرمايد: لابأس إذا عرف اللّه من نيتك الصدق.
2.رواية أبي الجارود عن أبي جعفر الباقر (ع) في قوله تعالي: "ولايبدين زينتهنّ إلاّ ما ظَهَر منها": فهي الثياب و الكحل و الخاتم و خضاب الكفّ و السوار. والزينة ثلاث: زينة للناس و زينة للمحرم و زينة للزوج؛ فأمّا زينة الناس فقد ذكرناه، و أمّا زينة المحرم فموضع القلادة فما فوقها، و الدملج و مادونه، و الخلخال و ما أسفل منه، و أمّا زينة الزوج فالجسد كلّه؛
43امام باقر (ع) در بارؤ اين سخن خداوند كه: زينت خود را آشكار نسازيد جز آن مقدار كه نمايان است، فرمود: زينت آشكار، لباس و سرمه و انگشتر و خضاب دست و دستبند مي‏باشد. زينت سه قسم است: زينت براي همؤ مردم، زينت براي محرم، و زينت براي شوهر. اما زينت براي مردم مواردي است كه ذكر نموديم؛ امّا زينت براي محرم محل گردنبند و بالاي آن و دستبند و پايين آن و خلخال و پايين تر از آن است؛ امّا زينت براي شوهر، همؤ بدن زن مي‏باشد.
دلالت روايت كامل است و اين كه خضاب دست و دستبند و سرمه را جزء زينتي شمرده كه خداوند نگاه بدون لذت و شهوت برآنها را، حلال نموده، مثل اين است كه به جواز نگاه به دست و صورت، تصريح شده باشد.
ليكن روايت، مرسله است؛ زيرا قطعه اي از سند ميان ابو جارود ـ كه از امام باقر(ع) روايت را نقل مي‏كند ـ و علي بن ابراهيم افتاده است.
3. رواية عليّ بن جعفر عن أخيه (ع) قال: سألته عن الرجل ما يصلح له أن ينظر إليه من المرأة التي لاتحلّ له؟ قال: الوجه و الكفّ و موضع السوار؛
44علي بن جعفر گويد: از امام كاظم ـ عليه السلام ـ سوءال كردم: نگاه به كدام عضو زن نامحرم جايز است؟ فرمود: دست و صورت و محل دستبند.
در دلالت و سند اين روايت اشكال است. امّا دلالت، زيرا "لاتحلّ له" ظهور دارد كه سوءال درمورد زن محرم است يا اقلاً احتمال آن مي‏رود و با وجود اين احتمال، استدلال ممكن نيست.
و سند روايت به خاطر عبدالله بن الحسن ضعيف است؛ هرچند شيخ انصاري45 و صاحب جواهر46 سند روايت را معتبر دانسته اند.
4. روايت عمروبن شمر از امام باقر (ع) از جابربن عبدالله الانصاري47 كه درمباحث قبل روايت را ذكر نموده و يادآور شديم كه سند روايت مناقشه دارد.
5. رواية مروك عن عبيد عن بعض أصحابنا عن أبي عبداللّه(ع)قال: قلت له: مايحلّ للرجل أن يري من المرأة إذا لم يكن محرماً؟ قال: الوجه و الكفّان و القدمان؛
48خدمت امام صادق(ع) عرض كردم: نگاه به چه اعضايي از بدن زن، براي مرد نامحرم حلال است؟ فرمود: دست و صورت و دو پا تا مچ.
دلالت حديث كامل بوده، امّا به خاطر مرسله بودن ضعيف است.
6. صحيحة أبي حمزة الثمالي عن أبي جعفر الباقر(ع) قال: سألته عن المرأة المسلمة يصيبها البلاء في جسدها، إمّا كسر و إمّا جرح في مكان لايصلح النظر إليه يكون الرجل أرفق بعلاجه من النساء...؛
49ابوحمزؤ ثمالي گويد: از امام باقر(ع) دربارؤ زن مسلماني پرسيدم كه در اثر شكستگي يا زخم، به عضوي از بدن او كه نگاه كردن بدان جايز نيست،آسيبي برسد؛ آيا مردي كه بيش از زنان درمعالجه مهارت دارد، مي‏تواند به او نگاه كند؟
اين صحيحه مي‏رساند نگاه به اعضايي از بدن زن اشكال ندارد و آن مواضع، غير از دست و صورت مي‏باشد.
7. وروت عائشة: إنّ أسماء بنت أبي بكر دخلت علي رسول الله(ص) في ثياب رقاق، فأعرض عنها و قال: يا أسماء إنّ المرأة إذا بلغت المحيض لم يصلح أن يري منها إلاّ هذا و هذا و أشار إلي وجهه و كفّيه؛
50عايشه نقل مي‏كند: اسماء دختر ابوبكر با لباس نازكي برپيامبر وارد شد. پيامبر از او روي برگرداند و گفت: اي اسماء زماني كه زن به سن عادت ماهانه رسيد و بالغ شد، درست نيست بدن او ديده شود؛ مگر اين و اين،و به دست و صورت خود اشاره كرد.
نگاه به زنان بي حجاب
ازحرمت نگاه به زنان نامحرم مواردي استثنا شده؛ از جمله: نگاه بدون لذّت و شهوت به زنان اهل ذمه، بلكه همؤ كفّار و زنان باديه نشين و حتي همؤ زنان بي حجاب.
روايات ذيل براين نكته دلالت دارد:
1. معتبرة السكوني عن أبي عبدالله (ع) قال: قال رسول الله(ص): لاحرمة لنساء أهل الذمّة أن ينظر إلي شعورهنّ و أيديهنّ؛
51امام صادق(ع) از رسول اكرم(ص) نقل فرمود: حرمتي براي زنان اهل ذمه نيست كه به موها و دست هاي آنان نگاه شود؛
و اشكال دراعتبار روايت به خاطر وجود نوفلي در سند صحيح نيست؛ زيرا قمّي درتفسير خود از او روايت نقل نموده، و اتّهام او به غلوّ دراواخر عمر ثابت نشده است.
نجاشي در شرح حال او گويد:
عده اي از قمّي ها گويند درآخر عمر غلّو نمود. خداوند داناتر است و درميان رواياتي كه از او نقل نموديم، روايتي كه دلالت برغلوّ كند ،نيافتيم.
52اين روايت درجواز نگاه به دست و موي زنان[ذمّي[ صراحت دارد، و دليل جواز را نفي حرمت آنها مي‏شمارد و ما مي‏توانيم اين حكم را به ساير كفّار تعميم بدهيم؛ زيرا آنان نيز حرمتي ندارند، بلكه ميان كفّار، زنان [ذمّي] از حرمت بيشتري برخوردارند. پس زماني كه حرمت آنان ساقط شود و نگاه به آنها جايز باشد، درمورد ساير كفّار به طريق أولي قائل به جواز مي‏شويم. پس روايت ظهور دارد كه علّت حرمت نگاه به موي زنان، حرمت آنها بوده و اين حرمت درزنان ذمّي ساقط است. با ثبوت اين دو ظهور، حرمت زنان كافر غير ذمّي به طريق اولي ساقط است.
2. محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن عيسي عن ابن محبوب عن عبادبن صهيب، قال: سمعت أبا عبدالله (ع) يقول: لابأس بالنظر إلي روءوس أهل تهامة و الأعراب و أهل السواد و العلوج؛ لانّهم إذا نهوا لاينتهون... و المجنونة و المغلوبة علي عقلها لابأس بالنظر إلي شعرها وجسدها مالم يتعمّد ذلك؛
53عبادبن صهيب گويد: از امام صادق(ع) شنيدم: نگاه به موي سر زنان اهل تهامه و اعراب و اهل باديه و روستا اشكال ندارد، زيرا به نهي گوش نمي دهند[ بر طبق عادت خود عمل مي‏نمايند]. سپس فرمود: نگاه غير عمدي به مو و بدن زن ديوانه و سفيه اشكال ندارد.
عبادبن صهيب، ثقه است؛ زيرا نجاشي او را توثيق كرده و در توثيق او، نيازي به روايت ابن محبوب از او نداريم. بنابر اين، روايت از نظر سند و دلالت كامل و بدون اشكال است و علّتي كه درآخر روايت ذكر شده، حكم را در مورد همؤ زن هايي كه به نهي گوش نمي دهند، عموميّت مي‏بخشد؛ مسلمان باشند يا كافر.
ليكن به اعضايي مي‏توان نگاه كرد كه به طور معمول، به نمايان بودنش عادت دارند؛ زيرا جواز درصحيحه مبتني بر تعمّد آنها بر هتك حرمت خودشان بوده؛ پس نگاه به اعضايي كه آشكار نمي سازند، حرام است.
و جواز نگاه به مو و بدن آنها نيز در صورتي است كه از روي لذّت و شهوت نباشد ، وگرنه حرام مي‏باشد. و شايد ـ همان طور كه صاحب جواهر احتمال داده است ـ عبارت "مالم يتعمد ذلك" درآخر صحيحه طبق نقل مرحوم كليني(ره) به همين نكته اشاره داشته باشد.
صورت ديگري را نيز مي‏توان داخل مفاد روايت نمود و حكم به جواز داد، و آن زماني است كه بدون قصد لذّت و به علّت ديگري به سرو موي آنان نگاه كند؛ اما بدون قصد و اختيار برايش لذّتي پديد آيد، كه جايز و بدون اشكال مي‏باشد.
بنابراين به زن هاي بي حجاب، مسلمان يا كافر، كه به رغم نهي، خود را نمي پوشانند، مي‏توان نگاه كرد، و نگاه به فيلم هايي كه چنين زناني درآن بازي مي‏كنند، زماني كه ترس وقوع درحرام نباشد، جايز است.
اما درموردي كه مرد قصد لذّت نداشته، ليكن مي‏داند با ديدن، براي او قهراً لذتي پديد مي‏آيد، شيخ انصاري مي‏گويد:
اگر با نگاه ـ قصد لذّت جويي نداشته باشد، ليكن مي‏داند با ديدن،لذت خواهد برد يا از قبل نمي دانست، اما در اثناي ديدن لذّت حاصل شود، آيا خود داري از نگاه واجب است يا خير؟
به خاطر اطلاق ادلّه، قول دوم ظاهر است؛ زيرا طبق سرشت طبيعي بشر كه با زيبايي ها سازگار است، نگاه به صورت هاي زيبا، چه زن چه مرد، معمولاً خالي از لذّت نيست. اگر با پديد آمدن لذّت، نگاه حرام باشد، لازمؤ آن اين است كه نظر به صورت هاي زيبا را استثنا كنيم درحالي كه كسي قائل به تفصيل بين صورت هاي زيبا و غير آن نيست.
و صحيحه ءعلي بن سويد دركافي اين سخن را تأييد مي‏كند:
قال: قلت لأبي الحسن (ع): إنّي مبتلي بالنظر إلي المرأة الجميلة فيعجبني النظر إليها. فقال: لابأس يا علي! إذا عرف اللّه من نيّتك الصدق و ايّاك و الزنا فإنه يمحق البركة و يذهب بالدين؛
به امام كاظم(ع) عرض كردم: گرفتار نگاه به زنان زيبا رو هستم و خوشم مي‏آيد.
امام(ع) فرمود: اي علي! زماني كه خداوند بداند با نيت پاك و درست، نگاه مي‏كني، اشكال ندارد، اما بترس از زنا و ازآن دوري كن؛ زيرا زنا بركت را برده و دين را نابود مي‏كند.
منظور سوءال كننده اين است كه چه بسيار مواقع پيش مي‏آيد كه گرفتار نگاه به زن زيبا مي‏شود و هنگامي كه براي خريد و فروش يا كار ديگر با او سخن مي‏گويد و نگاه مي‏كند، به سبب زيبايي زن، از نگاه به او لذّت مي‏برد وشايد سوءال ازاين جهت بوده كه شغل و حرفه راوي اقتضاي سروكار زياد با زنان را مي‏نمود؛ مانند زرگر و بزّاز كه رفت و آمد زن ها به آن مغازه ها زياد است؛ به ويژه زنان باديه نشين كه حجاب كامل ندارند.
لذا سوءال كرد: آيا هنگامي كه لذّت پديد مي‏آيد، خودداري از نگاه واجب است يا خير؟ امام(ع) فرمود: اگر همان طوركه در ظاهر براي لذّت جويي نگاه نمي كني، درواقع و باطن هم خداوند بداند همين قصد را داري، اشكال ندارد؛ چنان كه درسوءال از برخورد و سروكار داشتن با زنان، تعبير به ابتلا و گرفتاري نمودي و از شگفتي و جلب نظر هنگام نگاه، اظهار ناخشنودي نمودي.
سپس امام(ع) او را از زنا برحذر مي‏دارد.
بعضي از معاصران54 روايت را برنگاه اتفّاقي و لذت بردن بعد از آن، حمل نمودند. لذا امام پاسخ فرمود: زماني كه خداوند از نيّت پاك و درست تو خبر داشته و درنگاه، قصد و تعمّد نداشته باشي، اشكال ندارد.
ولي اين توجيه بعيد به نظر مي‏رسد و همان معنايي كه بيان كرديم، ظاهر و صحيح است.
55و مورد سخن شيخ هرچند با محل بحث ما فرق دارد، ليكن تقريباً درملاك و مناط، يكي هستند. پس حكم شيخ شامل بحث مانيز مي‏شود.
تحريك جنسي
درفقه درمسألؤ نگاه و تحريك به دو عنوان محرّم برمي‏خوريم:
الف) ريبه و لذّت بردن.
ب) تحريك و تهييج جنسي.
اگر هردو از راه هاي نامشروع باشند، حرامند و دو عنوان متقابل هستند كه ريبه و تلذّذ به مشاهده، و تحريكات جنسي به عرضه و نمايش مربوط مي‏شود. درمباحث ذيل در بارؤ دو عنوان فوق بحث مي‏كنيم:
ريبه و لذّت بردن
براي ريبؤ حرام سه تفسير بيان شده: ترس وقوع درحرام ازنگاه كردن؛ ترس از فريفته شدن؛ يعني واقع شدن در فشار غريزؤ جنسي و سومين معنا: ترس از خطورات ذهني بعضي از صحنه هاي حرام به خاطر نگاه به آنها.
فاضل هندي درتعريف "ريبه" مي‏گويد:
"ريبه" حالتي است كه از نگاه به ذهن و دل انسان خطور مي‏كند و به معناي لذّت بردن يا ترس از مفتون شدن نيست... و ممكن است "ريبه" را به معناي مفتون شدن، تعميم دهيم؛ زيرا لغت "راب" به معناي واقع شدن در اضطراب مي‏باشد.
56صاحب جواهر معناي اوّل را ترجيح داده، مي‏گويد:
ظاهراً مراد از "ريبه" ترس وقوع در حرام است و شايد ازاين معنا تعبير به "خوف فتنه" شود. پس اقتصار براين دو ـ لذّت بردن و ريبه ـ همان طور كه درمتن شرايع ذكر شده، بهتر است.
57استظهار صاحب جواهر صحيح است؛ زيرا ريبؤ محرّم حالتي است كه انسان را به شك و اضطراب اندازد58 و بترسد كه درحرام بيفتد.
بنابه گفتؤ شيخ انصاري، دليل حرمت ريبه ـ به معناي مذكور ـ ظاهر است؛ زيرا ارتكاب كاري كه انسان را به حرام اندازد، يا ترس وقوع درحرام را در پي داشته باشد، حرام است و هنگامي كه نگاه به زن نامحرم درنفس انسان، خوف وقوع درحرام را پديد آورد، حرمت موءكّد دارد.
اما معناي دوم و سوم "ريبه" ـ كه ترسِ وقوع در اثر فشار غريزؤ جنسي ،و ترس از فكر كردن درحرام و به ذهن آوردن صور جنسي محرّم است، ـ حرمت آنها به روشني معناي اوّل نيست، و هيچ يك از فقها دليل روشني برحرمت آن ذكر نكرده اند.
شاخص ترين فقيهي كه متعرّض دليل حرمت صورت دوم و سوم شده، شيخ انصاري است؛ ليكن ايشان هم دليل واضحي برتحريم، بيان ننموده است.
59ايشان مي‏فرمايد:
اما حرمت صورت دوم و سوم، به خاطر راه يافتن فساد درآنهاست كه از آن نهي شده و همچنين پيامبر صورت ابن عباس را از خثعميه برگرداند و علت آن را خوف ورود شيطان ميان آن دو ذكر فرمود كه شامل هرسه معنا مي‏شود. پس دليل حرمت نگاه با ريبه، درهمؤ صورت ها مي‏شود؛ زيرا ريبه به هرمعنايي كه باشد، شيطاني است.
60ولي وجه تحريم دركلام شيخ روشن نيست؛ زيرا ادعاي اين كه واقع شدن زير فشار عوامل جنسي (فريفته شدن) يا خطور صحنه هاي حرام جنسي از مفاسدي است كه در اسلام از آن نهي شده، ظاهر و روشن نيست.
اما حديث خثعميه كه پيامبر(ص) صورت فضل بن عباس را از او برگرداند، از طريق شيعه با سند معتبر نقل نشده، البته محدّث نوري قريب به همين مضمون را از بعضي نسخه هاي كتاب الفقه منسوب به امام رضا(ع) درمستدرك روايت كرده، ولي قطعاً سند ضعيف است 61 و بخاري دركتاب الصحيح62 نقل كرده است.
با اين همه شايد برگرداندن صورت فضل از خثعميه براي اين بوده كه فضل در صورت خثعميه خيره گشته بود و خيره شدن ـ همان گونه كه ذكر كرديم ـ جايز نيست.
و شايد دليل حرمت ريبه به معناي دوم و سوم، لذّتِ ناشي از آن باشد؛ زيرا اين دو معناي ريبه معمولاً جداي ازلذّت نبوده و لذا حرام مي‏باشند و دليل حرمت تلذّذ ـ همان طور كه عده اي از فقها ادعا نموده اند63 ـ اجماع فقها است؛ البته اگر اجماعي ثابت شود. بنابراين حرمت معناي دوم و سوم به دليل تلذّذ خواهد بود، نه به عنوان دوم و سوم.
تحريك و هيجانات جنسي
درحرمت تحريك و تهييج جنسي، اشكالي نيست؛ خواه درچگونگي بيرون آمدن زن باشد، يا در پوشش و لباس او، يا در انتشار تصويرها و صحنه هاي منافي عفت باشد؛ همان طور كه در مجلات و روزنامه هاي مبتذل يا در درمانهاي مهيّج جنسي، متداول است.
دلايل برحرمت:
الف) حرمت ايجاد فساد: بديهي است كه امثال اين نوع كارها جوانان مسلمان را فاسد نموده و سبب سقوطشان در رذايل و فساد مي‏شود كه يقيناً حرام است.
و همان طور كه نگاه با ريبه به معني خوف وقوع درحرام ، جايز نيست، انتشار و پخش تصويرها و صحنه هايي كه احتمال سقوط دختران و پسران را درحرام وترس فاسد شدن آنها را در پي دارد، حرام است، و بي ترديد از مصاديق افسادي است كه خداوند در قرآن نهي فرموده.
ب) قرآن كريم: از جملؤ دلايلي كه برحرمت تحريكات جنسي دلالت مي‏كند، اين آيه از قرآن مي‏باشد:
ولا يضربن بأرجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ؛
هنگام را ه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانشان معلوم شود[ وصداي خلخال كه به پا دارند، به گوش رسد].
64آيه، زنان را از حسّاس نمودن مردان و جلب نظر آنها به زينت هاي پنهان نهي مي‏كند تا سبب تحريك غريزؤ آنها نشود.
جزايري در تفسير اين آيه گويد:
اين آيؤ كريمه شامل برزمين زدن پاها يا زدن يكي از پا ها برديگري است كه موجب تكان خوردن زياد خلخال شده كه مردان نامحرم صداي آن را بشنوند، و اين كار سبب فريفتگي و تهيج آنان مي‏شود.
ازاين آيه استنباط مي‏كنيم كه از هر چه سبب فتنه و فساد مي‏شود، مثل عطر و صدا و مانند آنها بايد پرهيز كرد.
65ج) دلالت نصوص: اضافه برحرمت افساد، و آنچه درقرآن در بارؤ تحريك ذكر شده، مي‏توانيم به بخش گسترده اي از روايات كه درمسائل مختلف وارد شده، استدلال كنيم. درهمؤ اين روايات يك ملاك مشترك ديده مي‏شود و آن حرمت تحريك و تهييج جنسي است.
برخي از آن مسائل عبارت است از:
1.نهي زن از نازك كردن صدا هنگام سخن گفتن با مردان.
خداوند مي‏فرمايد:
يا نِساءَ النَّبِيّ لَسْتُنَّ كَأحَدٍ مِنَ النِساءِ إن اِتَّقَيْتنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِاْلقَوْلِ، فَيَطْمَعُ الذَّي في قَلْبِهِ مَرَضء وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْروُفاً؛
66اي همسران پيامبر! شما همچون زنان معمولي نيستيد، اگر تقوا پيشه كنيد. پس هوس انگيز سخن مگوييد كه بيمار دلان درشما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد.
آيؤ كريمه، همسران پيامبر را مورد خطاب قرارداده و دو حقيقت را بيان مي‏كند: مقدّم بودن همسران پيامبر بر ساير زنان(لستنَّ كأحدٍ من النساء) و ديگري دستور به تقوا و نهي از هوس انگيز سخن گفتن.
بي ترديد حكم دوم مخصوص همسران پيامبر نيست؛ زيرا درادامؤ همان آيه مي‏خوانيم:
وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَلاتَبَرَّجْنَ تََبَرُّجَ الْجاهِليَّة الأُولي وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ و اتينَ الزكاة وَ أَطِعْنَ اللّه َوَ رَسُولَهُ ...؛
67درخانه هاي خود بمانيد و همچون دوران جاهليتِ نخستين[درميان مردم] ظاهر نشويد و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و خدا و رسولش را اطاعت كنيد.
همؤ اين دستورها شامل همسران پيامبر و ساير زنان موءمن مي‏شود. پس دليلي ندارد كه نهي از سخن گفتن هوس انگيز را مخصوص همسران پيامبر بدانيم.
صاحب عروة الوثقي گويد:
برزن حرام است صدايش را ـ كه نرم و نازك و زيباست و سبب تحريك شنونده مي‏شودـ ، به گوش نامحرم برساند.
682.حرمت شوخي با زنان
الف) كشي دررجال خود با سند معتبر، چنين روايت مي‏كند:
عن حمدويه عن العبيدي عن حمّاد بن عيسي عن الحسين بن مختار عن أبي بصير، قال: كنت أقرئ امرأة أعلّمها القرآن، فمازحتُها بشيء، فقدمت علي أبي جعفر (ع) قال لي:أي شيء قلت المرأة؟ فغطّيت وجهي. فقال: لاتعودنّ إليها؛
69ابوبصير گويد: به زني درس روخواني قرآن مي‏دادم ،و كمي با او شوخي كردم. وقتي خدمت امام باقر ـ عليه السلام ـ رسيدم، به من فرمود: چه چيزي به زن گفتي؟ رنگم پريد و خجالت كشيدم. بعد فرمود: ديگر به طرف آن زن نرو[ و به او درس مده].
ب) درعقاب الاعمال از رسول خدا(ص) روايت شده:
ومن فاكه امرأة لايملكها حبسه اللّه بكلّ كلمة كلّمها في الدنيا ألف عام؛
70اگر كسي با زن نامحرمي شوخي كند، خداوند در روز قيامت در ازاي هركلمه كه با او سخن گفته، هزار سال حبسش مي‏كند.
3. حرمت خلوت با زن نامحرم
في موثقة أبي بصير: إذا وجد الرجل مع امرأة في بيت ليلاً وليس بينهما رحم جُلِدا؛
71اگر مردي شبي را با زن نامحرم دريك اتاق بگذراند،شلاق زده مي‏شوند.
4. حرمت عطر زدن براي زن
روي عليّ بن إبراهيم بسند صحيح عن الوليد بن صبيح عن أبي عبداللّه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص) : أي امرأةٍ تطّيبت و خرجت من بيتها فهي تلعن حتي ترجع إلي بيتها متي ما رجعت؛
72امام صادق(ع) از رسول اكرم(ص) نقل فرمود: هرزني كه عطر زده از منزل خارج شود، تا زماني كه به منزل بازگردد، مورد لعنت واقع مي‏شود.
در بارؤ روابط مرد و زن ،باب گسترده اي درحديث و فقه است.
گرچه اين روايات درابواب پراكنده اي دربارؤ اين روابط وارد شده، ليكن يقيناً ملاك درهمؤ اين احكام ، جلوگيري از تحريك جنسي و هيجان غريزؤ دو جنس مخالف در روابط ميان آنها است.
به بيان روشن تر: مي‏دانيم شارع مقدس دروضع اين احكام قصد دارد زن و مرد را از وقوع در فحشا و گناهان بازدارد. لذا از كارهايي كه سبب تحريك جنسي مي‏شود و غالباً منجر به سقوط زنان و مردان در فحشا مي‏گردد، منع مي‏نمايد.
حكم بازيگري مختلط زن در فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني و تئاتر
بعداز تحقيق درمباحث گذشته مي‏توان حكم شرعي بازيگري مختلط زنان را در فيلم هاي سينمايي و مجموعه هاي تلويزيوني و نمايش ها مورد بررسي قرارداد.
بحث را در سه قسمت پي مي‏گيريم:
الف) بازي به عنوان زن و شوهر، خواهر و برادر و مانند آنها
1. دراين نوع بازيگري زن بايد همؤ بدن خود و زينتهاي آن را از نامحرمان بپوشاند.
2. ازاين حكم، دست و صورت و زينتهاي آن دو، استثنا شده.
3. بايد از بازي ها، نقش ها، سخنان و حركات تحريك كننده دوري نمايد.
4. سخن گفتن زن با مرد جايز است.
5. اگر صدايش را هوس انگيز نمايد، حرام است.
6. همان گونه كه زن مي‏تواند سخن مردها را گوش دهد، براي مردها نيز جايز است با زنان صحبت كنند.
7. دست دادن و لمس بدن يكديگر جايز نيست، مگر از روي لباس.
ب) نمايش و پخش
1. نمايش صحنه هايي از بازيگري زنان يا مردان به صورت مختلط كه سبب تحريك زنان و مردان مي‏شود، جايز نيست.
2. پخش بازي هاي زنان روباز كه ملتزم به حجاب شرعي نيستند و به نهي گوش نمي دهند ـ مسلمان باشند يا كافر ـ درصورتي كه تحريك كننده نباشد، جايز است.
بنابراين، پخش فيلم هاي سينمايي و مجموعه هاي تلويزيوني كه از كشورهاي غير اسلامي وارد مي‏شود، درصورتي كه متين و با حيا بوده و تحريك كننده نباشد، اشكال ندارد.
3. پخش صداي بدون ناز و كرشمؤ زن جايز است. نيزپخش صحبت هاي ميان زن و مرد،زماني كه همراه با تحريكات غريزه ءجنسي نباشد، جايز است.
ج) تماشا
1. نگاه مردان به بدن زنان و موهاي آنان حرام است؛ همان طور كه نگاه زنان به بدن مردها حرام مي‏باشد.
2. نگاه عادي و بدون خيره شدن به دست و صورت زن جايز است.
3. نگاه به صورت زن اگر با ريبه و همراه با ترس وقوع درحرام باشد، حرام است.
4. نگاه به صورت زن براي لذت جويي حرام است.
5. نگاه به صورت زن براي فيلم برداري و مراحل جانبي آن، بدون قصد لذّت جايز است؛ اگر چه لذّتي بدون اختيار به وجود آيد؛ تا هنگامي كه منجرّ به ريبه و شهوت نشود.
6.نگاه به زناني كه بي حجاب و روبازاند و به حجاب شرعي پايبند نمي باشند ـ مسلمان باشند يا غير مسلمان ـ و به نهي از منكر گوش نمي دهند، جايز است،مگر درصورتي كه قصد لذّت يا خوف وقوع درحرام را درپي داشته باشد.
* در ترجمؤ اين نوشتار، توسط نويسندؤ محترم تغييراتي به عمل آمد؛ از اين رو با متن عربي همگون نيست.1. نور، آيؤ

پاورقيها:

10.نور،آيؤ 31.
18.سنن ابي داود،ج2،ص270.
17.همان،ص146،ب109، مقدمات نكاح،ح5.
14. وسائل الشيعه،ج14،ص145،ب109، مقدمات نكاح،ح1.
16. وسائل الشيعه،ج14،ص158،ب120،مقدمات نكاح،ح3.
11. احتمال دارد تسامح در بيان مقرّر باشد.
12. مستند العروة الوثقي، سيد محمد تقي خويي،ج1،ص55 و56، كتاب نكاح.
13. نور،آيؤ 31.
15.مستدرك الوسائل،ج14،ص275،ب85،مقدمات نكاح،ح3.
19.مغني ابن قدامه،ج7،ص462،دارالكتاب العربي.
19.مغني ابن قدامه،ج7،ص462،دارالكتاب العربي.
27.همان،ح2.
28.مستند العروة الوثقي،ج1،ص60،كتاب نكاح.
21. احزاب، آيؤ 32.
2.مجمع البيان،ج4،ص138.
24.كتاب النكاح،شيخ انصاري،ص58 ـ 60.
29.لسان العرب،ج1،ص123،مادؤ "غمض".
26.وسائل الشيعه،ج14،ص151،ب115،مقدمات نكاح،ح1.
25. عروة الوثقي،ج2،ص584،كتاب نكاح،مسألؤ 40.
23.همان،ح2.
20.حج،آيؤ 78.
22.وسائل الشيعه،ج14،ص173،ب131،مقدمات نكاح،ح1.
33. برخي از مفسران و نحوي ها قائلند كه "مِنْ" براي تبعيض است. ر.ك: تفسير قرطبي، ج12،ص222. "مِنْ" آن طور كه اخفش مي‏گويد زايد نيست.
35. از علماي متأخر، صاحب جواهر و صاحب إسداء الرغاب، سيد محمد باقر الكنهوي، و از معاصران، امام خميني و آية الله خويي و از متقدّمان ، شيخ طوسي و ابن حمزه و ابن زهره در الوسيله و الغنيه و سيد مرتضي درجمل و علماي ديگر.
32.لسان العرب،ج10،ص82،مادؤ"غمض".
3. إسداء الرغاب،ص35.
30.اقرب الموارد،ج2،ص887.
39. وسائل الشيعه،ج14،ص138،ب104،مقدمات نكاح.
38.تهذيب الاحكام،ج6،ص255،ح71.
34. قلائد الدرر،ج3،ص160.
37.كتاب النكاح،شيخ انصاري،ص49.
36.وسائل الشيعه،ج14،ص59،ب36،مقدمات نكاح،ح2.
31.مفردات راغب،ص608، دارالقلم.
49.همان،ص172،ب130،مقدمات نكاح،ح1.
44.قرب الاسناد،ص227،موءسسؤ آل البيت.
46.جواهر الكلام،ج29،ص75.
40. مستمسك عروة الوثقي،ج14،ص26.
42. مستند العروة الوثقي،ج1،ص56 ـ 57،كتاب نكاح.
4. قلائد الدرر،ج3،ص167.
41.وسائل الشيعه،ج14،ص231،ب1،نكاح محرّم،ح3.
48.همان،ص146،ب109،مقدمات نكاح،ح2.
43.مستدرك الوسائل،ج14،ص275،ب85،مقدمات نكاح،ح3.
45.ر.ك: كتاب النكاح،شيخ انصاري،ص48.
47.وسائل الشيعه،ج14،ص158،ب120، مقدمات نكاح،ح3.
50.مغني، ابن قدامه،ج7،ص460.
5. وسائل الشيعه،ج14،ص146،باب109، مقدمات النكاح،ح3.
57.جواهر الكلام،ج29،ص70.
54.مراد صاحب جواهر است.ر.ك:جواهر،ج29،ص79.
56.كشف اللثام،ج2،ص8.
51.وسائل الشيعه،ج14؛ص149،ب112،مقدمات نكاح،ح1.
55.كتاب النكاح،شيخ انصاري،ص53 ـ 54.
58.ازجمله معناي"ريبه" و "ارتياب" ترسيدن است.ر.ك: اقرب الموارد،ج1، ص449.
53.وسائل الشيعه،ج14،ص149،ب113،مقدمات نكاح،ح1.
59.كتاب النكاح،شيخ انصاري،ص55.
52.معجم الرجال،ج6،ص113.
6.همان،ص145،ح1.
66. احزاب،آيؤ32.
68.عروة الوثقي،ج2،ص584،كتاب نكاح،مسأله ء39.
60.همان،ص55 و 56.
65.قلائد الدرر،ج3،ص172.
61 .مستدرك الوسائل،ج14،ص269،ب81،مقدمات نكاح.
62.صحيح بخاري،ج4،ص97.
63.مانند شيخ انصاري در كتاب النكاح،ص53 و فخر المحقّقين درايضاح الفوائد،ج3،ص60.
64.نور،آيؤ31.
67.همان،آيؤ33.
69.وسائل الشيعه،ج14،ص149،ب114،ب106،مقدمات نكاح،ح5.
71.همان،ج18،ص410،ب40،حدزنا،ح1.
7.إسداء الرغاب،ص46 و سوره ءكهف، آيؤ46.
72.همان،ج14،ص114،ب80،مقدمات نكاح،ح4.
70.همان،ح4.
8. نور،آيؤ31.
9.ر.ك: مجمع البيان،ج4،ص138 و الجامع الاحكام القرآن،ج12،ص228.
جمعه 31 شهریور 1391  1:02 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ديدگاه دين درباره نقاشى و مجسمه سازى

ديدگاه دين درباره نقاشى و مجسمه سازى

مجله فقه (کاوشی نو در فقه اسلامی)

آنچه فراروى داريد, نوشتارى است در مقوله هنر نقاشى و مجسمه سازى از ديدگاه دين, براساس منابع و مدارك اهل سنّت, از عبدالمجيد وافى, استاد دانشگاه الازهر مصر, كه از مجلّه (رسالة الاسلام) شماره 51 ـ 52 برگرفته شده كه پس از ترجمه توسط برادر فاضل جناب آقاى محمد حسين واثقى, تقديم مى داريم, به اميد آن كه مفيد افتد و اهل نظر را به كار آيد.

فقه

ترديدى نيست كه هرگاه در موضوع نقاشى و مجسمه, به فتواى فقيهان مى نگريم, مى بينيم بيشتر بر حرام بودن تأكيد دارند تا روا بودن, هر چند در مقدار تأكيد و حدود سخت گيرى بر حرام بودن تفاوت دارند.
به عنوان مثال: نوويّ, از بزرگان مذهب شافعى, دايره حرام بودن را بسيار گسترده مى داند و چنين مى نويسد:
(فتواى پيروان شافعى و ديگر عالمان دينى اين است: نقاشى چهره حيوان, بى چون و چرا حرام است; زيرا در روايات, وعده عذاب شديد الهى داده شده است. فرقى نمى كند كه اين نقاشى در وسيله مورد استفاده كشيد شده باشد و يا فقط جنبه تزيينى داشته باشد و فرق نمى كند كه نقاشى بر روى لباس, يا فرش, درهم, دينار, ظرف و ديوار و همانند اينها باشد. در هر صورت حرام است; چرا كه به مفهوم همانندى با آفريدگارى خداوند است, ليكن نقاشى درخت و پالان شتر و جز اينها كه جاندار نيستند, حرام نيست. اين, نسبت به اصلِ صورتگرى و نقاشى.
اما استفاده از ابزار و چيزهايى كه نقاشى چهره حيوان بر روى آنها انجام گرفته است, دو صورت دارد: اگر بر ديوار آويخته و يا در لباس كهنه و مانند آن باشد كه استفاده نمى شوند, حرام است و اگر در فرشى كه زيرپا گسترده مى شود و يا متكايى باشد كه مورد استفاده قرار مى گيرند, حرام نيست. [حاصل فتواى ايشان: اگر به صورت تزيينات استفاده شود حرام است وگرنه حرام نيست] و آيا بودن نقاشى در منزل مانع ورود فرشتگان مى شود يا خير, مطلب ديگرى است.
در تمام اين موارد, فرقى بين نقاشى و مجسمه نيست.)
در پايان مى افزايد:
(اين بود خلاصه فتواى ما در اين موضوع و به همين مضمون تمام علما, صحابه و تابعان و پس از آنها, فتوا داده اند. فتواى ثورى, مالك, ابوحنيفه و ديگران نيز همين است.
شمارى از فقيهان گذشته, بين مجسمه و نقاشى فرق گذاشته و گفته اند:
(صورتگرى به گونه مجسمه كه سايه مى اندازد حرام است, امّا نقاشى ساده, حرام نيست.)
اين فتوا به نظر ما باطل است; زيرا پرده اى را كه پيامبر منع كرد, فقط نقاشى داشت و كسى ترديد ندارد كه ناپسند بوده است و غير از اين روايت, احاديث ديگرى نيز, بر حرام بودن مطلق نقاشى دلالت مى كنند.
زهرى مى گويد:
(صورتگرى به طور مطلق حرام است. همچنين استفاده از چيزهايى كه صورتگرى در آنها انجام شده و نيز وارد شدن به خانه اى كه اينها در آن جا نگهدارى مى شوند, چه به صورت نقاشى بر روى لباس باشد و يا به صورت مجسمه و باز تفاوتى نيست كه نقاشى بر روى ديوار و لباس و فرش باشد كه مورد استفاده قرار مى گيرند و يا بر روى چيزهايى باشند كه تنها جنبه تزيينى دارند. همگى حرام هستند.)
ظاهر احاديث بر اين فتوا دلالت مى كنند, بويژه حديث بالشت كوچك كه مسلم, آن را نقل كرده است و اين فتوا از قوت برخوردار است.)1
ديديد كه نووى, با سخت گيرى در مورد صورتگرى جانداران فتوا داد و به نظر او فرق نمى كرد كه صورتگى در لباس يا فرش, درهم, دينار, ظرف و ديوار و ياهمانند آنها باشد.2
اگر به اين فتواى او عمل كنيم, بايد بگوييم كه براى هيچ هنرمندى جايز نيست كه هيچ گونه از گونه هاى جانداران و انسان را براى هيچ هدفى از هدفهاى زندگى به تصوير كشد.
و نيز ديديد كه او بر حرام بودن نگهدارى چيزهايى كه ديگران بر روى آن تصويرگرى و نقاشى كرده اند نيز, سخت گيرى كرد و جايز ندانست, مگر به عنوان وسيله زندگى و مورد استفاده, چون فرشى كه زير پا پهن مى شود و همانند آن.
نتيجه كلام ايشان: نگهدارى ظرفهايى كه نقاشى دارند به صورت تزيينات و آويختن تابلوى نقاشى بر ديوار و آنچه كه همانند اينهاست, جايز نيست.
وملاحظه شد كه وى خواست در ضمن بيان كند: آيا فرشتگان رحمت وارد منزلى مى شوند كه نقاشى در آن نگهدارى مى شود, يا خير؟
وى از فرق گذاردن بين مجسمه, عكس و نقاشى, دورى جست و در همه اين موارد, شيوه منع و تحريم را در پيش گرفت.
و نيز نخواست به حديثى بپردازد كه بين مجسمه و نقاشى فرق گذاشته است; تا به باطل بودن آن نظر دهد و اين حديث را با روايت ديگر معارض بداند و به اعتبار آن رأى دهد.
از آنچه نووى بيان كرد روشن شد كه شمارى از علما, بين مجسمه و نقاشى فرق گذارده اند (هر چند خود نپذيرفت) اينان, ساخت و نگهدارى مجسمه را حرام و عكس و نقاشى را جايز دانسته اند, چه بر روى لباس و غير آن باشد و چه براى استفاده در امور زندگى, آويختن بر ديوار و… به كار رود.
شمارى از فقيهان اين قدر سخت گيرى نداشته اند و به گونه جزئى اجازه داده اند, چون قاضى عياض از فقهاى مالكيه كه اسباب بازى كودكان دختر را جايز مى داند:
(مجسمه هايى كه كودكان دختر با آن بازى مى كنند, چون عروسكهاى زيبايى كه از گچ و پنبه و مانند آن ساخته شده است.)
او براى اثبات جواز, به اين روايت استدلال كرده است:
(عايشه, وقتى با پيامبر ازدواج كرد كودك بود و اسباب بازى كوچكى از همين گونه داشت كه او و همبازيهايش با آن بازى مى كردند.)
قرطبى در ذيل اين حديث مى نويسد:
(علما گفته اند اين براى ضرورت است, زيرا كودكان دختر براى تربيت اولاد به آن نياز دارند.)3
گروهى از علما, مجسمه را به طور مطلق جايز دانسته اند, تا چه رسد به عكس و نقاشى. براى اثبات جواز, به آيه شريفه اى استدلال كرده اند كه داستان حضرت سليمان را حكايت مى كند:
(يعملون له مايشاء من محاريب وتماثيل و…)4
براى وى, هر چه مى خواست از بناهاى بلند و تنديسها و… مى ساختند.
و گويند تمثال عبارت است از هر شكلى كه به صورت انسان, يا حيوان ساخته شود. و نيز گويند كه حضرت سليمان, انواع مجسمه ها: از شيشه, مس و سنگ و مرمر داشت.
برخى از اينها, مجسمه پيامبران گذشته و عالمان و صالحان بودند و بعضى مجسمه حيوانات. نقل شده, او بر تختى مى نشست استوار بر دو مجسمه كه نيم تنه پايين آنها شير و نيم تنه بالاى آنها خروس بود. هر گاه بر تخت بالا مى رفت, شيرها پاهاى خود را دراز مى كردند و هر گاه پايين مى آمد, خروسها بالهاى خود را مى گستردند.
پس اينها مجسمه هاى ساده اى نبودند, بلكه حركت معينى داشتند.
اين فتوا را مكى, در هدايه آورده و پيش از وى, نحاس نيز, چنين فتوايى داشته است.
همان گونه كه به كار سليمان استدلال كرده اند به كار مسيح نيز استناد جسته اند كه قرآن, از زبان وى مى فرمايد:
(… انى اخلق لكم من الطّين كهيئة الطَّير فأنفُخُ فيه فيكون طيراً باذن اـ…)5.
من براى شما از گِل چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم, به اذن خدا, پرنده اى مى شود.
اين ديدگاه ها در تفسير قرطبى آمده است. هر چند وى, رواياتى رانيز آورده كه با اينها تعارض دارند و اشتباه آنها را هم روشن مى كند.6
حقيقت اين است كه هر فقيه و عالمى, در اين موضوع, فتواى خاصى دارد كه خود آن را پسنديده و رواياتى وجود دارد كه هر كسى براى اثبات نظريه خود, به آنها استدلال كرده است.
روش ما در اين موضوعِ اختلافى, آن است كه به خدا و پيامبرش واگذاريم, تا به اين كلام خدا عمل كرده باشيم:
(فان تنازعتم في شيءٍ فردُّوه الى اـ والرسول ان كنتم تؤمنون باـ واليوم الآخر ذلك خير واحسن تأويلا.)7
هرگاه در امرى اختلاف پيدا كرديد, اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد, به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين, خير شماست و سرانجامى بهتر دارد.
پس لازم است دلايل مهمى كه از كتاب و سنت بر اين موضوع وارد شده, به بوته بررسى نهاده شود, تا حق روشن گردد. ابتدا روايات را مى آوريم كه هم شمارشان زياد است و هم گفت وگوهاى فراوانى درباره آنها صورت گرفته است, از جمله اين روايات:
1 . از عايشه نقل شده است:
(أنها نصبت ستراً وفيه تصاوير. فدخل رسول اـ, صلّى اـ عليه وآله وسلم, فنزعه. قالت: فقطعتها وسادتين فكان يرتفق عليهما.)8
در خانه پرده اى آويخته شده بود كه تصويرهايى داشت. پيامبر(ص) وارد شد و آن را كند. من پرده را پاره كردم و دو پشتى از آن ساختم و حضرت بر آنها تكيه مى كرد.
اين حديث را همگان پذيرفته اند. احمد بخش آخر حديث را چنين نقل كرده است:
(فقطعته مرفقتين فلعد رايته متكئاً على احداهما وفيها صورة.)9
من آن را پاره و به دو پشتى تبديل كردم و پيامبر را مى ديدم كه بر يكى تكيه مى كرد و عكس هم در آن بود.
در اين حديث, واژه تصوير, به صورت جمع آمده است. آيا مى توان از روى قطع گفت كه پيامبر پرده را نپسنديد و پاره كرد, فقط به اين دليل كه نقاشى داشت؟
ما كه نمى توانيم بپذيريم, زيرا خود حديث مى گويد: (تصوير كامل در يكى از پشتيها بود و پيامبر(ص) بر آن تكيه مى كرد.)
اگر كندن و نپسنديدن به خاطر نقاشى بوده است, مى توان گفت: فتواى بر حرام بودن, مورد دارد. اگر روايت دلالت مى كرد كه نقاشى پس از پاره شدن پرده, به طور كلى از بين رفت و يا به گونه اى قرار گرفت كه از تصوير بودن خارج شد, حكم به حرام بودن پذيرفته است, ليكن حديث مى گويد تصوير باقى بود و پيامبر(ص) بر آن تكيه مى كرد. پس بايد عامل ديگرى را جست كه چرا پيامبر(ص) پرده را كند و عايشه آن را به دو پشتى تبديل كرد.
به نظر من, انگيزه واقعى آن بود كه حضرت رفاه طلبى را دوست نداشت و نظر حضرت آن بود كه منزلش از وسايل تزيينى و آسايش خالى باشد. نه آن كه آراستن منزل و داشتن پرده و فرش و مانند آن براى مردم حرام باشد, بلكه جايگاه پيشوايى پيامبر چنين اقتضا مى كرد و سزاوار بود كه از اين وسائل استفاده نبرد.
بر اين مطلب حديث ديگرى كه مسلم از عايشه نقل كرده دلالت مى كند.
او مى گويد:
(كان لها ستر فيه تمثال طائر وكان الداخل اذا دخل استقبله. فقا ل رسول اـ, صلّى اـ عليه وآله وسلم, حولى هذا. فانى كلما دخلت فرأيته ذكرت الدنيا.)10
ما پرده اى داشتيم كه عكس پرنده داشت. چنان آويخته شده بود كه هرگاه كسى وارد مى شد, رو به روى آن قرار مى گرفت.
حضرت فرمود: آن را تغيير بده, چون هرگاه وارد مى شوم, دنيا به نظرم مى آيد.
در حديث ديگرى آمده:
(انه كان لها ثوب فيه تصاوير ممدودة الى السهوة [ والسهوة بيت صغير منحدر فى الارض قلبلاً شبيه بالمخدع] فكان النبي,صلّى الّه عليه وآله وسلم, يصلى اليه [اى انه كان تجاهه و هو يصلى مستقبلا القبلة] فقال أخريه عنى, قالت: فأخرته فجعلته وسادتين.)11
در منزل عايشه, پارچه اى بود داراى نقش و نگار و آويخته برگنجه اتاق كه پيامبر به آن سوى نماز مى گزارد.
پيامبر(ص) فرمود: آن را از برابر من كنار بِنه.
عايشه گفت: آن را كنار زدم و سپس دو پشتى از آن ساختم.
قرطبى در شرح حديث مى نويسد:
(شمارى از على گفته اند: برداشتن پرده و دستور آن حضرت به كنار نهادن لباس عكس دار, از باب ورع بوده است; زيرا جايگاه پيامبرى و رسالت, بلند است.)12
با اين بيان روشن شد كه اگر پيامبر(ص) پرده اى را نپسنديد (چنانكه در حديث مورد بحث آمده است) و يا به همسر خود دستور داد كه محل پرده را كه رو در روى منزل و رو به روى وارد شوندگان قرار داشت, تغيير دهد و يا فرمود: لباس نقش دار از جلو روى وى, به هنگام گزاردن نماز بردارد (چنانكه در دو حديث اخير آمده بود) عامل چه بوده است؟ همه اينها اعلام مى كند كه سرّ قضيّه, كمال طلبى حضرت بوده است و همين انگيزه بود كه دنيا را در نظر آن بزرگوار,ناپسند نمود و ازدل مشغوليها دورى جست.
پس اين برخوردها, ارتباطى به نقاشى در اين يا آن پرده ندارند.
2 . ابوهريره مى گويد:
(قال رسول اـ, صلّى اـ عليه وآله وسلم: (اتانى جبريل فقال: انى كنت اتيتك الليلة فلم يمنعنى ان ادخل البيت الذي انت فيه الاّ أنه كان فيه تمثال رجل وكان فى البيت قرام ستر فيه تماثيل و كان في البيت كلب.
فمر برأس التمثال الذى في الباب يقطع يصير كهيئة الشجرة و امر بالستر يقطع فيجعل وسادتين منتبذتين توطان و امر بالكلب يخرج…)13
پيامبر فرمود: جبرئيل نازل شد و گفت: شب گذشته آمدم, به خاطر مجسمه مردى كه در منزل شما بود, به نزدتان نيامدم.
در منزل پيامبر(ص) پارچه نازكى بود كه مجسمه داشت و بچه سگى نيز آن جا بود. پيامبر(ص) دستور داد, سرمجسمه را بريدند و به شكل درخت درآمد و امر كرد پرده را تبديل به تشك كردند كه زير پا نهاده مى شد. امر فرمود بچه سگ را بيرون كردند.
تمام آنچه كه در اين روايت ياد شده, آن كه: جبرئيل(ع) از ورود به خانه اى كه در آن, اين چيزها بود, سرباز زد. امكان دارد كسى بگويد: آيا وارد شدن وى به خانه پيامبر(ص) براى آن بود كه مجسمه, عكس و سگ را خوش نمى داشت؟ يا از آن جهت بود كه گرايش به اين چيزها, علاقه مندى به دنيا, رفاه طلبى و لهو به شمار مى آمد. در صورتى كه از پيامبر(ص) خواسته شده بود: از هر چيزى كه او را همانند گردن فرازان و مرفّهان و اهل لهو قرار مى دهد, دورى كند.
بله, حديث صراحت دارد كه جبرئيل به حضرت دستور داد: سرمجسمه را جدا سازد و پرده را تغيير دهد و سگ را بيرون كند, ولى به نظر ما, اين دستور جز براى آن نبود كه حالت رفاه طلبى راكه اين چيزها, براى آن قرار داده شده بود, دگرگون سازد; زيرا پيامبر(ص) والاتر ازآن است كه به مظاهر رفاه طلبى و برترى جويى بپردازد كه شيوه و ويژه فرمانروايان و حاكمان دنياست.
ترديدى نيست كه فرق است, بين داشتن پرده اى كه نقاشى دارد و دگرگون كردن آن به دو پشتى كه مورد استفاده قرار مى گيرد و ديگر حكايت از زيادجويى و رفاه جويى ندارد.
همچنين برپا بودن مجسمه مردى كه بيانگر شكلى از شكلهاى علاقه مندى و فزونى خواهى و تجمل پرستى است و نگهدارى بچه سگ, بدون هيچ نيازى, جز براى لهو ولعب نيست; زيرا نگهدارى سگ نگهبان و همانند آن جايز است و اشكالى ندارد. امّا نگهدارى سگ از سر لهو و تظاهر به برترى, برخاسته از علاقه مندى خاص است كه اسلام آن را نمى پسندد و دوست ندارد كه فرزندان امت, بر دوستى آن رشد كنند.
اين مطلب را آنچه كه امروز در برخى از خانه ها مشاهده مى كنيم, روشن مى كند كه علاقه خاصى به نگهدارى سگ و همانند آن, چون: كركس و گاهى به ميمون دارند.
تمام اينها ازسر بيهودگى و تظاهر به مظاهر تجمل پرستى است و اسلام آن را روا نمى داند.
براى امت اسلام, جايز نيست بر اين روش باشد, تا چه رسد به پيامبر(ص) كه به طريق اولى, جايز نيست كه در خانه وى, از اين چيزها باشد.
به نظر من, اين همان چيزى است كه بايد حديث به آن تفسير شود.
بدين جهت, اين حديث, ربطى به حرام بودن نقاشى و مجسمه و حرام نبودن آن ندارد.
3 . از ابن عباس نقل شده است:
(وجاء رجل فقال انى اصور هذه التصاوير فأفتنى فيها. فقال: سمعت رسول اـ, صلّى اـ عليه وآله وسلم, يقول: كل مصور فى النار يجعل له بكل صورة صورها نفساً تعذبه فى جهنم, فان كنت لابد فاعلاً فاجعل الشجر ومالانفس له.)14
شخصى آمد پيش من و گفت: من, اين تصوريها را نقاشى مى كنم, نظر خود را درباره اينها ابراز بدار. گفتم: از رسول خدا شنيدم فرمود: هر تصويرگرى در آتش است. خداوند, در برابر هر تصويرى كه تصويرگر كشيده, چيزى مى آفريند كه او را در جهنّم عذاب دهد. پس اگر ناگزيريد كه نقاشى كنيد, درخت و آنچه روح ندارد,نقاشى كنيد.
اين حديث نيز, مورد اتفاق است.
اين روايت, مورد استناد كسى است كه بين صورتگرى حيوان و درخت و همانند آن فرق مى گذارد. نهايت چيزى كه در اين حديث وجود دارد, سخن ابن عباس است كه از قول پيامبر نقل مى كند: (هر تصويرگرى در آتش است.)
4 . همانند اين حديث, حديثى است كه از ابن عمر نقل شده است:
(ان رسول اـ, صلّى اـ عليه وآله وسلم, قال: الذين يصنعون هذه الصور يعذّبون يوم القيامة يقال لهم أحيوا ما خلقتم.)15
رسول خدا(ص) فرمود: آنان كه تصويرها رامى سازند, در روز قيامت عذاب مى شوند. به آنان گفته مى شود: آنچه را كه ساخته ايد, زنده كنيد.
اين حديث, مورد پذيرش همگان است.
و روايت شده است از رسول خدا(ص) كه فرمود:
(من صور صورة عذبه اـ يوم القيامة حتى ينفخ فيها الروح و ما هو بنافخ.)16
كسى كه صورتى رانقاشى كند, خداوند در روز قيامت او را عذاب مى دهد, تا به آن روح بدمد و نمى تواند روح بدمد.
اين حديث را بخارى, ترمذى ونسائى از ابن عباس نقل كرده اند.
امور زير را در احاديث ياد شده, به بوته بررسى مى نهيم:
1 . از حديث ابن عباس و ابن عمر فهميده مى شود كه بحث در مورد تصوير معينى بوده است; زيرا شخصى مى گويد از ابن عباس پرسيدم: (من اين نقاشيها را مى كشم در مورد آن براى من فتوا بدهيد.) ابن عمر از پيامبر نقل مى كند: (كسانى كه اين تصويرها را نقاشى مى كنند.)
در اين صورت, اينها تصويرهاى معينى بوده و كلام بر مبناى آن جارى شده و حكم بر آن استوار شده است. شايد تصويرهايى بوده با شعارهاى اعتقادى و مخالف اعتقاد مسلمانان چون (بت) كه پرستيده مى شود. بر اين مطلب حديثى كه از مسلم و غير او نقل شده است, دلالت مى كند. پيامبر (در نوكى) را كه عايشه داشت و تصوير اسبهاى بالدار در آن بود, پاره كرد و از آن دو بالشت ساخت.
(در نوك) بافته شده داراى كرك, همانند حوله كه در صنعت بافندگى روى آن نقاشى مى شده است.
پس اين روايت آخرى, از گونه مشخص نقاشى بحث مى كند كه همانا اسب بالدار باشد. عادت به كشيدن فرشتگان بالدار معروف و رايج بوده است. اين توصيف را از كتابهاى دينى گرفته بودند, همان طور كه خداوند متعالى مى فرمايد:
(اولى اجنحة مثنى وثلاث ورباع)17
فرشتگان داراى بال: دو و سه و چهار.
به ذهن مى آيد كه تصوير اسب بالدار, شكل فرشتگان و بالهايشان را تلقى مى كند. پس گويا پيامبر جايز ندانست كه بر موضوع فرشتگان بدون شناخت پرداخته شود, هر چند از دور. پس حضرت اين نوع تصويرگرى را نپسنديد.
در پى اين مطالب, مى توانيم بگوييم كه سزاوار است به تصويرهايى كه قداست دارند, چون: پيامبر و فرشته و همانند اينها, از روى لذت نگاه نشود.
2 . برخى از اين احاديث, از تصويرگران و نقاشى به طور كلى سخن مى گويند, بعضى اشاره دارند كه حرام بودن تصوير, مخصوص جانداران است و درپاره اى از روايات, نقاشى بر روى لباس و مانند آن را استثنا كرده است. پس مفهوم اين احاديث بين عام و خاص, مجسمه و عكس و نقاشى دور مى زند.
واين امر, بعضى از علما را واداشت كه با تأويل اين احاديث, از تضاد و درگيرى به درآيند. از جمله, نظريه مهمى كه در اين موضوع ديدم, رأى ابوعلى فارسى است. او مى پذيرد كه قدر متيقن در اين احاديث و مانند آنها, حكم به عذاب صورتگر است. در وراى اين قدر متيقن و مورد اتفاق, اخبار واحد ديگرى وجود دارد كه يقين آور نيستند. به اين قدر متيقن مشترك, مطلب ديگرى افزوده مى شود: به آنها دستور داده مى شود آنچه را كه آفريديد زنده كنيد.
اگر ما از آنچه كه افزون بر قدر مشترك است, چشم بپوشيم براى ما جز اين باقى نمى ماند كه اين روايات, از عذاب صورتگران خبر مى دهند.
مانند اين روايت:
(ان اشد الناس عذاباً يوم القيامه المصورون.)
عذاب صورتگران در قيامت, از همه شديدتر است.
ابوعلى فارسى در اين موضوع مى گويد
(مراد از تصويرگران كه عذابشان در قيامت از همه سخت تر است (فرقه مجسّمه) اند. كسانى كه مى گويند خداوند جسم است و خدا را به خلق تشبيه مى كنند. اين فرقه, باصريح قرآن مخالفت كرده اند كه مى فرمايد: (چيزى همانند خداوند نيست.), (كسى همتاى خداوند نيست).
اين گروه, با اين اعتقاد, مستحق عذاب سخت خداوند شده اند; چرا كه اينان در امور اعتقادى, به خداوند افترا زده اند.
توحيد, مهم ترين عقيده اى است كه پيامبران آن را آورده اند, چون در ارتباط با ذات خداوند است. از اين روى, فرقه مجسمه, به خاطر بزرگى گناهشان, مستحق شديدترين عذاب الهى شده اند.
زيرا گمان نمى رود كه مجرد ساختن مجسمه و نقاشى, به طور مطلق, در نزد شارع موجب شديدترين عذاب اخروى گردد. آيا صورتگرى با گناه زنا, يا با كشتن فردى كه خداوند آن را حرام كرده, برابر است؟ و جز اينها گناهان بزرگ ديگر؟)
اينك پس از اين مقدمه شايسته است عين سخن وى را از كتاب( حجت) بياوريم:
(…اما قول خداوند كه فرمود: (سپس گوساله را قرار دادند), (به خاطر قرار دادن شما گوساله را) (آن گوساله را قرار دادند و ستمگر بودند), (قوم موسى در پى او از زيورهايشان گوساله مجسم قرار دادند), اصل كلام در همه اينها, به اين گونه است: (گوساله را خدا قرار دادند.) مفعول دوم جمله حذف شده است.
شاهد اين مطلب آن است كه جمله, يا به ظاهرش حمل مى شود, چون: (كمثل العنكبوت اتخذت…)18 و يامفعولى كه حذف شده مورد نظر است. پس ما در اين صورت, نمى توانيم كلام را بدون در نظر گرفتن مفعول محذوف, حمل به ظاهر كنيم. زيرا خداوند, كه در اين آيه شريفه مى فرمايد:
(ان الّذين اتخذوا العجل سَيَنالهم غضب من ربهم وذلّة فى الحياة الدنيا.)19
آنان كه گوساله را برگزيدند, به زودى به غضب پروردگارشان گرفتار خواهند شد و در زندگى اين جهانى, به خوارى خواهند افتاد….
روشن است كسى كه گوساله را بسازد, يا بتراشد و يا هرگونه كارى روى آن انجام دهد, سزاوار خشم خداوند و در نزد مسلمانان, مستحق وعده عذاب نمى شود. [پس بايد پرستش گوساله منظور باشد.] اگر كسى بگويد: در حديث آمده است: (صورتگران عذاب مى شوند.), يا در پاره اى از روايات آمده است: (به آنان دستور داده مى شود: آنچه را آفريديد, زنده كنيد.) مى گوييم: همان گونه كه گفته شد, قدر متيقن آن, صورتگرانى عذاب مى شدند كه خداوند را شبيه اجسام تصوير كرده اند.
افزون بر اين, جز خبرهاى واحد, دلالت بر اين مطلب ندارند كه آنها هم علم آور نيستند و اجماع نيز, با اينها از بين مى رود.)
كلام ابوعلى فارسى پايان يافت, لكن از مواردى كه ضرورت دارد مورد توجه قرار گيرد و يادآورى شود, اين است كه ايشان, جايز بودن ساختن و تراشيدن گوساله و… را مسلم گرفته و گفت:
(اين كارها قطع نظر از هر مطلب ديگر, ممكن نيست كه سبب خشم خداوند شود.)
هر گاه كسى در برابر ايشان قرار گيرد و اشكال كند كه اين حديث را چه مى گوييد:
(ان اشد الناس عذابا يوم القيامه المصورون.)
صورتگران, در روز قيامت سخت ترين كيفر را دارند.
پاسخ او همان تأويلى است كهخود در عبارت فوق داده است. ترديدى نيست كه اين ديدگاه, درخور توجه است و جهان در موضوع صورتگرى به آن نزديك مى شود. در جهان قرن چهاردهم زمينه آماده مى شود براى كسى كه اطمينان ندارد به حرام بودن و ياناگزير مى شود بسان ابوعلى فارسى, به توجيه روايات عذاب بپردازد.
تا اين جا روشن شد كه استنباط حكم حرمت از احاديث پيامبر(ص) امر قطعى و پايدار نيست, آن گونه كه برخى بر اين باورند و به سخت گيرى مى پردازند, بلكه موضوع بيش از اين نيست كه اين ديدگاه, برداشتى است از روايات پيامبر(ص) و ما برداشت ديگرى داريم كه با آن, ناسازگار است.

بررسى آيات

اينك, پس از بررسى روايات, به آيات مى نگريم, تا ببينيم آيا در قرآن كريم, دليل و يا شبه دليل بر حرام بودن نقاشى و مجسمه وجود دارد, يا خير؟
1 . برخى كلمه (الانصاب) را در قول خداوند متعال كه مى فرمايد:
(انّما الخمر و الميسر والانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه.)21
همانا شراب و قمار و بتها و گروبندى با تيرها, پليدى و كار شيطان است, از آن اجتناب كنيد. به (اوثان) تفسير كرده اند. با اين كه اين تفسير, روشن ترين ديدگاه در تفسير (الانصاب) نيست, بلكه روشن ترين تفسير آن است كه (انصاب) سنگهايى بوده كه نصب مى كرده اند و بر آنها قربانى مى كرده اند.
هيچ كس مخالفت نكرده كه بت گرفتن مجسمه و ساختن بت, ترويج شرك است و حرام بودن آن مورد اتفاق, لكن صحيح نيست كه حكم به تحريم را بگسترانيم و همه گونه مجسمه را در زير پوشش آن قرار دهيم, حتى آن مواردى كه قصد ترويج بت پرستى نيست و اين معنى از آن فهميده نمى شود.
2 . خداوند در سوره سبأ از سليمان و آنچه را كه به او داده بود, چنين خبر داده است:
(يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل و جفان كالجواب و قدور راسيات اِعملوا ال داود شكراً وقليل من عبادى الشكور.)22
براى وى هر چه مى خواست از بناهاى بلند و تنديسها و كاسه هايى چون حوض و ديگهاى محكم بر جاى, مى ساختند. اى خاندان داود براى سپاسگزارى كارى كنيد و اندكى از بندگان من سپاسگزارند.
پيش از اين, بيان كرديم كه شمارى از عالمان, با استناد به همين آيه, ساخت تمام گونه هاى مجسمه و صورتگرى را جايز مى دانند. كسانى كه آن را منع مى كنند, در تفسير آيه مى گويند:
(حكم جواز صورتگرى, مربوط به شريعت ديگر, غير از شريعت ما بوده است و در دين اسلام, صورتگرى حرام است.)
حق اين است كه نمى شود به همين آسانى, ازموضوع گذشت و به استناد رواياتى كه شرح داديم و نظر علما را درباره آن بررسى و تفسير كرديم. بر حرام بودن حكم كرد.
سياق آيه كريمه, كه اين مطلب را در مورد سليمان بيان مى كند, دلالت دارد بر ستايش نعمتهاى الهى كه براى او مقرر شده و شمارش جلوه هاى تمدن و ترقى صنعت, در عصر وى. آن گاه, اين آيه, غرفه ها, مجسمه ها, كاسه ها و ديگها را يادآورى مى كند, همان گونه كه پيش از اين, از تسخير باو سخن گفت:
(ولسليمن الرّيح غدوّها شهر و رواحها شهر.)
و باد را مسخّر سليمان كرديم. بامدادان يك ماهه راه مى رفت و شبانگاه يك ماهه راه.
و پيش از اين از نعمتهايى كه به به داود,پدر سليمان, بخشيده بود, سخن به ميان آورد:
(ولقد اتينا داود منّا فضلاً ياجبال اَوّبي معه والطَّير والنّاله الحديد.)
داود را از سوى خود فضيلتى داديم كه: اى كوهها و اى پرندگان, با او هماواز شويد. و آهن را برايش نرم كرديم.
و تمام اين سخنان را, با اين يادآورى, پايان بخشيد:
(اعملوا ال داود شكراً وقليل من عبادى الشكور.)
اى خاندان داود, براى سپاسگزارى, كارى كنيد و اندكى از بندگان من, سپاسگزارند.
بسيار بعيد مى نماد, چيزى را براى پيامبرى از پيامبران, مباح كند و آن را چنين مورد ستايش قرار دهد و از جمله نعمتهايى بر شمارد كه سبب سپاس عملى مى شود و در پايان بگويد: اينها از امورى است كه شريعت اسلام آنها را نسخ كرده! زيرا شريعت اسلام,نيامده مانند اين موارد را نسخ كند.
اسلام آمد, تا بار سنگين و بندهايى كه بر گذشتگان بود, از امت برگيرد. صورتگرى, از جمله بارسنگين و بندها نيست, تا بگوييم برداشته شده, بلكه از قبيل ترقى صنعت و هنر است. روشن است, مجسمه هايى كه براى حضرت سليمان ساخته مى شد,مجسمه هاى بت و شرك نبودند و گرنه, در هيچ دينى و در هيچ لحظه اى, جايز نمى شدند.
خلاصه كلام: دلالت اين آيه, برجواز روشن تر است, تا بر حرمت. اين, همانند است با آنچه كه در قرآن, از حضرت عيسى(ع) حكايت شده است:
(انى اخلق لكم من الطّين كهيئة الطّير فانفخ فيه فيكون طيراً باذن اـ.)23
من براى شما, از گل, چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم, به اذن خدا, پرنده اى مى شود.
ايشان, پيامبر بزرگوار است و جايز مى داند كه با اراده پروردگار بيافريند,مجسمه اى چون پرنده.
اگر اين كار, از انسانها زشت بود, خداوند, به پيامبرى از پيامبرانش اجازه نمى داد كه انجام دهد. گفته نشود كه اين معجزه است و در خور شخصيتى چون حضرت عيسى(ع), زيرا, مى گوييم, ساختن گِل به صورت مجسمه پرنده, معجزه نبود, بلكه دميدن و تبديل مجسمه, با اجازه خداوند, به پرنده, معجزه بود.
هر كسى كه به روش قرآن, در اثبات وجود خداوند و بزرگى او, بينديشد, مى يابد كه اين روش, كمك مى كند به انديشيدن درباره آنچه خداوند در آسمانها و زمين, بيافريده است و دقت آفرينشى كه در گياهان و جانداران و جمادات جلوه گر است.
خداوند دستور مى دهد:
(قل انظروا ماذا فى السموات والارض.)24
بگو: بنگريد كه چه چيزهايى در آسمانها و زمين است.
و مى فرمايد:
(قل سيروا فى الارض ثم انظروا.)25
بگو: در زمين بگرديد و بنگريد.
چگونه خداوند از مردم مى خواهد كه به شگفتيهاى آفريده ها و به آفرينش دقيق و استوار, كه در همه آفريده ها, جلوه گر است, بينديشند و بنگرند, تا به ايمان به خداوند و يگانگى او دست يابند و سپس, تصويرگران را از به تصوير كشيدن اين چيزها, يا نقاش را از نقاشى و مجسمه سازان را از ساختن مجسمه آنها باز مى دارد؟
آيا تمام اينها, ستايش آفريدگارى خداوند و جلوه گر ساختن زيباييها, به قلم موى هنرمند و ابزار پيكرتراش نيست؟
آيا تمام اينها, با بيان شگفتيهاى آفرينش خداوند به وسيله شعر, كه خود نيز هنر است, فرق مى كند؟ اينها جز گفت وگو با عاطفه و احساسات نيست كه يا از راه شنوايى صورت مى گيرد, هرگاه شعر و نثرى بگوييد, يا از راه تصوير حاصل مى شود, اگر نقاشى و مجسمه سازى و صورتگرى كنيد و از راه چشم پديد مى آيد, اگر در زمين سير و درنگ كنيد.

ديدگاه محمد عبده

ايشان مى گويد:
(اين مردم, اشتياق بسيار شديد در نگهدارى نقاشى دارند كه بر روى كاغذ, يا پارچه نقاشى شده است.
در موزه آثار ملتهاى بزرگ, چيزهايى يافت مى شود كه در نزد ملتهاى كوچك, چون صقليها ديده نمى شود.
آنان, در مورد تاريخ نقاشيها و نقاشان, تحقيقات گسترده اى انجام مى دهند و در نگهدارى اين آثار كمياب, به رقابت مى پردازند, تاجايى كه به عنوان مثال: يك قطعه از آثار نقاشى كوب رواييل, در برخى از موزه ها صدهزار قيمت دارد. شناخت واقعى قيمت اينها مهم نيست, آنچه اهميت دارد, رقابت ملتها در مورد مانند اين نقاشيهاست و به حساب آوردن نيكوترين آنها را از بهترين ميراثى كه گذشتگان براى آيندگان بر جاى نهاده اند.
وضعيت در مورد مجسمه نيز, همين گونه است. هر چه قديمى تر باشد, ارزش بيشترى دارد.
ديده مى شود, مردم شوق وذوق بسيار شديد در مورد آنها دارند. آيا مى دانيد چرا؟ اگر تو, عاملى را شناختى كه گذشتگان تو شعر را حفظ و در ديوانها ضبط كردند و در نوشتن آن, بسيار كوشيدند, بويژه اشعار جاهليّت و عنايتى كه درصدر اسلام, به جمع آورى و تنظيم آن داشتند, مى توانى, بشناسى ودريابى كه چرا مردم در حفظ آثارنقاشى و مجسمه اين اندازه مى كوشند; زيراكه نقاشى, نوعى از شعر است كه ديده مى شود و شنيده نمى شود و شعر, قسمتى ازنقاشى است كه شنيده مى شود و ديده نمى شود.
اين نقاشى و مجسمه ها, چگونگى زندگى افراد را در زمينه هاى گونه گون حفظ كرده است و بيانگر چگونگى جامعه ها, در موقعيّتهاى گونه گون است.
سزاوار است كه ما آن را ديوان شكل زندگى و حالات بشر بدانيم; چرا كه انسان و حيوان را در چگونگيهاى گوناگون: خوشحالى, خوشنودى, آرامش, تسليم و… به تصوير مى كشند.
مى بينيد كه اين معانى در الفاظ شبيه به هم گنجانيده شده اند و تشخيص يكى از ديگرى, براى شما آسان نيست, ولى به نقاشيهاى گوناگون نگاه مى اندازيد و ببينيد فرق آنها بسيار آشكار است.
به عنوان مثال: صورتگران, فردى را در حال جزع, فزع, خوف و خشيت نقاشى مى كنند, در صورتى كه جزع و فزع, دو معناى جداى از هم دارند.
من هم اين دو را در اين جا نياوردم تا خواسته باشم, هر دو را در يك خط بگنجانم, بلكه هر كدام, حقيقت جداى از ديگرى دارد.
براى ذهن شما, مشكلى ندارد كه بتواند بين خوف و خشيت فرق نهد.
براى شما سخت است كه بشناسى فزع در چه زمانى و جزع, در چه زمانى است. چگونگى كه افراد, در اين حالت, يا در آن حالت به خود مى گيرند, چگونه است. ليكن, هرگاه به نقاشى, كه شعر ساكت است, نگاه مى اندازيد, مى بينيد كه حقيقت براى شما روشن است. ذهن شما لذت مى برد, همان گونه كه حس شما, با نگاه كردن لذت مى برد.
در اين جا گفته مى شود كه حفظ آثار هنرى, در حقيقت حفظ علم و دانايى و سپاسگزارى از كسانى است كه اين تكنيك را اختراع كردند.
اگر از اين مطلب كه بيان شد,چيزى فهميدى كه در اين صورت, هدف من, همين بوده است و امّا اگر نفهميدى, من بيشتر از اين وقت ندارم كه بفهمانم. لازم است به يكى از واژه شناسان, نقاشان و يا شاعران زبردست مراجعه كنيد, تا آنچه براى تو پيچيده ا ست, شرح دهد, آن هم اگر در توانش باشد.)26

پى نوشتها

1 . (صحيح مسلم), شرح نووى, ج81/14 ـ 82.
2 . مقريزى در رساله (نقود) مى نويسد:
(عمر, در هم و دينارهاى را سكه زد كه نقش خر و روميها را داشت. وى, هيچ تغييرى در نقاشى آن نداد, جز آن كه در برخى كله (لا اله الاّ وحده, اللّه احد, محمد رسول اللّه) را افزود.
آيا مى دانيد كه نظر فقها در مورد اين كار عمر چه بود؟
3 .تفسير (قرطبى), ج275/14.
4 . سوره (سبأ), آيه 13.
5 . سوره (آل عمران), آيه 49.
6 . (تفسير قرطبى), ج274/14.
7 . سوره (نساء), آيه 59.
8 . (سنن نسائى), ج214/8.
9 . (مسند احمد), ج241/6.
10 . (سنن نسائى), ج213/8; (مسند احمد), ج241/6
11 . (همان), ج214/8, (همان), ج172/6.
12 . (تفسير قرطبى), ج274/14.
13 . (مسند احمد), ج305/2.
14 . (همان), ج308/1.
15 . (صحيح بخارى), 136/21.
16 . همان) 140/.
17 . سوره (فاطر), آيه 1.
18 . سوره (عنكبوت), آيه 41.
19 . سوره (اعراف), آيه 152.
20 . (صحيح بخارى), ج134/21.
21 . سوره (مائده), آيه 90.
22 . (سوره سبأ) آيه 13.
23 . (سوره (آل عمران), آيه 49.
24 . سوره (يونس), آيه 101.
25 . سوره (روم), آيه 42.
26 . (تاريخ الأمام السيد رشيد رضا), ج498/1.

 

 

جمعه 31 شهریور 1391  1:02 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

پيامبران اولوا العزم در نگاره هاي قصص الانبياء ابواسحاق نيشابوري

دریافت فایل pdf

 

تجلي آيات و اذكار در نگارگري اسلامي ايران

دریافت فایل pdf

جمعه 31 شهریور 1391  1:02 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

فيلم‌نگاري قرآني

فيلم‌نگاري قرآني

احمد شماع زاده

ما ظاهراً مي‌خواهيم به قرآن اهمّيّت‌بدهيم و به آن ارج‌گذاريم؛ ولي راه درست براي رسيدن به اين هدف را تاكنون خوب نرفته‌ايم. نمي‌گوييم كه نبايد به تربيت قاري قرآن اهميت داد، و يا رقابت‌هاي قرائت و حفظ قرآن را كم‌بها جلوه‌دهيم، ولي براي رسيدن به يك هدف بايد موضوع‌ها و مسائل مختلف آن را بررسي‌كنيم و پس از مشخص‌كردن برترين‌ها و اولويت‌هاي كار، راه درست را با برنامه‌ريزي و زمان‌بندي و تخصيص بودجة بسنده، آغازكنيم.
اكنون در جهان بر كسي پوشيده نيست كه بيشترين تأثير بر افكار جامعه را فيلم‌سازي، چه از نوع سينمايي و چه از نوع تلويزيوني آن دارد.‌ تأثيرگذاري قرآن بر جامعه تنها نمي‌تواند از ظاهر و قرآئت آن باشد. هرچند نمي‌توان گفت تاكنون مفاهيم دين به سينما و تلويزيون راه‌نيافته‌است.
هدف از اين گفتار آن است كه براي تبلور تعبير‌ها و نكته‌هايي كه خداوند در قرآن‌كريم براي ما درنظرگرفته، يك ارزيابي در زمينة فيلمنگاري كه پاية كار سينما و فيلم‌سازي است، داشته‌باشيم. البته نمونه‌هايي همچون ‹اصحاب كهف›، ‹مريم مقدس› و ‹ايوب پيامبر› در چند سال اخير،(آري تنها در چندسال اخير) و يكي دو نمونه از كارهاي آقاي ‹مخلمباف› مانند ‹توبة نصوح› و ‹مرگ ديگري› در اوايل پيروزي انقلاب وجودداشته‌اند، ولي اينها نمي‌تواند مسائل اجتماعي و رواني قرآن را به ميان جامعه ببرد، و تبيين‌كنندة قرآن براي جامعه باشد.
مسيحيت، با اينكه تنها يك انجيل دارد كه ما از آن خرده هم ‌مي‌گيريم، باز مي‌بينيم كه چندين شركت بزرگ فيلم‌سازي كاتوليك و غير كاتوليك دارد كه تنها كارشان ساختن فيلم‌هاي مبتني بر سرگذشت‌هاي زندگي حضرت مسيح(ع) و داستان‌هاي مندرج در انجيل است. در مقايسه با قرآن با آنهمه مفاهيم كه بيشترشان بكر، و حتي تكراري‌هاي آن مفيد است، مي‌توانيم پي به اين موضوع ببريم كه در همين زمينه هم تا چه اندازه به قرآن كريم جفاكرده‌ايم.
كسي كه با قرآن آشنايي دارد با ديدن فيلم ‹بيد مجنون› مجيد مجيدي به ياد اين آيه از قرآن مي‌افتد كه مي‌فرمايد:
« او كسي است كه روان‌مي‌سازد شما را در زمين و دريا. تا هنگامي كه در كشتي بوديد، و جريان داشت بر آنها باد خوشي، و شادبودند به آن، باد بنيان‌كني به كشتي رسيد، و موج آنها را رسيد از هرسو، و (آنگاه كه) گمان‌كردند همانا آنان را احاطه‌مي‌كند، خدا را با اخلاص در دين خواندند: اگر از اين رهايي يابيم، همانا كه خواهيم بود از سپاسگزاران. پس آنگاه كه خداوند آنان را رهايي‌داد، همانگاه آنان در زمين به ناحق ستمگري مي‌كنند. اي مردم! همانا ستمگري شما بر شماست. بهرة زندگي دنيا، سپس به سوي ما بازگشت مي‌كنيد پس آگاهتان مي‌سازيم به آنچه كه مي‌كرديد». (يونس: 22 و 23)
اين دو آيه به صورتي ديگر و كوتاهتر در آيات 65 و 66 سورة عنكبوت آمده؛ با اين تفاوت كه پس از رهايي‌يافتن از عذاب، بجاي ‹ستمگري› آمده‌است كه ‹شرك‌مي‌ورزند›. با اين تعبير مي‌توان نتيجه‌گرفت كه ظلم با شرك برابر است؛ چنانكه ظاهراً از رسول اكرم است كه فرمود: الملك يبقي مع‌الكفر و لايبقي مع‌الظلم زيرا ظلم از كفر بدتر، و برابر شرك است.
البته ممكن است بسياري از مثال‌هاي قرآني، آگاهانه يا ناخودآگاه، مبناي اين فيلم واقع‌شده‌باشند؛ ولي محور اصلي مي‌تواند مثال كشتي باشد.
فيلمي نيز از شبكة چهار(سينما 4) پخش‌شد كه داستان ‹خضر و موسي› را كه در سورة كهف آمده، به ذهن مي‌آورد. يعني همان گونه كه حضرت خضر كارهايي را به اذن الهي انجام‌مي‌داد تا سرنوشت‌ها را عوض‌كند، ستارة فيلم نيز نوعي انرژي در خود داشت كه هرگاه با كسي دست‌مي‌داد، حالتي برايش پيش مي‌آمد كه مي‌توانست آيندة او را بخواند.
او در يك مورد، خود را از نظر انساني مكلف ديد كه يك كانديداي رياست جمهوري را كه چون هيتلر يافته‌بود، با راهنمايي پزشك معالجش بكشد و با به‌خطرانداختن جان خود، از به قدرت رسيدن يك رئيس‌جمهور كه در آينده سركش و ستمگر مي‌شود، جلوگيري‌كند. پزشك به او گفت: تو نه تنها مي‌تواني آينده را ببيني بلكه مي‌تواني آن را تغيير بدهي.
بنيان اين فيلم نيز همان است كه خداوند عزيز در آيات مختلفي از قرآن كريم مي‌فرمايد از علم و قدرت خود، به هركس كه بخواهد مي‌دهد و مي‌بخشد. البته به كساني كه همچون آن ستارة فيلم، از خودگذستگي داشته باشند و خود را براي خدا خالص‌كرده‌باشند.

چگونه با الهام از قرآن فيلمنامه بنويسيم؟

دو جنبه از جنبه‌ها و وجوه قرآن را بهتر مي‌توان براي فيلم‌نگاري درنظرگرفت:
1ـ سرگذشت‌هاي قرآني(قصص قرآن)
2ـ نمونه‌هاي قرآني(ضرب‌المثل يا امثال و حكم در قرآن)
در مورد سرگذشت‌هاي قرآني، مي‌توان گفت، گذشته از مردان و زنان نامدار و بي‌نشان، يا درستكار و نابكار، كه در قرآن به آنان اشاره‌شده‌است، سرگذشت بسياري از پيامبران كه هريك از آنها، يك يا چند پيام بزرگ را به همراه دارند، و بهترين سرگذشت را خود قرآن، سرگذشت زندگي يوسف مي‌داند، نه تنها براي ما مسلمانان، بلكه براي همة مردم مفيدند؛ و درس‌هاي بزرگي به انسانيت مي‌آموزند.
در جايي كه قرآن كريم به‌تصويركشيدن سرگذشت پيامبران را حتي براي پيامبر اكرم اسلام ماية دلارامي مي‌داند، آيا براي ما اينچنين نخواهدبود؟ به اين آيات توجه‌كنيد:
و كلاّ نقص عليك من انباءالرّسل ما نثبّت به فؤادك و جاءك في هذه‌الحقّ و موعظه و ذكري للمؤمنين(هود: 120)
سورة هود سوره‌اي است كه در آن، از بسياري پيامبران و نوع رفتار هرقوم با پيامبرش يادشده، و نيز هر بلايي كه بر اثر نافرماني از خداوند و پيامبرش برسر آن قوم آمده، بيان‌شده‌است؛ و در پايان اين سوره اين آيه آمده و مي‌فرمايد:
ترجمه: و همگي را بر تو مي‌سراييم از سرگذست پيامبران، آنچه كه به وسيلة آن دل تو آرام‌گيرد؛ و بيايد تو را در اين سرگذشت‌ها، درستي و راستي، و براي مؤمنين پنداموزي و ياداوري.
قرآن پر است از مثال هاي بسيار جالب، مفيد و پنداموز. به چهار آية زير توجه‌شود كه چند چيز را باهم دارند: هم سرگذشت شخصي نابكار ولي نامدار در آنها آمده، و هم مثالي براي آن شخص نابكار زده‌است، و نيز به پيامبر اكرم سفارش‌كرده كه براي مردم از اين گونه سرگذشت‌ها(قصص) بيان‌كند، و دست آخر به يك نتيجة كلي رسيده‌است:
واتل عليهم نبأالذي ءاتيناه ءاياتنا فانسلخ منها فاتبعه‌الشيطان فكان من‌ الغاوين ولوشئنا لرفعناه بها ولكنّة اخلد الي‌الارض واتّبع هويه فمثله كمثل ‌الكلب ان تحمل عليه يلهث و ان تتركه يلهث ذلك مثل‌القوم‌الذين كذبّوا بأياتنا فاقصص‌القصص لعلهم يتفكرون ساء مثلاً القوم‌الذين كذّبوا باياتنا و انفسهم كانوا يظلمون من يهدالله فهو‌المهتدي و من يضلل فاولئك هم الخاسرون.(اعراف: 178ـ 175)
ترجمه: و برخوان بر آنان سرگذشت آنكه(گفته‌اند منظور ‹بلعم باعورا›ست) داديم به او نشانه‌هاي خود را پس از آن(نشانه‌ها) بريد پس پي‌كرد او را شيطان. پس بود از فريب‌خوردگان. و اگر مي‌خواستيم، همانا كه بالامي‌برديم او را به آن(نشانه‌ها)، ولي جاودانه‌شد به سوي زمين و پيروي‌كرد هواي خويش را. پس مثل او مانند مثل سگي است كه اگر بر او يورش‌بري پارس‌مي‌كند، و اگر رهايش‌كني پارس‌مي‌كند. اينچنين است مثل آن گروهي كه نشانه‌هاي ما را دروغ‌پنداشتند. پس برگو سرگذشت‌ها را باشد كه بينديشند. نمونة آن، گروهي كه نشانه‌هاي ما را دروغ‌خواندند، و خود را ستم‌كردند. آنكه را كه خداوند رهنمون باشد، او رستگار است؛ و آنكه خداوند گمراهش‌كند، پس آنانند زيانكاران.

دو مثال ديگر از سورة ‹نور›:

والذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعه يحسبه‌الظمأن ماء حتي اذا جاءه لم يجده شيئاً و وجد‌الله عنده فوفّيه حسابه والله سريع‌الحساب(39) او كظلمات في بحر لجيّ يغشيه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يكد يريها و من لم يجعل ‌الله له نوراً فما له من نور(40)
ترجمة واژگاني: آنانكه كفرورزيدند، كارهايشان مانند سرابي است، در گستره‌اي از زميني گسترده، حساب‌مي‌كند آن را تشنه، آبي. تا هنگامي‌كه به آن مي‌رسد، هرگز نمي‌يابد آن را چيزي، و مي‌يابد خداوند را نزد آن، پس به حساب او رسيدگي‌كند؛ و خداوند زود‌حساب است. يا مانند تاريكي‌هايي در درياي عميقي است؛ مي‌پوشاند او(كافر) را موجي از بالاي آن موجي، از بالاي آن ابري، تاريكي‌هايي است، برخي بالاي برخي، هنگامي كه بيرون آورد دست خود را هرگز ممكن نيست ببيند آن را(كسي). و كسي را كه خداوند هرگز قرارندهد براي او نوري، پس نيست براي او نوري.
يك فيلم‌نگار مبتكر، انديشمند و اثرآفرين، به خوبي مي‌تواند از نكته‌هاي فراوان و ريزه‌كاري‌هايي كه در اين آيه‌ها نهفته‌است، بهره‌برداري‌كند و يك فيلم‌نامة نيك كه فيلمش پربيننده باشد، بيافريند.
خداوند، تنها با يك مثال در آية 31 سورة حج، پسينة شوم يا تراژدري يك مشرك را چه نيكو به ما مي‌نماياند؛ و مي‌آموزد كه اگر مشرك باشيم، چگونه سرنوشتي در انتظار ماست:
تصوركنيد كسي را كه از آسمان بر زمين افتاده، كه نه‌تنها ديگر جان‌ندارد، بلكه به بدترين شكل جان‌داده، و پس از مرگ نيز بدنش با پستي ‌و خواري بهرة لاشخورها ‌شده‌است؛ يا تندبادي بدن او را به جايي پرت و دورافتاده دراندازد.

قرآن كريم تراژدي يك مشرك را چه نيكو بيان‌كرده‌است!

آيا يك فيلم‌نگار خوب نمي‌تواند با سوژه‌قراردادن اين مثال قرآني، نكته و نكته‌هاي نهفته در آن را تم اصلي يك فيلم پربيننده قراردهد؟ يقيناً كه مي‌تواند.
 

جمعه 31 شهریور 1391  1:03 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تجلي قرآن در معماري اسلامي مسجد جامع اشترجان

تجلي قرآن در معماري اسلامي مسجد جامع اشترجان

دكتر هايده لاله
مسجد جامع «اشترجان » در 36 كيلومتري جنوب غربياصفهان در منطقه لنجان واقع شده و به استناد كتيبههاي تاريخي آن، در سال 715 به دستور خواجه فخرالدينمحمدبن محمودبن علي اشترجاني ساخته شده است اين مسجد يكي از نمونه هاي نفيس معماري ايلخاني از اواخرسلطنت محمد خدابنده (اولجايتو) به شمار ميآيد.
در كتيبهاي كه نام باني مسجد در آن آمده، از خواجهمحمد اشترجاني،، با عنوان «الصاحب الاعظم ملك الوزراءفي العالم» ياد شده است. وي كه از مستوفيان و منشياناميران ايلخاني بود چند هم حكومت لنجان را برعهدهداشت. با اين كه «خواجه» در مقام وزارت نبود، دركتيبههاي اين بنا عناوين خاص وزرا به او داده شده است؛ ازاين رو گمان ميرود اين عنوانها در آن زمان تنها بهوزيران اطلاق نميشد و ديگر دولتمردان نيز آن را وامميگرفتهاند.
مسجد ايلخاني، مكمل مسجد كهنتري است كه دربازسازيها و دگرگونيها بخشهاي بسياري بر آن افزودهشده است. هنگام تعمير بنا در 1333 شمسي در كتيبهايآجري به سبك كتيبههاي دوره سلجوقي در زير تزييناتايلخاني نماي خارجي سر در شمالي آشكار شد. از تحولاتبعدي بنا اطلاعات دقيقي در دست نيست، ولي به استنادكتيبهاي به زبان فارسي در شبستان شرقي بنا، قسمتشرق و غرب مسجد ايلخاني و در حكومت ابوالنصر حسنبهادرخان با پشتيباني مالي شخصي به نام كمالالديناسماعيل بن ظهير الدين ابراهيم اشترجاني تعمير شدهاست.
از ميان كساني كه از مسجد جامع اشترجان ياد كردهاند،بايد از اين بطوطه نام برد كه آن را در 727 قمري، ديده و درسفرنامهاش از آن به عنوان «مسجدي زيبا كه آبي از وسطآن ميگذرد»، ياد كرده است جويي كه ابن بطوطه بداناشاره كرده، در حال حاضر در خارج مسجد و در مقابل سر درشمالي آن جريان دارد.
وسعت مسجد جامع اشترجان 500/1مترمربع (30×50متر) است. اين بنا از خشت و آجر ساخته شده، و در ديوارياز خشت محصور گشته است. مسجد داراي دو ورودي است.ورودي اصلي در شمال بنا و ورودي ديگر در شرق آن قرارگرفته است. هيچ يك از اين دو بر محورهاي اصليساختمان جاي ندارد. دو ايوان بر محور شمالي - جنوبي و 3شبستان در شمال، شرق و غرب صحن مركزي ساخته شدهاست. گنبد خانه بزرگ مقصوره در پشت ايوان جنوبي جايدارد. بدين ترتيب، اين عناصر بر محور بودن كلي طرحدروني مسجد تأكيد دارند.
سردر ورودي اصلي كه در نيمه شرقي ضلع شمالي بناقرار گرفته و بيش از 12 متر ارتفاع دارد. در دو طرف ايوانيكه سر در را تشكيل ميدهد، بقاياي دو مناره ديده ميشودكه تنها يك سوم آنها هنوز برپاست.
تزيينات اين سردر با عناصر آجركاري، كاشي كاري و بااستفاده از نقش مايههاي هندسي و نوشتاري و اندكيگياهي شكل يافته است. طاق نماهاي متعدد با قوسهايجناغي كه بر ستونهاي باريك توكار چند ضلعي و يادايرهاي فرود آمده و در قابهاي مستطيل شكل جايگرفته است، نقش عمده را در تقسيمبندي متقارن سطوحايوان ايفا ميكند. فضتي طاق مقرنس ايوان از 6 طبقهتشكيل شده كه طاسهاي آن با تركيبي از نقشهايهندسي از كاشي آبي، در دو رنگ لاجوردي و فيروزهاي، وآجر تراشيدة بيلعاب مزين شده است. درون سوي طاقاصلي ايوان و همه سطوح مسطح اين سردر (لچكيها وپهنه طاق نماها، قابها و الواح مختلف) نيز با نقوشتزييني هندسي و يا كتيبههاي متعدد به دو خط ثلث و كوفيبنايي از آجر تراشيده و يا از تركيب آجر بيلعاب و كاشي دردو رنگ آبي (لاجوردي و فيروزهاي) تزيين شده است.امروزه تمامي تزيينات كاشي كاري مسجد به استثناي يكمورد در سردر شمالي متمركز گشته است. مورد استثنايي يادشده، كتيبهاي از كاشي است كه بر درون سوي طاق ايوانجنوبي مسجد قرار داشته، و اكنون تنها چند كلمه از آن باقياست. سردر اصلي به تنهايي 19كتيبه از كتيبههاي مسجدرا در خود جاي داده است. در اين ميان كتيبه تاريخي حاوينام باني مسجد كه با كاشي لاجوردي بر زمينه فيروزهاي وبه خط ثلث بر نواري پهن بر قسمت مياني مدخل ايوان و برفراز طاق نماي ورودي مسجد جلوه ميكند، از اهميتبهسزايي برخوردار است. دو كتيبه كوچك، در لابه لايتزيينات هندسي قاب همين طاق نما، نام سازنده و نيزتزيين گر را در دو جمله: «عمل بنا احمد ابن محمد البناءالمعروف حداد» و «عمل حاجي محمد قطاع تبريزي»جاودانه ساخته است. اين دو، كار ساختمان و تزيينآجركاري و كاشيكاري اين سردر و احتمالاً مسجد ايلخانيرا عهدهدار بودهاند.
سردر اصلي مسجد جامع اشترجان از اهميت ويژهاي درسير تحول معماري ايران برخوردار است. تأكيد بر ورودياصلي و ساختار ايوان آن با منازة دوگانه و گرايش به ارتفاعدر اين قسمت از بنا از دوره سلجوقي آغاز شده بود. يكي ازاولين نمونههاي شناخته شده از اين نوع ايوان ورودي درمسجد سلجوقي امام حسن اردستان باقي مانده است.ساختمان سردر باقي مانده از مسجد نظاميه ابرقو، سردرموسوم به دو منار «دردشت» اصفهان، منارههاي فروريختهسردر مسجد جامع كرمان، سردر مسجد جامع يزد و نيزايوان ورودي مسجد امام (مسجد شاه سابق) اصفهاننمونههايي هستند كه از قرن 8 قمري به بعد اين روند راادامه دادند.
تزئينات كاشيكاري سردر مسجد جامع اشترجان ازنمونههاي شاخص اين نوع تزئين در دوره ايلخاني است كهبا تزئين كاشي بناهاي مهم اين دوره مانند گنبد سلطانيه،مسجد جامع ورامين و نيز مقبرة پير بكران قابل مقايسهاست. استفاده از آجر لعابدار كه نمونههاي اوليه آن دربناهاي سلجوقي مشاهده ميشود، در دوره خوارزمشاهياوج گرفت و در دوره ايلخاني تحول بيشتري يافت.پيشرفت هنر كاشي كاري در قرون بعدي همچنان ادامهيافت. در كنار كاشيهاي لاجوردي و فيروزهاي مسجدجامع اشترجان، نخستين نمونه تاريخدار كاشي «زعفراني»نيز ديده ميشود.
در داخل مسجد در قسمت شرقي ورودي شماليپلكاني قرار دارد كه به يك شبستان زمستاني در زير اينبخش منتهي ميشود. صحن مركزي نسبت به فضاهايسرپوشيده اطراف آن از مساحت كمتري برخوردار است.شبستان شمالي 3 چشمه طاق و شبستانهاي شرقي وغربي هر يك دو چشمه طاق عمق دارند. كليه طاقهايشبستانها بر پيل پايههاي 4 ضلعي قرار گرفتهاند. طاقنماهاي كور سراسر سطوح ديوارهاي داخلي مسجد را در 3طرف شمال، شرق و غرب در محور چشمه طاقها پوشانده،گويي چشمه طاقها در آن سوي ديوارها نيز ادامه يافتهاست.
نماي پيرامون صحن را يك ايوان بزرگ و مرتفع برسراسر ضلع جنوبي، يك ايوان كوچك با ارتفاع كمتر و دودهنه طاق در دو طرف آن بر ضلع شمالي، و 4 دهنه طاقمشابه بر هر يك از اضلاع شرقي و غربي تشكيل ميدهد.هر يك از طاقها در نماي رو به صحن آن در قابيمستطيل شك قرار گرفته كه بر قرنيزي به ارتفاع 20/1 مترفرود ميآيد.
ايوان شمالي با دو ورودي در هر يك از ديوارهاي شرقيو غربي آن به قسمتهاي ديگر شبستان راه مييابد. طاقآهنگ اين ايوان اندودي از گچ دارد كه در آن زمينهايشطرنجي به تقليد از آجرچيني و بندهاي آن كنده شدهاست. بر اين زمينه به كمك تزئينات گچبري جمله«اللهاكبر» به خط كوفي بنايي به طور مكرر نقش بستهاست. كتيبهاي گچي حاوي آيه 56 از سوره احزاب (33) بهخط ثلث روي زمينهاي به رنگ آبي با بن مايههاي گياهيبر درون سوي طاق اين ايوان جاي گرفته است. اين كتيبهدر قاب باريكي با طرح هندسي و به رنگ قرمز قرار دارد.بقاياي كتيبه گچي ديگري نيز بر قسمت بالايي ديوارشمالي ايوان روي زمينهاي به رنگ آبي ديده ميشود. نوارپهني با طرح هندسي سرتاسر 3 ديوار ايوان را در قاعدهطاق تزئين ميكند. بر جرزهاي داخل ايوان و در مربعهايكوچكي اسامي «الله، محمد، علي، ابوبكر، عمر» به طورپراكنده گچبري شده است.
ايوان اصلي مسجد سرتاسر ضلع جنوبي صحن رااشغال كرده است. اين ايوان با دو ورودي در اضلاع شرقي وغربي و 3 ورودي در ضلع جنوبي آن، از يك طرف بهشبستانها و از طرف ديگر به گنبد خانه مقصوره راهميگشايد. مدخل اصلي مقصوره كه در قسمت مياني ضلعشمالي ايوان واقع شده، از ارتفاع بيشتري برخوردار است.طاق و ديوارهاي جناحي ايوان تعمير و تجديد بنا شدهاست. بقاياي چند كلمه از يك كتيبه به خط ثلث از كاشيفيروزهاي بر زمينه گچي با نقش گياهي زرد رنگ كه بردرون سوي طاق ايوان باقي مانده است، حكايت از اين داردكه كتيبهاي زيبا در اين قسمت وجود داشته، و احتمالاً كتيبهديگري نيز بر قرار طاقهاي ورودي بر 3 ديوار ايوانميچرخيده است. از اين كتيبه امروز فقط زمينه گچي آنباقي مانده است، سطوح جرزهاي ايوان در گوشه شماليغربي و شمال شرقي در قاب باريكي جاي داده شده استكه به خط كوفي بنايي آيات 1 تا 9 سوريه يس 036) و آيه23 و قسمتي از آيه سوره حشر (59) و اسماء الحسني رادربردارد. در بندهاي آجرهاي اين جرزها كلمات الله،علي،رسولالله، محمد، الملكلله با گچ نوشته شده است.
مقصوره مسجد جامع اشترجان با نقشه مربع شكلساخته شده است. ديوارهاي گنبدخانه از خشت است و رويآنها را لايهاي از گچ به ضخامت 5/3 سانتيمتر كه در اصلبه رنگ نخودي مايل به خاكستري بوده، پوشانده است.وروديهاي سه گانهاي كه در هر يك از ديوارهاي شمالي،شرقي و غربي گشوده شده، ارتباط مقصوره را با ايوانجنوبي و مسجد و شبستانهاي اطراف آن ميسر ميساختهاست. امروزه وروديهاي جانبي در شرق و غرب مقصورهمسدود شده است. وروديهاي اصلي در قسمت ميانيدوارها قرار گرفته، و از وروديهاي جانبي پهنتر است.
طرح سه گانه اين وروديها در جانب جنوبي گنبدخانهبه وسيله محراب و دو طاق نماي تزئيني دو طرف آن تكرارشده است.
مقصوره در مقطع عمودي از 3 قيمت متمايز تشكيلشده است: منطقه مربع شكل پايه بنا، منطقه كثيرالاضلاعانتقالي ميان پايه و دايره گنبد و گنبد. منطقه انتقالي از دوطبقه 8 ضلعي و 16 ضلعي تشكيل شده است. طبقه اول 4سكنج مقرنس دارد و 4 طاق نماي ساده، و طبقه دوم 4سكنج و 8 طاق نماي ساده دارد. قسمت شرقي و غربيطبقه اول باز است و امكان ورود نور كافي را به مقصورهفراهم ميسازد. منطقه كثيرالاضلاع انتقالي بدين ترتيبتبديل زمينه مربع را به دايره براي اجراي نهايي پوششگنبد امكانپذير ساخته است. استقرار گنبد به كمك سكنجبر ساختمان 4 گوش بنا، در ادامه سنت ديرينه معماريپيش از اسلام ايران، تحول چشمگيري در دوره اسلامييافته است. ساختمان گنبد خانه مسجد جامع اشترجانآنچه را كه در دوران پيش در بناهايي چون: مقبره سامانياندر بخارا، مقبره عرب اتا در تيم، نزديك سمرقند، مقبرهدوازده امام در يزد، و به ويژه در گنبد خانههاي مقصورههايمساجد سلجوقي تجربه شده بود، به كار گرفته شده است.استفاده از طبقه دوم 16 گوش مستقل در منطقه انتقالي -كه اولين نمونه آن در مقصوره مسجد جامع اصفهانمشاهده ميشود- سرآمد تحولات عظيمي در روشهايپوشش طاقي بناها و نيز ارتفاع آنها گرديد. تركيب مقرنسسكنجهاي طبقه 8 گوش مسجد جامع اشترجان اوليننمونه سكنج مقرنسدار شناخته شده در مقصوره سلجوقيمسجد جامع گلپايگان، و سپس نمونههاي ايلخاني آن راهمچون مسجد جامع ورامين به ياد ميآورد.
بر 4 قوس طاق نماهاي طبقه 8 ضلعي منطقه انتقالي،روي محورهاي اصلي بنا، يك كتيبه گچبري به خط ثلث برزمينه گياهي آبي رنگ آيات 18 تا 22 سوره توبه (9) نقشبسته است. در كتيبه اصلي مقصوره مسجد جامع اشترجانكه برپايه گنبد آن واقع است، آيه 1 تا قسمتي از آيه 6 سورهفتح (48) با گچ به خط كوفي بافته بر زمينهاي از نقوشگياهي نوشته شده است. در لابهلاي حروف بخش پايانيكتيبه، در قسمت بالا، تاريخ اجرا با گچ و به خط ثلث بدينصورت نوشته شده است: «و ذلك في اواخر صفر سنةخمس عشرة و سبعمائة). دو نوار باريك گچبري تزئيني،يكي به رنگ قرمز و آبي و ديگري به رنگ قرمز و سفيد ونخوردي بر بالاي اين كتيبه به دور گنبد ميچرخد.
اين بنا با 47 كتيبه حاوي مضامين مختلف قرآني،مذهبي و تاريخي با انواع سبكهاي نگارش از غنايخاصي براي مطالعات كتيبه شناختي در خور مقايسه بابناهاي ديگر ايلخاني چون گنبد سلطانيه، مسجد جامعورامين و مقبره پيربكران در اصفهان است.
برگرفته از دائرةالمعارف بزرگ اسلامي جلد نهم با تلخيص
Golestan Quran Weekly, Serial 115, No71

 
جمعه 31 شهریور 1391  1:03 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تجلي قرآن در معماري ايران

تجلي قرآن در معماري ايران

شهاب شهيري
شكوه و معماري ايران بهويژه در دوران اسلامي، به تزئين وآرايش آن بستگي دارد. هنرهاي اسلامي از هنرهاي تزئيني وكاربردي گرفته تا احداث زيباترين بناهاي مذهبي، داراي اهميت واعتبار ويژهاي است. تزئيناتي چون آجركاري، گچبري، كاشيكاري،حجاري و غيره در تمامي ادوار اسلامي رواج داشته و در هر دورهايبا امكانات آن دوره پيشرفت كرده است. هنرمندان اين رشته ازهنرهاي اسلامي با بهرهگيري از انواع نقوش نظير نقوش وطرحهاي گياهي، هندسي و خطاطي بر روي انواع مصالحساختماني به معماري ايراني اهميت ويژهاي بخشيدند.
در شماره قبل دو محراب ارزشمند از محرابهاي دورانسلجوقي موزه دوران اسلامي معرفي شد و در اين شماره نيز قصدآن است تا دو محراب بسيار زيبا و جالب توجه ديگر را- كه يكيمربوط به دوران سلجوقي و ديگري مربوط به دوره ايلخاني است،-معرفي شود- از آنجا كه در مورد پيشينه و روشهاي ساخت محرابو حتي در مورد واژه محراب قبلاً توضيح داده شده بنابراين ازبازگويي مطالب گفته شده قبلي پرهيز كرده و فقط مشخصات آثار،نقوش و كتيبههاي كار شده روي آنها ارزيابي ميشود.
مشخصات اثر:

طول محراب: 140 سانتيمتر، عرض: 111 سانتيمتر،كتيبهها: خطوط كوفي و ثلث، دوره: سلجوقي (قرن پنجمهجري قمري)، شماره اثر: 3286
مشخصات بالا مربوط به يك محراب كوچك سنگي از دورهسلجوقي است كه از ميمه اصفهان به موزه ملي ايران منتقل شده ودر موزه دوران اسلامي تالار سلجوقي (قرون 5 و 6 هجريقمري)به نمايش گذاشته است. قسمت اعظم محراب با آيات قرآن مجيدبه خط كوفي، سبك دورة سلجوقي و خط ثلث تزئين شده بر رويستونهاي كوچك و بزرگ و حواشي محراب و همچنين قسمتطاق مانند آن نقوش شاخ و برگ ديده ميشود. نام سازنده محرابدر بالا و پايين آن آمده است.
در حاشيه پهن محراب قسمتي از آيه 255 سوره البقره ديدهميشود. متن آيه تا آنجا كه در حاشيه محراب به خط كوفي نوشتهشده چنين است:
الله لا اله الاهوالحي القيوم لا تاخذه سنه ولا نوم له مافيالسماوات و مافي الارض من ذاالذي يشفع عنده الاباذنه يعلم مابين ايدي...»
در قسمت طاق محراب قسمتي از آيه 78 سوره الاسراء به خطكوفي چنين آمده است:
«اقم الصلوة لدلوك الشمس الي غسق الليل و قرآن الفجرانقرآن الفجر كان مشهودا»
در قسمت محصور بين دو طرف طاق جمله زير به خط كوفيديده ميشود:
«لااله الاالله محمد رسول الله»
در حاشيه محصور بين دو ستون بزرگ محراب آيه 18 و آغاز آيه19 از سوره آلعمران به خط ثلث آمده كه قسمتي از آيه 18 و آغازآيه 19 آن از بين رفته است:
«شهد الله انه لااله الاهو و الملائكه و اولواالعلم قائما بالقسطلاالهالاهو...»
كه قسمت از بين رفته اين آيات چنين است:
«... العزيزالحكيم» و «ان الذين عندالله الاسلام».
در قسمت طاق محراب بالاي دو ستون كوچك جمله زير ديدهميشود:
«اقبل علي صلائك ولا تكن منالغافلين»
در ميان دو ستون كوچك محراب در نقش قنديل مانند جمله«الملك لله» به خط كوفي و در قسمت زير قنديل جمله «فرغابراهيم بنمحمد بن...» ديده ميشود.
در حاشيه بالايي محراب (بالاي حاشيه پهن) نام سازندهمحراب چنين آمده است:
«اللهم اغفرللعبد المذنب صانع هذا المحراب ابراهيم بن علي ولمن قال آمين» ساير قسمتهاي ديگر محراب با نقوش هندسي،گياهي و شاخ و برگ تزئين شده است.

 

جمعه 31 شهریور 1391  1:03 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

صفات شهر اسلامي از نگاه قرآن كريم

صفات شهر اسلامي از نگاه قرآن كريم

دكتر محمد نقي زاده
چكيده

خداي متعال براي حل تمام مشكلات زندگي در قرآن كريم راهنماي هايي را معمول كرده است. از‌ آن جمله ويژگيهاي يك شهر اسلامي را به لحاظ معماري و شهر سازي نمايانده است.در اين مقاله سعي شده است،‌اين ويژگي ها از آيات قرآن استخراج و معرفي شود. عناويني كه در آن مورد بحث قرار گرفته است،‌عبارت است از: اصول و ارزشها، صفات فعل الهي، ‌طبيعت و عناصر طبيعي، تنظيم رواط اجتماعي،‌صفات محيط مصنوع، عناصر شهري و معماري.

كليد واژه ها: صفات شهر اسلامي،‌ معماري اسلامي، شهرسازي اسلامي.

1. مقدمه

آيات قرآن و احاديث رسيده از معصومين (ع) مسلمين را به وجود راه حلهاي مشكلاتشان در كتاب الهي آگاه نموده و به دريافت و شناخت مباني و اصول مذكور در قرآن و اداره امورشان بر مبناي آن مباني و اصول هدايت و تشويق مي نمايند.
در قرآن كريم آمده است: «و لا حبة في ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين» ]انعام59[
( ... وهيچ دانه در زير تاريكيهاي زمين و هيچ تر و خشكي نيست،‌جز آنكه در كتاب مبين و قرآن عظيم مسطور است).
برخي از روايات مذكور عبارتند از:
- امام علي بن ابي طالب مي فرمايد:« در قرآن است خبر آنچه پيش از شماست و خبر از آنچه بعد از شماست»]1[.
ـ امام صادق مي فرمايد‚ « هيچ امري نيست كه دو نفر در آن اختلاف نظر داشته باشند جز آنكه براي آن در كتاب خدا ريشه و بنيادي است ولي عقلهاي مردم به آن نمي رسد»]2[
ـ امام صادق(ع) مي فرمايد:«خداي تبارك و تعالي در قرآن بيان هر چيز را فرو فرستاده تا آنجا كه به خدا سوگند چيزي را از احتياجات بندگان فروگذار نفرموده است تاآنجا كه هيچ بنده اي نتواند بگويد اي كاش، اين در قرآن آمده بود، جز آنكه خدا آن را در قرآن فرو فرستاده است»]3[
يكي از مهمترين دستاوردهاي فكري، فلسفي، هنري،‌صناعي و توليدي تمدنها و جوامع بشري «شهر»است كه هم از ماندگاري نسبي برخوردار مي باشد، هم تجلي باورها و ارزشهاي فرهنگي جامعه است و هم اينكه بر رفتار انسان اثر مي گذارد و ضمن آنكه بيانگر هويت جامعه د رانظار جهانيان و تاريخ است، تنظيم كننده روابط آحاد جامعه با يكديگر نيز مي باشد و بسياري خواص ديگر كه از ذكر آنها احتراز جسته و مطالعه در آن به منابع مربوط ارجاع مي گردد]4[
نوشتار حاضرسعي خواهد داشت تاحتي الامكان بدون مراجعه به تفاسير و روايات،‌و در حد ايجاز و اختصار، آن دسته از آيات قرآن كريم را به نحوي به ساخت شهر مربوط شده و مي توانند راهنماي دست اندركاران مسائل شهري كه مشتاق ايجاد شهر اسلامي هستند قرار گيرند در حد بضاعت اندك نگارنده معرفي نمايد،‌ تا در نهايت مشخص شود كه باغور و تفحص و تدفيق در متون اسلامي امكان تبيين جملگي ويژگيها و مختصات شهر اسلامي ميسر خواهد بود. با اين تذكر كه چون قرآن كتاب هدايت انسانها براي همه زمانها مكانها مي باشد،‌ نبايستي انتظارداشت كه درمورد مسايل جزئي و مصاديق خاص هر زمان ومكان مثل ابعاد در و پنجره و مقدار زير بنا و عرض معابر و امثالهم سخن گفته باشد؛ بلكه سخن در اين است كه اين كتاب،‌اصولي لايتغير را بعنوان سنت الله مطرح مي نمايد كه در همه زمانها مكانها و با روشهاي مجاز و مصالح در دسترس قابل تجلي و اجرا باشند. با اين تذكر مجدد كه با غور در اصول مطروحه حتي امكان شناسايي درست جزئيات پيش گفته نيز فراهم خواهد آمد. به عبارت ديگر بهره گيري از قرآن كريم براي اداره امور به شكل يك فرآيند ممتد خواهد بود كه در صورت انقطاع و ترك اصول امكان بهره گيري كامل و جامع منتفي خواهد شد.
تذكر مهم ديگر انكه اين مقاله به هيچ وجه در پي ارائه ضوابط اجرايي و بيان جزئيات اجرا و ساخت شهر و عمارت نيست، كه اين كار به مطالعاتي وسيع و همه جانبه نياز دارد كه بايستي شرايط زماني و مكاني و فنون در دسترس و توجه به جمله علوم مرتبط با محيط نيز د رتصميم گيري نهايي لحاظ شوند؛بلكه نظر اصلي اين است كه فتح بابي بشود در اثبات اينكه مي توان از كلام الهي و به تبع آن از سنت اسلامي بهره گرفت. به هر حال آن دسته از آيات الهي كه مي توانند و بايد مبناي تدون مباني نظري معماري و شهرسازي قرار گيرند بدون هيچگونه تفسيري ارائه مي شوند. ضمن آنكه بسياري آيات ديگر نيز هستند كه با مداقه و تفقه بيشتر امكان بهره گيري از آنها وجود دارد.
براي فصل بندي اين مطالعه روشهاي متفاوتي كه به هر حال مبين عناصر و اعضاي متشكله شهر و ارتباط آنها با يكديگر باشند مي توانند مورد استفاده قرار گيرند،‌ كه در اين مقاله سعي شده است تا با توجه به تقسيم بندي آيات،‌ عناويني انتخاب شوند كه حتي الامكان جامع موضوعات شهري و محيط بطور عام باشند، عناوين انتخابي عبارتند از: اصول و ارزشها، صفات الهي،‌طبيعت و عناصر طبيعي، تنظيم روابط اجتماعي،‌ صفات محيط مصنوع، عناصر شهري و معماري.

2. اصول و ارزشها

كتاب الهي معرف اصول و ارزشهايي است كه ضمن تسلط بر عالم وجود،‌رعايت آنها در اعمال و رفتار انسان نيز توصيه شده است. توجه و نزديكي به اين اصول و ارزشها و مرعي داشتن آنها در فعاليتهاي انساني عاملي در جهت شناخت الهي و همراهي با نظام حاكم بر عالم هستي خواهد بود.
در اين مبحث به برخي اصول و ارزشهاي مسطور در كتاب الهي اشاره خواهد شد، و در حد بضاعت از لزوم و نحوه تجلي آنها در شهر اسلامي سخن خواهد رفت.
اين ارزشها و اصول نيز به نوبه خود تحت دو عنوان قابل تقسيم بندي هستند: يكي اصول خاص تفكر اسلامي مثل توحيد و ديگري اصولي كه به هر حال اصولي جهاني بوده و همه مكاتب از آنها سخن مي گويند؛ مثل: عدالت كه در اين مورد ارائه تعريف اسلام از آنها و تبيين وجه تمايز تفكر اسلامي با ساير مكاتب ضرورت دارد.

2.1. اصول اسلامي

همانگونه كه ذكر شد، هر دين و مكتب و تفكري،‌اصول خاص خويش را داشته و در مورد مفاهيم مشترك نيز تعريف خاص خود را دارا مي باشد، و طبيعي است كه تعليمات اسلامي نيز از اين قاعده مستثني نباشد. غرض ازاصول خاص هر دين الزماً اصولي نخواهد بود كه در ساير مكاتب از آنها نامي به ميان نيامده باشد؛ بااينكه اصولي است كه به جهت ويژگيهاي بارز آنها ذكر نام آنها مترداف با دين مورد نظر است. في المثل توحيد غالباً مترداف با اسلام شناخته مي شود؛ چرا كه بنا به تاييد غالب متحققين،‌مفهوم توحيد در تفكر اسلامي با مفهوم توحيد در ساير مذاهب كاملاً متفاوت و آشكار است.
برخي از اصول عبارتند از:
الف ـ تسبيح: آياتي از قرآن كريم بر اين نكته تاكيد مي فرمايند كه هر آنچه كه در آسمانها و زمين است،‌ به تسبيح خداوند تبارك و متعالي مشغول است؛ از جمله:
ـ يسبح له السموات السبع و الارض و من فيهن و ان من شي الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم انه كان حليماً غفورا]اسراء/44[ (هفت آسمان وزمين و هر چه در آنهاست همه به ستايش و تنزيه خدا مشغولند و موجودي نيست، جز آنكه ذكرش تسبيح و ستايش حضرت اوست و ليكن شما تسبيح او را فهم نمي كنيد. همانا او بسيار بردبار و آمرزنده است.)
-الم تر ان الله يسبح له من في السموات و الرض و الطير صافات كل قد علم صلاته و تسبيحه ]نور/41[ (آيا نديدي كه هر كس در آسمانها و زمين است، تا مرغ كه در هوا پرگشايد، همه به تسبيح خدا مشغولند و همه آنان صلات و تسبيح خود بدانند).
- هو الله الخالق الباري المصور له الاسماء الحسني يسبح له ما في السموات و الارض و هو العزيز الحكيم]حشر/24[ (اوست خداي آفريننده عالم امكان و پديدآورنده جهان و جهانيان، نگارنده صورت خلقان. او رانامهاي نيكوتر بسيار است و آنچه در آسمانها و زمين است،‌ همه به تسبيح و ستايش (اوصاف) جمال و جلالش مشغولند و اوست يكتا خداي مقتدر حكيم).
لذاست كه مي توان گفت: يكي از مهمترين وظايف انسان در ايجاد محيط زندگي خويش آن است كه عناصر و فضاهاي شهري و هر شيء انسان ساخته‌اي اين تسبيح را به اهل شهر و به هر ناظر و تازه واردي القا نمايد. به بيان ديگر شهر بايد بتواند تجليگاه و نمايشگر تسبيح الهي توسط همه اجزاء متشكله اش باشد.
ب ـ ذكر: با عنايت به معناي ذكر، يادآوري،‌عناصر و فضاهاي شهري بايستي به عنوان عناصر تذكردهنده عمل نمايند. به اين معنا كه هر شهر و هر جزئي از آن بايستي انسان را به اصول و ارزشهاس فرهنگي و اسلامي متذكر گردد و آنها را در ذهن اهل خويش و هر ناظري ياد آور باشد. برخي از آيات كتاب الهي كه به اهميت ذكر بشارت دارند،‌ عبارتند از:
- و ذكر فان الذكري تنفع المومنين]ذاريات/55[ (و امت را تذكر ده كه پند و تذكر مومنان را سودمند افتد).
- الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله تطمئن القلوب]رعد/28[ (آنها كه به خدا انمان آورده و دلهايشان به ياد خدا آرام مي گيرد،‌ كه ياد خدا آرام بخش دلهاست).
- و هذا ذكر مبارك انزلناه فانتم له منكرون ]انبياء/5[ (و اين قرآن كتابي است با اندرز و تذكر و بركت بسيار كه ما آن را (براي هدايت خلق) فرستاديم. آيا شما آن را انكار خواهيد كرد؟)
عناصر و مفاهيم موجود در شهر كه تذكر دهنده انسان به اصول و ارزشها باشند، ‌به طور اجمال متشكل از دو گروه طبيعي( آيات الهي) و انسان ساخته (سمبلها و نشانه ها) مي باشند. در ادامه اين نوشتار به عناصر طبيعي يا آيات الهي اشاره خواهد شد؛ اما سمبلها و نشانه ها مشتمل بر فرمها و اشكال و آن دسته از عناصر شهري و اجزاء معماري مي باشند كه در طول تاريخ براي اكثريت آحاد جامعه معنا و مفهوم خصوصاً معنوي و روحاني خاص خود را دارند؛ مثل سيماي يك عنصر شهري همچون مسجد يا حسينيه،‌ همجواري برخي عناصر شهري در يك مجموعه مثل مسجد و بازار و مدرسه و ... يا اشكالي چون گنبد و قوس،‌يا طرحهايي چون طرحهاي اسليمي و يا حتي رنگها و بي رنگيهايي درشهر كه مي توانند ارزشهايي را براي مردم يادآوري نمايند. به طور اجمال مي توان گقت كه آنچه از آيات قرآن كريم برمي آيد،‌ اين است كه انسان براي زندگي مادي اين دنيا خلق نشده است: ( اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و...)]حديد/20[ (بدانيد كه زندگاني دنيا به حقيقت بازيچه اي است طفلانه و لهو و عياشي و آرايش و تفاخر و خود ستايي با يكديگر...) و بايستي دقيقاً بداند كه زندگي واقعي او زندگي اخروي است و اين دنيا محلي است براي كسب كمالات و سازندگي روح و جان آدمي،‌ و فريب اين زندگي را نخورده است و از امكانات و مواهب نه به عنوان هدف بلكه به عنوان وسيله اي براي دستيابي به حيات انساني خويش بنگرد،‌ لذاست كه يادآوري اين موضوع مي تواند يكا از مهمترين موارد تذكر باشد]5[.
ج – تقوي: از اصولي كه ملبس شدن به آن لازمه حيات روحاني و معنوي و اسلامي انسان و همچنين تنظيم كننده فعاليتهاي مادي او مي باشد،‌اصل تقوي است كه تعاليم اسلامي مشحون از مباحث متفاوت و متنوع درمورد آن مي باشد. اين لباس و ارزش به حدي تعيين كننده است كه خداوند تبارك و تعالي تنها وجه امتياز و كرامت انسانها بر يكديگر را تقوي ذكر مي فرمايد: يا ايها الناس انا خلقنا انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلنا كم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقمكم ان الله عليم خبير ]حجرات/13[(اي مردم ما همه شما را نخست ازمرد و زني آفريديم و آنگاهشعبه هاي بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد. بزرگوارترين شما نزد خدا با تقواترين مردمند و خدا از حال شما كاملاًََ آگاه است) حضرت مولي الموحدين تقواي الهي را در كنار و مقدم بر نظم و به هم پيوند دادن امور زندگي قرار داده مي فرمايد: شما و فرزندان و اهل بيتم و هر كه را نام‌ام به او مي رسد سفارش مي كنم به تقوي و ترس از خدا،‌ و مرتب كردن و بهم پيوستن(نظم) كارتان]6[. اهميت تقوي به حدي است كه اصولاً شرط بهره مندي از هدايت قرآن كريم تقوي مي باشد: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين(بقره/2) (اين كتاب بي هيچ شك راهنماي پرهيزكاران است). و بسياري اعمال و نواهي مذكور در تعاليم اسلامي در جهت متقي شدن انسان مي باشد؛ ازجمله،‌عبادت خداوند (بقره/21)،‌ ذكر و يادآوري (بقره/63)، برپايي قصاص (بقره/179)، روزه داري(بقره/183) و تبعيت از صراط مستقيم الهي(انعام/153)، از اعمالي هستند كه انجام آنها در جهت ملبس شدن انسان به لباس تقوي مي باشد(7)، بنابراين مي توان گفت كه شهر اسلام بايستي بتواند زمينه رشد تقوي الهي را در انسانها فراهم نموده و از هر آنچه كه امكان بروز گناه و خدشه به تقواي الهي را سبب شود جلوگيري به عمل آورد تا شهر بتواند محل نزول بركات الهي باشد، كه در كتاب الهي آمده است: و لو ان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الا رض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون) (اعراف/96) (چنانچه مردم شهر و ديار همه ايمان آورده و پرهيزگار مي شدند،‌ما درهاي بركات آسمان و زمين را بر روي آنها مي گشوديم و ليكن چون « آيات و پيغمبران ما را» تكذيب كردند ما هم آنان را به كيفر كردار زشت رسانديم). علي‌ايحال تنها در صورت و جود و بكاربستن تعليمات اسلامي در ايجاد محيط مصنوع و تنظيم روابط انسان با ساير همنوعانش و با محيط طبيعي و با محيط مصنوع بر اساس اين تعليمات و اصول و تقليل زمينه بروز گناه در مجتمع هاي انساني فراهم خواهد آمد.
د- وحدت: توحيد به عنوان اصل اساسي اسلام، بنا به اذعان اكثريت محققين در علوم و هنرها و تمدن اسلامي، در هدايت جنبه هاي مختلف اين تمدن نقشي اساسي ايفا نموده است. لذاست كه مي توان گفت كه جامع جملگي صفات و اصولي كه ذكر شد، وحدتي است كه بتواند تجلي و يادآور وحدانيت الهي باشد. اصل وحدت به عنوان تجلي تفكر توحيدي مسلمين، از مقولاتي است كه در علوم و فنون و هنرهاي مختلف مورد توجه مسلمين بوده است. براي مثال در مورد تاثير تفكر توحيدي بر هنرهاي مسلمين بور كهاردت را عقيده بر اين است كه:« ميراث عظيم هنري، چه از ميان رفته و مورد غفلت قرار گرفته باشد،‌ چه مجدداً قابل كشف باشد يا نباشد،‌هنر سنتي است،‌هنر نه به مثابه يك شي بلكه به عنوان يك روش كه مهارت فني را با شهودي معنوي كه از «توحيد»‌ سرچشمه مي گيرد، درهم مي آميزد(8)». بنابراين نمايش وحدت را در بسياري موارد مي توان مطرح نمود. وحدت جامعه،‌ وحدت در مصنوعات انسان،‌وحدت بين مصنوعات انسان و طبيعت، وحدت بين نيازهاي انسان و محيط و شايد از همه مهمتر و حدت يا توجه متعادل بين نيازهاي معنوي و مادي انسان در شهر(9)، مراتب مذكور در وحدت،‌جملگي تقليد و الگوبرداري از وحدت و نظمي است كه خداوند تبارك و تعالي در خلقت عالم وجود به وديعت نهاده است.
«الذي خلق سبع سموات طباقاً ما تري في خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور، ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خاسئاً و هو حسير(ملك/3و4): آن خدايي كه هفت آسمان بلند را به طبقاتي منظم بيافريد وهيچ در نظم خلقت خداي رحمان بي نظمي ونقصان نخواهي يافت بارها به ديده عقل درنظام مستحكم آفرينش بنگر تا هيچ سستي و خلل درآن نتواني يافت. باز دوباره به چشم بصيرت دقت كن تا ديده خرد زبون و خسته(نقص نيافته) به سوي تو باز گردد(‌و بحسن نظام الهي بينا شده)».
از طرف ديگر وحدتهاي موصوف، بويژه در ارتباط با انسان و محيط (اعم از محيط طبيعي و محيط مصنوع) مفهوم ايجاد تعادل و توجه به جنبه هاي مختلف به طور هماهنگ و متوازن مطرح است. به هر حال شهر مسلمين مي تواند و بايد نمايشگر جملگي مراتب و درجات وحدت باشد كه مختصات عمده آن عبارتند از: تعادل،‌هماهنگي،‌توازن،‌هدف واحد و بسياري اصول كه حاصل آنها بر شناخت وحدت الهي و تقويت وحدت جامعه تاثير مثبت خواهد داشت(10).

2.2.اصول جهاني

اصول جهاني اصولي كه غالب مكاتب و اديان از آنها سخن گفته و توجه به آنها را مؤكداً توصيه و تاكيد نموده اند. نكته د راين است كه هر مكتبي بايستي ويژگيهاي اين اصول را بر اساس مباني و تعليمات خويش تبيين نمايد تا پيروان او بتوانند نحوه بكار بستن آنها را در زندگي خويش دريابند. ذيلاً‌به برخي از اين اصول اشاره خواهد شد،‌و اين درحالي است كه بسياري از اصولي كه در ادامه خواهند آمد مي توانند در همين تقسيم بندي قرار گيرند كه به جهت احتراز ازدوباره گويي،‌ از ذكر آنها در اين مبحث خودداري مي شود.
الف ـ نظم: نظم از موضوعات اساسي مورد توجه جملگي ملل درسامان دادن به امور جامعه و از جمله ايجاد محيط زندگيشان مي باشد. لذاست كه مهمترين عاملي كه ميتواند وجه تمايز نظم در جوامع مختلف را روشن نمايد عبارت از تبيين ويژگيهاي آن مي باشد. في المثل،‌نگاهي ظاهربينانه به نظم سبب مي شود تا بسياري افراد،‌شهرها مسلمين را عليرغم آنكه آنها داراي بافتي اندامواره مي شمارند، شهرهايي بي نظم معرفي كنند. اين اظهار نظر دقيقاً ناشي از عدم آگاهي آنان به شهر و اصول حاكم برنظمي است كه شهر بر پايه آن استوار شده است. آيا ارگانيك بودن،‌د رحالي كه «اندام» يكي از پيچيده ترين نظمها را به خود اختصاص داده است نشانه بي نظمي است؟ و اين مانند آن است كه كسي با نگاهي به آسمان و مشاهده ستارگان،‌استقرار آنها را تابع نظمي نشمارد و جايگيري هر كدام در مكان خويش را اتفاقي بپندارد. به جهت اجتناب از تكرار مطالب ونظر به اينكه هر نوع نظم و منشاء فكري آن را بايستي از صفات آن شناخت، و بر نظم برآمده از تعليمات اسلامي نيز صفاتي همچون تعادل و اندازه و حد و حساب و امثالهم مترتب است و اين صفات د رادامه تحت عنوان«صفات فعل الهي» مورد اشاره قرار خواهندگرفت؛ از اين رو از ذكر آنها در اين مبحث خودداري مي‌شود(11).
ب ـ زيبايي: زيبايي از آن مفاهيمي است كه همه مكاتب فكري به آن توجه جدي مبذول داشته و جملگي در پي ارائه تعريفي از آن بوده وهمچنين مدعي شناختن مختصات آن مي‌باشند. با استناد به حديث معروف «ان الله جميل و يحب الجمال» مسلمين همواره در فرايند خلق آثارشان سعي در زيبا‌آفريني داشته‌اند. نكته مهم در اين است كه اولاً جنبه هاي مختلف زيبايي(معنوي و مادي) مورد توجه قرار گيرند، ثانياً ساير موضوعات و مفاهيم مانند ارزش،‌لذت، تعجب،‌شگفتي،‌و عالي بودن(12)،با زيبايي و يا ساير واژه‌هاي مشابه مانند قشنگ، خوشگل و امثالهم مورد توجه قرارگيرند. نكته مهم اين است كه بايد توجه نمود تا زيبايي يا زينت شيطاني، جايگزين زيباي الهي و معنوي نگردد؛ زيرا احتمال اينكه انسان در اين وادي قرار گيرد، وجود دارد.
شيطان خود مي‌گويد:‌«قال رب بما اغويتني لازينن لهم في الرض و لاغوينهم اجمعين. الا عبادك منهم المخليصين(حجر/40و39):شيطان گفت: خدايا چنانچه مرا گمراه كردي من نيز در زمين(همه چيز را) در نظر فرزندان آدم جلوه (زينت) مي‌دهم و همه آنها را گمراه خواهم كرد. بجز بندگان پاك و خالص تو را).
پس انسان بايستي همواره مترصد باشد تا زيبايي حقيقي ومعنوي و روحاني را از زينت و زيبايي شيطاني بازشناسد تاگمراه نشود. آيات متعددي از قرآن مجيد زيباييها را به خدا نسبت مي‌دهد. از آن جمله مي‌فرمايد:« قل من حرم زينة‌ الله التي اخرج لعباده و الطبيبات من الرزق قل هي للذين امنوا في الحيوة الدنيا خالصة يوم القيامة(اعراف/31):( بگو چه كسي زينت الهي و روزي‌هاي پاكيزه را كه براي بندگانش برآورده،حرام كرده است؟ بگو آن در زندگاني دنيا براي مؤمنان است و نيز خالص آن در روز رستاخيز).
علامه طباطبايي درتعريف زينت مي‌فرمايد: زينت هر چيز زيبا و دوست‌داشتني است كه ضميمه چيز ديگري شده،‌به آن حركت مي‌كند و در نتيجه از فوايد آن چيز هم منتفع مي‌شود(13).
يكي از مشكلات انسان امروز در اين است كه تحت تاثير تبليغاتي كه مروج مصرف‌گرايي و مدگرايي است،‌حس زيبايي شناسه و حتي معيارهاي زيبايي را كاملاً از دست داده و يا در بهره‌گيري از آنها عاجز مانده است. لذاست كه يكي از مهمترين وظايف برنامه‌ريزان و طراحان و تصميم‌گيرندگان مسايل شهري اهتمام در به نمايش در آوردن زيبايي حقيقي و الهي و حذف و امحاء زشتيها و پليديها و زينتهاي شيطاني در كليت شهر و ازجمله سيما و كالبد آن مي‌باشد.
ج ـ امنيت:‌واژه امن در تعاليم قرآني در برابر خوف(نساء /36) و از نتايج شرك ورزيدن(انعام/81) و آلودن ايمان به ظلم بكار رفته است.
علامه طباطبايي(ره) در تفسير آيه 55 سوره نور مي‌فرمايد:‌« اين آيه به مؤمنين وعده مي‌دهد كه به زودي جامعه صالحي مخصوص به خودشان برايشان درست مي‌كنند و زمين را در اختيارشان مي‌گذارد و دينشان را در زمين متمكن مي‌سازد و امنيت را جايگزين ترسي كه داشتند مي‌كند.(14)
به اين ترتيب مشخص مي‌شود كه امنيت يكي از مختصات معنوي مهم جامعه اسلامي است و آن را در زمينه‌هاي مختلف مي‌توان مورد مطالعه قرار داده و راههاي فراهم آوردن هر كدام را براي شهروندان شناسايي و آنها را در شهر اسلامي به منصه ظهور رساند. اهميت امنيت و ايمني در جامعه مسلمين به حدي است كه اولين وظيفه مسلمين د رتماس با يكديگر القاء اين مطلب به طرف مقابل است و در اين راستا ابتدايي‌ترين راه القاء امنيت، اسلام است(15).
اهميت امنيت براي شهر و شهروندان به حدي است كه خداوند تبارك و تعالي به هنگام قسم ياد كردن به شهر(مكه)‌ آن را به صفت امين ياد مي‌فرمايد: و هذا البلد الامين(تين/8): (وقسم به اين شهر امن وامان(مكه معظمه).
امنيت در جامعه و شهر اسلامي مشتمل بر ابعاد متفاوتي است كه از اهم آنها عبارتند از: امنيت اجتماعي،‌امنيت در مقابل هجوم بيگانه،‌امنيت در مقابل بلاياي طبيعي،‌امنيت در مقابل عوارض فعاليتهاي انسان(انواع آلودگيهاي محيطي صوتي و بصري)،‌امنيت در مقابل وساوس شيطاني و مصرف گرايي و رقابتهاي مادي، امنيت رواني در مقابل ساخته‌هاي انسان و امنيت ضعفا در برابر اقويا ( في المثل امنيت پياده در مقابل سواره.
د ـ عدل:‌صفت عدل عليرغم اهميت آن،‌از آن جهت در انتهاي اصول ذكر گرديد كه ذهن به مرور متوجه اهميت آن شده و خواننده دريابدكه هر آنچه نوشته شد و نگاشته خواهد شد،‌جنبه‌هايي از تجلي عدل است. آيات متعددي از قرآن كريم مسلمين را به رعايت عدل توصيه نموده است. از جمله اين آيات عبارتند از:‌
- يا ايها الذين امنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط و لا يجر منًّكم شنئان قومعلي الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي و اتقوالله خبير بما تعلمون(مائده/8):( اي اهل ايمان در راه خدا پايدار و استوار بوده و (بر ساير ملل عالم) شما گواه عدالت و راستي و درستي باشيد و البته شما را نبايد عداوت گروهي بر آن بدارد كه از طريق عدل بيرون رويد. عدالت كنيد كه عدل به تقوي از هر عمل نزديكتر است و از خدا بترسيد كه خدا البته به هر چه مي كنيد آگاهست).
ـ قل امر ربي بالقسط و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد وادعوه مخلصين له الدين كما بداكم تعودون(اعراف/29):( بگو اي رسول ما پروردگار من شما را به عدل و درستس امر كرده ونيز فرموده كه در هر عبادت روي به جضرت او آريد و خدا را از سر اخلاص بخوانيد كه چنانچه شما را در اول بيافريد،‌ديگر بار به سويش باز آييد).
عدالت منحصر به عدالت قضايي و اجتماعي نيست. مفهوم عدل به عنوان صفت تواوم هستي كائنات است. نقش عدل در ايجاد شهر مناسب زيست مسلمين و تدوام حيات آن،‌داراي نقشي بسيار حساس و حياتي است. رعايت عدل نافي ايجاد قطبهاي شهري بر مبناي درآمد و ثروت مردم و معيارهاي مادي است.
توزيع عادلانه امكانات شهري و فراهم آوردن امكان دسترسي متعادل ساكنين به آنها مورد مهم ديگري است كه مرعي داشتن آن نشانه تجلي عدل در شهر است.
استقرار و مكان‌يابي مناسب هر عنصر و فضاي شهر و ارتباط منطقي و مناسب آنها با يكديگر نيز موضوعي است كه ريشه در رعايت عدل دارد(16).

3.صفات فعل الهي

افعال انسان،‌با توجه به باورها و الگوهايي كه براي خويش انتخاب مي‌كند،‌به ويژگي‌هايي متصف مي‌شود. بنا به تعاليم اسلامي انسان خليفه خداوند در زمين است:‌”و اذ قال ربك للملائكه اين جاعل في الارض خليفة“(بقره/30)؛ بر اين اساس اعمال انساني بايستي به صفات فعل الهي متصف باشند تا شرط امانتداري د رخلافت رعايت گردد.
يكي از افعال مهم انسان تغييراتي است كه در محيط مي‌دهد كه قسمتي از آن به صورت محيط و فضاي زندگي در زمين ظهور مي‌يابد. ذيلاً به برخي صفات كه بايستي بر اين فرايند حاكم باشند، اشاره مي‌شود.

3.1.تعادل

تعادل مناسب در محيط زندگي،‌في الواقع، تجلي و نتيجه رعايت عدل در اعمال و فعاليتهاي فردي و جميعي جامعه است. واگذاري و توجه متعادل و مناسب به همه جنبه‌هاي زندگي و اصول و ارزشهايي كه بايستي بر آن حاكم باشند،‌زمينه ساز ظهور جامعه‌‌‌اي متعادل خواهد بود. تعادل موجود در عالم وجود،‌مي‌تواند و بايد به عنوان الگويي مورد نظر و توجه انسان باشد.
يكي از مشكلات مهم شهرهاي امروز خروج از تعادل تمركز بر جنبه‌هاي مادي حيات انسان است. از ميان جنبه‌هاي مادي نيز متاسفانه در بسياري موارد،‌ توجه به سدمايه در راس ساير امور قرار گرفته است و همه فعاليتها د رجهت كسب حداكثر درآمد اقتصادي است. تعادل در محيط زندگي را در بسياري جنبه ها و مقولات مي‌‌توان جستجو نمود، از جمله اين مقولات عبارتند از:
تعادل در توجه به عناصر و عملكردهاي پاسخگو به نيازهاي معنوي و رواني و مادي انسان در شهر؛
تعادل بين مختصات محيط طبيعي و محيط مصنوع؛‌تعادل بين محيط مصنوع و ويژگيهاي رواني و فيزيكي انسان؛
تعادل در توزيع امكانات عمومي .

3.2.اندازه

آياتي از قرآن كريم،‌از اندازه در خلقت (فعل) الهي سخن گفته است كه برخي از آنها عبارتند از:
و خلق كل شيء فقدره تقديرا(فرقان/2)؛ (و او همه موجودات را خلق كرده و به حكمت كامل و تقدير ازلي خود قدر (اندازه) هر چيز را معين فرموده است).
ـ و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزّله الا بقدر معلوم(حجر/21)؛ (و هيچ چيز در عالم نيست جز آنكه منبع و خزينه آن نزد ماست؛‌ ولي از آن بر عالم خلق الا به قدري معين كه مصلحت است،‌نمي‌فرستيم).
… ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شيء قدرا(طلاق/3) :(خدا امرش (بر همه عالم) نافذ و روانست و بر هر چيز قدر و اندازه‌اي مقرر داشته است).
اندازه نيز از مقولاتي است كه مرعي داشتن آن در طراحي‌ها و برنامه‌ريزي‌ها،‌حركتي به سمت ايجاد تعادل در محيط‌هاي شهري مي‌گردد. اندازه نگهداشتن،‌در واقع،‌تبيين كننده و مروج الگوي مصرف مناسب براي همه چيز د رشهرهاست. علاوه بر آن توجه به اندازه،‌لزوم رعايت تناسبهاي مختلف را در زمينه‌هاي عملكرد و شكل‌ها و ارزشها و ابعاد ضروري مي‌سازد و نهايتاً اينكه توجه به اندازه، امكان تحصيل همه آنچه را كه در بخش تعادل ذكر شد،‌فراهم مي‌نمايد.

3.3.حد

اميرالمؤمنين (ع) مي‌فرمايد كه خداوند تبارك و تعالي حدود اشياء را هنگام آفريدن هر يك تعيين فرمود تا خود از شبيه و مانند بودن به آنها امتياز داشته باشد(17). لذاست كه مي‌توان گفت كه يكي از مهمترين ويژگيهاي عناصر، عملكردها و فضاهاي شهر اسلامي عبارت از تعريف و تعيين حدود آنها به وضوح و روشني است؛‌به گونه‌اي كه هر گونه شبهه‌اي در نامحدود بودن آنها منتفي گردد.
علاوه بر اين بي‌حد و مرز بودن و اختلاط عملكردها وفضاهاي شهري مشكلات عديده‌اي را در استفاده از آنها براي ساكنين شهر فراهم خواهد آورد. بي‌حد و مرز بودن فضاها يا تعريف حدود و مرزها با خطوط يا سطوح و احجام شفاف در بسياري موارد،‌علاوه بر عدم توجه به مباني نظري و عقيدتي جامعه و تسريع روند اضمحلال معاني و نشانه‌ها و رموز فرهنگي در شهر‌ها، سبب از بين رفتن خلوت و آرامش مورد نياز افراد ساكن در يك فضاي خاص تعريف شده، توسط كساني خواهد شد كه ازنظر فيزيكي در‌‌ آن فضا نيستند؛ لكن امكان ارتباط بصري، بويايي، شنوايي و رواني با فضاي مورد نظر را دارند. بي‌حد و مرز بودن فضاها و وجود ارتباط بصري، بويايي، شنوايي و رواني فضاهاي مختلف و متفاوت با يكديگر، اگر چه كه فضاها به طريق قانوني ياعرفي از يكريگر تفكيك شده باشند، مروج تفكراتي چون خودنمايي، تفاخر و تفرعن، برهنگي، فردگرايي و مانند آنها مي‌باشد كه از ره‌‌آورد مكاتب سكولاريستي و مدرينستي قرن حاضر است.

3.4توازن

آيه مباركه و الارض مددناها و القينا فيها رواسي و انبتنا فيها من كل شيء موزون]حجر/19[ (و زمين را هم بگسترديم و در آن كوههاي عظيم بر نهاديم و از آن هد گياه و هر نبات مناسب و موافق حكمت و عنايت برويانيديم)، اشاره به توازن و موزون بودن جهان دارد.
توازن يكي از صفات فعلي الهي و اصولي كه مي‌‌تواند د رجهت تكميل تعادل ايفاي نقش نمايد. توجه به اين مقوله در ايجاد شهري،‌ وزن و ارزش هر عنصر و عملكرد شهر بايستي تعيين شده و متناسب با ساير عناصر و عملكردها باشد.
خروج از توازن عامل خروج از تعادل و بالنتيجه پيدايش بي‌عدالتي در شهر است. علاوه بر مسايل كالبدي توازن و تعادل عواملي مهمي د ربروز و تجلي زيبايي هستند.
به اجمال مي‌توان گفت كه هر چه را كه موزون و متعال باشد و هدف از وجود خويش را به بهترين نحو به منصه ظهور رساند، مي‌توان زيبا ناميد. به عبارت ديگر اين اصل نيز همچون غالب اصول ديگر به نحوي مي‌تواند، زير مجموعه اصل اساسي عدل يا تعادل به شمار آيد.
از صفات ديگر فعل الهي حسن]سجده/7[،حساب]يونس/5 [،حق بودن ]ابراهيم/19[ است كه در بخشهاي ديگر از آنها سخن رفته است.

4. طبيعت و عناصر طبيعي

تعاليم قرآني عناصر طبيعي را آيات و نشانه‌‌هاي قدرت و علم الهي و ابراز و وسيله شناخت اصولي چون توحيد و معاد مي‌شمارد. همه اينها لزوم ارتباطي نزديك و مداوم بين انسان و طبيعت را ضروري مي‌نمايد تا امكان بهره‌گيري از اين آيات الهي و تفكر در آنها فراهم آيد.
برخي از آياتي كه از عناصر طبيعي و نقش آنها د رحيات و زندگي مادي و معنوي انسان سخن گفته‌اند،‌ به اين قرار است.

1.4.نور

نور پديد‌ه‌اي است كه در تعاليم قرآني به عنوان نماد و نشانه بسياري وجود و مفاهيم والا و زيبا معرفي مي‌گردد؛ از جمله:
ـ خداوند:‌الله نور السموات و الارض... ]نور/35[:(خدا نور«وجود بخش»‌آسمانها و رمين است...)
ـ پيامبر اكرم(ص):‌يا اهل الكتاب قد جائكم رسولنا يبين لكم كثيراً مما كنتم تخفون من الكتاب و يعفول عن كثير قد جائكم من الله نور و كتاب مبين]مائده/15[( اي اهل كتاب رسول ما آمد تا حقايق و احكام بسياري از آنچه از كتاب آسماني(تورات و انجيل) را از جانب خدا براي هدايت شما نوري و كتابي آشكار آمد).
ـقرآن: فامنوا بالله و رسوله و النور الذي انزلنا و الله بما تعملون خبير]تغابن/8[:(پس به خدا ايمان آريد و به رسول او ونوري كه «در آيات قرآن» فرستاده‌ايم، بگرويد و خدا به هر چه كنيد،‌ آگاه است).
- هدايت و ايمان:الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور...]بقره/257[:(خدا يار اهل ايمان است. آنان را از تاريكي‌ها بيرون مي‌‌آورد و به عالم نور مي‌برد...)
-بينايي: و ما يستوي الاعمي و البصير، و لا الظلمات و لا النور]فاطر/19و20[:(و هرگز«كافر تاريك جان» كور با «مؤمن روشن روان» بينا يكسان نيست. و تاريكي‌ها با نور مساوي نخواهد بود).
بنابراين ببايد توجه كرد كه فضاهاي شهري بتوانند اولاً به طور مناسب از نور بهره ببرند و ثانياً‌به طرق مناسب انسانها را متوجه نور سازد؛‌چرا كه اگر في‌المثل انسان در محيطي كاملاً نوراني قرار گيرد كه منابع نور مشخص باشند و نه حتي سايه‌اي وجود داشته باشد،متوجه نئر نخواهد بود. لذاست كه با ايجاد درجات مختلف نورانيت و بهره‌گيري از جهات مختلف براي تابش و تكنيكهاي ديگر مي‌توان مداوماً انسان را به وجود نور متذكر گرديد. فقدان نور نيز سايه است كه خود معاني والايي را درخود مستتر دارد.

2.4.باد

باد(هوا) علاوه بر نقشي كه درتدوام حيات بسياري از موجودات موجود در كره زمين دارد، نقشهاي مهمي نيز درتنظيم شرايط اقليمي (حركت ابرها)، انتقال آلودگيها،‌تلقيح گياهان،‌بشارت دهندگتن رحمت الهي،‌آيه الهي بودن،‌و همچنين نزول عذاب الهي دارد.
برخي از آيات بيان كننده ويژگيهاي باد عبارتند از:
ـ و ارسلنا الرياح لواقح فانزلنا من السماء ماءفاسقينا كموه و ما انتم له بخازنين]حجر/22[:(و ما بادهاي آبستن كن رحم طبيعت را فرستاديم و هم باران را از آسمان فرود آوريم تا به آن آب سما و نباتات و حيوانات شما را سيراب گردانيديم(و گرنه) شما نمي‌توانستيد،در منبع سازيد.)
و هو الذي ارسل الرياح بشراً بين يدي رحمته...]فرقان/48[:(و او خدايي است كه بادها را براي بشارت پيشاپيش رحمت خود فرستاد...).
و في عاد اذ ارسلنا عليهم الريح العقيم]ذاريات/41[:(ونيز در قوم عاد كه بر هلاكشان تندباد خزان فرستاديم،‌عبرت خلق است).
لذاست كه بايد د رساخت وتوسعه شهرها و جهتهاي وزش باد و به شدت و تواتر آن در ايام مختلف توجه نمود. ضمن آنكه نحوه استقرار و جهت‌گيري ابنيه و تنظيم ارتفاع عمارت ومكان‌يابي ساختمانهاي كوتاه و مرتقع در نقاط مختلف هر شهري به همراه توجه به جهت معابر و نسبت بين فضاهاي باز و ساخته شده مواردي هستند كه در رابطه با مختصات باد بايد مورد ارزيابي جدي قرار گيرند.در قرآن كريم آمده است:وجعلنا من الماء كل شيء حي ]انبياء/30[:(و از آب هر چيز زنده‌اي راپديد آورديم).
اين آيه معاني نمادين والايي را در خويش مستتر دارد، از جمله:
بهشت: و بشر الذين امنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجري من تحتها الانهار...(بقره/25):(و مژده ده اي پيغمبر كساني را كه ايمان آوردند و نيكوكار شدند. به يقين آنها راست باغهايي كه در آنها نهرهاي آب جاري است).
زندگي:... و ما انزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها(جاثيه/5): (و آنچه خدا از آسمان براي روزي خلق ا زبرف و باران مي‌فرستد و زمين ر ا پس از (خزان) مرگ ديگر بار زنده مي‌سازد...)
پاكي:... و انزلنا من السماء ماء طهورا(فرقان/48) (و از آسمان آبي طاهر و مطهر براي شما نازل كرديم).
زيبايي و آباداني: و هوالذي انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات كل شيء فاخرجنا منه خضراً نخرج منه حبا متراكما و من النخل من طلعها قنوان دانية و جنات من اعناب و الزيتون و الرمان مشتبها و غير متشابها و غير متشابه انظروا الي ثمره اذا اثمر و ينعه ان في ذلكم لايات لقوم يؤمنون(انعام/99):(وخم اوست خدايي كه از آسمان باران فرو بارد تا هر نبات بدان برويانيم و سبزه‌ها را از زمين برون آريم و در آن سبزه‌ها دانه‌هايي كه بر روي هم چيده شده پديد آريم و از نخل خرما خوشه‌هاي پيوسته به هم برانگيزيم و باغهاي انگور و زيتون و انار كه برخي مشابه يكديگر و برخي نامشابه به هم است، خلق كنيم.
شما در آن باغها هنگامي كه ميوه آن پديد آيد و برسد به چشم تعقل بنگريد كه در آن آيات و نشانه‌هاي قدرت خدا براي اهل ايمان هويداست.)
رافع و عطش:... فانزلنا من السماء ماء فاسقيناكموه...(حجر/22):(...و هم باران را از آسمان فرود آورديم تا به آن آب، اين عنصر نمادين و حياتبخش را به صورتهاي جاري و ساكن در فضاهاي مختلف شهري توصيه نمود/

4.4.خاك

خاك ماده اوليه خلقت انسان و همچنين جايگاه نهاييبرن انسان،‌از عناصري است كه تقريباً همه نيازهاي مادي انسان را در خويش نهفته داشته و آنها را به انسان مي‌رساند. از طرف ديگر در برخي موارد همچون تطهير (وضو و غسل) مي‌تواند،‌جايگزين آب و عامل پاكي و آمادگي انسان براي انجام فرائض ديني‌اش شود. خاك سجده‌گاه انسان است و تماس با آن بدان حد اهميت دارد كه در مواردي بجاي آب قرار داده شده است؛ لذاست كه از بسياري جنبه‌هاي ‌آن مي‌توان بهره گرفت. ساده‌ترين راه ايجاد تماس با آن در باغها و بوستانهاي عمومي شهري و فضاهاي باز خصوصي و عمومي است.

5.4.ساير عناصر

عناصر ديگر مانند گياهان، جانوران،كوهها، آسمان و آنچه در‌ آن است مانند ماه و خورشيد و ستارگان(ق/10-6)براي شهر بايد اينگونه باشد كه محيط به گونه‌اي ساخته شود كه بهره‌گيري از اين عناصر و تماس با آنها درحد لازم ممكن گردد. اينها نه تنها بركات مادي دارند؛ بلكه عاملي درجهت تقويت تفكر و تذكر هستند.همچنين عوامل آگاهي به زمان ومكان و جهت نيز هستند(يونس/3)
ممكن است اين ايراد مطرح شود كه برخي از اين عناصر طبيعي، دور از دسترس انسان بوده و نمي‌توانند نقشي در شهرسازي ايفا نمايند. در پاسخ مي‌توان گفت كه
موضوع مهم، فراهم ‌آوردن امكان رؤيت آنها و همچنين بهره‌گيري از ويژگيشان چون نور و موقعيت و درك زمان و تاثيرشان بر زمين وانسان وساير موارد مشابه است.اين توجه، في‌المثل در اين موارد تاثيرگذار است: ميزان استفاده از نور مصنوفي در ابنيه، در ابعاد و اندازه و جهت بازشوها؛ نوع انرژي حرارتي و برودتي؛ تعيين درجه آلودگي جوي،‌و در بسياري موارد ديگر.

4.6.قوانين طبيعي

قوانين حاكم برعالم طبيعت و حاصل اعمال اين قوانين اولاً در متون اسلامي به عنوان علم و قدرت و وحدانيت الهي براي تفكر و تعقل و تذكر و تفقه و تدبر مورد اشاره قرار گرفته‌اند و ثانياً همواره الگوي انسانهاي آگاه بوده‌اند.
اهم اين قوانين عبارت است از: وحدت، تعادل،‌نظم، هماهنگي، زيبايي ،توازن،حساب و امثالهم كه پيش از اين ذكر آنها به ميان آمد.

5.تنظيم روابط اجتماعي

يكي از روابط مهمي كه انسان با جهان خارج از خويش برقرار مي‌نمايد(18). ارتباط او با ساير همنوعانش در جامعه مي‌باشد. براي تنظيم اين روابط در سطح شهر مي‌توان از تعاليم قرآني دستورالعملهايي را استخراج نمود كه به عنوان مباني نظري برنامه‌ريزي روابط انسانها و ايجاد محيطي كه بتواند تقويت كننده تجليگاه اين روابط بوده از خلل و خدشه در آنها پيشگيري نمايد، مورد استناد و استفاده قرار گيرد.
شهرها،توسط سازمان فضايي خاص خود،تنوع عناصر شهري، نوع پراكندگي و ارتباط عناصر شهري،نوع ارتباطاتي كه بين آحاد جامعه بوجود مي‌آورند،سلسله مراتب بين فضاهاي مختلف شهر مشتمل بر فضاهاي خصوصي، نيمه خصوصي،نيمه عمومي و عمومي، و وحدت كالبدي و فضاهي شهر، نقش بسيار مهمي در تنظيم روابط اجتمافي و ارتباطي كه هر فرد با جامعه خويش دارد ايفا مي‌نمايند. اينك به ‌آن دسته اصول و ارزشهايي كه بر شكل‌گيري عناصر و فضاهاي شهري د رارتباط با نحوه تماس آحاد جامعه تاثير دارند اشاره خواهد شد.

5.1.وحدت جامعه

وحدت اسلامي از مقولات مهمي است كه تعاليم قرآني بر آن تاكيد ورزيده و مسلمين را به آن دعوت و ترغيب نموده است. براي اين وحدت نيز مختصاتي را بر شمرده و عواملي رانيز باعث تقويت آن شمرده است از جمله:
تمسك به ريسمان الهي:و اعتصموا بحبل الله جميعاً ولاتفرقوا و اذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم اعداء‌ فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا...(آل عمران/103):(و همگي به رشته دين خدا جنگ‌زده و به راههاي متفرق نرويد و به ياد آريد،‌اين نعمت بزرگ خدا را كه شما با هم دشمن بوديد و خدا در دلهاي شما الفت و مهرباني انداخت و به لطف خداوند همه برادر ديني يكديگر شديد...)
همگاري بر مبناي تقوي: ...و تعاونوا علي البر و التقوي و لاتعونوا علي الاثم و العدوان...(مائده/2):(و بايد شما به يكدگر در نيكوكاري و تقوا كمك كنيد؛‌نه برگناه و ستمكاري...)
عبادت خدا: ان هذه امتكم امة واحدة‌و انا ربكم فاعبدون(نساء/92):(اكنون طريقه واحد و دين يگانه شما آيين پاك اسلام است و من يكتا پروردگار و آفريننده شما هستم؛ پيس تنها مرا پرستش كنيد).
امر به معروف و نهي از منكر:‌ و لتكن منكم امة يدعون الي ايخير و يامرون بالمعروف وينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون(آل عمران/105):(و بايد از شما مسلمانان برخي خلق را به خير و صلاح دعوت كننده و مردم را به نيكوكاري امر و از بوكاري نهي كنند و اينان كه به حقيقت واسطه هدايت خلق هستند،‌درعالم دركمال فيروزدختي و رستگاري خواهند بود).
سير درصراط مستقيم الهي: و ان هذا صراطي مستفيما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصيكم به لعلكم تتقون(انعام/153):(و اين است راه راست. از آن پيروي كنيد و از راههاي ديگر كه موجب تفرقه و پريشاني شماست، متابعت نكنيد. اين سفارش هدا به شماست. باشد كه پرهيزكار شويد).
برادري:‌انما المؤمنون اخوة‌ فاصلحوا بين اخويكم و اتقوا الله لعلكم ترحمون(انبياء/92):(به حقيقت مؤمنان همه برادر يكديگرند؛ پس هميشه بين برادران (ايماني) خود صلح دهيد و خداترس و پرهيزكار باشيد، باشد كه مشمول لطف رحمت الهي قرار گيريد.)
بنابراين تنظيم روابط اجتماعي به نحوي كه سبب تقويت وحدت جامعه شود، از مواردي است كه توجه جدي را طلب مي‌نمايد. يكي از عواملي كه مي‌تواند روابط آحاد يك جامعه ر ابه سمت اهداف و ارزشهاي مورد انتظار آن جامعه هدايت نمايد. محيط زندگي و فضاهايي است كه ارتباطات اجتماعي و تماسعاي مردم با يكديگر در آنها رخ مي‌دهد. اين فضاها و همچنين سازمان فضايي شهرها و ارتباط عناصر شخري با يكديگر مي‌توانند تاثير بسزايي د رافزايش تماسهاي مناسب اجتماعي يا تقليل آنها داشته باشند كه به هر حال بر ميزان احساس يگانگي جامعه نقش دارند.
يكي از عوامل تاثيرگذار بر وحدت جامعه عبارت از ميزان امكان تماسهاي رو در رو بين آحاد جامعه است كه در مكانهاي مختلفي چون كوچه، خيابان،‌مسجد، بازار،‌ميدا و ساير امكنه همومي و در مراسمي چون نماز جمعه،‌نماز جماعت،‌مراسم فرهنگي،‌مراسم ملي، اعياد و جشنها،‌ورزشهاي جمعي،‌و حتي تجمعات و ديدارهاي اتفاقي امكان آن افزايش مي‌يابد. پس توجه به فضاها و مكانهايي ك د راتقويت وحدت مورد نظر تعاليم اسلامي مؤثرند، در برنامه‌ريزي و طراحي شهر اسالم نقشي شايان توجه ايفا نموده و بايستي مورد توجه طراحان و برنامه‌ريزان و تصميم‌گيرندكان قرار داشته باشد.

2.5.حقوق همسايگان

از موارد مهمي كه ضمن تاثير بر كاهش رفتارهاي ناهنجار اجتماعي، در افزايش روحيه تعاون و احترام به يكديگر و همچنين در تنظيم روابط صحيح اجتماعي تاثير دارند، رعايت حقوق همسايگان و به عبارتي تنظيم روابط همسايگان است. آيات زير را مي‌توان از آياتي شمرد كه بر تنظيم اين روابط اشاره دارند.
ـ ... و لا تجسوا و لايغتب بعضكم بعضا...(حجرات/12):(ونيز هرگز از حال دروني هم تجسس نكنيد وغيبت يكديگر را روا مداريد...).
ـ قل للمؤمنين يغضوا من ابصار هم ويحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم ان الله خبير بما يصنعون(نور/30):(اي رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشمهاي خود را«از نگاه ناروا» بپوشند فروج خود را محفوظ دارند كه اين بر پاكيزگي«جسم و جان» شما اصلح است و البته خدا به هر چه كنيد كاملاً آگاه است).
ـ يا ايها الذين امنوا لاتدخلوا بيوتاً غير بيوتكم حتي تستانسوا و تسلموا علي اهلها...(نور/27):(اي اهل ايمان هرگز به هيچ خانه‌اي مگر خانه‌هاي خودتان تا از صاحبش انس و (اجازه) نداريد، وارد نشويد و چون رخصت يافته داخل شويد، به اهل آن خانه نخست سلام كنيد).
ـ واعبدواالله و لا تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناً و بذي القربي و اليتامي و المساكين و الجار ذي القربي و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن اسبيل و ما ملكت ايمانكم...(نساء/33):(خداي يكتا را بپرستيد و هيچ چيزي را شريك وي نگيريد و نسبت به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و فقيران و همسايهكه بيگانه است و دوستان موافق و رهگذران و بندگان و پرستاران كه زيردست شمايند، نيكي و مهرباني كنيد...).
علامه طباطبايي(ره) در تفسير اين آيه كريمه مي‌فرمايد:‌«مراد از جار ذي‌القربي همسايه نزديك است و مراد از جارالجنب (همسايه اجنبي) همسايه‌اي استكه خانه‌اش دور باشد. در روايتي از پيغمبر (ص) حدود همسايگي را تا چهل ذراع و در روايتي ديگر تا چهل منزل روايت شده است. شايد اين دو روايت يكي نظر به همسايه نزديك و ديگري به همسايه دور نظر داشته است(19).
پاسخگويي به اين آيات ايجاب مي‌نمايد كه زمينه ايجاد ناهنجاريها و اعمال منع شده بوجود نيايد. في‌المثل امكان مشرف بودن منازل به يكديگر به حداقل برسد و امكان ايجاد مزاحمتهاي صوتي يا تجسس از احوال ديگران نيز از بين برود. لحاظ نمودن اين امور مستلزم تدوين مقررات و ضوابطي در معماري منازل و رابطه فضايي آنها با ابنيه همجوار اعم از مسكوني و غير مسكوني و فضاهاي باز شهري از جمله معابر و ميادين است.

3.5.صله رحم

صله رحم از ارزشها و رفتارهاي توصيه شده در تعاليم اسلامي است كه توجه به آن مي‌تواند بر تحكيم روابط اجتماعي و وحدت جامعه تاثير بگذارد. اين آيات قرآن كريم را مي‌توان در اهميت توجه به صله رحم در جامعه اسلامي ذكر كرد:
ـ...و اتقواالله الذي تسائلون به و الارحام ان الله كان عليكم رقيبا(نساء/1):(... و بترسيد از آن خدايي كه به نام او از يكديگر مسئلت و درخواست مي‌كنيد(خدا را در نظر آريد) و درباره ارحام كوتاهي نكنيد كه همانا خدا مراقب اعمال شماست).
ـ و اعبدوالله و لاتشركوا به شيئاً و بالوالدين احسانا و بذي القربي(نساء/36):(خداي يكتا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك وي نگيريد و نسبت به پدر و مادر و خويشان مهرباني كنيد).
در مذمت قطع رحم همان بس كه خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد: و الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون في الارض اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار(رعد/25):( آنانكه پس از پيمان بستن عهد خدا را شكستند و هم آنچه را خدا به پيوند آن امر كرده بگسستند و در روي زمين فساد و فتنه برانگيختند. اينان را لعن خدا و منزلگه عذاب دوزخ است).
در پاسخ به اين ارزش و توصيه مهم اسلامي توجه به اصول حاكم بر مجتمعهاي فاميلي و محله‌بندي مناسب شهر و همچنين تسعيل دسترسي فراهم آوردن مكانهاي تجمع و هر آنچه كه بتواند امكان تماس بين اقربا را فراهم نمايد توصيه مي‌شود.

6.صفات محيط مصنوع

اين صفات كه في‌الواقع قابل ذكر در مبحث اصول و ارزشها بودند.به جهت ارتباط مستقيم‌تري كه با دستورالعملهاي طراحي و ساخت محيط مصنوع دارند در بحثي جداگانه مطرح شده و آيات مربوط گردآوري گشته‌اند. در اين مبحث،دستورالعملهايي كه به هنگام طراحي و برنامه‌ريزي بايستي مدنظر قرار گيرند تا كالبد و فضا و محيط حاصل، رنگ و بو و هويتي اسلامي بيابند، مورد اشاره قرار خواهند گرفت.

6.1.اصلاح زمين

يكي از وظايفي كه براي انسان تعيين شده است،اصلاح در زمين مي‌باشند.
...اعبدوا الله مالكم من اله غيره خو انشاكم من الارض و استعمركم فيها...(هود/61):(خداي يگانه را كه جز او خدايي نيست پرستش كنيد كه شما را از خاك بيافريد و براي عمارت و آباد ساختن زمين برگماشت...)
بنابراين ايجاد و توسعه شهرها همواره بايستي صبغه‌اي از اصلاح و آبادي داشته و از فساد و تباهي بري باشد. هدايت و اشيا و مفاهيم و در نهايت هدايت انسان به سمت تكامل يكي از وجوه اين اصلاح مي‌باشد. شهر و فضايي كه در تكامل و تعالي انسان خلل ايجاد نمايد و به عبارت ديگر به صالحتر شدن او كمك نكند نمي‌تواند به عنوان شهر و فضاي اسلامي تلقي شود.
6.2.هويت بحران هويت يكي از مشكلات جدي انسان در جهان معاصر و بويژه براي جوامع جهان سوم و به خصوص ممالك اسلامي است. شهرها و عمارات يكي از شاخصهاي شهرها و درنتيجه هويت اهل آن نام برد. آياتي از قرآن كريم نيز بر اين نكته اشاره مي‌فرمايند كه سيماي ظاهري مي‌تواند بيانگر هويت و درون صاحب آن سيما باشد.
ـ...وعلي الاعراف رجال يعرفون كلابسيماهم(اعراف/46):(...و بر اعراف مرداني است كه همه به سيمايشان شناخته مي‌شوند...).
ـ و يعرف المجرمون بسيماهم...(رحمن/41):(بدكاران به سيمايشان شناخته شوند...).
بنابراين مي‌توان گفت كه در يكي از راههاي احراز هويت شهرها و بالنتيجه تمدن مسلمين استحاله سيماي عمومي شهرها و عماراتشان به سمت متمايز از سيماي بلاد غير مسلمان است.

3.6.عبرت

عبرت‌گيري از آثار و اعمال پيشينيان و ديگر تمدنها و هر آنچه كه در اطراف انسان وجود دارد، يكي از موضوعات مورد توجه تعليمات قرآني بوده و مسلمين و همه انسانها به آن توصيه شده‌اند:
اولم يسيروا في الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها...(روم/9):(آيا در زمين سير نكردند تا عاقبت كار پيشينان را كه از اينها بسيار تواناتر بودند و پيش از اينها در زمين كشتزار و كاخ و عمارت برافراشتند،مشاهده كنند).
يكي از مناسبترين و بهترين و كارآترين مكانها كه مي‌توانند آثار گذشتگان و عواقب اعمال و مشي زندگي آنها را به نمايش بگذارد، محيط زندگي و شهرهاست.
اين عبرت دادن و عبرت‌گيري نيازي به محصور شدن پديده‌ها در مورد موزه‌ها ندارد و بايستي د رمتن زندگي مردم جاري و ساري بوده و به عنوان يك عنصر متذكر عمل مي‌توان به منصه ظهور رساند. توجه به تواوم تاريخي خويش احساس ننمايد. علاوه بر تقويت احساس تعلق به وطن باشد. جملگي اين عوامل در حفظ شهروندان در مقابل بروز و رشد از خودبيگانگي و احساس غربت،مشكلاتي كه انسان معاصر را بشدت تهديد مي‌كند،نقشي ارزنده ايفا مي‌نمايد.
نكته مهم در عبرت‌گيري اين نيست كه ”كالبد“و”جسد“ گذشته حفظ و تكرار شود،بلكه مراد اصلي اين است كه اصول و مباني حسنه و هماهنگ با حيات معقول انساني شناخته و تقويت شوند و بالعكس مباني و جلوه‌هاي ناهماهنگ با انسان و نيازهاي روز او نيز شناسايي و حذف شوند.

6.4.اجتناب از لغو و بطالت

انجام هر عمل و همچنين ايجاد هر شيء لغو و باطل و بيهوده جنبه‌اي از فساد در زمين و اسراف است و اين صفتي است كه طبق تعاليم قرآني مسلمين بايستي از آن اجتناب ورزند.
قد اقلح المومنون الذين هم في صلوتهم خاشعون و الذين هم عن اللغو معرضون(مومنون/3ـ1):(همانا اهل ايمان به فيروزي و رستگاري رسيدند. آنانكه در خاضع و خاشع هستند. و آنان كه از لغو و سخن باطل اعراض مي‌كنند).
بنابراين، يكي از اصولي كه بايد مورد توجه طراحان و برنامه‌ريزان شهري قرار گيرد اجتناب از لغو و بطلات و بيهودگي است(20).هر فضا و عنصري كه در شهر ايجاد مي‌شود بايستي بگونه‌اي هدفمند در خدمت انسان و رشد و تعالي او باشد و نه تنها بر ضد اينها عمل نكند كه حتي حالتي خنثي نيز به خود نداشته باشد تا صبغه‌اي از اسراف به خود نگيرد.

6.5.اجتناب از تفاخر و تفرعن

استكبار و فخر فروشي اولين گناهي كه پس از خلقت آدم(ع) و توسط شيطان به وقوع پيوست، از صفاتي است كه مسلمين از آنان به شدت نهي شده‌اند:
...ابي و استكبر و كان من الكافرين(بقره/34):(...شيطان سرپيچي كرد و از كافران گرديد).
علاوه بر اين آيات ديگري نيز بر مذمت اين صفت زشت دلالت دارند، از جمله:ان الله لا يحب من كان مختالاً فخوراً (خدا مردم خودپسند متكبر را دوست ندارد). از اين آيات مي‌توان چنين استنباط نمود كه ترك اين صفات مذموم نه تنها در گفتار و انديشه كه در اعمال انساني نيز بايستي مدنظر مسلمين قرار گيرد. شهر و محل زندگي انسان مي‌توانند، به عنوان يكي از مهمترين تجليگاههاي اين صفات باشند. خانه يا عمارت يا محله‌اي از شهر كه به فرد يا گروهي خاص اختصاص دارد،نبايستي بدان گونه طراحي و ساخته شوند كه نشاني از تفخر و تفرعن ساكنين را به ذهن ناظر متبادر سازند و اين همان پديده‌اي است كه تفكر فردگرايانه حاكم بر معماري و شهرسازي جديد به شدت مروج و مبلغ آن است(21).

6.6.اجتناب از فساد

آياتي از قرآن انسان را از فساد در زمين نهي فرموده و آن را زشت و ناپسند معرفي مي‌نمايند،از جمله:
و لا تفسدول في الارض بعد اصلاحها...(اعراف/56):(هرگز در زمين پس از آنكه كار آن به امر حق، نظم و صلاح يافت به فساد و تباهكاري برنخيزد...).
قرآن كريم زمين را به صفاتي كه در پي مي‌آيد، متصف ساخته است:
مكان و وسيله زندگي: و لقد مكناكم في الارض و جعلنا لكم فيها معايش...(اعراف/10):(و همانا ما شما را در زمين تمكين و اقتدار بخشيديم و در آن بر شما معاش و روزي از هر گونه نعمت مقرر كرديم...).
محل اقامت و سكونت: ... ولكم في الارض مستقر و متاع الي حين(بقره/36):( و براي شما در زمين تا روز مرگ آرمگاه و آسايش خواهد بود).
وسيله استراحت: الم نجعل الارض مهادا(نبا/6):(آيا زمين را مهد آسايش خلق نگردانيم).
آسايشگاه عمومي:الذي جفل لكم الارض فراشا...(بقره/22):( آن خدايي كه براي شما زمين را گسترد).
نعمت الهي:‌والارض فرشناها فنعم الماهدون(ذاريات/47):(و زمين را بگسترديم و چه نيكو مهدي بگسترديم).
بنابراين اگر مكاني بخواهد واجد اين ويژگيها گردد، بايستي عاري از هرگونه فساد باشد و بديهي است كه شهر به عنوان مكان زندگي انسان به طريق اولي بايد محل فساد باشد و بديهي است كه شهر به عنوان مكان زندگي انسان به طريق اولي بايد محل اصلاح و نعمات الهي و نهايتاً‌ در سير كمال انسان و به دور از هرگونه فساد يا نمودي از فساد و تباهي در زمين باشد.
اجتناب از فساد در شهرسازي را مي‌توان در بسياري زمينه‌ها و از جمله مقولات زير جستجو نمود: اجتناب از هر آنچه كه به گمراهي انسان بيانجامد ونيز هر آنچه كه به تباهي روحي وجسمي انسان كمك كند؛ نظير انواع آلودگيها كه ممكن است شهرها مولد آن باشند. اين آلورگيه اعمند از آلودگيهايي كه به ماديت(كالبد) و معنويت(روح) انسان و محيط و طبيعت لطمه وارد كنند و همچنين اعمالي كه به اسراف ولغو و بطالت منتهي شده و ضد اصلاح باشند.

6.7.اجتناب از اسراف

اسراف يكي از صفات مذمومي است كه در همه اعمال انسان مي‌تواند بروز نمايد و تعليمات اسلامي، مسلمين را به شدت از آن نهي فرموده است تا جايي كه صريحاً مي‌فرمايد: و لا تسرفول انه لا يحب المسرفين(انعام/41):(و اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمي‌دارد).
نيز مي‌فرمايد: ... وان المسرفين هم اصحاب النار(مؤمن/43):(... و البته مسرفين در آنجا همه اهل آتش دوزخند).
ـ و لا تطيعوا امر المسرفين، الذين يفسدون في الارض و لا يصلحون(شعراء/152ـ151):(و از رفتار رؤساي مسرف و ستمگر پيروي نكنيد، كه آن مردم در زمين همه‌گونه فساد ميكنند و هيچگونه به اصلاح نمي‌‌پردازند).
ملاحظه مي‌شود كه اسراف علاوه بر همه معايبي كه دارد، صريحاً‌ فساد در زمين و ضد اصلاح زمين معرفي شده است. اين صفت مذموم همچنين زمينه‌ساز و نيز نتيجه برتري‌جويي و استكبار و تفرعن است؛ چنانچه در مورد فرعون آمده است: ... و ان فرعون لعال في الارض و انه لمن المسرفين(يونس/83):( و فرعون در زمين بسيار علو و سركشي داشت و او از مسرفين بود). تجلي اسراف در شهرسازي و معماري را در اين امور مي‌توان مشاهده كرد: ايجاد ابنيه و فضاها و عناصر بي استفاده و يا كم استفاده؛ بنا كردن ابنيه چشم پر كن بالاخص در مورد ابنيه با عملكرد مادي؛ بنا كردن ابنيه‌اي براي تفاخر و علو در برابر بندگان خدا و بسياري موارد ديگري كه شهرهاي جهان معاصر شاهد آنها هستند.

7.عناصر شهري و معماري

در هر شهر و در هر عمارتي، عناصر بسياري وجود دارند كه هر كدام به طور مستقل و نسبت به ساير عناصر، هويت و ويژگيهاي خاص خود را نيز طلب مي‌نمايند. في‌امثل مختصات و ويژگيهاي مسجد با مسكن متفاوت خواهند بود. به هر حال سعي بر اين است تا در اين قسمت آياتي كه به عناصر شهري يا معماري اشاره داشته و يا مي‌توان از آنها د رتبيين مختصات اين عناصر بهره‌گرفت، به عنوان راهنماي مطالعات بعدي معرفي شوند.

7.1.مسجد

در مورد مسجد سخن بسيار مي‌توان گفت؛ لكن چون اين مقاله تنها بر بهره‌‌گيري از آيات كتاب الهي محدود است، تنها به برخي نكات اشاره مي‌شود:
اولين خانه:‌ خداوند تبارك و تعالي در كتاب مجيدش مي‌فرمايد: ان اول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركاً و هدي للعالمين(آل عمران/96):(بدانيد اول خانه‌اي كه براي مكان عبادت خلق بنا شده همان خانه مكه است. آن خانه براي مردم خير بسيار دارد و سبب هدايت عالميان است).
اين آيه مشخص مي‌كند كه اولين بنايي كه به فرمان حضرت احديت در جهان براي عبادت برپا شد،همان خانه كعبه است كه آدم(ع) پس از خلق شدن و هبوط به زمين به فرمان الهي آن را بنا كرد. لذاست كه با عنايت به مقام خليفة اللهي انسان در زمين، مي‌توان نتيجه گرفت كه اولين بناي هر مجموعه مسكوني بايد محلي براي عبادت(مسجد) باشد. به عبارت ديگر مسجد بايد اولين بنايي باشد كه در هر مكان جديدالتاسيس مسلمين بنا مي‌گردد. اين اصل را مي‌توان به محلات ونواحي و شهركها و توسعه‌هاي جديد شهري تعميم داد. ظرفيت هر مسجد و جمعيت استفاده كننده از هر مسجد و همچنين فواصل مساجد از يكديگر به همراه موقيعت ساختمان مسجد نسبت به ساير عملكردهاي شهري و آداب و رسوم محلي،معلوم مي‌دارد كه مسجد در چه محدوده مكاني و زماني بايد احداث شود(22).
تسلط بر سايه ابنيه: في بيوت ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو و الاصال(نور/36):(در خانه‌هاي كه خدا رخصت داده، رفعت يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح وشام تسبيح تنزيه ذات پاك او كنند).
اين آيه شريفه رفعت بناي مسجد را بر ساير ابنيه موجود در مجتمع روا مي‌شمارد. اين رفعت اعم از رفعت معنوي و روحاني و رفعت فيزيكي و مادي است. از اين آيه شريفه مي‌توان چنين استنباط كرد كه كالبد مسجد بايستي تسلط رواني و فيزيكي صرع مادي هستند،حفظ مادي هستند،حفظ نمايد. به عكس شهرهاي امروزه كه با كمال تاسف اين نقش را به ابنيه اقتصادي و بويژه ”بانكها“ داده‌اند و اهل شهرها همواره خويشتن را تحت سيطره پول و سرمايه حس مي‌كنند.
در مورد عمارت مسجد بسياري عوامل ديگر از جمله سلسله مراتب بين بيرون و درون،معاني نمادين، جهت‌گيري، ارتباط و با ساير عملكردها و ابنيه شهري،موقعيت و حتي كساني كه مجاز به بنا و تعمير آن مي‌باشند،مطرح است كه مطالعه در آنها به منابع ديگر ارجاع مي‌گردد(23)

.2.7.مسكن

در مورد مسكن موضوعات متنوع و مختلفي مطرح است. آيات قرآن كريم به برخي از آنها اشاره دارند كه اينك به آنها پرداخته مي‌شود.
محل آرامش: قرآن مسكن را محل آرامش مي‌خواند: والله جعل لكم من بيوتكم سكنا...(نحل/80):(و خدا براي سكونت دائم شما منزلهايتان را قرار داد...).
اين آيه نشان مي‌دهد كه مكان‌يابي مسكن در شهر امري حساس است. به بيان ديگر، توجه به اين اصل در مكان‌يابي مسكن در شهر و رابطه و همجواري آن با عملكردهاي پر سر و صدا و مولد آلاينده‌ها همچون كارخانه‌ها و معابر اصلي و نظاير آنها و هر آنچه كه به آرامش انسان خدشه وارد نمايد، نقش مهمي ايفا مي‌كند. اين امر همچنين به نوع استفاده از مصالح و استقرار فضاهاي داخلي و رابطه آنها با يكديگر تاثير دارد.
آفتابگيري و مناسب: در قرآن در خصوص غار اصحاب كهف آمده است: و تري الشمس اذا طلعت تزوار عن كهفهم ذات اليمين و اذا غربت تقرضهم ذات الشمال و هم في فجوة منه ذلك من آيات الله...(كهف/17):(و گردش آفتاب را چنان مشاهده مي‌كني كه هنگام طلوع از سمت راست غار آنها بر كنار و هنگام غروب نيز از جانب چپ ايشان دور مي‌گرديد و آنها كاملاً از حرارت خورشيد در آسايش بودند اين حكايت يكي از آيات الهي است...).
آيه نشان مي‌دهد كه جهت‌گيري ابنيه به نحوي كه بتواند بهره مناسب را از آفتاب و نور خورشيد ببرند،اهميت دارد.
رعايت حقوق همسايگان: زمينه رعايت حقوق همسايگان نيز از اموري است كه توسط طراح مسكن بايد مورد توجه قرار گيرد. به بيان ديگر، طراح مسكن بايستي به ايجاد محيطي بينديشد كه در آن زمينه تضييع آگاهانه و ناآگاهانه حقوق همسايگان توسط ساكن از بين برود.
محل ذكر:‌علامه طباطبايي(ره) بيان مي‌كند:«خانه‌اي كه ذكر خدا در آن خانه براي اهل آسمانها آنچنان درخشنده است كه ستارگان براي اهل زمين»(24).
اگر چه اين بيان به اهل ذكر بودن اهل خانه اشاره دارد، لكن بايد حالت تذكر و ياد آوري را در اهل خانه بوجود آورده و آن را تقويت كنند.
3.7.نشانه‌ها بودن ورود به مباحث مرتبط با مفاهيم چون نشانه و رمز سمبل و نماد،تنها به اين نكته اشاره مي‌شود كه در تعاليم اسلامس، نشانه‌ها يا ”آيات“ نقش مهمي در معرفي و ترويج حقايق و هدايت مردم ايفا مي‌نمايند و بر همين اساس راهها و فضاها عناصر شهري هر كدام بايستي حاوي نشانه‌هايي باشندكه مردم را به سمت ارزشها هدايت نموده و به آنها متذكر گردند.

4.7.رنگ

رنگ از موضوعاتي هستند كه تاثير زيادي بر انسان و روحيات او دارند. در اينجا نيز بودن آنكه قصد اثبات و يا نفي رنگ خاصي براي همه عمارات و شهرها در ميان باشد، فقط تاكيد مي‌شود، در طرحها و برنامه به دست غفلت سپرده نشود.
ـ رنگ مي‌تواند عاملي در ايجاد سرور و شادماني د رانسان باشد: چنانكه خداوند در معرفي گاو بني‌اسرائيل فرمود: ... لونها تسر الناظرين(بقره/69):(...رنگ آن بينندگانرا فرحبخش است).
ـ برخي رنگها،‌رنگهايي هستند كه زيبا و داري معاني نمادين و يادآور ارزشهاي مطلوب خوانده مي‌شود. لذاست كه با توجه به مجموعه آيات مشخص مي‌شود كه رنگها،‌به دليل تاثيرات در انسانها اثر بگذارند؛بنابراين توجه به آنها در طراحيها و رنگ‌‌‌آميزي كل شهر يك ضرورت است.
بر اين موارد مي‌توان افزود، معاني نماديني را كه هر كدام از رنگها در فرهنگهاي متفاوت و از جمله فرهنگ اسلامي با خود حمل و به ناظر منتقل مي‌نمايند.
از همه اينها كه بگذريم،‌يكي ا زمهمترين وظايف مسلمين شناسايي و ترويج ”رنگ الهي“ است. خداوند تبارك و تعالي فرموده است:‌صبغة الله و من احسن من الله صبغة و نحن له عابدون(بقره/138):(رنگ‌آميزي خداست كه به ما مسلمانان رنگ فطرت ايمان و سيرت توحيد بخشيده است. هيچ رنگي خوشتر از ايمان به خداي يكتانيست و ما او را بي هيچ شائبه شرك پرستش مي‌كنيم).

8.نتيجه

باعنايت به آنچه كه گذشت نكات و موزاد زير مشخص شد:
ـ با بهره‌گيري و فور تقحص در آيات قرآن،‌امكان استخراج و تدوين اصولي براي تعريف رابطه انسان و محيط و روابط انسانها با يكديگر در محيط ساخته شده شهري فراهم است كه اين اصول نهايتاً مي‌توانند طراحي و برنامه‌ريزي شهرها را به سمت ايجاد محيطي اسلامي هدايت نمايند.
ـ در جهت به منصه ظهور رساندن اصول و ارزشهاي مورد تاكيد و توجه قرآن ”محيط زندگي و شهر“ نقشي مهم ايفا مي‌نمايد كه اين نقش با بكار بستن آيات قرآن در طراحي و ساخت محيط و اجزاء آن تقويت مي‌شود.
ـ آيات قرآن براي طراحي و ساخت محيط زندگي جزئياتي را كه مربوط به امور فني و تكنيكي هستند(به ظاهر) معرفي نمي‌نمايد؛ لكن اصولي را مطرح مي‌كند كه اين اصول بايستي در تمام شئون زندگي انسان و از جمله ساخت شهر و محيط زندگي لحاظ گردند. اين لحاظ نمودن،سبب خواهد شد كه عليرغم اينكه شهرهاي مسلمين در نقاط جهان و در شرايط اقليمي متفاوت و امكانات و مصالح گوناگون بنا مي‌شوند.
داراي روح و هويت مشترك و واحدي باشند.
ـ تبيين مباني نظري شهر سازي اسلامي بر اساس تعاليم قرآني يك ضرورت است. از اين مباني نظري در صورت تدوين شدن،‌معياريهايي قابل استخراج خواهند بودكه چنانچه در دسترس عموم بويژه طراحان و برنامه‌ريزان و تصميم‌گيرندگان قرار گيرد، امكان ارزيابي طرحها و برنامه‌ها، بافتهاي شهرهاي تاريخي و متاخر، و ايده‌‌ها و الگوها وارداتي فراهم خواهد شد.
ـ اصلاح و استحاله جنبه‌هاي مختلف الگوي زيست به سمت الگوهايي كه امكان نمايش و رعايت ارزشهاي اسلامي و قرآني جامعه را فراهم نمايند، يك ضرورت است. در اين راه بازگشت به فرهنگ قرآني،‌محو از خودبيگانگي،‌رفع احساس حقارت در مقابل بيگانه و تكيه و مباهات به فرهنگ قرآني توجه جدي را طلب مي‌نمايند.
ـ خلاصه اينكه با عنايت به صفاتي كه در كلام الهي شهر ذكر مي‌گردد، امكان و لزوم وجود شهر اسلامي روشن مي‌شود.

منابع و مآخذ:

1. نهج‌البلاغه،ترجمه و شرح فيض‌الاسلام،‌سيد علينقي،‌كلاله خاور، تهران1351،ص1235،كلمات قصار315.
2. كليني رازي(ره) ابي جعفر محمد يعقوب بن اسحق1348،اصول كافي،ج1،دفترنشر فرهنگ اهل بيت(ع)،تهران،ص78.
3. همان،ج1،ص76. 4. Naghizadeh Mohmad.1995.Principies of the Contemporay Islamic Urban Design The University Elimination of Conflicts in Muslim Bulit Environments. Unpublished phd Thesis The of New South wales. Sydney.
5. نقي‌زاده،محمد؛ الف ـ سيماي مدينه منتظران، دومين اجلاس دو سالانه بررسي
وجودي حضرت مهدي(عج)،دانشگاه سبلوچستان، زاهدان، 1377، 1995 ،
Nagizadeh
6. نهج‌البلاغه،ص979،نامه 47.
7. طباطبايي(ره)(علامه) سيدمحمدحسين، تفسير شريف‌الميزان،ترجمه سيد
محمد باقرموسوي همداني، دارالعلم،قم،‌بي‌تا و مطهري،(شهيد) مرتضي؛ ده
گفتار،صدرا،قم،1398ق
8. بوركهاردت،تيتوس؛ نقش هنرهاي زيبا در نظام آموزشي اسلام، ترجمه سيد محمد آويني،جاودانگي و هنرـ برگ،تهران،1370،ص36.
9. رجوع كنيد به Nagizadeh ،1995
10. Aminzadeh B.G. The concept of unily in Islamic Religios. Unpublished نقي‌زاده،137 وphd Thesis. The University of New South Wates. Sydney
11. براي مطالعه در بهره‌گيري از صفات فعل الهي رجوع كنيد به:Naghizadeh 1995
12. جعفري،(علامه) محمد تقي(ره) زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي تهران،1369
13. تفسير الميزان، ج14،ص167، نيز رجوع كنيد به ج5،صص207ـ190، ذيل آيات 18
ـ10 سوره‌ آل‌عمران.
14. همان،ج29،ص216،ذيل آيات57ـ47 سوره نور.
15. رجوع كنيد به همان،ج9،ص50، ذيل آيات 91ـ85 سوره نساء و نهج‌البلاغه، صص198ـ197
16. تقي‌زاده،محمد؛ الف‌ ـ مختصات نظم در شهر‌سازي اسلامي، سمينار بين‌المللي شهرها و مرد، دانشگاه تبريز، تبريز 1376و1995 .Naghizadeh
17. نهج‌البلاغه، ص522
18. صدر، (شهديد) محمدباقر ؛انسان مسئول و تاريخ ساز از ديدگاه قرآن، ترجمه محمدمهدي فولاوند، بنياد قرآن، تهران،1359،1995 .Naghizadeh
19. تفسير الميزان، ج8، ص195(ذيل آيات42ـ36 سوره نساء)
20. پيرنيا، محمدكريم؛ شيوه‌هاي معماري ايراني،مؤسسه نشر هنر اسلامي، تهران،
1369
21. نقي‌زاده،‌محمد؛ سرچشمه ارزشهايي كه نوسازيها بايد محمل و تجليگاه آنها باشند، سومين كنفرانس بين‌‌المللي بازسازي مناطق جنگزده،1357، تهران و همو؛
ب ـ مقدمه‌اي بر شناسايي معضلات طراحي در بافتهاي تاريخي شهرها، مجموعه مقالات سمينار تخصصي بافتهاي شهري، وزارت مسكن و شهرسازي، تهران، 1376
22. در مورد ارتباط مسجد با شهر و ساير عملكردها رجوع كنيد به:Naghizadeh 1995 وتقي‌زاده، 1376ب.
23. پيرنيا، محمدكريم؛ آشنايي با معماري اسلامي ايران، دانشگاه علم و صنعت ايران، تهران، 1372 و تقي‌زاده 1376ب و Naghizadeh 1995 و توحيد مفضل، ترجمه ملامحمد باقر مجلسي، انتشارات فقيه، تهران1359.
24. تفسير الميزان، جلد32، ص209.

 
جمعه 31 شهریور 1391  1:03 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آجُرپزى

آجُرپزى

آجر، به معناى گِلِ پخته[1] يا خشت پخته،[2] معرَّب آگور از فارسى يا يونانى است.[3] جواليقى، آجر را فارسى دانسته و براى آن ضبط‌هاى گوناگونى بيان كرده است.[4]
واژه «آجر» از تعبير «فأوقِد ... علَى الطِّينِ» در آيه 38 قصص/28 استفاده شده: «وَ‌قالَ فِرعَونُ يأيّها المَلاَُ ما عَلِمتُ لَكُم مِن إلـه غَيرِى فَأوقِد لِى يهمن عَلَى الطِّينِ فَاجعَل لِّى صَرحاً لَعَلِّى أطَّلِعُ إلى إلهِ مُوسى وَ إِنِّى لاَظُنُّهُ مِن‌الكـذِبينَ = و فرعون گفت: اى بزرگان قوم! براى شما جز خويشتن خدايى نمى‌شناسم؛ پس اى هامان*! برايم بر گِل*، آتش بيفروز [=آجر بساز]؛ پس برجى [بلند]براى من بساز؛ شايد از [حال]خداى موسى آگاهى يابم و من جدّاً او را از دروغ‌گويان مى‌پندارم».
طبرى مى‌گويد: نخستين كسى كه فرمان ساختن آجر را داد و از آن، ساختمانى بلند و كاخ‌گونه بنا كرد، فرعون* بود.
[5] درباره اين‌كه چرا در قرآن به جاى «آجر» تعبير «فَأوقِد ... عَلَى الطِّين» آمده، چند نكته است. الف. زيرا فرعون نخستين كسى بود كه فرمان پخت آجر را داد [و هنوز اسم نداشت]؛ ب. اين‌گونه تعبير، به بيان متكبّرانه و آمرانه جبّاران شبيه‌تر است؛[6] پ. اين تعبير، بر خلاف آجر، با فصاحت قرآن مناسب‌تر است. به گفته ابن عاشور نيز كلمه طين در مقايسه با آجر، روان‌تر و فصيح‌تر است و ابن اثير، آجر را كلمه‌اى مبتذل (پيش پا افتاده) دانسته است؛[7] ت. كاربرد اين تعبير به جاى آجر، به مادّه اصلى آن اشاره دارد.[8] اهل‌كتاب مى‌گويند: فرعون، بنى‌اسرائيل را براى ساختن آجر، استثمار و كارهاى دشوارى را بر آنان تحميل مى‌كرد و آنان وظيفه داشتند بدون كمك مصريان و بدون ابزار، هر روز، شمار معيّنى آجر بسازند وگرنه با شديدترين آزارها روبه‌رو مى‌شدند؛ از اين رو، بنى‌اسرائيل به موسى(عليه السلام)مى‌گفتند:«أوذِينا مِن قَبلِ أن تَأتِينا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا = پيش از آن كه تو نزد ما بيايى و [حتّى]پس از آن‌كه به سوى ما آمدى، آزار ديده‌ايم». (اعراف/7، 129)[9] فرعون، پس از شكست ساحران، در رويارويى با موسى(عليه السلام)و معجزه‌هاى او، به وزير خود هامان فرمان داد برج* بلندى از آجر بسازد تا خود بر فراز آن رود و خداى موسى(عليه السلام)را تيرباران و همه را از دستِ او آسوده سازد. ابن‌عاشور، در اين‌كه چرا فرعون به ساختن برج از «آجر» فرمان داد نه سنگ، مى‌گويد: او، قصد نداشت بناى محكم و ماندگارى ساخته شود؛ بلكه مى‌خواست برج بلندى با سرعت آماده شود و پس از يافتن خداوند، آن را ويران كند.[10] به گفته علاّمه طباطبايى، فرعون درصدد ساخت رصدخانه‌اى بود تا با زير نظر گرفتن ستارگان، بر بعثت موسى و حقيقت مدّعاى او دست يابد.[11] طنطاوى نيز كلامى نزديك به وى دارد؛[12] ولى فخررازى معتقد است كه چنين برجى ساخته نشده و فرمان فرعون را از روى استهزا وكنايه براى تكذيب خدا مى‌داند.[13]

منابع:

البداية والنهايه؛ تفسير التحرير والتنوير؛ التفسيرالكبير؛ جامع‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجواهر فى تفسير القرآن؛ قصص‌الأنبياء، ابن‌كثير؛ لسان العرب؛ لغت‌نامه دهخدا؛ المعرّب من الكلام الأعجمى على حروف المعجم؛ منتهى‌الأرب فى لغة العرب؛ الميزان فى تفسير القرآن.
احمد عاليشاهى




[1] لسان‌العرب، ج‌1، ص‌78، «اجر».
[2] منتهى الارب، ج 1، ص 12، «اجر».
[3] لغت‌نامه دهخدا، ج‌1، ص‌38، «اجر».
[4] المعرّب، ص‌17، «اجر».
[5] جامع‌البيان، مج‌11، ج‌19، ص‌95.
[6] التفسير الكبير، ج‌24، ص‌253.
[7] التحرير و التنوير، ج‌20، ص‌122 و 123.
[8] همان، ص‌123.
[9] قصص‌الأنبياء، ص‌279؛ البداية و النهايه، ج‌1، ص‌234.
[10] التحرير و التنوير، ج‌20، ص‌122.
[11] الميزان، ج‌16، ص‌37.
[12] الجواهر، مج‌7، ج‌14، ص‌26.
[13]
التفسير الكبير، ج‌24، ص‌253.

 

جمعه 31 شهریور 1391  1:04 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

هنر، معماري و قرآن

دریافت فایل pdf

 

هنر معماری و قرآن

دریافت فایل pdf

 

 

 

 

 

جمعه 31 شهریور 1391  1:04 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن خطي در موزه ملي پاكستان

قرآن خطي در موزه ملي پاكستان

احمد نبي خان
سيد ابوالفضل طباطبايي

موزه ملي پاكستان بخش مهمي را براي نگاهداري، مطالعه ونمايش كتب خطي نادر خود ترتيب داده كه شامل نقاشيها، تصاوير مينياتوري، نمونههاي خوشنويسي فرمانها و اسناد تاريخي ديگر مربوط به دوره مسلمانان شبه قاره نيز ميباشد. اين مجموعه از بيست هزار فقره تركيب يافته است. در اين ميان بيش از سه هزار نسخ خطي قديمي درباره دين، تاريخ، جغرافي، و ادبيات وجود دارد كه به زبانهاي عربي، فارسي اردو، بنگالي، پنجابي، پشتو و سندي نوشته شده است. اين كتابها در باره موضوعات مختلف به رشته تحرير در آمده است. بعضي از آنها مستقيماً مربوط به تاريخ پاكستان ميباشد و بعضي از لحاظ زيبايي خط و بعضي نيز از لحاظ محتويات مورد توجه ميباشد.
اين نسخ كه اغلب آنها هنوز به چاپ نرسيده است، به طريقه علمي در موزه نگاهداري ميشود تا دانشمندان و مورخان به آساني بتوانند از آنها استفاده كنند. اين كتب گوشههاي مهم تاريخ اين شبه قاره را روشن ميكند. براي نماياندن ارزش و اهميت اين مجموعه گرانبها، مقدمهاي بر نسخ نادره در اين مقاله به نظر خوانندگان ميرسد.
چه از لحاظ تاريخي و چه از لحاظ خوش خطي اول بايد به نسخ قرآن كريم پرداخت. اولين نسخي كه از قرآن مجيد باقي مانده به خط كوفي نوشته شده است. تاريخ نوشتن داده نشده، ولي تاريخ وقف قرآن براي مسجد ذكر شده است. ميتوان با درستي گفت كه اين تاريخها با تاريخ نوشته شدن قرآن كريم زياد از هم دور نيستند. طبق اين تاريخ وقف بيشتر آنها در قرن سوم هجري نوشته شده است. طريقه نوشتن در اين دوره با آنكه با دقت زياد به انجام رسيده و طبيعي وساده است، ولي در ادوار بعدي اين سادگي طبيعي جاي خود را به آرايشهاي مصنوعي داد و نسخ قرآن كريم كه در قرن چهارم هجري تحرير شده، تمايل خط نويسي را به طرف حروف گرد ومنحني نشان ميدهد. تزيين و آرايش كتاب مورد توجه قرار ميگيردو نقاشان و خوشنويسان دقت بسياري بدان مبذول ميدارند. مجموعه موزه ملي پاكستان شامل چندين نسخه از اين نسخ نادر و كمياب است كه اگر چه ناكامل ميباشند ترقيها و رشد بعدي خطاطي قرن چهارم هجري را نشان ميدهند.
در پايان قرن چهارم هجري خط ديگري كه همان نسخ باشد، براي نوشتن نسخ قرآن كريم به كار رفت. اين خط از اولين روزهاي اسلام مورد استفاده بوده است. در زمان خلفاي بني عباسي از طريقه خطاطي حمايت بسيار ميشد. در اين زمان بود كه خطاط بزرگ ياقوت المستعصمي خطاط هنرمند دربار المستعصم باللّه پا به عرصه وجود گذاشت. گفته ميشود كه چندين نسخه از قرآن كريم به دست اين خطاط بزرگ به رشته تحرير در آورده شد. در ميان مجموعه كتب خطي موزه ملي پاكستان يك نسخه از قرآن كريم وجود دارد كه به دست اين خوشنويس بزرگ در روي كاغذ مطلا و با خط نسخي بسيار زيبا و ظريف نوشته شده است. خطهاي بالايي، وسطي وپاييني با خط ثلث نوشته شده است و خطوط حاشيهاي به رنگهاي طلايي، سبز و لاجوردي ميباشند.
نسخة ديگري با دقت زيادي به خط كوفي نوشته شده است و يكي از عاليترين نمونه خوشنويسي قرآن ميباشد. نام و نشاني نويسنده كه در پايان كتاب داده شده است از بين رفته، و خواندن نام خطاط و تاريخ كتابت بسيار مشكل است. اما شيوه نوشتن، طرز آراستن و تزيين كتاب و كاغذ ومركب آن دليل بر قدمت اين نسخه است و امكان نوشتن آن در دورههاي اول اسلامي ميرود. خطاطي ظريف و جالب و تزيين ساده نشان ميدهد كه اين نسخه توسط خوشنويس استادي نوشته شده است كه آن را مخصوصاً براي شخص بزرگي كتابت كرده است. حواشي هر صفحه با خطوط مطلاي منحني و دايره شكل مختلفي تزيين شده و عنوانهاي هر سوره در زمينه مطلا استنساخ شده است. كاغذ اين نسخه تا اندازهاي از بين رفته، ولي متن كاملاً واضح و خواناست.
وهمين طور نسخه عاليتر ديگري وجود دارد كه به وسيله خطاط معروف محمد رضا بن تقي التبريزي در سال 1172 هجري استنساخ شده و دو صفحه اول آن بيش از حد تزيين و آراسته گرديده است. تذكرات خطاط در پايان كتاب نشان ميدهد كه حرفه وي استنساخ قرآن كريم بوده، و نسخه موجود بيست و هفتمين نسخهاي است كه به وسيله وي رونوشت شده و در شعبان سال 1172 هجري به پايان رسيده است. نسخه مورد نظر با خط ظريف و اعلاي نسخ نوشته شده و خطوط حاشيهاي آن طلايي است.
خط بحر شيوه ديگري از قرآن نويسي است كه بسيار جالب است. اين خط شيوهاي مرسوم بين خط كوفي ونسخ است كه در دورههاي اول اسلامي در شبه قارههاي هند وپاكستان به وجود آمده است. موزه ملي چندين نسخه از قرآن را بدين خط موجود دارد. در تذكرات خطاط در يكي از اين نسخهها تاريخ نوشتن آن را 821 هجري معلوم ميكند. تمام عنوانها و تذكرات ديگر اين نسخه با خط درشت نوشته شده و تمام صفحات تزيين فراوان گرديده است.
نسخه زيباي ديگري از قرآن كريم با خط نستعليق استنساخ شده است، ونكته جالب توجه اين است كه فقط چند نسخه معدود قرآن بدين خط در كتابخانههاي جهان وجود دارد. نسخه موزه با كلمات درشت در روي كاغذهاي بزرگ به عرض و طول 22 در 35 سانتي متر نوشته شده است. فاصلههاي بين خطوط با نقوش مطلا تزيين شده و دو صفحه اول به فراواني با نقوش مطلا و لاجوردي زينت يافته است. اين نسخه در سال 1060 هجري استنساخ شده است.

مواهب عليه

كتاب فوق كه تفسير مشهور قرآن به زبان فارسي است، توسط ملا كمال الدين حسين واعظ كاشفي نوشته شده است. اين نسخه در سال 945 هجري سي و پنج سال پس از فوت مؤلف (سال 910 هجري) استنساخ شده. اين كتاب يكي از نمونههاي دقيق و با ارزش خط نسخ است كه با سليقه خاصي در روي زمينة مطلا نوشته شده است و نويسنده نام و نشان خود و تاريخ نوشتن كتاب را در پايان ذكر ميكند.
برگرفته از مجله: "راهنماي كتاب "، سال دهم، شماره سوم، شهريور 1346 ص 273-280 به نقل از مجله هلال (پاكستان) جلد 14 شماره 7 .
Golestan Quran Weekly, Serial 138, No 94

جمعه 31 شهریور 1391  1:04 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن وقفي دارالارشاد اردبيل نمونهاي نفيس از هنرهاي قرن دهم

قرآن وقفي دارالارشاد اردبيل نمونهاي نفيس از هنرهاي قرن دهم

قدير افروند - شهاب شهيري

 

موزه ملي ايران

يكي از قرآنهاي خطي نفيس دوره صفوي كه هم خط خوش و تذهيب و تزئينات زيبا و پركار و هم ترجمه و ملحقات ارزشمندي نظير فالنامه، وقفنامه پيوسته و همزمان آن دارد، نسخهاي است كه به سفارش يكي از شخصيتهاي معروف عهد صفوي، شاه قلي خليفه كه مهردار شاه عباس صفوي بوده، كتابت، تذهيب و تجليد شده است و الحق كه حاصل و ثمره كار آن هنرمندان گمنام! اثر هنري بسيار زيبا و منحصر به فردي را به دست داده است كه در اين شماره مورد معرفي قرار ميگيرد.

معرفي نسخه:

قرآن مترجم به خط نسخ.
شماره موزه: 4304
واقف: شاه قلي خليفه مهردار
تاريخ: قرن دهم هجري
تعداد سطر: 12 سطر در صفحه
ابعاد جدول: 2/16 × 25 سانتيمتر
ابعاد: 24 × 5/33 سانتيمتر
قطع: رحلي بزرگ
دو صفحه اول قرآن مزين به سرلوح مزدوج مذهب و مرصع بسيار پركار و زيبايي است كه بياغراق در ميان نسخ مشابه و همعصر، بينظير است. قابهاي مذهب و مربع و جداول زرين و الوان اين صفحات با تلفيق و تركيب متناسب با رنگهاي ملايم و چشمنواز و طرحها و نقشهاي ريز و درشت اسليمي و هندسي زيبايي خيره كنندهاي به اين دو صفحه بخشيده است.
در دو قاب مذهب و مرصع سر سوره، در پيشاني و ذيل هر دو صفحه كه با استفاده مضاعف از سفيدآب، از ساير بخشهاي تذهيب به طور محسوسي متمايز شده، كتيبههائي بشرح ذيل به قلم سفيدآب و تحرير مشكي بر زمينه مذهب نقش بسته است:
كتيبه پيشاني صفحه اول: سوره فاتحه الكتاب
كتيبه ذيل صفحه اول: مدنيه وهي سبع آيه
كتيبه پيشاني صفحه دوم: سوره البقره مدنيه وهي
كتيبه ذيل صفحه دوم: مائتان وست و ثمانون آيه
در اين دو صفحه همچنين پيرامون عبارت "بسمله" در آغاز هر دو سوره (فاتحه الكتاب و البقره) مزين به نقوش اسليمي زرين و تمامي صفحات قرآن مجدول (جداول زر، مشكي و لاجورد) است. همچنين سرسوره تمامي سور در اين قرآن شامل كتيبهاي متضمن عنوان سوره، مكي يا مدني بودن آن و نيز عدد آيات به خط رقاع و قلم زر در قابي مزين (نه چندان پركار!) است.
علائم پايان آيات به صورت شمسههاي كوچك در پايان هر آيه نمايش داده شده. علائم تخميس و تعشير نيز شامل شمسههاي مذهبي در حاشيه صفحات به چشم ميخورند كه به ترتيب كلمه "خمس" و "عشر" به خط كوفي تزئيني و به قلم سفيدآب و تحرير مشكي در مركز آنها نگاشته شده است. ترجمه قرآن به خط نستعليق و به شنگرف به صورت چليپا و زيرنويس كلمات است.

فالنامه:

فالنامة اين قرآن شامل منظومهاي است كه پس از خاتمه قرآن به خط نستعليق و در صفحات و ستونبندي عمودي مجدول پاياني به شرح زير نوشته شده است:
فالنامه كلام ملك علام (بقلم شنگرف)
هركه از قرآن گشايد فال خويش
بي شكي ايمن شود برحال خويش
بايدش كردن طهارت از نخست
مصحفي از اول و آخر درست
فاتحه بر خواندن وانگه سه بار
سوره اخلاص و نيت پيش آر
چونكه نيت كردي تو اي نيك رأي
اين دعا برخوان و مصحف برگشاي
اللهم اني توكلت عليك و تفالت بكتابك فارني ماهو/المكتوم في سرك المكنون في غيبك يا ذالجلال و الاكرام برحمتك يا ارحم الراحمين.
سطر اول تا به هفتم بر شمر
كت نمايد سطر هفتم خير و شر
كين چنين بودست قول انبياء
هم برين بودند جمله اولياء
ليك چون تو فال خود را بنگري
آنچه آيد فال از آن درنگذري
چون الف آيد بفال اندر كتاب
ابتداي كار شد خيرالثواب
ب به نيكويي بيابي راحتي
منفعت يابي زصاحب دولتي
ت به توبه باز كرد از هر خطا
گر دئي صدقه شود رفع بلا
ث اگر آيد بفال اندر كلام
گردي اندر دين و دنيا نيك نام
ج جد و جهدكن در كار خويش
كت بيايد ناگهان دولت به پيش
ز خويشان دولت (؟) يابي قوتي
از بلا و از غدا ايمن شوي
خ نباشي خالي از خوف و خطر
با خدا باش و زهر بد كن حذر
د دولت با شدت با عز و ناز
دست تو بر هر غرض گردد دراز
ذ دشمن قهر گردد شاد باش
از غم و اندوه دل آزاد باش
ر بفال آمد نشان مهتري
هم زعمر و هم ز دولت برخوري
ز به كاري خويش در ماند به جان
عاقبت يابد از آن سختي امان
س سعادت با شدت در دو سراي
هم بيابد هرچه خواهد او خداي
ش ز دشمن مينمايد ترس و بيم
بايد از دشمن حذر كردن مقيم
ض روزي چند غمخواري شوي
عاقبت در عهده كاري شوي
ص صبري كرد بايد مرد در او
چونكه كردي صبر كارت برگشاد
ط برآيد ايمنيت از رنج و درد
زود يابد آنچه طالب گشت مرد
ظ اگر آيد بفال اي مرد كار
در ره خالق شوي پرهيزگار
ع اگر آيد بفال اندر زمان
آشكارا گردت راز نهان
غ چيزي داد بايد خواسته
چون بدادي كار شد آراسته
ف اگر آيد بفال اي خوب كار
جمع گردد كار و گردي كامكار
ق اگر آيد شوي مقبول قول
بيشكي(؟) ايمن شوي از بيم و هول
ك بيم آن بود كت ناگهان
در خصومت اوفتي و در زيان
ل اگر آيد بفال اي مرد خاص از غم و اندوه دليابي خلاص
م از دشمن سلامت يابد او
يا به دشمن بازگردد يا بدو
ن در آن كاري كه رنجي برده است
صبر بايد كرد كه بس آزرده است
و از خاقان شوي تو بينياز
سازدت كار دو عالم كارساز
هـ هلاك دشمنان آمد بفال
باز رست از گفت و گوي قيل و قال
لا آيد بفال آن يكي
فال او شوريده آيد اندكي
ي زغائب آيدش احوال خوش
تا بگيري در كنارش شاد و خوش
چون كه شد منظوم اين فال كلام
شاد بادا هركه خواند والسلام

"وقف نامه"

در آخرين صفحه اين نسخه، وقف نامه "زرين"! قرآن (تماماً بقلم زر) به خط ثلث بشرح ذيل نگاشته شده است:

بسم الله الرحمن الرحيم (به لاجورد)

الحمدلله الذي انزل القرآن من السماء الي الارض رحمةللعالمين/ و جعل الفرقان مرشداً و هادياً للمتقين (فاصله) و الصلوه و السلام / علي رسول انزل عليه الكتاب و اوتي الحكمة و فصل الخطاب / و آله الطاهرين للمعصومين بلاشك و ارتياب و بعد (به لاجورد) / فقد وقف هذاالمصحف المقدس المطهر المنور علي الخطيرة المباركة / مشرفة المقدسة الصفوية حفت بالانوار الالهية و الاشرافات الربانية / الواقعه بدار
الارشاد اردبيل شرفها الله تعالي و هدي (؟) ساكنينها/ سوآء السبيل (فاصله) العبد المحتاج الملك الحيار شاه قلي خليفه مهردار وقفاً صحيحاً شرعياً مشتملاً علي الشرايط و الاركان خالياً عن المفاسد و البطان تقرباً الي الله تعالي و طباًلمرضاته و ذلك في سنه ست و اربعين و تسعمايه."
كه نشان ميدهد اين مصحف كلامالله مجيد توسط فردي به نام شاه قلي خليفه مهردار(1) و بسال 946 هجري بر "حظيره مباركه..... الصفويه (آستان شيخ صفي الدين اردبيلي) واقع در دارالارشاد اردبيل وقف شده است.
جلد اين قرآن از نوع رنگ روغني و عطف، تيماج مشكي است. تزئينات جلد شامل نقوش ترنج، سر ترنج و لچكي و نيز زمينه و حواشي پرنقش و نگار اسليمي مذهب ميباشد. اندرون جلد نيز در اصل داراي چنان تزئيناتي بوده كه متاسفانه در دوراني متاخرتر با لايهاي چسب كاغذي پوشانده شده است.

پاورقيها:

1- براي كسب اطلاعات بيشتر در رابطه با اين شخصيت رجوع كنيد به مقاله: افروند، قدير. قرآنهاي وقفي. مجله وقف ميراث جاويدان. ش 33-33 (بهار و تابستان)، 1380.
 
جمعه 31 شهریور 1391  1:04 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآنهاي ايراني كتابخانه ملي قاهري

قرآنهاي ايراني كتابخانه ملي قاهري

شكربيگي

كتابخانه ملي قاهره (دارالمكتب) در بر دارنده تعداد زيادي كتاب خطي و از جمله قرآنهاي نفيسي است كه توسط خوشنويسان ايراني و يا به سفارش فرمانروايان ايراني تحرير و تزيين شده و مقاله حاضر، نگاهي گذرا به سه قرآن معروف موجود در اين كتابخانه دارد.

مصحف، ابن مقله

محمد بن علي كه به امام خطاطين شهرت تاريخي دارد، فردي اديب، هنرمند و سياستمداري بود كه بر اثر ذكاوت و درايت در خدمت خلفاي عباسي: المقتدر، الراضي بالله به منصب وزارت رسيد، و عاقبت به جرم شركت در توطئه عليه خليفه عباسي به سال 328 قمري به قتل رسيد.
ابن نديم در كتاب الفهرست تصريح ميكند كه به لحاظ خوشنويسي او در تاريخ اسلامي بي نظير بوده است. و: ثمار القلوب نوشت كه ابن مقله نسخهاي را كتابت كرد كه تا سال 429 قمري به علت نهايت حسن خط و ظرافت و دقت او در آفرينش نقشها، تنها در مراسم اعياد به نمايش گذارده ميشود.
تأليف رساله: علم الخط و لقلم توسط وي باعث شد كه مورخان او را امام الخطاطين بخوانند.
بدون اختلاف، تذكره نويسان معترفند كه: ابن مقله، مبتكر و واضع خط ثلث و نسخ بود. و اين مرد بزرگ ايراني پيشقدم يكي از زيباترين مظاهر هنري يعني خوشنويسي در تمدن اسلامي است. و جمله مورخين برآنند كه تا ظهور وي هيچيك از خطاطان به قدرت او در نوشتن اقلام مختلف و تتبع او در اختراع خطوط نيامده است.
آنچه از ابن مقله در مصر ديدم، تنها مصحفي بود كه به شماره / 64 مصحف / در دارالكتب قاهره ثبت و محفوظ مانده است كه با توجه به معدود بودن آثار خطي بجاي مانده از او قرن 4 هـ. اثري بي نظير از مخترع خط نسخ و ثلث و دگرگون كننده خط كوفي... بشمار ميرود.
جزئي از يك مصحف با ترجمه فارسي، آغاز آيات سوره الحجرات، با رقم و تحرير تاريخ، آخر مصحف (كتبه ابوعلي محمدبن مقله في شهور سنه ثمان و ثلثمائه حامد الله تعالي مصليا علي نبيه محمد و مسلماً).
سال 308 هـ. و مقارن با سال هايي است كه ابن مقله از طرف عباسيان مأمور جمع آوري خراج در توابع فارس بوده است.

مصحف سلطان اولجايتو

يكي از پرشكوهترين مصاحف قرآن در جهان و در عين حال، يكي از سرمايههاي پر ارزش ملت مصر، مصحفي است كه به شماره: / 72 / 22 در (دارالكتب) مصر نگهداري ميشود. اين مصحف كه قبل از تأسيس (دارالكتب) از جمله ذخاير ذي قيمت (مكتبخانه الخديويه) مصر بوده است، در 30 جزء مجزا، مجلد شده. كه در عين حال هر جلد آن، معرف يك جزء از سي جزء قرآن مجيد بشمار ميآيد.
تمامي مصاحف مذكور را: (عبدالله بن محمد بن محمود همداني) در شهر (همدان) و به سال 714 قمري و بنا به امر (سلطان اولجايتو) كتابت كرده است.
تمامي اجزاء سي گانه (مصحف اولجاتيو) داراي 55 سانتي متر طول و 38 سانتي متر عرض ميباشد. و از اين لحاظ خط و تهذيبهاي موجود در مصحف مذكور، از شكوه و اهميت بس بسزايي برخوردار است.
صفحه نخست كليه اجزاء سي گانه، داراي نقشي مذهب به اشكال هندسي، در يك شكل مستطيل بزرگ ميباشد. كه در هر مجلد از خطوط متفاوتي برخوردار است. بنحوي كه در هيچ يك از سي جزء قرآن نقش مذكور تكرار نشده و بيشك شرح همگي آنها به رعايت اختصار ميسر نيست ولي به عنوان نمونه به ذكر و توصيف نقش منقش در جزء 23 (مصحف اولجايتو) بسنده ميشود.
اين شكل با جوهر آبي و طلائي، متشكل است از نمايش ستارههاي شش پر، كه از تقاطع اضلاع ستارگان، اشكال پنج ضلعيمتساوي الاضلاعي به وجود آورده است كه از تقاطع ستارگان شش پر و اشكال پنج ضلعي، ستارهاي همانند گل، در مركز مستطيل پديد آمده كه داراي 12 گلبرگ زيبا است. و دايرهاي آن را احاطه كرده است.
در رأس هر يك از زواياي ستارگان، ما به اشكالي منتهي ميشوند كه خود داراي شش زاويه است.
اشكال پنج ضلعي مذكور، در مجموع به دو قسم متضاد تقسيم شده كه فاصله ميان آنها را نقشي از ستارگان شش پر، و مذهب پر كرده است.
در قسمت تحتاني مستطيل بزرگ كه اضلاع آن با رنگ آبي مذهب شده است، متن وقف نامهاي با جوهر سياه در 9 سطر به چشم ميخورد.
اين وقف نامه، حاكي از آن است كه: (امير سيف الدين بكتم بن عبدالله الساقي الملكي الناصري) در سال 726 قمري كليه مجلدات (مصحف اولجايتو) را وقف مزاري در گورستان (قرافه) جنوبي شهر قاهره كرده است.
متن وقف نامه مذكور ذيل شكل مستطيل، در تمامي اجزاء سي گانه تكرار گرديده تا حكم وقف نامه شامل حال همه مجلدات باشد. در (تصوير: مصاحف 15) كه از صفحه نخست جزء 29 مصحف، تهيه شده است تمامي آيات در اجزاء سي گانه (مصحف اولجايتو)، با طلا و به خط (ثلث) بسيار پخته و ظريف كتابت شده است. پژوهندگان آثار خطي در مصر، هم نظر با ديگر محققان آثار مصري، متفقالنظرند كه ميتوان در مصحف مذكور يكي از زيباترين نمونههاي خط (ثلث) ايرانيان را در قرون اسلامي، ملاحظه و مشاهده كرد.
نكته بس مهم در نگارش مصحف، در اين است كه كاتب تمامي حروف و كلمات را با نهايت دقت و ظرافت با مركب مشكي محصور كرده است، كه خود عظمتي است از رعايت ظرافت (تحرير).
همچنين كاتب، (فواتح سور)، و علائم (احزاب) را در حواشي صفحات پنج سطري مصحف، با اشكال هندسي بس ظريف مزين كرده است. كه در تمامي اجزاء سي گانه، حتي يك شكل و قلم را تكرار نكرده است.
مصحف اولجايتو در فرصتهاي زيادي، به عنوان يكي از برجستهترين شاهكارهاي هنري جهان، در موزههاي بزرگ كشورهاي اروپايي به نمايش گذارده شده است.
در خاتمه، فهرستي از اوراق هر مجلد را جهت مزيد شرح مشخصات مينگاريم:
جزء 1، 36 ورق جزء 2، 37 ورق
جزء 3، 36 ورق جزء 4، 35 ورق
جزء 5، 37 ورق جزء 6، 36 ورق
جزء 7، 37 ورق جزء 8، 37 ورق
جزء 9، 37 ورق جزء 10، 35 ورق
جزء 11، 37 ورق جزء 12: 37 ورق
جزء 13، 35 ورق جزء 14، 36 ورق
جزء 15، 35 ورق جزء 16، 39 ورق
جزء 17، 35 ورق جزء 18، 38 ورق
جزء 19، 37 ورق جزء 20، 34 ورق
جزء 21، 37 ورق جزء 22، 35 ورق
جزء 23، 35 ورق جزء 24، 35 ورق
جزء 25، 35 ورق جزء 26، 39 ورق
جزء 27، 39 ورق جزء 28، 41 ورق
جزء 29، 44 ورق جزء 30، 42 ورق

مصحف شيرازي

اين مصحف مذهب و مزين به ظرافت و دقت هنر حل كاري به شماره: / 346 مصاحف در (دارالكتب) مصر نگهداري ميشود.
طبق تصريح مكتوب صفحه آخر مصحف، كاتب نسخه فردي به نام مهدي ابن محمد شيرازي بود كه تاريخ پايان كتابت را پنجم رمضان سال 1283 هجري قمري ثبت كرده است.
آيات با جوهر سياه، و رموز با جوهر قرمز نگاشته شده است.
دو صفحه نخست با سرفصلهاي مزدوج و در ميان شاهكاري از هنر تذهيب و تشعير و ترصيع سور نخستين قرآن نقش بسته شده است.
صفحات مذهب با نقوشي از گل و سنبله و برگهاي ريز با جدول بندي مناسب حواشي متناسب با نقوش متن را پيراستگي بسزايي بخشيده است كه از آنجا ميتوان به متن دعا شروع قرائت و تلاوت قرآن كه در ميان شمسهاي با سر ترنجهاي زرين نقش بسته، اشاره نمود.

جمعه 31 شهریور 1391  1:08 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

در موزه ملي ايران موجود است قرآني كامل به خط كوفي اوليه

در موزه ملي ايران موجود است قرآني كامل به خط كوفي اوليه

نویسنده: قدیر افروند – شهاب شهیری

قرآنهاي معروف به خط كوفي در ايران كه به قرون دوم و سوم و حداكثر نيمه اول قرن چهارم هجري قمري تعلق دارند از جهات مختلف و بويژه رسمالخط، اعراب، تزئينات و حتي اوراق مورد استفاده كه معمولاً از جنس پوست نازك و سفيد دباغي شده ميباشند مشابه يكديگر هستند.
خط كوفي مورد استفاده در كتابت اين قرآنها عموما درشت و كشيده (ويژگي رسمالخط كوفي اوليه)،داراي اعراب ابوالاسودي، اكثرا فاقد نقطه (اعجام) و نيز داراي صفحات مذهب در آغاز و معدودي از آنها در انجام ميباشند. قرآن و كتيبههاي سر سوره بقلم زر يا الوان محرر ساده و يا در قابي مذهب، و معدودي علائم تقسيمات آيات و سور قرآن ميباشد.
بدون استثناء اين قرآنها براساس نسخ موجود فاقد رقم كاتب و تاريخ كتابت ميباشند. البته معدودي از آنها با توجه به علائق و تعصبات مذهبي شيعيان در قرون اوليه هجري رقمي منسوب به برخي از ائمه اطهار عليهم السلام به انتهاي اين قرآنها افزوده شده كه الحاقي بودن اين رقمها كاملا روشن و واضح و غيرقابل انكار ميباشند.
بنابراين در يك نگاه كلي همه اين قرآنها آثاري مشابه يكديگر، با اندك تمايزاتي ميباشند.و طبعا اين موضوع معضلي مهم در تاريخ گذاري و كارشناسي دقيق آنها به شمار ميآيد.
نسخه قرآن مورد نظر در اين مقاله، قرآني است كه از نظر جامع و كامل بودن آن در ميان نسخ قرآنهاي خطي مجموعه موزه ملي ايران و محتملا ساير مجموعههاي داخلي و خارجي بينظير و يا كمنظير است. چرا كه اين نسخه عليرغم افتادگي چند برگ از آغاز و انجام آن برخلاف ساير نسخهها كه معمولا بدليل درشتي خط و كمي تعداد سطور، بصورت مجلدات مجزا در تقسيمات معمول قرآن كريم «جزء»، «حزب» و يا نصف القرآن، اثلاث، ارباع، اخماس، اسداس، كتابت ميشده، اين قرآن تماما در يك مجلد كتابت شده و اين امتيازي است براي اين نسخه و ميشود براساس آن احيانا اختلافات و تفاوتهاي اندكي كه در «سنت» كتابت قرآنهاي اوليه وجود داشته، ضمن يك كار علمي و پژوهشي در حوزه تاريخ قرآن، مورد بررسي و مطالعه قرار دارد.

معرفي قرآن

قرآن كريم بخط كوفي «اوليه»
تاريخ: قرون 3ـ2 هجري قمري
مسطر: 12 * 20 سانتيمتر
قطع: خشتي
شماره موزه: 3452
جنس اوراق: پوست آهو
ابعاد 3/18 * 7/27 سانتيمتر
آغاز: (5)....انالذين كفروا سو)اء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لايومنون....(آيه 6 سوره البقره).
انجام:... بان ربك اوحي لها لها يومئذا (لناس اشتاتا ليرو اعمالهم...) (سوره الزلزال تا آغاز آيه 6).
اين قرآن شامل 616 صفحه ميباشد كه در هر صفحه آن 13 سطر كتابت شده است. از تزئين «شجيره» پركار مذهب صفحه اول قرآن چنين برميآيد كه احتمالا صفحات اوليه افتاده صفحات پركار مذهب بودهاند. اين ويژگي باتوجه به افتادگي صفحات آخرنسخه در خصوص صفحات بدرقه، نيز صدق ميكند.

رسمالخط قرآن

رسمالخط اين قرآن بر سياق ساير قرآنهاي خط كوفي است و داراي اعراب ابوالاسودي (نقطههاي درشت شنگرف بجاي فتحه، ضمه، كسره و تنوين) ميباشد. همچنين در دوران متأخرتر از اعجام بصورت خطوط كوتاه مورب در برخي موارد بويژه «ن»ها استفاده شده است. نقطههاي امروزي نيز در موارد زيادي بعدها براي سهولت قرائت به متن افزوده شده است.
در اين قرآن بنا به رسمالخط متداول در كتابت قرآنهاي خط كوفي، در بيشتر مواقع از «الف» مقصوره بجاي الف ممدوه استفاده شده است. نظير «سبحن» (= سبحان) و «يخدعون» (= يخادعون) و...
همچنين «م» «بسمالله» در عبارت «بسمله سوره الاعراف» استثنائا به شيوهاي كه خاص دوران تحول خط كوفي به كوفي ايراني ميباشد كتابت شده است.
در برخي صفحات مكررا" ديده شد برخي كلمات و يا سطور به هر دليلي (احتمالا اشتباه در نگارش، تكرار و يا...) پس از كتابت پاك و تصحيح شدهاند به اين صورت كه احتمالا كاتب پس از مرور متن و وقوف بر اين اشتباهات، آنرا پاك كرده (آثار پاك شدن كلمات و سطور برروي ورق پوستي مشخص است) و سپس براي پركردن سطور با معدود واژگان صحيح آنها را جبرا بصورت كشيده، بار ديگر كتابت كرده است. بنظر نميآيد اين اتفاق مربوط به دوران بعد باشد چرا كه در نمونه مورد نظر (سوره النساء ـ آيه 109 و 110) با توجه به وجود 2 خط پهن زعفراني در پايان صفحه قبل و آغاز صفحه مورد نظر (كه فقط براي پركردن فواصل استفاده ميشده) و نيز مشابهت نوع مركب و شيوه كتابت ميبايد اين اصلاح توسط كاتب اصلي قرآن صورت گرفته باشد (4 سطر كامل بصورت كشيده كتابت شده) البته حرف «ك» در «يكون» به شيوهاي متفاوت از سبك كتابت قرآن (نزديك به كوفي ايراني) است.

علائم تقسيم و تزئينات قرآن

از تزئين مذهب استثنائي صفحه اول ـ قابل مقايسه و مشابه تزئينات قرآن شماره 4289 موزه ملي ايران كه بگذريم، سر سورهها بسيار ساده و تنها شامل عنوان سوره و عدد آيات ميباشد كه بخط كوفي، بدون اعراب و اعجام و بقلم زعفراني محرر ميباشد. موضع سر سورهها در آغاز، ميانه و پايان صفحات، و شعير است. در برخي موارد يك سطر كامل و مجزا را اشغال ميكند و در مواردي نيز پايان آخرين آيه سوره قبل بخشي از سطر در ابتداء و يا انتهاي سر سوره را شكل ميدهد.
تقسيمات آيات و سور. اين قرآن شامل علائم تخميس بصورت يك گل چند پر الوان، اسباع (بصورت سبع الاول، سبع الثاني، سبع الثالث و...) كه بخط كوفي داخل يك گل چند پر درشت الوان در حاشيه صفحه نوشته شده است و «ربع» كه اين نشان (ربع) با توجه به تفاوت خط درشت و محرر آن احتمالا متأخرتر بوده ولي به لحاظ كثرت عداد آن مربوط به تقسيمات ارباع قرآن نميباشد و مورد استفاده و كاربرد آن در اين قرآن معلوم نگرديد.
از جمله ديگر تزئينات حاشيه قرآن علامت «سجده» ميباشد كه شامل كلمه سجده بخط كوفي (مثل علائم اسباع) در داخل يك گل چند پر الوان در حاشيه سطوري كه حاوي اين كلمه (يا يكي از مشتقات آن) ميباشد و موارد متعدد آن بشرح زير (جدول شماره 1) ميباشد.

جدول شماره 1

موضوع علامت سجده نام سوره در قرآني چاپي جديد نام سوره در قرآن مورد مطالعه شماره صفحه در قرآن مورد مطالعه رديف
وله يَسجَدون آخرين آيهولله يَسجِد، اول آيه 15ولله يَسجَد، اول آيه 49للاذُقان سُجّدا، آخر آيه 107خرُّوا سُجَّداً و بكيا، آخر آيه 58الا يَسجُدُ و ا للّه الذّي، اول آيه 25خرّوا سجدّا، وسط آيه 15و اسجُد و ا للّه، وسط آيه 37 الاعرافالرعد النحلالاسراءمريم النملسجده فصلت الاعرافالرعد النحلسبحان مريم النملتنزيلسجده 1592562752943083 81419487 12345678

جدول شماره 2

اختلاف آيات قرآن كوفي با چاپي تعداد آيات در قرآن مورد مطالعه تعداد آيات در قرآن چاپي نام سوره در قرآن مورد مطالعه نام سوره در قرآن چاپي رديف
---1-3+1+1--1+-1--2+1---1-1+ -3-1-3-1+--1-1+----1----1-1-2-3-3-2-3--2-1-1-2+----2-1- -2-1+--------1----1--1+-1--1---------2-----1---------1+1+--------------- --200175123166205751301091211114551991 2811011198132111751196477226948869603429735445821818672825250895736344 02918456047615576972922241314 111118111230525144292819563931504 0-41291936232217192629201521118819599--------------- 728620017612016520675129109123111435299128111110981351127811864772279388696034307354458318288758554538959373 5382918456049625578 962922241 314111118121230525244282820564031504046432919362522171926302015211188195881 1118395473635456 -البقرهآل عمران النساءالمائده الانعامالاعرافالانفالالتوبهيونسهوديوسفالرعدابراهيمالحجرالنحلسبحانالكهفمريمطهالانبياءالحجالمؤمنونالنورالفرقانالشعراءالنملالقصصالعنكبوتالروملقمان تنزيلالاحزابسباءالملئكهيسالصفتفاتحه سوره ص الزمرالمومنالسجدهعسقالزخرفالدخانالجاثيهالاحقافمحمد الفتحالحجراتق الذرياتالطورالنجمالقمرالرحمنالواقعهالحديدالمجادلهالحشرالممتحنهالصفالجمعهالمنافقونالتغابنالطلاقلم تحرمالملكالقلمالحاقهسالنوحالجنالمزملالمدثرالقيمهالدهرالمرسلتعم يتسئلونالنازعاتعبسكورتالانفطراتالمطفقينانشقتالبروجالطارقفسبحالغاشيهالفجرالبلدالشمسالليلالضحيالم نشرحالتيناقراءالقدرلم يكنزلزلت--------------- الفاتحهالبقرهآل عمران النساءالمائده الانعامالاعرافالانفالالتوبهيونسهوديوسفالرعدابراهيمالحجرالنحلالاسراءالكهفمريمطهالانبياءالحجالمؤمنونالنورالفرقانالشعراءالنملالقصصالعنكبوتالروملقمان السجده الاحزابسباءفاطريسالصافاتص الزمرغافرفصلتالشوريالزخرفالدخانالجاثيهالاحقافمحمد (ص)الفتحالحجراتق الذارياتالطورالنجمالقمرالرحمنالواقعهالحديدالمجادلهالحشرالممتحنهالصفالجمعهالمنافقونالتغابنالطلاقالتحريمالملكالقلمالحاقهالمعارجنوحالجنالمزمل المدثرالقيامهالانسان المرسلاتالنباالنازعاتعبسالتكوير الانفطارالمطفقينالانشقاقالبروجالطارقالاعليالغاشيهالفجرالبلدالشمسالليلالضحيالشرحالتينالعلقالقدر البينهالزلزلهالعادياتالقارعهالتكاثرالعصر الهمز هالفيلقريشالماعونالكوثرالكافرونالنصر المسدالاخلاصالفلقالناس 1234567891011121314151617181920212223 24252627 28293031323334353 637383940414243444546474849505152535455565758596061626364 65666768697071727374757677 787980 8182838485868788899091929 394959697989910 01011021031041051061071 08 109110111112113114

جدول شماره 3

موارد اختلاف تعداد آيات براي هر تخمين شماره آيات بر اساس قرآن براي هر تخمين رديف
* 2 آيه بيشتر ----* 1 آيه بيشتر---- 7 آيه 5 آيه 5 آيه5 آيه5 آيه6 آيه 5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه آيات 1 الي 7آيات 8 الي 12 آيات 13 الي 17آيات 18 الي 22آيات 23 الي 27آيات 28 الي 33آيات 34 الي 38آيات 39 الي 43آيات 44 الي 48آيات 49 الي 53 12345678910

جدول شماره 4

موارد اختلاف تعداد آيات براي هر تخمين شماره آيات براساس قرآن براي هر تخمين رديف
* 2 آيه كمتر* 1 آيه بيشتر-* 1 آيه كمتر* 5/1 آيه كمتر* 5/1 آيه كمتر------------------*آخر سوره و علامت تخميس ندارد 3 آيه6 آيه5 آيه4آيه5/4 آيه5/4 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه5 آيه3 آيه آياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآيات آياتآياتآياتآياتآياتآياتآياتآيات 12345678910111213141516 171819202122232425

نكاتي قابل توجه در خصوص اين قرآن

در مرور و بررسي عبارت كتيبه سر سورههاي قرآن و مقايسه آن با سر سورههاي قرآنهاي معتبر امروزي، تفاوتهايي ملاحظه شد. اين تفاوتها شامل اختلاف در عنوان، عدد آيات و به تبع تقسيمات سوره (از نظر آيات) ميباشد كه مورد به طور كامل در جدول شماره 2 ضمن مقايسه با يك نسخه قرآن چاپي جديد آورده شده است.
طبق جدول ارائه شده مجموع سورههاي مشابه و برابر با قرآن چاپي، 55 سوره، و سورههاي داراي اختلاف 42 سوره ميباشد كه از اين تعداد 6 سوره داراي اختلاف 3 آيه «المائده 3+، الحج 3-، الزمر 3-، غافر 3-، الشوري 3-)، 8 سوره داراي اختلاف 2 آيه (رعد 2+، محمد(ص) 2+، هود 2-، ص 2-، فصلت 2-، الدخان 2-، الطور 2-، الرحمن 2-، انشقاق 2-) و 27 سوره داراي اختلاف يك آيه ميباشند كه 18 مورد با يك آيه كمتر و 9 مورد با يك آيه بيشتر ميباشند.
براي كمك به تبيين موضوع سوره المائده از گروه سورههايي كه 3 آيه از قرآن چاپي بيشتر دارد و سوره الشوري از گروه سورههايي كه 3 آيه كمتر دارد را انتخاب و براي روشن شدن موارد اختلاف مورد بررسي دقيقتر قرار گرفتند كه نتايج آن به شرح زير ميباشد:
1- سوره مباركه «المائده» (اختلاف 3+ آيه):
در اين سوره برابر جدول شماره 3: در رديف اول علامت تخميس كه بطور معمول پس از هر 5 آيه ميآيد، پس از آيه سوم (بر اساس قرآن چاپي) آمده است كه نشان ميدهد اين آيات در تقسيم بندي قرآن مورد مطالعه به 5 آيه تقسيم شده است. البته به دليل نبود علامت پايان آيات، تفكيك اين 5 آيه ميسر نميباشد. در رديف دوم علامت تخميس پس از 6 آيه و در رديف چهارم پس از 4 آيه آورده شده است. در رديفهاي 5 و 6 علامت تخميس 5/4 آيه را به شرح زير شامل ميشود:
پس از علامت تخميس چهارم كه درانتهاي آيه هجدهم (طبق قرآن چاپي جديد) آورده شده است آيات 19، 20، 21، 22 و قسمتي از آيه 23 يعني «قال رجلان من الذين يخافون انعم الله عليهما ادخلوا عليهم الباب فاذا دخلتموه فانكم غالبون» را شامل ميشود و پس از آن علامت تخميس پنجم آمده است. در ادامه قسمت دوم آيه 23 يعني «و علي الله فتوكلوا ان كنتم مؤمنين» و آيات 24، 25، 26 و 27 و علامت تخميس ششم آورده شده است. در بقيه موارد مطابق قرآن جديد پس از هر 5 آيه علامت تخميس آمده و در رديف آخر، باقيمانده آيات (118، 119 و 120) كه قسمت پاياني سوره است، آورده شده است.
2- سوره مباركه «الشوري» كه در قرآن مورد مطالعه «عسق» نام برده شده است (اختلاف 3 ـ آيه):
در اين سوره برابر جدول شماره 4، در رديف اول علامت تخميس پس از 7 آيه (بر اساس قرآن چاپي) آمده است و نيز در رديف ششم پس از 6 آيه علامت تخميس آمده است و در بقيه موارد طبق روال معمول پس از هر 5 آيه علامت مذكور آورده شده است. پس به همين دليل سوره «الشوري» در قرآنهاي چاپي 53 آيه ولي در قرآن مورد مطالعه داراي 50 آيه ميباشد.
در بلندترين كتيبه سرسوره به صورت استثنا عبارت «فاتحة سورة ص ثمانون و ست آيت» در 2 سطر طويل كتابت شده و نيز در كوتاهترين مورد، كتيبه سرسوره «الملك» بصورت عبارت «الملك ثلثون آيه» بطول 7/4 سانتيمتر در پايان سطر به نگارش درآمده است.
نكته آخر اينكه كتيبه سرسوره «التحريم» به اشتباه «الم تحرم ثنتاعشره» نوشته شده كه در اصل با توجه به قرآنهاي همعصر آن «لم تحرم اثنتا عشره» بوده است.

حاشيه نويسي برخي از صفحات قرآن:

در حاشيه برخي از صفحات و بويژه حواشي سرسورهها، احاديث و رواياتي در فضيلت قرائت سوره و نيز ذكر عدد كلمات و حروف سوره بقلم رقاع آمده است كه متعلق به دوراني متأخرتر ميباشد كه نمونه آن در حاشيه سوره فاطر بشرح زير ميباشد:
«عن ابي ابن كعب عن النبي صلي اللّه عليه وسلّم/ انّه قال من قرا سوره فاطر دعته/ ثمانيه ابواب الجنه الاواير(؟)/ لِلابواب سيــ (؟) فادخل و هي سبعمائه/ و سبع و سبعون كلمه و ثلاثه الف و مائه/ و ثلاثون حرفا/» *

وقف قرآن

اين قرآن بر اساس «سجع» (اثر) مهر وقفي بقعه شيخ صفيالدين اردبيلي در صفحات اول و آخر، و نيز به استناد عبارت وقفي «وقف روضه متبركه صفويه» در حاشيه صفحه آخر جزء موقوفه اين مجموعه بوده است. كتيبه مهر وقف عبارتست از: «وقف خطيره مقدسه صفويه».

جلد قرآن

اين قرآن در دوران ايلخاني (قرون 7 و 8 هجري قمري) با جلدي زيبا و پُركار تجليد شده است. جلد قرآن از نوع چرم و تكنيك سوخت ضربي با نقوش بسيار متنوع و ريز و درشت هندسي (گره چيني و...) و سرطبلدار ميباشد.
Golestan Quran Weekly, Serial 133, No 89

جمعه 31 شهریور 1391  1:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

جلوهاي ديگر از هنر خوشنويسي و كتاب آرائي. قرآن كريم در دوره صفوي

جلوهاي ديگر از هنر خوشنويسي و كتاب آرائي. قرآن كريم در دوره صفوي

قدير افروند ، شهاب شهيري
موزه ملي ايران

يكي از نسخ كلام الله مجيد كه از جمله قرآن هاي زيبا و جامع ( از نظر هنر كتابت ، تذهيب و تجليد ) قرن دهم هجري محسوب مي شود ، نسخه اي است كه به خط نسخ خوشي كتابت شده است . از ويژگي هاي اين مصحف كلام الهي وقف نامه اي است كه براساس آن شاه طهماسب صفوي اين قرآن را بر آستانه شيخ صفي الدين اردبيلي وقف كرده است .
با توجه به ظواهر امر و صفحه وقفنامه بعيد به نظر ميرسد اين نسخه از ابتدا به نيت وقف كتابت شده باشد اما بالطبع زيبايي خط و آراستگي قرآن باعث جلب نظر شاه صفوي شده كه النهايه با وقفنامهاي مفصل به خط رقاع بشرح زير به مجموعه موقوفات منقول آستانه شيخ صفي پيوسته است:
«بعد حمدالله الموفق المعين و افضل الصلوه و اكمل السلام علي سيدالمرسلين محمد و اله الطيبين و عترته الطاهرين اجمعين / قد وقف هذا المصحف الكريم و القرآن العظيم الذي لاياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من رب رحيم السطان الاجل الاعظم و / الخاقان الاعدل لافخم مالك رقاب الامم مولي ملوك الترك و العرب و العجم شرف العز الطاهر المصطفويه فخر الارو....(؟) الطيبه المرتضويه المويد من الله الصمد المنان / السطان شاه طهماسب بهادرخان خلد الله ملكه و سلطانه و افاض علي العالمين بره و مرحمته و احسانه علي الزاويه / المتبركه المقدسه المنور الشريفه الصفيه الصفويه حفت بالانوار الرحمانيه وقفاً صحيحاً شرعياً مخلداً و حسباً صريحاً ملبساً موبداً / يتلومنه آناء الليل و ساعات النهار كل من يريد من الساكنين و الصادرين و الواردين و الزائرين و شرط ان لايخرج من الزاويه الشريفه و لا ينقل / منها الي موضع آخر و يكون فيها له المستقر و القرار و كان ذلك في الثاني عشر من شهر صفر سنه ثمان و اربعين و تسعمايه و الحمد لرب العالمين (كذا). در پايان سجع (اثر) مهر وقفي آستانه شيخ صفيالدين با كتيبه "وقف خطيرة مقدسه صفويه" به چشم ميخورد.

معرفي نسخه:

قرآن موقوفه آستانه شيخ صفيالدين اردبيلي.
واقف: شاه طهماسب صفوي
شماره موزه: 4295
تاريخ: قرن دهم هجري
تعداد سطر: 12 سطر در صفحه
ابعاد جدول: 5/10 × 19 سانتيمتر
ابعاد 5/19 × 31 سانتيمتر
قطع و ابعاد: رحلي
دو صفحه اول داراي سرلوح مزدوج مذهب مرصع بسيار زيبا و پركار ميباشد و سوره مباركه فاتحه الكتاب به زيبايي تمام در متن اين دو صفحه با طلااندازي بين سطور به شيوة گلزار مرصع كتابت شده و دو قاب باريك به لاجورد و تزئين اسليمي زرين طرفين متن سوره را در هر دو صفحه زينت داده است.
قاب مذهب و مرصع پيشاني و ذيل هر صفحه مشتمل بر كتيبهاي بشرح ذيل است:
كتيبه پيشاني صفحه اول : بقلم سفيدآب و تحرير مشكي در زمينه مذهب
سوره فاتحه الكتاب مكيه
كتيبه ذيل صفحه اول: لايمسه الاالمطهرون
كتيبه پيشاني صفحه دوم: و مدنيه و هي سبع آيات
كتيبه ذيل صفحه دوم: تنزيل من ربالعالمين
صفحه سوم نيز سرلوح سازي شده و در قاب مذهب و مرصع كتيبه آن عنوان سوره مكي يا مدني بودن آن و عدد آيات بقلم سفيدآب و تحرير مشكي با زمينه تزئين اسليمي الوان، بشرح زير آمده است:
"سوره البقره مدنيه و هي مائتان و ست و ثمانون آيه"
صفحات تماماً داراي جداول متعدد زرين، مشكي، شنگرف و لاجورد ميباشند. علائم پايان آيات به صورت دواير توپر زرين و علامت "تخميس" شمسههاي مذهب و مزيني را در حواشي صفحات شامل ميشوند.
شماره حزب و اجزاء و نصف الجزء و.... به قلم ثلث و به شنگرف يا مشكي در حاشيه صفحات نوشته شده است.
تمامي سرسورهها در اين قرآن به صورت قاب تزئيني بسيار زيبايي مشتمل بر كتيبه عنوان، مكي يا مدني بودن سوره و عدد آيات بقلم لاجورد و به خط رقاع (و در اواخر قرآن سر سورهها يكي در ميان بقلم زر و تحرير مشكي و قلم لاجورد) در زمينه سفيدآب مزين به اسليميهاي ظريف و زيبايي ميباشند.
در خاتمه قرآن و پس از سوره مباركه "الناس" دعاي معمول اختتام، بقلم زر و تحرير مشكي و لاجورد بشرح ذيل نوشته شده است:
"صدق الله العلي العظيم / و صدق رسوله النبي الكريم / و نحن علي ذلك من الشاهدين / و الحمدلله رب العالمين"
جلد چرمي "ميشن قهوهاي" متن مزين به نقوش اسليمي و حاشيه نقوش بازوبندي به شيوه سوخت ضربي و سرطبلدار با جداول زرين و تماماً طلاپوش است. بر روي "لولا"ي جلد علاوه بر نقوش بازوبندي مزين و طلاپوش كتيبه قرآني "آيات شريفه 79 و 80 سوره مباركه الواقعه به سنت كتاب آرايي و تجليد دوره صفويه بشرح زير نگاشته شده است.
"لايمسه الاالمطهرون تنزيل من رب العالمين"
اندرون جلد تيماج قرمز با تزئين ترنج و سرترنج مياني، لچك ترنج و نيم ترنج به شيوه سوخت معرق و عطف و لبه چرم مشكي.
Golestan Quran Weekly, Serial 139, No 95

جمعه 31 شهریور 1391  1:09 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها