بُعد چهارم در قرآن*
كاظم نفيسي
چكيده
طبق نظريات جديد علمي، فضاي سه بعدي كه ما در آن زندگي ميكنيم، يك فضاي خميده است؛ به طوري كه اگر سفينهاي از يك نقطه شروع به حركت كند و به زعم خودش در راستاي يك خط راست حركت نمايد، سرانجام به نقطه شروع حركتش خواهد رسيد.
بنابراين در مقايسه با سطح يك كره كه يك سطح دو بعدي بستهاي است كه در جهت بعد سوم خم شده است، ميتوان گفت جهان سه بعدي ما پوسته يك كره چهار بعدي است. به عبارت ديگر جهان ما يك جهان سه بعدي است كه در جهت بعد چهار خم شده است.
حركت در بعد چهارم نتايج جالبي در بر خواهد داشت: نظير امكان خروج از زندان بدون گذشتن از در يا ديوار، عبور از كوه بدون رفتن بالاي آن و يا تونل زدن، نزديك كردن راهها، پشت و رو كردن يك موجود، توجيه ماهيت دو گانه موج ـ ذره و… به نظر ميرسد مفاهيم فوق با مفهوم برخي آيات قرآني نزديكي داشته باشد كه در اين بحث به آن پرداخته ميشود. همچنين به برخي مباحث از قبيل معراج پيامبر اكرم، پل صراط، داستان ملكه سبا، آسمانهاي هفتگانه و… از ديد جديدي نگريسته ميشود.
كليدواژهها:
نظريههاي جديد علمي، فضاي سه بعدي، بعد چهارم، حركت، آسمانهاي هفتگانه، معراج، بالهاي فرشتگان.
مقدمه
]اِنَّ في خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيلِ وَ النَّهارِ لَاياتٍ لِاُولِي الاَلبابِ الَّذينَ يَذْكُرونَ اللهَ قياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرونَ في خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ[. (آل عمران، 191 ـ 190).
هر آينه در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز، خردمندان را عبرتهاست. آنان كه خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو خفته، ياد ميكنند و در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند. اي پروردگار ما ! اين جهان را به بيهوده نيافريدهاي، تو منزهي؛ ما را از عذاب آتش بازدار.
طبق نظريه عام انيشتين، ما در يك جهان فضا ـ زماني خميده زندگي ميكنيم. به عبارت ديگر فضاي سه بعدي ما همانند سطح يك كره، مسطح نيست و مرز و پاياني ندارد و در عين حال نامحدود نيست. هر سفر كه به زعم ما در يك خط مستقيم صورت گيرد، در واقع مستقيم نيست و در جهت بعد چهارم خم شده است مانند هر خط بر روي كره كه در جهت بعد سوم خم شده است.
تصور زندگي در يك فضاي چهار بعدي نتايجي در بر دارد كه تا حدودي با برخي مفاهيم مطرح شده در قرآن ميتواند منطبق باشد. در اينجا ذكر اين نكته بسيار ضروري است كه قصد نگارنده، تطبيق كامل مفاهيم قرآني با مفاهيم علمي نيست چرا كه تطبيق حقيقت محض با نظريهها و قوانين علمي موجود كه ناشي از درك ناقص بشر و مرتباً دستخوش تغيير است، نه ممكن و نه حتي كاري عقلايي است.
بنابر اين تأكيد ميشود كه استناد به آياتي از قرآن فقط و فقط جنبه احتمالي دارد و به هيچ وجه اثبات مفاهيم قرآني توسط قوانين علمي و يا اثبات قوانين علمي توسط آيات الهي مد نظر نميباشد.
آشنايي با مفهوم بعد چهارم
بعد چهارم را نميتوان به طور مستقيم درك كرد زيرا ما اساساً موجودات سه بعدي هستيم و ليكن با شروع از بعدهاي كمتر و تعميم آنها ميتوان بعد چهارم را تصور نمود.
جهان صفر بعدي يك نقطه است كه اهميت چنداني در موضوع ما ندارد.
جهان يك بعدي عبارت از يك خط است كه از حركت نقطه به وجود ميآيد (تعداد زيادي نقطه در كنار هم). ما در بحثهاي بَعدي به چنين جهاني «خطآباد» ميگوييم. مثالي از يك جسم يك بعدي، پاره خطي به طول a است. جهان دو بعدي، از كنار هم قرار دادن تعداد زيادي خط در جهت بعد دوم (و نه در امتداد يكديگر) به وجود ميآيد. اين جهان را جهان «تختآباد» ميناميم و مثالي از يك جسم دو بعدي، مربعي به مسا حت a2 ميباشد.
جهان سه بعدي نيز، از كنار هم قرار دادن صفحات بيشماري در جهت بعد سوم تشكيل ميشود و مكعبي به حجم a3 مثالي از يك جسم سه بعدي است.
با تعميم مطالب فوق، جهان چهار بعدي نيز از حركت يك مكعب سه بعدي در جهت بعد چهارم بوجود ميآيد و مثالي از يك جسم چهار بعدي، اَبَر مكعبي به اَبَر حجم a4 است.
بحث بر روي كرههاي چند بعدي نيز تا حدودي جالب است.
كره يك بعدي، مكان هندسي كليه نقاط در يك خط است كه فاصلهشان از يك نقطه (مركز كره)، به يك فاصله باشد. اين كره كه چيزي بجز دو نقطه نيست، داراي معادله R2 = x2 ميباشد و حجم چنين كرهاي در واقع طول 2R است.
كره دو بعدي، مكان هندسي كليه نقاط در يك صفحه است كه فاصلهشان از يك نقطه (مركز كره)، به يك فاصله باشد. اين كره با معادله R2 = y2 + x2 مشخص ميشود كه در واقع دايرهاي است به شعاعR و حجم R2 .
به همين ترتيب كره سه بعدي، مكان هندسي كليه نقاط در فضاست كه فاصلهشان از يك نقطه (مركز كره)، به يك فاصله باشد و با معادله R2 = z2 + y2 + x2 مشخص ميشود و داراي حجم R3 است.
با تعميم مطالب فوق اَبَر كره چهار بعدي با معادله R2 = t2 + z2 + y2 + x2 مشخص ميگردد و ميتوان ثابت كرد كه داراي اَبَر حجم R4 2 ميباشد.
اكنون بررسي ميكنيم كه موجودات سه بعدي چگونه ميتوانند يك جسم چهار بعدي را مشاهده كنند؟
از دنياي «خط آباد» شروع ميكنيم. اگر يك دايره (موجود دو بعدي) از دنياي خط آباد عبور كند، موجودات يك بعدي در هر لحظه فقط يك وتر دايره را مشاهده خواهند كرد. آنها ميبينند كه ابتدا يك نقطه ظاهر شد، سپس اين نقطه تبديل به يك پاره خط گرديد و اين پاره خط كم كم بزرگ شد تا به اندازه بزرگترين طول خود (يعني قطر دايره) رسيد و سپس رفته رفته كوچك و در نهايت تبديل به يك نقطه و نهايتاً محو گرديد.
شبيه همين رويداد براي موجودات دو بعدي جهان «تخت آباد» و گذر يك كره سه بعدي از آن جهان اتفاق ميافتد.
آنها مشاهده ميكنند كه ابتدا كره به شكل يك نقطه پديدار ميشود، سپس تبديل به دايره ميگردد و شعاع دايره شروع به بزرگ شدن ميكند تا اينكه به بزرگترين اندازه خود ميرسد. (به طوري كه قطر آن با قطر كره برابر ميشود.) پس از آن كوچك و در نهايت تبديل به يك نقطه شده و محو ميگردد.
با تعميم مطالب بالا، چنانچه يك موجود چهار بعدي (مثلاً يك ابر كره) از جهان سه بعدي ما عبور كند، ابتدا به صورت يك نقطه ظاهر شده و سپس تبديل به كرهاي كوچك ميشود كه رفته رفته شروع به بزرگ شدن ميكند و هنگامي كه به بزرگترين مقدار خود رسيد (يعني شعاع آن برابر با شعاع ابر كره شد)، كم كم كوچك شده و در نهايت تبديل به يك نقطه و سپس محو ميگردد.
پس توجه كنيد براي اين كه يك موجود چهار بعدي بخواهد وارد اتاق شما شود لازم نيست از درب يا ديوار عبور كند بلكه كافيست به طور ناگهاني در وسط اتاق ظاهر گردد.
چند نتيجه از حركت در بعد چهارم
همواره براي درك بهتر از بعد چهارم بايستي با مثالهايي در بعدهاي كمتر شروع كنيم. در بيان نتايج زير، سعي شده مسأله با مثالهايي از دنياي «تختآباد» و حركت يك موجود در جهت بعد سوم روشنتر شود.
1 ـ خروج از زندان، بدون گذشتن از درب يا ديوار
زندان دو بعدي چيزي به جز يك شكل بسته مانند يك مستطيل نيست. ولي اگر يك موجود دو بعدي بتواند در جهت بعد سوم حركت كند. به راحتي بدون گذشتن از درب يا ديوار زندان، مانند شكل ميتواند از زندان خارج شود.
زندان دو بعدي
حركت در بعد سوم
به همين ترتيب وي ميتواند از يك گاو صندوق، بدون شكستن قفل و يا باز كردن درب آن، پول بردارد!
تونل
حركت در بعد سوم
كوه دو بعدي
2 ـ عبور ا ز كوه بدون رفتن به قله آن و يا تونل زدن
3 ـ نزديك كردن راهها در فضاي منحني
فرض كنيد يك جهان دو بعدي به صورت سطح يك كره باشد. (يعني خميده باشد) براي رفتن از نقطه A به نقطه B در روي سطح بايستي راه طولاني طي شود. و ليكن اگر موجودي بتواند در بعد سوم حركت كند، ميتواند از ميان كره به طرف ديگر
آن برود و راه را كوتاه نمايد.
در سوره اسراء آيه 1 ميخوانيم:
]سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجدالحرام الي المسجد الاقصا الذي باركنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير[.
ترجمه: منزه است آن خدايي كه بنده خود را شبي از مسجد الحرام به مسجد الاقصي كه گرداگردش را بركت دادهايم سير داد، تا بعضي آيات خود را به او بنماييم، هر آينه او شنوا و بينا است.
توضيح: اين آيه و آيهاي كه بعداً ميآيد در رابطه با معراج پيامبر اكرم (ص) است. كلمه اسراء دلالت بر سفر شبانه دارد (براي مسافرت روزانه كلمه سير به كار ميرود) و كلمه ليلا نشانه اينست كه اين سفر بطور كامل در يك شب واقع شده است. طبق شواهد تاريخي، پيامبر اكرم (ص) فاصله مسجد الحرام تا بيت المقدس را كه بيش از يكصد فرسخ است و در شرايط آن زمان بايد روزها يا هفتهها بطول ميانجاميد در يك شب طي ميكند و سپس به آسمانها رفته و نهايتاً به مبدأ بر ميگردد. مفسرين از كلمه عبد چنين استفاده ميكنند كه اين سفر جسماني بوده و نه روحاني.
در سوره نجم آيات 12 الي 18:
]أَفتُمارونه علي ما يري * و لقد رءاه نزلة اخري * عند سدرة المنتهي * عندها جنة المأوي * إذْ يغشَي السدرة ما يخشي * ما زاغ البصر و ما طغي * لقد رأي من آيات ربه الكبري[.
ترجمه: آيا در آنچه ميبيند با او جدال ميكنيد؟ او را ديگر بار هم بديد، نزد سدرة المنتهي، كه آرامگاه بهشت نزد آن درخت است. وقتي سدره را چيزي در خود ميپوشيد، چشم خطا نكرد و از حد در نگذشت. هر آينه پارهاي از آيات بزرگ پروردگارش را بديد.
توضيح: در آيه 13 منظور، جبرئيل (فرشته وحي) است كه پيامبر اكرم (ص) براي دومين بار او را در شكل اصلياش ديد (بار اول در آغاز نزول وحي در كوه حرا بود). در آيه 17 تصريح ميكند كه پيامبر (ص) در شب معراج دچار خطاي چشم و اشتباه نشد و اين پديده در بيداري اتفاق افتاد.
مطالب و سؤالات بسياري در توجيه مسأله معراج وجود دارد كه مهمترين آن مسأله زمان است. با توجه به اين كه حركت جسم مادي با سرعت بيش از سرعت نور امكانپذير نيست، چگونه مسافت به اين طولاني در مدت كوتاهي طي ميشود؟ يكي از احتمالات اينست كه پيامبر (ص) در سفر خود، راه ميانبري شبيه آنچه در بالا آمد، پيموده باشد.
لازم به ذكر است كه اين تنها مسلمين نيستند كه عقيده به معراج دارند. اين عقيده در ميان پيروان اديان ديگر كم و بيش وجود دارد. از جمله در مورد حضرت عيسي (ع) در عقايد مسيحيان به طور جديتري ديده ميشود (انجيل مرقس باب 6 و…). ضمناً از بعضي روايات اسلامي نيز استفاده ميشود كه برخي پيامبران پيشين نيز داراي معراج بودهاند.
نشانههاي ديگري نيز از پديده طي الارض در معارف اسلامي ما وجود دارد كه ميتواند استدلال مشابهي داشته باشد. مثلاً در سوره نمل آيات 38 تا 40 ميخوانيم: ]قال يا أيها المَلَؤُا أيكم يأتيني بعَرْشِها قبل أنْ يأتُوني مسلمين * قال عفريتٌ من الجِنِّ أنا اتيك به قبل أن تقوم من مَقامك و إنّي عليه لقويٌّ امين * قال الَّذي عِندَهُ علمٌ من الكتاب انا آتيك به قبل أن يرتد إليك طرفُك فلمّا رءاه مستقرّاً عنده قال هذا من فضل ربّي ليبلُوني ءَأشكر أمْ أكفر و من شكر فإنّما يشكر لنفسه و من كفر فإنَّ ربّي غنيٌّ كريم[.
ترجمه: گفت: اي بزرگان، كدام يك از شما تخت او را ـ پيش از آن كه به تسليم نزد من آيند ـ برايم ميآورد؟ عفريتي از ميان جنها گفت: من، قبل از آن كه از جايت برخيزي، آن را نزد تو حاضر ميكنم، كه من بر اين كار هم توانايم و هم امين. و آن كس كه از علم كتاب بهرهاي داشت گفت: من، پيش از آن كه چشم برهم زني، آن را نزد تو ميآورم. چون آن را نزد خود ديد، گفت: اين بخشش پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه سپاسگزارم يا كافر نعمت. پس هر كه سپاس گويد براي خود گفته است و هر كه كفران ورزد پروردگار من بينياز و كريم است.
توضيح: كلمه عفريت به معني فرد گردنكش خبيث است. از اين آيات چنين استنباط ميشود كه حتي برخي اشخاص خبيث نيز داراي قدرتهاي خاص مانند طي الارض بودهاند. اين كه «جن» چه نوع موجودي است جاي بحث ديگري دارد و علاقمندان ميتوانند به مرجع 2 ذيل آيات 8 و 9 سوره جن مراجعه كنند. در آيه 40 منظور از شخصي كه مقداري از علم كتاب بهره داشت، يكي از نزديكان با ايمان و دوستان خاص سليمان بوده و غالباً نام او را آصف بن برخيا نوشتهاند و ميگويند وزير سليمان و خواهرزاده او بوده است.
4 ـ توجيه دوگانگيهاي موجود در طبيعت
در فيزيك جديد، دوگانگي موج و ذره يكي از مطالب مورد قبول فعلي است. اين اصل ميگويد كه هر موجي، جنبه ذرهاي و هر ذرهاي، جنبه موجي نيز دارد. به عنوان مثال نور در بعضي آزمايشها و مشاهدات، خود را به صورت موج و در برخي ديگر خود را به صورت ذره جلوهگر ميسازد.
از مطلب فوق، اصل عدم قطعيت نيز نتيجه ميشود كه طبق آن، انسان نميتواند به طور همزمان مكان و سرعت يك ذره را به طور دقيق اندازهگيري كند و هر چه دقت اندازهگيري يكي از آن دو كميت بيشتر شود، در ديگري به همان اندازه خطاي اندازهگيري بيشتر خواهد شد.
شايد بتوان اين مطلب را نتيجهاي از وجود بعد چهارم دانست. همانطور كه ميدانيد يك شكل سه بعدي، خود را در جهان دو بعدي به صور مختلف نشان ميدهد. مثلاً يك استوانه در عبور از يك صفحه دو بعدي، ممكن است به شكلهاي مختلف (مانند دايره، مستطيل و…) ظاهر شود. به همين ترتيب يك شكل چهار بعدي در فضاي سه بعدي، داراي تصاوير متفاوت است.
آيا جهان ما چهار بعدي است؟
چگونه ميتوان وجود بعد چهارم را در جهان اثبات يا رد كرد؟
يك جهان دو بعدي «تخت آباد» بايستي يا بينهايت باشد و يا داراي مرزهاي پاياني. و ليكن اگر همان جهان دو بعدي، در واقع سطح يك كره سه بعدي باشد، عليرغم نداشتن هيچ گونه حد و مرزي، در عين حال بينهايت نيز نيست.
در چنين جهاني، يك موجود دو بعدي، در عين حال كه روي يك خط مستقيم (به زعم خودش) حركت ميكند، پس از طي مسافتي، دوباره به محل اوليهاش بر ميگردد. او در ضمن اين حركت، به چپ و راست منحرف نميشود ولي در واقع در جهت بعد سوم خم ميگردد.
اين موجود چگونه ميتواند بدون دور زدن كامل، پي ببرد كه جهانش تخت است يا خميده؟
جواب اين است كه او به وسيله كاربرد اصول هندسه و رياضيات ميتواند به اين موضوع پي ببرد. در يك سطح تخت اصول هندسي اقليدسي بر قرارند و ليكن در يك سطح خميده اصول ديگري حاكم ميشوند. بيان اصول هندسه اقليدسي در حوصله اين مقاله نيست و علاقمندان ميتوانند به مراجع مربوطه مراجعه نمايند. در اينجا فقط به اين نكته اكتفا ميشود كه اگر يك موجود دو بعدي بر روي سطح يك كره زندگي كند، فاصله بين دو نقطه به مختصات (x , y ) و (x + dx , y + dy) به جاي عبارت است از:
كه در آن k شعاع كره است.
به همين ترتيب چنانچه فضاي سه بعدي ما، ابر سطح يك ابر كره چهار بعدي به شعاع k باشد، در اين صورت فاصله بين دو نقطه به مختصات (x, y, z)
و (x + dx , y + dy, z + dz) به جاي عبارت است از:
بنابراين ميتوان حتي بدون مسافرت به دور جهان! به اين مسأله پي برد كه آيا جهان سه بعدي ما تخت است يا خميده؟
ابزارهاي ديگري نيز براي پي بردن به تخت يا خميده بودن فضا وجود دارد. همانطور كه ميدانيد مجموع زواياي يك مثلث در فضاي تخت (هندسه اقليدسي) برابر 180 درجه است. و ليكن به عنوان مثال در يك كره، مثلثي كه از 3 دايره عظيم تشكيل شده (مثلاً خط استوا و دو نصف النهار) داراي مجموع زوايايي بيش از 180 درجه است. و يا در يك سطح تخت، دو خط موازي، همواره موازي ميمانند و هيچگاه يكديگر را قطع نميكنند و ليكن در يك كره، د ونصف النهار كه به خط استوا عمودند، در ابتدا با يكديگر موازيند ولي كم كم بهم نزديك ميشوند و نهايتاً در قطب به يكديگر ميرسند.
با عنايت به مطالب فوق و بسياري مشاهدات ديگر اكنون ثابت شده است كه جهان ما خميده است و ضمن اين كه بينهايت نيست ولي در عين حال داراي مرزهاي مشخص نيز نميباشد.
به عبارت ديگر، جهان ما سطح يك كره چهار بعدي است و هر حركتي، عليرغم اين كه ظاهراً مستقيم الخط به نظر برسد و به طرف چپ و راست يا بالا و پايين خم نشود، و ليكن در واقع يك مسير خميده است كه در جهت بعد چهارم خم شده و در نهايت بر روي نقطه شروع بر ميگردد.
همانطور كه در يك جهان سه بعدي، ممكن است تعداد زيادي سطوح دو بعدي كروي شناور باشند (دنياهاي متفاوت دو بعدي كروي با شعاعهاي متفاوت). اين امكان وجود دارد كه تعداد زيادي جهان سه بعدي كروي، در فضاي چهار بعدي شناور باشند.
با تعميم اين مسأله، ميتوان گفت كه فضاي چهار بعديي كه جهان سه بعدي خميده ما در آن شناور است، خود در واقع خميده است و سطح يك كره پنج بعدي است كه در فضاي پنج بعدي شناور است. به همين ترتيب فضاي پنج بعدي در واقع سطح يك كره شش بعدي است كه در فضاي شش بعدي شناور است و…
مفهوم آسمانهاي هفتگانه
اكنون اين مسأله پيش ميآيد كه اگر جهان ما يك چنين جهاني باشد، و يك موجود مافوق اين جهان و مسلط بر آن، بخواهد با زباني كه قابل فهم براي ما باشد، اين بعدهاي متفاوت را بيان كند، از چه كلمه يا مفهومي ميتواند استفاده كند؟ فرض كنيد مورچهاي بر روي يك جهان دو بعدي خميده كه سطح يك كره سه بعدي را تشكيل ميدهد، زندگي كند و شما بخواهيد به او بفهمانيد كه جهان واقعي، يك جهان سه بعدي است. به او چه ميگوييد؟ بهترين مفهوم براي اين مطلب، آسمانهاي متفاوت است. به او ميگوييد علاوه بر آسماني كه در جهان تو وجود دارد، آسمان ديگري نيز در بعد بالاتر وجود دارد.
جهان دو بعدي در فضاي سه بعدي
پس مفهوم آسمانهاي هفتگانه در قرآن، شايد بيانگر ابعاد بالاتر در جهان هستي است. (توجه كنيد كه مفهوم 7 در قرآن، كنايه از كثرت است و نه عدد هفتي كه بعد از عدد شش ميآيد)
سوره بقره آيه 29 :
]هو الذي خلق لكم ما في الارض جميعا ثم استوي الي السماء فسويهن سبع سماوات و هو بكل شيء عليم[.
ترجمه: اوست كه همه چيزهايي را كه در روي زمين است برايتان بيافريد، آنگاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزي آگاه است.
توضيح: كلمه «ثم» معمولاً براي تأخير در زمان است ولي گاهي براي تأخير در بيان به كار ميرود كه در اينجا احتمال دوم ميرود زيرا در سوره نازعات آيات 27 الي 30 تصريح ميكند كه ابتدا به آسمان پرداخت و بعد از آن زمين را گسترد.
سوره اسراء آيه 44 :
]تسبح له السماوات السبع و الارض و من فيهن و ان من شيء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم انه كان حليما غفورا[.
ترجمه: هفت آسمان و زمين و هر چه در آنهاست تسبيحش ميكنند و هيچ موجودي نيست جز آن كه او را به پاكي ميستايد، ولي شما ذكر تسبيحشان را نميفهميد. او بردبار و آمرزنده است.
سوره مؤمنون آيه 86 :
]قل من رب السماوات السبع و رب العرش العظيم[.
ترجمه: بگو: كيست پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ؟
سوره فصّلت آيه 12 :
]فقضهن سبع سماوات في يومين و اوحي في كل سماء امرها و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا ذلك تقدير العزيز العليم[.
ترجمه: آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد. و در هر آسماني كارش را به آن وحي كرد. و آسمان فرودين را به چراغهايي بياراستيم و محفوظش داشتيم. اين است تدبير آن پيروزمند دانا.
توضيح: كلمه يومين به معني دو دوره است كه هر دوره ممكن است ميليونها يا ميلياردها سال بطول انجاميده و هر دوره به نوبه خود به ادوار ديگري تقسيم ميشود.
سوره طلاق آيه 12 :
]الله الذي خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله علي كل شيء قدير و ان الله قد احاط بكل شيء علما[.
ترجمه: خداست آن كه هفت آسمان و همانند آنها زمين را بيافريد. فرمان او ميان آسمانها و زمين جاري است تا بدانيد كه خدا بر هر چيز قادر است و به علم بر همه چيز احاطه دارد.
توضيح: زمينهاي هفتگانه: ممكن است در اينجا نيز عدد هفت (و من الارض مثلهن) براي تكثير و اشاره به زمينهاي متعددي باشد كه در عالم هستي وجود دارد. برخي دانشمندان معتقدند كه در كهكشان خود ما ميليونها ميليون كره وجود دارد كه در شرايطي مشابه كره زمين قرار گرفتهاند و ميتوانند مركز حيات و زندگي باشند.
سوره مُلك آيه 3 :
]الذي خلق سبع سماوات طباقا ما تري في خلق الرحمن من تفوت فارجع البصر هل تري من فطور[.
ترجمه: آن كه هفت آسمان طبقه طبقه را بيافريد. در آفرينش خداي رحمان هيچ خلل و بينظمي نميبيني. پس بار ديگر نظر كن، آيا در آسمان شكافي ميبيني؟
سوره نوح آيه 15 :
]الم تروا خلق الله سبع سموات طباقا[.
ترجمه: آيا نميبينيد چگونه خدا هفت آسمان طبقه طبقه را بيافريد؟
توضيح: طباقا به معني طبقه طبقه است يعني قرار گرفتن چيزي بالاي چيزي. پس آسمانهاي هفتگانه يكي بالاي ديگري قرار دارد. آنچه مسلم است در اينجا منظور از طبقه طبقه، وجود آسمانهايي در بالاي آسمان ما از لحاظ مكاني نيست، زيرا اين مطلب از لحاظ علمي كاملاً اثبات شده كه در فضاي سه بعدي ما آسمانها بطور طبقه طبقه بالاي هم نميباشند كه بتوان مثلاً با يك سفينه فضايي از آسماني به آسمان ديگر رفت. پس بايد به دنبال مفهوم دقيقتري باشيم. بعيد نيست كه در اينجا «فوق ديگري بودن» از لحاظ ابعاد بالاتر باشد.
سوره صافات آيه 10 ـ 6 :
]انا زينا السماء الدنيا بزنية الكواكب * و حفظا من كل شيطان مارد * لا يسمعون الي الملؤا الاعلي و يقذفون من كل جانب * دحورا و لهم عذاب واصب * الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب[.
ترجمه: ما آسمان فرودين را به زينت ستارگان بياراستيم. و از هر شيطان نافرمان نگه داشتيم. تا سخن ساكنان عالم بالا را نشنوند و از هر سوي رانده شوند. تا دور گردند و براي آنهاست عذابي دائم. مگر آن شيطان كه ناگهان چيزي بر بايد و ناگهان شهابي ثاقب دنبالش كند.
در آيه 6 سوره صافات و نيز آيه 12 سوره فصلت تصريح شده است كه اين آسمان دنياي سه بعدي ماست كه ستارگان در آن موجودند و نور افشاني ميكنند. به عبارت ديگر تمام آنچه ما ميبينيم با همه ستارگان و كهكشانها و همه عظمتي كه دارد (تنها كهكشان راه شيري حدود يكصد ميليارد ستاره نظير خورشيد ما دارد و بشر تاكنون با ابزارهاي علمي خود توانسته حدود يك ميليارد كهكشان در جهان ببيند. دورترين اجرام آسماني مشاهده شده حدود 9 ميليارد سال نوري از ما فاصله دارد)، همه و همه چيزي جز آسمان اول نيست و آسمانهاي بالاتر از دسترس ديد ما و ابزارهاي علمي كنوني بيرون است.
سوره جن آيه 8 و 9 :
]و انا لمسنا السماء فوجدنها ملئت حرسا شديدا و شهبا * و انا كنا نقعد منها مقعد للسمع فمن يستمع الان يجد له شهابا رصدا[.
ترجمه: و ما (جنيان) به آسمان رسيديم و آن را پر از نگهبانان قدرتمند و شهابها يافتيم. ما در آنجايها كه ميتوان گوش فرا داد مينشستيم. اما هر كه اكنون گوش نشيند، شهابي را در كمين خود يابد.
نظرات مفسرين در مورد آسمانهاي هفتگانه: برخي از مفسرين معتقدند كه آنها همان سيارات سبع هستند (عطارد، زهره، مريخ، مشتري، زحل به ضميمه ماه و آفتاب) كه قابل مشاهده با چشم ميباشند. برخي ديگر معتقدند كه منظور طبقات هواي متراكم اطراف زمين است. برخي كلمه هفت را به معني تكثير و تعداد زياد دانسته و از آن تعداد زياد ستارگان را استنباط كردهاند. اين نظرات با آنچه از آيات فوق استنباط ميشود مطابقت ندارد. در تفسير نمونه با استفاده ازمفاد آيات تصريح شده كه همه آنچه ما ميبينيم همان آسمان اول است و شش آسمان ديگر غير قابل دسترس وجود دارد. به نظر ميرسد اين نظر از سايرين قابل قبولتر باشد، با ذكر اين نكته اضافي كه ممكن است عدد هفت در اينجا اشاره به كثرت بوده و تعداد آسمانها متجاوز از هفت عدد باشد.
مفهوم فرشتگان با بالهاي چند گانه
از طرف ديگر فرض كنيد به يك مورچه كه در دنياي دو بعدي زندگي ميكند بخواهيد بفهمانيد كه موجودات ديگري نيز هستند كه مقيد به جهان تو نيستند بلكه در جهت بعد ديگري نيز ميتوانند حركت كنند. از چه مفهومي زيباتر و رساتر از كلمه پرندگان و داشتن بال براي اين موجودات بعد بالاتر ميتوانيد استفاده كنيد؟
پس شايد مفهوم پرندگان داراي 2 يا 3 يا 4 جفت بال در قرآن، اشاره به بعدهاي متفاوت آن موجودات باشد.
سوره فاطر آيه 1 :
]الحمدلله فاطر السماوات و الارض جاعل الملائكة رسلا اولي اجنحة مثني و ثلاث و رباع يزيد في الخلق ما يشاء ان الله علي كل شيء قدير[.
ترجمه: ستايش از آن خداوند است، آفريننده آسمانها و زمين، آن كه فرشتگان را رسولان گردانيد. فرشتگاني كه بالهايي دارند، دو دو و سه سه و چهار چهار. در آفرينش هر چه بخواهد ميافزايد، زيرا خدا بر هر كاري تواناست.
در اين آيات برخي فرشتگان را داراي چهار بال (مثني = دو دو) و بعضي داراي شش بال و بعضي داراي هشت بال معرفي كرده است و اضافه ميكند كه خدا قادر به افزايش در خلقت است. در برخي روايات آمده است: جبرئيل (پيك وحي خداوند) ششصد بال دارد و هنگامي كه با اين حالت پيامبر اسلام (ص) را ملاقات كرد مابين زمين و آسمان را پر كرده بود.
اصولاً ميدانيم بال، تنها براي حركت در جو زمين به كار ميرود چرا كه اطراف كره زمين را هواي فشرده گرفته و پرندگان به وسيله بالشان روي امواج هوا قرار ميگيرند و ميتوانند بالا و پايين بروند ولي از جو كه خارج شويم، بال كوچكترين تأثيري براي حركت ندارد. پس منظور از بالهاي فرشتگان چيست؟ در تفاسير مختلف اين مطلب را به گونههاي متفاوت توجيه كردهاند. برخي آن را كنايه از قدرت جولان و توانايي بر فعاليت ميدانند. برخي سبب سرعت سير آنها ميدانند و برخي وسيلهاي كه بتوان با آن از آسمان به زمين و از زمين به آسمان رفت. به هر حال آنچه مسلم است اين است كه در اين آيه مقصود از جناح (بال)، كنايه از داشتن نوعي قدرت و توانايي است. بعيد نيست كه اين قدرت، همانا توانايي حركت در ابعاد مختلف باشد.
پاورقيها:
منابع:
1. ـ اليس، جورج و ويليامز، روث؛ فضا زمان تخت و خميده،ترجمه يوسف اميرارجمند، مركز نشر دانشگاهي، 1376ش.
2. ـ آيتي، عبدالمحمد؛ قرآن (مترجم)، انتشارات سروش، چاپ چهارم، 1374ش.
3. ـ بروجردي، سيد ابراهيم؛ تفسير جامع، انتشارات صدر، چاپ سوم، 1341ش.
4. ـ راكر، ردولف؛ هندسه، نسبيت و بعد چهارم، ترجمه يوسف امير ارجمند، انجمن فيزيك ايران، 1374ش.
5. ـ طباطبائي، سيد محمد حسين؛ تفسير الميزان، مترجم سيد محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، 1363ش.
6. ـ مكارم شيرازي، ناصر و همكاران؛ تفسير نمونه، دارالكتاب اسلاميه، 1353ش.
7. ـ نيكلسون، آين؛ 186 پرسش و پاسخ نجومي، ترجمه دكتر عبدالمهدي رياضي و هادي رفيعي، آستان قدس رضوي، 1379ش.
|