آن روزهای اول بعضی از دوستانم برای اینکه دلم نشکند برایم پارچه میآوردند که بدوزم؛ آنها به من لطف داشتند، اما من باید تمام سعی خود را میکردم تا خودم را ثابت کنم.
تولید ایرانی، کاک "علی بدری" خیاط ۷۴ ساله و نابینای پاوهای است که بیش از ۳۰ سال بدون کمک گرفتن از چشمهایش لباسهای کردی مردم را میدوزد و گره به گره برای گذران زندگیاش پول درمیآورد.
محل کار او یک دکه کوچک چهار، پنج متری است؛ یک دکه کوچک با کلی متر و قیچی و اتو و پارچه؛ اما عجیبترین چیزی که در نگاه اول به چشمم میآید، لامپ کوچکی است که در وسط سقف دکه نصب شده است، پیش خودم فکر میکنم شاید این یکی از بی کاربردترین وسایل تاریخ باشد، ولی پیش از آنکه سکوتم طول بکشد، خودش موضوع را میفهمد و میگوید:« اگر سکوتت مال خیره شدنت به این لامپ است باید بگویم آن را دوستهایم نصب کردهاند، گفتند تاریکی شگون ندارد؛ خوب تاریک و روشن مال زندگی آنهاست نه من، لابد درست میگویند»

* کاک علی! خیاطی چرا؟ شغل دیگری نبود که برایتان راحتتر باشد؟
دوستان و بچههایم میگفتند، امکان ندارد بتوانی خیاطی کنی، الان برای تو مشکل اسـت؛ تو که چیزی نمیبینی و بعضیها هم طعنه میزدند و میفهمیدم که دارند زیرلبی میخندند؛ اما من تصمیم خودم را گرفته بودم لذا از سال ۶۰ شروع به تمرین کردم و پارچههایی را که قابل استفاده نبودند، به منزل می بردم و بر روی آنها تمرین میکردم و به حول و قوه الهی توانستم در مدت کمی به صورتی کاملا مطمئن وارد بازار کار شوم و خدا را شکر روزیام هم دست خداست برای گذران زندگی ساده من و همسرم کافی است.
* یعنی مردم به سادگی میآمدند و پارچههایشان را به شما میدادند و میگفتند که برایمان لباس بدوز؟
نه، اوایل خیلی سخت بود؛ نه پولی داشتم و نه امکاناتی، چون نابینا هم بودم کسی به من اعتماد نمیکرد تا با من همکاری کند؛ روزی گفتند شهردار پاوه آمده است، رفتم پیشش و هرچه داغ دلم بود را برایش گفتم و وقتی اوضاع خودم را تشریح کردم قول داد دکهای به من بدهد و آن مرحوم به قولش وفا کرد و من در دکهای کوچک شروع به کار کردم،
آن روزهای اول بعضی از دوستانم برای اینکه دلم نشکند برایم پارچه میآوردند که بدوزم؛ آنها به من لطف داشتند، اما من باید تمام سعیام را میکردم تا خودم را ثابت کنم؛ خدا پشت و پناه همه انسانها است، اگر به او اعتماد کنی ناممکنی برایت وجود نخواهد داشت؛ من به او اعتماد کردم و لباسهایی که می دوختم درست و دقیق بود، بنابراین مردم هم در فاصله کمتر از دو سه ماه به من و کارم اعتماد کردند.
تا چند سال پیش مشتری زیاد داشتم، چون کارهایم هیچ عیب و ایرادی نداشت و مرتب بر تعداد مشتریهایم افزوده میشد، اما چند سالی است مشتریهایم کم شدهاند، جوانها به دنبال مدهای جدید هستند و معتقدند من نمیتوانم لباسهایی به طبع و سلیقه آنها بدوزم، ولی باور کنید اینگونه نیست من همه مدل لباسی بلدم بدوزم چون دستهایم میبینند و در عالم خیاطی درست تربیتشان کردهام.

بعد از آن اتفاق که چشمانم را گرفت، زندگیم خیلی به سختی گذشت؛ آخر یک مرد نباید بیکار در خانه بماند، حتی اگر نابینا باشد، کار برای انجام دادن است؛ اصلا فرق انسان زنده و مرده، کار است، اگر بتوانی کاری انجام بدهی و نکنی، درست مثل این است که دور از جانت مرده باشی.
سالهاست از صداوسیما و روزنامههای داخلی و خارجی میآیند و از من گزارش و فیلم میگیرند و وعدههای توخالی به من میدهند ولی حتی یکی از وعدهها عملی نشده است.
کسی حاضر نیست به من کمک کند تا چرخ قدیمیام را عوض کنم؛ همه میگویند کاک علی تو استثنا هستی و در روزنامهها و تلویزیون از من گزارش فیلم پخش میکنند اما دریغ دستی که بیاید و دستهای پیرم را بگیرد.

کاک علی از همه بیشتر از گروه برنامهساز تلویزیونی که چند سال پیش به شهر پاوه آمده بود، گله دارد، چرا که به قول خودش بیشترین وعدهها را آنان بهش داده ولی بعد از رفتن از پاوه، دیگری سراغی ازش نگرفته اند.
میگویم انشالله امسال که مزین به نام حمایت از تولید ملی، کار و سرمایه ایرانی است و امر رهبری را به عنوان پشتوانه مؤکد دارد، مسئولان بتوانند به وعدههای خود عمل کرده و کسانی همچون شما که هنر و کارآفرینیتان زبانزد عام و خاص است را در اولویت قرار دهند.
دلم روشن است، روشن، انشاءلله.