این روزها به پدرم توهین میکنند! اشکم را گره میکنم و با تمام نیرو فریاد می زنم: ببُرید زبانتان را!
حرف تو، وبلاگ "دهستان من" نوشت: روز عید بود؛ بچهها جامههای نو بر تن کرده بودند و همه جا صدای خنده شنیده میشد؛ چشمهای کنجکاو و پرمهر پیامبر بر کودکی افتاد که لباس کهنه و پارهای پوشیده بود و زیر نخلی با قیافهای اندوه بار و روحی پر از آرزو ایستاده بود و به اطراف نگاه میکرد.
پیامبر تا او را دید، دانست که کودکی یتیم است؛ به سمت او رفت و با لبخند شیرینی گفت: «امروز میخواهم پدر تو باشم» سپس کودک را از زمین بلند کرد و در آغوش گرفت و او را نوازش کرد تا اینکه کودک خوشحال شد و خندهای کرد و همراه پیامبر، وارد میدان عمومی جشن شد.
جان جانان!
ما یتیمان عصر غیبتیم؛ ای پدر! ای مصطفی!
این روزها به پدرم توهین میکنند! اشکم را گره میکنم و با تمام نیرو فریاد می زنم: ببُرید زبانتان را! کوتاه کنید بی پردگیتان را! شرمتان باد از این همه زشتی و ناروایی! دوزختان باد زشتیهایتان! گوارایتان باد عذاب خدای منتقم!
تا گلو، گِره میشویم و با مشتهای غیرتمان بیداری اسلام را به رُختان می کشیم که بچشانیم به شما روح دینداری و معنویتی که گمان می کردید مرده است.
یا رسول الله
اهانت به پدر یعنی اهانت به همه فرزندان، و ما مسلمانان همه، فرزندان توییم؛ امّت توییم.
تو خود فرمودی که « أنا و علیّ أبَوا هذه الأُمة »(دعای ندبه)[ من و علی پدران این امتیم].
پدر جان! بگذار تا کمی هم در این فراق غیبت درد دل کنم؛ چیزی نیست؛ فقط شکایتی است غمنامه وار از بی کسی یک نوکر.
اَللَّهُمَّ إِنّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا وَغَیْبَةَ وَلِیِّنا وَشِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا وَوُقُوعَ الفِتَنِ بِنا وَتَظاهُرَ الأَعْدآءِ عَلَیْنا وَکَثْرَةَ عَدُوِّنا وَقِلَّةَ عَدَدِنا. اَللَّهُمَّ فَافَرُجْ ذلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ وَنَصْرٍ مِنْکَ تُعِزُّهُ وَإِمامِ عَدْلٍ تُظْهِرُهُ إِلهَ الحَقِّ رَبِّ العالَمِینَ. دعای عصر غیبت-شیخ صدوق(ره)؛کمال الدین وتمام النعمه
یا رسول الله! شکایتمان به خدا از این است که نمی توانیم ببینیم شما را؛ نمیتوانیم ببینیم پسر پاک و برومندت را؛ و... و روزگار بر ما سخت شده، فتنهها پی در پی شده، دشمنی ها بر ما متمرکز شده، دشمنان بیشتر از تعداد ما هستند.اما ما پیروزیم؛ خدایا! برسان مهدی را.