0

بانک مقالات ترجمه قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه ‏پذيرى قرآن و كتاب مقدس

سید حیدر علوی نژاد

چکیده: بحث پيرامون نظريات موجود درباره ترجمه است. دو نظريه زبان شناختى نسبيت زبانى كه از ترجمه ناپذيرى پشتيبانى مى كند، و نظريه همگانى هاى زبان، در زبان شناسى گشتارى كه از ترجمه پذيرى بر مبناى مشتركات زبان ها و فرهنگ ها دفاع مى كند. در اين نوشتار مورد بررسى قرار گرفته است.
نظريه ژرف ساخت كه مربوط به اين ديدگاه است مورد استفاده كتاب علم ترجمه، يو جين آ، نايدا قرار گرفت و او با تصرفاتى در اين نظريه و تلفيق آن با نظريات نسبيت زبانى و فرهنگى نظريه اى را در باب ترجمه عنوان كرد و گسترش داد.
در ميان دانشمندان مسلمان نيز بحث ترجمه پذيرى مطرح بوده است كه از آن ميان ديدگاه شاطبى درباره دو سطح دلالت زبانى، ترجمه ناپذيرى در يك سطح و ترجمه پذيرى در سطحى ديگر است، در اين مقاله ديدگاه شاطبى با ديدگاه هاى زباشناختى مدرن به خصوص ديدگاه نايدا مورد بررسى و مقايسه قرار گرفته است.


كليد واژه‏ها: ترجمه پذيرى، زبان شناسى قرآن، علم ترجمه، نايدا، شاطبى، نسبيت زبانى، همگانى هاى زبان.

مقدمه:

آيا ترجمه ممكن است؟ عموم مردم و كسانى كه با كتاب سر و كار دارند، از ترجمه‏ها استفاده كرده و از آنها بهره مى‏برند، ترجمه‏هاى ادبى، تاريخى، فرهنگى، علمى وتجربى، خوانندگان فراوانى دارند، در امكان و فايده آنها نيز ترديدى ندارند. از سويى مهمترين دليل براى امكان هر چيزى وجود آن در خارج است، به اصطلاح وقوع آن. آيا ممكن است باران ببارد؟ اگر منظور باريدن باران به طور كلى باشد، نه در يك زمان يا يك مكان مخصوص، جواب آن مسلماً مثبت است، نه به دليل پيش گويى هوا شناسان، بلكه به دليل اينكه صدها بار شاهد باريدن آن بوده‏ايم و دير يا زود، كم يا زياد، امروز يا يك روز ديگر، در اين‏جا يا در يك جاى ديگر، باران خواهد باريد، جاى شكى نيست، مگر اينكه نظام حيات در زمين و يا منظومه شمسى يا تمام هستى به هم بخورد.
با توجّه به اين مطالب، اين پرسش به طور كلى كه: «ترجمه ممكن است يا خير؟»، يا به طور خاص «ترجمه قرآن ممكن است؟»، معقول است؟ صدها ترجمه خطى و چاپى از قرآن تنها به زبان فارسى موجود است، و صدها ترجمه به زبان‏هاى ديگر، به طور خاص، و صدها هزار ترجمه از كتاب‏هاى متفاوت در دسترس ماست؛ متون ترجمه شده داستانى، علمى، تاريخى، دينى و شايد از نظر توليد كتاب به زبان فارسى تعداد ترجمه‏ها كمتر از تأليف‏ها نباشد، و گاهى اهميت آثار ترجمه شده بيشتر اگر نباشد، كمتر از اهميت آثار تأليفى نيست. پس اين چه پرسشى است كه آيا ترجمه ممكن است يا خير؟ آيا اين شبيه اين پرسش نيست كه: آيا بارش باران ممكن است يا خير؟
اگر اين پرسش بخواهد معقول باشد، بايد معنايى ظريف‏تر از آنچه كه در ظاهر نشان مى‏دهد داشته باشد، به ويژه كه اين پرسش در محافل علمى وجود داشته، دارد و احتمالاً خواهد داشت. در گذشته، در تاريخ اسلام نيز، فقها و دانشمندان زيادى اين پرسش را مطرح كرده‏اند، از جمله جاحظ و شاطبى، به تفصيل در اين باره سخن گفته‏اند.
نظريه پردازان و زبان شناسان امروز نيز در اين باره پژوهش‏هاى پيچيده‏اى دارند. بخصوص طرفداران نسبيت زبان و فرهنگ، از ترجمه ناپذيرى به شدت دفاع مى‏كنند. به هر حال اين پرسش وجود دارد، و دلايلى با قيافه حق به جانب نيز براى آن ارائه شده است. صاحبان اين نظريه نيز دانشمندانى بوده‏اند سختكوش و پژوهشگر، كه سالها در اين موضوع تحقيق و بررسى كرده و به ابراز نظريه پرداخته‏اند. حتى اگر كاملاً با آنان موافق نباشيم، باز هم دلايل آنان شنيدنى و خواندنى است.
ما در اين پژوهش، به عنوانى گامى در شناخت ديدگاه دانشمندان مسلمان، ديدگاه شاطبى را به بررسى نشسته‏ايم، و ميان ديدگاه اين دانشمند مسلمان، و ديدگاه يوجين نايدا، كه با تكيه بر زبانشناسى جديد ديدگاه‏هاى جالبى درباره ترجمه دارد مقايسه‏اى كرده‏ايم. اين مقايسه از آن رو جالب است كه شاطبى درباره ترجمه قرآن، و نايدا درباره ترجمه كتاب مقدس سخن گفته است.

شاطبى

شاطبى از دانشمندان بزرگ غرب اسلامى در قرن هشتم است، ابو اسحاق ابراهيم بن موسى بن محمد اللخمى الغرناطى مشهور به شاطبى، دانشمند اصولى و حافظ بوده است و از اهل غرناطه (گرانادا) و از پيشوايان مالكى. او را با القابى مانند امام، علامه، محقق، پيشوا، حافظ، بزرگوار، مجتهد و... ياد كرده‏اند.
جالب است كه «ظاهرا - شاطبى - درغرناطه زاده شد، در آنجا رشد كرد و همه زندگى خود را در آن شهر سپرى كرد... و قطعى است كه هيچ سفرى حتى سفرهاى علمى و حتى سفر حج نيز برايش ثبت نشده است.»1
معروف‏ترين كتاب او الموافقات فى اصول الفقه است.
اين دانشمند بزرگ، كه هيچ گاه از غرناطه بيرون نرفت، به دليل انس با قرآن، در كتاب الموافقات مطالب خويش را به آيات روشن قرآنى مستند مى‏كند.
شاطبى از آن دست دانشمندانى بود كه اصلاح خرابى‏ها در رأس برنامه‏هاى زندگى آنان قرار دارد؛ هر چه مى‏نوشت هدفدار و در خدمت شناخت اصولى دين بود، يكى از مهمترين كتاب‏هاى او، الاعتصام است، كه به روش اصولى ريشه‏ها و شاخه‏هاى بدعت‏ها را بررسى كرده است، ظاهراً اين كتاب در زندگى او آثار مهمى بر جاى گذاشته است. كتاب الموافقات او شايد در نوع خود بى نظير باشد. در زير بناها و قواعد اجتهاد، درست بر نكاتى انگشت گذاشته است كه ديگران كمتر به آنها پرداخته‏اند؛ در اين كتاب، مقاصد شريعت، كه در پس زمينه احكام قرار دارد، به خوبى بررسى و روشن گرديده است.
مبارزه بى امان او با بدعت‏ها و امورى كه در ميان عامه اهل سنّت قرار داشت، سبب شد كه انگشت‏هاى اتهام به سوى او نشانه روند. او خود مى‏گويد:
«ديدم كه نابودى در راه پيروى از سنّت نجات است، و (رعايت نظر) مردم، (در برابر احكام) خداوند دردى از من دوا نمى‏كند. لذا به تدريج در راه اصلاح حركت كردم، عليه من قيامتى بر پا شد، هدف تيرهاى ملامت قرار گرفتم، و آماج خدنگ‏هاى سرزنش ؛ مرا به بدعت و گمراهى متهم كردند، و همسنگ كودكان و نادانان قرار دادند.»2
و مى‏گويد:
«آنان به من نسبت‏هاى زشت و ناروايى دادند كه سبب مشمئز شدن دلهاى مردم مى‏شود؛ كه بزودى (در روز حساب) جواب آن نسبت‏ها را خواهند داد.
آنان به من نسبت داده‏اند كه گفته‏ام دعا بى فايده است، فقط به اين سبب كه من به دعاى دسته جمعى پس از نمازها، در جماعت، ملتزم نيستم.
گاهى مرا رافضى3 مى‏خوانند، و به دشمنى با صحابه متهم مى‏كنند، به سبب اينكه من از خلفاى راشدين، ياد نمى‏كنم، بخصوص در خطبه‏هاى نماز جمعه، كه علماى سلف نيز اين گونه بوده‏اند.
گاهى مرا خارجى قلمداد مى‏كنند كه قيام عليه پيشوايان را جايز مى‏شمارم، اين تهمت نيز فقط براى آن است كه من نام آنان را در خطبه نمى‏برم.
گاهى مرا براى اينكه در فتاوى، به فتاواى مشهور مذهب ملتزم هستم و مانند ديگران فتاواى آسان گيرانه و مطابق ميل ديگران نمى‏دهم، به ايجاد حرج در دين4 و سخت گيرى و غلو متهم مى‏كنند.
و گاهى نيز مرا به دشمنى با اولياء اللَّه متهم مى‏كنند، كه با برخى از درويشان بدعت‏گر مخالفت مى‏ورزم، زيرا من برخى از آنان را كه به دروغ ادعا مى‏كنند عارف هستند، افشاء كرده‏ام.
و گاهى مرا به مخالف اهل سنّت و جماعت نسبت مى‏دهند، با اين تصور غلط كه فرقه رستگار همان است كه عموم مردم بر آن است، و غافل از اينكه جماعت آن است كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم و اصحاب و تابعان بر آن بودند.»5
شاطبى متوفى سال 790 ه.ق مطابق 1388 م. است .6 از سال تولد او اطلاع دقيقى در دست نيست.

تعريف ترجمه

شاطبى تعريفى از ترجمه به دست نمى‏دهد، اما از مجموع آنچه درباره امكان يا عدم امكان ترجمه مى‏گويد، و بر آن استدلال مى‏كند مى‏توان ادعا كرد كه ترجمه از نظر مرحوم شاطبى چيزى با اين تعريف بوده است: «ترجمه، انتقال شفاهى يا كتبى معناى اصلى، از زبانى به زبان ديگر است». يا «ترجمه، انتقال محتواى معنايى يك بيان (گفتار يا نوشتار) از زبانى به زبان ديگراست، كه غالباً صورت بيان، يا سبك آن، ممكن است از دست برود، و يا سبك بيانى ممكن است عوض شود.» مى‏توان به جاى معناى اصلى يا محتواى معنايى، «پيام» گذاشت؛ يعنى درون مايه و هسته معنايى متن، يا گفتار از زبان مبدأ به زبان مقصد انتقال داده شود، ديگر اين مهم نيست كه جمله در زبان مبدأ به صورت مجهول، و در زبان مقصد به صورت معلوم بيان شود، و يا در يكى به صورت فعل و فاعل و در ديگرى به صورت مبتدا و خبر باشد.
اما نايدا، تعريف صريحى از ترجمه دارد، كه خوشبختانه به فارسى نيز ترجمه شده است:
تعريفى كه نايدا از ترجمه به دست مى‏دهد با ديدگاه او درباره اختلاف فرهنگ ها و زبان‏ها همخوان است، و هدفى را كه ترجمه از نظر او دنبال مى‏كند، در اين تعريف گنجانده شده است:
«بدون ترديد تعريف ترجمه تا حد زيادى مبتنى است بر هدف و غايتى كه از ترجمه منظور است. از آنجا كه در ترجمه كتاب مقدس هدف و غرض آن نيست كه اطلاعات باطنى و محرمانه‏اى درباره يك فرهنگ بيگانه منتقل شود، بلكه منظور اين است كه گيرنده 3 نسبت به پيام 3 بتواند عكس العملهايى را بروز دهد كه تا حدى شبيه عكس‏العمل گيرنده 1 نسبت به پيام 1 باشد، پس تعريفى از ترجمه كه مطابق سنت‏هاى تحقيقات كتاب مقدس باشد مى‏تواند به صورت زير ارائه گردد. «ترجمه عبارت است از پيدا كردن نزديك‏ترين معادل طبيعى پيام زبان دهنده در زبان گيرنده، نخست از لحاظ معنايى و دوم از لحاظ سبك» يا «ترجمه عبارت است از پيدا كردن نزديك‏ترين معادل طبيعى و سبكى پيام زبان دهنده در زبان گيرنده.» اين تعريف مشخص مى‏سازد كه مطابقت مطلق ميان پيام زبان دهنده و زبان گيرنده غيرممكن است، و در عين حال اهميت يافتن نزديك ترين معادل را گوشزد مى‏نمايد. مراد ما از «طبيعى» آن است كه معادل ترجمه‏اى نبايد، چه از لحاظ صورت (مگر در مورد اسمهاى خاص) و چه از لحاظ معنا در زبان گيرنده «بيگانه» باشد. يعنى ترجمه خوب آن است كه معلوم نباشد از منبعى بيگانه است. اين نكته معلوم است كه پيدا كردن معادل ترجمه‏اى كه هم از لحاظ معنا هم از لحاظ سبك مطابق زبان دهنده باشد هميشه ميسر نيست. در اين گونه موارد بايد از يكى به خاطر ديگرى چشم‏پوشى نمود: و در اين حال، معنا ارجح بر صورت‏هاى سبكى است.»7
تفاوت اين دو تعريف به طور عمده در اين است كه نايدا مى‏گويد در حد امكان بايد سبك بيانى زبان مبدأ حفظ شود، در عين اينكه تصريح مى‏كند غالباً اين كار ممكن نيست، اما شاطبى از آغاز بر حفظ سبك تأكيد نمى‏كند، نه از اينرو كه لازم نيست، بلكه از اينرو كه در بيشتر موارد اين كار به نظر او ممكن نيست، اما اگر در موردى چنين چيزى ممكن باشد، او نيز حفظ سبك را لازم مى‏داند. با اين تأويل، اگر اين نكته را كه موارد استثنا شده بيش از مستثنا نشده است، ناديده بگيريم، مى‏توانيم بگوييم با افزودن قيد حفظ سبك، كه از نظر شاطبى هم لازم است اما در اكثر موارد ممكن نيست، تعريف مرحوم شاطبى با تعريف نايدا تقريباً مطابق است.

ترجمه ناپذيرى قرآن

بحث امكان يا عدم امكان ترجمه،8 شايد به لحاظى جديد باشد، اما در گذشته نيز، درباره ترجمه به گونه عام و درباره ترجمه قرآن كريم به طور خاص مطرح بوده است. البته در گذشته، فقهاى مسلمان اين بحث را در اصول يا فقه مطرح مى‏كردند تا مشروعيت يا عدم مشروعيت قرائت ترجمه قرآن در نماز را تعيين كنند. اما كسانى مانند جاحظ هم بودند كه فقط با نگاه فقهى به مسأله نگاه نمى‏كردند.
به همين سبب است كه اگر بخواهيم درباره ترجمه پذيرى يا ترجمه ناپذيرى قرآن كريم بحث جامعى صورت بگيرد، بايد پژوهش در دو سطح انجام شود:
1 - ترجمه پذيرى متون به طور عام، با نگاه زبان شناختى، و اينكه آيا اصولاً ترجمه امكان دارد يا خير؟
2 - بحث دوم امكان يا عدم امكان ترجمه قرآن كريم.
بحث فقهى جواز يا عدم جواز قرائت ترجمه قرآن در نماز نيز پس از اين دو بحث، بهتر به نتيجه خواهد رسيد. اگر در بحث نخست به اين نتيجه برسيم كه ترجمه صحيح و امانت‏دارِ هيچ متنى امكان ندارد، به صورت طبيعى در مورد قرآن كريم كه اعجاز بلاغت است، اين سخن درست‏تر خواهد بود. اما اگر در مرحله نخست به اين نتيجه رسيديم كه ترجمه امكان‏پذير است، نوبت اين پرسش فرا مى‏رسد كه در مورد قرآن چطور؟ با توجّه به ظرفيت و ظرافت معارف قرآن از يك سو، و معجزه بودن اين متن آسمانى از سوى ديگر، جاى اين پرسش خواهد بود كه آيا حكم كلى امكان ترجمه در مورد قرآن نيز صادق است يا خير؟
آنچه در اين پژوهش بيشتر مورد توجّه ماست مبانى بحث است تا آن نتيجه‏گيرى فقهى، اگر چه ممكن است اين مباحث راه را براى فتواى دقيق نيز باز كند، يا افقهاى نوى را بگشايد.

ديدگاه شاطبى در باب ترجمه قرآن

بحث‏هاى شاطبى مانند ساير علماى اصول و فقه اسلامى، با محوريت جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن و به خصوص راجع به اين پرسش كه آيا مى‏شود ترجمه قرآن را در نماز قرائت كرد يا خير؟ ارائه شده است.
اما پيش از اظهار نظر درباره جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن يا قرائت آن در نماز، بحثى را به طور عام درباره امكان ترجمه و به خصوص درباره امكان ترجمه قرآن مطرح مى‏كند، و بحث جواز يا عدم جواز ترجمه را نيز بر بحث امكان پايه ريزى مى‏نمايد.
ما نظريه او را در دو بخش جداگانه پى خواهيم گرفت.
بحث اول: امكان ترجمه.
بحث دوم: جواز ترجمه قرآن يا عدم جواز آن.
بحث اول كه براى ما مهم‏تر است، بحث كلى است درباره امكان يا عدم امكان ترجمه. ديدگاه ايشان بى‏شباهت به ديدگاه‏هاى زبان‏شناسان امروزى نيست، اگر چه به‏طور طبيعى، تفاوت‏هايى هم دارد. از همان بحث كوتاهى كه اين باره كرده، دقت نظر اين دانشمند مسلمان فهيمده مى‏شود، كه به خوبى به تفاوت و تشابه زبان‏ها آشنايى داشته، و بحثى واقع گرايانه‏اى را مطرح كرده و نه صرفاً يك بحث ذهنى و فلسفى يا فقط اظهار نظر درباره مسأله با نگاه فقهى .
شاطبى درباره دلالت واژه‏ها و جمله‏ها در زبان عربى (و هر زبانى) دو سطح معنايى قايل است كه از آن دو سطح به دو جهت تعبير مى‏كند.
1 - سطح اول: دلالت لفظ يا عبارت بر معناى مطلق، كه اين سطح دلالت را «دلالت اصلى» مى‏نامد.
2 - سطح دوم: دلالت لفظ بر معنى، از آن نظر كه لفظ يا عبارت مقيد است، و معناى مقيدى را در نظر دارد و بر معناى مقيد دلالت مى‏كند. او اين سطح دلالت را «دلالت تبعى» (پيرو) نامگذارى كرده است.9
اصطلاحات او در اين بحث اگر چه آشنا به گوش مى‏رسد، اما وى از اين اصطلاحات معناهاى ويژه‏اى را در نظر دارد. اصطلاحات مطلق، مقيد، معنى خادمه، معنى اصلى، دلالت اصلى و دلالت تبعى از جمله اصطلاحاتى است كه او در اين بحث از آنها بهره برده است. برخى از اين اصطلاحات در مباحث ديگر زبانى، در علوم بلاغى و دانش اصول فقه، معانى ديگرى دارند، اما او اين اصطلاحات را در معناى اخص به كار برده است. از سوى ديگر، چون وى اصطلاحات را به گونه روشنى به كار برده است، جلو هر گونه بدفهمى و كج فهمى را گرفته است.
شاطبى درباره واژه‏ها و عبارات «مطلق» اين گونه توضيح داده است:
«جهت اول آن چيزى است كه تمام زبان‏ها در آن مشترك هستند و تفاوتى با همديگر ندارند، همه مردم، به هر زبانى كه سخن بگويند، در اين سطح از سخن گفتن مساوى هستند، و اين سطح از زبان به ملتى و مردمى اختصاص ندارد، مثلاً اگر كارى انجام شود، مثلاً ايستادن در اين حالت، هر يك از سخن گويان، از هر زبانى، اگر بخواهند از اين واقعيت خبر بدهند، از ايستادن زيد، بدون هيچ زحمتى مى‏توانند خبر بدهند».10
بنابراين منظور شاطبى از غير مقيد اين است كه از وقوع حادثه‏اى، به طور خالص بخواهيم تعبير كنيم، خمير مايه اصلى خبر، مانند ايستادن زيد، صرف نظر از هر گونه اعمال نظرى، مثلاً توجّه خاص به خود ايستادن، يا فاعل، و امثال آن نداشته باشيم، منظور ما همان ايستادن و خبر از آن باشد.
اما مقصود ايشان از سطح دوم بيان، يا تعبير به «مقيد» چيست؟
«اما سطح دوم، كه ويژه زبان عربى است، آن حالاتى است كه در زبان عربى در خبر دادن از اين يا آن واقعيت وجود دارد. در اين سطح امورى وجود دارد كه در خدمت معناى اصلى قرار مى‏گيرد؛ يعنى با توجّه به گوينده سخن (مُخبِر) يا چيزى كه درباره آن سخن گفته شده است، (مُخبَر عنه) و يا چيزى كه خبر به واسطه آن داده شده (مخبر به) و يا نفس خبر، در حال وسياق خاص آن، و نوع و سبكى كه در بيان در پيش گرفته شده است، مانند اخفاء، ايجاز، اطناب و امثال آن.
مثلاً در عربى بيان ساده خبر، كه به گونه معمولى بيان مى‏شود، اين گونه خواهد بود: قام زيد. (زيد ايستاد). اين در صورتى است كه به مخبر عنه، يعنى خود زيد توجهى خاص نداشته باشيم، بلكه اصل خبر مهم باشد، اما اگر توجّه به مخبر عنه (زيد در مثال) بود، مى‏گويند: «زيد» قام، (زيد ايستاده است) و اگر در جواب كسى گفته شود كه قضيه را قبول نداشته و منكر آن باشد، براى متقاعد كردن او مى‏گويند: قد قام زيد، يا زيد قد قام، و همين‏طور در مورد تعظيم و تحقير نيز بيان مطلب به صورت‏هاى متفاوت خواهد بود. مثلاً بيان كنايى يا تصريح به اقتضاى مقصود، سياق بيان، و مقتضاى احوال متفاوت، بيان تغيير خواهد كرد، كيفيت‏هايى كه بيان با توجّه به آنها (مقيد مى‏شود و) تغيير مى‏كند آن قدر فراوان هستند كه بر شمردن آنها ممكن نيست. اما اين‏ها همه بر محور (همان معناى اصلى)؛ ايستادن زيد، مى‏چرخند.»11
با توجّه به اين مثال‏ها، مقصود شاطبى از معنى و لفظ مطلق، و معنى و لفظ مقيد روشن مى‏شود. مى‏توان نظر ايشان را اين گونه خلاصه كرد:
بيان هر مطلبى دو سطح دارد:
1 - سطح اول: متن كار، حادثه، يا واقعه، مانند خوردن، ايستادن، نشستن، يا در گذشت فلان شخص.
2 - سطح دوم: توجّه ويژه به جنبه‏اى در خبر، مثلاً: اگر كسى فوت كرده است، خبر مرگ معناى اصلى است، اما بيان با احترام، تحقير، تمجيد و امثال آن از دوم است.
خبر مرگ، كه معناى اصلى است ممكن است به چند گونه بيان شود: با احترام، مانند رحلت كرد، فوت كرد، به لقاء اللَّه پيوست، از ميان رفت و امثال آن، يا سقط شد، به درك واصل شد، از شرش راحت شديم و امثال اين موارد كه براى بيان تحقير مرده و خوشحالى از مرگ او به كار مى‏رود. ممكن است كلمه مُرد واژه خنثى يا كدرى باشد كه احساس خاصى را نشان ندهد، نه احترام را و نه بى احترامى را، نه خوشحالى و اندوه را.
شاطبى اين معناى سطح دوم را مكمل معناى اول مى‏داند:
«اين گونه دگرگونى‏ها، كه سبب تفاوت در آن معناى يگانه مى‏شوند، مقصود اصلى كلام نيستند، ولى مكمل و متمم آن هستند».12
اكنون كه دو سطح معنى از نظر شاطبى روشن شد، ديدگاه او را درباره ترجمه بررسى مى‏كنيم، و اينكه اگر ترجمه ممكن باشد آيا در هر دو سطح ممكن است؟ يا در يكى از اين دو سطح، و يا در هيچ كدام ؟
او ترجمه را در سطح اول، يعنى در دلالت اصلى، و بدون قيود، ممكن مى‏داند و مى‏گويد:
«در اين سطح است كه ما مى‏توانيم درباره كلام قدمايى كه عرب نبوده‏اند سخن بگوييم، يا سخنان آنان را به عربى ترجمه كنيم، حكايت سخنان عرب به زبان غير عربى نيز در اين سطح ممكن است، اشكالى در اين نيست.»13
يعنى سخن گفتن درباره اينكه زيد ايستاد، حسن خورد، و محمد على مرد، براى همه سخن گويان، در همه زبان‏ها، ممكن و سهل است، و انتقال اين خبر اصلى از زبانى به زبان ديگر نيز مشكلى ايجاد نمى‏كند، پس ترجمه در اين سطح ممكن است. به نظر مى‏رسد غالب ترجمه‏ها نيز در همين سطح انجام مى‏شوند.
اما در سطح دوم، كه ويژگى‏هاى هر زبان، خودشان را نشان مى‏دهند، مسأله به همين سادگى نيست، مثلاً اگر چه تعبيرات در گذشت، فوت كرد ،مرد، به درك رفت، رحلت فرمود، روح او به ملكوت اعلا پيوست، همه از يك واقعيت كه معناى اصلى است خبر مى‏دهند؛ كه بدرود حيات باشد، اما افزون بر آن، احترام، نفرت، نگاه به سرنوشت اخروى متوفى و بسيارى از اين تعبيرات وجود دارد كه ممكن است زبان ديگر اين همه واژه و تعبير درباره موضوع نداشته باشد. مثلاً اگر در زبانى، فقط يك واژه براى مردن وجود داشته باشد، آن واژه خنثى خواهد بود، يعنى نمى‏تواند بار عاطفى داشته باشد و احساس گوينده را درباره متوفى بيان كند ،ترجمه كردن از زبانى كه بيش از ده واژه شفاف در اين باره دارد، به آن زبان دشوار خواهد بود، ديگر ترجمه عباراتى از اين دست: سقط شد، مرد، به درك رفت، از شرش راحت شديم، فوت كرد، رحلت كرد، به ملكوت اعلا پيوست، شهيد شد، از ميان ما رفت، و... در آن زبان ممكن نيست، زيرا براى اين واژه‏ها معادلى در آن زبان وجود ندارد. شاطبى ترجمه در اين سطح را ناممكن مى‏داند:
«اما سطح دوم سخن اگر در نظر گرفته شود، ترجمه از عربى به غير عربى و بر عكس، براى هيچ كس ممكن نخواهد بود. (اين در متون عادى است) چه رسد به اينكه آن متن، قرآن كريم باشد، و مترجم بخواهد ويژگى‏هاى سبكى و زبانى قرآن را به غير عربى برگرداند. مگر اينكه فرض شود هر دو زبان، (زبان مبدأ و زبان مقصد) تعبيرات همسان و معادل براى تمام صور بيانى ممكن دارند، كه صد در صد با هم مطابق هستند، (مثل اينكه دو زبان در آنچه در مثال‏هاى بيان شده گفتيم تعبيرات‏شان عين هم باشد). اگر چنان دو زبانى وجود داشته باشد، كه در تمامى مفردات و تعبيرات معادل معنايى مفردات و تعبيرات عربى را داشته باشد، ترجمه متقابل از عربى و به عربى از آن زبان، ممكن خواهد بود. اما اثبات اين مسأله به صورت روشن و مستدل جداً دشوار است. برخى از منطقيان قديم مطالبى درباره برابرى زبان‏ها گفته‏اند، بعضى از پيروان آنان در زمان‏هاى متأخر نيز مطالب آنان را تكرار كرده‏اند، ولى دلايل آنان براى اثبات مطلب مورد نظرشان كافى و بسنده نيستند.»14
همان گونه كه مى‏بينيم، شاطبى درباره واقعيت ترجمه بسيار روشن بينانه سخن گفته است، او به خوبى مى‏داند و اعتراف مى‏كند كه در هر ترجمه‏اى، چيز يا چيزهايى از دست مى‏رود، يعنى دلالت‏هاى تبعى در كلام، در ترجمه قابل انتقال نيست.
اما آنچه از دست مى‏رود چقدر اهميت دارد؟ آيا با آنچه در ترجمه از دست مى‏رود، محتواى اصلى چنان مرده و پژمرده مى‏شود كه جز جسدى از آن باقى نمى‏ماند يا اينكه هنوز روح حيات را مى‏توان در متنى كه ترجمه شده است احساس كرد؟ به بيان روشن‏تر، آنچه از دست مى‏رود خود كلام است يا يكى از اوصاف آن، وصفى ذاتى يا غير ذاتى؟ رابطه سطح اول و دوم معنى چه نوع رابطه‏اى است؟
«هنگامى كه جهت دوم را با جهت اول مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه جهت دوم (يا سطح دوم معنا) مانند وصفى از اوصاف جهت (و سطح) اول است. زيرا جهت دوم مانند تكمله‏اى براى عبارت و معنى از نظر وضع و افهام است. آيا اين سطح دوم، مانند صفت ذاتى براى سطح اول است يا وصفى غير ذاتى؟»15
او اگر چه مى‏پذيرد كه اين مسأله مى‏تواند مبنايى براى مسايل فرعى ديگر قرار بگيرد، اما سكوت درباره آنها را بهتر مى‏داند16؛ اما از سخنان او، چنين به دست مى‏آيد كه به هر حال، آنچه مهم است معناى اصلى و سطح اول كلام مى‏باشد، همان چيزى كه محور اصلى سخن و خبر است. خلل در بيان يك ويژگى، خللى در اصل خبر نخواهد بود. اگر چه بيان ايشان صراحت ندارد، اما تمايل او به اينكه جهت دوم وصف ذاتى جهت اول نباشد بيشتر است، ولى در عين حال پس از بيان اين مطلب برخى از ويژگى‏هاى فرهنگ و زبان عربى و زمينه‏هاى نزول قرآن را بر مى‏شمارد، كه نياز به توجّه ويژه در فهم و استنباط احكام دارد.
شاطبى پس از اينكه نظريه «دو سطح معنى» را مطرح مى‏كند، و مى‏پذيرد كه ترجمه فقط در سطح اول ممكن است، به طور طبيعى به اين پرسش مى‏رسد كه مستند احكام شرعى كدام يك از دو سطح معنى است؟ سطح اول يا سطح دوم يا هر دو؟
«اما در اينكه معناى اصلى، (معناى سطح اول) منظور متكلم و مستند احكام است، ترديدى نيست. مانند اوامر و نواهى، عموم‏ها و خصوص‏ها و مانند اينها اما اين در صورتى است كه قرينه‏اى نباشد كه سخن را از وضع اول (و معناى اصلى) برگرداند. اما آيا معناى تبعى (سطح دوم معنى) نيز در دلالت بر احكام معتبر است يا خير؟ يعنى از معناى تبعى و پيرو، كه افزون بر معناى اصلى از كلام فهميده مى‏شود، حكم ديگرى نيز به دست مى‏آيد؟ در اين مورد ترديد و اختلاف وجود دارد. طرفداران هر يك از اين دو نظر براى خود دلايلى دارند».17

ديدگاه‏هاى گوناگون درباره دلالت تبعى

مرحوم شاطبى ديدگاه‏هاى موجود يا احتمالى درباره دلالت تبعى را به دو دسته تقسيم كرده است، يك دسته را مصححين لقب داده است آنان طرفدار اين هستند كه دلالت تبعى نيز مستند احكام شرعى قرار مى‏گيرد. دسته دوم را نافين عنوان داده است، آنان كسانى هستند كه مى‏پندارند دلالت تبعى مستند اصلى احكام فقهى و شرعى نيستند. اكنون به اختصار به دلايل مصححين مى‏پردازيم:

دلايل مصحّحين

شاطبى مى‏گويد:
«مصحح ممكن است چند دليل بياورد بر اينكه دلالت تبعى نيز مستند احكام هستند.

دليل اول

اين نوع از دلالت، يا اعتبار دارد يا ندارد، نمى‏توانيم بگوييم اعتبار ندارد، براى اينكه به قصد دلالت بر همين معنى آورده شده است، پس بايد دلالتش بر معناى خودش معتبر باشد، معنايى كه دلالت تبعى بر آن دلالت كرده است، غير از معناى اصلى است، و گرنه دلالت تبعى به حساب نمى‏آمد. پس اگر چنين معنايى مقتضى حكمى شرعى باشد ناديده انگاشتن آن ممكن نيست، همان گونه كه معناى اول را نمى‏توانيم ناديده بنگاريم. پس معناى سطح دوم هم معتبر است، و اين مطلوب است.»18

نقد دليل:

شاطبى دليل اول آنان را با اين بيان كه «مصادره به مطلوب» است رد مى‏كند. براى اينكه در استدلال آمده است: «فاذا كان المعنى المدلول عليه يقتضى حكما شرعياً فلا يمكن اهماله»؛ «پس اگر معنايى كه دلالت سطح دوم بر آن دلالت كرده است حكمى شرعى را بيان مى‏كرد، نمى‏توان آن را ناديده انگاشت» اين استدلال عين مدعاست. 19 به بيان ديگر مسأله مورد بحث اين است كه دلالت سطح دوم حكم شرعى را بيان مى‏كند يا نمى‏كند؟ در استدلال آمده كه اگر حكم شرعى را بيان كرد نمى‏توان از آن صرف نظر كرد.

دليل دوم

دليل دوم مصححين اين گونه تقرير شده است:
«استناد احكام شرعى به كتاب و سنّت نه از آن روى است كه كتاب و سنّت فقط «زبان» است بلكه از آن روى است كه به زبان عربى است. اين اعتبار دلالت سطح اول و دوم را شامل مى‏شود. اين سخن به هر حال درست است، چه اينكه دلالت تبعى را براى دلالت اصلى مانند صفت و موصوف تلقى كنيم يا مانند فصل و خاصه، در هر صورت مشكلى ايجاد نخواهد شد، اگر مطلب درست باشد ديگر تخصيص دلالت سطح اول بر اينكه به احكام شرعى دلالت كند تخصيص بدون مخصص و ترجيح بدون مرجح خواهد بود، كه كارى نادرست است، پس فقط دلالت اول در استناد احكام شرعى معتبر نيست، ناچار بايد گفت دلالت سطح دوم نيز معتبر است.»20

نقد دليل

دليل دوم مصححين را نيز شاطبى با اين بيان رد مى‏كند كه:
«در اين شكى نيست كه كتاب و سنّت از آن رو كه به زبان عربى است مستند احكام هستند، نه از آن روى كه فقط به «زبان» هستند، اين مورد نزاع نيست، و در اينكه دو سطح دلالت داريم نيز نزاع وجود ندارد، بحث در اين است كه دلالت سطح دوم استقلال دارد يا نه، و استقلال دلالت سطح دوم با اين استدلال ثابت نمى‏شود.»21

دليل سوم و نقد آن

دليل سوم مصححين مفصل‏تر است و مواردى را نشان مى‏دهد كه در آن احكامى از دلالت سطح دوم استفاده شده است. مثلاً حداقل مدت حمل و امثال آن، ولى مرحوم شاطبى در اين موارد اشكال صغروى دارد، و با بررسى همه موارد، تك تك آنها را مدلول امرى ديگر مى‏داند، نه دلالت سطح دوم. 22

دلايل مانعين

نافين يا مانعين نيز ممكن است با استناد به دلايلى به مخالفت با ديدگاه نخست برخيزند.

دليل اول

فرض بر اين است كه دلالت تبعى در خدمت معناى اصلى و اولى قرار دارد و تابع آن است، پس دلالت آن بر معنايى، صرفاً براى تأكيد معناى اول است يا براى تقويت همان معنى، يا براى توضيح آن، يا براى مقبول كردن آن براى شنونده، يا معقول و خردپذير كردن آن. مانند اين اوامر در قرآن كريم آمده است، اما براى تهديد و توبيخ هستند، نه به معناى امر و دستور به انجام كارى كه به آن امر شده است:
اعملوا ما شئتم (فصلت/ 40)
ذق انّك انت العزيز الكريم (دخان/ 49)
در اين موارد امرى در كار نيست و معناى امر )كه فرمان به انجام كارى مى‏باشد) منظور نمى‏باشد، بلكه معناى مورد نظر مبالغه در تهديد و يا توبيخ است، لذا نمى‏توان از اين آيات در باب اوامر حكمى را به دست آورد (به بيان ديگر، امر، كه براى تقويت معناى تهديد و... است، خودش به طور مستقل مقصود و مراد بيان نيست و از آن مأموريتى دريافت نمى‏شود.) يا در آيه واسئل القرية التى كنا فيها (يوسف/ 82) مقصود، پرسش از اهل قريه است، و لكن خود قريه مورد سؤال قرار گرفته براى مبالغه در شايع بودن مسأله در بين اهل آن، از اينكه قريه مورد اسناد سؤال قرار گرفته، حكم مستقلى قابل وصول نيست...

دليل دوم

اگر در دلالت تبعى، موضعى باشد كه مورد استفاده مستقل حكم شرعى قرار بگيرد، ديگر اين بيان، بيان تبعى نخواهد بود، بلكه دلالت اولى و اصلى خواهد بود و اين خلاف فرض است.

دليل سوم

دلالت تبعى براى اين است كه پيرو معناى اولى و اصلى باشد، و اين مى‏طلبد كه فقط معناى اولى و اصلى مورد توجّه قرار گيرد، و اگر قرار باشد كه بدون توجّه به معناى اصلى معنايى از كلام گرفته شود، در اين صورت دلالت تبعى از چيزى كه براى آن وضع شده خارج خواهد شد، و اين نادرست است. پس استفاده حكمى به طور مستقل از دلالت تبعى، آن را از تبعى بودن خارج مى‏سازد.23
شاطبى در پايان نظريه دوم را تأييد مى‏كند كه دلالت تبعى مستند مستقلى براى احكام نمى‏باشد، تا حكم ترجمه آسان‏تر شود. زيرا اگر بيان تبعى هم مستند احكام باشد، ترجمه بى ارزش خواهد بود، چون دلالت تبعى در ترجمه از دست مى‏رود. به بيان ديگر، سبك زبانى هر زبانى در ترجمه به زبان ديگر، قابل ترجمه نيست و اگر سبك بيانى مستند مستقل احكام باشد، ترجمه قرآن و روايات بى فايده و ناقص خواهد بود.24

چامسكى و نايدا

اكنون به بررسى ديدگاه نايدا مى‏پردازيم. اما براى شناخت ديدگاه نايدا درباره ترجمه، لازم است اشاره‏اى كنيم به زبان‏شناسى گشتارى، كه به تعبيرى، انقلاب چامسكى در زبان‏شناسى عنوان گرفته است. زيرا چه نايدا را در كشف نظريه گشتارى مستقل بدانيم و تشابه نظريه هر دو را از باب توارد، و از اين باب كه اگر، هر كس ديگرى نيز واقعبينانه حركت كند، باز هم به نظريه‏اى شبيه همين خواهد رسيد، يا اينكه نايدا را در مقام كسى بدانيم كه از نظريه گشتارى چامسكى استفاده كرده است، به هر حال نياز به اشاره‏اى به ديدگاه چامسكى خواهيم داشت. براى اينكه ژرف ساخت/ رو ساخت، كه از مهم‏ترين عناصر اين زبان‏شناسى است نقطه مشترك دو ديدگاه قرار گرفته است پس در اشاره به نظر چامسكى، نظريه نايدا نيز آشكار خواهد شد.

چامسكى و مسأله ترجمه

چامسكى دانشمند زبان شناس آمريكايى كه به نقد و تحليل سياسى نيز علاقه‏مند است؛ و به خصوص از سياست‏هاى آمريكا و اسراييل انتقاد مى‏كند و به همين سبب، شهرت جهانى دو گانه دارد، اما شهرت او به عنوان يك زبان شناس، از او چهره‏اى كلاسيك ساخته است. او از معدود دانشمندانى است كه در زمان حيات خويش از اقبال و شهرت كافى برخوردار شده است. او تا تحرير اين نوشتار در قيد حيات است.
انتشار كتاب «ساختارهاى نحوى» نو آم چامسكى در 1957، (نيم قرن پيش) سرآغاز انقلابى در زبان‏شناسى بود. بررسى در آثار آن انقلاب هنوز ادامه دارد. يكى از آثار فورى اين بود كه زبان‏شناسى رفته رفته علاقه فلاسفه، روانشناسان و منطقيان را به خود جلب كرد. اين بيشتر بدان سبب بود كه چامسكى پيشنهاد مى‏كرد بحث‏ها و نتيجه‏گيرى‏ها بايد از ماهيت زبان آغاز و به ماهيت به كار گيرنده زبان منتهى شود نتيجه‏گيرى‏هايى كه درست متناقض با فرضيات رايج در فلسفه و روانشناسى آن زمان بود، و به نظر مى‏رسيد كه فلاسفه و روانشناسان بايد بدان توجّه جدى مبذول دارند.
چامسكى نخستين كسى نبود كه بين زبان‏شناسى و روان‏شناسى انسان پيوندهايى بر قرار ساخت، ولى احتمالاً اولين نفرى بود كه به جاى شروع بحث از ذهن براى رسيدن به زبان، استدلال و بحث را مفصلاً از ماهيت زبان شروع كرد تا به بحث درباره ماهيت ذهن برسد. پيش از چامسكى فرضيات درباره زبان غالباً تحت نفوذ فرضيات روان شناختى بود؛ از زمان چامسكى تاكنون اين نفوذ جهتى معكوس داشته است، يعنى بحث‏ها و استدلال‏ها راجع به صورت زبان براى توجيه نتيجه گيرى‏هايى كه راجع به روانشناسى انسان شده، مورد استفاده قرار مى‏گيرد.
اين جا مى‏توان چامسكى را درست روياروى جان لاك قرار داد كه توصيفش از دانش زبانى مورد خاصى از توصيف او از دانش به طور عام بود؛ يا مى‏توان چامسكى را در مقابل لئونارد بلومفيلد، شخصيت عمده مكتب ساختگراى آمريكا و مقدم بر مكتب چامسكى، قرار داد كه آراء جزمى روانشناختى آن زمان بر توصيف او از دانش زبانى و كاربرد زبان تأثير داشت. اين معكوس شدن روابط بين زبانشناسى، روانشناسى و فلسفه يكى از خدمات عمده چامسكى به زبانشناسى بوده است.25
كتاب‏هاى زيادى از چامسكى ترجمه شده است، آثار تحليلى زيادى نيز درباره او نوشته شده، كتاب‏هاى تاريخ زبان‏شناسى نيز نمى‏توانند او را ناديده بيانگارند.26
اما، از سويى مطالب بحث‏هاى او گسترده است و از سويى تجديد نظرها و تصحيحات او، كه طبيعى يك نظريه زنده است، كار را براى كسى كه بخواهد نظريه او را خلاصه كند، يا نتيجه نهايى را بيان كند، دشوار ساخته است. و جاى خاصى را هم نمى‏توان براى دستيابى به آراء نهايى او راجع به زبان به خوانندگان نشان داد.27
آراء زبانشناختى چامسكى از آن رو براى مترجمان، از جمله نايدا و علم ترجمه مورد توجّه قرار گرفت كه درست در برابر نظريه نسبيت زبانى قرار داشت كه بر ناممكن بودن ترجمه تأكيد مى‏كرد (نظريه ساپير - ورف) براى اينكه چامسكى بر جهانى‏هاى زبان بيشتر تأكيد داشت تا اختلافات زبان‏ها.
«آثار نوآم چامسكى كه منسجم‏ترين طرح كلى بررسى زبان در آن عرضه شده است، به اين سبب نخستين بار توجّه عمومى را به خود جلب كرد كه به عنوان بخشى از طرح خود ادعا كرد كه انسان‏ها فطرتاً آمادگى فراگيرى بعضى از انواع زبان‏ها را دارند، به بيان ديگر، كودكان از پيش آماده فراگيرى زبان‏هاى موجود مى‏باشند. دو واقعيت اين ادعا را تأييد مى‏كند: نخست اينكه ميان زبان‏هاى بشرى شباهت‏هاى چشمگيرى وجود دارد، و دوم اينكه كودكان راه‏هاى كاملاً مشابهى را براى فراگيرى زبان طى مى‏كنند. اين واقعيت‏ها توجيه كننده اين فرضيه است كه كودكان فطرتا داراى استعداد فراگيرى انواع خاصى از زبان هستند و شكل تكامل زبانى در آنها داراى بنياد ژنتيكى است.»28
در حالى كه ادوارد ساپير، بر اين نكته تكيه دارد كه زبان نه امرى غريزى يا ژنتيكى، و يا فطرى، بلكه امرى فرهنگى است.29
به نظر ادوارد ساپير، زبان نقشى فرهنگى است، نه ميراثى فرهنگى؛ انسان را طورى آفريده‏اند كه بتواند راه برود و بتواند سخن بگويد، اما راه رفتن طبيعى است همه جا به يك صورت و بدون تنوع آموخته مى‏شود، ولى سخن گفتن طبيعى نيست، فرهنگى است و در جامعه آموخته مى‏شود. سخن گفتن تنوع دارد، در فرهنگ‏ها و جوامع مختلف، گوناگون و متنوع است، مانند تنوع مذاهب، اعتقادات و آداب و رسوم در نزد ملت‏ها.
«راه رفتن كار كردى انداموار و غريزى است، (هر چند خود فى نفسه يك غريزه نيست)، اما سخن گفتن كار كردى غير غريزى و اكتسابى و «فرهنگى» است.»30
اما چامسكى، همان گونه كه ملاحظه مى‏كنيد، درست در نقطه مقابل اين نظريه ايستاده و بر فطرى بودن زبان، و بنياد ژنتيكى داشتن آن تأكيد مى‏كند. او در برابر اين نظريه كه بر نسبيت زبان اصرار دارد، از جهانى‏هاى زبان سخن مى‏گويد، تا به جاى اختلافات، بر تشابهات تأكيد كند.
«چامسكى در نظريه‏اى كه با عنوان دستور زبان جهانى شناخته شده است، اين انديشه را بسط داده است كه بين زبان‏هاى انسانى در حقيقت تفاوت‏هاى اندكى موجود است. او با اين كار، تلاش كرده است كه زمينه را براى طرح يك نظريه قدرتمند در مورد نخستين فراگيرى زبان فراهم سازد».31
بدين رو چامسكى بر اين باور است كه:
«قسمتى از ساخت زيست شناسانه ما به زبان اختصاص يافته است و اين همان چيزى است كه استعداد زبان ناميده مى‏شود، دستور زبان جهانى، حالت آغازين اين استعداد زبانى است.»32
مى‏بينيم كه چامسكى از جهانى‏هاى زبان و دستور زبان جهانى سخن مى‏گويد.33
«اين قوه آغازين زبان شيوه‏اى كه اگر به وسيله الگويى كه براى كودك قابل دسترسى است، عرضه شود ثمره آن يادگيرى يك زبان ويژه خواهد بود. نظريه‏اى كه با اين نظام در ارتباط است، نظريه حالت آغازين قوه فراگيرى زبان، دستور زبان جهانى ناميده مى‏شود.»34
نكته مهمّ در نظريه چامسكى، نظريه گشتارى است، كه نايدا نيز آن را گرفته و تعديل كرده است، و چامسكى به عنوان ژرف ساخت و روساخت از آن سخن گفته است. نايدا (سرپرست موسسه آمريكايى ترجمه كتاب مقدس) اين نظريه را در خدمت ترجمه كتاب مقدس گرفته است و سپس در نظريه خويش به عنوان علم ترجمه وارد كرده است، و نكته قابل مقايسه بين شاطبى، چامسكى و نايدا نيز همين مطلب است.

ژرف ساخت

بيان چامسكى، يا دست كم تفسير مفسرانِ او، درباره ژرف ساخت، بى ابهام نيست، اگر چه گمان مى‏رود، با ترجمه نظريه او، بر ابهام مطلب افزوده شود. اما با مقايسه چند تفسير، تصوير روشنى از نظريه به دست خواهد آمد، و اين را نيز توجّه داشته باشيم كه تفصيل اين ديدگاه را بايد در كتاب‏هاى زبان‏شناسى دنبال كرد.

تعريف ژرف ساخت

يكى از فرهنگ‏هاى زبان‏شناسى، ژرف ساخت و اصطلاحات همراه آن را اين گونه تعريف كرده است:
«ژرف ساخت در واقع صورت اوليه و خام هر جمله است. يعنى در بردارنده عناصر اصلى جمله و روابط دستورى موجود ميان آنهاست و زير بناى جمله بستگى به آن دارد.
ژرف ساخت جمله با كمك قواعد گوناگون دستورى مرحله به مرحله تغيير ساخت مى‏دهد تا سرانجام به شكل نهايى و كامل خود به آن صورتى كه در گفتار به كار مى‏رود، ظاهر گردد. چامسكى معتقد است كه ژرف ساخت اساس همان دانش ناخودآگاه يا توانش زبانى هر متكلم است و در نهايت ژرف ساخت تعيين كننده روابط معنايى و منطقى اجزاى جمله مى‏باشد.»35

زنجيره زيرساختى

زنجيره زيرساختى جمله، از راه به كار بستن قاعده‏هاى توليد يا سازه‏اى و استفاده از واژگان و عناصر صرفى و نحوى مناسب ساخته مى‏شود، مانند:
«كودك + زبان + ياد گرفتن + زمان حال + شناسه». به زنجيره زير ساخت بالا «ژرف ساخت» نيز مى‏گويند.36

رو ساخت جمله

روساخت جمله همان صورت عينى و محسوس جمله است كه توليد و شنيده مى‏شود. يعنى نشانگر شكل خارجى است. روساخت به دانش آگاهانه يا كنش زبانى فرد نيز مربوط مى‏شود. در واقع رو ساخت پس از اعمال قواعد گشتارى توليد مى‏گردد. مثلاً ژرف ساخت: «كودك + زبان + يادگرفتن + زمان حال + شناسه» به صورت زير به شكل «روساخت» ظاهر مى‏گردد:
«كودك - زبان - ياد مى‏گيرد».37

توانايى‏هاى روساختى

«توانايى‏هاى روساختى» زبان، مجموعه‏اى از مهارت‏ها و اطلاعاتى هستند كه به زبان‏آموز امكان مى‏دهد تا توانايى‏هاى ژرف ساختى زبان را بر اساس آنها در ذهن خود پى ريزى كند. به عبارت ديگر، اين دو دسته توانايى‏ها - ژرف ساختى و روساختى - لازم و ملزوم هم هستند. اما رابطه آنها طورى است كه در شرايط خاصى، زبان‏آموز ممكن است توانايى‏هاى روساختى را كسب كرده باشد. بدون اينكه در توانايى‏هاى ژرف ساختى توانايى كافى داشته باشد.
توانايى‏هاى روساختى را مى‏توان به انواع زير تقسيم كرد:
1 - توانايى‏هاى آوايى، 2 - توانايى‏هاى واژگانى، 3 - توانايى‏هاى دستورى، 4 - توانايى‏هاى سبكى.38
به نظر مى‏رسد ژرف ساخت چامسكى با اين تفسير تفاوت‏هايى با سطح اول معنا نزد شاطبى دارد، براى اينكه ژرف ساخت چامسكى سطحى از دستور است، مگر اينكه سخنان شاطبى نيز قابل حمل بر چنين معنايى باشد، يا اصولاً چنين معنايى داشته باشد.
اما در تحليل ديگرى از ژرف ساخت، ممكن است اين اصطلاح به گونه‏اى مربوط به سطوح معنى باشد. به تفسيرها و تعريف‏هاى ديگرى كه از ژرف ساخت در نظر چامسكى و نايدا شده است توجّه كنيم:

معناى ژرف ساخت در نظريه نايدا و چامسكى

هر چند اين دو نظريه به دو دليل متفاوت به وجود آمدند، هر دو به اين فرض اعتقاد دارند كه در پس هر نمودى كه زبان‏ها به خود مى‏گيرند چيزى ژرف، منسجم و يكپارچه قرار دارد: «درونه»، «هسته»، «ژرف ساخت» و «روح» اصطلاحاتى هستند كه نايدا آنها را به كار مى‏برد و بسيارى از آنها را از چامسكى گرفته است.
چامسكى بعدها كمتر از اصطلاحاتى نظير هسته استفاده كرد (در جنبه‏ها هنوز اين اصطلاح وجود دارد اما نقش آن رو به كاهش است). اما مفاهيمى همچون «بخش پايه» و «همگانى‏هاى صورى» را كه ذاتى انسان‏ها است و در تمام فرهنگ‏ها موجود است همچنان به كار مى‏گيرد.
هم چامسكى و هم نايدا ادعاهاى مبهمى براى هدف پژوهش از طريق نظريه‏هاى خود مطرح كردند. زبان‏شناسى چامسكى ساختارهاى ذهن را كاويد و كانون پژوهش زبان‏شناسى چامسكى در عصر مدرن را جابه جا كرد؛ نظريه ترجمه نايدا به كاوش در ژرف ساخت‏هاى مشترك ميان زبان‏ها پرداخت و براى تغيير و تبديل آنها در زبان‏هاى گوناگون به راه‏هايى دست يافت. اين دو رويكرد به دنبال اثبات هدف‏هاى متفاوتى هستند يكى مى‏خواهد وجود قواعد همگانى دستور و صورت‏هاى همگانى واژگانى را نشان دهد، و ديگرى ادعاهاى مبهم و پيچيده‏اى درباره پيام اصلى در ميان مى‏گذارد.
هم زبان‏شناسى و هم نظريه ترجمه از طريق اين نظريه جانى تازه يافته‏اند. مدل ژرف ساخت/ رو ساخت چامسكى و قواعد گشتارى ا و، هر چند ناظر به يك زبان‏اند، براى توجيه نظريه ترجمه مناسب‏اند. صرف نظر از پذيرفتن يا نپذيرفتن نظريه چامسكى درباره چگونگى ساختار ذهن، ژرف ساخت‏ها، حاوى تمام اطلاعات نحوى و معنايى لازم براى گرداندن و رساندن درست آنها به رو ساخت و تعبيرند، و ابزار مناسبى هستند براى مترجمى كه مى‏خواهد پيام «زير بنايى» موجود در زبان را به زبان ديگر منتقل كند.39
اكنون در پىِ آن هستيم كه «معناى اصلى» در نظر شاطبى را با «پيام» در نظريه نايدا مقايسه كنيم و نشان دهيم كه مقصود هر دو، مطلب واحدى است.
مقصود شاطبى از معناى اصلى و معناى تبعى، معناى تحت اللفظى واژه يا جمله نيست، بلكه همان چيزى را از معناى اصلى در نظر دارد كه نايدا از آن با پيام، روح و هسته ياد مى‏كند. دليل اين ادعا دو مطلب است:
1 - دليل اول اين برداشت اين است كه اين مطلب را مرحوم شاطبى در اول كتاب «مقاصد» از مجموعه چهار بخشى كتاب موافقات آورده است. يعنى اينكه مى‏خواهد ما را گام به گام به معناى اصلى، كه همان مقصود شارع يا پيام كتاب و سنّت است آشنا كند. عنوان فرعى اين بحث در كتاب مقاصد اين گونه است:
«فى بيان قصد الشارع فى وضع الشريعة للافهام و يتضمن مسائل...»
2 - دليل دوم، كه قوى‏تر است، تصريح او به اين معنى است. برخى از تعبيرات و اصطلاحاتى را كه او به كار برده است مرور مى‏كنيم.
شاطبى در بيان اين مطلب گاهى از واژه مقصد و يا مقاصد متكلمين سخن گفته است، كه معادل پيام در تعبير نايدا است، و گاهى از مجموعه يك جمله يا تعبيرات مطالب مؤيد اين برداشت به دست مى‏آيد، مثل اين جمله:
«در زبان عربى، از آن رو كه الفاظ و عبارات دلالت كننده بر معانى است، دو جهت وجود دارد. جهت اول، كه تمام زبان‏ها در آن مشترك هستند، و مقاصد سخن گويان به آن بر مى‏گردد، و اختصاص به ملتى ندارد...»40
بى‏ترديد منظور از مقاصد سخن گويان همان پيامى است كه در هر بيان وجود دارد.
در جايى ديگر مى‏گويد:
«يكى از ويژگى‏هاى عرب اين است كه معانى گسترش يافته در كلام «مقصود اصلى» است، بنابراينكه توجّه عرب به معانى است و الفاظ را براى آن درست كرده‏اند. اين اصل در نزد آگاهان به زبان و ادب عربى معلوم است. بنابراين لفظ ابزارى است براى به دست آوردن «معناى مراد» (پيام) و معناى مقصود، نه هر معنايى، گاهى معناى انفرادى واژه (معناى يك واژه به تنهايى) مورد اعتنا نيست، مانند زمانى كه معناى تركيبى بدون تأكيد بر معناى افرادى روشن باشد».41
او در ادامه مى‏گويد:
«توجّه عرب به معناى كلام است، زيرا همين معنى است كه مقصود و مراد گوينده است، و گفتمان در گام نخست بر آن بنا گذارى مى‏شود، بسيار اتفاق مى‏افتد كه پيام اصلى در مورد كتاب و سنّت مغفول قرار مى‏گيرد، لذا هنگامى كه مى‏خواهند عجايب كتاب و سنّت را كشف كنند، خصوصيات زبان عربى را در نظر نمى‏گيرند».42
اين تعبير شاطبى نيز تأكيد نايدا را بر واكنش خواننده ترجمه كتاب مقدس به ياد مى‏آورد:
«و أما شأن ارباب الاحوال، فمقاصد هم القيام بحق معبود هم...»43
با توجّه به اين تصريحات مرحوم شاطبى جاى ترديدى نمى‏ماند كه منظور ايشان همان چيزى است كه نايدا از آن به پيام يا پيام اصلى تعبير مى‏كند. يعنى منظور ايشان از معناى اصلى، همان مقصد متكلم است، و اين مطلب، تحميلى خود سرانه بر شاطبى نيست.
نكته ديگر كه در «علم ترجمه» نايدا بر آن تأكيد شده است اين است كه متن را بايد به فرهنگ زبان مبدأ خواند و دريافت، سپس در فرهنگ زبان مقصد، معادل طبيعى آن را يافت و آن را به اين زبان منتقل كرد، اين مطلب در بيان شاطبى اين گونه آمده است:
«در فهم شريعت بايد از ذهنيت عرب كه قرآن به زبان آنان نازل شده است، پيروى كرد. اگر در زبان آنان عرف مستمر نسبت به موضوعى باشد، فراتر رفتن از آن در فهم شريعت جايز نيست و اين، در زمينه معانى، واژه‏ها و روش‏هاى جارى است.»44
سخنِ نايدا، شبيه شاطبى است آنجا كه مى‏گويد:
«از لحاظ علمى و همچنين از نظر عملى كار آمدتر است كه:
1) متن مبدأ را به ساده‏ترين ساخت‏ها و آشكارترين هسته‏هاى معنايى آن كاهش دهيم؛
2) معنى را در سطح ساختارى ساده‏اى از زبان گيرنده منتقل كنيم؛ و
3) معادل سبكى و معنايى آن را در زبان گيرنده بيان كنيم».45
يعنى معناى مطلق را پيدا كرده و از معناى مقيد جدا كنيم.
در اين بيان نيز معناى زير بنايى نايدا، همان معناى مطلق شاطبى است كه مى‏شود به نفع آن از معناى تبعى و مقيد يا صورت بيان صرف نظر كرد:
«نايدا به معناى زير بنايى در «متن اصلى» قائل است كه مى‏توان به آن دست يافت. اهميت حفظ اين معنى چنان است كه صورت پيام را مى‏توان فداى آن كرد و به تجلى روساختى پيام جايگاهى درجه دوم داد. نظريه چامسكى ساختمانى مشابه اين نظريه دارد، زيرا آن نيز بر ساختارهايى در زير بناى رو ساخت متمركز است و در نتيجه هر دو مدل «منطق» مشابهى دارند. نظريه نايدا و چامسكى هر دو خود سنج‏اند و تفاوت عمده آنها در اين است كه صورت‏هاى همگانى چامسكى در سطحى ژرف‏تر و انتزاعى‏تر (و كمتر فهميده شده) از هسته‏هاى نايدا قرار دارند با اين، همه مشابهت‏ها پايان مى‏گيرند.
زمانى كه چامسكى مى‏نوشت، قواعد گشتارى چنان آزمايشى بودند كه هيچ روالى براى ترجمه واقعى بجز مقايسه نكته به نكته در رشته‏هاى محدود موجود نبود، رويكردى كه علم ترجمه نايدا آن را نفى مى‏كند.»46
يوجين نايدا (متولد 1914 م) (Eugene Nida) سرپرست مؤسسه آمريكايى ترجمه كتاب مقدس، زبان‏شناس و مردم‏شناس برجسته آمريكايى، بخش اعظم عمر خود را وقف ترجمه كتاب مقدس به زبان‏هاى گوناگون كرد.
نظريه نايدا در ترجمه، بخصوص متون مقدس اين است كه مترجم بايد متن را در فرهنگ خودش قرائت كند و دريابد، سپس به زبان فرهنگ مقصد منتقل كند، در اين فرايند، تعديل‏هايى صورت خواهد پذيرفت، برخى از واكنش‏ها و عناصر فرهنگى موجود در متن زبان مبدأ، اگر بدون تعديل به زبان مقصد منتقل شود، نه تنها امانت دارانه نخواهد بود، بلكه در اين انتقال، كه به ظاهر امانت هم رعايت شده است، خيانت جدى صورت گرفته است، زيرا ممكن است در زبان و فرهنگ مقصد، نما، عكس العمل يا عنصر فرهنگى مورد نظر به گونه‏اى ديگر تفسير شود، يا نامفهوم جلوه كند.
مثلاً مترجم كتاب مقدس اگر بخواهد اين عبارت را: بر سينه خود زده گفت: «خدايا بر من گناهكار ترحم فرما»47 لفظ به لفظ ترجمه كند، مى‏بيند كه مثلاً در زبان چوكوه (Chokwe)، از زبان‏هاى آفريقاى مركزى، اين عبارت در حقيقت معناى «به خود تهنيت گفتن» مى‏دهد. ناچار در بعضى موارد عبارت بر «سينه زدن» را بايد «باچماق بر سر زدن» ترجمه كرد.48
گاهى آنچه در دستور زبان و صنايع بلاغى زبانى، كاركرد معنايى خاصى دارد، ممكن است در زبان ديگر يا آن كاركرد معنايى را نداشته باشد، و يا بر عكس، معناى ديگرى داشته باشد كه احياناً درست مقابل معناى مورد نظر در زبان اصلى است.
«بسيارى از مردم گمان مى‏كنند كه تكرار يك كلمه معناى آن را مؤكدتر مى‏كند، ولى هميشه اين طور نيست، مثلاً در زبان‏هاى هيليگاينون (Hiligaynon)(دسته‏اى از زبان‏هاى فيلپين) عكس اين صحيح است. بنابراين عبارت (راستى، راستى) يعنى شايد و حال آن كه گفتن يك بار «راستى» درست معادل عبارت كتاب مقدس است».49
از نظر معلوم و مجهول يا ساختارهاى ديگر نحوى نيز هميشه همه زبان‏ها مانند هم نيستند. در زبان فارسى و عربى، معمولاً هنگامى فعل مجهول به كار مى‏رود كه فاعل و انجام دهنده معلوم نباشد، يا مورد توجّه نباشد. «ظرفها شسته شد». اين ممكن است جمله‏اى باشد در آشپزخانه يك رستوران، براى سر آشپز، يا كسى كه غذا مى‏كشد، واقعاً ممكن است مهم نباشد كه چه كسى ظرفها را شسته؟ يا شايد آن‏قدر معلوم باشد كه نياز به ذكر نباشد، و معادل «ظرفها را شستم» باشد. ولى معمولاً هنگامى كه فاعل معلوم است، جمله به صورت معلوم به كار مى‏رود.
«ولى در بسيارى از زبان‏هاى نيلوئى، از زبان‏هاى سودانى، معمول اين است كه گفته شود: «شهر رفته شد به وسيله او»50
كه چنين جمله‏اى در فارسى و عربى - مثلاً - درست نيست، يا دست كم كاربردى ندارد.
اما تنها اين گونه موارد نيست كه زبان‏ها در مورد آنها اختلاف دارند، گاهى اختلافها درست به همان چيزهايى مربوط مى‏شود كه در حوزه نگرش ما به هستى و جهان مربوط مى‏شود، يا تجارب ما از زندگى و هستى، همراه با تفسير خاصى از آنها. «مثلاً كوه چوا (Quehua) از زبان‏هاى بوليوى كاملاً امكان دارد كه مانند هر زبان ديگر، از آينده سخن گفت. اما در آن زبان از آينده به عنوان حادثه‏اى در «عقب شخص» و از گذشته به عنوان حادثه‏اى در «جلو شخص» سخن گفته مى‏شود. چون براى اين موضوع توضيح بخواهيد كوه چوائى‏ها خواهند گفت كه چون شخص مى‏تواند «در عالم ذهن» آنچه را كه اتفاق افتاد. ببيند پس اين حوادث در «جلو شخص» قرار دارند. و چون انسان نمى‏تواند آينده را «ببيند» پس اين رويداد «در پشت سر شخص» قرار دارد. اين توجيه براى دور نماى آينده و گذشته همان اندازه پر معنا و درست است كه توجيه ما، پس به طور يقين آن را نمى‏توان منحرف و نادرست شمرد. تنها بايد گفت توجيه ما متفاوت است.»51 اما اين موارد را عده‏اى «انحراف از تجربه» اصطلاح كرده‏اند.52 با اين توجيه، گويى مردم عقب عقب حركت مى‏كنند، لذا هر چه بگذرند، پيش رويشان قرار خواهد گرفت و آن را خواهند ديد، و از هر چه كه تا هنوز نگذشته‏اند، چون هنوز پشت سرشان قرار دارد، بى خبرند...
اين توجيه درست است يا توجيه ما، مهم نيست، مهم اين است كه مترجم با اين موارد چه كار بايد بكند؟
دستور العمل نايدا براى مترجمان روشن است. مترجمان بايد اين لغزشگاه‏ها را شناسايى كرده و با احتياط از آن بگذرند و خواننده در زبان مقصد را نيز از اين گذرگاه‏هاى خطرناك به سلامتى عبور بدهند؛ معناى اصلى و خالص جمله، روح جمله، يا هسته و يا تعبيرات ديگرى كه در زبان چامسكى و نايدا از يك سو و شاطبى از سوى ديگر آمده است، همان چيزى كه مترجم بايد بگيرد و در زبان مقصد بازسازى كند. مهم اين نيست كه صورت دو بيان در دو متن (مبدأ و مقصد) متفاوت باشد، در يكى «بر سينه زدن» و در ديگرى بر سر گرفتن باشد، مهم اين است كه خواننده ترجمه نيز پشيمانى را درك كند. اين همان معناى مطلق و دلالت سطح اول شاطبى، ژرف ساخت جمله در تعابير نايدا و چامسكى است.
«بنابراين، در زمينه‏هايى مانند:
1) بيان رفتار به وسيله توصيف زبانى (مثل بر سينه زدن)،
2) الگوهاى معنايى (مثل تكرار و يكى از اجزاء كلام)،
3) ساختمان‏هاى گرامرى (مثل معلوم و در مقابل مجهول) و يا
4) توصيفات اصطلاحى «مناظر و مرايا».
مترجم كتاب مقدس با مشكلاتى رو به رو است كه براى آنها جواب و راه حل جست‏وجو مى‏كند. وى مى‏داند كه جانشين ساختن معادل دقيق كلمه ممكن است به تحريف كلى معنى منجر گردد. بنابراين ناچار است كه صورت لفظى ترجمه را با بايستگى‏هاى ديگر پيام‏رسانى و انتقال معنى سازگار سازد.»53
اگر چه اصطلاحاتى كه نايدا به كار مى‏برد، طيف گسترده‏ترى دارد، و اين طبيعى هم است، زيرا با گسترش دامنه علومى مانند مردم‏شناسى، زبان‏شناسى، جامعه‏شناسى، و مطالعات فرهنگى و مفهوم سازى‏هايى كه در اين علوم انجام پذيرفته است، اصطلاحات فراوانى وجود دارد كه در عصر شاطبى وجود نداشته‏اند، اما شاطبى نيز با روشن نگرى، طورى سخن گفته است كه خواننده ديدگاه او مطمئن مى‏شود هنگامى شاطبى از معادل نبودن «زبان»ها سخن مى‏گويد، منظورش واژه‏ها، يا حتى جملات نيست، بلكه نگاه تجربى و عناصر فرهنگى و عادات و رسوم و سبك زبانى را نيز در بر مى‏گيرد. يكبار ديگر بر گرديد و تعريف شاطبى را از سطح دوم دلالت لفظ بر معنا، (دلالت تبعى)، را بخوانيد، و با اين مواردى كه نايدا از آنها نام برده تطبيق كنيد، خواهيد ديد هر دو به يك واقعيت توجّه داشته‏اند، و آن اين است كه از نظر دستورى، فرهنگى، و بلاغتى و... زبان‏ها ويژگى‏هاى خاص خود را دارند، كه انتقال آنها بدون تصرف، در نظر هر دو ممكن نيست.
لذا شاطبى مى‏گويد:
«معناى اصلى، يا معناى سطح اول را بايد كشف و منتقل كرد»54.
و نايدا مى‏گويد، در اين موارد مترجم:
«ناچار است كه صورت لفظى ترجمه را با بايستگى‏هاى ديگر پيام رسانى و انتقال معنا سازگار سازد».55
تجلى روساختى در واقع براى نايدا اهميتى ندارد، تا جايى كه متن مقصد همان نقش متن مبدأ را داشته باشد، تغيير دادن متن، واژه‏ها و استعارات مجاز است.56
تجلى روساختى، واژه‏ها، و استعارات، كه در اين تحليل آمده است، به صراحت همان بيان شاطبى را تداعى مى‏كند رو ساخت همان دلالت سطح دوم، يعنى سبك بيانى زبان خاص است، يعنى ساخت دستورى گاه مختص تعابير، اصطلاحات و ضرب المثل‏ها و حكمت‏ها، استعارات و تشبيهات، اين‏ها چيزى است كه صد در صد در ترجمه قابل انتقال نيستند، و چون غالباً قابل انتقال نيستند، پس مى‏توان آنها را، تا جايى كه پيام اصلى به تعبير نايدا، و معناى اصلى به تعبير شاطبى محفوظ است، با صورت كه در زبان مقصد همان نقشى را بازى كند كه اين ويژگى‏ها در زبان مبدأ بازى مى‏كنند تعويض كرد.
مثلاً پروانه در ادبيات فارسى همنشين شمع و گل است و از نمادهاى فداكارى عاشقانه، اما اگر در زبان عربى نماد حماقت باشد، مترجم فارسى بايد در اين وسط، با توجّه به نوعى «قداست» پروانه در ادبيات فارسى، به جاى «احمق‏تر از پروانه» تعبيرى مناسب پيدا كند،
و اين براى مترجم آگاه شايد دشوار باشد اما محال نيست.

اصول ترجمه در نگاه شاطبى و نايدا

نايدا براى ترجمه اصول بنيادينى را مطرح مى‏كند:
1 - زبان مجموعه‏اى متشكل و نظام يافته از نمادهاى گفتارى و شنيدارى است.
2 - روابط ميان نمادهاى زبانى و مصداق‏هاى آنها در اصل قرار دادى است (حتى در صور نام آوايى)
3 - برش تجربه به وسيله نمادهاى زبانى در اصل امرى اختيارى است.
4 - هيچ دو زبانى در تنظيم نمادهاى خود به صورت عبارات معنى دار، داراى دستگاه‏هاى مشابه نيستند.
در تمام وجوه دستورى، يعنى ترتيب كلمات، انواع وابستگى‏ها، و نشانه‏هايى كه اين وابستگى‏ها را نشان مى‏دهند و جز آن هر زبانى دستگاه و نظام خاصى براى خود دارد.57
همان‏گونه كه ملاحظه مى‏شود، اصول دوم، سوم و چهارم در نظر نايدا، كاملاً مورد قبول شاطبى، مى‏باشد، اصل اول، گرچه مطلبى مسلم است، اما تأكيد بر آن و بررسى آثار آن از نظريات مهم زبان‏شناسى جديد است. با همين تشابهات است كه مى‏توان گفت نتيجه‏گيرى نايدا مى‏تواند صد در صد با نظر شاطبى مطابق باشد:
«معناى اين اصول بنيادى در ترجمه آن است هيچ ترجمه‏اى در زبان گيرنده معادل دقيق خود در زبان دهنده نيست. يعنى در همه انواع ترجمه
1) نقصان اطلاع
2) افزايش اطلاع و يا
3) تحريف اطلاع وجود دارد.»58
«البته نبايد ناديده گرفت كه نايدا مسأله‏اى را كه شاطبى با بيان و هدفى ديگر، بيان كرده، در خدمت نظريه پردازى براى مترجمان كتاب مقدس قرار داده است. او از اين نظريه، به عنوان علم ترجمه بهره برده است. به هيچ روى مدعى نيستيم كه نايدا مثلاً، تحت تأثير شاطبى بوده است، زيرا او حتى مدعى است كه نظريه او كه شبيه ديدگاه گشتارى چامسكى است و بر نظريه چامسكى تقدم دارد».59
در اين جا اين نكته را هم به صراحت اعتراف مى‏كنيم كه يك تفاوت عمده در اين دو ديدگاه وجود دارد، و آن اين است كه شاطبى در بحث خود مى‏خواهد روشن كند كه ترجمه تا كجا ممكن است، و از كجا به بعد مشكل است، و در كجا محال، و آيا ترجمه در كل ممكن است يا خير، و در آخر هم نتيجه‏گيرى فقهى ميكند كه ترجمه جايز است.
اما نايدا اگر چه تا اين جا كه ترجمه به طور مشروط، در شرايط و با آگاهى‏هاى ويژه ممكن است، اما ناگزير از تغييراتى در ترجمه خواهيم بود، (تعديل در ترجمه) موافق است، اما گامى به جلو بر مى‏دارد و اصول كاربردى مشخص را با نشان دادن برخى از نمونه‏ها براى مترجمان بيان مى‏كند، البته در نهايت مقدار تعديل‏هاى پيشنهادى او در ترجمه، بخصوص در كتاب مقدس (و قرآن و حديث)، ممكن است مورد ترديد قرار نگيرند، اما در كل، مطابق اصول بنيادى خود او است، همان اصولى كه بين نايدا و شاطبى مشترك است.
نايدا تفاوت‏هاى صورى دو پيام (زبان مبدا و مقصد) را به تفكيك بحث و بررسى مى‏كند، مشكل ترجمه را در طبقات واژه‏ها، مقولات دستورى و ترتيب كلمات نشان مى‏دهد. و سپس وارد بحث «سلسله مراتب عناصر سازى معنايى» مى‏شود و «قلمرو معنا و مقدار اطلاع» را بحث مى‏كند. همگانى‏ها (يا جهانى‏ها) زبان را در اين عرصه‏ها نشان مى‏دهد. مثلاً در بحث طبقات واژه‏ها، با اينكه تصريح مى‏كند كه زبان‏ها در اين زمينه‏ها تفاوت‏هاى جدى دارند، ولى «كليه زبان‏ها، خواه به صورت طبقات عمده يا طبقات كوچك، چهار گروه اصلى دارند: «چيز واژه‏ها» (كه تقريباً معادل اسم هستند) كار واژه‏ها (كه تقريباً معادل فعل هستند)، كلمات مجرد (كه معادل صفات اشياء و صفات كار واژه‏ها هستند) و كلمات ربطى (كه تقريباً معادل حروف اضافه و موصولات در زبان‏هاى هند و اروپايى مى‏باشند).»60
اما از آن جايى كه بررسى اين موارد مقصود اصلى اين نوشتار نمى‏باشد به همين مقدار بسنده مى‏كنيم. و در پايان برخى از موارد مهم اين بررسى و تطبيق را به گونه‏اى موجز مى‏آوريم.61

ديدگاه‏هاى مشترك شاطبى و نايدا

1 - دلالت بر معنى دو سطح دارد
سطح اول: دلالت اصلى (مشترك همه زبان‏ها، پيام اصلى)
سطح دوم: دلالت تبعى (مخصوص هر زبان، از جمله عربى، ويژگى‏هاى سبكى و فرهنگى)
همان گونه كه گفتيم دلالت سطح اول، كه مشترك بين تمام زبان‏هاست با ژرف ساخت نايدا شبيه است و به معنى پيام اصلى متن است.
پيام يا معناى اصلى:
1 - محتواى اصلى است.
2 - در تمام زبان‏ها موجود است.
3 - اما در مقام بيان و كتابت، خالص بيان نمى‏شود، آميخته با سبك بيانى، فرهنگ، رسوم و جهان بينى خاص اهل هر زبان، از جمله عربى است.
4 - مترجم بايد معناى اصلى را كشف كند، سبك و ويژگى‏هاى زبان مبدأ را شناخته، و مطلب را در قالب زبان مقصد بريزد.
5 - هيچ دو زبانى كاملاً معادل و همسطح هم نبوده و واژگان، جمله‏ها، ضرب‏المثل‏ها، تعبيرات و قالب ريزى تجارب در هيچ دو زبان مساوى نيست، ادعاى برخى از منطقيان صحيح نيست.
6 - هميشه ترجمه كامل، انتقال صورت و معنى، سبك و محتوا ممكن نيست، مترجم بايد محتوا را ترجيح بدهد، در جايى كه تعبيرات، جملات، ضرب المثلها مشابه نيستند.
7 - ترجمه ممكن است، اما در هر ترجمه خواه ناخواه چيزى از دست مى‏رود، سبك، و با توجّه به اختلاف دستور زبان‏ها، نحوه بيان ساخت و دستورى جملات الزاماً در زبان مبدأ و مقصد مساوى و معادل نيست.
معناى اصلى شاطبى، ژرف ساخت چامسكى و نايدا (پيام، روح، هسته و...) شبيه به هم هستند، اگر چه ممكن است كاملاً يكى نباشد.
روساخت در تعبيرات چامسكى و نايدا، بسيار نزديك است به دلالت سطح دوم در بيان شاطبى، اگر افق‏هاى تاريخى دو بيان درك و نزديك شود.
نايدا با شاطبى در امكان مشروط و محدود ترجمه همزبان است. شاطبى سر بسته‏تر و نايدا مفصل‏تر جاهايى را كه ممكن است در ترجمه كم و زياد يا تعديل صورت بگيرد مشخص مى‏كنند.
هر دو، ترجيح را به معنى و پيام اصلى مى‏دهند.
با توجّه به اينكه نظريه نايدا از جا افتاده‏ترين نظريات در علم ترجمه است، همسويى و شباهت‏هاى فراوان ديدگاه دانشمند در چندين قرن پيش، نشان از دقتِ نگاه شاطبى مى‏دهد، كه با دقت تجربى و آشنايى با چند زبان صورت گرفته است.


پی نوشت‌ها:

1 - ريسونى، احمد، اهداف دين از ديدگاه شاطبى، ترجمه سيد حسن اسلامى، سيد محمد على ابهرى، بوستان كتاب قم، 132.
2 - شاطبى، ابراهيم بن موسى، الاعتصام، بيروت، لبنان، تعليق و تخريج احاديث، محمود طعمه حلبى، دار المعرفة، الطبعة الثانية، 1420 ه 2000 م. 15.
3 - شيعه يا رافضى خواندن يك عالم سنى براى او فحش بزرگى به حساب مى‏آمده، و اكنون نيز مى‏آيد، همان‏گونه كه سنى خواندن يك شيعه، يا عالم شيعى نيز فحش به حساب مى‏آمده و مى‏آيد. و اين بيشتر به دليل تبليغات فرق عليه همديگر است، و گرنه، وقتى كه هر دو فرقه خدا را مى‏پرستند، و به رسالت پيامبر او شهادت مى‏دهند و به سوى يك قبله نماز مى‏خوانند و دشمنانشان نيز مشترك است، اين همه دورى و بيگانى و نفرت چرا؟!
4 - اين نيز ناسزا و فحش بوده است، زيرا حرج در اسلام نيست و اسلام شريعت سهله است.
5 - شاطبى، الاعتصام، 17 - 16.
6 - زركلى، خيرالدين، الاعلام، ج 1، ذيل (ابراهيم بن موسى، شاطبى)
7 - نايدا، يوجين آ. كتاب الفبا، شماره 3، اصول و روش ترجمه ترجمه فريدون بدره‏اى، 46.
8 - براى اين بحث، يكى از آثار خواندنى، به جانبدارى از ترجمه ناپذيرى كتاب پروفسور ايزوتسو است: مفاهيم اخلاقى - دينى در قرآن مجيد، ترجمه دكتر فريدون بدره‏اى، تهران، ويرايش جديد، چاپ اول، انتشارات فرزان، 31-7.
9 - شاطبى، الموافقات 51/2.
10 - همان.
11 - همان 51-52/2.
12 - همان /52.
13 - همان 51/2.
14 - همان 52/2.
15 - همان .
16 - همان .
17 - همان 72/2.
18 - همان 73/2.
19 - همان 78/2.
20 - همان /73.
21 - همان،/78.
22 - همان.
23 - همان،/75 - 78.
24 - همان / 78.
25 - نيل اسميت، و دير درى ويلسون، زبانشناسى نوين، نتايج انقلاب چامسكى، ترجمه ابوالقاسم سهيلى و ديگران، تهران، آگاه، چاپ دوم، پاييز 9 1374.
26 - از جمله كتاب‏هاى مهم درباره چامسكى، زبانشناسى نوين، نتايج انقلاب چامسكى است كه كتاب‏شناسى آن در منابع همين مقاله آمده است.
27 - زبانشناسى نوين، نتايج انقلاب چامسكى، 11.
28 - همان، 33 و 34.
29 - ساپير، ادوارد، زبان، در آمدى بر مطالعه سخن گفتن، ترجمه على محمد حق شناس، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول، 21 1376.
30 - همان.
31 - جان ماهر، چامسكى، ترجمه شكوفه محمدى شير محله، تهران، شيرازه، چاپ اول، سال 79 1379.
32 - همان، 79.
33 - درباره آراء ساپير ورف و چامسكى، مطالبى در مقاله معنى‏شناسى و فهم متن اثر نگارنده نيز آمده است، پژوهشهاى قرآنى شماره 27 و 28.
34 - ماهر، جان، چامسكى، 79.
35 - ساغروانيان، سيد جليل، فرهنگ اصطلاحات زبان‏شناسى، مشهد، نشر نما، چاپ اول/ زمستان 306 /1369
36 - همان.
37 - همان.
38 - گنتز، ادوين، نظريه‏هاى ترجمه در عصر حاضر، ترجمه على صلحجو، تهران، انتشارات هرمس، چاپ اول 63 / 1380و 64.
39 - همان /65.
40 - الموافقات 51/2. للغة العربية - من حيث هى الفاظ و عبارات دالة على معان - نظران... فالجهة الاولى هى التى يشترك فيها جميع الألسنة، و اليها تنتهى مقاصد المتكلمين، و لا تختص بامّة دون امّة.
41 - و منها أن يكون الاعتناء بالمعانى المبثوثة فى الخطاب هو المقصود الاعظم، بناء على أن العرب إنما كانت عنايت‏ها بالمعانى، و انما اصلحت الالفاظ من اجلها. و هذا الاصل معلوم عند اهل العربية، فاللفظ إنما هو وسيلة الى تحصيل معنى المراد، و المعنى المقصود، لا ايضا كل المعانى، فإن المعنى الافرادى قد لا يعبأ به، اذا كان المعنى التركيبى مفهوما من دونه» الموافقات 66/2.
42 - فلازم الاعتناء بفهم معنى الخطاب، لانه المقصود و المراد، و عليه يبتنى الخطاب ابتداء. و كثيرا ما يغفل هذا النظر بالنسبة الى الكتاب و السنة، فتلتمس غرائبه و معانيه على غير الوجه الذى ينبغى فتَسْتَبهم على الملتمس، تستعجم على من يفهم مقاصد العرب، فيكون عمله فى غير معمل، و مشيه على غير طريق.» الموافقات 67/2.
43 - همان /101.
44 - همان /62.
45 - نظريه‏هاى ترجمه /75.
46 - همان /75.
47 - انجيل لوقا، باب 18، آيه 13.
48 - يوجين. آ. نايدا، «اصول و روش ترجمه»، ترجمه فريدون بدره‏اى، الفبا، ج 39/ 3 و نيز مراجعه شود به مقاله «نقش مترجم» از نايدا، در كتاب «درباره ترجمه»، ترجمه سعيد باستانى
49 - الفبا، 39 /3.
50 - همان /40.
51 - همان.
52 - همان.
53 - همان.
54 - الموافقات 52/2
55 - الفبا 40/3
56 - گنتز، ادوين، نظريه‏هاى ترجمه در عصر حاضر، ترجمه على صلح جو، تهران، انتشارات هرمس، چاپ اول، 1380.
57 - نايدا، يوجين.آ، كتاب الفبا 40-41/3.
58 - همان / 41.
59 - گنتز، ادوين، نظريه‏هاى ترجمه در عصر حاضر، /60.
60 - الفبا 48/3. و نيز رك: نظريه‏هاى ترجمه در عصر حاضر.
61 - نظريه نايدا را مى‏توان دست كم در اين منابع دنبال كنيد: 1 و 2) ترجمه دو مقاله از نايدا (الفبا /3) درباره ترجمه (مجموعه مقالات نشر دانش) 3) نظريه‏هاى ترجمه 4) گفتمان و ترجمه و نظريه شاطبى در الموافقات .
جمعه 24 شهریور 1391  2:11 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ديدگاه علماى اهل سنت درباره ترجمه قرآن

پروين بهار زاده
ديدگاه علماى اهل سنت :

مذاهب چهارگانه فقهى اهل سنت يعنى : حنفى , مالكى , شافعى و حنبلى , هر يك در خصوص جواز يا عدم جواز ترجمهء قرآن , بالاخص در نماز, فتاوى مختلفى ايراد داشته اند كه به صورت خلاصه ذكر خواهد شد. (30)ازم به توضيح است كه هيچ يك از فقهاى شيعه به جواز قرائت سوره يا آيه اى در نماز, به زبانى غير از زبان عربى , فتوا نداده اند و در مقابل , هيچ فقيه شيعى نيز به حرمت ترجمهء قرآن به زبانى ديگر, قايل نبوده است .

1- مذهب مالكى

در حاشية الدسوقى على شرح الدر دير )ج 1 ص 236و 237 آمده است :
قرائت قرآن به غير زبان عربى جايز نيست . تنها گفتن تكبير در نماز به غير زبان عربى جايز است ليكن نبايدمترادف و هم معنى تكبير را در زبان عربى آورد. و نيز كسى كه نمى تواند سورهء فاتحه را به عربى بخواند, واجب است نماز خود را به امامت فردى كه اين توانايى را دارد اقامه كند. اگر اين اقتدا و امام گرفتن ممكن باشد. وگرنه وجوب قرائت فاتحه از وى ساقط است و لازم است ذكر خداوند را به زبان عربى بگويد و او را تسبيح كند.همچنين گفته اند: بر هر مكلف است كه سورهء فاتحه را به زبان عربى بياموزد....

2- مذهب حنبلى

در المغنى آمده است : نه قرائت قرآن به غير زبان عربى جايز است و نه تبديل لفظ عربى به واژهء مترادف آن , قرائت عربى را خوب بداند يا نداند. پس مى گويد: اگر قرائت به عربى را خوب نمى داند واجب است يادبگيرد و اگر چنين نكند در حالى كه قادر به تعلم بوده , نمازش باطل است .
ابن حزم حنبلى در المحلى (ج 3 ص 254 آورده است : كسى كه ام القرآن (يعنى سورهء فاتحه ) يا بخشى از آن را و يا قسمتى از قرآن را در نمازش به غير زبان عربى بخواند و يا الفاظ قرآن را به الفاظ عربى مترادف و غيراز الفاظى كه خداوند نازل كرده , از روى عمد, تغيير دهد يا كلمه اى را عمداً مقدم يا مؤخر كند, نمازش باطل است و خود او فاسق مى باشد. زيرا قرآن عربى است و هر كلام غير عربى قرآن نيست و نيز تغيير زبان و الفاظقرآن نوعى تحريف در كلام الله است كه مورد مذمت خداى تعالى مى باشد.

3- مذهب شافعى

در المجموع (ج 3 ص 379 آمده است : عقيده ما اين است كه قرائت قرآن به غير زبان عربى جايزنيست . چه فرد قادر به زبان عربى باشد يا نباشد و چه در نماز و چه در غير نماز. لذا اگر ترجمهء قرآن را در نماز به جاى قرآن خواند, نمازش باطل است چه خوب قرائت كرده باشد و چه بد. و اين عقيدهء جمهور علماست ازجمله مالك , احمد و ابو داوود.
و نيز در حاشية توشيح المستفيدين (ج 1 ص 52 آمده است : كسى كه فاتحة الكتاب را بلد نيست ,جايز نيست ترجمهء آن را در نماز بياورد. به دليل سخن خداى متعال كه فرمود: انا انزلناه قرآناً عربياً (يوسف ,212 و زبان عجمى زبان قرآن نيست بلكه از الفاظ قرآن دور است .
شافعى نيز در رسالهء فقه خود به وجوب آموختن زبان عربى براى همهء مسلمانان اشاره كرده و مى گويد:همهء قرآن به زبان عرب نازل شده است . اگر كسى پرسش كند كه به چه دليل كتاب خدا صرفاً به زبان عرب نازل شده و هيچ كلامى از غير عرب با آن در نياميخته ؟ پاسخ آن در خود آيه است كه مى فرمايد: و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه ليبين لهم (ابراهيم , 414 و اگر بگويند كه رسالت پيامبران پيشين خاص قوم خويش بوده ,ليكن مگرنه اين است كه پيامبر محمد (ص ) بر همهء مردم جهان , رسول است ؟ پاسخ مى گوييم , آرى , پيامبر به زبان خاص قوم خود مبعوث شد و بر همهء مردم است كه زبان او را تا حد امكان بياموزند. همچنين خداوندنزول قرآن را به هر زبانى غير زبان عربى , در ضمن دو آيه نفى كرده است : لقد نعلم أنهم يقولون انما يعلمه بشرلسان الذى يلحدون اليه أعجمى و هذا لسان عربى مبين . (نحل 10316 و لو جعلناه قرآناً اعجمياً لقالوا لو لافصلت آياته أعجمى و عربى (فصلت , 4441.
سپس نتيجه مى گيرد: لذا بر هر مسلمان لازم است كه زبان عربى را تا آنجا كه در توان دارد بياموزد تا بتواندتسبيح و تشهد گويد, قرآن تلاوت كند و از همه بالاتر, نماز گذارد.
رشيد رضا معتقد است اين بينش شافعى مورد اجماع ائمه مسلمين است و شيعه و سنى , اباضى وخارجى و معتزلى در قبول اين مطلب اختلافى ندارند و بهترين دليل و مؤيد اين امر عدم اختلاف مسلمانان سلف و خلف است در عبادت بودن تلاوت قرآن ميزبان عربى و نيز اذكار نماز, حج و غيره و نيز لزوم قرائت خطبهء نمازجمعه و عيدين به زبان عربى . (31)

4- مذهب حنفى

شيخ الاسلام ابوالحسن المرغينانى الحنفى معتقد است : نگارش قرآن به زبان فارسى به اجماع ممنوع است . زيرا به حفظ قرآن خلل وارد مى سازد چرا كه ما به حفظ لفظ و معنى قرآن كه دلالت بر نبوت خاتم الرسل دارد, امر شده ايم و نيز نگارش قرآن به زبان فارسى موجب سخيف شدن قرآن بوده و سبب سهل انگارى در آن مى شود.
يكى ديگر از علما و بزرگان اين مذهب , در ضمن مقاله اى كه در جواز قرائت قرآن به زبان غير عربى نوشته است , چنين نقل مى كند: پيشوايان بر اين مطلب اجماع دارند كه قرائت قرآن به غير زبان عربى , در خارج از نمازجايز نيست و اين فعل به شدت منع شده است . زيرا قرائت قرآن به غير زبان عربى از نوع تصرف در قرائت است به گونه اى كه قرآن را از وجه اعجازش , عارى ساخته و بلكه موجب ركاكت آن خواهد شد.
صاحب الكافى يكى ديگر از علماى حنيفه نيز آورده است : اگر هميشه و به طور دايم قرآن را به فارسى بخوانند و يا بخواهند مصحفى را به فارسى بنويسند, جايز نيست . اما اگر يك آيه يا دو آيه را به فارسى بنويسند,مانعى ندارد. زيرا نگارش قرآن به منظور تفسير و شرح همهء حروف آن و نيز ترجمهء آن جايز است .
رشيد رضا در پاسخ مؤلف مذكور آورده است : اگر منظور ايشان از ترجمه , ترجمهء حرفى و لفظى آن باشد,به روشنى اثبات شد كه مطلقاً جايز نيست . ولى اگر منظور از ترجمه , شرح و تفسير باشد, جايز است .
و نيز در معراج الدرايه آمده است : هر كس از روى عمد, قرآن را به فارسى بخواند و بنويسد, يا ديوانه است يا زنديق . ديوانه را بايد درمان كرد و زنديق را بايد كشت .
همين نظر از ابوبكر, محمد بن فضل بخارى نيز نقل شده است . وى در الدرايه آورده است : اسم قرآن هم بر نظم قرآن و هم بر معنى آن دلالت دارد. خداوند قرآن را نازل كرد تا هم صحبت و دليل نبوت باشد و هم پرچم هدايت . نظم قرآن سبب حجت بودن آن است و معناى قرآن موج هدايت . و لذا حفظ قرآن فى الجمله واجب بوده و هر نوع خلل در نظم (الفاظ) و يا در معنا موجب سقوط حكم قرائت مى گردد.
امام زاهدى در الجامع الصغير آورده است : از ابوحنيفه نقل است كه براى كسى كه براداى الفاظ عربى توانا باشد, قرائت قرآن به قرآن به زبان فارسى , موجب فساد در نماز مى گردد. اما اگر براداى الفاظ عربى قادرنباشد, مانعى ندارد. توضيح اينكه اگر هر لفظ را با لفظى مطابق و هم معنى در فارسى جايگزين كند و نماز را به اين شيوه به فارسى بخواند, مانعى ندارد.
آلوسى در تفسير آيهء انه لفى زبر الاولين , مرجع ضمير را به اعتبار معنايش , قرآن مى داند و اظهارمى دارد كه اختصاص جواز قرائت نماز به فارسى به دليل اين است كه زبان فارسى بعد از زبان عربى , اشرف زبان هاست .(32)

تيجه گيرى از آراى فقهاى مذاهب اربعه

با جمع بندى مطالب مزبور به اين نتيجه مى رسيم كه : هيچ يك از فقهاى مذاهب اربعه قرائت نماز را به غير زبان عربى , به طور مطلق و بدون شرط, جايز نمى دانند. تنها فتوايى كه حاكى از جواز است به ابوحنيفه منسوب است كه اولاً مشروط به سه شرط است . و ثانياً, وى نيز به تصريح معتمدين از راى خود مبنى بر جوازقرائت نماز به زبان فارسى برگشته است , به دليل اين كه نظم قرآن در هر حال , ركنى لازم براى قرآن است وحفظ آن ضرورى است . لازم به توضيح است كه تنها در نماز است كه به اعتبار آيهء فاقرؤا ما تيسر من القرآن (مزمل , 2073 خواندن قرآن واجب است و از آنجا كه تكليف به حسب وسع و توانمندى است , لذا برخى به جواز خواندن فقط نماز به غير عربى (فارسى ) شده اند, آن هم براى كسى كه قادر به اداى الفاظ عربى نيست .
افرادى كه روايت رجوع و برگشت ابوجنيفه را از فتواى جواز قرائت قرآن به فارسى نقل كرده اند,عبارت اند از: نوح بن مريم , يكى از ياران و اصحاب ابوحنيفه ; على بن جعد, يكى از اصحاب ابوسف وابوبكر رازى , شيخ علماى حنيفه در قرن چهارم . (33)
سؤال : آيا پيشوايان مذاهب اربعه و ديگر علما, نگارش قرآن را به خط غير عربى جايز مى دانند؟
ابن حجر مى گويد: گاه مى پرسند آيا نگارش قرآن به غير خط عربى نيز مانند قرائتش حرام است ؟ پاسخ اين است كه اصحاب در مجموع آن را حرام مى دانند.(34)
زركشى نيز مى گويد: اقرب اين است كه نگارش قرآن به فارسى ممنوع است چنانكه قرائتش نيز به زبانى غير لغت عرب حرام است .
در شرح الحباب چنين نقل كرده است : نگارش قرآن عظيم به زبان غير عربى , تصرف در لفظى است كه داراى اعجاز بوده و تحدى بدان حاصل مى شود. چنين تصرقى موجب ركاكت و سخافت قرآن خواهد بود. زيرادر الفاظ غير عربى , چه بسا مضاف اليه مقدم بر مضاف گردد و اين امر مخل نظم قرآن بوده و فهم آن را دچارپريشانى مى كند. با توجه به اينكه اين ترتيب موجود قرآن , مناط اعجاز است ,لذا مقدم داشتن آيه اى بر آيه اى ديگر و حتى كلمه اى بر كلمه اى ديگر, در قرائت حرام است .
حتى بر اين امر تاكيد شده است كه ترتيب حروف كلمات قرآنى و تناسب و ويژگى هاى موجود در آن , ازوجوه اعجاز بوده و هيچ بشرى به آوردن مثل آن توانا نمى باشد, چه رسيد به لطايف و رموزى كه در اين ترتيب كلمات و جملات نهفته كه هيچ زبانى قادر به بيان آن نيست .

دانشگاه الازهر و مسالهء ترجمهء قرآن

دانشگاه الازهر مصر, در اولين موضع گيرى در قبال اين موضوع , راى به ممنوعيت ترجمهء قرآن داده ومصادرهء كليهء قرآن هايى كه مشتمل بر ترجمهء لفظى قرآن بود را ضرورى اعلان نمود. به عنوان مثل : زمانى كه قرآن هاى چاپ هند كه با ترجمهء جديد انگليسى همراه بود, وارد مصر شد, شيخ الازهر فتوا به ممنوعيت ورود آن ها به شهرهاى مصر داد. اين مطلب در بيروت نيز سابقه داشته است . زمانى كه تعدادى از قرآن هاى چاپى با ترجمهء انگليسى به بيروت وارد شد. ادارهء گمرك بيروت از مفتى كسب تكليف نموده و به دليل منع مفتى , اجازهء ورود اين قرآن ها از طرف اين اداره صادر نشد.(35)
اما مباحث متعدد در موضوع ترجمهء قرآن و جواز يا عدم جواز آن در مجامع علمى رو به فزونى يافت . علاوه بر اين پيشرفت علوم و معارف , حضور بى امان و رو به گسترش كامپيوتر و استخدام اين ابزار در علوم مختلف ,ناتوانى و ضعف ترجمه هاى موجود قرآن به زبان هاى بيگانه , كه غالباً از سوى غير مسلمانان صورت گرفته است و بعضاً عارى از غرض ورزى نيز نبوده , علماى الازهر را بر آن داشت تا از سال 1929م , طى برقرارى اجتماعات متعدد به سرپرستى , شيخ مصطفى مراغى , رهبر انديشهء ترجمهء قرآن , در پى درمان اين درد برآيندو سرانجام حاصل اين اجتماعات به صورت تشكيل كميته اى تخصصى تجلى يافت .
كميتهء تخصصى ترجمهء قرآن , موظف بود تفسير بعضى از آيات قرآن را به نقل از آلوسى , بيضاوى و ديگرمشاهيرى تفسيرى , ترجمه كند. بدين ترتيب , مقصد اصلى از ترجمهء معانى قرآن , گسترش اين معانى و تفسير وشرح دقيق آنها بود. اما نظم عربى قرآن , از ديدگاه اين كميته نيز قابل ترجمه معرفى نشد و به اين امر, نظر دادندكه انتقال ويژگى هاى خاص نظم عربى قرآن , به طور قطع محال است .(36)
سرانجام بيانيهء نهايى الازهر, مبنى بر محال بودن ترجمهء قرآن و امكان ترجمهء معانى آن , صادر شد. پس ازگذشت چند سال , كميتهء تخصصى در الازهر, قواعدى را به شكلى خاص براى ترجمه و مترجمين وضع كرده و نسخه هايى از اين قواعد را براى هيأت هاى اسلامى و علماى كشورهاى مختلف اسلامى فرستاد تا از راى ونظر ايشان نيز مطلع گردد.
قواعد مزبور به شرح زير ابلاغ شد: (37)

پی نوشت ها:

1 تفسير بايد تا حد ممكن از اصطلاحات و مباحث علمى مبرا باشد, مگر آنچه در فهم آيه ايجاب مى كند.
2 تفسير نبايد متعرض ديدگاه ها و تئورى هاى علمى شود. به عنوان مثال در ذيل آيه اى كه رعد و برق درآن ذكر شده به تفسير علمى رعد و برق نپردازد, و يا در ضمن آيه اى كه از آسمان و ستارگان سخن به ميان آورده ,عقايد منجمان را در اين خصوص مطرح نسازد. تفسير آيه , تنها بايد منحصر در مدلول لفظ عربى آن باشد وجنبه و جايگاه نصيحت گويى و هدايت گرى آن را محفوظ دارد.
3 اگر ضرورت گسترش تحقيق در بعضى از مسايل احساس شده , كميته بايد آن را در حاشيهء تفسير متذكرشود.
4 كميته نبايد جز در برابر آنچه كريمهء قرآن مجيد بر آن دلالت دارد, سر تسليم فرود آورد. نبايد در قيد آراى يكى از مذاهب فقهى يا كلامى محصور گردد و يا در تاويل آيات معجزات و امور آخرت خود را به زحمت وتكلف افكند.
5 قرآن تنها به روايت حفص از قرائت عاصم تفسير شود و در تفسير متعرض قراءات ديگر نشود مگر درصورت لزوم
6 از تكلف در ارتباط دادن آيات و سور به يكديگر بپرهيزند.
7 از اسباب النزول , تنها آن مقدارى را ذكر كنند كه صحت آن ها به تحقيق ثابت شده و به فهم آيه كمك مى كند.
8 در تفسير, تمام يك آيه يا چند آيه اى كه از نظر موضوع به يكديگر مرتبطاند, ذكر شود. آن گاه تمامى معانى كلمات به دقت تحرير شوند, سپس معانى آيه يا آيات مسلسل به صورتى كاملاً آشكار و روشن تفسيرگردد. سبب نزول , ربط بين آيات و ديگر موارد نيز در جاى مناسب قرار گيرند.
9 در اوايل هر سوره , حاصل تحقيقات كميته در مورد سوره , ذكر شود. مثلاً اين كه سوره مكى است يامدنى ؟ و يا كدام آيات در سوره , مكى هستند و كدام مدنى ؟
10 تفسير شامل مقدمه اى باشد كه در ضمن آن , تعريف قرآن ; مسلك قرآن در بيان همهء فنونى كه داراست ,همچون : دعوت به خدا; تشريع ; قصص ; جدل و غيره بيان گردد. همچنين شيوهء تفسير كميته مذكور تشريح شود.
11 تفسير آيه به نسخ منتهى نشود مگر زمانى كه جمع بين آيات ممكن نباشد.
سرانجام قواعد خاص ديگرى را نيز, به منظور بيان راهى كه بايد در تفسير معانى طى نمود, مقرر كرد و طى بيانيه اى ديگر صادر مى گردد. اين قواعد به شرح زير است :
1- اسباب نزول , در روايات تفسير مأثور, مورد تحقيق قرار گرفته و به دقت ارزيابى شوند. آن گاه روايات صحيح در تفسير تدوين شده , به علاوه اينكه دليل قوت قوى و ضعف ضعيف , در آن ها نيز تبيين گردد.
2- مفردات قرآن كريم , مورد كاوش لغوى قرار گرفته و بلاغت و ويژگى هاى تركيب هاى قرآنى مورد پژوهش و تدوين قرار گيرند.
3- از آراى مفسرين به راى و نيز تفسير به ماثور تحقيق شده و از آن ميان آنچه آيه بدان تفسير مى شود, همراه با ذكر دليل رد و قبول , تحرير شود.
پس از وضع قواعد يادشده , از سوى علماى دانشگاه الازهر, براى تعيين نوعى از ترجمهء قرآن كه مجازدانسته شود, شيخ مصطفى مراغى , رياست دانشگاه , طى نامه اى به نخست وزير و رئيس مجلس وزراى مصر,على طاهر پاشا, ضمن ارايه فتواى بزرگان الازهر پيشنهاد مى كند كه اين اقدام رسماً از سوى دولت وقت مورد تاييد و اعتماد قرار گيرد.
حاصل عبارات و آراى علما بالاخص علماى الازهر اين است كه :
1. ترجمهء لفظى قرآن محال است .
2. تنها معانى قرآن قابل انتقال به زبان هاى بيگانه است .
3. جايز نيست كه هر كس فهم و دريافت خود از آيات قرآن را به زبان بيگانه انتقال داده و آن را ترجمهء قرآن نام نهد.
4. ترجمهء قرآن , نه قرآن نام دارد و نه خصايص خاص قرآن را داراست و نه احكام شرعى مترتب بر قرآن ,بر ترجمهء آن نيز مترتب مى شود.
30- المستشرقون و ترجمة القرآن الكريم 56 و مناهل العرفان , 562ـ 60
31- تفسير المنار, 3309
32- روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و سبع المثانى , (تفسير آلوسى ), انتشارات جهان , 12519
33- مناهل العرفان , 592
34- تفسير المنار, 3399
35- همان 269ـ 339
36- المستشرقون و ترجمة القرآن 74
37- همان 75و 76; مناهل العرفان , 662 67

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:11 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

معرفى نرم ‏افزار «جامع تفاسير نور»

محسن مسچي

چکیده: در اين نوشتار نويسنده به معرفى امكانات و قابليت هاى نرم افزارى قرآنى »جامع تفاسير نور« مى پردازد.
روند تهيه، هدف توليد، تعداد كتابهاى موجود، تعداد تفاسير و ترجمه ها، لغت نامه ها،، قابليت تنظيم، امكانات برنامه، قابليت هاى صوتى و تصويرى و ويژگى هاى ديگر نرم افزار، موضوعاتى است كه نويسند از آن سخن گفته است.


كليد واژه‏ها: نرم افزارهاى قرآنى، نرم افزار جامع تفاسير نور، امكانات، قابليت صوتى، قابليت تصويرى.

اشاره

مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى برگى ديگر به كارنامه پرافتخار خود افزود و با توليد نرم افزار قرآنى «جامع تفاسير نور» خدمت درخور ستايشى را به جامعه قرآن پژوه و محققان علوم اسلامى عرضه داشت.
نظر به اينكه اين گنجينه عظيم، شامل امكانات فراوان و محتواى گسترده در زمينه‏هاى گوناگون چون تفسير و ترجمه مى‏باشد، معرفى آن به صورت فشرده ضرورى مى‏نمايد تا كاربران و پژوهشگران نسبت به اين برنامه ارزشمند شناخت بيشترى پيدا كنند و از قابليت‏هاى متنوع و كاربردى آن در راستاى تحقيقات قرآنى و تفسيرى خود بهره مطلوب‏ترى ببرند.

روند تهيه و هدف از توليد نرم افزار جامع تفاسير نور

اين نرم افزار در واقع ارتقاء نرم افزار نورالانوار 2/2 مى‏باشد كه از پشتوانه تحقيقاتى و فنّى سنگينى برخوردار، و طى حدود 7 سال عرضه با استقبال بى نظيرى روبرو بوده است. در طول اين مدت مراحل تحليل و طراحى و فراهم‏سازى ديتا به منظور ارتقاء اين نرم افزار به صورت جدى در مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى پى گيرى مى‏شد كه خوشبختانه در سال 1383 عمليات فنى به روز سازى اين نرم افزار آغاز شد. اما به دلايل متعدّدى، فرآيند توليد آن در سال ياد شده متوقف گرديد ولى بار ديگر روند اجرايى اين طرح از 25 ارديبهشت 84 شروع شده و به شكل طاقت فرسايى تا 10 مهرماه سال جارى ادامه يافت.
به اين ترتيب در اين مدت نورالانوار از يك برنامه قرآنى به يك نرم افزار تخصّصى تفسيرى ارتقاء يافت و تلاش چندين ساله محقّقان و متخصّصان مركز تحقيقات، به ثمر نشست. در 28 شهريور 84 نسخه سه زبانه برنامه به طور آزمايشى براى نمايشگاه جى تكس در امارات متحده عربى توليد شد و بعد از آن محتوا و امكانات برنامه به حدّ چشم‏گيرى افزايش يافت. هدف اوليه از توليد اين برنامه، ارتقاء نورالانوار2/2 بود؛ ولى از آنجا كه در نسخه جديد نورالانوار متون تفسيرى بسيارى گنجانده شده است به نرم افزار جامع تفاسير نور تبديل گرديد، هر چند مى‏توان گفت كه اين برنامه در واقع فرايندى از امكانات و تجربيات سه نرم افزار قدرتمند مركز يعنى نورالانوار و كتابخانه تفسير و امكانات و قابليت‏هاى كتابخانه فقه مى‏باشد كه با تحليل و طراحى جديد به منصه ظهور رسيده است.
از اين گذشته، هدف مهم در تهيه و تنظيم جامع تفاسير نور، تسهيل امر پژوهش در حوزه تفسير و ترجمه قرآن كريم بوده تا محققان علوم اسلامى به ويژه، قرآن پژوهان به منابع مهم در اين زمينه دسترسى داشته باشند و به سامان دهى تحقيق خود بپردازند.

تعداد كتاب‏ها و زمينه‏هاى موجود در لوح فشرده

جامع تفاسير نور مشتمل بر متن كامل 205 عنوان كتاب در 1110 مجلّد است كه در زمينه: تفسير، ترجمه، آوانگارى، لغت و فرهنگ نامه قرآنى مى‏باشند و در نوع خود بى نظير است؛ زيرا حجم تفاسير ارائه شده در اين نرم افزار حدوداً دو برابر تفاسير موجود در «جامع التفاسير» محصول مؤسسه فرهنگى ايران است. به جهت برخوردارى از حجم عظيمى از اطلاعات مربوط به قرآن كريم و قابليت‏هاى متنوّع و كارآمد پژوهشى است كه اين لوح فشرده توانسته است در سيزدهمين نمايشگاه بين المللى قرآن كريم عنوان «خادم القرآن» را كسب نمايد.

تعداد تفاسير ارائه شده در برنامه و زبان‏هاى قابل دستيابى

متن كامل 134 عنوان تفسير فارسى (44 مورد(، عربى(86 مورد( و انگليسى (4 مورد( از مذاهب مختلف اسلامى به همراه امكانات متنوع پژوهشى در جامع تفاسير نور گنجانده شده است كه در اين ميان، 4 عنوان تفسير انگليسى به نام هاى، تفسير مير احمد على، تفسير نمونه، تفسير نور القرآن و تفسير الميزان، از تفاسير انگليسى اين برنامه هستند كه دو عنوان نخست، در بردارنده تفسير كامل آيات قرآن مى‏باشند.
مطلب ديگر اينكه 85 عنوان از تفاسير برنامه، تفسير كامل در 754 مجلّد، 19 عنوان آنها تفسير ناقص در 90 مجلّد و 22 عنوان تفسير موضوعى در 32 مجلّد و 4 فرهنگنامه واژگان قرآنى در 27 مجلّد مى‏باشد و مجموعاً 130 عنوان كتاب در 903 مجلّد است كه اين موارد به غير از چهار مورد تفسير انگليسى موجود در برنامه است.

ترجمه‏ها و زبان‏هاى ترجمه

قابليتى كه به ارزشمندى و كارآمدى اين نرم افزار كمك شايانى نموده است، وجود ترجمه‏هاى متنوع با زبان‏هاى مختلف در برنامه است. 36 ترجمه فارسى كه 12 ترجمه آن برگرفته از تفاسير است. در اين گنجينه قرآنى قابل دسترسى است. ضمن اينكه 28 ترجمه خارجى به 18 زبان گوناگون براى استفاده كاربران مختلف فراهم آمده است؛ زبان‏هايى چون: انگليسى (9 عنوان(، روسى(3عنوان(، فرانسوى، آلمانى، ايتاليايى، اسپانيولى، پرتغالى، لهستانى، بلغارى، آلبانيايى، تركى استانبولى، آذرى، اردو، ژاپنى، چينى، مالايى و سواحلى.
همچنين كاربر مى‏تواند به جستجو در ترجمه قرآن به 13 زبان خارجى اقدام نمايد. بديهى است كه امكان مزبور كاربران بسيارى را پوشش مى‏دهد و بر تعداد استفاده‏كنندگان برنامه مى‏افزايد. به طور كلى در اين كتابخانه الكترونيكى 64 عنوان ترجمه در 19 زبان دنيا ارائه شده است.

ترجمه‏هاى برگرفته از تفاسير

برخى از تفاسير فارسى و يا تفاسير عربى ترجمه شده به فارسى، ضمن تفسير به نوعى به ترجمه آيات هم مبادرت ورزيده اند. از اين رو از متن اين گونه تفسيرها، 12 ترجمه فارسى استخراج شده است كه در شمار ترجمه‏هاى فارسى قرار گرفته اند. كتاب‏هايى كه از متن آنها اين ترجمه‏ها اخذ شده اند، عبارتند از: كشف الاسرار، ترجمه الميزان، تفسير صفى عليشاه، پرتوى از قرآن، ترجمه جوامع الجامع، تفسير روشن، احسن الحديث، روض الجنان، مخزن العرفان، ترجمه تفسير طبرى، ترجمه بيان السعادة و تفسير آسان.
لازم به توضيح است كه در حال حاضر، 12 ترجمه ياد شده به صورت چاپى در بازار وجود ندارد و فقط در همين برنامه قابل دستيابى است.

كتاب‏هاى تفسيرى نرم افزار

تفسيرهاى برنامه به سه زبان فارسى، عربى و انگليسى از مذاهب مختلف اسلامى هستند كه از جنبه‏هايى مانند: زبان، قرن، مذهب، نام كتاب، نام مؤلف و موضوع، قابل دسته‏بندى و چينش‏اند و كاربر مى‏تواند دامنه برنامه را بر مبناى زمينه دلخواه خويش تعيين نمايد و به تحقيق در محدوده مورد نظر بپردازد.

قابليت تنظيم تفاسير بر اساس قرن

از جمله ويژگى‏هاى برنامه دسته بندى كتاب‏ها و محدود نمودن حوزه تحقيق در موارد تعيين شده است كه تنظيم بر مبناى «قرن» از جمله آن‏هاست. اگر محقق كتاب‏هاى برنامه را بر اساس قرن دسته بندى كند، كتب به ترتيب قرن از دوم هجرى تا دوران معاصر فهرست مى‏شوند و اطّلاعات مزبور بر حسب قرن به عبارت ذيل خواهد بود:
قرن دوم: 2 عنوان در 6 مجلّد. قرن سوم: 4 عنوان در 5 مجلّد. قرن چهارم: 7 عنوان در 47 مجلّد. قرن پنجم: 7 عنوان در 32 مجلّد. قرن ششم: 11 عنوان در 94 مجلّد. قرن هفتم: 6 عنوان در 26 مجلّد. قرن هشتم: 5 عنوان در 31 مجلّد. قرن نهم: 4 عنوان در 8 مجلّد. قرن دهم: 9 عنوان در 38 مجلّد. قرن يازدهم: 12 عنوان در 59 مجلّد. قرن دوازدهم: 1 عنوان در 1 مجلّد. قرن سيزدهم: 4 عنوان در 16 مجلّد. قرن چهاردهم: 29 عنوان در 224 مجلّد و دوران معاصر: 55 عنوان در 344 مجلّد.

تفاسير شيعى برنامه

جامع تفاسير نور مشتمل بر متن كامل 125 عنوان كتاب تفسير و ترجمه شيعى در 650 مجلّد به فارسى و عربى است. برخى از اين تفاسير عبارتند از: التبيان فى تفسير القرآن (10 جلد(، نورالثّقلين (5 جلد(، تفسير القرآن الكريم(7 جلد(، الأمثل فى تفسير الكتاب المنزل(20 جلد(، الميزان فى تفسير القرآن (20 جلد(، البرهان فى تفسير القرآن (5 جلد(، مجمع البيان فى تفسير القرآن (10 جلد(، من هدى القرآن (18 جلد(، التفسير الفرقان (30 جزء(، تفسير روض الجنان (20 جلد(، تفسير الاصفى (2 جلد(، من وحى القرآن (24 جلد(، زبدة البيان فى احكام القرآن، انوار درخشان (15 جلد( و تفسير نور (10 جلد(.
متن كامل سه تفسير زيدى به نامهاى: تفسير مقاتل بن سليمان (5 جلد(، فتح القدير (5 جلد( و تفسير الحبرى، و متن سه عنوان تفسير صوفى نيز به نام‏هاى: تفسير صفى (1 جلد(، تفسير بيان السعادة (4 جلد( و ترجمه تفسير بيان السعادة (14 جلد( در معرض استفاده پژوهشگر قرار گرفته است.

 

تفاسير و ترجمه سنّى موجود در نرم افزار

متن كامل 31 عنوان كتاب تفسير و ترجمه از اهل سنّت در 250 مجلّد در برنامه گنجانده شده است كه مطمئنّاً كاربران با گرايش‏ها و مذاهب مختلف مى‏توانند از اين قابليت بهره‏مند گردند و محقّقان نيز به پژوهش‏هاى تطبيقى در ميان مذاهب اسلامى مبادرت ورزند.
در خصوص گزينش تفاسير شيعى سعى شده است كه تمامى تفاسير موجود در بازار و بعضاً ناياب در اين نرم افزار قرار گيرد. اما در مورد تفاسير اهل سنّت اولويت با تفاسير مشهور و مورد نياز محققان قرآنى بوده است؛ چنان كه در خصوص ترجمه‏هاى شيعه و سنى نيز همين روند طى شده است.

لغت نامه‏هاى قرآنى

بديهى است كه در پژوهش‏هاى قرآنى، نياز مبرمى به لغت نامه و فرهنگ نامه هاى قرآنى وجود دارد به همين جهت، متن كامل 4 عنوان فرهنگ نامه معتبر قرآنى در 27 مجلّد در اين لوح فشرده عرضه شده است كه عبارتند از: التحقيق فى كلمات القرآن (13 جلد(، قاموس قرآن (7 جلد(، مفردات راغب (1 جلد( و مجمع البحرين (6 جلد(. افزون بر اين، متن كامل 2 لغت نامه عربى به عربى در 23 مجلّد به نام‏هاى لسان العرب (15 جلد( و كتاب العين(8 جلد( به همراه امكان جستجو قابل استفاده است.

قابليت‏ها و امكانات برنامه

بيان تمام امكانات فنى برنامه، مجالى ديگر مى‏طلبد؛ اما به طور كلى مى‏توان به بارزترين اين قابليت‏ها اشاره كرد.
جستجوى ساده و تركيبى در متن و فهرست كتب، ارتباط هم زمان آيه انتخابى با ترجمه و تفسير، تنظيم سوره‏ها بر اساس ترتيب نزول با استفاده از مصحف امام على‏عليه السلام و مصحف الازهر، دسترسى به فهرست اعلام شأن نزول استخراج شده از 17 تفسير و ارتباط متون عربى به لغت نامه‏هاى عربى برنامه از جمله امكانات كاربردى برنامه به شمار مى‏آيند.
كاربر به وسيله امكان «مقايسه» مى‏تواند به پژوهش‏هاى تطبيقى در تفاسير عربى و ترجمه‏هاى آنها اقدام نمايد و همچنين از قابليت ارتباط آيات با احاديث از جنبه‏هاى مختلف بهره‏مند گردد. انتقال به جايگاه دقيق تفسير آيه دلخواه در متون تفاسير، ارائه ابزارهاى متنوع پژوهشى در صفحات گوناگون برنامه (مانند: علامت گذارى، حاشيه نويسى، نمايه زنى و رنگى كردن)، محدود كردن كتب به وسيله دامنه: كتابى، آيه‏اى و جلدى، و نيز محدود كردن ترجمه‏ها به صورت‏هاى گوناگونى چون: زبان، نام كتاب و مؤلف از ديگر ويژگى‏هاى پژوهشى برنامه هستند.

روايات تفسيرى و اسباب نزول آيات

در بخش «دانش‏نامه» جامع تفاسير نور، قسمتى به نام «حديث» در نظر گرفته شده كه خود داراى چهار كارتابل فرعى به نام‏هاى: شأن نزول، تفسيرى، مرتبط و موضوعى مى‏باشد. در اين قسمت، از 17 تفسير روايى و غير روايى برنامه، متن احاديثى كه اسباب نزول آيه از آنها استخراج شده و يا مواردى كه امامان اهل‏بيت‏عليهم السلام به تفسير آيه پرداخته‏اند و يا از آيه به عنوان شاهد استفاده نموده‏اند و يا از جهت موضوعى در مورد محتواى آيه سخنى بيان كرده‏اند، نمايش داده مى‏شود.

ويژگى‏هاى در خور توجّه در جامع تفاسير نور

بارزترين ويژگى‏هاى برنامه عبارتند از:
1 - بين بخش‏هاى گوناگون برنامه ارتباط وجود دارد و به بيان ديگر، بيش از نيم ميليون پيوند يا ارتباط ميان قسمت‏هاى گوناگون برنامه برقرار گرديده است.
2 - در اين نرم افزار، 3 نوع آوا نگارى انگليسى آيات قرآن كريم از كنگره آمريكا، آكسفورد و انتشارات انصاريان ارائه شده كه به كاربران، خاصه انگليسى زبانان، جهت قرائت صحيح آيات كمك شايانى مى‏كند.
3 - ويژگى كارآمد ديگرى كه براى كاربران بسيار قابل استفاده است، قابليت تجزيه و تركيب آيات است. محققان مى‏توانند از امكان تجزيه و تركيب تمامى آيات قرآن كه از كتاب «الجدول فى اعراب القرآن» گرفته شده است، بهره لازم را ببرند.
4 - امكان قرائت ترتيل هر آيه به همراه قرائت ترجمه فارسى و انگليسى آن، از جمله ديگر قابليت‏هاى جذاب برنامه است. در توضيح اين امكان مفيد بايد گفت كه 2 ترجمه گويا در جامع تفاسير قابل دسترسى است: يكى ترجمه انگليسى عليقلى قرائى با صداى خانم نوروزى، و ديگرى ترجمه فارسى فولادوند با صداى آقاى هدايت فر. ضمن اينكه كاربر مى‏تواند ترتيل هر آيه را به همراه ترجمه گوياى آن به شكل متوالى استماع نمايد.
5 - جستجو در ترجمه‏ها و تفاسير انگليسى، ارتباط لغت نامه با متون عربى برنامه و جستجو در ترجمه‏ها به 13 زبان خارجى را مى‏توان از ديگر ويژگى هاى چشمگير جامع تفاسير نور برشمرد.

قابليت‏هاى صوتى و تصويرى

در خصوص امكانات تصويرى، 390 تصوير و 19 قطعه فيلم مرتبط با آيات در برنامه گنجانده شده است. البته تصاوير موجود همان تصاوير ارائه شده در لوح فشرده نورالانوار است كه به زودى تصاوير جديد متعددى به برنامه افزوده خواهد شد.
امكان به كارگيرى فناورى MP3 در قرائت‏هاى برنامه جهت استفاده در رايانه و دستگاه پخش صوت، از جمله توانمندى‏هاى صوتى برنامه است. به منظور استفاده بهتر كاربران از برنامه و ايجاد يك فضاى معنوى و قرآنى، قابليت‏هاى صوتى متنوّعى در اين لوح فشرده عرضه گرديده است كه شامل موارد ذيل مى‏باشد:
- 10 دوره ترتيل كامل از اساتيد معروف به نام‏هاى: سعدالغامدى، محمّد صدّيق منشاوى، عبدالباسط محمّد عبدالصمد، عباس امام جامعه، سعيديان، شهريار پرهيزكار، على الحذيفى، محمد جبريل، عبداللَّه مطرود و ابوبكر شاطرى؛
- دوره كامل قرائت تحقيق خليل الحصرى؛
- 30 قرائت مجلسى در 7/5 ساعت با صداى 18 قارى مشهور مصرى و ايرانى، به نام‏هاى: مصطفى اسماعيل، عبدالباسط محمّد عبدالصمد، محمّد صدّيق منشاوى، محمود على البناء، سيد سعيد، كريم منصورى، متولى عبدالعال، غلوش، احمد نعينع، طوخى، عبدالعزيز حصان، ليثى، محمد احمد بسيونى، محمود رمضان، سعيد مسلّم، محمّد محمود طبلاوى، شحات محمّد انور و علاّمه طباطبائى (ره).
همچنين كاربر با توجّه به علاقه و نياز خود مى‏تواند به حذف و يا افزودن قراءات ترتيل و مجلسى مورد نظر خويش به برنامه اقدام نمايد و اين گونه، بر روى فايل‏هاى صوتى برنامه مديريت لازم و دلخواه خود را به عمل آورد.

امكانات ديگر برنامه

ارتباط بين مصحف عثمان طه و ترتيل با قابليت تكرار آيه و رنگى كردن متن در حال قرائت، از ديگر توانمندى‏هاى برنامه است. با اين توضيح كه قابليت انتخاب تعداد تكرار هر آيه، به كاربر امكان مى‏دهد تا به حفظ آيات قرآن مبادرت ورزد.
در مجموع، نرم افزار سه زبانه جامع تفاسير نور، امكانات متنوّعى را در اختيار كاربر قرار داده است كه از ديگر موارد آن مى‏توان به انتقال مطالب انتخابى به قسمت يادداشت به همراه قابليت ويرايش و ذخيره با فرمت دلخواه و چاب متن، انتقال مستقيم متن گزينشى به محيط MS - Word و نيز كاركرد تمام صفحه برنامه در حالت 1024*728 اشاره كرد.

تعداد لوح فشرده برنامه

تعداد سى دى‏هاى اين گنيجينه عظيم قرآنى، مجموعاً شامل 15 سى دى مى‏باشد كه 2 سى دى آن به نصب و اصل برنامه، 1 سى دى به قرائت تحقيق خليل الحصرى، 2 سى‏دى به ترجمه صوتى و 10 سى دى به قرائت ترتيل ده نفر از قاريان بنام مصرى، ايرانى و عربستانى اختصاص دارد كه كاربران مى‏توانند لوح و يا لوح‏هاى فشرده حاوى قرائت مورد نظرشان را تهيه نمايند و آن را به برنامه اضافه كنند.

جمعه 24 شهریور 1391  2:11 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

قرآن مترجم، بدون متن عربى؛ چرا؟

سيدمهدى كشفى

راز بقاى معجزه جاودانه قرآن اين است كه واضع كلمات و جملات آن، خودِ خداوند متعال است؛ نه كسى مى‏تواند به آن اضافه كند و نه از آن بكاهد؛ نه تغيير دهد و نه حتى مى‏تواند سوره يا سطرى مثل آن بياورد، و اين تحدّى قرآن است با انسان در همه دوران‏ها، تا بدانند و يقين كنند كه اين كلام خداست و از جنس كلام مخلوق نيست. تحريف كتب آسمانى پيشين هم رازى جز اين نكته ندارد كه واضع كلمات و جملات آن‏ها انسان است، حتى در مواردى كه معناى پيام الهى محفوظ مانده باشد. وقتى كلمات مخلوق براى بيان پيام خالق وضع مى‏شوند چون كلمات مخلوق‏اند، قابل تغييرند و مى‏توان با كلمات و جملات و تركيبات جديدى آن را بيان نمود. و اين نكته است كه قرآن با تحدّى خود، آن را براى ما معلوم مى‏نمايد. اما اگر هر بار، حتى به قدر تفاوت كلمات مترادف، كه همگى يك معنا را به نحو كلى مى‏رسانند، ولى هر كدام تفاوت‏هايى با يكديگر دارند - كه همين تفاوت‏ها باعث انتخاب اين كلمات در مورد خاص مى‏شوند - تغيير كند، اين باعث انحراف از آن معناى دقيق كلام و پيام الهى، خواهد شد. حتى اگر در ابتدا به نحو بسيار ظريف باشد، اما در نهايت به تبديل و تحريف كلى پيام مى‏انجامد. همين‏گونه بود كه كتب الهى پيشين تحريف شدند و تفسير شخصى افراد به آن‏ها اضافه گرديد تا هم‏اكنون - براى مثال - در تورات و انجيل جز چند جمله كه بيش‏تر آن‏ها در سفر »پيدايش« است، مابقى جز تفسير و كلام منحرف شده اشخاص نيست. دليل آن اين است كه نمى‏توان دو چاپ از كتب عهد جديد و عهد قديم را پيدا كرد كه همانند يكديگر بوده، هيچ تفاوتى با هم نداشته باشند. ولى اين افتخار جاودانه قرآن مسلمانان است كه ميان قديمى‏ترين نسخه خطى قرآن در دست بشر با آخرين چاپ آن پس از 1400سال، هيچ تفاوتى در كلمات و جملات وجود ندارد.
اكنون دشمنان آگاه اسلام و قرآن با تجربه تاريخى انحراف امّت‏ها و اديان و تحريف كتب آسمانى برآنند كه معجزه جاودانه قرآن را نيز به چنين سرنوشتى دچار نمايند. اخيرا ترجمه‏هاى فارسى از قرآن بدون متن اصلى عربى آن در دسترس مردم قرار گرفته‏اند، بدين عنوان كه «قرآن را فارسى بخوانيد.« روشن است كه در نگاه اول، اين كار خوبى به نظر مى‏رسد تا مردمى كه زبان عربى نمى‏دانند به سهولت بتوانند به معناى قرآن دست يابند، اما سرنوشت اين عمل چيز ديگرى خواهد بود: پس از مدتى كه ترجمه‏هاى قرآن بدون متن اصلى و عربى - كه عين كلام خداست - در جامعه نشر پيدا كردند و مردم به آن‏ها عادت نمودند، چون به ظاهر فهم آن‏ها آسان است و انسان آنچه را به سهولت بفهمد به آن انس مى‏گيرد، متن فارسى در مراجعات مردم جاى متن عربى را خواهد گرفت. در نتيجه:
اولا، پس از مدتى مثل همه كتاب‏ها كه از زبان عربى يا هر زبان ديگر ترجمه مى‏شوند - غير از كتب تخصصى براى متخصصان هر رشته علمى - ديگر هيچ فارسى زبانى لزومى براى مراجعه به متن زبان اصلى آن اثر نمى‏بيند و هيچ كس به متن اصلى و كلام جاويد و معجزه قرآن مراجعه نمى‏كند.
ثانيا، با متن فارسى كه فهم آن براى هر فارسى زبانى به ظاهر ممكن مى‏شود، مبحث مهم مبيّنات قرآن، كه همانا فهم و تفسير قرآن به وسيله اهل‏بيت: است و مهم‏ترين وظيفه و فلسفه وجودى ايشان مى‏باشد و يكى از مهم‏ترين مباحث همه علماى شيعه در طول تاريخ اسلام است از بين مى‏رود و مقام انحصارى اهل‏بيت: زايل مى‏گردد و مردم از فهم باطن قرآن محروم مى‏مانند و هركس هر فهمى از قرآن، آن هم از ترجمه آن را حجت مى‏داند و لزوم فحص از رأى اهل‏بيت: براى فهم قرآن نيز از بين مى‏رود. و فهم از كلام خدا، كه پايه همه معارف از اصول و فروع است، منحرف مى‏گردد و شيعه به سرنوشت انحرافات و تفرقه امّت اسلام، كه از اهل‏بيت: مهجور مانده‏اند، دچار مى‏گردد؛ چنان‏كه امروز مباحث وهابيّت در حجيّت فهم ظواهر قرآن بدون نياز به فحص از اهل‏بيت: در همه جا، حتى در ايران، در بين مردم در حال رشد و رواج است و رجوع به ترجمه اين مسأله را قوت مى‏بخشد.
ثالثا، وقتى متن قرآن ترجمه يك انسان جايزالخطا باشد و طبق اصل ثابت زبان‏شناسى، كه اصولا ترجمه در همه زبان‏ها نمى‏تواند معناى دقيق متن اصلى را عينا منتقل كند و اين دليل عدم دقت همه ترجمه‏هاست، با ترجمه قرآن و جاى‏گزينى آن به جاى متن اصلى عربى، قرآن نيز سرنوشت تحريف كتب آسمانى پيشين را پيدا مى‏كند كه نه تنها معجزه كلام جاويد قرآن كه خدا به آن تحدّى مى‏كند و دليل حقّانيت قرآن و مصون بودن از تحريف آن در همه قرون و اعصار است از بين مى‏رود؛ بلكه فقط كافى است در هر بار ترجمه مجدّد، طبق ذوق و سليقه مترجم، يك كلمه مترادف جايگزين شود. در نتيجه، پس از مدتى، اثرى از پيام خدا نخواهد ماند و قرآن نيز چون تورات و انجيل، در هر دوره‏اى كتاب ديگرى خواهد بود غير از آنچه در دوره قبل بوده است.
خطر بزرگى اسلام و قرآن و جامعه اسلامى و هدايت جامعه بشرى را تهديد مى‏كند! مى‏خواهند آخرين پيام خدا را از بين ببرند! امروز ترجمه فارسى بدون متن اصلى، عربى، فردا ترجمه انگليسى بدون متن اصلى عربى، و پس فردا ترجمه چينى بدون متن اصل عربى، و همين روند ادامه پيدا خواهد كرد. بر همه مسلمانان و دانشمندان جهان اسلام و حاكمان مسلمان واجب است از كلام خدا، كه همانا اساس و پايه و رمز بقاى اسلام و راه سعادت بشر است، حراست كنند و از بذل همه چيز خود در اين راه دريغ ننمايند؛ چنان‏كه تاريخ انبيا و اوصيا سرتاسر فداكارى حفظ و ابلاغ پيام خداست به انسان. حتى اگر اين مطالب در مقام استعداد و احتمال هم باشد، چون محتمل عظيم است، بايد آن را بسيار جدّى گرفت و آگاهانه اين مسأله را ريشه‏يابى نمود و مانع پخش اين كتب و اين تفكر شد و اين توطئه عظيم را خنثى نمود. «و ما عَلى الرسولِ الاّ البلاغُ.» (مائده: 99 )

جمعه 24 شهریور 1391  2:11 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه، امكان و تعريف

پروين بهار زاده
به دلايل مختلف , دربارهء امكان يا عدم امكان ترجمهء قرآن كريم , و به عبارتى <جواز> يا <عدم جواز> آن , ميان فقها و علما بحث هاى پردامنه اى صورت گرفته است و هر يك عقيده اى خاص ابراز داشته اند و بر اثبات آن به دلايل مختلف تمسك جسته اند.
على رغم اين اختلاف نظرها, قرآن در قرون اوليه به زبان هاى ديگر ترجمه مى شد; و همان گونه كه <محمدصادق الرافعى > در كتاب <اعجاز القرآن > بيان داشته است : در دنيا, هيچ كتابى يافت نمى شود كه به اندازهء قرآن بر آن شرح و تفسير نوشته شده باشد و يا تصنيفات و تاليفات متعدد در مورد تك تك موضوعات آن به رشته تحرير درآمده باشد.
ترجمه هاى بيشمارى در زبان هاى مختلف نگاشته شد كه يا ترجمهء تمامى قرآن است و يا بخشى از آن .برخى از سلاطين عثمانى , از جمله <سلطان عبدالحميد دوم > ابتدا هر نوع ترجمه اى از قرآن مجيد را بالاخص به زبان تركى , مطلقاً ممنوع كردند. ليكن اين ممنوعيت با سقوط خلافت عثمانى رنگ باخت و پس از اعلام قانون اساسى تركيه در سال 1908م . بعضى از نويسندگان ترك , كار ترجمهء قرآن را آغاز كردند و اولين ترجمه توسط <ابراهيم حلمى > به نگارش رسيد.1حتى با روى كار آمدن <مصطفى كمال آتاتورك > اذان نيز در مركز تركيه ,به زبان تركى گفته مى شد.
برخى از علمايى كه ترجمهء قرآن را جايز مى شمردند, دامنهء اين جواز را تا آنجا گسترش دادند كه به جوازقرائت سوره يا آيه اى در نماز به زبان غير عربى نيز فتوا دادند.2گرچه اين فتوا با مخالفت قاطع علماى ديگرروبرو شد.
آنچه به يقين مورد توافق مخالفان و موافقان ترجمهء قرآناست . اين است كه :
اولاً: قرآن كلام خداوند است و انتخاب هر واژه يا كلمهء آن براساس حكمتى صورت گرفته و بسيارى از آن حكمتها, براى انسان ها در همهء اعصار قابل شناخت نيست .
ثانياً: رسالت قرآن به گستردگى هدايت همهء نسل ها در همهء عصرهاست <تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيراً.> (فرقان , 125 بنابراين قرآن كتابى است جاودانه و دستورالعملى است جهانى و ابدى .
ثالثاً: هدف قرآن , شريف ترين هدف ها, يعنى رهايى انسان از ظلمت به سمت روشنايى است . <كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور>. (ابراهيم , 214.
اين سه , خصايصى است كه قرآن را بر هر نوشتار بشرى امتياز داده و ترجمهء آن را در مقايسه با هر متن ديگر,اعم از مذهبى يا غير مذهبى , علمى يا ادبى , حساس و دشوار ساخته است . زيرا ترجمهء قرآن بايد جز معنى كلمات و جملات , ساير پيام ها و ويژگى هاى قرآن را نيز با خود همراه داشته باشد تا اتقان , جذابيت , لطافت ,زيبايى , تأثير گذارى و تحل آفرينى و نيز جاودانگى قرآن را به نمايش گذارد. البته اين حساسيت ويژه و دقت خاص در ترجمهء متون مذهبى ديگر غير از قرآن نيز سابقه داشته است .3
اساساً كار ترجمهء متون ادبى بسيار دشوارتر از متون علمى است , چرا كه متون ادبى تنها داراى يك بعدخاص نبوده بلكه حامل بار عاطفى , خيال , استعاره , مجاز, تشبيه و غيره مى باشد و مترجم آن ناگزير است دربند عقايد, احساسات و خيال مؤلف اثر, گرفتار و مقيد بوده و همهء هم خويش را مصروف دارد تا معانى را (بابارهاى همراه ) در زبان دوم به صورتى زيبا و مورد قبول به تصوير كشد.
توجه داريم كه زبان عربى از جمله زبان هايى است كه به موسيقى الفاظ و عبارات بسيار نظر دارد و صنايع بديعى بيشمار و نيز مترادفات فراوان , از ويژگى هاى منحصر به فرد اين زبان است .
به عنوان نمونه , در زبان عربى براى مدلول كلمه <سال >, 22واژه ; براى كلمه <نور>, 21واژه ; براى <تاريكى >,52واژه ; براى <آفتاب >, 29واژه ; براى <ابر> 5واژه ; براى <باران >, 64واژه ; وجود دارد4 كه برخى اسم و برخى صفات اسم مى باشند و مترجم بايد كاملاً دقت كند تا صفت را جايگزين اسم و يا بالعكس نكند كه اين امرموجب نقص در معنا مى گردد.
<طبرى > در تشريع اسلوب بلاغى قرآن مى گويد: در قرآن به تبع عربى بودنش , اسلوب سخن ممكن است به گونه هاى زير باشد, ايجاز, اختصار, اخفاء,تكرار, اطاله , اظهار معانى به وسيله اسم و بدون كنايه , از خاصى خبر گفتن و عام را مد نظر داشتن و بالعكس ,كنايه اى آوردن و تصريح را منظور داشتن , موصوفى را ذكر كردن و صفت را لحاظ كردن و بالعكس , مقدم داشتن آنچه در معنا مؤخر است و به تاخير آوردن آنچه در معنا مقدم است و...5
<جاحظ> نيز پس از اثبات اين مطلب كه قرآن به سبب نظم و اسلوب و تاليف شيوا و تركيب بديعش معجزه است چنين بيان داشته كه : در كتاب نازل شدهء آسمانى چيزى كه ما را به صدق آن دلالت كند, نظم بديع آن است كه بندگان توان گفتن مثل آن را ندارند.6
صعوبت در ترجمه بحث هاى متعددى را باعث شده است بگونه اى كه عده اى از علما را به <فتواى به حرمت > واداشته است .
تاريخچهء ترجمهء قرآن و انگيزهء نخستين

شواهد تاريخى حاكى از اين است كه ترجمهء قرآن مجيد در زمان حيات رسول اكرم (ص ) آغاز شد. هنگامى كه بعضى از ايرانيان از <سلمان فارسى > خواستند تا سورهء <فاتحة الكتاب > را به زبان فارسى ترجمه كند و پيامبربا اين امر موافقت فرمود. 7
همچنين نامه هاى پيامبر به پادشاهان كشورهاى ديگر از جمله <نجاشى > پادشاه حبشه , و <مقوقس > حاكم مصر و <هرقل > امپراطور روم و <كسرى > شاه ايران كه شامل آياتى از قرآن مجيد نيز بوده است , توسط سفيران پيامبر به زبان هاى آن بلاد ترجمه مى شده است .8
شايد قديمى ترين اثر فارسى ترجمهء قرآن , ترجمهء تفسيرى است منسوب به طبرى كه به فرمان <منصور بن نوح سامانى > پس از استفتا از علما دربارهء مشروعيت ترجمهء قرآن نگاشته شده است .9
و نيز احتمالاً نخستين ترجمهء قرآن به زبان لاتين , به استناد اظهارات شيخ ابو عبدالله زنجانى در كتاب <تاريخ القرآن > در سال 1143م , توسط <رابرت > كتونى 10دانشمند انگليسى انجام شد. اين امر به دستور و هزينهء يك كشيش عالى رتبهء فرانسوى مشهور به <پطروس جليل > مسؤول دير ش رخ رذح و يك راهب مانى مذهب به نام ررچذژحاً عملى شد.
اين مطلب مورد تأييد مؤلف <الذريعة> نيز مى باشد. وى چنين بيان مى دارد: <اولين بار قرآن در سال 1143م به لاتين ترجمه شد. اين مطلب را <فرهاد ميرزا> در <زنبيل > و نيز <ابوالقاسم سحاب > در <ترجمهء تاريخ القرآن >(ص 113 ذكر كرده اند. و مترجم لاتينى اين قرآن , <رابت كنت > بوده كه ترجمه را به منظور ايراد اعتراض برقرآن نگاشته است و بار ديگر در سال 1509م , توسط <بيب لياندر> به لاتين ترجمه شده .>11
مؤلف كتاب <المستشرقون و ترجمه القرآن > معتقد است ; ترجمهء <رابرت > سال ها جزو محفوظات دير باقى مانده و سرانجام در سال 1543 , در شهر بئك (دچا) توسط <تئودور بيبلياندر> (ژححرچخذح خا حژرحچحاًت) به چاپ رسيد و پس از چاپ مدت ها اساس ديگر ترجمه هاى قرآن به زبان اروپايى بود.12

انگيزهء مترجمان اروپايى از ترجمهء قرآن

مى توان به طور قطع مدعى شد كه اين گونه مترجمان قصد نداشتند, سهمى در نشر معارف قرآنى در ملل اروپايى دارا باشند بلكه غالب اين ترجمه ها با نظارت مستقيم و دستور پاپ ها و كشيش ها صورت مى گرفت وعمدتاً براى مقابله و مبارزه با قرآن و انديشهء توحيدى آن بوده است به عنوان نمونه مى توان ترجمهء كشيش ايتاليايى رخح خسرحچب را نام برد كه همراه با رديهء محتواى آن (اعتراض و انتقاد نسبت به متن قرآن ) انجام پذيرفت . 13
در حقيقت قرآن از راه اندلس وارد اروپا شد و هدف از اين ترجمه ها, عرضه آن به پدران روحانى براى رد آن بود.شايد سلطهء ترك هاى عثمانى بر مجارستان و ترس سياستمداران از توسعه سلطهء ترك ها بر تمامى اروپا,پدران روحانى را واداشت تا با چاپ و نشر كتاب هايى در رد قرآن و معارضه با پيامبر اسلام , مسيحيان را براى مبارزه با دشمن نيرو بخشند.
حتى در سال 1542م دو فرد آلمانى و سوييسى كه مجموعه اى از كتب و رسايل ترجمه شده از زبان هاى عربى به لاتين را مخفيانه و بدون رديه چاپ كرده بودند و دادگاه شوراى شهر بئل (يا بازل ) محكوم شدند و نيزدر سال 1536م , ناشر ديگرى كه ترجمهء قرآن مجيد به زبان لاتين را در اين شهر چاپ كرد در دادگاه محكوم وكتاب هاى وى ممنوع اعلام شد. 14
اما زمانى كه دولت ترك عثمانى , زبان تركى را به جاى زبان عربى به عنوان زبان رسمى دولتى اعلام كرد,تعارض و تضاد ميان مسلمان بودن و به زبان تركى سخن گفتن آغاز شد. على رغم , اسلام به عنوان مذهب حكومتى و رسمى اعلام شد, ليكن بسيارى از محرمات شرعى آرام آرام , رنگ حليت به خود گرفت . و بدين ترتيب تلاشى پيگير براى قطع درخت تنومند اسلام و قرآن از اين سرزمين آغاز شد. براى اولين بار قرآن به زبان تركى ترجمه شد نه به منظور اينكه مردم ترك زبان با مفاهيم قرآن آشنا شوند چرا كه تفاسير قرآن به زبان تركى كم نبود, بلكه ; هدف محو عبارات و الفاظ عربى از زبان تركى بود. كليهء مدارس دينى تعطيل شد حتى از آموزش كتب فقه , حديث و غيره اجتناب مى شد.
برخى از مدعيان برترى نژادى و ملحدان ترك , اين تفكر را كه با ترجمهء قرآن به زبان عربى مى توان از قرآن عربى بى نياز بود, چندين سال پيش از دوران آزادى عقيده رواج دادند. اولين ندا از شخصى شنيده شد به نام <محمد عبيدالله افندى > كه در شهر آستانه روزنامه اى را به زبان عربى و به منظور فريب مردم عرب زبان و گمراه ساختن آنان , تاسيس كرد. از جمله دعاوى <افندى > و آراى بى سابقه وى اين بود كه : 1. اسلام بالاجبار تنها باشمشير پيش رفته است . 2. رسالت و نبوت حضرت محمد (ص ) به اتمام نرسيده و به اتمام نيز نخواهد رسيدمگر با ترجمهء قرآن به همهء زبان ها. 3. مسلمانان غير عرب مى توانند در عين ديندارى از زبان عربى بى نياز باشند و نيز مى توانند با داشتن ترجمهء قرآن به زبان هاى تركى , فارسى و ديگر زبان ها از قرآن عربى بى نياز باشند. 15
محمد رشيد رضا> طى مقالهء نسبتاً طولانى تحت عنوان <مفاسد المتفرنجين فى امر الاجتماع والدين > نخستين انگيزهء ترجمهء قرآن به زبان هاى غير عربى را اين چنين تبيين كرده است : بيگانگان و كارگزاران ايشان در راه رسيدن به اهداف خويش تنها با يك مانع بزرگ برخورد كردند كه سرعت عمل ايشان را زايل مى ساخت و آن نياز مردم ترك به زبان عربى بود. به اين دليل كه عربى , زبان دين ايشان بود.و دريافتند كه اين دين و اين زبان مانع ايجاد يك امت صرفاً ترك با قالب فرنگى و فرانسوى مى باشد. لذا براى ازميان بردن اين مانع كوشش فراوان داشته و از دو روش بهره جستند.
روش اول : ترجمهء قرآن به زبان تركى و سردادن اين ندا كه قرآن تركى , ما را از قرآن عربى , بى نياز مى سازد.
روش دوم : انتشار كتب و مقالاتى به منظور شايع ساختن اين تفكر كه حفظ نژاد تركى بر حفظ رابطهء دينى رجحان دارد. از جمله اين كتاب ها, كتابى است با عنوان , قوم جديد, به معنى : مردم ترك زبان غير مسلمان . 16
با جمع بندى مطالب ياد شده مى توان نخستين انگيزه هاى غالب ترجمهء قرآن را به شرح زير بيان داشت :
1. رد مفاهيم قرآنى و نشر و رواج جوابيه ها و رديه هاى گوناگون بر قرآن كريم و به عبارت خلاصه تر, معارضه با قرآن .
2. محو زبان عربى و الفاظ عربى و جلوگيرى از رسميت يافتن جهانى اين زبان .
3. حذف قرآن معجز به زبان عربى از ميان مسلمانان به عنوان عامل قدرتمند وحدت بخش .
در زبان عربى , واژهء <ترجمه > در يكى از معانى هفتگانهء زير به كار رفته است :
1. تبليغ و رساندن سخن به كسى كه آن را نشنيده است .
2. شرح كلام و سخن به همان زبان .17
3. شرح كلام به زبانى ديگر. به عبارت ديگر انتقال معانى يك كلام از يك زبان به زبانى ديگر و شرح آنها.
4. انتقال كلام از يك زبان به زبان ديگر و يا به عبارتى انتقال واژه ها و عبارات يك كلام از زبان مبدا به زبان مقصد.
5. عنوان گذارى براى يك باب از يك كتاب و يا ديباچهء كتاب . گاه عبارت <ترجم لهذا الباب > به كار مى رود كه به معنى تعيين عنوان براى باب مى باشد و گاه عبارت <ترجمة الكتاب > به معنى مقدمه و ديباچهء كتاب به كاررفته است .
6. شرح حال و زندگينامهء اشخاص .18
7. بيان مقصود و محتواى كلام از يك موضوع يا يك كتاب . به عنوان مثال عبارت <ترجمه هذا الباب > كه درپايان يك باب از كتاب ذكر مى شود به معنى بيان مقصود و تلخيص محتواى بحث در باب مورد نظر مى باشد.
از معانى فوق , برخى مطلق معناى <شرح و تبيين > را براى واژهء <ترجمه > پذيرفته تر و مورد توافق دانسته اند.چنانچه در تفسير <ابن كثير> و <بغوى > نيز آمده است كه : <ترجمه > در زبان عربى به معنى مطلق تبيين و شرح است , چه اين شرح به همان زبان كلام باشد و چه به زبانى غير آن .19
در يك توضيح شامل مى توان <ترجمه > را به اين صورت تعريف كرد:
<ترجمه >, عبارت است از تعبير از معنى يك كلام در يك زبان , به زبانى ديگر با حفظ همهء معانى ومقاصدش .
با توجه به معانى فوق الذكر اين واژه , <ترجمه > به دو نوع قابل تفكيك و انقسام است :
1- ترجمهء حرفى (يا واژه اى يا تحت اللفظى يا ترجمهء برابر).
در اين نوع ترجمه , ساختار زبان مبدا از نظر نظم و ترتيب كلمات محفوظ مى ماند و گويى تنها هر واژه دربرابر واژهء مترادف و نظير خود قرار مى گيرد.
2- ترجمهء بيانى يا معنايى .
در اين نوع ترجمه , چندان توجهى به حفظ ساختار زبان مبدا نمى شود بلكه آنچه مورد توجه وافر قرار دارد,ارايه تصويرى زيبا از همهء معانى و مقاصد كلام در زبانى ديگر است . اين نوع ترجمه را <ترجمهء تفسيرى > نيزخوانده اند, زيرا ارايه تصويرى زيبا از معانى كلام گرچه تفسير نيست ليكن بى شباهت بدان نيز نمى باشد.
مترجمى كه به شيوهء اول مبادرت به ترجمه مى كند به تك تك كلمات زبان اصلى توجه كرده و مى كوشدواژه اى برابر در زبان مقصد را جايگزين آنها سازد. گرچه اين امر موجب مى شود معنى مورد نظر در زبان اصل به دليل موارد اختلاف دو زبان در استعمال واژه ها و معانى اصلى و فرعى آنها, پوشيده ماند.
اما مترجمى كه ترجمه اش از نوع دوم است , همهء هم خويش را مصروف فهم معنايى مى سازد كه تركيب زبان اصل بر آن دلالت دارد. آنگاه آن معنا را در قالب زبان مقصد مى ريزد, به گونه اى كه مقصود گوينده يا نويسنده ءاول حفظ شود, بدون اينكه خود را براى ارايه واژه هاى مترادف در برابر واژه هاى زبان مبدا, به زحمت و تكلف اندازد.20
ترجمه به صورت مطلق (اعم از ترجمهء واژه اى يا بيانى ) نيازمند چهار امر است :
1. شناخت و آگاهى كامل مترجم نسبت به هر دو زبان (زبان مترجِم و زبان مترجَم )
2. شناخت و آگاهى مترجم نسبت به ساختار و ويژگى هاى خاص هر دو زبان .
3. ترجمه بايد به گونه اى مطمئن از همهء معانى و مقاصد اصل , حكايت كند.
4. شكل و ساختار ترجمه مستقل از زبان اصل باشد به گونه اى كه بتواند جانشين آن گردد.
اما يك ترجمهء واژه اى علاوه بر چهار مورد فوق , به امر مهم ديگر نيز نيازمند است :
اول . در زبان مقصد, مفرداتى وجود داشته باشد كه مساوى و هم معنى مفردات زبان اصل باشد. تا بتوان هرواژه از زبان اصل را با واژه اى مترادف و هم معنى آن در زبان مقصد جايگزين ساخت .
دوم . در زبان از نظر كاربرد ضماير ظاهر و مستتر و نيز حروف و ادوات ربطى كه مفردات را به يكديگر مربوطساخته و تشكيل عبارت مى دهند, تشابه داشته باشد.
روشن است كه اين دو شرط بسيار دشوار بوده و شرط دوم دشوارتر. زيرا اولاً بسيار بعيد و دور از ذهن است كه دو زبان مفرداتى كاملاً هم معنى و برابر داشته باشند و بعيدتر اينكه دو زبان ساختار تركيبى مشابه نيز داشته باشند.
به همين لحاظ برخى را عقيده بر اين است كه ترجمهء حرفى ممكن نيست و حتى در صورت امكان نيزنمى توان از خلل وارد به معنا در اين ترجمه صرف نظر كرد. لذا اين گونه ترجمه , فاقد ارزش علمى است .
اما ترجمهء بيانى يا معنوى يا تفسيرى , به هر نام كه خوانده شود, غير ممكن نبوده و بشر اين توانايى واستعداد را دارد كه معنايى را از زبانى به زبان ديگر به صورت واضح و روشن منتقل سازد.
با توجه به مطلب فوق اين سؤال جدى مطرح مى گردد كه آيا اساساً ترجمهء قرآن ممكن است ؟ به منظوربررسى دقيق تر اين موضوع و پاسخ گويى صحيح , لازم است ابتدا به دو موضوع ديگر پرداخته شود:
1. قرآن چيست ؟ مقاصد و معانى آن كدام اند؟
2. ترجمهء قرآن با كداميك از معانى و روش هاى ياد شده امكان پذير است ؟
در پاسخ اين سؤال كه مدلول قرآن چيست ؟ معناى كلى پذيرش شده براى قرآن چنين است : <قرآن > عبارت است از لفظى اعجازگر و ربوبى .
در تركيب <ترجمهء قرآن > كلمهء <ترجمه > به <قرآن > اضافه شده است , بديهى است كه ترجمه تنها عبارت است از الفاظ حقيقى كه به شكل حروف و اصوات به تصوير درآمده اند. آيا اين الفاظ حقيقى مى تواند همان لفظ اعجازگر و ربوبى باشند؟!
معناى و مقاصد قرآن چگونه اند:
قرآن كريم و اساساً هر كلام بليغى مشتمل بر دو نوع معنى است : يكى , معانى اوليه و دوم , معناى ثانويه و يابه عبارت ديگر معانى اصلى و معانى تبعى .
اولين معنا براى هر كدام بليغى , همان معنايى است كه از اين كلام يا هر كلام ديگر به هر زبانى كه باشد, بداهةًاستفاده مى شود و از همين رو آن را <معناى اوليه > مى خوانند و از جهت ثباتى كه داراست آن را <اصلى >مى دانند. به جهت اينكه اين معنا با تفاوت حال گوينده يا مخاطب يا زبان گفت وگو, تفاوت نمى يابد.
در دنيا هيچ كلامى شناخته نشده كه به حد اعلاى بلاغت و نهايت فصاحت , بيان شده باشد جز قرآن كريم ,كه سران اهل بلاغت را مقهور و جان هاى اهل فصاحت را مفتون خويش ساخت تا آنجا كه به ناتوانى خود دربرابر اين ساختهء عظيم الهى اقرار داشتند.
دربارهء اهداف نزول قرآن مى توان به 3هدف عمده زير اشاره كرد:
1. نشانهء تاييد رسالت و نبوت حضرت رسول (ص ) باشد.
2. وسيلهء هدايت متقين باشد.
3. بندگان خدا با تلاوت اين كلام مقدس , پروردگار خويش را عبادت كنند.
آنچه مهم است اين است كه بخشى از هدايت هاى قرآنى از ظاهر قرآن و معانى اصلى آن حاصل مى شود وبخشى نيز از معانى تابعه و ثانويهء قرآن .
اما قرآنيت قرآن و امتياز و ويژگى خاص آن بيش از معانى اصلى , بر معانى ثانوى مترتب است . قرآن دريايى است پرگوهر و پر تلاطم و بيانگر علم و عظمت الهى . جان هاى پاك و تطهير يافته به ميزان خلوص خويش دراين درياى عظيم , غوص كرده و به گوهرهاى ناب آن دست مى يازند.
همهء بيانات فوق و استدلال هاى مزبور است كه امثال <زرقانى > را به نتايج زير رسانده اند كه :
اولاً: ترجمهء واژه اى قرآن ممكن نيست .
ثانياً: ترجمهء بيانى (معنوى ) قرآن نيز از آنجا كه نمى تواند همهء معانى قرآن و اهداف و مقاصد آن را تامين كندو به زبانى ديگر منتقل سازد, امكان پذير نمى باشد.
ثالثاً: هر نوع ترجمه اى كه از قرآن صورت گرفته يا صورت پذيرد, نمى تواند مستقل و بى نياز از متن قرآن باشد; و هرگز ويژگى ها و خصايصى كه بر قرآن مترتب است بر ترجمهء قرآن مترتب نيست .
بدين ترتيب كليهء كسانى كه <ترجمهء قرآن را جايز نمى دانند> و بعضاً آن را <محال > نيز شمرده اند, به چهاردليل عمده تمسك كرده اند:
1. قرآن كريم معجزه است و امكان ترجمهء معجزه وجود ندارد.
2. ترجمهء واژه اى قرآن به دليل ويژگى هاى خاص زبان عربى و زبان قرآن , غير ممكن است .
3. ترجمهء قرآن فاقد شيوايى نظم عربى , جذابيت و تاثير در دل هاست .
4. در ترجمه , بعضى از الفاظ از معنى اصلى خود فاصله مى گيرند.
شايد مفصل ترين بيان , در رد جواز ترجمهء قرآن , بيانات <رشيد رضا> باشد. وى در اثبات عدم جواز ترجمه ءقرآن , به پانزده دليل اشاره كرده است كه به تفصيل در ذيل ذكر مى شود: 21
دليل اول : ويژگى خاص زبان عربى و اسلوب معجزه قرآن .
دليل دوم : جايگزين ساختن ترجمهء قرآن به جاى قرآن موجب انحراف دردين است .
دليل سوم : تقليد در اصول دين جايز نيست .
قرآن , تقليد در اصول دين و مقلدين آن را سرزنش مى كند. برگرفتن دين از ترجمهء قرآن در حقيقت پيروى وتقليد از مترجم است و سبب خروج از هدايت قرآن خواهد بود.
دليل چهارم : ترجمهء قرآن موجب حرمان از ويژگى هايى است كه خداوند متعال مؤمنين را بدان توصيف كرده است چرا كه عدم پيروى از كلام الهى , عصيان از اوامر اوست .
<اتبعوا ما انزل اليكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه اولياء قليلاً ما تذكرون > (اعراف , 37
دليل پنجم : نهى از استنباط احكام از عبارات ترجمه شدهء قرآنى است . آيهء فوق و نيز آيات ديگرى همچون : <قل هذه سبيلى أدعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى > (يوسف , 10812, همگى حاكى از ممنوعيت اجتهاد و استنباط از عبارات ترجمه شده مى باشد و هيچ مسلمانى نيز نظر به صحت چنين استنباطى ندارد.
دليل ششم : عمل هر فرد به ميزان سعى و فهم خود او ماجور است . گرچه در فهمش به خطا نيز رفته باشدزيرا نهايت سعى خويش را در كسب هدايت از قرآن منزل مبذول داشته است ولى آيا تقليد از خطاهاى غيرعمدى ديگران نيز داراى اجر خواهد بود؟
دليل هفتم : حقايق و رموز پنهان قرآن قابل انتقال با ترجمهء قرآن نمى باشد.
دليل هشتم : خطا در درك اوصاف الهى موجب كفر است .<غزالى > در كتاب <الجام العوام عن علم الكلام > مى گويد: ترجمهء آيات صفات الهى جايز نيست و خطا دردرك و فهم اين اوصاف آدمى را به ورطهء كفر مى افكند.22
دليل نهم : مطابق نداشتن برخى از الفاظ عربى در زبان هاى غير عربى
يكى از استدلال هاى غزالى به دعوى فوق اين است كه : بسيارى از الفاظ عربى , مطابق فارسى (يا تركى ويا...) ندارند. مترجمه دربارهء اين الفاظ چه مى تواند بكند؟ جز اينكه آنها را به حسب فهم خود شرح دهد و چه بسا خوانندهء اين ترجمه , مفهومى را دريابد كه اصلاً مدنظر قرآن نبوده است .
دليل دهم : احتمال خطاى مترجم در درك و فهم معانى مجازى يا حقيقى الفاظ.
دليل يازدهم : احتمال پوشيده ماندن معانى الفاظ مشترك بر مترجم .
دليل دوازدهم : آنجا كه تاويل آيه لازم است , تاويل ترجمهء آن غير ممكن سات .
دليل سيزدهم : ترجمهء قرآن نمى تواند همانند قرآن تاثير گذار باشد.
دليل چهاردهم : ايجاد قرآن هاى مختلف همچون اناجيل اربعه .
دليل پانزدهم : قرآن معجزهء جاويد پيامبر اسلام (ص ) است و ترجمهء قرآن معجزه نيست .
عده اى از علما كه به <حرمت ترجمهء قرآن > قايل هستند.
1- <محمد رشيد رضا> وى طى مقاله اى تحت عنوان <ترجمة القرآن > و ما فيها و من المفاسد و المنافاةللاسلام > در جلد 9تفسير المنار به حرمت ترجمهء قرآن و عدم امكان آن قايل شده است . علاوه بر اينكه به اغراض سوء بعضى از مترجمين قرآن اعم از ترك و غير ترك نيز اشاره كرده و به كليهء شبهاتى كه در اين موردمطرح شده و همه استدلال هاى موافقان ترجمهء قرآن , پاسخ گفته است .
2- <محمد سعيد البانى >: وى پژوهشى را تحت عنوان <الفرقدان النيران فى بعض المباحث المتعلقه بالقرآن >صورت داده و در ضمن آن دلايل چندى را بر لزوم پرهيز از ترجمه قرآن بر مى شمارد.23
3- <شيخ محمد سليمان >: قاضى دادگاه عالى مصر, نوشتار را تحت عنوان <حادث الاحداث فى الاقدام على ترجمة القرآن > در سال 1355ه منتشر مى سازد.
4- <شيخ محمد مصطفى شاطر> قاضى دادگاه <شبين كوم > نيز متنى را پيرامون موضوع ترجمهء قرآن كريم , باعنوان <القول السديد فى حكم ترجمة القرآن المجيد> در سال 1355و در شهر مصر, به رشتهء تحرير در مى آورد.
5- <شيخ محمود شلتوت >: نيز تحقيقى تحت عنوان <ترجمة القرآن و نصوص العلماء فيها> صورت داده است كه طى يك مقالهء نسبتاً طولانى در مجلهء الازهر, سال هفتم به چاپ رسيده است .
6- <استاد شفيق جبرى >: وى كه عضو مجمع علمى عربى در دمشق مى باشد در پاسخ مقالهء منتشره تحت عنوان <ترجمة القرآن الى الفرنسية> به قلم وكيل <احمد لاميش > و <ابن داوود> مى گويد: 24<من نمى دانم فايده ءترجمهء قرآن چيست ؟ مگرنه اين است كه زبان قرآن مشتمل بر اسرار و رموزى است كه جز راسخان در اين زبان به آنها پى نمى برند و لذا بسيارى از اسلوب هاى قرآن را نمى توان بر سبيل حقيقت شمرد, بلكه تنها مجاز است كه مورد نظر مى باشد و مجاز در ميان امت ها, اشكال گوناگون دارد. بدين روى مترجمان تنها ظواهر سخن راترجمه مى كنند و از باطن و عمق آن بى خبرند.
... علاوه بر اين كه هر زبانى , نوعى ويژگى خاص دارد در دل ها تاثير مى گذارد, به تاثير تك تك واژه هاى سورهء <زلزال > توجه كنيد: <اذا زلزلت الارض زلزالها. و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان مالها...>كلمهء <زلزال >بيانگر رويدادى مهم و عظيم است . طبيعى است ذكر يك رويداد عظيم نياز به كاربرد واژه اى مناسب دارد كه اين عظمت را به مخاطب منتقل كند و تنها كلمهء <زلزال > است كه اين ويژگى خاص را داراست كه الهام بخش عظمت و بزرگى باشد. اين گونه ويژگى ها كه خاصيت درونى زبان است چگونه قابل انتقال به زبانى ديگراست ؟! >(25)
7- <زركشى >: وى در <بحرالمحيط> چنين اظهار راى كرده است :<ترجمهء قرآن به فارسى يا غير فارسى جايز نيست . بلكه قرائت قرآن به شكلى كه متعلق اعجاز است واجب مى باشد. زيرا ترجمه قادر به رساندن اعجاز نمى باشد.>
8- <زرقانى >: وى در <مناهل العرفان > به تفصيل به برخى از ادلهء عدم امكان ترجمهء قرآن اشاره كرده است . كه پيش از اين مجمل آن را بيان داشتيم .(26)
پيشتر آورديم كه <محمد رشيد رضا> از قايلين به عدم امكان قرآن است , وى علاوه بر بيان دلايل عدم امكان ترجمهء قرآن به استدلال هاى قايلين به جواز ترجمهء قرآن نيز پاسخ گفته است : (27)

1- استدلال به اقوال <ابوحنيفه > و <زمخشرى >

اولين استدلال قايلين به جواز ترجمهء قرآن , بيان و فتواى <ابوحنيفه > مبنى بر جواز قرائت نماز به زبان فارسى است , براى كسى كه قادر به اداى الفاظ عربى نمى باشد.
<رشيد رضا> در پاسخ اين استدلال مى گويد:
اولاً: <ابو حنيفه > از اين فتوا برگشته و فتواى ديگر وى , عدم جواز بوده است . (28)
ثانياً: جواز قرائت نماز به فارسى , حتى در فتواى مذكور, مقيد و مشروط است و نمى توان از اين فتوا, جوازقرائت و كتابت قرآن به زبان فارسى يا غير فارسى را استنباط كرد.
ثالثاً: اين ادعا كه <زمخشرى > در <كشاف > ذيل تفسير آيهء <انه لفى زبر الاولين > (شعراء, 19626) (29)اين معنارا استنباط كرده كه ترجمهء قرآن به زبان غير عربى جايز است , به چند دليل ادعاى صحيحى نيست :
اول اينكه :<زمخشرى > اين جواز را به صورت <قيل > عنوان كرده است و <قيل > واژه اى است حاكى از اين كه : 1. اين اعتقادخود او نيست . 2. قولى ضعيف بوده و غير قابل اعتماد است . بلكه تنها به اين دليل اين راى را ذكر كرده است كه عادت مجتهدين بر ذكر مجتهدين بر ذكر اقوال ضعيف با صيغهء <قيل > بوده است .
دوم اينكه : اگر استنباط شود كه معنى آيهء <انه لفى زبر الاولين > اين است كه معانى قرآن , قبلاً به زبان عبرى درتورات آمده است و از همين رو, قرائت قرآن و ترجمهء قرآن به غير قرآن به غير زبان عربى نيز جايز باشد. پاسخ اين است كه در اين صورت ما نيز مانند يهوديان بايد بر اين باور باشيم كه قرآن كتاب جديدى نيست بلكه همان ترجمهء <تورات > است .
سوم اينكه : اگر بخشى از قرآن مانند قصهء موسى در سورهء شعراء, با آنچه در تورات آمده است , تطابقى داشته باشد, ليكن نمى توان چنين حكمى را در مورد كل قرآن صادر كرد.
چهارم اينكه : علماى خلف و سلف بر اين امر هم نظراند كه در آيه دو مضاف در تقدير است يك قبل ازضمير <ه > و يك مضاف قبل از <زبرالاولين >. همان طور كه <ابن جرير> مى گويد: معنى آيه چنين است , ان ذكره (خبره ) لثابت فى بعض زبرالاولين .همچنين دربارهء مرجع ضمير <ه > نيز دو نظر وجود دارد: برخى مرجع آن را پيامبر اكرم (ص ) مى دانند و معنى آيه را چنين تشريح مى كنند: ان (ذكر) محمد لفى زبرالاولين . همچنان كه مى فرمايد: <يجدونه مكتوباً عندهم فى التوارة والانجيل > (اعراف , 1577.
پنجم اينكه : برخى معانى قرآن كه در كتب پيامبران پيشين ذكر شده , خود بر دو گونه اند:
نوع اول , معانى عام است كه در همهء آن كتب موجود مى باشد و از اصول دين مطلق الهى است از قبيل : ايمان به خداى تعالى وانحصار پرستش و عبادت نسبت به او ; ايمان به روز آخرت ; عمل صالح و پژهيز از آنچه نقطه مقابل اين ارزشهاست از قبيل : شرك , معاصى و رذايل . و اين معانى است كه مى تواند مفهوم آيهء <شرع لكم من الدين ماوصى به نوحاً و...> (شورى , 1342 باشد.
نوع دوم , معنى خاص اند يعنى آنچه در سورهء شعراء و امثال آن دربارهء داستان موسى و قومش ذكر شده است . به همين دليل بعد از ذكر قصهء موسى مى گويد: <أولم يكن لهم آية أن يعلمه علماء بنى اسرائيل > (شعرا,19726) آيا كسى كه مفهوم آيهء <انه لفى زبر الاولين > را مى فهمد مى تواند بگويد: آيه بر جواز ترجمهء قرآن به فارسى ياغير فارسى دلالت دارد؟! و يا بگويد: ترجمهء قرآن نيز قرآن نام دارد و كلام الله است و خواندن آن عبادت ؟!

2 استدلال به وجوب تدبر در آيات الهى و فهم آن

دومين دليلى كه قايلين به جواز ترجمهء قرآن به آن استناد كرده اند اين است كه : آيات بيشمارى از قرآن كريم كه همگى در شمار آيات محكم مى باشند, بر وجوب فهم قرآن در نماز و تدبر در آن <در نماز و غير نماز>صراحت دارد. از اين رو اين واجب محقق نخواهد شد, مگر با ترجمهء قرآن به زبان هاى همهء مردم غير عربى كه به اسلام گرويدند. از آنجا كه مقدمه و شرط لازم يك امر واجب , واجب است , لذا ترجمهء قرآن كريم نيز نه تنهامباح , كه واجب است .
وى استدلال فوق را چنين پاسخ گفته است :
اولاً ; فهم و تدبر در قرآن و نيز خشوع در برابر آيات قرآن وعبرت آموزى از آن با آموزش زبان عربى يعنى زبان قرآن به مسلمانان ممكن مى باشد و نيازى به تغيير زبان قرآن نيست .امام شافعى نيز در رسالهء اصول خود به تفصيل به اين مطلب پرداخته است كه : ترجمه اى قرآن صحيح است كه همهء معانى قرآن را ادا كند و آن چنان كه ارادهء حق تعالى بوده است بر شنوندگان تاثير گذارد. چنين ترجمه اى غير ممكن مى باشد و مستلزم تغيير كلام خدا.
ثانياً: هر مسلمانى مى تواند تفسير بخش هايى از قرآن را كه تلاوتش در نماز واجب است مانند سورهء <فاتحةالكتاب > و سور كوچك قرآن , به خاطر سپارد, تا در فهم معنا به او مدد رساند, ولى اين مهم در ترجمهء اين آبات و سور ممكن نيست و نمى توان ترجمهء اين آيات را حتى كلام خدا ناميد.

3- استدلال به اينكه لازمهء بقاى قرآن و جهانى بودنش , امكان ترجمه آن است .

سومين دليل قايلين به جواز ترجمهء قرآن اين است كه : لازمهء تبليغ و دعوت به اسلام , ترجمهء قرآن و كتب حديثى به زبان هاى زندهء دنيا مى باشد. به عبارت ديگر لازمهء بقاى قرآن در ميان ملل مختلف , ترجمهء آن به زبان هاى اين ملل است .
<محمد رشيد رضا> استدلال فوق را چنين پاسخ گفته است :
ترجمهء قرآن نمى تواند همانند اصل قرآن , بر امتناع عقول و هدايت قلوب تاثيرى معجزه آسا داشته باشد.بلكه اگر اصول و مقاصد اسلام كه در قرآن نهفته است به شيوه اى ديگر به زبان هاى زندهء دنيا ترجمه شود و باشواهدى از قرآن و سنت همراه گردد مى تواند در هدايت دل هاى مستعد ايمان بسيار مؤثرتر واقع شود. اينكه مى گويند بقاى قرآن بدون ترجمهء آن بى مفهوم است , سخنى به گزافه و نادرست است . ما معتقديم فهم قرآن آسان است , لكن هيچ كس حق ندارد فهم خود را براى ديگرى حجت بداند, چه رسيد به اينكه آن را دين گروهى از مردم قرار دهد.
غير عرب هايى كه به دست صحابهء بزرگوار به اسلام گرويدند, دريافتند كه اسلام زبانى ويژهء خود را دارد كه بايد در ميان عموم مسلمانان مطرح بوده و آموخته شود تا بدان زبان , كتاب قرآن را بياموزند, كتابى كه دستورالعمل دين ايشان است و تلاوتش عبادت خدا, محسوب مى شود. و اين مهم براى تحقق وحدت بين مسلمانان همان گونه كه خدا تعالى فرمود: <ان هذه امتكم امة واحدة> (انبياء, 9221 ضرورى است . با حفظاين زبان است كه اعتصام به <حبل الله المتين > يعنى قرآن , ممكن و شايسته است . و برادرى اسلام كه خداوندآن را حتم و قطع مى داند به كمال مى رسد.

4- فراهم ساختن امكان استماع آيات الهى براى مشركان

چهارمين دليل اقامه شده از طرف قايلين به جواز ترجمهء قرآن چنين است : خداوند تعالى فرموده است : <ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله > (توبه 69. براياس اين آيه امكان استماع كلام خدا حتى براى مشركان اعم از عرب و غير عرب , منتفى نبوده و بلكه لازم است . پس بايد ترجمهء قرآن به زبان غير عرب نيز ممكن باشد.
<رشيد رضا> به استدلال فوق چنين پاسخ مى گويد:
همان طور كه <آلوسى > و ديگران نقل كرده اند, منظور از آيه اين است كه اگر مشرك پس از انقضاى مدت ضرب الاجل , امان خواست , امانش دهيد تا خوب بيانديشد و از اصل هدايتگرى اسلام , پند پذيرد. اگر مشرك از اعراب است . آيات خدا را بر او تلاوت كنيد كه عرب به خوبى دلالت الفاظ قرآن به خاك مى افتند و به قرآن ايمان مى آورند و به اعجازش اقرار مى كنند. اما اگر از غير عرب باشد و به زبان عربى آشنايى نداشته باشد, براى او آنچه موجب ارشاد وى به حق و هدايتش به راه مستقيم الهى است را توضيح دهيد و تبين كنيد. نه اينكه فقطكلام الله مجيد را بر او بخوانيد. علاوه بر اينكه لفظ <سمع > حكايت از اين دارد كه آيه در صدد بيان حال مشركان عرب است كه ايشان اهل زبان و بلاغت مى باشند و پرداختن به حال مشركان غير عرب را مسكوت گذاشته است ... از همه اينها كه بگذريم , چگونه مى توان ترجمهء قرآن را كلام الله ناميد؟.>.
در پايان جاى اين تذكر هست كه <محمد رشيد رضا> در ضمن بيانات خويش تقسيماتى كاملاً ذوقى انجام داده است . گرچه آيه نيز به صراحت دلالت بر وجوب يا لزوم ترجمهء قرآن ندارد. نه مفهوم آيه از اين مطلب حكايت مى كند و نه منطوق آن .

پی نوشت ها:

1- شيخ حسن سعيد, دايرة المعارف قرآن كريم , 281
2- مجلهء <الازهر>, سال هفتم , 1355 مقالهء <فى ترجمة القرآن الكريم و احكامها<, شيخ مصطفى مراغى .
3- كيهان انديشه , شمارهء 40(بهمن و اسفند 1370, ص 34 مقالهء <تمهيدى بر ترجمهء قرآن >, سيد حسين سيدى .
4- جرجى زيدان , تاريخ آداب اللغة العربية, 531دارالهلال , 1957
5- محمد بن جرير طبرى , تفسير طذبرى , تحقيق محمود شاكر, 121
6- ابن أبى الاصبع , بديع القرآن 42 ترجمهء دكتر سيد على ميرلوحى , انتشارات آستان قدس رضوى .
7- كيهان انديشه , شمارهء 28(بهمن و اسفند 1368, ص 210 مقالهء <ترجمهء قرآن به زبان هاى اروپايى >, سيد هادى خسرو شاهى .
8- ابن سعد, الطبقات الكبراى , 3851
9- نشريهء تحقيقات اسلامى , سال دوم , شمار 1 ص 1و 2
10- ررس س حب نام شهرى است در فرانسه .
11- شيخ آقا بزرگ طهرانى , الذريعة الى تصانيف الشيعه , 1244 دارالاضواء, بيروت .
12- دكتر محمد صالح البنداق , المستشرقون و ترجمة القرآن , 95 96 منشورات دارالافاق الجديده , چاپ دوم .
13- كيهان انديشه , شمارهء 28 ص 212
14- همان 213
15- شيخ محمد عبده , تفسير المنار, تحقيق محمد رشيد رضا, 2969ـ 339
16- همان 1602
17- انتساب لقب <ترجمان القرآن > به <ابن عباس > با امعان نظر به اين معنى <ترجمه > است . يعنى از آن رو كه وى مفسر و شارح قرآن بوده است به لقب مذكور شهرت يافته است .
18- غالب كتبى كه تحت عنوان <تراجم > نگاشته شده ناظر بر اين معنى <ترجمه > مى باشد و شامل شرح حال و تاريخچهء زندگى اشخاصى است كه به صورتى خاص مورد نظر مولف كتاب بوده است .
19- محمد عبدالعظيم الزرقانى , نقل از مناهل العرفان , 52ـ 7 داراحياء التراث العربى 1412ه.
20- همان .
21- تفسير المنار, 9 مقالهء <ترجمة القرآن و ما فيها من المفاسد و المنافاة للاسلام >.
22- دلايل غزالى ذيل شرح آيهء <هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب > آمده است , تفسيرالمنار, 2143
23- المستشرقون و ترجمة القرآن الكريم 67ـ 69
24- مجلة المجمع , سال 1931م , 12012
25- المستشرقون و ترجمة القرآن الكريم 69
26- مناهل العرفان , ج 1
27- جار الله زمخشرى , الكشاف عن حقايق عوامض التنزيل 3353 دارالكتب العربى , چاپ سوم , بيروت , 1407ه .
28- مؤلف مستند قول خويش را بيان نداشته است , لكن <زرقانى > در مناهل العرفان , 592 عده اى از كسانى را كه رجوع <ابوحنيفه > را از اين فتوا روايت كرده اند, نام مى برد.
29- تفسير المنار, 2969ـ 339
برگرفته از مجله بينات ،شماره 23

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

راهي ميان ترجمه و تفسير

كمال الدين غراب

قرآن كتاب زندگى است. اين كتاب قوانين و قواعد درست زيستن را به انسان مى آموزد، به طورى كه به سعادت دنيوى و اخروى وى بينجامد و از شقاوت وى ممانعت كند. از آنجا كه سعادت و شقاوت، امرى شخصى و فردى است، شناخت اين قوانين و پيروى از آنها نيز جز از راه تفكر شخصى و فردى حاصل نمى شود، و درست تر آن كه انسان اجازه نمى دهد كه دراين امر، ديگران به جاى او بينديشند و تصميم بگيرند. از اين رو قرآن در سطح انديشه همگانى مردم، و براى همه دوره هاى تاريخى پس از خود، نازل شده است. هر كس كه فقط آن قدر انگيزه دارد كه نخواهد ايّام عمر خود را به بطالت بگذراند و دغدغه سعادت واقعى خود را داشته باشد، مى تواند ـ يا بايد بتواند ـ از طريق قرآن، به طور مستقيم هدايت شود.
بسيارى از مسلمانان اوليه سواد خواندن و نوشتن نداشتند. تنها پس از جنگ بدر بود كه با فراهم شدن زمينه آن، پيغمبر(ص) به طورجدى و در سطحى همگانى به ترويج خواندن و نوشتن در ميان مسلمانان پرداخت. با اين وجود تا پيش از آن نيز، مردم پيام قرآن را به درستى درك مى كردند. آنان كه زيرك تر بودند و جدى تر به زندگى خود مى انديشيدند، با درك عميق معانى آيات، دگرگون مى شدند و در صف مسلمانانِ پاكباخته قرار مى گرفتند، و آنان كه نمى خواستند تغييرى در وضع موجود ايجاد شود و به متاعى كه نصيبشان شده بود (از پول، يا ثروت يا سرورى) دل خوش كرده بودند، با درك درست معانى آيات، با آن به جدل پرداختند. و چون خوب و درست قرآن را مى فهميدند، حتى گاه براى اينكه مبادا شنيدن قرآن خلشى در قلبشان ايجاد كند، دست بر گوشهاى خود مى نهادند تا آن را نشنوند.
بارى، در اين شكى نيست كه صاحبان دانشِ بيش تر و تعقل نيرومندتر و تفكر پيچيده تر و ظريف تر، بهتر و بيش تر و عميق تر از ديگران مى توانند قرآن را بفهمند و نيز ـ بنا بر آنچه گذشت ـ در اين كه بى دانشان و سست عقلان و ساده فكران، بى نصيب از آن نمى مانند; بلكه گاه اين گروه را ساده فكرى و بى دانشى شان موجب مى شود كه مغز پيام قرآن را عريان تر دريابند و از مايه هدايتى آن بيش تر و بهتر بهره مند گردند.
پس قرآن كتاب مردم است. مخاطبش همه مردم هستند، و درآينه انديشه همه مردم تفهمى صحيح دارد، اگر چه با شفافيتهاى گوناگون و درجات متفاوت.
اما قرآن به زبان عربى نازل شده است و با فرهنگ مردم شبه جزيره. هنگامى كه اسلام به ايران آمد و آواز قرآن به گوش مردم ايران رسيد، براى فهم درست پيام قرآنى، در برابر ما دو مشكل وجود داشت; يكى زبان قرآن، و ديگرى فرهنگ آن. ما فارسى (پهلوى) زبان بوديم و در نقاط مختلف اين سرزمين به لهجه هاى گوناگونى سخن مى گفتيم و قرآن به زبان عربى بود. زبان فارسى ازنظر خانوادگى به زبانهاى هندى، نزديك تر بود و از زبان عربى دورتر. از نظر فرهنگى، اسطوره هاى دينى ما با اسطوره هاى اديان هندى ريشه مشترك داشت. حال آن كه اسلام از سنتها و آيينهاى قومى و ميراث فرهنگى اديان ابراهيمى (آيين موسى، عيسى، ابراهيم و....) تغذيه مى كرد كه در شبه جزيره رواج داشت و حتى مشركان و بت پرستان با فرهنگ آن آشنا و مأنوس بودند و در ميانشان برخى از شعاير آنها با تغييراتى اجرا مى شد، مانند حج كه از زمان ابراهيم رواج داشت.
براى برطرف ساختن اين دو مشكل چاره هايى انديشيده شد. مشكل دوم با گسستن از آيين باستانى و اسطوره هاى آن و پيوستن به آيين جديد، رفته رفته تا اندازه اى برطرف شد و امروزه ديگر موضوعيت ندارد. اما داستان مشكل اول بدين گونه شد: نخست زبان عربى در سطحى فراگير آموخته شد. از سويى فاتحان عرب تمايل داشتند زبان خود را به مردم مغلوب تحميل كنند، و از ديگر سو جذابيت پيام اسلام، مردم اين سرزمينها را به فراگيرى زبان آن تحريك مى كرد.
اما نژادگرايى عرب، نهضت شعوبيه را ايجاد كرد ومردم ايران در رأس آرمانهاى خود حفظ واحياى زبان مادرى خود را ـ كه رفته رفته دستخوش اضمحلال و فراموشى مى شد ـ قرار دادند. اگر نژادگرايى عرب نمى بود شايد در آن صورت، امروز ديگر براى فهم پيام قرآن، مشكل زبان را در پيش رو نداشتيم. زبان عربى، زبان مادرى مان مى شد و هنجارهاى آن برايمان كاملاً مأنوس و از خود بود. اين اتفاق روى نداد و به هرحال خوب يا بد، زبان فارسى احيا شد و مليت ايرانى حفظ گرديد وچنانكه مى دانيم، فردوسى بزرگ، سهم بزرگى در حفظ و احياى هويت ايرانى و زبان فارسى دارد، ايرانى اى كه مسلمان و در ضمن شيعه است.
گويا دو عرق ملى و مذهبى در ما ايرانيان به موازات هم رشد كرده است. از يك سو با تأييد اسلام (انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند اللّه اتقيكم) به حفظ هويت ملى خود كوشيده ايم، و از ديگر سو با عشق به حقيقت، سرسپرده اسلامِ ناب محمدى(ص) و اهل بيت او (ع) شده ايم. عرق ملى و تمدنى مان موجب شد به احياى زبان فارسى و دستاوردهاى علمى تمدنِ باستانى مان در داخل تمدن اسلامى بپردازيم; و عرق اسلامى و مذهبى مان موجب گرديد به تلاشهاى بزرگى در فهم اسلام و گسترش اين آيين و تعميق آن در ميان نسلهاى آينده دست بزنيم.
از جمله اين تلاشها تلاشى است كه از سوى دانشمندان بزرگ اين سرزمين در جهت شناخت و تشريح ساختمان صرفى و نحوى زبان عربى، و پى ريزى آن در قالبى علمى و استوار به منظور فهم بهتر اين زبان ـ و در اصل پيام قرآنى ـ به انجام رسيده است; و افرادى چون سيبويه، اخفش اوسط، و… به عنوان بزرگ ترين مبتكران و سازندگان بناى قواعد زبان عربى از اين سرزمين معرفى گرديدند.
از تلاشهاى ديگرى كه سهم ايرانيان بدون شك در جهت تفهم درست تر و ژرف تر وحى و پيام قرآنى ـ شايد به دليل تفاوت زبان و فرهنگ ـ بيش تر از ساير ملتهاست، ترجمه و تفسير قرآن كريم است. بيش از ده قرن از تاريخ نخستين ترجمه ها و تفسيرها به زبان فارسى مى گذرد (مانند ترجمه و تفسير طبرى، ترجمه نسفى و… ) بى شك يكى از انگيزه هاى اصلى مترجمان و مفسران فارسى زبان، در معرض فهم همگانى قرار دادن قرآن بوده است. اين تلاش تا به امروز ادامه يافته است و ازرهگذر آن ترجمه ها و تفاسير ارزنده اى از قرآن در زبان فارسى پديد آمده است.
با اين همه به نظر مى رسد كه همچنان نياز به ترجمه ها و يا تفاسير جديدتر و متنوع تر و يا نوآورى روشهاى ديگرى ميان اين دو كه بتواند بخش بزرگ ترى از آحاد جامعه را فرا بگيرد وجود دارد; تا عالم و عامى به يكسان (اگر چه با درجات مختلف ) از مفهوم اصلى پيام قرآن بهره مند گردند.
تفسير، رويكردى عالمانه و تخصصى به قرآن دارد. به همين دليل و نيز به دليل گستردگى كه به ناچار در سخن خود وارد مى كند، عامه مردم را به استفاده از آن برنمى انگيزد. براى بهره ورى از تفسير، بايد دست كم از كنجكاوى علمى و يا شيفتگى به هدايت بهره اى داشت. حال آن كه بسيارى از مردم به قول دكارت (از عقل بيش از آنچه دارند، آرزو نمى كنند) و همان را براى تشخيص خير و شرّ زندگانى خود كافى مى دانند.
مفسرانى كه با انگيزه همگانى ساختن فهم قرآن و ترويج آن در ميان عام مردم دست به تفسير زده اند، برخى با تفسير سوره هاى كوتاه ـ مانند جزء سى ام ـ در پى رسيدن به اين هدف برآمده و تا حدودى هم موفق بوده اند. در عين حال محدود بودن اين تفاسير به سوره هاى كوتاه كه به فرض موفقيت، تنها جزئى از پيام قرآنى را درمعرض فهم عموم قرار مى دهند، همچنان نياز به يافتن راههاى ديگر را جهت ساده كردن و همگانى ساختن فهم تمام قرآن جلوه گر مى سازد.
ترجمه از ديرباز كوشش داشته است متن قرآن را تمام و كمال، بدون تطويل در كلام يا تغيير در شيوه گفتار، در معرض فهم عموم قرار دهد. مترجمان در اين راه همواره با دشواريهايى روبرو بوده و هستند. ازيك سو قدسى بودن متن وحى، ضريب حساسيت و دقت را در مترجم بالا مى برد ـ مبادا چيزى از قلم بيفتد يا اشتباهى در ترجمه صورت بگيرد ـ كه گاه دقت و حساسيت بيش از اندازه، بروز اشتباه را گريز ناپذير مى سازد و يا به ترجمه هاى پيچيده و دور از فهم يا نادر مى انجامد; و اين همه موجب مى شود ترجمه با فلسفه ترجمه ناسازگار شود و معانى آيات براى فارسى زبانان ديرياب تر از اصل عربى آن گردد; از ديگر سو ويژگى منحصر به فرد ساختار وحى در قالب زبان عربى، انتقال آن را به زبان ديگر دشوار مى سازد.
اين ويژگى كه علت آن در نوع رابطه مخاطب وحى (پيغمبر)، وحى كننده (خداوند) و واسطه وحى (جبرئيل) نهفته است، زبان قرآن را داراى ويژگيهايى منحصر به فرد ساخته است كه هيچ كس را توان احاطه و آوردن مانند آن و يا ترجمه آن به زبانى ديگر با حفظ تمام ويژگيها نيست. اين ويژگى ـ كه بحث از آن فصلى مهم ازمباحث علوم قرآنى را تشكيل مى دهد و وارد شدن به آن در اينجا مناسبت ندارد ـ دست هر مترجمى را كه مى خواهد به متن به طور كامل وفادار بماند مى بندد، و در آخر وى را در ارائه يك ترجمه سليس و روان و بدون توضيحات اضافى ـ كه در ضمن از نظر منطقى پيوستگى مفهومى ميان آيات را حفظ كند ـ ناموفق مى سازد.
هرگفتار حكيمانه مفاهيمى را بيان مى دارد كه به گونه منطقى به يكديگر پيوسته اند. اين منطق، يا يك منطق عقلى است يا يك منطق عاطفى و روانشناختى و يا آميزه اى از هر دو، كه بستگى به هدف يا اهداف آن گفتار دارد. آنچه كه در ترجمه و تفسير به صورت رايج در برابر آينه ذهن خوانندگان قربانى مى شود، همين پيوستگى منطقى ميان مفاهيمى است كه در آيات جداگانه بيان شده اند. تفسير با تطويل كلام و توجه به جاذبه هاى معنايى فرعى يا بطنى آيات و ترجمه با پاييندى به حفظ سياق كلام مقدس. حال آن كه آنچه بيش تر در فهم يك سوره اهميت دارد، فهم مفهوم يا مفاهيم اصلى و كلى آن سوره است و همين مفهوم يا مفاهيم كلى و اصلى سوره هاست كه آنها را از يكديگر، مانند گفتارهايى مستقل، جدا ساخته است.
سوره هاى قرآن در مفاهيم جزئى هيچ گونه تمايزى با يكديگر ندارند. بسيارى از مفاهيم جزئى، در قالب آياتى يكسان و يك شكل و يا شبيه به هم، در سراسر قرآن تكرار مى شوند. مفاهيم هدايتى جزئى در سوره آل عمران يا مائده يا نساء و… هيچ گونه تفاوت و تمايزى با يكديگر ندارند. مانند يك انسان كه داراى بينش ويژه اى است و اصول و فروع اعتقادى اش روشن است وهميشه كلمات و جملات ويژه و همانندى را به كار مى برد، اما درهر گفتار، هدفى خاص را دنبال مى كند، و بخشى يا وجهى از جهان بينى اش را به نمايش مى گذارد، يا اعتقاداتش را تبيين مى نمايد.
قرآن نيز همين گونه است، و بدون شك گفتارهاى مستقل قرآن (سوره ها) هر يك با ديگرى از جهت اهداف معنايى يا جز آن، كه به خاطرش نازل شده اند، تمايز دارد. و گرنه هيچ دليلى نداشت كه سوره هاى قرآن، نامهاى ويژه و تعداد معين و اندازه مخصوص داشته باشند. در ترجمه ها و تفسيرهاى رايج، اين اهداف و مفاهيم كلى ناشناخته و نامفهوم باقى مى مانند و خوانندگان فارسى زبان با اصل و مغز پيام، نامحرم گذاشته مى شوند.
اگر بپذيريم كه طول آيات و تعداد آنها در يك سوره خود نيز براساس تدبيرى حكيمانه معين شده اند، و اين طول و تعداد در القاء مفهوم يا مفاهيم (پيام يا پيامهاى) خاصى نقش دارند، ناگزير بايد بپذيريم كه هرگونه ترجمه يا تفسيرى بيش از هر چيز بايد خود را پايبند و متعهد در برابر آن مفاهيم و مقاصد اصلى سوره ها قرار دهد و توجه به اجزاء و سياق كلام از تبيين و ابراز اصل پيام باز ندارد. به عبارت ديگر تعهد اصلى مترجم و مفسر در برابر اهداف و مفاهيم و مقاصد اصلى باشد كه در طول معين سوره بيان شده اند.
اين كار با همه علاقمندى و تعهدى كه مترجمان و مفسران داشته اند و ما در اينجا به هيچ روى قصد تخطئه يا ايراد به كار آنان را نداشته ونداريم، بلكه سخن در نفس ترجمه و تفسير است، سوگمندانه تاكنون انجام نگرفته است و ما ترجمه يا تفسيرى كه به آسانى و راحتى خواننده را با مفاهيم و پيام هاى اصلى و متمايز سوره ها آشنا سازد، در دست نداريم; و همين براى ما انگيزه اى شد تا به كوششى جديد در اين مسير دست بزنيم.
براى نيل به اين هدف، كوشيده ايم به گونه اى ترجمه يا تفسيرِ همه كس فهم(و يا هر نام ديگرى كه مى توان بر آن نهاد) دست يازيم كه اينك به اصول و روش آن اشاره مى كنيم، و در پايان نمونه هايى از چند سوره ارائه مى دهيم:
1. كوشيده ايم تعهد در برابر محتوا و پيام اصلى يك آيه و يك سوره داشته باشيم; يعنى تمام تلاشمان معطوف به هرچه روشن تر ساختن و صريح نمودن و دريافتنى تر كردنِ پيام اصلى يك آيه و سرانجام هر سوره باشد.
2. پايبندى به اندازه آيات و بلندى و كوتاهى سوره ها داشته ايم. به عبارت ديگر كوشيده ايم ترجمه يا تفسير و يا هر نام ديگرى كه مى توانند بگيرد، مفصل نگردد ومفاهيم ژرف و معانى بلند آيات در همان حجمى بيان گردد كه در اصل عربى آن آمده است. در اينجا نمى خواهيم دوباره از پيامدهاى بدِ درازگويى و توجه بيش از اندازه به ريزه كارى هاى آيات براى خوانندگان عام سخن بگوييم. همين اندازه اشاره مى كنيم كه خداوند حكيم، بنابر حكمتى درازاى معينى به آيه ها و سوره ها بخشيده است و بى شك پايبندى به اين طول و اندازه، مقصود بارى تعالى را بهتر برآورده مى سازد. 1
3. اما روش كار بدين گونه بوده است كه نخست كوشيده ايم مفهوم و يا پيام اصلى هر آيه را دريابيم و آن را با استفاده از واژه هاى همان آيه ساده و روشن سازيم. (در اينجاست كه گاه از رجوع به تفسير ناگزير مى گرديم، چنانكه روش علمى نيز ايجاب مى كند در بيش تر موارد با رجوع به تفاسير، به ساده كردن و صريح ساختن مفهوم يا پيام اصلى هر آيه دست يابيم).
درمرحله بعد، اين مفاهيم يا پيامهاى صريح را به همان ترتيبى كه در آيات آمده اند، به دنبال هم چيده ايم. در اينجاست كه مشاهده مى كنيم يك ربط و رابطه منطقى ازنظر مفهومى ميان آيات پديد مى آيد، يا درست تر: مكشوف مى گردد، كه گويى تاكنون از آن بى خبر بوده ايم.
4. پايبند نبودن در برابر سياق كلام. و اين تنها دخالتى است كه در ترجمه مفهومى آيات انجام داده ايم. بجز اين در واقع كار ديگرى از سوى ما انجام نگرفته است. دليل اين كار نيز چنانكه پيش تر اشاره شد، به ساختار ويژه وحى در قالب كلام عربى بازمى گردد (برشهاى تاريخى ناگهانى و بدون مقدمه، تغيير روى سخن از مغايب به مخاطب و به عكس، جابجايى ضماير راجع به خداوند به عنوان متكلم به سوى خداوند به عنوان غايب و… ) كه نشان داديم وفادارى به آن در ترجمه، موجب نامفهوم ماندن محتواى اصلى آيه ها و سوره ها براى غيرعرب زبانان گرديده است.
مفسران ما همگى كوشيده اند معانى و مقاصد آيات را به همين صورتى كه از نظر ساخت (سياق) دارا هستند، بفهمند و تفسير كنند. از اين رو در نهايت، بيش تر توفيق ايشان در فهم و تفسير آيه به آيه قرآن ديده مى شود; زيرا تغييرات ساختارى يا همان سياق كلام، در محدوده يك آيه يا كمتر اتفاق مى افتد و يا اصلاً روى نمى دهد، و اين به مفسر امكان مى دهد تا راحت تر و سريع تر به عمق معانى و مقاصد آيه راه يابد و آنها را بازتاباند. اما آنجا كه بايسته مى نمايد از اين فراتر رفت و بين معانى چند پهلوى يك آيه، با معانى چند پهلوى آيات قبل و بعد، ارتباط برقرار كرد به دليل افزايش تنوع ساختار در كلام، يا به سختى توفيق حاصل مى كنند ـ كه در اين صورت بيش تر به اثبات وجود يك يا دو رابطه به نسبت ساده ميان يك يا دو آيه نزديك به هم اشاره مى كنند ـ و يا سوگمندانه به توفيقى در اين زمينه دست نمى يابند.
نتيجه آن كه بيش تر چنين نموده مى شود كه گروههاى كوچك آيات، شأن نزول هاى مخصوص داشته و بايد به آنها جداگانه نگريست. در نتيجه همواره ارتباط ميان مفاهيم يك گروه از آيات با چند گروه قبل يا بعد، و در نهايت مقصد يامقاصد كلّ يك سوره از سوره اى ديگر ناشناخته باقى مى ماند.
حاصل آن كه ماتاكنون به فهم آيه به آيه قرآن نزديك شده ايم، اما به فهم سوره به سوره قرآن توفيق نيافته ايم. براى فهم سوره به سوره به نظر مى رسد بايد نخست آيات هر سوره را از نظر ساختارى (سياق كلام) يكدست سازيم; يا دست كم در ميان گروههاى بزرگ آيات اين كار را انجام دهيم. ذهن ما انسانها به سادگى نمى تواند تنوع ساختار را در يك يا چند آيه نزديك به هم خوب بفهمد و سپس از آن در گذرد. اين كار به مانند اين است كه توجه به هدف و مقصود اصلى و كلى آن، در درجه دوم اهميت قرار دارد. اين كار به مانند اين است كه توجهى به هدف و مقصود اصلى گفتار يك سخنران نداشته باشيم، و تنها به جملات و عباراتى كه از دهان او خارج مى شود بسنده كنيم.
به نظر ما يكدست كردن ساختار آيات يا همان سياق كلام در يك سوره، نخستين گام در جهت فهم مفاهيم اصلى و تشخيص فرازهاى مهم يك سوره از نظر گوينده است; و براى ارائه يك تفسير نزديك به واقع، اين نخستين اقدام به شمار مى رود كه اگر چه اقدامى ساده به نظر مى رسد، اما اهميت آن در كشف روابط عميق و آشكار آيات و مفاهيم گونا گون موجود در آنهاست، و اين آرزوى هر مفسرى است.
در ترجمه هاى مفهومى ذيل كه به عنوان نمونه آمده اند، هيچ گاه به عمد به تغيير سياق كلام دست نزده ايم، و تنها زمانى به آن پرداخته ايم كه جهت تصريح و تبيين مفهوم اصلى آيه، و حفظ ربط منطقى مفهوم آن با آيات قبل و بعد، چاره اى جز آن نبوده است. در برابر، تعهد و تقيد داشته ايم كه تبيين مفهوم اصلى آيات با همان كلمات و عبارات و بار روانشناختى آنها صورت گيرد كه خداوند نازل فرموده است; زيرا بى ترديد هر مفهوم بلندى جز با كلمات ويژه و ساختارى مناسب از آيات، امكان بيان ندارد. افسوس كه ما هرچه بكوشيم قادر نخواهيم با همان ساختار ويژه زبان عربى، مفاهيم بلند و عميق و چند پهلوى آيات را دريابيم. اما اين نبايد باعث شود كه از مفهوم يا مفاهيم اصلى گفتار خداوند بى بهره بمانيم. چه آن كه:
آب دريا را اگر نتوان كشيد * * * هم به قدر تشنگى بايد چشيد
5. علاوه برحفظ بار روانشناختى و عاطفى آيات، كوشش شده است جنبه ادبى و زيبايى شناختى كلام خدا نيز حفظ گردد و در حد توان در ترجمه مفهومى آن، ساختار و عباراتى زيبا به كار رود. چه، بى ترديد يكى از عوامل جذب انسانها در صدر اسلام، بويژه جوانان، همين زيبايى كلام خدا بوده است. اساساً معنويت از زيبايى جدايى ناپذير است و تصور امر معنوى متعال، تهى از زيبايى و جذابيت، بى معنى است. همچنان كه سادگى و رسايى و صراحت از لوازم ديگر چنين كلامى است. در عين حال كوشش شده است اين زيبايى تصنعى نباشد و بر مفهوم بار نگردد، بلكه ازخود مفهوم و نيروى عاطفى و روانشناختى آن و نيز ساختار نحوى و صرفى آيات سرچشمه گيرد (نه چنانكه مثلاً در برخى از ترجمه هاى متون دينى ديده شده است).
تبصره: برخى معتقدند هرگونه تبيينى ازكلام خدا در حوزه تفسير قرار مى گيرد. در اين ديدگاه حتى ترجمه قرآن خود نوعى تفسير است، زيرا به هرحال ترجمه نيز برداشت ويژه اى است ازمعنى و مفهوم يك آيه كه چه بسا با مقصود بارى تعالى مغايرت داشته باشد. بويژه در آيات متشابه ـ كه بيش ترين بخش قرآن را تشكيل مى دهد ـ اين امر كاملاً اتفاق مى افتد.
از اين رو هيچ ترجمه اى نمى تواند ادعا كند كه برگردان عينى كلام خداست. ممكن است در اين سخن نوعى مبـالغه نهفته باشد، ولى به هر حـال بهره اى از حقيقت را نيز داراست. بنابراين ترجمه مفهومى از اين ديدگاه به طريق اولى خود نوعى تفسير است. بويژه كه در اينجا تغييراتى آشكار در سياق كلام صورت مى گيرد. هم از اين رو، و هم از آن رو كه همواره خواننده ملاكى براى سنجش و ارزيابى ترجمه مفهومى، چه از جهت صحت و سقم معنايى، و چه از جهت بار عاطفى و روانشناختى آيات، همچنين آگــاهى از ميزان تغييراتى كه در سيـاق كلام خدا صورت گرفته و چگونگى صورت بندى آن در زبان فارسى داشته باشد، توصيه مى كنيم كه ترجمه مفهومى سوره هاى ارائه شده در كنار متن اصلى قرآن (براى عربى دانان) و يا متن اصلى به همراه يك ترجمه دقيق مطالعه شود كه تا حد ممكن، ترجمه تحت اللفظى و ترجيحاً در بين ترجمه هاى موجود، ترجمه مرحوم محمد كاظم معزّى، براى اين منظور منـاسب است.
در پايان به جاى هرگونه توضيح ديگرى چند نمونه از ترجمه يا ترجمه ـ تفسيرى كه بدين گونه از چند سوره به دست آمده است، آورده مى شود و شايد بهتر باشد به جاى ترجمه يا ترجمه ـ تفسير، از لفظ (مفهوم) يا (ترجمه مفهومى) براى آنها استفاده شود. و ملتمسانه نظر صاحبنظران و اهل فن و ساير خوانندگان، جهت اصلاح و تصحيح يا يادكرد كاستيها و بايسته هاى آن، در خواست مى گردد.

 

1. ترجمه مفهومى يا ترجمه ـ تفسير سوره حمد

به نام خداوند بخشنده مهربان(1)
آن خدايى را بايد ستود كه پروردگار جهانيان است.(2) بخشنده ومهربان است.(3) و در قيامت فقط فرمان او مى رود.(4) پس شايسته است تنها او را پرستش كنيم و تنها از او يارى بجوييم.(5) يارى براى اينكه به راه راست هدايتمان كند;(6) كه اين يك نعمت الهى است; همچنانكه گروهى از آن بهره مند شده اند و از خشم خدا در امان مانده اند. تا در زمره گمراهان نمانيم.(7)
***

2. ترجمه مفهومى يا ترجمه ـ تفسير سوره زلزال

به نام خداوند بخشنده ومهربان.
آن زمان كه زمين تكانى سخت بخورد،(1) و آنچه را كه در دل خود نهفته دارد بيرون بريزد.(2) و انسان شگفت زده شده از خود بپرسد (زمين را چه شده است).(3) در آن روز، زمين به وحى پروردگار از آنچه مى داند، سخن خواهد گفت.(5.4) و مردمان پراكنده به تماشاى اعمالشان بيرون خواهند ريخت.(6) پس هر كس هراندازه كه نيكى يا بدى كرده به چشم خود بازبيند.(7.8)
***

3. ترجمه مفهومى يا ترجمه ـ تفسير سوره قدر

به نام خداوند بخشنده و مهربان
خداوند، قرآن را در شب قدر فرو فرستاده است.(1) شبى چنان ارجمند كه شما ندانيد.(2) شب قدر از هزار ماه بهتر است.(3) در آن شب، فرشتگان و روح به اذن خداوند، براى كارهايى كه بدان مأمور شده اند، فرود مى آيند.(4) آن شب تا صبحگاهان، فرخنده است.(5)
***

4. ترجمه مفهومى يا ترجمه ـ تفسير سوره توحيد

به نام خداوند بخشنده و مهربان
بدانيد كه خداوند يگانه و بى نياز است.(1.2) نه كسى را مى زايد و نه از كسى زاده شده است.(3) و نه او را همتايى است.(4)

 

5. ترجمه مفهومى يا ترجمه ـ تفسير سوره لقمان

به نام خداوند بخشنده و مهربان
الف، لام، ميم، وحى است.(1) اين وحى جمله هاى كتاب با حكمت است،(2) كه نيكوكاران را مايه هدايت است ورحمت.(3) همان كسانى كه نماز مى خوانند و زكات مى دهند و آخرت را باور دارند.(4) خداوند، نيكوكاران را هدايت مى كند و آنان رستگار مى شوند.(5) سخن بيهوده را همچون برخى ازمردمِ نادان براى گمراه كردن و استهزاء راه حق، نبايد خريد. اين كار، عذابى سخت در پى دارد.(6) چنانكه روى گرداندن از سخن خداوند با تكبر، و شنيدن آن همچون كران، عذابى دردناك به دنبال خواهد داشت.(7) درحالى كه ايمان و عمل صالح، بهشتهاى پر نعمت را به ارمغان مى آورد.(8) بهشت هايى كه جاودان در آن مى مانند. وعده خداوند، حق است و او عزتمند و حكيم است.(9) خداوند، آسمانهارا بى ستونى كه ديده شود، آفريده است و در زمين كوههايى افكنده است تا به سوى انسان روان نگردند. جانوران گوناگون در زمين پراكنده ساخته است و ازآسمان باران مى باراند و جفتهاى گرامى از آن مى روياند.(10) آفريدگارى خداوند اين چنين است وجز او كسى نمى تواند چنين بيافريند. كسى كه چنين ادعايى بكند، ظالم است و ظالم در گمراهى آشكارى است.(11) خداوند به لقمان حكمت داد و از او خواست سپاسگز ارى كند، كه سپاسگزارى از خدا جز براى خويشتن نيست. و هر كه باور نمى كند، بداند كه خداوند بى نياز و ستوده است.(12) زمانى لقمان، پسرش را نصيحت كرد و به او گفت اى پسرم، مبادا شرك بورزى، زيرا كه شرك ظلمى بزرگ است.(13) خدا نيز انسان را در حق والدينش ـ بويژه مادرى كه او را به سختى و سنگينى با خود حمل مى كند و دوسال شير مى دهد ـ چنين توصيه كرده است: از من و والدينت سپاسگزارى كن، زيرا كه به سوى من باز مى گرديد.(14) و اگر شما را به شرك خواندند، از ايشان اطاعت مكنيد، ولى تا دنيا باقى است با آنان به نيكى رفتار كنيد، و راه كسانى را در پيش گيريد كه به سوى من باز مى گردند. شما همگى به سوى من خواهيد آمد و من شما را از اعمالتان آگاه خواهم ساخت.(15) اندرزهاى لقمان را به فرزندش فراگيريد و بدانيد كه خداوند كوچك ترين اعمال را، اگر چه در دل سنگ يا آسمان و زمين پنهان باشد، باز خواهد آورد، زيرا كه او بس باريك بين و آگاه است.(16) پس نماز بخوانيد و امر به نيكى كنيد و از زشتى و بدى باز داريد و در سختيها صبر پيشه گيريد كه اين همه از استوارى امور است.(17) روى خود را به تكبر از مردم باز مگردانيد، و مغرورانه وخودستا بر زمين گام ننهيد، كه خداوند خودستايان و فخرفروشان را دوست نمى دارد.(18) فروتنانه ومعتدل گام برداريد و صداى خود را پايين بياوريد، كه نكوهيده ترين صدا، صداى الاغ است.(19) مى دانيد كه خداوند هرچه در آسمانها و زمين وجود دارد، رام شما گردانيده و نعمتهاى آشكار و نهان خود را بر شما بارانيده است. پس همچون برخى از مردمِ بى دانش و گمراه و بى بينه درباره خدا ستيزه مكنيد.(20) كه چون به آنان بگويند از وحى خدا پيروى كنيد، گويند از دين پدرانمان پيروى مى كنيم. حتى اگر شيطان پدرانشان را به دوزخ رهنمون گردد.(21) رو به سوى خدا آوريد و نيكوكار باشيد كه اين دستاويزى محكم است. و بدانيد كه سرانجامِ همه چيز به خدا بازمى گردد.(22) حال اى پيغمبر، كفر كافر تو را اندوهگين نسازد. به سوى خدا باز خواهند گشت وخدا به كردارشان آگاهشان خواهد ساخت، و بدانيد كه خدا به آنچه در سينه ها نهفته است، نيك آگاه است.(23) خداوند كافران را اندكى بهره مند مى سازد، سپس در عذابى سخت بيچاره شان مى گرداند. (24) آنان مى دانند كه خداوند آسمانها و زمين را آفريده است، پس تنها او را بايد ستود. افسوس كه بيش تر آنان اين را نمى دانند.(25) آرى
، هرآنچه كه در آسمانها و زمين وجود دارد از آن خداست وخدا آن بى نيازِ ستوده است.(26) و اگر تمامى درختان زمين، قلم مى شدند و تمامى درياها مركب، نمى توانستند كلمات خداى را به اتمام برسانند. آرى، خداوند، عزتمند و حكيم است.(27) و بدانيد كه آفرينش همه شما، و برانگيختن دوباره همه شما، براى خدا به سادگى يك تن از شماست. آرى، خداوند بس شنوا و بيناست.(28)


پی نوشت‌ها:

1. بى ترديد تفسيرهاى طولانى و كلاسيك درنزد اهل فن و علاقه مندان به فهم عميق تر و معانى پنهان تر آيات همچنان از جايگاهى رفيع و ممتاز برخوردارند و نبايد تصور شود كه اين كار در برابر آن كارها قرار دارد، بلكه يك نياز اساسى در ترجمه يا تفسير پيشنهادى به تفاسير عميق و مفصل جهت درك بهتر ازمقاصد آيات وجود دارد و بايد گفت بدون اين تفاسير شايد در اصل هدف يادشده برآورده نگردد.
جمعه 24 شهریور 1391  2:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نقد و بررسى ادلّه رشيدرضا در ممنوعيت ترجمه قران

دكتر ناصر رفيعى

 

مفهوم لغوى "ترجمه"

در مورد ريشه كلمه «ترجمه» نظرات متفاوتى از سوى دانشمندان اهل لغت ارائه شده است. اين كه ريشه اين كلمه عربى است يا غير عربى، ثلاثى مجرد است يا رباعى، محل خلاف است. برخى اقوال در اين باره عبارتند از:
1. «ترجمه» از «ترجم» رباعى مجرد است.1
2. از «رجم» عربى، ثلاثى مجرد به معناى سخن گفتن از روى گمان و حدس است.2 ظاهراً ربطى بين اين دو نيست، اگرچه در كتب لغت، آن ها را كنار هم مى آورند. «رجم» يعنى سنگ انداختن و علامت گذارى با سنگ، در واقع، يعنى كشف و روشن نمودن. شايد به اين مناسبت كه ترجمه هم نوعى كشف معناست، اين دو را كنار هم آورده اند.
3. مشتق از «ترجمان» بر وزن نردبان است.3
4. مشتق از Targmono آرامى است.4
5. مشتق از «ترزبان» و «ترزقان» است. در برهان قاطع، «ترزبان» و «ترزقان» و «ترجمان» هم معنى دانسته شده است.5

مفهوم اصطلاحى «ترجمه»

ترجمه به چهار معنا آمده كه معناى چهارم مدّنظر است:
1. تبليغ كلام و شرح الفاظ و رساندن آن به كسى كه آن را نشنيده است;
2. تفسير و شرح سخن به همان زبان اصلى; طبرى اين معنا را ذكر كرده است.6 بر همين اساس، به ائمّه بزرگوار دين، اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)«ترجمان قرآن» گفته مى شود; يعنى آن ها مفسّر و شارح كتاب الهى هستند. در زيارت نامه حضرت قائم (عج) مى خوانيم: «السلام عليكَ يا تالىَ كتابِ اللّهِ و ترجمانه»7
3. تفسير و شرح سخن به غير از زبان اصلى;8
4. انتقال پيامى از يك زبان (زبان مبدأ) به زبانى ديگر (زبان مقصد); هدف از اين ترجمه آشنا شدن اهل يك لغت و زبان با پيام و معارفى است كه در لغت و زبان ديگر (مبدأ) مطرح است. معناى مشهور ترجمه نزد عرف همين معناست كه همان ترجمه لفظى مورد بحث است.
5. بيان سيرت و اخلاق و نسبت اشخاص; كتب تراجم كتبى است كه شرح حال بزرگان در آن ها آمده است.
6. ديباچه كتاب كه به آن «ترجمة الكتاب» گفته مى شود.

واژه «ترجمان» در روايات و اخبار

واژه «ترجمان» و جمع آن «تراجمه» در برخى روايات و احاديث ما به كار رفته است. اينك نمونه هايى از اين كاربرد:
1. قال على(عليه السلام): «هذا القرآنُ إنّما هو خطٌ مسطورٌ بين الدّفّتين لا ينطقُ بلسان و لا بدَّ له من ترجمان»;9 اين قرآن نوشته اى است كه بين دو جلد قرار دارد و به زبان سخن نمى گويد و ترجمان و مفسّرى لازم دارد.
2. عن سدير، عن ابى جعفر(عليه السلام): قال قلت له: جعلتُ فداكَ ما أنتم؟ قال: نحنُ خزّانُ علمِ اللّهِ و نحن تراجمةُ وحىِ اللّه»;10 سدير مى گويد: به امام باقر(عليه السلام)عرض كردم: فداى شما گردم! شما چه سمتى داريد؟ فرمود: ما خزانه دار علم خدا و مترجم وحى هستيم.
3. قال على(عليه السلام): «رسولك ترجمانُ عقلكَ و كتابكَ أبلغ ما ينطق عنكَ»;11 فرستاده تو ترجمان خود توست و نامه ات رساترين فرستاده اى است كه از سوى تو سخن مى گويد.

فوايد ترجمه قرآن

بدون ترديد، فوايد بسيارى بر ترجمه قرآن كريم براى غيرعرب زبانان مترتّب است.
به عنوان نمونه:
1. همگان مى توانند كلام خدا را بفهمند و بر ايمان و اعتقادشان افزوده شود.
2. حجّت خدا بر همه روشن مى گردد و افراد بيش ترى از هدايت قرآنى برخوردار مى شوند.
3. تعاليم الهى گسترش مى يابد و مقتضاى تدبّر و تعمّق در آيات الهى فراهم مى شود.
4. شبهات معاندان بر اثر انتشار ترجمه جواب داده شده، معارف اسلامى ميدان ظهور بيش ترى مى يابند.
5. با ترجمه قرآن، عامه مردم، كه زبان عربى نمى دانند، بهتر مى توانند به دستورات قرآن عمل كنند.

شروط ترجمه قرآن كريم

درترجمه قرآن، مانند هر ترجمه ديگرى، بايد نكاتى رعايت شود:
1. مترجم به زبان خود و زبان عربى تسلط كامل داشته باشد.
2. مترجم بايد انس با قرآن داشته باشد. اين خود يك پيش شرط است; زيرا چنان كه مفسّران قديم و جديد گفته اند:
يك معناى آيه معروف «لاَ يمسُّه إلاّ المطّهرون» (واقعه: 79) اين است كه جز كسانى كه طهارت قلبى ـ يعنى توحيد و ايمان دارند ـ كسى حقايق و معانى اصلى و بطون آيات قرآنى را درك و دريافت نمى كند.12
3. مترجم بايد دقايق، رموز و شيوه ها و ويژگى هاى هر دو زبان را به خوبى بشناسد.
4. ترجمه راچنان نيكو و روان كند كه مستقل و مستغنى از متن باشد.
5. مترجم آشنا با لغت، نحو، صرف، اشتقاق، معانى، بيان، بديع، قرائات، اصول دين، اسباب نزول و وجوه اعجاز قرآنى باشد.
6. مترجم بايد احتياط علمى داشته باشد. بهترين شيوه احتياط، كثرت مراجعه است. مترجم قرآن كريم بايد حرفه اى، مجرب و كارآزموده باشد، نه اين كه اولين كارش ترجمه قرآن باشد. بايد به متون و منابع ذى ربط فراوان مراجعه كند. اگر مترجمى پيش از ترجمه به چندين و چند فرهنگ عمومى و خاص قرآن، براى هر كلمه قرآنى اولين معادلى كه در ذهن دارد، بگذارد از احتياط علمى عدول كرده است.

نخستين مترجمان قرآن كريم

گفته شده كه اولين مترجم قرآن كريم سلمان فارسى(رحمه الله)است: نقل شده است كه اهل فارس نامه اى به سلمان نوشتند تا او ترجمه سوره «فاتحه» را براى آنان بنويسد. پس او نوشت: «به نام يزدان بخشاينده.» آن ها در نماز مى خواندند تا اين كه زبانشان به عربى عادت كرد. سلمان اين نوشته را بر رسول خدا عرضه كرد.13
اين مطلب راصاحبروح المعانى نيزذكركرده است:14 البته اثرى از اين ترجمه در دست نيست و از بين رفته است.
همچنين ترجمه طبرى در زمان امراى سامانى به فرمان ابوصالح منصور بن نوح سامانى شروع گرديد. (سال 352 هـ.) اين كتاب از جمله آثار منثور دوره سامانى است كه از عربى به فارسى ترجمه گرديده است. در مقدمه كتاب، علت ترجمه ذكر شده است. البته لغات فارسى غريب در آن فراوان به كار رفته و در مقدمه آمده است: «اين كتاب را بياوردند از بغداد; چهل مصحف بوده نبشته به زبان تازى و به اسنادهاى دراز بود. بياوردند سوى امير سيد مظفر ابوصالح منصوربن نوح بن نصر ابن احمد بن اسماعيل ـ رحمه اللّه عليهم اجمعين ـ پس دشخوار آمد بر وى خواندن كتاب و عبارت كردن به زبان تازى و چنان خواست كه مر اين را ترجمه كند به زبان پارسى. پس علماء ماوراالنهر را گرد كرد و اين از ايشان فتوى كرد: كسى روا باشد كه ما اين كتاب را به زبان پارسى گردانيم؟ گفتند: روا باشد خواندن و نبشتن تفسير قرآن به پارسى مر آن كس را كه او تازى نداند از قول خداى عزّوجل كه گفت: «ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بلسانِ قومِه.» گفت: هيچ پيغامبرى را نفرستادم، مگر به زبان قوم او و آن زبان كه ايشان دانستند.»15

ضرورت ترجمه قرآن كريم

پيش از پرداختن به ادلّه منع از سوى رشيدرضا در تفسير المنار، مواردى به عنوان مؤيّد براى ضرورت ترجمه قرآن كريم ذكر مى گردد. با توجه به اين كه قرآن كريم معجزه جاويدان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)است، آن هم اعجازى كه از همان آغاز به آن تحدّى شده و اين تحدّى در تمام زمان ها و مكان ها ادامه دارد، بين متفكران اسلامى اين بحث وجود داشته كه آيا ترجمه قرآن كريم جايز است يا خير. هرچند در طول تاريخ، مخالفانى براى اين كار وجود داشته، اما اين مخالفت ها به هيچ وجه مانع از ترجمه نشده است. از آن جا كه بيش تر مردم با زبان عربى آشنا نيستند، بالضروره براى تبليغ كلام الهى، بايد آن را ترجمه كرد. روشن است كه ضرورت اين امر نياز به دليل ندارد، اما براى روشن شدن اين موضوع دلايلى ذكر مى گردد مبنى بر اين كه ترجمه قرآن نه تنها جايز، بلكه واجب است:

1. جهانى و جاودانى بودن دعوت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)

مطالعه تاريخ اديان آسمانى نشان مى دهد سنّت الهى بر اين بوده كه هر پيامبرى را به زبان امّتش مبعوث كند تا تبليغ و ترويج دين خدا كامل گردد. قرآن مجيد مى فرمايد: «و مَا أرسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه» (ابراهيم: 4); هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر به زبان قوم خودش. با توجه به شرايط بعثت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، زبان قرآن نيز همان زبان پيامبر(صلى الله عليه وآله) ـ يعنى عربى ـ قرار داده شد.
همين مسأله به پيامبر گرامى، حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)اين امكان را داد كه رسالت خود را كامل تر انجام دهد. آيات فراوانى از قرآن كريم بر اين مطلب دلالت دارد كه كلام نزول بر رسول خدا عربى بوده است; مانند:
ـ «إنّا أنزلناهُ قرآناً عربيّاً لعلَّكُم تعقلون» (يوسف: 2); همانا اين قرآن را به عربى فرستاديم تا شما انديشه نمايند.
ـ «قرآناً عربيّاً غيرَ ذي عوج لعلّهم يتّقون» (فصلت: 44); اين كتاب قرآن عربى (فصيح) بدون حكم ناصواب است كه مردم تقوا پيشه نماييد.
ـ «كتابٌ فُصّلت آياته قرآناً عربيّاً لقوم يعلمون» (زمر: 27); اين كتابى است كه آيات آن تبيين شده; قرآنى عربى براى افرادى كه بدانند.
بيش از 10 آيه از قرآن كريم بر عربى بودن اين كتاب الهى تأكيد دارند.
مراغى ذيل آيه 4 سوره ابراهيم مى گويد: «يعنى ما هيچ رسولى را بر امّت هاى قبل از تو نفرستاديم، مگر به زبان قوم خودش، تا آنچه به سوى ان ها فرستاده مى شود بفهمند و حجّت بر آن ها قطعى شده و جلوى عذر و بهانه گرفته شود. اين كتاب هم به زبان عربى نازل شده تا عذر عدم فهم آن برداشته شود و هيچ مانعى براى فراگيرى آن وجود نداشته باشد تا تمام احكام آن را بفهمند و در زندگى دنيا و آخرتشان سعادتمند باشند.»16
از سوى ديگر، آياتى در قرآن كريم است كه دلالت بر عموميت دعوت پيامبر مى كنند; مانند:
ـ «و ما أرسلناكَ إلاّ رحمةً لِلعالمين» (انبياء: 102); و تو را نفرستاديم، مگر به عنوان رحمت براى همه جهانيان.
ـ «تباركَ الّذى نَزّلَ الفُرقان على عبدِه ليكونَ للعالمين نذيراً» (فرقان: 2); بزرگوارى آن خداوندى راست كه قرآن را بر بنده اش فرو فرستاده تا براى همه جهانيان بيم دهنده باشد.
ـ «و ما أرسلناكَ إلاّ كافّةً للناس» (سبأ: 28); تو را نفرستاديم، مگر براى همه مردم.
از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه آن حضرت فرمودند: «من براى تمام مردم، اعم از سرخ و سياه، فرستاده شده ام.»17
اكنون جاى اين سؤال وجود دارد كه با توجه به اين كه قرآن كريم به زبان عربى نازل شده كه قوانين آن عمومى و جهانى است و هدايت عالميان را به عهده گرفته، براى ابلاغ اين دين جاويدان به انسان هايى كه با زبان عربى آشنايى ندارند، چه بايد كرد. براى اين منظور، دو كار بايد كرد:
1. حكم به وجوب فراگيرى زبان عربى كه متصور و ممكن نيست;
2. ترجمه كلام خداوند سبحان به ساير زبان ها.
اما با توجه به اين كه اولاً، فراگيرى زبان عربى براى همه ممكن نيست، ثانياً عامّه مردم فرصت خواندن تفاسير طولانى را ندارند و ثالثاً تعليم كلام الهى براى همه ضرورى است، ترجمه قرآن كريم تنها راه است. اگرچه ترجمه نمى تواند برگردان همه ويژگى هاى كلام وحى باشد، اما جنبه هاى معنوى و هدايتى قرآن در صورتى كه شرايط ترجمه رعايت شود، قابل برگردان به زبان هاى ديگر است.
«زبان يك وسيله است و آن چيزى كه هدف است، معانى است كه در قالب آن الفاظ رفته. اين كه معانى مانند زبان اختصاصى نوع خاصى جداى از ديگر انواع داشته باشد، يك امر محال و غيرممكن است; زيرا همه مردم به ارزش هاى انسانى باور دارند. خلاصه اين كه زبان ها به مقدار انواع انسانى تعدّد پيدا مى كند، ولى معانى بين همه رايج است.»18
رشيدالدين ميبدى در تفسير آيه 4 سوره ابراهيم گفته است: «اين آيه دليل است بر اين كه قرآن به زبان عربى نازل شده است; زيرا پيامبر عرب بوده است و اهل خطاب در آن وقت، همه عرب ها بوده اند و چون مخاطبين آن غيرعرب نبودند، به زبان آن ها نازل شد، ليكن چون پيامبر به حكم آيه "و ما أرسلناك الاّ كافةً للنّاسِ" مأمور به تبليغ اسلام به همه مردم جهان بود، پس خطاب تبليغ هر قومى به زبان آن قوم جايز مى باشد.»19
قرطبى ذيل همين آيه مى نويسد: «در اين آيه، حجيّت بر عجم و غير عجم نيست، مگر اين كه آنچه بر پيامبر اكرم نازل شده، ترجمه شود.»20 صاحب تفسير روح البيان مى نويسد: «قرآن براى همه مردم، بلكه تمام جن و انس نازل شده است و اگر خداوند متعال آن را به تمام زبان ها با آن همه اختلافاتى كه در ميان آن ها وجود دارد نازل مى كرد، اعجاز آن از بين مى رفت و منجر به درگيرى واختلاف كلمه مى شد و دست تحريف به درون آن راه يافته و اجتهاد در تعليم الفاظ و معانى كه در پى آن مى آيد، به وجود مى آمد، هرچند مى دانيم پيامبر اشرف مخلوقات و امّتش بهترين امّت و زبانش بهترين زبان است. در اين ميان، تنها چيزى كه به دعوت عمومى پيامبر جامه عمل مى پوشاند، ترجمه آن به زبان هاى ديگر است.»

2. سيره عقلا و متفكران

روش و طريقه اى كه عقلاى وارسته با بينش و فكر صحيح در زندگى و شؤون گوناگون حيات انسانى از آن پيروى مى كنند تا آن جا كه نهى و منعى از ناحيه شارع مقدس در آن نرسيده باشد، مى تواند مورد پيروى باشد و حجّت و دليل محسوب شود. در مورد قرآن كريم، سيره عملى و تجربه تاريخى نشان دهنده اين است كه ترجمه قرآن كريم امرى ضرورى بوده و ممنوع اعلام نگرديده است. بنابراين، متفكران و انديشمندان اسلامى از همان آغاز اسلام، از ترجمه قرآن به عنوان وسيله اى براى بيان فرهنگ و معارف قرآنى به زبان هاى گوناگون استفاده مى كرده اند و امروز كم تر زبان زنده اى يافت مى شود كه قرآن كريم به آن ترجمه نشده باشد.
نتيجه آن كه ترجمه قرآن كريم كارى است روشن و بديهى كه عقلا به آن عمل نموده اند.

3. سيره علما و انديشمندان اسلامى

در علم اصول فقه، سيره عملى مسلمانان از ادلّه شرعيه به شمار مى رود; به اين معنا كه هرگاه از نظر تاريخى، ثابت و مسلّم شود كه مسلمانان متديّن و علاقه مند به دين با حفظ جهات شرعى، اقدام به انجام عملى نموده، آن را به صورت معمول مرتكب مى شوند، روش آن ها دليل بر جواز عمل مزبور است.
از مطالعه اجمالى تاريخ تفسير قرآن و بررسى چگونگى سيره علوم قرآنى در طول تاريخ استفاده مى شود كه دانشمندان اسلامى از عامّه و خاصه، از ترجمه قرآن كريم براى تفهيم آيات الهى استفاده مى كرده اند.

4. محاسبه امّت ها پس از استماع قرآن كريم

قرآن مجيد مى فرمايد: «و مَا كانَ ربُّكَ مُهلكَ القُرى حتّى يبعثَ في امها رسولاً يتلوا عليهم آياتنا» (قصص: 59); پروردگار تو اهل هيچ ديارى را تا در مركز آن رسولى نفرستد كه آيات ما را بر آن ها تلاوت كند، هرگز نابود نمى كند.
ارشاد و هدايت و ابلاغ دين الهى بدون دانستن زبان ميسّر نيست. اگر قرآن مجيد ترجمه نشود، از چه طريقى مى توان سخن خدا را به مردم رساند؟ آيا قرآنِ بدون ترجمه، كه هيچ محتواى آن را نمى فهمند، به آن ها بدهيم يا آن ها را ملزم به عمل به قرآن كنيم درحالى كه ازمحتواى آن بى خبرند؟ در اين صورت، حجّت بر اين گونه مردم تمام نشده، انذار نمى شوند و بهانه از آن ها گرفته نمى شود.

5. عدم ترجمه قرآن كريم; تكليفى مالايطاق

دليل ديگر بر لزوم ترجمه قرآن كريم اين است كه ارتباط غير عرب ها با اسلام به دو صورت قابل تصور است:
1. آن ها را غير مكلّف و غير مسؤول بدانيم كه اين موجب تعطيلى تكاليف اسلامى خواهد شد.
2. آن ها را مكلّف و مسؤول بدانيم. در اين صورت، ارشاد و آگاهى آن ها و نورانى ساختن قلبشان به نور ايمان لازم است و وظيفه مسلمانان آگاه و انديشمندان اسلامى است كه به سراغ جاهلان رفته، آن ها را بيدار كنند. اين در صورتى ممكن است كه مردم به زبان خودشان انذار شوند. در غير اين صورت، در معرض دعوت الهى قرار نمى گيرند و احساس تكليف نمى كنند و اين مهم در پرتو ترجمه ممكن است.

6. عدم تصريح به وجوب فراگيرى زبان عربى از سوى شارع

در هيچ جاى قرآن و روايات معتبر، مطلبى دال بر وجوب تعليم زبان عربى نيست; دعوت عام است و قرآن روى گروه خاصى نظر نداشته است تا زبان آن ها را به رسميت بشناسد. همه مردم دعوت به اسلام شده اند; چنان كه در آيه كريمه مى فرمايد: «قل يا اهلَ الكتاب تعالوا إلى كلمة سواء بيننا و بينكم ألّا نعبد إلّا اللّه و لا نُشرك به شيئاً» (آل عمران: 64); بگو: اى اهل كتاب، بياييد از آن كلمه و سخن حق، كه بين ما و شما يكسان است، پيروى كنيم و آن اين كه جز خداى يكتا را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم.

نظريه اولين همايش تحقيقات علوم و مفاهيم قرآن درالقرآن الكريم

در اين جا، بخشى از بيانيه پايانى كنفرانس تحقيقات علوم و مفاهيم كه در 27 رجب 1409 در قم برگزار گرديد، ذكر مى گردد:
الف. با توجه به فصاحت بى نظير قرآن، اين كميسيون معترف است به اين كه هر آيه اى از قرآن مجيد آبشارى عظيم و پرقدرت از زيباترين و گوياترين كلمات است كه اعجاب و تحسين و اشتياق را برمى انگيزد و حاوى بسيارى مطالب است كه در ترجمه آن به فارسى يا هر زبان ديگر، مترجم فقط مى تواند جمله هاى دراز و خسته كننده به كاربرد، از همين جهت، شرح و بسط فراوان در ترجمه ضرورت پيدا مى كند (ضرورت تفسير)، اما همگان يا براى خواندن تفسير قرآن فرصت ندارند و يا ترجمه تحت اللفظى را درك نمى كنند. بنابراين، ترجمه آيات قرآن به كيفيتى كه خلاصه اى از تفسير هر آيه و مراد ظاهرى آن درج و بيان شود ـ البته به صورتى كه براى قرائت كننده فارسى زبان مفهوم و مفيد باشد و ضمناً به عظمت و قداست آن لطمه اى وارد نيايد ـ امكان پذير مى باشد، اگرچه مشروعيت ترجمه قرآن كريم به زبان هاى ديگر از طرف برخى دانشمندان شيعه و سنّى مورد اشكال قرار گرفته و يا دست كم غير جايز شمرده شده است. ولى نظر كميسيون ترجمه قرآن بر اين است كه چنان كه ارزش كلمات قرآنى شناخته شده و هر آيه چنان ترجمه شود كه گويى مترجم به حقيقت آن ها سوگند خورده و همچنين ديگر شرايط لازم در ترجمه رعايت گردد تا از بروز اشكال مصون باشد، مشروعيت ترجمه قرآن محرز است و مورد ايراد اشكال كنندگان نخواهد بود.
ب. ترجمه قرآن به زبان هاى رايج دنيا امروز براى جهان اسلام ضرورت دارد; چرا كه در اين صورت; اولاً، محققين و اسلام شناسان و عامّه مسلمانان غيرعرب زبان از بهره مندى قرآن مجيد محروم نمى مانند. ثانياً، ترجمه قرآن به زبان ديگرى جز عربى محور تبليغ براى جلب افكار عمومى نسبت به اسلام و قرآن در حوزه زبان خواهد بود.»21

فتواى صاحب المنار در ممنوعيت ترجمه قرآن22

در ذيل، ترجمه متن نامه احمد افندى خطاب به رشيدرضا ذكر گرديده، سپس با ذكر هر يك از ادلّه ذكرشده در ممنوعيت ترجمه قرآن از سوى مؤلف المنار، به صورت جداگانه هر يك از آيه ها نقد و بررسى شده اند:
متن المنار: اين نامه در 29 ربيع الاخر سال 1326 از سوى شيخ احسن احمد افندى از روسيه خطاب به رشيدرضا نگاشته شده است:
«همانا ترجمه قرآن از مسائل مهم مسلمانان است. همه مباحثى كه درباره ترجمه قرآن مطرح گرديده به دلايلى، به نتيجه منتهى نشده است. اين دلايل عبارتند از:
1. ترجمه كامل قرآن به دليل اعجاز آن، از نظر بلاغت ممكن نيست.
2. كلمات فراوانى در قرآن هست كه مقابلى در لغت ترجمه شده ندارد، مترجم مجبور است چيزى را كه دلالت بر ترجمه دارد با تغييرى بياورد. هنگامى كه اين ترجمه مجدداً به لغت ديگرى منتقل مى شود، در آن تغييراتى ايجاد مى شود و همچنان پيش مى رود. بدين سان، خوف گشوده شدن راه تحريف و تغيير در قرآن خواهد بود.
3. كلمات كتاب آسمانى ما، قرآن، حاوى بعضى اشارات و احكام از طريق حساب است كه با ترجمه، اين طريق مسدود مى شود. براى مثال ، سعدى حلبى در حاشيه اش بر تفسير بيضاوى، هنگام تفسير سوره «فاتحه» مى نويسد: اگر حروف تكرارى اولين سوره قرآن ـ يعنى «فاتحه» ـ و حروف تكرارى از آخرين سوره قرآن ـ يعنى «ناس» جمع آورى شود 23 حرف باقى مى ماند كه مطابق زمان نبّوت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)است. اگر قرآن ترجمه شود، اين فوايد، كه از معجزات قرآن است، فوت مى شود.
اما اديبان ترك روسى ما اصرار بر ترجمه دارند و مى گويند: قول به عدم جواز ترجمه قرآن معنى ندارد. از اين رو، ترجمه را واجب مى دانند و در حال حاضر، در شهر «قزان» قرآن ترجمه مى شود، همچنين زين العابدين حاجى باكويى از قفقاز قرآن را به زبان تركى ترجمه نموده است. از محضر استاد تقاضا داريم در اين مسأله تدبر نمايند.» احسن شاه احمد

پاسخ صاحب المنار

يكى از كوتاهى ها و تقصيرات مسلمانان در نشر دين و آيينشان اين است كه مفاهيم قرآن كريم را براى اهل هر لغت و زبانى به لغت خودشان ـ هرچند با تفسير بعضى از آن ـ بيان ننموده اند تا كسانى كه اهل قرآن نيستند به سوى آن فرا خوانده شوند و افرادى كه احتياج دارند در حد نياز از آن بهره گيرند. از عوامل تزلزل مسلمانان در دينشان اين است كه به فرقه هاى گوناگونى متفرق شدند كه رابطه اى بين آن ها با يكديگر در لغت يا قانون نيست اين در حالى است كه قرآن نازل بر آخرين سفير الهى، معجزه در بلاغت، هدايت و شيوه را فراموش كردند.
اين تزلزل ناشى از تهاجم سياسى اروپا عليه مسلمانان بوده است. تفرقه و جدايى به گروه هاى مختلف را براى ما زينت دادند، در حالى كه هر گروهى گمان مى كرد حياتش در همين است. اين در واقع، مرگ دسته جمعى بود.
بيش از اين مسأله را طول نمى دهيم. اما در اين جا برخى مفاسد ترك قرآن نازل شده «بلسان عربى مبين» از سوى مسلمانان را ذكر مى كنيم; قرآنى كه با وجود آن، نياز به ترجمه اعجمى نيست، بلكه تفسير به لغت هر قومى با حفظ نص متواتر خالى از تحريف و تبديل قرآن كافى است.
اكنون با اختصار مى گوييم:

دلايل المنار در ممنوعيت ترجمه قرآن و نقد آن ها

دليل اول: «ترجمه حرفى قرآن مطابق اصل ـ چنان كه از مباحث آينده روشن مى شود ـ غيرممكن است، اما ترجمه معنوى، كه همان فهم مترجم از قرآن مى باشد، ترجمه قرآن نيست، بلكه فهم فردى از قرآن است كه گاهى خطا و گاهى صواب است. بدين سان، ترجمه مورد انكار ما نخواهد بود.»
نقد و بررسى: ترجمه حرفى قرآن با انعكاس همه بلاغت و فصاحت و دقايق به كار رفته در آن غيرممكن است و كسى ادعا ندارد كه مى تواند چنين ترجمه اى ارائه كند. اما مترجم فهم فردى خود را مطرح نمى كند، بلكه با رعايت شروط، در كنار متن اصلى، به زبان ديگرى برگردان مى نمايد. اگر ترجمه اى در بردارنده نظريات شخصى فرد باشد، ترجمه نيست. اما:
اولاً، خداوند متعال براى هر كس به اندازه توانش تكليف مقدّر نموده است و با توجه به اين كه فراگيرى زبان عربى واجب نشده، كسانى كه توان فراگيرى زبان عربى را ندارند براى اخذ دستورات دينى مجبور به مراجعه ترجمه هستند.
ثانياً، آياتى كه به بيان عموميت دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى پردازد اين ضرورت را بديهى مى نمايد كه به هر شكل ممكن بايد تمامى مردم به همه زبان ها انذار شوند و يكى از آن شكل ها ترجمه است.
ثالثاً، در طول تاريخ، مردم از ترجمه قرآن به عنوان يكى از ابزارهاى فهم قرآن بهره گرفته اند.
رابعاً، ترجمه تام و كامل قرآن از لحاظ لفظ و معنا امكان پذير نيست; زيرا داراى فصاحت و بلاغتى است كه بعدى از اعجاز قرآن مى باشد كه قرآن خود از آن خبر داده است.23 بنابراين، چيزى نمى تواند مانع ترجمه و شرح قرآن به زبان ديگرى باشد، بلكه بايد كوشيد ابعاد اعجاز قرآن را براى مسلمانان غيرعرب زبان با توضيح بيش ترى آشكار كرد و اين در كنار متن اصلى هرگز جايگزين آن نيست و فهم مترجم به معناى رأى شخصى او نمى باشد.
دليل دوم: «قرآن اساس دين اسلام، بلكه همه دين است و سنّت دين نيست جز از حيث تبيين و شرح قرآن بر اين اساس، كسانى كه ترجمه قرآن را ملاك قرار مى دهند دينشان آن چيزى است كه مترجم از قرآن فهميده، نه خود قرآنى كه از سوى خداوند بر رسولش نازل شده است. اجتهاد با قياس، فرع نص است و در مورد ترجمه نصّى از شارع نرسيده. اجماع علما نيز بايد مستندى داشته باشد. در نتيجه، كسانى كه ترجمه قرآن را قرآن قرار مى دهند چيزى از اصول اسلام را باقى نمى گذارند.»24
نقد و بررسى: در پاسخ اين دليل، بايد گفت: در سخن مزبور، ارتباطى بين مقدم و تالى نيست. 4 مطلب در اين استدلال آمده است:
1. قرآن اساس دين اسلام و سنّت شارح آن است.
2. ترجمه قرآن را دين قراردادن يعنى اتخاذ دين از فهم مترجم.
3. نصّى از شارع براى جواز ترجمه نيامده است.
4. ترجمه قرآن را قرآن قراردادن از بين بردن اسلام است.
قسمت اول قابل قبول است و هيچ ترديدى در آن نمى باشد. بخشى از آيات قرآن و روايات فراوانى از اهل بيت(عليهم السلام)قرآن را اساس و قوام دين معرفى كرده است: مانند:
ـ «و نزّلنا عليكَ الكتابَ تبياناً لِكلّ شىء» (نحل: 89); اين كتاب را بر تو فرستاديم كه بيان هر چيزى است.
ـ «ما كان حديثاً يفترى و لكن تصديقَ الّذي بين يديه و تفصيلَ كلِّ شىء» (يوسف: 111); اين كتاب افترا نيست، بلكه تصديق آنچه پيش توست و بيان هر چيزى است.
ـ النبى(صلى الله عليه وآله): «هو كتابُ تفصيل و بيان و تحصيل»;25 قرآن كتاب تفصيل، تبيين و تحصيل حقايق است.
ـ الصادق(عليه السلام): «إنّ اللّهَ أنزلَ فى القرآنِ تبيان كلِّ شىء حتّى واللهِ ما ترك شيئاً تحتاجُ العبادُ اليه الا بيّنه للنّاس»;26 خداوند متعال در قرآن هرچيزى را بيانى كرده است، حتى سوگند به خدا، آنچه را بندگان به آن نياز داشته اند از ذكرش خوددارى نكرده است.
ـ الباقر(عليه السلام): «إنَّ الله لم يدع شيئاً تحتاج اليه الامَّةُ الى يومِ القيامَهِ الّا أنزله في كتابه و بيّنهُ لرسوله»;27 خداوند آنچه را مردم تا روز قيامت به آن احتياج دارند در كتابش نازل نموده و بر رسولش بيان كرده است.
بدين سان قرآن آنچنان كه از توصيف خودش استفاده مى شود، كتاب نور، هدايت، رحمت، حكمت، تبيان و تفصيل، شفا، جلا، و تأمّل و تدبّر است و سنّت در كنار آن و شارح آن مى باشد و اصولاً وجه حجيّت سنّت، قرآن مجيد است. اما چند مطلب ديگر نيز در استدلال آمده است كه صحيح به نظر نمى رسد; از جمله آن كه ترجمه قرآن را دين قراردادن ـ يعنى فهم مترجم را پيروى كردن ـ سخنى بسيار سست است. مترجم طريقى است براى رساندن پيام وحى و از خود چيزى ندارد. ترجمه با رعايت شروط و ضوابطش انتقال كلام مبدأ به زبان ديگرى است. دعوت اسلام جهانى بوده و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) براى ارشاد تمام ملل مبعوث شده اند; چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد: «و ما أرسلناكَ إلاّ كافّةً للنّاس» (سبأ: 27); تو را نفرستاديم، مگر به سوى همه مردم. پيام خدا در قالب قرآن جلوه گر است و ناگزير مردم جهان بايد محتواى قرآن را بفهمند و براى اين كار، چاره اى جز ترجمه قرآن نيست.
آموختن زبان عربى براى همه مردم جهان كار ساده و آسانى نبوده و نيست. علاوه بر اين كه آموختن زبان عربى نمى تواند هدف اسلام را تشكيل دهد، بلكه فهم قرآن و اجراى قوانين آن مورد نظر شارع مقدس اسلام است. آيا ترجمه قرآن جز شرح و تبيين لغات و واژه ها و تعابير آن چيز ديگرى است؟ آيا اين شرح و گزارش در امر تفسير قرآن ـ اگر چه با هر لغت و زبانى باشد ـ با كلام غيرالهى صورت نمى گيرد؟»28
قرآن مجيد مى فرمايد: «كتابٌ أنزلناهُ اليكَ لتخرجَ النّاسُ من الظّلمات الى النّور» (ابراهيم: 11); قرآن كتابى است كه ما بر تو نازل كرديم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاريكى ها بيرون آورده، به سوى نور ببرى.
هدف از نزول قرآن فراهم آوردن زمينه هدايت براى همه مردم است، از هر قوم و نژادى كه باشند، در هر زمان و مكانى كه زندگى كنند، با هر زبانى كه سخن بگويند و اين مهم در پرتو ترجمه قرآن ممكن مى شود و در اين زمينه، مترجم نقش واسطه را در انتقال دارد.
«وظيفه مترجم تلاش براى فهم صحيح موضوع و متن، فهم سبك اثر، بازسازى و بازافرينى صحيح و روشن متن و دورى از حذف و اضافه و تصرف در معنا و تلخيص است.»29
نتيجه آن كه اين اشكال در صورتى وارد است كه منظور از ترجمه قرآن ترجمه مستغنى از متن اصلى باشد، در حالى كه:
اولاً، وقتى گفته مى شود «قرآن ترجمه پذير است، اين بدان معنا نيست كه ترجمه آن حتماً بايد بدون همراه داشتن متن اصلى باشد، بلكه يكى از شروط ترجمه صحيح قرآن اين است كه ترجمه همراه با متن اصلى باشد و زمانى كه ترجمه و متن اصلى در كنار يكديگر آورده شوند، هيچ كس به اين فكر نمى افتد كه ترجمه قرآن، قرآن است تا از متن اصلى بى نياز باشد.
ثانياً، در بحث ترجمه پذيرى قرآن، علاوه بر اين كه ادعا نشده كه ترجمه قرآن، قرآن است، بلكه با دلايل و مدارك مستند اثبات گرديده كه ترجمه قرآن، قرآن نيست و در نتيجه، نصى از سوى شارع به حساب نمى آيد تا مسائل و احكام شرعى از آن استنباط گردد. اجماع علماى مذاهب اسلامى اين مطلب را تأييد مى كند.
مرحوم شيخ ابوجعفر طوسى، از فقهاى مشهور شيعه در قرن پنجم، در پاسخ اين سؤال كه آيا وقتى قرآن به زبان فارسى خوانده مى شود قرآن است يا خير، به آيه «انّه لتنزيل من ربِّ العالمين نزّلَ به الرّوح الامين على قلبك لتكونَ من المنذرين بلسان عربّى مبين» (شعرا: 195) استناد نموده، مى فرمايد: «به نظر ما، ترجمه فارسى قرآن، قرآن نيست; زيرا در اين آيه شريفه، به صراحت بيان مى نمايد كه قرآن به زبان عربى مبين نازل شده است و هر كس بگويد قرآنى كه به زبان ديگر غير از عربى خوانده مى شود قرآن است، بايد اين آيه راترك نمايد.»30 به همين دليل، بيش تر فقها به جواز ترجمه قرآن فتوى داده اند.
در پايان، براى روشن شدن اين نكته كه ترجمه قرآن، قرآن نيست،دلايلى ذكرمى شود; دلايلى كه مى رساند ترجمه، قرآن نيست:
1. قرآن كريم، معجزه جاويدان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به مجموع لفظ و معنا گفته مى شود; يعنى وقتى كه جبرئيل مأمور نزول قرآن بر پيامبر شد، لفظ قرآن را بر آن حضرت خواند، نه معناى تنهاى آن را; چنان كه مى فرمايد: «لا تُحرّكُ به لسانك لتعجلَ بِه إنّ علينا جمعَهُ و قرانه فإذا قرأناهُ فاتَّبع قرءانه ثمَّ انّ علينا بيانه.» (قيامت: 16ـ 19)
زرقانى در تعريف «قرآن» مى نويسد: «دانشمندان اتفاق نظر دارند كه قرآن مجموع لفظ و معناست و هر كس با آن مخالفت ورزد، با اساس دين مخالفت كرده است. معنى به تنهايى قرآن نيست; زيرا تحدّى، هم به لفظ شده است و هم به معنا، و چون خداوند مشركان را به تحدّى فراخواند، از آنان خواست كه ده سوره مانند آن به هم بافته، بياورند و روشن است كه مقصود تحدّى به لفظ بوده است. بنابراين، قرآن با لفظ و معنايش عربى است و نمى توان نوشتار برخى از معانى آن را به زبان غير عربى قرآن شمرد.»31
بنابراين، قرآن همان نظم عربى معجزى است كه خداوند متعال بر قلب مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل نمود و حفظ و حراست آن را برعهده گرفت و مؤمنان را به تلاوت آن در ليل و نهار متعبّد گردانيد. از اين رو، ترجمه قرآن صرفاً برگردان معانى آن، آن هم به طور نسبى است و به هيچ عنوان، نمى توان آن را «قرآن» ناميد.
2. مراجع و فقهاى اسلامى به جواز مس ترجمه قرآن فتوا داده اند، در حالى كه اگر ترجمه قرآن كريم، قرآن بود حكم عدم مس بدون طهارت درباره آن جارى بود. در مسأله 323 رساله ها آمده است: «مس نمودن خط قرآن (يعنى رساندن جايى از بدن به خط قرآن) براى كسى كه وضو ندارد، حرام است و احتياط واجب آن است كه موى خود را هم به خط قرآن نرساند، ولى اگر قرآن را به زبان فارسى يا زبان ديگر ترجمه كنند، مس آن اشكال ندارد.»32
3. اجماع علما و فقهاى شيعه و اكثريت اهل سنّت بر اين است كه قرائت ترجمه سوره «فاتحه» (بخشى از قرآن) در نماز جايز نيست، حتى براى كسانى كه قادر به قرائت صحيح نيستند. مرحوم شيخ طوسى مى فرمايد: «كسى كه سوره فاتحه را مى داند، جايز نيست غير از آن را در نماز بخواند و اگر نمى داند واجب است كه ياد بگيرد و اگر وقت ضيق است و چيزى از قرآن غير از سوره فاتحه مى داند، آن را بخواند و اگر نمى داند ذكر خدا و تكبير بگويد و به طور كلى، معناى قرآن به هيچ زبانى نبايد خوانده شود و هر كس بخواند، قرآن نيست و نمازش باطل است.»33
امام خمينى(قدس سره) مى فرمايد: «واجب است قرائت نمازگزار صحيح باشد و اگر عامداً به وسيله حروف و يا حركت و يا تشديدى و آنچه مانند آن است، خللى وارد سازد، نمازش باطل است.»34
مذهب فقهاى اهل سنّت نيز در اين زمينه همين است. بنابراين، ترجمه قرآن، قرآن نيست و ما متعبّد به تلاوت آن نيستيم، اما اين ربطى به جواز ترجمه قرآن ندارد.
دليل سوم: «قرآن مجيد تقليد در دين را منع و مقلّدين را مذمّت كرده است. بنابراين، اخذ دين از ترجمه قرآن تقليد مترجم آن است و اين همان خروج از هدايت قرآن است، نه تبعيت از آن.»
نقد و بررسى: قسمت اول استدلال صحيح است، اما نه به صورت مطلق. تقليد در اصول دين صحيح نيست، اما تقليد در فروع، نه تنها ناپسند نيست، بلكه شايسته و لازم است. قرآن كريم در آيات متعددى، تقليد در اصول عقايد را تقبيح، تحريم و به شدت محكوم نموده و با صراحت اعلام كرده است كه تا وقتى براى انسان در مورد نظريه و عقيده اى آگاهى و شناخت قطعى حاصل نشده، حق ندارد از آن پيروى كند: «و لا تقف ما ليس لك به علم» (اسراء: 36); هرگز از آنچه بدان آگاهى ندارى، پيروى مكن.
روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز پيروى بدون آگاهى از شخصيت ها را منع كرده اند:
ـ امام كاظم(عليه السلام) به يكى از اصحاب خود به نام فضل بن يونس مى فرمايد: «أبلغ خيراً و قُل خيراً و لا تكن امَّعه»; خير برسان و خير بگو و اِمَّعه مباش.
فضل بن يونس مى گويد: پرسيدم: «اِمَّعه» چيست؟ امام(عليه السلام)فرمود: «لا تقُل أنا مع النّاسِ و انا كواحد من النّاس»;35 مگو من با مردمم و من مانند يكى از مردمم.
ورود در دين از روى شخصيت پرستى و تقليد كوركورانه مذموم و منهى عنه است. شناخت دين و دريافت آن بايد از روى آگاهى باشد.
ـ امام صادق(عليه السلام) در روايتى مى فرمايد: «مَن دخَلَ هذا الدّين بالرّجال أخرجَهُ منه الرّجالُ كما أدخلوه فيه و من دخل فيه بالكتاب و السُّنَّةِ زالت الجبال قبلَ أن يزولُ»;36 كسى كه با تقليد از شخصيت ها وارد اين دين شود، با تقليد از شخصيت ها نيز از آن خارج مى شود و كسى كه با كتاب و سنّت بدان گرايش يابد كوه ها از جاى خود بركنده مى شوند پيش از آن كه عقيده او از او جدا گردد.
از اين دو روايت چند نكته استفاده مى شود:
1. تقليد عقايد دينى از شخصيت ها، مذموم و محكوم است و انسان عاقل بايد اعتقادات خود را از راه تحقيق و براساس تشخيص تحصيل كند.
2. كسانى كه بر اين اساس دين خود را بنيان مى نهند، اگر روزى شخصيت موردنظر تغيير عقيده داد، تغيير عقيده مى دهند.
3. افرادى كه براساس رهنمودهاى قرآن و حديث، عقايد اسلامى را بپذيرند، اعتقادات مذهبى در آن ها بسيار قوى است و زايل نمى گردد.
بدين سان، تقليد از شخصيت ها در عقايد دينى مذموم است. اما اخذ ترجمه قرآن از مترجم ربطى به اين موضوع ندارد. ترجمه قرآن پل ارتباطى است براى درك حقايق قرآن و تدبّر در آن، و بين تقليد مذموم و استفاده از ترجمه فرسنگ ها راه فاصله است. مترجم از خود چيزى ندارد، قرآن را برگردان نموده است و متن اصلى در كنار ترجمه محفوظ است.
اما اين كه گفته شده اخذ ترجمه خروج از هدايت قرآنى است، بايد گفت: رسيدن به هدايت قرآن و حيات طيبه با درك معارف اسلامى و ايمان و عمل به قرآن ميسّر است، نه به صرف قرائت قرآن، چنان كه مى فرمايد: «من عملِ صالحاً من ذكراً أو انثى و هُو مؤمنٌ فلنحيينَّهُ حياةً طيّبةً و لنجزينَّهم بأحسنِ ما كانوا يعملون.» (نحل: 97)
دليل چهارم: «لازمه جواز ترجمه قرآن محروميت افرادى است كه به ترجمه اكتفا مى كنند از توصيف الهى نسبت به مؤمنان، آن جا كه مى فرمايد: "قُل هذه سبيلي أدعو إلى اللّهِ على بصيرة أنا و من اتَّبعني" (يوسف: 112); بگو: راه من و پيروانم اين است كه با بصيرت و روشنى به سوى خدا دعوت مى كنم. آيات ديگر از جمله ويژگى هاى مسلمان را به كارگيرى عقل و فهم در آنچه خدا نازل نموده است، مى شمارند; چنان كه مى فرمايد: "اتّبعوا ما أنزلَ اليكُم من ربَّكم و لا تتّبعوا من دونه أولياء" (اعراف: 3)
آنچه از سوى خدا نازل شده قرآن عربى است. پس پيروى ترجمه مخالف با دين و امر و نهى خداوند است.»
نقد و بررسى: اين دليل پيش از آن كه مؤيّدى بر عدم جواز ترجمه باشد، دليلى بر ضرورت ترجمه قرآن كريم است. آيات بسيارى از قرآن كريم بشر را به تفكر و تأمل دعوت نموده، اما به كارگيرى عقل و فهم به صرف قرائت قرآن نيست، بلكه به درك و عمل به آن است. اگر افرادى كه زبان عربى نمى دانند، صرفاً قرآن را قرائت نمايند و از ترجمه محروم باشند، چگونه بصيرت و آگاهى پيدا كنند؟
اما در خصوص آيه 3 سوره اعراف بايد گفت: اين آيه نيز تأكيدى بر ضرورت ترجمه قرآن است. اكنون براى روشن شدن مسأله، اقوال برخى مفسّران در تفسير اين آيه ذكر مى شود:
طبرى مى گويد: «خداوند ـ جل ثنائه ـ به پيامبرش مى گويد: اى محمد، به مشركان از قومت، كه بت ها را عبادت مى كنند، بگو: اى مردم آنچه را از بيّنات و هدايت از سوى خدا آمده است، پيروى كنيد و آنچه را خداوند متعال به شما دستور داده است، پيروى كنيد و چيزى غير از او را عبادت نكنيد; يعنى چيزى غير از آنچه خداوند بر شما نازل كرده كه آن پيروى از اوليايتان است كه شما را به شركت خدا دعوت مى كنند.»37
شيخ طوسى مى فرمايد: «اتّبعوا» خطابى است از خداى سبحان به مكلفان به اين كه از آنچه از قرآن به سوى آن ها نازل شده است، پيروى نمايند. ممكن است منظور اين باشد كه اى محمد، شما به آن ها بگو: از آنچه به سوى شما آمده است، پيروى كنيد.
"لا تتبّعوا من دونهِ اولياءَ" نهى است از اين كه غير از خدا را تبعيّت ننماييد و ولى خويش نگيريد.»38
زمخشرى گويد: "اتّبعوا ما أنزل اليكم" يعنى از قرآن و سنّت و "لا تتّبعوا من دونِه" يعنى از شياطين جن و انس دوستى نگيريد، چون آن ها شما را به سوى عبادت بت ها و هواهاى نفسانى كشيده، از دين خدا و آنچه به سوى شما نازل شده است، دور مى كنند.»39
قرطبى مى گويد: «در اين آيه دو مسأله است: 1. "اتّبعوا ما أنزلَ اليكم من ربكم" يعنى كتاب و سنّت و ظاهر آيه اين است كه امر به تمامى انسان هاست; يعنى از اسلام و قرآن پيروى نماييد و حلالش را حلال و حرامش را حرام بشماريد و به اوامرش امتثال و از نهيش پرهيزكنيد. 2."ولاتتبّعوامن دونِه"يعنى غيرازاوراعبادت نكنيد.»40
نتيجه آن كه هيچ آيه اى از قرآن و يا روايت معتبرى نرسيده است كه دستور صريح به وجوب فراگيرى زبان عربى براى كسانى بدهد كه با زبان عربى آشنايى ندارند تا فراگيرى زبان عربى واجب و در نتيجه، ترجمه قرآن ممنوع گردد.
علاوه بر اين، كسانى كه هنوز به اسلام نگرويده اند تكليفشان چيست؟ ترجمه قرآن با رعايت شرايطش پيروى از سخن خداست: «و ما أرسلنا من رسول الاّ بلسان قومه» (ابراهيم: 4) با اين تفاوت كه چون پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرستاده خداست و دين او جهانى و جاودانى مى باشد و اين وظيفه بر عهده پيروان او گذاشته شده است كه دين خدا را به جهانيان ابلاغ نمايند و چون همه آن ها با زبان عربى آشنايى ندارند، يكى از اين طرق، بلكه طريق ضرورى ترجمه قرآن به ساير زبان هاست.
دليل پنجم: «علاوه بر محروميت از اين صفات عالى و بلند، ممنوعيت اجتهاد و استنباط از عبارت مترجم لازم مى آيد; زيرا هيچ مسلمانى به جواز اجتهاد در آن قايل نيست.»
نقد و بررسى: اين سخن درستى است كه دقت و تفحّص در آيات قرآنى احتياج به مقدمات فراوانى دارد كه گاهى تا پانزده علم براى آن شمرده اند و البته ترجمه نمى تواند جايگزين متن اصلى باشد، اما اگر امر داير باشد بين تعطيل ترجمه و تفحّص و هرگونه برداشت از قرآن يا تأويل و فهم از طريق ترجمه، مسلّماً دومى رجحان دارد. به عبارت ديگر، اين دليل در صورتى درست است كه به كسى كه آشنا به لغت، بديع، بيان و مانند آن است، بگوييم به ترجمه رجوع كن. اما بحث ما در مورد غير عرب زبانان است كه نمى توانند از عربى آيات بهره گيرند.
دليل ششم: «كسى كه لغت قرآن و آنچه را در فهم قرآن به آن احتياج دارد مى شناسد، مانند سنّت نبوى و تاريخ نسل اول را كه مقارن با ظهور اسلام بود، در عمل به آنچه از قرآن فهميده، مأجور است، اگرچه در فهم خود دچار خطا شود; زيرا تمام تلاش خود را در پذيرش هدايت قرآنى مبذول نموده است; چنانچه از برخورد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با اصحابشان در فهم كيفيت تيمّم هنگامى كه در درك و عمل به آن عذر آوردند و همچنين از برخورد پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اصحاب خود در مورد نهى از نماز عصرگزاردن مگر در سرزمين «قريظه» اين سخن استفاده مى شود. براى اين مطلب شواهد ديگرى نيز هست. بنابراين، گمان نمى كنيم كه هيچ مسلمانى براى عبارت مترجم چنين ويژگى هايى قايل باشد.»

نقد و بررسى

اين كه تلاش در راه فهم متن قرآن داراى اجر و پاداش است، سخن درستى مى باشد: «يرفَعِ اللّهُ الّذينَ آمنوا منكم و الّذينَ اُوتوا العلمَ درجاتٌ.» (مجادله: 11) اما كسانى كه توانايى و يا فرصت يادگيرى زبان عربى را به طور كامل ندارند، نبايد از فيض درك غيرمستقيم محتواى قرآن دور بمانند. به عبارت ديگر، اين دليل مى رساند افرادى كه لغت قرآن را مى شناسند مأجورند، اگرچه در فهم دچار خطا شوند; اما در مورد كسانى كه لغت قرآن را نمى شناسند، ساكت است. افراد غير عرب زبان بايد از طريق ترجمه، قرآن را شناخته، بدان عمل كنند. قرآن مجيد در آيات متعددى اهميت تدبّر و تفحّص را گوشزد كرده است; چنان كه مى فرمايد: «و لقد يسّرنا القرآنَ للذكّر فَهل منِ مُذَّكر» (قمر: 22); همانا اين قرآن را در فهم، براى تذكّر آسان كرديم. آيا كسى هست كه پند گيرد؟
در آيه ديگرى مى فرمايد: «فذكّرِ بالقرآنِ مَن يخافُ وعيدَ» (ق: 45); پس با قرآن تذكر بده كسانى را كه از عذاب مى ترسند.
دليل هفتم: «قرآن چشمه اى است براى هدايت به معارف الهى كه تازگى و هدايت آن هرگز كهنه نخواهد شد و هر خواننده اى به قدر توان و استعدادش از اين درياى بى كران بهره مى گيرد. چه بسا براى متأخّران چيزى از حكمت ها و اسرارش كشف شود كه براى متقدّمان نبوده است. اين مزايا در ترجمه قرآن وجود ندارد; زيرا خواننده به فهم آن معنا كه مترجم فهميده مقيّد است. براى مثال، مترجم آيه «وأرسلنا الرّياحَ لواقح» (حجر: 22) را مجاز بالاستعاره قرار مى دهد. برخورد باد و ابر و نزول باران به دنبال آن مانند لقاح مرد و زن و تولد فرزند است، اگر فرض كنيم در لغت مترجم، لفظى جانشين «لواقح» عربى باشد، در حقيقت و مجاز خلط شده، خواننده به همين فهم اكتفا نموده، حقيقت عبارت ـ يعنى اين را كه بادها بالفعل لواقح هستند ـ نمى فهمد; زيرا باد ماده لقاح را از درخت نر به ماده منتقل مى كند. در نتيجه، ترجمه ما را در اين حد از فهم متوقّف نموده و از ترقّى مطلوب بازمى دارد.»
نقد و بررسى: اين شبهه نيز نمى تواند دليلى بر ممنوعيت ترجمه باشد. در اين كه قرآن چشمه هدايت است و خواننده از قرائت آن به قدر توانش بهره مى گيرد هيچ بحثى نيست، اما جواز ترجمه به معناى تعطيل اين كار نمى باشد. ترجمه در كنار متن اصلى است و هرگز جايگزين آن نمى شود. اما زبان ها نيز مانند موجودات زنده در حال تغيير و تحوّلند و بايد براى هر نسلى در هر عصرى ترجمه اى قابل فهم و مطابق با رشد زبانى آن مرز و بوم ارائه نمود تا به آسانى آن را بفهمند. مستشكل اين نكته را فراموش كرده كه روى سخن ما در جواز ترجمه با افراد غيرعرب زبان است كه مى خواهند سخن خدا را بفهمند. اما در آيات اسرار و حكمت هايى هست كه آن ها را افراد آشنا با زبان عربى و لغت و ساير مقدمات درك نموده، مفسران براى افراد غير عرب زبان و عادى توضيح مى دهند.
خداوند متعال براى هر كس به اندازه توانش تكليف مقدر نموده است; «لا يُكلّفُ اللّهُ نفساً الّا وُسعها» (بقره: 286) بنابراين، كسانى كه قدرت فراگيرى زبان عربى را ندارند، اگر براى فهم قرآن از ترجمه استفاده نمايند، خداوند سبحان از آن ها مى پذيرد. از سوى ديگر، آياتى كه به بيان عموميت دعوت پيامبر مى پردازد، اين ضرورت را بديهى مى نمايد كه به هر شكل ممكن، بايد تمامى مردم جهان در جريان تعاليم اسلام و قرآن قرار گيرند و اين مهم در پرتو ترجمه امكان دارد.
از مثالى كه در متن آمده، به خوبى روشن است كه مقصود مستشكل چيست. مسلّم، دقايق لطايف و نكات ظريف تعابير عربى قرآن به صورت كامل، قابل انتقال به زبان دوم نيست، اما آيا اين به معناى محروميت افراد غيرعرب از فهم قرآن است. در همين آيه مربوط به لقاح، وقتى ترجمه كنار متن اصلى ذكر شود، خواننده هر دو را ملاحظه مى كند و در حد توان خويش از آن بهره مى گيرد.
دليل هشتم و نهم: غزّالى در كتاب الجام العوام عن علم الكلام مى گويد: «ترجمه آياتِ مربوط به صفات الهى جايز نيست.» استدلال ايشان بر اين مطلب كاملاً روشن است. ايشان مى گويد: خطا در اين زمينه منجر به كفر مى شود.
غزّالى همچنين مى گويد: برخى از الفاظ عربى معادل غيرعربى ندارند. مترجم در اين الفاظ چه كند؟ اگر بر اساس فهم خود آن را شرح دهد، خواننده را در اعتقادى خاص قرار مى دهد مادامى كه قرآن آن را رد نكرده است.41
نقد و بررسى: به طور كلى، معادل يابى كلمات قرآن كارى مشكل است و كلماتى كه به عنوان ترجمه به كار مى روند، نمى توانند بار معنايى لغات قرآنى را برسانند. از نظر زبان شناسى، اين مطلب صحيحى است كه لغات و واژه ها بار فرهنگى و اجتماعى خاصى در ميان اهالى آن زبان دارند.
شهيد مطهرى(رحمه الله) درباره ترجمه كلمه «اللّه» در سوره حمد مى فرمايند: «مى توان گفت كه در فارسى، لغتى مترادف كلمه «اللّه»، كه بشود جاى آن گذارد، نداريم و هيچ كدام رساننده تمام معناى «اللّه» نيستند; زيرا اگر به جاى «اللّه»، خدا بگذاريم، رسا نخواهد بود; چون خدا مخفّف «خودآ» است و رساننده تعبيرى است كه فيلسوفان مى نمايند; يعنى «واجب الوجود.»42
اما با وجود اين، مترجم آگاه بايد سعى و تلاش خود را به كار بندد تا حدى كه امكان دارد، درست ترجمه نموده، تقريب به ذهن كند و در هنگام ضرورت، توضيح و شرحى را در پاورقى بياورد. علاوه بر اين، مترجم بايد شروط ترجمه را، كه يكى از آن ها آگاهى و وقوف كامل به هر دو زبان است، رعايت كند.43 در هر صورت، انديشمندان با عمل خويش، اين مطلب را ثابت نموده اند كه ترجمه كارى لازم و غيرقابل انكار است.
دليل دهم: «در زبان عربى الفاظى هست كه معادل آن ها در زبان هاى ديگر هم وجود دارد، ولى آن گونه كه عادت عرب در به كاربردن استعارات است، عادات فارسى زبان ها نيست. هنگامى كه مترجم لفظ فارسى را به صورت مطلق بياورد، معناى حقيقى را مى رساند، در صورتى كه شايد مراد خداوند متعال معناى مجازى بوده است. اين مقام، محل لغزش قدم هاست، به ويژه اگر سخن از خدا و صفات و افعال او باشد.»
نقد و بررسى: هدف از ترجمه قرآن برگردان سبك قرآن و معناى آن به صورت كامل با حفظ اعجاز معنوى و لفظى نيست، به گونه اى كه بتواند جانشين قرآن شود تا متخصصان براى استنباط احكام شرعى و مراد خدا به آن مراجعه نمايند و يا اين كه بتوان آن را جايگزين متن عربى قرآن كرد، بلكه ترجمه قرآن به منزله دست مصنوعى است براى كسى كه دست طبيعى ندارد.روشن است كه دست مصنوعى به هيچ وجه خلأ فقدان دست طبيعى را پر نمى كند. ترجمه براى كسانى است كه با زبان عربى آشنايى ندارند و اگر قرآن هم به زبان آن ها ترجمه نشود، از تمام معارف قرآنى بى بهره خواهند بود.
قرآن معانى اوليه اى دارد كه در ميان تمام زبان ها مشترك است و حتى مخالفان ترجمه قرآن برگردان معانى اوليه را جايز دانسته اند. ابن قتيبه در كتاب المعارف مى گويد: «ترجمه معانى بلاغى غيرممكن است، ولى ترجمه معانى اوليه اصلى خالى از اشكال است و مى توان قرآن را اين گونه براى عامّه مردم و كسانى كه درك قوى براى به دست آوردن معانى آن را ندارند تفسير و تبيين كرد و اين به نظر همه مسلمانان جايز است و اين اجماع حجّت است.»44
از سوى ديگر، ترجمه قرآن در كنار متن اصلى حافظ عظمت و بلندى الفاظ قرآن كريم است.
دليل يازدهم: «بعضى الفاظ در عربى با يكديگر مشتركند، ولى در لغت عجم چنين نيست. پس مترجم گاهى غير مراد خدا را از معناى مشترك اختيار مى كند و اين محل اشكال است.»
نقد و بررسى: ترجمه شروطى دارد كه يكى از آن ها آشنايى مترجم با لغت و علم صرف و نحو و بديع و بيان است. اگر مترجم آگاه و آشنا باشد، در بين الفاظ مشترك، آن معنا را كه بهتر به آيه مى خورد ذكر مى كند. اين اشكال در مورد تفسير هم هست. همچنين اين دليل اخصّ از مدّعاست و تنها ترجمه در مورد الفاظ مشترك را رد مى كند، در صورتى كه مدعا اعم است.
دليل دوازدهم: «نزد دانشمندان مسلّم است كه اگر دليل قطعى قائم شود بر ممنوعيت ظاهر آيه اى از آيات قرآن، تأويل آن لازم است. تفاوت بين تأويل الفاظ قرآن و تأويل الفاظ ترجمه بر هر عاقلى روشن است، به ويژه در آيات متشابه و الفاظ مشترك.»
نقد و بررسى: در همين زمينه، آقاى شاطر گفته است: «به تمامى مترجمان تحدّى مى شود كه آيات ذيل را دقيقاً همان گونه كه از وحى رسيده است، معنا كنند تا در برگيرنده تمامى قواعد اجتماعى و احكام منطبق بر اصول دين و دور از عقول اجنبى باشد و دلالت هاى ثانويه تبعى را نيز در بگيرد: "و ما رميتَ اذ رميتَ و لكنَّ اللَّه رمى"; "سبَّح للّهِ ما فى السّموات و الارضِ و من فيهنَّ"; و إن من شىء الاّ يسبّحُ بحمدهِ و لكن تفقهون تسبيحهُم"45
پاسخ اين اشكال در ضمن شبهات گذشته توضيح داده شد. آنچه مسلّم است آن كه ترجمه جاى قرآن را نمى گيرد و بايد در كنار متن اصلى باشد، آن هم بارعايت شروطش. دراين صورت،مترجم آگاه درترجمه نيز تأويل را منعكس مى كند يا در پاورقى توضيح مى دهد.
دليل سيزدهم: «نظم قرآن و شيوه آن تأثير خاصى در شنونده دارد كه با ترجمه منتقل نمى شود و خير كثيرى با ترجمه فوت مى شود. قرآن افراد زيادى را جذب اسلام نموده است، حتى يكى از فلاسفه فرانسوى مى گويد: "محمد قرآن را مى خواند با حالتى كه شنونده را به ايمان جذب مى كرد. تأثير اين قرائت بيش از معجزات ساير انبيا بود." وقتى اين تأثير براى تلاوت قرآن، حتى در نفوس غير معتقدان به قرآن هست، چگونه مسلمانان را با ترجمه قران از اين فيض محروم كنيم.»
نقد و بررسى: در تأثير تلاوت متن عربى قرآن، آن هم با صوت زيبا در نفوس مؤمنان و عموم مردم جاى هيچ ترديدى نيست; چنان كه مى فرمايد: «لو أنزلنا هذا القرآنَ على جبل لرأيته خاشعاً متصدّعاً من خشيةِ اللّهِ» (حشر : 21 ) ذيل اين آيه از عبداللّه بن مسعود نقل شده است كه روزى جمعى از اصحاب رسول خدا كه ملالت خاطر پيدا كرده بودند، عرض كردند: «يا رسول اللّه، چه مى شد حديثى براى ما بيان مى كرديد تا زنگارملالت راازدل هاى مابزدايد.دراين جاآيه مزبور نازل شد.»46
اسماء نقل مى كند كه وقتى قرآن بر اصحاب رسول خدا خوانده مى شد،چشمانشان پرازاشك مى شد و بدن هايشان مى لرزيد.47 نمونه هاى تاريخى فراوانى براى اين تأثير وجود دارد.
امّا اين مطلب هيچ خدشه اى بر ضرورت ترجمه قرآن وارد نمى آورد، بلكه تأييدى بر مدّعاى قايلان به ترجمه است; زيرا تمامى معتقدان به ترجمه بر اين باورند كه ترجمه قرآن ويژگى هاى قرآن را در بر ندارد و روحانيت و نورانيت خاص همان است كه در متن قرآن وجود دارد. خضوع و خشوع و در نتيجه، نور هدايتى كه در الفاظ قرآن وجود دارد، در هيچ متن ديگرى حتى در ترجمه قرآن يافت نمى شود. تأثير قرآن از همان آغاز روشن بوده است; همچنان كه نخستين تأثيرش بر اعراب جاهليت، كه خود بليغ ترين سخنان را به كار مى بردند، چنان بود كه زانوى عجز به زمين زده، ايمان مى آوردند و اين فصاحت و بلاغت ويژه تاكنون محفوظ مانده و ادامه داشته است. به همين دليل، يكى از شروط ترجمه، بودن در كنار متن اصلى است.
دليل چهاردهم: «هنگامى كه قرآن به زبان هاى تركى و فارسى و هندى و چينى و مانند آن ترجمه مى شود، بين اين ترجمه ها اختلاف به وجود مى آيد; همان گونه كه بين ترجمه كتب عهد عتيق و جديد مسيحيان اختلاف به وجود آمده است.»
نقد و بررسى: اين كه بين ترجمه ها اختلاف پديد مى آيد، يك فرض ذهنى است و ربط چندانى هم به بحث جواز و عدم جواز ترجمه قرآن ندارد; زيرا ترجمه قرآن مستلزم رعايت ضوابطى است كه وقتى آن ضوابط در ترجمه رعايت شود، اختلافى به وجود نخواهد آمد. علاوه بر اين، به فرض آن كه در ترجمه ها اختلافاتى به وجود بيايد، وقتى همراه با متن اصلى باشند، هيچ لطمه اى وارد نمى سازند. اما تمثل به كتاب هاى عهدين قياس مع الفارق است، چون اختلاف آن كتاب ها از آن جاست كه پس از چندين سال، از صورت روايات شفاهى به صورت مكتوب درآمدند. لغزش ها و اشتباهاتى كه در ترجمه هاى قرآن به وجود آمده در حدى نيست كه موجب جدايى و تفرقه باشد. البته بايد سعى كرد كه هيچ گونه لغزشى در چاپ هاى قرآن و ترجمه آن ها به وجود نيايد.
دليل پانزدهم: «قرآن نشانه بزرگى بر نبوّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)است، آن هم نشانه اى باقى. اين بقا در صورتى محفوظ است كه قرآن از تغيير و تبديل و تحريف و تصحيف محفوظ بماند. اما ترجمه چنين نيست.»
نقد و بررسى: قايلان به جواز ترجمه همگى معتقدند كه تحريف و تغيير آيات قرآن حرام بوده و تاكنون چنين چيزى واقع نشده است. اين شبهه در صورتى وارد است كه ترجمه مستغنى از متن اصلى باشد، در حالى كه بايد گفت: اولاً، وقتى گفته مى شود قرآن ترجمه پذير است به آن معنا نيست كه ترجمه آن حتماً بدون همراه داشتن متن اصلى باشد، بلكه يكى از شروط ترجمه صحيح قرآن اين است كه ترجمه همراه با متن اصلى باشد و زمانى كه ترجمه و متن اصلى دركناريكديگرآورده شوند، هيچ كس به اين فكر نمى افتد كه ترجمه قرآن، قرآن است تا از متن اصلى بى نياز شده و در نتيجه، تحريف رخ دهد. ثانياً كسانى كه زبان عربى نمى دانند، ابتدا بايد قرآن را به هر زبانى كه برايشان امكان پذير است مطالعه نمايند و اعتقاد حاصل كنند، سپس جنبه هاى اعجاز آن را دريافت كنند.

نتيجه

اين ها ادلّه اى بود كه از سوى رشيدرضا در ممنوعيت ترجمه ذكر شده است. ادّله ديگرى نيز از سوى مخالفان جواز ترجمه قرآن ارائه شده كه از ذكر آن ها در اين جا خوددارى مى شود.48 در پايان و حسن ختام اين قسمت از بحث، بايد گفت: قرآن چنان است كه خود مى فرمايد: «و ما أنزلنا عليكَ الكتاب الّا لتبيّن لهُم الّذى اختلفوا فيه وهدىً و رحمةٌ لقوم يؤمنون» (نحل: 64); ما اين قرآن را بر تو نفرستاديم، مگر براى اين كه حقيقت را در آنچه مردم اختلاف مى كنند، روشن كنى و براى اهل ايمان، هدايت و رحمت باشى.
دست يابى جهانيان به اين هدايت و رحمت الهى و تشكيل امت واحده بدون اختلاف امكان ندارد، مگر اين كه از هر قوم گروهى بيايند و با زبان انزال و وحى آشنا شوند. به نظر مى رسد:
اولاً، انگيزه فتوا به عدم جواز ترجمه از سر بعضى تعصّبات بوده است; چرا كه بيش تر مخالفان جواز ترجمه از علماى عرب زبان بوده اند كه قوميت و تعصّب عربيّت در نظر آن ها بى تأثير نبوده است.49 به همين دليل، فتواى تحريم فقط در ميان بعضى از كشورهاى عربى مشهور بوده و مسلمانان ديگر كشورها به ترجمه قرآن اقدام نموده اند.
دكتر على شواخ مى گويد: «بدين وسيله، براى ما روشن گرديد كه حركت ضد ترجمه قرآن به ساير زبان ها منحصر به كشورها و سرزمين هاى عربى، به ويژه دولت عثمانى، بوده است.»50
ثانياً، مى توان گفت: اين انديشه از سوى كسانى صادر شده است كه تفكر خود را از چهارچوب مرز كشورهاى عربى بيرون نبرده اند.
ثالثاً، استعمار در رسوخ اين انديشه بى تأثير نبوده است تا به اين وسيله، از گسترش اسلام در ميان كشورهاى غيرعربى جلوگيرى شود. از اين رو، خود آن ها به ترجمه قرآن پرداختند و برخى عرب زبان ها ساده لوحانه اين مطلب را از آن ها گرفته، فتوا داده اند كه انتقال اعجاز قرآن ممكن نيست. «اگر خوب دقت كنيم، پى خواهيم برد كه قول به منع ترجمه قرآن معاصر با فتواى مسيحيان غربى و استعمار سرزمين ها به وسيله آن ها در جهت مسيحى نمودن مسلمانان بود; با تمام وسيله و امكانات تلاش نمودند و به فرستادن مبلّغين مسيحى به عناوين مختلف اكتفا ننمودند، بلكه آموزش زبان عربى را، حتى در مستعمرات عربى مانند شمال آفريقا و ديگر نقاط، ممنوع ساختند. نتيجه اين كه آن ها مى خواستند محاصره اسلام رابا منع ترجمه قرآن به زبان هاى بيگانه كامل گردانند.»51

پاورقيها:

1ـ محمدحسن آقا بزرگ تهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 4، ص 72، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1408 ق
2ـ راغب اصفهانى، مفردات فى الفاظ القرآن، ص 195، دمشق، دارالقلم، 1412 ق
3ـ محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 646، انتشارات اميركبير، چ دوم، تهران، 1362
4ـ عبدالكريم بى آزار شيرازى، "مشكل ترجمه قرآن"، ص 126
5ـ محمدحسين بن خلف تبيرى، برهان قاطع، ج 1، ص 482، تهران، ابن سينا، 1342
6ـ محمدبن جرير طبرى، جامع البيان عن تأويل اى القرآن، ج 1، ص 71، بيروت، دارالمعرفه، 1409 ق
7ـ شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، زيارت حضرت صاحب الامر
8ـ ابن منظور، لسان العرب، ماده رجم، داراحياء التراث العربى، بيروت، 1408 ق
9ـ نهج البلاغه
10ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 328
11ـ نهج البلاغه
12ـ بهاءالدين خرمشاهى، «رؤياى ترجمه بى غلط قرآن»، بينات، ش 3، ص 67
13ـ سلماسى زاده، تاريخ ترجمه قرآن در جهان، ص 89، انتشارات اميركبير، 1369
14ـ بينات، ش 3، ص 141
15ـ محمدبن جرير طبرى، جامع البيان، مقدمه ترجمه
16ـ احمد مصطفى مراغى، تفسير المراغى و داراحيا التراث العربى، ج 13، ص 126
17ـ شيخ صدوق، خصال، باب «العشره»، ج 2، ص 422
18ـ رشيدالدين ميبدى، كشف الاسرار وعده الابرار، ج 5، ص 224
19ـ ابوعبدالله قرطبى، الجامع الاحكام القرآن، ج 9، ص 304
20ـ اسماعيل حقى، روح البيان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 361
21ـ مجموعه سخنرانى ها و مقالات اولين كنفرانس تحقيقات علوم و مفاهيم قرآن، ص 34
21ـ مجموعه سخنرانى ها و مقالات اولين كنفرانس تحقيقات علوم و مفاهيم قرآن، ص 34
22ـ رشيدرضا، تفسير المنار، ج 9، ص 324
23ـ آياتى مانند سوره اسراء: 88 / سوره بقره: 23
24ـ شيخ محمد سليمان، حدث الاحداث فى الاقدام على ترجمة القرآن، ص 63، مصر، المطبعة السلفيه
25ـ محمدبن مسعود عياشى، تفسير عيّاشى، ج 1، ص 2
26ـ27ـ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج92، ص81/ج92، ص84
28ـ محمدباقر حجتى، سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو، ص 11
29ـ فصلنامه پژوهش هاى قرآنى، ص 253، ج 4
30ـ شيخ طوسى، الخلاف، ج 1، ص 344
31ـ محمد ابوزهره، المعجزة الكبرى، ص 583
32ـ مسأله 323 توضيح المسائل مراجع
33ـ الخلاف، ج 1، ص 343
34ـ امام خمينى(قدس سره)، تحرير الوسيله، ج 1، ص 197
35ـ محمدمهدى رى شهرى، ميزان الحكمه، حديث 20604
36ـ بحارالانوار، ج 23، ص 105
37ـ جامع البيان عن تأويل القرآن، ج 7 و 8، ص 117
38ـ التبيان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 343
39ـ زمخشرى، الكشاف، ج 4، ص 86
40ـ الجامع لاحكام القرآن، ج 7، ص 161
41ـ شبيه اين دليل در كتاب بحث فى ترجمه القرآن الكريم و احكامها، بيروت، دارالكتب الجديد، ص 13 آمده است.
42ـ مرتضى مطهرى، آشنايى با قرآن، ص 16، انتشارات صدرا
43ـ ر. ك: محمدحسن مصطفوى، روش علمى در ترجمه و تفسير قرآن، ص 57
44ـ به نقل از: محمود ابوزهره، المعجزه الكبرى، ص 588
45ـ القول السديد، ص 36
46ـ تفسير كشاف، ج 4، ص 124
47ـ قرطبى، تفسير قرطبى، ج 8، ص 569
48ـ براى بررسى بيش تر ادّله، مى توان به كتب مناهل العرفان، ج 2، ص 40 تأليف شاطبى; المعجزه الكبرى، ص 588، تأليف ابوزهره; بحث فى ترجمه القرآن و احكامها، ص 14، تأليف مراغى; و دراسات فى القرآن الكريم، ص 82، ؟، مراجعه نمود.
49ـ بحث فى ترجمه القرآن و احكامها، ص 43
50ـ51- على شوّاح، معجم مصنفات القرآن الكريم، ج 2، ص 13
جمعه 24 شهریور 1391  2:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه

علی غضنفری

 

چکیده :

یکی از مباحث مهم قرآنی که همواره مورد مباحثه اندیشمندان قرار گرفته است، بحث از جواز و عدم جواز ترجمه قرآن است. برخی قول به جواز را پذیرفته و عده ای دیگر مستندات آنان را مورد کنکاش قرار داده و قائل به عدم جواز شده اند.
هر دو دیدگاه نیز بین متفکران برجسته اسلامی، همراهانی دارد. آنچه در پیش روی دارید بحث از همین موضوع است.
در این مقاله آراء و نظریات رشیدرضا که در تفسیر المنار، عدم جواز را مطرح ساخته و پانزده دلیل بر آن اقامه نموده و نیز قول زرقانی که در مناهل العرفان، هشت دلیل آورده است، مطرح شده و پاسخ اجمالی داده شده است.
در ادامه مقاله، دلایل جواز ترجمه نقل و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است و در پایان، دیدگاه مؤلف مبنی بر عدم امکان ترجمه قرآن، مورد ارزیابی قرار گرفته و دو پیشنهاد به عنوان چاره کار، طرح شده است.
نخست آنکه، برای ترجمه در خصوص ترجمه قرآن کریم، معانی خاصی در نظر بگیریم و آن را بیان محتوای کلی آیات بدانیم، بدیهی است در این صورت، اشکالات منکرین جواز ترجمه بار نمی شود. دوم آنکه، واژه «ترجمه» را کنار نهیم و از واژه «تفسیر» استفاده ببریم، چه اینکه این واژه در لغت به معنای تفسیر آمده است، در این حال نیز اشکالات عدم جواز ترجمه بار نشده و هدف قائلین به ترجمه تأمین می شود.

کلمات کلیدی :

قرآن، ترجمه، تفسیر، علوم قرآن
جواز و عدم جواز ترجمه قرآن از مباحثی است که همواره مورد توجه اندیشمندان اسلامی قرارگرفته است . در این باره برخی قائل به جواز ترجمه شده اند و عده ای آن را جایز نشمرده و فتوا به تحریم داده اند. برخی نیز ترجمه آن را مشروط به عدم امکان فهم زبان قرآن دانسته اند و عده ای نیز اساساً امکان ترجمه قرآن را منکر شده اند. از جمله اندیشمندان قرآنی «محمد رشید رضا» است که به تفصیل در این باره سخن رانده و ترجمه لفظی قرآن را تحریم نموده است .
وی در رساله ای خاص همین موضوع که به صورت مقاله در فصلنامه المنار چاپ شده بود و در جلد نهم تفسیر المنار نیز به چاپ رسیده است ، به تفصیل به موضوع پرداخته است . در تفسیر المنار ذیل آیه شریفه سوره اعراف :
قُلْ یا اَیُّهَاالنَّاسُ اِنّی رَسُولُ الله اِلَیْکُمْ جَمیعاً الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّمواتِ و الارضِ لا اِله اِلاّ هُو یُحْیی وَ یُمیتُ فآمِنوا بِاللّهِ و رَسولِهِ النَّبی الاْمی الّذی یُومِنُ بِاللهِ وَ کَلِماتِهِ واتَّبِعوُهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدونَ 1
ایشان آورده است :
در این آیه شریفه، اتباع از رسول خدا(ص) با صیغه امر، واجب شمرده شده است . رشید رضا می گوید: از موارد تبعیت ، تبعیت در زبان است ، رسول خدا به زبان عربی تکلم می کردند، مصحف شریف هم به زبان عربی است ، پس قرائت نماز و... باید به لفظ عربی صورت گیرد، بر این اساس تعلیم لغت عربی ، واجب می شود.
امام شافعی از ائمه اربعه اهل سنت نیز فتوا به تعلیم لغت عربی بر همه مسلمانان داده است چرا که قرآن به زبان عربی است .
رشید رضا سپس به تفصیل وارد بحث ترجمه قرآن شده است . در آغاز این مجموعه ، ایشان به آیات دال بر عربی بودن قرآن اشاره کرده است و یازده آیه را برمی شمارد که از جمله آنها:
اِنّا اَنْزَلْنهُ قُرْءَناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.2
قُرآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ. 3
کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قَرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ 4
سپس می افزاید، این آیات ، محکمات قرآن محسوب می شوند که تعداد آنها از جمع قلّه گذشته است . خداوند، این کتاب عربی را که خود آن را عربی قرار داده است و آخرین کتاب اوست ، بر آخرین پیامبرش نازل کرده است تا برای همه مردم ، موجب هدایت شود و نیز پیامبرش را مأمور ساخته است که بر اساس آن بر همه مردم، حکم عدل و حق را جاری کند.
از مجموع این مطالب چنین استنباط می شود که قرآن ، هدایت دینی عربی است و حکومت دینی اجتماعی عربی محسوب می شود، زبان این حکومت عربی بوده و این زبان برای همه ملتهای انسانی است . بنابرهمین اصل بوده است که اسلام در تمام قاره های کره خاکی به زبان عربی توسعه پیدا کرده است و آنان که این دین را پذیرفته اند برای فراگیری عقائد و ضروریات احکام خود و مخصوصاً شهادتین و نماز، مجبورند به این زبان تکلم کنند.5 رشید رضا سپس انگیزه پیدایش تفکر ترجمه قرآن را چنین بیان کرده است :
ضعف خلافت قریش به جهت نادانی خلفاء و خوشگذرانی و فسق آنان ، موجب تفرقه مسلمین گشت . همین امر، موجب تشکیل دولتهای اسلامی مختلف و متعدد شد و در پی تضعیف امپراطوری اسلامی ، زبان عربی تضعیف گردید.
نیاز مسلمانانی که در این بلاد می زیستند به متون دینی موجب شد که به ترجمه روی آورند تا ولو اجمالاً متن دینی را بفهمند. برخی از این کشورها چون دولت عثمانی زبان خود را زبان رسمی شمردند تا راهی برای عناد و تضعیف دولتهای عربی باشد. این راهی بود تا ترکها خود را مستغنی از قرآن نازل شمرده و به ترجمه ترکی آن ، اکتفا نمایند.6
رشید رضا در تفسیر خود، نامه شیخ احسن شاه افندی احمد از روسیه را نقل می کند که ایشان، ضمن ذکر برخی دلائل عدم جواز ترجمه به نقل از احمد مدحت افندی از علماء ترک عثمانی و نیز، اصرار علماء روس بر ترجمه قرآن ، از رشید رضا در خواست می کند که درباره ترجمه و جواز و عدم جواز آن دقت کند و پاسخ آن را اعلام نماید. رشید رضا، ضمن مقدمه ای کوتاه از آنچه بر مسلمانان گذشته اند، پانزده دلیل بر عدم جواز ترجمه اقامه می کند. همانطور که در برخی دلائل رشید رضا خواهد آمد، غزالی نیز، قائل به حرمت ترجمه است . او مخصوصاً ترجمه آیات صفات الهی را جایز نمی داند و می گوید: خطا در درک و فهم این اوصاف ، آدمی را به ورطه کفر می افکند7. استدلال او، این است که بسیاری از الفاظ عربی ، معادل فارسی ندارند، مترجم ، ناگزیر است این واژه ها را به فهم خود شرح دهد و چه بسا این فهم برای خواننده ملموس نباشد و او مفهومی دیگر از آن دریافت کند که مورد نظر قرآن نباشد.
زرقانی نیز در «مناهل العرفان » هشت دلیل بر عدم جواز ترجمه ذکر کرده است . این دلائل را بعد از طرح استدلال های رشید رضا مطرح و پاسخ خواهیم داد. برخی دیگر از قائلین به حرمت ترجمه عبارتند از:
1ـ محمد سعید البانی ، ایشان در مقاله ای تحت عنوان «الفرقان المیزان فی بعض المباحث المتعلقة بالقرآن » دلائلی را بر ممنوعیت ترجمه اقامه کرده است .
2ـ محمد مصطفی شاطر، در جزوه ای تحت عنوان «القول السدید فی حکم ترجمة القرآن المجید»
مبنی بر عدم جواز ترجمه نوشته است .
3ـ شیخ محمود شلتوت ، ایشان نیز مقاله ای در رد ترجمه با عنوان «ترجمة القرآن والنصوص العلماء فیها» نگاشته است .
4ـ محمد سلیمان ، در نوشته ای با عنوان «حادث الاحداث فی الاقدام علی ترجمة القرآن » ترجمه قرآن را مردود دانسته اند.
5ـ شفیق جبری ، در پاسخ مقاله ای که ترجمه را جایز شمرده است ، ترجمه قرآن را خالی از فایده دانسته و می گوید: زبان قرآن مشتمل بر اسرار و رموزی است که جز راسخان در این زبان ، به آن پی نمی برند و لذا بسیاری از اسلوب های قرآن را نمی توان بر سبیل حقیقت دانست بلکه مجاز هستند و مجاز بین امت ها، اشکال مختلفی دارد، همین باعث شده است که بسیاری از مترجمان ، تنها به ظواهر سخن بپردازند و از عمق آن بی خبر بمانند.8
6ـ ابوالحسن مرغینانی حنفی می گوید: نوشتن قرآن به فارسی جایز نیست چون موجب اخلال در حفظ قرآن می شود.9 ایشان نیز گفته است : کسی که عمداً قرآن را به لغت فارسی بنویسد و یا بخواند، دیوانه و یا کافر است ، دیوانه را باید درمان کرد و کافر را باید به قتل رساند.10
7ـ زرکشی در البحرالمحیط می گوید: ترجمه جایز نیست چرا که اعجاز عربی قرآن را نمی توان به زبان ترجمه سرایت داد، و نیز اینکه چه بسا قرائت ترجمه ، جایگزین اصل گردد.
مطابق مذهب شافعیه ، قرائت قرآن در نماز به زبان فارسی، مطلقاً ممنوع می باشد و این رأی را ابن حجر عسقلانی که خود، شافعی مسلک است پذیرفته است .11 زرکشی که از بزرگان شافعیه است ، می گوید:
همان طورکه کتاب قرآن به زبان غیر عربی جایز نیست ، اقرب آن است که کتابت آن نیز به زبان فارسی ، جایز نباشد.12
حنابله معتقدند که نماز به فارسی باطل است و آنکه نمی تواند سوره حمد را به زبان عربی بیاورد، آنچه را که می تواند، باید به عربی تلفظ کند و اگر توان قرائت آن به زبان عربی نداشت ، فاتحه از او ساقط می شود و لازم است در نماز به قدر سوره حمد، قیام کند.13
مالکی ها نیز فتوائی چون حنبلی ها دارند.14 دانشگاه الازهر مصر نیز، ترجمه قرآن را ممنوع کرده بود. وقتی از هند، ترجمه قرآن به زبان انگلیسی وارد شد، شیوخ الازهر فتوا به منع ورود آن به مصر دادند و حکومت نیز مانع ورود آن شد.15 در بیروت نیز همین عکس العمل در قبال ترجمه انگلیسی قرآن کریم صورت گرفت .
در این میان ، ابوحنیفه ، قرائت قرآن را در نماز به زبان فارسی جایز شمرده است ، بعداً به او نسبت داده شد که فتوای او مشروط به عدم امکان یادگیری زبان عربی است .16
رشید رضا می گوید: این قید نیکوئی است چرا که نماز با زبان فارسی ، مفسد نماز است ولی عاجز که قدرت تکلم به لغت عربی ندارد، اتیان نماز فارسی او از ترک نماز اولی است چرا که تکالیف ، دائر مدار قدرت است .17
می گویند: ابوحنیفه از این فتوا برگشته است و قرائت غیر عربی را در نماز به طور مطلق برای قادر و غیر قادر، موجب افساد نماز دانسته است .18 برخی دیگر می گویند: ابوحنیفه قائل بود به اینکه ، فارسی بعد از عربی اشرف لغات محسوب می شود و لذا قرائت نماز به زبان فارسی (صرفاً) جایز است و غیر آن جایز نمی باشد. اخوان الصفا هم قائل به ترجمه پذیری قرآن اند.19
شیخ مصطفی المراغی ، شیخ جامع الازهر و صاحب تفسیر معروف ، بر وفق مذهب حنفی، قرائت ترجمه حرف به حرف قرآن را به زبانهای دیگر در نماز جایز می دانست و ترجمه قرآن را به زبانهای دیگر مفید می شمرد و تشویق می کرد. چنانکه به پیکتال که اصلاً انگلیسی بود و اسلام آورده بود، در ترجمه قرآنش به انگلیسی ، مدد می رساند.
از سوی دیگر علمای شیعه ، جز در مورد نماز، همواره طرفدار جواز و لزوم ترجمه قرآن بوده اند و آن را امری بدیهی ، تلقی کرده اند.20
آنچه بیان شد موجزی بود از آراء و نظریات اندیشمندان اسلامی در این باره . اکنون دلائل طرفین مطرح و مورد نقض و ابرام قرار می گیرد.

دلیلهای رشید رضا بر عدم جواز ترجمه قرآن :

1ـ ترجمه حرفی قرآن ، به صورتی که مطابق اصل باشد، ممکن نیست . ترجمه مفهومی آن که عبارت از فهم مترجم از قرآن و یا فهم مفسرین از آن می باشد، ترجمه قرآن محسوب نمی شود بلکه چنین ترجمه ای ، فهم انسانی است که چه بسا در فهم خود، دچار اشتباه شود و با این حال، آنچه که از ترجمه مورد نظر است مهیا نمی شود.
2ـ قرآن ، اساس دین اسلام و بلکه تمام دین است ، با این وصف ، کسی که ترجمه قرآن را اخذ می کند، فهم مترجم ، دین او می شود نه قرآن نازل شده ، چرا که ترجمه، نص شارع نیست .
3ـ قرآن، تقلید در دین را ممنوع کرده و مقلدین را مورد نکوهش قرار داده است ، گرفتن دین از مترجم ، نوعی تقلید محسوب می شود.
4ـ ترجمه قرآن ، موجب محرومیت از خصوصیات و ویژگی هایی است که خداوند در قرآن ، مؤمنین را بدان توصیف نموده است ، خصوصیاتی چون : استفاده از عقل و فهم ما انزل الله . چنانچه خداوند می فرماید: قُلْ هَذِه سَبِیلِی أَدْعُوا اِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی ...21
5ـ استنباط احکام و اجتهاد از عبارات مترجمین، جایز نیست چرا که هیچ کس، چنین استنباطی را تجویز نکرده است .
6ـ کسی که با زبان قرآن آشناست و با سنت نبوی و تاریخ صدراول مأنوس است ، در عملش به آنچه از قرآن می فهمد، مأجور است ، هر چند خطا رفته باشد چرا که سعی خود را در جهت رسیدن به فهم صحیح بکار گرفته است . بدیهی است که تقلید از ترجمه دیگران موجب مصونیت او از خطاء احتمالی نمی شود.
7ـ قرآن، چشمه هدایت است ، هر کسی به فراخور حال خود از این چشمه استفاده می کند، دقت در نفس الفاظ عربی قرآن برای همه نسل ها موجب فهم معانی جدید از آن می گردد و این برای کسانی که تنها به ترجمه ها روی می آورند، ممکن نیست .
مثلاً در آیه قرآن آمده است :
وَاَرْسَلْنَا الرِّیَحَ لَوَاقِحَ فَاَنْزَلْنَامِنَ السَّماءِ مَاءً فَاَسْقَیْنَکُمُوهُ وَ مَا انتم له بِخَزِنِینَ22
ما بادهای بارور را فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم و با آن سیرابتان ساختیم در صورتی که شما توانائی نگهداری آن را ندارید. یعنی اتصال باد به ابر موجب نزول باران می شود. این استعاره است یعنی نزدیک شدن باد به ابر مثل تلقیح مذکر با مؤنث و حدوث فرزند از آن دو است . طبیعی است، این فهم برای کسی میسر است که به لغت عرب آشنا باشد. چون واژه «لواقح » معادل عجمی ندارد، آنکه به این لغت آشنایی ندارد، نمی تواند این استعاره را روشن سازد و مبرهن کند که بادها در واقع ، لواقح محسوب می شوند.
8ـ غزالی در کتاب «الجام العوام عن علم الکلام » آورده است که ترجمه صفات الهی جایز نیست و استدلال کرده است که خطاء در درک اوصاف الهی موجب کفر می شود.
9ـ غزالی در استدلال خود برای عدم جواز ترجمه آورده است که : برخی از الفاظ عربی ، معادل فارسی ندارند همچنان که همین مشکل در زبان ترکی هم وجود دارد، لذا آنچه که مترجم می آورد، فهم خود اوست .
10ـ غزالی نیز می گوید: باز قابل ذکر است که برخی الفاظ عربی ، معادل فارسی یا زبان دیگر ندارند، ولی فارس ها، عادتاً در یک معنائی آن واژه را بکار می گیرند و عربها نیز عادتاً در معنائی . وقتی مترجم ، لفظ فارسی را اینجا استعمال کند، عربی خیال می کند که این معنای حقیقی آن است در حالی که چه بسا، مراد خداوند از آن واژه ، معنای مجازی آن باشد، پس از ترجمه ، این نکته قابل فهم نیست که مراد متکلم معنای مجازی بوده است یا حقیقی .
11ـ غزالی نیز گفته است که : برخی الفاظ در لغت عربی، مشترک محسوب می شوند و چه بسا در لغت دیگر، چنین نباشند، وقتی مترجم یک معنایی را از آن واژه اخذ می کند، معانی مشترک دیگر که عرب از آن واژه می فهمد، انتقال نمی دهد.
رشید رضا در جای دیگری در تفسیر خود، مشکلی از مشاکل ترجمه را عنوان می کند که با همین دلیل ارتباط دارد و می گوید:
یکی دیگر از دلائل عدم جواز ترجمه قرآن این است که ، مفردات عربی ، معادل دقیق فارسی ندارند و این نه خاص زبان عربی ، بلکه باز گرداندن هر زبانی به زبان دیگر مشکل است . مثلاً شما به اسامی روز قیامت توجه کنید. قیامة ، واقعه ، قارعة ، غاشیة ، دین و... این اسامی، هر کدام حکایت از وضعیتی خاص از اوضاع قیامت می کنند، در حالی که در برخی زبان ها، انسان ناگزیر است که همه را به معنای روز قیامت ترجمه کند.23
12ـ وقتی ظاهر آیه ای قابل قبول نباشد، مفسران قرآن ، تأویل آن را بیان می کنند و بدیهی است که تأویل الفاظ ترجمه، قابل پذیرش نیست و کسی تأویل آنها را، جستجو نمی کند.
13ـ نظم و اسلوب قرآن ، تأثیر بسزائی در مخاطب دارد و این تأثیر با ترجمه محقق نمی شود و البته تأثیر آوای قرآن برای جذب مشرکین قابل انکار نیست .
14ـ زمانی که قرآن به زبانهای مختلف ترجمه شود، همان اختلافی که بین تراجم عهد عتیق و نیز ترجمه های عهد جدید، پیش آمده است در تراجم قرآن هم مشاهده می شود. این موجب می شود قرآن به عنوان معجزه باقیه دستخوش تغییر شود.
15ـ قرآن ، نشانه بزرگ اسلام و تنها باقیمانده انبیاء گذشته است ، زمانی این نشانه ، باقی است و از تحریف و تصحیف و تغییر و تبدیل مصون است که نص آن موجود باشد و ترجمه ، این خصوصیت را ندارد.24

پاسخ دلائل رشید رضا

مجموعه دلائلی که رشید رضا بر منع جواز ترجمه و احیاناً حرمت آن، اقامه کرده است ، قابل نقد و بررسی است . ایراد کلی این مجموعه ، این است که ایشان تصور کرده است ، ترجمه قرآن ، قرار است جای قرآن را بگیرد به طوری که هر مراجعه کننده ای به جای رجوع به قرآن ، بتواند به راحتی به ترجمه آن مراجعه کند و همان را به دست آورد که انتظار داشت از قرآن به دست می آورد. این امر که ترجمه قرآن ، بخواهد جای متن اصلی را بگیرد، پر واضح است که نه امکان پذیر است و نه جایز. البته در این باره بعد از بررسی ادله، بحث خواهیم نمود.
اما سخن اینجاست که اگر ترجمه ، صرفاً برای بیان مفهومی کلی از آیات قرآن باشد تا آنکه به غیر زبان قرآن تکلم می کند، بی بهره از مفاهیم آن نباشد، بااین نگرش آنچه که رشید رضا گفته است ، قابل پذیرش نیست .
اینک به هر کدام از پانزده دلیل مطرح شده در المنار، پاسخی اجمالی داده خواهد شد و در نهایت ، جمع بندی کلی صورت خواهد گرفت .

پاسخ دلیل اول

ایشان می گوید ترجمه لفظی قرآن امکان پذیر نیست وترجمه معنوی قرآن ، ترجمه محسوب نمی شود. این مطلب صحیح است ولی حاصل آن چیزی جز ممنوعیت ترجمه لغوی نیست . چرا که قائل به جواز ترجمه ، ترجمه معنوی و تفسیری قرآن کریم را به جهت اغراض عمده ای که خواهد آمد پذیرفته است .

پاسخ دلیل دوم

تردیدی نیست که قرآن کریم ، اساس دین است و اساساً دیانت اسلام در رسالت پیامبر خدا(ص) به اعجاز قرآن کریم اثبات می شود. نیز شکی نیست که ترجمه ، نصی شرعی محسوب نمی شود و نمی تواند مستند حکم شرعی باشد، اما آیا مگر کسی خواسته است ترجمه را اساس دین اسلام تلقی کند و یا نص شرعی بداند و بر اساس ترجمه !!! حکمی را اثبات و یا نفی کند؟
مترجم، تنها بیان مقاصد کلی قرآن می نماید تا غیر عرب زبان ، از اندیشه های عمیق آن بهره ای برده باشد.

پاسخ دلیل سوم

قرآن کریم، تقلید در دین را به شدت مورد نکوهش قرار داده است و به کسانی که با تقلید کور کورانه از پدران خود، راه شرک و بت پرستی را طی کرده اند با شدت هر چه تمام تر اعتراض می کند و عمل آنها را سخت مورد نکوهش قرار می دهد.
رشید رضا می گوید با پذیرش این مقدمه ، ناگزیریم بپذیریم که اخذ دین از ترجمه ، تقلید محسوب می شود و این هم مورد نکوهش قرار گرفته است .
خواننده عزیز خود به بی ارتباط بودن این صغری و کبری واقف است . چرا که کسی، ترجمه را دین ندانسته و از ترجمه ، دین را اخذ ننموده است . ترجمه ، همانطور که گفته شد، ضوابط کلی مقررات الهی در قرآن را بیان می دارد و بس جزئیات قرآن برای استنباط احکام فقهی و اخلاقی باید از خود قرآن ، کسب شود.

پاسخ دلیل چهارم

این اشکال قابل قبول است ، تردیدی نیست که خداوند متعال، متدبران و متفکران در کتاب وحی را با اوصافی نیکو یاد کرده است و آنها را پاداش خاصی می دهد.
اما آیا این بیان ، مانع استفاده از ترجمه قرآن می شود؟ و آیا احیاناً اعطاء ثواب به متدبران در قرآن ، از اعطاء ثواب به توجه کنندگان به ترجمه می کاهد؟

پاسخ دلیل پنجم

استنباط احکام شرعی از ترجمه صحیح نیست چرا که مجتهد از حروف و واژه ها و عبارات ، حکم دین را استخراج می کند و ترجمه در این باره نمی تواند کارائی داشته باشد. اما این چه ارتباطی با جواز و عدم جواز ترجمه دارد، چرا که قائلین به جواز ترجمه هرگز ادعا نکرده اند که از ترجمه می توانند احکام شرعی را استنباط کنند.

پاسخ دلیل ششم

مؤلف، گوئی قصد دارد از کاه ، کوه بسازد به همین جهت ، فهم از قرآن را مأجور دانسته ولی توجه به ترجمه را تقلید از مترجم تصور کرده ، ترجمه او را احتمالاً اشتباه دانسته و لذا نتیجه گرفته است که تقلید از اشتباه ایشان ، مأجور نیست .
توجه به این مهم ضروری است که مترجم قصد دارد که مقلد را با حقایق آیات آشنا سازد نه اینکه شرائط تقلید از خود را فراهم سازد. بنابراین هم مترجم و هم مراجعه کننده به ترجمه ، فهم خود را قرآن نمی دانند و لذا این اشکال ، من رأس باطل است .

پاسخ دلیل هفتم

دلیل منطقی است ، طبیعی است که ترجمه نتواند جایگزین متن شود و بنابراین، ترجمه غالباً حقائق متن را دچار رکود می کند.
اما اولاً: چه بسا بتوان گفت که ترجمه ، زاویه های دیگر فکری را بر مخاطب باز می کند و واژه ها و عبارات جدید، سوژه هایی برای فهم دقیق تراز قرآن کریم، خلق می نماید.
ثانیاً: باز هم رشید رضا تصور کرده است با وجود ترجمه ، کسی سراغ متن را نخواهد گرفت و ترجمه مستند تمام نتائج خواهد گشت و این را قائلین به جواز ترجمه هم نمی پذیرند.

پاسخ دلیل هشتم

دلیلی ندارد که صفات الهی را از سایر واژه های قرآنی جدا نمائیم . ما معتقدیم که همان عنایتی که لازم است به صفات الهی داشته باشیم به سایر واژه ها هم می باید داشت . بلی ، عدم دقت در صفات خداوند از این نظر که چه بسا موجب شود صفتی سلبی رابر خدا ثابت کرد و یا عکس آن ، اهمیت خاصی دارد ، اما این بدان معنا نیست که احیاناً تغییر سایر واژه ها تبعات فاسدی نداشته باشند.
با این وصف ترجمه اوصاف و سایر واژه های قرآنی ، تنها بیان کننده کلیت واژه های ، اصلی است نه جزئیات آنها که مورد نظر غزالی بوده است .

پاسخ دلیل نهم

تردیدی وجود ندارد که برخی واژه ها در هر زبانی ، معادل در زبان دیگر نداشته باشد اما این موجب عدم ترجمه نمی گردد. هر کسی که به این واژه ها برخورد کند یا معادل سازی می نماید و یا با عباراتی خاص ، مفهوم اصلی آن واژه ها را آشکار می سازد.

پاسخ دلیل دهم

باز هم غزالی گفته است که : ترجمه الفاظ و واژه هایی که معنای مجازی آنها مورد نظر است به واژه هایی که مفهوم حقیقی برسانند، موجب می شود مخاطب تصور کند که همین معنای حقیقی مورد نظر متن اصلی بوده است .
باید گفت چنین ترجمه ای اساساً درست نیست چراکه اگر متن از واژه ای معنای مجازی آن را استفاده کرده است ، مترجم نیز باید معنای مجازی آن را در نظر بگیرد.

پاسخ دلیل یازدهم

این اشکال وارد است و این از نمونه های اعجاز قرآن محسوب می شود. ولی به هر حال، ترجمه می تواند حداقل بخشی از معنای مراد را به مخاطب ابلاغ کند. علاوه اینکه در پاسخ این مشکل می توان گفت مترجمی که از معنای مشترک واژه متن ، معنای غیر مراد متکلم را در نظر بگیرد و آن را ترجمه کند، ترجمه او صحیح نیست .

پاسخ دلیل دوازدهم

در الفاظ و واژه های قرآن کریم ، خصوصاً در واژه ها و عبارات متشابه و مشترک ، امکان تأویل خاص متن وجود دارد و ترجمه تنها به تبع لفظ ، تأویل بر می دارد. پس واژه و عبارت مورد نظر به هر صورت که تأویل برده شود به همان صورت ، قابلیت ترجمه پیدا می کند.

پاسخ دلیل سیزدهم

تأثیر موسیقیایی قرآن کریم که از مفاهیم برگرفته از واژه های آن به دست می آید، بر نفوس مخاطبان قابل انکار نیست . اما چنین نیست که مفاهیم آنها تأثیری بر مخاطب ایجاد ننماید، هرگز! بیان این مطلب از سوی هر کس انکار ضروری عقلی است . مراودات عقلاء با زبان های مختلف و بیان مفاهیم خود به وسیله مترجم ، این سیر عملی عقلاء را تأیید می کند.

پاسخ دلیل چهاردهم

قرآن را نمی شود با سایر کتب مقدس قیاس کرد، زبان قرآن کریم ، عربی مبین است در حالی که زبان متن اصلی عهدین هنوز هم کاملاً واضح نیست . علاوه اینکه، اختلاف ترجمه های قرآن ، اختلاف ترجمه هاست نه اختلاف قرآن .

پاسخ دلیل پانزدهم

گفته شده ، ترجمه موجب تحریف و تصحیف و تبدیل می شود و با این وصف ، اثبات نبوت حضرت پیامبر(ص) و نیز همه انبیاء دست خوش اشکال می گردد. این اشکال هم وارد نیست ، چون مترجم ، ترجمه را قرآن نمی نامد و بلکه هیچ کس ترجمه را قرآن نمی خواند. کتاب معجز، قرآن است و بس و اعجاز این کتاب برای اثبات نبوت پیامبر اسلام (ص) کافی است ، همانطوری که نبوت سایر پیامبران نیز که اسامی آنها در قرآن مطرح شده اند، اثبات می گردد.

دلائل زرقانی بر عدم جواز ترجمه قرآن :

1ـ ترجمه قرآن، محال است چرا که بیان تمام جزئیات قرآن و ذکر تمامی معانی اولیه و ثانویه قرآن ، غیر ممکن می باشد، طلب امر محال هم صحیح نیست ، طلب امری که هیچ گاه به نتیجه نمی رسد چه فایده ای دارد؟
2ـ ترجمه قرآن ، تبدیل قرآن است و تبدیل آن به معنای آوردن مثل قرآن می باشد و این تکذیب صریح آیه :
... قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا اَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لی اَنْ اُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی ...25
3ـ رواج ترجمه باعث می شود که مردم از قرآن فاصله بگیرند و کم کم واژه ترجمه را از ترجمه قرآن بردارند و آن را قرآن بنامند و قرآن فارسی و انگلیسی و فرانسوی بخوانند.
4ـ ترجمه قرآن، موجب می شود، قرآن عربی مانند اصل عربی تورات و انجیل به باد فراموشی سپرده شود و همین سبب دگرگونی در دین خدا شده و بدیهی است که آنچه موجب تبدیل و تغییر در دین شود به اجماع مسلمانان ، حرام است .
5ـ ترجمه ها قطعاً با هم مخالف خواهند بود، وجود ترجمه های مختلف ، موجب نابودی اجماع مسلمانان در امور مختلف می گردد. چرا که با اختلاف ترجمه ها، هر کسی برای اثبات رأی خود به ترجمه ای خاص متمسک می شود و این فتنه ای خواهد بود که از فتنه عصر عثمان که مجبور به جمع آوری مصاحف و احراقِ آنها شد، شدیدتر می باشد.
6ـ مسلمانان با دیدن ترجمه ها از اصل مستغنی می شوند و علقه ای مهم که آنها را به هم مربوط ساخته است از دست خواهند داد. چرا که لغت عربی ، یک زبان عمومی برای مسلمانان محسوب می شود و رابطه اشتراکی آنهاست . پس ، وجود این تراجم ، اتحاد و همسوئی مسلمین را دچار زوال خواهد کرد.
7ـ مسلمانان ، اجماع دارند بر عدم جواز نقل به معنای قرآن و ترجمه قرآن همان نقل به معنای قرآن است ، تنها فرق بین آن دو این است که در نقل به معنا، قرآن بار دیگر به لغت عربی طرح می شود و در ترجمه به لغتی دیگر.
8ـ همه ، اعتقاد دارند که اعلام چون اسامی قابل ترجمه نیستند، لذا هنگام ترجمه ، عین اسم به کار رفته در لغت متن ، مطرح می شود چرا که واضع این اعلام ، معنائی خاص از همان لفظ را قصد کرده است ، قرآن کریم نیز همانند اعلام است . خداوند، فقط این الفاظ رابیان کرده و از غیر آن اعراض نموده است .26
محور این دلائل نیز همان است که در کلام رشید رضا وجود دارد. زرقانی نیز تصور کرده است که ممکن است ، ترجمه جای اصل را بگیرد و لذا به مخالفت با آن ، اقدام کرده است .

پاسخ دلائل زرقانی

 

پاسخ دلیل اول

زرقانی می گوید: ترجمه ، محال و طلب محال عبث است و به منزله وقوع در هلاکت می باشد. پاسخ این اشکال ، روشن است که نوعی از ترجمه مورد نظر زرقانی که بتواند جای اصل را بگیرد محال است نه بیان مقاصد و محتوای قرآن چرا که بهترین دلیل بر محال نبودن چیزی ، تحقق آن است و ما چنین ترجمه هائی را به زبانهای مختلف می بینیم ..

پاسخ دلیل دوم

زرقانی ، ترجمه قرآن را با تبدیل قرآن، یکی دانسته است . در حالی که آیه مزبور در پی خواست مشرکین نازل شده است که به قرآن فعلی اکتفا نمی کردند و قرآنی دیگر را درخواست می کردند و فرق زیادی است بین ترجمه قرآن و تبدیل قرآن که به معنای آوردن کتابی دیگر در کنار قرآن است .

پاسخ دلیل سوم

هیچ کس ، ترجمه صرف قرآن را نمی پذیرد. آنان که به ترجمه روی آورده اند، هرگز آن را، قرآن نام ننهاده اند، علاوه اینکه، عوامل مهمی وجود دارد که کسی به ترجمه اکتفا نکند، ثوابهای بیان شده بر قرائت قرآن ، تبرک و تیمن قرآن و...موجب آن هستند که نزد عوام ، اصل قرآن به باد فراموشی سپرده نشود. اندیشمندان و محققان نیز هرگز به ترجمه اکتفاء نمی کنند و تنها قرآن را به عنوان مستند دیدگاه ها و انظار خود می پذیرند.

پاسخ دلیل چهارم

ترجمه تنها دلیل فراموشی تورات و انجیل نبوده است ، بلکه بی توجهی یهودیان و مسیحیان به الفاظ کتابهای خود و نیز نبود صنایع چاپ از دلائل مهم فراموش شدن عهدین است . هر چند که در مورد انجیل نیز می توان گفت ؛ مسیحیان اعتقاد به وجود انجیل ندارند، به نظر آنان اولین انجیل بعد از سی سال از عروج عیسی (ع) نوشته شده است .

پاسخ دلیل پنجم

اگر مسلمین ، تنها به ترجمه روی آورند و از اصل به طور کلی بی نیاز گردند، قطعاً فتنه ای عظیم خواهد بود و هیچ کس آن را نخواهد پذیرفت ، اما آنچه مترجم در پی آن است ، صرفاً بیان محتوای قرآن برای اعاجم در کنار حفظ قرآن می باشد.

پاسخ دلیل ششم

هر چند این دلیل را می پسندم ، اما متأسفانه کاری است که صورت گرفته است و ما ناگزیریم این اثر را که گذشتگان و خاصه در عصر عباسیان و بعد از آن صورت گرفته ، بپذیریم . اما اینک بی بهره شدن مسلمانانی که به زبان غیر عربی تکلم می کنند از مفاهیم بلند قرآن ، نقص بزرگتری می باشد که اشتباه اول آن را، توجیه نمی کند.

پاسخ دلیل هفتم

بین نقل به معنا و ترجمه فرقِ ماهوی وجود دارد. نقل به معنا، بیان مطلب و محتواست و ترجمه ، برگرداندن الفاظ است . طبیعی است در اولی ، لفظ تنها وسیله رساندن معنا می باشد و اصالت با معنا است ، در حالی که در ترجمه ، لفظ اصیل است و مترجم تنها به خاطر ناچاری به آن مبادرت می ورزد تا مخاطب را با معنا آشنا سازد.

پاسخ دلیل هشتم

این دلیل به دلیل اول باز می گردد، پس می توان گفت هرچند اعلام قابل ترجمه نیستند، اما می توان آنها را به مفاهیمی که قابل تصور برای مخاطب باشد و برگردانده شود و یا همان مفاهیم در قالب عباراتی جدید، مطرح گردند.

حاصل مطلب

روشن شد که تمام اشکالات رشید رضا و آنچه را که نیز او از غزالی اخذ کرده بود و نیز اشکالات زرقانی ، بر اساس این محور بود که ترجمه قرآن ، قرآن بوده و ضمن اینکه فصاحت و بلاغت قرآن را ندارد، در بیان مفاهیم عالی قرآن ضعیف و گاه ناتوان می باشد. علاوه اینکه نمی توان حکمی را از ترجمه اخذ کرد و یا در فتوائی به آن، استناد جست و تقلید از آن نیز جایز نمی باشد. مضافاً به اینکه توجه به ترجمه موجب سلب توجه مردم به قرآن شده و وحدت جامعه اسلامی را به هم خواهد زد.
همچنین، رشید رضا چنانچه از دلیل چهاردهم او آشکار است ترجمه قرآن را با تراجم تورات و انجیل قیاس کرده و به خاطر مصونیت مسلمین از تبعات فاسد ترجمه عهدین ، با ترجمه قرآن به مخالفت برخاسته است . بلی ، اگر این اساس را بپذیریم که ترجمه قرآن ، قرآن باشد نه تنها این اشکالات ، بلکه دهها اشکال دیگر را نیز می توان ردیف کرد و در این صورت ، همه اندیشمندان اسلامی در کنار رشید رضا، قرار خواهند گرفت .
اما این نکته ، مخیله ذهنی رشید رضا و امثال اوست . چراکه با قاطعیت می توان گفت که احدی ، ترجمه را قرآن ننامیده و نخواهد نامید. ترجمه ، ترجمه است و بس و هدف آن ، بیان کلیات مفاهیم قرآن برای کسانی است که زبان تکلم آنها با زبان قرآن فرق دارد.
شاهد این مطلب ، عدم جواز اکتفاء ناشران به چاپ ترجمه متون ، بدون خود قرآن است در حالی که در ترجمه اصطلاحی ، متن مترجم کفایت از متن اصلی می کند.
طبعاً کسانی که بخواهند حاِق الفاظ و عبارات قرآن کریم را درک کنند، یا از آیات قرآن ، حکمی فقهی ، اخلاقی و...را استنباط کنند یا معنای مجازی واژه ها را از معانی حقیقی آنها تشخیص دهند یا بخواهند اعجاز آن را درک نمایند، و...باید به اصل متن توجه کنند و هیچ ترجمه ای توان ندارد آنان را به مقاصد مورد نظرشان برساند.
بنابراین، ترجمه نخواهد توانست و نمی تواند، جایگزین متن شود. پس با این وصف ، آنچه که رشید رضا و غزالی آورده اند، باعث حرمت ترجمه و عدم جواز آن نمی شود.
ناگفته نماند که رشید رضا تنها قائل به حرمت ترجمه الفاظ قرآن است و ترجمه معنوی آن را منکر نمی شود.27
وی در انتهای بررسی ادله عدم جواز ترجمه قرآن می گوید:
و اماترجمة المعنویة التی عبارة عن تفسیر ما یحتاج الی تفسیره منه بلغة اخری فغیر محرم و انما تتبع منه المصلحة الشرعیة بقدرها.28
همین مطلب از دلیل اول وی قابل استفاده است . وی در دلیل اول نیز می گوید: ترجمه حرفی قرآن ، ممنوع است و ترجمه معنوی که عبارت از فهم مفسر می باشد، ترجمه محسوب نمی شود.
پس ما حصل دیدگاه ایشان ، آن است که : ترجمه حرف به حرف قرآن ممکن نیست چرا که برآن مفاسد عمده ای مترتب می شود و لذا جنایت براسلام و مسلمین شمرده می شود. بر همین اساس ، هرگز نمی توان ترجمه قرآن را قرآن نامید و به آن استناد جست ، چرا که قرآن عربی است و از سوی دیگر اعجاز قرآن ، قابل سرایت به لغت غیر عربی نیست . ولی ترجمه معنوی که در واقع تفسیر آن به لغت عجم می باشد، حرام نبوده و تابع مصالحی است که در این باره وجود دارد.29

دلائل جواز ترجمه قرآن

بعد از بررسی دلائل دال بر عدم جواز ترجمه قرآن ، اینک به استدلال کسانی که قائل به جواز آن شده اند توجه کنید.
1ـ آیه شریفه ، وَاِنَّهُ لَفِی زُبُرالاْوَّلِینَ 30 چنین استنباط می شود که قرآن، مثبت کتب آسمانی دیگر است و مفاهیم قرآن در آن کتابها ذکر شده است . زمخشری در تفسیر این آیه شریفه می گوید:
و قیل : ان معانیه فیها و به یحتج لابی حنیفه فی جواز القرائة بالفارسیة فی الصلاة علی القرآن اذا ترجم بغیرالعربیة حیث قیل و انه لفی زبرالاولین ، لکون معانیه فیها»31
برخی گفته اند یعنی معانی قرآن در کتب قدیم هست ، و همین باعث شده که ابوحنیفه بگوید:
قرائت قرآن به فارسی در نماز، مانعی ندارد، چرا که قرآن اگر به غیر عربی هم ترجمه شود، قرآن است و خداوند فرموده است : «و انه لفی زبرالاولین » یعنی معانی قرآن در کتب پیشین هست .
پاسخ : این ادعا در صورتی صحیح است که قائل شویم قرآن ، ترجمه کتب گذشته است ، در حالی که هیچ کس بدان مقصد نیست ، شکی نیست که تنها بخشی از قرآن به شکلی دیگر در کتب گذشته ذکر شده است و بخش عمده ای از معارف قرآن، خاص همین کتاب است .
ثانیاً: آنچه در کتب گذشته ملاحظه می شود مفاهیم عامی چون توحید، شرک ، معاد، عمل صالح ، پاداش و جزاء و نیز سرگذشت انبیاء گذشته است ، طبعاً قرآن نیز کتاب توحید است و نمی تواند غیر آنها رابگوید، اما آیا این، آن کتابهاست ؟ هرگز وجود مفاهیم قرآنی که سهم عمده ای از قرآن را تشکیل داده است و مختص به همین کتاب است ، قابل انکار نمی باشد.
2ـ فهم قرآن و تدبر در آن، لازم و مورد توجه جدی قرآن کریم می باشد و این مهم جز با ترجمه قرآن ، امکان پذیر نیست .
پاسخ : تردیدی در لزوم فهم قرآن و تدبر در آن نیست ، اما آیا لازمه این مهم ، ترجمه قرآن است ؟ خیر. بلکه این مهم به شکل اتم و اکمل با تغییر لغت مخاطبان قرآن ، امکان پذیراست . پس به جای اینکه ، قرآن را عجمی کنید تا مخاطب آن را به صورت تقلیدی و ناقص بفهمد، مخاطب را عربی نمایید تا بهتر آن را درک کند.
ناگفته پیداست ، عربی شدن مخاطب ، رجحان دارد چرا که اولاً: قرآن ، کلام وحیانی است و ترجیح آن بر کلام بشری قابل انکار نیست ، پس باید بشر کلام خود را تغییر دهد نه اینکه کلام وحی را دگرگون سازد و البته، همین مقتضای اصل است .
ثانیاً: ترجمه صحیح قرآن ممکن نیست و این را احدی ، انکار نمی کند، چرا که خصوصیات موجود در لغت عربی قرآن رابه هیچ وجه نمی توان ، انتقال داد.
3ـ عدم ترجمه قرآن موجب می شود متن آن برای بسیاری از مردم قابل فهم نباشد. پاسخ این استدلال از آنچه گذشت واضح شد.
4ـ یکی از راه های تبلیغ اسلام و دعوت سایر امتها به اسلام ، ترجمه قرآن است تا از مفاهیم این متن الهی آگاه شوند.
ناگفته پیداست که بسیاری از ملل کشورهای امروزی که مسلمان شده اند نه از راه جنگ ، بلکه از راه مراودات با سایر کشورهای اسلامی علی الخصوص همسایگانشان به دین اسلام ، گرایش یافته اند. در پاسخ این استدلال می توان گفت : هرچند ترجمه قرآن، موجب هدایت غیر مسلمانان به اسلام می شود ولی این تنها راه تبلیغ دین نمی باشد، خاصه آنکه نباید ضرر مفاهیم ناقص ترجمه و نیز ناتوانی آن در بیان برخی موارد اعجاز قرآن نادیده گرفته شود.
علاوه اینکه، آدمی به قدر توان خود مکلف است ، ما مکلف به تبلیغ دین اسلام و لو خارج از حد توان خود نیستیم . وقتی ما قادر به ترجمه قرآن نیستیم ، چگونه موظف باشیم دین خدا را با ترجمه ، ترویج کنیم ؟
رشید رضادر پاسخ این شبهه می گوید: علت پذیرش دین اسلام از سوی اعاجم ، ترجمه قرآن نبوده است بلکه ملل جهان با تأثیر الفاظ قرآن و احوال نیک صحابه به اسلام ، متمایل شده اند. این پاسخ از رشید رضا، منطقی به نظر نمی رسد چرا که هر چند تأثیر متنی قرآن نسبت به ترجمه بسی بیشتر است و پیداست همین اثر وحیانی در صدر اسلام ، جهلاء عرب را به سوی اسلام متمایل کرد، اما معلوم است که امروزه ، نمی توان قومی غیر مسلمان را عرب ساخت و آنگاه به آنان قرآن را عرضه کرد تا از فصاحت و بلاغت آن لذت برند و با هدایت مفاهیم آن به اسلام توجه یابند.
5 ـ یکی دیگر از دلائل جواز ترجمه قرآن ، تاریخچه ترجمه است ، می دانیم که ترجمه چیزی نیست که در برهه ای از زمان وجود نداشته و سپس به یکباره بوجود آمده باشد، در واقع می توان گفت عصر ترجمه به آغاز برخورد دو نفر از دو تمدن باز می گردد که قطعاً به هزاران سال گذشته بر می گردد. علاوه براین ، ترجمه قرآن کریم هم بی سابقه نیست ، ترجمه برخی از آیات سوره حمد که به وسیله سلمان فارسی انجام گرفته است ، گواه این مدعاست . معروف است که سلمان فارسی «بسم الله الرحمن الرحیم » را «به نام یزدان بخشاینده » ترجمه کرده بوده است .32
سرخسی در کتاب المبسوط می نویسد: اهل فارس نامه ای به سلمان فارسی نوشتند که فاتحه را برای آنان به فارسی بنویسد، و نوشت . آنگاه ، آنان آنچه را که نوشته بود در نماز می خواندند، تا زبانشان نرم و (قادر به تلفظ عربی ) شد و این امر را به نبی اکرم(ص) عرض کردند، حضرت انکاری نفرمودند.
عبد اللطیف طیباوی (1910ـ 1981م ) مقاله ای تحت عنوان «احکام ترجمة القرآن الکریم و تاریخها» نوشته است .34 طیباوی با نقد تاریخی و اظهار این که در عهد رسول الله(ص)، ایرانی ها اسلام نیاورده بودند تا چنین مشکلی برایشان پدید آید، این قول را رد می کند. استاد محمد حمیدالله که استدراکاتی بر مقاله طیباوی در همان نشریه نوشته است ، نقد و جرح طیباوی را در این مورد رد می کند و می گوید در روایت «بلاد فارس » نیامده است ، بلکه «قوم من الفرس » آمده است و بین صحابه و بسیاری از ساکنان یمن ، ایرانیان مسلمان بسیاری بوده اند.36
در پاسخ این دلیل می توان گفت :
اولاً: این روایت از سند خوبی برخوردار نیست و لذا نمی تواند مستند یک فتوای شرعی قرار گیرد. خصوصاً اینکه انگیزه جعل آن بسیار است چرا که موجب ستایش برخی است .
ثانیاً: در روایت، نوعی اضطرار اهل فارس برای ادای لغات عربی دیده می شود. بنابراین خبر، آنان بعد از اینکه توانستند عربی را تلفظ کنند، به عربی نماز می خواندند. و این ، جواز ترجمه را در شرایط اضطراری اثبات می کند نه به طور مطلق .
6ـ دلیل دیگر بر جواز، ترجمه نامه های پیامبر(ص) به زبان های مخاطبان آنهاست .
پیامبر، قطعاً نامه هایی به بلاد مختلف برای تبلیغ اسلام و فراخوانی آنان به این دین نوشته است . این نامه ها برای اینکه برای مخاطبین مفهوم شوند، ترجمه می شدند و همین برای جواز ترجمه قرآن کافی است ، چرا که در عبارات این نامه ها از آیات قرآنی استفاده می شده است . به نامه پیامبر(ص) به هرقل توجه کنید:
سلام علی من اتبع الهدی ـ اما بعد فانی أدعوک بدعایة الاسلام أسلم تسلم یؤتک الله أجرک مرتین . و ان تولیت فانما علیک اثم الاریسین (أی الفلاحین )«یا اَهْلَ الْکِتاب تَعالوْا الی کلمةٍ سواء بیننا و بینکم الاَّ نَعْبُدَ اِلاّ الله، وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً، وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أرباباً مِن دون الله، فَاِنْ تَوَلُّواْ فَقُولوا اشْهَدُوْا بِاَنّا مُسْلِمُون»
متن نامه پیامبر(ص) به کسری، شاه ایران که به وسیله «عبدالله بن حذافة » فرستاده شد به این شرح است :
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیِم ، من محمد رسول الله الی کسری عظیم الفرس .
سلام علی من اتبع الهدی و آمن بالله و رسوله . أدعوک بدعایة الله، فانّی أنا رسول الله الی الناس کافة ، لانذر من کان حیا و یحق القول علی الکافرین . أسلم تسلم . فان تولیت فعلیک اثم المجوس .
در این دو نامه غیر از «بسمله » عبارات یااهل الکتاب ... و نیز و لا نذر من کان ...از آیات سوره یس آیه اقتباس شده اند.
پاسخ این استدلال ، روشن است چرا که ترجمة نامه ها، ترجمه قرآن نیست. و هر آنچه در این نامه هاست به عنوان قرآن نبوده است ، چرا که مستحب است «بسمله » در آغاز تمام کارها و نامه ها بیاید و این نه به عنوان ذکر آیه قرآنی ، بلکه تنها به منظور وجوب و یا استحباب آغاز هر کار با نام خداوند می باشد.
در دو عبارت دیگر نیز حذف واژه «قل » در نامه هرقل و نیز تغیر واژه «لِیُنْذِرَ» به «لاُنْذِرَ»
می فهماند که حضرت رسالت ، قصد نوشتن آیه را نداشته اند بلکه از آیات قرآن ، جملاتی را اقتباس نموده اند.
7ـ آخرین دلیلی که برای جواز ترجمه ذکر می شود، این است که در بسیاری از ترجمه های موجود، اشتباهات فاحشی وجود دارد. برای پیراستن قرآن از این اشتباهات ، ناگزیریم که ترجمه ای صحیح ارائه دهیم .
در پاسخ این دلیل ، می توان گفت که آنچه مترجم جدید گمان کرده است ، همان است که مترجم گذشته در پی آن بود و به آن نرسید. پس اینکه او تصور کند، ترجمه صحیحی ارائه می دهد، بیش از یک تصور ذهنی برای خود او، چیز دیگری نیست . دیگران که به ترجمه او می نگرند، همان را در مورد آن خواهند گفت که وی در مورد سایر ترجمه های گذشته می گوید.
به بیان دیگر او هر چند بتواند از اشتباهات تراجم گذشته مصون باشد اما باز هم از اشتباهات احتمالی دیگر مصون نیست .

رأی صائب

آنچه گذشت نقد و بررسی آراء قائلین به حرمت و جواز ترجمه بود. البته اقوال دیگری در مسئله قابل تصور است که همه به این دو قول بازگشت می کنند و لذا لازم نیست که آنها نیز مورد بررسی جداگانه قرار گیرند. اما در این باره حقّ با کدام است ؟
تردیدی در فایده ترجمه وجود ندارد. ترجمه کلام وحیانی موجب ترویج سریع تر دین اسلام می شود و خلایق را که تشنه معرفت هستند از سرچشمه نور آن ، سیراب می سازد، اما آیا می تواند عظمت قرآن را آنگونه که هست معرفی نماید! هرگز!
قرآن ، کتابی است پر از اسرار بلاغی و کلامی که نه می توان آن را نظم خواند و نه نثر، الفاظی در کنار هم چیده شده اند و موسیقی جذابی را خلق کرده اند، البته نه موسیقیایی شعری که جدای از مفهوم باشد و با استفاده از وزن و قافیه به دست آید، بلکه موسیقی خاصی که مفهوم در القاء آن سهیم است .
سید قطب می گوید:
کلام قرآن از کلام بشر قابل تمییز است چرا که کلام قرآنی ، تسلطی بر قلب ایجاد می کند که این سلطه در کلام بشری دیده نمی شود. به طوری که آنان که عربی هم بلد نیستند، تحت تأثیر این الفاظ قرار می گیرند که نمونه ای از این موارد، حادثه ای است که برای خود من پیش آمد. ما شش نفر مسلمان بودیم که سوار کشتی مصری بوده و قصد رفتن به نیویورک را از طریق اقیانوس اطلس داشتیم . در این کشتی مسافر زن و مرد دیگر که هیچ یک مسلمان نبودند وجود داشتند. می خواستیم نماز جمعه را بر کشتی اقامه کنیم ، با کاپیتان انگلیسی کشتی صحبت کردیم و او اجازه داد. ما بسیار خوشحال بودیم که برای اولین بار بر کشتی ، نماز جمعه می خوانیم . من خطبه نماز را شروع کردم و نماز را به پایان بردم . بعد از نماز، بسیاری از مسافرانی که اطراف ما را در حال نماز گرفته بودند، به ما تبریک گفتند، یکی از آنها که بعداً فهمیدم اهل یوگسلاوی است و مسیحی می باشد، بیش از دیگران متأثر شده بود. وی در حالی که از چشمهایش اشک جاری بود، نزد من آمد و گفت : من قدرت نگهداری خودم را از شدت تأثر ندارم ، سپس افزود، لغتی که شما بر زبان می آورید موسیقی عجیبی داشت ، هر چند که من یک حرف را از آن نفهمیدم ولی در بین کلمات ، نوعی خاص از موسیقی استفاده می شد که غیر بقیه کلام بود. آن فقرات ، تأثیری بسیار قوی داشت . من فکری کردم و فهمیدم که مراد او، آیات قرآنی است که در اثناء خطبه و نماز تلاوت می شد. وقوع این حادثه و امثال آن بر این مطلب اشاره دارد که قرآن را سرّی است قابل فهم برای برخی قلبها.37
به این واقعه تاریخی نیز توجه کنید:
روزی مشرکین دست نیاز به سوی «ولید» که قاضی و حکیم عرب بود دراز کردند تا وی درباره قرآن پیامبر، حکم کند. دانای عرب نزد پیامبر رفت و گفت : «یا محمد انشدنی شعرک » مقداری از اشعارت را بر من بخوان . پیامبر فرمود: آنچه من می گویم شعر نیست . کلام خداست که آن را برای هدایت شما فرستاده است . ولید گفت : مقداری از آن را بخوان ، پیامبر سیزده آیه از ابتدای سوره فصلت تلاوت فرمود، وقتی به این آیه رسید.
« فَاِنْ اَعْرَضوُا فَقُلْ اَنذرتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ »38
هر گاه روی بگردانند بگو من شما را از صاعقه ای چون صاعقه عاد و ثمود بر حذر می دارم ».
ولید با شنیدن این آیات بر خود لرزید و موهای بدنش راست شد و چند روز در خانه نشست و خارج نشد.39 هم او بود که روزی سوره غافر را از پیامبر شنید. وقتی مشرکین از وی سؤال نمودند که چه شنیده است ؟
گفت : « و ان له حلاوة و ان علیه لطلاوة وان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمقدِة و انه یعلو و ما یعلی علیه ».
شیرینی خاصی و زیبایی مخصوص دارد، شاخسار آن پر میوه و ریشه آن پر برکت است سخنی است برجسته و بالاتر از آن سخنی نیست . 40
آیا هیچ ترجمه ای توان القاء این نظم وحیانی را داراست ؟ و آیا احدی از کسانی که با ترجمه سروکار دارند، توان درک اعجاز قرآن را از نظر فصاحت و بلاغت دارند.
جاحظ می گوید: ترجمه شعر عربی ممکن نیست چون هنر شعر از بین می رود. سپس می گوید: که ترجمه قرآن از شعر هم دشوارتر و خطرات آن بزرگتر است .41
مترجم ژاپنی قرآن «ایزوتسو» می گوید: حتی بهترین صورت آیات ترجمه شده چیزی جز معادلهای جزئی نیستند و رهنمودهای ساخته و پرداخته در گامهای مختلف محسوب می شوند و لذا نه تنها وافی به مقصود نیستند بلکه گمراه کننده می باشند.42
دلیل دیگر اینکه برخی واژه ها و عبارات ، اساساً قابل ترجمه نیستند و هر واژه و عبارتی که جایگزین آنها شود، قادر به القاء معنای اصلی نیست . آیا هرگز می توان واژه «الله» را که ذاتی مستجمع جمیع صفات کمالیه و بری از تمامی صفات سلبیه است ترجمه کرد و آیا واژه «خدا» بیش از ازلی بودن خداوند را القاء می کند؟ و یا مثلاً می توان واژه «قصاص » را ترجمه کرد؟ به طوری که تمام ظرافتهای این واژه را چون تنبیه قاتل ، درخواست اولیاء دم ، قتل قاتل و...را در بر داشته باشد. به راستی عبارت «الرحمن علی العرش استوی » و یا «بسمله » که یکصد و چهارده بار در قرآن ذکر شده است ، امکان ترجمه شدن دارد؟
همانطور که در پاسخ دلیل نهم المنار که از غزالی نقل کرده بود آوردیم ، تنها راه ترجمه این عبارات ، ساخت معادلهائی است که البته زمان زیادی را می طلبد تا اذهان مخاطبین با این واژه های جدید، مأنوس شوند و یا شرح تفصیلی آنهاست که از حد ترجمه می گذرد.
در آیه شریفه ذیل :
وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ...43
آمده است که هر پیامبری به زبان امت خویش سخن گفته است . از این عبارت نه تنها این نکته استخراج نمی شود که پیامبر اسلام خاص امت عربی است ، بلکه به شهادت آیات بسیاری و از جمله آیات :
قُلْ یا اَیُّهَاالنَّاسُ اِنّی رَسُولُ الله اِلَیْکُمْ جَمیعاً...44
وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّرَحْمَةً لِلْعالَمینَ45
ما کانَ مُحَمَّدٍ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُول اللهِ وَ خاتَمِ النَّبِیِّینَ...46
پیامبر اسلام برای همه امتها مبعوث شده است و او خاتم پیامبران است و تمام خلایق تا روز قیامت ، پیامبری دیگر نخواهند دید. با این حال ، مراد از قوم در آیه اول ، تمام خلایق است و در این صورت ، تکلم همگان که قوم پیامبر خاتم هستند، به زبان عربی لازم می شود.
سوم آن که ، مترجم علاوه بر شروط عمومی ترجمه ، باید شروط خاصی را برای ترجمه هر متنی به مقتضای همان متن داشته باشد که شناخت اصطلاحات آن متن ، نیز ایده ها و افکار ذهنی ماتن که در متن نیامده است و...ضروری به نظر می رسد.
اما آیا این در مورد قرآن متصور است ، آیا کسی قادر است که ایده های خداوند را در ارسال این کتاب مقدس و هدف غائی وی را از ایجاد میل انسان به این کتاب دریابد؟
فلیکس دوما که خود منتقد حوزه ادبی است ، در مقاله ای تحت عنوان «ملاحظاتی درباره نقد ترجمه آثار ادبی » که به فارسی ترجمه شده است می گوید:
عموم منتقدان ترجمه براین باورند که آثار ادبی از بعضی جهات غیر قابل ترجمه اند.47 و این مهم ، نزد اندیشمندان چنان قطعی به نظر می رسد که برخی اعتقاد دارند ترجمه موجب زوال متن می شود.
«فلیکس دوما» نیز معتقد است که : کسی که نبوغش به اندازه صاحب اثر نیست نباید اثر اورا ترجمه کند.48
پس سخت نیست که گفته شود، قرآن به زبانی خاص نازل گردیده و ترجمه آن به هر زبانی ، قرآن نبوده بلکه بیش از بیان نکات محدود و معدود از معارف آن ، چیزی نخواهد بود.
چهارم آن که ، توجه به آغاز رواج زبان فارسی بعد از اسلام در ایران نیز می تواند در این راستا، کارساز باشد.
با نگاهی به تاریخ گذشته در می یابیم حکومت عباسیان که با کمک های عمده ایرانیان ، امویان را سرنگون ساخته بودند، بی تأثیر در بقاء زبان فارسی نبودند. بعد از تضعیف و سپس اضمحلال حکومت بنی عباس که امپراطوری بزرگ اسلامی را در اختیار داشتند، حکومت های مستقل محلی تشکیل گردید و برخی از این حکومت ها برای ابراز تنفر دولت مرکزی ، هر چه بیشتر سعی داشتند خود را از حکومت جدا سازند، در این راستا، بازگشت به زبان اولیه و پرهیز از تکلم عربی ، اهمیت ویژه ای داشت و به همین جهت ، بسیاری از این کشورها همانند ایران به زبان قدیم خود روی آوردند و فارسی بار دیگر در ایران متداول شد هر چند که خط عربی به خاطر ویژگی های خاص این خط ، باقی ماند.
آنچه بیان شد نه فتوای حرمت و عدم جواز ترجمه قرآن ، بلکه بیان ترجمه ناپذیری قرآن بود و اگر هیچ دلیلی بر این امر اقامه نمی شد، خلل ترجمه های موجود فارسی و غیر فارسی که هیچ کدام توان ابلاغ ذره ای از قله مرتفع فصاحت و بلاغت قرآن و اقیانوس ژرف و پهناور محتوای آن را ندارند، کافی بود.
این از سوئی و اما از سوی دیگر آیا این سخن صحیح است که در صورت عدم توانایی درک آن مفاهیم بلند، حداقل از فهم این مفاهیم ناقص بی بهره شویم ؟ و آیا با پذیرش اینکه فصاحت و بلاغت قرآن در ترجمه ، قابل انتقال به غیر نیست ، درست است خود را از سایر نعمت های قرآن محروم نمائیم ؟ و آیا درست است که چون رشید رضا معتقد شویم که ملل بزرگی چون هند و چین و...عرب شوند تا مفاهیم قرآن را درک کنند؟ و آیا اساساً چنین چیزی امکان پذیر است ؟ هرگز، پس چاره کار چیست ؟

چاره کار

به هر حال ترجمه ناپذیری قرآن از سوئی و نیاز امت های مختلف به مفاهیم بلند قرآن از سوی دیگر ما را مجبور می سازد که چاره ای بیندیشیم تا ضمن مصونیت از ضرر ترجمه قرآن که به حق تعرض به عظمت قرآن محسوب می شود، از مهم ترین ابزار تبلیغی دین اسلام که شناسائی مفاهیم ارزشمند قرآن است ، بی بهره نشویم .
در این راستا دو طرح قابل پیشنهاد است :
1ـ ما می توانیم برای معنای اصطلاحی ترجمه که به معنای تغییر زبان متن به زبان مخاطب است ، اصطلاحی خاص را در مورد ترجمه قرآن وضع نمائیم .
پیشنهاد می شود که بگوئیم ترجمه در «ترجمه قرآن » اختصاصاً به این معنا بکار برده می شود که مفاهیم کلی الفاظ و عبارات از قالب لغت انحصاری قرآن خارج و در قالب زبان مخاطب ریخته شود.
بدیهی است آنچه در این نوع ترجمه حائز اهمیت است ، صرفاً بیان محتوای کلی آیات است و نه پرداختن به همه خصوصیات آیه .
علاوه اینکه، این ترجمه صرفاً به همین اندازه می تواند مستند محسوب شود و حجت شرعی قلمداد گردد و لذا قابلیت استناد در امور جزئی را ندارد.
2ـ پیشنهاد دوم، این است که اگر به هر علتی نخواستیم در واژه ترجمه اصطلاحی ، تغییری ایجاد کنیم و معنایی جدید را برای ترجمه برگزینیم ، لازم است اساساً این واژه را کنار نهیم و از واژه های دیگری چون تفسیر، بهره بریم . چرا که هر ترجمه ای از قرآن جز تفسیری از قرآن که مطابق ذهن مترجم است ، چیزی دیگر نیست .
البته استعمال واژه ترجمه به معنای تبیین و تفسیر مطلب ، امری بعید نیست کما اینکه این واژه در همین معنا در روایت ذیل که نقش تفسیری ابن عباس را مطرح کرده است ، استعمال شده است و او به عنوان ترجمان قرآن معرفی شده است : انه ترجمان القرآن
در لسان العرب و قاموس نیز ترجمه به معنای تفسیر آمده است . جوهری می گوید: و قد ترجمه و ترجم عنه اذا فسر کلامه بلسان آخر.50
زرقانی در مناهل العرفان می گوید:
یجب ان تسمی مثل هذه الترجمة ، ترجمة تفسیر القرآن او تفسیر القرآن بلغة کذا، و لایجوز ان تسمی ترجمة القرآن بهذا الاطلاقِ اللغوی المحض
چنین ترجمه ای نه تنها محذوریت ترجمه اصطلاحی قرآن را ندارد، بلکه از منافع بار شده بر ترجمه که در دلائل قائلین به آن گذشت ، بر خوردار است . این فوائد را می توان چنین فهرست نمود:
1ـ ترویج و تبلیغ دین اسلام با بیان معارف کلی و در عین حال ارزشمند قرآن .
2ـ دفع شبهاتی که احیاناً سایر ملل نادانسته در مورد دین اسلام مطرح می کنند.
3ـ بقای مطالب کلی و معارف عمومی قرآن در ذهن مسلمانانی که به غیر عربی تکلم می کنند.

پی نوشت ها:

1 - اعراف ، 158.
2 - یوسف، 2.
3 - زمر، 28.
4 - فصلت، 3.
5 - تفسیرالمنار، ج9، ص317.
6 - تفسیرالمنار، ج9، ص318.
7 - ر.ک به: تفسیرالمنار، ج9، ص318.
8 - المستشرقون، ص67.
9 - ر.ک تفسیرالمنار، ج9، ص331.
10 - ر.ک تفسیرالمنار، ج9، ص331.
11 - ر.ک تفسیرالمنار، ج9، ص334.
12 - ر.ک تفسیرالمنار، ج9، ص335.
13 - ر.ک تفسیرالمنار، ج9، ص336.
14 - ر.ک تفسیرالمنار، ج9، ص336.
15 - ر.ک تفسیرالمنار، ج9، ص336.
16 - ر.ک تفسیرالمنار، ج9، ص332.
17 - الهدایة فی الفروع، علی المرغینانی، هند، 1302 ق، ج 1، ص86.
18 - تفسیرالمنار، ج9، ص332.
19 -رسائل اخون الصفا، قاهره، 1347 ق/ 1928 م، ج 3 / 153، 171، 353.
20 - از جمله نگاه کنید به رأی و نظر صریح آیت الله خویی در البیان.
21 - یوسف، 108.
22 - حجر، 22.
23 - ر.ک تفسیرالمنار، ج9، ص325.
24 - تفسیر المنار، ج9، ص326.
25 - یونس، 15.
26 - مناهل العرفان، ج1، ص440.
27 - تفسیرالمنار، ج9، ص326.
28 - ر.ک: المنار، ج9، ص331.
29 - ر.ک: المنار، ج9، ص331.
30 - شعراء، 196.
31 - تفسیر کشاف، ج3، ص335.
32 - تاریخ قرآن رامیار، ص653.
33 - ج 1 / 37.
34 - مجله مجمع اللغة العربیة بدمشق، المجلد الرابع والخمسون، الجزء ثالث، شعبان 1399 ق / 1979 م. ص 635 - 660 .
35 - المجلد الخامس والخمسون، الجزء اول، صفرالخیر 1400 ق / 1980 م، ص 362 - 365.
36 - ر.ک: دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ص1624.
37 - تفسیر فی ظلال القرآن، ج3، ص1786.
38 - فصلت، آیه 13.
39 - بحارالانوار، ج17، ص21.
40 - مجمع البیان، ج5، ص387.
41 - تاب الحیوان، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1353 ق، ج 1 / 74 - 7.
42 - ر.ک: ساختمان معنایی مفاهیم اخلاقی، دینی در قرآن، توشیهیکو ایزوتسو، ص2.
43 - ابراهیم، 4.
44 - اعراف، 158.
45 - انبیاء ، 107.
46 - احزاب، 40.
47 - فصلنامه مترجم، شماره 20، ص36.
48 - ملاحظاتی درباره نقد ترجمه و آثار ادبی، نوشته فلیکس دوما، ترجمه شهلا شریفی، فصلنامه مترجم، شماره 20 و 36.
49 - الصوارم المهرقة، نورالله تستری، ص173 و فتح الباری، ج 7، ص 79.
50 - الصحاح ، دارالملایین، ج5، ص1928.
51 - مناهل العرفان، ج2 ، ص432.

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه قرآن

بهارزاده

 

(تعریف- امکان - ادله)

به دلایل مختلف, درباره امكان یا عدم امكان ترجمه قرآن كریم, و به عبارتی «جواز»یا «عدم جواز»آن, میان فقها و علما بحث های پردامنه ای صورت گرفته است و هر یك عقیده ای خاص ابراز داشته اند و بر اثبات آن به دلایل مختلف تمسك جسته اند. علی رغم این اختلاف نظرها, قرآن در قرون اولیه به زبان های دیگر ترجمه می شد; و همان گونه كه «محمدصادق الرافعی»در كتاب «اعجاز القرآن»بیان داشته است : در دنیا, هیچ كتابی یافت نمی شود كه به اندازه قرآن بر آن شرح و تفسیر نوشته شده باشد و یا تصنیفات و تالیفات متعدد در مورد تك تك موضوعات آن به رشته تحریر درآمده باشد. ترجمه های بیشماری در زبان های مختلف نگاشته شد كه یا ترجمه تمامی قرآن است و یا بخشی از آن.برخی از سلاطین عثمانی, از جمله «سلطان عبدالحمید دوم»ابتدا هر نوع ترجمه ای از قرآن مجید را بالاخص به زبان تركی, مطلقاً ممنوع كردند. لیكن این ممنوعیت با سقوط خلافت عثمانی رنگ باخت و پس از اعلام قانون اساسی تركیه در سال 1908م. بعضی از نویسندگان ترك, كار ترجمه قرآن را آغاز كردند و اولین ترجمه توسط «ابراهیم حلمی»به نگارش رسید[1]حتی با روی كار آمدن «مصطفی كمال آتاتورك»اذان نیز در مركز تركیه,به زبان تركی گفته می شد. برخی از علمایی كه ترجمه قرآن را جایز می شمردند, دامنه این جواز را تا آنجا گسترش دادند كه به جوازقرائت سوره یا آیه ای در نماز به زبان غیر عربی نیز فتوا دادند.[2] گرچه این فتوا با مخالفت قاطع علمای دیگرروبرو شد. آنچه به یقین مورد توافق مخالفان و موافقان ترجمه قرآناست. این است كه : اولاً: قرآن كلام خداوند است و انتخاب هر واژه یا كلمه آن براساس حكمتی صورت گرفته و بسیاری از آن حكمتها, برای انسان ها در همه اعصار قابل شناخت نیست. ثانیاً: رسالت قرآن به گستردگی هدایت همه نسل ها در همه عصرهاست «تبارك الذی نزل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً.»(فرقان) بنابراین قرآن كتابی است جاودانه و دستورالعملی است جهانی و ابدی. ثالثاً: هدف قرآن, شریف ترین هدف ها, یعنی رهایی انسان از ظلمت به سمت روشنایی است. «كتاب انزلناه الیك لتخرج الناس من الظلمات الی النور». (ابراهیم). این سه, خصایصی است كه قرآن را بر هر نوشتار بشری امتیاز داده و ترجمه آن را در مقایسه با هر متن دیگر,اعم از مذهبی یا غیر مذهبی, علمی یا ادبی, حساس و دشوار ساخته است. زیرا ترجمه قرآن باید جز معنی كلمات و جملات, سایر پیام ها و ویژگی های قرآن را نیز با خود همراه داشته باشد تا اتقان, جذابیت, لطافت,زیبایی, تأثیر گذاری و تحل آفرینی و نیز جاودانگی قرآن را به نمایش گذارد. البته این حساسیت ویژه و دقت خاص در ترجمه متون مذهبی دیگر غیر از قرآن نیز سابقه داشته است.[3] اساساً كار ترجمه متون ادبی بسیار دشوارتر از متون علمی است, چرا كه متون ادبی تنها دارای یك بعدخاص نبوده بلكه حامل بار عاطفی, خیال, استعاره, مجاز, تشبیه و غیره می باشد و مترجم آن ناگزیر است دربند عقاید, احساسات و خیال مؤلف اثر, گرفتار و مقید بوده و همه هم خویش را مصروف دارد تا معانی را (بابارهای همراه) در زبان دوم به صورتی زیبا و مورد قبول به تصویر كشد. توجه داریم كه زبان عربی از جمله زبان هایی است كه به موسیقی الفاظ و عبارات بسیار نظر دارد و صنایع بدیعی بیشمار و نیز مترادفات فراوان, از ویژگی های منحصر به فرد این زبان است. به عنوان نمونه, در زبان عربی برای مدلول كلمه «سال», 22واژه ; برای كلمه «نور», 21واژه ; برای «تاریكی»,52واژه ; برای «آفتاب», 29واژه ; برای «ابر»5واژه ; برای «باران», 64واژه ; وجود دارد[4] كه برخی اسم و برخی صفات اسم می باشند و مترجم باید كاملاً دقت كند تا صفت را جایگزین اسم و یا بالعكس نكند كه این امرموجب نقص در معنا می گردد.
«طبری»در تشریع اسلوب بلاغی قرآن می گوید:
در قرآن به تبع عربی بودنش, اسلوب سخن ممكن است به گونه های زیر باشد, ایجاز, اختصار, اخفاء,تكرار, اطاله, اظهار معانی به وسیله اسم و بدون كنایه, از خاصی خبر گفتن و عام را مد نظر داشتن و بالعكس,كنایه ای آوردن و تصریح را منظور داشتن, موصوفی را ذكر كردن و صفت را لحاظ كردن و بالعكس, مقدم داشتن آنچه در معنا مؤخر است و به تاخیر آوردن آنچه در معنا مقدم است و...[5] «جاحظ»نیز پس از اثبات این مطلب كه قرآن به سبب نظم و اسلوب و تالیف شیوا و تركیب بدیعش معجزه است چنین بیان داشته كه : در كتاب نازل شده آسمانی چیزی كه ما را به صدق آن دلالت كند, نظم بدیع آن است كه بندگان توان گفتن مثل آن را ندارند.[6] صعوبت در ترجمه بحث های متعددی را باعث شده است بگونه ای كه عده ای از علما را به «فتوای به حرمت»واداشته است.
تاریخچه ترجمه قرآن و انگیزه نخستین
شواهد تاریخی حاكی از این است كه ترجمه قرآن مجید در زمان حیات رسول اكرم (ص) آغاز شد. هنگامی كه بعضی از ایرانیان از «سلمان فارسی»خواستند تا سوره «فاتحه الكتاب»را به زبان فارسی ترجمه كند و پیامبربا این امر موافقت فرمود.[7] همچنین نامه های پیامبر به پادشاهان كشورهای دیگر از جمله «نجاشی»پادشاه حبشه, و «مقوقس»حاكم مصر و «هرقل»امپراطور روم و «كسری»شاه ایران كه شامل آیاتی از قرآن مجید نیز بوده است, توسط سفیران پیامبر به زبان های آن بلاد ترجمه می شده است.[8] شاید قدیمی ترین اثر فارسی ترجمه قرآن, ترجمه تفسیری است منسوب به طبری كه به فرمان «منصور بن نوح سامانی»پس از استفتا از علما درباره مشروعیت ترجمه قرآن نگاشته شده است.[9] و نیز احتمالاً نخستین ترجمه قرآن به زبان لاتین, به استناد اظهارات شیخ ابو عبدالله زنجانی در كتاب «تاریخ القرآن»در سال 1143م, توسط «رابرت»كتونی [10]دانشمند انگلیسی انجام شد. این امر به دستور و هزینه یك كشیش عالی رتبه فرانسوی مشهور به «پطروس جلیل»مسؤول دیر ش رخ رذح و یك راهب مانی مذهب به نام ررچذژحاً عملی شد. این مطلب مورد تأیید مؤلف «الذریعه»نیز می باشد. وی چنین بیان می دارد: «اولین بار قرآن در سال 1143م به لاتین ترجمه شد. این مطلب را «فرهاد میرزا»در «زنبیل»و نیز «ابوالقاسم سحاب»در «ترجمه تاریخ القرآن»(ص 113) ذكر كرده اند. و مترجم لاتینی این قرآن, «رابت كنت»بوده كه ترجمه را به منظور ایراد اعتراض برقرآن نگاشته است و بار دیگر در سال 1509م, توسط «بیب لیاندر»به لاتین ترجمه شده.»[11] مؤلف كتاب «المستشرقون و ترجمه القرآن»معتقد است ; ترجمه «رابرت»سال ها جزو محفوظات دیر باقی مانده و سرانجام در سال 1543, در شهر بئك (دچا) توسط «تئودور بیبلیاندر»(ژححرچخذح خا حژرحچحاًت) به چاپ رسید و پس از چاپ مدت ها اساس دیگر ترجمه های قرآن به زبان اروپایی بود.[12]

انگیزه مترجمان اروپایی از ترجمه قرآن

می توان به طور قطع مدعی شد كه این گونه مترجمان قصد نداشتند, سهمی در نشر معارف قرآنی در ملل اروپایی دارا باشند بلكه غالب این ترجمه ها با نظارت مستقیم و دستور پاپ ها و كشیش ها صورت می گرفت وعمدتاً برای مقابله و مبارزه با قرآن و اندیشه توحیدی آن بوده است به عنوان نمونه می توان ترجمه كشیش ایتالیایی رخح ح چژژچپ رح خسرحچب را نام برد كه همراه با ردیه محتوای آن (اعتراض و انتقاد نسبت به متن قرآن) انجام پذیرفت. [13] در حقیقت قرآن از راه اندلس وارد اروپا شد و هدف از این ترجمه ها, عرضه آن به پدران روحانی برای رد آن بود. شاید سلطه ترك های عثمانی بر مجارستان و ترس سیاستمداران از توسعه سلطه ترك ها بر تمامی اروپا,پدران روحانی را واداشت تا با چاپ و نشر كتاب هایی در رد قرآن و معارضه با پیامبر اسلام, مسیحیان را برای مبارزه با دشمن نیرو بخشند. حتی در سال 1542م دو فرد آلمانی و سوییسی كه مجموعه ای از كتب و رسایل ترجمه شده از زبان های عربی به لاتین را مخفیانه و بدون ردیه چاپ كرده بودند و دادگاه شورای شهر بئل (یا بازل) محكوم شدند و نیزدر سال 1536م, ناشر دیگری كه ترجمه قرآن مجید به زبان لاتین را در این شهر چاپ كرد در دادگاه محكوم وكتاب های وی ممنوع اعلام شد. [14] اما زمانی كه دولت ترك عثمانی, زبان تركی را به جای زبان عربی به عنوان زبان رسمی دولتی اعلام كرد,تعارض و تضاد میان مسلمان بودن و به زبان تركی سخن گفتن آغاز شد. علی رغم, اسلام به عنوان مذهب حكومتی و رسمی اعلام شد, لیكن بسیاری از محرمات شرعی آرام آرام, رنگ حلیت به خود گرفت. و بدین ترتیب تلاشی پیگیر برای قطع درخت تنومند اسلام و قرآن از این سرزمین آغاز شد. برای اولین بار قرآن به زبان تركی ترجمه شد نه به منظور اینكه مردم ترك زبان با مفاهیم قرآن آشنا شوند چرا كه تفاسیر قرآن به زبان تركی كم نبود, بلكه ; هدف محو عبارات و الفاظ عربی از زبان تركی بود. كلیه مدارس دینی تعطیل شد حتی از آموزش كتب فقه, حدیث و غیره اجتناب می شد. برخی از مدعیان برتری نژادی و ملحدان ترك, این تفكر را كه با ترجمه قرآن به زبان عربی می توان از قرآن عربی بی نیاز بود, چندین سال پیش از دوران آزادی عقیده رواج دادند. اولین ندا از شخصی شنیده شد به نام «محمد عبیدالله افندی»كه در شهر آستانه روزنامه ای را به زبان عربی و به منظور فریب مردم عرب زبان و گمراه ساختن آنان, تاسیس كرد.

پاورقیها

[1] . شیخ حسن سعید, دایره المعارف قرآن كریم , 281
[2] . مجله «الازهر», سال هفتم , 1355 مقاله «فى ترجمه القرآن الكریم و احكامها«, شیخ مصطفى مراغى .
[3] . كیهان اندیشه , شماره 40(بهمن و اسفند 1370, ص 34 مقاله «تمهیدى بر ترجمه قرآن », سید حسین سیدى .
[4] . جرجى زیدان , تاریخ آداب اللغه العربیه, 531دارالهلال , 1957
[5] . محمد بن جریر طبرى , تفسیر طذبرى , تحقیق محمود شاكر, 121
[6] . ابن أبى الاصبع , بدیع القرآن 42 ترجمه دكتر سید على میرلوحى , انتشارات آستان قدس رضوى .
[7] . كیهان اندیشه , شماره 28(بهمن و اسفند 1368, ص 210 مقاله «ترجمه قرآن به زبان هاى اروپایى », سید هادى خسرو شاهى .
[8] . ابن سعد, الطبقات الكبراى , 3851
[9] . نشریه تحقیقات اسلامى , سال دوم , شمار 1 ص 1و 2
[10] . ررس س حب نام شهرى است در فرانسه .
[11] . شیخ آقا بزرگ طهرانى , الذریعه الى تصانیف الشیعه , 1244 دارالاضواء, بیروت .
[12] . دكتر محمد صالح البنداق , المستشرقون و ترجمه القرآن , 95 96 منشورات دارالافاق الجدیده , چاپ دوم .
[13] . كیهان اندیشه , شماره 28 ص 212
[14] . همان 213
جمعه 24 شهریور 1391  2:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

طرح ترجمه پيوسته و تفسيري قرآن

محمد خامه گر - محمد علي جعفري
يكي از دلايلي كه موجب كماطلاعي نسل جوان از مفاهيم و معارف قرآني شده، فقدان ترجمههاي مناسب با فهم ودرك جوانان است و از آنجا كه نخستين گام آشنائي نسل جوان با قرآن، ترجمههاي موجود است، ارائه ترجمهاي كهدر عين اتقان از جذابيت و شيرينيهاي زبان پارسي نيز برخوردار باشد، ضروري است و نويسنده طي مقاله حاضركوشيده به اين سئوال پاسخ داده شود كه چه ترجمهاي براي حل اين مشكل مفيدتر و كارگشاتر است؟!
از آغاز انتشار اسلام در سراسر جهان، نياز مبرم به ترجمه و تفسير قرآن براي تبليغ اسلام و ترويج معارف قرآناحساس ميشد. اين نياز روز افزون موجب شز تا از نخستين روزهاي گسترش دامنه اسلام به سرزمينهاي غير عربي،گروهي از اصحاب پيامبراكرم(ص) دست به ترجمه قرآن بزنند كه معروفترين آنها ترجمه سلمان فارسي است 1 ضرورت ارائه ترجمهاي دقيق و روان از قرآن از يك سو و ترجمه ناپذيري قرآن از سوي ديگر، مترجمان وعلاقمندان به ترجمه قرآن را به تكاپوي يافتن راه حلي براي عرضه معارف قرآن در قالب ترجمه وا داشت. آنانميدانستند كه ترجمة صحيح و مطلوب، ترجمهاي است كه همة مفاهيم و مطالب متن اصلي را بيان كرده و از اينجهت با آن برابري كند. در حاليكه اگر تمام جن و انس جمع شوند تا چيزي مثل قرآن (به زبان عربي يا غير عربي)ارائه دهند نخواهند توانست همچون قرآن، با عباراتي گويا و موجز و پر معنا مقاصد اين كتاب آسماني را بيان كنند. ازاين رو، به قول ايزوتسو، مترجم زبردست ژاپني، آيات ترجمه شده حتي در بهترين صورت، چيزي جز معادلهايجزئي و ناقص نيست.2
از طرفي اگر همين ترجمههاي ناقص هم نباشد، بسياري از مردم غير عرب از فهم مطالب قرآن بهكلي محروم خواهندبود. از اين رو تلاش براي نگارش ترجمههاي قرآن به اكثر زبانهاي زنده دنيا از صدها سال پيش آغاز و اكنون هزارانترجمه كه به روشهاي متفاوت فراهم آمده در كتابخانههاي معتبر دنيا نگهداري ميشود.
در طول تاريخ، قرآن ترجمههاي گوناگوني را به خود ديده كه ميتوان آنها را به هفت دسته تقسيم كرد.
1ـ ترجمه لغوي:

ترجمه لغات قرآن بدون جملهبندي. مانند ترجمه لسان التنزيل (ناشناس، قرن چهارم) وترجمة القرآن، علامه محقق مير سيد شريف جرجاني (740 - 816).

2ـ ترجمه تحت اللفظي:

به اين ترتيب كه زير هركلمه ، كلمهاي معادل آن به زبان فارسي نوشته شودبدونآنكه دستور زبان فارسي رعايت شود. مانند ترجمه طبري، ترجمه ابو الفتوح رازي و دهلوي و...

3ـ ترجمه حرفي ومعنوي (ترجمه امين):

اين نوع ترجمه توسط عماد الدين ابو المظفر شاهپور عالمشافعي در اوايل نيمه دوم قرن پنجم هجري ابداع شد. وي كوشيد تا نقصها و نارسائيها ترجمههاي تحت اللفظيگذشته را با معادل سازيهاي نسبتاً كاملتر و رساتر اصلاح و با ترجمه معاني و مفاهيم آيات و ترجمه تفسيري در كنارترجمه الفاظ همراه كند تا بدين وسيله «الفاظ پارسي معناي كامل و دقيق تازي را برساند» وي نام اين ترجمه را تاجالتراجم في التفسير للاعاجم گذشت.

4ـ ترجمه ادبي:

اين ترجمه كه متأثر از ادبيات و عرفان خواجه عبداله انصاري است توسط ابو الفضل رشيدالدين ميبدي در نيمه نخستين قرن ششم هجري مطرح و در تفسير «كشف الاسرار و عدة الابرار» عرضه شد.

5ـ ترجمه منظوم:

برخي از شعرا مطالب اخلاقي و حكمتهاي الهي قرآن را در قالب شعر در آوردهاند تاجذابيت قرآن كه در ترجمهها از بين ميرود تا حدودي در قالب نظم حفظ و تأثيرش افزون شود. شاعراني مانند آغاشاعر قزلباش دهلوي به زبان اردو ، سيد جعفر حسين استروي به زبان پشتو و اميد مجد به زبان فارسي از اين روشبراي ترجمه قرآن سود جستهاند.

6ـ ترجمه آوائي:

در اين ترجمه، تكرار در رديف همراه با سايهاي از سجع ديده ميشود و در ترجمه از نثرمسجع استفاده شده است تا قرابت بيشتري با سبك قرآن داشته باشد. مانند ترجمه نسفي به فارسي و ترجمهپروفسور آربري به انگليسي و ترجمه تفسير كاشف از بي آزار شيرازي.

7ـ ترجمه آزاد همراه با تفسير كوتاه:

در اين سبك مترجم خود را از قيد ترجمه تحت اللفظي رهاساخته و به ترجمه مفهوم قرآن ميپردازد و با حفظ معناي اوليه، آن را به زبان دوم بازگو ميكند و خلاصه تفاسير را لابلاي ترجمه ميگنجاند. از اين دست ميتوان به ترجمهي مرحوم الهي قمشهاي و آيت الله ياسري اشاره كرد.

8 ـترجمه پيوسته و آوايي:

منظور از ترجمه پيوسته، ترجمهاي است كه مترجم در هنگام ترجمه، قرآن رايك واحد به هم پيوسته و يك مجموعه از هم ناگسسته بداند كه قسمتي، قسمت ديگر را تفسير ميكند (انّ القرآنيُفسر بعضه بعض).
در روش نوين ترجمه پيوسته آوايي ،ضمن حفظ پيوستگي مطالب و خارج نشدن از سبك آوايي قرآن، با استفادهاز تفاسير ارتباط آيات و معاني لغات آشكار شده و با بكارگيري كلمات مناسب و افزودن جملات تفسيري وتوضيحي در پرانتز و دستهبندي و رديف كردن و تيترگذاري و استفاده از علائم و رموز جديد نگارش و يا توضيحبرخي مطالب لازم در پانويس ترجمه را هر چه بيشتر به متن اصلي قرآن نزديكتر ميكند.3
روش ترجمه پيوسته نخستين بار در ايران توسط دكتر عبدالكريم بي آزار شيرازي در تفسير كاشف و كتاب قرآنناطق مطرح شد . وي در تفسير خويش تلاش كرد تا ضمن ارائه ترجمهاي روان از آيات قرآن با تيترهاي مشخص ومرتبط، مفاهيم آيات را به يكديگر پيوند زده و باتفسير آيات فهم آنها را آسان كند. وي با اين اقدام گام بلندي در زمينهآسانسازي درك مفاهيم قرآن برداشته است.

ترجمه پيوسته و تفسيري چيست ؟

با تكيه بر «نظريه وحدت موضوعي سورهها» و با استناد بر ساختار درختي هر سوره ميتوان ترجمهاي گوياتر وسهل الوصولتر از آنچه در تفسير كاشف فراهم آمدهاست، تنظيم كرد. به كمك اين روش در كمترين فرصت وبيشترين دقت به عمق معاني آيات قرآن دست مييابيم . زيرا ارتباط آيات را در متن ترجمه وارد كرده و آن را بهصورت يك متن پيوسته ارائه ميدهد.
در اين شيوه جديد مطالب هر سوره با جمله بنديهاي كامل و روان به گونهاي ترجمه ميشود كه خواننده هر سوره رابهشكل يك متن پيوسته احساس كرده و پايان يافتن آيه و شروع آيه ديگر را كاملاً به هم مرتبط ببيند. و در مجموع پساز خواندن يك سوره، با غرض اصلي سوره ارتباط برقرار كرده و اهداف و مقاصد سوره را به خوبي درك كند.
در اين روش هيچگاه خواننده با جملات منقطع كه نتيجه ترجمه گُسسته آيات قرآن است برخورد نميكند. بلكه بامتني پيوسته و يك دست (همچون ساير كتب موجود) مواجه ميشود كه درك معاني و مقاصد آن بسيار سهل و آساناست.به طور خلاصه اين روش نوين اهداف زير را دنبال ميكند.
1ـ ساماندهي تلاشي مؤثر به منظور جلوگيري از مهجوريت قرآن در بيننسل جوان
2ـ حذف دافعههاي زباني ترجمه قرآن براي اكثر جواناني كه با زبان عربي اُنس ندارند
3ـ آسانسازي امكان دسترسي به مفاهيم قرآن در كمترين زمان (حد وسط بين ترجمه و تفسير)
4ـ ايجاد جذابيتهاي نوشتاري در ترجمه قرآن
به نظر ميرسد كه از سبكهاي رايج، ترجمه پيوسته و تفسيري از گيرائي و تأثير گذاري بيشتري در نسل جوانبرخوردار باشد. به خصوص كه بر اساس اين سبك، ترجمه قرآن با توضيحات و عبارات ربطي به شكل متني متصلو يكپارچه در ميآيد .از اين رو درك و فهم آن براي خوانندهاي كه به چنين سبكي در همة مكتوبات (اعم از كتابهايدرسي و غير درسي) عادت كرده است آسانتر خواهد بود.

ترجمه پيشنهادي حاضر تحت عنوان «ترجمه پيوسته و تفسيري قرآن» از ويژگيهاي زير برخوردار است:
1 ـ تكيه بر نظريه «وحدت موضوعي سورهها»:

نظريه «وحدت موضوعي سورههاي قرآن» از مباحثي است كه در سالهاي اخير مورد توجه خاص قرآن پژوهان ومفسران قرار گرفته است. بر اساس اين نظريه هر سوره داراي يك هدف اصلي است و محتواي سوره با فصلها ومقاصد فرعي قابل تفكيك است . هر دسته از آيات به لحاظ تناسب دروني و ارتباط نزديكي كه با يكديگر دارند ذيليك فصل قرار ميگيرد. اين فصلها در يك نكته اساسي كه هدف و غرض اصلي سوره را تشكيل ميدهد مشتركند. بنابر اين لازمه طبيعي اعتقاد به وحدت موضوعي سورهها اين است كه به ارتباط ارگانيك و منطقي آيات با يكديگرمعتقد باشيم بگونهاي كه بتوان در يك نمودار درختي همه آيات را از طريق محورها و عناوين فرعي به يك عنوان وموضوع اصلي متصل ساخت. در صورتي كه بتوان نمودار درختي سوره را ترسيم كرد. بر اساس آن ميتوان مفاهيمآيات را به يكديگر متصل كرده و ترجمه پيوستهاي را كه حاكي از معاني لغات و مقاصد سوره باشد ارائه كرد.

2 ـ استناد به نظرات تفسيري علامه طباطبايي:

هر ترجمهاي (بجز ترجمه تحت اللفظيو لغوي) براي درك معاني خاص لغات در آيات و جايگاه نحوي آنها درجمله و مفاهيم واقعي هر آيه نيازمند يك پشتوانه تفسيري است. از اين رو، همة مترجمين قرآن يا مفسر بودهاند و يا باتكيه بر تفاسير معتبر در وادي ترجمه گام نهادهاند.
تفسير الميزان يكي از علميترين و معتبرترين تفاسير رايج در جامعه علمي مسلمانان است. ديدگاههاياجتماعي و فلسفي علامه طباطبائي با گشودن راهي جديد براي درك معاني قرآن ،زمينه ساز رويكرد و استقبال نسلجوان و دانشگاهي به قرآن و تفسير بوده است.
به علاوه، علامه طباطبائي از معدود مفسران شيعي است كه نظريه وحدت موضوعي سورهها را پذيرفته است. ويابتداي هر سوره با گشودن فصلي تحت عنوان «بيان» اهداف ومقاصد اصلي سوره را مطرح كرده است. در برخي مواردنيز به فصل بندي سورهها پرداخته است .به همين دليل نيز اين تفسير مبناي ترجمه حاضر قرار گرفته است. در اينترجمه در موارد زير از تفسير گرانقدر الميزان بهرهگيري شده است.
1ـ كشف غرض سوره و ساختار نهائي آن (ارتباط آيات با يكديگر و با غرض سوره)
2ـ تعيين معاني مفردات قرآن (لغات)
3ـ تجزيه و تركيب آيات به عنوان پايه اصلي ترجمه
4ـ استخراج مفهوم تفسيري آيه و معاني كنايهاي و استعارهاي الفاظ (معناي نهائي آيه)
5 ـ ارائه توضيحات و نكات تفسيري در پاورقي و متن اصلي ترجمه
6ـ تعيين شأن نزولها و ميزان اعتبار روايات تفسيري
بر اين اساس، بايد اين ترجمه را «ترجمه پيوسته قرآن بر اساس تفسير الميزان» ناميد. گفتني است با اين روشميتوان نظرات تفسيري علامه طباطبايي(ره) را به شكلي جذاب و آسان در اختيار نسل جوان قرار داد.
در مواردي كه علامه طباطبائي از بيان يكي از موارد ششگانه فوق (به هر دليلي) اجتناب كرده، نظرات نهائي باكمك ساير تفاسير بهگونهاي برگزيده ميشود كه تعارض مبنائي با نظرات علامه نداشته و قرائني بر خلاف آن در تفسيرالميزان مشاهده نگرد.

3 ـ رعايت امانت در ترجمه قرآن:

يكي از مباني بنيادي ترجمة كتابهاي مقدس آن است كه در ترجمه، متن اصلي از افزودههاي مترجم مشخصباشد. رعايت اين اصل در كتاب اصيل و ريشهداري همچون قرآن كه مستند به وحي الهي بوده و طهارت و پاكي آنبطور كامل حفظ شده، از اهميت دو چندان برخوردار است. در ترجمه پيوستهتفسيري قرآن كه به ناچار افزودنيها وجملات ربطي آن فراوان است، از دو طريق در حفظ امانت ترجمه دقت لازم به عمل ميآيد: نخست آنكه عبارات غيرقرآني را به حدّ اقل كاهش داده و جز در موارد ضروري و آنهم با كمترين كلمات چيزي به اصل ترجمه افزوده نشود.دوم : ترجمه آيات با قلم و فونت متفاوتي از افزودههاي مترجم ارائه شود.
البته تأكيد اين نكته ضروري است كه در برخي موارد به منظور نشان دادن ربط آيات، شأن نزولها و مفاهيمتفسيري به ناچار عبارات افزوده شده از اصل متن بيشتر ميشود اما در هر حال بايد سعي كرد كه چنين امري به مواردضروري و ناگزير محدود شود.

4 ـ تنظيم فهرست مطالب در هر سوره:

يكي از اقدامات بايستهاي كه براي تسهيل ارتباط نسل جوان با قرآن و مفاهيم آن ضروري به نظر ميرسد، تهيهفهرست مطالب براي هر سوره است؛ به گونهاي كه قاري قرآن قبل از مطالعه هر سوره نمايي كلي از مباحث را دريافتهو هدف و غرض اصلي سوره را درك كند. فهرست مطالب با ارائه اجمالي مباحث، خواننده را به خواندن سوره تشويقكرده و در او انگيزه درك نكات بيشتر رابوجود ميآورد. به علاوه، وجود فهرستي از مطالب سورهها در انتهاي قرآنكريم، امكان دستيبابي به موضوعات و مطالب مور دنياز پژوهشگران را فراهم آورده و راهنمايي لازم رابه آنان ارائهميدهد.
در اين ترجمه كه در پرتو نظريه وحدت موضوعي سورهها فراهم آمده و بر اساس ساختار كلي سوره تنظيم شده،فصلها و عناوين فرعي سوره به صورت (ميان تيتر) در متن گنجانده شده و در ابتداي آيات مربوطه قرار داده ميشودو متن ترجمه را به متون كلاسيك موجود نزديك مينمايد.

5 ـ رعايت آرايههاي ادبي و اصول ويراستاري:

قرآن در شمار يكي از كتب ادبي، بلكه عاليترين متن ادبي است كه همه اصول فصاحت و بلاغت در آن بطوركامل رعايت شده است، تا بدان پايه كه هر كس كمترين آشنائي با ادبيات عرب داشته باشد، به اعجاز ادبي قرآناعتراف دارد بدون شك ترجمه چنين كتابي بدون توجه به آرايههاي ادبي و زيبائيهاي نگارشي ترجمهاي ناقص ونارساست. از اين رو در ترجمه حاضر سعي شده حتي الامكان طنين زيبا و بيان فاخر قرآن در قالب زبان شيرينفارسي انعكاس يابد و بانگارش متني استوار ودر عين حال گويا و روان مقصود اصلي از ارائة چنين ترجمهاي حاصلشود علاوه بر آن به اقتضاي سخن از كلمات، عبارات، ضرب المثلها، كنايات و... كه حلاوت و جذابيت سخن راباخود به ارمغان ميآورد،استفاده شود. و بدين طريق متن ترجمه براي خواننده فارسي زبان هر چه بيشتر خواندني وداراي كشش باشد .
همچنين رعايت اصول ويرايش واستفاده از علايم نقطه گذاري كه خواندن و درك مقصود را آسان ميكند نيز ازبايستههاي اين ترجمه است.

6 ـ افزودن پاورقيهاي تفسيري:

به منظور ارائة نكات تفسيري و پاسخگويي به برخي از شبهات احتمالي در پاورقيِ ترجمه نكات و موارد ذيلافزوده ميشود:
1ـ توضيحات ضروري كه اضافه كردن آنها در متن آن را از حالت ترجمه خارج ميكند.
2ـ اضافه كردن نكات تفسيري همچون مفهوم كيد الهي در آية ( ان كيدي متين ).
3ـ بيان دلائل انتخاب عبارت خاص در ترجمة آياتي كه مشتمل بر استعاره، كنايه، يا ضرب المثل است، مانندترجمة ( يومَ يكشفُ عن ساقٍ) به روز بسيار سخت.

ترجمه پيوسته و تفسيري سورة قلم

هدف سوره: اعلان شكست ديوانگان قدرت ،كه ميخواهند پيامبر خدا را با تهمت ديوانگي از چشم مردم بيندازند .

1- پيامبر و تهمت جنون

ن (نشانه است ؛نشانه ناتواني ديگران از آوردن كتابي چون قرآن ؛نشانه نبوت پيامبر و نشانه ناكامي تهمت زنندگان )سوگند به قلمو حقيقتي كه مينگارد1،دشمنان پيامبر و آنان كه تهمت ديوانگي و گمراهي به او ميزنند دروغگوياني هستند كه سرانجام ناكامخواهند ماند. اي پيامبر!ديوانگي و گمراهي هرگز برازنده كسي مانند تو نيست ؛نشانه اين سخن چهار چيز است:(يكم ) تو به مقامنبوت آراستهاي و به بركت اين نعمت كه پرورگارت به تو داده است ،ديوانه و گمراه نيستي2 تو پيوسته از اين نعمت بهرهمندخواهي بود و پاداشي كه پروردگارت در برابر انجام اين خدمت نصيب تو كرده، هميشگي است ، 3 پس اين تهمت سزاوار تونيست.( دوم)خلق و خوي تو بسيار زيبا و دوست داشتني است 4 و اين خصال نيكو با حال گمراهان و ديوانهگان سازگاريندارد.(سوم ) زود است كه اثر دعوتت آشكار شود و تو و آنان دريابيد 5 كه چه كسي ديوانه است6.(چهارم )گذشتهاز اين نشانههايروشن ،كافران نه شايستهاند و نه ميتوانند كه ديوانه و گمراه را از غير آن باز شناسند. تنها خداي تُست كه گمراهان راهش راخيلي خوب ميشناسد همان طور كه از راه يافتگان بهتر از هر كس با خبراست .7به خيال خام خود، با اين سخنان ميخواهندچهره پاك تو را خراب كنند و براي اين منظور به هر حيلهاي دست ميزنند . اما تو هرگز از كساني كه آيين تو را انكار ميكنند پيرويمكن؛8 هدف اصلي آنها از اين ياوهگوئيها آن است كه تو را به سازش بكشانند. ميخواهند كه تودر برابرانحرافاتشان نرمش نشاندهي و سكوت كني تا چه بسا آنان نيز از برخي اعتقادات خود دست بردارند 9 و از مخالفتهاي خود بكاهند . و با اين حيله تأثيردين تو را كمكم از بين ببرند و تو را به دنبال خود بكشانند.

2- شخصيت تهمت زنندگان

چگونه ميتوان از اين گروه كه ميخواهند با تهمت و حيلهگري دين تو را نابود كنند پيروي كرد؟ افرادي پست و سست رأي كهبه هيچ چيزي اعتقاد ندارند؛ واز همين رو آسان به مقدسات سوگند ميخورند؛10 عيب جويان تفرقه افكني كه جلوي كار خير راميگيرند 11 و نميگذارند حق به حقدار برسد؛تجاوز گر و گناهكارند12چنان كه گناه عادت هميشگيشان شده است ؛درشت گويانِبي تيره وتباري 13 كه در راه باطل به كينه توزي و دشمني بر ميخيزند.آيا به راستي به سخنِ چنين كساني ميتوان اعتماد كرد و به راهآنان رفت؟! ميداني چرا آنان چنين روش ناپسندي را در زندگي پيشه كردهاند؟ آنان به دارايي و توانايي خود فريفته شدهاند. 14 هماز اين رو ست كه دلايل روشن و آشكار هدايت را انكار ميكنند و آنها را داستانهاي خرافي گذشتگان مينامند.15

3- عاقبت شوم تهمت زنندگان
1/3)ذلت ابدي

هميشه اوضاع بدين منوال نخواهد ماند. خيلي زود بيني چنين كسي را به خاك ميماليم و بر خرطوم او علامتي ميگذاريم16 تاخوارياش را همگان ببينند. آنان را نيز همانند باغداران ناداني كه خود را بر اوج قدرت ميديدند به خاك مذلت مينشانيم. آنگاهخواهند دانست كه زر و زور هيچ سودي به حالشان ندارد . (اما داستان باغداران) در شهر يمن مرد نيكوكار و ثروتمندي زندگيميكرد كه زمين و باغ بسيار داشت. او به هنگام برداشت محصول، نخست سهم مستمندان و بينوايان را ميداد و سپس بقيه راميفروخت . اما پس از مرگ وي ،فرزندانش تصميم گرفتند كه همه محصول را براي خود بردارند و چيزي به فقيران ندهند. چونهنگام درو فرارسيد، با يكديگر هم قسم شدند كه بامدادان و پيش از آمدن فقرا، همه ميوهها را بچيند17 و دانهاي برجانگذارند.18 آنان با اين قصد شوم به خواب رفتند. شبانگاه كه در خواب خوش بودند عذابي بر سر باغ فرود آمد. 19 و آن را به تلياز خاكستر بدل ساخت .20 چون پگاه شد يكديگر را از خواب بيدار كردند21 و با خوشحالي بهم ميگفتند اگر ميخواهيد ميوهايبچينيد برخيزيد. و به سوي باغ روان شويد.22 آنگاه در حالي كه آهسته و پنهاني با يكديگر مشورت ميكردند23 تصميم گرفتندطوري وارد باغ شوند كه بينوايان از ورود آنان با خبر نشوند.24 آنان در حالي كه مصمم به انجام اين كار بودند و خود را بر آنكاملاًتوانا ميديدند وارد باغ شدند.25 اما همين كه باغ را به آن وضع مشاهده كردند دريافتند كه در برابر عذاب الهي كه باغ را نابودكرد چقدر ناتواناند. به خود آمدند و گفتند: ما چه گمراه بوديم26 كه به خود وعده ميداديم كه ميوهها را بچينيم و چيزي به مستمندانندهيم! خود را توانا ميپنداشتيم غافل از آنكه نه تنها گمراهيم بلكه از مواهب مادي هم محروم ماندهايم .27 در اين هنگام يكي ازآنها كه از بقيه داناتر بود گفت: آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نميگوييد و او را از داشتن شريك منزه نميداريد؟ 28 و چرا برقدرت خود و ديگر اسباب ظاهري اعتماد ميكنيد؟ آنها در پاسخ گفتند: راست است ؛ چه اشتباه بزرگي كرديم و به خداي خودستم روا داشتيم ؛ او را ناتوان فرض كرديم وبراي او شريك قائل شديم .29 در حالي كه خداي ما خدايي است پاك از هر عيب كهبا مشيت خود جهان را اداره ميكند. پس به يكديگر روي نمودند و خود را به خاطر ظلمي كه مرتكب شده بودند ملامت كردند.30آنگاه باغداران ناله سر دادند : واي بر ما كه ستمكار بوديم. 31اميدواريم كه از پس اين توبه و هوشياري،پرودگار گناهان ماراببخشايد وباغي بهتر از اين در اختيار ما قرار دهد؛ چراكه ما به سوي او روي آوردهايم و به ذات پاكش دل بستهايم.32آريعذاب دنيايي طغيانگران چنين است؛ عذابي هولانگيز و تلخ كه در حال غرور بر آنان فرود ميآيد. اما عذاب آنان در آخرت كهبرخاسته از قهر خدا بر ايشان است از اين هم دردناكتراست و هيچ كس تاب مقاومت در برابر آن را ندارد. اين اندرزهارا بيانميكنيم؛ شايد مشركان متوجه شوند و از راه خويش باز گردند.33 اما براي تقوا پيشهگاني كه ايمان داشتند پرورنده همه چيز وهمه كس خداست ، بهشت با نعمتهاي فراوانش ـ بي كم وكاست ـ آماده است.34

2/3) عذاب حتمي مجرمان و نا برابري آنها با مسلمانان

اما مشركان به جاي آنكه از گناهان خود بازگردند؛ با ريشخند به مؤمنان ميگويند: عذابي در كارنيست .اگر قيامتي هم باشد حال مابا شما يكسان است!آيا به راستي تصور ميكنند كه ما سرانجامِ مسلمانان پاكدل را با تبهكاران سيه دل يكسان قراردادهايم؟!35زهي خيال باطل! هيچ عقل سليمي، چنين سخني را باور نميكند . چه خللي در فكر شما پيش آمدهاست كه چنين حكمميكنيد؟!36 اگر سخن شما پشتوانه عقلي ندارد ـ و خود ميدانيدكه ندارد ـ، آيا يكياز كتابهاي آسماني نزد شماست كه در آنخواندهايد:37«پاداش و عذاب شما مشركان بدانگونه است كه خود دوست ميداريد»؟!38 حال كه نه خرد خردمندان ونه گفتارمردان الهي ـ هيچ يك ـ سخن و انديشه شما را تأييد نميكند،؛آيا عهد و پيمان استواري از ما گرفتهايد كه تا قيامت معتبراست ومطابق آن با شما آن گونه كه به سودتان است رفتار ميكنيم ؟39
اي پيامبر از ايشان بپرس هنگامي كه خدا چنين حكمينكردهاست ، كدام يك از انان تضمين ميكند كه صحنه گردان قيامتباشد و پاداش مجرمان ومؤمنان را يكسان قرار دهد؟40 و وقتي آنها خود ناتوانند، آيا معبودهاي خيالي و بتهايي كه شريك خداقرار دادهاند ميتوانند با شفاعت يا دخالت خود سنت خدا را برهم بزنند و به نفع مجرمان حكم صادركنند؟ اگر راست ميگويند وچنين كساني را سراغ دارند، آنها را به ماهم معرفي كنند!41اما مشركان بايد بدانند كه نه پروردگار جهان شريك دارد و نه در آنروز(قيامت) اين شريكهاي خيالي شفاعتگر خواهند بود . تنها راه نجات آنهااين است كه در اين دنيا بندگي خدا را به جا آورده ودر مقابل او خاضع باشند . اگر امروز خدا را عبادت نكنند، در آن روز كه بسيار سخت خواهد بود،از آنان ميخواهند كه در برابرخدا به سجده بيفتند و او را عبادت كنند تا از عذاب رهايي يابند. اما هر چه تلاش ميكنند تا سجدهاي بجاي آورندنميتوانند.سهل است ،42 چون در دنيا بخاطر تكبري كه داشتند هيچگاه خدا را عبادت نكرده بودند. در آن حال چشمهايشان ازشرم به زير ميافتد و در حالي كه قهر الهي همه وجود آنان را فرا گرفته است، كاري از ايشان ساخته نيست . به ياد روزي ميافتندكه به بندگي خدا دعوت ميشدند وتن و روانشان در سلامت بود امااز عبادت سر پيچيدند و تكبر ورزيدند.43 اينجاست كه برگذشته خود افسوس ميخورند.

عذاب املاء و استدارج(گام به گام در باتلاق )

شريكهاي پوشالي نه تنهانمي توانند متكبران را از عذاب آخرت برهانند بلكه در جلوگيري از عذاب دنيايي آنها نيز عاجزند.پسكساني را كه قرآن و رسالت تو را تكذيب ميكنند به من واگذار. ديري نميگذرد كه آنان را مرحله به مرحله ـ بي آنكه بدانند ـ بهسوي عذاب ميرانيم تا جائي كه شقاوت و بدبختيشان به نهايت برسد. اين عذاب ـ به خلاف عذابهاي معمول ـ از راه نعمتهايي است كه به آنها دل بسته بودند و هيچ تصور نميكردند مايه عذابشان گردد ؛44 به آنها مهلت ميدهم تا بابهرهگيري ازنعمت ها درميان گناه دست و پا بزنند .آري!اينچنين استوار چارة كارشان را ميكنم.زيرا نقشة من محكمو خدشه ناپذيراست.45 5
تهمت زنندگان از عذاب آخرت گريزي ندارند، پس چرا با تو مخالفت ميورزند وبهانه جويي ميكنند؟ مگرپذيرش اسلام چه زياني به آنان ميرساند ؟ آيا تو از آنهادستمزد خواستهاي كه آنها از غرامت آن احساس سنگيني ميكنند 46 و برايشانه خالي كردن از زيربار آن غرامت ، اسلام را نميپذيرند وبه تو تهمت جنونميزنند؟
به راستي آنان براي رهايي از عذاب چه انديشيدهاند ؟ آيا از پشت پرده غيبآگاهند و قوانين خدايي (سنتهايالهي )جهان را آنطور كه بخواهند رقمميزنند ؟47تا بتوانند سنت عذاب را به گونه ديگري بنگارند و خود را از عذاببرهانند و بدين سان خود را با مسلمانان يكسان كنند ؟

4)وظيفه پيامبردر برابرتهمت زنندگان

اي پيامبر! در برابر حكم پروردگارت ـ در به هلاكت كشاندن كافران از راهمهلت دادن و استدراج ـ شكيبايي كن و مانند يونس نباش .كه براي كيفر قومش شتاب كرد . هنگامي كه كاسه صبر يونس ازسركشي و ظلمي كه قومش روا ميداشتند لبريز شد، رو به خدا كرد و در حالي كه خشم گلويش را فشرده بود ،از خدابراي آنان درخواست عذاب كرد.48 اما قوم يونس توبه كردند بسوي خدا بازگشتند و او در شكم ماهي گرفتار آمد. واگر رحمت خدا به ياريشنميشتافت ، در بياباني بدون سرپناه و گياه، از شكم ماهي بيرون افكنده ميشد. در حالي كه به خاطر درخواست عجولانهاشبراي عذاب قوم خود ،مورد مذمت هم ميبود.49 اما پروردگارش توبه او راپذيرفت ؛او را برگزيد، و از صالحان قرار داد.50

5) سيماي شكست خورده تهمت زنندگان

تهمت زنندگان مشرك چون پيروزي تو را نظاره ميكنند و خود را در جلوگيري از آن ناتوان مييابند، از درد به خود ميپيچند .آنان وقتي آواي دلنشين قرآن را ميشنوند، با ديدگاني سرشار از كينه و خشم به تو مينگرند، چنانكه ميخواهند با چشمزخمخود تو را هلاك سازند. و چون از همه جا درمانده شدهاند، ميگويند پيامبر ديوانه است.51 و قرآن را شيطان و جن براوخواندهاند؛در حاليكه قرآن سخني است حكيمانه كه خداوند براي پند آموزي جهانيان فرو فرستاده است52.

پی نوشت ها:

1- (دائره المعارف نوين اسلام / دكتر پيرمن )
2- ساختمان معاني مفاهيم اخلاقي ، ديني در قرآن / ص 2 .
3- انواع ترجمه و توضيحات مربوطه از كتاب قرآن ناطق اثر حجت الاسلام دكتر عبدالكريم بي آزار شيرازي تلخيص شده است .
4- تعبير كشف از ساق ( يوم يكشف عن ساق ) براي بيان اوج سختي و اندوه است . زيرا به هنگام مصيبت و سختي و در حوادثي همچون سيل و زلزله شلوار را بالا كشيده و كمر را ميبندند .
5- حيله گري خداوند و كشاندن مشركان به سوي عذاب اشاره به يك سنت الهي است . خداوند كساني را كه به مال و ثروت دنيوي مغرور ميگرداند با همان مال عذاب ميكند . و با دادن نعمت هاي پي در پي ، غرور آنها را بيشتر و توفيق توبه را از آنها سلب ميكند .
6- غيب جائي است كه قضا و قدر همه امور هستي از آنجا تدبير ميشود و از آنجا همه امور با اندازه گيري محدود نازل ميگردد و سپس در دنيا ظاهر ميشود .
7- منظور از صاحب حوت يا همراه ماهي ، حضرت يونس است .
8- مراد از لاق به ابصار چشم زده است كه نوعي از تاثيرات نفساني است و دليل عقلي بر نفي آن نداريم بلكه هم تجربه و هم روايات ان را تاييد ميكند و يك عقيده خرافي نيست .

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه قرآن، جواز يا حرمت

رضا فرشچيان

قرآن كريم كتاب هدايت بشريّت و نشانه آشكار بر نبوت حضرت ختمي مرتب(ص) مي باشد. خداي تعالي اين كتاب را بر پيامبر(ص) به زبان عربي نازل فرموده و آن را «مبين» خواند تا مردمان در آن بينديشند و راه هدايت خويش را در آن جستجو كنند.
آيا آدمي مي تواند و آيا خداوند مي خواهد كه قرآن به زبان هاي ديگر برگردانده شود؟ اين پرسشي است فرا روي علماي اسلام. برخي ترجمه? قرآن را نه تنها ناشدني مي دانند، بلكه اقدام به آن را حرام و محذور از سوي مُنزِل كتاب مي دانند و عدّه اي درست بر خلاف آن مي انديشند. متن حاضر، گزارشي است مختصر از دلايل مخالفانِ ترجمه همراه با نگاهي گذرا به آنچه موافقان مي گويند. نگارنده كوشيده است در ابتدا بداند كه ترجمه چيست و چه ترجمه اي پيرامون آن بحث در گرفته است. لذا فصل نخست از مقاله را به آن اختصاص داده و در فصل دوم به ارائه? آراي هر دو گروه پرداخته است.

معناي لغوي و عرفي ترجمه

كلمه ترجمه در لغت، مشترك لفظي است، كه چهار معني براي آن ذكر شده است. نخست به معني تبليغ كلام به آنكه به او نرسيده است و ترجمان1 را در بيت زير از همين دانسته اند:
ان الـثمــانـيـن و بـلـغـتـهــا قد احوجت سمعي الي ترجمان
دوم تفسير سخن به همان زبان مي باشد. از همين رو ابن عباس را «ترجمان القرآن»‌2 خوانده اند و شايد مراد زمخشري كه گويد: «كل ما ترجم عن حال شي فهو تفسرته»3 نيز همين معني باشد و ديگر اين كه ترجمه، تفسير كلام به زباني اصلي مي باشد، زرقاني از تفسير ابن كثير و بغوي نقل كرده كه كلمه? ترجمه درزبان عربي به معني تبيين است، خواه به همان زبان و يا زبان ديگري4 و آخر اينكه برگرداندن سخن از زباني به زبان ديگر است، ابن اثير گويد: ترجمان كسي است كه كلام را از زباني به زبان ديگر بر مي‌گرداند.5
ذهبي گويد: ترجمه در لغت به دو معني اطلاق مي شود. وي به برگرداندن سخن از زباني به زبان ديگر بدون بيان آن و تفسير و بيان كلام به زباني ديگر اشاره مي كند.6
معناي چهارم ترجمه، برداشتي است كه عرف از ترجمه دارد، صاحب مناهل العرفان گويد:
ترجمه در نزد عرف، نقل كلام از زباني به زبان ديگر است و مراد از «نقل كلام» تعبير از معني آن به سخني ديگر، از زباني ديگر است، به گونه اي كه تمامي معاني و مقاصد آن منتقل شود… التعبير عن معناه بكلام آخر من لغة اخري مع الوفاء بجميع معانيه و مقاصده.7
و در جاي ديگر آن را تنها برداشت مردم جهان از كلمه? ترجمه مي داند،8 اگر چه دكتر راميار براين است كه در عرف بيشتر معني چهارم مراد است،9 كه اين سخن ساير معاني ترجمه را نفي نمي‌كند.

ترجمه لفظي و معنوي

ترجمه در معني عرفي آن به دو قسم لفظي و معنوي تقسيم مي شود:
ترجمه? لفظي آن است كه مترجم، هر كلمه اي ازكلمات متن را بفهمد سپس كلمه‌اي كه در زبان دوم مساوي آن است به جاي آّن قرار دهد، در اين نوع ترجمه، مترجم بايستي نظم و ترتيب متن و تمامي معاني آن را حفظ نمايد. ترجمه? لفظي به دليل اختلاف زبانها ممكن است به نامفهوم بودن سخن بيانجامد،10 اين ترجمه، به «ترجمه? حرفيه» معروف بوده و برخي آن را «مساويه» ناميده‌اند.11
ذهبي، ترجمه? حرفيه رابه دو قسمِ«ترجمه بالمثل» و «ترجمه بغير المثل»‌تقسيم كرده است و در توضيح آن گويد:
ترجمه بالمثل، آن است كه نظم قرآن به زباني ديگر ترجمه شود به گونه اي كه مفردات ترجمه به جاي مفردات اصل و اسلوب آن قرار گيرد و بتواند تمام معاني اصل را برساند و در ترجمه بغير المثل، مترجم به اندازه? توان خود و زبانش به ترجمه? مطابقي نظمِ اصل اقدام مي نمايد: «…ان يترجم نظم القرآن حذوا بحذو بقدر طاقة المترجم وما تسعه‌‌لغته.»12
در ترجمه? معنوي و يا تفسيري، مترجم به معني متن توجه نموده و آن گاه آن را در قالب زبان دوم ريخته و رعايت كرده. در اين نوع ترجمه، مترجم مجبور به رعايت نظم و ترتيب اصل و حفظ تمامي معاني آن نيست. مهم در اين ترجمه حسن تصوير معاني و اغراض است و ازاين رو، ترجمه? معنوي خوانده مي شود و چون نيك بيان كردن معاني و اغراض، آن را شبيه تفسير مي‌كند، ترجمه? تفسيري ناميده مي شود.13
زرقاني تفسير به زبان ديگر را داراي شباهتي نزديك به ترجمه? تفسيري مي‌داند و مي‌گويد: شايد به دليل همين شباهت است كه عدّه اي به اشتباه ترجمه تفسيري رابا ترجمه? تفسير يا تفسير به زبان دوم يكي دانسته اند، و آن گاه اشاره به وجود چهار تفاوت ميان ترجمه و تفسير مي نمايد، ذهبي اگر چه دو تفاوت را بين ترجمه? تفسيري و تفسير ذكر مي كند ولي بر اين است كه ترجمه? تفسيري چيزي جز تفسير قرآن كريم به زبان ديگر و يا ترجمه? تفسير نيست.14
ترجمه? حرفي و تفسيري هر دو تعبير از معني سخني در يك زبان به زبان ديگر است و در هر دو نوع بايستي تمامي معاني كلام اصلي و مقاصد آن منتقل شود و تفاوت ميان آنها صوري است، لذا اين دو نوع ترجمه ، در حقيقت با هم تفاوتي ندارند.15
از اين رو مي توان ترجمه? حرفي را تنها يك بحث نظري صرف دانست، چرا كه اين نوع ترجمه سخت و يا نشدني است و اين علاوه بر پيچيدگي و ابهام آن است، و مترجمان و قراء به دليل امكان و وضوح ترجمه تفسيري آن را بر ترجمه حرفي ترجيح داده وبه هنگام اطلاق نيز، مراد از «ترجمه»، ترجمه تفسيري مي باشد.16

شرايط ترجمه

مترجم بايستي به اوضاع، اسلوب ها و ويژگي هاي هر دو زبان آشنايي داشته باشد و ترجمه بيان كننده تمامي معاني اصل و مقاصد آن باشد، علاوه بر آن فهم ترجمه به گونه اي باشد كه مستقل از اصل و بي نياز از آن باشد.17
علاوه بر آن ،در ترجمه? حرفي لازم است كه در زبان دوم كلماتي مساوي زبان نخست يافت شود، چنان كه بتوان هر كلمه اي از ترجمه را جايگزين اصل نمود و اين كه هر دو زبان از جهت ضمائر و روابطي كه مفردات را به هم پيوند مي دهد، و ترتيب كلمات هنگام تركيب مشابهت داشته باشند.18
در ترجمه? تفسيري، مترجم بايستي از تفسير به رأي دوري كرده و سخن خويش را بر مبناي احاديث و علوم عربي و اصول شريعت قرار داده و اين كه آگاه به معاني الفاظ شرعي در قرآن بوده و ترجمه را بدل از قرآن قرار ندهد.19

معاني و مقاصد قرآن

از آنجا كه ترجمه? قرآن بايستي بيانگر تمامي معاني و مقاصد قرآن باشد، به اختصار سخني در اين باره ارائه مي گردد.
زرقاني در بيان معاني قرآن گويد:
قرآن كريم و هر كلام بليغ مشتمل بر دو نوع معاني است و آن معاني اوليه (اصلي) و ثانويه (تابعي) است، معني اولي آنست كه ازكلام به هر صيغه كه گفته شود، فهميده مي شود، همانند اسناد «محكوم به» به «محكوم عليه» و همه افراد بشر به هر زباني در فهم آن مشتركند، اما معني ثانوي آن است كه علاوه بر معني نخست، با توجه به خصوصيات هر زباني، از كلام فهميده مي‌شود. به عنوان نمونه جملات «جادحاتم»، «حاتم جواد»، «ان حاتماً جوادَُ»، «واللّه انّ حاتماً لجوادَُ» همگي نسبت جود به حاتم طايي را مي رساند. اين همان معني اولي است ولي برخي از مثال‌ها دلالتي بيش از معني اولي دارند، همانند تأكيد، به عنوان مثال جمله آخر به چهار صورت مورد تأكيد قرار گرفته: اسميه بودن جمله، انّ، لام و قسم.20
قرآن براي سه جهت و مقصد اساسي از سوي خداي تعالي نازل شده است:هدايتي است براي جن و انس، و نشانه اي است بر نبوت رسول اللّه(ص) و اينكه مردم با تلاوت آن به عبادت خدا مي‌پردازند.
* * *
با توجه به آنچه در باب شرايط ترجمه و معاني و مقاصد قرآن كريم گفته شده، برخي ترجمه? قرآن را محال دانسته و اقدام به آن را حرام محسوب كرده اند. در اين فصل، نخست به منظور آنان ازترجمه? ممنوع اشاره كرده و آن گاه به دلايل ايشان بر حرمت ترجمه خواهيم پرداخت و در ضمن سخنان مخالفان را نيزخواهيم آورد.

ترجمه ممنوع كدام است

زرقاني ترجمه را در سه مورد جايز مي داند و مي‌گويد:
همگي برآنند كه ترجمه? قرآن به معني تبليغ الفاظ و به معني تفسير قرآن به زبان عربي جايز است. و در تفسير به زبان ديگر اختلاف نظر وجود دارد ولي با در نظر گرفتن شرايط تفسير و ترجمه، دلايل بسياري دلالت بر جايز بودن آن دارد.
وي ترجمه? قرآن، به معني برگرداندن قرآن به زباني غير از عربي را جايز نمي‌داند.21
صاحب المنار كه خود از مخالفان ترجمه? قرآن به ساير زبانها است مي گويد:
مراد از ترجمه تعبير از آيات عربي (قرآن) به زبان ديگر به آنچه معاني و تأثير آنها را برساند و هوالتعبير عن الآيات العربيه بما يؤدي معانيها وتأثيرها من لغة اخري. 22
و نزديك به همين سخن را زرقاني در معني عرفي ترجمه ذكر مي كند:
التعبير عن معناه بكلام آخر من لغة اخري مع الوفاء بجميع معانيه ومقاصده.23
اين ترجمه? عرفي همان است كه زرقاني بارها بر عدم امكان آن تأكيد كرده است.24
ترجمه? عرفي به ترجمه حرفي و تفسيري تقسيم مي شود .از برخي سخنان صاحب المنار و مناهل العرفان چنين بر مي آيد كه از نظر اينان هر دو نوعِ ترجمه، ممنوع و غير ممكن مي باشد چرا كه ترجمه آنست كه تمامي معاني و مقاصد اصل را منتقل نمايد و قرآن پراز معاني و اسرار پنهان و آشكار است، به درجه اي كه مخلوق از احاطه بر آن عاجز است و چه رسد به اينكه آن را به زباني ديگر به تصوير بكشد.25 اگر چه برخي سخنان صاحب المنار جواز ترجمه تفسيري را مي رساند.26
آن چه كه بيشتر برآن هستند اين است كه ترجمه حرفي قرآن با ملاحظه نبود شرايط ترجمه كه پيشتر از آن ياد شد، متعذر و غير ممكن است.27 مو?لف «اصول التفسير و قواعده» گويد:
اختلاف در مورد همين ترجمه? لفظي است كه در آن آراي گوناگوني ديده مي شود.
و نيز گويد:
حق اينست كه اين ترجمه از لحاظ عادي و عقلي محال و از بُعد شرعي حرام مي باشد.28
اما درباره? ترجمه? تفسيري چنين نيست و از ديد برخي چون ذهبي، بدون هيچ نوع ترديدي جايز
مي‌باشد چرا كه او ترجمه? تفسيري را همان تفسير قرآن كريم به زباني ديگر مي داند.29

دلايل ترجمه ناپذيري قرآن كريم
1. ترجمه در برگيرنده معاني و مقاصد قرآن نيست

 

2. معاني قرآن

قرآن، كتاب هدايت بشر است و سعادت آدمي در دنيا و آخرت در گرو تمسّك به آن است، اين هدايت از طريق استنباط احكام و ارشادات از قرآن است، صاحب المنار پس از اينكه ترجمه حرفي را متعذر و نشدني مي داند، درباره? ترجمه? معنوي مي گويد:
اين ترجمه، فهم مترجم از قرآن و يا فهم او از دريافت مفسّران از قرآن است و در فهم آدمي احتمال درستي و نادرستي مي رود و با ترجمه قرآن، هدفي كه از ترجمه مدّنظر است حاصل نخواهد شد.
و نيز گويد:
ترجمه? قرآن به صورت ترجمه? صحيح كه همان معاني و تأثير مورد اراده خداوند را برساند متعذر و غير ممكن است.30
از طرفي ديگر در فصل پيش گذشت كه معاني هر كلام بليغ به اولي و ثانوي تقسيم مي شود. دريافت انسان از قرآن گاه به واسطه فهم معاني اصلي است كه مي توان آن را از ترجمه نيز دريافت كرد. ولي برخي از احكام و ارشادات از معاني ثانوي برداشت مي شود، ترجمه اگر بتواند معاني اصلي قرآن را برساند، به هيچ وجه قادر به رساندن معاني ثانوي كه از خصوصيات زبان عربي نشأت مي‌گيرد، نخواهد بود.31 به عنوان نمونه مي توان به استفاده از ضرب المثل‌ها در قرآن اشاره كرد، قرآن بسياري از درس ها و حقايق خود را در قالب امثال و حِكَم بيان داشته، برخي از اين ضرب المثل ها نياز به تفسير و بيان دارد و برخي با ترجمه، لطافت و زيبايي خود را از دست مي دهد. زركشي در باره? آيه? وانّ أوهن البيوت لبيت العنكبوت، (عنكبوت ،29/41) گويد:
اين ضرب المثل خانه اي را در نهايت سستي نشان مي دهد زيرا از شش جهت مورد تأكيد قرار گرفته است: انّ ـ افعل التفضيل‌ـ مادّه وهن ـ اضافه به جمع ـ معرفه به ال ـ لام تأكيد.32
و سرانجام زرقاني گويد:
قرآن پر از معاني و اسرار آشكار و پنهان است، به حدي آفريدگان از احاطه به آن ناتوانند چه رسدبه تصوير آن .33
در اينجا برخي با اقرار به اينكه ترجمه? قرآن،معاني ثانوي آن را نمي رساند ادعا كرده اند كه ترجمه قرآن نسبت به معاني اوّلي ممكن بوده و همين معاني اولي است كه مشتمل بر هدايت قرآني است و لذا قرآن رابه معني برگرداندن معاني اصلي ترجمه مي نماييم.
اما ترجمه، نقل تمامي معاني اعم از اصلي و تابعي است و نقل معاني اصلي از ديد عرف ترجمه محسوب نمي شود و ديگر اينكه معاني اوّلي قرآن به تنهايي مصدر هدايت نيست و معاني ثانوي نيز پر از هدايات قرآني است.34

مقاصد قرآن

پيشتر گذشت كه ترجمه عرفي بايستي در برگيرنده مقاصد اصل باشد و درباره? قرآن نيز جهات مختلفي در نزول آن بر قلب پيامبر(ص) مطرح است.

هدايت ثقلين

هدايت قرآن ،هدايتي است عام و فراگير و رسول خدا (ص) بر انس و جن بر انگيخته شده است: واُوحي اليّ هذا القران لانذركم به ومن بلغ (انعام،6/19). اين هدايت تمام آنچه را مردم بدان نيازمندند در برداشته از عقائد و اخلاق گرفته تا احكام عبادات و معاملات ،و جمعي است ميان مصالح بشر در دنيا و آخرت و در بر گيرنده? ارتباط آدمي با خداي خويش و با جهان هستي. خداي تعالي با روشي كه در بلاغت و بيان معجزه بكار برده و با استدلال و به كارگيري امثال و حكم و قصص و…،هدايت خويش را به روشني در اختيار مردم نهاده و جهت اقناع مردم، عوامل آن را به كار گرفته است.
برخي از هدايت هاي قرآني از معاني اصلي قرآن فهميده مي شود و برخي از معاني تابعه? قرآنيت قرآن و امتياز آن بيش از آن كه با معاني اصلي در ارتباط باشد با معاني ثانوي و آنچه از آنها فهميده مي‌شود در ارتباط مي باشد .35
اما المعاني الثانويه فبحر زاخر متلاطم الامواج تتجلي فيها علوم اللّه وحكمته وعظمته الالهيه وتظهر منها فيوضات اللّه والهاماته العلويه علي من وهبهم هذه الفيوضات والالهامات.

اعجاز قرآن

قرآن بر پيامبر(ص) نازل شد تا نشانه اي بر رسالت او باشد و خدا همگان را از انس و جن به تحّدي خواند تا همانند سوره اي از سور آن بياورند.36 در زماني كه بلاغت و بيان در اوج شكوفايي خود بود، همگي از مقابله ناتوان ماندند كه خود گوياي ناتواني ديگران است، گرچه اعجاز قرآن داراي وجوهي است كه خبر ازغيب دادن و يا استيفاي تشريع از آنها است ولي آن وجه از اعجاز كه در هر آيه اي در جريان است همان بلاغتي است كه نهفته در آن است، اگر چه هر زبان پيشرفته اي داراي بلاغت است ولي هر زباني خصوصيات خودش را دارد، لذا اين وجه از اعجاز قرآن را نمي توان به زبان ديگري برگرداند كه در اين صورت ويژگي بلاغي قرآن از دست رفته است.37 و از همين روست كه شاطبي ، انتقال اعجاز قرآن به غير عربي را محال مي داند. 38 و ابن عربي تبيان واعجاز قرآن را به زبان عربي مي داند و اگر به غير عربي برگردانده شود ديگر قرآن و بيان نبوده واقتضاي اعجاز نمي كند.39

اقدام به ترجمه، آوردن مثل قرآن است

قل لئن اجتمعت الانس والجن علي ان يأتوا بمثل هذا القران لايأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا. (اسراء، 17/88)
در واقع ترجمه ،جامع تمامي معاني و مقاصد اصل است و لذا مثل اصل مي باشد .و قرآن و ترجمه? صحيح بايد مثل اصل باشد و قرآن به صراحت اعلام نموده كه اگر همه انس و جن جمع گردند از آوردن مثل قرآن ناتوانند لذا با اين خبر قرآن، آوردن مثل قرآن ممكن نخواهد بود.40
و شرعاً نيز ترجمه? قرآن حرام است چرا كه اقدام به ترجمه، تكذيب سخن خدا در سوره? اسراء است.41
فتوايي از ابوحنيفه نقل شده است كه او قرائت نماز را به فارسي جايز مي‌داند.42 امام فخر در ردّ آن مي‌گويد كه كلام فارسي، قرآن محسوب نمي شود و جهت اثبات سخن خويش به آيه? 88 سوره اسراء استناد مي كند:
اين سخن منظوم فارسي يا قرآن است و يا مثلش و يا هيچ كدام، آشكار است كه خود قرآن نيست و اگر مثل قرآن باشد موجب تكذيب خداوند است چرا كه فرموده: لايأتون بمثله، پس كسي كه قرآن رابه فارسي بخواند، قرآن نخوانده است.43

تعبّد به تلاوت قرآن

انّ الذّين يتلون كتاب اللّه واقاموا الصّلاة… ليوفّيهم أجورهم ويزيدهم من فضله انّه غفور شكور، (فاطر، 35/ 29ـ 30) از اهداف نزول قرآن دعوت به تلاوت قرآن جهت تعبّد و طاعت الهي است حتي اگر تلاوت بدون درك معني صورت پذيرد واگر فهم قرآن نيز با تلاوت همراه شد، تلاوت كننده اجر بيشتري دارد. اين خصوصيت منحصر به قرآن بوده وتلاوت غير آن را شامل نمي‌شود.44

نتيجه

بنابر آنچه گذشت ترجمه زماني ترجمه صحيح خواهد بود كه در برگيرنده? معاني و مقاصد اصل باشد اما به وضوح ديده مي‌شود كه ترجمه? قرآن، معاني ثانويه آن را نمي‌رساند، فهم ما از قرآن و استنباط احكام وارشادات قرآن منحصر در معاني اوليه نيست و وابستگي بسيار به درك معاني ثانويه دارد و به همين صورت است اعجاز قرآن. لذا عدّه‌اي از اهل فن ،حكم به محال بودن و حرمت ترجمه? قرآن داده‌اند،45 به عنوان نمونه:
والدليل علي أنها (ترجمة القرآن) تستلزم المحال أنه لابد في تحققها من الوفاء بجميع معاني القرآن الاوليه والثانوية وبجميع مقاصده الرئيسية الثلاثة وكلا هذين مستحيل.46

نارسائي الفاظ واسلوب هاي ساير زبان ها
الفاظ

از دلايل مخالفان ترجمه حرفي قرآن نبود معادل براي بسياري از الفاظ وكلمات عربي در ساير زبانها است.47 صاحب المنار در اين زمينه توضيح مي‌دهد كه مفردات (افعال، اسامي وحروف معاني) يا حقيقي و يا مجازي و يا كنايه هستند و هركدام نيز يا لغوي است، كه قبلاًعرب آنها را به كار برده و يا شرعي است و يا منحصراً در قرآن آمده است. از اينها برخي مشترك است و براي چند معني قرار داده شده كه مراد، به قرينه روشن مي‌شود، و آنگاه مي‌گويد:
به يقين آشنايان به زبان هاي مختلف براين نكته تأكيد دارند كه ممكن نيست دو زبان در تمامي مفردات دلالت آنها، همانند يكديگر باشند و به خصوص الفاظي كه جهت مسائل شرعي و عرفي وضع شده اند همانند كلماتي كه در قرآن براي صفات خداوند،عالم غيب و برخي از عبادات وضع شده و نيز همانند اسامي روز قيامت كه هركدام با توجه به ريشه? عربي خود معني مي‌دهد: الواقعه، القارعه، الطامة، الصاخة، الحاقة والغاشية… آيا مي‌توان معادلي در غير عربي براي اين الفاظ يافت و يا مجبور به ترجمه همگي آنها به «روز قيامت» هستيم و به همين دليل برخي از زبان‌شناسان و جامعه‌شناسان براين هستند كه يك زبان نمي‌تواند به جاي زبان ديگر در تمامي آداب، معا رف و معاني عقلي و شرعي به كار رود.48
غزالي در كتاب «الجام العوام عن علم الكلام» مي‌گويد:
ترجمه? آيات صفات الهي جايز نيست.
وي خطا در آن را در حد كفر دانسته و مي‌گويد:
براي برخي از الفاظ عربي معادل فارسي وجود دارد ولي عادت ايراني برآن نيست كه آن را در همان معني كه عرب به كار مي‌رود، به كار برد، پس اگر مترجم، لفظي فارسي را بياورد ممكن است معني‌حقيقي آن لفظ را در عربي برساند در حالي كه قرآن به معني مجازي توجه داشته است.49
افعال در برخي صيغه‌ها برمعاني گوناگوني چون تكلّف، تكثير، مشاركت،مطاوعه و… دلالت دارند و حروف معاني هريك نكته‌اي را مي‌رساند همانند عطف به «ثمّ»و «فاء» در آيات قل سيروا في الأرض ثم انظروا كيف كان عاقبة المكذبين (انعام، 6/11) «قل سيروا في الأرض فانظروا كيف بدأ الخلق»، (عنكبوت،29/20) و يا آنچه كه حصر به «انّما» را مي‌رساند و تفاوت آن با حصر به حروف نفي و اثبات (ما هو إلا كذا) كه جرجاني به آن اشاره كرده است. آيا در ساير زبانها چنين لطافت و زيبايي وجود دارد و آيا مي‌توان اقدام به ترجمه? اين ها نمود؟50

اسلوب

بي‌شك هرزباني، طبيعت خويش را دارد و در آن از جهت اسلوب هاي كلام تفاوت هايي ديده مي‌شود. زبان عربي نيز ويژگي هايي چون مجاز، استعاره، كنايه، تشبيه و… دارد كه نمي‌توان در قالب زبان هاي ديگر قرار داد و از اين‌رو بسياري از متخصصان در امر ترجمه براين هستند كه ترجمه? متون ادبي به هرزباني كه باشد محال است و مردم آنها را به مسامحه، ترجمه مي‌خوانند.51
و با در نظر گرفتن تحّدي قرآن و ناتواني بزرگان بلاغت و ادب در اوج شكوفايي آن در عصر بعثت، بيشتر به اسلوب والاي قرآن پي خواهيم برد. وقتي اين اسلوب را نمي‌توان ـ و نتوانسته‌اند‌‌ـ در قالب زبان عربي بيان كرد، به طريق أولي به زبان ديگر نيز امكان‌پذير نيست.52
فهو بهذه الخصائص التي اختص بها وفاق علي جميع من نطق وكتب ،فان ترجمه الي غير لغته فوق طاقة البشر بل من المستحيلات في هذه الحياة.53

تأثير ترجمه قرآن

نظم قرآن و اسلوب آن تأثيري خاص در شنونده? آن دارد كه امكان انتقال آن به زباني ديگر نيست و خود شنيدن قرآن مردم را به سوي اسلام جذب مي‌كرد. يكي از دانشمندان فرانسوي در اين باره مي‌گويد:
محمّد قرآن را به گونه‌اي مؤثر مي‌خواند كه شنونده را به ايمان آوردن به آن مي‌كشاند و تأثير آن بيش از تأثير ساير معجزات انبيا برمردم بوده است، ما چگونه مي‌توانيم مسلمين را به واسطه ترجمه از اين محروم سازيم.54
صاحب‌المنار اين مسأله را يكي از دلايل اجماع برتحريم ترجمه? قرآن مي‌داند.55

تعقّلي بودن قرآن

انّا انزلناه قرآناً عربياً لعلّكم تعقلون (يوسف، 12/2)
قرآن كريم در آياتي، از خصوصيات مسلمانان ، به كار بردن، عقل و فهم در آنچه خداوند نازل فرموده است مي‌داند.56 قل هذه سبيلي ادعوا الي اللّه علي بصيرة انا ومن اتبعني (يوسف، 12/108)
علاّمه? طباطبايي در تفسير آيه? دوم از سوره? يوسف مي گويد:
در اين آيه دلالتي است كه الفاظ قرآن از جهت استناد به وحي و عربي بودن دخالت در ضبط اسرار و حقايق معارف دارد و اگر معاني قرآن به پيامبر‌(ص) وحي مي‌شد و لفظ پيامبر‌(ص) حكايت‌گر آن مي‌بود و يا به زباني ديگر ترجمه مي‌شد برخي از اسرار آيات بينات الهي از خرد مردم پنهان مي‌ماند و دست تعقل و فهم ايشان به آن نمي‌رسيد.57
لذا اين آيه نشان دهنده اين است كه در قرآن به عربي ،خصوصيتي است كه در ترجمه به ساير زبانها وجود ندارد. و نتيجه ترجمه، چيزي جز محروم ساختن كساني كه به آن اكتفا مي‌كنند از تعقل در ما انزل اللّه نخواهد بود.58
از جهتي ديگر قرآن اساس اسلام است وآنان كه به ترجمه روي مي‌آورند، فهم شان از دين مبتني برفهم مترجم از قرآن است، نه خود قرآن منزل و پرواضح است كه ترجمه نمي‌تواند مستند اجتهاد قرار گيرد و هيچ مسلماني قائل به اجتهاد در ترجمه نيست و نيز قرآن سرچشمه? هدايت و معارف الهي است كه هيچ گاه كهنه نگشته و خواننده آن به اندازه استعدادش از آن بهره مي‌برد وچه بسا آيندگان از قرآن آنچه بفهمند كه گذشتگان بدان پي نبرده‌اند وترجمه چنين خصوصيتي نداشته و ما را در حدّي از فهم نگاه مي‌دارد، صاحب المنار براين عقيده است كه كسي كه آنچه براي فهم قرآن نياز است بداند حتي اگر در فهم دچار خطا شود،مأجور خواهد بود و مي گويد :
به نظر نمي‌رسد، مسلماني براي عبارت مترجم چنين مزيتي را قائل باشد.59
زحيلي گويد:
در فهم مراد از قرآن احتمال خطا وجود دارد و در ترجمه به زبان ديگر نيز همين احتمال مي‌رود، لذا با وجود اين دو احتمال برترجمه اعتمادي نيست و نمي‌توان در استنباط احكام از آن سود جست.60
ذهبي در سخن از عدم امكان ترجمه? حرفي قرآن به نارسا بودن ترجمه در رساندن معاني ثانويه? قرآن اشاره مي‌كند و مي‌گويد:
برخي ديگر از احكام و ارشادات از معاني ثانويه به دست مي‌آيد و اين نمونه را مي‌توان در استنباطات مجتهدان ديد.61
با ملاحظه آنچه گذشت روشن مي شود كه قرآن به زبان عربي فرستاده شده تا مردم در آن به تعقّل بپردازند و از آن راهنمايي گرفته و ترجمه، خصوصيات لازم را نداشته و نمي‌تواند مستندي براي استنباط احكام و دريافت هدايت قرآني قرار گيرد.

ترجمه و صيانت قرآن

قرآن ،آيت كبري برنبوت حضرت رسول‌(ص) است و تنها معجزه? باقيمانده از معجزات انبيا‌‌عليهم‌السلام است، حفظ قرآن از تحريف و تغيير و تبديل و تصحيف برمسلمين واجب است و لذا هرآنچه باعث روي گرداني مردم از قرآن و در نتيجه باعث از بين رفتن قرآن شود، حرام مي‌باشد و به همين سبب است كه برخي از علما نوشتن قرآن به زباني غير از عربي را حرام دانسته و نگراني شديد خود را نسبت به «قرآن ناميدنِ» ترجمه ابراز كرده‌اند.62
زرقاني در اين رابطه مي‌گويد:
پس از اينكه مردم از قرآن به سبب ترجمه‌ها بي‌نياز شوند، اصل عربي قرآن در معرض ضياع قرار گرفته و همانند اصل عبري تورات و يا انجيل خواهد شد و از بين رفتن اصل عربي، سبب تغيير و تبديل در دين خواهد شد و بدون هيچ شكي هرآنچه قرآن را در معرض اهمال و ضياع قرار دهد ،به اجماع مسلمين حرام است.
و نيز مي‌گويد:
اگر زمان برترجمه‌ها بگذرد اسم ترجمه از آنها برداشته شده و تنها نام قرآن باقي مي‌ماند و مي‌گويند اين قرآن انگليسي و يا… است و سپس اين قيد را هم برداشته و به ترجمه،قرآن مي‌گويند و جالب اينكه اهالي جاوه ترجمه فرانسوي قرآن را مي‌خوانند، به فرزندانش مي‌آموزند و اعتقاد دارند كه قرآن صحيح را مي‌خوانند.63

حفظ وحدت مسلمين

اقدام به ترجمه? قرآن كريم، مردم را از يادگيري زبان عربي بي‌نياز مي‌كند و برهركس كه به تاريخ مسلمين مراجعه نمايد روشن است كه اين زبان عربي از دلايل عزّت و عظمت مسلمين بوده است و ديگر اينكه اگر باب ترجمه باز شود اهل هرزباني به پندار خويش در صدد ترجمه? قرآن برآمده و ترجمه‌هاي بسياري پديد خواهد آمد وبدون شك ترجمه‌ها با يكديگر تفاوت داشته وباعث اختلاف ميان اهل اسلام خواهد شد شبيه همان اختلافي كه يهود ونصاري در كتب مقدس خويش دارند و اين اختلاف بهانه? خوبي به دست دشمنان اسلام خواهد داد. و اين يكي از دلايل حرمت ترجمه از سوي برخي از علما مي‌باشد.64

دلايل65 موافقان ترجمه
وجوب تبليغ

دعوت حضرت رسول اكرم‌(ص) و هدايت قرآن، مخصوص يك قوم و گروه خاصي نيست بلكه ايشان برهمه مردمان فرستاده شده‌اند و از جهتي تبليغ هدايت قرآن به امم ديگر واجب است. و اين امرعملي نمي‌گردد مگر به ترجمه? قرآن و هرآنچه تحقق واجب متوقف برآن است، واجب است66 ابن‌تيميه در همين رابطه مي گويد:
امت مأمور به تبليغ قرآن است و گاهي براي رساندن قرآن به غير عرب به ترجمه قرآن نيازمنديم كه در حد امكان قرآن براي آنها ترجمه شود.67
زمخشري و ابن حجر از ديگر دانشمنداني هستند كه نزديك به همين سخن را در مورد ترجمه? قرآن بيان كرده‌اند.68
صاحب‌المنار پس از برشمردن مفاسد ترجمه? قرآن و دعوت به اتحاد با روي آوردن به زبان عربي اظهار مي‌دارد كه:
آنچه گفته شد مربوط به ترجمه? قرآن براي مسلمانان بود و نه تفسير قرآن به زبانشان و يا ترجمه قرآن براي دعوت غير مسلمين به اسلام با وجود اينكه مترجم آنچه را خود مي‌فهمد بيان مي‌كند.
فهذا ما أقوله الآن في ترجمة القرآن للمسلمين دون تفسير.لهم بلغتهم مع بقائه اماماً لهم ودون ترجمة لدعوة غيرهم الي الاسلام مع ان المترجم بين المعني الذي يفهمه هو.

پاسخ زرقاني

1. تبليغ ساير ملل به اسلام متوقف برترجمه عربي نبوده بلكه مي‌توان قرآن را از راه هاي ديگر نيز تبليغ كرد. همانند تفسير قرآن به غير عربي كه از معاني لغوي ترجمه است و يا انتشار كتب و رسالات.
2. ترجمه? قرآن به معني عربي آن محال و حرام است و خداوند امر به محال و يا حرام نمي‌نمايد.
3 . رسول خدا‌(ص)، از ترجمه براي تبليغ دين استفاده نكرده‌اند و اين در حالي است كه ايشان عرب و عجم را به اسلام فرا خوانده‌اند. تمامي نامه‌هاي ايشان به عربي بوده و يك آيه در آنها ترجمه نشده، چه رسد به ترجمه? تمامي قرآن، صحابه كه آشناترين مردم به اسرار اسلام بوده، درباره? ترجمه فكر نكردند چه رسد به اينكه به آن اقدام نمايند، اگر ترجمه? قرآن از ضروريات (مواجب) اسلام مي‌بود پيامبر‌(ص) وصحابه زودتر از همه به آن اقدام مي‌نمودند.69

نامه‌هاي پيامبر

پيامبر‌(ص)، به بزرگان غير عرب به عربي نامه نگاشتند تا آنها را به اسلام فرا خوانند،اين نامه‌ها در برگيرنده? قرآن بود با اينكه پيامبر‌(ص) مي‌دانستند كه نامه‌هاي ايشان ترجمه خواهد شد،اين مسأله بيانگر تأييد پيامبر‌(ص) برترجمه? قرآن است.70 آن حضرت در جنگ‌ها اجازه? حمل قرآن نمي‌دادند تا مبادا به دست دشمنان بيفتد و اگر ترجمه? معاني قرآن از ارزش آن مي‌كاست، هيچ گاه نامه‌هاي ايشان همراه با آيت قرآن نبود.71
پاسخ: اين نامه‌ها دلالتي برجواز ترجمه? حرفي ندارد بلكه مستلزم نوعي جائز از ترجمه است كه همان تفسير به غيرعربي است ديگر اينكه اين نامه ها مشتمل برقرآن و حتي آيات كاملي از آن نيست بلكه گزيده‌اي است از آيات قرآن و مطمئناً اين بخش هاي برگزيده حكم قرآن را ندارد . زرقاني برخي از نامه‌هاي حضرت را ذكر كرده و نتيجه‌گرفته كه در آنها حتي يك آيه? كامل نيز وجود ندارد.72 و رشيد رضا مي گويد:
مي‌تواند اين يكي دو آيه كه در نامه‌ها بوده ترجمه? تفسيري شود و در صورتي كه بدانيم ترجمه? حرفي مراد است اين آيات در نامه‌ها به عنوان قرآن ذكر نشده است.73

ترجمه سوره حمد توسط سلمان

ايرانيان از سلمان خواستند كه معاني «فاتحة الكتاب» را برايشان ترجمه نمايد و او براي آنها ترجمه كرد: (بنام يزدان بخشاينده) و آنها تا زماني كه زبانشان براي تلفظ عربي آماده گشت آن‌ترجمه را در نماز مي‌خواندند.
صاحب اصول التفسير مي‌گويد:
براي نشر اسلام بايستي معاني هدايت الهي در قرآن را به زبان كساني كه دعوت مي‌شوند ترجمه كنيم و شكي در ضرورت آن نمي‌باشد.
زرقاني در مقام ردّ دلالت اين خبر برترجمه قرآن مي‌گويد:
اين خبر مجهول الاصل است و سندي براي آن شناخته نشده و عمل به آن جايز نيست و در صورت درست بودنش بايستي به تواتر نقل شود چرا كه از مواردي است كه انگيزه ?نقل آن فراوان است و نيز در صورت قبول آن ،مراد ترجمه? لغوي است و نه حرفي و اين خبر به طور قطع با ادّله? قاطع حرمت و استحاله? ترجمه در تعارض است و به آنچه با دليل قطعي در تعارض باشد نمي‌توان عمل كرد و ديگر اينكه اين خبر با اختلاف نقل شده كه اين اختلاف موجب اضطراب آن و ردّ خبر است. نبوي نقل كرده كه فارسيان از او درخواست نوشتن بخشي از قرآن كردند و او فاتحة الكتاب را به فارسي برايشان نوشت و اين خبر با نقل قبلي متفاوت است سوم اينكه خود خبر بيانگر ضعف آن است. چرا كه آنان ترجمه? فاتحة الكتاب را خواستند و او تنها ترجمه بخشي از «بسمله» را نوشته است.74

ياد كرد قرآن در كتب پيشينيان

و انه لتنزيل رب العالمين. نزل به الروح الامين. علي قلبك لتكون من المنذرين .بلسان عربي مبين. وانه لفي زبر الاولين. (شعراء، 26/192 ـ 196)
قبلاً ذكر شد كه براساس فتوايي از ابو‌حنيفه افرادي كه نمي‌توانند به عربي تلفظ كنند، مي‌توانند قرآن را در نماز به فارسي بخوانند75 و آيه? 192 از سوره? شعراء از مستندات ايشان مي‌باشد.76 زمخشري در اين زمينه مي‌گويد:
ذكر قرآن در ساير كتب آسماني بوده است و گفته شده (قيل) كه معاني قرآن در آن كتب مي‌‌باشد و به اين آيه برسخن ابو‌حنيفه كه قرائت را به فارسي در نماز جايز مي‌داند احتجاج شده است.
صاحب المنار براي ردّ اين توجيه مي‌گويد:
بلي معاني قرآن برخي عام بوده كه عبارت است از اصول دين الهي و اين اصول در ساير كتب الهي نيز وجود داشته است و در قرآن آمده است.شرع لكم من الدين ما وصي به نوحاً. (شوري،47/ 13) اما آنچه كه به سياق نزديك تر است اين است كه آنچه در سوره? شعراء و امثال آن از قصه موسي و… است در كتب پيشينيان بوده و نه همه قرآن، به همين جهت پس از اين آيه آمده است: أولم يكن لهم آيه ان يعلمه علماء بني اسرائيل (شعراء، 26/197) وآيه? 46 از سوره? قصص نيز متضمن همين معني است. لذا سياق آيه و آنچه متبادر از لغت است اين شبهه را رد مي‌كند.
دانشمندان علم تفسير بر اين هستند كه در آيه? 192 سوره? شعراء، مضافي در تقدير است.
و در اين كه مرجع ضمير [ه] چيست برخي آن را «قرآن» دانسته اند كه سياق آيه گواه آن است و برخي «پيامبر» را كه فرمود: …يجدونه مكتوباً عندهم في التوراة والانجيل. (اعراف، 7/ 157).
زمخشري خود از صيغه? مريض (قيلَ) استفاده كرده كه نشان از ضعف آن سخن است و ممكن نيست كه ابوحنيفه و يا حتي افرادي پايين تر از او در علم لغت و دين چنين نظري داشته باشند كه معاني قران تمام يا بعضش به همين نظم و ترتيب با الفاظ عبراني در تورات بوده پس قرآن ترجمه? تورات است.77
البته برخي چون سكاكي از آيه? مورد بحث درجهت اثبات ترجمه ناپذيري قرآن بهره جسته اند.
مفهوم اين كتاب (در قالب ساير زبانها) در كتاب هاي پيشين موجود است اما آن كتب ترجمه و مفهوم قرآن در قالب ديگر زبانها نيست و آن تاثيري كه قرآن با زبان عربي در دلها به جاي مي گذارد و دلها را تكان مي دهد از هيچ زبان و ترجمه اي ساخته نيست.78

حديث ابن مسعود

آمده است كه ابن مسعود به فردي غير عرب قرآن تعليم مي داد، آن مرد به جاي «طعام الاثيم» گفت «طعام اليتيم»، ابن مسعود گفت بگو «طعام الفاجر» و آن گاه گفت اگر به جاي «العليم» «الحكيم» بگوييد خطا در قرآن محسوب نمي شود، خطا آن است كه به جاي آيه? رحمت، آيه? عذاب قرار دهيد. امام فخر رازي اين حديث را از دلايل كساني كه قرائت ترجمه را قرائت قرآن مي دانند دانسته و در پاسخ گويد اگر سخن ابن مسعود حجّت است، بايستي در همه احوال به او اقتدا كرد،نه به برخي از سخنان او تمسّك جست و آيا اين سخن او را مي پذيريد كه «حمد» و «معوذتين» از قرآن نيست.79

پاورقيها:

1. التُرجُمان به معني مترجم و يا گزارنده و جمع آن تراجِم و تراجمة مي باشد و برخي آن را فارسي (=ترزبان) دانسته اند، ر.ك :النهايه، ا/ 186؛ فرهنگ فارسي، 1/1064؛ المعجم الوسيط، 1/83؛ تاريخ قرآن/ 646.
2. ابن مسعود گفته است كه: نعم الترجمان القرآن ابن عباس،تهذيب التهذيب، 5/243.
3. اساس البلاغه، ذيل ماده فسر1/34.
4. مناهل العرفان، 2/120.
5. النهايه، 1/186 و ر.ك: مناهل العرفان، 2/ 119ـ120؛ تاريخ قرآن/ 646ـ 647.
6. التفسير و المفسرون، 1/23.
7. مناهل العرفان، 2/120.
8. همان/154.
9. تاريخ قرآن/647.
10. ر.ك: التفسير و المفسرون، 1/23؛ مناهل العرفان، 2/121؛ اصول التفسير، 2/479؛ اصول في التفسير/ 34ـ35؛ تاريخ قرآن / 647.
11. ر.ك: مناهل العرفان، 2/121.
12. ر.ك :التفسيرو المفسرون، 1/24ـ25.
13. مناهل العرفان، 2/121.
14. ر.ك :مناهل العرفان،2/124ـ 127؛ التفسير و المفسرون، 1/28، 29؛ اصول في التفسير/35؛ تاريخ قرآن/648.
15. مناهل العرفان، 2/128، 186.
16. همان .
17. ان تكون صيغه الترجمة مستقلة عن الاصل بحيث يمكن ان يستغني بها عنه وان تحل محله وكانه لااصل هناك ولافرع (مناهل العرفان، 2/123)
18. مناهل العرفان ، 2/123ـ 157، اصول في التفسير/ 35.
19. ر.ك: التفسير و المفسرون، 1/ 29؛ اصول في التفسير/ 36.
20. ر.ك :مناهل العرفان،2/131ـ 132، 179؛ التفسير والمفسرون، 1/25.
21. مناهل العرفان،2/186.
22. المنار،9/347.
23. مناهل العرفان،2/120.
24. همان/ 155، 165.
25. مناهل العرفان،/2 ، اما الترجمه التفسيريه فميسورة فيما لايعجز عنه البشر،2/124؛المنار، 9/326.
26. ر.ك: المنار،9/344.
27. التفسير والمفسرون،1/24ـ 25، مناهل العرفان، 2/157؛ المنار،9/326؛ اصول في التفسير/35.
28. اصول التفسير،2/479.
29. التفسير و المفسرون،1/27ـ 28. در فصل پيش گذشت كه اين نظر او مورد قبول ديگران نيست. و نيز ر.ك: به علوم قرآن،3/219؛ قران ناطق/41 ـ 65؛ المنار،9/336 ،به نقل از عبدالعزيز احمد البخاري.
30.ر.ك: المنار،9/326 و 343 و نيز ر.ك :مناهل العرفان،2/146.
31. ر.ك :التفسير و المفسرون،1/25.
32. قرآن ناطق/79 ـ 80.
33. مناهل العرفان،2/146.
34.همان/170 ـ 171.
35. تلخيص از مناهل العرفان،2/134 ـ 139.
36. قرآن كريم، بقره/23؛ يونس/38.
37. ر.ك: التفسير و المفسرون،1/25؛ المنار،9/325.
38. اصول التفسير،2/469.
39. قرآن ناطق،1/77، به نقل از احكام القرآن ،4/87 ـ 88.
40. مناهل العرفان2/156، المنار،9/347.
41. همان/159.
42. التفسير الكبير،1/209ـ 217؛ المنار،9/336.
43. همان/210.
44. مناهل العرفان،2/140و 155.
45. المنار،9/343.
46. مناهل العرفان،2/155.
47.اصول التفسير،2/472.
48. المنار،9/348.
49. المنار،9/327ـ 328.
50. همان/350.
51. ر.ك: علوم القرآن،3/219، (به نقل از زحيلي)؛ مناهل العرفان،2/156؛ التفسير و المفسرون 1/24.
52. مناهل العرفان،2/156.
53. اصول التفسير،2/470.
54. ر.ك :المنار،9/328، 351.
55. همان/343.
56. همان /326.
57. الميزان،11/57.
58. المنار 9/326؛ قرآن ناطق،1/77.
59. المنار،9/326ـ 327.
60. علوم القرآن،3/219.
61. التفسير و المفسرون،1/25.
62. ر.ك: المنار 9/323، 326، 329، 331، 332، 335؛ اصول التفسير،2/470و 481.
63.مناهل العرفان،2/160ـ161.
64. ر.ك: مناهل العرفان،2/163، 162، 117، المنار،9/330.
65. رزقاني اين دلايل رابه عنوان شبهات بر منع ترجمه نقل مي كند: العرفان،2/165، به بعد.
66. مناهل العرفان،2/165.
67. التفسير الكبير،2/168.
68. تاريخ قرآن/651ـ 652.
69. مناهل العرفان،2/165ـ166.
70. همان/167؛ اصول التفسير2/464ـ 465.
71. اصول التفسير،2/464.
72. مناهل الوفان،2/167.
73. المنار،9/337.
74. مناهل العرفان،2/172،173؛ اصول التفسير،2/46، به نقل از مبسوط سرخسي.
75. ر.ك المنار،9/334ـ336(اشاره به بازگشت از فتوي)
76. ر.ك: التفسير الكبير،1/213 ،امام فخر دلايلي را مبني بر اعتراض به اين استناد ذكر مي‌كند.
77. همان،9/339 ـ 340.
78. قرآن ناطق،1/76.
79. التفسير الكبير،1/213.
جمعه 24 شهریور 1391  2:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

از قدر معلوم تا رحيق مختوم، رابطه تنزيل با ترجمه و تلاوت قرآن

حسين مرادي

مسأله‌ي ترجمه‌ي قرآن و بررسي امكان يا امتناع آن، ارتباط تنگا‌تنگي با مسأله‌ي نزول قرآن دارد. بدون شناخت ماهيت نزول قرآن، بحث درباره‌ي ترجمه‌ي آن تا حدّي ناقص خواهد بود. چرا كه ترجمه‌ي قرآن در هرصورت درباره‌ي «كلام نازل» مطرح مي‌باشد و تا ماهيت و كيفيت اين نزول تبيين نگردد، نمي‌توان درباره‌ي امكان يا امتناع ترجمه‌ي قرآن، اظهار نظر كاملي كرد. ترجمه‌ي قرآن، به معناي «انتقال معاني آن از يك زبان به زبان ديگر» با توجه به انواع مختلف نزول، ممكن يا نا ممكن خواهد بود. لذا بررسي و تعيين ماهيت نزول قرآن در بحث ترجمه‌ي قرآن موضوعيت خواهد داشت.
خوشبختانه تاكنون درباره‌ي برخي از متعلقات نزول قرآن از جمله «زمان و مكان نزول، اسباب نزول، اولين و آخرين آيات نازل شده، مدت نزول، نزول برحرف‌هاي هفتگانه، حال پيامبر‌(ص) به هنگام نزول و…» بحث‌هاي فراواني شده است اما در مورد خود نزول و ماهيت و كيفيت آن، در كتب علوم قرآني و… چندان بحث نشده است و آن مقدار هم كه به چشم مي‌خورد در بحث ترجمه‌ي قرآن چندان كارايي ندارد. همچنين ادلّه‌ي فراواني از سوي موافقان و مخالفان ترجمه‌ي قرآن مبني برامكان يا امتناع آن ارائه شده است امّا تا آنجا كه ما اطلاع يافتيم، هيچ‌كدام از اين ادلّه، مبتني براين بحث نمي‌باشد. لذا در اين مقاله برآنيم كه در حدّ امكان ،ماهيت نزول قرآن را تبيين كرده تا در سايه‌ي آن بتوانيم در باره‌ي امكان يا امتناع ترجمه‌ي قرآن اظهار نظر كنيم. به عبارت ديگر اين گفتار شامل يك توصيف و يك دستور مي‌باشد. اما بخش توصيفي آن، مبيّن كيفيت نزول قرآن بوده و بخش دستوري آن، تكليف ما را در قبال صورت تنزّل يافته‌ي قرآن مشخص كرده و امكان يا امتناع ترجمه‌ي آن را بررسي كرده و در قبال آن حكم صادر مي‌كند.

معناي «نزول» در لغت

«نزول»، در اصل به معني «انحطاط من علوّ»1 مي‌باشد. حال اين علوّ ممكن است مربوط به مكان يا شأن و مقام يا درجات مختلف وجودي و اخلاقي و يا موارد ديگر باشد. مفهوم «انحطاط» و «فروآمدن» در بيشتر2 استعمالات «نزول» و ابواب مختلف آن، مشترك بوده اما در كيفيّت اين انحطاط و ماهيت آن بين موارد مختلف، اختلاف وجود دارد. در قرآن ،نزول، انزال و تنزل و تنزّيل به اشياي مختلفي نسبت داده شده است (از جمله: كتاب، مائده، ماء، لباس، ذكر، حديد، انعام، ملائكه، عذاب، سكينه، روح، جنود، أمر، شيطان، حق، سلطان، فرقان، من وسلوي، آيه، برد، غيث، رزق، تورات، انجيل، قرآن، خير، حكمت و… .)
مسلّم است كه نزول در هركدام از اين موارد به تناسب جهاز وجودي «نازل» خواهد بود اما در همه‌ي آنها، معناي اصلي نزول، به نحوي ملحوظ است.

اقسام نزول

براي تحقق «نزول»، وجود عناصري همچون «مبدأ نزول»، «مقصد نزول»، «نازل»، مُنزِل»، «مراحل و مسير نزول» و… لازم است. مي‌توان با لحاظ هركدام از اين عناصر؛ «نزول» را به اقسام مختلفي تقسيم كرد. مثلاً به لحاظ اينكه آيا نازل بعد از نزول، مبدأ نزول را ترك مي‌كند و يا اينكه در عين حضور در مبدأ، در مقصد نزول نيز متجلّي و ظاهر مي‌شود، مي‌توان نزول را به دو قسم تقسيم كرد.
1. نزول به نحو «تجاني»3 (مثل پايين آمدن آب باران از آسمان).
2. نزول به نحو «تجلّي» (مثل نزول قرآن كه در عين اينكه حقيقت آن در جايگاه خود محفوظ مي‌باشد، جلوه‌اي از آن نزد ما است). يا مثلاً با لحاظ مادّي يا غير مادّي بودن نازل، نزول را به «مادّي و غير مادّي» تقسيم كرد و يا با لحاظ نوع مقصد و قالبي كه نازل در آن متنزل مي‌شود مي‌توان نزول را به انواع مختلف «كلامي، صوري، رفتاري و…» تقسيم كرد. همچنين از ديدگاه‌هاي مختلف مي‌شود تقسيمات متنوع و جزئي‌تري در پديده‌ي «نزول»، ايجاد كرد كه البته ما در اين مختصر، قصد تفصيل آنها را نداريم.
آنچه در بحث ما بيشتر كارساز است، تقسيمي است كه براساس «مبدأ و مقصد نزول و تناسب آن دو با هم» مي‌باشد. در اين تقسيم در پي آنيم كه بيابيم در كدام يك از موارد نزول، رابطه و سنخيت و تناسب وجودي و تكويني بين مبدأ و مقصد نزول وجود داشته و در كدام موارد، اين سنخيت و تناسب، مفقود بوده و تنها رابطه‌ي قراردادي و اعتباري بين آن دو برقرار است. با اين لحاظ و براين اساس، نزول در يك تقسيم كلّي به دو قسم «تكويني» و «اعتباري» تقسيم مي‌شود:

1. نزول تكويني

در اين قسم، بين مبدأ و مقصد نزول، نوعي رابطه‌ي وجودي و خلاف ناپذير حاكم بوده و سنخيت و تناسب و لزوم خاصّي بين آن دو در جريان است، همچنين در اين قسم، مقصد نزول، معيّن و معلوم4 بوده و در اين تعيين، هيچ اعتبار و قراردادي دخيل نمي‌باشد. يعني چنين نيست كه نازل بتواند در هرمنزل و مقصدي متنزل گردد. بلكه منازل، در اين نزول به حكم تكوين، معيّن و معلوم مي‌باشد. مثلاً حالت شَرْم اگر در چهره، تنزّل و تمثّل يابد، قطعاً در رنگ سرخ، متنزل و متمثل خواهد شد و چنين نيست كه انسان با اختيار خود بتواند اين سرخي را به رنگ ديگري تبديل نمايد. لذا بين حالت شرم (مبدأ نزول) و سرخي چهره (مقصد نزول) نوعي رابطه و تناسب وجودي و تعييني برقرار بوده و اين مقصد در هرزمان و مكان در همين صورت، معلوم و معيّن بوده و هيچ تبديلي را نخواهد پذيرفت.
يا مثل يك درخت سرسبز و بزرگ كه صورت تنزل يافته‌ي آن به صورت يك دانه‌ي كوچك خواهد بود. اين دانه، قدر معلوم تنزل درخت مي‌باشد، و چنين نيست كه صورتها و قدرهاي ديگري نيز متصوّر بوده و درخت بتواند در يك مقصد و قالب ديگري غير از دانه متنزل گردد. بين دانه و درخت سنخيّت تكويني برقرار بوده و دانه در واقع همان درخت مي‌باشد اما يك درخت گرفتار و محبوس، مقيد و محدود، مجمل و «مردود»5، يك درخت نازل و هبوط يافته، فشرده و خلاصه شده. همچنين دانه‌هاي، مختلف. «قدرهاي معلوم» در تنزل درختان مختلف مي‌باشند و چنين نيست كه يك درخت سيب مثلاً بتواند در دانه‌ي خرما و يا يك درخت خرما در دانه‌ي سيب متنزل شود. نظام تكوين به هيچ نازلي اجازه نمي‌دهد كه در تنزل خود از قدرهاي معلوم خود تجاوز نمايد.

2. نزول اعتباري

با توجه به تعريف نزول تكويني، خود بخود نزول اعتباري نيز تعريف خواهد شد. در اين قسم، بين مبدأ و مقصد نزول رابطه‌ي وجودي و تكويني برقرار نبوده و آن لزوم و سنخيت خاصي كه در نزول تكويني بين آن دو برقرار مي‌باشد در اينجا وجود ندارد. همچنين، مقصد در نزول اعتباري، معين و معلوم نبوده و لذا قابل تبديل و ترجمه بوده و در هرزمان و مكاني ممكن است صورت و قالب خاصّي به خود بپذيرد. مثلاً همان حالت شرم كه قبلاً ذكر شد و يا حالات مختلف ترس و اميد و محبت و خشم، در تنزّل كلامي، داراي منازل و مقاصد و قالب‌هاي معيّن و معلومي نيستند و چه بسا در زمانها و مكانها و زبان‌هاي مختلف، اشكال گوناگوني را پذيرفته و حتي در يك زبان و زمان و مكان نيز متنوع و نا معلوم باشند. (هرچند كه در اقسام ديگر تنزل ممكن است داراي قدر معلوم باشند.) مثلاً حالت ترس اگر در سيما متنزل شود، داراي قدر معلوم بوده و اگر در كلام تنزل يابد، منزل مشخصي نخواهد داشت. چرا كه با انواع جملات در يك زبان و يا زبان‌هاي مختلف مي‌شود حالت ترس را تنزل داد و از آن سخن گفت. پس ترس در سيما، تنزل تكويني و در كلام تنزل اعتباري خواهد داشت. يا مثل حالت «خشم» كه در سيما تنزل خاصي داشته اما در كلام و رفتار، در صورت‌هاي مختلفي متجلّي مي‌شود.
با اين بيان در مي‌يابيم كه در تنزل اعتباري نوعي قرارداد بين مبدأ و مقصد تنزل، حاكم بوده و تناسب و همخواني تكويني بين آن دو وجود نخواهد داشت.
???
در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه در تنزل اعتباري ممكن است نازل در عالم واقع داراي «قدر معلوم» بوده باشد اما از آنجايي كه هيچ ملاك و اساسي براي تعيين و تشخيص آن وجود ندارد، لذا نمي‌شود منزل خاصي را به عنوان بهترين و مناسب‌ترين و آخرين منزل نزول لحاظ كرد (هرچند ممكن است واقعاً چنين منزل و مقصد معلومي وجود داشته باشد). مثلاً روحيه? (احترام و تواضع و تعظيم) در بين مردم يك منطقه يا مناطق مختلف جهان در اشكال گوناگوني همچون «دست به سينه نهادن»، «دستها را مقابل سينه گرفتن»، «قدري كمر را خم كردن» «تعظيم به صورت ركوع و سجود» و… متمثل مي‌باشد. حال در بين اين قالبها ممكن است يك مورد (در عالم واقع) به عنوان بهترين، مناسب‌ترين، زيباترين و نماينده‌ترين تمثل و نمايش «احترام و تواضع» وجود داشته و نمايش و حكايتش از ساير موارد كامل‌تر و ناطق‌تر باشد، اما ملاك تعيين و تشخيص آن يا وجود ندارد و يا ملاكها و معيارها، برطبق مناطق گوناگون، گونه‌گون مي‌باشد. مگر آنكه اين ملاك از طريق شرع احراز گردد كه البته در اين صورت ما مسلمانان، سجده و ركوع را به عنوان قدر معلوم و زيباترين و گوياترين حالت و منزل براي تمثل و تنزل روحيه‌ي تواضع، خاكساري، انكسار و تعظيم مي‌شناسيم. اين حكايت و نمايش و تمثل در «سجده و ركوع» آنقدر زيبا و گويا است كه گويي يك تنزّل تكويني است. (تنزّل قرآن نيز آن گونه كه خواهد آمد از همين قسم است يعني يك تنزل اعتباري كه از نظر داشتن قدر معلوم مانند تنزل تكويني بوده و لذا برخي از احكام تنزّل تكويني بر آن مترتب مي‌باشد.)

تنزّل و تمثّل در جهان و انسان

تنوّع عوالم و مراتب هستي، تعالي و تفضّل برخي از آنها نسبت به برخي ديگر، ارتباط و گفت‌وگوي آنها با همديگر، تسلّط و احاطه‌ي بعضي بربعض ديگر و…، مقتضي تنزّل و تمثل برخي از اين عوالم و آثار آنها در برخي ديگر مي‌باشد. عالم طبيعت كه پايين‌ترين اين عوالم است، منزل و محلّ تمثل عالم و موجودات و آثار وجودي بالاتر از خود مي‌باشد. انسان نيز در اين مجموعه، به نوبه‌ي خود داراي عوالمي است، روح و روحيات انسان دائماً در حال تمثل و تنزل در جسم او بوده و حالات مختلف روحي او داراي تجليات و نمايش‌هاي جسمي مي‌باشند. اين تنزّل و تمثّل، لازمه‌ي ارتباط و گفت‌گوي «روح و جسم»، «آسمان و زمين»، «ملكوت و ناسوت» مي‌باشد. تنزل و تمثل در عالم طبيعت، بسيار ضعيف و ناچيز است، چرا كه طبيعت از لحاظ وجودي «كثيف‌ترين»6 عوالم مي‌باشد. لذا مي‌بينيم كه روح و روحيات انسان، در حدّ بسيار نا‌چيزي در جسم او متمثل مي‌شوند. مثلاً، انساني كه روح او مخزن محبّت و ولايت و اطاعت الهي بوده و مظهر صفات خداوند مي‌باشد از لحاظ جسمي فرق چنداني با يك فاسق و ظالم تمام عيار ندارد. فقط نور و صفاي مختصري در چهره و چشمان او ممكن است متجلّي باشد، و اين بخاطر محدوديت شديد عالم ماده و «كثافت وجودي» آن مي‌باشد، تا حدّي كه يك وليّ اللّه از نظر جسمي تقريباً مانند يك مرتدّ فاجر مي‌نمايد. اما همين دو روح پاك و نا‌پاك اگر وارد بدن برزخي (كه لطيف مي‌باشد) بشوند، تجلّيات و تنزّلات قوي‌تري در بدن برزخي خواهند داشت و در آنجا و نه مانند هم بلكه يكي در زيباترين و معطّرترين و «سّوي‌ترين» صورتها و ديگري در وحشتناك‌ترين قالبها و چهره‌ها منزل خواهد گزيد و اين بخاطر لطافت عالم برزخ مي‌باشد. چه اينكه بدن هرچه لطيف‌تر باشد، روح ،نمايش بيشتري خواهد داشت و حقيقت و درنگ اصلي خود را آشكارتر خواهد ساخت.
عوالم انسان و جهان هرچه مجرّدتر باشد همان قدر لطيف‌تر بوده و لذا شدّت تجلّي و تنزل، قوي‌تر و بيشتر خواهد بود. دنيا و عالم ماده كه در پايين‌ترين مراتب هستي قرار دارد، از عوالم بالا نمايش‌هاي بسيار كمرنگي، ارائه مي‌دهد و بخاطر غلظت مادّي و شدّت محدوديت و جهاز كثيف وجودي، درختان زيباييها و كمالات را در درون دانه‌هاي كوچك محبوس كرده و همه‌ي زيبايي‌هاي آنها را مخفي و مدفون مي‌نمايد و فقط نشانه‌هاي بسيار كوچكي از آن همه زيبايي و عظمت و شكوفايي را به عنوان «آيه و دليل» ظاهر و متجلّي مي‌نمايد. «خزائن» كمالات و زيباييها در «قدرهاي معلوم» دنيوي تا حدّ امكان، تنزل يافته و فقط «آياتي» از آن خزائن در منازل دنيوي باقي مي‌ماند كه البته بايد از دلالت اين آيات بهره‌مند گشته و از آنها عبور كرد (مصون السّر عن النّظر اليها ومرفوع الهمّةِ عن الاعتماد عليها)7 تا مبادا در آنها اقامت و برآنها اعتكاف و اعتماد نموده و آنها را بجاي خزائن بنشانيم كه البته اين نشاندن همان و مهجور ساختن آيات همان! مهجوريّت آيه يعني «نظر به آن» و مأموريت آن عبارت از «نظر با آن» مي‌باشد. لذا نه «به» قدرهاي معلوم بلكه «با» آنها بايد «نظر» به «خزائن» داشت.
پس انسان در وجود خود و جهان دائماً با مسأله‌ي تمثّل و تنزّل و تجلّي درگير مي‌باشد چرا كه هم خود او مركّب از روح و جسم است و هم جهاني كه در آن زندگي مي‌كند با عوالم بالاتر در ارتباط و گفت‌وگو است و گفت‌وگوي روح با جسم و آسمان با زمين، بدون مجراي تجلّي و تنزل امكان نخواهد داشت. لذا انسان بايد موقعيّت و قدر اصلي خود را نسبت به اين قدرها و منازل معلوم كرده تا مأموريت آنها را دريافته و از تجاوز به آنها در امان بوده و در طريق مهجوريت آنها گام برندارد.

نزول قرآن

اكنون بعد از ذكر اين مقدّمات بايد ديد كه قرآن چه تنزّلي در عالم طبيعت داشته و ماهيت منزّ‌ل (الفاظ) آن چه مي‌باشد:
«وان من شيء إلاّ عندنا خزائنه وما ننزّله إلاّ بقدر معلوم» (حجر، 15/21)، قرآن به عنوان كريم‌ترين و عظيم‌ترين مصداق «شيء» از «كتاب مكنون»8 به نحو «تجلّي» در قدر معلوم متنزل شده است. قدر معلوم قرآن همين «الفاظ»است كه بسان «اودية»، آب خالص و زلال هدايت را در خود «سيلان» داده و در حدود و قيود خود آن را محدود و مقيد مي‌نمايد: «انزل من السّمآء ماءً فسالت اودية بقدرها…» (رعد، 13/17).
با اندكي تسامح، نزول قرآن را مي‌توان يك نزول تكويني دانست. تسامح از اين روست كه «الفاظ» در هرصورت، ساخته‌ي بشري بوده و نمي‌توان بين آنها و معاني متنزل در آنها، رابطه‌ي وجودي و تكويني برقرار كرد. بلكه در الفاظ هميشه قرارداد و اعتبار حاكم بوده و انسان در محدوده‌ي الفاظ براي هيچ معنايي، قادر به تقدير تعييني و تكويني نمي‌باشد. و اين عجز از آن جهت است كه «تقدير» انسان، مسبوق به «تفكير» او مي‌باشد: «انه فكّر وقدّر» (مدثّر،74/18) چرا كه فكر انسان معركه‌ي خطاها و اشتباهات و تجديد نظرات و تصحيحات و… بوده و لذا انسان اگر هرجمله‌اي را براي ابراز هرمعنايي انتخاب كند باز جملات و صورت‌هاي بهتر و ناطق‌تر و كامل‌تري، قابل تصور خواهد بود. لذا انسان در بين زبان‌هاي مختلف و حتي در يك زبان قادر به تعيين قدر معلوم براي يك معني نمي‌باشد و همه تنزيلات كلامي او در قدرهاي نا معلوم و تبديل پذير، جريان داشته و تكوين و لزوم و تعيين در كار نمي‌باشد.
البته اين بيان فقط در مورد كلام بشري صادق است اما مطلب درباره‌ي كلام خدا به گونه‌اي ديگر است. گزينش و تقدير الهي در الفاظ، مسبوق به تفكير و تفكر و… نمي‌باشد (بلا رويّةِ أجالها ولا تجربةٍ استفادها ولاحركةٍ احدثها ولا همامة نفس اضطرب فيها…)9، لذا اين تقدير و گزينش، تعييني و تكويني خواهد نمود و كلام الهي به هرصورت كه نازل گردد،صورتي كامل‌تر و زيباتر از آن متصوّر نخواهد بود. «الذي احسن كل شيء خلقه…» (سجده ،32/7) زيرا همه‌ي «تنزيلات الهي» داراي «قدر معلوم» بوده و صورتي زيباتر و كامل‌تر و ناطق‌تر و معيّني‌تر از قدر معلوم قابل لحاظ نمي‌باشد (همچنانكه يك درخت سرسبز در تنزل خود قدري بهتر و زيباتر از قدر دانه نداشته تا در آن تجلّي يابد، منزلي بهتر از «منزل دانه» براي نزول درخت نمي‌تواند وجود داشته باشد و اين «قرار مكين» (مرسلات، 77/21)، در هيچ زمان و مكاني قابل تبديل و ترجمه نخواهد بود). «فقدرنا فنعم القادرون» (مرسلات/23) خداوندي كه «نعم القادرون» است در تنزيل خزائن، بهترين و گوياترين منازل را گزينش خواهد كرد. تبديل اين «منازل» (كه البته محال است) نه تنها برگويايي و نطق آنها نخواهد افزود بلكه آنها را گنگ و مهجور و از مأموريت، معزول خواهد كرد.
با اين بيان، كلام خدا تا حدودي از كلام بشر ممتاز مي‌شود. پس تنزل كلامي در حق خدا و انسان يكسان نبوده و در ماهيت، از هم جدايند. انسان در تقدير الفاظ متأثر از هزاران عوامل مثبت و منفي (حالات و امراض روحي و رواني و…) بوده و هيچ‌گاه در تنزيل معاني و مقاصد خود به قدر معلوم نخواهد رسيد اما گزينش حكيمانه و عليمانه از سوي خداوند محيط و نعم القادرون، جهت تنزيلِ شريف‌ترين خزينه‌ي عند اللّه و زيباترين حقيقت مكنون، قطعاً و ضرورتاً متوجه «احسن الحديث»10 خواهد بود. (همچنان كه ربايش تكويني در يك آهن رُبا از بين ذرات فراوان در يك تپه‌ي خاك، تنها متوجّه متناسب‌ترين و هم سنخ‌ترين ذرّات خواهد شد.)
البته رابطه‌ي بين الفاظ و حقيقت مكنون قرآن، كاملاً از قبيل رابطه‌ي تكويني بين «دانه و درخت» و يا «نطفه و انسان» نمي‌باشد چه اينكه الفاظ، يك ماهيت قرار‌دادي دارند، اما همان‌طور كه قبلاً گفتيم، وجود بيشترين سنخيت و تناسب بين الفاظ قرآن و حقيقت والاي آن و همچنين تقدير معيَّن و معلوم اين الفاظ، ما را برآن واداشت كه تنزّل قرآن را در عداد تنزّلات تكويني به حساب آورده و احكام تكويني برآن مترتّب كنيم. (هرچند كه با توجه به كلامي بودن نزول آن، در شمار تنزلات اعتباري مي‌باشد).
نكته‌اي كه ياد آن در اينجا خالي از فايده نمي‌باشد اينست كه خداوند به ندازه‌ي طهارت دروني و تقرّب انسان، در زبان او متجلّي گشته و بجاي او سخن خواهد گفت «…ولسانَه الّذي ينطق به…»11 لذا هرچه تقرّب انسان بيشتر باشد، به همان اندازه كلامش معلوم‌تر و معيّن‌تر ودر نتيجه ماندگارتر و معجزتر خواهد بود!

سرّ اصلي اعجاز قرآن

با توجه به مطالب يادشده معلوم مي‌شود كه سرّ اصلي اعجاز الفاظ قرآن در چيست. البته وجوه لفظي وغير لفظي اعجاز، بسيار فراوان مي‌باشد و مباحث بي‌شماري در تبيين اين وجوه ارائه شده است. امّا بايد دانست كه مبحث اعجاز و خيلي از مباحث ديگر قرآني در اصل، مترتب و متفرّع برمسأله‌ي نزول قرآن است.
انسان براي اينكه بتواند همانند قرآن را بياورد بايد بجاي خدا نشسته و برهمه‌ي حدود و قيود و قدرها و مرزها، احاطه پيدا كند، عالم به همه‌ي سنخيّتها و تناسبها و رابطه‌ها بوده و هرخزينه‌اي از خزائن هستي را در قدر خاص و معلوم خود، تنزل دهد، بايد حقيقت كتاب مكنون، «نزد» او بوده و از بالاترين عوالم هستي، با احاطه به همه‌ي قدرها، قدر معلوم اين زيباترين حقيقت هستي را از بين منازل و قدرهاي بيشمار در شب قدر، تقدير نموده و عظيم‌ترين و زيباترين تجلّي آسمان در زمين را به كائنات هديه دهد، كه البته اين انسان، كسي نيست جز خدا! پس علّت عجز انسان از آوردن مثل قرآن، خدا نبودن اوست! انسان بايد« نعم القادرون» و «احسن الخالقين»12 باشد تا «احسن الحديث» را بيافريند. بايد مصداق «الذي أحسن كل شيء خلقه…» باشد تا «انا اعطيناك الكوثر» بسُرايد والاّ «تفكير» كرده، «تقدير» نموده و چه بد تقديري خواهد نمود: «انا اعطيناك الجواهر فصلّ لربك وجاهر ولا تعتمد قول ساحر»13 «فقُتل كيف قدَّر. ثم قتل كيف قدَّر» (مدثر،74/19،20)
هركه در پي پاسخ به تحدّي قرآن باشد ابتدا بايد خزينه‌ي آن نزد او باشد تا از بالا آن خزينه‌ي وسيع را محدود و مقيّد و نازل كند و در زندان الفاظ محبوس گرداند. پس اين كار بايد از بالا صورت گيرد. در حالي كه همه‌ي «خزائن» نزد خدا مي‌باشد «وللّه خزائن السموات والأرض» (منافقون، 63/7) پس انسان در صورت معارضه با قرآن ناچار بايد از پايين اقدام نمايد و پايين جايگاه قدرها است نه خزائن، پس اين انسان چه چيزي را مي‌خواهد تنزل داده و پايين آورد؟! آيا قدرها را مي‌خواهد مقدَّر نمايد؟!! يا در پي تبديل آنها مي‌باشد؟! آيا بجاي خزائن الهي، معاني بشر آلود خود را مي‌خواهد تنزل داده، با قرآن برابر نشاند؟! آيا آنكه از بالا مي‌آيد با آنكه از پايين، برابر است؟!«هل يستويان مثلاَ»؟!(هود،11/ 24)
شخص معارض در پاسخ به تحدّي بايد تنزيل كند، نازل كننده بايد بالا باشد تا تنزيل صادق آيد. انساني كه در پايين‌ترين پايين‌ها است چگونه مي‌خواهد تنزيل نمايد؟! «ام عندهم خزائن ربك أم هم المصيطرون» (طور، 52/37)؟! آيا انسان برهمه قدرها و حدود و منازل محيط است؟! انساني كه اصل وجود و آثار وجوديش، مقدّر به قدرها است، مي‌خواهد قدر معلوم معرفي نمايد؟! «ام عندهم الغيب فهم يكتبون»(طور/41)؟!

پشتيباني قدرها توسط خزائن

مگرنه اينست كه ثبات و قوام و كشش و جذب اين قدرها، مديون آن خزائن مي‌باشد؟! اگر پشتيباني آنها نباشد قدرها نا‌بودند و اگر خود را «بود» نمودند، سرابي بيش نباشند: «فامّا الزّبد فيذهب جفاء» (رعد، 13/17) اگر يك دوست، اقيانوس محبّت خود را تنزل داده و آنرا در جمله‌اي تقدير نموده، تقديم دوست خود نمايد، البته اين جمله از پشتوانه‌ي بالا (خزينه‌ي محبّت قلبي) برخودار بوده لذا جذب كرده و مست خواهد نمود. اما كسي بدون داشتن اين اقيانوس، چاپلوسانه روزي هزار بار هم اگر اظهار محبّت نمايد و خصومت در جلد ارادت، مخفي دارد، البته اين اظهارات غير از نفرت چيزي نزايد!
پس هرقدري كه از پشتيباني خزينه‌ي خود محروم است، پايين بوده و نه ثابت و صادق، بلكه سراب است و آنكه از بالا آمده، خزينه‌ي خويش را پيامبر و زيبايي‌هايش را نمايشگر بوده و نه سراب بلكه حق، لذا داراي ثبات است.
پس وجه اصلي اعجاز قرآن همين است كه الفاظ آن برخوردار از پشتيباني زيباترين خزينه‌ي هستي بوده و معجزيت و جذابيت خود را در هرآن، از آن اقيانوس دريافت مي‌دارد و اگر در اين دريافت، نازي و يا وقفه‌اي حاصل آيد،البته اركان اين قالب و قدر معلوم درهم و برهم فرود آيد. (واگر فرضاً ثابت باقي بماند،قطعاًجذابيت و معجزيت و دلالت و مأموريت خود را برنتابد.)

راز قبولي و ردّ اعمال

همين است سرّ قبولي و ردّ اعمال و عبادات. عبادت، نمايش است، نمايش از حقيقت. بدون آن حقيقت اين نمايش بردي نخواهد داشت. عبادت، تمثّل است، تمثّل حالات درون. «سجده»اي كه تمثّل عبوديت و انكسار ساجد نباشد دروغ ومردود است نه اينكه خواهد بود بلكه همين حال از سمت دلالت و اشارت به بالا معزول است چرا كه بالايي در كار نيست، يك نمايش دروغين است چرا كه خزينه‌اي در كار نبوده تا سجده، نماينده‌ي آن باشد! اين همان سجده‌ي كاذبي است كه بعد از سربرداشتن ساجد از آن به صورت گلوله‌اي درآمده و به همراه نداي «يا فاجر، يا كاذب» بر سرصاحب آن كوبيده خواهد شد! همين گونه است خيلي از عبادات و طاعات ديگر كه اگر از پشتيباني خزائن خود برخوردار باشند مقبول و الاّ مردود خواهند بود.

قدر معلوم، سكّوي پرتاب به سوي خزائن

با اين توصيفات به يك دستور و بايد مي‌رسيم:
در عروج به سوي خزائن و حقايق اشيا بايد از قدرهاي معلوم آنها آغاز كرد. در سفر به سوي شكوفايي و سرسبزي، ابتدا بايد متوجه دانه شد. براي «مس» درخت شكوفاي «قرآن كريم» در «كتاب مكنون»، «طهارت» را بايد از پوسته‌هاي ستبر دانه‌ي الفاظ آغاز كرد.14 دانه، سكّوي پرتاب به سوي شكوفايي مي‌باشد. بدون استقرار برسكوي الفاظ، پريدن به سوي حقيقت و باطن قرآن، آنگاه رهيدن و درعرصه‌هاي تو در توي آن رقصيدن، ممكن نباشد. الفاظ قرآن مثل انسان دنيوي است كه از «احسن تقويم» به «اسفل سافلين»، «مردود»15 گشته و در آن محدود و محبوس افتاده است. لذا راه برگشت به احسن تقويم از اسفل سافلين شروع مي‌شود. اسفل‌سافلين، قدر معلوم احسن تقويم بوده و سكوي پرتاب به سوي آن مي‌باشد. بايد از پايين‌ترين منزل شروع كرد و با «طهارت»، مراتب تنزل را در نور ديد، تا سر منزل نازل را «مسّ» كرد.
بيان مطلب آنست كه شيء متنزل در مبدأ و مقصد نزول داراي يك حقيقت است اما هركدام از اين مراحل در «شدّت و ضعف»، «اجمال و تفصيل»، «ظهور و خفاء» و… با يكديگر متفاوتند. مثلاً نور خورشيد در اوّلين شعاع و تجلّي خود، شديدترين درجه‌ي نور و حرارت را دارد وهرچه از مبدأ خود نازل تر مي‌گردد از اين شدت و قوّت كاسته مي‌شود تا جايي كه به ضعيف‌ترين درجه‌ي خود مي‌رسد. اما بايد ديد كه در همه‌ي اين مراحل، نور داراي يك حقيقت است و اين حقيقت در همه‌ي اين درجات و مراتب حاضر مي‌باشد چه د ر شديدترين درجه و چه در ضعيف ترين آن . پس «خود» و حقيقت نور داراي درجات و مراتب است. پايين‌ترين درجه‌ي «خود» همان خود ناقص، ضعيف، محدود، مخلوط، مجمل، نازل، آيه، دليل، كاذب، سافل، قدر معلوم، اثر و… بوده و شديدترين آن، خود كامل، رها، مفصَّل ، مبيَّن، عالي، صادق، احسن تقويم، خزينه‌ي صاحب نثر و… مي‌باشد. پيداست كه «خود ضعيف» نور، براي «بازجويي» شدَّت و قوّت و جمالِ از دست رفته، بايد از «خود» شروع كند، فاصله‌ي طي شده و مراتب نزول را تا «اصل خويش»16 بپيمايد و حجاب‌هاي راه را كنار زده، حدود و قيود را بردارد تا به «خود شديد» و خزينه‌ي اصلي خود دست يابد.
همچنين «دانه» كه از «اصل خويش» دور مانده است در «بازجويي روزگار وصل خويش» بايد از خود شروع كند. در خود به دنبال خود قدم زند (خويش را در خويش پيدا كن كمال اين است و بس).17 اگر خارج از خود به دنبال خود برخيزد راه بجايي نبرد چرا كه خود را در خود گم كرده است. خود شكوفا و زيبايش را در «خود دانگي» مخفي و محبوس داشته است. لذا در خود بايد خود يابي كند. از خود در خود به سوي خود بايد سفر كند. بايد از «خود كاذب» سفر كردن، آنگاه در «خود صادق» نظر كردن. بايد از قدر معلوم آغازيدن تا از «رحيق مختوم»18 آشاميدن. دانه اگر قدري از «قدر معلوم» خويش، دورتر، درخت را بجويد، هيچ‌گاه نرويد و عطر شكوفه‌هايش را نبويد. پس نه از «ترجمه‌ي خويش» بلكه از «خويش» بايد «فرار» كرده، حذر كند تا در «خويش» قرار يافته، نظر كند! از بدل و ترجمه‌ي قدر معلوم نمي‌شود رَه به خزينه‌ي مكنون بُرد بلكه عروج و صعود از اصل قدرها آغاز مي‌گردد.
البته قرار گرفتن برقدرها و غرق شدن در آنها و «اعتكاف» در «تماثيل»19 و نه عبرت بلكه اقامت و اسكان در آيات، همچنين نظر كردن نه «با» آنها بلكه «به» آنها و «در» آنها و صرف تمام عمر در «سكّو‌شناسي»، «چراغ‌كاوي»، «پيكان‌شناسي»، «قرآن پرستي» و…، كم رَهزن‌تر از «تبديل و ترجمه» نيست. لذا بدانها بايد «رجوع» كرده، اشارت و دلالتشان را دريافته، آنگاه از آنها عبور كرده: «الهي أمرتَ بالرّجوع الي الآثار فاَرجعني اليك بكسوة الأنوار وهداية الاستبصار، حتي اَرجع اليك منها كما دخلت اليك منها، مصونَ السرّ عن النَّظر اليها و مرفوع الهمَّةِ عن الاعتماد عليها… .»20

ترجمه‌ي قرآن يعني تبديل قدر معلوم به نا‌معلوم

الفاظ قرآن كه بيشترين سنخيت و تناسب را نسبت به حقيقت مكنون خود دارد به گزينش تكوين، از بين ساير الفاظ برگزيده شده است. اين الفاظ، «قدر معلوم» آن حقيقت بوده و لذا در آستانه‌ي درك معاني و صعود به عوالم و طبقات تو درتوي قرآن، نقطه‌ي آغاز و سكّوي پرتاب، همين «قدر معلوم» مي‌باشد. هيچ بدل و ترجمه‌اي قدرت اين پرتاب را ندارد و اگر هم پرتابي داشته باشد، به سوي نا كجا آباد خواهد بود. سكوي نا‌معلوم، پرتاب نا‌معلوم نيز خواهد داشت! در اينجا مثالي مي‌آوريم:
«نماز» زيباترين و كامل‌ترين حالت و تمثّل و تنزّ‌ل و نمايش براي روحيه‌ي «عبوديت، تواضع، خاكساري، انكسار و افتقار و استكانت و…» مي‌باشد. گزينش حالت و قالب نماز از بين حالات و اشكال گوناگون براي تنزيل و تمثل آن روحيه‌ي بالا و خزينه‌ي عالي، صرف يك قرارداد نمي‌باشد بلكه به خاطر سنخيت بيشتر و تناسب بهتر و نمايش و گويش روشن‌تر در آن مي‌باشد. شرع مقدس، هيأت نماز را به عنوان يك قدر معلوم براي نمايش «عبوديت، تواضع، افتقار و…» تعيين كرده است. حال سؤال اينست كه كدام قالب و كدام صورت و منزل، مؤدّاي نماز را مي‌تواند برساند؟! كدام بدل و ترجمه از اين قدر زيبا و معلوم، پيام والاي آن را خواهد نمود؟! كدام حالت و قدر مي‌تواند بجاي «سجود» بنشيند؟! كدام منزل و تمثل مي‌تواند اداي افتقار «قنوت» را درآورد؟! كدام نماينده مي‌تواند انكسار «ركوع» را نمايش دهد؟! آيا أصلاً «ركوع و سجود» ترجمه برمي‌دارند؟! آيا «قنوت» تبديل مي‌پذيرد؟! آيا جانشين و ترجمه‌ي نماز مي‌تواند ما را برساند به جايي كه خود نماز مي‌رساند؟! آيا آن خزينه‌اي كه اين قدر معلوم ما را به سوي آن مي‌كشاند، قدرهاي نا‌معلوم نيز ما را به آن مي‌رساند؟! آيا مثلاً «دست به سينه نهادن و…» وافي به جميع معاني و مقاصد نماز خواهد بود؟! آيا اين بدلها و ترجمه‌ها در پيام رساني خود، راهزني نخواهند كرد؟! آيا «استيفاء به جميع معاني و مقاصد»21 از شروط و اركان ترجمه نمي‌باشد؟! آيا از دانه‌ي سيب مي‌شود به درخت خرما رسيد؟! آيا دانه‌ را مي‌شود ترجمه كرده و از ترجمه‌ي آن به درخت رسيد؟!
ترجمه‌ي قرآن در «كم فروشي»، «راهزني»، «حيرت و حرارت زدايي»، «رازگيري»، «ملال‌آوري» «دروغ‌گويي»، «كوچك‌نمايي»، «عادّي سازي»، «ساده نمايي»، «زبان بريدن»، «گنگ كردن»، «بدنام نمودن» و… حاذق‌ترين، مي‌باشد. بي‌آنكه بگوييم نيّت مترجمان محترم قرآن الزاماً چنين است.
اين خصوصيات فقط مختص ترجمه‌ي قرآن نبوده بلكه هرچيزي اگر قدري در اين قدر معلوم تغيير ايجاد كند البته متصف به آنها خواهد بود. (از جمله توجه مفرط به فنون تجويد و صوت و لحن و…). البته تبيين اين مطلب نياز به مباحث بسيار گسترده در زمينه‌ي «بررسي ويژگي‌هاي ذاتي زبان قرآن» دارد كه البته اين مختصر متعهد به طرح آنها نمي‌باشد. اما در اينجا ذكر نمونه‌اي از اين مباحث خالي از فايده نيست.

يكسان نمايي در ترجمه‌هاي قرآن

كسي كه با الفاظ قرآن، دوست و مأنوس است به يقين درمي‌يابد كه هريك از سوره‌هاي قرآن، فضا و حال و هواي خاصي داشته و موسيقي خاصي برآن حاكم مي‌باشد. همچنين نوع حروف و كلمات و جملات و اسلوب و نظم آنها در هرسوره‌اي ويژگي‌هاي خاص خود را داراست. لذا انسان به هنگام قرائت به شيوه‌ي صحيح، به راحتي متوجه تنوع و اختلاف سوره‌ها در موارد فوق خواهد شد. به عنوان مثال وقتي ما سوره‌ي «قيامت» را مي‌خوانيم اگر دقت كنيم، خواهيم ديد كه در يك فضاي كاملاً خاص با آهنگ و نظم ويژه‌اي قرار داريم كه البته اين فضا با انتقال به سوره‌ي «انسان» كاملاً دگرگون شده و گويي از يك حال و هواي نسبتاً «شلوغ»، به يك باغ دلاويزي كه نسيم دل نوازي در آن وزش دارد، وارد شده‌ايم و اين نسيم به مجرّد تلفظ «هاء» در «هل أتي…» به وزش افتاده و چهره‌ي دلها را خواهد نوازيد. با دقت بيشتر متوجه اختلاف در نوع حروف و كلمات و اسلوب در دو سوره خواهيم شد. احساس فوق به هنگام انتقال از سوره‌ي «فيل» به «لايلاف» نيز كاملاً مشهود مي‌باشد. اما اين تنوّع و اختلاف سوره‌ها، به هيچ وجه در ترجمه‌ها احساس نمي شود. نظم و اسلوب و فضاي سوره‌ها در ترجمه‌هاي قرآن كاملاً يكسان است. به گونه‌اي كه اگر انسان به معاني آيات دقت نكرده و فاصله‌هاي (به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان) را در نظر نياورد، اصلاً متوجه انتقال از يك سوره به سوره‌ي ديگر نخواهد شد. اما اين توجه و التفات به هنگام قرائت متن اصلي قرآن البته وجود خواهد داشت (اگرچه «بسمله‌ها» و معاني آيات در نظر نباشد). فضا و عطر خاص هرسوره به گونه‌اي خاص مشام انسان را نوازش مي‌دهد. حتي در مرحله‌اي از «أنس با قرآن» انسان مي‌تواند در مواجهه با يك آيه به راحتي حدس بزند كه اين آيه متعلق به كدام سوره و كدام فضا و حال و هوا مي‌باشد. (بدون اينكه حافظ قرآن باشد).

قدر معلوم و صوت و لحن

مثال گذشته، نمونه‌اي بود براي «حد اقلّ» كم فروشي و رهزني در ترجمه‌هاي قرآن،همچنين صوت و لحن نيز مي‌تواند به نوبه‌ي خود در «يكسان نمايي و عادي سازي» سوره‌هاي قرآن سهيم باشند. چرا كه امروزه يك قاري مي‌تواند همه‌ي قرآن را در يك يا چند دستگاه لحني تلاوت كند و آب از آب تكان نخورد. مثلاً با همان لحني كه سوره‌ي «قيامت» را مي‌خواند، مي‌تواند سوره‌ي «انسان»، و يا «لايلاف» را نيز بخواند و…. اين گونه تلاوتها سبب مي‌شود سوره‌هاي قرآن ويژگي‌هاي ذاتي صوتي و لحني خود را از دست داده و از لحاظ لحني و آوايي، يكسان نموده و هيچ فرقي بين آنها لحاظ و احساس نگردد و اين هم البته به نوبه‌ي خود تغيير و تبديلي است در قدر معلوم قرآن. امروزه يك قاري، آيات مختلف از سوره‌هاي گوناگون را در يك لحن و يك دستگاه، يكسان و هموار كرده و ويژگي‌هاي ذاتي لحني در آنها را سلب نموده و در يك قالب و منزل جديدي آنها را ارائه مي‌دهد. آياتي چون: «القارعة. ما القارعة…» (قارعه،101/1،2)، «والعصر…»(عصر، 103/1)، «الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل» (فيل، 105/1)، «لم يكن الذين كفروا من أهل الكتاب والمشركين منفكّين…» (بيّنه، 98/1)، «ثم نظر. ثم عبس و بسر. ثم ادبر واستكبر…» (مدثّر، 74/21 ـ 23)، «فامّا من اعطي واتّقي…» (ليل، 92/5)، «والذين آمنوا باللّه ورسله اولئك هم الصديقون…» (حديد، 57/19) و…، به راحتي مي‌توانند با يك لحن و يك صوت، تلاوت شوند و كسي متوجه تنوع ذاتي آنها در صوت و لحن، نگردد! اما با كمي دقت در اين آيات درخواهيم يافت كه هريك از آنها از جهاز و ساختار صوتي و لحني خاصّي برخوردار بوده و داراي ويژگي‌هاي آوايي كاملاً مخصوص بخود بوده كه البته هريك از اين ساختارها و ويژگيها، بارها و القاءات معنايي خاص خود را دارا بوده و أثرات و القاءات ذاتي آنها فقط هنگامي مترتّب خواهد شد كه عرصه براي «رهزني» و «كم نمايي» كاملاً تنگ باشد.
مواردي كه ذكر شد فقط و فقط دو مثال بود براي اينكه گفتارمان چندان ادّعاي بي‌دليل ننمايد والاّ كشف و ثبت اين رهزني‌ها و كم فروشي‌ها و ساده‌نمايي‌ها و… كتابها و رساله‌ها مي‌طلبد كه البته اين مقال متصدي آن نمي‌باشد (همچنان كه كاشف قانون «عليّت» مكلّف به تبيين و كشف همه‌ي رابطه‌ها بين همه‌ي علل و معاليل در همه‌ي حوادث هستي نمي‌باشد.)

خلاصه‌ي مطالب

در اين گفتار، توصيفي كاشتيم و دستوري برداشتيم. اما توصيفمان اين بود كه قرآن كريم در يك تنزّل كلامي، به نحو تجلّي از خزينه‌ي مكنون خود نزد پروردگار، در قدر معلوم الفاظ آن نازل شده است. تنزل قرآن به لحاظ كلامي بودن، اعتباري بوده اما از اين نظر كه اين تنزل در يك قدر معلوم مي باشد، احكام تنزل تكويني برآن مترتب است. پس نزول قرآن از يك جهت اعتباري و از جهت ديگر تكويني است. و اما دستوري كه برداشتيم اين بود كه نقطه‌ي آغاز و سكّوي پرتاب، جهت وصول به مفاهيم و معاني و حقايق قرآن، همين قدر معلوم و الفاظ آن مي‌باشد و هرگونه تبديل و ترجمه در اين قدر معلوم، موجب انحراف در مسير پرتاب خواهد بود.

نتيجه و خاتمه

از آنجايي كه «قدر معلوم» در همه زمانها و مكانها در يك قالب و صورت ظاهر مي‌شود، «الفاظ قرآن» نيز به عنوان يك «قدر معلوم» در همه زمانها و مكانها و زبانها، در قالب و صورت و زبان خاصّ خود، موضوعيت داشته و هرگونه تطبيق و ترجمه‌اي مساوي با نا‌معلوم كردن اين قدر معلوم خواهد بود، لذا هيچ گاه از سكّوي نا‌معلوم ترجمه‌ها به سوي خزائن مفاهيم و حقايق قرآن نمي‌توان پرواز كرد.
قدر معلوم قرآن، بيان و زبان خاص آن مي‌باشد كه همه‌ي مسلمانان براي فهم قرآن بايد با اين زبان آشنا باشند. حتي خود اعراب نيز گريزي از تعلّم اين زبان ندارند چرا كه امروزه مشكلات اعراب در فهم قرآن كم‌تر از ديگران نيست! متأسفانه امروزه چنين تصور مي‌شود كه هركس كه عرب باشد يا عربي بداند، قرآن را خواهد فهميد و مشكل فهم قرآن فقط مخصوص كساني است كه عربي نمي‌دانند، لذا برخي با ترجمه‌ي قرآن در صدد آنند كه مشكل اين افراد را نيز در فهم قرآن مرتفع كرده، تا به اين ترتيب، همه‌ي افراد (عرب و غير عرب) در درك معاني قرآن، مانعي برسرراه خود نبينند! در حالي كه اين فقط يك تصوّر است و با كمي «تحقيق» روشن خواهد شد كه اين تصور چقدر از واقعيت دور مي‌باشد!
قرآن ،كمال تنزّ‌‌ل خود را نموده است لذا برماست كه بيش از اين، تنزيلش ندهيم. بايد در راه كشف و تبيين ويژگي‌هاي «قدر معلوم» قرآن كه همانا زبان خاص آن مي‌باشد، نهايت سعي و تلاش خود را كرده، تا در سايه‌ي اين تلاشها، لب بر لبان اين «قدر معلوم» نهاده، از «رحيق مختوم» معاني و حقايق قرآني بياشاميم. به اميد آن روز!

پاورقيها:

1. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ذيل ماده‌ي «نزل».
2. «نزول»،در برخي از استعمالات به معني مطلق «حلول» بوده و جهت «علو» در آن منظور نمي‌باشد.
3. «تجافي»،از ريشه‌ي «جوف» بوده و به معني «جا خالي كردن» مي‌باشد.
4. كلمه‌ي «معلوم» برگرفته از آيه‌ي 21 سوره‌ي حجر مي باشد: «وان من شيء إلاّ عندنا خزائنه وما ننزله إلاّ بقدر معلوم».
5. برگرفته از آيه‌ي 5 سوره‌ي تين: «ثم رددناه أسفل سافلين».
6. «كثيف» در مقابل «لطيف» ،از اصطلاحات فلسفي بوده و به معني موجودي است كه از نظر وجودي داراي غلظت شديد مادّي باشد.
7. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، قسمت ملحق دعاي عرفه منسوب به امام حسين (ع).
8. برگرفته از آيه‌ي 78 سوره‌ي واقعه: «في كتاب مكنون».
9. نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه‌ي اول.
10. برگرفته از آيه‌ي 23 زمر: «اللّه نزل أحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثاني…».
11. قسمتي از حديث معروف «قُرب نوافل». به نقل از رساله‌‌ي «لقاء اللّه» تأليف حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي‌(ره).
12. برگرفته از آيه‌ي 14 سوره‌ي مؤمنون: «…فتبارك اللّه أحسن الخالقين».
13. به نقل از «البيان في تفسير القرآن»، تأليف آيت‌اللّه ابو‌القاسم خويي، 1/96، چاپ دار‌الثقلين، قم.
14. اشاره به آيات 77 تا 79 سوره‌ي واقعه.
15. اشاره به آيات 4 و5 سوره‌ي تين.
16.برگرفته از بيت: هركسي كو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش مثنوي معنوي مولوي
17. مصرع دوم از بيت: گوهر خود را هويدا كن كمال اينست و بس خويش را در خويش پيدا كن كمال اينست و بس سنايي
18. برگرفته از آيه‌ي 25 سوره‌ي مطففين: «يسقون من رحيق مختوم».
19. برگرفته از آيه‌ي 52 سوره‌ي انبيا: «اذ قال لابيه وقومه ما هذه التماثيل التي انتم لها عاكفون».
20. قسمتي از ملحق دعاي عرفه‌ي منسوب به امام حسين (ع)، مفاتيح الجنان.
21. علامه‌ي زرقاني در «مناهل العرفان» باب ترجمه‌ي قرآن، مي‌گويند كه: ترجمه، (نزد عرف) بايد وافي به جميع معاني و مقاصد متن اصلي باشد و إلاّ عنوان ترجمه برآن صادق نمي‌باشد. ر.ك: مناهل العرفان، ج2، باب ترجمه‌ي قرآن.
جمعه 24 شهریور 1391  2:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ضرورت ترجمه اي نوين از قرآن به زبان فرانسه

يحيي علوي، جواد حديدي
اشاره:

در روش شناسي ترجمه، ابتدا سخن از چگونگي فهم و سپس صحبت از چگونگي تفهيم است. براي بررسي چگونگي فهم، ساخت معنايي ترجمه مورد بررسي قرار مي گيرد و با اين بررسي معلوم مي شود كه مترجم، واژه ها را بر چه اساسي فهميده است؛ آيا منابع سنت اسلامي را ملاك قرار داده است يا فهم خود را براساس منابع زباني بنا نهاده است. البته بررسي منابع مورد استفاده مترجم نيز در اين زمينه راهگشاست. براساس اين بررسي، ترجمه هاي قرآن را مي توان به دو دسته اصلي طبقه بندي كرد: 1 - ترجمه هاي زبان شناختي 2 - ترجمه هاي مبتني بر سنت. يكي از دغدغه هاي اصلي نويسندگان مقاله حاضر تأكيد بر لزوم ارائه روش شناسي روشن و صريح از ترجمه قرآن به وسيله مترجمان است.
Yahya 'Alawi et Javad Hadidi,
De La ecessite d'ue auvelle
traductio du Cora e fracais.
(شهريور 1379) شماره 7، ترجمان وحي.
اين مقاله در واقع مدخلي است بر "ترجمه اي نوين از قرآن به زبان فرانسه". اين ترجمه1 كه تا به امروز يك جلد آن منتشر شده است و تنها دو سوره حمد و بقره را در بردارد، حاصل سه سال كار مشترك آقايان يحيي علوي (كريستيان بنو) و جواد حديدي است. يحيي علوي، مسلمان فرانسوي تبار و داراي درجه دكتري در فلسفه و عرفان اسلامي است و جواد حديدي، داراي تحصيلات حوزوي و درجه دكتري در زبان و ادبيات فرانسه.
به نظر مي رسد كه دغدغه اصلي نويسندگان اين مقاله توجه به جنبه روش شناسي در ترجمه قرآن است. نگاهي به تاريخ ترجمه قرآن، واقعيتِ تلخ بي توجهي به اين جنبه را نشان مي دهد و نشانه آشكار اين بي توجهي را در نپرداختن مترجمان قرآن به آن مي توان ديد؛ جز چند مورد نادر، هيچ يك از مترجمان قرآن متعرض اين مسئله نشده اند.
در اين مقاله با اشاره به ضرب المثل ايتالياييِ «مترجم خائن است» (Traditore Traduttore) ابتدا مباحثي پيرامون چيستي ترجمه صورت مي گيرد و بر اين تأكيد مي شود كه به هر حال، در جريان نقل از يك زبان به زبان ديگر رعايت امانت به طور كامل ميسر نيست.
در جريان ترجمه، هم زمان با دگرگوني صورت، محتوا نيز تا حدي دگرگون مي شود؛ حذفي، اضافه اي و حتي تغييري صورت مي گيرد و اين امري اجتناب ناپذير خواهد بود. به ويژه آن گاه كه زبان مبدأ با زبان مقصد، به لحاظ مسائل زباني و فرازباني فاصله زيادتري داشته باشد، به همان ميزان خيانتِ بيشتري صورت مي گيرد.
حديدي و علوي بر اين نكته تأكيد مي كنند كه ترجمه زبان درهم فشرده اي چون عربي به زبان وُلتر (فرانسه) دشواري هاي زيادي را به همراه دارد. صراحت زبان فرانسه، سبك تصريفي زبان عربي را كه سرشار از معاني تودرتوست برنمي تابد و چه بايد كرد با نواها، ايقاع ها، سجع ها و توازن هايي كه در بالاترين سطح، در متني به نام قرآن وجود دارد؛ متني كه حتي در قالب هاي نظم و نثر عربي هم نمي گنجد. همان گونه كه آندره ميكل مي گويد: «چيزي است ميان اين دو (نظم و نثر) يا بهتر است بگويم غير از هر دو، فراتر از هر دو، زبان قرآن چون الهي است در نوع خود نيز بي همتاست.... هم مسجع است و هم آهنگين، اما به دور از هر تنگنا. همانند خداوند كه فراتر از هر تنگناست....و نيز چونان شعر، قطعه قطعه است، اما بنابر منطق خاص خويش، منطقي كه از سنخي ديگر است، از سنخي فراتر....و از نظر والايي و رهايي از هر قيد و هر الگو هيچ متني به پايش نمي رسد..»2
دشواري واقعي ترجمه قرآن را نويسندگان علاوه بر تفاوت هاي عميق ساخت صوري و معنايي زبان قرآن با زبان فرانسه،در الهي بودن آن مي بينند و اين مطلب را از قول آندره ميكل اين گونه بيان مي كنند كه: «ترجمه قرآن بسيار پرمخاطره است، زيرا كه فروفرستاده از سوي خداوند است؛ خداوند قرآن را توسط جبرئيل بر پيامبرش محمد(ص) اقراء فرمود. بدون ترديد اراده الهي بر اين بوده كه قرآن روشن و آشكار باشد و خود قرآن هم به آن تصريح دارد. اما خداوند، خداوند است و كلامش نيز بر صورت خود اوست، گاه جلوه گر است و گاه در پرده، پنداري براي فراخوان موءمنان به تدبر بيشتر، براي چيزي فراتر از ظاهر...همواره بخشي از سرّش را از غير نگه مي دارد.»3
اساس اين مقاله ـ هم چنان كه از عنوانش پيداست ـ به هدف نشان دادن ضرورت ترجمه اي نوين از قرآن به زبان فرانسه است. پيش از پرداختن به اين ضرورت، ابتدا اين سوءال كه اصولاً چرا قرآن بايد به زبان هاي بيگانه ترجمه شود، به بحث گذاشته شده است. در پاسخ ضمن اشاره به آياتي از قرآن بر اين نكته تأكيد شده كه قرآن ذكر است و مخاطب آن جهانيان و براي اين كه بتوان به دعوت جهاني قرآن لبيك گفت بايد آن را فهميد و اين براي غير عربي دانان جز از راه ترجمه ميسر نيست.
در ادامه مقاله، تاريخچه اي از ترجمه قرآن به زبان فرانسه ارائه مي گردد و نشان داده مي شود كه با وجود نزديك به بيست ترجمه كامل و ده ها ترجمه ناقص از قرآن به زبان فرانسه، هنوز پيام قرآن آن چنان كه بايد به اين زبان منتقل نشده است، در نتيجه به ترجمه اي نوين از قرآن نياز است.
در لابه لاي تاريخچه ترجمه هاي قرآن به زبان فرانسه، گاهي نيز برخي از ترجمه ها مورد نقد و بررسي قرار گرفته اند. از اين ميان مي توان به نقد حديدي و علوي نسبت به ترجمه بلاشر و ترجمه شوركي اشاره كرد. ايشان روش فقه اللغه اي بلاشر را مورد نقد قرار مي دهند و نقص عمده آن را در ارائه ترجمه اي خشك، بي روح و لفظ به لفظ به جاي ترجمه اي روان و ادبي مي دانند. به علاوه اين ايراد را بر او مي گيرند كه به دريافت هاي مسلمانان از قرآن در طول 1400 سال ـ كه در منابع اسلامي متجلي است ـ هيچ اعتنايي نكرده است. ايشان ترجمه بلاشر را نقطه عطفي در تاريخ ترجمه قرآن به زبان فرانسه مي دانند؛ اين ترجمه از يك سو لزوم توجه به دقت روش فقه اللغه اي را نشان مي دهد و از سوي ديگر نشان مي دهد كه اين روش به تنهايي، از آنجا كه مترجم را از انبوه اطلاعات مربوط به ادبيات غني تفسيري و فراتفسيري مسلمانان محروم مي كند، با محدوديت هايي روبه روست. بسياري از ترجمه هاي بعد از بلاشر كوشيده اند ضمن حفظ نقاط قوّت، در مسير رفع نقاط ضعف آن گام هايي بردارند.
ترجمه شوركي نيز مانند ترجمه بلاشر مورد نقد روش شناختي قرار گرفته است.4 شوركي براي رسيدن به معناي واژگان قرآن معمولاً از روش ريشه شناسي تطبيقي كمك مي گيرد، به اين ترتيب كه وي واژگان مشترك قرآن را در معنايي به كار مي برد كه همان ريشه را در زبان عبري دارد. در حالي كه چنين روشي براي به دست دادن معناي كاربردي واژگان، فاقد هرگونه اساس علمي است. در اين شكي نيست كه ريشه هايي از ميراث مشترك زبان هاي سامي به هر دو زبان عربي و عبري راه يافته اند، اما هيچ دليلي وجود ندارد كه اين واژه ها با ريشه مشترك در اين دو زبان در يك معناي كاربردي هم سان جا افتاده باشند، زيرا چه بسيار اتفاق مي افتد كه در دو معناي گوناگون به كار مي روند.
در پيش گرفتن روش ريشه شناسي تطبيقي براي ترجمه واژگان قرآن در واقع خلطي است كه ميان زبان شناسي با ترجمه صورت گرفته است. كاربرد اين شيوه در زبان شناسي است، آن هم برايِ كمك به روشن كردن شمار اندكي از واژگان كه معناي روشني ندارند.
نويسندگان در ذيل عنوان فرعي "در انتظار يك ترجمه" ضمن اعلام اين كه با نظر شيخ موسي درباره لزوم اقدام به ترجمه دسته جمعي قرآن و مسبوق شدن آن به مجموعه اي از مقالات پژوهشي در رابطه با مسائل ترجمه قرآن موافق اند، معتقدند كه انجام چنين كاري با اين طول و عرض فراتر از امكانات موجود است. در عين حال نبايد نااميد شد و آب دريا را اگر نتوان كشيد/هم به قدر تشنگي بايد چشيد. انتشار ترجمه اي بديع از قرآن توسط ايشان، نشانه عزم و اراده آنها براي غلبه بر اين نوميدي و تلاش براي تحقق اين آرمان است.
از نظر اين دو مترجم، (حديدي و علوي) مهم ترين ايرادي كه تقريباً بر همه ترجمه هاي پيشين مي توان گرفت، سستي و كاستي آنان در ارائه و عرضه روش شناسي ترجمه، اعم از روش فهم و روش تفهيم است. هيچ كدام از مترجمان از روش خود سخن به ميان نياورده اند نظير اين كه از ميان چند معنا چگونه يكي را برگزيدند و چرا؟ آنها صرفاً يك محصول نهايي را در اختيار خوانندگان خود نهاده اند، بدون اين كه مسير رسيدن به آن را روشن كنند. آنها تجربيات خود را در اختيار مترجم و محقق بعد از خود قرار نداده اند. پس او به ناچار بايد مسيرها را دوباره برود و تجربه ها را دوباره تجربه كند. البته نبايد استثناهايي مانند ترجمه قرآن رودي پارت و نيز ترجمه آندره ميكل از سوره واقعه را ناديده گرفت.
علوي و حديدي در بخش دوم مقاله به مصداق " قالوا و فعلوا" روش خويش را در ترجمه قرآن عرضه كرده اند.5 همان طور كه نويسندگان تصريح كرده اند، دغدغه روش شناسي سه جنبه مهم دارد:
1ـ جنبه دقت؛ زيرا مترجم ملزم است از هر آنچه انجام مي دهد دفاع كند و كارش را با آگاهي و از سر علم انجام دهد و بر ذوق و سليقه شخصي تكيه نكند.
2ـ جنبه آموزشي: كه موجب مي شود خواننده از اطلاعات فروان تري بهره مند شود و ساير معاني محتمل را كه به دلايلي كنار گذاشته شده اند دريابد.
3ـ جنبه توسعه در آينده: مترجمان بعدي واداشته نمي شوند تا همه چيز را از نو آغاز كنند، بلكه گام هاي تكميلي را برمي دارند.

پی نوشتها:

1- Le Cora:"Voila le Livre...", Tom 1, al-Fatiha - al - Baqara (sourates 1 et 2), traductio aotee accompagee d'etudes, de cocordaces et de Lexiques par Yahya 'Alawi et Javad Hadidi, Qom, Cetre pour La traductio du Sait Cora. 1421/2000, 619 pp.
2- Adre Miquel, L'Eveemet. Le Cora: sourate LVI, Paris, odile Jacob, 1992, p.8. نقل از'Alawi & Hadidi.
3- Ibid.
جمعه 24 شهریور 1391  2:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه پذيري قرآن كريم: چه كساني ترجمه قرآن كريم را موجب افساد در دين دانسته‏اند و چرا؟

پروين بهار زاده

به دلايل مختلف، درباره امكان يا عدم امكان ترجمه قرآن كريم، و به عبارتي«جواز» يا «عدم جواز» آن، ميان فقها و علما بحث‌هاي پردامنه‌اي صورت گرفته است و هر يك عقيده‌اي خاص ابراز داشته‌اند و بر اثبات آن به دلايل مختلف تمسّك جسته‌اند.
علي‌رغم اين اختلاف نظرها، قرآن در قرون اوليه به زبان‌هاي ديگر ترجمه مي‌شد؛ و همان‌گونه كه «محمد صادق الرافعي» در كتاب «اعجازالقرآن» خود بيان داشته است: در دنيا، هيچ كتابي يافت نمي‌شود كه به اندازه قرآن بر آن شرح و تفسير نوشته شده باشد و يا تصنيفات و تاليفات متعدد در مورد تك تك موضوعات آن به رشته تحرير در آمده باشد.
ترجمه‌هاي بيشماري در زبان‌هاي مختلف نگاشته شد كه يا ترجمه تمامي قرآن است و يا بخشي از آن. برخي از سلاطين عثماني، از جمله«سلطان عبدالحميد دوّم» ابتدا هر نوع ترجمه‌اي از قرآن مجيد را بالأخص به زبان تركي، مطلقاًممنوع كردند. ليكن اين ممنوعيت با سقوط خلافت عثماني رنگ‌باخت و پس از اعلام قانون اساسي تركيه در سال 1908 م.بعضي از نويسندگان ترك، كار ترجمه قرآن را آغاز كردند و اوّلين ترجمه توسط«ابراهيم حلمي» به نگارش رسيد.1 حتي با روي كار آمدن «مصطفي كمال آتاتورك » اذان نيز در مركز تركيه، به زبان تركي گفته مي‌شد .
برخي از علمايي كه ترجمه قرآن را جايز مي‌شمردند، دامنه اين جواز را تا آنجا گسترش دادند كه به جواز قرائت سوره يا آيه‌اي در نماز به زبان غير عربي نيز فتوا دادند.2 گرچه اين فتوا با مخالفت قاطع علماي ديگر روبرو شد.
آنچه به يقين مورد توافق مخالفان و موافقان ترجمه قرآن است. اين است كه:
اولاً: قرآن كلام خداوند است و انتخاب هر واژه يا كلمه آن براساس حكمتي صورت گرفته و بسياري از آن حكمتها، براي انسان‌ها در همه اعصار قابل شناخت نيست.
ثانياً: رسالت قرآن به گستردگي هدايت همه نسل‌ها در همه عصرهاست.«تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً.»(فرقان،25/1) بنابراين قرآن كتابي است جاودانه و دستورالعملي است جهاني و ابدي.
ثالثاً: هدف قرآن، شريف‌ترين هدف‌ها، يعني رهايي انسان از ظلمت به سمت روشنايي است.«كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور».(ابراهيم، 14/2)
اين سه، خصايصي است كه قرآن را بر هر نوشتار بشري امتياز داده و ترجمه آن را در مقايسه با هر متن ديگر، اعم از مذهبي يا غير مذهبي، علمي يا ادبي، حساس و دشوار ساخته است. زيرا ترجمه قرآن بايد جز معني كلمات و جملات، ساير پيام‌ها و ويژگي‌هاي قرآن را نيز با خود همراه داشته باشد تا اتقان ، جذابيّت، لطافت، زيبايي، تأثير‌گذاري و تحول‌آفريني و نيز جاودانگي قرآن را به نمايش گذارد.البته اين حساسيت ويژه و دقت خاص در ترجمه متون مذهبي ديگر غير از قرآن نيز سابقه داشته است.3
اساساً كار ترجمه متون ادبي بسيار دشوارتر از متون علمي است، چرا كه متون ادبي تنها داراي يك بُعد خاص نبوده بلكه حامل بار عاطفي، خيال، استعاره، مجاز، تشبيه و غيره مي‌باشد و مترجم آن ناگزير است در بند عقايد، احساسات و خيال مؤلفِ اثر، گرفتار و مقيد بوده و همه هم خويش را مصروف دارد تا معاني را(با بارهاي همراه) در زبان دوم به صورتي زيبا و مورد قبول به تصوير كشد.
توجه داريم كه زبان عربي از جمله زبان‌هايي است كه به موسيقي الفاظ و عبارات بسيار نظر دارد و صنايع بديعي بيشمار و نيز مترادفات فراوان، از ويژگي‌هاي منحصر به فرد اين زبان است.
به عنوان نمونه، در زبان عربي براي مدلول كلمه«سال»، 22 واژه ؛ براي كلمه«نور»، 21 واژه؛ براي«تاريكي»، 52 واژه؛ براي«آفتاب»، 29 واژه؛ براي«ابر» 5 واژه؛براي«باران»، 64واژه؛ وجود دارد4، كه برخي اسم و برخي صفات اسم مي‌باشند و مترجم بايد كاملاً دقت كند تا صفت را جايگزين اسم و يا بالعكس نكند كه اين امر موجب نقص در معنا مي‌ گردد.
«طبري» ، در تشريع اسلوب بلاغي قرآن مي‌گويد:
در قرآن به تبع عربي بودنش، اسلوب سخن ممكن است به گونه‌هاي زير باشد: ايجاز، اختصار، اخفاء، تكرار، اطاله، اظهار معاني به‌وسيله اسم و بدون كنايه، از خاصي خبر گفتن و عام را مد نظر داشتن و بالعكس، كنايه‌اي آوردن و تصريح را منظور داشتن، موصوفي را ذكر كردن و صفت را لحاظ كردن و بالعكس، مقدم داشتن آنچه در معنا مؤخر است و به تاخير آوردن آنچه در معنا مقدم است و …5
«جاحظ» نيز پس از اثبات اين مطلب كه قرآن به سبب نظم و اسلوب و تاليف شيوا و تركيب بديعش معجزه است چنين بيان داشته كه: در كتاب نازل شده آسماني چيزي كه ما را به صدق آن دلالت كند، نظم بديع آن است كه بندگان توان گفتن مثل آن را ندارند.6
در مطالب ياد شده، همه يك محور عمده را مد نظر دارند و آن اينكه:
اولاً: قرآن به زبان عربي نازل شده است و اين مطلب در11 جا، مورد تاييد و تصريح خود قرآن كريم قرار دارد.
ثانياً: نصّي است در حد اعلاي بلاغت، فصاحت و ادب و در يك سخن كلامي است معجز.
لذا است كه كار ترجمه قرآن با دشواري قابل توجهي روبروست و همين امر سبب ترديد و تأمل بسياري از علما در جواز ترجمه قرآن به زبان غير عربي بوده است.
اين صعوبت در ترجمه و ترديد حاصل از آن، بحث‌ها و پژوهش‌هاي متعددي را باعث شده و در نهايت عده‌اي از انديشمندان با تمسك به ادله‌اي كه به تفصيل ذكر خواهد شد، فتوا به«حرمت ترجمه قرآن» داده و گروهي ديگر نيز با حفظ شرايطي به‌صورت ويژه، ترجمه قرآن را جايز دانسته‌ند.

تاريخچه ترجمه قرآن و انگيزه نخستين

شواهد تاريخي حاكي از اين است كه ترجمه قرآن مجيد در زمان حيات رسول اكرم(ص) آغاز شد. هنگامي‌كه بعضي از ايرانيان از «سلمان فارسي» خواستند تا سوره «فاتحة‌الكتاب» را به زبان فارسي ترجمه كند و پيامبر با اين امر موافقت فرمود.7
همچنين نامه‌هاي پيامبر به پادشاهان كشورهاي ديگر از جمله«نجاشي»، پادشاه حبشه، و«‌مقوقس» حاكم مصر و «هرقل» امپراطور روم و«كسري» شاه ايران كه شامل آياتي از قرآن مجيد نيز بوده است، توسط سفيران پيامبر به زبان‌هاي آن بلاد ترجمه مي‌شده است.8
شايد قديمي‌ترين اثر فارسي ترجمه قرآن، ترجمه تفسيري است منسوب به طبري كه به فرمان«منصور بن نوح ساماني» پس از استفتا از علما در باره مشروعيت ترجمه قرآن نگاشته شده است.9
و نيز احتمالاً نخستين ترجمه قرآن به زبان لاتين، به استناد اظهارات شيخ ابو عبداللّه زنجاني در كتاب «تاريخ القرآن» در سال 1143م، توسط «رابرت» كِتوني10 ـ‌دانشمند انگليسي‌ـ انجام شد. اين امر به دستور و هزينه يك كشيش عالي رتبه فرانسوي مشهور به«پطروس جليل» مسؤول دير clogny و يك راهب ماني مذهب به نام Hermann عملي شد.
اين مطلب مورد تأييد مؤلف «الذريعة» نيز مي‌باشد. وي چنين بيان مي‌دارد: «اولين بار قرآن در سال 1143م به لاتين ترجمه شد. اين مطلب را «فرهاد ميرزا» در «زنبيل» و نيز «ابوالقاسم سحاب» در «ترجمه تاريخ القرآن» (ص 113) ذكر كرده اند. و مترجم لاتيني اين قرآن،«رابرت كنت» بوده كه ترجمه را به منظور ايراد اعتراض بر قرآن نگاشته است و بار ديگر در سال 1509م، توسط «بيب لياندر» به لاتين ترجمه شد.» 11
مؤلف كتاب «المستشرقون و ترجمه القرآن» معتقد است؛ ترجمه«رابرت» سال‌ها جزو محفوظات دير باقي ماند و سرانجام در سال 1543م، در شهر بئك(Bak) توسط «تئودور‌ بيبلياندر»(THeadore Bibliander) به چاپ رسيد و پس از چاپ مدت‌ها اساس ديگر ترجمه‌هاي قرآن به زبان اروپايي بود.12

انگيزه مترجمان اروپايي از ترجمه قرآن

مي‌توان به‌طور قطع مدعي شد كه اين‌گونه مترجمان قصد نداشتند، سهمي در نشر معارف قرآني در ملل اروپايي دارا باشند بلكه غالب اين ترجمه‌ها با نظارت مستقيم و دستور پاپ‌ها و كشيش‌ها صورت مي‌گرفت و عمدتاً براي مقابله و مبارزه با قرآن و انديشه توحيدي آن بوده است. به عنوان نمونه مي‌توان ترجمه كشيش ايتاليايي Ladovico Narraccio را نام برد كه همراه با رديه محتواي آن(اعتراض و انتقاد نسبت به متن قرآن) انجام پذيرفت.13
در حقيقت قرآن از راه اندلس وارد اروپا شد و هدف از اين ترجمه‌ها، عرضه آن به پدران روحاني براي ردّ آن بود.
شايد سلطه ترك‌هاي عثماني بر مجارستان و ترس سياستمداران از توسعه سلطه ترك‌ها بر تمامي اروپا، پدران روحاني را واداشت تا با چاپ و نشر كتاب‌هايي در ردّ قرآن و معارضه با پيامبر اسلام، مسيحيان را براي مبارزه با دشمن نيرو بخشند.
حتي در سال 1542م دو فرد آلماني و سوييسي كه مجموعه‌اي از كتب و رسايل ترجمه شده از زبان‌هاي عربي به لاتين را مخفيانه و بدون ردّيه چاپ كرده بودند در دادگاه شوراي شهر بئل(يا بازل) محكوم شدند و نيز در سال 1536م، ناشر ديگري كه ترجمه قرآن مجيد به زبان لاتين را در اين شهر چاپ كرد در دادگاه محكوم و كتاب‌هاي وي ممنوع اعلام شد.14
امّا زماني كه دولت ترك عثماني، زبان تركي را به جاي زبان عربي به عنوان زبان رسمي دولتي اعلام كرد، تعارض و تضاد ميان مسلمان بودن و به زبان تركي سخن گفتن آغاز شد.علي‌رغم، اسلام به عنوان مذهب حكومتي و رسمي اعلام شد، ليكن بسياري از محرمات شرعي آرام آرام، رنگ حلّيت به خود گرفت. و بدين ترتيب تلاشي پيگير براي قطع درخت تنومند اسلام و قرآن از اين سرزمين آغاز شد. براي اولين بار قرآن به زبان تركي ترجمه شد نه به منظور اينكه مردم ترك زبان با مفاهيم قرآن آشنا شوند چرا كه تفاسير قرآن به زبان تركي كم نبود، بلكه؛ هدف محو عبارات و الفاظ عربي از زبان تركي بود. كلّيه مدارس ديني تعطيل شد حتي از آموزش كتب فقه، حديث و غيره اجتناب مي‌شد.
برخي از مدعيان برتري نژادي و ملحدان ترك، اين تفكر را كه با ترجمه قرآن به زبان عربي مي‌توان از قرآن عربي بي‌نياز بود،چندين سال پيش از دوران آزادي عقيده رواج دادند. اولين ندا از شخصي شنيده شد به نام«محمد عبيد اللّه افندي» كه در شهر آستانه روزنامه‌اي را به زبان عربي و به منظور فريب مردم عرب زبان و گمراه ساختن آنان، تاسيس كرد. از جمله دعاوي«افندي» و آراي بي‌سابقه وي اين بود كه: 1. اسلام بالاجبار تنها با شمشير پيش رفته است. 2.رسالت و نبوّت حضرت محمّد(ص) به اتمام نرسيده و به اتمام نيز نخواهد رسيد مگر با ترجمه قرآن به همه زبان‌ها.3.مسلمانان غير عرب مي‌توانند در عين دينداري از زبان عربي بي‌نياز باشند و نيز مي‌توانند با داشتن ترجمه قرآن به زبان‌هاي تركي، فارسي و ديگر زبان‌ها از قرآن عربي بي‌نياز باشند.15 «محمد رشيد رضا» طي مقاله نسبتاً طولاني تحت عنوان«مفاسد المتفرنجين في امر الاجتماع والدين» نخستين انگيزه ترجمه قرآن به زبان‌هاي غير عربي را اين چنين تبيين كرده است:
بيگانگان و كارگزاران ايشان در راه رسيدن به اهداف خويش تنها با يك مانع بزرگ برخورد كردند كه سرعت عمل ايشان را زايل مي‌ساخت و آن نياز مردم ترك به زبان عربي بود. به اين دليل كه عربي، زبان دين ايشان بود. و دريافتند كه اين دين و اين زبان مانع ايجاد يك امتِ صرفاً ترك با قالب فرنگي و فرانسوي مي‌باشد. لذا براي از ميان بردن اين مانع كوشش فراوان داشته و از دو روش بهره جستند:
روش اوّل: ترجمه قرآن به زبان تركي و سردادن اين ندا كه قرآن تركي، مارا از قرآن عربي، بي نياز مي‌سازد.
روش دوّم: انتشار كتب و مقالاتي به منظور شايع ساختن اين تفكر كه حفظ نژاد تركي بر حفظ رابطه ديني رجحان دارد. از جمله اين كتاب‌ها، كتابي است با عنوان«قوم جديد» به معني«مردم ترك زبان غير مسلمان.16
با جمع بندي مطالب ياد شده مي‌توان نخستين انگيزه‌هاي غالب ترجمه قرآن را به شرح زير بيان داشت:
1. ردّ مفاهيم قرآني و نشر و رواج جوابيه‌ها و ردّيه‌هاي گوناگون بر قرآن كريم و به عبارت خلاصه‌تر، معارضه با قرآن.
2. محو زبان عربي و الفاظ عربي و جلوگيري از رسميت يافتن جهاني اين زبان.
3. حذف قرآن معجز به زبان عربي از ميان مسلمين به عنوان عامل قدرتمندِ وحدت بخش.

معاني ترجمه و انواع آن

در زبان عربي، واژه «ترجمه» در يكي از معاني هفتگانه زير به كار رفته است:
1. تبليغ و رساندن سخن به كسي كه آن‌را نشنيده است.
2. شرح كلام و سخن به همان زبان.17
3. شرح كلام به زباني ديگر. به عبارت ديگر انتقال معاني يك كلام از يك زبان به زباني ديگر و شرح آن‌ها.
4. انتقال كلام از يك زبان به زبان ديگر و يا به عبارتي انتقال واژه‌ها و عبارات يك كلام از زبان مبدا به زبان مقصد.
5. عنوان‌گذاري براي يك باب از يك كتاب و يا ديباچه كتاب. گاه عبارت «ترجم لهذا الباب» به كار مي‌رود كه به معني تعيين عنوان براي باب مي‌باشد و گاه عبارت «ترجمة الكتاب» به معني مقدمه و ديباچه كتاب به كار رفته است.
6. شرح حال و زندگينامه اشخاص .18
7. بيان مقصود و محتواي كلام از يك موضوع يا يك كتاب. به عنوان مثال عبارت «ترجمه هذا الباب» كه در پايان يك باب از كتاب ذكر مي‌شود به معني بيان مقصود و تلخيص محتواي بحث در باب مورد نظر مي‌باشد.
از معاني فوق، برخي مطلق معناي«شرح و تبيين» را براي واژه «ترجمه» پذيرفته‌تر و مورد توافق دانسته‌اند. چنانچه در تفسير«ابن كثير» و«بغوي» نيز آمده است كه:«ترجمه» در زبان عربي به معني مطلق تبيين و شرح است، چه اين شرح به همان زبان كلام باشد و چه به زباني غير آن. 19
در يك توضيح شامل مي‌توان «ترجمه» را به اين صورت تعريف كرد:
«ترجمه»، عبارت است از تعبير از معني يك كلام در يك زبان، به زباني ديگر با حفظ همه معاني و مقاصدش.
با توجه به معاني فوق الذكر اين واژه،«ترجمه» به دو نوع قابل تفكيك و انقسام است:

1. ترجمه حرفي(يا واژه‌اي يا تحت اللفظي يا ترجمه برابر)

در اين نوع ترجمه، ساختار زبان مبدا از نظر نظم و ترتيب كلمات محفوظ مي‌ماند و گويي تنها هر واژه در برابر واژه مترادف و نظير خود قرار مي‌گيرد.

2. ترجمه بياني يا معنوي

در اين نوع ترجمه، چندان توجهي به حفظ ساختار زبان مبدا نمي‌شود بلكه آنچه مورد توجه وافر قرار دارد، ارايه تصويري زيبا از همه معاني و مقاصد كلام در زباني ديگر است. اين نوع ترجمه را«ترجمه تفسيري» نيز خوانده‌اند، زيرا ارايه تصويري زيبا از معاني كلام گرچه تفسير نيست ليكن بي‌شباهت بدان نيز نمي‌باشد.
مترجمي كه به شيوه اوّل مبادرت به ترجمه مي‌كند به تك تك كلمات زبان اصلي توجه كرده و مي‌كوشد واژه‌اي برابر در زبان مقصد را جايگزين آنها سازد. گرچه اين امر موجب مي‌شود معني مورد نظر در زبان اصل به دليل موارد اختلاف دو زبان در استعمال واژه‌ها و معاني اصلي و فرعي آنها، پوشيده ماند.
امّا مترجمي كه ترجمه‌اش از نوع دوّم است، همه همّ خويش را مصروف فهم معنايي مي‌سازد كه تركيب زبان اصل برآن دلالت دارد. آنگاه آن معنا را در قالب زبان مقصد مي‌ريزد، به گونه‌اي كه مقصود گوينده يا نويسنده اوّل حفظ شود، بدون اينكه خود را براي ارايه واژه‌هاي مترادف در برابر واژه‌هاي زبان مبدا، به زحمت و تكلّف اندازد.20

ترجمه به صورت مطلق(اعم از ترجمه واژه‌اي يا بياني) نيازمند چهار امر است:

1. شناخت و آگاهي كامل مترجم نسبت به هر دو زبان(زبان مترجِم و زبان مترجَم)
2. شناخت و آگاهي مترجم نسبت به ساختار و ويژگي‌هاي خاص هر دو زبان.
3. ترجمه بايد به گونه‌اي مطمئن از همه معاني و مقاصد اصل، حكايت كند.
4. شكل و ساختار ترجمه مستقل از زبان اصل باشد به گونه‌اي كه بتواند جانشين آن گردد.
اما يك ترجمه واژه‌اي علاوه بر چهار مورد فوق، به دو امر مهم ديگر نيز نيازمند است:
اوّل. در زبان مقصد، مفرداتي وجود داشته باشد كه مساوي و هم معني مفردات زبان اصل باشد. تا بتوان هر واژه از زبان اصل را با واژه‌اي مترادف و هم معني آن در زبان مقصد جايگزين ساخت.
دوّم. در زبان از نظر كاربرد ضماير ظاهر و مستتر و نيز حروف و ادوات ربطي كه مفردات را به يكديگر مربوط ساخته وتشكيل عبارت مي‌دهند، تشابه داشته باشد.
روشن است كه اين دو شرط بسيار دشوار بوده و شرط دوم دشوارتر. زيرا اولاً بسيار بعيد و دور از ذهن است كه دو زبان مفرداتي كاملاً هم معني و برابر داشته باشند و بعيد‌تر اينكه دو زبان ساختار تركيبي مشابه نيز داشته باشند.
به همين لحاظ برخي را عقيده براين است كه ترجمه حرفي ممكن نيست و حتي در صورت امكان نيز نمي‌توان از خلل وارد به معنا در اين ترجمه صرف نظر كرد. لذا اين‌گونه ترجمه، فاقد ارزش علمي است.
امّا ترجمه بياني يا معنوي يا تفسيري، به هر نام كه خوانده شود، غير ممكن نبوده و بشر اين توانايي واستعداد را دارد كه معنايي را از زباني به زبان ديگر به صورتي واضح و روشن منتقل سازد.
با توجه به مطالب فوق اين سؤال جدي مطرح مي‌ گردد كه آيا اساساً ترجمه قرآن ممكن است؟
به منظور بررسي دقيق‌تر اين موضوع و پاسخ‌گويي صحيح، لازم است ابتدا به دو موضوع ديگر پرداخته شود:
1. قرآن چيست؟ مقاصد و معاني آن كدام‌اند؟
2. ترجمه قرآن با كداميك از معاني و روش‌هاي ياد شده امكان پذير است؟
در پاسخ اين سؤال كه مدلول قرآن چيست؟ معناي كلي پذيرفته شده براي قرآن چنين است:«قرآن» عبارت است از لفظي اعجازگر و ربوبي.
در تركيب «ترجمه قرآن» كلمه«ترجمه» به«قرآن» اضافه شده است، بديهي است كه ترجمه تنها عبارت است از الفاظ حقيقي كه به شكل حروف و اصوات به تصوير در آمده‌اند .آيا اين الفاظ حقيقي مي‌تواند همان لفظِ اعجازگر و ربوبي باشند؟!

معاني و مقاصد قرآن چگونه‌اند؟

قرآن كريم و اساساً هر كلام بليغي مشتمل بر دو نوع معني است: يكي، معاني اوليه و دوم، معاني ثانويه و يا به عبارت ديگر معاني اصلي ومعاني تَبَعي.
اولين معنا براي هر كلام بليغي،همان معنايي است كه از اين كلام يا هر كلام ديگر به هر زباني كه باشد، بداهةً استفاده مي‌شود و از همين رو آن را «معناي اوليه» مي‌خوانند و از جهت ثباتي كه داراست آن را«اصلي» مي‌دانند. به جهت اينكه اين معنا با تفاوت حال گوينده يا مخاطب يا زبان گفت‌وگو، تفاوت نمي‌يابد.
اما معناي ثانويه، معنايي است كه اضافه بر معني اوّل از كلام برمي‌آيد و با تفاوت شرايط و مقتضاي حال و ويژگي‌هاي گوينده و شنونده، اختلاف مي‌يابد.
در دنيا هيچ كلامي شناخته نشده كه به حد اعلاي بلاغت و نهايت فصاحت، بيان شده باشد جز قرآن كريم، كه سران اهل بلاغت را مقهور و جان‌هاي اهل فصاحت را مفتون خويش ساخت تا آنجا كه به ناتواني خود در برابر اين ساخته عظيم الهي اقرار داشتند.
در باره اهداف نزول قرآن مي‌توان به 3 هدف عمده زير اشاره كرد:
1. نشانه تاييد رسالت و نبوّت حضرت رسول(ص) باشد.
2. وسيله هدايت متقين باشد.
3. بندگان خدا با تلاوت اين كلام مقدس، پروردگار خويش را عبادت كنند.
آنچه مهم است اين است كه بخشي از هدايت‌هاي قرآني از ظاهر قرآن و معاني اصلي آن حاصل مي‌شود و بخشي نيز از معاني تابعه و ثانويه قرآن.
اما قرآنيت قرآن و امتياز و ويژگي خاص آن بيش از معاني اصلي، بر معاني ثانوي مترتب است. قرآن دريايي است پرگوهر و پر تلاطم و بيانگر علم و عظمت الهي. جان‌هاي پاك و تطهير يافته به ميزان خلوص خويش دراين درياي عظيم، غوص كرده و به گوهرهاي ناب آن دست مي‌يازند.
همه بيانات فوق و استدلال‌هاي مزبور است كه امثال«زرقاني» را به نتايج زير رسانده‌اند كه:
اولاً: ترجمه واژه‌اي قرآن ممكن نيست.
ثانياً: ترجمه بياني(معنوي) قرآن نيز از آنجا كه نمي‌تواند همه معاني قرآن و اهداف و مقاصد آن را تامين كند و به زباني ديگر منتقل سازد، امكان‌پذير نمي‌باشد.
ثالثاً: هر نوع ترجمه‌اي كه از قرآن صورت گرفته يا صورت پذيرد، نمي‌تواند مستقل و بي‌نياز از متن قرآن باشد؛ و هرگز ويژگي‌ها و خصايصي كه بر قرآن مترتب است بر ترجمه قرآن مترتب نيست.
بدين ترتيب كليه كساني كه«ترجمه قرآن را جايز نمي‌دانند» و بعضاً آن را«محال» نيز شمرده‌اند، به چهار دليل عمده تمسّك كرده‌اند:
1. قرآن كريم معجزه است و امكان ترجمه معجزه وجود ندارد.
2. ترجمه واژه‌اي قرآن به دليل ويژگي‌هاي خاص زبان عربي و زبان قرآن، غير ممكن است.
3. ترجمه قرآن فاقد شيوايي نظم عربي، جذابيّت و تاثير در دل‌هاست.
4. در ترجمه، بعضي از الفاظ از معني اصلي خود فاصله مي‌گيرند.
شايد مفصل‌ترين بيان، در ردّ جواز ترجمه قرآن، بيانات«رشيد رضا» ‌باشد.وي در اثبات عدم جواز ترجمه قرآن، به پانزده دليل اشاره كرده است كه به تفصيل در ذيل ذكر مي‌شود:21
دليل اول: ويژگي خاص زبان عربي و اسلوب معجز قرآن.
دليل دوّم: جايگزين ساختن ترجمه قرآن به جاي قرآن موجب انحراف در دين است.
دليل سوّم: تقليد در اصول دين جايز نيست.
قرآن، تقليد در اصول دين و مقلدين آن را سرزنش مي‌كند. برگرفتن دين از ترجمه قرآن در حقيقت پيروي و تقليد از مترجِم است و سبب خروج از هدايت قرآن خواهد بود.
دليل چهارم: ترجمه قرآن موجب حرمان از ويژگي‌هايي است كه خداي متعال مؤمنين را بدان توصيف كرده است چرا كه عدم پيروي از كلام الهي، عصيان از اوامر اوست.
«اتبّعوا ما انزل اليكم من ربّكم و لا تتبعوا من دونه اولياء قليلاً ما تذكّرون» (اعراف، 7/3)
دليل پنجم: نهي از استنباط احكام از عبارات ترجمه شده قرآني است.
آيه فوق و نيز آيات ديگري همچون: «قل هذه سبيلي أدعوا الي اللّه علي بصيرة انا و من اتّبعني» (يوسف ،12/108)،همگي حاكي از ممنوعيت اجتهاد و استنباط از عبارات ترجمه شده مي‌باشد و هيچ مسلماني نيز نظر به صحت چنين استنباطي ندارد.
دليل ششم: عمل هر فرد به ميزان سعي و فهم خود او ماجور است. گرچه در فهمش به خطا نيز رفته باشد زيرا نهايت سعي خويش را در كسب هدايت از قرآن منزل مبذول داشته است ولي آيا تقليد از خطاهاي غير‌عمدي ديگران نيز داراي اجر خواهد بود؟
دليل هفتم: حقايق و رموز پنهان قرآن قابل انتقال با ترجمه قرآن نمي‌باشد.
دليل هشتم: خطا در درك اوصاف الهي موجب كفر است.
«غزالي» در كتاب «إلجام العوام عن علم الكلام» مي‌گويد: ترجمه آيات صفات الهي جايز نيست و خطا در درك و فهم اين اوصاف آدمي را به ورطه كفر مي‌افكند.22
دليل نهم: مطابق نداشتن برخي از الفاظ عربي در زبان‌هاي غير عربي.
يكي از استدلال‌هاي غزالي به دعوي فوق اين است كه: بسياري از الفاظ عربي، مطابق فارسي(يا تركي و يا…) ندارند. مترجم درباره اين الفاظ چه مي‌تواند بكند؟ جز اينكه آنها را به حسب فهم خود شرح دهد و چه بسا خواننده اين ترجمه، مفهومي را دريابد كه اصلاً مدنظر قرآن نبوده است.
دليل دهم: احتمال خطاي مترجم در درك و فهم معاني مجازي يا حقيقي الفاظ
دليل يازدهم: احتمال پوشيده ماندن معاني الفاظ مشترك بر مترجم.
دليل دوازدهم: آنجا كه تاويل آيه لازم است، تاويل ترجمه آن غير ممكن است.
دليل سيزدهم: ترجمه قرآن نمي‌تواند همانند قرآن تاثير گذار باشد.
دليل چهاردهم:ايجاد قرآن‌هاي مختلف همچون اناجيل اربعه
دليل پانزدهم: قرآن معجزه جاويد پيامبر اسلام(ص) است و ترجمه قرآن معجزه نيست.
عده‌اي از علما كه به«حرمت ترجمه قرآن» قايل هستند.
1 . «محمّد رشيد رضا»: وي طي مقاله‌اي تحت عنوان«ترجمة‌القرآن و ما فيها من المفاسد والمنافاة للاسلام» در جلد 9 تفسيرالمنار دليل ، به حرمت ترجمه قرآن و عدم امكان آن قايل شده است. علاوه براينكه به اغراض سوءِ بعضي ازمترجمين قرآن اعم از ترك و غير ترك نيز اشاره كرده و به كليه شبهاتي كه در اين مورد مطرح شده و همه استدلال‌هاي موافقان ترجمه قرآن، پاسخ گفته است.
2.«محمّد سعيد‌الباني»: وي پژوهشي را تحت عنوان «الفرقدان النيران في بعض المباحث المتعلقه بالقرآن» صورت داده و در ضمن آن دلايل چندي را بر لزوم پرهيز از ترجمه قرآن بر مي‌شمارد.23
3.«شيخ محمّد سليمان»: قاضي دادگاه عالي مصر، نوشتاري را تحت عنوان «حادث الأحداث في الإقدام علي ترجمة القرآن» در سال 1355 هـ. منتشر مي‌سازد.
4. «شيخ محمّد مصطفي شاطر»: قاضي دادگاه«شبين كوم» نيز متني را پيرامون موضوع ترجمه قرآن كريم، با عنوان«القول السديد في حكم ترجمة‌القرآن المجيد» در سال 1355 و در شهر مصر، به رشته تحرير درمي‌آورد.
5.«شيخ محمود شلتوت»: نيز تحقيقي تحت عنوان«ترجمة‌القرآن و نصوص العلماءِ فيها» صورت داده است كه طي يك مقاله نسبتاًطولاني در مجله الازهر، سال هفتم به چاپ رسيده است.
6.« استاد شفيق جبري»: وي كه عضو مجمع علمي عربي در دمشق مي‌باشد در پاسخ مقاله منتشره تحت عنوان«ترجمةالقرآن الي الفرنسية»به قلم وكيل«احمد لاميش» و«ابن داوود» مي‌گويد:24 « من نمي‌دانم فايده ترجمه قرآن چيست؟ مگرنه اين است كه زبان قرآن مشتمل بر اسرار و رموزي است كه جز راسخان در اين زبان به آنها پي نمي‌برند و لذا بسياري از اسلوب‌هاي قرآن را نمي‌توان بر سبيل حقيقت شمرد، بلكه تنها مجاز است كه مورد نظر مي‌باشد و مجاز در ميان امت‌ها ، اشكال گوناگون دارد. بدين روي مترجمان تنها ظواهر سخن را ترجمه مي‌كنند و از باطن و عمق آن بي‌خبرند.
… علاوه بر اين كه هر زباني، نوعي ويژگي خاص دارد كه در دل‌ها تاثير مي‌گذارد، به تاثير تك‌تك واژه‌هاي سوره«زلزال» توجه كنيد:«اذا زلزلت الارض زلزالها. و اخرجت الارض اثقالها. و قال الانسان مالها…» كلمه«زلزال» بيانگر رويدادي مهم وعظيم است. طبيعي است ذكر يك رويداد عظيم نياز به كاربرد واژه‌اي مناسب دارد كه اين عظمت را به مخاطب منتقل كند و تنها كلمه«زلزال» است كه اين ويژگي خاص را داراست كه الهام بخش عظمت و بزرگي باشد. اين‌گونه ويژگي‌ها كه خاصيّت دروني زبان است چگونه قابل انتقال به زباني ديگر است؟!»25
7.«زركشي»: وي در«بحرالمحيط» چنين اظهار راي كرده است:
«ترجمه قرآن به فارسي يا غير فارسي جايز نيست. بلكه قرائت قرآن به شكلي كه متعلق اعجاز است واجب مي‌باشد. زيرا ترجمه قادر به رساندن اعجاز نمي‌باشد.»
8. «زرقاني»: وي در «مناهل‌العرفان» به تفصيل به برخي از ادله عدم امكان ترجمه قرآن اشاره كرده است. كه پيش از اين مجمل آن را بيان داشتيم.26
پيشتر آورديم كه «محمّد رشيد رضا» از قايلين به عدم امكان قرآن است، وي علاوه بر بيان دلايل عدم امكان ترجمه قرآن به استدلال‌هاي قايلين به جواز ترجمه قرآن نيز پاسخ گفته است:27

1. استدلال به اقوال «ابوحنيفه» و«زمخشري»

اولين استدلال قايلين به جواز ترجمه قرآن، بيان و فتواي«ابوحنيفه» مبني بر جواز قرائت نماز به زبان فارسي است، براي كسي كه قادر به اداي الفاظ عربي نمي‌باشد.
«رشيد رضا» در پاسخ اين استدلال مي‌گويد:
اولاً:«ابوحنيفه» از اين فتوا برگشته و فتواي ديگر وي، عدم جواز بوده است.28
ثانياً: جواز قرائت نماز به فارسي، حتي در فتواي مذكور، مقيد ومشروط است ونمي‌توان از اين فتوا، جواز قرائت و كتابت قرآن به زبان فارسي يا غير فارسي را استنباط كرد.
ثالثاً: اين ادعا كه «زمخشري» در «كشّاف» ذيل تفسير آيه «انّه لفي زبر الأولين» (شعراء، 26/196)29 اين معنا را استنباط كرده كه ترجمه قرآن به زبان غير عربي جايز است، به چند دليل ادعاي صحيحي نيست: اوّل اينكه:«زمخشري» اين جواز را به صورت«قيل» عنوان كرده است و«قيل» واژه‌اي است حاكي از اين كه: 1) اين اعتقاد خود او نيست. 2) قولي ضعيف بوده و غير قابل اعتماد است. بلكه تنها به اين دليل اين راي را ذكر كرده است كه عادت مجتهدين بر ذكر اقوال ضعيف با صيغه«قيل»بوده است.
دوّم اينكه: اگر استنباط شود كه معني آيه «انّه لفي زبرالأولين» اين است كه معاني قرآن، قبلاً به زبان عبري در تورات آمده است و از همين‌رو، قرائت قرآن و ترجمه قرآن به غير زبان عربي نيز جايز باشد.پاسخ اين است كه در اين صورت ما نيز مانند يهوديان بايد بر اين باور باشيم كه قرآن كتاب جديدي نيست بلكه همان ترجمه «تورات» است.
سوم اينكه:اگر بخشي از قرآن مانندقصه موسي در سوره شعراء، با آنچه در تورات آمده است، تطابقي داشته باشد، ليكن نمي‌توان چنين حكمي را در مورد كل قرآن صادر كرد.
چهارم اينكه:علماي خلف و سلف بر اين امر هم‌نظراند كه در آيه دو مضاف در تقدير است يك قبل از ضمير«ه» و يك مضاف قبل از«زبرالأولين». همان‌طور كه«ابن جرير» مي‌گويد: معني آيه چنين است، ان ذكره(خبره) لثابت في بعض زبرالأولين.
همچنين در باره مرجع ضمير«ه» نيز دو نظر وجود دارد: برخي مرجع آن را پيامبر اكرم(ص) مي‌دانند و معني آيه را چنين تشريح مي‌كنند:ان(ذكر) محمّد لفي زبرالأولين. همچنان كه مي‌فرمايد:«يجدونه مكتوباً عندهم في التوراة والإنجيل» (اعراف،7/157).
پنجم اينكه: برخي معاني قرآن كه در كتب پيامبران پيشين ذكر شده، خود بر دو گونه‌اند: نوع اول، معاني عام است كه در همه آن كتب موجود مي‌باشد و از اصول دين مطلق الهي است از قبيل: ايمان به خداي تعالي و انحصار پرستش و عبادت نسبت به او؛ ايمان به روز آخرت؛ عمل صالح و پرهيز از آنچه نقطه مقابل اين ارزشهاست از قبيل: شرك، معاصي و رذايل. و اين معاني است كه مي‌تواند مفهوم آيه «شرع لكم من الدين ما وصّي به نوحاً و …» (شوري، 42/13) باشد.
نوع دوم، معني خاص‌اند يعني آنچه در سوره شعراء و امثال آن در باره داستان موسي و قومش ذكر شده است. به همين دليل بعد از ذكر قصه موسي مي‌گويد: «أولم يكن لهم آية أن يعلمه علماء بني اسرائيل» (شعرا، 26/197) .
آيا كسي كه مفهوم آيه «انه لفي زبر الأولين» را مي‌فهمد مي‌توا ند بگويد: آيه بر جواز ترجمه قرآن به فارسي يا غير فارسي دلالت دارد؟! و يا بگويد: ترجمه قرآن نيز قرآن نام دارد و كلام اللّه است و خواندن آن عبادت؟!

2. استدلال به وجوب تدبّر در آيات الهي و فهم آن

دومين دليلي كه قايلين به جواز ترجمه قرآن به آن استناد كرده‌اند اين است كه: آيات بيشماري از قرآن كريم كه همگي در شمار آيات محكم مي‌باشند، بر وجوب فهم قرآن در نماز و تدبّر در آن« در نماز و غير نماز»صراحت دارد.از اين رو اين واجب محقق نخواهد شد، مگر با ترجمه قرآن به زبان‌هاي همه مردم غير عربي كه به اسلام گرويدند. از آنجا كه مقدمه و شرط لازم يك امر واجب،واجب است، لذا ترجمه قرآن كريم نيز نه تنها مباح، كه واجب است.
وي استدلال فوق را چنين پاسخ گفته است: اولاً؛ فهم و تدبّر در قرآن و نيز خشوع در برابر آيات قرآن و عبرت‌آموزي از آن با آموزش زبان عربي يعني زبان قرآن به مسلمانان ممكن مي‌باشد و نيازي به تغيير زبان قرآن نيست.
امام شافعي نيز در رساله اصول خود به تفصيل به اين مطلب پرداخته است كه: ترجمه‌اي از قرآن صحيح است كه همه معاني قرآن را ادا كند و آن چنان كه اراده حق تعالي بوده است بر شنوندگان تاثير گذارد. چنين ترجمه‌اي غير ممكن مي‌باشد و مستلزم تغيير كلام خدا.
ثانياً: هر مسلماني مي‌تواند تفسير بخش‌هايي از قرآن را كه تلاوتش در نماز واجب است مانند سوره«فاتحة‌الكتاب» و سور كوچك قرآن، به خاطر سپارد، تا در فهم معنا به او مدد رساند، ولي اين مهم در ترجمه اين آيات و سور ممكن نيست و نمي‌توان ترجمه اين آيات را حتي كلام خدا ناميد.

3. استدلال به اينكه لازمه بقاي قرآن و جهاني بودنش، امكان ترجمه آن است.

سومين دليل قايلين به جواز ترجمه قرآن اين است كه: لازمه تبليغ و دعوت به اسلام، ترجمه قرآن و كتب حديثي به زبان‌هاي زنده دنيا مي‌باشد. به عبارت ديگر لازمه بقاي قرآن در ميان ملل مختلف، ترجمه آن به زبان‌هاي اين ملل است.
«محمّد رشيد رضا» استدلال فوق را چنين پاسخ گفته است:
ترجمه قرآن نمي‌تواند همانند اصل قرآن، بر امتناع عقول و هدايت قلوب تاثيري معجزه آسا داشته باشد. بلكه اگر اصول و مقاصد اسلام كه در قرآن نهفته است به شيوه‌اي ديگر به زبان‌هاي زنده دنيا ترجمه شود و با شواهدي از قرآن و سنّت همراه گردد مي‌تواند در هدايت دل‌هاي مستعدّ ايمان بسيار مؤثرتر واقع شود. اينكه مي‌گويند بقاي قرآن بدون ترجمه آن بي‌مفهوم است، سخني به گزافه و نادرست است. ما معتقديم فهم قرآن آسان است، لكن هيچ‌كس حق ندارد فهم خود را براي ديگري حجّت بداند، چه رسد به اينكه آن را دين گروهي از مردم قرار دهد.
غير عرب‌هايي كه به دست صحابه بزرگوار به اسلام گرويدند،دريافتند كه اسلام زباني ويژه خود را دا رد كه بايد در ميان عموم مسلمانان مطرح بوده و آموخته شود تا بدان زبان، كتاب قرآن را بياموزند، كتابي كه دستورالعمل دين ايشان است و تلاوتش عبادت خدا، محسوب مي‌شود. و اين مهم براي تحقق وحدت بين مسلمانان همان‌گونه كه خداي تعالي فرمود:«انّ هذه امّتكم امةً واحدة» (انبياء، 21/92) ضروري است. با حفظ اين زبان است كه اعتصام به «حبل اللّه المتين» يعني قرآن، ممكن و شايسته است.‌و برادري اسلام كه خداوند آن را حتم و قطع مي‌داند به كمال مي‌رسد.

4. فراهم ساختن امكان استماع آيات الهي براي مشركان

چهارمين دليل اقامه شده از طرف قايلين به جواز ترجمه قرآن چنين است:
خداوند تعالي فرموده است:«ان احد من المشركين استجارك فاجره حتي يسمع كلام اللّه» (توبه، 9/6). بر‌اساس اين آيه امكان استماع كلام خدا حتي براي مشركان اعم از عرب و غير عرب، منتفي نبوده و بلكه لازم است. پس بايد ترجمه قرآن به زبان غير عرب نيز ممكن باشد.
«رشيد رضا» به استدلال فوق چنين پاسخ مي‌گويد:
همان‌طور كه«آلوسي» و ديگران نقل كرده‌اند، منظور از آيه اين است كه اگر مشرك پس از انقضاي مدت ضرب‌الاجل، امان خواست، امانش دهيد تا خوب بيانديشد و از اصل هدايتگري اسلام، پند پذيرد. اگر مشرك از اعراب است. آيات خدا را بر او تلاوت كنيد كه عرب به خوبي دلالت الفاظ قرآن را مي‌فهمد. زيبايي اسلوب و بلاغت واژه‌هايش را درك مي‌كند و بسياري از آنان هنگام شنيدن قرآن به خاك مي‌افتند و به قرآن ايمان مي‌آورند و به اعجازش اقرار مي‌كنند. اما اگر از غير عرب باشد و به زبان عربي آشنايي نداشته باشد، براي او آنچه موجب ارشاد وي به حق و هدايتش به راه مستقيم الهي است را توضيح دهيد و تبين كنيد. نه اينكه فقط كلام اللّه مجيد را بر او بخوانيد. علاوه بر اينكه لفظ«سمع» حكايت از اين دارد كه آيه در صدد بيان حال مشركان عرب است كه ايشان اهل زبان و بلاغت مي‌باشند و پرداختن به حال مشركان غير عرب را مسكوت گذاشته است… از همه اينها كه بگذريم، چگونه مي‌توان ترجمه قرآن را كلام اللّه ناميد؟.»
در پايان جاي اين تذكر هست كه«محمّد رشيد رضا» در ضمن بيانات خويش تقسيماتي كاملاً ذوقي انجام داده است. گرچه آيه نيز به صراحت دلالت بر وجوب يا لزوم ترجمه قرآن ندارد. نه مفهوم آيه از اين مطلب حكايت مي‌كند و نه منطوق آن.

آراي مذاهب اربعه در خصوص ترجمه قرآن كريم

مذاهب چهارگانه فقهي اهل سنت يعني: حنفي، مالكي، شافعي و حنبلي، هريك در خصوص جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن، بالاخص در نماز، فتاوي مختلفي ايراد داشته‌اند كه به صورت خلاصه ذكر خواهد شد.30 لازم به توضيح است كه هيچ يك از فقهاي شيعه به جواز قرائت سوره يا آيه‌اي در نماز، به زباني غير از زبان عربي، فتوا نداده‌اند و در مقابل، هيچ فقيه شيعي نيز به حرمت ترجمه قرآن به زباني ديگر، قايل نبوده است.

1. مذهب مالكي

در «حاشية الدسوقي علي شرح الدر دير»(ج 1، ص 236 و 237) آمده است:
«قرائت قرآن به غير زبان عربي جايز نيست. تنها گفتن تكبير در نماز به غير زبان عربي جايز است ليكن نبايد مترادف و هم معني تكبير را در زبان عربي آورد. و نيز كسي كه نمي‌تواند سوره «فاتحه» را به عربي بخواند، واجب است نماز خود را به امامت فردي كه اين توانايي را دارداقامه كند . اگر اين اقتدا و امام گرفتن ممكن باشد. وگرنه وجوب قرائت «فاتحه» از وي ساقط است و لازم است ذكر خداوند را به زبان عربي بگويد و او را تسبيح كند.» همچنين گفته‌اند: «بر هر مكلّف است كه سوره «فاتحه» را به زبان عربي بياموزد…»

2. مذهب حنبلي

در «المغني» آمده است: نه قرائت قرآن به غير زبان عربي جايز است و نه تبديل لفظ عربي به واژه مترادف آن، قرائت عربي را خوب بداند يا نداند. پس مي‌گويد: اگر قرائت به عربي را خوب نمي‌داند واجب است ياد بگيرد و اگر چنين نكند در حالي كه قادر به تعلّم بوده، نمازش باطل است.
«ابن حزم حنبلي» در«المحلّي»(ج 3، ص 254) آورده است: كسي كه ام‌القرآن (يعني سوره فاتحه) يا بخشي از آن را و يا قسمتي از قرآن را در نمازش به غير زبان عربي بخواند و يا الفاظ قرآن را به الفاظ عربي مترادف و غير از الفاظي كه خداوند نازل كرده، از روي عمد، تغيير دهد يا كلمه‌اي را عمداً مقدّم يا مؤخّر كند، نمازش باطل است و خود او فاسق مي‌باشد. زيرا قرآن عربي است و هر كلام غير عربي قرآن نيست و نيز تغيير زبان و الفاظ قرآن از نوع تحريف در كلام اللّه است كه مورد مذمت خداي تعالي مي‌باشد.

3. مذهب شافعي

در«المجموع» (ج 3، ص 379) آمده است: عقيده ما اين است كه قرائت قرآن به غير زبان عربي جايز نيست. چه فرد قادر به زبان عربي باشد يا نباشد و چه در نماز و چه در غير نماز. لذا اگر ترجمه قرآن را در نماز به جاي قرآن خواند، نمازش باطل است چه خوب قرائت كرده باشد و چه بد. و اين عقيده جمهور علماست از جمله مالك، احمد و ابو‌داوود.
و نيز در«حاشية توشيح المستفيدين»(ج1، ص52) آمده است: كسي كه«فاتحة‌الكتاب» را بلد نيست، جايز نيست ترجمه آن را در نماز بياورد. به دليل سخن خداي متعال كه فرمود:«انّا انزلناه قرآناً عربياً» (يوسف، 12/2) و زبان عجمي زبان قرآن نيست بلكه از الفاظ قرآن دور است.
«شافعي» نيز در «رساله فقه» خود به وجوب آموختن زبان عربي براي همه مسلمانان اشاره كرده و مي‌گويد: همه قرآن به زبان عرب نازل شده است. اگر كسي پرسش كند كه به چه دليل كتاب خدا صرفاً به زبان عرب نازل شده و هيچ كلامي از غير عرب با آن در نياميخته؟ پاسخ آن، خود است كه مي‌فرمايد:«و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبيّن لهم» (ابراهيم، 14/4) و اگر بگويند كه رسالت پيامبران پيشين خاص قوم خويش بوده، ليكن مگرنه اين است كه پيامبر محمّد(ص) بر همه مردم جهان، رسول است؟ پاسخ مي‌گوييم، آري، پيامبر به زبان خاص قوم خود مبعوث شد و بر همه مردم است كه زبان او را تا حد امكان بياموزند. همچنين خداوند نزول قرآن را به هر زباني غير زبان عربي، در ضمن دو آيه نفي كرده است: «لقد نعلم أنهم يقولون انّما يعلّمه بشر لسان الذي يلحدون اليه أعجميّ و هذا لسان عربيّ مبين.» (نحل 16/103) و «لو جعلناه قرآناً اعجمياً لقالوا لو لا فصلّت آياته أعجميّ و عربيّ» (فصلت، 41/44).
سپس نتيجه مي‌گيرد: لذا بر هر مسلمان لازم است كه زبان عربي را تا آنجا كه در توان دارد بياموزد تا بتواند تسبيح و تشهد گويد، قرآن تلاوت كند و از همه بالاتر، نماز گذارد.
«رشيد رضا» معتقد است اين بينش شافعي مورد اجماع ائمه مسلمين است و شيعه و سني، اباضي و خارجي و معتزلي در قبول اين مطلب اختلافي ندارند و بهترين دليل و مؤيّد اين امر عدم اختلاف مسلمانان سلف و خلف است در عبادت بودن تلاوت قرآن عربي ونيز اذكار نماز، حجّ وغيره ونيز لزوم قرائت خطبه نماز جمعه و عيدين به زبان عربي.31

4. مذهب حنفي

شيخ الاسلام«ابوالحسن المرغيناني الحنفي» معتقد است: نگارش قرآن به زبان فارسي به اجماع ممنوع است. زيرا به حفظ قرآن خلل وارد مي‌سازد چرا كه مابه حفظ لفظ و معني قرآن كه دلالت بر نبوّت خاتم الرسل دارد، امر شده‌ايم ونيز نگارش قرآن به زبان فارسي موجب سخيف شدن قرآن بوده وسبب سهل‌انگاري در آن مي‌شود.
يكي ديگر از علما وبزرگان اين مذهب، در ضمن مقاله‌اي كه در«جواز قرائت قرآن به زبان غير عربي» نوشته است، چنين نقل مي‌كند: پيشوايان بر اين مطلب اجماع دارند كه قرائت قرآن به غير زبان عربي، در خارج نماز جايز نيست و اين فعل به شدت منع شده است . زيرا قرائت قرآن به غير زبان عربي ازنوع تصرّف در قرائت است به گونه‌اي كه قرآن را از وجه اعجازش، عاري ساخته و بلكه موجب ركاكت آن خواهد شد.
صاحب«الكافي» يكي ديگر از علماي حنيفه نيز آورده است: اگر هميشه و به طور دايم قرآن را به فارسي بخوانند و يا بخواهند مصحفي را به فارسي بنويسند، جايز نيست. اما اگر يك آيه يا دو آيه را به فارسي بنويسند، مانعي ندارد. زيرا نگارش قرآن به منظور تفسير و شرح همه حروف آن و نيز ترجمه آن جايز است.
«رشيد رضا» در پاسخ مؤلف مذكور آورده است:اگر منظور ايشان از ترجمه، ترجمه حرفي و لفظي آن باشد، به روشني اثبات شد كه مطلقاً جايز نيست. ولي اگر منظور از ترجمه، شرح و تفسير باشد، جايزاست.
و نيز در«معراج الدرايه» آمده است: هر كس از روي عمد، قرآن را به فارسي بخواند و بنويسد، يا ديوانه است يا زنديق. ديوانه را بايد درمان كرد و زنديق را بايد كشت.
همين نظر از«ابوبكر، محمد بن فضل بخاري» نيز نقل شده است. وي در «الدرايه» آورده است: اسم«قرآن» هم بر نظم قرآن و هم بر معني آن دلالت دارد. خداوند قرآن را نازل كرد تاهم صحبت و دليل نبوّت باشد و هم پرچم هدايت. نظم قرآن سبب حجت بودن آن است و معناي قرآن موج هدايت. و لذا حفظ قرآن في‌الجمله واجب بوده و هرنوع خلل در نظم(الفاظ) و يا در معنا موجب سقوط حكم قرائت مي‌گردد.
«امام زاهدي» در«الجامع الصغير» آورده است: از«ابوحنيفه» نقل است كه«براي كسي كه بر‌اداي الفاظ عربي توانا باشد، قرائت قرآن به زبان فارسي، موجب فساد در نماز مي‌گردد. اما اگر بر اداي الفاظ عربي قادر نباشد، مانعي ندارد.» توضيح اينكه اگر هر لفظ را با لفظي مطابق و هم معني در فارسي جايگزين كند و نماز را به اين شيوه به فارسي بخواند،مانعي ندارد.
«آلوسي» در تفسير آيه «انّه لفي زبرالأولين»، مرجع ضمير را به اعتبار معنايش،«قرآن»مي‌داند و اظهار مي‌دارد كه اختصاص جواز قرائت نماز به فارسي به دليل اين است كه زبان فارسي بعد از زبان عربي، اشرف زبان‌هاست.32

نتيجه‌گيري از آراي فقهاي مذاهب اربعه

با جمع‌بندي مطالب مزبور به اين نتيجه مي‌رسيم كه: هيچ‌يك از فقهاي مذاهب اربعه نيز، قرائت نماز را به غير زبان عربي، به طور مطلق و بدون شرط، جايز نمي‌دانند. تنها فتوايي كه حاكي از جواز است به «ابوحنيفه» منسوب است كه اولاً مشروط به سه شرط است. و ثانياً، و ي نيز به تصريح معتمدين از راي خود مبني بر جواز قرائت نماز به زبان فارسي برگشته است، به دليل اين كه نظم قرآن در هر حال، ركني لازم براي قرآن است و حفظ آن ضروري است.لازم به توضيح است كه تنها در نماز است كه به اعتبار آيه «فاقرؤا ما تيسر من القرآن» (مزمل، 73/20) خواندن قرآن واجب است و از آنجا كه تكليف به حسب وسع و توانمندي است، لذا برخي به جواز خواندن فقط نماز به غير عربي(فارسي) شده‌اند، آن هم براي كسي كه قادر به اداي الفاظ عربي نيست.
افرادي كه روايت رجوع و برگشت«ابوحنيفه» را از فتواي جواز قرائت قرآن به فارسي نقل كرده‌اند، عبارت‌اند از:«نوح بن مريم»، يكي از ياران و اصحاب«ابوحنيفه»؛«علي بن جعد»، يكي از اصحاب«ابوسف» و«ابوبكر رازي»، شيخ علماي حنيفه در قرن چهارم.33
سؤال: آيا پيشوايان مذاهب اربعه و ديگر علما، نگارش قرآن را به خط غير عربي جايز مي‌دانند؟
«ابن‌حجر» مي‌گويد: گاه مي‌پرسند آيا نگارش قرآ ن به غير خط عربي نيز مانند قرائتش حرام است؟ پاسخ اين است كه اصحاب در مجموع آن را حرام مي‌دانند.34
«زركشي» نيز مي‌گويد:اقرب اين است كه نگارش قرآن به فارسي ممنوع است چنانكه قرائتش نيز به زباني غير لغت عرب حرام است.
در « شرح الحباب» چنين نقل كرده است: نگارش قرآن عظيم به زبان غير عربي، تصرّف در لفظي است كه داراي اعجاز بوده و تحدي بدان حاصل مي‌شود. چنين تصرّفي موجب ركاكت و سخافت قرآن خواهد بود. زيرا در الفاظ غيرعربي، چه بسا مضاف اليه مقدم بر مضاف گردد و اين امر مخلّ نظم قرآن بوده و فهم آن را دچار پريشاني مي‌كند. با توجه به اينكه اين ترتيب موجود قرآن، مناط اعجاز است، لذا مقدم داشتن آيه‌اي بر آيه‌اي ديگر و حتي كلمه‌اي بر كلمه‌اي ديگر، در قرائت حرام است.
حتي بر اين امر تاكيد شده است كه ترتيب حروف كلمات قرآني و تناسب و ويژگي‌هاي موجود در آن، از وجوه اعجاز بوده و هيچ بشري به آوردن مثل آن توانا نمي‌باشد، چه رسد به لطايف و رموزي كه در اين ترتيب كلمات و جملات نهفته كه هيچ زباني قادر به بيان آن نيست.

دانشگاه«الازهر» و مساله ترجمه قرآن

دانشگاه «الازهر» مصر، در اوّلين موضع‌گيري در قبال اين موضوع، راي به ممنوعيت ترجمه قرآن داده و مصادره كليه قرآن‌هايي كه مشتمل بر ترجمه لفظي قرآن بود را ضروري اعلان نمود. به عنوان مثال: زماني كه قرآن‌هاي چاپ هند كه با ترجمه جديد انگليسي همراه بود، وارد مصر شد، شيخ «الازهر» فتوا به ممنوعيت ورود آن‌ها به شهرهاي مصر داد. اين مطلب در بيروت نيز سابقه داشته است. زماني كه تعدادي از قرآن‌هاي چاپي با ترجمه انگليسي به بيروت وارد شد.اداره گمرك بيروت از مفتي كسب تكليف نموده و به دليل منع مفتي، اجازه ورود اين قرآن‌ها از طرف اين اداره صادر نشد.35
امّا مباحث متعدد در موضوع ترجمه قرآن و جواز يا عدم جواز آن در مجامع علمي رو به فزوني يافت. علاوه بر اين پيشرفت علوم و معارف، حضور بي‌امان و رو به گسترش كامپيوتر و استخدام اين ابزار درعلوم مختلف، ناتواني و ضعف ترجمه‌هاي موجود قرآن به زبان‌هاي بيگانه، كه غالباً از سوي غير مسلمانان صورت گرفته است و بعضاً عاري از غرض‌ورزي نيز نبود، علماي«الازهر» را بر آن داشت تا از سال 1929م، طي برقراري اجتماعات متعدد به سرپرستي،«شيخ مصطفي مراغي»، رهبر انديشه ترجمه قرآن، در پي درمان اين درد برآيندو سرانجام حاصل اين اجتماعات به صورت تشكيل كميته‌اي تخصصي تجلّي يافت.
كميته تخصصي ترجمه قرآن، موظف بود تفسير بعضي از آيات قرآن را به نقل از«آلوسي»،«بيضاوي» و ديگر مشاهير تفسيري، ترجمه كند.بدين ترتيب، مقصد اصلي از ترجمه معاني قرآن، گسترش اين معاني و تفسير و شرح دقيق آنها بود. اما نظم عربي قرآن، از ديدگاه اين كميته نيز قابل ترجمه معرفي نشد و به اين امر، نظر دادند كه «انتقال ويژگي‌هاي خاص نظم عربي قرآن، به طور قطع محال است».36
سرانجام بيانيه نهايي«الازهر»، مبني بر محال بودن ترجمه قرآن و امكان ترجمه معاني آن، صادر شد.پس از گذشت چند سال، كميته تخصصي در «الازهر»، قواعدي را به شكلي خاص براي ترجمه و مترجمين وضع كرده و نسخه‌هايي از اين قواعد را براي هيأت‌هاي اسلامي و علماي كشورهاي مختلف اسلامي فرستاد تا از راي و نظر ايشان نيز مطلع گردد.

قواعد مزبور به شرح زير ابلاغ شد:37

1. تفسير بايد تا حد ممكن از اصطلاحات و مباحث علمي مبرّا باشد، مگر آنچه در فهم آيه ايجاب مي‌كند.
2. تفسير نبايد متعرّض ديدگاه‌ها و تئوري‌هاي علمي شود. به عنوان مثال در ذيل آيه‌اي كه«رعدو برق» در آن ذكر شده به تفسير علمي رعدو برق نپردازد، و يا در ضمن آيه‌اي كه از آسمان و ستارگان سخن به ميان آورده، عقايد منجمان را در اين خصوص مطرح نسازد. تفسير آيه، تنها بايد منحصر در مدلول لفظ عربي آن باشد و جنبه و جايگاه نصيحت‌گويي و هدايت‌گري آن را محفوظ دارد.
3. اگر ضرورت گسترش تحقيق در بعضي از مسايل احساس شده، كميته بايد آن را در حاشيه تفسير متذكرشود.
4. كميته نبايد جز در برابر آنچه آيات كريمه قرآن مجيد بر آن دلالت دارد، سر تسليم فرود آورد. نبايد در قيد آراي يكي از مذاهب فقهي يا كلامي محصور گردد و يا در تاويل آيات معجزات و امور آخرت خود را به زحمت و تكلّف افكند.
5. قرآن تنها به روايت«حفص» از قرائت«عاصم» تفسير شود و در تفسير متعرض قراءات ديگر نشود مگر در صورت لزوم.
6. از تكلّف در ارتباط دادن آيات و سور به يكديگر بپرهيزند.
7. از «اسباب النزول»، تنها آن مقداري را ذكر كنند كه صحت آن‌ها به تحقيق ثابت شده و به فهم آيه كمك مي‌كند.
8. در تفسير، تمام يك آيه يا چند آيه‌اي كه از نظر موضوع به يكديگر مرتبط‌اند، ذكر شود. آن‌گاه تمامي معاني كلمات به دقت تحرير شوند، سپس معاني آيه يا آيات مسلسل به صورتي كاملاً آشكار و روشن تفسير گردد. سبب نزول، ربط بين آيات وديگر موارد نيز در جاي مناسب قرار گيرند.
9. در اوايل هر سوره، حاصل تحقيقات كميته در مورد سوره، ذكر شود. مثلاً اين كه سوره مكي است يا مدني؟ و يا كدام آيات در سوره، مكي هستند وكدام مدني؟
10. تفسير شامل مقدمه‌اي باشد كه در ضمن آن، تعريف قرآن؛ مسلك قرآن در بيان همه فنوني كه داراست، همچون: دعوت به خدا؛ تشريع؛ قصص؛ جدل و غيره بيان گردد. همچنين شيوه تفسير كميته مذكور تشريح شود.
11. تفسير آيه به نسخ منتهي نشود مگر زماني كه جمع بين آيات ممكن نباشد.
سرانجام قواعد خاص ديگري را نيز، به منظور بيان راهي كه بايد در تفسير معاني قرآن طي نمود، مقرر كرد و طي بيانيه‌اي ديگر صادر مي‌گردد.اين قواعد به شرح زير است:
1. اسباب نزول، در روايات تفسيري مأثور،مورد تحقيق قرار گرفته و به دقت ارزيابي شوند. آن‌گاه روايات صحيح در تفسير تدوين شده، به علاوه اينكه دليل قوت قوي و ضعف ضعيف، در آن‌ها نيز تبيين گردد.
2. مفردات قرآن كريم، مورد كاوش لغوي قرار گرفته و بلاغت و ويژگي‌هاي تركيب‌هاي قرآني مورد پژوهش و تدوين قرار گيرند.
3. از آراي مفسرين به راي و نيز تفسير به ماثور تحقيق شده و از آن ميان آنچه آيه بدان تفسير مي‌شود، همراه با ذكر دليل رد و قبول، تحرير شود.
پس از وضع قواعد ياد شده، از سوي علماي دانشگاه«الازهر»، براي تعيين نوعي از ترجمه قرآن كه مجاز دانسته شود،«شيخ مصطفي مراغي»، رياست دانشگاه، طي نامه‌اي به نخست وزير و رئيس مجلس وزراي مصر،«علي طاهر پاشا»، ضمن ارايه فتواي بزرگان«الازهر»، پيشنهاد مي‌كند كه اين اقدام رسماً از سوي دولت وقت مورد تاييد و اعتماد قرار گيرد.
حاصل عبارات و آراي علما بالاخص علماي الازهر اين است كه:
1. ترجمه لفظي قرآن محال است.
2. تنها معاني قرآن قابل انتقال به زبان‌هاي بيگانه است.
3. جايز نيست كه هر كس فهم و دريافت خود از آيات قرآن را به زبان بيگانه انتقال داده و آن را«ترجمه قرآن» نام نهد.
4. ترجمه قرآن، نه«قرآن» نام دارد و نه خصايص خاص قرآن را داراست و نه احكام شرعي مترتب بر‌قرآن،بر‌ترجمه آن نيز مترتب مي‌شود.

پاورقيها:

1. شيخ حسن سعيد، دايرة المعارف قرآن كريم، 1/28.
2. مجله«الازهر»، سال هفتم، 1355، مقاله«في ترجمة القرآن الكريم و احكامها»، شيخ مصطفي مراغي.
3. كيهان انديشه، شماره 40 (بهمن و اسفند 1370)، ص 34، مقاله «تمهيدي بر ترجمه قرآن»، سيد حسين سيّدي.
4.جرجي زيدان، تاريخ آداب اللغة العربية، 1/53 دارالهلال، 1957.
5. محمّد بن جرير طبري، تفسير طبري، تحقيق محمود شاكر، 1/12.
6. ابن أبي‌الاصبع، بديع القرآن /42، ترجمه دكتر سيد علي ميرلوحي، انتشارات آستان قدس رضوي.
7 . كيهان انديشه، شماره 28 (بهمن و اسفند 1368)، ص 210، مقاله «ترجمه قرآن به زبان‌هاي اروپايي»، سيد هادي خسروشاهي.
8. ابن سعد،الطبقات الكبراي،1/385.
9. نشريه تحقيقات اسلامي، سال دوم، شماره 1، ص 1 و 2.
10. Ketton نام شهري است در فرانسه.
11.شيخ آغا بزرگ طهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعه،4/124، دارالاضواء، بيروت.
12. دكتر محمّد صالح البنداق،المستشرقون و ترجمة القرآن، /95، 96، منشورات دارالآفاق الجديده، چاپ دوّم.
13. كيهان انديشه، شماره 28، ص 212.
14. همان/213.
15. شيخ محمد عبده، تفسير المنار، تحقيق محمد رشيد رضا،9/296 - 339.
16. همان2/160.
17. انتساب لقب«ترجمان القرآن» به«ابن عباس» با امعان نظر به اين معني«ترجمه» است. يعني از آن‌رو كه وي مفسّر و شارح قرآن بوده است به لقب مذكور شهرت يافته است.
18. غالب كتبي كه تحت عنوان«تراجم» نگاشته شده ناظر به اين معني«ترجمه» مي‌باشد و شامل شرح حال و تاريخچه زندگي اشخاصي است كه به صورتي خاص مورد نظر مولف كتاب بوده است.
19. محمّد عبدالعظيم الزرقاني،نقل از مناهل العرفان، 2/5-7، داراحياءِالتراث العربي 1412 هـ.
20. همان
21. تفسير المنار، 9، مقاله«ترجمة القرآن و ما فيها من المفاسد والمنافاة للاسلام».
22. دلايل غزالي ذيل شرح آيه «هوالذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هنّ ام الكتاب» آمده است، تفسير النار، 3/214.
23. المستشرقون و ترجمة القرآن الكريم/67-69.
24. مجلة المجمع، سال 1931 م، 12/120.
25. المستشرقون و ترجمة القرآن الكريم/ 69.
26. مناهل العرفان، ج 1.
27.جار اللّه زمخشري، الكشّاف عن حقايق عوامض التنزيل 3/335، دارالكتب العربي، چاپ سوم، بيروت، 1407 هـ .
28. مؤلف مستند قول خويش را بيان نداشته است، لكن«زرقاني» در مناهل العرفان ،2/ 59، عده‌اي از كساني را كه رجوع«ابوحنيفه» را از اين فتوا روايت كرده‌اند، نام‌مي‌برد.
29. تفسير المنار،9/296-339.
30. المستشرقون و ترجمة القرآن الكريم/56؛ ومناهل العرفان، 2/56 -60.
31. تفسير المنار، 9/330.
32. روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و سبع المثاني، (تفسير آلوسي)، انتشارات جهان، 19/ 125.
33. مناهل العرفان، 2/59.
34. تفسير المنار،9/339.
35. همان/ 269 - 339.
36. المستشرقون و ترجمة القرآن/ 74.
37. همان / 75 و 76؛ مناهل العرفان ،2/66،67.
جمعه 24 شهریور 1391  2:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ضرورت ترجمه‌اي آكادميك از قرآن كريم

دكتر احمد احمدي

يكي از جويبارهاي مهم دانش، كه در كنار ساير جويبارهاي زلال معرفت، از سرچشمه عظيم و جوشان علوم و معارف قرآن كريم منشعب شد،‌ترجمه قرن كريم است. اززماني كه در سرزمين خراسان ـ پس از بحث و گفتگوي فراوان پيرامون جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن ـ تصميم به ترجمه اين كتاب آسماني گرفتند ، تاكنون شايد تنها به زبان فارسي هزارها ترجمه انجام گرفته باشد و خود همين كار گنجينه عظيمي از لغات و تركيبات دلنشين زبان فارسي را از دستبرد تلف نگه داشت. تنها در آستان قدس رضوي ده‌ها نسخه از اين ترجمه‌هاي كهن موجوداست كه برخي از استادان محترم دانشگاه سي نسخه از آنها را منبع گردآوري واژه‌هاي زبان فارسي آن عصر قرار داده است.
بررسي آغاز كار ترجمه و سير تاريخي آن در هر يك از زبانهاي روي زمين، خود شغل شاغلي است كه هدف اين مقاله نيست و بايد گروهي از قرآن شناسان و متخصصان ترجمه، بصورت جدي، فني و مستمر به آن بپردازند.
در اين مقاله فقط ميخواهم توجه ارباب نظر را به اين نكته مهم معطوف سازم كه: ضرورت دارد ترجمه‌اي دقيق ،‌فني و آكادميك، بر اساس اصول و مباني علمي ترجمه و با استفاده از شيوه‌هاي بديع رايج، به بهترين وجه، از قرآن كريم بعمل آيد و سپس بر اساس همان ترجمه و با همان شيوه، ترجمه قرآن به زبانهاي ديگر انجام گيرد و پيدا است كه اين كار مستلزم چند سال وقت گذاري گروهي از مفسران و مترجمان آگاه به دو زبان مبدء و مقصد است. بايد ترجمه‌اي با چنان اعتبار خدشه‌ناپذيري فراهم ساخت كه هيچكس از آن،‌به ترجمه ديگري روي نياورد و وقتي دانشجو، استاد يا نويسنده‌اي مي‌خواهد ترجمه آيه‌‌اي را در نوشته خويش بياورد با اطمينان خاطر از آن نقل كند و ضرورت اين كار وقتي روشن مي‌شود كه مروري به ترجمه‌هاي معروف و در دسترس داشته باشيم و ببينيم در آنها چه مايه خطاهاي بزرگ لفظي، و معنوي و حتي عقيدتي وجود دارد. خداي به مرحوم استاد الهي قمشه‌اي رفعت مقام دهاد،‌كساني كه آن روحاني وارسته را ديده‌اند مي‌دانند كه در زهد و عبادت و تقوا و اخلاص و نيز در علم و حكمت و شعر و ادب چه جايگاه رفيعي داشت؟ ديوان اشعارش نمونه بارز ذوق و زبردستي وي در ادب فارسي است و « حكمت الهي » او نشانگر توان والاي وي در فهمو نگارش متون دشوار فلسفه و حكمت . اين عالم بزرگوار بيگمان از سر اخلاص و براي خدمت به دين خدا قران كريم را ترجمه و اندكي هم تفسير كرد و ظاهراً ترجمه وي امروز بيش از هر ترجمه ديگري در دسترس مردم است. اما ( از بي‌دقتي و بي‌توجهي ناشران سوداگر كه بگذريم ـ ترجمه اين نيكمرد دانشمند،‌ خطاهايي دارد كه ترجمه را نيازمند اصلاحي چشمگير مي‌سازد و جا دارد فرزند دانشمند ايشان استاد دكتر حسين الهي قمشه‌اي به اين مهم بپردازند و آنان را از آغاز تا پايان بدقت بنگرند و اصلاح كنند.
ما در اينجا به عنوان نمونه مواردي را كه در يك مرور گذرا بر چند موضع ،‌ديده‌ايم مطرح مي‌كنيم:

1ـ ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين(بقره/2)

ترجمه: « اين كتاب بي هيچ شك راهنماي پرهيزكاران است».
چنان كه مي‌بينيم عبارت « لا ريب فيه» را در اينجا،‌قيد گرفته‌اند با آن كه به گفته كشاف و ديگران يا ذلك الكتاب ، مبتدا و لاريب فيه خبر است، يا ذلك مبتدا و الكتاب، خبر و لاريب فيه، خبر بعد از خبر است و اگر « فيه» را هم خبر مقدم و « هدي» را مبتداي مؤخر بگيريم ـ كه گرفته‌اند ـ باز هم به گفته زمخشري و آلوسي بايد براي «لاريب » عبارت « فيه» را در تقدير گرفت و باز هم مي‌شود « لاريب فيه» ، كه خبر ذلك الكتاب و يا خبر بعد از خبر خواهد بود و بهر حال قيد نيست .

2ـ لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين (تين/3 و 4)

ترجمه : « كه ما انسان را در (مقام) احسن تقويم (و نيكوترين صورت در مراتب وجود) بيافريديم سپس (به كيفر كفر و گناهش ) به اسفل سافلين (جهنم و پست‌تر رتبه امكان برگردانيديم».
همان‌طور كه مي‌بينيم « اسفل سافلين » را ظرف، آن هم « جهنم و پست‌تر رتبه امكان » گرفته‌اند، با آن كه «سافلين » جمع مذكر عاقل و « اسفل » حال است از ضمير «ه» در « رددناه» و بايد چنين ترجمه شود: .... ما انسان را در بهترين صورتبندي ـ يا تركيب ـ آفريده‌ايم سپس او را (به كيفر كردارش) پست‌ترين پستان يا بصورت پست‌ترين پستان ـ باز گردانيديم.

3ـ و سيجنبها الاتقي الذي يؤتي ماله يتزكي (ليل /17/18)

ترجمه : « و اهل تقوي از آن آتش دوري جستند(و محفوظ ماندند)....»
توجه داشته باشيم كه فعل « سيجنبها» مضارع مجهول است و معني چنين خواهد شد:
« و پروا پيشه‌ترين را كه مال خويش را ... مي‌دهد از آن (آتش ) دور خواهند ساخت....، يا كنار زده خواهند شد».

4ـ اذ قال الله يا عيس اني متوفيك و رافعك الي و ... (آل عمران/55)

ترجمه : « بيادآر وقتي كه خداوند فرمود اي عيسي همانا من روح ترا قبض نموده و بر آسمان(قرب خود ) بالا برم.

5ـ فلما توفيتني كنت انت الرقب عليهم (مائده /117)

ترجمه : (عيسي گفت....) «وچون روح مرا به قبضه تصرف گرفتي باز تو خود نگهبان و ناظر احوال آنان بودي.
چنان كه مي‌بينيم توفي به قبض روح ( يا ميراندن ) ترجمه شده و اين خلاف عقيده مشهور شيعه و حتي بسياري از اهل سنت است و خود استاد عاليقدر آيه « بل رفعه الله اليه» در سوره نساء را اين طور ترجمه كرده‌اند: « بلكه خدا او را به سوي خود بالا برده و اين ، با آن دو ترجمه قبلي سازگار نيست، زيرا در آن دو،‌گفته شده كه خدا او را قبض روح كرد(ميرانيد) و در اين، گفته شده است كه او را (زنده) فرا برد.

6ـ .... ان اقذفيه في التابوت فاقذفيه في اليم فليلقه اليم بالساحل يأخذه عدولي و عدوله ...(طه/39)

ترجمه :« وحي كرديم كه كودك خود را در صندوقي گذار و به دريا افكن (چنين كرد و ) امواج دريا كودك را به ساحل رسانيد تا دشمن من و آن طفل (يعني فرعون) از دريا طفل را برگرفت...»
مي‌بينيم «فليلقه» كه فعل امر غايب است و نيز يأخذه كه جواب امر است هر دو به فعل ماضي (رسانيد) و برگرفت ترجمه شده در صورتي كه ترجمه آيه چنين است:
(وحي كرديم) كه او (كودك) را در صندوق بگذار سپس او را به دريا بينداز، پس دريا بايد او را به ساحل بيفكند تا دشمن من و دشمن او (فرعون ) او را برگيرد.

7ـ نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذاالقرآن(يوسف/3)

ترجمه: طما بهترين حكايات را بوحي اين قرآن بر تو مي‌گوئيم».
در اين آيه شريفه قصص بفتح قاف مصدر است با قصص به كسر قاف كه جمع قصه است اشتباه شده است. ترجمه درست آيه اين است : ما با وحي كردن اين قرآن به تو، با بهترين داستانسرايي بر تو داستان مي‌سرائيم.
ترجمه جناب آقاي معزي هم كه به اندازه ترجمه مرحوم الهي قمشه‌‌اي مورد استفاده همگان نيست،‌اما بهر حال از ترجمه‌هائي است كه در دسترس عموم است،‌خطاها و كم‌دقتي‌ةايي بسيار بيشتر از ترجمه مرحوم الهي دارد ـ اين ترجمه هم احسن القصص را بهترين قصه‌ها و اسفل سافلين را به «سپس باز گردانيديمش فرود فروردين ترجمه كرده است .
در يك نگاه گذرا موارد زير ملاحظه شد:
الف ـ فما يكذبك بعد بالدين (تين/7)
ترجمه:‌« پس چه چيز تكذيب كند از اين پس به دين»
چنان كه مي‌بينيم ضمير كاف در يكذبك حذف شده و معني بكلي از دست رفته است. با آن كه ترجمه درست آن چنين است: پس (اي انسان، بعد از اين بيان روشن) ديگر چه چيز ترا وا مي‌دارد كه بسبب (دروغ شمردن) جزاء ، دروغ بگويي؟ـ يا : (اي پيامبر، پس از بيان روشن) ديگر چه‌چيز ترا در (خبر دادنت از) جزاء، ـ يا در مورد دين (اسلام)ـ كاذب وانمود مي‌كند؟
ب ـ « و مايدريك و ما ادراك» را « چه دانست» ترجمه كرده‌اند و پيدا است كه معناي محصلي ندارد.
ج ـ ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلي قادرين....(قيامة /3 و 4)
ترجمه: « آيا پندارد انسان كه هرگز گردنياوريم استخوانهايش را بلي توانائيم ....»
همانطور كه مي‌بينيم « توانائيم» را خبر گرفته‌اند با آن كه «قادرين» حال است از فعل محذوف و بايد چنين ترجمه شود:« بلي (گرد مي‌اوريم آنها را ) در حالي كه توانائيم بر اين كه سر انگشتانش را (هم نيك) بپردازيم» و ميان خبر گرفتن «قادرين» و حال گرفتن آن فاصله بسيار فراوان است زيرا در صورت اول خداوند، تنها خبر مي‌دهد كه مي‌تواند سر انگشتان انسان را بپردازد اما از تحقق و وقوع گرد آوردن استخوانهاي انسان خبر نمي‌دهد ولي در صورت حال بودن، از وقوع گردآورن استخوانها خبر مي‌دهد با اين قيد كه حتي مي‌توانيم سر انگشتان وي را هم بپردازيم و بصورت نخست درآوريم.
د ـ والعاديات ضبحا(عاديات/1)
«ـ ترجمه: « سوگند بدوندگان بستوه آمدن»
مي‌بينيم كه معناي قابل فهمي نيست و ترجمه آن اين است : « سوگند به تكاوران دمان».
هـ ـ فاذا جاء وعدالاخرة ليسوؤا وجوهكم و ليدخلو المسجد كما دخلوه اول مرة...(اسراء/79)
ترجمه: « و هنگامي كه بيايد وعده بار دوم ناخوش دارند وجوه شما را و درآيند مسجد را چنان كه درآمدندش نخستين بار...»
ملاحظه مي‌كنيد كه جواب « اذا جاء » را «ليسوؤا» گرفته‌اند با آن كه «ليسوؤا» با لام جر نمي‌تواند جواب باشد بلكه متعلق به فعل محذوفي است و ترجمه درست آيه چنين است: پس وقتي وعده (بار ) دوم بيايد (باز هم بندگان نيرومند خويش را بر مي‌انگيزيم ) تا چهره‌هاي شما را (از شدت اندوه) ناخوشايند سازند و وارد مسجد (بيت‌المقدس) شوند آن چنان كه نخستين بار وارد آن شدند... و در اين ترجمه و شايد درهمه ترجمه‌ها بدون استثناء دو واژه « الرحمن الرحيم » به « بخشاينده مهربان» ترجه شده با آن كه ريشه اين دو كلمه « رحمة‌» است و جاي سؤال است كه چرا در «رحمن » به « بخشايش» و در «رحيم» به «گستردگي و عموم و شمول معناي « رحمن» مراعات شده باشد.
اينها نمونه‌هاي پراكنده‌اي است از دو ترجمه در دسترس و نسبتاً معتبر، و پيداست كه ترجمه‌هاي نامعتبر مزدبگيران و ناواردان چگونه خواهد بود، و اين در زبان فارسي است كه ترجمه در آن، ظاهراً كهن‌ترين سابقه را دارد، چه رسد به زبانهاي ديگر. در ترجمه‌اي غربي گاه وضع بسيار بهتر از زبان فارسي و گاه برابر آن و گاهي هم بدتر از آن است. آربري در ترجمه خويش كه در شمار بهترين ترجمه‌ها است، ظاهراً به تبع برخي از مترجمان پيش از خودـ سوره قدر را سوره Power يعني قدرت ترجمه كرده است ـ (1) و نمونه آن در ساير ترجمه‌هاي اروپايي كم نيست.
بنابر آن چه به اختصار گفته شده بايد همانطور كه در آغاز سخن گفتيم در اين زمينه، يك كار گروهي فني آكادميك با دقت تمام انجام گيرد و اختلاف تفسيرها و اختلاف قرائات معتبر را هم مانند ترجمه آلماني رودي پارت به گونه‌اي در پاورقي منعكس كنيم و اين كاري است كه واقعاً جاي آن خالي است.
(1) به خواست خداوند در آينده پاره‌اي از موارد اشتباه مترجمان غربي را ذكر خواهيم كرد.

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:15 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها