سکولاریسم بر خلاف تصوّر مشهوری که از آن وجود دارد، به عرصة سیاست، اختصاص نداشته و تمام عرصههای عملی زندگی انسان را دربرمیگیرد، از اینرو، اخلاق سکولار نیز معنایی عام داشته و تمام حوزههای رفتاری انسان را دربر میگیرد.
اخلاقِ سکولار
با توجه به تعریفی که از «اخلاق» و «سکولاریسم» ارائه شد، میتوان اخلاقِ سکولار را تعریف کرد. البته با عنایت به تنوع تعریفهایی که دیگران از این موضوع ارائه دادهاند، بهتر است ابتدا به تعریف ایشان پرداخته و چند نمونه از آنها بررسی شود.برخی اخلاقِ سکولار را اینگونه تعریف کردهاند: گرایشی است که طرفدار و مروّجِ حذف یا بیاعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحت اخلاق است.25 رونالد م. گرین، آن را راهی برای قانونمند ساختنِ رفتار افراد در جوامع میپندارد. وی معتقد است که اخلاق، عکسالعملی است در برابر مشکل همکاری در میان افراد یا گروههای رقیب، و هدفش فرونشاندن نزاعهایی است که ممکن است در ظروف اجتماعی رخ دهد.26
چنانکه دیده میشود گرین در تعریف خود، اخلاق را به طور مطلق آورده و ممکن است گمان شود که چنین تعریفی، اخلاقِ دینی را نیز شامل میشود، اما با توجه به صدر و ذیل کلام ایشان معلوم میشود، این تعریف ناظر به اخلاقِ سکولار است. وی معتقد است تقنینهای اخلاقی، اگر چه گاهی به اعتقادات مشترک و عمومی، دربارة امور فوق طبیعی یا مقدس (یعنی دین) متوسل میشوند، لکن این نکته برای توجیه اخلاقیات ضرورت ندارد، چه آنکه اخلاق میتواند به عقل یا ملاحظات مربوط به سعادت و رفاه بشر نیز تکیه داشته باشد.27
با توجه به این گمان، برای آنکه خلطی بین تعریف مطلق اخلاق و اخلاقِ سکولار صورت نگیرد، میتوان قید توجیهپذیری بر اساس عقل یا ملاحظات مربوط به سعادت و رفاه بشر را به تعریف ایشان اضافه کرد. در این صورت، تعریف گرین از اخلاقِ سکولار چنین خواهد بود: اخلاقِ سکولار راهی است برای قانونمند ساختن رفتار افراد و عکسالعملی است در برابر مشکل همکاری میان افراد یا گروههای رقیب، و هدفش فرو نشاندن نزاعهایی است که ممکن است در ظروف اجتماعی رخ دهد، مبتنی بر عقل یا ملاحظات مربوط به سعادت و رفاه دنیوی بشر.
در تعریفهایی که گفته شد، دو عنصر مشترک وجود دارد:
1. عدم ابتنای اصول و قواعد اخلاقی بر دین؛
2. اصل قرار دادن حیات دنیوی و رفاه اجتماعی.
تعریفهای فوق کمابیش شبیه هم بوده و از یک آبشخور فکری تغذیه شده و قابل تحمل مینمایند. اما وقتی به تعریف کسانی، از جمله ماکیاولی میرسیم، خواهیم دید که وی بدون پردهپوشی، مراد خود را از اخلاقِ سکولار به گونهای بیان میکند که کمتر کسی بدان معتقد است یا دستکم کمتر کسی جرأت اظهار آن را دارد. میتوان گفت تعریف ماکیاولی افراطیترین تعریفی است که از این موضوع ارائه شده است.
اخلاق سکولار گرایشی است مربوط به چگونگی صفات، رفتارها و هنجارهای حاکم بر آنها، مبتنی بر دیدگاه غیردینی یا ضد مرجعیت دینی که خواستار دخالت انحصاری و مطلق عقلِ خودبنیاد و علم در تنظیم امور زندگانی بوده، و سعادت دنیوی و رفاه اجتماعی بشر، تنها غایت مطلوب آن است. |
از نظر او قواعد اخلاقی، قواعدی فنی درباره وسایل نیل به تحصیل و حفظ قدرتاند، علاوه بر این، در این اخلاق، این قواعد بر این فرض استوار شدهاند که همة انسانها به گونهای فاسد هستند. بنابراین، هرگاه خلف وعده و نقض عهد را به مصلحت خود دیدیم باید چنین کنیم، زیرا فرض بر این است که همه آدمیان پلید هستند و آنهایی که همپیمان تواَند در صورتی که منافعشان اقتضا کند آن را زیر پا خواهند گذاشت.28 همچنین او معتقد است در این اخلاق، فرد را هیچ قید و بند اجتماعی، محدود و مقیّد نمیکند. غایات خود فرد (نه فقط غایات قدرت، بلکه همچنین غایات جلال و شهرت) برای او تنها معیار عمل است.29
برخی برای اینکه اخلاقِ سکولار را تعریف کنند سعی کردهاند با تعریف اخلاقِ مقابل آن، یعنی اخلاقِ دینی، مفهوم اخلاقِ سکولار را روشن سازند. آنها معتقدند که پیروان هر دینی، برای سخن عدهای خاص حجیّت و قداست قائلاند، و آرا و تعالیم و احکام آنها را فوق سؤال دانسته و بیچون و چرا میپذیرند. اگر کسی معتقد باشد که برای دانستن غایت زندگی و راه رسیدن به آن، باید به سخنان این افراد ـ که معمولاً در متون خاصی به نام متون مقدس گرد آمده است، مراجعه کرد، در آن صورت چنین کسی به اخلاقِ دینی قائل شده است و اگر کسی قائل باشد که برای فهم غایت زندگی و رسیدن به آن نباید به متون مقدس مراجعه کرد چنین کسی به اخلاقِ سکولار معتقد گردیده است.30 به نظر میرسد این تعریف با تعریفهایی که پیش از این گفته شد، تفاوت چندانی ندارد. تنها تفاوت آن این است که تعریفهای قبلی حالت ایجابی داشت و این تعریف، سلبی است.
شاید مناسبترین تعریف برای اخلاقِ سکولار و به عبارتی سکولاریسم در اخلاق این باشد که بگوییم: اخلاق سکولار گرایشی است مربوط به چگونگی صفات، رفتارها و هنجارهای حاکم بر آنها، مبتنی بر دیدگاه غیردینی یا ضد مرجعیت دینی که خواستار دخالت انحصاری و مطلق عقلِ خودبنیاد و علم در تنظیم امور زندگانی بوده، و سعادت دنیوی و رفاه اجتماعی بشر، تنها غایت مطلوب آن است.
ویژگیهای اخلاقِ سکولار
برای آنکه تصویر روشنتری از اخلاقِ سکولار به دست بیاید و همچنین وجوه تمایز آن از اخلاقِ دینی بهتر فهمیده شود، به بازشناسی عناصری که این دو گرایش اخلاقی را از هم متمایز میگردانند، پرداخته میشود. مشخصههای اخلاق سکولار را در چند مورد میتوان خلاصه کرد:
1. نفی دخالت دین در تنظیم اصول و قواعد اخلاقی
همانگونه که در تعریف اخلاقِ سکولار گفته شد، یکی از عناصر اصلی اخلاقِ سکولار، غیردینی بودن آن است. به تعبیر برخی از نویسندگان، در اخلاقِ سکولار مرجعیت هرگونه متن یا شخص دینی، مردود اعلام شده و هیچ اصل مسلم و ثابت دینی، در تنظیم اخلاق پذیرفته نمیشود. در حقیقت، اخلاق سکولاریستی بر عناصری از اخلاق طبیعتگرایانه محض که ارتباطی با دین وحیانی یا گرایشهای ماورای طبیعی ندارند، پیریزی شده است.31
در اخلاقِ سکولار پس از نفی دخالت دین، امور دیگری، همچون علم و عقل خودبنیاد جانشین آن میشوند. این خود شخص است که ارزشها را میآفریند. برای مثال، نیچه معتقد است که فرمانروایان و سروران، خود تعیینکنندة ارزشها هستند و نیازی نمیبینند که دیگران، اعم از متولیان دینی یا غیر آن، آنها را تأیید کنند.
به اعتقاد یک انسان والاتبار هرچه به زیان اوست، بالذات زیانبار و ضد ارزش است و هرچه به نفعش باشد، ارزشمند میباشد.32 اما در اخلاقِ دینی، نه تنها در مسائل جزئیِ اخلاقی از دین کمک گرفته میشود، بلکه به اعتقاد یک طرفدار اخلاقِ دینی بدون داشتن اعتقادات صحیح دینی، منطقاً نمیتوان اخلاق صحیحی پایهگذاری کرد.
2. تفاوت در غایات
غایت اخلاقِ سکولار سعادت دنیوی بشر و رفاه اجتماعی اوست، در حالی که اخلاقِ دینی، علاوه بر توجه به سعادت دنیوی، آخرت را نیز در نظر گرفته و اصالت را به آن میدهد.
3. محافظه کاری
بنا بر اخلاقِ سکولار، وضع قواعد و دستورات اخلاقی برای آن است که راه ارضای هر چه بیشتر، برای بیشترین خواستها به انسانها آموزش داده شود. از نظر سکولاریستها به تحول اساسی در روحیات و نفسانیات انسانها نیازی نیست، بلکه حفظ همین روحیات و رعایت مقتضیات نفس، هدف نهایی اخلاق است، در حالی که بر اساس اخلاقِ دینی، وضع موجود، مطلوب نهایی نیست و کوشش زیادی در جهت حفظ آن صورت نمیگیرد، مگر آنکه وضع موجود، برای به دست آوردن وضع آرمانی لازم باشد، در این صورت، به وضع موجود، به میزان لازم بها داده میشود. هدف اخلاق دینی حفظ و تقویت فضایل پیشین و به وجود آوردن فضایلی جدید در انسان است، به گونهای که آنها را به موجوداتی برتر و متعالی مبدل سازد.33
4. عدم محدودیت در بهره مندی از دنیا و لذّات دنیوی
در اخلاقِ سکولار آزادی کمترین قید را دارد و سعی میشود حداکثر آزادی برای افراد فراهم شود. تنها قیدی که به طور طبیعی باقی میماند، عدم سلب آزادی دیگران است، اما روشن است که چنین قیدی مبنای منطقی نداشته و پذیرفتنی نیست.برای نمونه، آزادی جنسی از جمله مواردی است که بدون هیچ قید و شرطی، در جوامع سکولار وجود دارد. این آزادی به حدی است که حتی تا روابط دو جنس موافق، پیش رفته و در برخی از کشورهای غربی رسمیت قانونی یافته است. این در حالی است که در اخلاقِ دینی، برای حفظ و اشاعه عفّت عمومی، محدودیتهای ویژهای برای آن وضع شده و عمل بر خلاف آنها، به شدت غیراخلاقی تلقّی میشود.34
5. قلب مفاهیم اخلاقی
اخلاقِ سکولار با طرح فواید و لذات افعال و کشف رابطة آنها به گونه عقلی و تجربی، اخلاق را عاری و فارغ از اندیشه خدا کرده است. و بر همین مبنا جرم را چیزی چون بیماری، و مجرم را شخصی بیمار، مجازات را عملی تأدیبی و درمانی دانسته، و دیگر از بدی و خوبی فاعل، و پلیدی و پاکی فعل دم نمیزند.35
6. جابجایی فضیلتها و رذیلتها
یکی از نویسندگان در مورد جابجایی ارزشهای اخلاقی با امور ضدارزشی چنین گفته است: آنچه روزگاری در اخلاقِ دینی رذیلت محسوب میشد، در دوران مدرن، فضیلت به حساب آمده و جای خود را با آن عوض میکند. بر جوانب مذموم وجود انسانی و ابعاد قبیح اخلاقی او مهر صحت و رسمیّت زده میشود، چرا که خودخواهی و سودجویی و خودنمایی و لافزنی و اسراف که همه مورد طعن عالمان اخلاقِ دینی است، خدمت مهمی به تعدیل و تعادل معیشت جمعی میکنند. اگر سیّئات فردی حذف شوند و همگان راه زهد و قناعت را در پیش گیرند، نظام زندگی مختل خواهد شد و رشتة معیشت جمعی گسیخته خواهد گشت.
نیچه معتقد است که به هیچ روی تساوی در بین مردم نیست؛ بعضی از انسانها برای فرماندهی و آقایی و حکومتِ بر خلایق خلق شدهاند و بعضی دیگر، از آنرو، خلق شدهاند که آلت و وسیلهای در چنگ اقویا باشند. او با این مقدمات، انتظار ظهور ابرمردی را میکشد که برای فرماندهی و رهبری شایستگی داشته باشد. به همین دلیل است که برخی نیچه را رهبر فکری نازیسم و هیتلریسم میدانند. |
سودجویان و زیادتطلبان و آزمندان و خوشگذرانها هستند که بازار تجارت را پررونق میدارند، و جاهطلبان و قدرتجویانند که به دنبال ریاست و سیاست میدوند، و لافزنان و خودنمایان و نامجویانند که مدرسه و کتابخانه را رونق میدهند و دانش خود را به رخ دیگران میکشند و نام خود را بر کتب و مقالات میگذارند، و دنیادوستاناند که دنیا را آباد میکنند و اگر روزی جهان، از این اغراض و امیال پست و مذموم تهی شود، مرگ و خفتگی، معیشت جمعی را در کام سرد خود خواهد کشید. خلاصه آنکه در جهان امروز، عقل تابع نفس شده و بیرون به جای درون نشسته و رذیلتها همنشین فضیلتها شدهاند.36
جابجایی ارزشها را میتوان در موارد ذیل شماره کرد: ارزشمداری با فایدهگرایی، نوعدوستی با خودخواهی، حق جویی با مصلحتاندیشی، عاقبتاندیشی با دم غنیمتشماری، تعالیخواهی با لذتجویی، سعادتطلبی با عافیتطلبی، طلب رضایت خداوند با مطالبه خرسندی دنیوی، عدالتخواهی با منفعتطلبی، تعبّد و تقیّد دینی با کاهلی و سبک سری، تعصّب و غیرت دینی با تساهل و تسامح بیحد و حصر.37
از جمله کسانی که در قلب ماهیت ارزشها نقش اساسی داشته و با صراحت هرچه تمامتر آن را اعلام کرده است، نیچه میباشد. او معتقد است فضایلی که در اخلاقِ دینی مطرحاند، همانند افتادگی، رضا و تسلیم، عدل، رحم و محبّت، اخلاق منحط و زن صفتاند و نام آن را اخلاق بردگان میگذارد و اخلاق خود را که شامل قوّت، شجاعت، ارادة معطوف به قدرت، غرور، سرسختی و استقامت و خشونت است، اخلاق اشرافی و مردانه و اخلاق سروران و فرمانروایان مینامد.38 از نظر وی کسانی که نیرو و قدرت زیادتر دارند صاحب حقاند و به سبب شجاعت و جسارت و قدرتی که دارند، حق دارند بر دیگران تسلط داشته باشند.39 همچنین به اعتقاد وی قویترین و عالیترین میل، میل به زیستن نیست، بلکه میل به مبارزه و ارادة معطوف به قدرت، اراده آفریننده و مبدع است.40
به اعتقاد او ارادة معطوف به قدرت است که نیروی محرک همة ارزشگذاریهاست؛ نیرویی که تعبیرهای آدمی را از جهان به چشمانداز او وابسته میکند و فرضیههای بزرگ فلسفی را پدید میآورد.41 نیچه معتقد است که به هیچ روی تساوی در بین مردم نیست؛ بعضی از انسانها برای فرماندهی و آقایی و حکومتِ بر خلایق خلق شدهاند و بعضی دیگر، از آنرو، خلق شدهاند که آلت و وسیلهای در چنگ اقویا باشند. او با این مقدمات، انتظار ظهور ابرمردی را میکشد که برای فرماندهی و رهبری شایستگی داشته باشد. به همین دلیل است که برخی نیچه را رهبر فکری نازیسم و هیتلریسم میدانند.42
7. تفاوت نگاه به مسئلة نیّت در عمل اخلاقی
در اخلاقِ دینی، نیّت یکی از عناصر مهم فعل اخلاقی است. به عبارت دیگر، برای اخلاقیبودن یک فعل، حسن فعلی کافی نیست، بلکه حسن فاعلی هم لازم است. اگر فعلی برای رضای خدا و قرب الهی صورت پذیرد ارزشمند، و در غیر این صورت، ارزش اخلاقی ندارد، اگرچه همین فعل، اثر وضعی خود را خواهد گذاشت و لوازم حقوقی بر آن مترتب خواهد شد. اما در اخلاقِ سکولار، رویکرد اندیشمندان به این مسئله، متفاوت است. بسیاری از معتقدان اخلاقِ سکولار، مسئلة نیّت و نقش آن را در عمل اخلاقی، چندان مهم تلقّی نمیکنند. این امر موجب میشود که حقوق با اخلاق چندان تفاوتی نداشته و تنها تفاوت در روش یا منشأ وضع و اعتبار آن دو باشد.43
8. تفاوت اصول و ارزشهای اخلاقی
یکی از نکتههای جالب توجه در بررسی تطبیقی اخلاقِ دینی، تشابه آنها در تعلیمات و دستورالعملهای اساسی اخلاق است. تقبیح قتل، جرح، اغفال، شکستنِ قسم شرعی و مانند آن، و از طرف دیگر، تحسینِ احسان به نیازمندان، نیکی به همسایه، گشادهدستی، صبر و مانند آن، مواردی است که در ادیان الهی کاملاً مشترک است،44 اما در اخلاق سکولار به دلیل نسبیتگرایی حاکم بر آن، این تشابه منطقاً ممکن نبوده و عملاً وجود ندارد.
9. محق بودن انسان در مقابل مکلف بودن
در اخلاقِ سکولار، به جز چند مکتب محدود، تکلیفی برای انسان اثبات نمیشود. آنچه که هست حق است. در این نگره، همة آحاد و جوامع انسانی، طلبکارانی هستند که در پی کسی میگردند تا حقوق خود را از وی بستانند.45 برخی در این زمینه گفتهاند:در جهان جدید، سخن گفتن از «حقوق بشر» دلپسند و مطلوب میافتد، چراکه ما در دورانی زندگی میکنیم که انسانها بیش از آنکه طالب فهم و تشخیص تکالیف خود باشند، طالب درک و کشف حقوق خود هستند.46 یا انسان جدید برای خود حق بندگی قائل است. توجه کنید که میگوییم «حق بندگی» نه «تکلیف بندگی»، اما از سوی دیگر، انسان جدید برای هیچ کسی حق خداییکردن قائل نیست.47
10. شخصی و نسبی شدن ارزشها
یکی از ویژگیهای اخلاق سکولار نسبی شدن ارزشهای اخلاقی بر اساس بسیاری از گرایشهای آن است. کسانی که مدعی نسبیبودن ارزشها هستند راههای متعددی برای اثبات نظر خود پیمودهاند. یکی از ادلّة قائلان اخلاقِ سکولار این است که، چون همه چیز در جهان متغیّر است، بنابراین، اصول اخلاقی حاکم بر آن هم باید متغیّر باشند، از طرفی اخلاقِ دینی چون اصول ثابتی دارد، باید کنار گذاشته شده و اخلاقِ سکولار که اخلاقی نسبی و غیر ثابت است، جانشین آن شود. همین امر یکی از خصوصیات اصلی اخلاقِ سکولار است. اخلاق سکولار چون نسبی است، یا به شکاکیّت اخلاقی48 میانجامد یا به پوچانگاری اخلاقی و یا به قراردادانگاری اخلاقی49 منتهی میشود.
در اخلاقِ سکولار پس از نفی دخالت دین، امور دیگری، همچون علم و عقل خودبنیاد جانشین آن میشوند. این خود شخص است که ارزشها را میآفریند. برای مثال، نیچه معتقد است که فرمانروایان و سروران، خود تعیینکنندة ارزشها هستند و نیازی نمیبینند که دیگران، اعم از متولیان دینی یا غیر آن، آنها را تأیید کنند. |
شکاکیّت اخلاقی، اصل خوبی و بدی را میپذیرد و قبول دارد که برخی از افعال خوب، و برخی دیگر واقعاً بد هستند، اما مسئله این است که ما توانایی تشخیص آنها را نداریم. در عوض، پوچانگاری اخلاقی، اصل خوبی و بدی و اینکه برخی افعال و صفات خوب، و برخی دیگر بد باشند را انکار میکند. از نظر پوچانگاری اخلاقی، خوبی و بدی دو صفتی نیستند که در جهان خارج مصداق داشته باشند. دیدگاه قراردادانگاری نیز خوبی و بدی و خوب و بد را قراردادی میداند و از اینرو، اصول و قواعد اخلاقی و هنجارهای آن را تابع قرارداد دانسته و معتقد است که این اصول و هنجارها میتوانند در زمانهای مختلف، مکانهای مختلف و موقعیتهای مختلف، متفاوت باشند.
11. تکثّرگرایی اخلاقی
تکثرگرایی اخلاقی از لوازم غیرواقعگرایی است. چنانکه میدانیم مکاتب اخلاقی در یک تقسیمبندی به مکاتب واقعگرا و غیرواقعگرا تقسیم میشوند. غیرواقعگرایان معتقدند ارزشهای اخلاقی واقعیت نداشته و هیچ جمله اخلاقی قابلیّت صدق و کذب واقعی را ندارد، از اینرو، طبق این نظریه، دو جمله به ظاهر متناقضِ اخلاقی قابل قبولاند.
از باب نمونه، دو جمله «راستگویی خوب است» و «راستگویی خوب نیست» هر دو به یک اندازه قابل قبول هستند و به همین دلیل از میان مکاتب مختلف هیچ یک بر دیگری برتری نداشته و همه به یک اندازه قابل قبول خواهند بود. مقبول دانستن مکاتب اخلاقی مختلف، همان کثرتگرایی اخلاقی است.50کثرتگرایی اخلاقی اگرچه از لوازم غیرواقعگرایی است و سکولاریسم، اعم از واقعگرایی و غیرواقعگرایی در اخلاق است، اما با توجه به آنکه اخلاق دینی ثبات داشته و منافی با کثرتگرایی است، لاجرم آن را باید از خصوصیات اخلاق سکولار یا دستکم از خصوصیات برخی از گرایشهای اخلاق سکولار شمرد.
بر خلاف اخلاق سکولار، در اخلاق دینی اصول قواعد اخلاقی، ثبات و اطلاق دارند. این ثبات از تأثیر واقعی رفتارهای اختیاری انسان بر هدف اخلاق که همان سعادت حقیقی است، ناشی میشود. البته در احکام فرعی و جزئی تا حدودی نسبیت و کثرت حاکم است، اما این کثرت ربطی به غیرواقعگرایی ندارد و اتفاقاً به دلیل واقع¬گرایی اخلاق دینی، چنین کثرتی حاکم میشود. برای مثال، راستگویی در برخی مواقع، درست و در برخی مواقع، نادرست است. کثرت در اینگونه موارد به سبب تفاوت قیود و شرایطی است که باعث تغییر موضوع شده و ناگزیر حکم را تغییر میدهد.
12. تقدس زدایی51 از آموزههای اخلاقی
همانگونه که در تعریف اخلاق سکولار گفته شد، از نظر سکولاریستها هدف اخلاق فرونشاندن نزاعهایی است که ممکن است در میان انسانها به وقوع پیوسته و سعادت دنیوی و رفاه مادی او را با اختلال روبهرو سازند. این هدف چنانکه از صدر و ذیل آن پیداست، اصلاً صبغة معنوی و قدسی نداشته و سرتاسر آن ناظر به حیات مادی انسان است. از طرفی، اخلاق سکولار عقلانی است؛ یعنی در تنظیم اصول و قواعد آن، حسابگری عقل ابزاری به شدت مراعات میشود. به قول ماکس وبر عقلانیت در سکولاریسم از نظر به کارگیری ابزار، عقلانی است، اما از نظر اهداف، ممکن است غیرعقلانی باشد.52
بر خلاف اخلاق سکولار، در اخلاق دینی، هم تقدس وجود دارد و هم عقلانیت متافیزیکی و غایتگرایی الهی حاکم است. اصلاً میتوان گفت اخلاق دینی بدون معنویت و تقدس معنا ندارد. امر قدسی و دلبستگی و وابستگی به آن، از ارکان اخلاق دینی به شمار میروند، به همین دلیل، مفهوم عشق نیز فقط در اخلاق دینی معنا پیدا کرده و ایثار در راه اهداف مقدس تنها در چنین اخلاقی مطرح میشود.اینکه تقدسزدایی و عقلانیشدن در کنار هم آورده شدند به این دلیل است که با نفی تقدس از اخلاق، چارهای جز حسابگری و محاسبهپذیری معطوف به دنیا وجود ندارد، زیرا تنظیم رفتارهای اختیاری برای به دست آوردن بیشترین سود و بیشترین لذت دنیوی، جز با به کارگیری عقل امکانپذیر نیست.
13. ادعای جهانشمولی اخلاقِ سکولار
یکی از ویژگیهایی که به فرایند سکولاریزاسیون نسبت داده شده و اخلاقِ سکولار را نیز شامل میشود، مسئله جهانشمولی آن است. بر اساس این ویژگی، سکولاریزاسیون به مثابة فرایند اجتنابناپذیری فرض شده است که دیر یا زود و به محض حصول شرایط آن، در تمامی جوامع بشری به وقوع خواهد پیوست و هیچ مفرّی از این سرنوشت مقدّر وجود ندارد.
قائلان این نظریه معتقدند که حتی تفاوتهای موجود در شرایط اجتماعی و نوعیّت ادیانِ رایج در جوامع مختلف، مانع از وقوع آن نخواهد شد. در دیدگاه ایشان مقاومتهای آگاهانه و ارادیِ صورت گرفته در برابر این فرآیند نیز، بیهوده و بیثمر خواهد بود و این مقاومتها تنها ممکن است اندکی از سرعت آن کاسته و تا حدودی صورتش را تغییر دهند، اما به هر حال، تمامی این تلاشها و ثمرة آنها «در درون» این فرایند خواهد بود و نه «در بیرون» آن.53
لخنر54 از جمله کسانی است که چنین دیدگاهی ارائه کرده است. به اعتقاد او درحالی که بنیادگرایی و احیاگریِ دینی، به شدّت محلی و موقعیتی هستند، فرایند عرفیشدن خصلتی جهانی و فراگیر دارد. از نظر او رشد جریانات بنیادگرایانه در جوامع کولاریزه شده یا در حال سکولاریزه شدن، واکنشی طبیعی است و نباید آنها را زیاد جدی تلقّی کرد.55
برخلاف اخلاق سکولار، در اخلاق دینی اصول قواعد اخلاقی، ثبات و اطلاق دارند. این ثبات از تأثیر واقعی رفتارهای اختیاری انسان بر هدف اخلاق که همان سعادت حقیقی است، ناشی میشود. البته در احکام فرعی و جزئی تا حدودی نسبیت و کثرت حاکم است، اما این کثرت ربطی به غیرواقعگرایی ندارد و اتفاقاً به دلیل واقع¬گرایی اخلاق دینی، چنین کثرتی حاکم میشود. |
دان کیوپیت56 (م1934) نویسندة کتاب دریای ایمان نیز همین اعتقاد را دارد. او معتقد است به رغم خوشبینی مسلمانان به دین، و اینکه دچار سرنوشت مسیحیان نخواهند شد، و جمعی حتی مدعیاند میتوان علوم اسلامی، بریّ از جریان نهفتة شکگرایی که لازمه علم غربی است به وجود آورد، فرایند تدریجی سکولاریزاسیون، سرنوشت محتوم تمام جوامع بشری است. وی میگوید: داستان ما ممکن است محلی باشد، ولی درس اخلاقی آن کلی است.
و سپس ادامه میدهد: اتفاقاً مسیحیت از آنجا که فرصت زیادی برای دریافت و تا اندازهای تطبیق خود با رویدادها داشته است، در مقایسه با سایر فرهنگها مزیّت زیادی داشته است، حال آنکه فرایند تجدّد برای دیگر فرهنگها، چون در زمانِ بسیار محدودتری به وجود آمده است، آثارش به مراتب ناگهانیتر، پیچیدهتر و دردناکتر خواهد بود.57
اما این، همة دیدگاهها نیست. در مقابلِ لخنر و دان کیوپیت، افراد دیگری نیز وجود دارند که دیدگاه مخالف دارند. این اشخاص غالباً شامل افرادی هستند که با شرایط اجتماعی غیرغربی و ادیان غیرمسیحی آشنایی بیشتری داشتهاند. از جملة این افراد که با نظریة جهانشمولی فرایند سکولاریزاسیون مخالف است، گلنسر میباشد. او از جمله جامعهشناسانی است که به خوبی با سرزمینهای شرقی اسلامی آشناست و همین شناخت به او کمک کرده است تا با یک نگاه مقایسهای به تفاوتهای این دو بستر اجتماعی پی برده و از تعمیم احکام مربوط به بستر غربی، به سایر جوامع اجتناب کند. به اعتقاد او هر دو مفهوم دینداری و سکولاریزاسیون، در واقعیتهای تاریخی و تجربیات مشخص غربی ریشه دارند، از اینرو، نمیتوان به راحتی آنها را به سایر جوامع غیرغربی تسرّی داد.58
برایان ترنر59 نیز همین دیدگاه را دارد. از نظر او نظریهپردازانی که سکولاریزاسیون را پدیدهای جهانی میدانند، اشتباه فکر میکنند یا دستکم در این دیدگاه خود بسیار افراطی نظر میدهند.60 ژان پل ویلم61 معتقد است تئوری سکولاریزاسیون، تئوریای منطقهای است که میتواند تا حدودی برای جوامع جهان غرب صحّت داشته باشد، ولی برای جوامع آسیایی، افریقایی، و امریکای لاتین کاملاً نارسا و ناکافی است.62 با توجه به آنچه گفته شد، معلوم میشود این تلقّی که سکولاریزاسیون فرایندی جهانشمول است، توسط اندیشمندان منصف و آگاه غربی نیز نقد شده است.
نتیجهگیری
نتیجة آنچه در این مقاله گفته شد این است که سکولاریسم بر خلاف تصوّر مشهوری که از آن وجود دارد، به عرصة سیاست، اختصاص نداشته و تمام عرصههای عملی زندگی انسان را دربر میگیرد، از اینرو، اخلاق سکولار نیز معنایی عام داشته و تمام حوزههای رفتاری انسان را دربر میگیرد. به این ترتیب، هرگونه رفتار اختیاری که از انسان سر میزند، اعم از آنکه رفتاری سیاسی، حقوقی، اقتصادی، فرهنگی و غیر آن باشد، در حوزه اخلاق قرار گرفته و بر این اساس کسانی که مروّج دیدگاه سکولاریستی در اخلاق هستند، داعیهدار ترویج آن در همة این حوزهها خواهند بود. حال اگر رویکرد سکولاریستی در حوزه اخلاق پذیرفته شود، ناگزیر آثار این رویکرد در همه عرصههای عملی زندگی انسان، خود را نشان خواهد داد. از سوی دیگر، اخلاق سکولار چون تقابل تامّی با اخلاق دینی دارد، نفوذ سکولاریسم در این عرصهها دین و آموزهها و دستورات آن را به محاق خواهد فرستاد.
نکته دیگر آنکه گرچه همه طرفداران سکولاریسم مخالفت علنی، نظری یا عملی با دین ندارند، اما به دلیل ترویج سکولاریسم و تقابلی که در ذات آن با دین نهفته است، این طرفداری در نهایت به تقابل میانجامد و نمیتوان از یکسو، اندیشههای سکولاریستی را ترویج داد و از سوی دیگر، دم از دین و دینداری زد. آری تنها به یک صورت میتوان سخن از دین گفت؛ صورتی که خود دین نیز رنگ و بوی سکولار به خود گرفته و از هیبت یک دستورالعمل برای زندگی خارج شده و تنها ابزاری برای آرامش روانی و عبادتهای شخصی در نظر گرفته شود.
و در نهایت اینکه توجه به ویژگیهای اخلاق دینی و سکولاریستی نشان میدهد که این دو اخلاق، دو طرز تلقّی متفاوت از اخلاق بوده و غیرقابل جمع میباشند و پذیرش یکی به معنای نفی دیگری خواهد بود. توجه به این نکته و همچنین اذعان به اینکه تبعیّت از اخلاق دینی لازمة دینداری است، ما را بر آن میدارد تمام کوشش خود را در نقد اخلاق سکولار و نشان دادن ضعفهای آن به خرج داده و آگاهیهای لازم را برای جلوگیری از ترویج آن در سطوح مختلف جامعة اسلامیمان اشاعه دهیم.
پی نوشت:
25 . ر.ک: عبدالرسول بیات و دیگران، همان، ص 328.
26 . ر.ک: فرهنگ و دین، برگزیدة مقالات دایرةالمعارف دین، ص5.
27 . ر.ک: همان، ص 6.
28 . ر.ک: نیکولو ماکیاوللی، شهریار، ترجمة داریوش آشوری، ص 129ـ132.
29 . ر.ک: همان، ص 153ـ154.
30 . ر.ک: مصطفی ملکیان، جزوة مسائل جدید کلامی، موجود در کتابخانة مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، به شمارة 1237، ص2ـ3.
31. See: New Catholic Encyclopedia, by the Catholic University of America, Washington, D.C., v. 13, p. 36.
32 . ر.ک: فریدریش ویلهلم نیچه، فراسوی نیک و بد، ترجمة داریوش آشوری، ص 257.
33 . ر.ک: هادی صادقی، «نسبت دین و اخلاق (اقتراح)»، قبسات، ش 13، ص 4ـ5.
34 . ر.ک: یوسف القرضاوی، الاسلام و العلمانیة وجهاً لوجه، ص114ـ116.
35 . ر.ک: عبدالکریم سروش، «معنا و مبنای سکولاریسم»، کیان، ش 26، ص 12ـ13.
36 . ر.ک: همان.
37 . ر.ک: علیرضا شجاعیزند، همان، ص 119ـ121.
38 . ر.کفریدریش ویلهلم نیچه، فراسوی نیک و بد، ترجمة داریوش آشوری، ص 256ـ260.
39 . ر.ک: مسعود رضوی، طلوع ابرانسان، ص 152.
40 . ر.ک: فریدریش ویلهلم نیچه، چنین گفت زرتشت، ترجمة داریوش آشوری، ص172.
41 . ر.ک: ج. پ. اِستون، نیچه، ترجمة عزت الله فولادوند، ص 125.
42 . ر.ک: مسعود رضوی، همان، ص 129ـ131؛ نیز ر.ک: ، ژکس، فلسفة اخلاق، ترجمة ابوالقاسم پورحسینی، ص 112ـ114.
43 . ر.ک: محمدتقی مصباح، نظریة حقوقی اسلام، ص 62ـ63.
44 . ر.ک: فرهنگ و دین، ص 25ـ26.
45 . ر.ک: محمدتقی مصباح، نظریة حقوقی اسلام، ج 1، ص 290 ـ 302؛ علی اکبررشاد، دموکراسی قدسی، ص 42ـ43.
46 . ر.ک: عبدالکریم سروش، «معنا و مبنای سکولاریسم»، کیان، ش 26، ص9.
47 . ر.ک: همان، ص 10.
48. Scepticism
49. Conventionalism
50. ر.ک: مجتبی مصباح، بنیاد اخلاق، ص 36.
51. Desacralization
52. ر.ک: ریمون آرون، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعهشناسی، ترجمة باقر پرهام، ص 574؛ نیز ر.ک: حسن رحیمپورازغدی، «عرف و مصلحت در ترازوی حکومت اسلامی»، کتاب نقد، ش 1، ص 105.
53 . ر.ک: علیرضا شجاعیزند، همان، ص 155ـ156.
54. Frank J. Lechner.
55 . ر.ک: علیرضا شجاعیزند، همان، ص 155ـ156.
56. Don Cupit
57 . ر.ک: دان کیوپیت، دریای ایمان، ترجمة حسن کامشاد، ص 11ـ12.
58 . ر.ک: علیرضا شجاعیزند، همان، ، ص 157ـ158.
59. Turner Bryans
60 . ر.ک: برایان ترنر، ماکس وبر و اسلام، ترجمة سعید وصالی، ص 274.
61. Jean-Paul Willaime
62 . ژان پل ویلم، جامعهشناسی ادیان، ص 134ـ139.
منبع:معرفت اخلاقی، شماره چهارم
محمد سربخشی/ استادیار فلسفه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)