سکولاریسم دستکم در مرحله ادعا، مخالفتی با اعتقادات دینی و حتی عمل به گزارههای دینی ندارد، بلکه فقط خواستار آن است که دین به عنوان معیاری جداگانه در مقابل عقلِ خودبنیاد و تجربه علمی، در تأمین سعادت دنیوی بشر دخالت نکند.
چکیده
توجه به معنای دقیق سکولاریسم و اخلاق و در نتیجه، نسبتی که سکولاریسم با عرصههای مختلف حیات بشری دارد، یکی از مسائل مهمی است که در این مقاله، بررسی شده است. این توجه نشان میدهد که سکولاریسم تنها به معنای جدایی دین از سیاست نبوده و هر حوزهای که با اختیار انسان در ارتباط باشد، محل نفوذ سکولاریسم خواهد بود.
به این ترتیب، اخلاق سکولار معنای عامی خواهد داشت که حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ، هنر، تعلیم و تربیت و غیره را دربر میگیرد. مسئلة دیگری که در این مقاله، بررسی شده، نسبتی است که بین اخلاق دینی و اخلاق سکولار برقرار است. برای نشان دادن این نسبت، کوشش شده است که ویژگیهای هر یک از آنها شناسایی و تا حد مقدور توضیح داده شود.
کلیدواژهها: دین، اخلاق، سکولاریسم، سکولاریزاسیون، اخلاق سکولار، اخلاق دینی.
مقدمه
حضور دین در زندگی بشر همواره وجود داشته و آدمی روزی را بدون آن سپری نکرده است. به قول برخی از جامعهشناسان هیچ جامعه شناخته شدهای وجود ندارد که بدون دین باشد.1 بررسیهای مردمشناختی و باستانی نشان داده است که این موجود متفکر به صورت مداوم در پی سرمنشأ هستی بوده و تلاش کرده است با یافتن مصداقی کامل برای آن به عبادتش بپردازد.شکی نیست که این تلاشها همیشه قرین موفقیت و درستی نبوده و بارها امور دیگری به اشتباه، موجود متعالی فرض گردیده و عبادت شده است، اما نفس این اشتباهات، خود دلیلی بر این است که انسان بدون اعتقاد به موجودی ماورائی نمیتواند زندگی خود را سامان دهد.
دین تنها امر معنوی صرف نبوده و انسانها در اغلب ساحتهای زندگی خود از این امر متأثر بوده و بلکه به عمد سعی کردهاند که اساس زندگی خود را بر شالودة آن بنا کنند. این گفته، صرفنظر از اعتقاد دینی خود ماست که بر اساس آن معتقدیم اولین انسان، خود یک پیامبر بوده و لاجرم اعتقادات دینی، اساس زندگی آدمی را از همان ابتدا رقم زده است.
تأثیر دین در تنظیم روابط زندگی در جوامعی که ادیان الهی بر آنها حاکم بوده است، امری نیست که مورد تردید کسی باشد. البته در خصوص ادیان غیرالهی، به ویژه آنها که فاقد شریعت هستند باید به گونة دیگری سخن گفت. این تأثیر در همه عرصههای زندگی مشهود بوده و به عبارتی، موضوعی وجود نداشته است که بدون مراجعه به دین دربارة آن تصمیمی گرفته شود، از اینرو، اشخاصی که به گونهای متولی امور دینی بوده، در همه جوامع دیندار، جایگاهی ویژه داشته و از احترام فوقالعادهای بهرهمند بودهاند.
مسئلة اخلاق نیز از این قانون مستثنا نیست و تا جایی که تاریخ به یاد دارد دین و آموزههای آن بودهاند که اصول و هنجارهای اخلاقی را به انسانها آموزش داده و از آنها خواستهاند به آن عمل کنند. در این راه، تشویق و ترغیب از یکسو، و انذار و تحذیر از سوی دیگر، آدمی را به سوی عمل به دستورات اخلاقی سوق داده است.
اینگونه تأثیرگذاری تا دورة رنسانس در تمام سرزمینها کم و بیش حاکم بوده و در ممالک اسلامی تا هم اکنون نیز ادامه دارد، اما پس از دورة رنسانس به سبب اتفاقات خاصی که متناسب با فرهنگ و تمدن غرب به وجود آمد، تأثیر دین روز به روز کمتر شده و از حاکمیت آن بر عرصههای مختلف زندگی بشر کاسته شده است.
اکنون یکی از سؤالها در اینباره این است که آیا پدیدهای که در غرب اتفاق افتاده و سر تا پای غربیان را متأثر ساخته است، در میان ممالک اسلامی نیز رخ خواهد داد یا اینکه این خطه از عالمِ انسانیت، سرشت و سرنوشتی دیگر دارد؟ ادعای طرفداران سکولاریسم این است که این اتفاق در اینجا هم رخ خواهد داد و چارهای جز آن نیست.
به بیان دیگر، روش معمول این عده، بیان تحولات صورت گرفته در غرب مسیحی و استنباط حکمی فراگیر برای همة جوامع بشری است. اما آنچه در این میان از روی عمد یا به غفلت، نادیده گرفته میشود تفاوتهایی است که در فرهنگ دینی و بومی مناطق مختلف دنیا وجود دارد.شکی نیست که تحولات سکولاریستی در شئون مختلف زندگی بشر غربی، از جمله اخلاق، پدید آمده، اما سؤال این است که آیا همان زمینهها و پیشدرآمدهایی که در غرب بوده و اسباب پیدایش این رخداد را فراهم کرده است در سایر کشورها نیز وجود دارند؟ راه پاسخگویی به این سؤال، واکاوی دوباره اتفاقات روی داده در غرب و قضاوت بدون پیشداوری دربارة آنهاست.
در خصوص پیشینه این موضوع و تحقیقاتی که دربارة آن شده است، نکتههای مهم و متعددی وجود دارد که در این مختصر به برخی از آنها اشاره میشود. موضوع رابطه دین و ارزشها از جمله موضوعاتی است که اندیشمندان از دیرباز به آن توجه داشته و عدهای درصدد اثبات استقلال آن دو بوده و گروهی وابستگی اخلاق به دین و دستهای نیز وابستگی دین به اخلاق را مدعی شدهاند.
امروزه سکولار،به کسی یا چیزی گفته میشودکه ابتناو علقهای به امور معنوی و مذهبی نداشته و همه نیازمندیهای خود را از علوم تجربی، عالم ماده و عقل خودبنیاد تأمین میکند. |
در حقیقت، این موضوع از جمله موضوعاتی است که همة اطراف و جوانب آن طرفدار داشته است.2 متدینان اغلب مدعی وابستگی اخلاق به دین بوده و برای اثبات موضع خود، استدلالهایی نیز اقامه کردهاند.3 در مقابل، گروه قابل توجهی از فلاسفه، این مسئله را انکار کرده و به گونهای برای اخلاق، استقلال قائل شدهاند.4
کانت نیز درصدد اثبات وابستگی دین به اخلاق بوده است.5 دیدگاه اخیر در کتابهای کلامی ما نیز وجود داشته و دانشمندان کلام، از یک نظر، دین را وابسته به اخلاق دانستهاند. برای مثال، گفتهاند حقشناسی که صفتی اخلاقی است، انسان را به پرستش خالق و التزام به دستورات شریعت فرامیخواند، یا شکر منعم که از صفات اخلاقی است، آدمی را به تلاش در راه کسب معرفت خدا وا میدارد.6 اما دیدگاه مقبول در میان متفکران دینی و فلاسفة اسلامی، قول به اتحاد و رابطه جزء و کلی بین این دو است؛ به این معنا که اخلاق، جزء دین است و دین، مانند درختی است که ریشة آن عقاید، تنة آن اخلاق، و شاخ و برگ و میوهاش احکام است.7
شاید بتوان افلاطون را اولین کسی دانست که به صورت مکتوب در این مورد سخن گفته است. او در محاوره مشهور اثیفرون از زبان سقراط میپرسد: «آیا چون خدا به چیزی امر کرده است آن چیز خوب است یا چون آن چیز خوب است خدا به آن امر کرده است؟» این سؤال را میتوان سرآغاز مسئله دینی یا سکولار بودن اخلاق دانست. پس از افلاطون همواره این پرسش وجود داشته و هر اندیشمندی که دغدغة دین و اخلاق داشته به نوعی به آن پرداخته است.
در جهان اسلام نیز این موضوع تحت عنوان نظریه حسن و قبح الهی مطرح شده و انظار مختلفی را برانگیخته است. اشاعره در میان متکلمان اسلامی با اتخاذ رویکرد الهی و شرعی بودن حسن و قبح، اخلاق را مطلقاً وابسته به دین پنداشته و در مقابل معتزله و شیعه آن را ذاتی و عقلی دانستهاند.
از آن زمان تاکنون فیلسوفان علم اخلاق، با تلاشی مضاعف، در حال بررسی رابطه دین و اخلاق بوده و هر کدام متناسب با گرایشی که در جهانبینی خود داشته، موضعی را اتخاذ کردهاند. در این میان، عدة قابل توجهی از فلاسفه معتقد شدهاند که اخلاق هیچگونه وابستگی به دین ندارد و به این ترتیب، استقلال آن را از دین ادعا کردهاند. ادعای استقلال اخلاق از دین، در حقیقت، همان گرایش سکولاریستی در اخلاق است.
از میان مسائل مختلفی که به موضوع کلی فوق مربوط میشود و آنچه این مقاله درصدد بررسی آن است، بررسی سه موضوع دین، اخلاق و سکولاریسم و نسبتی است که میتوان بین این سه موضوع در نظر گرفت. از طرفی دغدغة اصلی این مقاله، بررسی اخلاق دینی و اخلاق سکولار است، از اینرو در پایان بررسیهای مفهومشناختی به تفاوت این دو رویکرد در اخلاق اشاره کرده و ویژگیهای هر یک از آنها یادآوری خواهد شد.
سکولار
با توجه به مطالب فراوانی که در کتابهای مختلف آمده است، از توضیح در اینباره خودداری کرده و خوانندگان را به منابع مربوطه ارجاع میدهیم.8 در اینجا به همین اندازه بسنده میشود که امروزه سکولار، به کسی یا چیزی گفته میشود که ابتنا و علقهای به امور معنوی و مذهبی نداشته و همه نیازمندیهای خود را از علوم تجربی، عالم ماده و عقل خودبنیاد تأمین میکند.
سکولاریسم9
سکولاریسم «Secularism» که برگرفته از لفظ سکولار «Secular» است، در معانی و حیطههای مختلفی کاربرد دارد10 و همین امر موجب شده است که تعریف دقیق و جامعی نداشته باشد. شاید بتوان گفت سکولاریسم عبارت از گرایشی است که مروّج حذف یا بیاعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحتهای مختلف حیات انسانی است. سکولاریسم در این معنا یکی از ویژگیهای تمدنی دورههای جدید بوده و از مؤلفههای مدرنیته غربی است.11
در یک نگاه کلی اگر بخواهیم نسبت سکولاریسم را با ایدئولوژیهای دیگر، همانند لیبرالیسم، کمونیسم و سایر ایسمهای رایج بسنجیم باید گفته شود که سکولاریسم چهارچوب معرفتی کلی و در عین حال الزامی است که در عمل میتواند با همه این مکاتب، جمع شود. |
طرفداران ایدئولوژی سکولاریسم، آگاهانه و با ارادة خود، سعی دارند همه اشکالِ اعتقاد به امور ماورای طبیعی را طرد نموده و از اصول غیردینی و بلکه ضددینی، به عنوان مبنای اخلاق شخصی و سازمان اجتماعی حمایت کنند.12 به اعتقاد برخی از سکولارها انسان نه تنها میتواند مستقل از دین، شئون زندگی این جهانی خود را تدبیر کند، بلکه بر مبنای ملاحظات فلسفی باید دست به چنین کاری بزند.13
از نکتههای جالب توجه در تعریف این واژه، نظریه اخلاقی دانستن آن است. سکولاریسم در فرهنگ بیست جلدی آکسفورد، نظریهای اخلاقی قلمداد شده و در تعریف آن گفته شده است: سکولاریسم نظریهای است دربارة اینکه اخلاق صرفاً باید بر اموری مبتنی باشد که با سعادت انسان در حیات دنیوی مرتبط بوده و در اینباره، همة ملاحظات اعتقادی، همچون اعتقاد به خدا و جهان آخرت کنار گذاشته شود.14 به عبارت دیگر، سکولاریسم فلسفهای دربارة زندگی15 است و نه نظریهای معرفتشناختی و هستیشناختی دربارة حقایق عالم.
رابطة سکولاریسم با دین
سکولاریسم دستکم در مرحله ادعا، مخالفتی با اعتقادات دینی و حتی عمل به گزارههای دینی ندارد، بلکه فقط خواستار آن است که دین به عنوان معیاری جداگانه در مقابل عقلِ خودبنیاد و تجربه علمی، در تأمین سعادت دنیوی بشر دخالت نکند. بنابراین، باورها و باید و نبایدهای دینی، اگر از کانال عقل و تجربة انسانی عبور کرده و تأیید شد، میتوانند به عنوان یکی از ابزارهای کارآمد، مورد توجه و حتی استفاده سکولاریسم قرار داشته باشند.
اغلب کسانی که طرفدار حاکمیت سکولاریسم در عرصههای مختلف حیات انسانی هستند مخالف گرایش به دین و حتی مخالف اعمال دینی نیستند. بنابراین، نباید بین ادعای سکولاریسم و آنچه در واقع اتفاق افتاده است، خلط کرد. به عبارت دیگر، گرچه سکولاریسم هم در وادی نظر و هم در وادی عمل، به تقابل با دین میانجامد، اما در مرحلة ادعا، ضد دین و ضد باورهای دینی نیست و در عین حال، علاقهای نیز به آن ندارد. با مراجعه به آثار مختلفی که توسط نظریهپردازان سکولاریسم نوشته شده است، تعریفهای دیگری نیز از این رابطه دیده میشود. به طور کلی سه دیدگاه عمده در این خصوص وجود دارد:
دیدگاه اول: قرائت حداقلی از سکولاریسم
بر اساس این دیدگاه، سکولاریسم نظریهای است که درصدد محدود کردن نقش دین و منحصر ساختن آن در حوزة رفتارهای فردی انسان بوده و خواستار عدم دخالت دین در عرصههای اجتماعی و به اصطلاح، خواستار نفی دین از عرصه قدرت و حکومت است.16 بر اساس آنچه از بررسی مفهوم سکولاریسم برمیآید، این دیدگاه مطابقت چندانی با حقیقت سکولاریسم ندارد، زیرا نظریة سکولاریسم به آنچه در این دیدگاه مطرح شده، محدود نبوده است و همه عرصههای مربوط به حیات انسانی را شامل میشود.
تفکیک دین از دولت و نفی مرجعیت آن در ادارة حیات اجتماعی، مضمون نظریه لائیسیسم بوده و با سکولاریسم متفاوت است و این لائیسیسم است که مدعی تفکیک دین (آن هم درصبغه کلیساییاش) از دولت، و نفی دخالت آن در عرصه سیاست است. |
با بررسی نظریههای مشابه سکولاریسم، مشاهده میشود که تفکیک دین از دولت و نفی مرجعیت آن در ادارة حیات اجتماعی، مضمون نظریه لائیسیسم بوده و با سکولاریسم متفاوت است و این لائیسیسم است که مدعی تفکیک دین (آن هم در صبغه کلیساییاش) از دولت، و نفی دخالت آن در عرصه سیاست است.17
دیدگاه دوم: قرائت حداکثری از سکولاریسم
در این دیدگاه، سکولاریسم مساوی با الحاد است. طبق این دیدگاه هرگونه رفتار یا باوری که رنگ و بوی مذهبی داشته و نشانی از اعتقادات دینی در آن دیده شود، مردود شمرده شده و کنار گذاشته میشود. گاهی اینگونه تعبیر میشود که سکولاریسم با نوعی الحاد و آتئیسم18 و حداقل با نوعی آگنوستیسیسم 19 همراه است. این دیدگاه نیز در بسیاری از موارد با ادعای حقیقی سکولاریسم یکی نیست.
تعداد قابل توجهی از کسانی که طرفدار این نظریه و درصدد تئوریزه کردن آن بوده، چنین دیدگاهی ندارند و تقید به باورهای دینی و انجام رفتارهای مذهبی را به گونهای که منافاتی با مرجعیت عقل خودبنیاد و تجربه علمی نداشته باشد، منکر نیستند.20 برای مثال، عادل ضاهر میگوید: مفروضاتی که مبنای قوانین قرار میگیرند به لحاظ نظری ممکن است ما را به قوانینی هدایت کنند که با بنیادهای شریعت اسلامی سازگار باشند، اما این مفروضات، بیرون از حوزة دین هستند.
منطقاً ممکن است حکومتی سکولار بوده و دین، مرجع نهایی تصمیمگیری در آن نباشد، اما در عین حال، قوانینش منطبق با شریعت دینی باشند؛ یعنی مصلحتهای عقلانی، حکومت را به سویی سوق دهد که به وضع قوانینی بر اساس شریعت منجر شود. خلاصه آنکه از نظر عادل ضاهر وصف بنیادین سکولاریسم و هسته معنایی آن، اتکا و تقید به اعطای اولویت به عقل است، هرچند این اولویتبخشی در نهایت به همرأیی با دین بینجامد.21
دیدگاه سوم: قرائت میانه از سکولاریسم
طبق این قرائت، سکولاریسم اصولاً و حداقل در مرحلة ادعا ضدیتی با دین ندارد. آنچه مهم است نفی معیار دوگانه و نفی مرجعیت دینی است. باورها و رفتارهای دینی تا جایی که تضادی با مرجعیت عقل سکولار نداشته و طبق آن باشند از نظر سکولاریسم پذیرفته شده و حتی در برخی مواقع توصیه میشوند.22
رابطة سکولاریسم با ایدئولوژیهای عصر مدرن
یکی از نکتههایی که در تبیین مفهوم سکولاریسم قابل توجه است، نگاه کلانی است که در این نظریه وجود دارد. سکولاریسم را نباید با ایسمهای مشابهی که امروزه در ادبیات فلسفی و اجتماعی دنیا مطرحاند یکی گرفت. سکولاریسم، نظریة کلانی دربارة اخلاق و سعادت بشری است، اما دستورالعمل ویژهای درباره آن نیست.
اخلاق، واژهای عربی و جمع خَلق یا خُلق است. در لغت به معنای سرشت و طبیعت و همچنین روش و سلوک آمده است. واژة اخلاق وقتی از خَلق گرفته شود، نظر به طبیعت و آفرینش ظاهری انسان است و هنگامی که از خُلق گرفته شود ناظر به طبیعت و طینت باطنی اوست. |
به اصطلاح، سکولاریسم ایدئولوژی مشخصی همانند سایر ایدئولوژیهای رایج نیست، در عین حال با همة آنها نسبتی دارد. در یک نگاه کلی اگر بخواهیم نسبت سکولاریسم را با ایدئولوژیهای دیگر، همانند لیبرالیسم، کمونیسم و سایر ایسمهای رایج بسنجیم باید گفته شود که سکولاریسم چهارچوب معرفتی کلی و در عین حال الزامی است که در عمل میتواند با همه این مکاتب، جمع شود.
اخلاق
اخلاق، واژهای عربی و جمع خَلق یا خُلق است. در لغت به معنای سرشت و طبیعت و همچنین روش و سلوک آمده است. واژة اخلاق وقتی از خَلق گرفته شود، نظر به طبیعت و آفرینش ظاهری انسان است و هنگامی که از خُلق گرفته شود ناظر به طبیعت و طینت باطنی اوست. لفظ اخلاق به تنهایی به یکی از دو طرف خوبی و بدی یا زیبایی و زشتی، انصراف ندارد، و نسبت به همة آنها اعم است، از اینرو، برای نشان دادن هر کدام از این مفاهیم، این لفظ را باید به صورت صفت و موصوف به کار برد، همانند اخلاق خوب و اخلاق بد یا اخلاق زیبا و اخلاق زشت.23
مفهوم اخلاق در علوم ناظر به آن، کاربردهای متفاوتی دارد. چند مورد از کاربردهای این مفهوم از این قرار است: صفات راسخ نفسانی، صفات نفسانی، فضایل نفسانی، نهاد اخلاقی زندگی،24 نظام رفتاری حاکم بر افراد یک گروه، علم اخلاق و فلسفة اخلاق. از میان این معانی مختلف، معنایی که مورد توجه ماست معنایی است که همه رفتارهای اختیاری و صفات اکتسابی را شامل میشود.
انتخاب این معنا به این دلیل است که هیچ رفتار و صفتی، در صورت اختیاریبودن، خارج از حوزة داوریهای ارزشی و اخلاقی نیست، از اینرو، همه عرصههای زندگی، اعم از اقتصاد، سیاست، تعلیم و تربیت، فرهنگ، حقوق و مانند آن را شامل میشود. تنها به یک نکته باید توجه کرد و آن حیثیت خاص مورد گفتوگو در این رفتارهاست. این حیثیت عبارت است از تأثیر این رفتارها در سعادت بشر که هدف غایی اخلاق محسوب میشود.
پی نوشت:
1 . تالکوت پارسونز، ساختهای منطقی «جامعه شناسی دین» ماکس وبر در عقلانیت و آزادی، ترجمة اسدالله موقن، ص39.
2 . ر.ک: محمدتقی مصباح، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، فصل نهم.
3 . ر.ک: محمدتقی مصباح، «دین و اخلاق»، قبسات، ش 13، ص 37.
4 . نیچه را میتوان یکی از بزرگترین مدعیان این موضوع قلمداد کرد. ر.ک: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمة داریوش آشوری، ج 7، ص 393ـ395؛ نیز ر.ک: جان هاسپرز، فلسفة دین، ص80.
5 . در حقیقت، کانت که همة براهین عقل نظری را از اثبات وجود خدا ناتوان میدید، بر آن شد که وجود خداوند را بر اساس عقل عملی و قوانین اخلاقی مبتنی بر آن اثبات نماید. ر.ک: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمة اسماعیل سعادت ص 348ـ349؛ نیز ابوالقاسم فنائی، دین در ترازوی اخلاق، ص131ـ162.
6 . به عنوان مثال ر.ک: مقدادبن عبدالله الاسدی السیوری، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیة، ص8ـ11؛ حسنبن یوسف المطهر الحلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص51.
7 . محمدتقی مصباح، «دین و اخلاق»، قبسات، ش 13، ص 37.
.8 ر.ک: علیرضا شجاعیزند، عرفیشدن در تجربۀ مسیحی و اسلامی، ص 55 و 56؛ نیز ر.ک: فرهنگ و دین، ترجمة هیئت مترجمان، ص 124؛ نیز: در فرهنگ بیست جلدی آکسفورد به همین معنا اشاره شده است.
See: The Oxford English Dictionary, v. IX, p. 365.
9. در فرهنگ آکسفورد این واژه چنین تعریف شده است:
The belief that laws, education, etc should be based on facts, science, etc rather than religion. یعنی: اعتقاد به اینکه قوانین، آموزش و پرورش و سایر امور اجتماعی بیش از آنکه مبتنی بر مذهب باشند باید بر امور واقعی (مادی)، علمی (تجربی) و سایر مبانی غیر¬دینی بنا شوند.
See: Oxford Advanced Learner,s Dictionary, p. 1062.
10 . ر.ک: علیرضا شجاعیزند، عرفی شدن در تجربة مسیحی و اسلامی، ص 125.
11 . ر.ک: عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژهها، ص 328.
12 . ر.ک: فرهنگ و دین، ترجمة هیئت مترجمان، ص 126؛ نیز ر.ک:
New Catholic Encyclopedia, by the Catholic University of America, Washington, D.C., V. 13, p. 36.
13 . ر.ک: عادل ضاهر، الاسس الفلسفیة للعلمانیة، ص6.
14. See: The Oxford English Dictionary, v. IX, p. 366.
15. Philosophy of life, see: New Catholic Eencyclopedia, V. 13, P. 36 and The Encyclopedia Britannica, V.2, p. 668.
16 . منابع و نویسندگان ذیل را میتوان از کسانی برشمرد که چنین برداشتی از سکولاریسم دارند: جعفر سبحانی، عرفیشدن دین، ص41ـ43؛ عبدالکریم سروش، معنا و مبنای سکولاریسم، ص6 و ص8، ستون دوم.
17 . ویلم به عنوان یکی از جامعهشناسانی که به بررسی مسئلة سکولاریسم پرداخته، معتقد است لائیسیسم اصطلاحی است که برای فرانسه زبانان آشناست، در حالی که سکولاریسم و سکولاریزاسیون برای انگلیسی زبانان بیشتر مورد توجه بوده است. این مسئله ناشی از آن است که مسئلة جدائی دین و دولت در فرانسه، به عنوان یک مسئلة حاد مطرح شد و لائیسیسم راه حلی در جهت رفع این مشکل بود در حالی که انگلیسی زبانان با چنین مشکلی مواجه نبودند. ر.ک: ژان پل ویلم، جامعهشناسی ادیان، ترجمة عبدالرحیم گواهی، ص141. در دایرة المعارف بریتانیکا نیز به این امر اشاره شده است.
see: The Encyclopedia Britannica, v. 2, p. 62.
18. Atheism.
19. Agnoticism.
20 . نظریهپردازان و نویسندگان سدة نوزدهم هم چون مارکس و فروید اغلب چنین دیدگاهی دارند. به اعتقاد ایشان با مسلطشدن علم بر شیوة تفکر جامعة معاصر، دین ناپدید خواهد شد. ر.ک: ملکم همیلتون، جامعهشناسی دین، محسن ثلاثی، ص287، نیز ر.ک: محمد نقیب العطاس، اسلام و دنیویگری، ترجمة احمد آرام، ص15ـ17.
21 . عادل ضاهر، الاسس الفلسفیة للعلمانیة، ص 60ـ61.
22 . به نظر میرسد عادل ضاهر در کتاب معروف خود الاسس الفلسفیة العلمانیة در صدد ارائة چنین دیدگاهی است. ر.ک: عادل ضاهر همان، ص60ـ61.
23 . ر.ک: محمدتقی مصباح، فلسفة اخلاق، ص13ـ17.
24. این معنا اصطلاح خاصی است که از طرف برخی اخلاقپژوهان غرب مطرح شده است. در این معنا، اخلاق به عنوان یکی از نهادهای زندگی بشری شمرده شده و در مقابل سایر نهادها و هم عرض با آنها همچون: هنر، علم، حقوق، دین و ... قرار دارد. این معنا توسط اسقف باتلر (1692ـ1752) عالم اخلاق و فیلسوف انگلیسی مطرح شده و بین برخی از فیلسوفان غربی رایج گردیده است.
منبع:معرفت اخلاقی، شماره چهارم
محمد سربخشی/ استادیار فلسفه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)