پاسخ به:پژوهش و سازندگي
به منظور تعيين پايداري فنوتيپي و سهم اجزاي عملکرد در پايداري فنوتيپي عملکرد دانه، 21 ژنوتيپ نخود در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با سه تکرار در شرايط آبي و ديم در دانشکده کشاورزي دانشگاه رازي کرمانشاه به مدت 4 سال، با فاصله رديف هاي 50 سانتي متر، فاصله بوته در رديف 10 سانتي متر و عمق بذر حدود 5 سانتي متر مورد ارزيابي قرار گرفتند. تجزيه واريانس مرکب به روش ناپارامتري تفاوت بسيار معني داري بين ژنوتيپ ها و اثر متقابل ژنوتيپ × محيط نشان داد که بيانگر وجود تنوع ژنتيکي و امکان انتخاب ژنوتيپ هاي پايدار بود. در داده هاي اصلي فرض صفر مبني بر تساوي پايداري ژنوتيپ ها در سطح احتمال 5 درصد رد شد 32.7)=21، 0.05 c2 و Szi (1)=68.62 و Szi (2)=881.5). اين شاخص ها بيانگر آن هستند که ژنوتيپ ها داراي سازگاري متفاوت براي شرايط آبي و ديم هستند. سازگارترين و پايدارترين ژنوتيپ آن است که Si (1) و Si (2) در آن حداقل باشد. نظر به اينکه Si (1)=Si (2)=0 به معني حداکثر پايداري است. لذا رقم Filip 92-9 C (شماره 8) داراي حداکثر پايداري براي شرايط آبي و ديم مي باشد و پس از آن به ترتيب ژنوتيپ هاي شماره 10، 12، 14، 17 و 19 قرار گرفته اند. در اين بررسي پايداري عملکرد دانه در نخود با تعداد غلاف در بوته و وزن دانه همبستگي بالايي داشت. ارزيابي همزمان عملکرد دانه و پايداري عملکرد با پارامتر مجموع رتبه کنگ نيز نشان داد که ژنوتيپ Filip 92-9 C مطلوب ترين رقم از نظر عملکرد و پايداري مي باشد. تجزيه مولفه هاي پايداري فنوتيپي با استفاده از شاخص Ci نشان داد که وزن دانه و تعداد دانه در بوته بيشترين مقدار و تعداد بوته در واحد سطح و تعداد غلاف در بوته کمترين مقدار را دارند، اين مساله بيانگر اين است که ناپايداري عملکرد عمدتا ناشي از وزن دانه و تعداد دانه در بوته مي باشد در حالي که تاثير تعداد بوته در واحد سطح و تعداد غلاف در بوته کمتر است. از آن جايي که تعداد بوته در واحد سطح داراي مقدار Ci منفي بوده و به ميزان زيادي توسط صفات ديگر جبران مي شود (کوواريانس منفي) مي توان نتيجه گرفت که اين صفت بيشترين سهم را در پايداري فنوتيپي عملکرد دانه داشته است. به طور کلي ميتوان نتيجه گرفت که براي اصلاح پايداري فنوتيپي در نخود بايستي انتخاب بر اساس تعداد بوته در واحد سطح و پس از آن تعداد غلاف در بوته صورت گيرد.
نسخه قابل چاپ
أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْیانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ. .
در اين بررسي تحت شرايط گلخانه اي، اثر آنيون همراه پتاسيم بر روابط کميت – شدت پتاسيم خاک (Q/I) و تعيين همبستگي آن با خصوصيات خاکي و شاخصهاي گياهي گندم (.Triticum aestivum L) در منطقه آبيک استان قزوين مورد مطالعه قرار گرفت. آزمايشي به صورت فاکتوريل در قالب طرح کامل تصادفي که فاکتور اول 21 نمونه خاک و فاکتور دوم دو سطح کودي 0 و 100 ميلي گرم پتاسيم در کيلوگرم در سه تکرار انجام شد. به منظور تعيين اثر آنيون همراه پتاسيم بر روابط کميت – شدت پتاسيم خاک (Q/I) از دو محلول کلريد پتاسيم (با آنيون همراه -Cl) و سولفات پتاسيم (با آنيون همراه SO4-2) استفاده گرديد. اثر کود پتاسه بر عملکرد گياه گندم در سطح %5 و اثر خصوصيات خاک بر عملکرد گندم در سطح %1 معني دار گرديد، ظرفيت بافري بالقوه پتاسيم خاک (PBCk) همبستگي بالايي را با ظرفيت تبادل کاتيوني (r=0.969**) CEC، درصد رس (r=0.908**) و درصد اشباع خاک (r=0.872**) نشان داد. در نهايت معادله زير به عنوان برآورد کننده ظرفيت بافري خاک در خاک هاي زير کشت گندم منطقه آبيک پيشنهاد گرديد. PBCk=7.419 CEC-19.743 و R2adj=0.782 بين ظرفيت بافري بالقوه پتاسيم خاک (PBCk) حاصل از دو محلول پتاسيمي اختلاف معني داري در سطح %5 وجود داشت. همچنين بين پتاسيم به سهولت قابل تبادل ( DK0) حاصل از اين دو محلول اختلاف معني داري در سطح %1 وجود داشت اما بين نسبت فعاليت پتاسيم در حالت تعادل (AReK) دو محلول اختلاف معني داري وجود نداشت. همبستگي بين پارامترهاي Q/I حاصل از دو محلول پتاسيمي با خصوصيات خاک داراي تفاوت معني داري نبود اما از نظر همبستگي با شاخصهاي گياهي بين اين دو محلول تفاوت معني داري وجود داشت و کلريد پتاسيم در تعيين رابطه کميت – شدت پتاسيم خاک (Q/I) ارجح بود.
شناخت و آگاهي از چگونگي تغييرات مکاني خصوصيات خاک از عوامل موثر در مديريت پايدار اراضي است. اين تحقيق با هدف بررسي تغييرات مکاني برخي از خصوصيات خاک از جمله بافت، درصد سنگريزه، مجموع يون هاي کلسيم و منيزيم و مواد آلي با استفاده از روش هاي زمين آماري انجام شده است. 48 پروفيل خاک به صورت تصادفي و در امتداد دو ترانسکت عمود بر هم در هر تيپ گياهي که به عنوان واحدي کاري در نظر گرفته شده، حفر گرديد و نمونه هاي خاک از دو عمق 0-30 و 30-60 سانتي متر برداشت شده و خصوصيات فوق براي تمام نمونه ها اندازه گيري شدند در اين تحقيق از دو روش کريجينگ و کوکرجينگ براي بررسي تغييرات مکاني خصوصيات خاک استفاده شد. ارزيابي نتايج با محاسبه مجذور ميانگين مربعات خطا (RMSE) و ضريب همبستگي بين مقادير مشاهده اي و تخميني نشان دهنده دقت قابل قبول تخمينگر کوکريجينگ در بررسي خصوصيات خاک است. هم چنين نتايج نشان داد اگر چه کريجينگ تخمين هاي قابل قبولي را ارايه داده است اما استفاده از يک متغير کمکي (ميزان سطحي همان متغير) در روش کوکريجينگ دقت تخمين ها را تا حد قابل ملاحظه اي افزايش داده است.
به منظور بررسي اثر مقادير مختلف نيتروژن و فسفر بر صفات زراعي، عملکرد دانه و روغن گلرنگ، آزمايشي به صورت فاکتوريل در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با 16 تيمار و 3 تکرار، در سال هاي 1385 و 1386 در دو ايستگاه تحقيقات کشاورزي خسروشهر و تيکمه داش اجرا شد. عامل اول، نيتروژن در 4 سطح (صفر، 50، 100 و 150 کيلوگرم در هکتار) و عامل دوم، فسفر در 4 سطح (صفر، 25، 50 و 100 کيلوگرم در هکتار) بود. بيشترين عملکرد دانه با کاربرد 150 کيلوگرم در هکتار نيتروژن، 25 کيلوگرم در هکتار فسفر (P2O5) در سال اول آزمايش در ايستگاه تيکمه داش به دست آمد. بيشترين تعداد طبق در واحد سطح در سطوح کودي N150 و P50 و P100 حاصل شد. بالاترين تعداد دانه در طبق در سطح کدي P25 و N100 اندازه گيري شد. بيشترين درصد روغن در دانه گلرنگ در سطح N100 به دست آمد. بيشترين ارتفاع بوته، ميزان پروتئين قطر طبق و پهناي بوته در سطح کودي N150 اندازه گيري شد. بيشترين ارتفاع بوته در سطوح کودي N150 و P100 به دست آمد. بالاترين عملکرد روغن در سطوح N150 P100 حاصل شد.
به منظور بررسي اثر آرايش هاي مختلف کاشت بر عملکرد و اجزاي عملکرد دانه ماش رقم گوهر اين تحقيق در سال زراعي 83-1382 در مرکز تحقيقات کشاورزي ايلام به مرحله اجرا در آمد. آزمايش به صورت کرت هاي يک بار خرد شده و در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با چهار تکرار انجام گرفت. سه تيمار فاصله بين رديف هاي کاشت (50، 65 و 80 سانتي متر) به عنوان کرت هاي اصلي و سه تيمار فاصله بوته روي رديف (5، 7.5 و 10 سانتي متر) به عنوان فاکتورهاي فرعي در نظر گرفته شدند. نتايج نشان داد بيشترين و کمترين عملکرد دانه در واحد سطح به ترتيب به تيمارهاي فاصله بين رديف 50 و 80 سانتي متر (به ترتيب 120 و 94.6 گرم در متر مربع) اختصاص داشت. افزايش عملکرد دانه در واحد سطح، با کاهش فاصله بين رديف ها، به دليل افزايش تعداد دانه در غلاف (8.7)، وزن خشک غلاف (73.2 گرم در متر مربع) و عملکرد بيولوژيکي (315.4 گرم در متر مربع) بود. تيمار فاصله بوته روي رديف تاثير معني داري بر عملکرد دانه و اجزاي آن به استثناي وزن هزار دانه و شاخص برداشت نداشت. بيشترين عملکرد در متر مربع در آرايش کاشت (50×5 سانتي متر) مشاهده شد.
آلاينده هاي هيدروکربني در خاک ها بسته به نوع و غلظت آنها سميت زايي متفاوتي را ايجاد مي کنند از طرف ديگر گياهان مختلف نيز به دليل ويژگي هاي فيزيولوژيکي و مورفولوژيکي متنوع پاسخ هاي متفاوتي به غلظت آلاينده ها مي دهند. در اين مطالعه تاثير غلظت هاي مختلف نفت خام سبک بر درصد سبزشدگي بذور، درصد ماندگاري، زيست توده 1 گياهي فسکيو پابلند (Festuca arundinaceu) و يونجه (Medicago sativa) در خاک آلوده به درصدهاي مختلف نفت خام سبک در يک آزمايش فاکتوريل و طرح کاملا تصادفي با سه تکرار ارزيابي گرديد. براي اين منظور خاک غير آلوده و نفت خام از سايت بهره برداري سرکان / ماکو تهيه شد. گياه فسکيو پابلند و يونجه در گلدان هاي حاوي خاک غير آلوده و خاک آلوده به درصدهاي مختلف نفت خام (1، 3، 5، 7 و 10 درصد) در شرايط آزمايشگاه براي مدت 4 ماه کشت شد. نتايج نشان داد که درصد سبزشدگي، درصد ماندگاري و زيست توده گياهي در خاک هاي آلوده و غيرآلوده به طور معني داري تفاوت داشت. رشد گياهان نشانه هايي از سميت و کاهش زيست توده گياهي در خاک هاي آلوده و غير آلوده به طور معني داري تفاوت داشت. رشد گياهان نشانه هايي از سميت و کاهش زيست توده گياهي را در خاک هاي آلوده نشان دادند و با افزايش درصد نفت خام در خاک درصد سبز شدگي، درصد ماندگاري و زيست توده گياهي به طور معني داري کاهش يافت. گياه يونجه نسبت به فسکيو پابلند مقاومت کمتري به سميت هيدروکربن هاي نفتي 2 نشان داد به طوري که در خاک آلوده به 10 درصد نفت خام پس از مدتي جوانه ها از بين رفتند.
به منظور بررسي اثر تراکم بوته و نسبت هاي مختلف کاشت بر عملکرد کمي و کيفي علوفه در زراعت مخلوط شبدر برسيم و جو (Mix inter cropping) آزمايشي به صورت فاکتوريل در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي در چهار تکرار به مدت دو سال (پاييز سال هاي 81 و 80) در ايستگاه تحقيقات کشاورزي گرگان اجرا گرديد. تيمارهاي مورد نظر شامل تراکم در سه سطح (تراکم معمول منطقه، تراکم 25 درصد بيشتر از حد معمول منطقه و 50 درصد بيشتر از حد معمول منطقه) و تيمار نسبت هاي مختلف کاشت در 5 سطح (تک کشتي جو و شبدر، مخلوط %75 شبدر +%25 جو، مخلوط %50 شبدر + 50% جو و مخلوط %75 شبدر +%25 جو) در نظر گرفته شد. نتايج نشان داد که ميزان توليد علوفه تر، علوفه خشک، پروتيين خام و فيبر خام در هکتار تحت تاثير سال قرار گرفت و حداکثر توليد آنها در سال دوم به دست آمد. در تراکم 25 درصد بيشتر از حد معمول منطقه حداکثر علوفه تر، علوفه خشک عملکرد پروتئين و الياف خام به دست آمد. اثر متقابل سال و تراکم نيز براي صفات عملکرد علوفه خشک و فيبر خام در هکتار معني دارشده و حداکثر توليد آنها در تراکم 25 درصد بيشتر از حد معمول و در سال دوم توليد شده است (به ترتيب 11.71 تن در هکتار و 3093.3 کيلوگرم در هکتار) ميزان توليد علوفه تر، علوفه خشک، عملکرد پروتئين خام و فيبر خام تحت تاثير نسبت هاي مختلف کاشت قرار داشته و حداکثر مقادير آنها در مخلوط 25 درصد جو + %75 شبدر حاصل شده است که به ترتيب شامل (97.76 تن در هکتار، 11.37 تن در هکتار، 1053.9 کيلوگرم در هکتار و 3029.4 کيلوگرم در هکتار) مي باشد. اثر متقابل تراکم و نسبت هاي مختلف کاشت در سطح 5 درصد براي عملکرد علوفه تر در سطح 1 درصد براي عملکرد علوفه خشک، عملکرد پروتئين و عملکرد فيبر خام معني دار شد. و حداکثر آنها در تراکم 25 درصد بيشتر از حد معمول و مخلوط 25 درصد جو + 75 درصد شبدر به دست آمد. محاسبه LER براي علمکرد علوفه خشک نيز در تيمارهاي مختلف انجام و حداکثر آن به مقدار 1.26 براي تيمار 25 درصد جو + 75 درصد شبدر در سال دوم به دست آمد. استفاده از 45 کيلوگرم بذر جو به همراه 19 کيلوگرم بذر شبدر برسيم در کشت مخلوط توصيه مي گردد و همچنين در چين اول توجه زيادي به توليد علوفه شبدر برسيم نشود.
به منظور بررسي تاثيرات سطوح مختلف تعادل کاتيون – آنيون جيره هاي غذايي دوره رشدي بر عملکرد، خصوصيات کيفي لاشه، درصد ماندگاري، شاخص توليد و رطوبت بستر، آزمايشي با تعداد 560 قطعه جوجه گوشتي از سويه تجارتي راس انجام شد. اين آزمايش در قالب طرح کاملا تصادفي اجرا گرديد و از 7 تيمار و 4 تکرار استفاده شد. سطوح تعادل کاتيون – آنيون در جيره هاي غذايي (تيمارهاي آزمايشي) به تربيت 150، 175، 200، 225، 250، 275، 300 ميلي اکي والان در کيلوگرم جيره بود. نتايج آزمايش نشان داد که تفاوت معني داري در خوراک مصرفي، ضريب تبديل غذايي و وزن بدن در 42 روزگي در بين تيمارها وجود نداشت. از نظر افزايش وزن روزانه، بين تيمارهاي مختلف تفاوت معني داري وجود داشت که در اين مورد بالاترين و پايين ترين افزايش وزن روزانه به ترتيب مربوط به تيمارهاي 200 و 150 ميلي اکي والان در کيلوگرم جيره بود (P<0.05). درصد لاشه، ران، سينه، کبد، کليه و چربي شکمي جوجه هاي گوشتي در بين تيمارهاي مختلف تفاوت معني داري را نشان نداد. رطوبت بستر تيمار 250 و 300 ميلي اکي والان در کيلوگرم جيره در سن 35 روزگي از ساير تيمارها به طور معني داري بالاتر بود (P<0.05). اما در سن 42 روزگي تفاوت معني داري در رطوبت بستر در بين تيمارها مشاهده نشد. با وجود بهبود شاخص توليد درسطح 200 ميلي اکي والان در کيلوگرم جيره، تفاوت معني داري بين تيمارها مشاهده نشد. درصد ماندگاري نيز تفاوت معني داري نشان نداد. با توجه به نتايج، استفاده از تعادل کاتيون – آنيون 200 ميلي اکي والان در کيلوگرم جيره سبب بهبود سرعت رشد و در نتيجه کاهش هزينه خوراک مصرفي براي هر کيلوگرم وزن شد.
شناسايي و برآورد زيتوده پاياي جلبک هاي دريايي مهم و اقتصادي سواحل استان سيستان و بلوچستان در محدوده ساحلي حدود 300 کيلومتر، از منطقه گواتر با موقعيت جغرافيايي ( 25o19' Nو 60o30' E) تا منطقه ميداني با موقعيت جغرافيايي (25o24' N و 59o5' E) از مهر ماه 1381 تا شهريور 1382 در مدت يک سال صورت گرفت. نمونه برداري به طور ماهانه بوسيله کوادرات 50×50 سانتيمتر بصورت تصادفي و برداشت کليه گونه هاي واقع در داخل ترانسکت هاي تعيين شده در محدوده بين جزر و مدي هر منطقه صورت گرفت. گونه هاي اقتصادي و صنعتي بدست آمده در اين طرح شامل يک جنس از آلژينوفيت ها و 7 گونه از آگاروفيت ها و يک گونه از کاراگينوفيت ها مي باشد. مقدار کلي آلژينوفيت ها، آگاروفيت ها و کاراگينوفيت ها به ترتيب 206740.1 و 1073273.0و 193588.9 کيلوگرم وزن تر سالانه در سطح کل و ميانگين ماهانه آنها نيز به ترتيب، 17228.3، 89439.4 و 16132.4 کيلوگرم وزن تر در سطح کل منطقه (107.5 هکتار) بدست آمد. ميزان زيتوده آنها نيز به ترتيت 1923.2، 9984و 1801 کيلوگرم وزن تر در هکتار بود. از آلژينوفيت هاي يافت شده در اين منطقه مي توان به خانواده Sargassaceae، از آگاروفيت ها خانواده Gracilariaceae و خانواده Gelidiaceae و از کاراگينوفيت ها نيز به خانواده Hypneaceae اشاره نمود.
Odontobuthus odontorus از عقرب هاي خانواده بوتيده بوده که به طور وسيعي در استان هاي جنوبي ايران پراکنده شده که تاکنون صيد گرديده است. در اين تحقيق ميزان الکتروليت هاي سديم، پتاسيم، کلسيم و مس موجود در همولنف در دماهاي متفاوت بررسي گرديده است. براي هر کدام از الکتروليت هاي ذکر شده به ترتيب مقادير 280.41، 6.85، 10.82 و 31.82 ميلي اکي والان گرم/ليتر بدست آمد. تجزيه و تحليل آماري يافته ها با در نظر گرفتن دماي محيط و جنسيت جانور نشان داد که تغييرات دماي محيط بر روي ميزان الکتروليت هاي اثر معني داري دارد (P<0.001) در حاليکه جنسيت از اين نظر معني دار نيست. در مقابله با افزايش دماي محيط فشار اسمزي همولنف افزايش مي يابد و از مهم ترين الکتروليت ها در اين زمينه سديم مي باشد. دماي کشنده و ميزان از دست دادن آب بدن در عقرب ها کاملا در پاسخ به گرما و شرايط خشک بيابان مي باشد.
ساردين سند يکي از گونه هاي مهم تجاري ماهيان سطح زي ريز در آب هاي ساحلي بندر جاسک مي باشد. برخي از ويژگي هاي پويايي جمعيت اين ماهي از آبان 1380 تا آذر 1381 مورد مطالعه قرار گرفت. پارامتر هاي رشد L¥ و K براي اين گونه به ترتيب19.5 سانتي متر و 1.18 (بر سال) تخمين زده شدند. حداقل و حداکثر طول کل به ترتيب 62 و 188 ميلي متر ثبت شدند. to اين ماهي برابر با -0.15 و بيشينه سن آن 2.5 سال محاسبه شد. معادله رشد وان برتا لانفي براي اين گونه به صورت )(L(t=19.5(1-exp(-1.18(t-(-0.15) بدست آمد. مقدار مرگ و مير کل (Z) با ضريب اطمينان 99 درصد به طور متوسط 3.92 (بر سال) محاسبه گرديد. مرگ و مير طبيعي (M) و مرگ و مير صيادي (F) به ترتيب 1.14 (بر سال) و 2.78 (بر سال) و ضريب بهره برداري (E) اين ماهي 0.71 تعيين گرديد. در مجموع چهار گروه همزاد با ميانگين طولي 73، 99، 136 و 169 ميلي متر در طي يک سال تشخيص داده شد. بيشينه بازگشت شيلاتي در ماه مرداد و به مقدار 28.52 درصد بود. رابطه طول کل – وزن کل براي اين ماهي به صورت W=0.00001L2.9524 بدست آمد.
اين مطالعه از بهار سال 1382 تا بهار سال 1383 در روستاهاي صالح آباد شهرستان تربت جام (استان خراسان جنوبي) بر روي 400 راس گوسفند و 350 راس بز، به تفکيک از مناطق کوهستاني و دشت در منطقه، انجام شد. ميزان شيوع آلودگي کنه هاي سخت (ايکسوديده) در 10 گله از 7 روستا 12.4 درصد بود که توزيع فراواني در بين گوسفند و بز به ترتيب 14.5 درصد و 10 درصد تعيين گرديد. کل تعداد کنه جدا شده از گوسفند و بز به ترتيب 1200 و 525 عدد بود که ميانگين تعداد آنها به هر راس گوسفند و بز 3 عدد و 1.5 عدد تعيين گرديد. بيشترين ميزان آلودگي کنه سخت در ناحيه دمبه گوسفند (64.5 درصد) و دو بز (79.5 درصد) و کمترين ميزان آلودگي در ناحيه سر (گوش و گردن) گوسفند (33.5 درصد) و بز ( 20.5درصد) مشاهده گرديد با توجه به رده سني و جنس دام هاي ردياب، بيشترين ميزان آلودگي کنه سخت در ميش (45.9 درصد) و بز ماده (37.9 درصد) وجود داشت، در حالي که کمترين ميزان آلودگي کنه هاي ايکسوديده در قوچ (26.31 درصد) و بز نر (21.9 درصد) ديده شد. در مطالعه آزمايشگاهي، فون انگلي کنه هاي صحرايي در گوسفند شامل گونه هاي Hyalomaasiaticum asiaticum (2.1 درصد)، H.marginatum (80 درصد)، Rhipicephalus sanguineus (15 درصد)، Haemaphysalis inermis (1.9 درصد) و Boophilus annulatus (1 درصد) بود. در بز نيز 3 جنس هيالوما (82.1 درصد)، ايپي سفالوس (15 درصد) و همافيزاليس (1.9 درصد) با تنوع گونه اي (4 گونه) H.marginatum (65 درصد)، Rhipicephalus sanguineus ( 25درصد)، Hyalomaasiaticumasiaticum (5.2 درصد)، Haemaphysalis inermis (4.8 درصد) شناسايي شدند. در اين ناحيه از کشور، آلودگي فعال با کنه سخت در نشخوارکنندگان کوچک به طور نسبي در فصول مختلف سال ديده شد.
در اين تحقيق تغييرات سالانه جمعيت، چرخه توليدمثلي و پراکنش کرم پرتار Hypania invalida، طي يک سال (1383-84) به صورت فصلي در اعماق 5، 15 و 30 متري ساحل نور بررسي گرديد. نتايج نشان داد که به غير از فصل بهار، با افزايش عمق، افزايش درصد مواد آلي و کاهش درصد شن تراکم و زي توده اين کرم کاهش مي يابد. حداکثر تراکم و زي توده در عمق 30 متري فصل بهار به ترتيب با ميانگين 1196.30±105.29 عدد و 1076.67±94.76 ميلي گرم در متر مربع به دست آمد. در بررسي فصلي نيز بيشترين تراکم و زي توده در بهار و کمترين در تابستان ديده شد. ماده هاي تخم دار اين کرم در 5 ماه از سال ديده شدند (اسفند تا تير) اما اوج توليدمثل آن در ماه هاي فروردين و اسفند بوده است. بيشترين قطر تخمک به طور ميانگين در فروردين ماه به قطر 154 ميکرومتر به دست آمد و تعداد تخم مولدين بين 40 تا 76 عدد ديده شد.
بلوتانگ بيماري عفوني و غير مسري نشخوار کنندگان است که به وسيله حشرات قابل انتقال مي باشد. اين بيماري در ليست A بيماري هاي OIE طبقه بندي مي شود و تهديدي است براي تجارت جهاني و انتقال دام و فراورده هاي دامي در اين مطالعه جهت تشخيص آنتي بادي ويروس بلوتانگ در گوسفند و بز استان اصفهان تحقيقي در سال 85-1384 در چهار فصل و 3 منطقه اکولوژيکي انجام گرفت. نمونه هاي خون به طور تصادفي از 7 شهرستان، 109 گله و 874 گوسفند و بز اخذ شد. براي بررسي آنتي بادي اختصاصي بلوتانگ نمونه هاي سرمي با آزمون اليزاي رقابتي مورد بررسي قرار گرفتند. از 784 نمونه سرمي اخذ شده 451 نمونه (%51.6) مثبت ارزيابي شد همچنين از 109 گله نمونه گيري شده 91 (83.5%) گله از نظر سرمي مثبت ارزيابي شدند که ميزان شيوع بيماري در گله ها از %36.2 تا %100 متغير بود. از 504 نمونه سرم گوسفند و 370 نمونه سرم بز مورد آزمايش به ترتيب %53.37 و %49.19 مثبت ارزيابي شدند. بيشترين ميزان موارد مثبت در فصل بهار مشاهده شد. ميزان شيوع در شهرهاي مورد بررسي بسيار متغير بود. در بين مناطق مختلف اکولوژيک اختلاف معني داري وجود نداشت همچنين اختلاف معني داري بين گونه (گوسفند و بز) جنس نر و ماده و سنين مختلف مشاهده نشد. بلوتانگ قبلا در قسمت مرکزي ايران گزارش نشده بود و اين مطالعه اولين بررسي سرولوژيکي در اين ناحيه مي باشد. نتايج مويد آن است که ويروس بلوتانگ در مرکز ايران گسترش يافته است و به نظر مي رسد بيماري در اين منطقه آندميک باشد که انجام تحقيقات بيشتري در اين زمينه مورد نياز است.
اين تحقيق با هدف تعيين ميزان آلژنيک اسيد در سه گونه مهم از جلبک هاي قهوه اي Cystoseira indica، Sargassum illicifolium و Nizimuddinia zanardini در دو فصل پاييز و زمستان سال 1384 در سواحل استان سيستان و بلوچستان انجام پذيرفت. جلبک ها پس از جمع آوري از دريا با آب شيرين شستشو و در آفتاب خشک گرديد. سپس در فرمالين 0.5 درصد به مدت 2 ساعت و سولفوريک اسيد 0.2 نرمال به مدت 5 ساعت قرار داده و با آب مقطر شستشو گرديد. در نهايت تحت استخراج قليايي با کربنات سديم 5 درصد قرار گرفت. محلول به دست آمده پس از فيلتر کردن با اسيد کلريدريک 1 نرمال مخلوط شده و ژل آلژنيک اسيد توليد گرديد. ميزان آلژنيک اسيد در پاييز در سارگاسوم 32.1±0.96، سيستوسيرا 23.1±0.46 و نيزيمودينيا 28.3±0.61 درصد و در زمستان در سارگاسوم 29±0.72، سيستوسيرا 21.4±0.53 و نيزيمودينيا 24.3±0.32 درصد به دست آمد. نتايج حاصل از تجزيه واريانس يک طرفه، حاکي از آن است که مقدار ميانگين آلژنيک اسيد در گونه هاي مختلف با يکديگر برابر نيست و با احتمال خطاي 5% معني دار است.