پاسخ به:پژوهش و سازندگي
در اين تحقيق اثر شستشوي گوشت ماهي کپور قبل و بعد از چرخ شدن بر برخي از شاخص هاي کيفي آن بررسي گرديد. با توجه به نتايج حاصل دو تيمار چرخ کردن گوشت و سپس شستشو دادن آن و شستن فيله و سپس چرخ کردن آن در فاکتورهاي زير داراي تفاوت معني دار بودند. سوريمي (گوشت چرخ شده شسته) رطوبتي در حدود %81.9 داشت (p<0.05). مقدار پروتئين سوريمي %96.33 و ميزان پروتئين تيمار ديگر %67.74 بود که با هم تفاوت معني دار داشتند (p<0.05). سوريمي %49 ظرفيت نگهداري آب و تيمار ديگر در حدود %7 ظرفيت نگهداري آب را به خود اختصاص داد (p<0.05). گوشت چرخ شده حاصل از فيله هاي شسته ميزان ازت فرار بالاتري نشان داد که بين دو تيمار تفاوت معني دار بود (p<0.05). در کنار اين فاکتورها ارزيابي ژل و نيز برخي از شاخص هاي ارزيابي حسي نظير رنگ، بو و طعم تعيين گرديدند. ژل حاصل از هر دو نوع تيمار کيفيت خوبي داشت و بالاترين امتياز را به خود اختصاص داد.
نسخه قابل چاپ
أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْیانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ. .
اوريون عفونت حاد سيستميك و واگيرداري است كه در اكثر مواقع باعث تورم غده پاروتيد شده و در مواردي با ايجاد مننژيت و آنسفاليت موجب مرگ و مير مي گردد. تشخيص سريع بيماري اهميت زيادي داشته و از درمان هاي نادرست جلوگيري مي نمايد. در اين تحقيق پادگن هماگلوتينين اوريون با كيفيت مطلوب تهيه كه مي توان از آن در تشخيص بيماري به روش HI كه روشي دقيق، سريع و كم هزينه مي باشد استفاده كرد. براي تهيه پادگن هماگلوتينين از سويه بومي S#12 استفاده گرديد. پس از مشاهده ضايعات سلولي و انجام چندين مرتبه ذوب و انجماد، تيتر ويروس تعيين كه با افزودن تواين – اتر به حد مطلوب رسيد و محصول نهايي براي نگه داري طولاني مدت ليوفيليزه گرديد. براي فرآورده تهيه شده حساسيت 100% ، ويژگي 7/93% و تكرار پذيري 100% به دست آمد كه در مقايسه با نمونه هاي وارداتي كه اكثرا بر روي تخم مرغ جنين دار تهيه مي شوند و داراي پروتئين هاي غيراختصاصي مي باشند، بسيار مناسب مي باشد.
طي يك دوره يك ساله از فروردين ماه لغايت اسفند سال 1384 شاخص هاي زيستي شامل طول، وزن و سن كيلكاي معمولي در سواحل استان مازندران مورد بررسي قرار گرفت. تعداد 4817 عدد كيلكاي معمولي، مورد بررسي زيست سنجي قرار گرفت. نتايج نشان داد كيلكاي معمولي با فراواني 86 درصد، جمعيت غالب صيد را تشكيل داده است. ميانگين طول، وزن و سن اين ماهي به ترتيب 8/11±8/93 ميليمتر، 1/2±1/7 گرم و 1±9/3 سال برآورد شد. دامنه سني ماهيان صيد شده از +1 تا +6 سال بود و ماهيان +4 ساله با فراواني 3/35 درصد جمعيت غالب صيد را تشکيل دادند. پارامترهاي رشد برتالانفي براي اين ماهي شامل: ميليمتر L?=114.9، k=0.34، t0=-1.878 و معادله رشد Lt=114.92[1-e-0.339(1+1.878)] تعيين شد. ضريب مرگ و مير کل (Z)، طبيعي(M) و صيادي (F) به ترتيب برابر 85/0،41/0 و 44/0 در سال محاسبه شده است. نرخ بهره برداري (Explitatin rate) در مورد اين گونه 51/0تعيين شد.
تحقيق حاضر در تابستان سال 1385، به منظور بررسي ميزان ددت در رسوبات رودخانه سفيد رود (حد فاصل سد تاريک تا بندر کياشهر) در استان گيلان انجام گرفت . هدف از اين تحقيق مقايسه مقادير حاصله با حد مجاز استانداردهاي جهاني جهت حصول اطمينان از سلامت منطقه به سبب موقعيت خاص منطقه اي و نقش آن در شيلات و تغذيه در کشور انجام شد و هم چنين عواملي مانند شيب رودخانه و يا فاصله از مصب دريا بر ميزان تجمع اين سم در رسوبات بستر در مسير رودخانه نيز مورد بررسي قرار گرفت. 66 نمونه رسوب از 22 ايستگاه تهيه گرديده و پس از انتقال به ازمايشگاه ميزان د.د.ت بر اساس روش استاندارد استخراج مايع از مايع و با استفاده از دستگاه GC با آشکار ساز ECD (Electrn Capture Detectr) مورد بررسي قرار گرفت. نتايج حاصله نشان داد که در 11 ايستگاه از 22 ايستگاه مورد آزمايش ددت آشکار شد. حداقل و حداکثر ميزان ددت شامل 001/0ميلي گرم در ليتر و 89% ميلي گرم در ليتر بود. در مجموع د.د.ت موجود در ايستگاه هاي مختلف در مقايسه با استاندارد اعلام شده توسط سازمان (Flrida Department f Envirnmental Prtectin FDEP) (1994) بيان گر بالا بودن اين سم در 9 ايستگاه از 22 ايستگاه موردنظر مي با شد. به منظور بررسي ميزان ددت موجود و مقايسه آن با استاندارد ارايه شده از آزمون T-Test استفاده شد. (P-Value %53) ارزش p به دست آمده نشان مي دهد که اين امکان وجود دارد که در آينده نزديک ميزان سم ددت موجود در بستر رودخانه حد خطر برسد. براي تعيين رابطه بين شيب و غلظت ددت از آزمون آناليز واريانس يک طرفه استفاده شد که رابطه معني داري به دست نيامد (P-Value 0.469) هم چنين براي بررسي رابطه بين فاصله از مصب دريا با مقدار سم ددت روش پيرسون مورد استفاده قرار گرفت که در اين مورد نيز رابطه معني دار مشاهده نگرديد (P-Value 0.16).
اين مطالعه با هدف بررسي ميزان دفع آمونياک توسط تخم ماهي قزل آلاي رنگين کمان به آب خروجي از تفريخ گاه در طول يك دوره تفريخ تخم انجام گرديد. براي انجام اين کار، در زمستان سال 1384 در مركز ماهي سراي نمرود دو تفريخ گاه تخم ماهي قزل آلاي رنگين کمان با شرايط يكسان انتخاب گرديد؛ در يکي از تفريخ گاه ها حدود 60000 تخم لقاح يافته وارد شد و تفريخ گاه ديگر خالي و بدون تخم در نظر گرفته شد. سپس به صورت هفتگي از تخم هاي داخل تفريخ گاه و آب ورودي و خروجي هر دو تفريخ گاه نمونه برداري انجام شد. در طول دوره تفريخ هم زمان با نمونه برداري از آب و تخم, فاكتورهاي فيزيكو - شيميايي آب كه بر تعادل بين آمونياك و آمونيوم تاثير دارند نظير pH، درجه حرارت و ميزان املاح محلول با دستگاه ديجيتالي دقيق اندازه گيري و ثبت شدند. ميزان آمونياک در آب با دستگاه فيلتر فتومتري پالين تست و نيتروژن کل بافت تخم با روش کجلدال اندازه گيري شد. ميزان دفع آمونياک به وسيله توده تخم در هفته هاي نمونه برداري اول تا پنجم (در طول يك دوره تفريخ تخم) به ترتيب 0003/0±0012/0، 0005/0±0019/0، 0009/0±0088/0، 0013/0±0089/0 و 0011/0±0082/0 ميلي گرم بر ليتر اندازه گيري شد. نتايج نشان داد که هم زمان با افزايش روند دفع آمونياک در طول دوره تفريخ، ميزان نيتروژن کل در بافت توده تخم با يک روند کاهشي تفاوت معني داري (p<0.05) را در طول اين دوره نشان مي دهد که نشان دهنده دفع آمونياک از فعاليت هاي متابوليسمي ترکيبات آلي زرده تخم مي باشد.
امروزه صنعت طيور نقش بسيار مهمي در تامين پروتئين موردنياز جمعيت دنيا ايفا مي كند. يكي از عواملي كه سلامت فرآورده هاي غذايي طيور را به مخاطره مي اندازد، باكتري هاي خانواده انتروباكترياسه به ويژه سالمونلا مي باشد. سالمونلا منبع مهم آلودگي غذاهاي انساني و عامل پاتوژن بسيار قوي و بيماري زا در انسان ها است. راه هاي ابتلا انسان به عفونت سالمونلايي استفاده از تخم مرغ نيم پز و خام و گوشت طيور نيمه پخته مي باشد. تخم مرغ از طريق تخمدان مرغ مادر، آلودگي پوسته به مدفوع و از طريق محيط، به باكتري سالمونلا آلوده مي گردد. بنابراين مزارع مرغ مادر از مهمترين منابع عفونت سالمونلا مي باشند. روش هاي مختلفي براي جداسازي باكتري سالمونلا وجود دارد كه شامل روش هاي كشت سنتي و بيوشيميايي، سرولوژيكي و مولكولي است. در اين مطالعه كه در مركز اصلاح وپرورش مرغ بومي استان مازندران انجام گرفت، نمونه هاي مختلفي از بخش هاي مختلف سالن مرغ مادر، سالن جوجه كشي، سالن جوجه هاي زير يك هفته و نيز از تخم مرغ جمع آوري گرديد. درصد آلودگي به سالمونلا در 4 سالن مرغ مادر 64/1% ودر زرده تخم مرغ ها و نيز پوسته 92/1% بود. از نمونه هاي مربوط به سالن جوجه كشي و سالن جوجه هاي زير يك هفته، باکتري سالمونلا جدا نشد. در مجموع تعداد 7 نمونه آلوده به سالمونلا بوده و تمام اين نمونه ها متعلق به گروه D بودند. آزمايشPCR براي تاييد تشخيص جنس سالمونلا و نيز تعيين گونه صورت گرفت. تمام گونه ها به عنوان انتريتيديس (Salmnella enteritidis) تشخيص داده شدند.
انگل هاي مژه دار، از عوامل انگلي آسيب رسان به صنعت شيلات مي باشند كه چه به صورت مستقيم (با اتصال به بدن ميگو و جلوگيري از پوست اندازي) و چه به صورت غيرمستقيم (بواسطه كاهش اكسيژن آب) داراي اهميت بسياري مي باشند. اولين گزارش آلودگي به مژه داران پايه دار توسط مخير (1373) در دو گونه از ميگوهاي خليج فارس صورت گرفت. از ديگر تحقيقاتي كه در زمينه انگل هاي ميگو صورت گرفته، بررسي تمجيدي و داوودي در سال 1374 در منطقه چويبده آبادان مي باشد كه وجود زوتامنيوم، اپيستيليس، تريكودينا و ورتيسلا در پوست و آب شـش ميـگوهاي پرورشي اين منطقه گزارش گرديد. حقوقـي و همكاران (1380) نيز اين مژه داران را در ميــگوهاي پرورشي منطقه چويبده آبادان گزارش نمودند با اين حال در مورد آلودگي لاروها و پس نوزادهاي ميگوي سفيد هندي به اين مژه داران گزارشي وجود ندارد. از ميــگوهاي منـطقه چابـــهار نيـز در سال 1379 مــژه داراني مشاهده گرديد. عقيده verstreet (1973) بر اين است كه تراكم ميگو در مراكز تكثير و پرورش با تراكم زوتامنيوم ها رابطه مستقيم دارد. Brown نيز در سال 1993 يكي از عوامل انسداد رشته هاي آب ششي را وجود زوتامنيوم و تريكودينا در آب شش ها مي داند. Jonson در سال 1995 نيز زوتامنيوم ها را هم سفرگان بيروني ميگو ناميده است که در تعداد کم مشکلي براي ميگو ايجاد نمي کنند. در سال هاي اخير طبق گفته کارشناسان و تکنسين هاي تکثير ميگو، مشکل آلودگي لاروهاي ميگو در مراکز تکثير مطرح بوده است با اين حال گزارش مستندي مبني بر نوع مژه داران در مراکز تکثير آبادان، شدت و محل آلودگي و مرحله ميگوي مبتلا وجود ندارد. لذا براي پاسخ گويي به اين سوالات، بررسي حاضر در جهت تعيين نوع مژه داران، محل اتصال و شدت آلودگي آنها در مراحل مختلف لاروي پس نوزادي در يک دوره تکثير ميگو انجام گرديد است. در اين تحقيق، در طي مراحل نمونه گيري، 345 قطعه لارو و پس نوزاد، شامل 50 قطعه ناپلي، 70 قطعه پروتوزوآ (زوآ)، 100 قطعه مايسيس و 125 قطعه پس نوزاد گرفته شد. در بررسي مراحل ناپلي و پروتوزوآ، هيچ گونه آلودگي به مژه داران سطحي زي مشاهده نگرديد. در بررسي مراحل مايسيس و پس نوزاد آلودگي نسبتا خفيفي به مژه داران مشاهده گرديد به طوري که در مرحله مايسيس دو مورد (2%) و در مرحله پس نوزاد، 5 مورد (4%) آلودگي کوتيکول پوست به مژه داران پايه دار ديده شد. مژه داران مشاهده شده، زئوتامنيوم و ورتيسلا تشخيس داده شدند. زوتامنيون داراي حداکثر 3 بدنه سلولي بوده که بر روي يک پايه قرار گرفته بودند. پايک هاي اين مژه دار از نوع انقباضي بوده است. در ورتيسلا هر بدنه سلولي بر يک پايه مجزا قرار داشت. اين مژه دار نيز داراي پايه انقباضي بود. محل مشاهده و استقرار اين مژه داران متفاوت بوده و شامل قسمت هاي مختلف بدن آنها از جمله بين پاهاي حركتي و شنا، ناحيه تلسون، سرسينه و پايه چشمي بوده است. در اين تحقيق هيچ گونه مژه داري بر سطح آب شش ها مشاهده نگرديد. شدت كم آلودگي به مژه داران در در اين تحقيق ممكن است بدليل کنترل موفق اين مژه داران در کارگاه مورد مطالعه باشد و ممکن است در سال هاي بعد بنا به تغييرات آب و هوايي و شرايط ديگر، با آلودگي بسيار بالاتري مواجه شده كه براي لاروها مشكل ساز باشد لذا بايستي همواره اين مژه داران مورد توجه قرار گيرند. در بررسي محل اتصال مژه داران به بدن ميگو نيز با توجه به تعداد و شدت کم آلودگي ، نمي توان بررسي آماري روي نمونه ها انجام داد با اين حال به نظر مي رسد اين مژه داران در محل اتصال به بدن ميگو به محل خاصي تمايل نشان نمي دهند و در نواحي مختلف بدن ميگو مي توانند مستقر شوند.
مطالعه حاضر در پاييز سال 1385 در كارگاه تكثير ماهيان خاوياري شهيد مرجاني گرگان با هدف بررسي اثرات جيوه آلي بر فاكتورهاي بيوانرژتيك (بقا، رشد، نرخ مصرف غذا، نرخ رشد ويژه و ضريب تبديل خالص) فيل ماهي انجام پذيرفت. به اين منظور بچه فيل ماهيان جوان با ميانگين وزني 4±86 گرم با چهار نوع جيره غذايي حاوي متيل جيوه در چهار گروه تيماري با چهار تکرار شامل: 1- گروه شاهد با 04/0، 2- گروه غلظت پايين با 766/0، 3- گروه غلظت متوسط با 8/7، 4- گروه غلظت بالا با 22/16 ميلي گرم در کيلوگرم طي 70 روز تحت تيمار قرار گرفتند. پس از 42 روز کليه بچه فيل ماهي هاي مربوط به گروه تيمار با غلظت بالاي متيل جيوه تلف شدند. نتايج نشان داد که هيچ اختلاف معني داري (p>0.05) در نرخ مصرف غذا بين گروه هاي تيماري طي 70 روز وجود نداشت. هم چنين مقايسه نرخ رشد در طي 35 روز اول بين بچه فيل ماهيان گروه تيمار با غلظت بالا و در طي 35 روز دوم بين بچه فيل ماهيان گروه تيمار با غلظت متوسط با گروه شاهد کاهش معني داري (p<0.05) را نشان داد. بررسي نرخ رشد ويژه نيز کاهش معني داري (p<0.05) را بين گروه تيمار با غلظت بالا در طي 35 روز اول و گروه تيمار با غلظت متوسط در طي 35 روز دوم نسبت به گروه شاهد نشان داد.
مخمرها اولين ميكرواورگانيسم هائي بودند كه در خصوص آن ها مطالعات زيادي انجام شده و براي مصرف در تغذيه انسان و دام قابل قبول، زيرا مخمرها به ندرت سمي يا بيماري زا مي باشند. اين تحقيق براي بررسي امكان توليد پروتئين تك ياخته اي از آب پنير و آب پنير مخلوط با غلظت هاي مختلف ملاس چغندر قند (0، 10. 20. 30 و 40 درصد) به وسيله 4 نوع مخمرKluyermyces fragilis ، Candida intermedia ، Saccharmyces cerevisia و Candida pseadtrpicalis در قالب يک طرح بلوک کامل تصادفي با روش فاکتوريل (4×5) انجام شد. مقدار 1 ميلي ليتر از غلظت 3-10 هر يك از مخمرهاي رشد يافته در محيط آب گوشت سابر دكستروز به محيط كشت هاي آب پنير و آب پنير با غلظت هاي مختلف ملاس منتقل و به مدت 28ساعت در دماي 38 درجه گرم خانه گذاري شد. رشد سلولي، مصرف لاكتوز و توليد بيومس با پنج تكرار اندازه گيري گرديد. نتايج اين تحقيق نشان داد مخمرK. faragilis نسبت به ساير مخمرهاي به كار رفته در اين آزمايش در تمامي محيط ها، بيومس بيشتري توليد مي کند (p<0.05). مقدار بيومس توليدي 2/16، 7/18، 2/19، 7/19 و 5/19 گرم در ليتر به ترتيب براي محيط هاي كشت حاوي آب پنير و آب پنير حاوي 10، 20، 30 و 40 درصد ملاس بدست آمد. هم چنين اضافه نمودن ملاس به مقدار 20 درصد به محيط آب پنير، رشد سلولي مخمر K. faragilis را نسبت به محيط هاي کشت آب پنير و آب پنير حاوي 10 درصد ملاس به صورت معني داري بهبود داد (p<0.05). لذا بر اساس نتايج اين آزمايش، اضافه کردن 20 تا 30 درصد ملاس به آب پنير، عمل کرد توليد بيومس را 35 تا 38 درصد افزايش خواهد داد.
هدف از انجام اين مطالعه تعيين ميزان آلودگي لاشه طيورگوشتي به باکتري هاي شاخص در مراحل مختلف خط کشتار در يکي از کشتارگاه هاي اطراف شهرستان مشهد بوده است. از تعداد پنج گله و از هر گله تعداد 10 نمونه از هر يک از مراحل مختلف خط کشتار با استفاده از صفحه الگو (Template) از ناحيه گردني نمونه گيري به روش سوآپ خشك و مرطو ب صورت گرفت و با استفاده از روش کشت مرسوم شمارش كلي باكتريايي (TVC)، شمارش كلي فرمي و شمارش E. cli انجام گرديد. بيشترين ميزان آلودگي به ترتيب مربوط به مراحل پس از بازرسي و تخليه محوطه بطني به دست آمد. مقادير ميانه شمارش کلي فرم و E. cli در مراحل مختلف خط كشتار در آزمون فريدمن (Fridman) اختلاف معني داري را نشان داده و در مقايسه هاي دوگانه توسط آزمون ويلکاکسون (Wilcxn) فقط از نظر شمارش کلي فرم بين مرحله پرکني و مرحله پيش سردکن اختلاف معني دار نبود، و بين ساير مراحل نمونه گيري با مرحله پرکني از نظر شمارش کلي فرم و E. cli اختلاف معني دار بود (p<0.05). با توجه به تخليه امعا و احشا به صورت دستي به نظر مي رسد، افزايش آلودگي ميكروبي در اين مرحله به دليل آلودگي سطحي لاشه با فلور ميكروبي دستگاه گوارش، و در مرحله پس از بازرسي به دليل دست كاري غلط لاشه ها مي باشد و هم چنين ميزان آلودگي بالا قبل از بسته بندي، احتمالا به دليل عدم جريان كافي آب و نيز عدم سالم سازي آن و نيز استفاده از يخ غيربهداشتي در چيلر اتفاق مي افتد.
گياهان دارويي منبع بالقوه اي محسوب مي شوند که به منظور کشف ترکيباتي که داراي اثرات ارزش مند دارويي هستند، مورد توجه مي باشند. به منظور بررسي اثرات عصاره هاي برگ انجير (Ficus carica) بر ترشح و محتواي تري گليسريد، از عصاره هاي مختلف برگ انجير هيدروالکلي (متانولي)، کلروفرمي، اتردوپترولي، کلروفرم آبي و اتردوپترول آبي) در کشت سلول HepG2 استفاده شد. در آزمايش هاي انجام شده، مشخص شد که عصاره هاي کلروفرمي و اتر دوپترولي، سمي بودند و به همين دليل از مطالعه حذف شدند. سپس غلظت هاي مختلف از عصاره هيدروالکلي (03/0، 05/0، 08/0 ميلي رم بر ميلي ليتر) عصاره کلروفرم آبي (07/0، 1/0، 15/0 ميلي گرم بر ميلي ليتر) و عصاره اتر دو پترول آبي (08/0، 1/0، 13/0 ميلي گرم بر ميلي ليتر) در حالت پايه و تحريک شده با گلوکز به محيط کشت اضافه و مدت 48 ساعت انکوبه شدند. در حالي که گلوکز به طور معناداري موجب تحريک ترشح تري گليسيريد (1/2±201 ميلي گرم بر دسي ليتر) در برابر حالت پايه (4/8 ±2/76 ميلي گرم بر دسي ليتر) شد، انکوباسيون عصاره گياهي موجب کاهش اثر گلوکز (ترشح تري گليسيريد به سطح پايه و يا کمتر (عصاره هيدروالکلي 8/6± 7/70 ميلي گرم بر دسي ليتر، عصاره کلروفرم آبي (66/0±3/66 ميلي گرم بر دسي ليتر) و عصاره اتر دوپترول آبي (4/1±7/109 ميلي گرم بر دسي ليتر) شد. علاوه بر آن محتواي تري گليسيريد سلول هاي HepG2 در حالت تحريک شده با گلوکز (48/71± 609 ميلي گرم در هر خانه)، کاهش معناداري را نسبت به عصاره هيدروالکلي (8/19±285 ميلي گرم در دسي ليتر) کلروفرم آبي (7/17±5/331 ميلي گرم در هر خانه) و اتر دوپترول آبي (75/15±279 ميلي گرم در هر خانه) نشان داد، در حالي که محتواي تري گليسيريد در حالت پايه 43/37±75/342 ميلي گرم در هر خانه بود. اگرچه عصاره هاي برگ انجير موجب کاهش ترشح و محتواي تري گليسريد در حالت تحريک شده با گلوکز شدند اما در حالت پايه تغييرات معناداري ايجاد نکردند . در نتيجه عصاره هاي برگ انجير توانستند موجب تعديل در ترشح و محتواي تري گليسريد در سلول HepG2 شوند. علت اين تغييرات با توجه به آزمايش هاي فيتوشيميايي ، به حضور فلاونوئيدها در برگ انجير نسبت داده مي شود.
مديريت تغذيه در ماهيان پرورشي از مهم ترين مسايل توليد به شمار مي آيد. اغلب تا بيش از 50 درصد از هزينه هاي توليد را غذا تشكيل مي دهد. لذا مي توان با به كار بردن غذاي خوب و با كيفيت بالا، قيمت تمام شده توليد را كاهش داد. اين امر ازطريق بالابردن درصد بقاي، كاهش ضريب تبديل غذايي، كاهش پرت غذا (شناوري مناسب غذا) و ... انجام پذير است. در سال هاي اخير از افزودني هاي مختلف جهت بالابردن ضريب رشد و بقا استفاده مي شود. آسكوژن يكي از اين مواد مي باشد آسكوژن تحت نام هاي تجاري مختلف مانند واناژن (Vanagen) و اپتيمون(ptimun) به بازار عرضه مي شود. استفاده از اين ماده در سال هاي اخير مورد توجه قرار گرفته است. آسكوژن در حقيقت پودري حاوي انواع نوكلئوتيدها مي باشد كه بعنوان يك ماده مكمل غذايي به جيره غذايي انواع جانوران اضافه مي شود. اين ماده به عنوان محرك سيستم ايمني استفاده مي شود ولي به دليل اينكه تاثير مثبتي در رشد و بقاي جانوران و آبزيان دارد، در بسياري موارد بعنوان عامل محرك و افزايش رشد بكار مي رود.
جهت بررسي تنوع گونه اي اجتماعات کرمهاي پرتار و تاثير عوامل محيطي بر آن، پرتاران 4 خور بيحد، دورق، غزاله و غنام در منطقه ماهشهر طي سال هاي 76-1375 مورد بررسي اكولوژيك قرار گرفتند. در اين رابطه شاخصهاي تنوع بهمراه فاكتورهاي محيطي مورد توجه قرار گرفته و ارتباط ميان شاخصهاي تنوع شانون، سيمپسون و ترازي هيل با فاكتورهايي چون دما، اكسيژن، شوري، pH، دانه بندي و مقداركل ماده آلي بررسي شدند. فاكتورهاي موثر بر شاخصهاي تنوع در خورهاي مختلف متفاوت مي باشند بطوريكه در خوربيحد دانه بندي ريزتر از 63 ميكرون، درخور دورق مقدار كل ماده آلي و در خور غنام شوري بيشترين تاثير را بر تنوع و غالبيت داشته اند. در خور غزاله شوري بر تنوع و pH بر غالبيت بيشترين تاثير را داشته است. فاكتورهايي كه بيشترين تاثير را بر ترازي محيطي داشته اند در خور بيحد و غنام شوري، خور دورق pH و در خور غزاله مقدار كل ماده آلي بوده است. دركليه خورهاي مورد بررسي تنوع در حد پاييني است و با توجه به اسكله هاي تخليه و بارگيري نفتكشها، پتروشيمي بندر امام خميني، پتروشيمي رازي و تاسيسات بنادر و كشتيراني مي توان آنها را جزو خورهاي با آلودگي متوسط تا آلودگي بالا در نظر گرفت. آلوده ترين خور مورد بررسي خور غزاله مي باشد كه تغييرات تنوع و غالبيت نيز در آن معني دار مي باشد.
فعاليت آنزيم هاي دستگاه گوارش لارو آبزيان عموما ضعيف بوده و اين نقص به تدريج در دوران تکامل لارو ترميم مي گردد. در چنين موجوداتي غذاي زنده با افزايش قابليت هضم (Digestibility) و جذب غذاي کنسانتره موجب بهبود رشد و بقا مي شود. در اين تحقيق لارو نو رس قزل آلا بوسيله 5 جيره غذايي مختلف تغذيه و در نهايت پروفيل اسيدهاي چرب، چربي تام و پروتئين کل لاشه لاروها بررسي شد. بدين منظور لارو تازه به تغذيه افتاده قزل آلا در 3 تکرار از 5 تيمار غذايي شامل ناپلي آرتميا، سيست دکپسوله، غذاي کنسانتره (به عنوان تيمار شاهد)، ترکيب غذاي کنسانتره و سيست دکپسوله و ترکيب غذاي کنسانتره و ناپلي آرتميا، در مخازن 40 ليتري پلي اتيلني به مدت 21 روز پرورش داده شد. در نهايت به تعداد 15 لارو از هر تکرار برداشت شده و مورد آناليز قرار گرفت. آناليز اسيدهاي چرب نمونه هاي غذايي و لاشه لاروها نشان داد که لارو قزل آلا توانسته است با تبديل و ساخت برخي اسيدهاي چرب، نيازهاي حياتي خود را رفع نمايد. آناليز آماري پروفيل اسيدهاي چرب نمونه هاي تغذيه شده در تيمارهاي مختلف نشان داد که لارو قزل آلا با دارا بودن قدرت آنزيمي بالا نيازي به آنزيم هاي کمکي غذاي زنده جهت هضم غذاي کنسانتره ندارد (p>0.05).
جهت بررسي تنوع گونه اي اجتماعات کرمهاي پرتار و تاثير عوامل محيطي بر آن، پرتاران 4 خور بيحد، دورق، غزاله و تالاب شادگان بزرگ ترين تالاب ايران است كه در جنوب غربي ايران در ابتداي خليج فارس واقع شده است . آلودگي تالاب شادگان از طريق منابع آلوده كننده صنعتي ،شهري و كشاورزي رو به افزايش است. در اين مطالعه ماندگاري جيوه در تالاب شادگان با استفاده از اگرت كوچك به عنوان انديكاتور ارزيابي شد. جيوه در پر، كليه، كبد و عضله اگرت هاي كوچك جمع آوري شده (آبان 1386) از تالاب شادگان اندازه گيري شد. مقادير جيوه در پر (2.61mg/kg) و كبد (3.64mg/kg) در مقايسه با عضله (1.21 mg/kg) و كليه (1.51 mg/kg) از ميزان بيشتري برخوردار بوده است. غلظت جيوه در پرها پايين تر از آستانه اثرگذار بر بقا و توليدمثل اگرت هاي كوچك بود. تفاوتي در سطوح جيوه بين اگرت هاي نر و ماده مشاهده نشد. مقادير جيوه به طور كلي در پر اگرت هاي جمع آوري شده از تالاب شادگان در مقايسه با مقادير اندازه گيري شده در مطالعات ديگر بيشتر بود.