مقدمه
منطق از دو نظر جزء علوم اسلامی محسوب میشود: اولاً به دلیل این كه مانند ادبیات عرب نسبت به بسیاری از علوم اسلامی جنبه مقدمی دارد. ثانیاً: گرچه منطق ریشه در خارج از حوزه فرهنگ اسلام دارد و قبل از اسلام توسط ارسطا طالیس یونانی پایهگذاری و تدوین شده، اما بسیاری از قواعد آن توسط فلاسفه اسلامی طرح و تدوین گردیده و از این رهگذر تكمیل شده است.
تعریف
منطق، قانون صحیح اندیشیدن و درست فكر كردن است یعنی قواعد و قوانین منطقی به منزله یك مقیاس و معیار سنجش است كه هرگاه بخواهم درباره برخی از موضوعات علمی یا فلسفی تفكر و استدلال نمایم باید استدلالهای خود را با مقیاسهای منطقی ارزیابی كنیم تا به طور اشتباه نتیجه گیری ننمایم، به عنوان مثال منطق برای یك عالم و فیلسوف كه از آن استفاده میكند مانند شاقول یا طراز است كه بنا برای تنظیم امور ساختمان از آن استفاده میكند. به همین جهت در تعریف منطق گفتهاند: منطق ابزاری است كه مراعات كردن و به كارگیری اصول و ضوابط آن ذهن را از اشتباه در تفكر و اندیشه باز میدارد.[1]
موضوع
قبل از هر چیز لازم است اشاره شود كه موضوع هر علم عبارت است از آن چیزی كه آن علم در اطراف احوال، خواص و آثار آن بحث میكند. و از آن جا كه هر علمی باید یك محور مشخص را مورد بحث قرار داده و درباره مسایل مربوط به آن بحث كند، علم منطق نیز محور معینی برای بحث دارد كه از آن در اصطلاح منطقی به «معرِّف وجهه» یاد میشود، یعنی موضوع و محور مباحث علم منطق یا تعریفهاست یا حجهها و استدلالها، و به طور كلی منطق دو چیز میخواهد به انسان بیاموزد: یكی راه صحیح و درست تعریف كردن و شناساندن.
دوم: راه درست استدلال كردن برای اثبات یك مسأله.[2]
فایده منطق
برای روشن شدن فایده منطق لازم است كه اول فكر تعریف شود، زیرا تا فكر شناخته نشود، فائده منطق معلوم نخواهد شد. در تعریف فكر گفتهاند: تفكر عبارت است از مربوط كردن چند معلوم به یك دیگر برای بدست آوردن یك معلوم جدید و تبدیل كردن یك مجهول به معلوم، پس تفكر در حقیقت سیر حركت ذهن از یك مطلوب مجهول به سوی یك سلسله مقدمات معلوم، سپس حركت از آن مقدمات معلوم به سوی آن مطلوب برای تبدیل آن به معلوم. ذهن وقتی فكر میكند و میخواهد از تركیب معلومات خویش مجهول را برایش معلوم كند، باید به آن معلومات شكل و نظم خاصی بدهد، منطق به انسان میآموزد كه این شكل نظم را چگونه باید انجام داد تا نتیجه حاصل شود، بنابراین فایده و كاربرد منطق این است كه حركت ذهن را در هنگام تفكر تحت كنترل خود قرار میدهد تا صحیح نتیجه گیری كند.[3] به عنوان مثال جریان یك استدلال در عالم ذهن مانند یك ساختمان است، یك ساختمان آنگاه كامل است كه هم مصالحش بیعیب باشد و هم شكل ساختمان روی اصول و قواعد صحیح ساختمانی باشد. مثلاً اگر گفته شود «سقراط انسان است و هر انسانی ستمگر است پس سقراط ستمگر است» این استدلال از نظر شكل و صورت صحیح است اما از نظر ماده و مصالح فاسد است، زیرا آن جا كه میگویم هر انسانی ستمگر است درست نیست، اما اگر بگویم: «سقراط انسان است سقراط عالم است، پس انسان عالم است» ماده و مصالح استدلال صحیح است، شكل و نظام آن منطقی نیست لهذا نتیجه غلط است.
از مجموع آنچه بیان معلوم خواهد شد كه فایده منطق این است كه خطا سنج است و انسان را از اشتباه در اندیشیدن آگاه میكند. چه این كه مراعات قوانین منطق سبب میشود كه انسان دچار مشكل در اندیشیدن نشود.[4]
مثلاً در استدلال دوم مشكل آن است كه هیچ یكی از دو مقدمه قیاس كلی نیست در حال كه در قیاس شكل اول باید مقدمه اول (صغرا) موجبه باشد، و مقدمه دوم (كبری) كلی باشد. مثلاً منطق به انسان میآموزد این گونه صورت قیاس تشكیل شود تا نتیجه حاصل گردد:
سقراط عالم است. هر عالم علم دارد پس سقراط علم دارد. یا بر اساس موازین منطقی دین گونه باید گفت: سقراط انسان است، هر انسان مخلوق خداست، پس سقراط مخلوق خداست.
و به خاطر این جایگاه و ارزش و فایده منطق است كه حكیم بزرگ بوعلی سینا درباره آن گفته است: «منطق بهترین یاور و كمك است برای در فهم و درك همه علوم و دانشها، به همین جهت حق است كه عده در مدح و ستایش منطق تا جای پیش رفته و گفتهاند كه:
چون منطق معیار و میزان همه علوم است لذا جایگاه آن در میان علوم جایگاه خادم نیست بلكه جایگاه رئیس است یعنی منطق خادم علوم نیست بلكه رئیس همه علوم است.[5]
تاریخچه
گر چه منطق، به معنای وسیع آن یعنی اندیشه، فكر و از طریق امور و مسایل معلوم امور و مسایل مجهول را بدست آوردن در فطرت و سرشت انسان نهفته است و هر انسانی چه عالم و چه آن كه علم مدرس ندارد همه با رهنمای فطرتش همواره به وسیله امور معلوم، امور مجهول را كشف میكند و بدست میآورد، از این نظر نمیتوان پیشینه تاریخی برای منطق ذكر نمود چون از روزی كه انسان خلق شده منطق به معنای یاد شده را داشته است، اما علم منطق به عنوان یك دانش مدون و با قواعد خاص[6] از متون یونانی ترجمه شده و به سرعت در میان مسلمین گسترش یافت و اضافاتی به آن پدید آمد و به سر حد كمال رسید، بزرگترین منطق كه در میان مسلمین تدوین شد، منطق شفای بوعلی سیناست كه چندین برابر منطق ارسطوست، منطق ارسطو را حنین بن اسحاق از یونانی به عربی ترجمه كرده كه به اعتراف بسیاری از كارشناسان از بهترین ترجمههای آن منطق محسوب میشود.[7]
بنیان گذاران
همان گونه كه در بخش پیشینه اشاره شد، منطق به معنای اندیشیدن و تفكر و استدلال و برای شناخت امور مجهول از امور معلوم استفاده كردن یك دانش فطری انسان است لذا همزمان با خلقت انسان در نهاد او وجود داشته است، و به همین جهت ممكن است در برخی زمانها كسانی بودهاند كه درباره منطق چیزی گفته و یا تدوین كرده باشد، مثلاً قبل از ارسطو حكمای بزرگی چون سقراط و افلاطون و مانند آنها كارهای عقلی میكردهاند به طور یقین روشهای علمی آنان براساس نظم و قواعدی بوده است و بدون روش خاصی كارهای علمی و عقلی خود به شاگردانش اراء نمودهاند. اما مراد از بنیان گذار در این بحث آن است كه علم منطق به صورت كه فعلاً در دست و قواعدی خاص دارد و به عنوان یكی از علوم اسلامی در مراكز علمی تحصیل و تدریس میشود توسط چه كسی بنیان نهاده شده است؟
آنچه بزرگان و كارشناسان[8] فن گفته این است كه علم منطق كه امروز از آن به منطق صوری نیز یاد میشود، توسط ارسطو تدوین و تنظیم شده است، و در جهان اسلام حكمای بزرگی مانند فارابی و بوعلی سینا نقش بسیار در تكمیل آن علم داشتهاند. مثلاً تقسیم علم به تصور و تعدیق اولین بار توسط حكیم بزرگ مسلمان معلم ثانی فارابی انجام گرفته است. و یا تقسیم قضایا به خارجیه، ذهنیه و حقیقیه كه جزء مهمترین مباحث منطق است، اولین بار توسط بوعلی سینا صورت گرفته است، یا مثلاً قضیه عرفیه عامه، كه یكی از قضایای منطقی است توسط فخر رازی ابداع شده است.[9] این مسایل بخوبی ثابت میكند كه گرچه ارسطو مبتكر منطق است اما نقش حكمای اسلامی در تكمیل و تدوین مباحث جدید در منطق به حد زیاد است كه به آسانی میتوان گفت كه حكما بزرگ مسلمان جزء بنیان گذاران منطق شمرده میشوند.
جایگاه منطق در متون دینی
برخی از بزرگان اهل حكمت و معرفت بر هماهنگی كامل میان منطق و قرآن اصرار نموده و در مجموع گفته است بسیاری از آیات قرآن براساس قواعد منطقی قابل طرح و تبیین است، و این حكایت از هماهنگی علم میزان با متون دینی دارد.[10]
در این جا به چند نمونه اشاره میشود:
1. قرآن كریم در سوره بقره آیه 262 جریان استدلال حضرت ابراهیم به نحوی مطرح كرده كه در واقع یك روش كاملاً منطقی است مثلاً میگوید:
«قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی كَفَرَ» بیان منطق این كلام چنین است: هر كه بتواند خورشید را از كرانه خاور برآورد خداست. خدای من بر این كار تواناست. پس خدای من خدای عالم است نه نمرود.
2. یا در جریان مناظره با ستاره پرستان چنین استدلال میكند: ستاره و ماه و خورشید غروب كردند، غروب كننده خدا نیست، پس آنها خدا نیست.
3. و هم چنین در برهان تمانع فرمود: «لَوْ كانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا».
از این گونه آیات در قرآن فراوان است كه بدین روش استدلال كرده است و از مجموع آن به خوبی معلوم میشود كه علم منطق رابطه نزدیك با متون دینی دارد، لذا جایگاه و ارزش آن را از این طریق نیز میتوان بدست آورد