«فلسفه تاریخ» به عنوان یكی از علوم اسلامی و یكی از رشتههای علوم انسانی در نزد متفكران و اندیشمندان مسلمان خصوصاً كسانی كه در زمینه تاریخ دست داشته و دارند، علمی كاملاً جا افتاده و مهم میباشد. این علم توسط یكی از اندیشمندان مسلمان پایهگذاری شده است. متفكران مسلمان در دورههای اخیر در این زمینه كتابهای زیادی نوشتهاند. هرچند تدوین این علم توسط دانشمندان غربی صورت گرفته است.
فلسفه تاریخ در حقیقت آشنایی با قواعد حاكم بر جامعه انسانی و تاریخ است. شهید مطهری ـ رحمه الله علیه ـ در تعریف فلسفه تاریخ مینویسد: «علم به قوانینِ شدن، و صیرورت و تحول جامعهها «فلسفه تاریخ» نام دارد».[1] آیت الله سبحانی مینویسد: «آشنایی با قوانین كلی حاكم بر تاریخ و جامعه «فلسفه تاریخ» است».[2] «به عبارت دیگر فلسفه تاریخ علت و معلولها را در وقایع تاریخی كشف كرده و ارتباط و پیوند وقایع را جستجو مینماید. و سرانجام، هر نوع كاوش و جستجویی كه دست اندركار یافتن قوانین عمومی تكامل جامعههای انسانی هست فلسفه تاریخ نامیده میشود.»[3] بنابراین فلسفه تاریخ در حقیقت علم به تحولات جوامع و قوانین حاكم بر مسیر تحولات و تكاملها است. شهید مطهری مینویسد: «فلسفه تاریخ در اسلام، فلسفه مجاهدت و فلسفه مبارزه میان حقیقت و بطلان است».[4]
پایهگذاری این علم توسط یكی از علمای اسلامی در قرن هشتم بوده است. «كسی كه این علم را پایهگذاری نمود دانشمند معروف اسلامی عبدالرحمن بن خلدون (متوفای 808 ه.) است. پس از وی این علم از طرف دانشمندان مغرب زمین پیگیری شده و به صورت علم خاص مدون گردیده است».[5]
دكتر هروی در زمینه پیشینه فلسفه تاریخ مینویسد: «اگر منظور و معنی فلسفه تاریخ در نظر گرفته شود، این یك اصطلاح قدیمی است. اصطلاحی كه بیشتر در گذشتهها این مقصود را به دنبال داشته است كه انسان پس از آگاهی بر محیط زیست خود و ارتقاء آن، به مرحله تغییر در تحولات جهانی برسد و موفقیت خود را در پهنه عالم تكوین و تكامل در یابد. معنای تحت اللفظی این اصطلاح نخستین بار در كتاب ولتر «رسالهای در آداب و اخلاق» اشاره شده است».[6]
فایده: با شناخت قوانین حاكم بر جامعه انسانی و شناخت راه تكامل میتوان زمان حال را شناخت، اهداف آینده را مشخص كرد و با هماهنگی با جهان به خیر و سعادت نائل شد. حسین كریمی بعد از اینكه فلسفه تاریخ را بهعنوان یك جریان معرفی میكند مینویسد: «كسی كه این رودخانه (جریان) را خوب بشناسد و قوانینی كه این حركت را بهوجود آورده و مسیری كه تاریخ در گذشته طی كرده بداند، میتواند هم زمان حال را بشناسد و هم آینده را. و با این شناخت میتواند از انحراف تاریخ جلوگیری كند و حركتش را هدایت كند».[7] عزت الله فولادوند مینویسد: «به واسطه خصوصیت تاریخی كه انسانها دارند نه فقط گذشته را به یاد میآورند بلكه آن را بازاندیشی میكنند و تعبیر و معنایی برای آن قائل میشوند و این بازاندیشی و معنا را مورد تحلیل و بسا اساس آینده قرار میدهند»[8] شهید مطهری نیز در این زمینه مینویسد: «تفسیر الهی تاریخ یك نظریه علمی و نظریه بسیار دقیقی است... و آن این است كه انسان و جامعه انسان در ارتباطش با كل جهان این چنین نیست كه یك حالت مجزا و منفردی داشته باشد. اگر بشر در جهت كمال و صلاح و تقوی گام بردارد، روشی هماهنگ با جهان دارد و جهان عكسالعمل موافق با او دارد. یعنی جهان او را تأیید میكند و ضامن بقایش میشود «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ»[9] و اگر برعكس حركت كند ناچار طبیعت او را از بین خواهد برد. و اتفاقاً سازندهترین بینشها همین است».[10] فلسفه تاریخ به دو شاخه كلی تقسیم میشود: 1. فلسفه نظری؛ 2. فلسفه علم تاریخ؛
در فلسفه نظری تاریخ، هدف، درك مسیر تاریخ بهطور كلی است به امید آشكار ساختن اسرار و رموز درونی آن. در فلسفه علم تاریخ هدف، تعمق جریانات فكری و بررسی اندیشههای فكری مورد نظر اندیشمندان است. در این رابطه آقای فولادوند مینویسد: «ما در فلسفه تاریخ دو شعبه عمده و اساسی داریم. یكی «فلسفه نظری تاریخ» كه ناظر است بر نفس فرایند حوادث و رویدادهای خود تاریخ. شعبه دوم «فلسفه نقدی تاریخ» یا «فلسفه تحلیلی تاریخ» است كه ناظر است بر تعبیر و تفسیر و تغییر و بازگفتن و بررسی اشكالات مندرج در آن است».[11]
در فلسفه تاریخ بهطور كلی مباحث گوناگونی مطرح میشود. مثلاً آیا تاریخ تكرار میشود؟ آیا از تاریخ میشود قانون استخراج كرد؟ آیا در تاریخ جبر حاكم است؟ آیا در تاریخ پیشبینی امكان دارد؟ محرك تاریخ چیست؟ نقش قهرمان در تاریخ چگونه است؟ و ... در جواب هركدام از این سؤالات و سؤالهای دیگری كه در زمینه فلسفه تاریخ وجود دارد نظریات گوناگون و بعضاً متضادی وجود دارد. در اسلام و در آیات و روایات اسلامی به هریك از این سؤالات پاسخ داده شده است كه با مراجعه به متون اسلامی میتوان این پاسخها را دریافت. بهعنوان نمونه در زمینه «جبر تاریخ» این مسئله در فلسفه تاریخ مطرح است كه آیا انسان در قرار گرفتن و قرار نگرفتن در جهت تاریخ آزاد است یا مجبور. اسلام انسان را آزاد میشناسد و اختیار را شخصیت دهنده انسانی و او را حاكم بر تاریخ و تعیین كننده و جهت دهنده آن میداند. در آیه 97 سوره نساء، عذر و بهانه انسانها را به خاطر داشتن اختیار و آزادی برای عدم هجرت در زمین رد میكند و میفرماید: «أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها»[12] آیا زمین خدا پهناور نبود كه در آن سفر كنید. در آیات 7 و 8 سوره بنیاسرائیل به صراحت قانونمندی تاریخ و ضابطه و قاعده داشتن آن را بیان میكند.
و یا در ارتباط با محرك تاریخ و اینكه محرك تاریخ چیست نظریات متفاوتی وجود دارد. در مكتب ماركسیسم كه اقتصاد زیربنا و پایه است ابزار تولید را موتور محرك تاریخ معرفی میكنند. برخی محیط طبیعی را محرك تاریخ میدانند و برخی، شخصیتها را عامل محرك تاریخ میدانند. اما «در جهان بینی اسلامی، حوادث اجتماعی تابع علل و عوامل نفسانی مردم است. این مردماند كه اگر به نیكی گرایند زندگی اجتماعیشان عالی و مقرون به خیر و سعادت است و اگر به زشتی و فساد رو آورند، زندگیشان مقرون به فساد و بدبختی و گرفتاری خواهد بود».[13] آیه 11 سوره رعد و آیه 30 سوره شوری به این اصل اشاره دارند.
نتیجهگیری: فلسفه تاریخ كه در حقیقت احاطه بر قوانین كلی جامعه و جهان هستی است پایهگذار آن از مسلمانان است. هرچند مدوِّن آن كشورهای اروپایی در قرن 19 بودهاند. در این زمینه متفكران اسلامی كتابهای متنوعی نوشتهاند. این امر نشان دهنده آن است كه این علم جایگاه خویش را در علوم اسلامی پیدا كرده است و رو به تكامل و پیشرفت میباشد.