0

عشق و تاثیر آن در زندگی مشترک

 
iran313
iran313
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مرداد 1390 
تعداد پست ها : 1561
محل سکونت : اصفهان

عشق و تاثیر آن در زندگی مشترک

عشق و تاثیر آن در زندگی مشترک

اغلب دختران و پسران که ازدواج را به قول خودشان با عشق شروع می کنند چون شناخت کافی و تأمل و تفکر لازم در این امر را مبذول نمی دارند، به مخمصه ای گرفتار می آیند. زیرا به واسطه ناپختگی، ناآگاهی و یا احساساتی شدن، معشوق خود را دارای عالی ترین صفات و درجات اخلاقی گمان می کنند ولی چون پرده عشق کاذب از جلوی چشمان آنها به یک سو می رود همان صفات و خصوصیات عالی تبدیل به صفات بد و زشت می شود.

عشق کیفیتی است که به علل مختلف به وجود می آید، رشد و نمو و تحول می یابد و کمال می پذیرد، کمال عشق نیز در شناخت و وحدت روحی و جسمی دو فرد است، چنین عشقی اگر به ازدواج بیانجامد، خلل ناپذیر خواهد بود و پایدار خواهد ماند.یک تحقیق در باره ازدواج های درازمدت و پایدار در آمریکا و ژاپن نشان می دهد که این دیدگاه های عاشقانه ممکن است در طول زمان تغییر کند. برحسب شاخص های کمی که از میزان اظهار محبت، علاقه جنسی و رضایت از زندگی زناشویی به دست آمده، ازدواج های آمریکایی در آغاز بیش از ازدواج های سنتی ژاپنی با عشق همراه است، سپس در هر دو گروه به تدریج از میزان عشق کاسته می شود و پس از ده سال، تفاوتی بین دو گروه مشاهده نمی گردد. ( بلاد 1967) همانطور که «گیرالدی»، نویسنده قرن شانزدهم گفته است: «سرگذشت هر ماجرای عاشقانه به یک معنی، حدیث زودگذر بودن آن است».

عشق پدیده ای نیست که اگر آزادانه و مرتب نثار دیگران شود بی رنگ و جلا گردد. برعکس غنا و استحکام آن فزونی می گیرد. این عقیده که بخواهیم یک نفر صرفا به خاطر ما زندگی کند بسیار خودخواهانه است. اگر عشق را به چشم شیئی بنگریم که بخواهیم صاحب آن شویم و بر آن تسلط داشته باشیم، عشق را بی معنا کرده ایم.

عشق های قبل از ازدواج ، اگر توأم با شناخت و عشق های واقعی بوده باشد و ازدواج با توجه به رعایت کردن معیارها و ارزیابی های دقیق و حساب شده صورت گرفته باشد، برای زندگی بسیار خوب است ولی در غیر این صورت همچون طوفان مخرب زندگی است.

پس از ازدواج علی رغم این که ازدواج به چه شکلی صورت گرفته باشد (و نوع آشنایی به چه شیوه ای بوده ،) عشق لازمه و اساس زندگی است. عشق واقعی در حقیقت عالی ترین و نهایی ترین هدفی است که انسان در آرزوی آن است و در اینجاست که به معنای بزرگترین رازی که شعر بشر و اندیشه بارور وی باید آشکار سازد، دست می یابیم. رهایی انسان، از راه عشق و در عشق است به عبارت دیگر تنها راه نجات آدمی برای رهایی از مخمصه سکوت، و ترس و اختلافات زناشویی «عشق» است؛ پی می بریم که چگونه بشری که دیگر همه چیزش را در این جهان از دست داده است هنوز می تواند به خوشبختی و عشق بیاندیشد، به معشوق بیاندیشد، ولو برای لحظه ای کوتاه انسان می تواند از رهگذر عشق های راستین، کرانه های خوشبختی را در زندگی زناشویی خویش، دست یافتنی بیابد.در زندگی مشترک  بسیاری از مردم فقط طالب عشق اند و منتظر عشق ورزی ، بدون آنکه هیچگاه خودشان در این امر پیشقدم بوده باشند. می خواهند دوست داشتنی باشند بدون آنکه دیگران را دوست بدارند. در حالی که غافلند از این امر که به قول «اریک فروم» لذتی است در عشق ورزیدن که در عشق طلب کردن نیست.

«فرانکل» می نویسد:

«عشق به گونه ای عظیم قابلیت پذیرش و کمال ارزش ها را می افزاید. دروازه های کل جهان ارزش ها، همه بر وی عاشق باز می شوند، بنابراین عاشق در تسلیم به معشوق غنایی درونی تجربه می کند که از معشوق فراتر می رود؛ برای او اعتبار کلیت عالم، گسترده تر و ژرف تر می شود، و در تابش آن ارزش هایی که تنها عاشق می بیند درخشش می گیرد. زیرا به خوبی می دانیم کهعشق آدمی را کور نمی کند، بلکه بینا می سازد و توانا می کند تا ارزش ها را ببیند.( فرخ سیف 1368)

و چنانکه «لئوبوسکالیا» می گوید: با هر کس طوری برخورد کنید که گویی فردی با شخصیت است و زندگی پیچیده و اسرار آمیزی همچون خود شما دارد. از پیشداوری و کمک، حتی برای یک لحظه هم که شده دست بردارید و از اظهار نظر کردنی این چنین: «من این تیپ افراد را می شناسم» بپرهیزید.

با انجام دادن این کارها شاید مهم ترین درسی را که عشق به ما می دهد، بیاموزید؛ یعنی هر کس تنها به سبب انسان بودن شایستگی عشق ما را دارد از این حقیقت آغاز کنید که او یکی از مخلوقات خداوند است. هرگز نبایستی متعهد باشیم که فقط اگر منحصرا یکی را دوست بداریم، عاشق هستیم. اتفاقاً قضیه برعکس است ما همگی قادریم در یک زمان عده زیادی را دوست بداریم. عشاق، اقوام، دوستان، آشنایان و مردم را دوست دارند؛ کسی که فقط یک نفر را دوست بدارد، به طور کلی در دوست داشتن مشکل دارد.

بعضی از خانم ها از همسرشان انتظار دارند که همسرشان فقط به او بیاندیشد و به او عشق بورزد در حالی که این همسر، پدر و مادر ، خانواده و دوستان و همکارانی نیز دارد.

حاصل وجود این عشق با توجه به نیازهای روانی، امیال و سلیقه های اشخاص متفاوت است. برای بعضی ها جذابیت جسمانی مهم است و برای عده ای تدین، خصوصیات اخلاقی، شخصیت اجتماعی، سلوک، مهارت های کلامی و خلق و خو اهمیت دارد و برای جمعی دیگر صمیمیت، مهربانی و قدرت، بها دارد. این نوع عشق معمولاً با نوعی آرمان گرایی و تنها توجه به جنبه های مثبت همراه است و به نظر می رسد شخص در این دوران توانایی تحلیل صحیح و منطقی خود را از دست می دهد یا در انجام آن به شدت ضعیف می شود.

برای داشتن عشقی اصیل در زندگی مشترک باید وقت گذاشت و مطالعه کرد. عشق پدیده ای آموختنی است. اگر کسی طالب زیستن در عشق است باید برای آن وقت بگذارد و آموزش ببیند. کسی می تواند عشق را آموزش دهد که خود آن را فهمیده باشد ، هیچ کس نمی تواند آنچه را نمی فهمد به دیگری بیاموزد. و هیچ کس آنچه را نیاموخته، نمی داند. برای آموختن عشق باید در آن زندگی کرد و برای عشق ورزیدن باید انسان در وجودش عشق موج زند، کسی نمی تواند چیزی را که مالک آن نیست ببخشاید؛ برای بخشایش عشق، باید عاشق بود و برای تشخیص عشق، باید پذیرای آن شد.

ازدواج باید انتخابی دقیق و حساب شده و به دور از هرگونه احساس زودگذر باشد، آن هم در سنی که رشد روحی و جسمی و عقلی فرد به حد کمال رسیده باشد، نه در سنی که احساساتش در اوج غلیان باشد. در این شرایط، علاقه و عشق، مفهوم واقعی خود را ندارد هر چیزی که ظاهراً دوست داشتنی باشد به عشق کاذب مبدل می شود.

عشق های قبل از ازدواج که با علائمی از قبیل افسردگی ، گیجی، عدم تعادل جسمانی و توهم کاذب همراه باشند، چنانچه به ازدواج منجر شوند معمولاً ازدواج موفقی نخواهد بود. عاشقی که گریه و زاری می کند، گیج است و تمرکز حواس ندارد، دایم در تپش قلب است، بی اشتها، لاغر و پژمرده است، کارهای روزانه را به خوبی انجام نمی دهد، و بیشتر در افکار خود به سر می برد تا در واقعیت، و خصوصیاتی از این قبیل… چنین فردی نمی تواند تصمیم به جا و منطقی بگیرد. عشق هایی که قدرت تجزیه و تحلیل نکات مثبت و منفی را از فرد می گیرند و او را مثبت اندیش می کنند به گونه ای که فقط خوبی های معشوق را ببیند، عاقبت خوشی ندارند.

با کسی ازدواج کنید که هنگام ارتباط اولیه حال شما خوب است و حال او هم خوب است و اگر او را ندیدید هیچ اشکالی پیش نمی آید.دکتر «اسنل نپتی» معتقد است در زندگی زناشویی ، عشقی قابل تقدیر است که آرام و طبیعی رشد کند، حیاتش: انس و الفت و توافق خوی و اخلاق؛ و ثمره اش: ملایمت و مداومت، شیرین و آرام باشد. براساس چنین عشقی، می توان زندگی پایداری را بنیان نهاد و خوش و سالم زیست، عشق انفجاری همانند تب تند است که زود عرق می کند، این را فراموش نکنید که هرگز نباید به خاطر عشق کاذب ازدواج کرد.

بعضی مردم فکر می کنند عشق به معنای نبودن تصادم و تعارض در زندگی است و استنباط می کنند وجود تعارض ها و کشمکش ها موجب برخوردهای مخرب و زیان آور است. در صورتی که حصول عشق واقعی فقط زمانی امکان دارد که دو نفر از کانون هستی خود با هم گفتگو کنند. یعنی هر یک بتواند خود را در کانون هستی دیگری درک و تجربه کند. واقعیت انسان فقط در این کانون هستی است. زندگی فقط در همین جاست و بنیاد عشق واقعی فقط در اینجاست. عشقی که بدین گونه درک شود دائمی است، رکود نیست؛ حرکت است، رشد است، با هم کار کردن است، حتی اگر بین دو طرف هماهنگی یا تعارض، غم و شادی وجود داشته باشد این امر در برابر این حقیقت اساسی که هر دو طرف در کانون هستی خود یکدیگر را درک می کنند و بدون گریختن از خود احساس وصل و وحدت می کنند در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد.فقط یک چیز وجود عشق را اثبات می کند: عمق ارتباط، سرزندگی و نشاط هر دو طرف، این میوه ای است که عشق با آن شناخته می شود.

«بایرون» می گوید: «عشق یکمسئولیت در زندگی مرد است اما برای زنخود زندگی است». بدون شک عشق در زندگی زن نقش نخست را بازی می کند، گاهی این عشق چنان چیره است که تمام زندگی زن وقف آن می گردد. در تفاوت عشق زن و مرد باید گفت، زنان در تعداد عشق ورزیدن گوی سبقت را ربوده اند و مردان در یک یا چند عشق عمیقاً عشق می ورزند. در عشق، مردان سریع و عمیق عشق می ورزند و در پای عشق خودکشی می کنند. زنان بیشتر عشق می ورزند و عشق های زیاد، تند و سریع و گذرا دارند. مردان در حالت عشق و نفرت و دوست داشتن و دوست نداشتن بیشتر باقی می مانند. به نظر می رسد جریان خلق مردان کم سرعت است و جریان خلق زنان سریع حرکت می کند.

علت عمق حالت عاطفی مردان در عشق، به رفتارهای خود تخریبی آنها برمی گردد. مردانِ عاشق آمار خودکشی بیشتری دارند، در حالی که زنان عاشق تعداد اقداماتی که منجر به مرگ نشده است را بیشتر نشان می دهند. به نظر می رسد خانم ها خیلی عاشق اند ولی سطحی و آقایان کم عاشق هستند ولی عمقی. میزان درصد احساس عاشقانه در مردان بیشتر است ولی میزان علامت شناسی آن به صورت تأتریک در زنان بیشتر است.

منبع: مقدمه ای بر روان شناسی ازدواج

امیدوارم لبخند امام زمان روزی شما باشد. باتشکر/

 

سه شنبه 21 شهریور 1391  5:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها