0

مبانی نظریة دین و همبستگی اجتماعی-3

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

مبانی نظریة دین و همبستگی اجتماعی-3

 

در نگاه قرآن کریم، انسان اگر موجودی دو بعدی است، بعدی از آن همه جنبه‌های مادی او را شامل می‌شود و بُعد دیگر آن، روح و ابعاد روحانی اوست که به عالم ملکوت مربوط می‌شود.

خبرگزاری فارس: مبانی نظریة دین و همبستگی اجتماعی

 

مبانی جامعه‌شناختی دورکیم

در یک جمع بندی اجزای مبانی دورکیم در محور خاص جامعه‌شناختی عبارتند از: واقعیت اجتماعی نسبت به هر فرد زنده جنبه خارجی دارد و با گذشت زمان پایدار است. از این‌رو، از چنان قدرت وادارنده‌ای برخوردار است که بر فرد و اراده او تحمیل می‌شود. زمانی که از چنین قدرتی برخوردار است، در وجدان‌های فردی درونی گردد و به مرور، صورت اجبار اخلاقی برای اطاعت از قانون، به خود می‌گیرد.

برآیند این سخن، همان ادعای وی به عنوان مبنایی اصلی در حوزه جامعه‌شناسی است و آن اینکه، جامعه به عنوان موضوع کلی جامعه شناسی، خصلتی مستقل و جدای از افراد دارد و فراسوی ما و همه در درون ماست. در واقع، بیان دورکیم عبارت دیگری از قبول اصالت جامعه در مقابل اصالت فرد است که نوعی اصالت فلسفی قائل شدن برای جامعه است. به این معنا که جامعه، نه تنها مستقل از فرد وجود دارد، بلکه هویت افراد نیز از آن سرچشمه گرفته بر آن تکمیل می‌شود. حال باید دید نظر قران کریم در این مورد چیست؟

جامعه در قرآن

هر چند در قرآن واژه «جامعه» به کار نرفته است، اما واژه‌های متعددی وجود دارد که از آنها به راحتی می‌توان مفهوم «جامعه» و تأکید قرآن را بر آن به دست آورد. مفاهیمی چون قوم، قبیله، طائفه، شعب، قرن، امت، ملت و ناس. برای نمونه، واژه «قوم» بیش از سیصد بار در قرآن به صورت مؤنثت و یا مذکر وارد شده است. (ق: 12؛ حجرات: 11) «ناس» بیش از دویست بار در قرآن آمده است. (بقره: 8؛ حجرات: 13)

در بینش قرآنی پیدایش بشر در روی کره زمین با حضرت آدم و حوا به صورت زندگی جمعی و خانوادگی آغاز شده است. از دیدگاه قرآن کریم، سائقه جنسی و آرامش و سکون، علقه خانوادگی و عامل عاطفی و روانی، نخستین حلقه‌های ارتباط انسان‌ها و تشکیل زیر بنای جامعه انسانی یعنی خانواده است. (روم: 20ـ21)

حقیقی یا اعتباری بودن جامعه

بحث از وجود حقیقی یا اعتباری جامعه، بحث از اصالت فلسفی جامعه است که با اصالت حقوقی و یا اجتماعی جامعه متفاوت است. در بحث از حقیقت جامعه، به دنبال این هستیم که اساساً ترکیب جامعه چگونه ترکیبی است؟ و با ادعای وجود حقیقی برای جامعه، وجودی حقیقی برای فرد چگونه قابل توجیه است؟

از تعابیر قرآن اینگونه بر می‌آید که انسان موجودی دو بعدی است، دارای روح و جسم. سرشت او ترکیبی از طبیعت و ملکوت است. دارای فطرتی الهی که قرآن آن را این‌گونه تعبیر می‌کند: «فطرة الله التی فطر الناس علیها...»

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، پس از بحثی درباره اینکه اگر جامعه‌ای دارای روح واحد و تفکر اجتماعی واحد شد، حکم یک فرد انسانی را پیدا می‌کند و افراد آن، همانند قوا و اعضای انسان می‌گردند که ذاتاً و فعلاً در شخصیت انسان مستهلک می‌شوند و لذت و دردشان عین لذت و درد انسان است و سعادت و شقاوتشان عین سعادت و شقاوت انسان می‌شود، می‌نویسد:

قرآن در داوری اش درباره امت‌ها و جوامعی که به علل تعصبات مذهبی و ملی تفکر جمعی یگانه‌ای داشته‌اند، این‌چنین داوری نموده است که طبقات و نسل‌های بعدی را به اعمال نسل‌های قبلی مورد مؤاخذه قرار می‌دهد و حاضران را به اعمال غایبان عتاب و سرزنش می‌کند.24  از کیفیت آثار می‌توان وجود حقیقی جامعه را اثبات کرد؛ زیرا میزان قدرت بدنی و خواص روحی افراد معین است. وقتی جامعه تشکیل شد، قدرت و آثار جدیدی پیدا می‌شود که افراد را تحت الشعاع قرار می‌دهد. در این صورت، فرد نمی‌تواند در مقابل آن بایستد... این‌گونه خواص و آثار و امور اجتماعی نشان می‌دهد که جامعه افزون بر افراد از نوعی وجود مستقل برخوردار است.25

علامه شهید مطهری هم ضمن برشماری چهار نوع ترکیب جامعه و بیان اینکه، دو نوع آن یکی اصالت فرد و دیگری اصالت جامعه محض است، معتقد است که جامعه نوعی مرکب حقیقی است، از نوع مرکبات طبیعی که از ترکیب روح‌ها، اندیشه‌ها، عواطف، خواسته‌ها و اراده‌ها آمده است؛ یعنی ترکیبی فرهنگی است، نه ترکیب تن‌ها و اندام ها.

به اصطلاح فلسفی، همانطور که اجزای ماده پس از فعل و انفعالات و کسر و انکسار در یکدیگر و از یکدیگر استعداد صورت جدیدی می‌یابد و مرکب جدیدی حاصل می‌شود و اجزاء با هویت تازه ادامه حیات می‌دهند، افراد اجتماع نیز هر کدام با سرمایه‌ای فطری و اکتسابی از طبیعت وارد زندگی اجتماعی می‌شوند، روحاً در یکدیگر ادغام می‌شوند و هویت جدیدی که از آن به روح جمعی تعبیر می‌کنند، می‌یاید. به نظر ایشان، با استناد به آیات 34 اعراف،28 جاثیه،108 انعام و 5 غافر، قرآن هم این برداشت از معنای جامعه را تأیید می‌کند.26

البته، علامه مصباح یزدی با طرح مفصل بحث در کتاب جامعه وتاریخ، معتقدند که جامعه به لحاظ فلسفی از هر گونه وجود حقیقی عاری است. ایشان در این زمینه، به طور تفصیلی نظر جامعه گرایان را نقد می‌کند.27  البته جامعه قوانینی دارد حقیقی و تکوینی به این دلیل که منشا انتزاع آن افراد انسانی هستند که خود دارای وجود حقیقی‌اند.28

مقایسه

با توجه به محوریت بحث در چیستی و نوع تلقی از جامعه در این مطالعه و مقایسه نظر و استخراج دیدگاه قرآن کریم در این خصوص، سه نکته قابل توجه است:

1. رویکرد قرآن کریم نسبت به محوریت جامعه و گزاره هایی که به وجود و حقانیت اجتماع و امور اجتماعی نظر دارد و سوگیری آیات قرآنی در جهت ارائه برنامه کارا و مفید و سعادت‌مند برای جامعه بشری، حکایت از نوعی تأیید و مقبولیت نظر دورکیم صرفاً در این جهت دارد که او برای جامعه اهمیت قابل وصفی قائل است و در زمینه‌های متعدد و غیر قابل تصور از وجود و آثار و اولویت‌های آن را بحث می‌کند.

قرآن به رغم تأکید زیاد بر امور و موضوعات مهم اجتماعی که در حوزه جامعه‌شناختی در بخش مفاهیم، نظریه‌ها و حوزه‌های مطالعه آن قابل بحث و بررسی است، برای شخص استقلال قابل توجهی قائل است و این دیدگاه، برخلاف تلقی مقابل تلقی دورکیم است که برای فرد، نه تنها شأنی قائل نیست، بلکه فوق العاده او را متأثر از جامعه می‌داند و اساساً در تحلیل رفتارهای او عالم غیب و آخرت را ملاحظه نکرده است.

قرآن به رغم تأکید زیاد بر امور و موضوعات مهم اجتماعی که در حوزه جامعه‌شناختی در بخش مفاهیم، نظریه‌ها و حوزه‌های مطالعه آن قابل بحث و بررسی است، برای شخص استقلال قابل توجهی قائل است و بر این نکته تأکید دارد که در ساحت‌های گوناگون از جمله ایفای نقش به عنوان یک فرد معتقد و متدین، تنها راه نجات و سعادت او، حرکت به سمت خداوند و در جهت اوست.

هر چند این رفتارها در ظرف و ساحتی به نام «جامعه» و در کنش با دیگران اتفاق می‌افتد. آنجا که می‌فرماید: «کل نفس بما کسبت رهینه» یا خطاب هایی که متوجه اهل ایمان و تأکید بر انجام عمل صالح دارد. از سوی دیگر، انسان را از هر گونه رفتار انحرافی در فکر و عمل باز می‌دارد: «قو انفسکم و اهلیکم نارا» یا «و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه»(بقره: 195) و کلیه امر و نهی هایی که متوجه انسان شده است، همه حکایت از محوریت فرد دارد. همانطور که در جهان دیگر، از او بازرسی خواهد شد.

و این دیدگاه، برخلاف تلقی مقابل تلقی دورکیم است که برای فرد، نه تنها شأنی قائل نیست، بلکه فوق العاده او را متأثر از جامعه می‌داند و اساساً در تحلیل رفتارهای او عالم غیب و آخرت را ملاحظه نکرده است. از این‌رو، در مبانی انسان‌شناسی، به اشتباه بُعد معنوی او را در بعد اجتماعی و شخصیت اجتماعی او خلاصه می‌کند.

قرآن و مبانی معرفت‌شناختی و روش‌شناختی

تأملی که در این مجال ضروری است، توجه به تفاوت روش مرسوم درجامعه‌شناسی و روشی است که امروز مخالفان تفکر صرفاً تجربه‌گرا با گرایش هنجاری در تحلیل‌ها به آن اهمیت می‌دهند. در یک تقسیم بندی، علوم و معارف بشری را به سه دسته تقسیم می‌کنند: علوم فیزیکی، علوم زیستی و علوم انسانی، علوم انسانی به دانش‌های مربوط به انسان در قالب علوم انسانی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی اظلاق می‌شود بخشی از آن، به امور و شئون اجتماعی انسان توجه دارد که صرفاً جنبه توصیفی دارد.

جامعه‌شناسی بر اساس این تقسیم بندی از علوم، از جمله علوم انسانی- اجتماعی با جنبه توصیفی محسوب می‌شود. صرف نظر از این ویژگی، جامعه‌شناسی از محصولات رشد علمی در غرب، پس از قرون نوزده و بیست است که با اثبات گرایی و بر اساس اندیشه آگوست کنت شناخته می‌شود؛ رویکردی فکری-فلسفی که در فضای نا آرام و آشوب زده غرب در قرن نوزده پا به عرصه حیات علمی گذاشت. فضایی که از مشخصات اصلی آن، مخالفت جریان‌های انسان گرا و اومانیست با نظام اندیشه دینی مسیحیت افراطی است29  ویژگی‌های بارز این تفکر، سکولاری‌بودن آن است.

این تفکر تلاش دارد تا به صورت علمی و صرفاً استنادات تجربی و مستقل از تصورات و مفاهیم دینی، به مطالعه امور اجتماعی انسانی بپردازد. بنابراین، منابع دینی هیچ یک در زمره منابع مطالعاتی او نیست. جامعه‌شناسی هنجار گرا، که حکایت ضرورت تجدید نظر در مبانی روش‌شناختی در جامعه‌شناسی است؛ روشی است که از سطح پژوهش صرفاً اثبات گرا، که در محدوده توصیف و گزارش واقعیت توقف می‌کند، فراتر می‌رود و در پرتو معیارهای مشخصی که از قرآن کریم و جهت گیری‌های آن نشات می‌گیرد، به سطح ارزش گذاری و ارائه جایگزین گام می‌نهد.30 

در نتیجه، این روش که تلفیقی از دو رویکرد تجربه و وحی است، برخی تعارضاتی را که در اثبات گرایی میان گزاره‌های ناظر بر واقع و گزاره‌های ناظر بر ارزش وجود دارد، نفی می‌کند. و مشروعیت ارزش‌های حاکم بر واقعیت اجتماعی را تنها به دلیل شیوع وحیانی این ارزش‌ها نمی‌پذیرد، بلکه در پرتو الگوها و مقایسه‌های مشخص شده سنتی، سعی در تفسیر واقعیت موجود به واقعیتی بهتر دارد.31

بنابراین، با اندک تأملی در مباحث روشی افرادی چون دورکیم، به راحتی می‌توان تشخیص داد که تبعیت از روش تجربه و نوعی علم گرایی افراطی، در بین نظرات ایشان امری کاملاً مشهود است. در حالی که، با مراجعه دقیق به قرآن، بر روش‌های متعدد در عرصه‌های گوناگون تأکید شده است؛ هم از روشی تجربی، عقلی بهره برده و هم بر متن قرآن به عنوان راهنما ارجاع شده است.

قرآن شناخت حسی را اساس و شرط لازم شناخت قلمداد می‌کند، ولی آن را شرط کافی نمی‌داند: معرفت حسی هرگز یقین آور نیست؛ زیرا آنچه را حس ادراک می‌کند، تنها در ظرف اثبات است؛ یعنی ما با حس می‌فهمیم که مثلا نور وجود دارد، اما این مقدار که با دیدن نور حاصل می‌شود، هرگز موجب یقین به وجود نور نمی‌شود.

برای نمونه، معرفت‌شناسی، که به مسئله شناخت انسان از جهان پیرامون او اشاره دارد، از مفاهیم بدیهی است که در قرآن کریم همسو با الهیات توحیدی و انسان‌شناسی فطری مبتنی بر آن، بی تردید چهره خاصی به خود می‌گیرد. در قرآن، خداوند محور همه چیز است. از این‌رو، بنیادهای معرفتی در نظام معرفتی ما، متفاوت از سایر نظام‌های مدرن جهان است. به نظر می‌رسد، بنیادهای معرفتی قرآن از ابتنا بر ملاک‌های این جهانی و مادی چون تجربه و حس آغاز می‌شود و سپس به عقل رو می‌آورد و در نهایت به وحی به مثابه بنیادی ترین اساس معرفتی ختم می‌شود.

1. معرفت‌شناسی قرآن، همانند سایر معرفت‌شناسی‌ها، طبیعت را از منابع شناخت می‌داند. آیات متعدد قرآن دعوت به تأمل و تدبّر در هستی و پرده برداری از بسیاری از شگفتی‌های عالم طبیعت می‌کند که خود از شواهد بارز و قطعی آن است. (یونس: 101؛ ق:6؛ غاشیه: 17؛ شعراء: 7 و ملک: 23)بنابراین، قرآن شناخت حسی را اساس و شرط لازم شناخت قلمداد می‌کند، ولی آن را شرط کافی نمی‌داند: معرفت حسی هرگز یقین آور نیست؛ زیرا آنچه را حس ادراک می‌کند، تنها در ظرف اثبات است؛ یعنی ما با حس می‌فهمیم که مثلا نور وجود دارد، اما این مقدار که با دیدن نور حاصل می‌شود، هرگز موجب یقین به وجود نور نمی‌شود.32

در سوره اعراف در مورد بنی اسرائیل از گفتار سامری به این نکته اشاره دارد که حس گرایی محض سامیریان، زمینه تزویر و سوء استفاده سامری را فراهم کرد؛ زیرا کسی که فقط بر اساس معیارهای حسی ایمان می‌آورد، اگر ابزار شناخت عوض یا متعلق حس او دگرگون گردد، از ایمان خود دست بر می‌دارد.(اعراف: 148)

2. عقل از دیگر ابزار‌های معرفت در قرآن است که منبعی برای اندیشه و تفکر است. در سوره نحل، ضمن توجه به ابزار حس، از عقل بشری به عنوان منبع شناخت یاد می‌کند. (نحل: 78)؛ (یونس: 42 و 43)

این دسته آیات، کور حقیقی را کسی می‌داند که دل و عقل او کور است. گاهی کور ظاهری، بسیار بیشتر از بینای ظاهری حقایق را در می‌یابد؛ چرا که حس ظاهر فقط توان شناخت مشهودات را دارد و نسبت به باطن امور ناتوان است.33

3. انسان در قرآن، متصل به خداست و روح در او دمیده شده است. هدف غایی او رسیدن به بارگاه قرب الهی است. بر همین اساس، علاوه بر حس و عقل، منبعی عظم تر و خالص‌تر به نام وحی، برای معرفت در اختیار انسان قرار داده شده است. اگر انسان دارای ابعاد معنوی است که هست، با آن بتواند آن جهان را در یابد و نسبت به آن شناخت پیدا کند. اگر ما عقل و حس را منابعی بدانیم که از افق «مفهوم» با واقعیت ارتباط می‌یابد، وحی منبعی است که بدون وساطت مفهوم، واقعیت را در معرض آگاهی قرار می‌دهد و به فهم و درک کلیات در کنار جزئیات انسان را توانمند می‌سازد.34 از ویژگی این روش، علاوه بر الهی بودن، آگاهانه بودن، درونی بودن، مصونیت از خطاست که سایر منابع از آن بی بهره‌اند(جن: 8ـ6).

مقایسه

با توجه به آنچه گذشت، به نظر می‌رسد، در روش‌شناسی قرآن کریم اولاً، همة ابزار‌های معرفتی حضور دارد و در تکمیل شناخت انسانی با هم تعامل دارند. ثانیاً، همین ویژگی حکایت از نوعی جامعیت در نگرش به نوع روش‌شناختی می‌دهد که در نتیجه آن، هیچ بعدی از ابعاد انسانی مورد غفلت واقع نمی‌شود. ثالثاً این تعدّد و تکثر، به نوعی در زیر چتر و وحدتی معنادار می‌یابد و مبنای نهایی آن چیزی جز کلام الهی نیست. به خوبی روشن است که چنین رویکردی، اگر از اساس با رویکرد دورکیمی مخالف نباشد، در بخش قابل توجهی با آن ناسازگار است، تشریح ابعاد این ناسازگاری به دلیل تک بعدی بودن نگرش دورکیمی، جای بس بحث دارد که این مختصر نمی‌گنجد.

قرآن و مبانی هستی‌شناختی و انسان‌شناختی

ارکان هستی‌شناسی در قرآن

1. هستی در نگاه قرآن دو بعدی است: جهان مادی و جهان معنوی یا آخرت. در علامه طباطبائی در تفسیر سوره حمد می‌نویسد: «قرآن در پاسخ به کفاری که می‌گویند «ان هی الا حیاتنا الدنیا» (جاثیه 24) می‌فرماید که انسان به عین وجود و شخصیتی که در دنیا دارد در آن عالم موجود می‌شود.35

در بینش قرآنی پیدایش بشر در روی کره زمین با حضرت آدم و حوا به صورت زندگی جمعی و خانوادگی آغاز شده است. از دیدگاه قرآن کریم، سائقه جنسی و آرامش و سکون، علقه خانوادگی و عامل عاطفی و روانی، نخستین حلقه‌های ارتباط انسان‌ها و تشکیل زیر بنای جامعه انسانی یعنی خانواده است.

2. خدا محوری از دیگر مبانی هستی‌شناسی قرآن است. در قرآن، وحی با «اقراء باسم ربک الذی خلق» آغاز می‌شود. در سوره حدید می‌فرماید: «له ملک السموات و الارض یحیی و یمیت و هو علی کل شئ قدیر»(حدید: 2)36

3. غایت مندی جهان از دیگر مبانی و ابعاد هستی‌شناسی قرآن است: آیاتی نظیر «انا لله و انا الیه راجعون»( بقره: 156)؛ مالک یوم الدین (حمد: 4)؛ «انما الدنیا لعب و لهو و الدار الاخره...»(انعام: 32) بسیاری از آیات دیگر که بیانگر بُعد آخرتی جهان است.37

4. کل گرایی و یکپارچگی از دیگر مبانی هستی‌شناسی قرآن است. در این نوع نگاه، هستی به عنوان یک کل است. اولین آیات سوره حمد، حاکی از این نگاه یکپارچه به دنیا و آخرت است. ضمن اینکه، در نگاه قران عالم دارای یک خداست. این نشانه سلامت، نظم و پایداری آن است: «لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا» (انبیاء: 22)

در مباحث انسان شناسی، که بعدی از ابعاد هستی و نمونه‌ای کامل از آن است، انسان و حقیقت وجودی او مورد سوال است؟ از تعابیر قرآن اینگونه بر می‌آید که انسان موجودی دو بعدی است، دارای روح و جسم. سرشت او ترکیبی از طبیعت و ملکوت است. دارای فطرتی الهی که قرآن آن را این‌گونه تعبیر می‌کند: «فطرة الله التی فطر الناس علیها...» (روم: 30) در واقع، در جهت بعد معنوی، انسان گرایش فوق العاده به سمت خداوند دارد. تنها با یاد و نام اوست که این بُعد آرامش می‌یابد: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد: 28)

ویژگی‌های انسان در قرآن

شاید در یک دسته بندی از دیدگاه قرآن بتوان ویژگی‌های انسان را به دو گونه مثبت و منفی تقسیم کرد:

الف. ویژگی‌های مثبت

بارزترین صفات عالی انسانی که قرآن از آنها یاد کرده و سعادت او را در وجود آن ویژگی‌ها دیده است، ویژگی‌هایی است‌که تکویناً خداوند در وجود انسان نهاده و او را فی نفسه با این خصوصیات از سایر موجودات متمایز کرده است:

1. کرامت و تفضیل او: «ولقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم ممن خلقنا تفضیلا».(اسراء: 70)

2. مسئولیت پذیری و تکلیف: «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا» (دهر: 2)؛ «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا وهم لا یفتنون» (عنکبوت: 1)

3. هدایت و مختار بودن انسان: آیات زیادی بر این مهم اشاره دارد. برای نمونه آیاتی که بیانگر سبیل و در صدد تبیین راه درست از راه انحرافی است در این زمینه مورد توجه‌اند: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» «(دهر: 3)؛ «فمن شاء اتخذ الی ربه سبیلا» (دهر: 29)

4. خلافت الهی: «اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة» (بقره: 33)

ب. ویژگی‌های منفی

این دسته از ویژگی‌ها، ناظر به خصوصیاتی در وجود انسان است که با غفلت از ویژگی‌های مثبت درون خود می‌تواند زمینه انحراف را فراهم کرده، انسان با اختیار خود مسیری به جز راه تعالی و سعادت را بپیماید.

1. شتابزدگی: «و یدع الانسان بالشر دعاءه بالخیر و کان الانسان عجولاً. (اسراء: 11)

2. حرص: «ان الانسان خلق هلوعا» (معارج: 19)

3. ضعف و ناتوانی: «یرید الله ان یخفف عنکم و خلق الانسان ضعیفاً» (نساء: 28).

مقایسه

در نگاه دورکیم، هرچند انسان دارای دو بعد است، اما دو بعد آن یکی جنبه‌های روانی و جسمانی اوست و دیگری ابعاد اجتماعی. در حالی که در نگاه قرآن کریم، انسان اگر موجودی دو بعدی است، بعدی از آن همه جنبه‌های مادی او را شامل می‌شود و بُعد دیگر آن، روح و ابعاد روحانی اوست که به عالم ملکوت مربوط می‌شود. این دو بُعد مستقل از هم نیز نیستند و این بر خلاف نظر دورکیم است. در نگاه قرآن، انسان با ارتباط با خدا و انجام اعمال نیکو، به معنای کامل انسان می‌شود، اما دورکیم منشأ انسانیت واقعی آدمی را جامعه و شخصیت اجتماعی او تلقی می‌کند.

ویژگی دیگر انسان، آرزومند بودن او با آرزوهای طولانی همراه با حرص و ولع است که سیری ناپذیر است. این دیدگاه، از نظر قرآن تأیید شده است. به نظر می‌رسد، با توجه به آیاتی که در این زمینه مطرح گردید، نظر دورکیم تضادی با نظر قرآنی ندارد. ضمن اینکه با مراجعه به برخی از آیات معلوم می‌شود که عمده عامل طغیان انسان‌ها، همین امیال و آرزوهای نامحدود و در نتیجه، عدم کنترل آن حرص و ولع زیاد آدمی، به ویژه در عرصه مال اندوزی و شهوات است که زمینه بروز ناهنجاری‌های فراوان اجتماعی را به دنبال می‌آورد: «ان الانسان لیطغی ان راه استغنی»(علق 6-7). بالاخره، انسان با ایثار و فداکاری در جامعه می‌تواند در یک قالب اخلاقی، که همه آن را دین و عقل توصیه می‌کند.

از این ناهنجاری‌ها و پیش از آن، از طغیان نفس سرکش جلوگیری کند. البته به دلیل تأکید افراطی دورکیم بر نقش اجتماع، رسیدن به این وضعیت مطلوب در گرو جامعه است، نه فقط اخلاقیات لزوماً دینی. در واقع، تفاوت نگرش قرآنی و تفسیر دورکیمی در این است که پایبندی به دین و ارزش‌های دینی از نگاه قرآن عامل سعادت و سلامت انسان با محوریت خداوند در عالم است، ولی این سعادت از نظر دورکیم، فقط مربوط به جامعه و ساحت‌های نهفته در آن است.

نتیجه گیری

بررسی دو دیدگاه قرآن کریم و نظریه همبستگی اجتماعی در جامعه شناسی، به نظر می‌رسد فاصله قابل توجهی بین دیدگاه قرآن کریم و نظریه جامعه‌شناسی در باب دین و همبستگی اجتماعی وجود دارد. با توجه به مبانی انسان شناسی، معرفت شناسی، هستی‌شناسی و روش‌شناسی در نگاه قرآن کریم، علاوه بر این که جنبه‌های این جهانی حیات انسانی مورد توجه است، هدف و جهت گیری آن به سمت امور غیر مادی و جهان دیگر نیز مورد تأکید است که بیان و تشریح چنین تبیینی، در توان علم جامعه‌شناسی نیست.

با این تبیین، نه تنها جامعیت قرآن ثابت می‌شود، بلکه نشانگر عمق دیدگاه قرآن و توجه به جامعه به عنوان بستر اصلی شکل گیری رفتارها و وابستگی آن به ارزیابی‌های آن جهانی است. این امر خود نوید جامع نگری قرآن کریم به مسائل جامعه بشری و تحلیل قواعد و قوالب حاکم بر رفتارهای اوست. در این نگاه، ضمن تأکید بر رابطه تنگاتنگ حیات اجتماعی بشر با خالق هستی و محوریت انسانی، که به عنوان اشرف مخلوقات است، بر هدفداری حیات او و تعیین خطوط اصلی آن توسط وحی، تأکید شده و بر مسیر زندگی او به سوی خدای واحد متعالی که به او حیات فردی و اجتماعی عطا کرده و خواهان سیر واقعی او با معرفتی همه جانبه به سوی اوست، تأکید شده است.

پی نوشت:

25 . همان ص97.

26 . مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ در قرآن، ص30 و 31.

27 . محمدتقی مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 73.

28 . همان، ص 127.

29 . لوئیس کوزر، همان، ص24-36.

30 . محمدرضا آقایی، «روش‌شناسی تفسیر اجتماعی»، قرآن و علم، ش5، ص14.

31 . محمد امزیان، از اثبات گرایی تا هنجار گرایی، ترجمه عبدالقادر سوادی، ص7ـ6

32 . عبدالله جوادی‌آملی، شریعت در آینه معرفت، ص 256.

33 . ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج14، ص130

34 . عبدالله جوادی‌آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص225

35 . سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج 8، ص 416.

36 . برای مثال آیه 15 فاطر، 103 انعام و..

37 . و همچنین آیات انفال: 67؛ توبه: 38؛ یونس: 7، و نساء: 77 و...

محمدرضا آقایی، عضو هیات علمی و دانشجوی دکتری قرآن و علوم جامعةالمصطفی(ص)العالمیة.

منبع: معرفت فرهنگی، شماره سوم

دوشنبه 20 شهریور 1391  4:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها