یک اسب، مقداری نمک با یک بغل کاه
هم سفته واخورده، هم برگ جریمه
هم قبض نوسازی، عوارض، بیمه، آنگاه
تا آن که شیر خشک طفلم را بیابم
آهسته میافتم پیاده از سحر، راه
هر خرج چاهی گشته، چاهستان مخارج
در جادهها هم چالههایی بدتر از چاه
گفتند اشعاری برای ماه تابان
من شعر میگویم برای «نیمه ماه»!
از «ارز تک نرخی» ندیدم دوست بهتر
چی بود سوبسید شکر، روغن، کره، واه!
**
نقش گدا، زدوده ز تهران نمیشود
زیرا کسی حریف گدایان نمیشود
سنگر گرفتهاند به هر گوشه فوجفوج
با این قشون، مبارزه آسان نمیشود
دست چلاق و پای شل و چشم کورشان
جز با دوای پول تو درمان نمیشود
تنپروری و سستی و عادت به نان مفت
با حرف و نطق، کنده ز بنیان نمیشود
**
**
دیروزی:
«ما را نبود دلی که کار آید از او
جز ناله که هر دمی هزار آید از او
چندان گریم که کوچهها گل گردد
نی روید و نالههای زار آید از او»
«ابوسعید ابوالخیر»
امروزی:
عمری است مرا که سوز و ساز آید از او
قرض و قوله و نذر و نیاز آید از او
هر روز دهم ز اشک، «میدان» را آب
شاید که چهار من پیاز آید از او!