0

بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

 
fatemeh_75
fatemeh_75
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 10557
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

چیز خنده داری هست، بگید مام بخندیم!

 

«دیروز معلم کلاس پنجم مو تو خیابون دیدم. با چن تا همکاراش بوتیکا رو نگاه می کردن و می خندیدن. خیلی دلم می خواست برم جلوش، خیلی جدی زل بزنم تو صورتش و بگم: «خانوما چیز خنده داری هست|، بگید مام بخندیم!»
«دیروز معلم کلاس پنجم مو تو خیابون دیدم. با چن تا همکاراش بوتیکا رو نگاه می کردن و می خندیدن. خیلی دلم می خواست برم جلوش، خیلی جدی زل بزنم تو صورتش و بگم: «خانوما چیز خنده داری هست|، بگید مام بخندیم!»
 
قریب به این مضمون را پارسال یکی در «گودر» مرحومش نوشته بود. تقریبا همه ما در دوران تحصیل مان این جمله را شنیده ایم. جمله ای که درست وسط خوشی و شیطنت مخفیانه سر کلاس، حس تلخ گرفتار شدن را بهت می داد و خنده را به بدترین شکل در کامت زهر میکرد. 
 
باید سر پایین میانداختی و سکوت می کردی، یا دنبال مفری بودی که تقصیر را گردن دیگری بیندازی، یا دعا کنی که گیر و گور آقا یا خانم معلم زیاد طول نکشد و زودتر برگردد سراغ ادامه درس.
 
از اینجور اصطلاحات بین معلمان مدرسه های ما زیاد بود. اصطلاحاتی با واژه ها و لحن های یکسان که از زبان های مختلف، با جنسیت های مختلف، در پایه های مختلف و در شهرهای مختلف گفته می شد و هماهنگی بینشان – در شرایطی که هیچ رسانه یا شبکه اجتماعی برای یکی کردنشان وجود نداشت – واقعا غریب به نظر می رسید (راستش خودم گاهی فکر میکردم شاید این اصطلاحات را در آموزش های تربیت معلم، در درسی با عنوانی شبیه به «چگونه شاگردمان را با خاک یکسان کنیم» یا «پاسخ های دندان شکن»، بهشان یاد می دهند که اینقدر شبیه همند.) 
 
 
 
گفتیم به بهانه اول مهر، برای اولین بار در خاورمیانه یاد مبسوطی بکنیم از آن «فرهنگ لغات ویژه معلمی»، و حداقل یک بار برای همیشه صدایمان را برسانیم به گوش بعضی معلم های بداخلاق آن موقع تا بدانند ما همه آن «بی مزه بازی ها» و «کلیشه بازی ها» را می فهمیدیم، فقط حیف که به اقتضای سن، خیلی نمی توانستیم دل به دلشان (!) بدهیم ...
 
با تشکر از (به ترتیب الفبا) محبوبه افتخاری، کامران بارنجی، سعید بی نیاز، حسین کلهر، مرضیه نیرومند، عطیه همتی و بهزاد یوسفی که به جمع آوری اصطلاحات این پرونده کمک کردند و همینطور تشکر ویژه از سید جواد رسولی و احسان رضایی، که با سعه صدر حاضر شدند نمونه مثالی های این فرهنگ لغات فرضی باشند!
 
کلمه ها و ترکیب های تازه
 
1- آخرشم هیچی نمی شید. باید برید کهنه بشورید
 
عبارتی مخصوص کلاس های دختران «تنبلای بی سواد». بعضی معتقدند «زمزمه محبتی» که شاعر گفته، چیزی در همین مایه ها بوده است. امروزه با اختراع پوشک های «های بیبی» و «پنبه پیچ»، جمله از حیز انتفاع ساقط شده است.
 
2- آروم هر کی کار خودشو بکنه تا زنگ بخوره
 
معلم ها هم خسته می شوند. موقعیت دو سر برد. من راضی، تو راضی. آرامش فعالیت های منتهی به خوردن زنگ در سه گونه «بی صدا» (مثل نقطه بازی)، «کم صدا» (گل - پوچ، فوتبال دستی) و «پرصدا» (تعریف صحنه هایی از فداکاری های بَسَنتی برای نجات وی جی از دست جبارسینگ سفاک) قابل دسته بندی بود.
 
3- از هیکلت خجالت بکش
 
«به طور ویژه برایت متاسفم». عتابی تحقیرآمیز برای دانش آموزی که وضعیت تحصیلی خوبی نداشت و از او توقع می رفت سطح نمرات و سایز شلوارش با هم متناسب باشند. احتمالا احمد ایراندوست، حسین رضازاده و حامد حدادی بسیار با این عبارت مورد شماتت قرار گرفته باشند.
 
4- اگه این دانش آموزه، شماها چی هستین؟
 
روشی مستقیم برای معرفی الگوی مطلوب دانش آموزی. پرزنتِ «بچه خوبه». سوالی که جز سکوت مطلق پاسخی نداشت، هر چند در دل ها به حرف های غیرقابل انتشاری منتهی می شد.
 
5- اگه بچه خودمم بود، همین کارو می کردم
 
«بخور، حقته»، یا «بنویس، زیاد نیست». عبارتی که به جهت کاهش عذاب وجدان مجری قبل از اعمال قانون برای تنبیهی ننگین یا تکلیفی سنگین گفته می شد و به مخاطب اطمینان می داد: «نگران نباش، تبعضی در کار نیست». کمتر معلمی برای اثبات صحت و سقم این ادعا در بوته آزمایش قرار گرفت.
 
6- الان فقط نگاه کنین، بعد وقت می دم بنویسین
 
جلوه ای از روش های آموزشی نوین که بر «تفکر» بیش از «کتابت» تاکید داشت. در این موقعیت اگر کسی دست به قلم می برد، خونش مباح بود؛ بلافاصله با سوال «رضایی اصلا تو فهمیدی این چیه که داری می نویسی؟» مواجه می شد و ناگزیر بود چون گاوی که حین چرا در مرغزار، گیج و گنگ به عبور پر سروصدای قطاری از خط آهن می نگرد، ساکت و صامت به چهره معلمش خیره شود و منتظر عبور سنگین ثانیه ها باشد.
 
7- امروز، هم درس می دیم هم درس می پرسیم
 
به پایان سلام کن. هفته خوبی را برای شما آرزومندیم. خوشمزه بازی مفرط در کله سحر شنبه های لعنتی. جمله ای که در پاسخ «آقا اجازه، درس می پرسین امروز؟» گفته می شد ومعلمی که این عبارت را – با تاکید روی «هم»ها – ادا می کرد، از سیاره دیگری به این کره خاکی آمده بود.
 
8- اون چیه تو دستت؟
 
«You’re under arrest, Sir/Ma’am»، «بازی دیگه تموم شد؛ مچ تو گرفتم». کشف تکه کاغذ مچاله ای که مخفیانه دست به دست می گشت، خنده هایی ریز ونخودی به همراه داشت و چیزی بیشتر از یک شوخی رکیک یا بی مزه، یا نهایتا کاریکاتوری سرسری از معلم نبود؛ هر چند به مثابه یک دسیسه از پیش طراحی شده با آن برخورد می شد.
 
9- اون یکی کلاسم معلم نداره، هیشکی صدا ازش درنمی آد
 
عبارتی که برای هر دو کلاس همسایه به دفعات به کار می رفت. دروغی کپک زده و لو رفته که به نیت شرمنده کردن دانش آموزان گفته می شد و بر این پیش فرض استوار بودکه حتی دو نفر از این دوکلاس، با هم ارتباطی ندارند. «صداتون تا سر کوچه می ره» هم کم و بیش چنین نقشی ایفا می کرد. تحقیقات درباره تصور معلمان/ ناظمان وقت درباره سقف آی کیوی دانش آموزان آن دوران – که منجر به ادای چنین جملاتی می شد – هنوز ادامه دارد.
 
 
 
10- اینایی که می گم مال فیزیک دانشگاه / زیست دبیرستانه
 
«پس قدر منو بدونین». لطف ناخواسته ای که معلوم نبود به چه نیتی اعمال می شود. شاهدی بر سواد و معلومات دبیر مربوطه. این جمله در سیر تکاملی اش به کلاس های فوق برنامه آینده بدل شد.
 
11- اینجا کلاسه یا حموم زنونه؟
 
استعاره ای از شلوغ و پرهیاهو بودن فضا که معمولا در فاصله خوردن «زنگ کلاس» تا رسیدن معلم، از جانب ناظمی که از همان حوالی می گذشت گفته می شد. پاسخ ساده اش «خودت چی فک میکنی» بود و پسران می توانستند با «آقا مگه شما اونجا هم رفتین؟» شیطنت کنند. هنوز هیچ گروه فمینیستی به رواج این عبارت در فرهنگ عامه واکنشی نشان نداده است.
 
12- اینجوری درس بخونی، می شی آقای فلانی (کسی که جایگاه شغلی مناسبی ندارد) / حمال
 
پیش بینی عاقبت شاگرد تنبلان کلاس، که همزمان دو کارکرد «تنبیه مجرمان» و «تحذیر سایران» را با خود داشت. «آقای فلانی» در ورژن های زنانه و «حمال» در ورژن های مردانه استفاده می شد و حاوی توهین به کرامت انسانی وتخفیف مشاغلی شریف بود. 
 
تحقیقات تکمیلی نشان داد این هشدار، پشتوانه تئوریک کافی نداشته و مخاطبانِ آن، برای امثال آقای فلانی و حمال مذکور، در ویلای شمال خود اشتغالزایی کرده اند.
 
13- اینو به عنوان تمرین حل کنین، برا جلسه بعد بیارین
 
عبارت هوشمندانه ای که از ضیق وقت موجود تا پایان کلاس به عنوان مفر و سرپوشی بر نادانسته ها بهره می برد. «بلد نیستم؛ بذار برم از همکارا بپرسم». نمونه بارز تبدیل تهدید به فرصت.
 
14- اینو دقت کن چهار سال تو امتحان نهایی سوال بوده
 
شرحش توضیح واضحات است. معمولا اما بعد از سال چهارم، طراح بعدی از این نکته برای طرح سوال صرفنظر می کرد.
 
15- اینو کی نوشته؟
 
«لو رفتیم اصغر!» اَکت صحنه موقع ادای این جمله، اشاره به دفتر مشق است و هرگونه تلاش برای این توضیح که: «اجازه! به خدا این خط خودمونه! فقط دراز کشیده بودیم اینجوری شده» به خاطر توهین آشکار به سطح آی کیوی گوینده، عاقبتی جز «گفتم بگو اینو کی نوشته؟» ندارد.
 
16- بچه های سال پیش خیلی قوی بودن یا اون کلاس / مدرسه ازتون بهتره
 
همچنان «تنبلای بی سواد». خاک عالم تو فرق سرتون. منو باش گیر کیا افتادم. دریغ از پارسال. توجه به کنه کلمه «قوی» برای توصیف ویژگی کسی که درسش خوب است، خود گویای خیلی چیزهاست.
 
17- بذار دوستت که رفت، بعد تو برو / بی سر و صدا یکی یکی برید
 
عشق است و صفا. فرمان فرح بخش ترک کلاس قبل از پایان وقت قانونی. جمله ای که گاه در نیم ساعت انتهایی زنگ آخر می شنیدیم. تاکید بر رعایت نکات ایمنی جهت لو نرفتن معلم خسته خاطی در دفتر که تحت لوای «تشویق به صبوری و آرامش» پرزنت می شد. چند نفری که در پنج دقیقه آخر یا فرمان «خب دیگه شما هم برید» کلاس را ترک می کردند، از نظر روحی – روانی در وضعیتی مشابه بازندگان ضربات پنالتی قرار داشتند.
 
18- برو خانوم / آقای مدیر رو صدا کن بیاد
 
تسلیم کامل معادل درخواست برای حضور نیروهای حافظ صلح سازمان ملل. کمکم کن. «من از پس شما برنمی آم». استمداد از شخص اول مدرسه، بیش از آنکه به عظمت فاجعه رخ داده مربوط باشد، به بی کفایتی دبیر مربوطه در کنترل آشوب های صورت گرفته برمی گشت و معمولا بعد از آن، کلاس هرگز روی آرامش به خود نمی دید.
 
 
 
19- به ... نامه ... خدا
 
سرود افتتاحیه امتحان نهایی املا. به ازای هر سه نقطه، پنج ثانیه مکث واجب بود و «نامه» باید طوری خوانده می شد که مطمئن باشیم «نامِ» است. همزمان و در فواصل زمانی، صداهای مشابه از اتاق های دور و نزدیک به گوش می رسید. برخی، این روش دیکته گفتن را پدرِ «هم آوایی آوازی» دانسته اند که بعدها در آلبوم های حسین علیزاده به کار گرفته شد.
 
20- پاشو برو بیرون یه آبی به سر و صورتت بزن بیا
 
«دیدمت که خوابی، ولی اشکال نداره». خمیازه زهرمارکن. اصرار برای پایین آوردن دبیر گرامی از خر شیطان از طریق تاکید بر «به خدا خواب نبودیم؛ پلک زدنمون طول کشید» مطلقا بی فایده بوده و بعضا می توانست به آسیب هایی جدی منتهی شود.
 
21- پرونده تو می دم زیر بغلت
 
آخرین تهدید. تنها تیر باقی مانده در ترکش. «دیگه خسّه م کردی، دارم از دستت دیوونه می شم». برخلاف تصور عامه، پرونده یک دانش آموز کوچکتر و نازکتر از آن بود که برای نگهداری اش به زیر بغل احتیاج باشد؛ همان توی مشت جا می شد.
 
22- پلی کپی/ استنسیل
 
برگه های تمام سیاهِ نقش برجسته ای که به ما اعطا می شد و باید با استفاده از توانایی قرائت خط بریل، سوال ها و اشکال مربوط به آن را درش شناسایی می کردیم. هیچگاه تفاوت این دو به طورِ دقیق بر کسی آشکار نشد. ورود به اتاق استنسیل نهایت کمال متصور برای دانش آموزی بود که دو ویژگی «خرخونی و پپگی» را توام با هم داشت، و او را در مرتبه فنا قرار می داد.
 
23- پلی کپی هاتونو نذارید برای جمعه، به مرور حل کنید
 
«کار امروز را به فردا میفکن»، به صورت کاربردی و عملیاتی در زندگی روزمره. نصیحتی بی فایده که جز از طرف عده ای معلوم الحال غرض ورز پاچه خار – که آخرش هم هیچی نشدند -، از سوی هیچ کس جدی گرفته نشد. نظیر همین توصیه برای پیک شادی های نوروزی نیز فراوان به گوش می رسید که مانند توصیه های سعدی در کتاب گلستان، مثمر ثمر بود.
 
24- تابلو / تخته سیاه این وره
 
دعوتی خونسردانه، هوشمندانه و از موضع قدرت برای چرخش نود درجه ای سر شاگرد حول محور Z. ساعت گرد یا پادساعت گرد بودن جهت این چرخش، بسته به این بود که طرف با همکلاس دست راستی اش در حال صحبت باشد یا همکلاس سمت چپ.
 
25- توپ گم شه، خراب شه، باید بخری بذاری سرجاش
 
ورزش با اعمال شاقه. وضعیتی که پینگ پنگ باز نمی داند به فکر خواباندن توپ باشد یا نگران گم یا شکسته شدن توپ تخم مرغی. معمولا جمله با «نیاوردی، فردا مدرسه نیا» به پایان می رسید و فضای رعب و وحشت خاصی را بر زنگ ورزش حاکم می کرد.
 
26- چرا خودتو جانذاشتی؟
 
جمله قصاری بی معنی در پاسخ «آقا / خانم اجازه، دفتر مخش (!) مونو جا گذاشتیم.» بدیهی بود که عقلا و منطقا، انسان هرگز نمی تواند خودش را جا بگذارد و قضیه به انتفای مقدم باطل بود. حتی فلاسفه ای مثل کانت و سارتر که در اصالت هستی تردید ورزیده اند و رساله عدم و وجود نگاشته اند، هیچ وقت با چنین مساله ای مواجه نشدند.
 
 
 
27- چی جوری نون خوردن یادت نرفت؟
 
شوخی ای به غایت لوس که پاسخی جز «هارهارهار» نداشت. در جواب توجیه دانش آموزی که ادعا می کرد نوشتن تکالیفش را فراموش کرده گفته می شد و نهایت تلاش مذبوحانه معلم برای «کول» و متفاوت بودن را به رخ می کشید. 
 
واضح بود که با نخوردن نان، آدم دچار احساس گرسنگی می شد، حال آنکه ننوشتن مشق او را دچار حالت خاصی نمی کرد.
 
28- چیز خنده داری هست، بگید ما هم بخندیم
 
دروغ آشکاری که تنها به نیت ماسیدن لبخند روی لب ها با لحنی تحکم آمیز ادا می شد. معلم مربوطه حتما می دانست چیز خنده داری هست که ما به آن می خندیم، اما هدفش از این پرسش نه دانستن آن نکته، که عتاب و خطاب ما بود. 
 
در تاریخ حتی یک مورد گزارش نشده که آموزگار/ دبیر محترم علاقه ای به شنیدن آن چیز خنده دار داشته بوده باشد.
 
29- خسته نباشید – سلامت باشید
 
«بشین سرجات بچه». «هنوز درس ادامه دارد». سازی که در اواخر کلاس از طرف دانش آموزان پرروتر نواخته می شد اما جواب آوازی در خور از معلم مربوطه نمی گرفت و بعد از منعقد شدن «سلامت باشید» همچنان گچ روی تخته حرکت می کرد. دبیرانی که چنین پاسخی به چنان درخواستی می دادند، از منفورترین شاغلان این حرفه بودند و بنا بر گزارش ها هیچ کدامشان عاقبت به خیر نشدند.
 
30- خوب گوش کن یه بار بیشتر نمی گم
 
«آی بچه مرشد، اون خورجین منو بیار». تبلیغی الکی برای حرفی که در اغلب اوقات مطلقا بی اهمیت بود. چُرت پران. حیله ای کم مایه برای جلب توجه. «فهمیدی که فهمیدی، وگرنه به من چه!» تعارض آشکار این جمله با «همه فهمیدن؟ بعدا کسی نگه نفهمیدم» هنوز حل نشده.
 

آفتاب آمد دلیل آفتاب     گر دلیلت باید از وی رخ متاب

شنبه 8 مهر 1391  1:00 PM
تشکرات از این پست
saeid63 zahra_53 mohammad_43 ali_81 09303495228 mohammadhoseinshokri taghvimi majid68 eshag1 hamid_h
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!



یک نمکدان پر نمک (لطیفه های کودکانه)

 

لطیفه های کودکانه,لطیفه

 

مکالمه در ساندویچ فروشی

 

مردی به ساندویچ فروشی رفت و گفت: آقا لطفاً یک ساندویچ مرغ به من بدهید. فقط گوجه فرنگی نگذارید.

 

ساندویچ فروش: گوجه فرنگی تمام شده، می خواهید به جایش خیار شور نگذاریم.

 

از فواید ماسک

از پزشک جراحی که ماسک به چهره داشت پرسیدند: چرا موقع عمل صورت خود را می پوشانید؟

 

جراح: برای این که اگر بیمار در حین عمل مرد، آن دنیا نتواند مرا شناسایی کند.

 

دلیل منطقی

قاضی: چرا پول این آقا را نمی دهی؟

 

متهم: آقای قاضی! باور کنید یک سال است به او التماس می کنم یک هفته به من وقت بدهد، ولی قبول نمی کند!

 

خروس خوش حافظه

اولی: چرا خروس موقع قوقولی قوقو کردن چشم هایش را می بندد؟

 

دومی: برای این که نشان بدهد از حفظ هم بلد است بخواند.

 

شجاعت از نوع دیگر

اولی: وقت جنگ، یک نفر یا صد نفر برای من فرقی ندارد.

 

دومی: چطور؟

 

اولی: چون در هر حال من فرار می کنم!

 

 

 

 

لطیفه های بامزه

 

 

لطیفه

 

غذای زنبورها

معلم: پسر! بگو ببینم چرا زنبورها گل می خورند؟

شاگرد: اجازه آقا! خوب معلومه حتماً دروازه بانشون خوب نیست.

 

بیچاره مورچه ها

پدر: بچه جان! کار کردن را از این مورچه ها یاد بگیر. بیچاره ها دائماً کار می کنند و یک روز هم تفریح و استراحت ندارند.

بچه: پس باباجون! چطور روزهای جمعه که ما می رویم گردش، آن ها هم آمده اند؟

 

اسفناج

مادر: پسرم! بیا اسفناج بخور، آهن داره...

پسر: مامان جون! تازه آب خوردم، می ترسم زنگ بزنم...

 

در داروخانه

مشتری: آقای دکتر شما برای موهای سفید چی دارید؟

دکتر داروساز: احترام بسیار

 

سوال سخت

معلم از کاوه پرسید:

اگر دو دو تا بشه چهار تا، چهار چهار تا بشه شانزده تا، تو بگو شش شش تا چقدر می شه؟

کاوه با اعتراض جواب داد:

آقا انصاف داشته باشید. آسون آسون هاشو خودتون جواب می دهید، سخت هاشو باید من بگم.

 

 

 

   طنز های بامزه برای کودکان

 

 

طنز های بامزه برای کودکان

 

بدون اجازه:

روزی معلمی به شاگردانش گفت: چه کسی دوست دارد به بهشت برود .همه بچه ها دستشان را بالا گرفتند بجز یک نفر.

 

معلم به او گفت: چرا دستت را بالا نمی بری ؟

شاگرد گفت: چون مادرم گفته بدون اجازه او هیچ جا نروم.

 

دیوانه ها

دو تا دیوانه به هم رسیدند. یکی با دست خورشید را نشان داد و گفت: میدونی این خورشید یا ماه؟

دیوونه دومی گفت: نمی دونم من هم مثل تو در این شهر غریبم.

 

تشنه

دو نفر در بیابان گم شده بودند و حسابی تشنه شان شده بود.

اولی گفت: خیلی تشنه ام شده بیا از چیز های خوشمزه تعریف کن.

دومی: چرا؟

اولی: برای این که آب دهانم راه بیفتد.

 

پول خرد

دوست عزیزم، پول خرد داری به من بدهی؟ می خواهم سوار اتوبوس بشوم.

نه، پول خرد ندارم. فقط یک اسکناس دارم.

خوب، باشه همان را بده با تاکسی می روم.

 

قهر

عکاس:چرا به دوربین پشت کرده ای ؟

نیما: چون این عکس را برای کسی می فرستم که با او قهر هستم!

 

تمساح بد بخت

یک روز یک تمساح بدبخت شد .

رفت سر کوچه وگفت: به من مارمولک کمک کنید.

 

 

 

طنزهای بامزه برای کودکان

 

لطیفه های کودکانه

 

خبرنگار و فوتبالیست:

خبرنگار: چرا قبل از هر بازی به حمام می روی؟

فوتبالیست: برای اینكه گل های تمیز بزنم .

 

تور ماهیگیری

یه روز یه نفر می ره ماهی بگیره، تور رو می اندازه تو دریا؛ اما هر چی می كشه در نمی یاد. می ره زیر آب، می بینه ماهی ها تور رو بستن، دارن والیبال بازی می كنن.

 

خرمگس

معلم: بچه ها کسی می تواند بگوید چرا به بعضی از مگس ها، خرمگس می گویند.

شاگرد: چون آن ها عقل درست و حسابی ندارند.

 

صفر

پرویز به دوستش گفت: فرق میان آموزگار و دماسنج چیست؟

دوستش گفت: هیچ! چون هر کدام از آن ها صفر را نشان بدهند تن آدم می لرزد.

 

جایزه

آموزگار: دو چهار تا چند تا می شود؟

حمید: هشت تا.

آموزگار: آفرین! حالا هشت تا آب نبات به تو جایزه می دهم.

حمید: آقا ببخشید می شود شانزده تا!

 

آب ندهید!

دیوانه ای برای خودکشی به داخل گلدان بزرگی رفت و به همه سپرد مرا آب ندهید!

 

دروغگو

دو تا دروغگو پایین کوه با هم صحبت می کردند.

اولی گفت: اون مورچه را روی نوک کوه می بینی؟

دومی گفت: کدام، اونی که چشماش را بسته یا اونی که چشمهایش باز است؟\

 

 

شنبه 8 مهر 1391  2:29 PM
تشکرات از این پست
zahra_53 mohammad_43 majid68 fatemeh_75 mohammadhoseinshokri taghvimi saeid63 eshag1 fatemeh35 hamid_h
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

 

   لطیفه های کودکانه

 

لطیفه های کودکانه

 

کانال سوئز:

آموزگاری از یکی از دانش آموزان کلاس خود پرسید:ب

گو ببینم کانال سوئز در کجاست؟

دانش آموز کمی فکرکرد و بعد با تعجب گفت: نمی دانم، آقا. تلویزیون ما چنین کانالی را نمی گیرد!

 

تعریف

پرویز: چه خط قشنگی داری!

هوشنگ: کاش من هم می توانستم یک چنین تعریفی از تو بکنم.

پرویز: تو هم، اگر مثل من، دروغ می گفتی، می توانستی.

 

آخر فیلم

اولی: فیلم دیشب را تا آخر دیدی؟

دومی: بله

اولی: من خوابم برد. آخرش چی شد؟

دومی: هیچی، فیلم تمام شد.

 

خیلی نمی شه

معلم: یک یکی می شه چند تا؟

شاگرد: فکر نمی کنم خیلی بشه!!

 

پلاکارد

مظفر روی کمربندش یک پلاکارد می چسباند که نوشته شده بود «به زودی در این محل یک موبایل نصب خواهد شد.»

 

 

 



لطیفه های کودکانه

 

 

 

 

1. سخت‌ترين كار:

به غضنفر ميگن: توي عمرت، سخت‌ترين كاري كه كردي چي بوده؟ميگه: پر كردن نمكدون!

ميگن: چرا؟

جواب ميده: آخه سوراخ‌هاش خيلي ريزه


2. سوال

 

به یه بچه میگن اون چه حیوونی یه که به ما گوشت، شیر، ماست، کفش، لباس میده؟


بچه میگه: بابام !!!



3. پشه بند

حیف نون پشه بند می خره، تاصبح نمی خوابه پشه ها رو مسخره می کنه!


4. پازل

یارو با خوشحالي به دوستش ميگه بالاخره اين پازل رو بعد از 3 سال حل كردم . دوستش ميگه: 3 سال زياد نيست؟ ميگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته 3 تا 5 سال!



5. قطار

به یارو ميگن: زودباش قطار ميره!


ميگه : كجا ميخواد بره بليط دست منه!



6. راننده

يارو ساعتش خراب ميشه . باز ميکنه توشو ميبينه يه دونه مورچه مرده . با خودش ميگه : اي بابا ميگم آآآآآ راننده مرده !



7. گل

به غضنفرميگن چرا زنبورها گل ميخورن؟ ميگه خوب حتما دروازه بانيشون خوب نيست!



8. بادكنك اعلا

یارو بادكنك فروشی باز ميكنه بالای مغازه اش ميزنه بادكنك اعلا به شرط چاقو!



9. در يخچال

یک روز در يخچال یه یارو کنده میشه جاش پرده میزاره!



10. دعوای جوجه و مرغ

جوجه ای با مادرش دعوا میکنه میره روی دیوار و داد میزنه پیشی بیا منو بخور



11. دزدی

مردی میره دزدی چیز به درد بخور پیدا نمی کنه از لجش مشق بچه صاحب خانه را خط خطی می کنه.



12. قورباغه

یه قورباغه ازيه گربه مي پرسه:قورقورقوربونت بشم، كلاس چندمي؟ گربهه مي گه پيش پيش... دانشگاهيم!


همون قورباغه با یه زنبور ازدواج ميكنه! قورباغه ميگه قوقوقوقوقوقوربونت برم زنبور ميگه وظ وظ وظ وظ وظ وظ وظيفته!



13. اعتیاد

خروسه رو معتاد می کنن، به جای قوقولی قوقول میگه شوشولی شوشول!



14. دزدی

بچه: بابا هواپیمای به این بزرگی رو چطور می دزدن؟

بابا: اول صبر می کنند بره بالا, کوچیک که شد بعد می دزدنش



15. 5 تا

معلم به شاگرد می گه: 5 تا حیوان درنده نام ببر شاگرد می‌گه: 2 تا ببر 3 تا شیر!

 



فقط بخندید ! (لطیفه های کودکانه)


لطیفه کودکانه,لطیفه

 


یه روز دو تا تنبل میرن بانک میزنن، اولی میگه بیا پولا رو بشمریم.

دومی میگه: ولش كن فردا رادیو میگه!

 

=======================

 

آقای فراموشکار میره دكترمیگه آقای دكترمن فراموشی گرفته ام.

دكتر میگه: چندوقته این بیماری رو دارین؟

آقای فراموشکار  میگه: كدوم بیماری؟  

 

========================

 

پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه میكرده، بهش میگن چرا گریه میكنی؟

میگه: دلم واسه خواننده‌اش میسوزه، طفلكی لال بوده!

 

=========================

 

یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا.

دوستش میگه: نه اگه غرقشم مامانم منو میكشه!

 

========================

 

طرف جلوی یک عابر بانک ایستاده بود و التماس می‌کرد: تو می‌تونی دو میلیون تومان به من قرض بدی، می دونم که داری، کمکم کن، به خدا بهت بر می گردونم!

 

========================

 

پدر پسرشو میفرسته دانشکده افسری، دوستاش بهش میگن: درس پسرت که خیلی خوبه بود، بهتر بود میگذاشتی دکتر یا مهندس بشه؟

پدر میگه: نه، آخه میخوام وقتی درسش تموم شد باهم کلانتری باز کنیم!

 

============================

 

قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟

متهم: جناب قاضی! خودش می‌خواست، هر وقت من را می‌دید،می‌گفت یک سری به ما بزن!

 

 

 

شنبه 8 مهر 1391  2:30 PM
تشکرات از این پست
zahra_53 mohammad_43 majid68 fatemeh_75 mohammadhoseinshokri taghvimi saeid63 eshag1 fatemeh35 hamid_h
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

 

خنده‌های قشنگ (لطیفه های کودکانه)

 

لطیفه,لطیفه های کودکانه

 

 

غذای مقوی

 

بیماری پیش دکتر می رود و می گوید: باید کله پاچه و مغز و جگر بخوری.

بیمار می گوید: آقای دکتر این ها را قبل از غذا بخورم یا بعد از غذا؟

 

 

سواد

 

مردی یک ساعت مچی می خرد. روز بعد پیش فروشنده می رود و می گوید: پشت این ساعت نوشته ضد آب ولی داخلش آب رفته است.

 

فروشنده می گوید: چه عرض کنم؟آب که سواد ندارد.

 

 

ساندویچ

 

مردی به ساندویچی رفت و گفت: لطفاً دو تا ساندویچ بدهید.

ساندویچی پرسید: می خوری یا می بری؟

مرد گفت: یه می‌خوری، یه ‌می‌بری.

 

استراحت

 

اولی: از بس استراحت کردم، خسته شدم.

دومی: خب، یک کم استراحت کن تا خستگی‌ات در رود.

 

 

تقلب

 

کیوان: احمد چرا برادرت را از جلسه ی امتحان بیرون کردند؟

احمد: چون تقلب کرده بود.

کیوان: چه طوری؟

احمد: سر امتحان علوم دندان هایش را شمرده بود!

 

 

 

 

 

 

جوک با بامزه برای کودکان

 

معلم تاریخ خطاب به دانش آموزی گفت: بچه تو چقدر کثیف هستی، چند روز است که حمام نرفته ای؟شاگرد گفت: آقا از وقتی که شما گفتید امیر کبیر را در حمام کشتند.

 

دست های کثیف

روزی معلم داست یکی یکی بچه ها را بازدید می کرد تا ببیند کدام یک در نظافت بی انظباط تر از بقیه است، تا این که چشمش به دست های یکی از شاگردان افتاد و گفت:

ببین پسرم! دست های تو خیلی کثیف اند. اگر دست های من به این کثیفی بود تو به من چه می گفتی؟

شاگرد زود جواب داد:

آقا معلم اجازه! من آن قدر مهربان بودم که این موضوع را به روی شما نمی آوردم.

 

صدای پدر

تلفن مدرسه زنگ زد و مدیر گوشی را برداشت.

مدیر: بفرمایید.

صدا: آقای مدیر، پسرم امروز نمی تواند به مدرسه بیاید.

مدیر: شما کی هستید؟

صدا: من پدرم هستم.

 

ماهی

اولی: چرا ماهی ها نمی توانند حرف بزنند؟

دومی: تو خودت اگر دهانت پر از آب باشد می توانی حرف بزنی؟

 

دوچرخه

پدر: پسرم! مگر به تو قول نداده بودم که اگر قبول شدی، برایت یک دوچرخه بخرم؟ پس چرا قبول نشدی؟ تو در یک سال گذشته، چه می کردی؟

پسر: پدرجان! داشتم دوچرخه سواری یاد می گرفتم!

 

 

لطیفه های بامزه برای کودکان

 

لطیفه

 

طوطی سیاه

از آقا کلاغه می پرسند: اسمت چیست؟

کلاغه گفت: طوطی.

پرسیدند: پس چرا رنگت سیاه است؟

گفت: آخه توی زغال فروشی کار می کنم.

 

جواب غلط

پدر: پسرم امتحان ریاضی ات چطور بود؟

پسر: یکی از جواب ها را غلط نوشتم.

پدر: عیبی ندارد. پس بقیه سوال ها را درست حل کردی؟

پسر: نه، چون اصلا وقت نکردم به بقیه ی سوال ها نگاه کنم.

 

گوشت گاو

محمود: من از بس گوشت گاو خوردم، پر زور وقوی شدم.

مسعود: پس چرا من این قدر ماهی می خورم، شنا یاد نگرفته ام.

 

دوربین

دکتر: متاسفانه چشم شما دوربین شده است.

بیمار: آخ جون. پس یک حلقه فیلم بدهید، داخلش بیندازم وچندتا عکس بگیرم.

 

خیار

به مظفر گفتند یک جوک بگو. گفت: خیار.

گفتند: چه بی مزه. گفت: خیلی خوب بابا، خیار شور.

 

تولد

از مظفر پرسیدند: تولدت کی می شه؟

گفت: این سه شنبه نه، پنج شنبه ی دیگه.

 

بخیر گذشت

مظفر از طبقه صدم ساختمانی پرت شد. وقتی به طبقه پنجاهم رسید، گفت خدا را شکر، تا این جا که بخیر گذشت.

 

 



لطیفه‌های شیرین کودکانه

لطیفه, لطیفه برای کودکان, جوک, لطیفه های کودکان

پازل

یارو  با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از 3 سال حل كردم . دوستش میگه: 3 سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته 3 تا 5 سال!

 

 

همکاری بچه ها

روزی مادری به میهما نی رفت، وقتی به خانه برگشت

اولین بچه گفت:  مادر من ظرف ها را شستم.

دومین بچه گفت: من هم آن ها را خشک کردم.

سومی گفت : من هم ظرف های خشک را در جا ظرفی چیدم.

چهارمی گفت: من هم تمام ظرف های شکسته شده را در سطل آشغال ریختم.

 

دعوای بچه ها

هوشنگ كه لباس نوی عیدش را پوشیده بود با صورت خون آلود و لباس پاره به خانه برگشت،مادرش سراسیمه پرسید :باز كتك كاری كردی؟

هوشنگ :بله با پرویز.

مادر:مگر من صد دفعه به تو نگفتم هر وقت می خواهی دعوا كنی تا بیست بشمری و اگر باز هم عصبانی بودی كتك كاری كنی؟

هوشنگ :چرا من هم داشتم تا بیست می شمردم كه پرویز به من حمله كرد.

مادر :چطور؟

هوشنگ:آخه مادرش به او گفته بود كه تا ده بشمارد!

 

قیمت جوهر

دختر: مامان جون قیمت جوهر خیلی گرون؟

مادر: نه! با چند تومان می شه یک شیشه جوهر خرید.

دختر: خوب خدا رو شکر، خیالم راحت شد. آخه جوهرم الان ریخت روی فرش اتاق پذیرایی.

فرآوری:نعیمه درویشی

 

 

شنبه 8 مهر 1391  2:31 PM
تشکرات از این پست
zahra_53 mohammad_43 majid68 fatemeh_75 mohammadhoseinshokri taghvimi saeid63 eshag1 fatemeh35 hamid_h
mahdi281
mahdi281
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1389 
تعداد پست ها : 48
محل سکونت : تهران
شنبه 8 مهر 1391  3:51 PM
تشکرات از این پست
amines mohammadhoseinshokri taghvimi saeid63 fatemeh_75 eshag1
govhareireza
govhareireza
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 236
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

نقل قول mahmoodsafari 

 

چوپان دروغگو دروغگو نبود

تمام عمرمان فکر کرديم که آن چوپان جوان دروغ مي‌گفت، حال اينکه شايد واقعا دروغ نمي‌گفته. حتي فانتزي و وهم و خيال او هم نبوده. فکر کنيد داستان از اين قرار بوده که:
گله‌اي گرگ که روزان وشباني را بي هيچ شکاري، گرسنه و درمانده آوارۀ کوه و دره و صحرا بودند از قضا سر از گوشۀ دشتي برمي‌آورند که در پس پشت تپه‌اي از آن جوانکي مشغول به چراندن گله‌اي از خوش‌ گوشت‌ترين گوسفندان و بره‌هاي که تا به حال ديده‌اند. پس عزم جزم مي‌کنند تا هجوم برند و دلي از عزا درآورند. از بزرگ و پير خود رخصت مي‌طلبند.
گرگ پير که غير از آن جوان و گوسفندانش، ديگر مردان و زنان را که آنسوتر مشغول به کار بر روي زمين کشت ديده مي‌گويد: مي‌دانم که سختي کشيده‌ايد و گرسنگي بسيار و طاقت‌تان کم است، ولي اگر به حرف من گوش کنيد و آنچه که مي‌گويم را عمل، قول مي‌دهم به جاي چند گوسفند و بره، تمام رمه را سر فرصت و با فراغت خاطر به نيش بکشيد و سير و پر بخوريد، ولي به شرطي که واقعا آنچه را که مي‌گويم انجام دهيد.
مريدان مي‌گويند: آن کنيم که تو مي‌گويي. چه کنيم؟
گرگ پير باران ديده مي‌گويد: هر کدام پشت سنگ و بوته‌اي خود را خوب مستتر و پنهان کنيد. وقتي که من اشارت دادم، هر کدام از گوشه‌اي بيرون بجهيد و به گله حمله کنيد؛ اما مبادا که به گوسفند و بره‌اي چنگ و دندان بريد. چشم و گوش‌تان به من باشد. آن لحظه که اشاره کردم، در دم به همان گوشه و خفيه‌گاه برگرديد و آرام منتظر اشارت بعد من باشيد.
گرگ‌ها چنان کردند. هر کدام به گوشه‌اي و پشت خاربوته و سنگ و درختي پنهان.
گرگ پير اشاره کرد و گرگ‌ها به گله حمله بردند.
چوپان جوان غافلگير و ترسيده بانگ برداشت که: آي گرگ! گرگ آمد صداي دويدن مردان و کساني که روي زمين کار مي‌کردند به گوش گرگ پير که رسيد، ندا داد که ياران عقب‌نشيني کنند و پنهان شوند.
گرگ‌ها چنان کردند که پير گفته بود. مردان کشت و زرع با بيل و چوب در دست چون رسيدند، نشاني از گرگي نديدند. پس برفتند و دنبالۀ کار خويش گرفتند!
ساعتي از رفتن مردان گذشته بود که باز گرگ پير دستور حملۀ بدون خونريزي!!! را صادر کرد.
گرگ‌هاي جوان باز از مخفي‌گاه بيرون جهيدند و باز فرياد کمک کنيد! گرگ آمد از چوپان جوان به آسمان شد. چيزي به رسيدن دوبارۀ مردان چوب به دست نمانده بود که گرگ پير اشارت پنهان شدن را به ياران داد. مردان چون رسيندند باز ردي از گرگ نديدند. باز بازگشتند.
ساعتي بعد گرگ پير مجرب دستور حمله‌اي دوباره داد. اين بار گرچه صداي استمداد و کمک‌خواهي چوپان جوان با همۀ رنگي که از التماس و استيصال داشت و آبي مهربان آسمان آفتابي آن روز را خراش مي‌داد، ولي ديگر از صداي پاي مردان چماق‌دار خبري نبود...!
گرگ پير پوزخندي زد و اولين بچه برۀ دم دست را خود به نيش کشيد و به خاک کشاند. مريدان پير چنان کردند که مي‌بايست...
از آن ايام تا امروز کاتبان آن کتابها بي‌آنکه به اين تاکتيک جنگي!!! گرگ‌ها بينديشند، يک قلم در مزمت و سرکوفت آن چوپان جوان نوشته‌اند و آن بي‌چارۀ بي‌گناه را براي ما طفل معصوم‌هاي آن روزها دروغگو جا زده و معرفي کرده‌اند.

ضمن تشكر : اگه اشتباه نكنم متن نوشته احمدشاملومي باشد.


 

و....خدایی که دراین نزدیکیست !

یک شنبه 9 مهر 1391  1:43 AM
تشکرات از این پست
mohammadhoseinshokri taghvimi eshag1
sajad2007
sajad2007
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 9109
محل سکونت : رفسنجان

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

غضنفر میره دکتر به دکتر میگه :
اقای دکتر از وقتی رفتم دستشوئی دیگه کمرم صاف نشد .
دکتر بهش میگه : عزیزم شما دکمه شلوارو به یقه بلوزت بستی 


غضنفر میره خواستگاری بهش میگن حرف دلتو بزن ، میگه گشنمه !

 


زن به شوهر: اگه من ازت جدا شم چی میشه؟
مرد: دیوونه میشم.
زن: نمیری دوباره زن بگیری؟
مرد: والا به دیوونه اعتباری نیست !

 


 

یک شنبه 9 مهر 1391  9:39 AM
تشکرات از این پست
mohammadhoseinshokri eshag1 taghvimi
sajad2007
sajad2007
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 9109
محل سکونت : رفسنجان

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

پسره می ره خواستگاری، پدر دختر سوال می کنه: شغلت چیه؟

پسره جواب می ده: بیکار، اما اس ام اس تمکن مالی برام نیومده. اون 28 هزار تومن رو هم می گیرم.


خلاصه شرایط و ضوابط گارانتی اجناس در ایران: به هر دلیلی اگر خراب بشود شامل گارانتی نخواهد شد!


دقت کردید الان تو تهران با یه نفس عمیق می تونید کل جدول مندلیف رو بکشید تو ریه هاتون؟!


زن به شوهرش: نظرت راجع به عشقمون چیه؟

شوهر: سعی کن ستاره هارو بشمری، خودت می فهمی.

زن: واااای، یعنی بی نهایت.

شوهر: نه عزیزم. تلف کردن وقته..!


 

یک شنبه 9 مهر 1391  10:38 AM
تشکرات از این پست
mohammadhoseinshokri eshag1 taghvimi
rohisamadi
rohisamadi
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 418
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

بیچاره دخترا (طنز )

 

http://s1.picofile.com/file/7327097739/bi4e.jpg

بیچاره دخترا اگه خوشگل باشن می گن عجب جیگریه!
.
.
اگه زشت باشن می گن کی اینو می گیره!
.
.
اگه تپل باشن می گن چه گوشتیه! اگه لاغر باشن می گن چه مردنیه!
.

 


.
اگه مودبانه حرف بزنن می گن چه لفظ قلم حرف می زنه! اگه رک و راست باشن می گن چه بی حیاست!
.
.
اگه یه خورده فکر کنن می گن چقدر ناز می کنه! اگه سری جواب بدن می گن منتظر بود!
.
.
اگه تند راه برن می گن داره می ره سر قرار!
.
.
اگه آروم راه برن می گن اومده بیرون دور بزنه ول بگرده!
.
.
اگه با تلفن کارتی حرف بزنن می گن با دوست پسرشه! اگه خواستگارو رد کنه می گن یکی رو زیر سر داره!
.
.
اگه حرف شوهرو پیش بکشه می گن سر و گوشش می جنبه !
.
.
اگه به خودش برسه می گن دلش شوهر می خواد می خواد جلب توجه کنه !
.
.
اگه…………چکار کنه بمیره خوبه؟

.

شما نظرتون چیه؟!

یک شنبه 9 مهر 1391  11:35 AM
تشکرات از این پست
mohammadhoseinshokri eshag1 taghvimi fatemeh35 hamid_h
rohisamadi
rohisamadi
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 418
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

تولد تولدت مبارک

تک تک ستاره های عمرت بلند و والا

باقی عمرت ۱۰۰۰ به بالا

امروز روز تولدته عزیزم

عزیزمی ، دوستت دارم به مولا

.

.

.

تمام آدما فدات / خوش به حال مامان و بابات

تو امروز اومدی و ما شدیم کیش و مات

تولـــــــــدتـــــــــ مبـــــــارکــــــــ

حالا برو بخواب که دیر نشه لالات !

.

.

.

تارهای گیتارم را به لرزش در می آورم

تا بارها و بارها به تو بگویم دوستت دارم

بارها این تارها به صدا درمی آیند و میگویم:

تولـــــدت مبارک بهترینم

امروز به هوای تو ، چه خوشحالم

می خواهم بپرم ، چه سود که بی بالم

تو را می خواهم ، نبینمت بد حالم

میگویم تولدت مبارک، نگویم، خدا کند لالم !!

.

.

.

نام قشنگت بر لبانم جاریست / تمام چیزهای دنیا بی تو فانیست

تولدت مبارک عزیزم / روی تو امروز چه نورانیست

.

.

.

عاشقانه در انتظار تو هستیم / کم طاقت دیدار تو هستیم

با آمدنت جمال ما روشن شد / حالا که آمدی گرفتار تو هستیم !

تولدت مبارک عزیزم !

.

.

امشب دامن تو پر از هدیه های کوچک و بزرگ می شود

اما من هیچ ندارم که به تو هدیه دهم

جز دلی که به من پس دادی

تولدت مبارک . . .

.

.

.

امشب شب تولد توست

تو یک سال بزرگتر شدی

و عشق من یک سال در دلت کوچکتر

من اما هیچ وقت شب تولدت با تو نبودم

من هیچ وقت در دلت نبودم . . .

تولدت مبارک

.

.

.

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت

امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق

خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . .

تولدت مبارک

.

.

.

امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم

که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . .

تولدت مبارک

.

.

.

تمام دقایق مانده از عمرم به همراه زیبا ترین بوسه های عاشقانه

هدیه ای برای روز تولد تو . . .

لمس بودنت مبارک

.

.

.

در شب زیبای میلادت تمام وجودم را که قلبی ست کوچک

در قالب قابی از نگاه تقدیم چشمان زیبایت میکنم

و با بوسه ای عاشقانه تولدت را تبریک می گویم

آغاز بودنت مبارک

.

.

.

ای زیبا ترین ترانه ی هستی ، بدان که شب میلادت

برایم ارمغان خوبی ها و زیبایی هاست

پس ای سر کرده ی خوبی ها میلادت مبارک . . .

.

.

.

سوسوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست

آمدی و آسمان و زمین را برایم بهشت کردی

تنها ستاره ی آسمان دلم تولدت مبارک . . .

.

.

.

سالیان درازی است که در گلخانه دلم گل محبتی را که خودت کاشته‌ای آبیاری می‌کنم

تولد مهربان ترین گل دنیا مبارک . . .

.

.

.

پلک جهان می پرید

دلش گواهی میداد

اتفاقی می افتد

اتفاقی می افتد

و

فرشته ای از آسمان فرود آمد

تولدت مبارک

.

.

.

سبز ترین خاطرات ازآن کسانیست که ، در ذهنمان عاشقانه دوستشان داریم

تولدت مبارک

.

.

.

امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت

قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت

فرشته آسمانی سالروز  زمینی شدنت مبارک . . .

.

.

.

و تو آن شبنم عشقی که با آمدنت به روزگار تیره و تارم رنگ مهر و وفا بخشیدی . . .

.

.

.

دفترچه ی خاطرات قلبم را که خالی از عشق و یکرنگی بود

سرشار از عشق و محبت کردی  ، نازنیم ، زیباترینم

حضور گرم و همیشگی ات را هزاران هزار بار سپاس می گویم

تولدت مبارک

.

.

.

هر انسان لبخندی از خداست و تو زیبا ترین لبخند خدایی

بهانه زندگیم تولدت مبارک . . .

.

.

.

امشب تولد توست

و باز من کنارت نیستم

امشب تو شادمانی و باز در دلت نیستم

تولدت مبارک . . .

.

.

.

می آیی

با خواهش این و آن

در پوشش آرزوهای دیگران

می روی

با هزار آرزوی گران

برای خود

نه برای دیگران

تولدت مبارک

.

.

.

این چندمین تولد توست؟

و چندمین انبساط مجدد کائنات؟

این جندمین بارخلقت است؟

و چندمین انفجار سکوت؟

چندمین لبخند آفرینش؟

خورشید را چندمین بار است که میبینی؟

و پروانه ساعتها چندمین بار است که میچرخد؟

و ثانیه چندمین بار است که به احترام تو برمیخیزد؟

چندمین بار است که مجدداً نفس میکشی؟

چندمین دم!؟

چندمین آن!؟

آه که تو چقدر خوشبختی!

و جهان چه پرغوغاست

که بینهایتمین تولد تو را جشن میگیرد . . .

یک شنبه 9 مهر 1391  11:52 AM
تشکرات از این پست
mohammadhoseinshokri eshag1 taghvimi
majid3664
majid3664
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 289
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

اس ام اس های جالب بوسه

اس ام اس های جالب بوسه

 

یه بوس فرستادم بی زحمت دست به دست کن بذار رو لپت

 

 

 

بوسه ابتکاریست از طبیعت برای زمانی که احساس در کلام نمی گنجد

 

*************************************************************

انسان به سه  بوسه تکمیل میشود ،

بوسه ی مادر که با آن پا به عرصه ی خاکی میگذاری ،

بوسه ی عشق که یک عمر با آن زندگی میکنی ،

بوسه ی خاک که با آن پا به عرصه ی ابدیت میگذاری

 

*************************************************************

 

بوسه یعنی لذت دلدادگی ، لذت از شب لذت از دیوانگی ،

بوسه آغازی برای ما شدن ، لحظه ای با دلبری تنها شدن ،

بوسه آتش می زند بر جسم و جان ،

بوسه یعنی عشق من با من بمان

 

*************************************************************

 

گرچه از دوری این فاصله ها مایوسم ، از همین فاصله دور تورا می بوسم

 

 

امید نگاهت ، ایستادن روی شانه هایت ، سر نهادن گونه های زیبایت را ،

بوسه دادن مرا ، خوش تر از این آرزویی است

 

*************************************************************

 

بی تو دنیا رنگی ندارد ، خنده با من انسی ندارد

کاش می شد بودی کنارم ، گرچه آهم سودی ندارد ،

بوسه می دادی نغمه ام را ، چون که شعرم نائی ندارد

 

*************************************************************

 

کاش میشد

بوسه ها را قاب کرد

مثل نامه سوی هم پرتاب کرد

کاش میشد عشق را تقسیم کرد

مثل تک شاخه گلی تقدیم کرد .

 

*************************************************************

 

من مست غم عشقم با خنده خمارم کن ، صیاد اگر هستی با بوسه شکارم کن

 

 

تو آن فرشته ای که وقتی در فصل بهار راه می روی ، برگ درختان انتظار پاییز را می کشند تا جای پاهایت را  بوسه بزنند

 

*************************************************************

 

هنوز هم در کوچه های خلوت عاشقی ، در میان سکوت

بوسه هایمان زندگی می کنم

شاید رهگذری مژده ای از رویای ماندگار و عشق جاودانه ام ، به همراه بیاورد .

 

*************************************************************

 

عشق یعنی التماس و انتظار

عشق یعنی بوسه ای بر دست یار

عشق یعنی پا و دل دنبال تو

عشق یعنی هرچه دارم مال تو

عشق یعنی خال و ابروی کمان

عشق یعنی یک تیمم یک نماز

عشق یعنی تا ابد با من بمان

 

*************************************************************

 

چه بسیار نگاه ها در جهان سرگردانند که در چشمی جای گیرند و چه بسیار فریادهایی که بر سنگ خاموش  بوسه می زنند

 

*************************************************************

 

شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد ، با سبدی پر از

بوسه هم خواهم آمد ، و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی تا ابد دوستت دار

 

*************************************************************

 

عشق را از ماهی بیاموز که چه بی پایان آب را پر از

بوسه های بی پاسخ میکند

 

*************************************************************

 

گفتی که می بوسم تو را ، گفتی تمنا می کنم ، گفتی اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم

گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم ، گفتم ز تو دیوانه تر دانی که پیدا می کنم

 

*************************************************************

 

با تو پر شور و نشاطم ، تو هیاهوی نگاتم ، تو یه آواز قشنگی ، من تو آهنگ صداتم ، مثل خنده رو لباتم ، مثل اشک رو گونه هاتم ، تو رو می بوسم انگار ، شاعر شعر چشاتم

 

*************************************************************

 

اس ام اس اورژانسی : همین الان که داری مسیج می خونی ، خودت رو ماچ کن ، دلتنگت شدم!

 

 

 

یک ماچ خصوصی به لبم اهدا کن ! ای دولت عشق در لبانت! لطفا. اصل چهل و چهار را اجرا کن

 

 

 

بوسیدن قول ماندن نیست شروع با هم بودنه. درک و هم را فهمیدن و حس به هم رسیدنه

 

*************************************************************

 

یکی در آرزوی دیدن توست ، یکی در حسرت بوسیدن توست ، ولی من ساده و بی ادعایم ، تمام هستی ام خندیدن توست

 

*************************************************************

 

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را ، تو گل ناز منی از دور می بوسم تو را

 

 

 

بیب بیب برو کنار ، این اس ام اس یه بار  بوسه داره ، برو کنار خیس نشی !

 

*************************************************************

 

ای بهار بوسه در بزم بلور ، چشم بد از چشم زیبای تو دور

 

 

 

می شود مثل نسیم بال در بال پرستو ، بوسه بر قلب شقایق ها بزنیم ، هیچکس تنها نیست ، ما خدا را داریم

 

 

 

پروانه به شمع  بوسه زد و بال و پرش سوخت ، بیچاره از عشق فقط سوختن آموخت

 

*************************************************************

 

آن بوسه که از روی تو در خواب گرفتم

گل بود که از شاخه ی مهتاب گرفتم

هرگز نتوانی ز من دور بمانی

چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم

 

*************************************************************

 

عشق اگر با عفت توأم شود گوهری است گرانبها و در عشق فاصله بین خطا و پاکی یک بوسه است

 

*************************************************************

چشم به راه توام ، قفل شبم باز کن

ماه شبم شو دمی نغمه ی نو ساز کن

بوسه ی باران تو باش ، من عطش بی حساب

فاصله بردار ، باز عاشقی آغاز کن

 

*************************************************************

 

یه حساب در بانک مهر و صفا باز کن تا من میلیون ها بوسه به حسابت واریز کنم ، یادت نره حساب جاری باز کنی

 

 

من بی تو یم بوسه ی فراموش شده ام ، یک شعر پر از غلط ، یک پرنده ی بی آسمان ، یک نسیم سرگردان ، یک رویای ناتمام

یک شنبه 9 مهر 1391  1:06 PM
تشکرات از این پست
mohammadhoseinshokri eshag1 taghvimi
majid3664
majid3664
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 289
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

فرشو پهن کردیم پشت بوم ، همسایه میگه شستین گذاشتید خشک بشه ؟

گفتم پَ نَ پَ انداختیم ویتامین D جذب کنه تا رنگ گُلاش ثابت بمونه !

 

 

کبوتر با کبوتر ، باز با باز ؟

پ ن پ الاغ تک شاخ با مرغ مگس خوار

سوسک آفریقایی با نهنگ سرچکشی !

 

 

تو کلاس هی میگیم “استاد خسته نباشید” ، استاد میگه یعنی وقت تمومه ؟ گفتیم پ نه پ همین الان از اتاق فرمان اطلاع دادن که ۱ ساعت به تایم کلاس اضافه شده !

 

 

غذا مونده روی گاز خاکستر شده

اومده میگه سوخته ؟ گفتم پَ نَ پَ بیش از حد جا افتاده !

 

 

فامیلمون اومده میگه شما دانشجویی ؟ گفتم پـ نـ پـ پشت کنکور مهد کودک گیر کردم !

 

 

توی صف بربری وایسادم ، یارو میگه شما هم توی صفی ؟ گفتم پَ نَ پَ من از اداره بازرسی و نظارت بر کیفیت و قیمت نان مزاحم میشم ، طبیعی رفتار کن سه نشه !

 

 

ساعت خوابیده ، چهارپایه آوردم ، میگه میخوای باتریشو عوض کنی ؟ گفتم پـ نه پـ اینجا جاش مناسب نیست ، سروصدا زیاده ، میخوام ببرمش اتاق خواب بخوابه !

 

 

دندونم سیاه شده ، میگه خراب شده ؟ گفتم پَ نَ پَ این یه دونه خارجیه مدل Black Edition !

 

 

کل خونه همسایه رو سیاه کشیدن ، رفیقم میگه یعنی کسی فوت کرده ؟ گفتم پَ نَ پَ معدل بچشون شده ۱۹٫۹۹ ، واقعا خدا بهشون صبر عنایت فرماید !

 
 
دوستم میپرسه تو هم مثل من به طبیعت و دریا و گل و چیزای رمانتیک علاقه داری؟ پـــ نه پـــ من فقط به زباله دونی و آشغال و توالت عمومی و چیزای چندش آور علاقه دارم!!!!

 

* مامان و بابام موقع جابه جا کردن مبل یکدفعه ولش کردند رو پام اشکم در اومده، تازه می پرسن دردت اومد؟

پـــ نــه پـــ از اینکه می بینم رابطه شما دوتا انقدر خوبه و با هم همکاری می کنید، دارم اشک شوق می ریزم!!!

 

 

* لپ تاپم رو بردم نمایندگیش، می گم ضربه خورده کار نمی کنه، یارو میگه ضربه فیزیکی؟!!

پـــ نه پـــ ، یکم بی محلی کردم، ضربه روحـــی خورده.

 

* دارم کمرمو با نبش دیوار می خارونم خواهرم میگه کمرت می خاره ؟

 میگم پــــ نه پــــ دارم علامت گذاری می کنم واسه خرس ها راهو گم نکنن!!

 

* دارم چایی می خورم داغ بود سوختم داداشم می پرسه سوختی؟

 می گم پـــ نه پـــ رفتم مرحله بعد!!!

 

* به همکارم می گم همین الان یه فیلم باحال دانلود کردم، می گه از تو اینترنت؟

 پـــ نه پـــ از تو کانال کولر، اتفاقاً پهنای باندشم زیاده، قطعی هم نداره!!!

 

* رفتم ساعت سازی به یارو می گم ساعتم کار نمی کنه، میپرسه یعنی درستش کنم؟

 پـــ نه پـــ باهاش صحبت کن سر عقل بیاد بره سر کار!!!

 

* تو فرودگاه دارم با رفیقم حرف میزنم یارو داره رد میشه میپرسه: شما ایرانی هستین؟

می گم:پـــ نه پـــ ما چینی هستیم فقط روی ما فارسی ساز نصب کردن!!!

 

* رفتم دکتر از منشیه می پرسم دکتر هست؟ میگه بله می خوایید برید پیششون؟

 پـــ نه پـــ اومدم ببینم اگه این وقت شب هنوز تو مطبند، تلاش شبانه روزیشون رو سرمشق زندگیم قرار بدم و برم!

 

یک شنبه 9 مهر 1391  1:09 PM
تشکرات از این پست
mohammadhoseinshokri eshag1 taghvimi
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

با هم بخندیم

 

 

لطیفه, لطیفه کودکانه, طنز کودکانه

 

 

 

صرف فعل

معلم: وقتی گفته می شود «من می روم، تو می روی، او می رود» چه زمانی است؟

شاگرد: این زمانی است که زنگ خورده و ناظم هم جلوی در ایستاده.

 

انشاء

معلم از دانش آموزان خواست که انشاء در باره یک مسابقه فوتبال بنویسند. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر، معلم از او پرسید: تو چرا نمی نویسی؟

 

دانش آموز جواب داد: نوشته ام!

 

معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد. نوشته بود: به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد!

 

ماه

معلم: «چرا در آخر ماه، ماه پنهان می شود آیا می دانی کجا م رود؟»

شاگرد: آقا حتماً می رد حقوقش را بگیرد».

 

جمله سازی

معلم: با علی، محمد، حسین جمله بساز.

رضا: علی با حسین به پارک رفتند.

معلم: پس محمد کجاست؟

رضا: محمد خواب موند، نیومد!

 

منبع :فصل نامه بشری

 

 



بخون و بخند

 

 

لطیفه های کودکانه,جک,جک لطیفه

 


امرار معاش و نویسندگی

 

سعید به دوستش محسن: برادرت که به خارج رفته ، از چه راهی امرار معاش می کند؟محسن : از راه نویسندگی.

 

سعید : چه می نویسد؟

 

محسن : هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.

 

 

جمله سازی

 

معلم : امیر جان ، با حمید یک جمله بساز.

 

امیر : شما چقدر شبیه همید!

 

 

جمله رمزی

 

حسن پس از شرکت در امتحانات پایان سال ، به همکلاسی اش گفت : ما می خواهیم به مسافرت برویم. لطفا نمره های مرا بپرس و اگر تجدید شده بودم ، به صورت رمزی به من خبر بده. اگر از یک درس تجدید شده بودم ، بگو : سلیم به تو سلام می رساند. اگر هم از دو درس تجدید شدم بگو : سلیم و برادرش سلام می رسانند.

 

حسن بعد از مدتی نامه ای از همکلاسی اش دریافت کرد که در آن نوشته بود: خانواده سلیم همگی سلام می رسانند!!

 

 

امتحان

 

پزشک : خوب پسرم! حالا باید دندانهایت را امتحان کنم.

 

پسر بچه : آقای دکتر! امتحان کتبی یا شفاهی؟؟؟

 

 

پلیس

 

اولی : پدر من با یک حرکت دست می تواند یک کامیون را نگه دارد!

 

دومی : مگه پدرت چه کاره است؟

 

اولی : پلیس!!

 

 

یک شنبه 9 مهر 1391  2:59 PM
تشکرات از این پست
saeid63 fatemeh_75 mohammad_43 mohammadhoseinshokri eshag1 taghvimi fatemeh35 zahra_53 hamid_h farshad42
qodrat
qodrat
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 12046
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

کمبود محبت شدید !!!!

نون هم نشدیم یکی از رو زمین ورداره بوسمون کنه.

 

دوشنبه 10 مهر 1391  7:48 AM
تشکرات از این پست
taghvimi
taghvimi
taghvimi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 231
محل سکونت : اذربایجان شرقی

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

خالی بندی به این میگن !!! (عکس)

 

خالی بندی به این میگن !!! (عکس)

تصاویر خالی بندی

=

=

=

=

=

=

=

 

 

دوشنبه 10 مهر 1391  6:51 PM
تشکرات از این پست
mohammadhoseinshokri hamid_h
دسترسی سریع به انجمن ها