0

آيرس مرداك

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

آيرس مرداك

 
نامل كامل، بانو جين آيريس مرداك
نام پس از ازدواج: خانم جي .او.بيلي (Mrs. J.O. Bailey)
آيرس مرداك نويسنده بريتانيايي و استاد دانشگاه، از پرتأليف ترين و حرفه اي ترين رمان نويسان بود. مرداك در آثارش به مسايل اخلاقي روزمره مي پرداخت و اين كار را بعضي اوقات در قالب اسطوره انجام مي داد. به عنوان يك نويسنده، مرداك فردي ايده آليست بود و به ويراستاران اجازه نمي داد در متن رمانهايش تغيير بدهند. وي در طول 40 سال 26 رمان خلق كرد. آخرين رمان او هنگامي نوشته شد كه وي از بيماري آلزايمر رنج مي برد.
آيريس مرداك راجع به رابطه هنر، جامعه و هنرمند مي نويسد: "همان گونه كه گفتم، من فكر نمي كنم كه هنرمند نسبت به جامعه، مسؤوليتي داشته باشد. البته هر شهروندي نسبت به جامعه مسؤوليت دارد، و يك نويسنده نيز بايد گاهي اوقات احساس كند كه بايد مقاله ها يا پامفلتهاي متقاعدكننده اي در روزنامه ها بنويسد، اما اين مقوله ديگري است. مسؤوليت هنرمند در قبال هنر و حقيقت است. وظيفه هنرمند آن است كه با استفاده از ابزار خود بهترين اثر ادبي را كه مي تواند خلق كند، و نيز او بايد دريابد كه چگونه مي تواند اين كار را انجام دهد."
(برگرفته از اگزيستانسياليستها و صوفيان، ويراستار پيتر كنرادي (Peter Conradi)، 1997).
آيريس مرداك در دابلين متولد شد. مادرش، "آيرين آليس ريچاردسن" (Irene Alice Richardson) يك ايرلندي بود و به عنوان خواننده اپرا، تعليم ديده بود. پدرش، ويلز جان هيوز مرداك (Wilss John Hughes Murdoch) انگليسي و كارمند دولت بود. او در جنگ جهاني اول افسر سواره نظام بود و سپس بدون آنكه به دنبال ارتقای شغل باشد، به عنوان يك كارمند دولت شروع به كار كرد. خانواده آيريس مرداك در هنگام كودكي وي به لندن نقل مكان كردند و او در حومه غربي لندن در محله همرسميت (Hammersmith) و چيزويك (Chiswich) بزرگ شد.
آيريس مرداك در كالج سامرويل آكسفورد (Somerville College) به مطالعه علوم كلاسيك، تاريخ باستان و فلسفه پرداخت. در طول جنگ جهاني دوم، او يك عضو فعال حزب كمونيست بود، ولي پس از مدت كوتاهي وي از اين ايدئولوژي مأيوس شده و از حزب كمونيست استعفا داد. از سال 1938 تا 1942 وي دستيار عالي وزارت دارايي و درآمدها شد و سپس بين سالهاي 1944 تا 1946 در سازمان كمكهاي اضطراري (UNNRA) سازمان ملل در اتريش و بلژيك فعاليت داشت. سپس، پس از آنكه يك سال در لندن شغلي نداشت، مرداك در رشته فلسفه و زير نظر "لودويگ وينگنستاين" (Ludwig Wittgenstein) سرگرم تحصيلات تكميلي شد.
در سال 1948 او به عنوان مدرس دانشگاه "سنت آن" در آكسفورد (St. Anne's College) شروع به كار كرد و تا سال 1963 در آنجا به تدريس اشتغال داشت. از آن به بعد، مرداك زندگي اش را به نوشتن اختصاص داد. بين سالهاي 1963 تا 1967 وي در كالج سلطنتي هنر (The Royal College of Art) نيز تدريس مي كرد.
اولين اثري كه مرداك به چاپ رساند تحليلي بود از آثار سارتر (Sartre) كه با عنوان "سارتر: عقلگراي رمانتيك" (Sartre: The Romantic Rationalist) در سال 1953 منتشر شد. مرداك در دهه 1940 سارتر را ملاقات كرده و به اگزيستانسياليسم علاقمند شده بود.مرداك بيش از همه به يك شاعر و اديب چك علاقمند بود كه فرانتس استانير (Franz Steiner) نام داشت و به گفته يكي از دوستانش اين شاعر چك، وي در اثر حمله قلبي در آغوش آيريس مرداك فوت كرد. آيريس مرداك در سال 1956 با "جان بيلي" (John Bailey) كه شش سال از او جوان تر بود ازدواج كرد. "بيلي" در دانشگاه آكسفورد به سمت استادي زبان انگليسي رسيد و داستانهايي نيز به چاپ رسانده است. آنها بيش از سي سال در "استيپل آشتون" (Staple Ashton) در خانه اي قديمي به نام "سدار لارج" (Cedar Lodge) زندگي كردند و سپس به محله دانشگاهي نيشن شمال آكسفورد نقل مكان كردند. مرداگ هيچگاه به كودكان علاقه نداشت. شوهر وي به جاي او بعضي از مقالات انتقادي را مي نوشت و به نامه هايش پاسخ مي داد، ولي هيچگاه چندان در نوشته هايش دخالت نمي كرد. اين زن و شوهر عميقاً به شنا علاقمند بودند و هرگاه كه مي توانستند به شنا مي پرداختند. به همين دليل بود كه "بيلي" يك آبگرمكن در استخر كوچك "مرداك" كه در گلخانه منزل آنها ساخته شده بود تعبيه كرده بود.
"او مي خواست كه از طريق رمانهايش تمام خوانندگان را جذب كند و مي خواست اين كار را از هر طريق ممكن انجام دهد: از قبيل هيجان داستانهايش، سرعت و كمدي آنها، ايده هاي فلسفي موجود در آنها، فضاهاي معنوي جهانهاي اصلي و خلق شده در داستانها، ..." (بر گرفته از كتاب مرثيه اي براي آيريس، نوشته جان بيلي، 1998)
در سال 1954 مرداك اولين رمان خود را با عنوان "زير تور" (Under the Net) منتشر كرد كه قهرمان اصلي آن شخصيتي "سارتر" گونه داشت و نامش "جك دوناگ" (Jack Donague) بود. مرداك در اين كتاب از تأكيد سارتر بر "ماهيت" در مقابل "ماديت" انتقاد مي كند. رمان بعدي مرداك "سر قطع شده" (A Severed Head) نام داشت كه در سال 1961 منتشر شد و در آن از تئوريهاي "يونگ" (Jung) در مورد آركيتايپها يا نمونه هاي اصلي پديده ها (archetypes) استفاده شده است. اين رمان به خاطر توجه بيش از حد به تئوري سازي و عدم توجه كافي به شخصيت پردازي مورد انتقاد قرار گرفته است. رمان "سر قطع شده" بعداً با كمك "جي . بي . پريستلي" (J.B. Priestly) به صورت يك نمايشنامه در آمده كه در آن تحليلي از تئوريهاي فرويد (Fraud) راجع به جنس مذكر و اميال جنسي او و به خصوص ترس از اخته كردن ارائه گرديده است.
رمان ديگر با نام "ناقوس كليسا" (The Bell) (1958) در ميان موفقترين رمانهاي مرداك است كه بازگو كننده داستان جامعه مذهبي انگليكن (Anglican = كليساي انگليس ) در شهر گلوسترشر Gloucestershire)) است. اين جامعه در راه ايجاد زندگي جديد و بهتري تلاش مي كند، اما تضاد تاريخي بين مسايل جنسي و مذهب به در هم ريختن بنيانهاي مذهبي اين جامعه مي انجامد. اين رمان در برگيرنده حوادثي است كه راجع به نصب ناقوس جديدي در برج كليساي شهر است. انتقال اين ناقوس به كليسا به صورت سمبليك بيانگر مشكلات زندگي معنوي است. سرانجام هنگامي كه از طريق يك راه سنگفرش، ناقوس به دروازه هاي راهبه خانه مي رسد، به درون آب سقوط كرده و بدون آنكه اثري از خود بر جاي گذارد در آب غرق مي شود. از اين رمان بعدها يك فيلم تلويزيوني نيز ساخته شده است. بخشي از اين رمان در زير مي آيد:
"درا (Dora) فرياد كشيد: به خوبي نمونه واقعيشه. پيتر گفت: هيچ چيز غير اصلي به خوبي نمونه اصلي نيست. عجيبه كه حتي وقتي يك نمونه از هر نظر شباهت كاملي با نمونه اصلي داشته باشد، همين كه مي فهمي كه اصل نيست، ارزش خود را از دست مي ده. يادم مياد كه يه جايي كانت (Kant) گفته بود كه مهمونهاي شما وقتي بفهمند كه بلبلي كه بعد از شام براشون آواز مي خونه يك پسر بچه است كه لاي درختها پنهانش كردن، خيلي دلخور مي شن. مايكل گفت: اين يك نمونه براي اثبات جذابيت طبيعي حقيقته." (برگرفته از رمان (The Bell) "ناقوس"،1958).
مرداك بيش از بيست رمان نوشته است. در آثار اوليه او، مانند "قلعه شني" (The Sand Castle)، (1957) سبك وي آراسته و صيقل داده شده و كتابها عمدتاً كوتاه هستند. آثار بعدي وي طولاني و تا حدودي 500 صفحه هستند. در رمان "قرمز و سبز" (The Red and the Green) (1965) مرداك موضوع رمان را تاريخي انتخاب كرد و داستان راجع به واقعه شورش عيد پاك در دابلين در اواسط جنگ جهاني اول است. در زير بخشي از اين رمان آورده مي شود:
"كريستوفر در بحث هاي سياسي هميشه نقش شكاك را به خود مي گرفت. اما در واقع، گرچه او خود هيچگاه فعاليت عملي نداشت، نسبت به كل جريان شورش در ايرلند و گروه شين فن (Sinn Fein) به عنوان نمايندگان فعلي اين جريان، احساس همدردي عميقي داشت. مانند بسياري از روشنفكران كه فريبكارانه خود هيچ فعاليت سياسي ندارند، او احساس عميقي نسبت به قهرمانان داشت. وي با حساسيتي هنري، عظمت حماسي پنهان در تراژدي ايرلند را درك مي كرد." (از كتاب "قرمز و سبز"، 1965)
مرداك اغلب از عناصر گوتيك (gothic) و خيالي، براي ايجاد فضاي خداگونه اي استفاده مي كند كه شخصيتهاي رمانهايش با استفاده از اين فضا در پي يافتن معني زندگي خود هستند. در رمانهاي مرداك، شخصيتهاي رئاليستي در موقعيتهاي غير عادي قرار مي گيرند و خيلي از آنها مضموني مذهبي فلسفي دارند. در رمان "روزگار فرشتگان" (The Time of the Angels) (1965)، قهرمان داستان يك كشيش غير عادي كليساي انگلستان به نام "كارل فيشر" (Carle Fisher) است كه در نهايت به پرستش شيطان روي مي آورد.
دختر او در مي يابد كه خواهر زاده اش "اليزابت"، دختر نامشروع پدرش است و باعث مي شود كه او با خوردن قرصهاي خواب آور بميرد. يكي ازشخصيتهاي داستان مي گويد: "آنهايي كه فرشتگان با آنها ارتباط برقرار مي كردند ديگر وجود ندارند."
در رمان ديگر مرداك به نام "اسب شاخدار" (The Unicorn) (1963)، شخصيتهاي جهان واقعي در دنيايي قرون وسطايي سير مي كنند. در رمان "شاهزاده سياه" (The Black Prince) (1973)، راوي داستان يك نويسنده است به نام "برادلي پيرسن" (Bradley Pearson) كه شديداً ايده آليست مي باشد و در نظر او حس ادبي در حقيقت قيامتي است كه به اعمال انسان در آن رسيدگي مي شود. در اثر عشقي آتشين، حس هنري و عشق در اين شخصيت داستاني زنده شده و در نهايت باعث مي شود كه وي به خاطر جنايتي كه مرتكب نشده به زندان افتد.
رمان ديگر مرداك، "شاگرد خوب" (The Good Apprentice) (1985) نام دارد و تمثيلي است از مبارزه بين نيكي و بدي و رنجهاي قهرمان اصلي محور اصلي داستان را تشكيل مي دهد. قهرمان اين داستان كه "استوارت كانو" (Stuart Cuno) نام دارد تصميم مي گيرد كه فرد "خوبي" باشد و براي نيل به اين هدف به عدم اختيار همسر، زهد و دست كشيدن از يك حرفه دانشگاهي با آينده اي روشن روي مي آورد. برادر استوارت كه "ادوارد بالترام" (Edward Baltram) نام دارد دچار احساس گناه شديد است چون فكر مي كند بهترين دوستش را كشته است. نهايتاً، استوارت براي نجات برادرش استوارت كه راهي سفر به ديار مردگان است وارد عمل مي شود و اين منجر به يك مبارزه نهايي و فاجعه آميز بين نيروهاي خوب و بد مي شود. "او با خودش فكر كرد: من چقدر تنها هستم، هيچكس به من كمك نمي كند، هيچكس نمي تواند به من كمك كند، من حتي كمك هيچكسي را نمي خواهم. اما چه بر سر من خواهد آمد؟ بهتر نيست كه بميرم؟ من فقط مزاحم و انگل هستم. من يك مرده متحركم، مردم هم اين را مي بينند، پس چرا از من فرار نمي كنند؟ البته همه از من فرار مي كنند، همه سعي مي كنند با من برخوردي نداشته باشند. هيچ صدايي به من نمي رسد. نمي توانم فرار كنم. قادر به كار هم نيستم. من براي هميشه از بين رفته ام. من قدرت انديشه را ندارم، مغز من به سم سياه آلوده شد. من ماشين بي ارزشم، روح انساني ندارم. روحم مرده است، روح بيچاره ام مرده است." (برگرفته از "شاگرد خوب"، 1985)
رمان "دريا" (The Sea) بزرگترين اثر مرداك شمرده مي شود كه در سال 1978 جايزه "بوكر پرايز" (Booker Prize) را نصيب خود كرد. در اين رمان، "چارلز آروبي" (Charles Arrowby) يك مدير تئاتر خشن است كه پس از 40 سال دوباره عشق زمان كودكي خود رامي يابد و بدون آنكه بتواند در خود تغييري به وجود آورد، او را مورد ستم قرار مي دهد و نهايتاً نيز با دختري شرور كه 18 ساله است طرح دوستي مي ريزد.
مرداك آثار فلسفي و نقد ادبي نيز داشته است، از جمله "ماوراء الطبيعه به عنوان راهنمايي براي اخلاقيات" (Metaphysics as a guide to Morals) (1992).
او در سال 1987 لقب "زن شواليه" (Dame) را از آن خود ساخت. از اواسط دهه 1990 مرداك از بيماري آلزايمر رنج مي برد. آخرين رمان وي "مشكلات جكسون" (Jackson’s Dilemma) (1995) نام دارد كه يك كتاب رواني هيجان انگيز است. در اين رمان شخصيت اصلي داستان "ادوارد لانين" (Edward Lannion) نام دارد كه جواني شاعر است و رمانهاي تاريخي نيز مي نويسد، ولي وي يك روز قبل از جشن عروسي خود، نامه اي اسرارآميز از نامزدش دريافت مي كند. اين رمان مورد انتقادهاي فراوان قرار گرفت. از جمله اينكه "براد لتوزر" (Brad Leithawser) در نشريه "نيويورك تايمز" نوشت كه نثر مرداك در اين اثر پر از عبارات اضافي و در كل نثري ضعيف است. وي همچنين از اينكه مرداك فقط در يك پاراگراف سه بار عبارت "يك دفعه" (Then suddenly) را به كار برده بود از وي ايراد گرفته بود. اين اشتباهات مرداك خوانندگان وي را واداشت تا آنها را در غالب نامه هايي كه به وي مي نوشتند مطرح كنند. بيماري وي، همان گونه كه شوهرش گفت، در نهايت وي را تبديل به يك "كودك سه ساله شيرين" كرد. آيريس مرداك در تاريخ هشتم فوريه سال 1999 در شهرآكسفورد درگذشت. شوهر مرداك "جان بيلي" (John Bailey) شرحي از زندگي مشترك خود با وي را در كتاب "مرثيه اي براي آيريس" (An Elegy For Iris) ارائه مي دهد، و مي گويد كه شخصيت دوست داشتني مرداك حتي با بيماريش شكسته نشد. در زير نام آثار برگزيده مرداك ارائه مي گردد:
ـ سارتر (1953)Sartre
ـ زير تور (1954)Under the Net
ـ پرواز از خوشبختي (1956) The Flight Form the Enchanter
ـ قلعه شني (1957)The Sand Castle
ـ ناقوس (1958)The Bell
ـ سر قطع شده (1961)The Severed Head
ـ گل سرخ غيررسمي (1961)The Unofficial Rose
ـ اسب شاخدار (1963)The Unicorn
ـ سر قطع شده (1964)The Severed Head
ـ دختر ايتاليايي (1964)The Italian Girl
ـ قرمز و سبز (1965)The Red and The Green
ـ زمان فرشته ها (1966)The Time of the Angle
ـ زير تور (1966)Under the Net
ـ حاكميت خوبي و مفاهيم ديگر (1967) The Sovereignty of Good and other Concepts
ـ زيبا و خوب (1968)The Nice and The Good
ـ روياي برونو (1969)Bruno's Dream
ـ حاكميت خوبي (1970)The Sovereignty of Good
ـ شكستي آبرومندانه (1970) A Fairly Honorable Defeat
ـ مردي تصادفي (1971)An Accidental Man
ـ نوكرها و برف (1973) (نمايشنامه ) The Servants and the Snow
ـ شاهزاده سياه (1973)The Black Prince
ـ ماشين عشق معنوي و دنيايي (1974) The Sacred and Profane Love Machine
ـ دنياي كودك (1975)A World of Child
ـ هنري و كاتو (1976)Henry and Cato
ـ آتش و خورشيد: چرا افلاطون هنرمندان را اخراج كرد (1977)
The Fire and the Sun: Why Plato Banished the Artists
ـ دريا، دريا (1978)The Sea, The Sea
ـ سال پرندگان (1978)A Year of Birds
ـ راهبه ها و سربازان (1980)Nuns and Soldiers
ـ رونالد استون (1981)Reynold Stone
ـ شاگرد فيلسوف (1985)The Philosophers pupil
ـ آكاستوس : دو ديالوگ افلاطوني (1986) (نمايشنامه ) Acastos: Two Platonic Dialogues
ـ كتاب و برادري (1987) The Book and the Brotherhood
ـ بالاتر از خدايان (1987)Above the Gods
ـ شاهزاده سياه (1989)The Black Prince
ـ پيامي به سياره (1989) The Message to the Planet
ـ اسطوره سياسي اگزيستانسياليستي (1989) The Existentialist Political Myth
ـ ماوراء الطبيعه به عنوان راهنمايي براي اخلاقيات(1992)Metaphysics as Guide to Morals
ـ شواليه سبز (1993)The Green Knight
ـ مشكلات جكسون (1995)Jackson’s Dilemma
ـ اگزيستانسياليست ها و صوفيان : نوشته هايي در باره فلسفه و ادبيات (1997)
Existentialists and Mystics: Writings on Philosophy and Literature


  منابع و مآخذ:
1. آثار نويسنده كه مشخصات آنها در متن آمده است.
2.McAfee, Annalena (Ed.) 2002.Lives and Works: Profiles of Leading Novelists, Poets nd Playwrights. London: Atlantic Books
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 19 آبان 1389  10:43 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها