0

تايپك شيعه شناسي

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

 

شیعه شناسی؛ ضرورت ها و رسالت ها

تشیع و غربت آن در عصر حاضر

خدا را شكر می كنم كه در عصری زندگی می كنیم و در شرایطی كه زمینه رشد معرفت نسبت به حقایق اسلام و حقایق تشیع فراهم شده و بخصوص در این كشور اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به بركت فداكاری های علمای بزرگ, به ویژه رهبر عظیم الشأن, امام راحل ـ رحمه الله علیه ـ, و یاری مردم مخلصی كه جان های پاك خود را برای احیای اسلام و تشیع فدا كرده اند, امكانات بیشتری برای خدمت گزاری به اسلام و تشیع و برخوردار شدن از انوار معارف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بیش از همه جای دنیا فراهم شده است. این نعمتی است كه به هیچ وجه توان ارزیابی آن را نداریم, چه برسد به شكر گزاری اش را.
به گمان بنده, در میان همه ادیان و فرق, هیچ دین و مذهبی غریب تر از مذهب شیعه نیست و در میان رهبران مذاهب ـ به شهادت تاریخ و به شهادت تاریخ شناسان ـ كسی به غربت علی ابن ابی طالب ـ علیه السلام ـ نمی رسد. و شاید این میراثی است كه برای شیعیان باقی خواهد بود تا زمانی كه صاحب امر ظهور بفرمایند و اسلام و تشیع را از غربت نجات دهند. ما در طول این چهارده قرن, كسانی را داشته ایم كه حقیقتاً در عالم نمونه بوده اند. شاید اگر بارزترین آنها را بخواهیم نام ببریم اصحاب سید الشهداء ـ علیه السلام ـ هستند. در میان علما هم بوده اند كسانی كه تمام عمرشان را خالصانه, مخلصانه و سخاوتمندانه در راه شناختن عالم تشیع و ترویج مذهب حق سپری كرده اند و در این راه از هیچ چیز فروگذار ننموده اند.

تكلیف شیعه در عصر حاضر

به هر حال, ما كه از نعمت معرفت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ برخوردار شده ایم و می گوییم: «... أسألُ اللهَ الّذی أكرَمنی بِمعرِفتكم و معرفه اولیائِكم و رَزقَنی البرائه مِن أعدائِكم أن یَجعلنی مَعكم فیِ الدنیا والآخره», در مقابل این نعمت عظیم, كه نصیبمان شده, تكلیف بزرگی هم به گردنمان آمده, و این تناسبی است كه بین نعمت و تكلیف وجود دارد: هر كس نعمتش بیشتر است, تكلیفش هم بیشتر است. شاید در میان مكلفان عالم هیچ كس بارش به اندازه ما سنگین نباشد. ما باید نخست این میراث عظیم را درست بشناسیم, بعد سعی كنیم آن را در زندگی فردی خودمان و سپس در زندگی اجتماعی مان پیاده بكنیم, آن گاه سعی كنیم آن را به جهانیان معرفی نماییم و در نهایت, سعی كنیم آن را در همه عالم به اجرا در آوریم و دست كم مقدمات بعیده اش را فراهم كنیم. این كارها هر كدامش بار بسیار سنگینی است كه اگر مجموعش را حساب كنیم, فكر نمی كنم در عالم تكلیف, باری به این سنگینی وجود داشته باشد.
وقتی تصمیم گرفتیم تشیع را خودمان بهتر بشناسیم تا بعد نوبت به سایر مراحل برسد, وارد یك دریای بیكران می شویم و می بینیم آن قدر ابعاد گسترده ای دارد كه به هر گوشه اش بیندیشیم, از عظمت و وسعت, آن چنان است كه ما را مبهوت می كند. و جای تعجبی نیست؛ زیرا بالاترین رحمت الهی برای انسان ها اسلام است كه خدا برای نجات همه انسان ها تا روز قیامت نازل كرده و حقیقت تشیع چیزی جز اسلام واقعی نیست و اگر اسلام برای سعادت همه انسان ها, در همه مكان ها و در همه زمان ها نازل شده, بار مسئولیتش به دوش حاملان اسلام است كه ما خود را حاملان واقعی آن می دانیم؛ زیرا پیروان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ هستیم.

در بخش هایی از معارف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تلاش های چشمگیری شده است, بخصوص در رویارویی با مخالفان و كسانی كه تعمد داشتند نسبت به مذهب شیعه موضع منفی داشته باشند. در مقابل آن ها, انگیزه ای قوی در علما و بزرگان ما به وجود آمده كه تلاش های چشمگیر و خستگی ناپذیری را متحمل شوند. نمونه اش در عصر ما, تلاشی است كه علامه بزرگوار, مرحوم آقای امینی ـ رحمه الله علیه ـ انجام داد. شكَرَ الله سعیه و حَشره مع موالیه . در گذشته هم نظیر این ها بوده و البته با فراهم شدن امكانات جدید برای تحقیق, باید بر این تلاش ها افزوده شود و راه برای تحصیل آیندگان بهتر باز شود. در این زمینه ها هم كسانی مشغول هستند و دعا می كنیم كه خدا بر توفیقات آنها بیفزاید.

ولی ما به بعضی ابعادش كمتر توجه كرده ایم. در اطراف جهان, افراد زیادی بخصوص به ابعاد شیعه شناسی پرداخته اند و مراكزی برای شیعه شناسی در دنیا تأسیس شده كه یكی از مهم ترین آنها در دشمن ترین كشور ها نسبت به اسلام و تشیع وجود دارد و شاید خیلی ها ندانند كه یكی از مراكز بزرگ شیعه شناسی در اسرائیل است, و نیز همه می دانند كه فعالیت های زیادی برای شیعه شناسی در امریكا انجام می گیرد.
ولی خود ما, كه عاشق اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و حامل میراث آنها هستیم, از این فعالیت ها غافلیم. آن ها غیر مستقیم از كارهای ما هم استفاده می كنند, در حالی كه ما كارهایمان پراكنده و بی نظم و بی برنامه و بی سامان است. آن ها با شیطنت هایی كه دارند از میان ما كسانی را انتخاب می كنند و به صورت های گوناگون از آن ها سوء استفاده می كنند. به هرحال, به این بخش كمتر توجه شده كه البته یك بخش نیست, بلكه طیفی از فعالیت هاست.
از بركات برقراری نظام اسلامی در این كشور, تشكیل مجامع و مؤسسات تحقیقاتی است كه زمینه را برای فعالیت محققان فراهم می نماید. متأسفانه كسانی كه باید از این فرصت ها استفاده كنند, بعضی‌هاشان امثال بنده هستند كه هم از لحاظ بضاعت علمی و هم از لحاظ توانایی جسمی و فكری و هم از جهات دیگر بسیار ضعیف و ناتوان هستند. از خدا می خواهیم كه این احسان را خودش اتمام بفرماید؛ برما منت بگذارد كه اشخاصی با انگیزه, پرتلاش, پرانرژی, آگاه و زمان شناس به این مجامع و مؤسسات ملحق شوند و از امكاناتی كه هر چند محدودند, بهره برداری كنند و برای انجام تكلیف سنگینی كه اشاره كردم ـ كه سنگین ترین تكالیف است كه در این زمان بر عهده انسان آمده ـ استفاده كنند. از امثال بنده دیگر گذشته است, ولی عزیزانی كه در سنین جوانی هستند و قدرت بدنی و فكری دارند, باید این فرصت ها را غنیمت بشمارند و با توكل بر خدا و توسل به خود اهل بیت ـ علیهم السلام ـ قدم های برجسته ای در این راه بردارند و دِینی را كه به اسلام و تشیع دارند ادا كنند.

محور تشیع امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ است و یكی از غربت های ایشان این است كه كلماتشان هم مهجور مانده. با وجود موقعیت عظیمی كه نهج البلاغه در عالم دارد, اما خود بنده با این كه قریب هفتاد سال از عمرم گذشته است, بسیار كم از این كتاب شریف و از سایر كلمات اهل بیت ـ علیهم السلام ـ, بخصوص كلمات خود امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ, استفاده كرده ام. به نظرم آمد حالا كه گرد هم آمده ایم جمله ای از نهج البلاغه بخوانم, بلكه نورانیت كلمات امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در قلوب ما بتابد؛ آن ها هم كه قلب نورانی دارند, نورانی‌تر شوند. قطعه ای را انتخاب كرده ام كه نسبت به هدفی كه در نظر داریم و بیان موقعیت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نسبت به اسلام, می تواند راهگشا باشد؛ چون بسیاری هستند كه شیعه را فقط به نام یك فرقه می شناسند. فرقه ها در عالم زیادند. برخی دوست دارند ـ مثلاً ـ درباره یك فرقه در افریقا, یا در ژاپن و یا در چین تحقیق كنند, عده ای هم درباره شیعه تحقیق می كنند و یك پدیده تاریخی را بررسی می كنند. كسان دیگری هم با گرایش های مختلف جامعه شناختی, سیر تحولات پیدایش این جمعیت و این فرقه را بررسی می كنند كه از اول چگونه شروع شد و بعد چه تحولاتی پیدا كرد و چه آثاری بر جوامع بخشید و چه تأثراتی از جوامع پذیرفت. همه این كارها كارهای خوبی است.

ضرورت شناخت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ

اما این چه اصراری است كه ما حتماً باید اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را بشناسیم؟ امام زمان مان را بشناسیم؟ «من ماتَ و لم یعرف امام زمانه ماتَ میته جاهلیه.»1 پیغمبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بستگان زیادی داشتند, یكی از آن ها علی ـ علیه السلام ـ بود. پیروان پیغمبر اكرم و كسانی كه خالصانه و مخلصانه می خواستند اسلام را بشناسند و به آن عمل كنند كم نبودند, الان هم كم نیستند. در میان اهل تسنن, در گوشه و كنار دنیا, افرادی هستند كه واقعاً می خواهند اسلام را بشناسند و بدان عمل كنند. منتها شرایط اجتماعی به آنها اجازه نمی دهد و باور نمی كنند غیر از آن چه اسلاف و بزرگانشان گفته اند, راه دیگری وجود داشته باشد. بخصوص با تبلیغات سوئی كه علیه تشیع شده است. چه خصوصیتی دارد كه ما باید این دوازده نفر را به اسم بشناسیم و معتقد باشیم كه این ها امام هستند؟ آیا مسئله فقط همین است؟ همین كه شب اول قبر از ما بپرسند امام اول كه بود, بگوییم علی؛ همین؟ خلقت آسمان و زمین و این همه تلاش انبیاء ـ علیهم السلام ـ برای همین بود كه من دوازده اسم یاد بگیرم و نسبت به بعضی هایشان محبتی داشته باشم؟ اگر سرّ این تأكید بر پیروی از علی ـ علیه السلام ـ, كه از روز اول به صورت های گوناگون مطرح شده است, بررسی شود, واقعاً از عجایب تدبیر های پیغمبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است و حتماً به الهام خداوند بوده كه از همان روز اول در معرفی امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ و سایر اهل بیت ـ علیهم السلام ـ آن تدبیر ها را اندیشیدند.

درباره حضرت علی ـ علیه السلام ـ آمده است كه «سدَّ الابوابَ الاّ بابَه.»2 چه خصوصیتی دارد كه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ حق داشتند ـ مثلاً ـ با حال جنابت وارد مسجد شوند, بر خلاف دیگران؟ یا تدبیر های زیاد دیگری كه برای معرفی حضرت علی ـ علیه السلام ـ به عنوان جانشین پیامبر اندیشیده شده؛ مانند داستان «یوم الانذار» و دیگر معرفی ها كه تا روزهای آخر و تا لحظات آخر عمر پیامبر ادامه داشت. این ها چه خصوصیتی دارند؟
بدون شك, ما احتمال دیگری نمی توانیم بدهیم كه این تدابیر حكیمانه جز برای هدایت انسان ها بوده باشند؛ یعنی اگر ممكن بود از راه دیگری انسان ها با سعادتشان آشنا شوند و راه تقرب به خدا و كمال انسانیت را جز از راه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ پیدا كنند, این همه بر این موضوع تأكید نمی شد. به هر حال, این سؤال جدی مطرح است و متأسفانه امثال بنده زیاد تلاش نكرده ایم تا این سؤال را خوب جواب بدهیم كه شیعیان قانع شوند.

راز بعثت نبی اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در سخن حضرت علی ـ علیه السلام ـ

من قطعه ای از نهج البلاغه انتخاب كرده ام كه در آن, حضرت علی ـ علیه السلام ـ سرّ بعثت پیغمبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و اصلاً نزول اسلام را بیان می كند. در پایان هم انحرافاتی را كه در اسلام پیدا شده اند و پیدا خواهند شد و راه نجات را, كه تمسك به طریق اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است, بیان كرده اند:
«خداوند محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بحق بر انگیخت تا بندگانش را از حلقه پرستش بت ها در آورده , به مدار عبادت خود وارد كند, و از طاعت شیطان نجات داده, به گردونه طاعت خود بیاورد؛ به وسیله قرآنی كه معنایش را روشن و بنیانش را استوار كرد, تا بندگان خدای خود را پس از جهل به او بشناسند, و پس از انكار (زبانی) او به وجودش اقرار نمایند, و پس از انكار (قلبی) او وجودش را ثابت بدانند. خداوند سبحان بدون این كه او را ببینند, خود را در قرآن به وسیله آیات قدرتش نشان داد, و آنان را از سطوتش بیم داد, و چگونگی هلاكت اقوام را به كیفرها, و درو شدنشان را به عذاب ها ارائه نمود.

پس از من, به زودی بر شما روزگاری رسد كه در آن چیزی پنهان تر از حق, و آشكار تر از باطل, و فراوان تر از دروغ به خدا و پیامبرش نباشد. نزد مردم آن زمان, اگر قرآن را به درستی تلاوت كنند, متاعی كسادتر از آن یافت نشود, و اگر در معانی آن تحریف ایجاد كنند, كالایی رواج تر از آن نباشد, و در شهر ها چیزی بدتر از معروف و بهتر از منكر پیدا نشود. قرآن را حاملانش كناری اندازند, و حافظانش آن را از یاد ببرند. در آن روز, قرآن و تابعان حقیقی اش مطرود و در تبعیدند, و چون دو یار همراه در یك راهند, كه پناه دهنده ای آن دو را پناه ندهد. بنابر این, كتاب و اهلش در آن زمان میان مردمند اما بین آنها نیستند, و با مردمند ولی با آنان نمی باشند؛ چرا كه گم راهی با هدایت توافقی ندارند, گرچه یك جا جمع شوند. آن مردم در تفرقه متحد, و از جماعت رویگردانند, گویی آنان پیشوای قرآنند, نه قرآن پیشوای آنان. از این رو, از قرآن نزد آنان جز اسمی نماند, و از كتاب خدا جز خط و نوشته ای نشناسند. پیش از این نیكوكاران را به هر عقوبتی دچار كردند, و صدق آنان را بر خدا بهتان نامیدند, و كار نیكشان را كیفر بد دادند.

كسانی كه پیش از شما بودند به طول آرزو هایشان و نهان بودن زمان مرگشان به معرض هلاكت درآمدند, تا مرگشان رسید؛ مرگی كه با فرا رسیدن آن عذر خواهی پذیرفته نمی گردد, و فرصت توبه از دست می رود, و به سبب آن سختی جان كندن و عذاب بر آدمی فرود می آید.
ای مردم! بدون شك آن كه خیر خود را از خدا خواهد موفق گشته, و هر كه گفتار حق را دلیل خود قرار دهد به استوار ترین راه هدایت شده؛ زیرا كه قطعاً پناهنده خدا در امان, و دشمن خدا هراسان است. و آن كه عظمت حق را شناخت شایسته نیست خود را بزرگ شمارد؛ زیرا بزرگی آنان كه با عظمت حق معرفت دارند این است كه در برابر او فروتنی كنند, و سلامت آنان كه از قدرت حق آگاهند این است كه تسلیم او باشند. پس از حق نگریزند, آن گونه كه سالم از كچل, و تن درست از بیمار می گریزد, و بدانید راه حق را نشناسید, مگر كسانی را كه آن را ترك كردند بشناسید, و پیمان قرآن را محكم نگیرید, مگر به آنان كه عهد كتاب را شكستند شناخت پیدا كنید, و متمسك به آن نشوید, مگر به وضع آنان كه آن را به جانبی انداختند معرفت پیدا نمایید. همه این واقعیات را از اهلش (كه اهل بیت پیامبرند) بخواهید؛ زیرا آنان حیات علم و مرگ جهلند؛ آنان كه سخنان حكیمانه شان شما را از دانششان, و سكوتشان از گفتارشان, و ظاهرشان از باطنشان خبر می‌دهد, نه در مخالفت با دین اند و نه در دین اختلاف می كنند. دین در میان اهل بیت گواهی است راستگو, و ساكتی است گویا»3
امیدواریم كه بویی از این سیره و سنت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به مشام ما برسد و این تحقیقات و تلاش های علمی و فعالیت های عملی در جهتی باشند كه كسانی در جامعه اسلامی و شیعه تربیت بشوند كه شباهت داشته باشند به كسانی كه علی ـ علیه السلام ـ دوست می دارندوفّقنا الله و ایّاكم لِما یُحبُّ و یَرضی و جَعلنا من شیعه اهلِ البیتِ و محبیّهم و السلامُ علیكم و رحمه الله .

پی نوشتها :

1. محمد باقر مجلسی, بحار الانوار, ج8, ص 368.

2. همان, ج33, ص 219.
3. امام علی ـ علیه السلام ـ, نهج البلاغه, خطبه 147, ترجمه حسین انصاریان, تهران, پیام آزادی, ج اول, 1377, ص 320.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

وضعیت شیعه از نظر امام باقر ( علیه السلام)

روایت مفصلی از امام باقر (ع) درباره تحلیل اوضاع سیاسی شیعه و فشار خلفا از آغاز تا زمان آن حضرت نقل شده كه به منظور روشن شدن دیدگاههای امام در این زمینه به نقل آن می‌پردازیم:

ما اهل بیت، از ستم قریش و صف‌بندی آنان در مقابلمان چه‌ها كشیدیم و شیعیان و دوستان ما از مردم چه‌ها كشیدند. زمانی كه رسول خدا (ص) رحلت كرد، اعلان فرمود كه ما به مردم از خودشان اولی تریم. اما قریش با كمك یكدیگر این امر را از محور آن خارج كردند. آنان برای رسیدن به حكومت با حق و اولویت ما به حكومت استدلال كردند، ولی حق ما را تصاحب نمودند. آنگاه حكومت در میان قریش دست به دست گردید تا این كه دوباره به ما اهل بیت بازگردید. ولی مردم بیعت ما را شكستند و علیه ما جنگ بپا كردند، بطوری كه امیرالمؤمنین (ع) تا هنگامی كه به درجه رفیع شهادت نائل آمد، در فراز و نشیب (تند باد حوادث) قرار گرفته بود و سپس با فرزندش امام حسن (ع) بیعت كرده و وعده وفاداری به او دادند، اما به او نیز خیانت ورزیدند و پس از آن، ما بطور مداوم مورد تحقیر و قهر و ستم قرار گرفتیم و از شهر و خانه‌مان رانده و از حقوقمان محروم شدیم و مورد قتل و تهدید قرار گرفتیم، به طوری كه امنیت جانی از خود و پیروان ما بطور كل سلب شد و دروغگویان و منكران حق به خاطر دروغ و انكارشان زمینه را مساعد و در سراسر كشور اسلامی به وسیله دروغ و انكارشان به سردمداران جور و ستم و قضاوت و كاردانان آنها تقرب جسته و شروع به روسات احادیث دروغ و انتشار آن نمودند. آنها از زبان ما چیزهایی روایت كردند كه نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتوای آنها عمل نموده بودیم، با این كار می‌خواستند ما را میان مردم منفور كرده و تخم عداوت و كینه ما را در دل آنان بكارند. این سیاستی بود كه پس از وفات امام حسن (ع) در زمان معاویه با شدت هر چه بیشتر دنبال می‌شد. به دنبال این تبلیغات مسموم بود كه همه جا به كشتار شیعیان پرداخته و با كوچكترین سوء ظنی، دستها و پاهای آنها را می‌بریدند. كسانی كه به دوستی و پیروی از ما معروف بودند راهی زندانها شدند، اموالشان به غارت رفت و خانه‌هاشان ویران شد. این رویه تا روزگار عبیدالله بن زیاد روز به روز به شدت خود می‌افزود تا آن كه حجاج بن یوسف در كوفه روی كار آمد. او با انواع شكنجه‌ها به كشتار شیعیان پرداخت و آنان را با هر سوء ظن و هر اتهامی دستگیر می‌كرد. عرصه بر پیروان ما چنان تنگ شد و كار به جایی رسید كه اگر كسی را با صفت «زندیق» یا «كافر» وصف می‌كردند برایش بهتر از آن بود كه او را «شیعه» امیرالمؤمنین (ع) بخوانند، تا جایی كه كسانی كه به خیر و صلاح معروف بودند و شاید هم واقعا اشخاص پرهیزگار و راستگویی بودند، احادیث شگفت انگیزی در زمینه برتری برخی از حكام گذشته روایت كردند، چیزهایی كه نه خدا چیزی از آنها آفریده بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود. راویان بعدی حقانیت این مطالب را باور داشتند، زیرا این نوع مطالب به كسانی نسبت داده شده بود كه به كذب و كم تقوایی معروف نبودند.[1]


این روایت، تحلیل امام باقر (ع) از وضع سیاسی آن دوران را بیان كرده و سختگیریهای خلفای اموی نسبت به شیعیان را كه بیشتر آنها در عراق زندگی می‌كردند تشریح كرده است.

پی نوشت :

[1] . شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 44؛ الامام الصادق (ع)، ابوزهره: صص 112ـ 111.

 

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

 

وضعیت شیعه در عصر غیبت صغری

الف: وضعیت فكری
در عصر غیبت صغری از نظر پایگاه فكری، شعیه در وضعیت بهتری قرار داشت. شیعیان توانستند در این دوره علمای بزرگی در رشته های مختلف فكری و علمی اسلامی، به جهان اسلام تحویل دهند. چرا كه شیعیان با غیبت امام مهدی _عجل الله تعالی فرجه _ مواجه شدند و دریافتند كه بیش از دوره های گذشته به حفظ و حراست از میراث فرهنگی و روایات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اهل بیت آن حضرت نیازمندند.
به همین جهت در این دوره 70 ساله«غیبت صغری» كتاب های پرارزشی را به نگارش درآوردند.
در این عصر،«قم» و«كوفه» دو مركز مهم علم و حدیث شیعی بود. عالمان بزرگ شیعی؛ مانند اشعری ها، حمیری ها، ابن بابویه ها، فرات بن ابراهیم و احمد بن محمد خالد برقی، در این دو شهر، دانش اندختند و كتاب های با ارزش گوناگونی نوشتند. اینك به طور مختصر به بیان برخی از نویسندگان شیعی این دوره، و كتاب های آنان می پردازیم:

1. ابی القاسم، فرات بن ابراهیم بن فرات كوفی(از اعلام غیبت صغری) نویسنده كتاب«تفسیر فرات».
2. محمد بن مسعود بن عیاشی تمیمی كوفی سمرقندی(از علمای اواخر قرن سوم هجری) نویسنده كتاب«تفسیر عیاشی».
3. محمد بن یعقوب كلینی، متوفای سال(329 هـ) نویسنده كتاب هایی؛ همانند«اصول كافی»، «فروع كافی»، «روضه كافلی» و چند اثر دیگر.
4. ابو علی، محمد بن ابی بكر همام(258 ـ 332 یا 336 هـ ) نویسنده كتاب هایی؛ همانند«الانوار فی تاریخ الائمه ـ علیهم السّلام ـ »، «التمحیص فی بیان موجبات تمحیث ذنوب المؤمنین» و ...[1]
5. احمد بن واضح یعقوبی، متوفای(284هـ ) نویسنده كتاب تاریخ، مشهور به«تاریخ یعقوبی».
6. محمد بن حسن بن فروخ صفار، متوفای(290هـ ) نویسنده كتاب«بصائر الدرجات».
7. احمد بن محمد بن خالد برقی، متوفای(274 یا 280 هـ ) نویسنده كتاب«المحاسن».
8. علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، پدر شیخ صدوق(260 ـ 328 هـ ). ابن ندیم می نویسد: فرزندش«ابی جعفر، محمد بن علی» می گوید پدرش حدود 200 كتاب نوشته است.«نجاشی» در«الفهرست» اسم 18 كتابش را یادآور شده است.[2]
9. سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری قمی، متوفای(300هـ ) او كتاب های متعددی نوشته است؛ مانند«كتاب الرحمه» و«مناقب شیعه».[3]
10. ابوالعباس حمیری قمی، عبدالله بن جعفر از اعلام غیبت صغری كتاب های زیادی نوشت از جمله كتاب«قرب الاسناد».
11. ابوجعفر حمیری قمی، محمد بن عبدالله بن جعفر برخی نوشته اند كه كتاب«قرب الاسناد» را«ابوجعفر حمیری» نوشته است.
12. ابو زینب، محمد بن جعفر نعمانی، از شاگردان ثقه الاسلام محمد بن یعقوب كلینی، نویسنده كتاب«الغیبه».

ب: وضعیت سیاسی

در بغداد، مركز خلافت عباسی، در عصر غیبت صغری(مانند دوره گذشته)، شیعه از پایگاه سیاسی محروم بود. حكومت در دست عباسیان قرار داشت و آنان نسبت به«آل ابوطالب» به ویژه«آل علی ـ علیه السّلام ـ » و شیعیان آن حضرت، حساسیت خاصی داشتند.
این حساسیت و ضدیت با شیعیان در برخی از موارد به اوج خود می رسید و گاهی نیز فروكش می كرد. در زمان خلافت«معتضد» عباسی(279 ـ 289 هـ ) دشمنی نسبت به شیعیان بیش از زمان دیگر خلفای این دوره بود.
او در دوره 10 ساله خلافت خود به ایجاد جو اختناق بر ضد شیعیان به نحود گسترده ای اقدام نمود و به تعبیر«شیخ طوسی» در زمان او از شمشیرها خون می چكید.[4]

اما این وضع در زمان خلافت«مقتدر» عباسی(295 ـ 320 هـ ) تا حدودی دگرگون شد و در برخی موارد چرخش سیاست به نفع شیعه شد و شیعیان توانستند در مركز خلافت، در تشكیلات سیاسی نفوذ و نقشی داشته باشند.
این دگرگونی با نفوذ خاندان«بنو فرات» شیعی در دستگاه خلافت آغاز شد.[5]
«ابوالحسن، علی بن محمد» ابن فرات، 3 بار به مقام وزارت رسید:
1. از سال(296 ( 299 هـ )
2. از سال(304 ـ 306 هـ )
3. از سال(311 ـ 312هـ )

در خلال سال های وزارت«علی بن فرات» شیعی، برای شیعیان آزادی نسبی به وجود آمد و آنان از این فرصت پیش آمده در جهت احیای مرام شیعی بهره بردند.
این دوره كه با سفارت«حسین بن روح نوبختی» همزمان بود، فرصت خوبی شد تا او بتواند بهتر سازمان مخفی سفارت و وكالت را رهبری كند. «حسین بن روح» در زمان«ابن فرات» در میان رجال سیاسی از موقعیت خوبی بهره مند شد و از این فرصت برای بهبود وضع شیعیان استفاده كرد.

ج: وضعیت اجتماعی

در مركز خلافت عباسیان و نیز در مناطقی كه حكومتهای عباسی نفوذ و حضور اجتماعی گسترده ای داشت، شیعه در این دوره در تمامی این مناطق از نفوذ قابل توجهی برخوردار بود. اما علی رغم این نفوذ گسترده، چند عامل زیر باعث محدودیت، آزار و رنجش شیعیان، در این دوره شده بود:
1. سیاسیت ضد شیعی حاكمان عباسی.
2. پیروزی و غلبه مكتب اشعری بر علیه(معتزله و شیعه).
3. جنایات وحشیانه«قرامطه» و«زنگیان» كه با تبلیغات گسترده، مسؤولیت اینها را متوجه شیعیان نمودند.

از این رو وقتی«قرمطیان» در سال(311هـ ) به كاروان زائران خانه خدا حمله كردند و جنایات وحشتناكی مرتكب شدند، با تبلیغات گسترده كوشیدند تا شیعیان را مسبب این جنایات قرار دهند، مردم بغداد بر ضد وزیر شیعی،«علی ابن فرات شعار دادند». به دنبال این،«ابن فرات» و پسرش از وزارت و مقام اداری خلع شدند و سپس دستگیر، محاكمه و اعدام گردیدند.
در هیمن ارتباط«حسین بن روح نوبختی»، سومین نایب خاص امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) نیز دستگیر و روانه زندان شد.
اما در خارج از قلمرو حكومت عباسیان، در مناطق خودمختار و یا مستقل، به ویژه در مناطقی كه حكومت های انقلابی شیعی برقرار بود، شیعیان در وضعیت اجتماعی بهتری قرار داشتند.

خلاصه: در عصر«غیبت صغری» حكومت و خلافت در اختیار 6 تن از خلفای عباسی بود. اوضاع سیاسی و ویژگی های آن در امتداد ویژگی های دوره قبل از عصر غیبت بود و به موازات گذشته، استیلای موالی و به ویژه تركان، ضعف رو به ازدیاد حكومت مركزی و قدرت طلبی و الیان ادامه داشت.
در این دوره، مركز خلافت از سامرا به بغداد منتقل شد.‌‌ آشوب های متعددی به راه افتاد. قیام های برخی از علویان، تشكیل دولت ها و حكومت های مستقل و خودمختار از ویژگی های سیاسی این دوره است.

وضعیت اجتماعی نیز در ادامه وضع اسفناك و ناهنجار دوره گذشته بود. اختلافات فرقه ای، مذهبی و قومی، شكاف عمیق بین فقرا و اغنیاء، خوشگذرانی، اسراف و تبذیر خلفا، وزرا، اعیان و اشراف از ویژگی های اجتماعی این دوره است.
در زمینه فكری نیز، شكل گیری مكتب فكری اشعری و غلبه آن بر مكتب اعتزال و تدوین كتب روایی از ویژگی های این عصر است.
امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) در دوره غیبت صغری، چهار سفیر و نایب خاص داشتند، این چهار تن به «نواب اربعه» معروفند كه به ترتیب عبارتند از:«ابو عمرو، عثمان بن سعید عَمْری»، «ابو جعفر، محمد بن عثمان بن سعید عَمْری»، «ابوالقاسم، حسین بن روح نوبختی» و«ابوالحسن علی بن محمد سمری» كه در این مدت 70 ساله«غیبت صغری» عهده دار امر نیابت و سفارت بودند.
كیفیت ارتباط سفیران با شیعیان به دو صورت بود، با واسطه وكیل و بدون واسطه وكیل، اما اصل در«سازمان وكالت» ارتباط با واسطه بود.

وظایفی كه«نواب اربعه» بر عهده داشتند، عبارتند از:

1. زدودن شك و حیرت مردم درباره وجود امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه).
2. حفظ امام از راه پنهان داشتن نام و مكان امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه).
3. سازمان دهی و سرپرستی«سازمان وكالت».
4. پاسخ گویی به پرسش های فقهی، مشكلات و شبهات عقیدتی و ... .
5. آماده سازی مردم برای پذیزش«غیبت كبری».
از میان این وظایف، اولین وظیفه، بیش از همه بر دوش«عثمان بن سعید» سنگینی می كرد و آخرین آن، بر دوش«سمری»آخرین سفیر امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) بود. در این فصل همچنین مروری داشتیم بر: نصب وكلای عام در این دوره، اسامی برخی از وكلای خائن و مدعیان دورغین وكالت، و وضعیت فكری، سیاسی و اجتماعی شیعه در این دوره.

پی نوشتها :

[1] . بحار الانوار، ج50، ص 226 ـ 232.
[2] . همان، ص 82 ـ 83.
[3] . همان، ص 186 ـ 187.
[4] . الغیبه، شیخ طوسی، ص 179.
[5] . ر.ك: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص 382 ـ 392.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

 

تشیع، دین آینده‏ جهان

تقدیم به:

ودیعه‏ یزدان، موعود ادیان و منجی انسان; شخصیتی كه چون بیاید ، بهار به پیشوازش می‏رود، عدل بر ركابش بوسه می‏زند و جهان یكسره كه به صلاحدید حق، رخ در نقاب غیبت دارد، به صلاح و فلاح می‏گرود ، و هم اینك نیز بارش آسمان و رویش زمین از یمن وجود اوست. یعنی حضرت ولی عصر حجه بن الحسن العسكری‏عجل الله تعالی فرجه الشریف; سلیمان به حقی كه اهرمن را تا روز رستخیز، توان ربودن خاتم از انگشت وی نیست، جعلنا الله من انصاره و اشیاعه والذابین عنه .
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین كله ولو كره المشركون‏» .
او (خداوند) كسی است كه رسول خویش را با هدایت (دلایل روشنگر) و دین حق (درست و استوار) فرو فرستاد تا این دین را بر تمامی ادیان پیروز گرداند، هر چند كه مشركان (بت‏پرستان ، یهود، و مسیحیت) نخواهند.

نوید فوق، مربوط به سوره‏ی توبه، آیه‏ی 33 است . در آیات قبل (توبه: 27-32) نخست فرمان داده می‏شود كه بایستی بت‏پرستان فتنه‏جو و آتش افروز حجاز به عنوان عناصری پلید از حریم كعبه طرد شوند. سپس به دو گروه مشرك اشاره می‏شود: یهود و مسیحیت، كه برخلاف تعالیم انبیا به خدای یكتا شرك می‏ورزند، پیامبران الهی را فرزند خدا می‏انگارند و خاخامها و راهبان را رب و ال‏ه خویش می‏گیرند در حالی‏كه امر شده‏اند جز خدای یگانه، معبودی را نپرستند و مع الاسف می‏كوشند نور الهی (اسلام) را نیز خاموش سازند، حال آن كه اراده‏ی قطعی خدای متعال بر این تعلق گرفته است كه نور خویش را كامل سازد.
آنگاه در ادامه، با لحنی صریح و قاطع، می‏فرماید: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی...» .
آیه‏ی مزبور «هو الذی...» با حواشی‏یی از همین دست، در سوره‏ی صف، آیه‏ی 9 و همچنین با اندكی اختلاف در سوره‏ی فتح، آیه‏ی 28 نیز تكرار شده است.
از این آیه، كه 3 بار در قرآن تكرار شده، به روشنی بر می‏آید كه دین اسلام، بنا به خواست قاطع الهی، سرانجام بر تمام ادیان غلبه و استعلا خواهد یافت و مخالفان و منكران این دین كه تابش آفتاب آن را بر جهان بر نمی‏تابند همگی منكوب خواهند شد.

واژه‏ی كلیدی در آیه‏ی فوق، «لیظهره علی الدین كله‏» است كه ضمیر در «لیظهره‏» (بنا به قاعده‏ی ادبی «الاقرب یمنع الابعد» به «دین الحق‏» بر می‏گردد; چنان كه سنخیت «غالب‏» و «مغلوب‏» نیز مقتضی غلبه‏ی «دین‏» بر «ادیان‏» است (نه فی‏المثل، غلبه‏ی «شخص‏» بر «ادیان‏») . بنابر این، معنای «لیظهره علی الدین كله‏» آن است كه اسلام، سرانجام بر تمامی ادیان غلبه و تفوق خواهد یافت.
«لیظهره‏» ، از ماده‏ی (ظ.ه.ر) می‏باشد كه در اصل لغت، به معنی «قوه‏» و «بروز» است. ظهور، به معنی انكشاف و بروز و نیز قدرت و استیلاست (مقائیس اللغه) و وقتی كه با حرف اضافه‏ی «علی‏» همراه می‏شود معنای چیرگی و استعلا می‏دهد. «ظهور علی فلان‏» به معنی غلبه بر آن شخص بوده و «اظهره الله علی عدوه‏» به این معنی است كه خداوند وی را بر دشمنش پیروز ساخت (مختار الصحاح) . چنان كه «ظهور علی الحائط‏» نیز به معنی بالا رفتن از دیوار و اشراف بر آن است (مصباح المنیر) .
گذشته از فرهنگ لغات، در قرآن كریم نیز ماده‏ی ظهور و اظهار، خصوصا آنجا كه با حرف «علی‏» همراه است، نوعا به معنی آشكار شدن چیزی از موضع قدرت، و به دیگر تعبیر، غلبه‏ی آشكار و چشمگیر بر چیزی است; آن گونه غلبه و چیرگی كه در و دیوار، آینه سان، حاكی از آن است. بنگرید:
«حتی جاء الحق و ظهر امر الله و هم كارهون‏» (توبه: 48)
«ظهر الفساد فی البر و البحر بما كسبت ایدی الناس‏» (روم: 41)

از قول مؤمن آل فرعون به فرعونیان :
«یا قوم لكم الملك الیوم ظاهرین فی الارض فمن ینصرنا من باس الله ان جاءنا» (غافر: 29)
«یا ایها الذین آمنوا كونوا انصار الله كما قال عیسی بن مریم للحواریین من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله فآمنت طائفه من بنی اسرائیل و كفرت طائفه فایدنا الذین آمنوا علی عدوهم فاصبحوا ظاهرین‏» (صف: 14) .
در این آیات نیز «ظهور + علی‏» به معنی «غلبه و دست‏یافتن بر حریف‏» استعمال شده است:
«كیف و ان یظهروا علیكم لا یرقبوا فیكم الا و لا ذمه‏» (توبه: 8)
«انهم ان یظهروا علیكم یرجموكم او یعیدوكم فی ملتهم‏» (كهف: 20)
از تامل در شواهد لغوی و قرآنی واژه‏های ظهور و اظهار (آنجا كه با حرف «علی‏» همراهند) برمی‏آید كه آیه‏ی 33 توبه
«هو الذی ارسل رسوله... لیظهره علی الدین كله‏»
نوید بخش پیروزی و سیطره‏ی چشمگیر و تمام عیار اسلام در آینده بر تمامی ادیان است; آینده‏ای كه هنوز نیامده و طبق روایات بسیار كه از طریق شیعه و سنی نقل شده، به دست‏بزرگمردی از تبار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یعنی حجه بن الحسن العسكری عجل الله تعالی فرجه الشریف تحقق خواهد یافت.
آیه‏ی 55 سوره‏ی نور، ضمن تاكید بر این پیروزی، ابعاد مختلف و هدف غایی از آن را به گونه‏ای روشنتر و مفصلتر بیان می‏دارد:
«وعد الله الذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشركون بی شیئا...» (نور: 55) .
خداوند به مؤمنان شایسته كردار از شمایان، وعده داده است كه 1. قطعا آنان را وارث و جانشین مكنتها و قدرتهای جهان قرار خواهد داد و 2. دینشان را كه خود برای آنان پسندیده است (بر جهان) قادر و مسلط خواهد گرداند و 3. قطعا خوف و ترسشان را بدل به امنیت و آرامش خواهد ساخت، تا بدون هیچ‏گونه شركی، فقط و فقط او را پرستش كنند....

در این آیه نیز واژه‏ی كلیدی دیگری وجود دارد كه دقیقا هم مضمون ومؤید «لیظهره علی‏الدین كله‏» در آیه‏ی 33 توبه است، و آن : «لیمكنن لهم دینهم...» می‏باشد.
«لیمكنن‏» از ماده‏ی تمكین به معنی پا برجا ساختن و قادر و توانا گردانیدن است (لسان العرب و تاج العروس) . خدای متعال در دومین بند از وعده‏های سه‏گانه‏ی خویش به مؤمنان شایسته كردار، تصریح می‏كند كه دین مورد رضایت‏خویش را كه پیروی از آن را برای آنان پسندیده است قطعا در آخر الزمان برجهان سیطره خواهد بخشید.

یك سؤال اساسی پیداست دینی كه نازل كننده‏ی قرآن، وعده‏ی پیروزی قاطع آن را در آینده می‏دهد، دینی جز دین اسلام نیست. اما سؤالی كه در اینجا مطرح می‏شود آن است كه: با توجه به این كه دین اسلام عملا در طول تاریخ به مذاهب گوناگون بلكه متضادی تقسیم شده و پیروان هر یك از این مذاهب تنها خود را بر حق می‏دانند، و منطقا نیز باید گفت كه از میان این همه مذاهب و فرق متضاد، تنها یكیشان مصداق اسلام واقعی و دین مورد رضایت الهی بوده و بقیه بر باطلند براستی كدام یك از مذاهب موجود اسلامی، همان دین مورد رضایت الهی بوده و در نتیجه، طبق وعده‏ی حتمی الهی، در آینده بر تمامی جهان سیطره خواهد یافت؟
در پاسخ باید گفت: همه‏ی مذاهب و فرق اسلامی، با دلایلی كه می‏آورند، طبعا خود را یگانه دین بر حق ، یا به دیگر تعبیر، اسلام حقیقی و راستین می‏انگارند و اگر قرار بر پذیرفتن ادعا بدون سنجش و محك صحت آن باشد بایستی همه‏ی این فرق و مذاهب را (با وجود تضادهایی كه در «تفسیر» اصول مشترك و «تفصیل‏» فروع مختلف دارند) دارای اندیشه‏ی درست و عمل صالح انگاشت! و حتی تكفیر و تفسیقهای آنان از یكدیگر را نیز، از باب جمع ضدین یا متناقضین! شاهد وحدت و همدلیشان پنداشت! كه بیگمان این گونه داوری كاری خطا و ناصواب است. زیرا حقیقت، در هر جا، یك چیز بیش نیست (فی‏المثل، ذات باری‏تعالی، به چشم سر، یا قابل رؤیت است و یا نیست، و نمی‏شود كه هم سخن قایلان به امكان رؤیت‏خداوند با چشم سر درست‏باشد و هم سخن منكران رؤیت!) و از مجموعه‏ی بی‏نهایت‏خطوطی كه دو نقطه را به هم متصل می‏سازند، تنها و تنها یك خط، می‏تواند مستقیم باشد و اسلام راستین نیز (كه همان دین مورد رضایت الهی است) صراط مستقیمی است كه از مو باریكتر و از شمشیر تیزتر است، نه پهنه‏ی درندشت و بی‏در و دروازه‏ای كه صدها راه و بیراهه، راست و كج، و ضد و نقیض، در آن می‏لولند...!
پس صرف نظر از ادعای هر گروه مبنی بر حق بودن خویش، باید دید كه قرآن كتاب آسمانی دین اسلام كه همه‏ی مسلمانان به آن احترام می‏گذارند و آن را حجت قول و فعل خویش می‏شمرند خود كدام یك از این مذاهب و فرق را مصداق «دین مورد رضایت الهی‏» شناخته و به عنوان «دین حق‏» بر آن صحه می‏گذارد؟
خوشبختانه آیه‏ی 3 سوره‏ی مائده، به این سؤال اساسی پاسخی روشنگر می‏دهد:
«الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا» (مائده: 3) .
امروز دینتان را برای شما كامل كردم و نعمت (هدایت) ام را بر شما تمام ساختم و راضی شدم كه این اسلام (كامل شده) دین شما باشد.
الیوم (امروز)، اشاره به روز خاصی دارد كه در آن، دین اسلام كامل شده و خدای متعال پسندیده است كه این دین تكمیل یافته، آیین جاوید مسلمانان باشد.
به راستی در این روز خاص، چه حادثه‏ای رخ داده و چه حكمی از سوی پروردگار ابلاغ شده كه با ابلاغ آن، دین اسلام و نعمت هدایت الهی كامل گشته است؟
با شناخت این روز خاص، طبعا هم حادثه و حكم مزبور را كه مایه‏ی تكمیل رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شده خواهیم شناخت و هم ویژگی خاص «دین مرضی الهی‏» را .

الیوم، كلید شناسایی «دین پسندیده‏ی الهی‏» و از آن طریق، كلید شناسایی مذهبی است كه طبق آیات 33 توبه و 55 نور، در آینده بر جهان سیطره خواهد یافت. پس باید دید كه این «الیوم‏» چه روزی بوده و در آن چه حادثه‏ای رخ داده است؟
شیعیان عموما معتقدند كه آیه‏ی «الیوم اكملت لكم...» در روز 18 ذی‏حجه‏ی سال 10 هجری (مشهور به روز غدیر) و به مناسبت اعلام ولایت و سروری علی بن ابی‏طالب علیمها السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر خم نازل شده است. علاوه بر شیعیان، جمعی كثیر از محدثان و مورخان بزرگ اهل سنت نیز (كه ذیلا به اسامی برخی از آنان اشاره می‏شود) در آثار خویش به احادیثی دال بر این امر اشاره كرده‏اند:

1. حافظ ابو جعفر محمد بن جریر طبری (متوفی 310ق) در كتاب الولایه فی طرق حدیث الغدیر، به نقل از زید بن ارقم.
2. حافظ ابو بكر بن مردویه اصفهانی (م‏410) به نقل از ابو سعید خدری.1
3. حافظ ابو نعیم اصفهانی (م‏430) در كتاب ما نزل من القرآن فی علی، به نقل از ابوسعید خدری.
4. حافظ ابو بكر خطیب بغدادی (م 463) در تاریخش، به نقل از ابوهریره.
5. حافظ ابو سعید سجستانی (م‏477) دركتاب الولایه، به نقل از ابو سعید خدری.
6. ابو الحسن ابن مغازلی شافعی (م‏483) در كتاب مناقب، به نقل از ابو هریره.
7. حافظ ابو القاسم حسكانی، به نقل از ابوسعید خدری.
8. خطیب خوارزمی (م 568) در كتاب مناقب، به نقل از ابوسعید خدری.
9. حافظ ابن عساكر شافعی دمشقی (م‏571) به نقل از ابن مردویه.
10. ابو الفتح نطنزی در كتاب الخصائص العلویه، به نقل از ابو سعید خدری و جابر بن عبد الله انصاری.
11. سبط ابن جوزی حنفی بغدادی (م 654) در تذكره الخواص، به نقل از ابو هریره.
12. شیخ الاسلام حموینی (م 722) در فرائد السمطین، به نقل از ابو سعید خدری.
13. عمادالدین ابن كثیر دمشقی شافعی (م 774) در تاریخ خویش، به نقل از ابوهریره.
14. جلال الدین سیوطی شافعی (م‏911) در الدر المنثور، به نقل از ابن مردویه، و نیز در الاتقان، در بخش آیات سفریه‏ی قرآن، ذیل
«الیوم اكملت لكم‏»

به نقل از عمر و با تصریح به صحت و اعتبار سند روایت2
نمونه وار، به نقل طبری وحسكانی در این زمینه اشاره می‏كنیم. طبری در كتاب الولایه فی طرق حدیث الغدیر، به طور مستند از زید بن ارقم نقل می‏كند كه گفت: زمانی كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بازگشت از حجه الوداع به غدیر خم رسید، توقف فرمود و ندای نماز جماعت در داد. پس ما اجتماع كردیم وحضرت خطبه‏ای بلیغ ایراد نمود و سپس گفت:
خدای متعال این آیه را بر من فرو فرستاده است كه
«بلغ ما انزل الیك من ربك...» (مائده: 67)
و همانا جبرئیل از ناحیه‏ی پروردگار به من فرمان داده كه در این محل توقف كنم و به هر مسلمان سفید و سیاهی اعلام كنم كه علی‏بن ابی‏طالب برادر، وصی، خلیفه، و امام بعد از من بر مسلمانان است....

هان ای مردم، بدانید كه خداوند علی را ولی و امام شما قرار داده و اطاعت از وی را بر همگان واجب ساخته است...بشنوید و اطاعت كنید. خداوند مولای شما و علی امام شماست و پس از وی نیز تا روز قیامت‏سلسله‏ی امامت در فرزندان من از صلب علی استمرار خواهد داشت... هر كس كه من مولای اویم این علی نیز مولای اوست و امارت بر مؤمنان پس از من بر كسی (جز او) روا نیست....
طبری سپس می‏افزاید: در روایت دیگر آمده است كه رسول خدا فرمود: بار پروردگارا، دوست‏بدار هر كه وی را دوست می‏دارد و دشمن بدار هر كه را با وی دشمنی می‏كند... پروردگارا، هنگامی كه این حقیقت درباره‏ی علی بیان گشت آیه‏ی «الیوم اكملت لكم دینكم‏» را نازل فرمودی....
حافظ ابو القاسم حسكانی، نیز، به سند متصل، از ابو سعید خدری نقل كرده است كه گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زمانی كه آیه‏ی
«الیوم اكملت لكم دینكم‏»
نازل شد فرمود: الله اكبر بر اكمال دین و اتمام نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابی‏طالب پس از من...3 .
از ملاحظه‏ی مجموع روایات فوق، كه پاره‏ای از آنها از حیث‏سلسله سند در كمال اتقان و اعتبارند،4 بر می‏آید كه آیه‏ی 3 مائده:
«الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا»
در روز غدیر و به مناسبت اعلام «ولایت و امارت علی بن ابی‏طالب بر كافه‏ی مسلمانان پس از پیامبر» نازل شده است. بنابراین، اسلام، با ابلاغ ولایت و خلافت‏بلا فصل علی علیه السلام كامل شده و دینی را كه خداوند آن را برای مسلمانان برگزیده و در آخر الزمان نیز (به صریح آیه‏ی 55 نور) همان را بر جهان چیره خواهد ساخت، همین دین كامل شده به ولایت آن حضرت است.

با توجه به آنچه گفته شد و نیز با توجه به این كه در آیات توبه: 33، صف: 9 و فتح: 28، بر دینی كه در پایان جهان بر جمیع ادیان چیره خواهد شد اطلاق «دین الحق‏» شده معلوم می‏گردد یگانه مذهبی كه از میان مذاهب گوناگون اسلامی، شایسته‏ی احراز عنوان «دین مورد پسند الهی‏» (مائده: 3) و «دین حق‏» (توبه: 33) بوده و آینده‏ی جهان بدون تردید قلمرو تابش اوست، دین معتقد به «خلافت‏بلا فصل علی بن ابی‏طالب و آل او علیهم السلام‏» یعنی اسلام تشیع است. و این همان حقیقتی است كه در احادیث معتبر دیگر نیز توسط شیعه و سنی، با تعابیر والفاظ دیگر، از زبان پیامبر تكرار و تایید شده است، نظیر حدیث‏سفینه و حدیث ثقلین:
مثل اهل بیتی كمثل سفینه نوح من ركب فیها نجی و من تخلف عنها غرق.
انی تارك فیكم الثقلین : كتاب‏الله و عترتی ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.
علی ابوالحسنی(منذر)- مجله کلام اسلامی, ش28

پی نوشتها :

1. ر.ك، تفسیر ابن كثیر: 2/14: الدر المنثور، سیوطی: 2/259: الاتقان، سیوطی، (طبع 1360ق) : 1/31; و نیز ر.ك، مفتاح النجای میرزا محمد بدخشی و الفرقه الناجیه‏ی قطیفی.
2 . ر.ك، الغدیر، علامه امینی (چاپ پنجم، دار الكتب العربی، بیروت‏1403ق) 1/230 236.
3 . برای مطالعه‏ی متن كامل حدیث طبری و حسكانی، ر.ك، همان:ج1, ص214-216 و ص218-219.
4. همان: ج1, ص236-237.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

تأثیر تشیع بر اماكن و زیارتگاه های ایران

مقدمه:

شیعه به متابعت از سیره رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ و در نظر گرفتن تقدس اماكن دینی و مذهبی, بنیانگذار زیباترین ابنیه ویژه نیایش و عبادت در جهان اسلام است. هر چند صرف عبادت به درگاه پروردگار در پایه گذاری این مكان هدف اصلی بوده, اما جنبه های اجتماعی و رویارویی مردم و همدلی و چهره به چهره شدن و جامعه شناسی تعاون و همیاری 1 و همفكری در انجام فرایض دینی و رعایت تشریفات مذهبی نیز مدّ نظر بوده اند.
ژرژگورویچ, 2  جامعه شناس فرانسوی, می گوید: «هنگامی كه تشریفات اجتماعی رو به زوال می گذارند, فضای آن تشریفات نیز رنگ می بازد.»
فضای الهی و نظر كرده این اماكن همیشه ایام روح بخش و دلنواز بوده است. به فرمان الهی و اطاعت حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ پیامبر گرامی, نخستین مسجد در مدینه النبی ساخته شد, اما اهل تشیع از همان روز, با توجه به دل سپاری به خاندان عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ, سعی كردند هم در مسجد حضور یابند و گوش به موعظه های واعظان و نطاقان بسپارند و ـ به اصطلاح ـ به دین و روش مسجد احترام بگذارند و هم با توجه به قداست آرامگاه و مشهد اولیاء الله, دریچه ای به سوی عبادت بگشایند و آیین عبادت در مسجد و زیارت در امام زاده ها و مرقد مطهر امامان را از نظر دور نسازند و تشریفات اجتماعی ـ عبادی را پر رونق نمایند.

ایرانیان در این طریق, الحق كه سنگ تمام گذاشته اند. ایرانیِ پیرو تشیع, گویی در زیارت كعبه, زادگاه امام همام علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ و مذبح ذبیح كربلا, اسمعیل دشت نینوا, را به یاد آورده, گریزی به مصایب اولیا می زند. ستایش و نیایش اهل تشیع ضمن برگزاری مناسك حج دیدنی است. مساجد شیعه مناظری از روضه خلد برین را مجسم می سازند و تربت شهدا همیشه ایام عطر آگین, و صحن و سرای امام زاده ها پیچیده در گل بانگ های ایمان, هماره معطرند, و سقاخانه ها كه وقف سقای لب تشنگان حضرت عباس ـ علیه السلام ـاند, همواره منور, و آب انبارها به وقف, سیراب كننده مردم عطشان, و بقاع متبركه محل عبادت مؤمنان جان شیفته, و حسینیه ها و زینبیه ها و عباسیه ها و مهدیه ها یاد آور حشمت و عظمت اولیا و اهل بیت, و تكایا محل تجمع ذاكران و واعظان و خطیبان, و مكتب خانه ها هماغوش عطر گل محمدی و قدمگاه ها نظر كرده, و خانقاه ها ویژه سرسپاران مولی الموحدین, حضرت علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـابوتراب, و ضریح اولیا و امام زاده ها مزین و منور به گل دانه های كلامی و اشعار دلنشین و همه یاد آور شكوه و بزرگواری اولیاء الله اند و حتی سیاه چادرها و آلاچیق های عشایری ـ این كوچندگان ساده دل ـ با عَلَم سیاه بر بالای خیمه ها یا گوشه ای ازمیدانگاه جلوی آلاچیق ها ـ این اماكن تابستانی ـ آراسته به كتیبه هایند و خیمه دوزان برای شبیه سازی در ایام عزا, به تار و پود برگرفته از ریشه جان و تن, خیمه های زربفت بافته و كلمه «وقف» را در گوشه ای از این خیمه ها و علم ها و بیرق ها و بیدق ها و پرچم ها نشانده اند.

اهل تشیع با وقوف كامل از دارالاماره و دارالظلم و بیت الحزن و ماتم كده و عزاخانه و ماتم سرا توانسته اند در سرزمین قدسی مثال ایران, عرش و فرش و شهادتگاه را بازسازی نمایند و در صحنه آرایی نمایش شیعی و مذهبی تعزیه, جوهر جان صرف كرده اند. گویی بند بند دستورات اولیای الهی را در ساختن و برپا داشتن این بناها در نظر گرفته اند. زائر سراها در كنار امام زاده ها ـ وقف زوار شیدا و بازارهای شهر و بازارهای موقت روزانه در روستاها در كنار این زائر سراها و نیایشگاه ها برپا شده اند و معماران با وضوی مهر در آراستن صوری این اماكن و ابنیه و در نظر گرفتن ابعاد معنوی و رمزی دقت فراوان به عمل آورده اند. كمتر بنای مقدسی سراغ داریم كه گنبد زرنشان یا گل دسته های آراسته به كاشی های زیبا را از دور دستها ـ از این مكان های پرصفا ـ به رف چینی خانه چشم نیاورد. مردم عاشق اولیا هنوز هم وقتی به سرپرستی بلد راه (در زمان گذشته, توسط چاووشان) به نزدیك ترین نقطه قابل رؤیت این گنبد ها و مناره ها می رسند, به عنوان مژدگانی, به بلد راه, گنبد نما هدیه می دهند. كاشی های بخش بیرونی این ابنیه, منقش به نقش عشق و ایمان شیعیان نسبت به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ هستند و آیینه كاری های درون ساختمان ها دیدگان زائران را منور می سازند. هنوز هم چاووشان به صوت جلی در سفر های زیارتی ازقداست و حرمت این صحن و سراها یاد می كنند.

مسجد

... و خداوند را عبادت می كنیم به خاطر رحمت واسعه او, و سر بر سجده می نهیم به حرمت حقانیت حق, و مساجد را مطهر می سازیم به پاس رعایت تنظیف و نظافت در این جایگاه ها و ... پس ای خدا در سجده های ما! حضرت بی مثال! تو ربی الاعلی هستی. حمد تو را بجا می آوریم و در سبحان ربی العظیم تو را از هر عیبی منزه می دانیم و سپس فریاد بر می داریم كه: «سمع الله لمن حمده» پس تو را ستایش می كنیم كه آگاه از حمد و نیایش ما هستی. درایران زمین, از روزگار پارو پیرار, حرمت نیایشگاه در نظر گرفته شده و سرسپردگان به آیین تشیع در سجده گاه های خود, همواره در كنار اعمال عبادی, جنبه های زیبایی شناختی محل عبادت و آداب زیارت را رعایت كرده اند. در روند شكل گیری شهرها, مراكز مذهبی جایگاه خاصی داشته و نیایشگاه ها در شهر ها و روستاها, در دل آبادی جای گرفته اند.

رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مدینه النبی با معماری ویژه اسلامی و به موهبت الهی, مسجدی زیبا بنیان نهاد و شاید كمتر از نیم سده از تاریخ بنای این مسجد نگذشته بود كه یك ایرانی نو مسلمان و مؤمن در «پهره» یا «فهرج» ( = یكی از چهار شهر آن روز یزد) با بهره گیری از ذوق و شوق همیاران و گرویدگان به آیین رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ, خدا خانه ای برای همشهریان خود بنیاد كرد كه خوشبختانه تاكنون از آسیب ویرانی و دست كاری بر كنار مانده است.

اما آنچه در تأثیر تشیع در معماری مساجد فرا می گیریم, به كارگیری عناصر و عوامل مؤثر در شكل گیری مذهب تشیع است. شیعیان ایرانی برای نماز و نیایش, هرگز محراب خونین شهید محراب علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ عاشق بی ریا و از سر بی خبر حضرت الله به عشق آفریننده جان ها ـ را فراموش نكرده اند و در حك و نقش و نقر, بعد از ذكر نام الله و پیامبرش رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ, نام اولیاء الله را بر روی محراب ها باز نوشته و در چرخاندن رخ به سوی محراب از عبادت بی ریای اولیا یاد كرده و سعی نموده اند بدان ها تشبه جویند, كه علی ـ علیه السلام ـ در كنار محراب, نگین اقتدار خود به سائلی بخشید و در جوار همان محراب به شهادت رسید و ... یادمان باشد كه زیباترین توصیف در شأن و بلندای قامت این امام بی بدیل را از مأذنه های منقش و آراسته می شنویم كه: «اَشهدُ اَنَّ علیاً ولیُّ الله.»

در همین مسجد است كه ازعلی ـ علیه السلام ـ و اولاد علی ـ علیه السلام ـ یاد می كنند و مجالس فراوانی برای مدح و منقبت و مراثی برای اولیاء الله تشكیل می دهند و هرگز اززبان مؤمنان نمی افتد كه: «باز این چه شورش است كه درخلق عالم است؟ ...»
شاید یكی از شواهد برجسته در مساجد اهل تشیع, كتیبه بندی و نگارش اشعاری در وصف سرسپردگان تشیع است. نماز و نیایش به درگاه خداوند با مجد و عظمت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و اهل بیت آن عزیر خدا ادامه می یابد و اصول دستورات مذهبی مطرح می گردند.
مسجد یزد خواست, مسجد جامع اردبیل, مسجد جامع بروجرد, مسجد نیریز و مسجد سركوچه محمدیه نایین و ... همه تماشایی‌اند. نام علی ـ علیه السلام ـ و اولاد او ـ علیهم السلام ـ در چهار گوشه این مساجد درگچ بری های زیبا تجلی یافته اند. مسجد جامع گلپایگان, مسجد میدان ساوه (به روزگار صفویان از باب ایمان, شیعیان محراب زیبا و دیدنی با گچ بری رنگین بر آن افزوده اند) نمونه های خوبی از این بناهای مقدس اند. در زیر گنبد چشمگیر سلطانیه, هر آن چه می بینیم علی ـ علیه السلام ـ است و یاد علی ـ علیه السلام ـ و نام علی ـ علیه السلام ـ به حروف ابجد و ... . مسجد علویان نایین, كه گمان می رود بنیاد آن كهن باشد و در سده هشتم دو اشكوبه شده است, و مسجد جامع سمنان و ورامین كه شیعیان سخت به عبادت دراین مساجد دلسپارند, همگی نشان از به كارگیری نماد ها و نشانه ها از سوی شیعیان دارند و از بركت تأثیر تشیع, مساجد شیعیان از نظر ریخت شناسی و سیما شناسی, از بسیاری از اماكن مقدسه دیگر ممتاز و متمایزند. جامعه شیعیان در مساجد ضمن عبادت, از بزرگواری اولیا بحث می كنند و در كنار هر پرچم و كتیبه ای شعری زیبا در مدح فرزندان رسول الله می نگارند. مسجد پرذله (میان ده ) ابیانه, مسجد خوانسار و مسجد جمعه اردبیل, هر یك نشانی از محبت به اولیا در گوشه گوشه این بناها نشان می دهند. گاهی مسجد, محل اجرای مجالس تعزیه می شود, به ویژه مجلس تعزیه مربوط به شام غریبان و داستان «بَجدل و ساربان» ـ این دو بی حیای غارتگر باقی مانده اموال امام حسین ـ علیه السلام ـ كه در مساجد اجرا می شود, اهل غرا سینه زنان به مساجد نزدیك می شوند و فریاد می زنند:
گلمیشوگ ای شیعه لر, شام غریبانه بیز ویر مگه باش ساغلیقی زینب ـ علیها السلام ـ نالانه بیز.

یعنی: ای شیعیان, به مناسبت شام غریبان سینه دران آمدیم تا به زینب نالان سر سلامتی بدهیم.
و دیگر این كه می گویند: آمدیم بهر عزا, اهل عزا.
جواب: خوش آمدید بهر عزا, اهل عزا.

حسینیه

كیمیایی است عجب تعزیه داری حسین ـ علیه السلام ـ كه نباید ز كسی منت اكسیر كشید
«حسینی» یعنی منسوب به حسین ـ علیه السلام ـ, هر چه نوعی انتساب, ارتباط و شباهت با حسین ـ علیه السلام ـ داشته باشد. این پیوند میان حسین ـ علیه السلام ـ و حسینیان در تمام جلوه های زندگی عاشقان برقرار است. حسینیان در فكر و ایده و مرام, به مولای عاشقان, حسین ـ علیه السلام ـ, تشبه می جویند.
آنان كسانی هستند كه رهرو و راه خونین عاشورا و انقلاب اویند. شور حسینی, خط حسینی, نوای حسینی, عشق حسینی, نهضت حسینی, حماسه حسینی, حرم حسینی, عاشورای حسینی, عزای حسینی و ... یعنی شور و حماسه ای كه همچون شور آن حضرت برخوردار از حماسه و عزت و خروش است, و «حسینیه» مكانی است برای اقامه سوگواری برای اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ شاید روی آوردن شیعه به حسینیه, در دوران های كهن به خاطر آن بوده است كه مساجد, اغلب در اختیار و سلطه حكومت هایی بوده اند كه برای تشیع و اقامه عزاداری و مراسم و مناسك مذهبی شیعه, محدودیت هایی ایجاد می كردند. درایران, در گوشه و كنار شهر ها و روستا ها, حسینیه های فراوانی به چشم می خورند كه همه از باب محبت به حسین ـ علیه السلام ـ ساخته شده و گاهی به عنوان زائر سرا برای زوار نیز در نظر گرفته شده اند؛ مثل حسینیه آذربایجانی ها, تهرانی ها, اصفهانی ها و ... كه در شهر‌های نجف, كربلا, مشهد و ... از این گونه فراوانند.

در مناطق هند, به حسینیه, «امام باره» می گویند. در برخی از نقاط آسیای میانه نیز حسینیه هایی كه می ساختند, به «مسجد شیعه ها» معروف می شدند. یكی از حسینیه های معروف ایران, «حسینیه مجتهد» درشهر اردبیل و دیگری بخشی از تكیه معاون الملك كرمانشاه و مشهور به حسینیه است كه در كنار زینبیه و عباسیه قرار دارد و در كاشی های منقش این صحن و سرا, بسیاری از وقایع مربوط به كربلا نقش بسته اند. همیشه به تعمیر این حسینیه ها و رعایت ادب و در نظر گرفتن آداب ورود به حسینیه ها سفارش شده است. تأثیر مستقیم تشیع از دیرگاه در به وجود آمدن چنین مكان مقدسی كاملاً آشكار است . یا حسین ـ علیه السلامـ:
دست تمنای همه سوی تو مرغ دل ما همه در كوی تو

تكیه

ز دوستان و محبان سید الشهدا به دستیاری هر كس, شده است تكیه بپا
تأثیر تشیع در برپایی تكیه ها و عزاخانه ها انكار ناپذیر است. معمولاً تكیه به عنوان محلی برای عزاداری سید الشهداء ـ‌علیه السلام‌ـ به ویژه در دهه محرم, ساخته و بر پا می شود. البته این گونه اماكن غیر از تكیه های دایمی هستند. «تكیه» در حقیقت, پس از مسجد پایگاه معنوی مسلمانان, بخصوص شیعیان, به حساب می آید؛ جایی كه مردم با تعزیه خوانی و سوگواری برای سالار شهیدان و یاران وفادارش, به او متوسل و متكی می شوند.
تكیه با تعزیه و عزاداری عجین گشته است. به نظر می رسد در قلمرو آداب و رسوم صوفیان, تكایا ـ از دیرگاه ـ اماكن خاصی برای اجرای مراسم عارفان و مكمل خانقاه به حساب آمده اند.
اما تأثیر تشیع در چنین مكانی نخست از باب مهر به قطب الاقطاب حضرت ابوتراب علی بن ابی طالب ـ علیه السلام - و سپس نقش اصلی آن برای عزاداری و به ویژه در حیطه هنر قدسی شبیه خوانی و تعزیه بوده است.

بخش های تكیه

تركیب ساختمانی تكیه هایی كه به صورت ثابت, محل اجرای تعزیه بوده (و هم اینك در برخی از تكایا رعایت می شود) عبارت است از:
سكویی در وسط ساختمان, به بلندی نیم تا سه ربع ذرع كه جای اجرای تعزیه و موسوم به «مصطبه» بوده است.
ـ دو ردیف پلكان دو سه تایی ـ در طرفین سكو ـ برای بالا و پایین رفتن شبیه خوانان.
ـ گذرگاهی محیط بر سكو كه آن هم جزو عرصه نمایش مذهبی و معمولاً جای اسب تازی و جنگ و جدل میان اولیا و اشقیا بوده است.
ـ غرفه ها و طاق نماها برای حضور تماشاگران؛ این غرفه ها دور تا دور تكیه ساخته می شدند.
دیوارهای تكیه با كتیبه های سیاهی كه اشعاری در سوگ خاندان حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ بر آن نقش بسته بودند پوشانده می شدند.
ـ پرچم ها و علامت ها و «كُتل» (=
Kotal ) ها؛ یعنی پرچم های رنگی استوانه ای شكل مخصوص هر تكیه كه در جای مناسبی جلوی چشم مردم قرار می گرفتند.
ورود و خروج اسب سواران از سكوهای شیب دار در كنار سكوی اصلی صورت می گرفت.

شیویه پذیرایی در تكیه ها

تكیه ها دارای طاقنماهایی بود كه هر كدام یك نفر متصدی داشت. او می بایست از حاضران در مجلس با خرما و حلوا و شربت پذیرایی نماید. به محض این كه تازه واردی به طاقنما وارد می شد. متصدی آن طاق نما, پس از ریختن گلاب از گلاب پاش به كف دست او, در سینی كوچك و ورشویی و نعلبكی بلوری و استكان مخصوص, قهوه یا چایی تعارف می كرد. اگر عزاداری در هنگام تابستان بود, شربت و آب یخ گردانده می شد. همچنین به دنبال شربت, چای و قلیان می آوردند. هزینه پذیرایی در طاقنماها را صاحب و مسئول هر طاقنما و یا مردم خیّر ( به وقف و نذر) متقبل می شدند.
در تهران و شهر های دیگر ایران, تكایای گوناگونی برای عزاداری وجود داشتند. افزون بر ایران, در كشور های همجوار نیز تكایا و ماتمكده هایی وجود دارند. به گفته ابن اثیر در سده دهم هـ . ق در شهر بغداد برای مراسم محرم, فضایی باز و سرپناهی برای شركت كنندگان در مراسم در نظر گرفته می شد. از جمله تكیه های معروف تهران, كه اهمیت داشتند, می توان از این تكایا نام برد:
تكیه زنبورك خانه, تكیه دباغ خانه, تكیه قمی ها, تكیه چهل تن, تكیه نوروز خان, تكیه عودلاجان, تكیه هفت تن, تكیه حاج میرزا آقاسی, تكیه درخونگاه, تكیه سرپولك, تكیه سلطنت آباد, تكیه نیاوران و بخصوص تكیه معروف دوره قاجار «تكیه دولت» كه محلی بود در مركز تهران در عصر ناصر الدین شاه قاجار كه محل اجرای تعزیه های مهم در روز عاشورا و سایر ایام عزاداری محسوب می شد. این تكیه پشت ساختمان بانك ملی كنونی بازار روبه‌روی سبزه میدان واقع بود. در سال 1327 هـ . ش این محل تخریب گردید.

تكایای معتبری هم در شهر مذهبی قم قرار دارند كه اسامی برخی از این تكایا عبارتند از: تكیه باغ پنبه, تكیه پنجه علی, تكیه متولی باشی, تكیه شاه خراسان, تكیه گذر جدا, تكیه بزرگ, تكیه ارك, تكیه گذر صادق. تكیه شهر نطنز نیز با اصول معماری دقیق ساخته است.
اما یكی از تكایای برجسته ایران, كه در واقع موزه كاشی ایران محسوب می شود و از نظر نقش و نگار و نگاره های مذهبی در خور تأمل است, «تكیه معاون الملك» كرمانشاه می باشد. این تكیه مشتمل بر سه بنای «حسینیه», «زینبیه» و «عباسیه» است. این تكیه دو حیاط و یك عمارت در میان دارد و دیوارها و قسمت های گوناگون به طور كلی پوشیده از كاشی های گوناگون با رنگ های متنوع و زیبا هستند بانی تكیه مرحوم حسن معینی, معروف به «معین الرعایا» بوده كه در سال 1320 هـ . ق به ایجاد آن همت گماشته است. چون در واقعه مشروطیت, بخشی از تكیه توسط مستبدان آسیب دید, معاون الملك در سال 1331 هـ . ق تكیه را احیا و خرابی های آن را ترمیم كرد و به همین دلیل, بنا به نام وی معروف شد.
در شیراز نیز زمانی « حسینیه شیر» گل سرسبد تكیه ها و حسینیه های آن دیار بود كه متأسفانه از جور روزگار, آتش به جان این حسینیه افتاد و طومار عمر این حسینیه را در هم پیچید.

هنگام ورود به تكایا, اشعار جانسوزی به خط جلی به روی كاشی یا سنگ و چوب و گچ نوشته شده اند. وقتی قدم به صحن و سرای «تكیه معاون الملك» می گذاری, این اشعار توجهت را به خود جلب می كنند:
سر زنان, سینه زنان, پای در این بقعه گذار كاین بنا غمكده واقعه كرب و بلاست
می نبینی و تو مگر ز اندوه و غم, آب و گلش كابش از چشمه چشم است و گل از خاك عزاست.
در گوشه ای از صحن تكیه ای درقم نیز چنین نبشته است:
تا نسوزد جگرت, دیده نگرید ای دوست اشك بر هر دل غم دیده و هر درد نكوست
تا نسوزی ز غم خسرو لب تشنه حسین ـ علیه السلام ـ دل نداری به خدا, دیده و دل هر دو از اوست.
این ها همه از تأثیر تشیع و بزرگان مذهب شیعه و كرامت و عنایت این بزرگواران است كه خاك بی مقدار را به نظر كیمیا می كنند. مردی مؤمن و خداشناس از تبار عاشقان سیدالشهدا ـ علیه السلام ـ وقتی از شدت و حدت عزاداری در تكیه متولی باشی قم سخن می گوید, اشك بر دیده می آورد و خاطراتی بازگو می كند:
« ... خدا شاهد است كه اگر اشك هایی را كه درطول سالیان متمادی در این تكیه ریخته شده, جمع آوری كرده, به یكباره در آن بریزند, سیل اشك از بالای دیوار آن به بیرون خواهد ریخت ...»
حسین بن علی ـ علیه السلام ـ آن حجت حق جمال حق تعالی, نور مطلق
اگر خون و قیام او نبودی كجا اسلام و قرآن داشت رونق

سقاخانه

ای پدر جان, تشنه ام سقای آب آور كجاست؟ تشنه كامم ای پدر, عباس غمپرور كجاست؟
ناله ها بر پا بود از شیون و افغان ما می رسد فریاد ما از تشنگی بر هر كجا
( زبان حال حضرت سكینه ـ علیها السلام ـ )
«سقا» پخش خننده آب را گویند و « سقاخانه» جایی را نامند كه از آنجا برای تشنگان آب ذخیره نمایند و آنجا را متبرك دانند.

«سنگاب» ظرف بزرگی است كه از سنگ سازند و در حیاط مساجد و امام زاده ها و تكایا جای دهند و در آن آب ریزند تا تشنگان از آب آن بنوشند.
مولانا واعظ كاشفی سبزواری (متوفی در اوایل قرن دهم هـ . ق) در كتاب بی نظیر فتوت نامه سلطانی ( باب ششم) در وصف سقایی و سقایان چنین می نویسد:
«... اول كسی كه از پیامبران سقایی كرد, حضرت نوح ـ علیه السلام ـ بود. زمانی كه نوح به كشتی می نشست, (از سوی خداوند) امر آمد كه آب شیرین با خود به كشتی بر, كه آبِ طوفان, یك عذاب است و خوردن را نشاید ... نوح هر روز دو بار بر اهل كشتی آب می داد؛ بدین ترتیب كه سبویی از خم برداشتی و پیمانه در دست گرفتی و هر یك از اهل كشتی را پیمانه آب دادی.
دوم از پیامبران, حضرت ابراهیم بود و از پوست قوچ قربانی شده به جای فرزندش اسمعیل, خیكی ساخت و در روزهای گرم از آب پر می كرد و بر چهار پا می نهاد و در صحرا, هر كجا تشنه ای یافتی, او را آب دادی.
سومین پیامبری كه سقایی كرد, حضرت خضر بود و او پس از قدم نهادن در ظلمات, با خود عهد كرد كه اگر آب حیات نصیب من شود, به هر كسی كه تشنه باشد, آبی رسانم تا تشنه حیات را مدد كار باشم.

چهارمین و آخرین پیامبری كه سقایی كرد, حضرت ختمی مرتبت بود.
بنا به قولی, نخستین سقا در تاریخ شیعه, حضرت علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ است. او در جنگ اُحد تشنگان را آب داد, فردای قیامت, ساقی حوض كوثر خواهد بود و در صحرای محشر, تشنگان را سیراب خواهد كرد.
دوم عباس بن علی ـ علیه السلام ـ بود كه روز عاشورا در صحرای كربلا, عزم جزم كرد تا تشنگان اهل بیت را سیراب كند. پس از كسب رخصت از امام حسین ـ علیه السلام ـ, عباس ـ علیه السلام ـ فرصت یافت و كنار فرات آمد و مشك آب را پر كرد. چون خواست كه آب بنوشد, تشنگی اهل بیت را به یاد آورد. پس آب نخورد و مشك به دوش كشید. اما ... ملعونان گرد وی در آمدند و دست هایش بیفكندند. پس هر كس به عشق شهیدان كربلا, به متاعبت عباس بن علی ـ علیه السلام ـ سقایی كند, اجری اخروی نصیب او شود... »
به این دلیل است كه مردم پس از نوشیدن آب و رفع عطش, به عنوان سپاس می گویند: « آبِ زمزم / كوثر نصیبتان شود.» «اجرتان با سقای كربلا, حضرت ابوالفضل ـ علیه السلام ـ. »
در قالب بحر طویلی زیبا, شاعری (وصاف كاشی) به تفصیل از سقای دشت كربلا یاد كرده و شجاعت و غیرت او را ستوده است. بخشی از این بحر طویل را از باب تمین و تبرك ذكر می كنیم:
« ... زِ هر خیل و زِ هر فوج ببارید بر او بارش پیكان و ننالید ابوالفضل ز انبوهی عدوان, همی یك تنه می تاخت به میدان و خود از كشته شان پشته همی ساخت, كه ناگاه لعینی ز كمینگاه یكی تیغ بر او آخت, كه دستش ز سوی راست بینداخت. ولی حضرت عباس وفادار, چو مرغی كه به یك بال بَرَد دانه سوی لانه به منقار, به دست چپ او تیغ شرربار, هَمَش مشك به دندان و بدرّید زعدوان, زره و جوشن و خفتان, كه ناگاه لعین دگر از آل جفا, دست چپش ساخت جدا, شد به ركاب هنر از كوشش و تا كرد دلیران دغا از بر خود دور, تنش از زخم بُدی پُر, بُد او خرم و مسرور, كه شاید ببرد آب برِ كودك بی تاب سكینه كه بُد آرام دل باب, سواریش نماند, از زبر زین به زمین گشت نگونسار, یكی ناله برآورد كه ای جان برادر! چه شود گر به دم باز پسین شادكنی خاطر ناشادم و بستانی از این لشكر كین دادم و سر وقت من آیی كه سرم شق شده از ضربت شمشیر؟ دگر گر به تن اندر رمقی هست, كه فرصت رود از دست. دگر ای غم زده «وصاف», مكن وصف بلاهای نصیب شه تشنه لب كرب و بلا را.»

سقا خانه ها را می توان پدیدار هایی اجتماعی ـ مذهبی با قدمتی دیرینه نامید كه در آنها, «آب» این عنصر حیات بخش ( و جعلنا مِن الماءِ كلَّ شی ءٍ حیٌّ) به رایگان در اختیار رهگذران تشنه قرار می گیرد. اما در پس این تعریف ساده و كوتاه, فرهنگی كهن و ارزشمند نهفته است. سقا خانه ها در نظر مسلمانان و به ویژه اهل تشیع, همواره از جایگاهی مكرم و حرمتی خاص برخوردار بوده اند.
اولین موضوعی كه در بررسی سقاخانه مورد توجه قرار می گیرد «آب» است. باید توجه داشت كه آب سقاخانه ها در نظر مریدان آن یك آب معمولی نیست, بلكه عنصری است مقدس, شفای دردهای جسمانی و آرام بخش روح های پریشان. این آب نشان از ایمان دارد, از ایثار, از فداكاری و محبت و بالاخره, نشان ازشهادت. حقیقت این است كه والاترین و متعالی ترین مفهوم اجتماعی ـ اعتقادی «آب» را در مذهب شیعه می توان یافت؛ آنجا كه آب را مهریه حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ قرار داده اند. آب علاوه بر تمامی مفاهیم مزبور, نمادی از گذشت و فداكاری و سپس شهادت است. و این است همان فلسفه اصلی انفاق آب و احداث بنای كوچك سقاخانه.

شاید دلیل اصلی احداث سقاخانه ها از طرف بانیان خیر آن ها, به طور عمده دو چیز بوده است: یكی تمسك به عملی خیر برای سقایت مردمان, كه از قدیم الایام بدان توجه خاصی می شده است؛ و دیگری یاد آوری حادثه عاشورا و واقعه كربلا و خاطره تشنگان شهید از جور ستم اشقیا, كه این در كشور های شیعی مذهب از مهم ترین دلایل احداث سقا خانه ها به شمار می آید.
اغلب سقاخانه ها از طرف بانیان آنها, برای استفاده همگانی «وقف» می شده اند. هرگاه هنرمند ایرانی عنایتی به این ابنیه داشته, آنچنان شور و زیبایی در آن به یادگار گذارده كه هنر, نوشنده آب از این سقاخانه ها را محو و واله عظمت ایمان و عشق به بزرگواران شهید نموده و ارزش این آب انفاق شده را تا حد آب كوثر بالا برده است.

معماری سقاخانه ها

از نظر معماری و شكل بنا, سقا خانه های تهران و بسیاری از ولایات را می توان به طور نسبی در سه گروه كلی جای داد و خصوصیات مشتركی نیز برای هر گروه تعریف كرد:
گروه اول سقاخانه هایی كه ساختمان آنها با بناهای اطراف خود پیوند و دل بستگی ندارد و به تعبیری, مستقل هستند. این بناها معمولاً مكعبی شكل بوده و گاه به صورت بنایی استوانه ای و یا هشت گوش ساخته می شوند, به گونه ای كه از چهار جهت نما دارند و قابل بهره برداری می باشند.
گروه دوم را, كه در تهران از كثرت بیشتری برخوردارند, می توان «سقاخانه های دكانی شكل» نامید. نمای كلی این سقاخانه ها به گونه دكانی نیم بابی یا یك بابی است كه در كنار مجموعه ای از دكان ها و یا منازل و بناهای اطراف قرار گرفته اند. محل احداث این نوع سقاخانه ها بیشتر در كنار معابر اصلی و پر رفت و آمد شهر است.
گروه سوم را می توان «سقاخانه های رفی شكل» نامید. این گونه سقاخانه ها در شكل كلی, كاملاً وابسته به بنای همراه خود هستند و از نظر تملك جزئی از بنای خانه یا مسجد مجاور خود محسوب می شدند. نماز عمومی این گروه از سقاخانه ها, كه غالباً كوچك و محقر هستند, به صورت فرورفتگی مختصر رف مانند یا تاقچه مانندی در دیوار بنای پشتی خود می باشد. این گروه از سقاخانه ها بیشتر در معابر فرعی و كوی ها قرار دارند و فاقد وقف نامه ای مستقل هستند. صاحبان منازل یا بناهای اصلی, كه در واقع این سقاخانه ها جزئی از آنها محسوب می شوند, عموماً خود بانی این مكان ها بوده و مخارج سقاخانه های رفی را شخصاً تقبل می كرده اند.

تزیینات سقاخانه ها

تزیینات معماری در سقاخانه های عموم شهر های ایران, از جمله تهران, از نظر مصالح و شكل استفاده در بنا, در سه گروه عمده قابل بررسی می باشند:
گروه اول. تزیینات سنگی و آجری سقاخانه ها هستند كه از اجزا و مصالح ساختمانی خود بنا و یا روكار آن محسوب می شوند. به دلیل كوچكی فضای سقاخانه, این نوع تزیینات و آجرچینی ها غالباً به طور محدود و ساده در خارج بنا, بخصوص سر در و ازاره و گه گاه نیز در نمای بیرونی درگاه سقاخانه ها ایجاد شده اند. گاهی از قطعات سنگی نیز برای ایجاد استقامت بیشتر در قسمت خارجی بنای آجری سقاخانه ها استفاده می كرده اند.
گروه دوم. بخشی از تزیینات سقاخانه های تهران را انواع كاشی كاری های موجود در آن ها تشكیل می دهند. معمولاً سقاخانه های شهرستان ها نیز این گونه اند. هر بنای سقاخانه, هر قدر هم كه كوچك و محقر باشد, دارای فضای كاشی كاری شده ای دست كم به عنوان پوششی محقر برای كف سقاخانه است. كاشی های تزیینی به كار رفته در برخی از این بناها, غالباً از نوع كاشی هفت رنگ تهیه می شوند. در میان كاشی های در نظر گرفته شده برای سقا خانه ها, كاشی های كتیبه دار از محبوبیت والایی برخوردارند. از نمونه طرح هایی كه مكرر در كاشی كاری سقاخانه ها مشاهده می شود, صحنه هایی از واقعه عاشورا و تمثال مبارك ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ به ویژه سید الشهداء و حضرت ابوالفضل ـ علیهما السلام ـ هستند كه گاهی سوار بر اسب و زمانی پیاده, در حالتی كه زره پوشیده و عَلَمی در دست دارند, یا مشك آب بر شانه مجسم شده اند. این تصاویر به ظاهر ساده, تأثیر زیادی بر هر بیننده دل سوخته ای می گذارند و شاید به همین دلیل, شكل گیری سبكی به نام ـ مكتب سقاخانه ـ در هنر نوین ایران را سبب شده اند.
گروه سوم. بخشی از تزیینات معماری سقاخانه را می توان آیینه كاری دانست كه معمولاً به سبك آیینه كاری های سایر اماكن مذهبی, همچون مساجد و بقاع متبركّه و امام زاده ها انجام می شود.

كتیبه نویسی در سقاخانه ها

اصولاً كتیبه نویسی در بناهای سنتی ـ مذهبی, جایگاه ویژه ای دارد و مكان های كوچك و مقدس سقاخانه ها نیز غالباً از این مشخصه دور نیستند. گذشته از كتیبه هایی كه صورت وقف نامه دارند و یا معرف نام «بانی» یا «واقف» هستند, اهل ایمان و ذوق به خط خوش فضای سقاخانه ها را آراسته اند. این نوشته ها به طور عمده از ادبیات غنی عاشورا و تعزیه منشأ گرفته و از این طریق, رهگذران را به لحظه ای تأمل و نوشیدن آب به یاد لب تشنه آن بزرگواران شهید در صحرای كربلا دعوت می كنند:
آبی بنوش و لعنت حق بر یزید كن جان را فدایی مرقد شاه شهید كن.
(مصرع دوم گاهی چنین آمده است: یاد از لبان تشنه شاه شهید كن. )
هر كه آبی ز جام ما نوشد خلعت از شاه كربلا پوشد.
این ابیات, تذكاری هستند بر شهادتِ مظلومان دشت كربلا و حاجت خواهی از آن بزرگواران:
عباس ـ علیه السلام ـ ای شهید گروه مخالفان دارم به دل یقین كه تویی ماه انس و جان
كن حاجتم روا تو به حق برادرت ای خسرو زمانه و سقای كودكان
آبی دهم به یاد لبانت, حسین ـ علیه السلام ـ حسین ـ علیه السلام ـ
بر شیعیان به ماه عزایت, حسین ـ علیه السلام ـ حسین ـ علیه السلام ـ
بارید خون ز دیده كروبیان عرش
كردی تو چون قبول شهادت, حسین ـ علیه السلام ـ حسین ـ علیه السلام ـ
زبان حال حضرت عباس ـ علیه السلام ـ:
مأمورم آنكه آب رسانم به خیمه گاه بر كودكان شهِ لب تشنگان دهم.
نوش جان كن شیعه, این آب از ره مهر و وفا یاد آور از لب خشك شهید كربلا
یاد آور از لب عطشان عباسِ ـ علیه السلام ـ علی ـ علیه السلام ـ
پور حیدر, آن علمدار حسین ـ علیه السلام ـ, پورِ علی ـ علیه السلام ـ
در قلمرو پیوند اشیا و اشعار در حیطه شعر (عامیانه و رسمی و مكتوب), نمونه هایی از تجلّی احساس مردم را در قالب شعر, بر روی كاشی ها یا حاشیه لیوان های مسی موجود در سقا خانه به نظاره می نشینیم و با هم ـ با شاعران دل سوخته ـ این شاه بیت های دلنشین را زمزمه می كنیم:
این ندا از عالم بالا رسید مزد آب, آن است: لعنت بر یزید

بررسی نمادین تزیینات داخلی و خارجی سقاخانه ها

به نظر دل سپردگان به سقاخانه ها, هر یك از عناصر سازنده سقاخانه, مفهوم و مضمونی در بر دارد.
شبكه و پنجره مشبك فلزی اغلب به رنگ طلایی و نقره ای یادآور مزار اولیاست؛ قبه های روی مخزن آب, بقعه و آرامگاه شهدا را به یاد می آورد؛ دستِ افراشته بر فراز هر قبّه, نشانه پنج تن آل عبا و نشان مخصوص دست و پنجه مبارك حضرت عباس ـ علیه السلام ـ است؛ نوشته های اطراف سقاخانه, آیاتی از قرآن, شعارهای مذهبی یا اشعاری در مدح و ثنا و رثای امام حسین ـ علیه السلام ـ و حضرت عباس ـ علیه السلام ـ هستند؛ مانند:
«السلام علی الحسین ـ علیه السلام ـ و علی علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین ـ علیه السلام ـ .» لعنه الله علی قاتل الحسین ـ علیه السلام ـ السلام علیك یا اباالفضل العباس ـ علیه السلام ـ .
ساقی تشنه لبان روی به دریا می كرد ساغر وصل ز معشوق تمنا می كرد
شد دل شط فرات از عطش او بی تاب چون تماشا, لب خشكیده سقا می كرد.
شاه بیت هایی از دوازده بند محتشم كاشانی ـ رحمه الله علیه ـ نیز به خط جلی, نمای سقاخانه را آذین می بندند:
از آب هم مضایقه كردند كوفیان خوش داشتند حرمت مهمان كربلا.
تجلی سقاخانه در آیینه فرهنگ عامه
سوگند به صاحب سقاخانه ها, حضرت عباس ـ علیه السلام ـ علمدار, از قسم های بسیار مهم مردم, و در نظر گرفتن موقوفاتی برای این مكان ها از عمده مسائل مرتبط با باقیات صالحات بوده است.
هنوز هم مادران به هنگام زمزمه لالایی ها برای كودكان خود, از ساقی دشت بلا یاد می كنند. ضرب المثل هایی هم ویژه سقاخانه ها هستند؛ مثلاً: «از سقاخانه شمع دزدیدن» كنایه از انجام عمل خلاف و نشانه اوج خلاف كاری است.
«از سقاخانه شمع كشیدن» در برگیرنده مضمونی خاص است. در سابق, اگر كسی مورد ظلم قرار می گرفت, شمعی از سقاخانه‌ای بر می داشت و نذر می كرد هرگاه ظالم به جزای عمل خود برسد و مظلوم به حق خود دست یابد, در عوض, بسته ای شمع به آن سقاخانه پیشكش نماید.
افسانه های بسیاری در باب توسل مردم به این سقاخانه ها در گنجینه سینه مردم و بخصوص پهلوانان وجود دارند.

سنگاب

در گذشته, علاوه بر واژه «سقاخانه» از واژه هایی مانند «سنگاب» نیز استفاده می شد. البته میان سقاخانه هایی كه آب آن را متبرك می دانسته اند و سنگاب ها تفاوت هایی وجود دارند. با این حال, به حرمت آب و در نظر گرفتن احادیثی از اولیا, تهیه سنگاب ها هم نوعی وظیفه شرعی برای شیعیان در نظر می آمد.
در حدیثی از امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ می خوانیم: «... خداوند آب دادن به جگر تفتیده را دوست دارد.»
در حدیثی دیگر از امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است: «... برترین و با فضیلت ترین صدقه, آب دادن است به جگری تفتیده ... »
سنگاب ها و سنگاب خانه های بسیاری در نقاط مختلف ایران, بخصوص مراكز مذهبی و از جمله شهر مقدس قم, وجود داشته و شاعران آل الله درارتباط با شأن شهیدان اشعار نغزی سروده و بر روی این سنگاب ها نقش نموده اند؛
آبی بنوش و تشنه لبان را تو یاد كن. لعنت به شمر و خولی و ابن زیاد كن
نوشید آب و لعن به سفیانیان كنید یاد از شهید خنجر و تیر و كمان كنید.

سقاخانه از دیدگاه یك محقق خارجی

پیتر لمبورن ویلسون (peter lamborn Wilson ) محققی از مغرب زمین ( قریب یك قرن پیش ) در مقاله ای تحت عنوان «سقاخانه» از این بنای مذهبی و شیعی در ایران یاد می كند و می نویسد: هنگامی كه در ایران, از بازارچه ای می گذرید و یا از كوچه محله ای قدیمی رد می شوید, به یك تورفتگی بر می خورید كه در دیواری تعبیه شده است و پنجره مشبك آهنی, قسمتی از آن را می پوشاند.
داخل تورفتگی, شیر های متصل به مخزنی ـ پشت دیوار ـ با مخزن بزرگ آب می بینید. این مخزن, كه به شكل استوانه ای از مس ساخته شده, گاهی به تزیینات, آراسته است؛ بالایش سه قبه دارد. از روی قبه میانی, كه از دو قبه دیگر بزرگ تر است, پنجه دست زیبایی برافراشته است كه رویش با خط خوش, كلماتی را به صورت مشبك نوشته اند. چندین پیاله آبخوری سنگین مسی با زنجیر به مخزن وصلند.
از دیوار تورفتگی, شمایل هایی به رنگ های درخشان آویزانند و دور و بر مخزن آب, شمع هایی گذاشته اند كه بعضی روشنند و بعضی سوخته اند.
نوار هایی از پارچه های رنگی (به ویژه سبز) به میله های پنجره مشبك بسته اند.»
به عقیده ویلسون, تصاویر منقش بر كاشی های سقاخانه ها و نماد پردازی ها, از حد و مرز مباحث مادی بسیار فراتر می روند. اگر در ماهیت انتزاعی و اصیل شكل های نمایشی تعزیه و قدرت نیرومند تصاویر سقاخانه تأمل كنیم, پی می بریم كه «... تشیع حتی در عامیانه ترین سطح خود, نه تنها از استعلای خاص اسلام, بلكه استعلایی از آن خویش بهره مند است... »

در مورد سقاخانه و سقایت و سقایی, در كتب معتبر ایرانی و خارجی, اشاره های فراوانی وجود دارند و تأثیر مذهب تشیع در این بناهای مذهبی را توصیف می كنند.

نگاهی به مكتب هنری موسوم به سقاخانه

تقریباً از سال 1340 جمعی از هنرمندان با استفاده از طرح های مذهبی و نقوش و موتیف ها (خرده نقش ها) ی مذهبی, موجد یك موج هنری موسوم به مكتب یا سبك «سقاخانه» ای شدند؛ یادی از حرم و تكیه و حسینیه. حال و هوای این گونه كارها در نقاشی و دیگر كارهای هنری همین بود:
بوی روضه و گریه, روشنی شمع و برق طاس های برنجی, صدای صلوات و یا حسین ـ علیه السلام ـ, و فدای لب تشنه ات یا اباعبدالله.
به طور كلی, حال و هوا مذهبی بود, ولی نه در حد مسجد شاه اصفهانِ رفیع و فخیم, و نه در حد مسجد سپهسالار تهران سترگ, بلكه درحد سقاخانه گذر.
طرح ها و نقش های سنتی ـ مذهبی برگرفته از فضای آرام و صمیمی و پر از خلوص سقاخانه ها و تكیه ها, امكان همه گونه تركیب و تجزیه را در زمینه هنر نوین, به هنرمندان سقاخانه ای می دادند كه همه در نوع خود بدیع و زیبا بودند.

در این كه چرا این موج هنری خاص «مكتب سقاخانه» نام گرفت, توجیهات متفاوتی وجود دارند. اصولاً سقاخانه ها یكی از مراكز زیارتی مهم در تشیع محسوب می شوند. مراسم تعزیه, كه در محرم (و گاهی در سایر ایام) برپا می شود نیز, شاید بیش از سقاخانه ها, پدید آورنده نقش ها, شكل های ساختمانی و اشارات و رمزهای ادبی باشد. خود تكیه ها و حسینیه ها به عنوان محل های برگزاری آیین های مذهبی, و پرچم ها و بیرق ها كه نشان از عَلَم حضرت عباس ـ علیه السلام ـ دارند, اسب زخمی امام حسین ـ علیه السلام ـ كمان ها, نیزه ها و شمشیر ها, لباس های سبز و سیاه و سفید ویژه اولیا و لباس سرخ اشقیا, لوازم و اسباب صحنه نمایش تعزیه خوانی شامل خیمه و ظرف آبی به نشانه فرات, همه و همه در هنگام نمایش از قدرت بیانی بالایی برخور دارند.
این گونه نمادها و تجسم های مذهبی الهام بخش هنرمندان منتسب به مكتب سقاخانه ای گردیدند. در واقع, این تجسم ها و تمثیل ها باروحیات مردم عجین شده و نوعی فهم نمادین بالایی ایجاد كرده اند. همین فهم نمادین بود كه باعث گردید در برخورد با مكتب سقاخانه, احساسی مشترك در مردم به وجود آید و اقبال عمومی وسیعی برای دست كم دو دهه در هنر معاصر كشور را موجب شود.

دل شوریده نه از شور شراب آمده است دین و دل, ساقی شیرین سخنم برده ز دست
ساقی باده توحید و معارف, عباس شاهد بزم ازل, شمع شبستان «ألست».

سقانفار

«سقانفار یا سقا تالار» بنایی است با مواد و مصالح چوبی كه در استان مازندران در كنار تكایا و مساجد و حتی در میان شالیزارها (برای عبادت شالی كاران در این مكان), ساخته می شود. این بناها را به یاد سقای دشت كربلا, حضرت ابوالفضل ـ علیه السلام ـ می سازند.
سقانفارها معمولاً دو طبقه اند؛ از طریق پلكان های چوبی از پایین به طبقه بالا می روند. طبقه اول آن مكانی است كه معمولاً زنان محل در آن جمع می شوند و عزاداری می كنند و نیز وسایل پذیرایی از عزاداران در آن قرار میگیرد. طبقه دوم محلی است كه مردان در طول شب های عزا و دهه اول ماه محرم در آنجا به عزاداری می پردازند.

سقانفارها با بار فرهنگی بسیار غنی و بهره گیری از پشتوانه سنت ها و آداب و باورداشت های شیعی مردم مازندران, روایتگر ایمان و دل سپاری جامعه كشاورزی مازندران به سالار شهیدان و برادر دلاورش سقای لب تشنگان, حضرت عباس ـ علیه السلام ـ هستند. این عزاداران مردم عادی ساده دل و مخلص هستند. اما آنچه این بنا را جزو نادر ترین بناهای مذهبی قرار داده, تركیب چند هنر معماری, نقاشی و خطاطی داخل آن است كه در كل, شكل بدیع و منسجمی به وجود آورده است. این بناها ـ همان گونه كه ذكر شد ـ تماماً از چوب ساخته شده و هنرمند بومی با توجه به فراوانی چوب در مازندران, مصالح مناسبی یافته و نقوش باشكوهی را بر روی این چوب ها ایجاد كرده است. این نقوش مذهبی, نگاره هایی از عشق به شهادت در مذهب شیعه و تقریباً همانند مباحث مربوط به تعزیه و شبیه خوانی هستند كه به تصویر كشیده شده اند. این هنرمندان بی ادعا ـ فارغ از قید هر سبك و مكتب, شفاف ترین و تمیز ترین رنگ ها را برای برگزیدگان راه خدا می پسندند و در مقابل, رنگ های سرخ و كدر را برای كافران و اشقیا انتخاب می كنند. این رنگ ها و طرح ها و نقش های پرمعنا, همراه با صفای هنرمندان, هر یك در جای خود, به این اماكن, كه مستقیماً تحت تأثیر آیین تشیع هستند, حرمت و قداست خاصی می بخشند.

آب انبار

آن فراتی را كه مهر دختر پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است آن فراتی را كه ارث خسرو بی لشكر است
كی روا باشد زجور فرقه بی انفعال بهر شاه دین حرام و بهر دیو و دد حلال؟
تأثیر تشیع در یكی از ابنیه مهم ایران, یعنی «آب انبار», در خور توجه است. آب انبار در سراسر راه های ایران و در شهر های این سرزمین خدایی, به تعداد بسیار دیده می شود و بعضی از آن ها, كه درشهرهای خشك و كم آب ساخته شده, خود اثری بسیار زیبا و از لحاظ معماری و مسائل مربوط به سنت پسندیده «وقف» شایان توجه است. در میان موقوفات, با توجه به اسناد و مدارك موجود, یادداشت های فراوانی در این زمینه وجود دارند و بسیاری از مردم مؤمن موقوفاتی برای احداث آب انبار و استفاده عموم و رایگان از این آب انبارها تعیین كرده اند. از این نظر, در برخی ولایات, آب انبار را « اهل ایمان» می گویند (مثل اردبیل و بسیاری از نقاط آذربایجان). سابقاً این آب انبارها كاركرد و عملكرد دقیقی در زندگی مردم داشتند. ساختمان آب انبار مسلماً در حیطه اماكن مقدس و متبرك و مطهر بود و فرهنگ شیعی در اینجا هم خود را نمایان می سازد. كاشی های سردر این آب انبارها با كلماتی به خط نستعلیق جلی بسیار زیبا به رنگ سفید بر قطعات لاجوردی نوشته می شدند. چند رشته قنات برای هرآب انبار وقف می شدند و گاهی مستغلاّت فراوانی در اختیار بانیان این آب انبارها قرار می گرفتند. لای روبی این قنات ها نیز به همیاری مردم مؤمن انجام می گرفت؛ پیش از آنكه فصل زمستان برسد, به سرپرستی عده ای از مردم خیّر هر شهر, مسیر قنات ها لای روبی و تمیز می شد تا در تمام فصل زمستان, مردم به راحتی از این آب انبارها, آب مصرفی خود را فراهم كنند. آب انبارها گاهی بسیار پایین تر از سطح زمین قرارداشتند؛ شاید قریب چهل پله, مردم را از در ورودی آب انبار تا محل اصلی می رساندند. علت این امر محفوظ ماندن آب از حرارت خورشید در تابستان و صولت سرما در زمستان بود. باورهای مذهبی اهل تشیع در شكل گیری این اماكن تأثیر بخصوص داشتند و هردم كه كوزه های آب توسط مردم مؤمن پر می شدند و رفع عطش می گردیدند, زمزمه می كردند:
به خاك و خون شدی غلطان, به دست شمر بی ایمان
حسین جان با لب عطشان, حسین جانم, حسین جانم.

امام زاده ها

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم از پی حادثه, اینجا به پناه آمده ایم
تأثیر تشیع در زیارت آستانه های مقدس امام زادگان نظركرده كاملاً آشكار است. آرامگاه هر یك از این عزیزان بنده خدا, بخصوص آقازاده هایی كه صحن و سرای آنها به زیارت نامه و شجره النسب مزین است و این امام زاده ها واجب التعظیم محسوب می گردند, در خور توجه و محل التجا و التماس و پاكی است. افزون بر اجرای مراسم زیبای بزرگداشت نكونامان و نكوكاران در صحنه لم یزلی عزاداری قدسی, توسل به انبیا و اولیا و فرزندان این عزیزان خدا, در قلمرو باورهای مردم مؤمن جایگاه ویژه ای دارد. «توسل» وسیله جویی و حاجت خواستن از خداوند یا وسیله و شفیع قرار دادن پاكان و ائمه معصوم ـ علیهم السلام ـ از جمله حضرت سید الشهداء و فرزندانش و شهدای كربلاست. «توسل» ارتباط با معصومان و اولیاء الله را به خاطر قرب مقام و منزلتشان نزد خدای متعال, آسان می سازد؛ چرا كه این بزرگواران حق شفاعت دارند و سرسپردگان این اولیا برای استجابت دعا, دعای توسل می خوانند و تقرب به درگاه خداوند را برای برآمدن حاجت ها وسیله تسكین و آرامش قلوب خود می شناسند. ساختمان این امام زاده ها در هر گوشه از ایران, محل تجمع عاشقان آل الله است و از نظر آرایه ها و پیرایه ها و علم بندی ها و نگه داری پرچم ها و علم ها, درخور توجه می باشد و از دیدگاه ساختن ضریح, نمونه ذوق هنرمندان محسوب می گردد. بند بند اشعار مربوط به اولیاء الله به خط خوش, آزین بند دیوارها و حتی ضریح و صندوق چوبی و فلزی ساختمان امام زاده هاست. برخی از این امام زاده ها و قدمت ساختمان آن ها, قدمت شهرسازی یا سكونت در روستا را نشان می دهد. بیتوته كردن در این اماكن و كسب شفای روحی و همدلی و همدردی با امام زاده هایی كه روزگاری از جبر و جور اشقیا به شهادت رسیده اند, از آمال و آرمان های زوار و دلسپردگان به این امام زاده هاست كه بخصوص پس از حركت امام رضا ـ علیه السلام ـ از مدینه به سوی ایران و توس, برادران این امام همام به ایران رو آوردند و بسیاری از آنان متأسفانه توسط عمال خلفای جور به شهادت رسیدند. اما مرقد و مشهد و آرامگاه آنان زیارتگاه عاشقان و اهل تشیع گردیده است.

زورخانه و گود مقدس زورخانه

خانه ورزش ما, جای هوسناكان نیست جای پاكان بُوَد این, منزل ناپاكان نیست.
زورخانه در نظر ورزش‌كار مؤمن, جای نیكان و پاكان و مكتب فتوت و جوان‌مردی است. گفته اند: اهل زورخانه با توسل به آداب و عادات شیعی و با در نظر گرفتن فتی فتیان, حضرت امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ به عنوان قطب الاقطاب, مراحل عرفان را طی می كنند و پاكی و جوان‌مردی خود را مدیون حیدر صفدر می دانند و هر دم زمزمه می نمایند:
به ظاهر راست رو ـ اینك شریعت به باطن صاف شو ـ اینك طریقت
چو ظاهر را به باطن راست كردی خدا بین شو ز دل ـ اینك حقیقت
و معتقدند كه شریعت و طریقت و حقیقت با معرفت و در نهایت, با فتوت عجین گشته است.

از دیدگاه معماری, زورخانه بنایی است مسقف كه به وسیله پنجره ای كه در سقف بنا تعبیه شده, ساختمان زورخانه نور می گیرد. گود زورخانه, كه ورزش كاران درآن جا ورزش می كنند, پایین تر ازسطح زمین قرار دارد تا ورزش كاران هنگام ورزش, نسبت به دیگران پایین تر قرار گیرند و در خود, احساس كبر و نخوت نكنند.
گود معمولاً به شكل كثیرالاضلاع است و به صورت چهارگوشه یا شش گوشه و هشت گوشه ساخته شده.
مفهوم «جوز سرشكستن» در زورخانه یعنی كبر و غرور را از خود دور كردن. بنابر این, درِ ورودی زورخانه را كوتاه می گیرند تا همه كسانی كه وارد زورخانه می شوند, از ابوتراب حضرت علی ـ علیه السلام ـ و تواضع آن حضرت یاد كنند. سكویی به نام «سردم» برای نشستن مرشد زورخانه بر پا می دارند و از آنجاست كه مرشد دم به دم مدح حضرت علی ـ علیه السلام ـ می خواند و در اعیاد, مدیحه خوانی می كند و در وفیات, به خواندن مراثی می پردازد. به جرئت, می توان حرمت و اعتبار ساختمان زورخانه را به تأثیر مستقیم تشیع پیوند داد و اهل زورخانه را از سرسپردگان حضرت حق و اولیا و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ دانست.
ای آنكه زدی تیشه به اشجار حقیقت تا بلكه كنی خسته طرفدار حقیقت
غافل كه جهانی بشود یاد حقیقت خشكیده نشد نخل پر از بار حقیقت
كردی تو به پا محشر كبرا به قساوت دادی تو در این ره به شقی درس شقاوت
تابان همه جا نورحقیقت ز حسین ـ علیه السلام ـ است پیدا همه جا راه شریعت ز حسین ـ علیه السلام ـ است
راهی همه كس سوی طریقت ز حسین ـ علیه السلام ـ است باشد همه جا یاور و غمخوار حقیقت.

نتیجه گیری

هر چند تحریر مطالبی درزمینه تأثیر تشیع در ابنیه و اماكن مذهبی, كاری سخت و دشوار است, اما هنرمندان مخلص به وضوی مهر هر یك به سرسپاری به آل الله, شاهكارهای خود را درقاب آیینه صحن و سرای مساجد و تكیه ها و حسنیه ها و امام زاده ها و سقاخانه ها و زورخانه ها و ... عیان نموده اند تا از این طریق, یه آیینه بندی دل های مؤمنان بپردازند و دل ها را صفا بخشند و زنگار از آیینه دل ها بزدایند و شك را بر طرف سازند و به دامن حقیقت بیاویزند:
باطل همه جا در بر حق بوده به تزویر با خدعه دهد جلوه, همه كرده و تقصیر
شاید كه شود تابش حق جمله كمی دیر لیكن نرود جلوه ز رخسار حقیقت.
در طریق دل‌سپاری به این اماكن, باید متوجه باشیم كه خرافات را حتماً از حیطه و حریم این اماكن دور نگه داریم. درود می فرستیم به روان هنرمندان جان شیفته و سلام بر هنرمندان مخلص كه هر یك در آراستن و پیراستن این صحن و سراها جان صرف كرده اند و این اماكن را نه در بند یك ساختمان و متكی به مصالح مادی دانسته اند, بلكه بقاع متبرّكه را ازنفس قدسی و انفاس الهی اولیا آكنده اند.
هلا ای نگارگر چیره دست! دستان مریزاد كه از مژگان خود قلم ساختی و از دوات خون بار چشم, جوهر سرخگون برگرفتی و شقاوت اشقیا را بر دیوار های بقاع متبرّكه نمایش دادی و حلاوت و ظرافت نگاه اولیا را عیان ساختی و به نشان ماتم‌داری, شال عزا بر گردن انداختی و بر سینه كوفتی و فریاد برداشتی كه:
پشت نبی و آل نبی در جنان شكست تا در جهان, سپاه شه انس و جان شكست
در سینه شان ز شست و ز دست مخالفان از هر طرف خدنگ خلید و سنان شكست.
بسیاری از جامعه شناسان وقتی در باب جامعه شناسی دینی و مذهبی سخن می گویند, به دقت قداست اشیا را در نظر می آورند كه این اشیا و مصالح در بركت تقرب به نیكان و پاكان مقدس گشته اند.

امیل دوركیم, جامعه شناس معروف, اشیاء را به «مقدس» و «غیر مقدس» تقسیم می كند؛ برخی ستودنی و ستایش كردنی و بعضی پست و به دور از پاكی و تطهیر هستند. فكر و اندیشه انسان نیز چنین است. این اندیشه پاك اهل تشیع است كه به خاك بی مقدار جان می بخشد و فلز را بهادار می سازد و چوب و آیینه و گچ را ارزش می بخشد و روانداز مزار نیكان را به رنگ سبز و قدسی می آراید و از اشعار دلنشین, شأن و مقام اهل تقدس را بازگو می كند و فریاد می زند كه هلا! بی وضو وارد گود مقدس زورخانه نشوید و بی نام علی ـ علیه السلام ـ, مرشدان با صوت جلی مطلبی آغاز نكنند و با یاد فرزندان علی ـ علیه السلام ـ مساجد را سیاهپوش سازند و تكیه ها را در سوگواره بیارایند:
رهرو راه پیمبر, حافظ دین مبینم می روم سوی شهادت, تا بماند زنده دینم
گر شود پامال اسبان عدوی پر زكینم این تن و جسم من و یاران با محنت قرینم
خوفی از دشمن ندارم, من شهید كربلایم من حسین بن علی ـ علیه السلام ـ دردانه خیر النسایم.
چنین مطالبی هستند كه در و دیوار زیارت خانه ها را می آرایند و زوار را به رعایت قداست مكان ملزم می نمایند. اینجاست كه هنرمند و معمار شیفته‌جان وضو می گیرد و به نام الله و به یاد اولیاء الله سنگ بر روی سنگ می گذارد و سقاخانه جان می سازد و طفلان نقش را در قنداقه سنگ و بوم و چوب و گچ و پارچه آرامش می دهد.

آری, از رخ نیلگون كاشی تا سیمای زعفرانی آجر و از رخسار سپید گچ بری ها تا دل نازك شیشه ها ـ هر یك ـ در برگیرنده زیبایی های برگرفته از خط مشق هنرمندان عاشق رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و اولاد او و بنیانگذار مذهب شیعی علوی, حضرت مولی الموحدین علی ـ علیه السلام ـ, هستند.
این نكته درخور توجه است كه چنین هنرمندانی صاحب‌دل, بی ریا و اهل صفا هستند و بسیار هنگام, هنر خود را وقف تحریر وقف نامه ها و كتیبه ها می نمایند؛ چرا كه هنر, خود هدف نیست, بلكه وسیله ای است برای اهدافی مهم, و ابزاری است برای معرفی پیام متعالی و دعوت به سوی حق و هدف والای الهی و انسانی.
گفته اند:
چون غرض آمد, هنر پوشیده شد صد حجاب ازدل به سوی دیده شد.
از كسانی كه از سنگاب های آراسته و نقوش قدسی آب خورده اند, تا كسانی كه در سقانفارها بر سینه كوبیده و داغدار گشته اند, تا بانیان تكیه ها و حسینیه ها و عزاخانه ها و آیینه بندان سقاخانه ها, همه می دانند كه اگر معرفت و عشق در كار نباشد, زیبایی جلوه ای نمی یابد سجده گاه ها و محراب ها و منبر ها, رخت ماده را در عشق به اولیای خدا از خود دور می سازند و جنبه رمز و راز به خود می گیرند. این جاست كه تشیع راهی به دل ها می یابد و هنرمند شیعی هنر را با جهان بینی اهل تشیع در هم می آمیزد تا نگاره ها و ازاره ها و كنگره های هر ساختمانی را به نیكو وجهی مجسم سازد. انسان فقط گوشت و پوست نیست, قلب انسان خدای خانه است معمور. و احساس انسان كرانی ندارد, و چون می دانیم كه: «اِنَّ الله جمیلٌ و یحبُّ الجمالَ», پس زیبایی و قلمرو زیبایی و مباحث زیبایی شناسی را در تأثیر تشیع بر ابنیه و اماكن مذهبی به آسانی در می یابیم.
هر صحنه كه باشد خبر از كشتن مظلوم آن صحنه, نشان از خط خون بار حسین است

پی نوشتها :

 Sociology of Co _ operation.1

Georges Gurviteh.2.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



شیعه، رافضی نیست

واژه‏هایی مانند رافضی که گاه به معنای شیعه استعمال می‏شود، چه تفاوتی با مفهوم شیعه دارد؟

واژه شیعه مفهومی عام است که طبق تعریف پذیرفته شده همه فرقه‏ها و گروههای شیعی، مانند زیدیه و کیسانیه و اسماعیلیه و ... را شامل می‏شود; اما در این میان واژه‏های دیگری نیز وجود دارد که با این مفهوم عام تفاوت هایی دارد برخی از این واژه‏ها عبارت است از:

1 . رافضی

رفض به معنای رد کردن و ترک و و اگذاشتن کاری است . مخالفان شیعه این واژه را معمولا برای مذمت و بد گویی به کار می‏برند.1
درباره این واژه گفته شده است: از آن جا که شیعیان خلافت دو خلیفه اول را رد کردند رافضی خوانده می‏شوند.2
برخی نیز گفته‏اند . رافضی به شیعیانی گفته می‏شود که به جهت موضع نسبتا ملایم زید درباره دو خلیفه اول در هنگام قیام خود، اردوی وی را ترک کردند.3
هر یک از دو معنا را که بپذیریم واژه رافضی با شیعه در مفهوم عامش مترادف نیست ; زیرا این کلمه گروه هایی از زیدیه را در بر نمی‏گیرد.

2 . جعفری

امام جعفر صادق (ع) با تلاش بسیار خود به شیعیان معتقد به رهبری امامان معصوم (ع) هویت فقهی و کلامی ویژه‏ای بخشید .
از این رو، شیعیان بهره‏مند از آموزه‏های آن بزرگوار جعفری شهرت یافتند .
امروزه واژه جعفری با شیعه اثنی عشری مترادف می‏نماید; اما ذاتا اسماعیلیان را نیز شامل می‏شود ; زیرا آن‏ها به امامت امام جعفر صادق (ع) اعتقاد دارند .

3 . امامی

در دوران هر یک از امامان به شیعیانی که به امامت امامان معصوم (ع) از فرزندان حضرت فاطمه (س) اعتقاد داشته‏اند و این خط سیر را تا امام دوازدهم ادامه می‏دادند، امامی خوانده می‏شدند . امامی در سیر تاریخی اش، به تناسب زمان‏های مختلف معانی دیگر، چون ترادف با شیعه در زمان حضرت علی (ع) نیز داشته4 ولی امروزه معنایی معادل اثنا عشریه دارد .
واژه شیعه مفهومی عام است که طبق تعریف پذیرفته شده همه فرقه‏ها و گروههای شیعی، مانند زیدیه و کیسانیه و اسماعیلیه و ... راشامل می‏شود; اما در این میان واژه‏های دیگری نیز وجود دارد که با این مفهوم عام تفاوت هایی دارد.

4 . خاصة

این واژه بیش‏تر در متون فقهی و در مقابل لفظ عامه (اکثریت مسلمانان) به کار می‏رود و به معنای شیعه است . معنای ویژه‏تر این واژه درمتون فقهی امامیه اثنا عشریه است که فقه خود را از امامان معصوم دوازده گانه می‏گیرند .

5 . علوی

شاید این واژه در زمان هایی برگرایش کلامی شیعه (اعتقاد به برتری حضرت علی (ع)) دلالت می‏کرده است ; اما بعدها بیش‏تر در معنای نسبی اش بیان وابستگی نسبی افراد به حضرت علی (ع) به کار رفته است .

6 . فاطمی

این واژه بیش‏تر در معنای نسبی کاربرد دارد و برای تبیین تمایز فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام - از فرزندان محمد حنفیه که کسانی که خود را بدو منسوب می‏ساختند، به کار می‏رود; زیرا محمد حنفیه از فرزندان حضرت فاطمه (س) نبود ; هر چند در شمار فرزندان حضرت علی (ع) جای داشت .

7 . طالبی

این واژه نیز مفهومی نسبی دارد ; ولی دایره شمولش از دو واژه پیشین بیش‏تر است . طالبی به معنای فرزندان ابو طالب است که فرزندان آن بزرگوار از طریق غیر از حضرت علی (ع) را نیز شامل می‏شود .
فهم دقیق این واژه با مطالعه کتاب «مقاتل الطالبین‏» ابو الفرج اصفهانی به دست می‏آید که در آن از قیام‏های همه طالبی‏ها و از جمله قیام‏های فرزند ان جعفر بن ابی طالب نیز نام برده است .

تبیان

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



کتاب شیعه در اسلام کتاب شیعه در اسلام یکی از آثار مفید و بسیار ارزشمند مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی است این کتاب اساسا برای معرفی تشیع در مغرب زمین تالیف شده چرا که اغلب مطالعات و تحقیقات اندیشمندان مغرب زمین پیرامون شیعه عاری از تعصب و غرض ورزی نیست؛ چون مصادر تحقیقی آنان از اهل سنت و یا از فرقه اسماعیلیه می باشد. این کتاب یک تحقیق جدید با هدفی تازه است منظور آن شناساندن شیعه و جوانب گوناگون آن به افرادی است که با عالم فکری اسلامی و شیعی آشنایی ندارند و مایلند از دیدگاهی کلی، نظری جامع به این بخش مهم از اسلام بیفکنند.

معرفی اجمالی نویسنده

سیدمحمدحسین طباطبایی تبریزی در سال 1321 هجری قمری (1281 شمسی) متولد شد. یکسال قبل از فوت پدرش به مدرسه رفت اما پس از پایان کلاس هفتم مصلحت دیده می شود که در خانه درس بخواند به این دلیل او و برادرشان تحت تعلیم ادیب لایقی به نام شیخ محمدعلی سرائی قرار می گیرند و ادبیات عرب می آموزند و زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی می پردازند. مرحوم علامه در 1303 در سن 21 سالگی با صبیه مرحوم حاج میرزا مهدی آقا طباطبایی مهدوی که از خویشان پدر بود ازدواج کرد. استاد علامه در 1304 که دروس حوزه تبریز را به پایان رساند به همراه همسر و برادر و پسرشان که تازه به دنیا آمده بود عازم نجف اشرف شدند. آشنایی با حاجی میرزا علی آقای قاضی رضوان الله علیه در مرحوم استاد علامه چنان تاثیری گذاشت که مدت 11 سال اقامت در نجف علاوه بر فقه و اصول و ریاضیات و فلسفه و رجال و تفسیر، در عرفان عملی در محضر این استاد عالیقدر حضور یافته و در سیر و سلوک و تزکیه نفس توشه های فراوانی بردند. مرحوم محمدحسین طباطبایی در اواخر زندگی در نجف روزگار را به سختی گذراندند به طوری که در سال 1314 در اثر اختلال وضع معاش عازم ایران شدند و در روستای شادآباد تبریز سکنی گزیدند. ایشان به منظور کسب علم عازم قم شدند و برای همیشه با شهر تبریز وداع کردند. در سال 1325 وارد قم شدند و بدین ترتیب زندگی پربار علمی مرحوم علامه از همین جا آغاز شد و مدت 35 سال در این شهر زندگی کردند و بیشترین خدمت را به اسلام و حوزه های علمیه کردند. وی درس فلسفه را با سبک و روشی نوین آغاز کرد. زندگی این عالم ربانی که یکی از مفاخر بزرگ اسلام و محققی کم نظیر است در ساعت 9 صبح روز 24 آبان 1360 در شهر قم به پایان رسید و دعوت حق را لبیک گفت. آثاری که علامه طباطبایی در تبریز تهیه کردند: 1. رساله در اسماء و صفات 2. رساله در افعال 3. رساله در وسایط میان خدا و انسان 4. رساله قبل الدنیا 5. رساله من الدنیا 6. رساله بعد الدنیا 7. رساله در ولایت 8. رساله در نبوت 9. کتاب سلسله انساب طباطباییان آذربایجان.
مختصری از خدمات استاد در شهر قم: 1- پی ریزی شیوه نوین از تفسیر که کاملا بدیع و ابتکاری است. 2- اشاعه تفکر فلسفی و تعقلی 3- کوشش در تفهیم مسائل فلسفی و ملموس ساختن بسیاری از مسائل پیچیده 4- کوشش و نشر آثار اهل بیت 5- جمع میان مفاهیم قرآنی با آنچه که در اخبار خاندان رسالت وارد شده است. 6- اشاعه فکر شیعی در خارج از جهان اسلام 7- تربیت و پرورش شخصیت های علمی و فکری 8- تالیفات گرانبها اعم از چاپ شده و چاپ نشده 9- و...

ویژگی های کتاب

یکی از ویژگی های این کتاب این است که مرحوم علامه بدون کوچکترین اهانت به اهل سنت و جماعت و در عین حال دفاع از اصالت شیعه و بیان علت پیدایش آن، هدف خود را دنبال کرده و کوشیده است تا نشان دهد که تشیع جنبه ای کاملا اصیل از اسلام است بدون اینکه کوچکترین مقصودی در ایجاد تفرقه یا شکاف بین تشیع و تسنن در نظر باشد برعکس با دفاع از اصالت شیعه گفتگوی بین دو بخش اصلی اسلام را آسانتر ساخته است، از آنجا که تقرب واقعی، فقط با حفظ اصالت طرفین امکان پذیر می باشد. یکی دیگر از ویژگی های این کتاب این است که علامه با لسانی ساده تقریبا تمام جوانب شیعه را از تاریخ گرفته تا حکمت و عرفان توضیح داده و در صفحاتی معدود بسیاری از مهمترین حقایق معارف اسلامی و شیعی را بیان کرده است.

نظرات دیگران

خوانندگان علاقه مند به مطالعه این کتاب می توانند با مطالعه این کتاب به رؤوس فکر شیعی احاطه یافته و کلیدهایی جهت باز کردن راه های تحقیق و تفحص بعدی به دست آورد در واقع این اثر نفیس راهنمایی است که با کمک آن فردی که تاکنون با جهان معنوی شیعه نامانوس بوده است می تواند در این عالم وسیع قدم نهد و با اتکای به این راهنمای موثق یقین داشته باشد که گمراه نخواهد گردید و به مقصد نهایی خواهد رسید.

ساختار و تقسیم بندی کتاب

این کتاب توسط ناشرین، مکررا طبع شده و مورد استفاده علاقه مندان داخل و خارج از کشور قرار گرفته است و همچنین این کتاب توسط یکی از شاگردان علامه، به زبان انگلیسی ترجمه شده و در آمریکا در سطح دانشگاهی تدریس شده است. این کتاب دارای یک مقدمه و سه بخش و یک خاتمه است که به شرح زیر می باشند:
بخش اول: کیفیت پیدایش و نشو و نمای شیعه، از آغاز پیدایش تا قرن چهاردهم هجری مورد بررسی قرار گرفته است سپس انشعابات شیعه بیان گردیده و در پایان این بخش خلاصه ای از تاریخچه ی شیعه دوازده امامی آورده شده است.
بخش دوم: تفکر مذهبی شیعه، شامل سه طریق است: طریق اول: ظواهر دینی، اقسام ظواهر دینی، طریق دوم: بحث عقلی و طریق سوم: کشف.
بخش سوم: اعتقادات اسلامی از نظر شیعه دوازده امامی شامل: 1- خداشناسی 2- پیغمبر شناسی 3- معادشناسی 4- امام شناسی.
خاتمه شامل جمله خدا را بشناسید، به عنوان چکیده یپام معنوی شیعه بیان شده است و این همان جمله ای است که پیامبر اکرم (ص) برای نخستین بار دعوت جهانی خود را با آن آغاز نمودند.

پی نوشتها :

1- شیعه در اسلام /علامه طباطبایی
2- دایرة المعارف تشیع / ج 10 ص 224 به نقل از شیعه در اسلام
3- پیشوایان اسلام/ ولی فاطمی
4- سیمای فرزانگان / ج 1 ص 580 – 530
5- طبقات مفسران شیعه، ج 1 ص 195، ج 4، ص 454
6- فرهنگ فارسی اعلام، ص 471

www.tahoordanesh.com

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

شیعه در عصر خلفای راشدین

نخستین مرحله از تاریخ سیاسی و اجتماعی شیعه با رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آغاز می‌شود و تا شهادت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ ادامه می‌یابد. در آغاز این دوره مسأله‌ خلافت و امامت به عنوان مهم‌ترین مسأله‌ سیاسی و دینی در دنیای اسلام مطرح گردید و در پی اختلافاتی كه در این باره پدید آمد شیعه به عنوان گروهی از مسلمانان كه در مسأله‌ی امامت به نصب و نصّ نبوی قایل بودند نمایان شدند. و از سوی دیگر جمعی از مهاجران و انصار كه در سقیفه‌ی بنی‌ساعده گرد آمده بودند تا در مورد خلیفه‌ی پیامبر و پیشوای مسلمانان تصمیم‌گیری كنند، پس از مجادلات و بحث‌هایی كه میان آنان درگرفت، اكثریت آنها با ابوبكر به عنوان خلیفه‌ی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و رهبر جامعه‌ی اسلامی بیعت كرند. بدین ترتیب ابوبكر زمام امور را در دست گرفت و دو سال و هفت ماه عهده‌دار این امر بود.

در ابتدای این دوره امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ و معتقدان به امامت آن حضرت از بیعت با ابوبكر امتناع ورزیدند و در موارد و مناسبت‌های مختلف به تبیین دیدگاه خود پرداختند. به نقل ابن قتیبه، به دستور ابوبكر امام علی ـ علیه السلام ـ را احضار كردند و از او خواستند تا با ابوبكر بیعت كند. امام علی ـ علیه السلام ـ به آنان فرمود:
«انا احقّ بهذا الامر منكم، لا ابایعكم و انتم اولی بالبیعه لى»[1]؛ من از شما به امر خلافت و رهبری سزاوارترم، من با شما بیعت نمی‌كنم، شایسته‌تر این است كه شما با من بیعت كنید.

در این هنگام عمر و ابو عبیده بن جرّاح خطاب به امام علی ـ علیه السلام ـ سخنانی گفته و از او خواستند تا با ابوبكر بیعت كند، ولی امام ـ علیه السلام ـ بار دیگر این مطلب را كه خلافت و امامت حق او و اهل‌بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است را به آنان یادآور شد و فرمود:
«فو الله یا معشر المهاجرین، لنحن احقّ الناس به، لأنّا اهل البیت و نحن أحقّ بهذا الأمر منكم ما كان فینا القاریء لكتاب الله، الفقیه فی دین الله، العالم بسنن رسول الله، المضطلع بامر الرعیه، المدافع عنهم الامور السیّئه، القاسم بینهم بالسویّه، و الله، انه لفینا، فلا تتبعوا الهوی فتضلّوا عن سبیل الله، فتزدادوا من الحق بعداً»[2]؛ ای گروه مهاجران، به خدا سوگند، ما خاندان سزاوارترین مردم به امر خلافت و رهبری امت اسلامی هستیم. تا وقتی كه در میان ما قاری قرآن كریم فقیه در دین خدا، عالم به سنت‌های رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ، توانمند در امر رهبری مردم، و مدافع آنان در ناملایمات، تقسیم كننده‌ی بیت المال در بین آنان به طول یكسان وجود داشته باشد؛ سوگند به خدا كه چنین فردی در میان ما خاندان رسالت وجود دارد. پس از هوای نفس پیروی مكنید كه گمراه شده و از حق دور خواهید شد.

پیروان و هواداران امام علی ـ علیه السلام ـ نیز در گفتگویی آشكار و روشنگر با ابوبكر اعتقاد خود را در مورد خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ بیان نمودند. شیخ صدوق نام دوازده تن از مهاجران و انصار كه در مورد امامت علی ـ علیه السلام ـ ، با ابوبكر به احتجاج پرداختند را نقل كرده است.[3] البته از عبارت وی به دست می‌آید كه احتجاج كنندگان منحصر در دوازده نفر نبودند، زیرا پس از ذكر نام آنها گفته است: «و غیرهم» در پایان نیز پس از اشاره به سخنرانی زید بن وهب گفته است: «فقام جماعه بعده فتكلّموا بنحو هذا». این گروه نخست با یكدیگر به مشورت پرداختند. نظر برخی از آنان این بود كه هرگاه ابوبكر بر فراز منبر بالا رفت، او را از منبر فرود آورند، ولی عدّه‌ای دیگر این روش را نپسندیدند، و سرانجام تصمیم گرفتند با امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در این باره مشورت كنند. امام ـ علیه السلام ـ آنان را از برخورد عملی و خشونت‌آمیز با ابوبكر بر حذر داشت. و یادآور شد كه چنین برخوردی در آن شرایط مصلحت نیست. چنان كه خود آن حضرت با اكراه بیعت را پذیرفت. بر این اساس از آنان خواست كه روش صبر و مدارا را برگزینند، ولی به مسجد بروند و آنچه را از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در این باره شنیدند، به مردم ابلاغ كنند تا حجّت خداوند بر آنان تمام شود.

آنان به سفارش امام ـ علیه السلام ـ عمل كرده وارد مسجد شدند، و یكی پس از دیگری قیام نمودند و با ابوبكر به احتجاج پرداختند. از آنجا كه نقل مشروح سخنان آنان در این مجال نمی‌گنجد، نكات محوری احتجاج‌های آنان را یادآور می‌شویم:

1. خالد بن سعید: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: ان! علیّاً امیركم من بعدى و خلیفتى فیكم. انّ اهل بیتى هم الوارثون امرى و القائمون بأمر امتى.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: علی بعد از من امیر شما و جانشین من در میان شما می باشد، به راستی كه اهل بیت من وارثان امر من و بر پا دارندگان امور امت من می باشند.

2. ابوذر غفاری: پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: الامر لعلى بعدى ثم الحسن و الحسین ثم فی اهل بیتى من ولد الحسین.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: مسئولیت امور بعد از من بر عهده علی ـ علیه السلام ـ است، بعد از او حسن و حسین و بعد از آنها نیز در میان فرزندان حسین خواهد بود.

3. مقداد بن اسود: قد علمت ان هذا الامر لعلى ـ علیه السلام ـ و هو صاحبه بعد رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ .
مقداد: دانستم امر خلافت از برای علی است و او صاحب این امر بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می باشد.

4. بریده اسلمی: یا ابابكر! اما تذكر اذا امرنا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و سلّمنا علی على ـ علیه السلام ـ بإمره المؤمنین.
بریده اسلمی: ای ابوبكر آیا به یاد داری كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به ما دستور داد كه به علی با عنوان امیرالمومنین سلام كنیم.

5. عبدالله بن مسعود: على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ صاحب هذا الامر بعد نبیّكم فاعطوه ما جعله الله له و لا ترتدوا علی اعقابكم فتنقلبوا خاسرین.
عبدالله بن مسعود: علی بن ابی طالب بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ صاحب امر خلافت است، پس آنچه را كه خداوند برای او داده به او بدهید و مرتد نشوید كه دچار خسران می شوید.

6. عمار یاسر: یا ابابكر لاتجعل لنفسك حقا، جعل الله عزّوجلّ لغیرك.
عمار یاسر به ابوبكر گفت: خلافت را برای خود قرار مده چون خداوند آن را برای غیر تو قرار داده.

7. خزیمه بن ثابت: انّى سمعت رسول الله یقول اهل بیتى یفرّقون بین الحق و الباطل و هم الأئمه الذین یقتدی بهم.

8. ابوالهیثم بن تیهان: قال النبى ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ : اعلموا انّ اهل بیتى نجوم اهل الأرض فقدّموهم ولا تقدّموهم.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: بدانید اهل بیت من ستارگان اهل زمین هستند، آنها را مقدم دارید و از آنها پیشی نگیرید.

9. سهل بن حنیف: انى سمعت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ قال: امامكم من بعدى علی بن ابى طالب و هو انصح الناس لأمّتى.
سهل بن حنیف می گوید: من شنیدم كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: امام شما بعد از من علی بن ابی طالب است و او ناصح ترین شخص برای امت من است.

10. ابو ایّوب انصاری: قد سمعتم كما سمعنا فى مقام بعد مقام من نبى الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ انه (علی) ـ علیه السلام ـ اولی به منكم.
ابو ایّوب انصاری: همانا شنیدم همان طوری كه شنیدید بارها و بارها از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ كه علی _ علیه السلام _ به مقام خلافت اولی تر از شما بود.

11. زید بن وهب: وی و گروهی دیگر نیز سخنانی چون سخنان پیشین بیان كردند.[4]
ابوبكر پیش از آن كه از دنیا برود عمر را به جانشینی خود برگزید. به گفته‌ی ابن قتیبه، نخست در وصیت نامه‌ای كه ابوبكر املا می‌كرد و عثمان بن عفان می‌نوشت عمر را به خلافت پس از خود برگزید، آنگاه دستور داد تا مردم اجتماع كنند، ابوبكر خطاب به آنان گفت: ای مردم چنان كه می‌بینید من در آستانه‌ی سفر آخرت قرار دارم، و شما به رهبری نیاز دارید كه زمام امور شما را عهده‌دار شود، نماز جماعت را برپا كند و با دشمنانتان بجنگد، اگر می‌خواهید من در این باره تصمیم بگیرم، و فردی را انتخاب كنم. آنان با درخواست او موافقت كردند. پس از آن كه مردم متفرّق شدند، عمر را احضار كرد و از او خواست تا وصیت نامه‌ی وی را برای مردم بخواند، پیش از آن كه عمر نامه را بخواند، فردی به او گفت: در نامه چه نوشته شده است؟ عمر گفت نمی‌دانم، آن مرد گفت ولی من می‌دانم، در روز نخست تو ابوبكر را به رهبری برگزیدی، و اینك او تو را به رهبری برگزیده است.[5]


خلافت عمر ده سال ادامه یافت. در این دوران در ارتباط با شیعه تحوّل خاصی رخ نداده است، شیعیان به پیروی از امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ روش مدارا و مماشات با دستگاه خلافت را برگزیده بودند، و از طرف دستگاه خلافت نیز در مورد امام علی ـ علیه السلام ـ و شیعیان روش خشونت‌آمیزی گزارش نشده است، بلكه در مشكلات و مسایل علمی و سیاسی از رأی و نظر امام علی ـ علیه السلام ـ كاملاً بهره‌گیری می‌شد.

تا آنجا كه گفته شده است عمر هفتاد بار جمله «لو لا على، لهلك عمر» را تكرار كرده، و نیز گفته است: «اللهم لا تبقنی لمعظله لیس لها ابن ابى طالب»[6] و چنانكه در نهج البلاغه آمده است، در جریان جنگ مسلمانان با ایرانیان، عمر شورای نظامی تشكیل داد و امام علی ـ علیه السلام ـ یكی از اعضای آن شورا بود. اعضای شورا دیدگاه‌های خود را اظهار كردند، و عمر رأی امام ـ علیه السلام ـ را برگزید.[7]


پس از عمر، با طرحی كه وی به عنوان شورای شش نفره آماده كرده بود، عثمان به خلافت برگزیده شد. وی دوازده سال زمام خلافت را در دست داشت. در دوران خلافت او كارهایی صورت گرفت كه بر خلاف سنّت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و نیز مخالف رویه‌ی دو خلیفه‌ی پیشین بود و همین امر سبب نارضایتی و خشم مسلمانان گردید. وی خویشاوندان خود را بر مناصب حكومتی برگزید و از اموال بیت المال به آنان بذل و بخشش می‌كرد، ابوذر را از مدینه به شام و سپس به ربذه تبعید كرد، حكم بن عاص را كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از مدینه تبعید كرده بود، به مدینه باز گرداند و مورد محبت و اكرام قرار داد، ولید بن عقبه را والی كوفه كرد و آنگاه كه او در حال مستی با مردم نماز جماعت صبح را چهار ركعت خواند، وی را از این مقام عزل نكرد، با عبدالله بن مسعود با خشونت رفتار كرد و قضایای دیگری از این قبیل.[8]


این رفتارها خشم بسیاری از مسلمانان را برافروخته بود، در این میان اصحاب و یاران امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ كه می‌دیدند در مسیر خلافت و رهبری چه انحراف بزرگی رخ داده است و آثار ناگوار آن یكی پس از دیگری نمایان می‌شود، فرصت را مناسب دانسته و در مورد امامت و رهبری امام علی ـ علیه السلام ـ دست به روشنگری و تبلیغ زدند. چنان كه روزی ابوذر در مسجد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به سخنرانی پرداخت و درباره‌ی فضایل اهل بیت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ سخن گفت، آنگاه گفت: علی بن ابی طالب وصیّ محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و وارث علم او است، ای امتی كه پس از پیامبر خود دچار حیرت شدید، اگر آن كسی را كه خداوند مقدم داشته، شما نیز بر دیگران مقدّم می‌داشتید، و به ولایت و وراثت اهل بیت پیامبر خویش اقرار می‌كردید، در بهترین شرایط مادی و معنوی به سر می‌بردید، اما اینك كه بر خلاف حكم خداوند عمل كردید، پی آمد كار خود را بچشید.[9]


یاران امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ حتی در نخستین روزهایی كه عثمان به خلافت برگزیده شد، چنین انحرافاتی را احساس كرده بودند، یعقوبی می‌نویسد: در اولین روزهایی كه عثمان به خلافت برگزیده شده بود، روزی، مقداد بن اسود را در مسجد دیدند كه با نهایت تأسّف و اندوه می‌گفت: از قریش در شگفتم كه امر رهبری را از اهل بیت پیامبر خویش دور كردند، در حالی كه نخستین مؤمن، داناترین فرد به دین خدا، و آگاه‌ترین افراد به طریق مستقیم؛ یعنی، پسر عموی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در بین آنهاست. آنان در این كار خیر و صلاح امت را نمی‌خواستند، بلكه دنیا را بر آخرت خویش برگزیدند.[10]


پس از عثمان، مسلمانان با امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ به عنوان خلیفه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و پیشوای امت اسلامی، بیعت كردند، و بدین وسیله امام ـ علیه السلام ـ كه از جانب خداوند و توسط پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به مقام خلافت و امامت منصوب شده بود، و تا این زمان در اثر غفلت و بی‌توجهی برخی و طرح و نقشه‌ی برخی دیگر فرصت در دست گرفتن زمام رهبری امت اسلامی از او سلب شده بود، و آن حضرت نیز به جهت رعایت مصالح اسلام و مسلمانان از متوسّل شدن به زور و خشونت پرهیز می‌كرد، و صرفاً در مواقع مناسب به بیان حقیقت می‌پرداخت. اینك پس از گذشت بیست و پنج سال زمام خلافت و امامت كه حق مشروع آن حضرت بود، به دست او سپرده شد.[11] اما افسوس كه این كار بسیار دیر صورت گرفت، و در طول این دوران اشتباهات و انحرافات بسیاری در امر حكومت و رهبری رخ داد و امكانات و زمینه‌های بسیاری از دست رفت، و اكنون رهبری درست جامعه كه صرفاً بر اساس كتاب و سنت استوار باشد، كاری بس دشوار می‌نماید، اما امام ـ علیه السلام ـ كه جز به رضایت خداوند و مصلحت اسلام و مسلمانان نمی‌اندیشید، خود را به پذیرش بیعت مردم و متصدّی شدن امر امامت ملزم می‌بیند. چنانكه فرموده است:
«لولا حضور الحاضر و قیام الحجّه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء الاّ یقارّوا علی كظّه ظالم و لا سغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها و آخرها بكأس أوّلها و لألفیتم دنیاكم هذه أزهد عندى من عفطه عنز.»[12]


اما، اینك نیز بار دیگر عنصر جهالت و غفلت از یك سوی، و شیطنت و نیرنگ از سوی دیگر مانع از آن شد كه درخت تناور و بارآور عصمت و حكمت در عرصه‌ی رهبری جامعه‌ی اسلامی كاملاً سایه گستر و بارآور شود.
اولاً: جنگ‌های داخلی پیاپی را بر امت اسلامی تحمیل كردند، و ثانیاً: با به شهادت رساندن امام علی ـ علیه السلام ـ جامعه‌ی اسلامی را از رهبری بی‌بدیل آن حضرت محروم ساختند. چنان كه امام ـ علیه السلام ـ خود در این باره فرموده است: «فلمّا نهضت بالامر نكثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون» مقصود از ناكثان اصحاب جمل، و مارقان، خوارج نهروان و قاسطان معاویه و اصحاب او هستند.
امام ـ علیه السلام ـ به این مطلب كه انگیزه‌های دنیا گرایانه موجب چنین فتنه‌هایی شد اشاره كرده و فرموده است: گویا آنان كلام خداوند را نشنیدند كه می‌فرماید: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ»[13]؛ سپس می‌افزاید: چرا آنان این كلام الهی را شنیده‌اند، ولی دنیا در چشم آنان آراسته گردیده و دل‌های آنان را ربوده است.
«ولكنّهم حلیت الدنیا فى اعینهم و راقهم زبرجها»[14]


در این زمان، اگر چه شیعیان در اظهار عقاید خویش از آزادی كامل برخوردار بودند، و از این جهت از دستگاه حكومت و دیگران تقیه نمی‌كردند، اما حوادث و آشوب‌های یاد شده، فرصت و مجال آن كه آنان بتوانند در بسط و نشر عقاید و اندیشه‌های خود به گونه‌ای ایده‌آل عمل كنند را از آنان گرفت. البته، امام علی ـ علیه السلام ـ از فرصت به دست آمده حداكثر استفاده را نمود و علاوه بر این كه با رفتار معصومانه خویش چهره‌ی اسلام راستین را به بشریت نمایاند، معارف والا و بالای بسیاری را نیز بیان نمود كه اینك به عنوان یكی از گرانبهاترین میراث‌های علمی و دینی جهان اسلام و بلكه فرهنگ و تمدّن بشری به شمار می‌رود.


پی نوشتها :
 

[1] . الامامه و السیاسه: 1/18.
[2] . همان، ص19.
[3] . آنان عبارتنداز: خالد بن سعید بن عاص، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود، بریده اسلمی (از مهاجران)، و خزیمه بن ثابت، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصاری، ابو الهیثم بن تیهان و زید بن وهب (از انصار).
[4] . شیخ صدوق، الخصال، ابواب اثنی عشر، حدیث 4.
[5] . الامامه و السیاسه: 1/24 ـ 25.

[6] . الغدیر: 3/79؛ تاریخ الخلفاء، ص170 ـ 171؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 1/46، شرح خطبه‌ی دوم.
[7] . نهج البلاغه، خطبه‌ی 146.
[8] . تاریخ یعقوبی: 2/70 ـ 71؛ الامامه و السیاسه: 1/35؛ تاریخ الخلفاء، ص157.
[9] . تاریخ الیعقوبی، ج12، ص67 ـ 68.
[10] . همان، ص57.
[11] . امام ـ علیه السّلام ـ خود در این باره فرموده است: «الآن اذ رجع الحقّ إلی اهله و نقل الی منتقله». نهج البلاغه، خطبه‌ی 2، اگر چه سید رضی گفته است امام ـ علیه السّلام ـ این سخنان را پس از بازگشت از صفین بیان كرده است، ولی همانگونه كه ابن ابی الحدید یادآور شده، این سخنان با آن موقعیت مناسبتی ندارد، چرا كه در جریان صفین با نیرنگ عمروبن عاص و ساده‌لوحی خوارج امر به مردم مشتبه گردید، و حق به اهلش سپرده نشد، و سید رضا صرفاً آنچه را به او رسیده، نقل كرده است و گویا در نقل این مطلب توسط راویان اشتباهی رخ داده است، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 1/47.
[12] . نهج البلاغه، خطبه‌ی 3 (شقشقیه).
[13] . قصص/83.
[14] . نهج البلاغه، خطبه‌ی شقشقیه.
 

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

گسترش تشیع در عصر امویان

با وجود همه اختناق ها و ظلم و ستم هایی كه در عصر امویان بر شیعیان وارد شد، گسترش تشیع متوقف نشد، زیرا مظلومیت خاندان پیامبر، موجب تمایل قلوب مردم به سوی آنان می شد و همواره افراد جدیدی به سلك شیعیان در می آمدند. این مطلب در اواخر دولت اموی كاملاً مشهود است. توسعه تشیع در عصر اموی مقاطعی داشته است كه هر مقطع مشخصه ویژه خود را دارد كه به سه عصر و مرحله كلی می توان تقسیم كرد:

الف: از سال 40 هـ تا 61 هـ ، عصر امام حسن و امام حسین ـ علیه السّلام ـ .
ب: از سال 61 هـ تا حدود 110 هـ ، عصر امام سجاد و امام باقر ـ علیه السّلام ـ .
ج: از سال 110 هـ تا 132 هـ ، تا پایان حكومت امویان، عصر امام صادق ـ علیه السّلام ـ .

الف ـ عصر امام حسن و امام حسین ـ علیهم السلام ـ
از زمان امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ ، به تدریج شیعه شكل حزبی و گروهی به خود می گیرد و صف شیعیان كاملاً مشخص می شود.
بدین جهت امام حسن ـ علیه السّلام ـ در صلح نامه، یكی از موارد صلح را تأمین امنیت شیعیان پدرش قرار می دهد و این كه نباید متعرض آنان شوند.[1] شیعه به تدریج تمرین می كند كه اطاعت از امام، منوط به حاكمیت بالفعل امام نیست، لذا هنگام بیعت با امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، آن جناب شرط می كند كه باید در جنگ و صلح از ایشان اطاعت كنند.

همچنین مشخص می شود لزوماً مساوی با حاكمیت نیست و حاكم جوری چون معاویه نمی نواند امام و واجب الاطاعه باشد چنان كه امام در خطبه ای كه بعد از صلح در مسجد كوفه، به اصرار معاویه و در حضور او ایراد كرد، فرمود:
«خلیفه كسی كه به كتاب خدا و سنت پیامبر عمل كند و كسی كه كارش ظلم است، نمی نواند خلیفه باشد بلكه پادشاهی است كه ملكی به دست آورده، مدت كمی بهره مند می شود بعد لذتش قطع می گردد، ولی باید حساب پس دهد».[2]

از دیگر خصوصیات جامعه تشیع در این مقطع، اتحاد و یك پارچگی شیعه است كه از موقعیت رهبران شیعه ناشی می شود. تا شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ هیچ انشعابی در شیعه نمی بینیم. حسنین ـ علیهما السّلام ـ در میان مسلمانان دارای موقعیتی بودند كه هیچ یك از ائمه طاهرین بعد از آنها، جایگاه آن دو بزرگوار را نداشتند. اینان تنها ذریه پیامبر بودند. امیرالمؤمنین در جنگ صفین هنگامی كه دید امام حسن ـ علیه السّلام ـ با سرعت پیش می رود، فرمود:
«به جای من شما این جوان را نگه دارید(از پیكار او جلوگیری كنید) تا مرا در هم نریزد، كه من حریص هستم این دو جوان (حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ ) كشته نشوند؛ زیرا با مرگ آن دو نسل پیامبر قطع می شود».[3]

حسنین ـ علیه السّلام ـ در میان صحابه پیامبر نیز احترام خاصی داشتند. این مطلب در بیعت مردم با امام حسن ـ علیه السّلام ـ روشن می شود كه صحابه پیامبر خلافت آن حضرت را پذیرفتند و هیچ اعتراضی نكردند؛ لذا در خلافت امام حسن ـ علیه السّلام ـ جز از طرف شام مشكلی نمی بینیم. آنگاه كه حضرت صلح كرد و خواست از كوفه خارج شود و به مدینه برگردد، مردم به شدت می گریستند، در مدینه نیز از گزارشی كه یكی از قریشیان به معاویه می دهد جایگاه آن حضرت روشن می شود؛ مرد قریشی در گزارش خود به معاویه چنین نوشته بود:
«یا امیرالمؤمنین! حسن نماز صبح را در مسجد كوفه می خواند و بر سجاده اش می نشیند، تا این كه خورشید طلوع كند. آنگاه به ستونی تكیه می دهد، هر كس در مسجد باشد، به خدمتش می رسد و با او گفت و گو می كند تا آفتاب بالا آید، و دو ركعت نماز می گزارد و بر می خیزد و می رود و از حال همسران پیامبر جویا می شود و بعد به منزلش می رود...»[4]

امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز مانند برادر بزرگوارش از احترام بالایی برخوردار بود. به طوری كه حتی عبدالله بن زبیر، دشمن یر سخت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ، نمی توانست اما حسین ـ علیه السّلام ـ را انكار كند. تا آن جناب در مكه بود، مردم توجهی به ابن زبیر نداشتند و كار او بالا نمی گرفت، لذا دوست داشت كه امام هر چه زودتر از مكه برود. از این رو به امام حسین ـ علیه السّلام ـ عرض می كرد:
«اگر من نیز مثل تو جایگاهی در عراق داشتم، به سرعت به آن جا می رفتم».
موقعیت آن حضرت طوری بود كه با بیعت نكردنش، حكومت یزید زیر سؤال می رفت؛ بدین سبب آنان این قدر در بیعت ایشان اصرار داشتند.
این دو بزرگوار در میان بنی هاشم احترام و جایگاه ویژه ای داشتند، طوری كه هیچ یك از بنی هاشم در زمان آنان نه تنها داعیه رهبری نداشت، كه حتی سروری بنی هاشم را نیز هیچ وقت ادعا نمی كرد. هنگامی كه امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر اثر سم معاویه از دنیا رفت، ابن عباس در شام بود. معاویه به او گفت:
«ابن عباس، حسن وفات كرد و تو سرور بنی هاشم شدی». ابن عباس گفت:«تا زمانی كه حسین هست نه».[5]

حتی ابن عباس با آن موقعیت علمی و سیاسی كه داشت و حبرالام؟؟؟ه و مفسر قرآن بود و از لحاظ سنی هم از اما حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ بزرگ تر بود، به آنان خدمت می كرد. مدرك بن ابی زیاد نقل می كند:
«ابن عباس مركب حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ را آماده كرد و ركاب آنان را گرفت تا سوار شدند. گفتم: تو چرا ركاب آنان را می گیری، در حالی كه از آنان مسن تر هستی. گفت: احمق! نمی دانی اینها چه كسانی اند؟ اینان فرزندان رسول خدا یند. آیا نعمت بزرگی نیست كه خدا به من توفیق داده تا ركاب آنان را بگیرم».[6]

تأثیر نهضت كربلا در روند توسعه تشیع

پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ شیعیان به جهت از دست دادن مهم ترین تكیه گاه خود، به شدت مرعوب شدند و از حركت مسلحانه در مقابل دشمن، ناامید شدند. با وقوع حادثه دلخراش عاشورا، در كوتاه مدت، ضربه خرد كننده ای بر نهضت شیعه وارد شد. با انتشار خبر این حادثه در سرزمین های اسلامی آن روز، به ویژه در عراق و حجاز، رعب و وحشت شدیدی بر محافل شیعه حكم فرما شد؛ زیرا مسلم شد كه یزید آماده است حتی با كشتن فرزند پیامبر و اسیر كردن زنان و فرزندان او حكومت خود را استحكام بخشد و در راه تثبیت پایه های حكومت خوش از هیچ جنایتی دریغ نمیكند.
آثار این رعب و وحشت در كوفه و مدینه نمایان بود و با بروز«فاجعه حره» و سركوبی شدید و بیرحمانه نهضت مردم مدینه توسط نیروهای یزید، شدت یافت. اختناق شدیدی در عراق و حجاز مناطق سكونت شیعیان به ویژه كوفه و مدینه حاكم شد و تشكل و انسجام شیعیان از هم پاشید. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در ترسیم این وضع اندوه بار می فرماید:
«پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، ‌مردم از اطراف خاندان پیامبر پراكنده شدند،‌ جز سه نفر: ابوخالد كابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم».[7]
مسعودی مورخ نیز در توصیف این عصر میگوید:
«علی بن الحسین امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار، عهده درا شد».[8]

‌ این وضع تا پایان حكومت یزید ادامه داشت. بعد از مرگ یزید نهضت های شیعی شروع شد كه تا زمان تثبیت حكومت امویان درزمان خلافت عبدالملك،‌ دوام داشت. این مدت فرصت خوبی برای توسعه تشیع بوده است.
یكی از مهم ترین تأثیراتی كه نهضت كربلا داشت، از بین رفتن مشروعیت حكومت امویان در افكار عمومی بود. بدنامی حكومت به جایی رسید كه جایگاه خلافت به پایین ترین درجه، ‌تنزل یافت و دیگر مردم به عنوان نهادی مقدس به آن نمی نگریستند. شعر زیر خطاب به قبر یزید در حوارین، حاكی از این بدنامی است:
ایها القبر بحوارینا قد ضمنت ش الناس اجمعینا.[9][10]
در این زمان مسلمانان، به جز مردم شام، اعم از شیعه و سنی با حكومت امویان مخالف بودند و شورشهای شیعی و سنی زیادی به وقوع پیوست.[11] یعقوبی می نویسد:
«عبدالملك بن مروان به فرماندارش حجاج بن یوسف نوشت، مرا به ریختن خون آل ابی طالب مبتلا نكن؛ زیرا سفیانیان را دیدم كه در نتیجه كشتن آنان به چه سرنوشتی دچار شدند.»[12]
بالاخره نیز خون امام حسین ـ علیه السّلام ـ كاخ امویان را واژگون كرد. مقدسی می گوید:
«چون خداوند ستم و بیداد بنی امیه را بر خاندان پیامبر بدید، لشكری را كه از بخش های گوناگون همین خراسان گرد آمده بود، به سیاهی شب تاریك بر یر ایشان فرستاد»[13]

از طرف دیگر، مظلومیت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و شهیدان كربلا،‌ محبت خاندان پیامبر را در قلب مردم نشاند و جایگاه آنان را به عنوان اولاد پیامبر و تنها متولیان اسلام مستحكم كرد. اكثر قیام های عصر اموی به نام و برای خون خواهی آنان صورت می گرفت و انقلابیون با شعار«یا لثارات الحسین» جمع می شدند. حتی قیام شخصی چون ابن اشعث در سیستان،[14] به نام حسن مثنی (فرزند امام حسن ـ علیه السّلام ـ ) شكل گرفت.[15] بدین جهت احادیث مهدی به عنوان منتقم آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ شیوع یافت.[16]و مردم در انتظار انتقام گیرندگان از بنی امیه به سر می بردند[17] و از شدت بی صبری و اوج انتظار گشایش، كاهی نام مهدی را با نام رهبران نهضت ها و قیام ها تطبیق می دادند.[18] از سوی دیگر ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ و خاندان پیامبر، یاد و خاطره شهیدانت كربلا را زنده نگه می داشتند. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ هر وقت، می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشك از چشمانش سرازیر می شد.

وقتی علتش را می پرسیدند می فرمود:
«چگونه گریه نكنم در حالی كه آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولی به روی پدرم بستند؟» روزی خدمتگزار امام عرض كرد:«آیا غم شما تمامی ندارد!» حضرت فرمود:« وای بر تو، یعقوب كه تنها یكی از دوازده پسرش ناپدید شده بود، در فراق او آن قدر گریست كه چشمانش نابینا شد و از شدت اندوه كمرش خم گشت، درحالی كه پسرش زنده بود. ولی من ناظر كشته شدن پدرم، برادرم، عمویم و هفده نفر از بستگانم بودم كه پیكرهایشان در اطرافم نقش زمین شده بود. پس چگونه ممكن است غم و اندوه من پایان یابد؟»[19]
امام صادق ـ علیه السّلام ـ شاعران را تشویق می كرد كه در رثای امام حسین ـ علیه السّلام ـ شعر بسرایند و می فرمود:
«هر كس در مورد حسین ـ علیه السّلام ـ شعر بگوید و بگیرد و مردم را بگریاند، بهشت بر او واجب می شود و گناهانش آمرزیده می گردد».[20]
بدین ترتیب امام حسین ـ علیه السّلام ـ نماد تشیع شد. لذا در مقاطعی از تاریخ چون عصر متوكل، زیارت قبر آن جناب ممنوع شد.[21]

ب ـ عصر امام سجاد ـ علیه السّلام ـ

عصر امام سجاد ـ علیه السّلام ـ را می توان به دو مرحله تقسیم كرد: مقطع اول بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و تزلزل حكومت امویان و بالاخره واژگونی سفیانیان و روی كار آمدن مروانیان و درگیری بنی امیه با هم و گرفتاری شان به قیام و شورش ها تا تثبیت حكومت مروانیان و مقطع دوم از زمان حكمرانی حجاج عبدالله بن زبیر[22] در مكه تا شروع نهضت عباسیان مربوط به عصر اول امامت باقر ـ علیه السّلام ـ نیز می شود.
بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، بنی امیه از سویی گرفتار قیام های مردم عراق و حجاز بودند و از سوی دیگر، اختلافات درون گروهی داشتند، حكومت یزید دیری نپایید. یزید پس از سه سال حكومت در سال 64 هجری مرد.[23]
بعد از او پسرش معاویه صغیر روی كار آمد. او بیش از چهل روز حكومت نكرد بود كه از خلافت كناره گرفت و بلافاصله از دنیا رفت.[24] با مرگ او، اختلاف میان خاندان بنی امیه شروع شد. مسعودی حوادث بعد از مرگ او را كه حاكی از رقابت شدید و حرص خاندان بر ریاست است چنین توصیف می كند:
«معاویه(دوم) د رسن 22 سالگی مرد و در دمشق مدفون شد. ولید بن عتبه ابن ابی سفیان به طمع این كه خلیفه شود، جلو رفت تا بر جنازه معاویه(دوم) نماز بخواند كه پیش از تمام شدن نماز، ضربه مهلكی خورد و كشته شد. آنگاه عثمان ابن عتبه بن ابی سفیان بر او نماز خواند، ولی به خلافت او نیز رضایت ندادند و او مجبور شد به مكه، نزد ابن زبیر، برود».[25]
هنوز بیش از سه سال از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ نگذشته بود كه حكومت سفیانیان به پایان رسید. بیشتر مردم سرزمین های اسلامی حتی عده ای از سران و فرماندهان بنی امیه مثل، ضحاك بن قیس و نعمان بن بشیر به ابن زبیر متمایل شده بودند. در این هنگام بو دكه ابن زبیر امویان ساكن مدینه،‌ از جمله مروان را از آن جا بیرون كرد. آنان راهی شام شدند و چون در دمشق خلیفه ای نبود، امویان در جابیه، مروان بن حكم را به خلافت برگزیدند و خالد بن یزید و بعد از او عمرو بن سعید اشدق را ولی عهد او قرار دادند. بعد از مدتی مروان، خالد بن یزید را بر كنار كرد و پسرش عبدالملك راولی عهد خود ساخت. به همین دلیل مادر خالد كه زن مروان بود، او را مسموم كرد و مروان مرد. عبدالملك نیز عمرو بن سعید را از سر راه خود برداشت و فرزندانش را ولی عهد خود كرد.[26]
از سوی دیگر امویان گرفتار شورش ها و قیام ها به دو قسمت نقسیم می شوند: یكی حره و قیام ابن زبیر. قیام ابن زبیر كه ماهیتش معلوم است، ‌چون رهبر قیام، ابن زبیر از دشمنان سرسخت خاندان پیامبر بود. او این كینه را از شكست جنگ جمل و حوادث آن روزگار در دل داشت. ولی برادر او، مصعب، تمایل شیعی داشت و با دختر امام حسین ـ علیه السّلام ـ ، سكینه، ‌ازدواج كرده بود،[27] لذا كار او در عراق بالا گرفت و شیعیان عراق برای مقابله با امویان به او پیوسته بودند كه ابراهیم اشتر بعد از مختار همراه او بود و در كنار وی كشته شد.
قیام حره نیز ماهیت شیعی نداشت[28] و امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در آن هیچ مداخله ای نكرد. هنگامی كه مسلم بن عقبه در مدینه از مردم بیعت گرفت و از آنان خواست به عنوان غلام با یزید بیعت كنند، به امام سجاد ـ علیه السّلام ـ احترام كرد و هیچ متعرض آن جناب نشد.[29]
دیگری قیام هایی هستند كه ماهیتشان شیعی است.

قیام های شیعی

قیام های شیعی عبارت بودند از:‌ قیام توابین و قیام مختار. خواستگاه این دو قیام،‌عراق و شهر كوفه بود و نیروهای تشكیل دهنده آنها شیعیان امیرالمؤمنین بودند. در سپاه مختار شیعیان موالی (غیر عرب) نیز به وفور به چشم می خوردند.
هیچ ابهامی در ماهیت قیام توابین نیست. این قیام روی انگیزه های صحیح و شهادت طلبانه بوده و مقصودی جز خون خواهی امام حسین ـ علیه السّلام ـ و تطهیر گناه عدم نصرت آن حضرت، با كشته شدن در راه ‌مبارزه با قاتلان وی، ‌نداشتند. توابین بعد از خروج از كوفه به سوی كربلا رفتند و به زیارت قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ شتافتند و در شروع كارشان چنین گفتند:
«پروردگارا! ما فرزند پیامبر را یاری نكردیم،‌گناهان گذشته ما را بیامرز و توبه ما را بپذیر. به روح حسین ـ علیه السّلام ـ و یاران راستین و شهید او رحمت فرست. ما شهادت می دهیم كه بر همان عقیده ایم كه حسین ـ علیه السّلام ـ بر سر آن كشته شد. پروردگارا! اگر گناهان ما را میامرزی و به دیده و عطوفت بر ما ننگری. زیانكار و بدبخت خواهیم بود..»[30]

اما مختار پس از ورود مسلم بن عقیل به كوفه،‌با او همكاری می كرد كه توسط عبیدالله بن زیاد دستگیر و زندانی شد و پس از حادثه عاشورا با وساطت عبدالله عمر شوهر خواهرش، نزد یزید، آزاد شد. او در سال 64 هـ ق به كوفه آمد و بعد از نهضت توابین،‌ قیام خویش را شروع كرد و با شعار«یا لثارات الحسین» توانست قاتلان امام حسین ـ علیه السّلام ـ را به سزای عملشان برساند. طوری كه در یك روز دویست و هشتاد نفر از این جنایتكاران را كشت و خانه های چند تن از آنان را كه فرار كرده بودند، ویران كرد. از جمله خانه محمد بن اشعث را تخریب كرد و از مصالح آن خانه حجر بن عدی، یار وفادار علی ـ علیه السّلام ـ را كه معاویه تخریب كرده بود بازسازی كرد.[31]
درباره مختار، ‌اظهار نظرهای متضادی شده است. عده ای او را شیعه واقعی و برخی وی را كذب خوانده اند. ابن داود در رجالش، درباره مختار چنین می گوید:
«مختار پسر ابو عبید ثقفی است. بعضی از علمای شیعه او را به كیسانیه متهم كرده اند و در این باره به رد هدیه او توسط امام سجاد ـ علیه السّلام ـ استدلال كرده اند؛ ولی این نمی تواند دلیل بر رد او باشد. زیرا امام باقر ـ علیه السّلام ـ درباره او فرمود: به مختار بد نگویید؛ زیرا او قاتلان ما را كشت و نگذاشت خون هایی ریخته شده ما پایمال شود و دختران ما را شوهر داد و هنگام سختی میان ما مال تقسیم كرد.»

تثبیت حكومت مروانیان (عصر اختناق)

گفتیم كه مقطع عصر امام سجاد ـ علیه السّلام ـ، تثبیت حكومت مروانیان بود. بنی مروان بعد از قتل عبدالله بن زبیر در سال 73 هـ ق،[32] حكومت خویش را تحكیم بخشیدند و در این راه از وجود سفاكانی چون حجاج بن یوسف استفاده كردند. او برای از بین بردن دشمن از هیچ كاری ابایی نداشت؛ حتی كعبه را مورد هدف قرار داد و با گلوله آتشین منجنیق، آن را ویران كرد و مخالفان بنی امیه را چه شیعه، چه غیر شیعه هر جا می یافت، می كشت و قیام بن اشعث ضد او در سال 80 هـ ق، سودی نبخشید[33] و دیكتاتوری وی تا 95 هـ[34] حجاز و عراق را در برگرفت. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در چنین عصری می زیست و با دعا معارف اسلامی و شیعی را منتقل می كرد. در این هنگام شیعیان یا متواری بودند یا در زندان به سر می بردند یا به دست حجاج كشته می شدند یا به شدت تقیه می كردند. لذا مردم جرأت نزدیك شدن به امام سجاد ـ علیه السّلام ـ را نداشتند و یاران آن حضرت به غایت اندك بودند. مرحوم مجلسی نقل می كند:«حجاج بن یوسف، سعید بن جبیر را به خاطر ارتباطش با امام سجاد ـ علیه السّلام ـ به قتل رساند.[35] البته در این زمان بر اثر فشارهایی كه بر شیعیان وارد شد،‌آنان به مناطق مختلف سرزمین های اسلامی مهاجرت كردند و موجب گسترش تشیع شدند. در همین زمان عده ای از شیعیان كوفه، به منطقه قم آمدند و در آن جا ساكن شدند و موجب گسترش تشیع در آن سامان شدند.[36]
عصر اول امامت امام باقر ـ علیه السّلام ـ نیز، هم زمان با ادامه اقتدار حكومت امویان بود. در این زمان خلیفه مقتدر و مستبدی چون هشام بن عبدالملك حكومت می كرد كه امام باقر ـ علیه السّلام ـ را همراه فرزندش امام صادق ـ علیه السّلام ـ به شام فرا خواند و از هیچ آزار و اذیتی نسبت به آنان مضایقه نكرد.[37] در زمان او، زید بن علی بن الحسین ـ علیه السّلام ـ قیام ـ علیه السّلام ـ قیام كرد و به شهادت رسید. اگر چه در عصر عمر بن عبدالعزیز اندكی از سخت گیری و فشار بر شیعیان كاسته شد، ولی مدت خلافتش كوتاه بود و بعد از دو سال و اندی حكومت، به طرز مرموزی از دنیا رفت.
البته بنی امیه با فشار و سخت گیری نتواستند نور حق را خاموش كنند و فضایل و مناقب امیرالمؤمنین، علی ـ علیه السّلام ـ ، را از خاطره ها محو سازند و این خواست خدا بود. ابن ابی الحدید می گوید:
«اگر خدای تعالی سرّی در این مرد (علی) قرار نداده بود، حتی یك حدیث هم در فضیلت و منقبت او نقل نمی شد؛ زیرا مروانیان نسبت به ناقلان فضایل آن جناب، خیلی سخت گیر بودند.»[38]

پی نوشتها

[1] . ابن آشوب شهر آشوب. مناقب آل ابی طالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 33.
[2] . ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، قم 1416 هـ ، ص 82،
[3] . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 168، ص 660.
[4] . بالذری. انساب الاشراف، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1394 هـ ، ج 3، ص21.
[5] . مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 هـ ، ج 3، ص 9.
[6] . ابن آشوب . مناقب آل ابیطالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 3، ص 400.
[7] .شیخ طوسی. لختیار معرفه الرجال معروف به رجال كشی، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم 1404 هـ ج1،‌ ص 338.
[8] . اثبات الوصیه، المطبعه الحیدریه، نجف، ط4، 1373 هـ، ق ص 167.
[9] . ای قبری كه در شهر حوارین هستی! بدترین همه مردم را در برگرفته ای.
[10] . مسعودی، علی بن الحسین.مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ط اول، 1411 هـ ج 3، ص65.
[11] . همان، ص 81 ـ 99.
[12] . ابن واضح. تاریخ الیعقوبی، منشوران الشریف، قم، ‌1414 هـ ج ص 304.
[13] . مقدسی. احسن التقاسیم، ترجمه منزوی، شركت مولفان و مترجمان ایران، ج 2، ص 426 و 427.
[14] . عبدالرحمن بن محمدبن اشعث از سوی حجاج حاكم سیسان بود. سیستان مرز مسلمانان با هندیان به شمار می رفت و درآنجا مسلمانان با حاكمان هند درگیر بودند. به جهت خصومتی كه حجاج با عبدالرحمن داشت، برای از بین بردن او نقشه می كشید. عبدالرحمن با آگاهی از این موصوع در سال 82 هـ علیه او قیام كرد. چون عامه مردم از حجاج نفرت داشتند، ‌افراد زیادی از اهل بصره و كوفه به او پیوستند؛ عده ای كثیری از قاریان كوفه و شیعیان همراه قیام كنندگان بودند. بدین ترتیب او از سیستان به سوی عراق روانه شد؛ ابتدا هدفش متوجه خلع حجاج بود، سپس عبدالملك را نیز از خلافت خلع كرد و سپاهیان حجاج را شكست داد. و تا كوفه پیش آمد،‌ خطر او جدی بود، عبدالملك سپاه عظیمی را از شام به یاری حجاج فرستاد،‌ سپاهیان شام در محلی به نام «دیرالجماجم» ـ در هفت فرسنگی كوفه ـ ابن اشعث را شكست دادند. او به سوی هند گریخت و به یكی از امرای آنجا پناهنده شد؛ ولی بالاخره توسط عمال حجاج به قتل رسید. (مسعودی: همان مأخذ: ج3، ص148 و یاقوت حموی،‌شهاب الدین ابی عبدالله. معجم البلدان، دراحیاء التراث العربی، بیروت، ط1، 1417هـق ،‌ج 4، ص 338.)
[15] . ابن عنبه. عمده الطالب، ‌فی النساب آل ابی طالب، ‌انتشارات الرضی،‌ قم،‌ ص 100.
[16] . ابو الفرج اصفهانی. مقاتل الطالبییین، ‌منشورات الشریف الرضی،‌ قم، ‌ط دوم، 1416 هـ .ق ،‌ ص 216.‌ ‌
[17] . یعقوبی نقل میكند: عمر بن عبدالعزیز در عصر خلافتش،‌در جواب اعتراض شخصی به نام عامر بن وائله كه مقرری او از سوی حكومت قطع شده بود گفت: به من خبر داده اند،‌كه تو شمشیرت راصیقل داده ای،‌ نیزه ات را تیز كرده ای و كمانت را آماده نموده ای و منتظر امام قائم هستی، تاقیام كند؛ منتظر باش كه هر وقت خروج كرد، مقرری تو را بپردازد (تاریخ الیعقوبی،‌ منشورات الشریف الرضی،‌ قم، ‌1414 هـ .ق ،‌ج 2، ‌ص 307.
[18] . ابو الفرج اصفمانی. همدان، ص 210.

[19] . مجلسی. بحار الانوار، المكتبه الاسلامیه، تهران ط دوم ، 1394 هـ . ق ج 46، ص 108.
[20] . شیخ طوسی. همان مأخذ ج 2، ص 174.
[21] . طبری، ابی جعفر محمد بن جریر. تاریخ الطبری، دارالكتب العمیه، بیروت، ط دوم، 1408 هـ .ق، ج 5، ص 312.
[22] . فرمانروایی عبدالله بن زبیر در مكه، از زمانی كه از بیعت با یزید امتناع كرد و مردم را به سوی فرا خواند و تا سال 72، كه به دست سپاهیان حجاج كشته شد، 12 سال طول كشید كه ابن عبد ربه در كتاب«العقد الفرید» از آن به فتنه ابن زبیر یاد می كند. بعد از مرگ معاویه، آنگاه كه حاكم مدینه از ابن زبیری برای یزید بیعت خواست، او برای فرار از بیعت با یزید، همزمان با امام حسین ـ علیه السّلام ـ به مكه رفت، و در آنجا چندان مورد توجه مردم قرار نمی گرفت؛ لذا اقامت امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در مكه خوش نداشت و به امام حسین ـ علیه السّلام ـ می گفت اگر از من مثل تو دعوت می كردند، من نیز به عراق می رفتم؛ او بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ علم مخالفت با یزید را برافراشت و یزید در سال 62 هجری مسلم بن عقیل را با سپاهی برای سركوبی شورش مردم مدینه و عبدالله بن زبیر نخست به مدینه و سپس به مكه فرستاد، ولی مسلم بعد از واقعه حرّه هنگامی كه به سوی مكه روانه بود، در راه مرد و حصین بن نمیر، جانشین او، همراه لشگر شام به مكه آمد و در سال 64 هجری آن جا را با منجنیق گلوله باران كرد و پرده های كعبه سوخت؛ ولی در خلال جنگ خبر مرگ یزید به مكه رسیده و پادشاه سست شد و حصین به ابن زبیر پیشنهاد كرد با او بیعت كند و وی را به شام ببرد و آنجا به حكومت بنشاند. ولی در ابن زبیر نپذیرفت. بعد از مرگ یزید تمام سرزمین های اسلامی جز اردن با ابن زبیر به عنوان خلیفه بیعت كردند و حكومت او را پذیرفتند؛ ولی بنی امیه در جابیه مروان را به حكومت برگزیدند و او مخالفانش را در شام از سر راه برداشت و بعد از او عبدالملك پسرش خلیفه شد. عبدالملك بعد از شكست دادن مصعب بن زبیر، برادر عبدالله بن منجنیبق بر كوه ابو قبیس گذاشته و شهر مكه و كعبه را با پرتاب سنگ ویران كرد؛ در این جنگ یاران عبدالله بن زبیر او را رها كردند؛ ولی عبدالله ایستادگی كرد و بالاخره كشته شد. بدین ترتیب كار عبدالله بن زبیر بعد از 12 سال به پایان رسید. (ابن عبدریه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1409 هـ .ق، ج 4، ص 366، مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت 1411 هـ .ق، ج 3، ص 78 ـ 96 و شهیدی، دكتر سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، مركز نشر دانشگاهی، تهران ط، ششم 1365 هـ .ش، ص 183.)
[23] . ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب. تاریخ الیعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، 1414 هـ ق، ج 2، ص 252.
[24] . همان، ص 256.
[25] . مسعودی. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، ‌بیروت، ‌1411 هـ ق، ج 3، ص 85 و 86.
[26] . همان مآخذ.
[27] . ابن قتبیه، ابی محمد عبدالله بن مسلم. المعارف منشورات الشریف الرضی، قم، ط اول، 1415 هـ ق، ص 214.
[28] . قیام حرّه در سال 62 هـ رخ داد. مسعودی علت و منشأ آن را نارضایتی مردم از اعمال فسق آمیز یزید و شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ معرفی می كند. در مدینه كه مركز خویشاوندان پیامبر و صحابه و تابعین بودند، مردم به خشم در آمدند. حاكم مدینه عثمان بن محمد بن ابی سفیان كه جوانی ناپخته بود، گروهی از بزرگان شهر مدینه را به نمایندگی از طرف شهر مدینه، به دمشق فرستاد تا از نزدیك یزید را ببینند و از مراحم وی برخوردار شوند تا در بازگشت به مدینه، مردم را به اطاعت از حكومت وی تشویق كنند.
به دنبال این طرح عثمانی عیئتی از بزرگان مدینه را كه عبدالله بن حنظله غسیل الملائكه نیز در میان آنها بود، به دمشق فرستاد؛ از آن جا كه یزید از تربیت اسلامی برخوردار نبود و تدبیر نیز نداشت كه ظاهر را رعایت كند، بی پروا در حضور آنان به فسق و فجور خود ادامه داد، ولی از آنان پذیرایی كرد و به هر كدام هدایا و خلعت های گرانبها هدیه نمود، تا در برگشت از او تمجید كنند، ولی تمام این اقدامات نتیجه عكس داد و آنان هنگام بازگشت در اجتماع مردم مدینه، اعلام داشتند از نزد كسی برگشته اند كه دین ندارد، شراب می خورد، تار و طنبور می نوازد، سبكبازی می كند، خنیاگران و زنان خوش آواز در مجلس او دلربایی می كنند و با مشتی دزد و خرابكار به شب نشینی می پردازد؛ آنان خطاب به مردم مدینه گفتند: اینك شما را شاهد می گیریم كه او را از خلافت بر كنار كردیم.
عبدالله بن حنظله گفت: من از نزد شخصی برگشتم كه اگر كسی با من همكاری نكند، با همین چند پسرم به جنگ او خواهم رفت؛ او به من عطیه داد و احترام كرد، ولی عطیه او را نپذیرفتم مگر برای این كه در جنگ با وی از آن استفاده كنم.
به دنبال این جریان، مردم مدینه با عبدالله بن حنظله بیعت كردند و حاكم مدینه و همه بنی امیه را از شهر بیرون راندند.
این گزارش كه به یزید رسید، مسلم، بن عقیل را كه مردی سالخورده و از سر سپردگان بنی امیه بود، با لشگر انبوهی به سوی مدینه فرستاد و به او گفت به آنان سه روز مهلت بده، اگر تسلیم نشدند با آنان بجنگ و آنگاه كه پیروز شدی سه روز هر چه دارند غارت كن و در اخیتار سربازان بگذار ....
سپاه شام مدینه را مورد حمله قرار داد و جنگ خونینی بین دو گروه در گرفت و سرانجام مردم مدینه شكست خوردند و سران نهضت كشته شدند، مسلم به مدت سه روز دستور قتل عام مردم شهر را صادر كرد؛ سربازان شام جنایاتی مرتكب شدند كه قلم از بیان آنها شرم دارد؛ مسلم را به خاطر این جنایات مسرف نامیدند. پس از پایان قتل و غارت، مسلم به عنوان بردگی برای یزید بیعت گرفت(ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمد. العقد الفرید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج 4، ص 362، ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی منشورات الشریف الرضی، قم، 1414 هـ .ق، ج 2، ص 250، مسعودی، علی بن الحسین: مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ج 3، ص 82، ابن اثیر: الكامل دار صادر، بیروت، ج 4، ص 102، 103، و 255 و 256.)
[29] . ابی حنیفه،‌دینوری، احمد بن داود.الاخبار الطول، منشورات الشریف الرضی،قم، ص 266.
[30] . ابن اثیر، عزالدین ابی الحسن بن ابی الكرام. الكامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، ‌ج 4، ص 158 ـ 186.
[31] . اخطب خوارزمی. مقتل الحسین،‌ منشورات المفید، قم، ج 2، ص 202.
[32] . ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب: تاریخ یقوبی. منشورات الشریف الرضی، قم 1414 هـ ق، ج 2، ص 267.
[33] . در سال 80 هـ حجاج، عبدالرحمن بن اشعث را با آنكه از او دلی خوش نداشت، به حكومت سیستان و زابلستان فرستاد و بدو دستور داد رتبیل را كه به سیستان حمله كرده بود، براند. عبدالرحمن بدانجا رفت و لشگر را به سركوبی مهاجمان فرستاد و سیستان را آرام ساخت. بعد از آن چون حجاج از او خواسته بود، باز به تعقیب دشمن بپردازد و ابن اشعث و سربازانش این را نوعی توطئه از سوی حجاج برای از بین بردن به دست دشمن تلقی كردند، بر حجاج شوریدند و به سوی عراق روانه شدند. در خوزستان میان آنان و حجاج نبرد در گرفت. و سپاهیان حجاج نخست شكست خوردند و عبدالرحمن خود را به عراق رساند و كوفه را تصرف كرد و بسیاری از بزرگان بصره نیز با او همكاری كردند. حجاج از عبدالملك امداد خواست؛ از سوی شام لشگری برای او فرستاده شد و با رسیدن این نیرو حجاج دوباره جنگ را آغاز كرد؛ در این نبرد سخت كه به واقعه «دبر الجماجم» معروف شده است؛ مردم بصره و كوفه حتی قاریان قرآن به خاطر عبدالملك نگران شد و به عراقیان پیغام فرستاد كه اگر خواستار عزل حجاج هستند، حاضر است او را عزل كند، ولی اهل عراق سازش را نپذیرفتند و عبدالملك را خلع كردند. بدین ترتیب جنگ را با آنان آغاز كرد و توانست گروهی از سران لشگر ابن اشعث را بفریبد و شبی به آنان شبیخون بزند و سپاه ابن اشعث را پراكنده سازد. لذا ابن اشعث مجبور شد فرار كرده و به رتبل پناهنده شود، كه بعدها رتبیل در اثر وعده و وعید حجاج او را كشت و سرش را برای حجاج فرستاد.(مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1414 هـ .ق، ج 3، ص 148 و 149 و شهیدی، دكتر سید جعفر. تاریخ اسلام تا پایان امویان: مركز نشر دانشگاهی، تهران،ط ششم 1365 هـ .ش، ص 185 و 186.)
[34] . مسعودی، علی بن الحسین، همان منبع، ص 187.
[35] . شیخ طوسی. اختیار معرفه الرجال معروف به رجال كشی، ‌موسسه آل البیت ـ علیهم السّلام ـ لاحیاء التراث، قم، 1404هـ ق، ج 1، ص335.
[36] . یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله: معجم البلدان، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ط اول، 1417 هـ .ق، ج 7، ص 88.
[37] . الطبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، منشورات المطیعه الحیدریه، نجف 1383 هـ .ق، ص 105.
[38] . عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، داراحیاء الكتب العربیه، قاهره، ج 4، ص 73.
 

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



در كتاب «الغدير» از چه بحث شده است علامه امينی برای تأليف كتاب گرانقدر الغدير - كه به حق كتابی وزين است و در اعتلای مكتب تشيع سهم بسيار و در اثبات حقانيت مولی الموحدين (ع) تاثير بسزايی داشته است - زحمات بسياری را متحمل شد.
غديری كرد بی‌همتا، چنان چون بی كران دريا
لبالب از رحيق حق، جهان را زو مشامی خوش
از اين دريا دل آماده، «غديری» يزدی باده
خوش آن رندی كزين مشرب كند، شرب مدامی خوش(1)
او از برجسته‌ترين افرادی است كه به خاطر دفاع از حريم اسلام و تشيع و مخصوصاً دفاع از مقام والای بزرگمرد جهان انسانيت حضرت علی (ع) قد علم كرده و با فداكاری و اخلاص عجيب و شهامت و ابتكاری كم نظير، رسالت بزرگ خود را به خوبی انجام داد.
علامه امينی شخصيتی است كه يك تنه در برابر تحريف كنندگان تاريخ قيام كرد و با قلم توانا و آتشين و در عين حال منطقی و علمی خود، پرده‌ها را كنار زد و حقايق را از لابلای زوايای تاريك تاريخ، بيرون كشيد.
بيش از پنجاه سال است كه از تدوين كتاب الغدير می‌گذرد و با اطمينان می‌توان گفت كه جامعه محققين اعم از شيعه و سنی با نام الغدير و با نوشته‌های علمی و عميق و محققانه و پر احساس علامه امينی آشنا هستند. اما در طول اين زمان هنوز كسی نتوانسته برای الغدير حتی صفحه‌ای ردّيه و يا نقدی كه قابل اعتنا باشد، بنويسد و اين خود نشانگر استحكام و متقن بودن مطالب اين كتاب است كه حتی مخالفين شيعه نيز نتوانسته‌اند اشكالی بر آن وارد نمايند.
وی در شبانه روز حدود 17 ساعت مطالعه و كار می‌كرد و برای مطالعه كتبی كه در دسترس نداشت رنج سفرهای گوناگونی به جان خريد.
علامه خود می‌گويد كه من برای نوشتن الغدير 10 هزار جلد كتاب از «باء» بسم ‌الله تا «تاء» تمّت آن خوانده‌ام. و به 100هزار جلد كتاب، مراجعات مكرر داشته‌‌ام.
بدون شك در كنار تلاش و همت والای اين مرد بزرگ ، عوامل ديگری نيز در خلق اين كتاب گرانسنگ موثر بوده‌ است. از علامه امينی و نزديكان اين بزرگوار به كرّات نقل شده است كه در هنگام مواجه شدن با مشكلی در مسير نگارش اين كتاب، به حرم حضرت علی عليه السلام پناه ‌برده و از آن خورشيد عالمتاب كمك می‌طلبيدند. هر كس اين كتاب را می‌خواند، درك می‌كند كه توفيق الهی و كمك‌های اميرالمومنين عليه‌السلام در نگارش اين كتاب موثر بوده است.
اين كتاب در 20 جلد به زبان عربی، با نثری شيوا و رسا نگارش يافته كه البته 11 جلد آن تاكنون چاپ گرديده است. مرحوم آية الله سيد محسن حكيم و آية الله سيد حسين حمّامی درباره اين كتاب گفته‌اند: «لا یَاتيهِ الباطلُ مِن بَينِ یَدَيه» و آيات عظام سيد عبدالهادی شيرازی و شيخ محمدرضا آل ياسين و علامه اردوباری گفته‌اند: «لاريبَ فيه هُدیً لِلمُتقين.» (2)
حال بايد ديد كه آيا تاليف الغدير در جوامع اسلامی باعث تفرقه بين مسلمانان شده و يا بيانش به گونه‌ای بوده كه آنها را دور هم جمع كرده است؟ اگر اين كتاب عاملی برای تفرقه می‌بود، لااقل علمای اهل تسنن در كتاب‌هايشان جمله‌ای بر عليه الغدير می‌نوشتند كه چنين چيزی ديده نمی‌شود.
بيش از پنجاه سال است كه از تدوين كتاب الغدير می‌گذرد و با اطمينان می‌توان گفت كه جامعه محققين اعم از شيعه و سنی با نام الغدير و با نوشته‌های علمی و عميق و محققانه و پر احساس علامه امينی آشنا می‌باشند. اما در طول اين زمان هنوز كسی نتوانسته برای الغدير حتی صفحه‌ای ردّيه و يا نقدی كه قابل اعتنا باشد، بنويسد. و اين خود نشانگر استحكام و متقن بودن مطالب اين كتاب است كه حتی مخالفين شيعه نيز نتوانسته‌اند اشكالی بر آن وارد نمايند.
در اينجا سوالی ديگر پيش می‌آيد كه علت شهرت الغدير چيست كه محل رجوع اصناف مختلف علمای شيعه و سنی شده است؟
علامه خود می‌گويد كه من برای نوشتن الغدير 10 هزار جلد كتاب از «باء» بسم ‌الله تا «تاء» تمّت آن خوانده‌ام و به 100هزار جلد كتاب، مراجعات مكرر داشته‌‌ام.
از مهمترين نكات قابل توجه اينست كه علامه امينی بر خلاف اكثريت علما، به صورت كاناليزه مطالعه نمی‌كردند و در مورد موضوع تحقيقی خود تنها به متون رشته‌ای خاص مراجعه نمی‌نمودند. بلكه به تمامی منابع مطبوع و مخطوط موجود كه به آن موضوع خاص پرداخته بودند رجوع نموده و در تحليل‌های علمی خود از همگی آنها استفاده می‌كردند.
ايشان برای نگارش الغدير كليه كتاب‌های تفسيری، روايی، تاريخی، رجالی، انصاب، لغت، و دواوين شعری را با دقت، مورد مطالعه قرار داده‌اند. با عنايت به همين موضوع است كه علامه امينی خود در ابتدای الغدير نوشته‌اند: «الغدير فی الكتاب والسنه والادب. كتابٌ دينیٌ، علمیٌ، فنیٌ، تاريخیٌ، ادبیٌ، اخلاقیٌ.» كه همين شيوه منحصر بفرد، يكی از علل جاودانه شدن الغدير شده است.
در اين مقاله قصد بر اينست كه اهم محتويات 11 جلد از كتاب الغدير را كه به چاپ رسيده است را به صورت اجمال معرفی نماييم. و برای اين كار از كتاب سيری در الغدير، تاليف دكتر محمد امينی نجفی، مدد جسته‌ايم.

مباحث جلد اول الغدير

در اين جلد علامه به داستان غدير، بررسی سند حديث غدير، آيات مربوط به حديث غدير كه عبارتند از: آيه تبليغ (مائده/16)، آيه اكمال (مائده/ 3)، آيه سألَ سائل (معارج/1-3) و بررسی دلالت حديث غدير پرداخته است.

مباحث جلد دوم الغدير

در اين جلد ابتدا اهميت و چگونگی شعر در دنيای اسلام مورد بحث قرار گرفته است. از اين جلد تا انتهای كتاب به ذكر غديريه‌هايی(3) كه توسط شاعران به زبان عربی سروده شده پرداخته شده است. علامه ذيل هر غديريه به شرح حال غديريه سرا پرداخته و اگر چنانچه در غديريه و يا در ديگر اشعار غديريه سرای مورد نظر، اشاراتی نسبت به مناقب اميرالمومنين و ساير اهل‌بيت عليهم السلام شده باشد منابع روايی اثبات آن مناقب را ذكر كرده‌اند. در اين جلد غديريه‌های قرن اول و دوم مورد بررسی قرار گرفته است. كه غديريه حضرت علی عليه السلام نيز در اين جلد درج گرديده است. يكی از غديريه سراهای اين دوره عمرو عاص است كه علامه به تفصيل در مورد حيات وی بحث كرده است.

مباحث جلد سوم الغدير

در اين جلد نيز غديريه‌های مربوط به قرون سوم و چهارم درج گرديده است. شايان ذكر می‌باشد كه غديريه‌ها صرفا مختص به مسلمانان نيست بلكه برخی شاعران مسيحی نيز غديريه سروده‌اند كه در اين جلد از كتاب آمده است. آنچه كه از غديريه‌های مسيحيان استفاده می‌شود اينست كه جامعه مسيحيت نيز از فرمايشات پيامبر صلوات الله عليه در غدير خم چيزی جز ولايت و امامت حضرت علی عليه السلام استنباط نكرده‌اند.
در اين كتاب در مورد نخستين مسلمان سخن به ميان آمده كه علامه به تفصيل احاديث مربوط به اين مسئله را در الغدير درج نموده است.
مبحثی ديگر كه در اين جلد مطرح شده افتراها و تهمت‌هايی است كه اهل تسنن به شيعه زده‌اند و علامه به آنها پاسخ داده‌اند. و نيز 16 كتاب كه در آنها به شيعه افتراهای نامربوط زده‌اند؛ معرفی شده و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

مباحث جلد چهارم الغدير

در اين جلد غديريه‌های قرون چهار، پنجم و ششم مورد بررسی قرار گرفته است. غديريه سرايان اين دوره 31 نفر می‌باشند. درباره شرح حال اين 31 نفر كه از علما و شعرای برجسته هستند؛ به طور مبسوط در اين جلد بحث شده و خصوصا ميزان توانايی ادبی آنها مورد بررسی دقيق قرار گرفته است. در واقع، روح حاكم بر اين جلد، شعر و ادب است. در ميان غديريه سرايان اين دوره، چهره‌های برجسته‌ای نظير شريف رضی ، سيد مرتضی و خطيب خوارزمی ديده می‌شود.
از مهمترين نكات قابل توجه اينست كه علامه امينی بر خلاف اكثريت علما، به صورت كاناليزه مطالعه نمی‌كردند و در مورد موضوع تحقيقی خود تنها به متون رشته‌ای خاص مراجعه نمی‌نمودند. بلكه به تمامی منابع مطبوع و مخطوط موجود كه به آن موضوع خاص پرداخته بودند رجوع نموده و در تحليل‌های علمی خود از همگی آنها استفاده می‌كردند.

مباحث جلد پنجم الغدير

غديريه‌های مربوط به اواخر قرن ششم تا اواخر قرن هفتم در اين جلد نقل گرديده است. غديريه سرايان اين دوره 12 نفر هستند. قابل توجه است كه در غديريه‌ها به برخی از مناقب و فضائل اميرالمؤمنين علی(ع) نيز اشاره شده است كه علامه امينی آن مناقب را ذكر و مورد بررسی قرار داده است. از جمله مناقب حضرت، حديث ردّ الشمس است كه اين داستان در اين جلد بررسی شده است و نيز در باب جعل احاديث در خصوص خلافت خلفای غاصب نيز به صورت مشروح، سخن به ميان آمده است.
علامه امينی در اثبات مناقب ائمه هدی صلوات الله عليهم، تحقيقات عميق و گسترده خود را در چند مرحله ارائه كرده است.
مبحث مهم ديگری را كه علامه در اين جلد به آن پرداخته‌اند مبحث جعل احاديثی در خصوص خلافت خلفای غاصب است. روايان دروغگو و كذاب برای اين كه انحراف از امامت حضرت علی عليه السلام را توجيه كنند به ساختن اكاذيب متوسل شدند و در مقابل هر يك از احاديث در منقبت اميرالمومنين علی عليه السلام، حديثی را برای خلفا جعل كرده‌اند.
البته جعل حديث تنها به خلفا ختم نشد و پس از آن در مورد ابوحنيفه، شافعی، مالك و احمدبن حنبل هم رواج يافت و در مورد ايشان نيز احاديثی جعل شد.
در جلد پنجم الغدير نام 700 راوی از بزرگان اهل تسنن ذكر شده است كه همگی آنها كذاب بوده‌اند. روايات و احاديثی كه اين 700 نفر ساخته‌اند در تمامی كتب اهل تسنن پراكنده است. شايان ذكر است كه تنها 43 نفر از اين 700 راوی، تعداد 408684 حديث ساخته‌اند.

مباحث جلد ششم الغدير

غديريه‌های هفت تن از غديريه سرايان سده هشتم، با شرح و بررسی در اين جلد نقل گرديده است.
گفته شد كه جعل كنندگان حديث، در مقابل مناقب حضرت علی عليه السلام، مناقب و فضائلی برای خلفاء جعل می‌كردند. يكی از مناقب اميرالمومنين علی عليه السلام اعلميت ايشان است كه حديث سازان برای خليفه دوم احاديثی در باب علمش جعل نموده‌اند و علامه امينی 200 نمونه از اين احاديث را در كتاب الغدير ثبت كرده كه 100 مورد آن در جلد ششم درج شده است.

مباحث جلد هفتم الغدير

غديريه‌های سه غديريه سرا در جلد هفتم الغدير آمده است. اين غديريه‌ها متعلق به سده نهم ه. ق می‌باشد. در اين جلد نيز علامه جدای از ذكر غديريه‌ها، به فسادها و كارهای ناپسند و خلقيات منكر و زشت خليفه اول كه تحت عنوان ملكات نفسانی!!! مطرح شده به طور مفصل توضيح داده است . چرا كه اهل تسنن برای او داشتن ملكات نفسانی را مطرح كرده‌اند و علامه معنای ملكات نفسانی را بيان كرده است.

مباحث جلد هشتم الغدير

راويانی كه به حديث سازی و نشر اكاذيب اشتغال داشته‌اند مناقب بسياری برای ابوبكر جعل كرده‌اند. به شهادت تاريخ، تمامی مناقب و فضائلی كه به ابوبكر نسبت داده‌اند دروغ محض است. در جلد هفتم الغدير به 28 نمونه از اين مناقب جعلی اشاره شده، و در جلد هشتم نيز 42 نمونه ديگر از فضائل دروغين ابوبكر و 11 نمونه از مناقب مجعول عمر مورد بررسی قرار گرفته است. در اين جلد پيرامون حكومت، قضاوت‌ها، فساد مالی، بدعت‌های عثمان و نحوه برخورد وی با مخالفين به تفصيل سخن رفته است.
علامه امينی برای نگارش الغدير كليه كتاب‌های تفسيری، روايی، تاريخی، رجالی، انصاب، لغت، و دواوين شعری را با دقت، مورد مطالعه قرار داده‌اند. با عنايت به همين موضوع است كه علامه امينی خود در ابتدای الغدير نوشته‌اند:" الغدير فی الكتاب والسنه والادب. كتابٌ دينیٌ، علمیٌ، فنیٌ، تاريخیٌ، ادبیٌ، اخلاقیٌ ." كه همين شيوه منحصر بفرد ، يكی از علل جاودانه شدن الغدير شده است .

مباحث جلد نهم الغدير

در اين جلد موضوع بحث، عثمان می‌باشد؛ كه كارهای خلاف و نامشروع او بالاخره داد مردم را در آورد و مورد حمله قرار گرفت. در جلد نهم تبعيد ابوذر، عبدالله بن مسعود، مالك اشتر و اصحابش كه جملگی توسط عثمان انجام شده، مورد بررسی قرار گرفته است.

مباحث جلد دهم الغدير

در اين كتاب موضوع بحث در مورد عبدالله بن عمر و معاويه است. معاويه نيز جزء كسانی است كه حديث سازان برای او نيز مناقب و فضائل بسياری جعل كرده‌اند كه در اين جلد به تفصيل مورد بررسی قرار گرفته است.

مباحث جلد يازدهم الغدير

در اين جلد موضوع بحث در مورد معاويه و امام حسن مجتبی(ع) است. در اينجا به طور مبسوط از كشتارها و جنايات معاويه سخن رفته، و جريان قتل بزرگانی چون حجربن عدی، عمربن حمق، مالك اشتر، محمدبن ابی بكر و ... مفصلا ذكر شده است.
موضوع ديگری كه در اين جلد مورد بررسی دقيق قرار گرفته عبارت است از طرح يكصد نمونه از غلوها و قصه‌های خرافی كه در طول تاريخ اسلام برای برخی از صحابه، تابعين، ائمه مذاهب، علما و عرفا جعل شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1- از قصيده مطول مهدی اخوان ثالث كه در سوگ مرحوم علامه امينی سروده است.
2- سيری در الغدير، دكتر محمد امينی نجفی، ص 25.
3- به اشعاری كه در وصف و موضوع واقعه غدير سروده شده است، غديريه گويند.

منبع : بنیاد نهج البلاغه
نویسنده مجتبی وحیددوست

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

 

تشیع و تأثیر آن بر هنر

مقدمه:

بیش از آن كه چگونگی تأثیر تشیع را بر هنرهای ایران در طول تاریخ توضیح دهیم، این موضوع را مطرح می كنیم كه اگر قرار باشد ما این تأثیر و تأثّر را مورد بررسی قرار دهیم، باید از چه مجراهایی وارد شویم و چگونه نگاه كنیم تا سرشاخه‌های مناسب‌تری برای بررسی این تأثیر و تأثر پیدا كنیم. برای این كه ببینیم از جانب هنر چه دستی و از جانب تشیع چه دستی به سوی همدیگر دراز می‌شود تا بتوانند همدیگر را بفشارند، باید اندام‌های تشكیل دهنده هنر را از یك سو، و اندام‌های تأثیر گذار بر هنر را از سوی تشیع مورد بررسی قرار دهیم. تذكر كوتاهی كه لازم است عرض كنم این كه هر وقت درباره تشیع صحبت می‌كنیم، اسلام مقدم بر آن قرار می‌گیرد. بنابراین، خیلی جاها ممكن است از یك امر شیعی صحبت كنیم و كسی مدعی شود این امر ذاتاً یك امر اسلامی است كه در صورت تشیع نمود پیدا كرده؛ یعنی شاید در حوزه‌های غیر شیعی هم بتوان شبیه آن را با قدرت و ضعف پیدا كرد.

نكته دیگری هم كه باید به آن توجه داشته باشیم این است كه «ای بسا هندو و ترك همزبان»؛ بسیاری جاها در مطالعه ظهور حالات مربوط به تشیع، ممكن است فقط منحصراً این امر را در ایران یا حتی در جوامعی كه اشتهار به تشیع دارند نبینیم، بلكه پدیده‌ای باشد كه به خاطر خصوصیات ذاتی توجه همه مذاهب اسلام به روشنگری و هدایت دل‌ها به سوی خداوند متعال و حتی در سایر ادیان الهی به ظهور رسیده باشد. بزرگی می‌فرمود: گاهی بعضی جوامع غیر شیعی میزان تقیّدشان و ظهور تشیع در وجودشان در قالب اجتماعی پر رنگ است؛ گرچه این جوامع اشتهار به تشیع ندارند، ولی در رعایت شریعت اسلامی، مقیّد به قیودی هستند كه تشیع دعوت كننده به آنهاست.

حكمت و صناعت؛ دو بال پرواز هنرمند

اگر بخواهیم بررسی كنیم كه هنر چگونه می‌تواند از امری مثل تشیع تأثیر بپذیرد، باید توجه كنیم كه دو عنصر تشكیل دهنده در هنر وجود دارد: یكی آن چیزی است كه در اثر هنری مطرح می‌شود؛ و دیگری چگونگی طرح شدن آن. به عبارت دیگر، یكی معنایی است كه توسط یك فعالیت هنری مطرح می‌شود؛ و دیگری صورت عینی بیرونی است كه آن معنا را در خود به منصّه بروز می‌رساند. تعبیر عمومی كلی در این باب، تعبیر «حكمت» و «صناعت» است. در این باب، زیاد توضیح نمی‌دهم؛ چون فكر می‌كنم مجال دیگری می‌طلبد و جای دیگری باید درباره آن صحبت كرد. ولی مبنای سخن من بر این است كه از دو بال هنر، كه یكی «حكمت» است و دیگری «صناعت»، یكی بال مشاهده حقایقی است عرفانی و آسمانی كه با الهاماتی در اختیار فكر و حس هنرمند قرار می‌گیرد. او با استعانت از این بال (حكمت)، آنچه را از حقایق باطنی عالم بتواند به اندازه خودش دریافت می‌كند؛ و دیگری دستی است كه او در زمین دارد و او را قادر می‌سازد برای بروز آن چه به او الهام شده است تغییری در عالم ماده بدهد. پس دو بال «حكمت» برای دریافت و «صناعت» برای پرداخت، برای بررسی آنچه از جانب هنر می‌تواند تأثیر بپذیرد قابل تصورند. به این دلیل، این مبنا را عرض می‌كنم تا هنگام بررسی تأثیرات تشیع، بر هر دو بخش این مطلب توجه كنیم؛ یعنی ببینیم تشیع بر «حكمت» و قدرت دریافتی كه هنرمند دارد و آنچه برای گرفتن است چه تأثیری گذاشته؛ و دیگر آن كه در این صناعت و پرداخت، چه تأثیری نهاده است.

تأثیر تشیع بر هنر

در بررسی كیفیت تأثیر تشیع بر هنر، آنچه غالباً مغفولٌ عنه واقع می‌شود بخش اول است؛ یعنی تأثیراتی كه تشیع بر هنرمند، بر باورهای او برای دریافتش، برای نگاهش به عالم، و برای كیفیت تجلّی این عقاید در دلش می‌گذارد. این را معمولاً كمتر مورد توجه قرار می‌دهند. غالباً ما به كیفیت تأثیراتی توجه می‌كنیم كه عناصر ظاهری و بیرونی (آثار هنری) از تشیع پذیرفته‌اند، در حالی كه اصل موضوع تأثیراتی هستند كه دل هنرمند از توجه به معارف شیعی می‌یابد.

ذات نیافته از هستی بخش كی تواند كه شود هستی بخش؟

تا دل هنرمند به تشیع روشن نشود، امكان تجلی آن در امر بیرونی فراهم نمی‌شود. بنابراین، هر دوی این عالم را باید مورد دقت قرار داد. پس حوزه‌هایی را كه هنر از آنها تأثیر می‌پذیرد می‌توان به دو بخش تقسیم كرد: یك بخش «حكمی» و یك بخش «صناعی» و هر كدام از اینها قابلیت تأثیر پذیرفتن از تشیع را دارند.
در بخش دیگر، كه مربوط به تأثیراتی است كه تشیع می‌گذارد بر آنچه به وجود می‌آید؛ یعنی آنچه به عنوان اثر هنری باید مورد مطالعه قرار گیرد، بسیاری از اموری كه مورد دقت ما قرار می‌گیرند در نگاه اول، كیفیت تأثیر گذاری باورهای شیعی در آن اقدام به وضوح قابل پی‌گیری نیست؛ چون ما در داوری‌های هنری عادت كرده‌ایم به ظواهر توجه كنیم. از این رو، روشن نیست كه این تأثیر عینی به چه نحو و از كجا منبعث از تفكر شیعی تلقی می‌شود. درباره این قسمت، با ذكر چند مثال بیشتر توضیح خواهم داد تا موضوع را روشن‌تر نمایم:

الف) فراهم آوردن مجموعه‌های قرآنی ـ حدیثی

شاید در نگاه متعارف، نه نرم افزارهای قرآنی را كار هنری می‌دانند، نه این كار را تحت تأثیر تفكر شیعی می‌شمارند، در حالی كه اگر به مجموعه فعالیت‌هایی كه دوستان ما در فراهم كردن مجموعه‌های قرآنی و احادیث و اخبار و مانند اینها در ایران انجام داده‌اند، دقت كنید، كه نه تنها مورد تحسین خود ما، بلكه مورد تحسین مجامع بسیار قوی بین المللی واقع شده‌اند، متوجه می‌شویم كه هم حكمت پنهان پشت این اقدام و هم كیفیت بروز آن به شدت امری شیعی است. من این را جزو هنرهای شیعی می‌دانم؛ برای این كه تا جوهر تشیع، یعنی مظلومیت و محرومیت و عزم بر احقاق حق در انسانی و جود نداشته باشد، چنین عزمی برایش ایجاد نمی‌شود كه این گونه امری را ـ مثل دستاوردهایی كه دوستان ما فراهم كرده‌اند ـ به منصّه ظهور برساند.

ب) مجموعه‌های گرافیكی

عشق به ائمه اطهار و فرزندان ایشان ـ علیهم السّلام ـ به خوبی در تشیع نمود دارد. ما با این حقیقت كه مواجه می‌شویم آنچه به ذهنمان می‌رسد كیفیت تجلی توجهی است كه شیعیان نسبت به ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ از این باب پیدا كرده‌اند. این تجلی در نوع عشق بازی كه آ‌نها ـ مثلاً ـ با نام «علی ـ علیه السّلام ـ » داشته‌اند، در مجموعه كارهای گرافیكی از قدیم وجود دارد. یكی از زیباترین كارهای گرافیكی، كه حقیقتاً مورد ستایش بین المللی است، شش نام مبارك حضرت علی ـ علیه السّلام ـ است كه به صورت مثبت و منفی در همدیگر ادغام شده‌اند و در كاشی‌های دیوار حاشیه «گنبد سلطانیه» در زمان اولجایتو به كار گرفته شده است. هر كس به این مجموعه نگاه كند می‌فهمد كه چه میزان از شیفتگی در هنرمند باید وجود داشته باشد تا بتواند به این بلوغ برسد. كارهای متعددی نظیر این در هنر خطّاطی انجام شده‌اند. اگر بخواهید عشق به ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ را مورد دقت قرار دهید، كافی است به كیفیت بقاع متبرّكه‌ای كه طی قرن‌ها به وجود آمده‌اند و آنچه در آنها هست، به در و دیوارشان نگاه كنید، یك زمینه مطالعاتی هنری بسیار وسیع در این گونه اماكن وجود دارد كه انواع هنرها در آنها ظهور پیدا كرده و كیفیت بناها، هنرهای وابسته به درها، پنجره‌ها و ضریح‌ها چگونه و با چه میزان از قابلیت هنری فراهم شده‌اند؛ اگر چوبی هستند یا فلزی، از طلا هستند یا نقره؛ همه از اعتبار هنری فوق العاده برخوردارند. در طول تاریخ، بر روی كاشی‌های اطراف این بقاع، خطاطی‌هایی شده‌اند كه تناسب رنگ، تناسب معماری، كیفیت طراحی و در مجموع، نوع حال و هوا و زندگی، كه باید در آنجا تحقق پیدا كند، وقتی همه این ها را نگاه كنید، به خصوص وقتی وارد جزئیات آنها بشوید، حیرت‌آور است كه چقدر عشق وجود دارد كه توانسته است در عین سادگی، محل زیارتگاهی را تا این اندازه به زیبایی بكشاند. البته ممكن است بگویید در ادیان دیگر هم چنین عشقی نسبت به قدّیسان‌شان وجود دارد. بله، آنجا هم وجود دارد، ما این را یك امر انحصاری نمی‌دانیم، بلكه منظور این است كه هر جا چنین كششی وجود داشته باشد، چنین امری تجّلی پیدا می‌كند. پس به عنوان یك سرشاخه، باید آن را مورد مطالعه قرار دهیم. البته مطالعه خصوصیات منحصر به فرد هر یك از بقاع و خصوصیات مشترك فی ما بین آنها، كه نمایش واقعی تأثیر تشیع بر هنرهاست، جای تأمل و بذل توجه بسیار دارد.

ج) به كارگیری ایما، اشاره و نشانه

یكی از مشخصه‌های تشیع در طول تاریخ، این بوده كه برای اعلام و اظهار و جود در تنگنا بوده است. شیعه گروه آزاد نبوده است كه بتواند آزادانه اعتقادات خود را مطرح كند. همین خاصیت در جوهر بیان هنری نیز و جود دارد كه شما در كار هنری امری را به صورت صریح بیان نمی‌كنید؛ از ایما و اشاره و كنایه و نشانه استفاده می‌كنید. این نحوه بیان در ادبیات، نمایش، سینما و هر كدام از شاخه‌های هنر بحث مفصّل مربوط به خود را دارد. غرض اصلی من این است كه وارد این شاخه‌ها بشوم، ولی می‌خواهم عرض كنم كه ما چگونه باید به برخی شاخصه‌ها توجه كنیم و از این راه برای وارد شدن به بحث چگونگی انعكاس محدودیت و تنگنایی كه در طول تاریخ برای تشیع ایجاد كرده‌اند و انعكاس آن در هنر سرنخ‌هایی پیدا كنیم.

این زمینه‌ساز نوعی اظهار است كه در شعر به نحوی بیان می‌شود، در نماشی به گونه‌ای و در سایر هنرها، در هر كدام به نوعی نمود پیدا می‌كند. وقتی قرار شد كه علاقه و عشق اظهار شود، ولی كاملاً مخفی به گونه‌ای كه هم اظهار شود و هم پنهان باشد، هم گوینده را آرام كند و هم بیان صریح نباشد كه مطلب فاش گردد و شخص مورد تعقیب قرار گیرد، به این ظرایف متوسل می‌شود. اگر به تاریخ هنر شیعه نگاه كنید، زمینه‌های بی‌نظیری از هر یك از انواع ایما، نشانه. اشاره، كنایه و نمونه‌های متفاوتی از اینها،چه در كاربرد، چه شكل و چه در رنگ و جای قرار دادن هر چیزی ـ كه معنای به خصوص داشته باشد ـ می‌یابید.
فرض كنید وقتی ضریح امام رضا ـ علیه السّلام ـ در فاصله كمی در یكی از گوشه‌های حرم مطهر بود و طرف دیگر آن باز بود، در آن زمان چه تعابیری از این وضعیت می‌شد؟ ما خودمان چه تعابیری به كار می‌بردیم و چه می‌گفتیم؟ اینها همه زیبایی‌هایی هستند كه در اثر تنگناها خلق می‌شوند و در حقیقت، نوعی تبدیل محدودیت به امكان است.

د) اجتهاد

مساله «اجتهاد» و پیدا كردن راه‌های جدید از دیگر مشخصه‌های شیعه است. ما وهابی نیستیم، اجتهاد را قبول داریم. «اجتهاد» یعنی: نگاه كردن و پیدا كردن راه نو. چه چیزی از این شفا بخش‌تر است؟ چه چیزی بیش از این خلاقیت را تحریك می‌كند كه به شما بگویند اجازه دارید با حفظ اصولی مشخص، نو به نو، هر روز به نحوی نگاه كنید؟ این اجازه‌نگاه كردن به یك چیزی كه بطن و بطن و بطنی دارد ـ وقتی كسی با اعتقاد شیعی بزرگ شده و تشیع در جان و روحش نشسته، طوری پرورش پیدا كرده است كه هر چیزی می‌تواند در عصر خودش، معنای خودش را پیدا كند، ضمن اینكه نسل پیشین قابل احترام است، ولی امكان اجتهاد هم وجود دارد ـ ببینید چه گشایشی در هنر به وجود می‌آورد! و چه تفسیر زیبایی از كلمه «سنت» به دست می‌دهد! چقدر مفهوم خشك و متعارف «سنت» را توسعه می‌دهد! و چقدر آن را با تكرار و واپس‌گرایی متفاوت می‌كند! این دوگانگی (احترام به «سنت» و تكیه بر «اجتهاد») ضمن رشد سر ریشه‌های خود، در عین حال، هر روز گلی نو به وجود می‌آورد. غیر از جواز برای این، دیگر از هنر چه می‌خواهند؟ چرا وقتی در هنرهای دینیِ شاخه‌های دیگر ادیان مطالعه می‌كنیم، این نوع بالیدن و گشایش و تحرك در آنها وجود ندارند؟ ما وقتی ـ مثلاً ـ از معماری سنتی صحبت می‌كنیم این طور به نظر می‌رسد كه می‌خواهیم مثل گذشته زندگی كنیم، در حالی كه اگر «سنت» را به معنای حقیقی آن مورد توجه قرار دهیم، معلوم می‌شود كه نقش باور به اجتهاد در تشیع و زندگی ما چقدر حامل نوآوری است! ما امروز در ابتدای قرن بیست و یكم با یك انقلاب بالنده‌ای در حال حركت هستیم و به جلو می‌رویم كه چیزی جز دستاورد اجتهاد نیست. هیمن است كه به ما اجازه می‌دهد بگوییم: مسلمان هستیم و شیعه هستیم و می‌خواهیم مطابق آخرین دستاورهای نوین دنیا هم زندگی كنیم. هیچ كس هم نمی‌تواند ما را محكوم كند كه این امكان برای چنین مدعایی وجود ندارد. این موضوع در هنر ـ به ویژه ـ تأثیری دارد كه بحث آن مفصل است و در اینجا تنها اشاره به آن ممكن است.

هـ ) امامت و عدالت

باور به ولایت و امامت و این كه امامان شیعه متسلسل هستند و این كه این یك هدیه الهی است كه دست به دست می‌گردد، موجب شده است كه به عنوان نمونه، ما معمارها بگوییم: سر سلسله ما حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ بوده است؛ چون او اول معمار عالم بوده و این موجب شده است كه یك سلسله انتسابی در هر یك از هنرها به وجود بیاید و مرام «استاد و شاگردی» ایجاد گردد و تا كسی شاگردی نكند و آن هدیه را در خفا از مربی و مراد خود نگیرد، اجازه دخالت در كار پیدا نكند. به همین دلیل، می‌گوییم «هنرها دلی هستند» و هنرها در قالب «استاد و شاگردی» حركت می‌كنند. این تنها در تعلیم صناعت هنری نیست، بلكه در حكمت هنر هم این روش كارساز اصلی است. این طور نیست كه به مكتبی بروید و یك جا بنشینید و چیزی بخوانید و هنرمند شوید؛ به قول قدیمی‌ها، «باید دود چراغ خورد»، باید با استاد پرورش پیدا كرد. این روش «استاد و شاگردی»، كه در همه هنرهای ما وجود دارد ریشه خود را ـ نه به صورت شكلی ـ به صورت محتوایی، مدیون تفكر دینی و به خصوص تفكر شیعی است. چون در این مكتب، از بچگی این مطالب در ذهن انسان پایدار می‌شود و جزو اعتقادات قلبی انسان می‌گردد و انسان می‌تواند در این حوزه بپذیرد كه چنین رابطه‌ای وجود دارد.
البته ممكن است بگویند كه این رابطه «شاگردی و استادی» در خیلی جاهای دیگر هم وجود دارد، اما اولاً، اگر در جهان اسلام چنین رابطه‌ای وجود دارد مبتنی است بر همه باورهای اسلامی كه تشیع پرده بلندتری است از مجموعه آنچه در فرایند نگاه اسلامی وجود دارد. ثانیاً اگر در دیگر حوزه‌های دینی هم چنین رابطه‌ای می‌بینیم، آنها هم اعتقادات و باورهایی دارند كه در جای خودشان محترمند و دستاوردهای خودشان را ایجاد می‌كنند. «اثبات شیء نفی ما عداه نمی‌كند». منظور بنده این نیست كه آنها هم این جورند؛ نه، می‌گویم: در این حوزه، این تأثیرات چشمگیرند و در كیفیت ارتباط بین هنرمندان و سلسله‌ای كه در حوزه‌های هنری ایجاد شده است و روابط مراد و مرید و این روابط قلبی كه به وجود می‌آیند ـ این كه كسی بزرگ‌تری و پیشكسوتی دارد و او را مورد احترام قرار می‌دهد و تا در درون خود سفری نكرده باشد به مراتب و اعتباراتی نمی‌رسد و قدرت رسیدن به آن نقطه‌ای را كه مطلوب است و به او اجازه اظهار نظر می‌دهد، پیدا نمی‌كند ـ ‌این ها همه بر می‌گردند به اعتقاداتی كه ما داریم و آن اعتقادات زمینه‌های چنین برداشت‌هایی را فراهم می‌كنند.

و) عدالت

نكته دیگر توجه ویژه تشیع به «عدالت» است كه در همه هنرها معنای خاص خود را پیدا كرده است. اگر این گونه فكر كنیم كه قرار دادن هر چیزی در جای خودش «عدالت» است و فكر كنیم كه هنرمندان ما سعی بر این داشته‌اند كه نوعی انتظام در ذهن‌شان ایجاد كنند كه بر مبنای آن، كیفیت رابطه جزء با كل یا كیفیت ارتباط بین كثرت و وحدت محل تجلی عدالت باشد تمام آثار معماری باارزش گذشته ما تجلی همین امر هستند و به نظر من، بارزترین نكته‌ای را كه معماری سنتی برای ما به ارمغان می‌آورد مبحث «عدالت» است. وقتی از این دیدگاه وارد عالم هنر شویم، می‌بینیم كه سعی شده است هر چیز سر جای خودش قرار گیرد و هیچ جزئی به كل و هیچ كلی به جزء‌زوری نگوید و هر چزئی یك واحد كل را بیان كند و هر كلی متشكل از تمام اجزائی باشد كه در آن ذوب شده است و او را به وجود آورده، به گونه‌ای كه این هیچ جای تردید ندارد. آیا این نشانی در ریشه‌های اعتقاد دینی شیعی ندارد؟
اگر در نقش یك كاشی نگاه كنید یا قرار گرفتن كتیبه‌های كاشی در جوار بقیه و نیز مجموعه فضایی كه به این صورت به وجود آمده و آن فضا در جوار فضاهای دیگر و بعد، آنها در بافتی كه یك محله را به وجود می‌آورند و تشكیل محلات كه یك شهر را به وجود می‌آورند و تمام این مقیاس‌ها، اگر به جای درست قضیه نگاه كنیم ـ منظورم از «جای درست» یعنی جاهایی كه این موضوع در آنها به معنای واقعی به منصّه ظهور رسیده است؛ آنجا كه طراحان موفق شده‌اند آنچه را نیّت‌شان بوده است به منصّه ظهور برسانند ـ می‌بینیم از لحاظ معماری، یك وحدت كامل در مجموعه شهر و اجزایش وجود دارد؟ همه مثل سازهای مختلفی هستند كه در یك دسته بزرگ نوازندگی (اركستر)، هر كدام نوای واحدی را می‌توازند، ولی به قدری ارتباط و توازن بین همه اینها وجود دارد كه این عالم كوچك، تداعی كننده عالم بزرگ است و همه انضباطی كه انسان در آنجا می‌تواند ببیند، در اینجا نمونه‌اش فراهم شده است و ارتباطات انسانی، كه به عنوان مظروف این ظرف تحقق پیدا می‌كنند، به قدری عادلانه و دقیق تنظیم شده‌اند كه یادآور انسان به عمق باور به عدالت هستند.

ز) احكام شیعی

تأثیر احكامی كه شیعه به آن قایل است ـ كه البته این تأثیر كم نیست ـ جای مطالعه بسیار دارد. (هر كدام از این موارد كه عرض می‌كنم، سرشاخه‌های مطالعات وسیعی برای پیدا كردن كیفیت تأثیر تشیع بر هنر هستند.) احكام شیعی چگونه بر هنر تأثیر گذاشته‌اند؟ هر كدام از مشخصاتی كه مجموعه روات ما از زبان ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بیان كرده‌اند، تأثیر گذارند. كسی كه عمری است اینها را خوانده و پای منبرها شنیده و با آنها زندگی كرده است، وقتی می‌خواهد نقاشی بكشد یا معماری بكند یا موسیقی بسازد، مسلّماً همه آنها بر دریافتش تأثیر می‌گذارند، و این تأثیر به صورت پنهان در امری كه به منصّه ظهور می‌رسد وجود دارد، منتها «گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش.» این جور نیست كه هر انسان بی‌وضویی به این آثار نگاه كند، بتواند كیفیت تجلی این امر را در آنجا ببیند. به این سادگی نیست كه محقق فرهنگی بتواند حالات و دریافت‌های باطنی را، كه در یك هنر شیعی وجود داشته و از كنه توجه عرفانی آن انسان شیعه به وجود آمده‌اند و در این امر تجلی پیدا كرده‌اند، تشخیص بدهد. چنین چیزی محال است.

به همین دلیل هم هست كه در مجموعه مطالعاتی كه چه فرنگی‌ها و چه فرنگی‌مآب‌ها در همه زمینه‌های آثار هنری ما دارند، جز یك قشر و پوسته ظاهری چیزی نمی‌بینند؛ چون نگاه به معانی باطنی كه در آنها تجلّی پیدا كرده‌اند، صاحب نظر و صاحب دل می‌خواهد تا بتواند آن پیغام سروش را دریابد.

بنابراین، باید كسانی باشند كه این آمادگی را برای خودشان فراهم كرده باشند تا بتوانند این الهامات را در آنجا ملاحظه كنند، و گرنه صرف نگاه كردن به آنها مشكلی را حل نمی‌كند. اگر قرار باشد ـ نعوذ بالله ـ در شناخت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ توجه كنیم كه اندازه كفش حضرت یا اندازه دور كمرش چقدر بوده است و به همین بسنده كنیم، این همان خطری است كه نگاه شكلی هنرشناسان غربی در بر دارد؛ همان است كه تنها به آنچه خودش می‌فهمد تكیه می‌كند.
خدا رحمت كند مرحوم علامه جعفری را كه می‌فرمود: اگر یك گاوی از یك طرف شهر وارد شود و از طرف دیگر خارج شود و از او بپرسی: گاو عزیز! چه دیدی؟ می‌گوید: در فلان گوشه شهر، چند تا پوست هندوانه تازه بود؛ در طرف دیگر، چمن خیلی خوبی بود؛ آن طرف... . اما اگر فیلسوفی از یك در شهر وارد شود و از در دیگر خارج گردد، می‌گوید: یك كتابخانه آن طرف بود، مقبره فلان استاد در آنجا بود، دو نفر یك بحث علمی عمیقی می‌كردند، ... هم پوست خربزه هست، هم كتابخانه، تا كه چه را ببیند. «هر كسی از ظن خود شد یار من.» پس چشم تربیت شده می‌خواهد كه ظرافت‌ها و دقت‌ها را ببیند.
پیوستگی مذهب و هنر: موجب خجالت است كه امروز عده‌ای پیدا شده‌اند، می‌گویند: ما نگاه كردیم، ندیدیم؛ پس نیست. تو درست و آن طور كه باید، نگاه نكردی كه ندیدی. اگر اهل نگاه، نگاه می‌كرد می‌دید، ولی تو نمی‌خواهی این را قبول كنی كه اهل نگاه نیستی؛ می‌گویی: من معمارم، من هنرمندم، نقاشم؛ نه،نیستی. آن چشمی كه بخواهد این ها را نگاه كند و آن معارف را دریابد، چشم شما نیست كه بخواهی ببینی و بعد هم حكم قطعی صادر كنی كه من نگاه كردم، چون ندیدم، پس نیست.

بزرگ‌ترین مشكل امروز هنر ما را همین‌ها فراهم می‌كنند. قطع ارتباط بین مذهب و هنر از همین حرف‌هایی است كه پشت سر این هنرها می‌بافند. می‌گویند: «اینها حرف است.» چرا حرف است؟ می‌گویند: چون ما رفتیم تحقیق كردیم، چیزی نبود. آیا شما وسیله لازم برای فهم معنا را داشتید؟
اگر به حوزه احكام نگاه كنیم و توجه خاص و تأثیر این احكام را در اجزای هنر ببینیم، تأثیر این احكام در هنرها وجود دارند؛ مثلاً، در حوزه معماری، در كیفیت تقویت تعامل اجتماعی جامعه و اهمیت دادن به جماعت. فقط اشاره می‌كنم: اگر قرار است محله‌ای طراحی شود كه در آن جا انسان‌ها با هم رابطه مثبتی داشته باشند، چگونه این امر تحقق می‌یابد؟ در این محل، سقّاخانه‌ای در نظر گرفته می‌شود، مسجدی هست، جای كسبی وجود دارد، حمامی هست، محل تجمّعی تعبیه می‌شود تا انسان‌ها با هم تعامل بیشتر داشته باشند و همین تعامل موجب گره‌گشایی از همدیگر شود.
در نماز شب، بی‌دلیل نیست كه می‌گویند: چهل مؤمن را نام ببر و برای آنها دعا كن؛ برای این كه چهل انسان را به یاد بیاوری و احوال‌شان در ذهنت باشد تا روز بعد هم كه آنها را در خیابان می‌بینی آشنای تو باشند؛ آنها را در خاطر داشته باشی. وقتی می‌گوید: تا چهل همسایه از هر طرف را باید مراقب باشید، این چگونه شهر سازی را به وجود می‌آؤرد؟ وقتی می‌فرماید: «یدالله علی الجماعه 1 پس دیگر «آپارتمان» یعنی چه؟ یعنی: جدای. «آپارتمان» در لغت یعنی: جدایی. شما همه در آپارتمان زندگی می‌كنید، ولی او می‌فرماید: «یدالله علی الجماعه» این با آن خیلی فرق دارد. این چه اخلاقی به وجود می‌آورد؟ سی سال شما در كنار همسایه‌تان هستید و اصلاً نمی‌دانید اسمش چیست؟ حالش چطور است، چه می‌كند. اینها همه مربوط به آن ساخت و بافت و آن ظرفند. اینها كه از دست رفته‌اند، برای آن است كه احكام فراموش شده‌اند. آن موقع زندگی‌ها آن طور بود؛ زیرا به آن احكام توجه می‌شد. آن احكام كه ـ مثلاً ـ همه آنچه طبیعت خداوندی است آیه و نشانه اوست.

بنابراین، آیات باید به رخ افراد كشیده شوند تا موجب ذكر شوند. در این طرز تفكر، می‌دید طراحی باغچه‌ها در داخل حیاط‌های قدیمی ما چگونه بود، حتی مانع عبور می‌شدند؛ یعنی اگر آدمی قایل به قضیه «حمار» بود، باید جوری راه را باز می‌كرد كه مردم راحت‌تر بتوانند در این حیاط حركت كنند، اما باغچه‌ها جوری قرار داده می‌شدند كه جلوی راه شما را بگیرند؛ برای اینكه طراح می‌خواهد گل و گیاه را به رخ شما بكشد، آب را به رخ شما بكشد، بازی نور را و فوّاره داخل حوض را كه پایه پرگار وجود تمام آن خانه بشود، و محل ازدواج نور و آب توجه شما را به خود جلب كند. اینها همه جزو معارفی هستند كه اسلام و به طور خاص، تشیع در اختیار ما قرار می‌دهند تا بتوانیم در این نوع نگاه، ارزش‌ها را ببینیم.
هره چینی، استفاده از مواد و مصالح گوناگون و مانند اینها، همه حكمت دارند؛ یا مثلاً، می‌بینید «دیوار صندوقه» درست می‌كنند («صندوقه» یعنی این كه دو دیوار به موازات هم می‌سازند، ولی وسط آنها خالی است)، اگر از معمار سنتی بپرسید چرا این دیوار را صندوقه می‌كنید، می‌گوید: مواد دور ریز را وسط اینها می‌ریزیم تا تلف نشوند. در ساخت دیوار، حكم شرعی ظاهر می‌شود. فقط به عنوان نمونه، به برخی موارد اشاره می‌كنم، و اگر وارد این مقولات بشویم، نهایت ندارند. موارد متعددی وجود دارند كه قابل تحقیق هستند. باید به این اشاره كنم كه هنر شیعی مظلوم واقع شده و كسی به آن توجه نكرده است، با این كه بستر كار بسیار زیادی وجود دارد.

ح) مشی عملی ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ

ما از بچگی درمجالس عزاداری اهل‌بیت (ع) شركت كرده‌ایم و درباره نحوه زندگی آنها زیاد شنیده‌ایم. در جنگ هشت ساله، كه بر كشور ما تحمیل شد، اگر حكایت رنج‌ها و شهامت‌های زینب كبری ـ علیها السلام ـ نبود و آن داستانها بیخ گوش بچه‌های ما خوانده نمی‌شد، «روایت فتح» ساخته نمی‌شد. «روایت فتح» چیست؟ یك عده به جبهه رفتند، جنگیدند، مظلوم واقع شدند، تمام كشورهای دنیا هم جمع شدند و به دشمنان آنها كمك كردند تا اینها را از بین ببرند و اینها در مظلومیت زیاد شهید شدند. حال كسی باید صدای اینها را به دنیا برساند. پس باید برویم «روایت فتح» درست كنیم تا صدای مظلومیت اینها از رسانه‌ها پخش شود. این یعنی چه؟ این یعنی تأثیر عمل زینب كبری ـ علیها السلام ـ . ببینیم كجاست آن حركت عظیمی كه موجب شد این همه نیروی اجتماعی ایجاد شود. حقانیت جنگ ما حتی توسط جامعه خودمان خوب فهمیده نشد. «روایت فتح» چقدر تأثیر داشت! درست همان كاری را می‌كرد كه پس از واقعه عاشورا اتفاق می‌افتاد. خدا رحمت كند. شهید آوینی را كه این طرح به ذهنش رسید. این نتیجه تربیت تشیع است كه به ذهن‌ها القا می‌كند: باید برخیزیم و حركت كنیم. وقتی هم حركت كردند تا آخر ایستادند تا قطعه قطعه شدند. همه در مجالس عزاداری حسینی تربیت شده‌اند كه این طور عمل می‌كنند. باید این طور به قضیه نگاه كرد. اگر این طور ببینیم آن وقت دامنه تأثیر تشیع در هنر بسیار وسیع است، خیلی چیزها را می‌توانیم بررسی كنیم كه در این مجال اندك نمی‌گنجد.

ط) ادعیه

به گفتار و ادعیه و آنچه از معصومان (عع) باقی مانده است نگاه كنیم، ببینیم چه روحی د آنها هست، چه جهانی توسط این ادعیه ترسیم می‌شود؟ قدری ذهنمان را به كار بیندازیم و در دعاهای شعبانیه، كمیل،ندبه و مانند اینها تعمّق كنیم، ببینیم چه فضایی خلق می‌كنند. ذهنی كه بیست سال، سی سال با این دعاها و گفته‌ها تربیت شود، وقتی می‌خواهد شروع به كار كند، از همان‌ها الهام می‌گیرد؛ دستش را رو به آسمان بالا می‌برد و نگاه می‌كند و چیزی را وضع می‌كند. چگونه می‌شود كه آن نقاش عزیز یك سر و سهی با شالی قرمز بر دوش را به تصویر می‌كشد؟ وقتی ما به آن نگاه می‌كنیم، چقدر او را مورد تحسین قرار می‌دهیم! زیرا او به نحوی وصل به عالمی است كه این ادعیه درست می‌كنند، نه فقط ادعیه، بلكه همه بزرگ داشت‌ها، تعزیه‌ها، ذكر مصیبت‌ها و تمام اینها؛ یعنی ادبیات دینی مربوط به حوزه تشیع. این مجموعه ذهن هنرمندان ما را رنگی می‌زند كه با آن رنگ این عالم را می‌بینند، با این ذهن تربیت می‌شوند.

حضرت علی (ع) در دعای «كمیل» می‌فرماید: خدایا، گیرم كه آتشت را تحمل كنم، فراغت را چگونه تحمل نمایم؟ ذهنی كه این طور تربیت شده است، آیا هرگز هواهای نفسانی خود را به تصویر می‌كشد؟ چرا آن طرف دنیا این طور می‌شود؟ برای این كه مردم آنجا با این ذهنیت تربیت نمی‌شوند. وقتی كسی علی الدوام قرآن می‌خواند، دعا می‌خواند و با این ذهن پرورش پیدا می‌كند ذهنش این عالم را طوری می‌بیند كه ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ طرح كرده‌اند. بنابراین، در این عالم تنفس می‌كند. اگر می‌خواهد چیزی را بگیرد و بدهد، همه در همین عالم اتفاق می‌افتند. درك این كه این عالم چیست و اجزای ادعیه ما هر كدام در هر جا چه تأثیری گذاشته‌اند، یك دنیا كار لطیفی است كه اهل می‌خواهد، آدم مزكّا می‌خواهد كه ادعیه را بخواند و وقتی به این آثار نگاه می‌كند، متوجه شود كه آن چه از این آثار در خارج از ذهن می‌بیند نتیجه تأثیر همان‌هاست. وقتی می‌گوییم آن دعا در این اثر به منصّه ظهور رسیده است، یعنی چه؟ اگر دعا حقیقتاً در وجود هنرمند ما اثر كرده باشد، در نقاشی، در كار گرافیك، در موسیقی او خودش را نشان می‌دهد.

غالباً سر كلاس، من به دانشجویانم می‌گویم: فكر می‌كنید این اتفاقی است كه موسیقی ما می‌گوید: آی داد، بیداد، امان؛ ولی موسیقی آن طرفی‌ها می‌گوید: گمب، گمب، گمب گمب؟ این موسیقی تحت تأثیر یك فضای فرهنگی است، تحت تأثیر یك جهان بینی است.

تحت تأثیر این جهان بینی، این نغمه‌ها به وجود می‌آیند، این نواها به وجود می‌آیند. موسیقی این طرف حتی آن جا كه شاد است، هنوز نجیب است، و آنجا هم كه غمگین است غمش یك حزن عمیق عرفانی درستی است؛ هیچ وقت انسان را به مطلق رقّاصی دعوت نمی‌كند. آن را كم ارزش نگیرید! اگر واقعاً به بطن اینها راه پیدا كنیم می‌بینیم دنیای عجیبی است، آینه شفاف و زیبایی است برای بیان حقانیت تشیع. چقدر به هنرهای شیعی ظلم شده است كه اجازه نداده‌اند كه سر جای خودشان قرار بگیرند و نشان بدهند كه چقدر می‌توانند آینه شفّافی برای بیان اعتقادات امت شیعی باشند! اینها كار می‌خواهد، دقت می‌خواهد، مطالعه می‌خواهد تا بتوانیم اینها را فراهم كنیم و عرضه بداریم. البته این كار دامنه دارد؛ مثلاً اعتقاد به تأویل و پرداختن به بطن به جای قشر؛ همان گونه كه عالم بطن دارد، قرآن بطن دارد. ما تأویل داریم و جای این وجود دارد كه فهم مجدد و مجدد از قرآن و احادیث داشته باشیم. ادعا می‌كنم كه این اعتقاد است كه سینمای ما را چنان باور می‌كند كه هر جا برود، می‌بینند حرفی برای مطرح كردن دارد.

چرا اگر در بین تمام كشورهای عالم بخواهند مطالعه كنند و كشوری پیدا كنند كه مهد عرفان باشد، آن ایران است؟ چرا باید این طور باشد؟ چه رابطه‌ای است بین ایران، تشیع و عرفان؟ در نقاشی‌اش، در سینما و موسیقی، در معماری، در همه هنرهایش كه نگاه كنید، می‌بینید كه این عمق از عرفان وجود دارد. كجای دنیا این همه شاعر عارف دارد، همه با هم، در همه زمان‌ها، آن هم این طور؟ مولانا، حافظ، سعدی، نظامی، هر كدام برای خودشان یلی هستند. نمونه آنها در سایر هنرها هم هست؛ مطالعه نشده، قدرشان دانسته نشده است. شما فكر می‌كنید رضا عباسی نسبت به سایر هنرمندان، در زمینه خودش جایگاه مولانا را پیدا نمی‌كند؟ اگر درست بفهمند كه چرا این اینطور نقاشی كرده، چرا این موضوعات را نقاشی كرده، چرا آن طور مغضوب واقع شده، چطور این هنرمند عزیز ـ به معنای واقعی كلمه ـ این طور مورد ستم واقع گردیده، چطور مثل اولیای خودش، مورد خشم دستگاه‌های حاكم قرار می‌گرفته است، واقعیت معلوم می‌شود. چرا هر وقت می‌گوییم: «هنرمند»، می‌گویند: فقیر، بدبخت. چرا این طوری است؟ چرا این زمینه برای هنرمندان فراهم نمی‌شود؟ این ها كه عرض می‌كنم جای سئوال و جواب دارند. باید در آنها تدقیق شود تا ابهام‌ها برداشته شوند.

خلاصه بحث

پس عرض بنده این است كه ما به طور خلاصه اولاً، در هنر، هر دو بعد «حكمت» و «صناعت» را مورد توجه قرار دهیم و متوجه باشیم كه دل هنرمند ابتدا بایع از تشیع تأثیر پیدا كند تا این موضوع در اثرش به منصّه ظهور برسد، و تا هنرمند از چیزی متأثر نشود كار او اصلاً هنری نیست. اگر كسی دارد كاری را كپی می‌كند و با احساس و مغزش كاری ندارد، فقط دارد به تصویری نگاه می‌كند، بعد دستش حركت می‌كند، فكرش هم جای دیگری است؛ این اصلاً باطل است. این كار هنری نیست. كار هنری آن است كه از دل برآید و بیرون تجلّی پیدا كند. اما این كه حالا آبشخور این دل آیا تشیّع است یا نه، راجع به این خیلی باید كار و فكر كنیم. بعضی از موارد كه عرض كردم آنهایی هستند كه دل را متأثر می‌كنند تا محل تجلّی گردند. بعضی دیگر هم در صورت و صناعت ظاهر می‌شوند؛ تشیع بر هر كدام از اینها تأثیری دارد.

از سوی دیگر، ما برای این كه تأثیرات تشیع را بر هنر بسنجیم، باید شاخصه‌های عمده‌ای را كه در آن و جود دارند مورد شناسایی قرار دهیم و پی‌جویی كنیم كه هر یك از این شاخصه‌ها در كجا می‌توانند تأثیر گذار باشند. وقتی وارد شویم و قدری تفحص كنیم، می‌بینیم می‌تواند دنیای وسیعی ایجاد كند. پس اولاً، باید این شاخصه‌ها را مرتّب و منظّم كرد و بیشتر كامل كرد. ثانیاً به ازای هر شاخصه آن تأثیرات را در حوزه هنر مورد مطالعه قرار دهیم و پیش ببریم. اما این شاخصه‌ها نهایتی ندارند؛ تا اندازه‌ای كه انسان بتواند به فكرش عمق بیشتر ببخشد، می‌تواند عناصر بیشتر و تأثیرات بیشتری را پیدا كند. همچنین كیفیت تأثیر گذاشتن این شاخصه‌ها بر هنر نیز می‌تواند دامنه وسیعی داشته باشد.

من تصور می‌كنم اگر ما بتوانیم مدخل «تأثیر تشیع بر هنر» را باز كنیم، با گنجینه عظیمی مواجه می‌شویم كه فقط مقدار بسیار اندكی از آن تا به امروز مورد دقت قرار گرفته است، ولی عظمت فوق العاده‌ای در پشت پرده كم كاری و كم توجهی ما قرار دارد. من از همه علاقمندان به حوزه هنر و تشیع دعوت می‌كنم كه بشتر به این سمت تمایل پیدا نمایند و در این زمینه كار كنند كه مسلماً دستاوردهای بسیار گرانقدری در این زمینه می‌تواند منتظر ما باشند.

-پرسش و پاسخ : - سئوال: آیا تجلی شیعه بیشتر در هنر مردمی دیده می‌شود یا در حوزه‌های حكومتی و اشرافی؟ دیگر این كه زهد معصومان ـ علیهم السّلام ـ چگونه بر معماری‌های مشروع شیعه تجلی پیدا می‌كند؟

جواب: اینها مانعه الجمع نیستند. البته برای این كه هنر شیعی در حوزه حكومتی هم تجلی پیدا كند نیاز به این بوده است كه حكومت هم به این هنر توجهی داشته باشد. در زمانی ـ مثلاً ـ در دوره صفویه و پس از آن، بعد از این كه تشیع اجازه حضور رسمی در كشور پیدا كرد، تا به امروز میدان‌دار بوده و در بسیاری از حوزه‌ها هم تجلّی عینی پیدا كرده است، به گونه‌ای كه صورت‌هایش تك تك قابل بررسی و رسیدگی هستند. اگر دقت كنید ـ ‌مثلاً ـ لطافتی كه پوشش مساجد ما در دوره صفوی پیدا كردند، كه قبل از آن نداشتند، به دلیل همین تأثیر است. البته من خواهش می‌كنم این موارد را با تسامح نگاه كنید؛ چون این ها قابل نقد هستند و البته پاسخ هم دارند. فرض كنید ممكن است در همین موردی كه صحبت می‌كنم كسی بگوید قبلاً امكانات مادی برای به وجود آمدن كاشی در آن حد وسیع وجود نداشت. البته همه وقایع دست به دست هم می‌دهند و یك امر اجتماعی را به و جود می‌آورند. وقتی می‌گوییم: در دوره صفویه نحوه تزیینات تغییر كرد و رنگ‌ها به این صورت پدیدار شدند؛ رنگ آبی غالب شد، منظورم این است كه صورت استدلالی حاكم بر مساجد قبلی ما به صورت لطیف و عرفانی دوره صفوی بدل شد. مساجدی كه می‌گویم، منظورم آنهایی هستند كه به دستور و زیر نظر حكومت به وجود آمدند، یا حتی وقتی كاخها به وجود آمدند هنر عرفانی ظرایف خود را در آنها هم نشان داد، به گونه‌ای كه جزء و كلش با هم ارتباط دارند و یك نوع وحدتی در مجموعه وجود دارد؛ یك نوع عدالتی بر آن حكم است؛ چون اینها زاییده ذهن هنرمندان شیعه بودند. به محض تعلّق یك اثر به یك حاكم، شكل آن اثر الزاماً از نظرات آن حاكم تبعیت نمی‌كند؛ چون آن حاكم فقط دستور می‌دهد كسانی برایش كاخی و یا مسجدی بسازند. بنابراین، من فكر می‌كنم «مسجد شاه» اصفهان متعلق به استاد علی اكبر معمار است، نه متعلق به شاه عباس. شاه عباس البته پولش را تأمین كرد و دستور ساختنش را د اد، ولی استادی كه آن را طرّاحی نمود، رنگش را درست كرد و آن را ساخت، استاد علی اكبر بود كه شاه از او به عنوان معمار اول دعوت كرد و از او خواست این كار را انجام دهد.

بنابراین، پاسخ این كه آیا در حوزه حكومتی هم هنر تشیع تجلّی پیدا كرده است، بله. نمونه‌هایش حتی در دربار ناصر الدین شاه هم زیادند؛ آثار آن را در خطاطی و نقاشی و مربوط به تعزیه و دیگر نمایش‌ها می‌بینید كه مقدار زیادی تحت تأثیر تفكر شیعی هستند. اگر اینها یكی یكی احصا شوند نوع خطوط، نوع نگارش، نوع تزیینات و مانند آن موضوع معلوم می‌گردد.
نكته دوم كه درباره زهد ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ پرسیدید، من تصور می‌كنم «زهد» منشی است منبعث از نوعی فكر؛ زهد نسبی است و شكل تجلی آن در حوزه‌های گوناگون متفاوت است. اگر حضرت علی ـ علیه السّلام ـ سنگ به شكم مباركشان می‌بستند برای این بود كه دیگران غذا نداشتند. اما امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ نوع دیگری زندگی می‌كند؛ آن گونه كه تاریخ می‌گوید، الزاماً شباهت تام به روش جدّ اطهرشان ندارد؛ برای این كه ایشان در یك دوره و زمانی دیگر زندگی می‌كند كه توانایی‌های جامعه تا حدی بالاتر آمده است. بنابراین، شكل ظهور زهد متفاوت است. «زهد» یعنی: پرهیز از دنیا؛ این كه انسان گرفتا دنیا نشود، در عین آن كه دنیا را مزرعه آخرتش قرار می‌دهد. و ایستادن بین این دو هنر اسلام است؛ نه این كه انسان مثل مسیحیت دنیا را رها كند، و نه مثل یهودیت كاملاً به دنیا بچسبد، بلك امر بین الامرین. «امت وسط» هم به این معناست كه می‌خواهد دنیا را پایه آخرت، و آخرت را محصول دنیا قرار بدهد و هر دو را به هم وصل كند. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ ، كه دنیا برایش از عطسه یك بز كمتر بود، برای خلافت می‌جنگید، تا جایی كه به آن سرنوشت دچار شد. چرا برای این دنیایی كه به اندازه یك عطسه بز ارزش ندارد، حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ باید خودش و خانواده‌اش را برد و در وسط صحرای سوزان كربلا آن گونه به كشتن بدهد؟ این برای آن است كه این دنیا فوق العاده ارزشمند است، در عین آن كه فوق العاده بی‌ارزش است. این دنیا «لهو و لعب»، دنیای «تباع قلیل»، دنیای «مزرعه الاخره» است. جمع بین اینها در فهم اسلامی مهم است كه چطور این ها جمع می‌شوند.

اگر «زهد» را این طور بفهمیم، آن وقت می‌بینیم در مجموعه حوزه معماری و سایر حوزه‌ها می‌توانیم راجع به آن صحبت كنیم.
در حوزه معماری، به آن اشاره بگویم: شاید كافی باشد فكر كنیم كه معماری لباس دوم انسان است. انسان گاهی لباسی را به تن می‌كند تا خودش را و شخصیتش را نشان بدهد، راحت باشد، از بلیّات مصون باشد. اما یك لباس دومی هم برای خودش درست می‌كند كه بزرگتر است و جمعی در آن زندگی می‌كند. این هم نماینده شخصیت اوست و برای این كه در آن راحت باشد و از بلیّات مصون بماند، و نسبتی بین این دو لباس وجود دارد. اگر كسانی هستند كه در لباس پوشیدن خودشان نكاتی را رعایت می‌كنند ـ مثلاً، اگر پای لباس‌شان بلند است قدری از آن را می‌برند و كنار می‌گذارند تا اسراف نشود ـ در معماری همین موضوع مصداق دارد. اگر به كسانی «صوفی» گفته می‌شود و پشمینه پوش هستند (زیر لباس‌شان پشمینه می‌پوشند) به خاطر آن است كه یادشان نرود كه در این دنیا مخلّد نیستند. اگر در مورد لباس اولشان صوف به تن می‌كنند كه یادشان باشد در این دنیا مخلّد نیستند، در مورد لباس دوم چه وضعی پیدا می‌كنند تا یادشان نرود در این دنیا مخلد نیستند؟ ممكن است بعضی از اینها در لهو لعب معماری غرق شوند. ممكن است فضاهایی درست كنند كه شما می‌بینید. بروید خانه حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ را از نزدیك ببینید! چطور خانه‌ای است؟ خانه است با همه امكانات، ولی در آن كوچك‌ترین تجمّلی دیده نمی‌شود. یك لباس راحت است، ولی در آن تجمّل نیست. حسینیه‌ای كه ایشان در آن صحبت می‌كرد، یك خانه است، مناسب است برای این كه همه را محفوظ نگه دارد، امنیتش هم محفوظ است، جمعیت زیادی را هم در خود جای می‌دهد. همه اینها وجود دارند. اما حتی حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ اجازه نداد كه بر روی گچ و خاك دیوار گچ سفید بكشند، می‌گفت: همین كافی است. این یعنی «زهد». ظهور زهد را در معماری حسینیه جماران نگاه كنید. ظهور زهد در مجموعه معماری گذشته ما همین طور است.

- سئوال: بنده تصور می‌كنم در نهایت، می‌توانیم به این نتیجه برسیم كه مبنا و معیار قضاوت ما راجع به یك هنر برای این كه اسلامی یا شیعی باشد همان آموزه‌ها یا جهان بینی است كه اسلام یا شیعه ایجاد كرده. اگر با این دیدگاه نگاه كنیم بسیاری از هنرهایی كه به اسم «اسلامی» یا «شیعی» در دوره‌های گوناگون شكل گرفته‌اند به دلیل این كه از این معیارها تخطّی كرده‌ند شیعی یا اسلامی شمرده نمی‌شوند؛ مثل مناره‌ها كه تا قبل از دوره ایلخانان در مساجد نبودند و مؤذّن بر دنیای اطرافش اشراف نداشت، ولی در این دوره، آنان مسجد جامع یزد درست كردند با مناره‌ای با آن بلندی، تا به دور و برش احاطه پیدا كند. می‌گوییم: ایلخانان به خاطر نشان دادن اقتدار خودشان چنین چیزی را می‌خواستند. پس می‌توان گفت: در خیلی چیزها تخطّی شده است و آثار هنری دیگر به عنوان اسلامی یا شیعی شناخته نمی‌شوند.

جواب: این درست است، ولی می‌گویند: «به خاطر یك بی‌نماز، در مسجد را نمی‌بندند.» ما در طول تاریخ تشیع، تعدادی از این موارد ـ كه البته آنچه شما می‌گویید مصداقش نیست ـ داریم، كاخ‌هایی داریم كه ساخته‌اند و محل عشرت برخی سلاطین بوده است و هیچ ربطی به هنر شیعی ندارد، یا بعضی نقش‌ها را كشیدند یا شعرهایی سرودند، همه اینها وجود دارند؛ این ها جزو انحرافات این مجموعه است. شما اول باید یك مسیر صحیحی در ذهن ترسیم كنید. نمی‌شود به خاطر یك استثنا، یك قاعده را كنار گذاشت. یك قاعده را اول باید متوجه شویم، بعد ببینیم چه چیزهایی در آن استثنا هستند؛ یعنی از كسی كه مسجد جامع یزد را ساخته است، باید سئوال كنید: این كه گفته‌اند نباید بر ساختمان‌های دیگر اشراف داشته باشید، آیا از آن بالا بر جایی اشراف دارید؟ آن محل اصلاً برای اذان است. درست است كه مؤذّن نباید بر خانه‌ای مشرف باشد، ولی اگر كسی آن بالا برود و نگاه كند ـ شما تا حالا آنجا رفته‌اید؟ از آن بالا خانه مردم دیده می‌شود؟ می‌توان در خانه‌ای نگاه كرد؟ اصلاً در حوزه‌ای كه چنین امری واقع می‌شود و خانه‌ها در آنجا قرار می‌گیرند، مردم به خاطر این كه مسجد ساخته می‌شود، خودشان رعایت می‌كنند و این را قبول دارند كه مسجد ساخته شود. این رعایت دو طرفه است؛ مثلاً، فرض كنید وقتی می‌بینید پنجره خانه همسایه به حیاط شما دید دارد، طبیعتاً وقتی می‌خواهید به حیاط بروید، ضوابطی را رعایت می‌كنید اما اگر آن پنجره نباشد، راحت‌ترید. اما این الزاماً معنایش آن نیست كه این امر بكلی ممنوع است؛ برای این كه هیچ كس نگفته هیچ ارتفاعی وجود نداشته باشد؛ اگر ارتفاعی وجود داشت كه بر دیگری دید داشت حرام است. اصلاً چنین حرفی را نگفته‌اند. هیچ كس چنین قاعده‌ای را قبول ندارد. بنابراین، در مقطعی رعایت می‌كردند كه مزاحمت كمتری ایجاد كنند، امكانش هم بود، و در مقطعی دیگر، بافت شهر تغییر كرد. اكنون ساختمان ساخته می‌شود و وسط باغ بالا می‌رود، پنجره‌اش هم ناگزیر باید نور بگیرد؛ تمام خانه‌ها زیر پایش قرار دارند. این حرام نیست، خلاف نیست؛ چون گریزی از آن نیست، البته مزاحم هم هست. به همین دلیل، باید حقوق دیگران را هم رعایت كنند.
از راه این استثناها قاعده را به هم نزنیم. حرف كلی من این است كه قاعده را بگیریم. بنده احساس خطری كه از فرمایش شما می‌كنم این است كه با پیش كشیدن چند استثناء، گاهی می‌گویند: اصلاً چنین تأثیر و تأثر و چنین ارتباطی نبوده است. مسلمانان همه اهل فرار از مسكرات هستند و آدم‌هایی مقیّدی هستند. ولی من جمشید خانی را می‌شناسم كه عرق می‌خورد. اما جمشید خانی كه عرق می‌خورد، چه ربطی به مسمانان دارد؟ بله، آدمی هم هست در همین جامعه تهران كه چنین كاری را انجام می‌دهد، ولی این ربطی به بقیه ندارد. مگر این كه شما ثابت كنید 99 درصد مجموعه آثار ما نسبت به چنین امری بكلی بی‌توجه بوده‌اند.

- سئوال: شما می‌گویید ساختمان بلند ساختن، كه اشراف هم دارد، حرام نست. اما همین راه را باز می‌كند برای این كه خیلی چیزها را توجیه كنیم.

جواب: نمی‌شود حرام خدا را حلال كرد و حلال خدا را حرام كرد. خدا نگفته است كه ساختمان بلند بسازید حرام است، گفته: باید حجاب را رعایت كنید. این كه در معماری قدیم ما امكان رعایت كردن حقوق هسایگان فراهم بوده است، فرق می‌كند با این كه ساختن ساختمان بلند حرام است. من فكر می‌كنم كه قاعده «بلاد كبیره»، كه حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ خیلی روی آن اصرار داشتند، یك راه جلوگیری از ایجاد كلان شهرهاست؛ چون اگر بخواهیم این قاعده را در نماز و روزه رعایت كنیم خسته می‌شویم؛ باید هر جا می‌رویم ده روز قصد اقامت كنیم، از آن محل نمی‌توانیم خارج شویم، وگرنه نمازمان شكسته می‌شود و گرفتاری های زیادی كه این قاعده دارد. اما من فكر می‌كنم این قیود را وضع كرده‌اند برای این كه اصلاً شهرها به حد بلد كبیر نرسند. این قاعده را گذاشته‌اند برای این كه مزاحمت‌ها تا حدی بتوانند كم شوند. ولی اگر این قاعده شكسته شد و قاعده دیگری وضع شد باید به احكام خدا مراجعه كرد كه حرام كرده است یا نه. گفته‌اند: فرض كنید ارتفاع بنا از یك مقداری نباید بیشتر باشد؛ این موضوع در احادیث ما هست. اما اگر ضرورت پیدا كند حتماً آن ارتفاع را رعایت می‌كنیم، ولی تا موقعی كه امكانش هست، ولی حدّش حدّ حلال و حرام نیست.

- سئوال: آیا این درست است كه ما هنر اسلامی نداریم، هنر مسلمانی داریم؟

جواب: نه، این یك بحث مفصلی است كه آیا كاری را كه مسلمانان انجام می‌دهند ما آن كار را اسلامی می‌دانیم، یا نه، جدای از آن كار دیگری هم هست كه آن را بتوان مطلقاً اسلامی تلقّی كرد. اخیراً یك تز دكترا یكی از دانشجویان در دانكشده معماری دانشگاه تهران طرح كرد كه تصویب هم شده و در كتابخانه موجود است تحت این عنوان كه «معماری اسلامی چیست؟» در آنجا، مجموعه اسناد و مدارك مربوط به تفاو‌ت‌های بین هنر مسلمانان و هنر اسلامی و یا به قور غربی‌ها، هنر «سارسن‌ها» یا هنر «محمدی» وجود دارد. آنها اسم‌های متعددی به هنر اسلامی داده‌اند. اگر سئوال شما این است كه آیا ما صرف نظر از همه اینها، «هنر اسلامی» ـ به این معنا ـ داریم، یا نه، بلی ما هنر اسلامی هم داریم؛ یعنی هنری كه مستقیماً منبعث از تفكر دین اسلام باشد. «ما چنین هنری هم داریم»، بلی معنایش ضرورتاً آن نیست كه من به كاری اشاره كنم كه در یك دوره تاریخی توسط مسلمانان انجام شده است، حتی اگر این كاری كه انجام شده مصداق آن هنر اسلامی باشد. راجع به این مطلب زیاد نوشته شده است. بوكهارت در این زمینه كتابی نوشته و اسمش را گذاشت است: Art of Islam، نه IslamicArt. این دو با هم دیگر فرق دارند. به اعتقاد بنده، ما هنر اسلامی داریم. استدلال هم برایش دارم؛ یعنی می‌توانیم بگوییم كه از خود تفكر اسلام در حوزه هنر، می‌شود امری زاییده شود كه منسوب به اسلام باشد .

- سئوال: فرمودید كه در اظهار هنر شیعی، محدودیت وجود داشته و در نتیجه، به زبان نشانه و ایما روی آورده است. آیا در روزگار ما هنوز این وضعیت و جود دارد، و اگر ندارد، چه اتفاقی افتاده است كه ما خود را موظّف به اظهار و آشكار كردن این نقاط پنهان می‌دانیم و خود را از آن تنگنای تاریخی رها می‌دانیم؟

جواب: ایجاد یا برداشتن یك تنگنای تاریخی در اختیار ما نیست.

اگر شما به تاریخ اواخر قبل از به حكومت رسیدن صفویه مراجعه كیند و مطالب مربوط به آن حوزه را بخوانید متوجه می‌شوید كه ـ مثلاً ـ اگر كسی ذكری از ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ می‌كرد یا در اذان ذكری از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ می‌نمود چه عقوبتی داشت. یا عكس آن، این طور نقل می‌كنند كه اهل تسنن در سوره‌ای كه در نماز می‌خوانند ـ مثل سوره حمد ـ «بسم الله» نمی‌گویند. انعكاس این مطلب آن است كه ما «بسم الله» را بلند بگوییم. اینها با همدیگر ارتباط دارند. پس ما خود خواسته محدود نشده‌ایم، محدودیت بر ما تحمیل شده است. این محدودیت‌ها در مقاطعی كم شده‌اند، در مقاطعی صورت به خصوصی پیدا كرده‌اند و در یك مقاطعی شیعه به نحوی آزاد شده است؛ مثل الآن كه در جمهوری اسلامی شیعی، محدودیت برای اظهار شیعه بودن برداشته شده است. ولی شاید بعضی جاها اگر به صورت افراطی بخواند كاری در این زمینه مطرح شود طبیعتاً ممكن است باز هم محدودیت وجود داشته باشد.
ولی عرض من این است كه در یك نگاه تاریخی، وقتی كه از صدر تشیع تا به امروز نگاه می‌كنیم، چون در دوره‌ای بسیار طولانی، تشیع در محاق فشار قرار گرفته بوئده، بنابراین، در اظهار هنر خودش از زبان استعاره مضاعف استفاده كرده است. زبان هنری اصولاً استعاری است، ولی گاهی فشار، یك استعاره مضاعف در آن به وجود می‌آورد. نمونه‌هایش در بعضی از اشعار منتسب به حافظ یا مولانا هست. این‌ها را وقتی نگاه كنیم، ما با حدس و گمان می‌گوییم: فرض كنید سعدی ـ علیه رحمه ـوقتی آن گونه درباره آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می‌گوید، ما نمی‌توانیم فكر كنیم كه او شیعه نبوده است، گرچه در بعضی از اسناد هم غیر این هست. ولی یك حالت پنهان و آشكاری وجود دارد. اگر در سایر هنرها هم، در سایر حوزه‌ها هم تحقیق صورت گیرد من مطمئنم كه شواهدی برای این مطلب وجود د ارند، اگر چه در دوره‌ای مثل دوره آل بویه یا صفویه یا جمهوری اسلامی، امكان ظهور تشیع بیشتر می‌شود و یا در بعضی از دوره‌ها، بعضی از صور تشیع امكان تظاهر پیدا می‌كنند و بعضی از صورش نه؛ یا در صدر اسلام توسط دستگاه خلافت كه اساساً یك امر محكوم و مذمومی تلقّی می‌شد و با آن برخورد می‌شد.

پی نوشت :

1. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج33، ص372، روایت 604، باب 23.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



از چه زمانی شيعه و سنى به وجود آمدند

مفهوم «سنّت»
الف ـ در لغت

واژه «سنّت» در لغت، به معناى طريقه، سيره و روش آمده; (1) چنان كه در قرآن كريم نيز به همين معنا به كار رفته است، آنجا كه مى فرمايد: «سنة اللّهِ فِى الّذينَ خَلوا مِن قبلُ و لَن تجدَ لِسنّتِه للّهِ تبديلاً» (احزاب: 162); اين سنّت خداوند در اقوام پيشين است و براى سنّت الهى هيچگونه تغييرى نخواهى يافت.
طريقه و روش خداوند در امّتهاى پيشين اين بوده كه اگر گروهى دست به فساد و ايجاد اضطراب در بين مردم مىزدند، گرفتار عذاب الهى گرديده، نابود مىشدند. اين روش خداوند تغييرناپذير است و اگر مسلمانان چنين كارى انجام دهند نيز سرنوشت امم گذشته را خواهند داشت.(2)

ب ـ در اصطلاح

«سنّت» در اصطلاح شرعى، به معناى سيره و دستور شارع است، اعم از دستور قولى، فعلى و امضايى،(3) سنّت بدين معنا، در فقه به كار مى رود و يكى از ادلّه شرعى است.
«سنّت» در اصطلاح كلامى، معمولاً همراه با كلمه «اهل»، يعنى «اهل السنّة» و يا به اضافه واژه «الجماعة»، يعنى «اهل السنّة و الجماعة»(4) مى آيد. اين اصطلاح كه به معناى گروه و فرقهاى از مسلمانان با عقايد خاص است، به موارد ذيل اطلاق مى گردد:

كاربردهاى اصطلاح «اهل السنّة»

1. مقابل شيعه و به معناى انكار نص در خلافت: «اهل السنّة» به كسانى گفته مى شود كه منكر وجود نص در خلافتند و بر اين پندارند كه تعيين جانشين پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به مردم يا «اهل حلّ و عقد» واگذار شده و خود آن حضرت كسى را به اين منصب معرفى نكرده است.(5)
2. مخالفان تأويل: كسانى كه مخالف تأويل و تغيير بودند و به ظواهر قرآن و حديث عمل مى كردند; مانند حنابله و اهل حديث، كه به آنها «اهل السنّة» گفته مىشد.(6)
3. مخالفان بدعت: «اهل السنة» به كسانى كه با بدعتگذارى مخالفت مى كردند و ـ به قول خودشان ـ از سلف صالح پيروى مى نمودند، اطلاق مى شد. اين معنا نزد متأخران اشاعره شايع بوده; آنها مذاهب ديگر را به بدعت گذارى متهم مى كردند و «اهل البدعة» مى خواندند.(7)
در اينجا، اصطلاح «اهل السنّة» به معناى اول (منكران نص در خلافت) مورد بحث است و اينكه اين اصطلاح از چه زمانى پيدا شده است؟ اهل سنّت پيرو هر مذهبى باشند، بر اين مسأله اتفاق نظر دارند كه تعيين خليفه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به رأى مردم واگذار شده است. در زمينه پيدايش مذهب اهل سنّت (به مفهوم انكار نص در خلافت و امامت) نظريات و اقوالى وجود دارد كه در اينجا به آنها اشاره مىگردد، ولى نقد و بررسى اين نظريه ها به فرصت ديگرى نيازمند است:

پيشينه اصطلاح «اهل السنّه»

1. زمان صحابه: آنچه از كلام اهل حديث و اشاعره برمى آيد اين است كه اصطلاح «اهل السنّة و الجماعة» در عصر صحابه معروف بوده و از آن زمان، در ميان مسلمانان رواج يافته است.(8)
2. اوايل قرن دوم: طبق اين نظريه، اصطلاح «اهل السنّة» در اوايل قرن دوم، اولين بار در رساله عمر بن عبدالعزيز و بر ضد نظريه قدريه به كار رفته است. پيش از اين تاريخ، در عصر صحابه و تابعان، اين اصطلاح وجود نداشته و به معناى مورد بحث استعمال نشده است.(9)
3. عصر خلفاى عباسى: برخى از تاريخ نويسان و متكلمان پيدايش اصطلاح «اهل السنة» يا «سنّى» را زمان خلفاى عباسى مى دانند. اعيان الشيعه به نقل از ابوحاتم رازى، چنين مى نويسد: در زمان صحابه، عدهاى از مسلمانان رابطه خوبى با على بن ابى طالب (عليه السلام) نداشتند و از عثمان پيروى مى كردند. اين گروه در زمان خلفا و بنى اميّه به نام «عثمانى ها» خوانده مى شدند، اما در عصر عباسى، به تدريج اين نام منسوخ گرديد و عنوان جديدى به اسم «سنّى» يا «اهل السنّه» پديد آمد و بر مخالفان على(عليه السلام) اطلاق گرديد.(10)
برخى از متأخران قول دوم را ترجيح داده و به اين نتيجه رسيدهاند كه اصطلاح «اهل السنّة» يا «سنّى» در زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز پيدا شده و پيش از آن چنين اصطلاحى وجود نداشته است; به اين دليل كه در عصر صحابه، به خصوص زمان خلفاى سه گانه، نقل و نوشتن حديث بكلى ممنوع بود. شعار «حسبُنا كتابُ اللّه» كه توسط عمر سر داده شد، در فضاى اجتماع آن روز حاكم گرديد و با ناقلان احاديث نبوى به شدّت برخورد مى شد; چنان كه نقل شده است برخى از صحابه بزرگ مانند عمّار ياسر، ابو درداء و ابن مسعود به دليل نقل حديث و مسائل اين چنين كتك خوردند و مورد اذيت و آزار قرار گرفتند.(11) عمر به ايشان مى گفت: احاديث پيامبر چيست كه نقل مىكنيد؟ فقط به قرآن عمل كنيد و روايات رسول خدا را كم كنيد! اگر اين كار را كرديد، من با شما شريك هستم!»(12)
آنچه از مجموع قراين و شواهد تاريخى و اوضاع و احوال زمان صحابه برمى آيد اين است كه پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ، گروهى از مسلمانان، كه اكثريت را دارا بودند، در مقابل پيروان على(عليه السلام) قرار گرفته و مذهب كلامى اهل سنّت به معناى انكار نص در خلافت و امامت را بنياد نهادند. آنان ابوبكر را به عنوان جانشين پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) برگزيدند. اما اصطلاح «سنّى» يا «اهل السنّة» به اين معنا نه در سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) وجود داشته و نه در عصر صحابه و حتى تابعان، بلكه اين اصطلاح بعد ـ شايد پس از انقراض بنى اميّه ـ شايع شده است. زيرا:
اولاً، در زمان خلفاى راشدين با نقل حديث به شدت مخالفت مى شد و تقريباً تا پايان قرن اول، اين وضع ادامه داشت. هنگامى كه ابابكر به خلافت رسيد، مردم را جمع كرد و فرمان داد كه كسى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حديث نكند; چون كتاب خدا در اختيار است و به حلال و حرام آن عمل مى شود. در عهد خليفه دوم و سوم نيز بر اين امر تأكيد مى شد، به خصوص عمر كه در زمان خلافت خود، با شدت بيشترى با نقل حديث برخورد مى كرد. احاديث موجود از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به دستور خليفه دوم سوزانيده شد و ناقلان آنها مورد عتاب عمر قرار گرفتند.(13)
ثانياً، خلفاى عباسى مذهب اهل سنّت را مذهب رسمى دنياى اسلام قرار دادند و با تمام قدرت از آن حمايت نموده، با تشيّع مخالفت مى كردند; زيرا اين روش را در حفظ قدرت و سياست خود مؤثر مى دانستند. به همين دليل، با اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و پيروانشان شديداً برخورد مى كردند و از هيچ ظلمى نسبت به آنها دريغ نمى ورزيدند. از اينجا بود كه اصطلاح «سنّى» و مذهب كلامى و فقهى ايشان رشد كرد و در برابر شيعه قرار گرفت و تا امروز نيز ادامه يافته است.(14)
بنابراين، در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)، صحابه و حتى تابعان نشانهاى از اصطلاح «اهل سنّت» يا «سنى» به معناى مورد نظرنبود، اگرچه گروه مخالف شيعه با نگرش انكار نص در خلافت و امامت، بلافاصله پس از رحلت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) با عناوينى مانند «عثمانيه» پـديد آمد و به تدريج رشد كرد. اصطلاح «اهل سنّت» يا «سنى» در زمان عباسى نضج گرفت و ميان مسلمانان جا افتاد; چون خلفاى عباسى اغلب سنّىِ متعصب بودند و بـه دليل مسائل سياسى از مذهب تسنّن، به خصوص مذهب حنفى پشتيبانى مى كردند و بدين وسيله، در شرق و غرب كشور اسلامى، مذهب اهل سنّت گسترش يافت.

مفهوم «شيعه»
الف ـ در لغت

واژه «شيعه» در لغت، به معناى اَتباع، انصار و پيروان آمده است; بدين معنا كه اگر كسى از شخصى پيروى كند و دوستى و محبت او را در دل داشته باشد و از او حمايت نمايد، به او «شيعه» گفته مى شود. لفظ «شيعه» به اين معنا، بر مفرد، جمع، مرد و زن ـ بالسّويّه ـ اطلاق مى شود(15) و به همين معنا، در قرآن كريم به كار رفته است; آنجا كه مى فرمايد: «هذا مِن شيعتِه و هذا مِن عدوّهِ فاستغاثَهُ الّذي مِن شيعتِه عَلى الّذي مِن عدوِّه» (قصص: 15); يكى از پيروان او ـ موسى(عليه السلام) ـ و ديگرى از دشمنانش. آنكه از پيروانش بود، بر ضدّ كسى كه دشمن وى بود، از او يارى خواست.
همچنين كلمه «شيعه» در لغت، به معناى فرقه و طايفهاى كه بر امرى موافقت كنند، بدون تبعيت و پيروى از يكديگر، نيز آمده(16) و به همين معنا در قرآن مجيد نيز به كار رفته است. « و اِنّ من شيعتِه لابراهيمُ» (صافات: 83); بى گمان، ابراهيم از شيعيان او نوح است.
معلوم است كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) صاحب شريعتى مستقل بوده و از حضرت نوح (عليه السلام) پيروى نمى كرد، ولى به دليل آنكه او در دين و دعوت به توحيد، با حضرت نوح (عليه السلام) هماهنگ بود و هر دو هدف واحدى را دنبال مى كردند، از اينرو ، به «شيعه نوح» تعبير شده است.(17)

ب ـ در اصطلاح

«شيعه»، به مفهوم كلامى آن، به گروهى از مسلمانان اطلاق مى شود كه ولايت و محبت على بن ابى طالب(عليه السلام) و ساير امامان معصوم(عليه السلام)از فرزندان او را در دل دارند و از ايشان پيروى مى كنند. به عقيده شيعيان، منصب امامت و خلافت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) همانند نبوّت، يك منصب الهى است و از اين رو، امام بايد با نص خاصى از جانب خدا يا رسول او(صلى الله عليه وآله) تعيين شود و مردم نمى توانند از پيش خود، امام و جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مشخص سازند. شخص امام نيز بايد از ويژگى هايى از قبيل عصمت برخوردار باشد، وگرنه هر كسى لياقت و شايستگى احراز مقام امامت را ندارد.(18)
هر چند معناى لغوى كلمه «شيعه» اختصاص به گروهى خاص ندارد و به مطلق انصار و اتباع اطلاق مى شود، ولى در اصطلاح كلامى، اين واژه اسم خاصى براى پيروان امام على(عليه السلام)قرار گرفته است، به گونهاى كه هرجا با شنيدن آن، همين معنا به ذهن تبلور مى كند; زيرا يكى از ويژگى هاى اين گروه اعتقاد به برترى حضرت على(عليه السلام) برهمه صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) است و بدين روى، از او پيروى مى كنند.
با اين حال، سؤالى كه مطرح مى شود اين است كه اصطلاح «شيعه»، به اين معنا، از چه زمانى پديد آمده و چگونه شكل گرفته است؟ در اينجا، به برخى اقوالى كه در اين زمينه وجود دارند اشاره گردد.

پيشينه اصطلاح «شيعه»

1. زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله);
2. زمان عثمان توسط فردى به نام عبداللّه بن سبأ;
3. زمان خلافت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام);
4. پس از زمان اميرالمؤمنين على(عليه السلام)در طى حوادث گوناگون و تحولات سياسى ـ اجتماعى.([19])
از اين اقوال و نظريه ها آنچه بيش از همه قابل توجه مى باشد قول اول و دوم است; نظريه اول به لحاظ آنكه با شواهد تاريخى و احاديث نبوى سازگار است و قول دوم به دليل آنكه از طرف دشمنان تشيّع براى تضعيف شيعه طراحى و اجرا گرديده حسّاسيت برانگيز است. از اينرو، لازم است به اختصار، به اين دو نظريه اشاره شود:

پيدايش شيعه در عصر رسالت

پيدايش مذاهب اسلامى به صورت رسمى، به پس از وفات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) باز مى گردد و در زمان حيات آن حضرت، وجودى نداشتند، چون تنها مرجع دينى و سياسى ـ اجتماعى در عصر پيامبر، شخص ايشان بود و سخن آن حضرت در همه منازعات و گفتوگوها ميان مسلمانان عنوان «فصل الخطاب» داشت; به نحوى كه هيچ كس نمى توانست علناً در برابر كلام حضرت مخالفت كند. خداوند در اين زمينه، خطاب به مسلمانان مى فرمايد: «فَاِن تَنازَعتم فى شىء فرُدّوهُ اِلَى اللّهِ و الرَّسولِ» (نساء: 59); هرگاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد و از آنها داورى بطلبيد. در جاى ديگرى نيز آمده است: «يَا اَيُّها الّذينَ آمنوا لاتُقدِّموا بينَ يَدى اللّهِ و رسولِه» (حجرات: 1); اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چيزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشماريد و بر آنان پيش نگيريد.
با اين حال، در جريان مبارزات مسلمانان و نبردهاى با كفار و مشركان در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز گرايشهاى مختلفى وجود داشت كه گاه آثار و نشانه هاى آن در صحنههاى سياسى و نظامى نمودار مى شد. در اثر تحولات و حوادث گوناگون، به تدريج حب و بغضهايى در ميان ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله)پديدار شد و گروههاى كوچكى به شكل غيررسمى پديد آمدند. عدهاى از صحابه بزرگ از همان اوايل بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، مجذوب على(عليه السلام)شدند و به نام «شيعه على(عليه السلام)» شهرت يافتند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز اسم شيعه را بارها به آنان اطلاق نموده و مكرّر آنها را به عنوان «شيعه على(عليه السلام)» مورد خطاب قرار داده بود. بشارتهايى كه پيامبر اكرم به شيعيان على(عليه السلام) داده بسيار است و ما را به اين نتيجه رهنمون مى سازد كه اصطلاح «شيعه» در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)نيز متداول بوده و گروهى به اين نام معروف بوده اند.
بسيارى از منابع شيعه و سنّى به اين موضوع اشاره دارند كه تعدادى از اصحاب پيامبر مانند مقداد، ابوذر، عمّار و سلمان در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، به نام «شيعه على(عليه السلام)» شهرت يافتند.([20]) پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عنوان «شيعه» را بر اين گروه از پيروان على(عليه السلام)فراوان اطلاق كرده اند.
جابر ابن عبدالله انصارى مى گويد: نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوديم كه حضرت على(عليه السلام) وارد شد. سپس پيامبر فرمودند: «والّذي نفسى بيده، اِنّ هذا و شيعتَه هُم الفائزونَ يومَ القيامةِ»;([21]) سوگند به كسى كه جانم به دست اوست، اين شخص ـ حضرت على(عليه السلام) ـ و شيعيانش در قيامت همان رستگارانند.»
هنگامى كه آيه شريفه «اِنَّ الّذينَ آمنَوا و عَمِلوا الصّالحاتِ اولئكَ هُم خيرُ البريّة» (بيّنه: 7) نازل شد، بسيارى از اصحاب پرسيدند: يا رسول الله(صلى الله عليه وآله)، «خير البريّه» كيانند؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمودند: على(عليه السلام) و پيروانش.([22])
ابن عباس مى گويد: چون آيه مزبور نازل شد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به على(عليه السلام)فرمود: «هم انتَ و شيعتُكَ يومَ القيامةِ راضينَ مرضّيين»;([23]) آنها (خير البريّه) تو و شيعيانت هستيد كه خدا از آنها راضى و آنان از خدا خشنودند.
در همين زمينه، حديثى از حضرت على(عليه السلام) نقل شده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آن حضرت فرمود: «اَلَم تَسمع قولَ اللّه: "انَّ الّذينَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالحاتِ اولئكَ هم خيرُ البريّة"؟ هم انتَ و شيعتُك و موعدي و موعدُهم الحوضُ اِذا جاءَتِ الاممُ لِلحسابِ تَُدعونَ غُرّاً محجّلينَ»;([24]) آيا نشنيدى كلام خداوند را كه فرمود: «به تحقيق آنان كه ايمان آورده و كار نيك انجام داده اند بهترين آفريدگانند». تو و شيعيانت بهترين آفريدگان هستيد كه وعده من و شما كنار حوض كوثر است. وقتى كه همه امّتها براى حساب محشور شدند، شيعيان تو «پيشانى سفيدان» خوانده مى شوند.
در حديث ديگرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) خطاب به على(عليه السلام) مى فرمايد: «يا على(عليه السلام)، اَنَا شفعيعٌ لشيعتِك غداً اذا قمتُ المقامَ الَمحمود فبشّرهُم بذلكَ. يا على، شيعتُك شيعةُ اللّه»;([25]) يا على(عليه السلام) به درستى كه شيعيانت گناهان و عيوبشان بخشيده است! يا على، من فرداى قيامت، وقتى بر مقام محمود قرار گيرم، شفيع آنها هستم و ايشان را به اين بشارت ده! شيعيان تو پيروان خدايند.
از اين احاديث و سيره رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، به روشنى برمى آيد كه «شيعه» در زمان حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز وجود داشته و اصطلاح «شيعه» را آن حضرت به پيروان و محبّان حضرت على(عليه السلام) اطلاق كرده و بشارتهايى به آنان داده است.
با توجه به اين روايات كه بيشتر آنها در منابع معتبر اهل سنّت وجود دارد، به يقين، مى توان گفت كه دعوت به تشيع همزمان با دعوت به اسلام و گفتن كلمه «لااله الّا اللّه» آغاز شده است; زيرا رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در نخستين روزهاى دعوت به اسلام، از اقوام و خويشاوندان نزديك خود، چهل نفر را دعوت و پذيرايى كرد و همگى را به اسلام خواند و فرمود: هر كس پيش از همه به من ايمان آورد، خليفه و جانشين من خواهد بود و اطاعت وى بر همه مسلمانان واجب است، اين سخن را پيامبر(صلى الله عليه وآله) سه بار تكرار كردند و هر سه بار جز على(عليه السلام) كسى دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله)را لبيك نگفت.([26])
سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله)به خوبى نشان مى دهد كه شخص آن حضرت عقايد شيعه را در عصر رسالت براى مردم تبليغ كردند و در اذهان مسلمانان وارد ساختند رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) با سخنان دلنشين خود همواره پيروان حضرت على(عليه السلام) را از چشمه علم و معرفت خويش سيراب مى نمودند و فضايل و مناقب حضرت على و ائمّه اطهار(عليهم السلام) را بيان مىكردند. از اينجاست كه اولين مناديان تفكر شيعى اصحاب آن حضرت بودهاند و نهال برومند تشيّع را به دستور ايشان غرس و آب يارى كردهاند. در نتيجه، شيعه با سابقهترين فرقه اسلامى بوده و اصطلاح «شيعه» از زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) رايج بوده است. در حقيقت، شيعه عصاره اسلام و به تعبير ديگر، اسلام واقعى است; زيرا بدون ولايت على(عليه السلام) و امامان معصوم(عليهم السلام) اسلام همچون پوستهاى است بدون مغز. به هر روى، ريشه تشيع به آغاز دعوت اسلامى باز مى گردد و نام «شيعه» به وسيله پيامبر(صلى الله عليه وآله)تبليغ و ترويج شده است. بنابراين، در پاسخ به سؤال از اينكه مذهب شيعه در چه زمانى پديد آمده، با اطمينان مى توان گفت كه در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و توسط شخص نبى اكرم(صلى الله عليه وآله)، شكل گرفته است.

نظريه عبداللّه بن سبا

با وجود آنكه دلايل و شواهدى از احاديث نبوى، تاريخى و كلامى مبنى بر پيدايش تشيع در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بيش از آنچه ذكر شد، موجود است و همگى به يقين مى رساند كه اصطلاح «شيعه» در عصر رسالت رايج بوده و تعدادى از بزرگان اصحاب به نام «شيعه على(عليه السلام)» شهرت داشته اند، در عين حال، نظريات بى پايه و اساسى نيز وجود دارد كه در واقع، از طرف مخالفان تشيّع طرّاحى وارائه شده است. يكى از آنها نظريه «عبدالله بن سبا» است. طبق اين نظريه، مذهب تشيّع ساخته و پرداخته او بوده و در زمان خلافت عثمان رخ داده است.
بر اساس اين نظريه، شخصى يهودى الاصل، اهل صنعا، از راه خدعه و فريب، به ظاهر اسلام آورد. او به تدريج، بين مسلمانان نفوذ پيدا كرد و مردم را به سوى على(عليه السلام) دعوت نمود و او را در خلافت، بر حق مى دانست. عدهاى از مسلمانان از او پيروى كردند و خود را «شيعه على» خواندند، بدينسان، مذهب «شيعه» شكل گرفت. به نظر ابن سبا، على(عليه السلام) كشته نشده، بلكه زنده است، به آسمان عروج كرده و دوباره به زمين بازمى گردد و قيام مى كند.([27])
نقد و بررسى: اگرچه اين نظريه توسط دانشمندان اسلامى، به خصوص علماى شيعه، به صورت مفصل نقد و بررسى شده و بطلان آن براى همه پژوهشگران روشن گشته ولى با اينحال در اينجا به طور خلاصه بدان اشاره مى گردد:
آنچه از منابع معتبر تاريخى و كلامى برمى آيد، نشان دهنده آن است كه در قرن اول هجرى، چنين نظريه اى درباب پيدايش مذهب شيعه وجود نداشته و حتى مخالفان تشيّع آن را ادعا نكردهاند. بر اساس تحقيقات مفصلى كه انجام شده، در سده دوم هجرى، شخصى به نام سيف بنعمر اين ماجرا را نقل كرده است. سيف روايات زيادى نقل كرده كه بيشتر آنها با روايات و شواهد معروف تاريخى سازگارى ندارد و بدين دليل، شيعه و سنّى قايل به ضعف خبرهاى او هستند و او را «كذّاب» و «وضّاع» مى دانند; به خصوص در افسانه عبدالله بن سبا كه محققان شيعه و سنّى و حتى شرق شناسان غيرمسلمان درباره ان تحقيق كرده و ساختگى بودن اين اسطوره را اثبات نموده اند; زيرا اولاً، فردى به نام «عبدالله بن سبأ» در زمان خلافت عثمان وجود نداشته و هيچ يك از منابع تاريخى معتبر اشاره اى به او نكرده است.
ثانياً، به فرض وجود چنين شخصى، محال است كه او در اندك زمانى با اسلام آوردن ظاهرى، بتواند در همه اصحاب نفوذ پيدا كند و ـ به قول برخى، براى تضعيف امّت اسلامى ـ مذهب تشيع را پديد آورد.(28) اين مسأله با توجه به حسّاسيت اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله)درباره دين و واكنشهاى شديد آنان در برابر مرتدّان به خوبى روشن مى گردد; چرا كه ممكن بود ايشان در برابر چنين پديده بزرگى بى تفاوت باشند، به ويژه خليفه سوم كه مدعى پاسدارى از اسلام و حفاظت حريم آن بود، چگونه مى توانست در قبال پديده «عبدالله بن سبا» ساكت بنشيند; اين در حالى است كه عثمان حتى نسبت به قضاياى كوچكتر واكنش نشان مى داد و حتى برخى از صحابه بزرگ پيامبر مانند ابن مسعود و عمّار ياسر را كتك زد.
ثالثاً، عبدالله بن سبا هيچ جا در زمره ياران امام على(عليه السلام)نبوده و ذكرى از او به ميان نيامده و به فرض صحت قضيه، مى بايست در جنگها در كنار آن حضرت مى بود.([29])
از مجموع آنچه گفته شد، به اين نتيجه مى رسيم كه ماجراى عبدالله بن سبا ساختگى و غيرواقعى است و از طرف دشمنان شيعه براى تضعيف تشيّع برنامه ريزى و اجرا شده است. براى اهل تحقيق و منطق، روشن است كه اصطلاح «شيعه» و نامگذارى گروهى به اين نام از اختراعات رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)است و شخص آن حضرت مسلمانان را به پيروى از اهل بيت(عليهم السلام) و در رأس آنها، اميرالمؤمنين على(عليه السلام)، دعوت كردند; همانگونه كه شواهد متعددى از سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) مؤيّد اين سخن است. قضيه «غدير خم» از نمونههاى بارزى است كه حقانيت مذهب تشيّع را در موضوع خلافت روشن مىسازد; زيرا اختلاف اصلى شيعه و سنّى بر موضوع تعيين جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسأله امامت است كه در حديث متواتر غدير، به خوبى بيان شده است.

منشأ اصلى پيدايش شيعه و سنّى

هر چند بررسى عوامل دخيل در پيدايش دو مذهب شيعه و سنّى به عنوان دو ديدگاه اصلى در جهان اسلام و اينكه چه عناصرى در پيدايش آن دو نظريه دخالت داشته، خود موضوع مهمّى است و تحقيق مستقلى مى طلبد و مى توان عوامل گوناگون سياسى، اجتماعى و فرهنگى را براى آن ذكر كرد كه در شكل گيرى اين دو نگرش تأثيرگذار بوده اند، اما بررسى همه آنها در يك مقاله نمى گنجد. از اينرو، به مهمترين عاملى كه به نظر فريقين، موجب شكاف بين مسلمانان شده و در نتيجه، دو مذهب مستقل «شيعه» و «سنّى» را پديد آورده است اشاره مى شود:
جريان ظهور و پيشرفت اسلام در مدت 23 سال بعثت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مكّه و مدينه، تحولات فراوانى به همراه داشت، فشارهاى همه جانبه كفار قريش در مكّه و سختگيرى آنها نسبت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يارانش موجب مهاجرت مسلمانان به مدينه شد. ولى با اينحال، پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در مدينه نيز از تجاوزهاى مشركان مكه در امان نماند و جنگهاى بسيارى بر مسلمانان تحميل گرديد. طى اين تحولات، به طور طبيعى، جريانهايى در داخل صفوف مسلمانان پديد آمد و گرايشهايى بروز كرد كه نشانههاى آن، گاه در برخوردهاى سياسى و نظامى نمايان مىشد. اختلافهاى متعددى، چه در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و چه پس از آن در ميان مسلمانان ظاهر شد كه مهمترين و اساسى ترين آنها اختلاف در مسأله خلافت و تعيين جانشين رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)بود. اين مسأله باعث جدايى مسلمانان و پيدايش دو مذهب «شيعه »و «سنّى» گرديد كه تا امروز اين اختلاف وجود دارد.
علماى دو مذهب بر اين مسأله اعتراف دارند كه اختلاف در امامت و خلافت باعث تقسيم مسلمانان به دو گروه «شيعه» و «سنّى» شده است.
شهرستانى مى گويد: بزرگترين اختلاف ميان امّت اسلامى اختلاف در مسأله امامت است; چون بر هيچ مسأله اى در اسلام شمشيرها از نيام بيرون نيامد، آنگونه كه بر مسأله خلافت و امامت در طول تاريخ، جنگهاى خونينى واقع شد.(30)
همچنين برخى ديگر از دانشمندان اهل سنّت در اين زمينه، مى نويسند: اختلاف اساسى ميان مسلمانان كه پس از وفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پديد آمد و به پيدايش مذاهب شيعه و سنّى منجر شد، اختلاف بر سر مسأله خلافت و امامت بود كه ابتدا ميان مهاجران و انصار روىداد و در نهايت، به خلافت ابوبكر منتهى گشت. در حقيقت، همه مذاهب اسلامى، اعم از كلامى و سياسى و مذهبى، بر محور خلافت و امامت پديد آمد.(31)
به نظر علماى شيعه نيز مهمترين مسأله اختلافى ميان مسلمانان، كه منجر به پيدايش دو مذهب شيعه و سنّى شد، اختلاف در مسأله خلافت و امامت بود كه پس از وفات رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) بروز كرد، اگرچه زمينه هاى اختلاف ميان مسلمانان صدراسلام و اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز وجود داشت و گاه در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هم اين اختلافات بروز مى كرد و عدهاى شكايت نزد آن حضرت مى بردند، اما پيامبر(صلى الله عليه وآله) به زودى اختلافات را حل مى نمود. ولى اختلاف اصلى اصحاب رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)پس از رحلت آن حضرت بر مسأله خلافت و تعيين جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده كه تا امروز ادامه يافته است.(32)
بنابراين، منشأ اصلى پيدايش دو مذهب شيعه و سنّى اختلاف در موضوع امامت و خلافت اسلامى است كه دو ديدگاه متفاوت در اين زمينه وجود دارد:
اهل سنّت امامت را از اصول دين نمى دانند و شرط خاصى بجز پذيرش مردم، براى امام قايل نيستند. به عقيده آنها، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)كسى را به عنوان خليفه و جانشين خود تعيين نكرد و هيچ نصّى از خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين زمينه نرسيده، بلكه تعيين جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله)به مردم واگذار شده و مردم پس از وفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ابابكر را به خلافت برگزيدند و همه بايد از او پيروى مى كردند. ماجراى «سقيفه» كه پيش از دفن پيكر مطهّر پيامبر(صلى الله عليه وآله)روى داد و عده اى سفارشهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ناديده گرفتند بدين دليل بود كه مجريان آن، منكر نصّ در خلافت و امامت بودند و نظريه «شورا» را در باب امامت پديد آوردند.(33) در واقع، «سقيفه بنى ساعده» آغاز غصب حقوق اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) و ستم به شيعيان و پيروان على بن ابى طالب(عليه السلام)بود كه صحنه هاى خونين و رقّت بارى پديد آورد و تاكنون نيز اين روند ادامه دارد.
اما شيعه و پيروان اهل بيت پيامبر(عليهم السلام)بر اين باورند كه امامت از اصول دين و اركان اساسى اسلام است; همانگونه كه نبوّت يك منصب الهى است و انبيا(عليهم السلام) از جانب خداوند به اين مقام منصوب مى شوند، امامت نيز منصبى الهى است و بايد با نص خدا يا پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)، كسانى بر اين مقام تعيين گردند، به عقيده شيعه، هر كس لياقت احراز مقام امامت و جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله)را ندارد، بلكه امام بايد شروطى داشته باشد كه اولين آنها «عصمت» است; يعنى امام و خليفه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بايد معصوم باشد تا بتواند شؤون دينى و اجتماعى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را بر عهده بگيرد. علاوه بر اين، امام بايد عالمتر و برتر از همه مردم باشد، به گونه اى كه هيچ كس به علم و فضل او نرسد.([34])
به نظر شيعه، كسى پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله); داراى اوصاف لازم براى امامت و خلافت نبود، به جز اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) كه به اعتراف همه علماى مسلمان و غيرمسلمان، افضل اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله)بود و از جانب خدا و رسولش با نصّ جلى بر منصب امامت گمارده شد. نصوص و احاديث نبوى مبنى بر خلافت و امامت على(عليه السلام) در منابع شيعه و سنّى فراوان است و جاى شك و ترديدى باقى نمى گذارد، از آن جمله، مى توان از حديث غدير، حديث ثقلين، حديث منزلت و حديث يوم الانذار نام برد كه در جاى خود مفصل بحث شده است.
شيعه معتقدند كه حضرت على(عليه السلام) بر اساس تعيين رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و به دليل آنكه افضل اصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله) بود، خليفه بلافصل پيامبر است و پس از ايشان يازده امام معصوم از فرزندان آن حضرت اوصياى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هستند; پيامبر(صلى الله عليه وآله)با نص جلّى، همه ايشان را با نام و نشان معرفى كرده است. راه شناخت امام معصوم و وصى پيامبر آن است كه علاوه بر تصريح رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، امام قبلى نيز او را به مردم معرفى كند; شيوهاى كه درباره امامان معصوم دوازدهگانه(عليهم السلام)رعايت شده و بر اين اساس، امروز امام زمان، حضرت مهدى(عليه السلام)، خليفه خدا بر زمين است و نظام هستى به يُمن وجود مقدس او برقرار مى باشد.(35)

نتيجه گيرى و جمع بندى

آنچه از مجموع مطالب ذكر شده به دست مى آيد اين است كه اصطلاح «شيعه»، به مفهوم كلامى، يعنى پيروان على بن ابى طالب(عليه السلام) كه در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز رايج بوده و شخص آن حضرت بارها واژه «شيعه» را بدين معنا به كار بردهاند از اينرو، مىتوان گفت كه واضع كلمه «شيعه» پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)است و عقايد شيعه را ايشان در اذهان بزرگان اصحاب مستقر ساختند. اما اصطلاح «اهل سنّت»، به معناى كلامى آن، از قرن اول به بعد پيدا شد و در عصر عباسى رشد كرد. بنابراين، پيدايش «شيعه» از نظر كاربرد و مفهوم كلامى، مقدّم بر پيدايش «اهل سنّت» به اين معناست.
برخى نظريات بى اساس درباره پيدايش «شيعه» مانند اسطوره «عبدالله بن سبا» ساخته و پرداخته دشمنان تشيّع و زنادقه مى باشد كه براى تضعيف مذهب اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) به وجود آمده است.
منشأ اصلى پيدايش دو مذهب شيعه و سنّى اختلاف در مسأله امامت و مرجعيت دينى و سياسى است كه اهل سنّت خلفاى سه گانه را شايسته آن مى دانند و هر كه را مورد وفاق مردم قرار گرفت، مى پذيرند. اما شيعه امامت و خلافت پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله)را منحصراً در خاندان آن حضرت ـ يعنى على و فرزندانش(عليهم السلام) ـ جستوجو مى كنند و مرجعيت دينى و سياسى را مطلقاً از آنان مى دانند.

پى نوشتها :

1 ـ سين مظفر، تاريخ الشيعه، ص 8 ـ 15 / فى ظلال التشيع، ص 631ـ ابن اثير، النهايه، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1367، ج 2، ص 409
2ـ سيدمحمدحسين طباطبائى، الميزان، قم، انتشارات اسلامى، ج 16، ص 340
3ـ ابن منظور، لسان العرب، طـ2، بيروت، موسسه احياء التراث العربى، 1412 ق. ج 6، مادّه «سنن»، ص 397 و 398 / دائرة المعارف الاسلامية الشيعيه، ج 3، ص 185
4 الى 6ـ محمدعمر نسفى، شرح العقايد النسفيه، پاكستان، مكتبة رشيديه، ص 115 ـ 116 / ص 108 ـ 110 / ص 119
7ـ همان، ص 116 / دائرة المعارف الاسلامية الشيعية، ج 3، ص 185
8ـ على ربّانى گلپايگانى، فرق و مذاهب كلامى، مركز جهانى علوم اسلامى، 1377، ص 67
9ـ جعفر سبحانى، بحوث فى الملل و النحل، حوزه علميه قم، 1372، ج 1، ص 343
10ـ سيدمحسن امين، اعيان الشيعة، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق.، ج 1، ص 19
11ـ جعفر سبحانى، پيشين، ج 1، ص 344 / محمدحسن مظفر،دلايلالصدق، ج3، ص160
12ـ علاءالدين هندى، كنزالعمّال، بيروت، مؤسسه رسالت، 1409 ق.، ج 10، ص 293
13ـ مرتضى عسكرى، معالم المدرستين، المجمع العلمى الاسلامى، 1416 ق. ج 2، ص 50 ـ 52
14ـ اعيان الشيعه، ج 1، ص 19
15ـ ابن منظور، پيشين، ج 7، ماده «شيع»، ص 258
16ـ خليل احمد فراهيدى، كتاب العين، اسوه، 1414 ق.، ج 2، مادّه «شيع»، ص 960
17ـ سيدمحمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 17، ص 147
18ـ شيخ صدوق، فضايل الشيعه، قم، مؤسسه امام المهدى، 1410 ق. ص 15
19ـ محمدباقر صدر، نشأة الشيعه و التشيع، الغدير، بيروت، 1417 ق. ص 14 / محمدعلى حسينى، فى ظلال التشيع، كويت، مكتبة الالفين، 1403 ق.، ص 45
20ـ شيخ صدوق، پيشين، ص 12 / محمدحسين مظفر، تاريخ الشيعه، ص 4
21 الى 23ـ جلالالدين سيوطى، الدّرّالمنشور، بيروت، محمد امين و حج، ج 6، ص 379
24ـ محمدعمادالدين طبرى، بشارة المصطفى، تحقيق جواد قيّومى، مؤسسه نشر اسلايم، 1420 ق.، ص 42
25ـ سليمان قندوزى، ينابيع الموّدة، تحقيق على حسينى، 1416 ق.، ج 1، ص 311
26ـ محمد ابوزهره، تاريخ المذاهب الاسلاميه، قاهره، دارالفكر العربى، ص 27 / سيدمرتضى عسكرى، عبدالله بن سبا، بيروت، دارالزهرا، 1403 ق.، ج 1، ص 35 ـ 48
27ـ تاريخ المذاهب اسلامية، ص 27
28 و 29ـ ر. ك. به: عبدالله بن سبأ، ج 1، ص 2 / اعيان الشيعه، ج 1، ص 31 ـ 32 / عبدالله فيّاضى، تاريخ الامامية، بيروت، مؤسسه اعلمى للمطبوعات، 1406 ق.، ص 96 ـ 110
30ـ محمد شهرستانى، الملل و النحل، عصر، مطبعة مصطفى البابى، 1396 ق.، ص 24
31ـ تاريخ المذاهب الاسلامية، ص 13 ـ 20
32ـ شيخ صدوق، پيشين، ص 12 ـ 13 / محمدباقر صدر نشأة الشيعه و التشيّع، ص 83 ـ 89/ محمدعلى حسينى، فى ظلال التشيّع، ص 63
33ـ ابن خلدون، مقدمه، ج 1، ص 407 / محمد شهرستانى، پيشين، ص 14 ـ 15 / محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 2، ص 443 ـ 445
34ـ شيخ صدوق، اوايل المقالات، ص 7 ـ 9 / شيخ صدوق، پيشين، ص 13 ـ 15
35ـ محمدح

منبع: معرفت -ش 40
نويسنده:محمد احسانى

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي




كتابشناسى ثقلین قرآن و عترت دو امانت الهى و دوگوهر گرانبها وميراث رسول گرامى، وسيله هدايت، سعادت و نجات انسانها هستند. اين دو گوهر گرانبها ازيك منبع نشأت گرفته و در يك مسير حركت مى كنند وبه يك مقصد منتهى خواهند شد. قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن، نه مورد توجه قرآن است و نه مورد تأييد عترت.قرآن و عترت دو امانت الهى و دوگوهر گرانبها وميراث رسول گرامى، وسيله هدايت، سعادت و نجات انسانها هستند. اين دو گوهر گرانبها ازيك منبع نشأت گرفته و در يك مسير حركت مى كنند وبه يك مقصد منتهى خواهند شد. قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن، نه مورد توجه قرآن است و نه مورد تأييد عترت.
ارتباط بين قرآن واهل بيت، ارتباط دوسويه است. از طرفى قرآن اهل بيت را والاترين و برترين انسانها معرفى مى كند و از طرف ديگر آگاه ترين انسانها به حقايق وحى اهل بيت عليهم السلام مى باشند.
قرآن و عترت دو ركن اساسى اسلام وهمراه با يكديگرند و تمسك به هريك بدون ديگرى نا درست و ناتمام به شمار مى آيد.
اين مهم در آخرين و سرنوشت سازترين پيام الهى بر رسول گرامى اسلام بيان شده آن جا
كه با ابلاغ پيام ولايت و نصب حضرت على(ع) به انجام رسيدن وظيفه رسالت و تكميل نمودن آن را بسته به ابلاغ پيام ولايت از سوى خداوند مى سازد و دين همراه با ولايت را دين كامل مى شنـاسد و روز نصب حضـرت على(ع)، به عنوان جانشين پيامبر را روز كامل شدن دين و تمام شدن نعمت و رضايت خويش مى داند وسرانجام تحقق اين فرمان را مايه نوميدى كافران و مخالفان از پيروزى بر اسلام مى داند.
خداوند در قرآن، اهل بيت را با بهترين اوصاف و فضائل ياد كرده وآيات بسيارى در شأن ومنزلت آنان نازل كرده است.

على(ع) فرموده است:

(نزل القرآن ارباعاً فربع فينا و ربع فى عدوّنا و ربع فى الفرائض والاحكام و ربع فى السنن(قصص)والامثال. ولنا كرائم القرآن.)

و در روايتى ديگر آمده است:

(نزل القرآن اثلاثاً فثلث فينا و ثلث فى عدوّنا وثلث فى الفرائض و السّنن و الامثال.)
صدها آيه در شأن اهل بيت عليهم السّلام نازل شده است كه مورد پذيرش بيشتر مفسران شيعه و فرقه هاى ديگر اسلام است. تفسير و تبيين آن آيات و نگارش كتابهاى بسيار در اين مورد بيانگر اين حقيقت است.

ابن عباس مى گويد:

(ما نزل فى أحد من كتاب اللّه مانزل فى عليّ(ع).)

و نيز مجاهد مى گويد:

(نزلت فى على سبعون آية لم يشركه فيها أحد(و در بعض روايات ثمانون آية).)

احمد بن حنبل مى گويد:

(ما جاء لأحد من أصحاب رسول اللّه من الفضائل أكثر مما جاء لعلى بن ابى طالب(ع).)
همه اين مطالب حكايت از بلندى جايگاه اهل بيت دارد.
قرآن آكنده از آياتى است كه در شأن و منزلت اهل بيت (ع) بويژه على (ع) است. اين همه در راستاى روشن نمودن افكار عمومى نسبت به مقام و جايگاه آن بزرگواران مى باشد.
آيه تطهير(احزاب/33)، آيه مباهله (آل عمران /61)، آيه ولايت (مائده /55)، آيه تبليغ (مائده /67)، آيه اكمال ( مائده /3)، آيه انذار و آيه قربى و صدها آيه ديگر در شأن و منزلت اهل بيت (ع) نازل شده است.
انديشوران جهان اسلام از فرقه هاى گوناگون اسلامى بويژه شيعه براى تبيين و روشن نمودن فضائل خاندان عصمت و طهارت با استناد به آيات شريفه قرآن آثار بسيارى به رشته تحرير درآورده اند كه در بعض موارد به بررسى و تبيين صدها آيه پرداخته اند.
از جمله علامه حاكم حسكانى يكى از دانشمندان حنفى قرن پنجم هجرى كتاب ارزشمند (شواهد التنزيل لقواعد التفضيل) را به نگارش درآورده است. دراين اثر سترگ 296 آيه را در شأن اهل بيت پيامبر عليهم السّلام دانسته است و دراين باره 1163 روايت را به عنوان شاهد ياد كرده است.
اينك در راستاى كتابشناسى موضوعى قرآن به معرفى و شناسايى كتابهايى كه درباره قرآن و اهل بيت(ع) به نگارش درآمده اند يا بخشى ازآنها اين مقوله را در بردارد مى پردازيم.
دراين كتابشناسى 277 عنوان به اجمال شناسانده مى شود، ولى بدون شك شمار كتابهاى نگاشته دراين زمينه فراتر ازاين است.
منابعى كه در اين مقاله مورد كند و كاو قرار گرفته است، بيش از ده عنوان است كه در مورد هر عنوان منبع يادكرد آن نيز آمده است.
مهمترين منبع، كتابخانه تخصصى مركز فرهنگ و معارف قرآن كريم است كه يك سوم عناوين يادشده در اين كتابخانه موجود است. عنوانهاى موجود در مركز يادشده، با علامت ستاره مشخص شده است.
1. آيينه هدايت در اثبات ولايت از نظر قرآن و سنت (فارسى)، ابراهيم احمد امينى نجفى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1392، 3 جلد، 510 ـ 382 ـ 491ص، شيعه. *
2. الآيات (اردو)، سيد سجاد حسين بن محمد حسين، دهلى، انتشارات مقبول، 1912، 172 ص، شيعه. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 28)
3. آيات الائمّة، محمدرضا كوثر عليشاه ( م 1247)، چاپ: تهران. (دائرة المعارف بزرگ اسلامى 2/ 254)
4. آيات الائمه (فارسى)، ميرزا على نقى بن علامه مولى رضا بن محمد امين همدانى فرزند كوثر عليشاه (م 1297)، شيعه. (الذريعه 1/ 40)
5. آيات الائمه (فارسى)، سيد ميرمحمد على بن سيد مهدى حسينى نياكى لاريجانى تهرانى(م 1323)، چاپ سنگى، 342 ص، شيعه. (آقا بزرگ تهرانى گويد: اين كتاب در حيات مؤلف چاپ شده است).(الذريعة 1/40)
6. آيات الانوار (عربى)، محمود يوسفى غروى، قم، مركز انتشارات دارالنشر اسلام، چاپ اوّل، 1372، 471 ص، شيعه. (اين كتاب مستدرك تأويل الآيات سيد شرف الدين استرآبادى است).
7. الآيات الباهرة فى بقيّة العترة الطاهرة(عربى)، سيد داود ميرصابرى، تهران، مؤسسه بعثت، 1402، 474 ص، شيعه. *
8. الآيات الباهرة فى العترة الطاهرة(رسالة الباهرة فى العترة الطاهرة) (عربى)، على بن احمد الحسين بن موسى بن جعفر الشريف ابوالقاسم معروف به شريف مرتضى علم الهدى، (355 ـ 436)، شيعه. (الذريعه 3/15، هدية العارفين 1/ 688)
* الآيات الباهرة فى فضل العترة الطاهرة، ر.ك: تأويل الآيات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة، تأليف سيد شرف الدّين استرآبادى. (الذريعة 1/ 46)
9. آيات الباهرة فى مدح الائمّة الطاهرة (فارسى)، خطى، قم: كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى 7446. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 43)
10. الآيات الباهرة فى وصف الائمة الطاهرة (عربى)، خطى، تهران: كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، 1/ 593.(كتابنامه برزگ قرآن 1/ 43)
11. الآيات البيّنات او بيان الآيات بالزبر و البيّنات يوسف بن احمد بن يوسف گيلانى نجفى، شيعه. (آقا بزرگ گويد: اين اثر در رشت چاپ شده است) (الذريعة 1/ 47).
12. آيات الثلاث(التطهير والولاء و… ) (عربى)، محمد حسين بن محمد نجفى(1312 ـ 1381)، شيعه. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 53)
13. آيات جلى فى شأن مولا على(ع) (اردو)، على بيك قزلباش دهلوى، هندوستان، 1330، 330 ص، شيعه. (الذريعة 26/ 17)
14. آيات الحجّة فى تفسير الآيات الّتى فى مناقب اميرالمؤمنين(ع) (عربى)، ميرزا على اكبر الشّريف النجفى(م 1317)، خطى، نجف: كتابخانه سيد محمد باقر بحرالعلوم، شيعه. (الذريعة 26/ 17)
15. آيات الحجة والرجعة (عربى)، محمد على بن مولى حسن على همدانى حايرى(متولد 1293)، شيعه. (الذريعة 1/47)
16. آيات الظّهور (فارسى)، واعظ ماهر مولى على قلى دهخوارقانى، سال نشر: 1351. (الذريعة 26/ 18)
17. آيات الفضائل (عربى)، خطى، قم: كتابخانه شخصى آيت اللّه حجّت. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 59)
18. آيات الفضائل(فارسى) ميرزا على مشهور به پيش خدمت ابن رستم، (م 1313) ايران، 1273، شيعه. (الذريعة 1/ 48)
19. آيات محكمه قرآنيه داله بر امامت ائمه عليهم السلام (فارسى)، احمد بن زين الدين احسائى (رسالة القرآن 9/ 215، كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 66)
20. الآيات النازلة فى أهل البيت عليهم السّلام (عربى)، حسن بن محمد بن يحيى نيشابورى معروف به ابن الفحام (م 408 يا 458). (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 68)
21. آيات النّازلة فى اهل البيت عليهم السّلام (فارسى)، سيد محمد بن ابى زيد بن عربشاه ورامينى(قرن 8)، خطى، قم: كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى 749 ـ 750. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 68)
22. آيات النازلة فى ذم الجائرين على أهل البيت عليهم السّلام، حيدر على بن محمد حسن شيروانى. (الذريعة 1/ 48)
23. آيات النازلة فى شأن على(ع) مع تفسيرها(فارسى)، سيد عبدالحسين بن عبداللّه موسوى دزفولى لارى ( 1264 ـ 1340 يا 1324 ق)، شيراز: چاپخانه محمدى، 1314 و 1319، 111 + 62 ص. (دائرة المعارف بزرگ اسلامى 2/ 254)
24. آيات النازلة فى فضائل العترة الطاهرة (عربى)، تقى الدين بن عبداللّه الحلى، (بررسى پانصد آيه در ارتباط با اهل بيت)، (الذريعة 1/ 49)
25. آيات النّبيّ واهل بيته (عربى)، خطى، برلين (رسالة القرآن 9/ 216)
26. آيات الولاية (فارسى)، سيد كاظم ارفع، تهران: مؤسسه تحقيقاتى و انتشاراتى فيض، چاپ اول، 1364، 410 ص.*
27. آيات الولاية(فارسى)، ميرزا ابوالقاسم بن محمد نبى حسينى شريفى ذهبى مشهور به ميرزا با با شيرازى(م 1286) (از اركان فقه صوفيه ذهبيه)، اين اثر تفسير 1001 آيه از قرآن است كه سيصد آيه آن در فضائل اهل بيت است و باقى آن تفسير قرآن توسط اهل بيت مى باشد، چاپ 1322، 2 جلد، 335 ـ 456 ص.*
28. آيات الولاية و برهان الهداية (عربى)، محمد بن محمد رفعت شيرازى، بمبئى، 1316، 112 ص. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 72)
29. آية التطهير (عربى)، محمد مهدى آصفى، قم: دار القرآن الكريم، چاپ اوّل، 1411، 104 ص; تهران: نشر توحيد، چاپ دوّم، 1411، 163 ص. *
30. آية التطهير(عربى)، عبدالزهراء عثمان محمد، شرف، چاپ اوّل، 1414، 87 ص. *
31. آية التطهير (عربى)، سيد محمد باقر خراسانى موسوى، خطى، كتابخانه شخصى مؤلف. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 75)
32. آية التطهير(اردو)، سيد حفاظت حسين ملقب به سليم بهيكپورى، چاپ هند. (الذريعه 26/ 18)
33. آية التّطهير (اردو)، سيد محمّد جعفر زيدى، پاكستان، ميمن السّادات، 1400، (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 75)
34. آية التطهير (عربى)، سيد محمد جواد حسينى جلالى، خطى، كتابخانه شخصى مؤلف. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 67)
35. آية التطهير (اردو)، محمد باقر دهلوى (م 1372). (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 76)
36. آية تطهير (اردو)، سيد امير حسين نجفى(م 1408) لاهور: تعليمى پريس، 24ص، شيعه. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 76)
37. آية التطهير (اردو)، تأليف بعضى از فضلاء هند، چاپ هندوستان. (الذريعه 1/50)
38. آية التطهير (عربى)، محمد سعيد بن ناصر حسين العقبانى هندى(م: 1333) (معجم الدراسات القرآنيّة عند شيعة الاماميّه، 10)
39. آية التطهير روية المبتكره(عربى)، عنوان اصلى: اهل بيت يا چهره هاى درخشان در آيه تطهير، محمد فاضل لنكرانى، شهاب الدين اشراقى، بيروت، چاپ اوّل، 1416، 160 ص.*
40. آية التطهير فى احاديث الفريقين (عربى)، سيد على موحد ابطحى، قم، مطبعة سيّدالشهداء، 1405، 388 ص.
41. آية التطهير فى الخمسة أهل الكساء(عربى)، محيى الدين الموسوى الغريفى، نجف، مطبعة العلمية، 1377، 279ص. (معجم الدراسات القرآنية عند شيعة الامامية، 10)
42. آية التطهير وحديث الكساء(عربى)، على محمدى ارهانى زنجانى، 184 ص.
43. آيه تطهير وحديث كساء (مجمع الانوار) (فارسى)، سيد حسين موسوى كرمانى، قم: چاپخانه علميه، 1391، 312 ص. *
44. آيه مباهله (فارسى)، محمد تقى شريعتمدارى، تهران: بنياد بعثت، چاپ دوّم، 1365، 40 ص. *
45. آيه مودّت (اردو)، مشتاق حسين شاهدى، كراچى: انجمن رضويه، شيعه. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 81)
46. آية المودّة (عربى) سيد برداالدين حسينى الحوثى. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 81)
47. آية الولاية، محمد سعيد سيد ناصر حسين العبقاتى هندى (م: 1333)، شيعه. (معجم الدراسات القرآنيّة عند شيعة الاماميه 10)
48. الائمة و القرآن (عربى)، محمدرضا حكيمى، بيروت، شيعه. (كتابنامه بزرگ قرآن1/ 85)
49. ابانة ما فى التنزيل من مناقب آل الرسول عليهم السّلام (عربى)، احمد بن الحسن الطوسى (مثار الحق)، (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 88)
50. ابطال الاختيار(در اثبات امامت حضرت على و ائمه از راه نص صريح قرآن و احاديث نبوى) (عربى)، محمد بن على ابن بابويه(شيخ صدوق) (م 381). (دائرة المعارف تشيع 1/ 291)
51. اثبات الائمة، (عربى) خطى، دانشگاه تهران. (ادبيات فارسى ـ استورى 1/ 421)
52. اثبات الامامة الخاصة بالكتاب والسنة (عربى)، ميرزا هدايت اللّه بن ملاصادق برغانى معروف به حاجى مجتهد، (م: 1281). (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 130)
53. اثبات الخلافة بالقرآن واسكات المنكرين بالبرهان (فارسى)، محمد عظيم، هندوستان: لكهنو، 1289، چاپ سنگى، 16 ص. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 130)
54. اثبات عصمة للائمة الطاهرين عليهم السّلام (عربى) ( ازآيه: واذ ابتلى ابراهيم…) سيد محمد بن عبدالكريم طباطبائى، خطى، نجف: كتابخانه محمد على خوانسارى. (الذريعة 1/ 97)
55. اثبات عصمة الائمة من آية: ان الابرار لفى نعيم (عربى)، ميرزا محمد حسن شيروانى(م 1098يا 1099). (الذريعة 1/ 97)
56. اثبات العصمة لائمة الطاهرين من قوله: لاينال عهدى الظالمين، (عربى) رفيع الدين محمد بن فرج گيلانى (م حدود 1160)، خطى، نجف: كتابخانه محمد على خوانسارى. (الذريعة 1/ 97)
57. اذهاب الرجس عن حظيرة الانس (فارسى)، ملا عبدالكريم بن محمد طاهر قمى، خطى، قم: كتابخانه آيت اللّه گلپايگانى. (اين كتاب ترجمه عنوان بعدى است كه از طرف خود مؤلف انجام شده). (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 244)
58. اذهاب الرّجس عن حظيرة القدس (عربى)، ملاعبدالكريم بن محمد طاهر قمى، خطى، قم: كتابخانه آيت اللّه گلپايگانى، شيعه. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 245)
59. اربعين آية فى فضائل اميرالمؤمنين(ع) (عربى)، خطى، نجف كتابخانه خصوصى قاسم بن حسين محيى الدين (ظاهراً از قرن هشتم) تاريخ وقف 1039. (الذريعة 11/ 49)
60. اربعين فى ماورد من الآيات و تأويلها فى فاطمة الزهراء(عربى)، (خصائص الزهراء) محمد على حائرى سنقرى، خطى، قم: كتابخانه محمدرضا طبسى حائرى، تأليف 1340، 3 جلد رحلى، حدود 600 ص.
61. اسامى الذين نزل فيهم القرآن الحكيم، (عربى)، خطى، كتابخانه مركزى سليمانيه تركيه، استانبول. 284/ 2. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 294)
62. استخراج نام امامان از راه جفر (فارسى)، ملاحيدر محمد خوانسارى، خطى، تهران: كتابخانه مجلس 43/ 2938. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 321)
63. استقصاء الافحام و استيفاء الانتقام فى جواب منتهى الكلام (فارسى)، سيد ميرحامد حسين هندى(صاحب عبقات) (م 1306)، لكهنو: 1315، (اين كتاب در پاسخ منتهى الكلام حيدر على فيض آبادى كه بر ضد انديشه هاى تشيع است، نگارش يافته است).(الذريعة 2/ 31)
64. اسرار القرآن يا سبع مثانى(عربى)، محمد بن محمد صالح دماوندى، خطى، قم: كتابخانه مسجد اعظم 20. (كتابنامه بزرگ قرآن 1/ 347)
65. اسماء اميرالمؤمنين عليه السّلام من القرآن، حسين بن القاسم بن محمد ايوب بن شمون(م 356 ). (الذريعة 2/ 65)
66. اسماء أميرالمؤمنين(ع) فى كتاب اللّه عزّوجلّ(عربى)، محمد بن احمد بن محمد بن ابى ثلج( م 325)، شيعه. (الذريعة 11/ 75)
67. اسماء من نزل فيهم القرآن(عربى)، منصور بن اسماعيل بن ضرير تميمى، (م306) (هدية العارفين 2/ 473)
68. اظهارالحق: آيات فضايل اهل بيت(فارسى)، عبداللّه بن عبداللّه، هندوستان، چاپ سنگى، 1280. (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 413)
69. اعظم المطالب فى آيات المناقب (عربى)، سيد احمد حسين بن رحيم على الامروهوى(م 1338). (الذريعه 11/59)
70. الافصاح فى امامة على بن ابى طالب عليه السلام (عربى)، محمد بن محمد بن نعمان حارثى معروف به شيخ مفيد، (م 413) (شيخ مفيد، در اين اثر با استناد به آيات وبه صورت پرسش و پاسخ امامت حضرت على(ع) را ثابت كرده است). (دائرة المعارف تشيع 2/ 288)
71. اقطاب الدوائر فى تفسير آية التطهير (عربى)، عبداالحسين بن مصطفى، قم: دارالقرآن الكريم، 1403، 126 ص، شيعه، گردآورنده: على فاضل قائنى نجفى. *
72. الزام النّاصب فى اثبات الحجة الغائب، على يزدى حائرى،(بررسى بيش از 130 آيه پيرامون حضرت مهدى عج). (موعود قرآن 3)
73. الف، لام، ميم(اردو) نواب على رضا خان قزلباش، لاهور: خورشيد عالم، 32ص، (درباره اين كه مراد از حروف مقطعه، آل محمد هستند). (كتابنامه بزرگ قرآن، 2/ 535)
74. القاب المعصومين من الكتاب المبين (عربى)، حسين جعفر موسوى يزدى، خطى، يزد: كتابخانه وزيرى 5954 اوراق 159 ـ 162. (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 538).
75. امامت ائمه اثنا عشر اور قرآن(اردو)، سيد على نقى لكهنوئى، (م 1988)، لكهنو: سرفراز لاريس، 1353، 20ص، (در مورد تعداد امامان و وجود امام مهدى در قرآن بحث شده است). (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 552)
76. امامة الحسنين فى القرآن (عربى)، محسن المعلم، سال نشر: 1411، 428ص (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 552)
77. امامت در پرتو كتاب و سنت (فارسى)، عنوان اصلى: الامامة فى ضوء الكتاب والسنّة، مهدى سماوى، مشهد: بنياد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1374، 571 ص. مترجمان: حميدرضا آژير ـ حسين صابرى.*
78. امامت در قرآن و سنت وعقل و عرفان (فارسى) ،محمد خواجوى، تهران: انتشارات مولى، چاپ اوّل، 1374، 79ص.*
79. امامة على(ع) بين العقل و القرآن (عربى)، محمد جواد مغنيه، (1322 ـ 1400) قم: منشورات الرضى، 1364، 175 ص.*
80. امامت على(ع) درآينه عقل و قرآن(فارسى)، عنوان اصلى: امامة على بين العقل و القرآن، محمد جواد مغنيه (1322ـ 1400)، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، چاپ اوّل، 1370، 182 ص، مترجم: اكبر ايرانى قمى.*
81. امامت على(ع) در پرتو عقل و قرآن(فارسى)، عنوان اصلى: امامة علي…، محمد جواد مغنيه (1322ـ 1400)، مشهد، چاپخانه خراسان، 1395، 218ص. مترجم: غلامرضا نمايى.
82. الامامة فى ضوء الكتاب و السنة (عربى)مهدى السماوى، بيروت: دارالزهراء، چاپ دوّم، 1399، 3 جلد، 285 ـ 269 ـ 237 ص.*
83. امامة القرآن (اردو)، مولانا محمد هارونى زنگى پورى(م 1339)، چاپ دهلى ـ لاهور، (مؤلف دوكتاب ديگر با عنوان علوم القرآن و توحيد القرآن دارد كه كليه مطالب سه كتاب را در كتاب ديگرش به نام خلاصة التفاسير آورده و دراين كتاب خلافت على(ع) را با 72 آيه ثابت كرده است). ( الذريعه 2/ 341 ، كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 553)
84. الامامة والولاية فى القرآن(عربى)، عنوان اصلى: امامت و ولايت در قرآن، سيد على اكبر موسوى و…، قم: دارالقرآن الكريم، 1412، 205 ص، قم: مطبعة الخيام، 1399، 240 ص.
85. امام شناسى(فارسى)، محمد حسين طهرانى، تهران: انتشارات حكمت، 1366 ـ 1370. *
86. امام مهدى(عج) از ديدگاه قرآن و عترت(ازجلد سيزدهم بحارالانوار) (فارسى)، محمد باقر مجلسى، قم: انتشارات قلم، 106 ص، مترجم: على دوانى.*
87. امام مهدى(عج) در قرآن (فارسى)، عنوان اصلى: المهدى فى القرآن، سيد صادق حسينى شيرازى، قم: انتشارات پيام اسلام، 189ص، مترجم: محمد رضا انصارى.*
88. امام و امامت از ديدگاه قرآن و سنت(فارسى)، اسداللّه بيات، تهران: واحد فرهنگى بنياد شهيد، چاپ اول، 1363، 112 ص.*
89. الانصاف فى تحقيق آية الاستخلاف(انى جاعل فى الارض خليفة) (اردو)، ميرزا احمد على الامرتسرى هندى، (اين كتاب در امامت و ردّ فرقه قاديانيه نوشته شده است). (الذريعه 2/ 397)
90. انفسنا ( پيرامون معنى انفسنا در آيه مباهله ـ 61 آل عمران) فارسى، ملا عبدالخالق ابن عبدالرحيم يزدى، (م 1268)، خطى: قم: كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى7188، مشهد :كتابخانه شهيد بهشتى. (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 605 ، مجله بينات 4/ 183)
91. الانموذج الخطير والبرهان الساطع المنير، تفسير آيه تطهير (عربى)، عبداللّه بن حسن بن احمد الامام الناصر. (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 608)
92. الانوار القدسية فى الفضائل الاحمدية و تفسير آية الصّلواة (عربى، زين العابدين گلپايگانى، (1218 ـ 1289)، خطى، مشهد: كتابخانه گوهرشاد 1419. (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 624)
* الانيقية تفسير آية المودّة، موسوى. رك: شماره 163.
93. الاوائل و تأويل مانزل فى اعداء آل محمد و تأويل ما نزل فى شيعتهم و تأويل ما نزل فى النّبى (عربى)، محمد بن عباس بن على ماهيار معروف به ابن الجحام، (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 640، الذريعة 3/ 306)
94. اوضح الدّليل فى ما جاء فى على وآله من التنزيل (عربى)، على بن جعفر ابن ابى المكارم العوامى القطيفى، (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 643)
95. اولواالامر در قرآن(فارسى)، حسن سعيد، تهران كتابخانه مدرسه چهل ستون.
96. اهل بيت(اردو) (درتفسير آيه تطهير)، سيد محمد صالح عرشى بنارسى، چاپ هند. (الذريعة 2/ 483)
97. اهل بيت (اردو)، سيد مقبول احمد (م 1340)، هند ـ كهجوه، انيس، 32ص، (در اين كتاب، اهل بيت از ديدگاه قرآن بحث شده است. اين كتاب همچنين با كتاب مجالس الحسنية درسال 1324 چاپ شده است). (الذريعة 2/ 483، كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 650)
98. اهل البيت او الشخصيات اللامعة فى آية التطهير(عربى)، عنوان اصلى: اهل بيت يا چهره هاى درخشان…، شهاب الدين اشراقى، محمد فاضل لنكرانى، قم، 1402، 156 ص، مترجم: عباس ترجمان.
99. اهل بيت به روايت سوره انسان(فارسى)، عزيز خالقى بايگى، پايان نامه كار شناسى ارشد، تهران: دانشگاه آزاد اسلامى، 1372، 7 + 156 ص، استاد راهنما: سيد محمد باقر حجّتى ـ استاد مشاور: عليرضا فيض. *
100. اهل بيت درآيه تطهير(فارسى)، عنوان اصلى: اهل البيت فى آية التّطهير، سيد جعفر مرتضى عاملى، قم: دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ اوّل، 1372، 200 ص، مترجم: محمد سپهرى.*
101. اهل بيت(ع) رهبران الهى و پژوهش استدلالى از ديدگاه عقل و نقل درباره اهل بيت(بررسى آيات تطهير، مباهله، ولايت و قربى). تهران، انتشارات عاشورا، چاپ اوّل 1374، 375 ص.*
102. اهل البيت فى آية التّطهير، سيد احمد حسينى اشكورى (تأليف در سال 1350). (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 650)
103. اهل البيت فى آية التّطهير(عربى)، سيدجعفر مرتضى عاملى، بيروت: دارالامير، 1413، 254.*
104. اهل البيت فى القرآن(عربى)، سيد صادق الحسينى الشيرازى، بيروت: المركز العلمى، چاپ اوّل، 1399، 406ص.*
105. اهل البيت مقامهم منهجهم مسارهم، (عربى) مؤسسة البلاغ ـ لجنة التأليف، مؤسسة البلاغ، 1409، 176ص.*
106. اهل بيت وآيه مباهله (فارسى، قوام الدين وشنوى، قم: چاپ مهر، 112 ص، مترجم و مقدم: سيد ابوالفضل رضوى.*
107. اهل البيت يا چهره هاى درخشان، درآيه تطهير (فارسى)، شهاب الدين اشراقى ـ محمد فاضل لنكرانى، تهران: نشر فرهنگ اسلامى، چاپ سوّم، 1369، 153ص.*
108. ايجاز التحرير فى آية التّطهير(عربى)، سيد ناصر حسين مظفر جيفورى، (1313)، لكهنو: مؤسسه اثنا عشرى. (الذريعة 26/ 73)
109. ايضاح خطاء من شنّع على الشيعة فى امر القرآن (عربى)، محمد بن احمد ابن الجنيد الكاتب الاسكافى، (م 381)، (كتابنامه بزرگ قرآن 2/ 663)
110. باقيات صالحات، ترجمه آيات بيّنات(فارسى) محمد عبدالشّكور، بمبئى، مطبوعة اجمل، 1394، 408ص. *
111. بحث علمى تحقيقى حول اولى الامر و الولاية (عربى)، سيد احمد الفهرى، بيروت: الدار الاسلامية، 1406، 119 ص.*
112. بحث غدير خم از نظر قرآن شريف (فارسى)، عبدالكريم نيرى، قم: مطبعة حكمت، 1353، 43 ص.
113. بحث و تحقيق در آيات ولايت و خلافت على (ع) (فارسى)، ابوالفضل داور پناه، پايان نامه دكترى، تهران: دانشكده الهيات دانشگاه تهران، 1343، 245ص.
114. بحر المناقب فى فضل على بن ابى طالب، على بن ابراهيم، درويش برهان، خطى: تهران كتابخانه شخصى اصغر مهدوى. (كتابنامه بزرگ قرآن 3/ 956)
115. بررسى نظريات تفسيرى امام فخررازى پيرامون آيات نازله در شأن اهل بيت عليهم السّلام(فارسى)، محمد كبيريان، پايان نامه كارشناسى ارشد، تهران: دانشكده تبليغ دانشگاه امام صادق(ع)، 1371، استاد راهنما: محمد هادى معرفت. (كتابنامه بزرگ قرآن 3/ 984)
116. برهان البيان(اردو) (در خلافت وامامت و تفسير آيه استخلاف)، سيد ابوالقاسم ابن حسين بن نقى رضوى قمى لاهورى، 13242، چاپ هند. (الذريعه 3/ 94)
117. برهان المبين(اردو)، ايمان تجمل حسين خان كرپاموى، (درتفسير آيه تطهير) (كتابنامه بزرگ قرآن 3/ 1009)
118. برهان مجادله فى تفسير آيت مباهله(اردو)، محمد اعجاز حسن محمدى بدايونى، (م 1350)، شيعه، چاپ لكهنو. (كتابنامه بزرگ قرآن 3/ 1009)
119. بشارات قرآن در شأن حضرت مهدى آل محمّد(ص)(فارسى)، سيد على اكبر شعفى، اصفهان: انتشارات دين و دانش ـ چاپخانه محمدى. 1342 ـ 1371، 44ص. مشهد انتشارات جعفرى. *
120. بشارتهاى صحف سماويه و بشارتهاى قرآن در شأن حضرت مهدى(عج)، (دائرة المعارف تشيع 3/ 244)
121. بصائر يا قرآن و اهل بيت(فارسى)، عنوان اصلى: شواهد التّنزيل لقواعد التفضيل، عبيداللّه حاكم حسكانى، حنفى، شيراز: چاپخانه مصطفوى، چاپ اوّل، 1357، 708ص، مترجم و شارح: حسنعلى نجابت. *
122. بغية الطالب و سؤله فى سبب نزول انّما وليّكم اللّه و رسوله…، احمد صالح الصنعانى، (م 1140). (كتابنامه بزرگ قرآن 3/ 1032)
123. البيت النبوى فى القرآن الكريم و… (عربى)، لطيفه بنت محمد التويجرى، پايان نامه كارشناسى ارشد، رياض: دانشكده تربيت، 1409. (كتابنامه بزرگ قرآن 3/ 1098)
124. بين الشيعة و السّنة(عربى)، على الجالوس، قاهره: دارالاعتصام، 1989، 316 ص. (مجله رسالة القرآن 9/ 223)
125. پاسخ به شبهات آلوسى بغدادى در زمينه آيات نازله درشأن اهل بيت(ع) (فارسى)، مسعود فكرى، پايان نامه كارشناسى ارشد، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)، 1371، استاد راهنما: محمد هادى معرفت. (كتابنامه بزرگ قرآن 3/ 1104)
126. پاسخهاى همدانى(عربى)، محمدباقر همدانى، خطى: تهران: كتابخانه مركزى دانشگاه تهران 6.(پاسخ به خرده گيريهاى اهل كتاب از قرآن و غيبت امام(ع) (كتابنامه بزرگ قرآن 3/ 1105)
127. پرتوى از امامت و ولايت در قرآن(فارسى)، سيد على اكبر موسوى ـ محمد محمدى گيلانى ـ محمد يزدى ـ حسين مظاهرى ـ محمد تقى مصباح، تهران: انتشارات ميقات، 1362، 243 ص.*
128. پژوهشى در آيه تطهير ـ مصونيت تكوينى رهبران عقيدتى اسلام (فارسى)، عنوان اصلى: آية التّطهير، محمد مهدى آصفى، قم: دفتر نشر معارف اسلامى، چاپ اوّل، 1373، 174 ص، مترجم: محمود رضا افتخارزاده.*
129.تأويل الآيات الباهرة فى فضل العترة الطاهرة(فارسى)، محمد تقى بن شيخ محمد با قربن محمد تقى معروف به آقا نجفى، (م 1332)، چاپخانه اميرالمؤمنين، 1364 ق، 379 ص.(اين كتاب ترجمه عنوان بعدى است) *
130. تأويل الآيات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة. (عربى)، سيد شرف الدين على الحسينى الاسترآبادى الغروى، (قرن 10) قم: مؤسسة النشر الاسلامى (جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، چاپ اوّل، 1409، 856 ص، محقق حسين استاد ولى.*
131. تأويل الآيات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة، مولى محمد بن محمد على طبسى، نگارش: 1085. (معجم مخطوطات الشيعة حول القرآن 21)
132. تأويل الآيات النازلة فى فضل اهل البيت و اوليائهم، (مؤلف: ناشناس) درآن بيست هزار بيت در شعر در تأويل آيات مورد نظر بر اساس ترتيب قرآن مى باشد.
133. تأويل ما نزل فى النّبى و آله عليه السّلام.
* تأويل ما نزل فى شيعتهم
* تأويل ما نزل فى اعدائهم، هرسه از: محمد بن عباس بن على بن مروان ابن ماهيار بزاز معروف به ابن الجحام (م بعد 328)، (شيخ طوسى وى را ابن حجام نامبرده است). (دائرة المعارف بزرگ اسلام 3/ 216، الذريعة 3/ 306) (احتمال دارد اين سه كتاب با عنوان 93 يكى باشد)
134. تحفة الاخوان (در اثبات ولايت و تفسير آيه انّما وليّكم اللّه و رسوله… ) مصطفى ابن المرتضى الخوئى، چاپ در سال 1350، 30 ص. (الذريعة 26/ 161)
135. تحفة الخواص(در شناخت واجب الوجود و ائمه اطهار واولياء اللّه از ديدگاه قرآن)، ميرزا هدايت اللّه آشتيانى، خطى، تهران: گنجينه قرآن 1/ 309 ـ 1347 ـ كتابخانه رضويه، 5644. (مجله رسالة القرآن 9/ 223)
136. تحفة المحبّين(درآيه تطهير)، سيد مهدى ابن سيد حسين موسوى حسينى (م1322) حدود 400ص. (الذريعة 26 / 172)
137. تحليل مسائل امامت در الميزان(فارسى)سيد محمد حسين طباطبائى، تهران: انتشارات نورفاطمه، چاپ اوّل، 1363، 189 ص، گردآورنده: شمس الدين ربيعى.*
138. تخريج الآيات والاحاديث فى اثبات الامامة للائمة الاثنى عشر، (فارسى)، سيد ابوالقاسم حسين بن تقى رضوى قمى لاهورى (م 1324). (الذريعة 4/4)
139. تذكرة الائمة، منسوب به علامه مجلسى صاحب بحار.(بعضى اين كتاب را با عنوان ذكرة الائمة فى ذكر الاخبار المروية فى بيان تفسير الآيات المنزلة فى شأن أهل البيت عليهم السّلام) و در بخش كتب مجهول ذكر كرده اند، در الذريعه اين كتاب در تاريخ ائمه ذكر شده است و مؤلف آن را محمد باقر لاهيجى مى داند. (رسالة القرآن 9/ 224، الذريعة 2614)
140. التذكرة بآية التّطهير، تجمل حسن كرپاموسى.(رسالة القرآن 9/ 224)
141. ترجمه و تحقيق رساله تفسير آيه واذ ابتلى ابراهيم ربّه، ملا محمد رفيعا، پايان نامه كارشناسى، ارشد صديقه نصير اوغلى، تهران: دانشكده الهيات دانشگاه تهران، 1372، استاد راهنما سيد محمدباقر حجّتى، استاد مشاور، فيض و مهديزاده.*
142. تطهير التطهير، محمد بن حسن اصفهانى معروف به فاضل هندى(ت 1135)، خطى، قم: كتابخانه آيت اللّه گلپايگانى، فهرست كتابخانه 1/ 49. (رسالة القرآن 9/ 225)
143. التّطهيريه(تفسير آيه تطهير) (فارسى)، محمد باقر بن محمد سليم قراچه داغى حائرى، فهرست كتابهاى چاپى 1/ 1363. (رسالة القرآن 9/ 225)
144. تفسير الآيات البيّنات(در فضائل اهل بيت)(فارسى)، سيد مصطفى بن ابى القاسم الموسوى الجزائرى(م 1320). (الذريعة 4/ 236)
145. تفسير آيات فى شأن على و الائمة(ع)، مؤلف: ناشناس، خطى، كتابخانه سالار جنگ 5/ 113. (رسالة القرآن 9/ 225)
146. تفسير الآيات المنزلة فى اميرالمؤمنين(تفسير آى القرآن)، محمد بن محمد بن نعمان العكبرى البغدادى معروف به شيخ مفيد(م 1413)، سيد بن طاووس در سعد السعود اين كتاب را نام مى برد وشايد مراد همان الافصاح فى امامة على(ع) باشد. (الذريعة 12/ 183، 26/ 214)
147. تفسير آية الامامة، مولى محسن فيض كاشانى. (رسالة القرآن 9/ 226)
148. تفسير آية ان الابرار يشربون (در اثبات نزول آيه در شأن اهل بيت)،(ادبيات فارسى استورى 1/ 259)
149. تفسير آيت اولى الامر(اردو)، عبدالشكور لكهنوى، لكهنو، عمدة المطابع، 32ص. (رسالة القرآن 2/ 226)
150. تفسير آية التطهير(فارسى)، اسماعيل بن زين العابدين بن المنجم ملقب به مصباح (م 1300). (الذريعة 4/ 326)
151. تفسير آية التطهير(اردو)، عبدالشكور لكهنوى، لكهنو، دفتر پنجم، 1925، 32ص. (رسالة القرآن 9/ 226).
152. تفسير آية التّطهير على مذهب الشيعة، مولى ناصر حسين شيعى جونپورى. (رسالة القرآن 9/ 226)
153.تفسير آية الخلافة، سيد عبداللّه بن سيد حسن ملقب به برهان موسوى سبزوارى(م حدود 1300)، (الذريعة 4/ 326)
154. تفسير آية الخلافة، ميرزا حسين بن محسن علوى سبزواوى (م 1352). (الذريعة 4/ 326)
155. تفسير آية العهد (… لاينال عهدي… )، عبدالمنعم بن عبدالعزيز العاملى، خطى، قم: كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى، فهرست كتب خطى 2/ 139، 26 ورق. (رسالة القرآن 9/ 227)
156. تفسير آية العهد،(پيرامون امامت و عصمت) خطى، قم: كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى، فهرست كتب خطى، 8/ 274. (رسالة القرآن 9/ 226)
157. تفسير آيت مباهله(اردو)، عبدالشكور لكهنوى، لكهنو، عمدة المطابع، 15ص.(رسالة القرآن 9/ 227)
158. تفسير آية المودّة، سليمان بن ابراهيم البلخى القندوزى الحنفى ( 1220 ـ 1293)، (مؤلف ينابيع المودّة). (رسالة القرآن 9/ 227)
159. تفسير آية المودّة، احمد بن محمد شهاب الدّين الخفاجى( 979 ـ 1069) مؤلف حاشيه الشّهاب على البيضاوى)، قم: مجمع احياء الثقافة الاسلاميّة ـ وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اوّل، 1412، 260 ص، محقق محمدباقر محمودى. *
160. تفسير آية المودّة، غلامرضا يزدى (م بعد از 1361 هـ) (معجم الدراسات القرآنيّة عند شيعه.. 76)
161. تفسير آية المودّة = رسالة الانيقية، سيد على بن على الموسوى عاملى، ( 970 ـ 1068)، (الذريعة 4/ 333 و 2/ 469)
162. تفسير آية المودّة و انّما وليّكم اللّه و رسوله، سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى عاملى(م 1377)، در صيدا مجله العرفان منتشر شده است. (الذريعة 4/ 333، معجم الدراسات القرآنيّة 76)
163. تفسير آيه: واذ ابتلى ابراهيم ربّه بكلمات، محمد مولى رفيع گيلانى، معروف به ملا رفيعا (م 1070 ـ 1161) ( آيه عهد در عصمت و امامت) (الذريعه 4/ 322)
164. تفسيرآيه: يا ايّها الرّسول بلغ ما انزل اليك، زين العابدين خان كرمانى(مباحث يازده درس كه در سال 1325 و 1326 القاء شده است) (رسالة القرآن 9/ 228)
165. تفسير آيه: اليوم اكملت لكم دينكم، ملا محمد صالح مازندرانى، خطى، تهران: مجلس شوراى اسلامى، فهرس مجلسى 9/ 299. (رسالة القرآن 9/ 228)
166. تفسير التّكميل فى آية: اليوم اكملت لكم دينكم(اردو)، سيد مرتضى حسين الخطيب اله آبادى هندى، چاپ هند. (الذريعة 4/ 267)
167. تفسير چند آيه (فارسى) (درفضائل اميرالمؤمنين)، خطى، قم: كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى، فهرست 8/ 196. (رسالة القرآن 9/228)
168. تفسير الحبرى، نامهاى ديگر آن مانزل من القرآن فى على بن ابيطالب(ع) ـ تنزيل الآيات المنزلة فى مناقب اهل البيت مى باشد. حسين بن الحكم الحبرى (قرن3)، بيروت: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، چاپ اول، 1408، 696ص. تحقيق محمدرضا الحسينى.
169. تفسير سورة هل أتى على الانسان، محمد على بن ابى طالب گيلانى، (1103 ـ 1180)، (رسالة القرآن 9/ 229)
170. تفسير فرات الكوفى (عربى)، فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفى(از اعلام قرن4)، تهران: وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اوّل، 1410، يك جلد، بيروت: مؤسسة النعمان، 1412، دوجلد(افست)، 720 ص، محقق: محمد كاظم; قم: مكتبة الداورى، 1354، 245ص.*
171. تفسير قرآن مبين و على اميرالمؤمنين عليه السّلام، احمد بن على مقدّسى زنجانى، تهران: انتشارات جهان، 1353 ش، 175ص.*
172. تنبيه الغافلين(آيات نازله در شأن ائمه الطاهرين(عربى)، تأليف بعضى از قدما و نيز منسوب به شريف مرتضى علم الهدى( م 436 )، دركتابخانه آيت اللّه مجدد شيرازى. (الذريعة 4/ 446)
173. تنزيل الآيات الباهرة فى فضل العترة الطاهرة، سيد عبدالحسين بن يوسف شرف الدين موسوى ( 1290 ـ 1377). (الذريعة 4/ 455)
174. التّنوير در ترجمه رسالة آية التّطهير (اردو)، قاضى نور اللّه شريف الدين شوشترى شهيد، هند، 1341، مترجم: سيد حسن عباس موسوى نيشابورى كنتورى (همراه با اصل در هر صفحه)، (الذريعة 4/ 469)
175. جامع الفوائد و دافع المعاند ـ مختصر تأويل الآيات الظاهرة سيد شرف الدين استرآبادى، علم بن صيف بن منصور نجفى حلى. (الذريعة 5/ 66)
176. جزء فى تحقيق اهل البيت المذكورة فى آية التطهير، محمد معين بن محمد امين سندى حنفى(م 1161). (رسالة القرآن 9/ 230)
177. جلاء الضمير فى حل مشكلات آية التطهير، محمدعلى بن محمد تقى بن موسى البحرانى، بمبئى: مطبعة مظفرية، 1325. (الذريعة 5/ 124)
178. حدائق اليقين فى الامامة و مناقب الائمة و الآيات النازلة فى شأن اميرالمؤمنين(ع)، مولى ابى طالب استرآبادى، (قرن دهم). (الذريعة 6/ 292)
179. حسين عليه السّلام از ديدگاه وحى(فارسى)، حسن سعيد، تهران: كتابخانه مدرسه چهل ستون، 1398 ـ 100 ص.*
180. الحسين والقرآن (عربى)، محمد جواد مغنيه، بيروت: دارالثقافة ـ ونيز دارالتيار الجديد، 150 ص.*
181. الحسنية القرآنية الفرقانيّة(عربى و اردو) سيد غلام حسين كنتورى، (م حدود 1340) (اثبات شهادت امام حسين از قرآن)
182. حقايق التفضيل فى تأويل التنزيل، جعفر بن ورقاء بن محمد جبله. (رسالة القرآن 9/ 231)
183. حقوق آل البيت فى الكتاب و السنّة باتفاق الامة(عربى)، محمدحسين الحاج العاملى، قم: مطبعه مهر، چاپ اوّل، 1415، 253 ص.*
184. حكومت جهانى حضرت مهدى از ديدگاه قرآن و عترت (فارسى)، محمود شريعت زاده خراسانى، تهران: مؤسسه فرهنگى انصارالحسين، چاپ اميد قم، 1371، 328 ص.*
185. الخاتم لوصى الخاتم (عربى)، غلامرضا مولانا بروجردى، بيروت: مؤسسة الوفاء چاپ اوّل، 1303، 480 ص. (درتفسير آيه انّما وليّكم اللّه و رسوله والذين آمنوا … ) (رسالة القرآن 9/ 232)
186. خصائص اميرالمؤمنين من القرآن، حسن بن احمد بن قاسم بن محمد بن على بن ابى طالب. (الذريعة 7/ 165).
187. خصائص الوحى المبين فى مناقب على(ع)، يحيى بن على بن الحسن محمد البطريق (قرن 6)، تهران: وزارت ارشاد اسلامى، 1406، 276 ص، محقق: محمد باقر محمودى، تهران: 1311 همراه انوار الهداية جلال الدين دوانى، چاپ سنگى، 365 ص. (الذريعة 7/ 175) *
188. خلافت قرآنى، سيد على بن ابى القاسم رضوى قمى لاهورى، (غير از كتاب الخلافة پدرش مى باشد)، مطبوع، (الذريعة 7/ 238)
189. خلافت و ولايت از نظر قرآن(فارسى)، محمد تقى شريعتى، تهران: حسينيه ارشاد، چاپخانه حيدرى،1349، 351 ص، ازمنشورات حسينيه ارشاد 5.*
190. خورشيد ايمان يا على و قرآن(فارسى)، محمد جواد مغنيه، قم، 1368، 222ص، مترجم: يوسف صديق گيلانى.
191. خورشيد مغرب (فارسى)، محمدرضا حكيمى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، 387ص.*
192. خورشيدى كه ازمكه طلوع مى كند (فارسى)، محمد خادمى شيرازى، قم: چاپ صدر، چاپ اوّل، 1413، 164 ص. *
193. الخيرات الحسان فى ما ورد من آى القرآن فى فضل سادة بنى عدنان، محمدرضا الغراوى النجفى، (رسالة القرآن 9/ 223)
* دائرة معارف القرآن الكريم، ر.ك: المهدى الموعود… شماره 274.
194. الداهية الحاطمة على من اخرج من اهل باليت فاطمة،حيدر على هندى فيض آبادى، (ردّ منكرين شموليت آيه تطهير نسبت به حضرت فاطمه سلام اللّه عليها). (الذريعة 8/ 47)
195. الدرّ الثمين فى ذكر خمسمأة آية نزلت فى فضائل اميرالمؤمنين(ع) باتفاق أكثر المفسرين من أهل الدّين، رجب بن محمد بن رجب البرسى الحلى(م بعد از 813)، خطى، كتابخانه رضويه 15317، سال 1117، (الذريعة 8/ 64، رسالة القرآن 9/ 233)
196. درمكتب اهل بيت(ع) (فارسى)، دارالتوحيد، تهران: سازمان تبليغات اسلامى، چاپ اوّل، 1368، 167 ص، مترجم: محمد تقى رهبر.*
197. دعوت حق(فارسى)، محمد جعفر نجفى تبريزى، تهران: چاپخانه حيدرى، 1354، 391 ص.*
198. ذكر آيات نزلت فى اميرالمؤمنين، مؤلف ناشناس، (الذريعة 10/ 33)
199. ذكر ما نزل من القرآن فى رسول اللّه واهل البيت، مؤلف ناشناس. (الذريعة 10/36)
200. رابطه قرآن و كعبه وائمه معصومين و مشاهد آنها و…، محمد على شمشيرى ميلانى، تبريز، 1361، 739 ص. (رسالة القرآن 9/ 234)
201. راه امام شناسى از نظر قرآن و حديث (فارسى)، محمد صفرى(زرافشان)، مشهد، چاپخانه خراسان.*
202. رسالة آية التطهير، نوراللّه بن شريف الدين شوشترى، 1341، (با ترجمه اردو، در شماره 176 گذشت) (رسالة القرآن 9/ 234، الذريعة 4/ 469)
203. رسالة آية تطهير(اردو)، سيد نذر حسن صاحب الافاضل، هند، اكرم حسين…. (رسالة القرآن 9/ 234)
* رسالة أربعون آية، ر.ك: أربعون آية فى فضائل اميرالمؤمنين شماره 59.
204. رسالة اعظم المطالب فى آيات المناقب، سيد احمد حسين بن رحيم امروهوى (م 1338). (الذريعة 11/ 95)
* رسالة اليقيه، ر.ك: تفسير آية المودّة شماره 163.
* رسالة انفسنا، ر.ك: انفسنا، يزدى به شماره 90.
205. رسالة تفسير آية الخلافة، ميرزا حسين بن محسن علوى سبزوارى، (1268 ـ 1353) (رسالة القرآن 9/ 235)
* رسالة فى اربعين آية، ر.ك: اربعين آية فى فضائل… شماره 59.
206. رسالة فى تتميم استدلال الشيعة بآية (لاينال عهدى الظّالمين) على بطلان خلافة غير المعصوم، مولى محمد رفيع بن فرج گيلانى معروف به ملا رفيعا(از شاگردان مجلسى) (م 1161). (الذريعة 11/ 135)
207. رسالة فى عصمة الائمة و استفادتها من آية واذ ابتلى ابراهيم ربّه… سيد محمد ابن عبدالكريم طباطبائى بروجردى.(الذريعة 15/ 273)
208. رسالة فى عصمة الائمة واستفادتها من آية واذ ابتلى ابراهيم ربّه…، مؤلف: مجهول(غير از عنوان قبلى است، آقا بزرگ تهرانى هردو را دركتابخانه خوانسارى ديده و هر دو عنوان را ياد كرده است. (الذريعة 15/ 273)
209. رسالة فى العصمة و استفادتها من آية لاينال عهدى الظالمين، مولى محمد رفيع بن فرج گيلانى معروف به ملا رفيعا(م 1070 ـ 1161)، (در الذريعة اين عنوان با سه عنوان قبل جداگانه ذكر شده است، ولى به نظر مى رسد با تفسير آيه واذ ابتلى ابراهيم… شماره 165 يكى باشد). (الذريعة 15/ 273)
210. رسالة فى قوله تعالى انّما وليّكم اللّه، محمّد بن احمد بن محمد آل عصفور بحرانى (م 1257). (رسالة القرآن 9/ 235)
211. روائح القرآن فى فضائل امناء الرحمن (آيات نازله در شأن اهل بيت(ع))، سيد محمد عباس تسترى هندى(م 1306)، لكهنو، 1278. (الذريعة 11/ 255)
212. رهبرى امام على(ع) در قرآن و سنت(فارسى)، عنوان اصلى: المراجعات، سيد شرف الدين موسوى، تهران: سازمان تبليغات اسلامى، چاپ اوّل، 1370، 558 ص، مترجم: محمد جعفر امامى.*
213. زين الفتى فى تفسير سورة هل أتى، احمد بن محمّد على العاصى(قرن 5)، خطى: لكهنو: كتابخانه صاحب عبقات و تصوير آن در اصفهان كتابخانه مهدى فقيه ايمانى. (رسالة القرآن 9/ 236)
214. السحاب المطير فى تفسير آية التطهير، نور الدين شريف الحسينى المرعشى (شهيد در 1019). (الذريعة 12/ 150)
215. سوره والعصر حضرت امام زمان عليه السّلام است(فارسى)، عباس راسخى نجفى، قم: انتشارات قيام، چاپ اوّل، 1372، 262 ص.*
216. سيماى امام متقين على(ع)(على ترجمان قرآن ـ جوانمردى جز على نيست و…)، عبدالرحمان شرقاوى، تهران: دفتر نشر فرهنگى اسلامى، مترجم: عبدالكريم بى آزار شيرازى.*
217. سيماى حضرت مهدى در قرآن (فارسى)، عنوان اصلى: المحجة فيما نزل فى القائم الحجّة، سيد هاشم حسينى بحرانى، تهران: نشر آفاق، چاپ اوّل، 1367، 478 ص، مترجم: سيد مهدى حائرى قزوينى.*
218. سيماى على بن ابى طالب(ع)در قرآن از ديدگاه اهل سنت(فارسى)، بهجت السادات كسائى فر، پايان نامه كارشناسى ارشد، تهران: دانشكده الهيات دانشگاه تهران، 1371، 664 ص، استاد راهنما: سيد محمد باقر حجّتى، مشاور: محمد على مهدوى راد.*
219. شواهد التّنزيل لقواعد التفضيل(عربى)، عبيد اللّه حاكم حسكانى حنفى، (قرن5)، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1393، دو جلد در يك مجلد 585 ـ 511 ص، ناشر ديگر: تهران: وزارت ارشاد اسلامى، دو جلد مجزا به همراه يك جلد فهارس، محقق، محمد باقر محمودى.*
220. شهادت، حسين، قرآن، محمد جواد مغنيه، تهران: بنياد قرآن، چاپ اوّل، 1361، 181 ص، مترجم: محمد رسول دريائى.*
221. الشيعه فى القرآن، (عربى) سيد صادق حسينى شيرازى، بيروت، مؤسسة الوفاء، چاپ اوّل، 1400، 142 ص.*
222. عبقات الانوار فى مناقب الائمة الاطهار (اثبات امامت ائمه)، سيد ميرحامد حسين بن محمد قلى خان صاحب بن محمد بن حامد نيشابورى كنتورى، (م 1306) اين كتاب در ردّ باب هفتم كتاب (التحفة الاثنى عشرية) كه در باب امامت است، مى باشد و به دو روش تدوين شده روش اوّل اثبات دلالت آيات قرآن بر امامت كه در يك جلد بزرگ است(چاپ نشده) و دركتابخانه مؤلف در لكهنو موجود است. و روش دوّم در اثبات دلالت احاديث شيعه بر امامت و جواب اعتراضات صاحب تحفه در 12 جلد مى باشد. (الذريعة 15/ 214)
223. عترت در قرآن، محمد هادى امينى، تهران انتشارات علميه اسلاميه، 1356، 168 ص. (كتابشناسى قرآن و علوم قرآنى، 309)
224. العترة الطاهرة فى الكتاب العزيز، (عربى)، عبدالحسين بن احمد الامينى النجفى معروف به علامه امينى(1320 ـ 1390) (دائرة المعارف تشيع 2/ 535)
225. العترة والقرآن، (عربى)، على كريمى جهرمى، قم: دار القرآن، 1413، 197ص.*
226. على بين الكتاب والسنة(عربى)، عباسى على موسوى، بيروت: مؤسسة اهل البيت، چاپ اوّل، 1402، دوّم، 1407، 80 ص.*
227. على(ع) در قرآن، حسين عمادزاده، تهران: مكتب القرآن، 168 ص.*
228. على فى القرآن، (عربى) سيد صادق حسينى شيرازى، بيروت: دارالفردوس، چاپ اوّل، 1399، دوّم 1409 ـ 2 جلد، 503 ـ 688 ص.*
229. على فى القرآن (عربى) على محمد دخيل، بيروت: دارالمرتضى، 1983.
230. على فى القرآن والسنة(عربى)، محمد على اسبر، بيروت: دارالاصالة، چاپ اوّل، 1411، 2 جلد، 489 ـ 748 ص.*
231. على فى الكتاب والسنة (عربى) حسين الشاكرى النجفى، قم: مؤسسة انصاريان، چاپ دوّم، 1412، 3 جلد، 504 ـ 467 ـ 351ص.*
232. على(ع) مع القرآن والقرآن مع على(ع)(عربى)، بيروت: مؤسسة الوفاء 1403.
233. على و قرآن، ژوليده نيشابورى، تهران: انتشارات اسلاميه، 1357، (كتابشناسى قرآن و علوم قرآنى، 310)
234. على و قرآن، محمد جواد مغنيه، تهران: انتشارات باران، 1343، 196 ص، مترجم: محسن بهبهانى و فحد حسن جعفريان. (كتابشناسى قرآن و علوم قرآنى، 311)
235. الغدير فى الكتاب و السنة والادب (عربى)، عبدالحسين بن احمد الامينى النجفى معروف به علامه امينى، (1320 ـ 1390)، تهران: دارالكتب الاسلاميه، دوّم، 1366، 11 جلد آن منتشر شده و بقيه آن متأسفانه منتشر نشده است.(اگر چه اين اثر مستقلاً درموضوع مورد نظر نمى باشد ليكن جهت اهميت آن در اين بخش ذكر شده است.)
236. فاطمه(ع) برترين بانو، (آيات مباهله، تطهير، مودّت و… )، سيد شريف الدين جبل عاملى، قم: دارالفكر، 157 ص. مترجم: حبيب اللّه رهبر اصفهانى.*
237. فاطمة الزهراء(ع) فى القرآن(عربى)، سيد صادق حسينى شيرازى، بيروت: مؤسسة الفكر الاسلامى، چاپ اوّل، 1411 ـ دوّم، 1412، 360 ص.*
* فهارس شواهد التنزيل، ر.ك: التنزيل شماره 221.
238. فصول المأة فى حياة ابى الائمّة اميرالمؤمنين على ابن ابى طالب(ع)(الجزء الثانى)فى القرآن والسّنّة، سيد اصغر ناظم زاده قمى، چاپ اوّل، 1411. اين اثر ارزشمند 5 جلد در 4 مجلد مى باشد كه جلد دوّم آن، فضائل ومناقب حضرت على(ع) از قرآن و سنت در 615 ص مى باشد(البته در جلدهاى ديگر نيز به مناسبت مناقب آن حضرت ازآيات نيز ذكر شده است)
239. قاطع البيان فى الايات المؤولة بصاحب الزّمان(ع)، فضل اللّه العابدى الخراسانى، مشهد: دارالمرتضى، چاپ اوّل، 1404، 452 ص.*
240. قرآن وامام حسين، محمد باقر محقق، تهران: انتشارات بعثت، چاپ اوّل، 1364، 135 ص. *
* قرآن و اهل بيت(ترجمه شواهد التنزيل)، ر.ك: بصائر يا قرآن و اهل بيت. شماره 120
241. قرآن و عترت، محمد باقر حسينى زفره اى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1371، 180 ص.*
242. قرآن و عترت در اسلام، على نمازى شاهرودى. تهران: انتشارات سعدى، 252 ص.*
243. قرآن و عترت در پيرامون حديث ثقلين، ابوتراب هدائى، مشهد: چاپ آذروش،چاپ اول، 1365، 147 ص.*
244. قرآن و ولايت، محمد تقى وحيدى گلپايگانى، تهران: افتخاريان، 1351 ـ 1356، 119 ص.
245. قسمتهايى از اسلام شناسى تاريخى، عبدالكريم نيرى بروجردى، قم: مؤلف 1415،2 جلد، (بخشى از كتاب).*
* كتاب خصائص، ر.ك: خصائص الوحى المبين. شماره 189.
246. كرايم القرآن(فارسى)، سيد مهدى ركن الدينى، 319 ص.
247. كوثر قرآن ـ زندگى حضرت زهراء(س)، محسن كازرونى، چاپ مظاهرى، 1370، 176 ص.*
248. لمحات فى الكتاب والحديث والمذهب(عربى)، لطف اللّه صافى گلپايگانى، تهران: مؤسسه بعثت،(دراين اثر چند رساله درموضوع مورد نظر مى باشد از جمله رسالة فى عصمة الانبياء والائمة، علم الامام، حول آية التّطهير، حول تفسير آية الانذار… )*
249. اللوامع النورانية فى اسماء على واهل بيته القرآنيّة، سيد هاشم حسينى بحرانى، قم: مطبعة العلميّة، چاپ اوّل، 1394، 551ص.*
* ما نزل من القرآن، ر.ك: تأويل مانزل، ابن جحام. شماره 132 ـ 134.
250. مانزل من القرآن فى اميرالمؤمنين(ع) ابراهيم بن محمدبن عاصم بن سعيد الثقفى(م 283)، (الذريعة 19/ 28)
251. مانزل من القرآن فى اميرالمؤمنين(ع)،محمد بن عمران موسى الخراسانى المرزبانى، (297 ـ 378)، (الذريعة 19/ 28)
252. مانزل من القرآن فى اميرالمؤمنين(ع) هارون بن عمر بن عبدالعزيز محمد المجاشعى(از اصحاب امام رضا(ع))، (الذريعة 19/ 29)
253. مانزل من القرآن فى اميرالمؤمنين(ع)، عبدالعزيز بن احمد الجلودى، (م 332)، (الذريعة 19/ 28)
254. مانزل من القرآن فى اميرالمؤمنين(ع)، على ابن حسين الاصفهانى الزيدى(صاحب الأغانى) (م 356)، (الذريعة 19/ 28)
255. مانزل من القرآن فى اميرالمؤمنين(ع)، احمد بن عبداللّه بن اسحاق بن مهران الحافظ الاصفهانى (م 430)، (الذريعة 19/ 28)
256. مانزل من القرآن فى اميرالمؤمنين(ع)، محمد بن احمد بن محمد ابى الثلج(م 325)، (الذريعة 19/ 28)
257. مانزل من القرآن فى اميرالمؤمنين(ع)، محمد بن اورمة القمى، (الذريعة 19/ 29)
258. مانزل من القرآن فى اهل البيت(ع) محمد بن عباس بن مروان بن ماهيار معروف به ابن جحام(م بعد از 328)، گويند كتابى ارزشمند در هزار ورق مى باشد. (ازاين مؤلف تأويل مانزل فى النّبى وآله و… شماره 132 گذشت شايد هردو يكى باشد البته آقابزرگ در الذريعة جداگانه ذكر كرده است.)، (الذريعة 19/ 29)
259. مانزل من القرآن فى اهل البيت عليهم السّلام، حسين بن الحكم الجبرى الكوفى(قرن سوّم)، قم: مجمع الذخائر الاسلامية ـ مطبعة مهراستوار، چاپ اوّل، 1395، 111 ص(مانزل من القرآن فى النّبى وآله عليهم السّلام كه براى مؤلف ذكر شده شايد همين باشد)، (معجم الدراسات القرآنية صفار 58)*
260. مانزل من القرآن فى الخمسة عليهم السّلام، عبدالعزيز بن احمد الجلودى (م332). (الذريعة 19/ 30)
* مانزل من القرآن فى شيعة اهل البيت، ر.ك: تأويل مانزل.
261. مانزل من القرآن فى صاحب الزمان، ابى عبداللّه الجوهرى، احمد بن محمد بن عبيداللّه(م 401) (الذريعة19/30)
* مختصر ما نزل من القرآن فى صاحب الزّمان نيز براى وى نام برده اند. (معجم الدراسات القرآنية صفار، 58)
262. مبعث و غدير(اولين وآخرين پيام در قرآن)، جلال الدين همائى، نيرى، تهران: انتشارات نور فاطمه، 1361، 93 ص.
* مجمع الانوار، ر.ك: آية التطهير وحديث كساء شماره 43
263. مجموعه سخنرانيها و مقالات چهارمين كنفرانس تحقيقاتى علوم ومفاهيم قرآن، قم: دارالقرآن الكريم، 1373، 493 ص. (موضوعات مطرح شده، مقالات و سخنرانيهاى اين كنفرانس پيرامون قرآن اهل بيت مى باشد)*
264. المحجة فيما نزل فى القائم الحجّة، (عربى)، سيد هاشم بحرانى(م 1107)، (صاحب تفسير البرهان)، 284 ص، محقق محمد منير ميلانى.*
265. المصابيح فى ذكر ما نزل من القرآن فى اهل البيت(ع)، احمد بن حسن الضرير الاسفراينى (م 1376) (معجم الدراسات القرآنية صفار 58)
266. مصباح الهداية فى اثبات الولاية (عربى)، سيد على الموسوى البهبهانى، قاهره: مطبوعات النّجاح(دار المعلم)، چاپ دوم، 1396، 336ص.*
267. معطيات آية المودّة(عربى)، سيد محمود الهاشمى، قم: مكتب السيد محمود الهاشمى، 1362، 101 ص.*
268. موعود قرآن (فارسى) عنوان اصلى: المهدى فى القرآن، سيد صادق حسينى شيرازى، تهران: مؤسسة الامام مهدى، 1360، 156 ص، ترجمه مؤسسة الامام المهدى.*
269. المهدى فى القرآن (عربى)، سيد صادق الحسينى الشيرازى، بيروت: مؤسسة الوفاء، چاپ دوّم، 1398، 260 ص.*
270. مهدى موعود، مسعود پادانا، 444 ص. (كتابشناسى قرآن و علوم قرآنى، 309)
271. المهدى الموعود فى القرآن الكريم (دائرة المعارف القرآن الكريم 3)، محمد حسين الرضوى، تهران: گنجينه قرآن ـ مكتبة النجاح، چاپ اوّل، 1402، 216 ص.*
272. نزول القرآن فى شأن اميرالمؤمنين(ع) محمد بن مؤمن الشيرازى، (الذريعة 24/ 106)
273. نساء اهل البيت فى ضوء القرآن والحديث (عربى)، احمد خليل جمعه، دمشق ـ بيروت: داراليمامه، چاپ اوّل، 1415، 704 ص.*
274. نور الابصار فى مناقب آل بيت النّبى المختار(ص)، مؤمن بن حسن بن الشبلنجى، بيروت: دارالجيل، 1409، 512 ص.*
275. النور المشتعل من كتاب مانزل من القرآن فى على(ع)، احمد بن عبداللّه ابن اسحاق معروف به ابى نعيم اصفهانى، (334 ـ 403)، تهران: وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اوّل، 1406، 306 ص. محقق: محمدباقر محمودى.*
276. والعاديات، فضائل على(ع) (فارسى)، عباس راسخى نجفى، قم: انتشارات قدس، چاپ اوّل، 1373، 136 ص.*
277. ولايت از ديدگاه قرآن، عبدالرسول حقاقى، تبريز مكتب شيعيان تبريز، شفق، 1352، 430 ص، 281. ولايت و امامت، هادى نجفى، قم، چاپخانه قيام، چاپ اوّل، 1370، 30 ص.*

منبع: فصل نامه پژوهش های قرآنی
نويسنده: محمد على هاشم زاده

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
ehsan2ehsan
ehsan2ehsan
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1394 
تعداد پست ها : 3

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

حافظه خوب

بسیاری از ما داشتن حافظه‌ای خوب را امری مسلم و بدیهی می‌دانیم، اما واقعیت این است که بدون وجود آن، رشته همه‌چیز را گم خواهیم کرد. آسیب دیدن حافظه، یک ناتوانی گیج‌کننده و عذاب‌آور است که می‌تواند به‌شدت بر روی جنبه‌های مختلف زندگی اثر بگذارد. وقتی نتوانیم حتی مسائل عادی و کاملاً آشنای زندگی روزمره خود را به یاد بیاوریم، زندگی‌مان ازهم‌گسیخته می‌شود و ازلحاظ اجتماعی نیز به‌شدت دچار آسیب می‌شویم.

بسیاری از ما برای یادآوردن اینکه کلیدهای خانه را کجا گذاشتیم، یا اینکه شماره تلفن، اسم همکاران،‌دوستان یا بستگانمان چیست به فکر کردن زیادی احتیاج نداریم، به‌راحتی و خیلی مطمئن می‌توانیم نام نخست‌وزیر کنونی را به یاد بیاوریم و می‌دانیم چه روزی از هفته است یا برنامه آخر هفته‌مان چیست و با چه کسانی می‌گذرد. ولی برای بسیاری از افراد، به دلایل متعددی همین مسائل ساده که سابقاً خودکار به ذهن می‌آمدند، به موارد گیج‌کننده و آشفته کننده‌ای تبدیل می‌شود.

- See more at: http://motalesharif.com/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8%d9%87-%d8%ae%d9%88%d8%a8/#sthash.gjyXq9a0.dpuf

تقویت حافظه


بسیاری از ما داشتن حافظه‌ خوب را امری مسلم و بدیهی می‌دانیم، اما واقعیت این است که بدون وجود حافظه‌ خوب ، رشته همه‌چیز را گم خواهیم کرد. آسیب دیدن حافظه، یک ناتوانی گیج‌کننده و عذاب‌آور است که می‌تواند به‌شدت بر روی جنبه‌های مختلف زندگی اثر بگذارد. وقتی نتوانیم حتی مسائل عادی و کاملاً آشنای زندگی روزمره خود را به یاد بیاوریم، زندگی‌مان ازهم‌گسیخته می‌شود و ازلحاظ اجتماعی نیز به‌شدت دچار آسیب می‌شویم.
 

چهارشنبه 24 تیر 1394  12:04 PM
تشکرات از این پست
akbarbadali
akbarbadali
کاربر جدید
تاریخ عضویت : اسفند 1397 
تعداد پست ها : 4
محل سکونت : azarbaijan

خیاطی

کاملا درست میفرمایید خوبه که انسان برای خود یه شغل و کاری داشته باشه امروزه با خیاطی هم میشه خیلی چیز ها رو بدست آورد خیاطی بین خانم ها طرف داران زیادی داره که هرکس که بخواد  آموزش خیاطی را یاد بگیره میتونه کمک خرج خانواده باشه از خیاطی به یک منبع درامد خوب برسه

 

چهارشنبه 29 اسفند 1397  5:18 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها