0

تايپك شيعه شناسي

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي




شیعه هراسى و جایگاه آن در دیپلماسى امنیتى ایالات متحده

مقدمه

یکى از آفندهاى عدم شکل گیرى نظام امنیت منطقه اى پایدار، فراگیر و بومى، تمرکز جنگ تبلیغاتى بر مثلث ایران هراسى (با هدف انزواى جمهورى اسلامى ایران در ساختار امنیتى نظامى منطقه اى)، شیعه هراسى (با هدف جلوگیرى از شکل گیرى قطب نظامى، امنیتى و اقتصادى در جهان اسلام) و اسلام هراسى (با هدف تنش زایى میان مسلمانان و اقلیت هاى سایر ادیان مانند ایجاد جنگ فرقه اى در لبنان) است.
افزایش اقدام هاى تعرضى وهابیون علیه شیعیان در پاچنار پاکستان و دره اسماعیل خان افغانستان، تداوم بى ثباتى هاى امنیتى ناشى از منازعات فرقه اى در شرق ایران، انفجارهاى متعدد تروریستى در عتبات عالیات در عراق لزوم اقدام موءثر براى حفاظت از امنیت زائران ایرانى، حمایت هاى خزنده برخى رجال سیاسى امارات و عربستان مانند شاهزاده بندر بن سلطان از گروه هاى تکفیرى و ادعاهاى تبلیغاتى مکرر اردن و مصر مبنى بر تلاش تهران براى مهندسى امنیتى جغرافیاى سیاسى شیعه در خاورمیانه عربى بیانگر ضرورت آسیب شناسى آفند تبلیغاتى شیعه هراسى از رویکرد امنیت ملى است.
به همین منظور جمهورى اسلامى ایران بایسته است در سیاست هاى کلان امنیتى برنامه پنجم توسعه دورنماى آسیب هاى احتمالى ناشى از آفندهاى تبلیغاتى سه گانه ایران هراسى، شیعه هراسى و اسلام هراسى که هر سه بصورت توأم در جریان است را از رویکرد امنیت ملى و منطقه اى مورد کنکاش قرار دهد.

گفتار اول: راهبرد امنیتى ایالات متحده براى گسترش شیعه هراسى در خاورمیانه

مهم ترین ترفندهاى مخالفان وحدت جهان اسلام براى ترویج آفند تبلیغاتى شیعه هراسى در ساختار نظام امنیت منطقه اى خاورمیانه عبارتند از:

1. تقویت اثربخشى تهاجم نرم از طریق کاربست توأمان شیعه هراسى با اسلام هراسى و ایران هراسى

به منظور تقویت اثربخشى آفندهاى شیعه هراسى، نهادهاى غرب از آفندهاى تبلیغاتى ایران هراسى و شیعه هراسى به صورت توأمان استفاده مى کنند تا عمق استراتژیک روابط خارجى جمهورى اسلامى ایران را با چالش مواجه کنند. به عبارتى رصد جنگ تبلیغاتى غرب در مختصات نوین امنیتى خاورمیانه بیانگر شکل گیرى دور جدیدى از عملیات روانى با ابزار شیعه هراسى است که پیش زمینه آن توسط پادشاه اردن با عنوان جغرافیاى سیاسى هلال شیعه شکل گرفته بود.
ایران هراسى در سطوح منطقه اى، شیعه هراسى در سطوح فرامنطقه اى و اسلام هراسى در بعد جهانى پیگیرى مى شود که ابزار، اهداف، شیوه و روش هاى خنثى سازى هر کدام از آنها متفاوت است که در صورت نبود سیاستى منسجم در برنامه پنجم مى تواند چالش هایى را براى حفظ بنیان هاى اقتدار ملى منطقه اى و همچنین وحدت جهان اسلام بوجود آورد.
لازم به یادآورى است اسلام هراسى با تبلیغات رسانه اى صهیونیست ها پس از حوادث یازده سپتامبر شدت گرفت به طورى که برخى نظریه پردازان و پژوهش گران نزدیک به طیف نومحافظه کار امریکا از شکل گیرى دوران جدیدى از جنگ هاى صلیبى سخن گفته و یا برخى نمایندگان و یا رجال سیاسى غرب، از گسترش اسلام در اروپا با عنوان «سونامى اسلامى» یاد مى کنند و صهیونیست ها نیز با هدف کمرنگ کردن نظریه گفتگوى تمدن ها و جلوگیرى از روند رو به گسترش اسلام گرایى در مجامع غربى تلاش مى کنند با تابوسازى از پیامدهاى افزایش اقتدار جهان اسلام و بهره گیرى از ابزارهاى دیپلماسى عمومى چهره اى مجازى و غیر واقعى از جهان اسلام و جهان تشیع را در نزد افکار عمومى غرب تداعى کنند. برخى احزاب راست افراطى نیز با تأثر از اسلام هراسى، خواهان اتخاذ سیاست هاى سخت گیرانه مهاجرت مسلمانان به اروپا مى باشند.
به عبارتى همزمان با شیعه هراسى، نهادهاى تبلیغاتى وابسته به صهیونیسم یک تهاجم رسانه اى را با هدف اسلام هراسى آغاز کرده اند به طورى که پس از حوادث یازده سپتامبر، غول هاى رسانه اى رژیم صهیونیستى با مطرح کردن آغاز دور جدیدى از جنگ هاى صلیبى و یا هشدار به اتحادیه اروپا و امریکا در رابطه با «سونامى اسلامى» تلاش کردند نوعى فضاى ترس، نگرانى و بى اعتمادى امنیتى به مسلمانان را بوجود آورند که جلوگیرى از افزایش گرایش سایر ادیان به دین اسلام، مانع سازى براى عملیاتى شدن شعار گفتگوى تمدن ها و تابوسازى از افزایش قدرت کشورهاى اسلامى برخى اهداف آنان از گسترش کاربست اسلام هراسى است.

2. ترغیب کشورهاى عرب منطقه به مهندسى امنیتى ژئوپلتیک شیعه

کشورهاى عرب حاشیه خلیج فارس متأثر از آفند تبلیغاتى شیعه هراسى، سیاست هاى آمایش جمعیتى را براساس موءلفه هاى زیر در دستورکار قرار داده اند:
- میزان دورى یا نزدیکى مخالفان شیعه به پایتخت؛ به عنوان مثال در کشور عمان تعداد زیادى از شیعیان نزدیک شهر مسقط زندگى مى کنند که دولت سنى عمان آن را از منظر تهدید بررسى مى کند.
- میزان دورى یا نزدیکى آنان با جمهورى اسلامى ایران و یا کشورهاى داراى اختلاف؛
- میزان پراکندگى و تراکم جمعیت آنان در قطب هاى زیارتى شیعیان؛
- میزان حضور در ساختارها و تأسیسات راهبردى؛
- میزان اشتغال شیعیان در صنعت نفت؛
- میزان فعالیت شیعیان در قطب هاى اقتصادى، به عنوان مثال در امارات بیشتر شیعیان در دوبى زندگى مى کنند.
به عنوان مثال شیعیان بحرین دولت این کشور را متهم مى کنند که با ایجاد تسهیلات لازم براى مهاجرت سنى هاى غیر بحرینى، در جهت تعادل سازى و مهندسى آمایش جمعیتى بحرین برنامه ریزى مى کند.

3. بهره گیرى از ترفندهاى کاریکاتوریسم امنیتى

یکى از روش هاى کاریکاتوریسم امنیتى انعکاس تصاویر مجازى و خشن از اهداف، ماهیت و دورنماى انقلاب اسلامى ایران است که با استفاده از ابزارهاى دیپلماسى عمومى بویژه صنعت فیلم سازى و بازیهاى رایانه اى صورت مى گیرد.
نمایش فیلم هاى «پرسپولیس»،(1) «هواپیماى 103»،(2) «فرار از تهران»،(3) «مستند نسل جدید تهران»،(4) «ترس مقدس»(5) و «بدون دخترم هرگز»(6) برخى مصادیق بهره گیرى امنیتى سیاسى از صنعت فیلم سازى با هدف انعکاس تصاویر خشنى از دستاوردهاى پیروزى شکوهمند انقلاب اسلامى است.

4. انگاره سازى هاى هدفمند

یکى از ترفندهاى تبلیغاتى غرب به تصویر کشاندن برخى مسئولان عالى رتبه جمهورى اسلامى ایران در کنار افراد غیر محبوب و مستبد در جلد برخى نشریه هاى معتبر خبرى است که این ترفند تبلیغاتى بارها توسط نشریه تایمز لندن مورد استفاده قرار گرفته تا از لحاظ روانشناختى به مخاطب این پیام را القا نماید که رهبران شیعه جمهورى اسلامى ایران هنجارهاى بشردوستانه را رعایت نمى کنند.

5. حداکثر بهره گیرى از محیط هاى سایبر

یکى از ابزارهاى نظریه پردازان شیعه زدایى در ساختار امنیتى خاورمیانه؛ بهره گیرى آنان از ظرفیت هاى محیط سایبر است که از مصادیق آن مى توان به هک کردن همزمان سرور آل البیت به عنوان بزرگ ترین سرور جهان تشیع و همچنین 300 وب سایت اینترنتى وابسته به حوزه علمیه قم و یا چهره هاى شاخص مکتب تشیع توسط یک محفل وهابى(7) معروف به Group ج xp در شهریور 1387 اشاره کرد.

6. تبلیغ شائبه ارتباط سپاه پاسداران جمهورى اسلامى ایران با شبه نظامیان شیعى خاورمیانه

یکى از ابزارهاى امریکا براى منزوى سازى جمهورى اسلامى ایران و کمرنگ کردن همگرایى منطقه اى، تمرکز نهادهاى تبلیغاتى و ساختارهاى اطلاعاتى نظامى ایالات متحده مبنى بر حمایت هاى نظامى، مالى و آموزشى جمهورى اسلامى ایران از جنبش هاى مقاومت حزب الله لبنان و یا شبه نظامیان شیعه ارتش مهدى وابسته به مقتدى صدر است. به عنوان مثال در 30 آوریل 2009 وزارت خارجه امریکا در راستاى مهندسى جنگ تبلیغاتى در گزارش سالانه خود، سپاه قدس را به آموزش و حمایت تسلیحاتى از شبه نظامیان شیعه عراق و کشورهاى حاشیه خلیج فارس متهم کرد(8) تا با رویه شدن این اتهام ها بتوانند موانعى را براى توسعه همگرایى منطقه اى جمهورى اسلامى ایران با کشورهاى همسایه بوجود آورند. در سال 1982 «فرانسوا میتران)(9) - رئیس جمهور وقت فرانسه نیز با این ادعا که حادثه گروگان گیرى اتباع این کشور از سوى حزب الله لبنان در سال 1980 با جمهورى اسلامى ایران ارتباط دارد، از تحویل سوخت هسته اى امتناع کرد.(10)
نهادهاى رسانه اى مطبوعاتى وابسته به صهیونیسم با مهندسى جنگ تبلیغاتى و شائبه سازى مبنى بر حمایت هاى نظامى تهران از حزب الله لبنان، تلاش مى کنند جمهورى اسلامى ایران را به عنوان ناقض قطعنامه 1701 شوراى امنیت سازمان ملل معرفى کنند که پس از جنگ 33 روزه به تصویب رسید و در آن بر اقدام هاى موءثر دمشق براى جلوگیرى از قاچاق اسلحه به لبنان از طریق مرز سوریه تأکید شده بود(11) و با این راهبرد تبلیغاتى تلاش مى کند همانطور که در جنوب لبنان یک حاشیه امنیت توسط نیروهاى «یونیفیل»(12) به وجود آورند، مقدمه حضور نیروهاى چند ملیتى در مرز سوریه و لبنان نیز فراهم شود؛ به عبارتى اسرائیل از هزینه ها و ظرفیت سازمان ملل براى تضمین حداکثرى امنیت استراتژیک خود بهره بردارى مى کند که اثربخشى این راهبرد مستلزم بهره گیرى حداکثرى از ترفند کاریکاتوریسم امنیتى و انعکاس تصاویر غیر واقعى از سپاه قدس در ساختار امنیتى خاورمیانه عربى است که با توجه به حساسیت کشورهاى عرب منطقه مانند عربستان و مصر به این حوزه جغرافیایى، مى تواند در راستاى آفندهاى تبلیغاتى ایران هراسى و شیعه هراسى تعریف و یا ابزارى براى توجیه شیعه زدایى و یا انزواسازى منطقه اى جمهورى اسلامى ایران تبدیل شود؛ به همین دلیل متولیان امر بایسته است ابعاد، ابزار، شیوه ها و اهداف جنگ تبلیغاتى علیه وزارت دفاع و سپاه پاسداران را از رویکرد امنیت ملى و منطقه اى بررسى کند. هدف دیگر جنگ تبلیغاتى علیه سپاه قدس؛ بسترسازى براى صدور قطعنامه هایى علیه جمهورى اسلامى ایران در قالب «گفتمان مبارزه با تروریسم»(13) است.
لازم به یادآورى است قطعنامه هاى زنجیره اى 1696، 1737، 1747، 1803 و 1835 در قالب «گفتمان مبارزه با تسلیحات کشتار جمعى» صادر شده اند و همزمان متولیان جنگ تبلیغاتى با انعکاس کدهاى اشتباه و گمراه کننده از وضعیت هاى اقلیت هاى دینى، قومى و مانور بر روى مقوله هایى مانند حقوق زنان و زندانیان سیاسى تلاش مى کنند زمینه صدور قطعنامه هایى در مجامع بین المللى در قالب «گفتمان حمایت از ارزش هاى بشر دوستانه» را نیز فراهم کنند؛ به عبارتى اگر دکترین مهار عراق در زمان صدام حسین مبتنى بر گفتمان مبارزه با تسلیحات کشتار جمعى بود ولى در مهندسى جنگ تبلیغاتى علیه ایران از سه گفتمان غالب نظام امنیت بین الملل براى تحدید اقتدار ملى و منطقه اى جمهورى اسلامى ایران استفاده مى شود.

گفتار دوم: اهداف نهادهاى تبلیغاتى غرب از گسترش شیعه هراسى

مهم ترین اهداف عملیاتى و راهبردى متولیان دیپلماسى تبلیغاتى غرب از کاربست آفندهاى شیعه هراسى عبارتند از:

1. جلوگیرى از شکل گیرى ترتیبات امنیتى بومى و پایدار

با توجه به وجود اقلیت هاى شیعى در برخى کشورهاى عرب منطقه که اکثر آنها با حکومت مرکزى خود مشکل دارند، پادشاه اردن ادبیات جدیدى را با نام «جغرافیاى سیاسى هلال شیعه»(14) وارد گفتمان سیاسى منطقه اى کرد که توانسته تا حدودى حاکمان سنى منطقه را بجاى «همزیستى مسالمت آمیز»(15) با ایران و یا گروه هاى شیعى، به سمت تنش و بى اعتمادى متمایل کند. به عنوان مثال بحرین مدعى است جمهورى اسلامى ایران با حمایت از شیعیان ارتش براى وقوع کودتا در بحرین تلاش مى کند به همین جهت دولت منامه ضمن جلوگیرى از ورود شیعیان، از مهاجرت عربهاى سنى به این کشور با هدف تغییر «موازنه ترکیب جمعیتى»(16) پشتیبانى مى کند، به عبارتى وجود نزدیک به 70 درصد جمعیت شیعه، عدم اعتماد میان منامه و تهران و مدیریت آفندهاى ایران هراسى در منطقه توسط آمریکا، برخى از دلایل تمایل این کشور براى انعقاد توافق هاى امنیتى با قدرت هاى فرامنطقه اى برون سیستمى است، که از مصادیق آن مى توان به استقرار فرماندهى «ناوگان پنجم نیروى دریایى»(17) امریکا در این کشور اشاره کرد که وظیفه مدیریت ناوهاى جنگى ایالات متحده در منطقه و جلوگیرى از قاچاق تسلیحات کشتار جمعى و مواد مخدر در دریاى عمان را برعهده دارند.
از طرفى همزمان ایالات متحده برنامه ریزى مى کند حداکثر منافع جهانى خود را از قبل فضاى ایجاد شده تضمین نموده و با استفاده از ابزارهاى دیپلماسى عمومى به گسترش واگرایى فرقه اى میان شیعه و سنى در منطقه دامن زند تا ضریب احتمال شکل گیرى پیمان هاى دفاعى درون سیستمى و تحقق «امنیت بومى و پایدار»(18) که شرط اولیه آن وجود اعتماد متقابل است را کاهش داده و جمهورى اسلامى ایران را در معادلات منطقه اى منزوى کند.
برخى مصادیق آفند تبلیغاتى شیعه هراسى و ارتباط دهى آن با جمهورى اسلامى ایران عبارتند از:
پادشاه مراکش در ششم مارس 2009 (16 اسفند 1387) با صدور بیانیه اى دستور قطع روابط سیاسى با جمهورى اسلامى ایران را به دو دلیل زیر اعلام نمود.
- حمایت از تمامیت ارضى بحرین در برابر ادعاهاى تاریخى جمهورى اسلامى ایران؛
- حمایت تهران از شیعیان مراکش، تلاش براى گسترش مذهب تشیع و تضعیف بنیان هاى مذهبى این کشور؛
ادعاى مراکش در حالى است که 99 درصد جمعیت این کشور سنى و مابقى را یهودیان و مسیحیان تشکیل مى دهند و اقدام این کشور با هدف تحریک کشورهایى مانند کویت، یمن، بحرین و عربستان برنامه ریزى شده بود که داراى حاکمان سنى و جمعیت قابل توجه شیعه هستند.
افزایش سرکوب شیعیان عربستان توسط وزارت امر به معروف و نهى از منکر این کشور، مصداق دیگرى از محصول جنگ تبلیغاتى شیعه هراسى توأم با ایران هراسى در دورنماى تحولات امنیتى خاورمیانه است.

2. انعکاس تصاویر مجازى از جنبش هاى مقاومت شیعى

یکى از ترفندهاى شیعه هراسى امریکا، انعکاس تصاویر مجازى و گزارش هاى انحرافى از مشارکت عوامل وابسته به حزب الله لبنان در امور داخلى سایر کشورهاست. به عنوان مثال در نوزدهم نوامبر 2008 دولت مصر یک لبنانى و چند فلسطینى و مصرى را به اتهام انتقال سلاح به غزه از مرز مصر دستگیر و مدعى شد شهروند لبنانى وابسته به حزب الله بوده است.
عبدالمجید محمود دادستان مصر مدعى شد بازجویى از شهروند لبنانى مبین این است که وى قصد تحرکاتى علیه امنیت ملى این کشور را داشته و با آموزش گروهى قصد ساماندهى عملیات هاى تروریستى در مصر را داشته است. وى همچنین مدعى شد سید حسن نصرالله پس از سخنرانى روز عاشورا در سال 1387، 49 نفر را مسئول سازماندهى تحرکاتى علیه دولت مصر کرده است. وى همچنین مدعى شد حزب الله با همیارى و همکارى علما و سازمان هاى وابسته به خود و در راستاى تداوم آفند تبلیغاتى شیعه هراسى قصد گسترش تفکر شیعه را در این کشور دارد.
مصر همچنین همسو با سیاست ایران هراسى امریکا، حزب الله را عامل امنیتى و سیاسى جمهورى اسلامى ایران براى اثرگذارى بر ساختار امنیتى خاورمیانه معرفى کرد.

برخى دیگر از ادعاهاى غرب براى انعکاس تصاویر غیرواقعى از جنبش شیعى حزب الله عبارتند از:

- مداخله حزب الله در ناامن سازى عراق؛
- مداخله در فرایند طبیعى انتخابات لبنان؛
- ارتباط با مهمترین گروه مخالف شیعه یمن الحوثى؛
- آموزش نظامى برخى شیعیان کشورهاى حاشیه خلیج فارس بویژه بحرین.

3. تهدیدسازى براى جمهورى اسلامى ایران از طریق شبه نظامیان وهابى

یکى از روش هاى مخالفان نظام جمهورى اسلامى ایران؛ تحریک و تشویق گروه هاى افراطى سلفى به انجام اقدام هاى تروریستى علیه شیعیان بویژه شیعیان جمهورى اسلامى ایران که از مهم ترین مصادیق آن مى توان به اقدام هاى تروریستى جندالشیطان (عبدالمالک ریگى) و سپاه صحابه اشاره کرد.
سپاه صحابه در اوایل دهه 1980 توسط روحانى سنى به نام «مولانا حق نواز جهنگوى» با هدف جلوگیرى از نفوذ تفکرات شیعى انقلاب اسلامى به شبه قاره هند تأسیس شد که وى در سال 1990 به قتل رسید. سپاه صحابه ادعا دارد پیرو دین پیامبر اکرم(ص) است و از این رو خود را سپاه صحابه مى نامد. بسیارى از حوزه هاى علمیه اهل تسنن در ایالت پنجاب توسط این گروه اداره مى شوند. آنان براى عملیاتى کردن اهداف خصمانه خود «لشگر جهنگوى» را تأسیس کردند. «احمد لدهیانوى» پس از ترور «ضیاء الرحمان فاروقى» به فرماندهى سپاه صحابه رسید.

مهم ترین اهداف این گروه تروریستى بر شیعه زدایى متمرکز شده که برخى مصادیق آن عبارتند از:

- مقابله با آموزه هاى شیعى انقلاب اسلامى ایران
- مبارزه با گروه شیعه تحریک جعفرى
- حمله به شیعیان و ایرانیان مقیم پاکستان
مثال دیگر مى توان به اقدام تروریستى جندالشیطان و انفجار بمب نسبتاً قوى در مسجد امیر الموءمنین شهر زاهدان مرکز سیستان و بلوچستان در هفتم خرداد 1388 و در شب شهادت حضرت فاطمه کبرى(ع) اشاره کرد که به شهادت 25 نفر از هموطنانمان منجر شد.(19) متعاقب آن جمهورى اسلامى ایران سه نفر از گروهک جندالشیطان از جمله عبدالحمید ریگى برادر عبدالمالک که توسط پاکستان دستگیر و به مقام هاى جمهورى اسلامى ایران مسترد شده بود را اعدام کرد. وى قبل از اعدام به حمایت هاى مالى امریکا از جندالشیطان اعتراف کرده بود.(20)
این حادثه توسط «حافظ عبدالخالق ملازهى» از اهالى منطقه سرباز سازماندهى شده بود.

4. پیوند زدن تفکرات اهل سنت با وهابیون

یکى از ابزارهاى مروجان جنگ فرقه اى میان شیعه و سنى، ترویج و پیوند زدن مرامنامه اهل سنت با تفکرات گروه هاى تکفیرى و سلفى است تا با این ترفند شیعیان را علیه جامعه اهل سنت تحریک کنند در حالى که میان این دو تفاوت هاى محسوسى وجود دارد، به عنوان مثال در عقاید وهابیون شیعیان به عنوان کافر معرفى مى شوند در حالى که پیروان اهل سنت چنین دیدگاهى را نسبت به شیعیان ندارند.(21)

5. توجیه اقدام هاى تروریستى گروه هاى نزدیک به وهابیون

شیعه هراسى توجیه تبلیغاتى گروه هاى سلفى براى شیعه زدایى است، به عنوان مثال مقام هاى مسئول در «ایالت نیمروز»(22) واقع در جنوب غربى افغانستان که با جمهورى اسلامى ایران مرز مشترک دارد، به صورت خزنده و خاموش، به مهاجرت اجبارى شیعیان از این مناطق و یا انهدام کتاب هاى داراى مضامینى در تبیین و روشنگرى مذهب تشیع اقدام مى کنند.
مثال دیگر مى توان به اقدام طالبان پس از تصرف شهر مزار شریف در اکتبر 1999 و قتل عام شیعیان این شهر مانند «گروه فرقه اى هزارها»(23) اشاره کرد.

گفتار سوم: نقشه راه جمهورى اسلامى ایران براى مهار آفند تبلیغاتى شیعه هراسى

برخى تدابیر و اقدام هاى بازدارنده که مى تواند ظرفیت راهبردى مهندسى امنیتى جمهورى اسلامى ایران براى مهار آسیب هاى احتمالى ناشى از شیعه هراسى را تقویت کند عبارتند از:

1. خنثى سازى و مهار آفندهاى ناشى از شیعه هراسى

با توجه به اینکه شیعه هراسى در کنار ایران هراسى به یکى از آفندهاى تهاجم نرم امریکا براى منزوى سازى جمهورى اسلامى ایران تبدیل شده، شایسته است متولیان امر با سناریوسازى اقدام ها و تدابیر پیشدستانه لازم در ساختار امنیتى برنامه پنجم توسعه را مورد توجه قرار دهند که یکى از پیش نیازهاى آن شناسایى دقیق ژئوپلتیک شیعه در عمق استراتژیک خارجى و تهیه اطلس جغرافیایى پراکندگى شیعیان خاورمیانه است.
به عنوان مثال مبارزین شیعه یمن به گروه حوثى مشهورند، شهرتى که از نام فرمانده سابق آنها حسین بدرالدین الحوثى که در قیام مردم این منطقه در سال 2004 به دست نیروهاى یمنى به قتل رسید، گرفته شده است.
در این کشور همواره درگیرى هایى بین نیروهاى امنیتى انتظامى با شبه نظامیان طرفدار عبدالمالک الحوثى به وقوع مى پیوندد. صنعا بارها جمهورى اسلامى ایران را به دخالت در ناآرامى هاى فرقه اى یمن متهم کرده است. استان صدعه که در شمال غربى یمن و در مرز این کشور با عربستان سعودى واقع شده از سال 2004 شاهد درگیرى هاى خونین میان نیروهاى دولتى و شبه نظامیان زیدیه (فرقه اى از شیعیان) است.
این گروه براى به قدرت رساندن مجدد حکومت پیروان معتقد به امامان زیدیه که در کودتاى سال 1963 سرنگون شدند، تلاش مى کنند و مخالف حکومت على عبدالله صالح هستند، هر چند خود رئیس جمهور از اعضاى جامعه زیدیه کشور است.

2. حداکثر بهره گیرى از ظرفیت هاى دیپلماسى پارلمانى

با افزایش ضریب اثربخشى کمیسیون هاى امنیتى سیاسى مجالس قانونگذارى در حوزه سیاستگذارى خارجى؛ «دیپلماسى پارلمانى»(24) نیز به عنوان مکمل دیپلماسى کلاسیک و دیپلماسى عمومى درآمده که مى تواند زمینه هاى دستیابى به اولویت ها و اهداف راهبردى را تسریع و تسهیل کرده و خلأهاى موجود را پر کند.
در این راستا تقویت گروه هاى دوستى پارلمانى یا افزایش رایزنى میان کمیسیون هاى امنیت ملى جمهورى اسلامى ایران و اعضاى شوراى همکارى خلیج فارس مى تواند نقش مهمى را در فرایند اعتمادسازى و همگرایى منطقه اى ایفا کند. به عنوان مثال اکثریت نمایندگان مجلس قانون گذارى بحرین از شیعیان هستند و آنان در مى2007 طرحى را تصویب کردند که به موجب آن دولت نباید به آمریکا اجازه بهره بردارى از خاک یا تأسیسات این کشور براى حمله به ایران را بدهد.
توسعه دیپلماسى پارلمانى با مجالس کشورهاى اسلامى بویژه مجالسى که داراى احزاب و فراکسیون هاى شیعى قابل توجه اند مى تواند نقش موءثرى را در توسعه عمق استراتژیک خارجى و تحکیم همگرایى منطقه اى ایفا کند.

3. آسیب شناسى نوع، دامنه و شیوه فعالیت وهابیون در محیط امنیتى جمهورى اسلامى ایران

نگاه سطحى به دورنماى آسیب هاى ناشى از تحرکات وهابیون در ایران مى تواند این فرقه ضاله را به گروه فشار و یا ابزار جاسوسى برخى کشورهاى منطقه تبدیل نماید که بایسته است مورد توجه نهادهاى اطلاعاتى امنیتى قرار گیرد به ویژه اینکه این فرقه با تأسیس و یا نفوذ در مدارس مذهبى اهل سنت بویژه در استان هاى مرزى در جهت ترویج عقاید ضد شیعى در این مدارس تلاش مى کند.

نتیجه گیرى

انعکاس تصاویر مجازى از دانش هسته اى بومى، بازدارندگى نامتقارن موشکى و تعمیق نفوذ استراتژیک نرم ایران در میان شیعیان منطقه، سه موضوعى هستند که حاکمان کشورهاى عرب سنى منطقه بر اساس مکتب واقع گرایى هابز بر روى آن حساسیت نشان مى دهند و ایالات متحده با مانور بر روى آنها تلاش مى کند فضاى گفتمان تعامل منطقه اى را به سمت فضاى رقابت و بى اعتمادى مدیریت نماید.
متولیان امر بایستى به این نکته توجه کنند که در سطح منطقه اى آفند تبلیغاتى ایران هراسى، در سطح فرامنطقه اى آفند تبلیغاتى شیعه هراسى و در سطح نظام بین الملل آفند اسلام هراسى سه تهدیدى هستند که در صورت نبود بسته هاى سیاستى جداگانه براى مهار هر کدام از آنها، مى توانند چالش هایى را براى ثبات امنیت برون مرزى و تحقق امنیت منطقه اى پایدار به وجود آورند.
متولیان امر بایسته است شیوه، ابزار و اهداف مثلث تهاجمى «ایران هراسى، شیعه هراسى و اسلام هراسى»(25) را از رویکرد بایسته هاى امنیت ملى مورد ارزیابى قرار دهند.
به منظور تبیین نقشه راه عملیاتى، در جدول زیر به مهمترین تهدیدها و راهکارهاى مهار و خنثى سازى شیعه هراسى اشاره مى شود.

پى نوشت ها:

1. یکى از فیلم هایى که انقلاب اسلامى را هدف قرار مى دهد، انیمیشن پرسپولیس ساخته «مرجانه ساتراپى» محصول 2007 فرانسه است که روایت دختر نوجوان 14 ساله اى است که پس از وقوع انقلاب اسلامى مدعى مى شود فضاى حاکم بر جامعه ایران دیگر مناسب زندگى نیست و توسط خانواده اش براى ادامه زندگى به اروپا فرستاده مى شود.
2. این فیلم توسط جاسوس سابق موساد استیون اسپیلبرگ تهیه شد و در آن جمهورى اسلامى ایران به عنوان عامل اصلى انفجار هواپیماى لاکربى اسکاتلند معرفى مى شود.
3. این فیلم توسط «جرج کلونى» و «گرانت هسلو» با همکارى مشترک سازمان سیا، هالیوود و دولت کانادا ساخته شد که در رابطه با فرارى دادن 6 شهروند آمریکایى در جریان تسخیر لانه جاسوسى توسط دانشجویان پیرو خط امام تهیه شده است.
4. فیلم سازهالیوودى «سارا باوار» به مخاطب این گونه القا مى کند که نسل پس از انقلاب اسلامى به شدت با مفهوم آزادى و حقوق بشر بیگانه است.
5. این فیلم محصول 1997 آمریکاست و در آن به مخاطب القا شده که انقلاب اسلامى با بهره بردارى ابزارى از اسلام، تهدیدى براى صلح و ثبات جهانى محسوب مى شود.
6. این فیلم محصول 1991 آمریکا به کارگردانى «برایان ویلبرت» به مخاطب القا مى کند که پس از وقوع انقلاب اسلامى، زنان در جامعه ایران از حداقل حقوق طبیعى و انسانى برخوردار نبوده و مردان با آنان همانند بردگان رفتار مى کنند.
براى اطلاع بیشتر به نشانى اینترنتى زیر رجوع شود:
تصویرسازى غرب از انقلاب اسلامى ایران http:\\www.bornanews.com هفدهم بهمن 1386
7. این گروه وهابى (Wahhabis) عرب زبان اماراتى که ادعاى از بین بردن تمامى سایت هاى شیعیان را دارند بر روى نزدیک به 300 سایت مذهبى با استفاده از اشعار، ادبیات و تصاویر موهن، به توهین و هتک حرمت مراجع پرداختند. این حملات رایانه اى پس از آن آغاز شد که قرضاوى در سخنانى، ضمن توهین به شیعیان خواستار مانع سازى در برابر گسترش مکتب تشیع شده بود. براى اطلاعات بیشتر به نشانى اینترنتى زیر رجوع شود:
Cyber attack launched on Shiite websites, http:\\ www.afp.com sep 19,2008
8. U.S Department of State, Country Reports on Terrorism 2007. Released April 30,2009,http:\\ www.state.gov.
9. Francois Mitteran .9
10. Jean Louis Bruguiere April UN Jugged ' Exception, www.voltairnet.org/article1359/htm,9 April,2004.
11. سفارت سوریه در بیروت در ششم دیماه 1387 (27 دسامبر 2008) پس از 60 سال به صورت رسمى گشایش یافت11 و «على عبدالکریم» در ششم خرداد 1388 استوارنامه خود را به میشل سلیمان رئیس جمهور وقت لبنان تسلیم کرد. روابط میان دو کشور پس از ترور رفیق حریرى در فوریه 2005 رو به تیرگى نهاده بود.
براى اطلاع بیشتر به نشانى اینترنتى زیر رجوع شود:
First Lebanese Embassy Opens in Syria, http://www.cbsnews.com March 17,2009.
12. U.N Interim Force in Lebanon (UNIFIL)
نیروهاى موقت سازمان ملل واقع در مرز لبنان و فلسطین اشغالى
13. Anti-terrorism Discourse
14. Shi,it Crescent Geopolitics
15. Peacefull Coexistence
16. Demographic Balance
17. Fifth Fleet
18. Sustainable Indigenous Security
19. مسجد على بن ابیطالب (ع) پس از مسجد جامع این شهر، دومین مسجد اصلى شیعیان است بطوریکه در هشت سال جنگ تحمیلى یکى از مراکز مهم اعزام رزمندگان بوده است.
20. القاعده هماهنگ کننده ارتباطات گروه ریگى و منافقین، www.mehrnews.com خرداد 1388
21. عبدالحسین مشفق، فرقه وهابیت، پایگاه اطلاع رسانى شیعیان،www.shiayan.ir
22. Nimrooz Province
23. Hazara Religions Group
24. Parliamentary Diplomacy
25. Iran phobiaShia phobia Islam phobia

پگاه حوزه :: 7 شهریور 1388 - شماره 261

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:42 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي




مظلومیت شیعه جورج جرداق مسیحی می نویسد: «شیعه دارای دو عاطفه بارز و قوی است كه مرجع ادبیات حماسی شیعه هستند: عاطفه خشم و عاطفه حزن و اندوه. خشم آنها برای این است كه معتقدند حقشان را به ظلم و عداوت غصب كرده اند. خشم شدید، آنها را وادار كرده است كه در هجو غاصبان و بیان حق خود و شرح ستمگری های دشمن و توجیه عقاید خویش و... به اندازه كافی و رسا سخن بگویند. حزن و اندوه آنها از این جهت، بسیار شد كه دولت اموی و عباسی تا توانستند نسبت به آنها سختگیری كردند و برای آنها قتلگاه های بسیار ترتیب دادند و هنوز خونی نخشكیده بود كه خون دیگری جاری می شد. در كشتار هم تنوع‎طلب و طالب تفنن بودند. گردن زدن، به دار آویختن، آتش زدن و خاكستر به باد دادن و كشتن تدریجی به وسیله محرومیت از نور و هوا و آب و غذا در كنج زندانها، انواع مرگ هایی بود كه برای شیعیان مظلوم ترتیب داده بودند. اینها و خیلی كمتر از اینها برای جاری كردن اشك و آتش زدن قلب، كافی هستند و زبان گنگ را به سخن درمی آوردند، تا چه رسد به اینكه این مصیبتها برای كسانی واقع شود كه دارای روح انقلابی و زبان گویا و بیان رسا هم باشند. نخستین قتلگاه را در كربلا برای حسین و خاندانش درست كردند. به دنبال آن، قصایدی گویا و سخنانی سوزان و خطابه های خونین به یاد خونهایی كه بر زمین ریخته شده و پیكرهایی كه در خاك و خون غلتیده بود، به وجود آمد... به دنبال ماجرای خونین كربلا ماجراهای خونین دیگری هم روی داد... هرگاه عاطفه خشم تحریك می شد، ترانه های غم و اشك، سروده می شد. در ادبیات شیعه، هم نیرو نهفته است هم ضعف، هم نرمی است هم درشتی. خشم، ادبیات انقلابی و حماسی آفریده و خون، ادبیات و وفا و محبت.»[1]
در حقیقت اساس مظلومیت شیعه، مظلومیت اسلام و قرآن است. اگر قرآن مظلوم واقع نمی شد، تشیع هم دستخوش ظلم و ستم نمی شد. مظلومیت تشیع، زاییده مظلومیت عترت است. همان عترتی كه در حدیث متواتر ثقلین كه اهل حدیث بر صدور آن، اتفاق نظر دارند، همتای قرآن معرفی شده و بر جدایی ناپذیری آنها از یكدیگر تا قیام قیامت، تأكید شده است.[2]
اگر قرآن ـ كه ثقل اكبر است ـ مهجور و متروك نمی شد، عترت هم گرفتار مظلومیت نمی شد و اگر عترت ـ كه همان ثقل اصغر است ـ آسیب نمی دید، شیعه هم مظلوم واقع نمی شد و طی تاریخی طولانی كه جورج جرداق تنها به دوران خلافت اموی و عباسی محدودش كرده، خشم و اشك را به هم نمی آمیخت و برای مظلومان نوحه سرائی نمی‎كرد و بر سر ظالمان فریاد نمی كشید و حماسه نمی سرود.
قرآن كریم در ذیل آیاتی كه صحنه قیامت را توصیف كرده اند، می گوید: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[3] «پیامبر (در روز قیامت) می گوید: پروردگارا، قوم من این قرآن را مهجور و متروك ساختند.» جالب است كه نمی گوید: «امت من»، بلكه می گوید: «قوم من». یعنی همانهایی كه با پیغمبر قومیت داشتند و دم از انتساب و خویشاوندی می زدند ـ مانند بنی امیه و بنی عباس و قریش و اعراب ـ بیشتر لطمه زدند و با مهجور كردن قرآن، زمینه مهجوریت عترت و مهجوریت تشیع ـ كه همان اسلام راستین است ـ و مظلومیت شیعه را فراهم ساختند. پیامبر گرامی اسلام فرمود: «أنا أول وافد علی العزیز الجبّار یوم القیامه و كتابُه و اهل بیتی ثم امتی ثم أسالهم ما فعله بكتابِ الله و بأهل بیتی»[4]، «من و قرآن و اهل بیتم اولین كسانی هستیم كه در روز قیامت به پیشگاه خداوند بار می‎یابیم، سپس امت من بار می یابد. آنگاه سؤال می كنم كه با قرآن و اهل بیتم چه كردند».
مضمون حدیث دیگری از امام صادق ـ علیه السلام ـ این است كه اگر آل ابوبكر و عمر و بنی امیه و اولاد طلحه و زبیر از قرآن فاصله نمی گرفتند و به ابطال سنن و تعطیل احكام روی نمی آوردند، هرگز به خلافت دست نمی یافتند؛ چرا كه قرآن، مانع ضلالت و كوری و لغزش و سرگردانی و هلاكت است. «و ما عدل أحد من القرآن إلا الی النار» هیچ كس از قرآن عدول نكرد، مگر اینكه در آتش جهنم فرو غلتید.[5]
معاویه بن ابوسفیان در نامه ای به مظلوم ترین مظلومان تاریخ و مولای متقیان و امیرمؤمنان می نویسد: تو همان هستی كه مانند شتر مهار كرده می راندند تا از تو بیعت بگیرند و از این رهگذر، پایه های خلافت خود را مستحكم سازند.
حضرت در پاسخ وی نوشت: «و قلت: انی كنت أقادُ كما یُقاد الجمل المخشوش حتی أبایع ولعمر الله لقد أردت ان تذُمَ فمدحتَ و ان تفضحَ فافتضحتَ و ما علی المسلم من غضاضه فی أن یكون مظلوماً ما لم یكن شاكا فی دینه ولا مرتابا أبیتینه»[6]؛ «و گفتی: مرا مانند شتری كه چوب در بینیش كرده و می كشند، كشان كشان به سوی مسند خلیفه می بردند تا از من به زور، بیعت بستانند. به خدای لایزال سوگند كه خواستی مرا نكوهش كنی، ولی ستایش كردی و خواستی رسوایم كنی، ولی خودت رسوا شدی (چرا كه اقرار كردی كه از من به زور و ستم بیعت گرفته اند و من به طیب خاطر و از روی آزادی و اختیار، بیعت نكرده ام.) بر مسلمانی كه در دینش گرفتار شك و شبهه نباشد و در یقین و باورش دستخوش تردید نگردد، نقص و عیبی نیست كه مظلوم واقع شود.»
آری آنان كه مظلوم اهداف بلند و ایده ها و آرمان های خداپسندانه خویشند، همواره سرافراز و راست قامت تاریخند و ننگ و رسوایی و سرافكندگی از آن كسانی است كه بر آنها ظلم و ستم روا داشته اند.
پیامبر گرامی اسلام فرمود: «یا علی، ابشر بالسعاده، فانك مظلوم بعدی و مقتول»[7]، «یا علی، مژده باد تو را به سعادت و خوشبختی، چرا كه بعد از من مظلوم و مقتول خواهی بود.» در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ چنین می‎خوانیم: «اللهم صل علی محمد و اهل بیته المظلومین»[8]، «خدایا، بر محمد و خاندان مظلومش درود فرست.» و نیز می‎خوانیم: «السلام علی المؤمنین الذین قاموا بامره و وازروا أولیاء الله و خافوا بخوفهم.»[9]، «سلام بر مؤمنانی كه به امر خدا به پای خاستند و اولیای او را یاری كردند و به خوف آنها بیمناك شدند.» و نیز می خوانیم: «اللهم و ادخل علی قتله انصار و رسولك و علی قتله امیرالمؤمنین و علی قتله الحسن و الحسین و علی قتله انصارالحسن و الحسین و قتله من قتل فی ولایه آل محمد اجمعین عذاباً الیماً...»[10]، «خدایا، بر قاتلان یاران پیامبرت و بر قاتلان امیرالمؤمنین و بر قاتلان حسین و یاران آنها و بر قاتلان كسانی كه در ولایت آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ كشته شده اند، عذابی دردناك نازل فرما.»
مظلومیت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آنقدر گسترده و جان گداز است كه خود فرمود: «مازلت مظلوماً منذ ولدتنی أمی»[11]، «از آن روزی كه مادرم مرا به دنیا آورد، مظلوم بودم.» و به دنبال آن ادامه داد: «حتی برادرم عقیل هرگاه دچار چشم درد می شد، می گفت: تا در چشم علی داوا نریزید، در چشم من دوا نریزید. با اینكه چشم درد نداشتم، در چشمم دوا می ریختند.»[12]
حضرتش فرمود: «كنت حسب أن الأمراء یظلمون الناس فاذا الناس یظلمون الأمراء.»[13]، «گمان می كردم كه امرا و زمامداران به مردم ظلم می كنند. اكنون می بینیم كه مردم به زمامداران ظلم می كنند.»
پیامبر گرامی اسلام درباره زهرای مرضیه فرمود: «او اولین كسی است كه از اهل بیتم به من ملحق می شود. او نزد من می آید در حالی كه محزون، دل شكسته و مغموم، مغصوب و مقتول است.[14] سپس فرماید: «اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلل من أذلَّها و خلد فی نارك من ضرب جنبیها حتی ألقت ولدها.»[15]، «خدایا، كسی كه به او ستم كرده، لعنت كن و كسی كه حقش را غصب كرده، كیفر ده و كسی كه بر پهلوهایش ضربه وارد كرده و سبب انداخته شدن فرزندش شده، در آتش جهنم مخلد ساز.»
اگر بخواهیم از این نمونه ها ذكر كنیم، مثنوی هفتاد من ـ بلكه هفتصد من ـ كاغذ شود. تنها خواستیم شاهد و نمونه‎هایی برای آنچه آن نویسنده مسیحی لبنانی ذكر كرده، بیاوریم، تا جایگاه تاریخی شیعه و رهبرانش در قبال حكام جور و عالمان جیره خوار در بارها معلوم گردد.

دو نكته ظریف

نكته اول: مظلومیت شیعه و رهبرانش همواره به خاطر ستم ستیزی و مخالفت با جباران و ستم پیشگانی بوده است كه هرگز برای حقوق انسان ها ارزشی قائل نبوده و جز طغیان و غصب و نهب اموال مردم و خونریزی و جنایت، راه و رسمی نداشته اند.
ستم ستیزی آنها به گونه ای بود كه احساسات خفته را بیدار می كرد و كاخ فرعونی بیدادگران را می لرزاند. كمیت اسدی شاعر حماسی شیعه درباره هشام و بنی مروان می گفت: «هنگامی كه بر چوب ها (منبرها) سوارند، به صواب سخن می گویند و هنگامی كه از چوب ها فرو می آیند، به خطا عمل می كنند»[16]
امویان تلاش می كردند تا شعله حماسه های جاویدان این شاعر پر جنب و جوش شیعه را خاموش كنند، اما او می‎گفت: «هرگز به آنها اعتنایی ندارم و از خشم این فرومایگان بیمناك نیستم. اگر هم بمیرم، سرفرازیم در این است كه با جهل یا تجاهل نمرده ام».[17]
امویان همواره او را تهدید به انتقام می كردند و مخصوصاً یزید بن عبدالملك كه بیش از همه تشنه خون او بود و او می گفت: «هان ای یزید، تا می توانی همچون ابرهای انبوه تولید رعد و برق كن. این رعد و برق ها به من زیانی وارد نمی‎كنند.»[18]
شیوه خداپسندانه ستم ستیزی در دوره خلافت جائرانه عباسیان نیز ادامه دارد و این نیست مگر با الهام از مبارزات خستگی ناپذیز امامان بر حق كه البته همواره طعم تلخ مبارزات تعطیل ناپذیر خود را می چشیدند و با دسیسه و نیرنگ كارگزاران خلافت و حكومت، جام شهادت را نوش جان می كردند و سرافرازانه جان می باختند.
امام كاظم ـ علیه السلام ـ می فرماید: «جدم را در خواب دیدم... كه به من می فرمود: تو زندانی مظلومی هستی»[19]
مظلومیت سلسله اولیای شیعیان تا امام دوازدهم ادامه دارد و به همین جهت است كه در ذكر صلوات بر آن جناب، به «المترقب و الخائف»[20] توصیف شده است و منظور این است كه بزرگوار همواره به خاطر جور و آسیب دشمنان، مراقب و ترسان است.
در حدیثی آمده است كه رهبر بزرگ اسلام در خطبه ای كه در روزهای آخر عمر با حال ضعف و شدت بیماری ایراد كرد، فرمود: «لا تاتونی غدا بالدنیا تزفّونها زفا و یأتی اهل بیتی شعثاً غبراً متهورین مظلومین تسیل دمأوهم أمامكم»[21]، «مبادا كه فردای قیامت نزد من آیید، در حالی كه به سوی دنیا شتاب گرفته اید و اهل بیت من با موی پریشان و صورت غبارآلود و شكست خورده و مظلوم كه شاهد جاری شدن خون آنها بوده اید، بر من وارد شوند.»
در دوره عباسیان شاعر حماسه سرای دیگری به نام دعبل می زیست كه به جرم تشیع و ظلم ستیزی مستمر ـ كه شیعه را از غیر شیعه تمایز می بخشد ـ چاره ای جز آوارگی و دربدری نداشت. «كوشش شاعر این بود كه در برابر طغیان و ستم، تا سرحد جان مقاومت كند. در سراسر زندگی، با جور و ستم، هماهنگی و نرمی نكرد. همواره در آوارگی به سر برد تا مرگ افتخار آمیزش فرا رسید. می گفت: چهل سال است كه چوبه دارم را بر دوش می كشم و كسی نمی یابم كه مرا بر سر آن به دار آویزد.»[22] او می گفت: «گویی در نظر من همه جا كربلا و هر زمانی روز عاشورا است.»[23]
جورج جرداق كوشیده است كه حماسه های شیعه را آن گونه كه باید و شاید تبیین كند، تا از این رهگذر، ظلم ستیزی و مظلومیت شیعه را كاملاً آشكار سازد. او سرانجام به سراغ ابولعلای معری از دوران قدیم و جبران خلیل جبران و میخائیل نعیمه از دوران معاصر می رود.
او با آوردن شعری از ابوالعلاء می گوید: «این است عواطف سرشار و سوزان بزرگ معره كه هنگام گفت و گو از امام علی و پسرش حسین شعله ور می شود... كدام مصیبت است كه به پای مصیبت پدر شهیدان و پسرش برسد؟ این همان مصیبتی است كه فصول آن در زمان گذشته تنظیم شد. آنگاه در اعماق دلها نقش بست و همچنان گسترش یافت؛ تا زمان، او را یا او، زمان را فرا گرفت... آثار تأثرات عاطفی... در این سه بیت (معری) چنان نهفته است كه در حقیقت، جامع تمام سخنان حزن آور و هیجان انگیزی است كه در امتداد مصائب علوی و مصائب یاران حق گفته شده است. یاران حق همان مردمی هستند كه آزارها و شكنجه ها دیدند، به بیابانهای دوردست تبعید شدند؛ تا از گرسنگی و سرما بمیرند، زنده به گور شد و با فرزندان و برادران خود بر سر دار رفتند و سوزانده شدند، مقصود... این بود كه... از علی بیزاری جویند و شرافت اخلاقی را... منكر شوند.»[24]
و اما جبران خلیل جبران گاهی به سوی نیچه و زمانی به سوی بودا و ویلیام بلایك متمایل می شود. «لكن سه تن از بزرگان عالم انسانیت، قلب وی را به عشق خود لبریز كردند... اینها عبارتند از مسیح، محمد و علی و... جبران، علی را آن موجودی می نگرد كه با عالی ترین معانی هستی پیوند خورده است... آنها كه بلاغت علی را در حد اعلای كمال یافته و غرق در شگفتی شده اند، دو دسته اند: دسته ای صاحب عقل سلیم و دسته ای صاحب فطرت پاك و بیدار... سرانجام این جهان را بدرود گفت؛ در حالی كه عرب از پرتو انوار تابناكش بهره ای نبرده بود. اما ایرانیان حق شناس و روشن ضمیر، پس از روزگاری دراز با بلاغت او آشنایی یافتند و از این شخصیت نامتناهی بهره ها بردند و در پرتو انوار جاودانی او را به سوی سعادت، راهنمایی شدند.»[25]
از نظر نعیمه، علی آن كسی است كه «آثارش به سرحد كمال رسیده است. سخنش را چنان ارزشی است كه برای سخنان دیگر نیست.»[26] شیعه ثابت كرد كه گوهرشناس است و حاضر است راه و رسم علی و اولاد معصوم و مظلومش را شیوه زندگی خود قرار دهد و بهای آن را هم هر چه باشد، بپردازد.
دعبل شاعر با جماعتی به سفر رفت. «در بین راه گروهی از راهزنان به آنها حمله كردند و به غارت اموالی كه با مسافران بود... پرداختند. پس از غارت اموال... اطراف سركرده خود جمع شدند و او قصیده ای از دعبل كه ستمها و مصائب وارده بر آل علی را مجسم می كرد، برای ایشان قرائت كرد. دعبل از راهزنی كه مدح ستمدیدگان را می خواند و... بر ستمدیدگان اشك می بارید، تعجب كرد. از او پرسید: این قصیده از كیست؟ گفت: وای بر تو! تو را به این سؤال چكار؟ گفت: می خواهم درباره‌آن، مطلبی برای تو بگویم... گفت: صاحب این قصیده مشهورتر از آن است كه كسی او را نشناسد. او دعبل خزاعی است. گفت: من دعبل هستم.... او صدا زد: هر كس هر چه به غارت برده است، به احترام شاعر ستمدیدگان و درماندگان پس بدهد.»[27]
نكته دوم: مظلومیت و ستم ستیزی شیعه همچنان ادامه دارد. امروز هر چند سلاحهای مرگبار ظالمان كند شده و از كار افتاده و به جان و مال شیعیان كمتر تعدی و تجاوز می شود، ولی قلمهای مسموم، همچنان مشغول تخریب پایه های تشیع و جریحه دار كردن احساسات پاك شیعیان و جسارت به ساحت پیشوایان آنهایند.
نگارنده در سفر عمره سال جاری فرصتی داشتم كه ساعاتی را در كتابخانه حرم شریف نبوی ـ صلی الله علیه و آله ـ بگذرانم. جالب این است كه كتابهایی كه در قفسه های اتاقهای مطالعه چیده شده، به طور عمده كتابهای ابن تیمیه و افرادی است كه دنباله رو افكار انحرافی اویند. وهابیت كه در گذشته با حمله به كربلای معلا به جسارت به حرم مطهر حسینی سابقه ای ننگین دارد، همچنان تلاش می كند كه مظلومیت شیعه را استمرار بخشد. یكی از كتابهایی كه در معرض استفاده مشتریان قرار داده بودند، كتابی است به نام «المنتقی من منهاج الاعتدال فی نقض كلام اهل الرفض و الاعتزال» كه خلاصه ای است از كتاب «منهاج السنه» ابن تیمیه، در این كتاب، اهانتها و جسارتها و تهمتهای بسیاری بر مكتب تشیع وارد شده است. مؤلف این كتاب می نویسد: «شیعه معتقد است كه علی در نجف در قبر مغیره بن شعیه مدفون است؛ حال آن كه او در میان مسجد كوفه دفن شده است.»[28]، درباره كربلای معلای حسینی می گوید: «وفیها قبر وهمی... و أقنعوا عقولهم انه قبر سیدنا ابی عبدالله الحسین السبط»[29] در كربلا قبری موهوم است و شیعه خود را قانع كرده است كه قبر حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ سبط گرامی پیامبر است. او در عبارتی دیگر، وقاحت را به حد اعلا رسانیده، می گوید: «و منها القبر المكذوب علی سیدناالحسین فی كربلا»[30]، یكی دیگر قبری است در كربلا كه به دروغ به سرور ما حسین ـ علیه السلام ـ نسبت داده اند.
اینگونه نویسندگان مزدور با این ترفندها به آمریكاییان اشغالگر عراق چراغ سبز داده اند كه به اعتاب مقدسه اهانت كنند و با قتل عام شیعیان، قلب دشمنان را شاد سازند. درست مثل این كه یك ضد انقلاب فراری گفته بود: جسارت به حرم امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ به این دلیل جایز است كه رضاخان به حرم مطهر امام رضا ـ علیه السلام ـ جسارت كرد و مسجد گوهرشاد را به خون محبان اهل بیت آغشته و رنگین ساخت.
ما در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین می گوییم: «السلام علیك یا مولای و علی ضجیعیك آدم و نوح»[31]، «سلام بر تو و بر آدم و نوح كه هر سه در یك قبر خفته اید.» اینها برای این كه قداست وصف ناپذیر كربلا و نجف را در نظر امت اسلامی بشكنند و موقعیت شیعه را تضعیف كنند، از به كار گرفتن هیچگونه حربه ظالمانه ای ابا ندارند.
به كارگیری این گونه قلم های مسموم، در كنار جنایتهایی است كه وهابیت، علیه شیعه مرتكب شده و می شود. در كشور پاكستان با تشكیل سپاه صحابه، همواره به مساجد و محافل و تكایای شیعیان حمله ور می شوند و افراد بی گناه را به جرم تشیع و عشق به ساحت مقدس اهل بیت و اعتقاد به ولایت، به خاك و خون می كشند. در خود عربستان هم شیعیان در موقعیت بسیار سخت و چندش آوری به سر می برند و از حقوق اجتماعی و سیاسی محرومند. با این كه جمعیت آنها، مخصوصاً در قطیف، چشم گیر است.
یكی از شیعیان عربستان كه از شیراز عازم قم و مشهد بود، می گفت: «عربستان به ما اجازه ورود به ایران نمی دهد. ما ناگزیر به قطر می رویم. در آنجا سفارت جمهوری اسلامی ایران برای ما كارتی صادر می كند. ما با همان كارت به ایران می آییم. دو روز در قم توقف می كنیم و برای زیارت حضرت معصومه ـ علیه السلام ـ و ده روز در مشهد برای زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ روز هشتم ماه شوال، سالروز تخریب حرم مطهر چهار امام مدفون در بقیع است كه به دست وهابیت در سال 1344 ه.ق صورت گرفته است.»
از آنجا كه تشیع در جهان معاصر، خار چشم استكبار و دولتهای جهانخوار است، وهابیت مأموریت دارد كه به هر قیمتی باشد، قداست تشیع و پایگاه های زیارتی شیعه را بشكند و اعیاد و سوگواری ها را از میان ببرد یا به ابتذال بكشد.
هم اكنون شاهدیم كه در روز نیمه شعبان كه عید بزرگ انتظار فرج است، گروهی در كوچه پس كوچه های تهران و برخی از شهرستانها به بهانه جشن میلاد مهدی موعود ـ علیه السلام ـ به رقص و پایكوبی می پردازند و با پخش آهنگ‎های مبتذل، اغراض شیطانی دشمن را تحقق می بخشند.
در حقیقت، استكبار دو مأموریت را برنامه ریزی كرده است: یكی از برنامه ریشه دار وهابیت و دیگری برنامه ویرانگر بهائیت كه این هر دو توطئه ای است علیه تشیع و سندی است برای اثبات مظلومیت تشیع در جهان معاصر.
صدام هم با به راه انداختن جنگ تحمیلی مأموریت داشت كه انقلاب اسلامی را كه روح و حقیقت آن، شیعی و اثنا عشری است، از پای درآورد و چون در انجام مأموریت خود ناكام ماند، استكبار درصدد حذفش برآمد، تا بتواند توطئه دیگری برای شیعیان عراق و نقشه دیگری برای انقلاب اسلامی پیاده كند.
دكتر ناصربن عبدالله بن علی القفاری پایان نامه دكتری خود را در عربستان تحت عنوان «اصول مذهب الشیعه» به نگارش درآورد و با این كه در آغاز متعهد شده بود كه از راه عقل و انصاف خارج نشود، ولی تا آنجا كه توانست از حربه پوسیده تهمت و افترا بهره گرفت؛ چرا كه چون حرف حسابی در چنته نداشت، راهی جز به كارگیری شیوه ناجوانمردانه توهین و نسبت های دروغ برایش باقی نمانده بود. این كتاب در كشور عربستان كتاب سال شناخته شده است.
از آنجا كه این كتاب شیعه را متهم كرده كه به تحریف قرآن معتقد است و در اعتقادات و اصول به تخطئه شیعه پرداخته است، دو دانشجوی دكتری دانشكده الهیات دانشگاه تهران كه هر دوی آنها از فضلای حوزه علمیه قم می باشند و در رشته های علوم قرآنی و فلسفه اسلامی فارغ التحصیل شده اند، به طور جداگانه به نقد كتاب مزبور پرداخته اند كه باید بگوییم: سعیشان مشكور باد![32] پایان نامه های دكتری این دو دانشجو در رد دكتری قفاری با درجه عالی به تصویب رسیده است.

نگاهی به كیمیای سعادت[33]

غزالی در مقام شمردن آفت ها یكی از آفات را لعن كردن می شمارد و این هم یكی از مهلكات است و البته معلوم است كه لعن گفتن و بدزبانی فی الجمله كار زشتی است و انسانی كه طالب نجات است نباید زبان و دهان خود را به آن آلوده كند؛ ولی او معتقد است كه هیچ كس و هیچ چیز را نباید لعنت كرد.
تنها می توان به طور كلی ظالمان و فاسقان و مبتدعان و كافران را لعن كرد و یا كسانی كه یقین داریم كه بر كفر مرده اند. بنابراین، نمی توان شخص جهودی را لعن كرد؛ چه ممكن است مسلمان شود و نمی توان برای مسلمانی طلب رحمت كرد؛ چه ممكن است مرتد بمیرد. پس «بر تعیین نباید لعنت كرد.»[34]
او كه گویا تمام بحث لعن را به خاطر تبرئه و تطهیر یزیدبن معاویه در كتاب خود آورده است، می نویسد: «اگر كسی گوید: لعنت بر یزید روا باشد؟ گوییم: «این قدر روا باشد كه گویی: لعنت بر كشنده حسین باد اگر پیش از توبه بمیرد كه كشتن از كفر بیش نبود و چون توبه كند، لعنت نشاید كرد، كه وحشی حمزه را بكشت و مسلمان شد و لعنت از وی بیفتاد. اما حال یزید خود معلوم نیست كه وی بكشت و گروهی گفتند كه فرمود و گروهی گفتند كه نفرمود، لكن راضی بود و نشاید به تهمت كسی را به معصیت كردن نسبت داد كه این خود جنایتی بود و اندر این روزگار بسیار بزرگان بكشتند كه هیچ به حقیقت ندانستند كه فرمود: پس از چهار صد سال و اندی حقیقت آن چون شناسند و حق تعالی خلق را از این فضول و از این خطر مستغنی بكرده است كه اگر كسی اندر همه عمر خویش ابلیس را لعنت نكند، وی را اندر قیامت نگوئید: چرا لعنت نكردی؟ اما چون لعنت بر كسی كند، اندر خطر سؤال بود تا چرا كرد و چرا گفت... یكی از بزرگان همی گوید: اندر صحیفه من كلمه لااله الا الله برآید یا لعنت كسی. كلمه لااله الا الله دوست دارم كه برآید و یكی رسول را گفت: مرا وصیت كن. گفت: لعنت مكن... پس به تسبیح مشغول بودن اولی تر از آنكه به لعنت ابلیس... و هر كه كسی را لعنت كند و با خویشتن گوید كه این از صلابت دین است، آن از غرور شیطان باشد و بیشتر آن باشد كه از تعجب و هوا باشد.»[35]

نگاهی به كتاب «التفسیر و المفسرون»

نویسنده كتاب مزبور ـ كه در برخی از مراكز داخل و خارج از كتب درسی است ـ در «دشمنی و ناسازگاری با شیعه و پیرامون ائمه»[37] در عین «عدم اطلاع از تفاسیر به ویژه تفاسیر معاصر»[36] راه افراط پیموده و از جاده انصاف، خارج شده است.
او درباره آیه 55 سوره مائده[38] كه از آیات متقن امامت و ولایت است، مفسرین شیعه و مخصوصا طبرسی را مورد طعن و جسارت قرار می دهد و می گوید: «در تفسیر این آیه از روایت: «تصدق علی بخاتمه فی الصلاه»، (انگشتر بخشی علی در نماز) استفاده شده و این روایت، موضوعه (جعلی) است».[39]
آری دكتر ذهبی با گرایش به اشعریت، چنان برخورد ظالمانه ای با شیعیان و پیروان اهل بیت كرده و چنان بی انصافی هایی از خود بروز داده كه از اعتبار مطالب منصفانه و قوی كتاب خود هم كاسته است، او تفسیر به رأی را به ممدوح و مذموم تقسیم كرده است. «هر تفسیری كه موافق عقاید خودش بوده و دوست داشته، می گوید: تفسیر به رأی ممدوح است و چون گرایش اشعری داشته، عموماً تفاسیر اشعری را ممدوح دانسته است. مثلاً تفسیر فخر رازی را ممدوح می شمارد و در مورد تفاسیری كه به مكتب (مؤلف) آن علاقه نداشته ـ مثل معتزله ـ ... تفسیر به رأی... معرفی می كند.»[40]
او معتقد است كه رد سخنان صحابه و تابعین جایز نیست و مفسر به هیچ وجه حق رد سخنان صحابه را ندارد. «مگر امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ از صحابه نیست؟ مگر حضرت زهرا ـ علیها سلام ـ از صحابه نیست؟ ... دكتر ذهبی با یك معیار برخورد نكرده... می گوید: كتابهای شیعه اوهام و اباطیل است و كتابهای اهل سنت»[41] از هرگونه خطایی منزه است. او «امام علی را در رتبه سوم صحابه قرار داده»[42] یعنی ابن عباس كه شاگرد حضرت است و ابن مسعود را بر وی مقدم شمرده است.
او به مسأله ظهر و بطن قرآن می تازد و شیعه را به لحاظ اینكه طبق احادیق نبوی معتقد است كه قرآن را ظهری و بطنی است، مورد نكوهش قرار می دهد، در حالی كه «شافعی كه از محققین اهل سنت است، در مسأله تفسیر، ظهر و بطن را مطرح می كند و این طور نیست كه فقط شیعه بگوید. این بطن غیر از بطنی است كه فرق باطله می گویند. آنها بی ضابطه چیزهایی را بر قرآن حمل می كنند. اما شیعه برای بطن صحیح ضابطه مطرح می كند.»[43]
مقصود از بطن آیات چیست كه امثال دكتر ذهبی را علیه شیعه بر می آشوبد و برگی بر اوراق بی شمار پرونده مظلومیت شیعه می افزاید؟ «بطن آیات یعنی پیامهای نهفته در دل آیات كه باید استخراج كرد»[44]
ظهر و بطن آیات، از هم جدا نیستند. اگر از ظهر قرآن چشم بپوشیم و فقط در پی به دست آوردن بطن باشیم، به همان مشكلی گرفتار می شویم كه فرقه های باطل گرفتار شدند و اگر از بطن قرآن چشم بپوشیم. قرآن را از پویندگی و انطباق بر همه شرایط و اوضاع و احوال زندگی و راهگشایی بازداشته و در قالب زمان محدودی كه همان زمان نزول آن است، محدود كرده ایم. هنر بزرگ مفسران قرآن در هر عصری این است كه با درك پیام های نهفته در دل آیات، بتوانند پاسخگوی نیازها و حلال مشكلات هر دوره ای باشند.
آنچه ذهبی را وادار كرده كه درباره مسأله ظهر و بطن قرآن به پرخاش و جسارت بپردازد، این است كه او با مسأله امامت و ولایت در تضاد است و با دشمنان امامت و ولایت دمساز و مهربان است و به همین جهت است كه كعب الاحبار یهودی الاصل را به دلیل این كه «معاویه از او تجلیل كرده»[45] می ستاید و عدالت و وثاقت او را مسلم می شمارد. در حالی كه «عمر او را ممنوع الحدیث كرد. تا ا ین كه برای قصه پردازی به شام رفت و معاویه از او حمایت كرد و او هم جایگاه معاویه را تثبیت كرد».[46] كعب الاحبار كسی است كه «همه محققین و مورخین شیعه و اهل سنت... می گویند از شخصیت های مهم نقل كننده اسرائیلیات است».[47]
آری «بخش عمده و اساسی باطن قرآن مربوط به امامت است و روایات تأویل زیاد داریم كه مفسران كمتر به آن پرداختند»[48] مخالفین شیعه می خواهند به تشكیك در مورد ظهر و بطن قرآن و تأویلات اساسی آن به كمك عقل و نقل، آن هم بر طبق ضابطه های متقن و محكم، اساس تشیع را كه همان اعتقاد به امامت و ولایت است خدشه دار كنند. اگر تآویلایت اساسی قرآن[49] ناشناخته می ماند و نتیجه ای جز مجهوریت آن ندارد. مجهوریت قرآن چیزی جز عدم توجه به بطن قرآن و نادیده گرفتن پیام های جدی آن نیست.
اگر ذهبی به تاویل ضابطه قرآن و سیر مفسر از ظاهر به باطن انگ تفسیر به رأی می زند و چون می بیند كه پیشوایان و هم مسلكان خودش نیز به تفسیر به رأی روی آورده اند، كارشان را تفسیر به رأی ممدوح می شمارد، به این انگیزه است كه در خانه ائمه اطهار را همچنان بسته نگاه دارد و عاشقان مظلوم آنها را در كنج انزوا قرار دهد.
در پایان این نوشتار داستانی نقل می كنم كه سند مكتوبی درباره آن ندیده ام، ولی از افراد موثق شنیده ام. داستان این است كه زمانی كه مرحوم آیت الله حكیم به زیارت بیت الله الحرام مشرف شده بود، بن باز كه سابقاً مفتی وهابیت بود و بینایی خود را از دست داده بود، به دیدن ایشان می شتابد.
او پس از تعارفات معمولی به آیه الله حكیم می گوید: شما عالمان شیعه چرا آیات قرآن را تأویل می كنید؟ وی در جواب می گوید: مگر چه اشكالی دارد. بن باز می گوید: بسیار اشكال دارد آیه الله حكیم می گوید: ممكن است در بعضی آیات، لازم شود كه تأویل كنیم. بن باز می گوید: به هیچ وجه لازم نمی شود. آیه الله حكیم می گوید: شاید لازم شود و او اصرار می ورزد كه اصلاً لازم نمی شود. آیه الله حكیم می گوید: ممكن است لازم شود. مثلاً در این آیه شریفه می فرماید: «من كان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیل»،[50] «هر كس در این جهان كور است، در آخرت هم كور و گمراه تر است.» اگر این آیه را تأویل نكنیم و به معنای كوری ظاهر بگیریم، معنای آن این است كه شما كه در این جهان به كوری چشم مبتلا شده ای، در آخرت هم گرفتار كوری چشم باشی. ولی اگر تأویل كنیم، معنای آن این است كه هر كس در این جهان گرفتار كوری دل باشد، در آخرت هم دچار كوردلی و گمراهی است؛ بلكه گمراه تر است.
بن باز از شنیدن این جواب دندان شكن ناراحت می شود و برمی خیزد و در حین رفتن می گوید: با شما علمای شیعه نمی شود بحث كرد.
از خداوند بزرگ مسألت و از پیشگاه اولیای تشیع استمداد می كنیم كه شیعیان را در ادامه راهشان پایدارتر از همیشه بدارند.
دكتر احمد بهشتی- روزنامه همشهری، ضمیه‎ اندیشه، 17 آذر 1383

پی نوشتها :

[1] . امام علی صدای عدالت انسانیت، جلد ششم: علی و قومیت عربی ترجمه دكتر احمد بهشتی، انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1351، صفحه 193، 194.
[2] . «أنی تارك فیك الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسكم بهمالن تضلوا ابداً» بحارالانوار، 2/ 226 و 5-21 و 23/109 و 113 و 118 و 126 و 133 و 145 و 147 و 25/237 و 35/184 و 36/331 و 338 و 37/186.
[3] . الفرقان/ 33.
[4] . تفسیر نورالثقلین 4/13.
[5] . همان، صفحه 13 و 14.
[6] . نهج البلاغه نامه 28.
[7] . بحارالانوار، 38/103.
[8] . مفاتیح الجنان، محدث قمی، صفحه 600 (انتشارات آستان قدس رضوی).
[9] . همان، صفحه 602.
[10] . همان، صفحه 604 و 605.
[11] . بحارالانوار، 27/62.
[12] . همان و قریب به همین مضمون، 41/5.
[13] . همان، 41/5.
[14] . همان، 43/173.
[15] . همان.
[16] . علی و قومیت عربی (پیشین)، صفحه 194.
[17] . همان، صفحه 95.
[18] . همان، «ارعد و ابرق یا یزید فما وعیدك لی بضائر»
[19] . همان، 90/332.
[20] . مفاتیح الجنان (پیشین) صفحه 938.
[21] . بحادالانوار، 22/ 486 و 487.
[22] . علی و قومیت عربی (پیشین) صفحه 199.
[23] . همان صفحه 202: «كان كل مكان كربلا لدی عینی و كل یوم یوم عاشورا».
[24] . همان، صفحه 230، 231.
[25] . همان، صفحه 233 تا 235.
[26] . همان، صفحه 237.
[27] . همان، صفحه 177.
[28] . صفحه 14.
[29] . صفحه 55.
[30] . صفحه 14.
[31] . مفاتیح الجنان (پیشین) صفحه 604.
[32] . منظور آقایان دكتر عابدی و دكتر نجارزاده است.
33] . این كتاب از ابوحامد، امام محمد غزالی طوسی است كه به كوشش حسین خدیو جم از سوی مركز انتشارات علمی و فرهنگی در سال 1361 به چاپ رسیده است.
[34] . كیمیای سعادت، 2/73.
[35] . همان، 2/74.
[36] . روزنامه افق، حوزه شماره 22.
[37] . همان.
[38] . «إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ».
[39] . افق حوزه، شماره 22.
[40] . افق حوزه شماره 22.
[41] . همان.
[42] . همان.
[43] . همان.
[44] . همان.
[45] . همان.
[46] . همان.
[47] . همان.
[48] . همان.
[49] . مطرح نباشد، پیام های جدی و اساسی قرآن.
[50] اسراء/ 72

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:42 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



امام علی (علیه السلام) معرّف قرآن حكیم

استحقاق امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ برای بررسی ابعاد گوناگون قرآن، از دو جهت قابل اثبات است:
1. آن حضرت ـ علیه السّلام ـ از اهل‎بیت ـ علیهم السّلام ـ است و هر آنچه درباره‌ی استحقاق آن ذات‎های مقدس ـ برای تحلیل قرآن و معارف آن ـ رسیده است، شامل حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نیز می‎شود.
2. روایت‌های ویژه‎ای درباره‌ی صلاحیت علمی و عملی شخص آن حضرت ـ علیه السّلام ـ رسیده است.

‎اهل‎بیت ـ علیهم السّلام ـ تنها شناساننده‌ی قرآن

یكی از ادلّه‌ی اولویت تعیینی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ واستحقاق حتمی آن‎ها برای بیان علوم و مفاهیم قرآنی ـ گذشته از حدیث ثقلین كه سنّی و شیعه به سند و متن آن اعتقاد دارند ـ سخنان حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در باره‌ی عظمت اهل بیت عصمت ـ علیهم السّلام ـ است؛ چنان كه آن حضرت در نهج‎البلاغه فرمود:
«هُم مَوضِعُ سِرّه ولَجَأ أَمره وعَیبَه‌ی عِلمه وموئل حِكَمِهِ وكُهوفُ كتبه و جبال دینه. بهم أَقام انحناء ظهره وأَذهب ارتعاد فرائصه»[1]و «لا یقاس بآل محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ من هذه الأُمه‌ی أحَدٌ و لایُسوّی بهم مَن جَرَتْ نعمتهم علیه أَبداً. هُم أَساس الدّین و عماد الیقین... ولهم خصائص؛ حق‎الولایه‌ی وفیهم الوصیه‌ی والوراثه‌ی»[2]و «بنا یُستَعطی الهُدی ویُستَجلی العَمَی»[3]و «فیهم كرائم القران و هم كنوز الرحمان. إِن نَطَقوا صَدَقُوا و أِن صَمَتُوا لم یُسبَقوا»[4]و «هم عَیشُ العلم و مَوتُ الجَهل. یخبركم حلمُهم عن علمِهم و ظاهرهم عن باطنهم وَ صمتُهُم عن حِكمَ منطقهم. لایخالفون الحق ولا یختلفون فیه. هم دعائم الإسلام و ولائج الإعتصام، بهم عاد الحق إِلی نصابه وانزاح الباطل عن مقامه وانقطع لسانه عن مَنبَه‌ی. عَقَلوا الدین عَقلَ وِعایَه‌ی و رِعایه‌ی لاعقل سَماعٍ و رِوایه‌ی؛ فإِنّ رواه‌ی العلم كثیر و رعاتَه قلیل»[5]و «أِنّ اللّه تَبارك وتعالی طَهَّرنا وَ عَصَمَنا و جَعَلَنا شهداء علی خلقه و حجباً علی عباده و جَعَلَنا مع القران وَ جعل القرآن مَعَنا لانفارقه ولایفارقنا»[6]و «فأَین تذهبون وأَنّی تؤفكون... وبینكم عِتره‌ی نبیّكم و هم أَزمه‌ی الحق وَ أَعلام الدین وَالسِنه‌ی الصِدق، فَأَنزِلُوهم بأَحسَنِ مَنازل القرآن ورِدُوهُم وُرُود الهِیمِ العطاش. أَیّها الناس! خذوها عن خاتم النبیین ـ صلی اللّه علیه و آله ـ : أَنّه یموت مَن مات منّا ولیس بمیّت ویَبلی من بَلِیَ منّا ولیس ببالٍ»[7]و «نحن شجره‌ی النبوّه‌ی ومحطّ الرساله‌ی ومختلف الملائكه‌ی ومعادن العلم وینابیع الحِكم»[8]و «إنّا صنائع ربّنا والناس بعدُ صنائع لنا»[9].
فضائل علمی و عملی اهل ‎بیت ـ علیهم السّلام ـ بیش از آن تعدادی است كه در نهج‎البلاغه گردآوری شده است. هم‎چنین مجموع آن‎چه در كتاب مزبور آمده، به‎مراتب بیش از آن چیزی است كه نقل كردیم.

خلاصه‌ی روایات گذشته

مفاد آن‎چه كه درباره‌ی عظمت اهل ‎بیت ـ علیهم السّلام ـ یادآوری شد، عبارت است از:
1. خاندان معصوم رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ حامل اسرار خدا، و صندوق دانش او، و قرارگاه كتاب‎های آسمانی خدا و سلسله‌ی جبال دین اویند.
2. هیچ‎كس از امّت اسلامی، همتای اهل ‎بیت عصمت ـ علیهم السّلام ـ نیست و با آن‎ها سنجیده نمی‎شود. آنان پایه‌ی دین، و ستون یقینند.
3. هدایت به وسیله‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ عطا می‎شود و كوری باطنی انسان‎ها علاج می‎گردد.
4. حقیقت قرآن حكیم و آیات كریمه‌ی او درباره‌ی آن‎هاست و رموز آن در آن‎ها مستقر است و اینان، گنج‎های خدای رحمانند. اگر سخن بگویند، در گفتار خود صادقند و اگر ساكت شوند، چیزی آن‎ها را به سكوت محكوم نكرده است و مقهور هیچ مقام خارجی نبوده‎اند؛ بلكه چون خودشان صاحبان سخن و امیران كلامند، سخن گفتنْ اسیر آنان است و در اختیارشان قرار دارد؛ هرگاه مصلحت باشد، سخن می‎گویند و هر زمانی كه سخن گفتن مصلحت نباشد، ساكت هستند.
5. آن‎ها حیات دانشند و علم به كمك آن‎ها زنده است. درباره‌ی حقّ، نه مخالفند و نه مختلف؛ به یاری آنان حق به حدّ لازم خود بر می‎گردد و باطل از جایگاهش بر كنار می‎شود.اینان، دین خدا را عاقلانه در خود جای می‎دهند و دستورهای آن‎را رعایت می‎كنند و به شنیدن و گفتن بسنده نمی‎كنند.
6. خدا آنان را از گزند گناه نگاه داشته و شاهدان اعمال بندگان خود قرار داده و آن‎ها را با قرآن قرین و قرآن را با آن‎ها همراه ساخته است؛ به گونه‎ای كه هرگز قرآن را رها نمی‎كنند و قرآن نیز آنان را رها نمی‎كند.
7. هركس كه راهی جز راه خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیماید، گمراه است. زمامداران حق و پرچم‎های دین و زبان‎های صدق، حقیقت اهل بیت طهارت ـ علیهم السّلام ـ است و باید آن‎ها را به بهترین درجات قرآنی منزل داد و همانند شتران تشنه كام به كوثر زلال معرفت آنان وارد شد.
8. اگر ـ به ظاهرـ یكی ار آنان بمیرد، حقیقت ولایت و امامت او زنده است و حقیقت او هیچ‎گاه فرسوده نمی‎شود.
9. اهل بیت طهارت ـ علیهم السّلام ـ مخلوق و دست پرورده‌ی خدایند؛ ولی دیگران به این منظور پرورده می‎شوند كه از بركات و حسنات علمی و عملی آن ذات‎های نورانی بهره‎مند شوند.

علی ـ علیه السّلام ـ یگانه شناساننده‌ی قرآن

ادلّه‌ی اولویت تعیینی شخص امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ نسبت به امت اسلامی برای بیان علوم و مفاهیم قرآنی، سخنان آن امام همام ـ علیه السّلام ـ درباره‌ی شخصیت علمی خود اوست كه برخی از آن سخنان در حضور رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و با تقریر آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ صادر شده است.
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در نهج‎البلاعه درباره‌ی خود چنین فرمود:
«أَرَی‎نور الوحى والرساله‌ی وأَشمّ ریح النبوّه‌ی»[10]و «إِنّى لعلی یقینٍ من ربّى وغیر شبهه‌ی من دینى»[11]و «ما شككتُ فی الحق مُذ أُریته»[12]و «وإِنّ معی لبصیرتى، ما لبّستُ ولا لُبِّسَ علىّ»[13]و «إِنَّ الكتاب لَمَعى مافارقته مذ صحِبتهُ»[14]و «بل اندمجت علی مكنون علم؛ لو بُحتُ به لَاضطربتم اضطراب الأَرشیّه‌ی فى الطَوِىّ البعیده‌ی»[15]و «فَاسْأَلُونى قبل أَن تفقدونى، فوالّذى نفسى بیده! لاتسألونى عن شىء فیما بینكم و بین الساعه‌ی ولا عن فئه‌ی تهدى مائه‌ی وتُضِلُّ مِأئَه‌ی إِلّا أَنبَأتكم بناعقها وقائدها وسائقها ومُناخ ركابها ومحطّ رحالها...»[16]و «أََنا بطرق السماء أََعلم منّى بِطُرُقِ الأَرض ولیس كلّ أصحاب رسول اللّه ـ صلّی الله علیه و آله ـ من كان یسأَله ویستفهمه... وكان لایمرّ بى من ذلك شىء إِلّا سَأَلْتُ عنه وحفظته»[17]و «أَلَم أََعمَل فیكم بالثَقل‎الأكبر وأََترك فیكم الثقلَ‎الأََصغر»[18].
مناقب علمی و عملی حضرت علی ـ علیه السّلام ـ به مراتب بیش از آن مقداری است كه در نهج‎البلاغه آمده است؛ زیرا سراسر این كتاب شریف، بیان‎گر فضایل آن حضرت ـ علیه السّلام ـ است؛ چنان كه فضایل مزبور، بیش از منقول آن است.

مفاد روایات گذشته

خلاصه‌ی آن‎چه كه درباره‌ی عظمت علمی و عملی حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نقل شد، عبارت است از:
1. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نور وحی و رسالت را با چشم ملكوتی خود می‎دید و بوی نبوّت را با شامّه‌ی درونی خویش استشمام می‎كرد. در نهان انسان صالح، حواس دیگری وجود دارد كه با برخی از آن‎ها بوهای غیبی را استشمام می‎كند؛ مانند استشمام بوی حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ توسط حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ : «إِنّی لأجد ریح یوسف لولا أَن تُفَنّدون».[19]
با بعضی حواس نیز منظره‎های غیبی را می‎بیند؛ مانند دیدن جهنّم توسط صاحبان یقین: «كلّا لو تعلمون علم الیقین × لتروُنّ الجحیم»[20]ـ و با برخی حواس دیگر، صدای فرشتگان غیبی را می‎شنود؛ مانند شنیدن صدای بشارت فرشتگان از سوی مؤمنان استقامت كننده: «إِنّ الّذین قالو ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائكه‌ی أَلّا تخافوا ولا تحزنوا وَ أََبشِروا بالجنّه‌ی الّتی كنتم توعدون».[21]
2. یقین به حقانیّت اصول و فروع دین ـ كه در بین بندگان خدا كم‎تر وجود دارد ـ برای حضرت علی ـ علیه السّلام ـ حاصل بود و تحقّق آن از آسیب هر شبهه‎ای مصون بوده است.
3. آن حضرت ـ علیه السّلام ـ معارف الهی را با چشم ملكوتی خود مشاهده كرد. نه تنها با تفكر حصولی از آن‎ها آگاه شد، بلكه از همان لحظه‌ی ارائه‌ی ملكوت اشیا با یقین به سر می‎برد و هرگز گرفتار شك نشده بود.
4. بینش الهی آن حضرت ـ علیه السّلام ـ با وی بوده است. ایشان، نه خود مورد تلبیس قرار گرفت و نه دیگران را در اشتباه قرار داد.
5. قرآن كریم، همراه با آن حضرت ـ علیه السّلام ـ بود و هرگز او را رها نكرد.
6. اگر علمی را كه آن حضرت ـ علیه السّلام ـ داشت برای دیگران اظهار می‎كرد، مایه‌ی اضطراب و لرزش آنان می‎شد؛ مانند لرزش ریسمان در چاه عمیق.
7. آن حضرت ـ علیه السّلام ـ فرمود: پیش از ارتحال من، هر آن‎چه خواستید از من بپرسید. قسم به كسی كه جانم در دست اوست! هرگز از میان حوادثی كه اكنون تا قیامت رخ می‎دهد، چیزی سؤال نمی‎كنید و از گروهی ـ كه صدها نفر را هدایت می‎كند و صدها نفر را گمراه می‎سازد ـ نمی‎پرسید، مگر آن‎كه من شما را از همه‌ی خصوصیات «جلودار» و «محرّك» و از دیگر شؤون آن آگاه می‎كنم.
. آن حضرت ـ علیه السّلام ـ فرمود: به راه‎های آسمان غیب از راه زمین حسّ و شهادت آگاه‎ترم.
9. آن حضرت ـ علیه السّلام ـ فرمود: آیا من در میان شما به ثقل اكبر یعنی قرآن كریم عمل نكردم و آیا در بین شما ثقل اصغر یعنی عترت ـ علیهم السّلام ـ را به ودیعت ننهادم؟

یادسپاری مهم

قرآن كریم نیز علم صحیح و تفسیر ناب قرآن حكیم را بهره‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‎داند؛ زیرا طبق آیات «إِنّه لقران كریم ظ¬ فی كتاب مكنون ظ¬ لا یمسّها إِلّا المطهّرون»[22]، تماس علمی با كتاب مكنون ـ كه باطن قرآن است و ظاهر قرآن نیز از آن پایین آمده است ـ فقط بهره‌ی پاك‎شدگان از نجاست وَهْم و رِجزِ خیال است كه همانا اهل بیت عصمت ـ علیهم السّلام ـ هستد.
بر اساس آیه‌ی «إِنّما یرید اللّه لیذهب عنكم الرجس أَهل البیت ویطهّركم تطهیراً»[23]، اهل بیت عصمت ـ علیهم السّلام ـ كه نه تنها از رجس گناه به دورند، بلكه از آثار رقیق آن نیز پاكند ـ شایسته‌ی تماس علمی با فرهنگ درونی و بیرونی قرآن كریم هستند. از این رو، تعریف و تبیین آنان نسبت به علوم و مفاهیم قرآن، بیانی ویژه است.

هماهنگی حقیقت علی ـ علیه السّلام ـ با حقیقت قرآن

خصوصیّت انسان كاملی ـ چونان علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ از لحاظ سخن گفتن درباره‌ی قرآن، با نقل گفتار كوتاهی از خود آن حضرت ـ علیه السّلام ـ روشن‎تر می‎شود.
«سهل بن حنیف انصاری» ـ كه از محبوب‎ترین یاران امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ بود ـ پس از بازگشت از «صفّین» در كوفه درگذشت. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ پس از شنیدن خبر ارتحال سهل بن حنیف، چنین فرمود: «لو أَحَبَّنى جَبَل لتهافت»؛[24]اگر كوه، محبّت مرا در خود جای دهد و دوست من شود، متلاشی می‎شود و فرو می‎ریزد.

«سید رضی» (رحمه‎اللّه) در شرح جمله‌ی مزبور، چنین گفته است:

محنت و اندوه او (كوه) افزوده می‎شود و مصیبت‎ها با شتاب به او رو می‎كنند و این‎كار، جز برای پارسایان و پرهیزگاران و نیكان و برگزیدگان حاصل نمی‎شود؛ یعنی خوبان، هدف تیر بلا و غمند! حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در جای دیگر در این باره فرمود: «مَن أَحبّنا أَهل البیت ـ علیهم السّلام ـ فلیستعدً للفقر جلباباً»؛[25]یعنی هركس ما خاندان عصمت و طهارت ـ علیهم السّلام ـ را دوست داشته باشد، باید مهیّا و آماده‌ی در بركردن جامه‌ی فقر و روپوش تهی‏دستی باشد».
شرح جناب سید رضی (رحمه‎اللّه) قابل قبول است و برخی از شواهد نقلی نیز آن‎را تأیید می‎كند؛ لیكن معنای دقیق‎تر گفتار یاد شده، این است كه حقیقت انسان كامل با حقیقتِ قرآن، كاملاً هماهنگ است؛ چنان كه حدیث «ثَقَلَیْن» و جدا نبودن آن دو از یك‎دیگر و نیز همراهی قرآن با علی بن ابی‎ طالب ـ علیه السّلام ـ آن‎را تأیید می‎كند.
بنابراین، حكم ولایت و خلافت انسان كامل، حكم قرآن كریم است. پس، همان گونه كه حقیقت قرآن، فراتر از آن است كه كوه آن را تحمّل كند و نزول قرآن بر كوه، آن‎را متلاشی می‎كند، حقیقت ولایت انسان كامل نیز برتر از آن است كه بر كوه حمل شود؛ زیرا پذیرش كوه نسبت به امور مادی محسوس، محفوظ است، لیكن تحمّل آن نسبت به امور غیرمادی معلوم نیست؛ بلكه عدم آن معلوم است.
بنابراین، می‎توان معنای: «لو أَحَبّنى جبل لتهافت» را هماهنگ با معنای این آیه دانست: «لو أَنزلنا هذا القران علی جبلٍ لرأَیته خاشعاً متصدّعاً من خشیه‌ی اللّه وتلك الأَمثال نضربها للنّاس لعلّهم یتفكّرون»[26]؛ اگر این قرآن را بر كوهی فرو می‎فرستادیم، یقیناً آن (كوه) را از بیم خدا فروتن و از هم‎پاشیده می‎دیدی؛ و این مَثَل‎ها را برای مردم می‎زنیم، باشد كه آنان بیندیشند.
اگر چنین معنایی برای حدیث علوی ـ علیه السّلام ـ پذیرفته شود، به خوبی روشن می‎شود كه استحقاق آن حضرت ـ علیه السّلام ـ برای تحلیل معارف قرآنی، استحقاق تعیینی است؛ زیرا آن حضرت ـ علیه السّلام ـ قرآن ناطق است و بهترین راه شناخت هر چیزی، آن است كه آن شیء را از زبان خودش بشناسیم و معرفت قرآن از زبان امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ به منزله‌ی شناخت قرآن از زبان خود قرآن است.

پی نوشتها :

[1] . نهج‎البلاغه،خطبه‌ی 2، بند 11؛ آنها مواضع اسرار خدایند و ملجاء فرمانش، ظرف علم اویند و مرجع احكامش، پناهگاه كتابهای او هستند و كوه‌های استوار دین او، به وسیله آنان خمیدگی پشت دین راست نمود و لرزشهای وجود آن را از میان برد.
[2] . همان، خطبه‌ی 2؛ احدی از این امت را با آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ مقایسه نتوان كرد آنان كه ریزه‌خوار خوان نعمت آل محمدند با آنان برابر نخواهند بود. آنها اساس دینند و اركان یقین. ویژگی‌های ولایت و حكومت از آن آنهاست و وصیّت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و وراثت او در میان آنان.
[3] . نهج‎البلاغه، خطبه‌ی 144، بند 4.
[4] . همان، خطبه‌ی 154، بند 4؛ درباره آنها (اهل بیت(ع)) آیات كریمه‌ی قرآن نازل شده است، اینان گنج‌های علم خداوند رحمانند، اگر سخن گویند راست گویند، و اگر سكوت كنند كسی از آنان سبقت نگیرد.
[5] . همان، خطبه‌ی 239، بند 3؛ (آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ) مایه حیات علم و دانشند و مرگ نادانی، حلمشان شما را از علم و دانش‌شان آگاه می‌سازد و ظاهرشان و باطن‌شان. سكوت‌شان از حكمت و منطق‌شان را مطلع می‌گرداند، هرگز با حق مخالفت نمی‌كنند و در آن اختلاف ندارند، آنها اركان اسلامند و پناه‌گاه مرمد، به وسیله‌ی آنان حق به نصاب خود رسید و باطل ریشه‌كن گردید، و زبان باطل از بن بركنده شد، دین را درك كردند، دركی توأم با فراگیری و عمل نه تنها شنیدن و نقل كردن! زیرا راویان علم فراوانند و رعایت كنندگان و عمل كنندگان كم!
[6] . مستدرك نهج‎البلاغه، ص 183؛
[7] . نهج‎البلاغه، خطبه‌ی 87، بند 16؛ كجا می‌روید؟! رو به كدام طرف می‌كنید؟... در حالی كه عترت پیامبرتان در میان شما است آنها زمامهای حقند و پرچمهای دین و زبانهای صدق، آنها را در بهترین جائی كه قرآن را در آن حفظ می‌كنید (در دلها و قلوب پاك) و همچون تشنگانی برای سیراب شدن به سرچشمه‌ی زلال آنان هجوم آورید. ای مردم این حقیقت را از خاتم الانبیاء بیاموزید كه: هر كس از ما می‌میرد در حقیقت نمرده است و چیزی از ما كهنه نمی‌شود، پس آنچه نمی‌دانید مگوئید كه بسیاری از حقایق در اموری است كه انكار می‌كنید.
[8] . همان، خطبه‌ی 109، بند 38؛ ما شجره‌ی نبوتیم، جایگاه رسالت، و مركز رفت و آمد فرشتگان، معادن دانش و چشمه‌سارهای حكمت‌ها.
[9] . همان، نامه‌ی 28، بند 11؛ ما ساخته و پرورش یافته و رهین منت پروردگار خویش هستیم، ولی مردم پرورش یافته و تربیت شده‌ی مایند.
[10] . نهج‎البلاغه، خطبه‌ی 192، بند 120؛ من نور وحی و رسالت را می‌دیدم و نسیم نبوت را استشمام می‌كردم.
[11] . همان، خطبه 22، بند 6؛ من به پروردگار خویش یقین دارم و دردین و آیین خود گرفتار شك و تردید نیستم.
[12] . همان، خطبه‌ی 4، بند 5، حكمت 184؛ از آن زمان كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شك نكردم.
[13] . همان، خطبه‌ی 137، بند 3؛ من بینائی خویش را به همراه دارم، چیزی را بر كسی مشتبه نكرده‌ام، و چیزی بر من نیز مشتبه نشده است.
[14] . همان، خطبه‌ی 122، بند 8؛ چه اینكه كتاب خدا با من است، من از هنگامی كه با آن آشنا شده‌ام از آن جدا نگشته‌ام.
[15] . همان، خطبه‌ی 5، بند 4؛ من از علوم و حوادثی آگاهم كه اگر گویم همانند طنابهای در چاه‌های عمیق به لرزه در آیید.
[16] . همان، خطبه 93، بند 3؛ بنابراین پیش از آن كه مرا از دست بدهید هرچه می‌خواهید از من بپرسید! سوگند به كسی كه جانم در دست قدرت اوست ممكن نیست از آنچه بین امروز تا قیامت واقع می‌شود و نه درباره‌ی گروهی كه صدنفر را هدایت و یا صدنفر را گمراه كنند از من پرسش كنید، جز آن كه از دعوت كننده و رهبر و آن كس كه زمام این گروه را به دست دارد و جایگاه خیمه و خرگاه و محل اجتماع آنها و آنان كه از گروهی كشته می‌شوند یا به مرگ طبیعی می‌میرند شما را آگاه می‌سازم.
[17] . همان، خطبه‌ی 210، بند 17؛ من به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آشناترم، این طور نبود كه همه‌ی اصحاب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از او پرسش كنند و استفهام نمایند... امّا من هرچه از خاطرم می‌گذشت از او می‌پرسیدم و حفظ می‌نمودم.
[18] . همان، خطبه‌ی 87، بند 17و 18؛ مگر من در بین شما به ثقل اكبر (قرآن) عمل نكردم و ثقل اصغر (عترت پیغمبر) را در بین شما باقی نگذاردم؟
[19] . سوره‌ی یوسف، آیه‌ی 94؛ من بوی یوسف را احساس می‌كنم، اگر مرا به نادانی و كم‌عقلی نسبت ندهید.
[20] . سوره‌ی تكاثر، آیات 6 ـ 5؛ و كوه‌ها مانند پشم رنگین حلاجی شده می‌گردد! امّا كسی كه (در آن روز) ترازوهای اعمالش سنگین است.
[21] . سوره‌ی فصّلت، آیه‌ی 30؛ به یقین كسانی كه گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند كه: نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی كه به شما وعده داده شده است!
[22] . سوره‌ی واقعه، آیات 79 ـ 77.
[23] . سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 33؛ خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.
[24] . نهج‎البلاغه، حكمت 111 و 112.
[25] . نهج‎البلاغه، حكمت 111 و 112.
[26] . سوره‌ی حشر، آیه‌ی 21؛ اگر این قرآن را بركوهی نازل می‌كردیم، می‌دیدی كه در برابر آن خاشع می‌شود و از خوف خدا می‌شكافد! اینها مثالهایی است كه برای مردم می‌زنیم، شاید در آن بیندیشند.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:42 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



قرآن و عصمت رسول الله (صلی الله و علیه و آله) خدای سبحان رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را چنین وصف می‌كند «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»[1] یعنی سوگند به این كتاب حكیم كه تو از مرسلین و فرستاده‌گان هستی و بر بستر و مسیر صراط مستقیم و راه راست قرار داری. در گذشته، گفته شد «صراط مستقیم» آن است كه هم از خطر افراط و زیاده‌روی دور باشد و هم از خطر تفریط و كوتاهی و اگر حضرت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر صراط مستقیم و بلكه خود، عین صراط مستقیم است. تمام شئون و وظایف آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز عین صراط مستقیم است. تلاوت و تعلیم و تزكیه و یاد آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، به دور از افراط و تفریط می‌گردد و درخصوص قرآن علاوه بر تلاوت، در گرفتن و نگهداری آن نیز معصوم از خطا و انحراف و نسیان است.
به تعبیر استاد علاّمه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سه جهت رسالتش معصوم است: اوّل آن‌ كه وحی الهی را درست دریافت می‌كند؛ دوم این كه پس از دریافت درست، آن را به خوبی ضبط و نگهداری می‌كند و سوم این كه در ابلاغ به مردم، الفاظ آن را بدون كم و زیاد بر مردم تلاوت می‌كند، و معارف آن را بدون كاهش و افزایش بیان می‌كند، پس آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ در هر سه مرحله معصوم از سهو و نسیان و دور از عصیان است،[2]كه باید هر یك جداگانه روشن گردد.

1ـ عصمت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در گرفتن قرآن

مسئله مهمّ در این‌جا آن است كه آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ چگونه فهمید كه آنچه بر او وحی شده، وحی خداوند است نه كلام شیطان؟ فخر رازی در این زمینه می‌گوید: همان گونه كه افراد عادی بشر برای شناخت وحی، نیازمند معجزه‌اند، پیامبر نیز برای تشخیص وحی نیاز به معجزه دارد؛ اگر فرشته‌ی وحی برای او معجزه‌ای ارائه كرد، برای وی ثابت می‌شود كه آن‌چه دریافت می‌كند وحی الهی است و بدون ارائه‌ی معجزه، ثابت نمی‌شود. درباره‌ی فرشته نیز همین سخن را تكرار می‌كند كه: فرشته‌ی وحی برای این‌كه بفهمد آن‌چه تلقی و دریافت كرده وحی است نه تلقین‌های نفسانی و نه وسوسه‌های شیطانی، نیاز به معجزه دارد.
متأسّفانه این تفكّر نادرست كه رسول خدا و فرشته‌ی معصوم امین را در حدّ انسانی عادی پایین می‌آورد به طوری كه اصل وحی را تشخیص نمی‌دهد و نیازمند گواهی دیگری است، به كتاب‌های برخی از عالمان شیعه در عصر حاضر نیز سرایت كرده و ایشان مطلبی كه در برخی از تفسیرهای اهل سنّت آمده را گرفته است كه وقتی حالت خاص در غار حرا و در آغاز بعثت و رسالت، برای حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیش آمد و صدای وحی را شنید، آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ نمی‌دانست كه این حالت، وحی و نبوتّ است، آنگاه كه مسئله را به خدیجه (سلام الله علیها) گفت و خدیجه آن را پیش «ورقه بن نوفل» بازگو كرد، ورقه بن نوفل لوازم نبوّت و علایم انبیا را بیان كرد و سپس گفت آنچه شما از همسرت نقل می‌كنی نشانه‌ی نبوّت است. آنگاه خدیجه توضیح ورقه را به رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسانید و در آن حال بود كه حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطمینان یافت كه به مقام نبوّت و رسالت رسیده است![3]
دینی كه آورنده‌ی آن، حقیقت وحی را نشناسد و نبوّت خود را با سخنان یك نفر یهودی، مانند ورقه‌ی بن نوفل بشناسد، یك ورق هم ارزش ندارد. چگونه ممكن است كسی آنقدر شخصیّت بزرگی داشته باشد و به مقام بلند «لدن» بار یابد و وحی «لدنی» را با علم شهودی بیابد. ولی در حال شك و تردید باشد؟

اقسام علم حصولی و شهودی

علوم حصولی دو قسم است: نظری و بدیهی؛ بدیهیّات نیز باید به اوّلی محض منتهی گردند كه هیچ احتمال شك و تردید در آن وجود ندارد. كشف و شهود وعلم حضوری نیز چنین است؛ بعضی از كشفها اوّلی و بالذات و «عَلى بَیِّنَه‌ی مِنْ رَبِّه»[4] است و اصلاً تردید بردار نیست و همه‌ی شهودها باید به این شهود اوّلی و بالذات برگردد. خدا چگونه می‌داند كه خداست؟ آیا او هم نیاز به استدلال دارد تا بداند خداست؟ آیا جبرئیل امین وقتی سخن خدا را می‌شنود، شك می‌كند كه كلام خداست؟
باید توجّه داشت كه فرشتگان معصوم هستند، و شهود آنها نیز معصوم از خطاست و شك بردار نیست. شهود اولیای الهی یعنی معصومین ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ نیز چنین است و شك و تردید و ابهام در علم حضوری آنان راه ندارد. اگر ما وارد قیامت شدیم آیا شك می‌كنیم كه قیامت است تا برای ما برهان اقامه كنند بر وقوع قیامت یا اینكه در آن نشئه و مرتبه دیگری جایی برای شك و تردید نیست؟ اینكه می‌فرماید: « رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ»[5] چند معنی دارد؛ یكی این كه اصل قیامت حتماً واقع می‌شود و متعلق هیچ تردیدی نمی‌باشد و معنای دیگر آن است كه آن روز، اصلاً ظرف شك در چیزی نیست بلكه روز شهود است كه هیچ باطل و شك و تردیدی در ظرف آن راه ندارد و همه چیز حق و مشهود و روشن است و جای تاریك و مبهمی یافت نمی‌شود تا برای اهل قیامت تردید آور باشد.
حضرت امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ می‌فرماید: «ما شككت فی الحق مذ أُریتُه»[6] از آن هنگام كه حق را به من ارائه نمودند هیچ گاه شكی در آن نداشتم. زیرا دیدن حقِ محض و شنیدنِ وحی الهی آنقدر روشن است كه زمینه‌ی شكی در آن وجود ندارد و به همین سبب وقتی برخی از اصحاب امام صادق ـ سلام الله علیه ـ از آن حضرت پرسیدند كه انبیا چگونه می‌فهمند پیامبر شده‌اند؟ آن حضرت فرمودند: «لوقفوا لذلك» یعنی وحی و نبوّت را به روشنی می‌دیدند و برای آگاه شدن به حقیقت وحی موفقّ بوده ومی‌شدند.
خطا و شك و تردید در جایی است كه حق و باطل، هر دو، وجود داشته باشند وانسان درباره‌ی مورد خاص نداند كه آن شیء حقّ است یا باطل؛ ولی اگر مقام و مرحله‌أی وجود داشت كه حق محض بود و باطل در آن هرگز راه نیافت، احتمال خطا و لغزش نیز وجود ندارد و شك و تردید در حق بودن چیزی هم رخ نخواهد داد و طبیعی است كه به چنین مقام بلندی، شیطان نمی‌تواند بالا برود. مرز وجودی شیطان همان خیال و توهّم است و به حرم امن عقل محض راهی ندارد.
انسان كامل اگر به مقام قرب « عِنْدَ مَلِیكٍ مُقْتَدِرٍ»[7] رسید، شیطان در آن مرحله رجیم و رانده شده و مطرود است. در آن جایگاه بلند، دست بر سینه‌ی نامحرم شیطان خورده و اثری از او و وسوسه‌اش و یا هر لغزش و خطای دیگری نیست. رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ كه در پیشگاه خدای حكیم علیم قرآن را دریافت می‌كند و جانش به لقای وحی می‌رسد « وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِیمٍ عَلِیمٍ»[8] در نزد خدا جایی برای جهل و تردید و لغزش و خطا وجود ندار. در آن مرحله حقیقت بسیط قرآن را یكباره دریافت می‌كند و در شب قدر نیز توسط جبرئیل ـ سلام الله علیه ـ فرشته امین و معصوم وحی، آن را بدون هیچ كم و زیادی اخذ می‌كند.

2ـ عصمت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در نگهداری قرآن

مرحله دوم عصمت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ این است كه آن حضرت هر چه را كه فهمیده و از خداوند دریافت داشت، به درستی حفظ و نگهداری می‌كند و سهو و نسیان در قلمرو حفظ او راه ندارد، چنانكه خدای سبحان درباره‌ی این شأن ایشان می‌فرماید « سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى»[9] یعنی ما قرآن را بر تو قرائت می‌كنیم و تو اهل نسیان و فراموشی نیستی. عبارت «إِلاَّ ما شاءَ اللَّه»[10] استثنا نیست تا بگوییم در مواردی كه خدا بخواهد آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ فراموش می‌كند، بلكه برای تأكید مستثنی منه است؛ زیرا ذات اقدس اله، در مقام منّت گذاشتن و اطمینان بخشیدن به آن حضرت است كه پس از اخذ قرآن فراموش نخواهد كرد و اگر اراده‌ی خداوند استثنا شده برای افاده‌ی اطلاق قدرت و اختیار خداوند است؛ نظیر آنجا كه می‌فرماید « وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّه‌ی خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ»[11] اما اهل سعادت پس آنها نیز در بهشت ابدی تا آسمان و زمین باقی است جاودانند مگر آنچه خواست پروردگار باشد كه عطایش ابدی و نامقطوع است.
جمله‌ی «إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ»[12] كه در آیه‌ی قبل آمده و مربوط به ابدی و دائمی بودن اهل شقاوت در جهنّم است، می‌تواند استثنا از جاودانگی باشد یعنی خداوند برخی از تبهكاران را پس از عذاب موقّت از جهنّم بیرون آورده به بهشت می‌برد، و جمله‌ی «إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ»[13] در ذیل آیه می‌تواند قرینه‌أی بر صحّت این استثنا باشد كه می‌فرماید: به راستی پروردگار تو هر چه را كه بخواهد انجام می‌دهد. ولی تعبیر مزبور در آیه‌ی مورد استشهاد كه درباره‌ی جاودانگی بهشتیان است گرچه ظاهراً استشناست ولی باطناً برای تأكید مستثنی منه آمده است؛ زیرا خلاف وعده از ناحیه‌ی خداوند محال است و امكان ندارد كه خدای سبحان به مؤمنان وعده‌ی جاودانگی بهشت بدهد و آن را عملی نكند! و عبارت پایانی آیه نیز كه می‌فرماید « عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ»[14]: عطای پروردگار ابدی و غیر قابل انقطاع است، قرینه‌ای است بر اینكه بهشتیان، برای همیشه در بهشت جاویدند و این استثنا برای تأكید قدرت و مشیت است و مقصود آن است كه آنچه محقّق می‌شود به مشیّت و قدرت حقّ است، نه آنكه از محدوده‌ی قدرت او بیرون باشد.
مثلاً اگر پدر مهربانی به فرزند خردسال خود در سفر بیابانی و پرخطر بگوید تو همواره تحت حمایت من قرار داری مگر آنكه من نخواهم، در این مورد، با اطمینان به قطعی بودن اراده‌ی پدر مهربان بر حفظ فرزند، استثنای مزبور ناظر به بیان قدرت پدر است نه راجع به انقطاع مراقبت.

پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ خزانه دار علم الهی

پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ خزانه دار علم الهی است، چنانكه امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ در نهج البلاغه درباره‌ی آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید «خازن علمك المخزون»[15] خداوندا! علم مخزون تو در نزد رسول توست و او خزانه دار علم توست. كلیدهای جهان غیب همگی در نزد خدا است « وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ»[16] و اگر رسول خدا به مقام «لدن» رسید « إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِیمٍ عَلِیمٍ»[17] یا به مقام قرب « دَنا فَتَدَلَّى *فَكانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[18] نایل آمد و عنداللهی شد « عِنْدَ مَلِیكٍ مُقْتَدِرٍ»[19] یقیناً كلیدهای غیب در حضور آن ولی الله است و او به اذن خدای دانای علت‌های غیبیّه اشیاست و همه‌ی علوم جهان در نزد وی خواهد بود، بنابراین، چگونه می‌شود سهو و نسیان و خطا در مخزن علم الهی و درخزانه‌ی وحی رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ راه داشته باشد؟
در بحثهای گذشته نیز گفته شد كه شیطنت شیطان در محدوده‌ی خاص وهم و خیال است كه در جایگاه بلند حضرت رسول ـ صلّی الله علیه وآله ـ راه ندارد؛ زیرا در مقام عقل محض، نه وهم درونی می‌تواند به عنوان سبب قریب عامل مغالطه، سهو و نسیان شود و نه ابلیس از بیرون به عنوان سبب بعید می‌تواند آسیبی وارد سازد.

3ـ عصمت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در تلاوت قرآن

مرحله‌ی سوّم عصمت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، عصمت در مقام تلاوت و ابلاغ است. خدای سبحان یكی از شئون رسالت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ را تلاوت قرآن بیان فرموده است: «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَه‌ی»[20] و خود آن حضرت نیز در سوره‌ی «نمل» می‌فرماید: « إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَه‌ی الَّذِی حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شَیْ‏ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ* وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ»[21] یعنی من مأمور شده‌ام كه پروردگار شهر مكّه را كه آن را حَرَم قرار داده و تمام چیزها ملك او است بپرستم و از مسلمین باشم و نیز قرآن را تلاوت كنم یعنی همان طوری كه خودم آیات الهی را شنیده‌ام عین همان آیات را بدون كاهش یا افزایش به سمع شما برسانم.
تلاوت آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ همانند تلاوت خداوند بر ایشان كه فرمود « تِلْكَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْكَ بِالْحَقِّ»[22] از صیانت و حفظ الهی برخوردار است؛ زیرا خدای سبحان رسول خود را در این زمینه به چند صفت ممتاز، برجسته ساخته است و می‌فرماید: هر چه را كه ما گفتیم همان را به مردم می‌رساند و چیزی از آن را كتمان نمی‌كند و هر چه را كه او می‌گوید، عین وحی است و نه چیز دیگر كه این دو صفت در پیامبر شناسی به عنوان دو اصل مهم مطرح است.
درباره‌ی كوتاهی نكردن آن حضرت و دور بودن از بخل و كاهش در وحی الهی می‌فرماید: «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ»[23] پیامبر بر غیب الهی بخل نمی‌كند. آن حضرت در هیچ یك از شئون رسالت خود بخیل نیست چه در تلاوت قرآن و چه در تعلیم و تفسیر آن و چه در تزكیه و تهذیب جان‌ها و چه در تذكّر دادن به مؤمنان. بنابراین، آن چه كه استفاده می‌شود از این آیه‌ی كریمه آن است كه قرآن سفره‌ی خداوند و مهمان خانه‌ی او است كه به دست سخاوتمند پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ همچنان گسترده است و هیچ بخششی مانند جود آن حضرت نخواهد بود؛ زیرا اگر دیگران با مواد غذایی طبیعت انسان را تعذیه می‌كنند، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فطرت و ماورای طبیعت انسان را با معارف غیبی قرآن، كه مهمانی خدا و غذای آماده‌ی الهی است، شكوفا می‌كند و همگان را از روزی معنوی خداوند بهره‌مند می‌سازد.
رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ در روایتی می‌فرماید «أجود الأوجواد الله جلّ جلاله و أنا أجود ولد آدم» یعنی خدا از همه‌ی بخشندگان بخشنده‌تر است و در عالم امكان و فرزندان آدم ـ علیه السّلام - احدی بخشنده‌تر از من نیست. آن حضرت نه تنها جواد است بلكه مجسّمه جود و حقیقت سخاوت است، و از اسراف و ریخت و پاش مبرّاست. اسراف و نگهداری كه دو طرف جودند، افراط و تفریط هستند و با جود سازگاری ندارند. اگر كسی بذر را بیجا بپاشد می‌گویند تبذیر كرد یعنی بی‌مورد بذر افشانی كرده و در پاشیدن بذر اسراف كرده است و چنین بذری جوانه نمی‌زند، رشد نمی‌كند، و به بار نمی‌نشیند. بذر افشان بی‌حساب را می‌گویند «مبذّر» و اگر در زمان ضرورت بذر افشانی، بذر نپاشد، او را خودداری كننده می‌گویند و عملش را امساك می‌نامند كه این نیز با جواد بودن سازگاری ندارد.
آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ جوادترین موجود امكانی است كه از اسراف و امساك به دور است و بهترین غذای معنوی انسانها را به آنان می‌بخشد؛ البتّه آن حضرت علاوه بر این جود بزرگ، در امور مادّی و طبیعی نیز به گونه‌ای بود كه هرگز در برابر درخواست دیگران «نه» نمی‌فرمود و در این زمینه آنچنان بود كه در اعمال منا از طرف امتش شتر قربانی كرد.
در بُعْد دیگر یعنی اینكه هر چه آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرمایند عین وحی و در امتداد همان مجرای وحی الهی، می‌فرماید: « وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»[24] هر چه را كه رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درباره‌ی دین بفرمایند وحی است كه گاهی به صورت قرآن و گاهی به صورت حدیث متعارف و گاهی به صورت حدیث قدسی جلوه می‌كند. اگر فرمود نماز ظهر و عصر چهار ركعت است و دو ركعت به اصل نماز اضافه كرد كه «فرض النبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ» است، این «فرض النبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ» در برابر «فرض الله» نیست كه آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ از خودش دو ركعت را اضافه كرده باشد بلكه خدا به او فرمود: چنین بگو. گاه خداوند خود مستقیماً دستورمی‌دهد كه می‌شود واجب خدا و گاه به پیامبرش می‌گوید كه او بگوید كه می‌شود واجب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ . در هر صورت، همه‌ی آنچه كه از زبان مطهّر آن حضرت درباره‌ی دین جاری می‌شود همگی از وحی الهی سرچشمه می‌گیرد.
بنابراین، همان گونه كه رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مقام گرفتن و نگهداری قرآن معصوم بودند، در مقام تلاوت و ابلاغ و تعلیم نیز چنین هستند و در خود مقام تلاوت نیز علاوه بر اینكه در بُعد عقل نظری وعلمی اشتباه نسیان و خطا نمی‌كنند، در بُعْد عقل عملی نیز از افراط و تفریط وارسته‌اند و نه تنها آیات الهی را كتمان نمی‌كنند بلكه چیزی از ناحیه‌ی خود یا دیگران بر آن نمی‌افزایند.

پی نوشتها :

[1] ـ سوره‌ی یس، آیات 1 تا 4.
[2] ـ المیزان، ج 2، ص 134.
[3] ـ بحار، ج 18، ص 195.
[4] ـ سوره‌ی محّمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، آیه‌ی 14؛ دلیل روشنی از پروردگارش دارد.
[5] ـ سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 9؛ پروردگارا! تو مردم را برای روزی كه تردیدی در آن نیست، جمع خواهی كرد.
[6] ـ نهج البلاغه، خطبه‌ی 4.
[7] ـ سوره‌ی قمر، آیه‌ی 55؛ نزد خداوند مالك مقتدر.
[8] ـ سوره‌ی نمل، آیه‌ی 6؛ به یقین این قرآن از سوی حكیم و دانایی بر تو القا می‌شود.
[9] ـ سوره‌ی اعلی، آیه‌ی 6.
[10] ـ سوره‌ی اعلی، آیه‌ی 7؛ مگر آنچه كه خدا خواست.
[11] ـ سوره‌ی هود، آیه‌ی 108.
[12] ـ سوره‌ی هود، آیه‌ی 108.
[13] ـ سوره‌ی هود، آیه‌ی 107.
[14] ـ سوره‌ی هود، آیه‌ی 108.
[15] ـ نهج البلاغه، خطبه‌ی 72.
[16] ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی 59.
[17] ـ سوره‌ی نمل، آیه‌ی 6؛ به یقین این قرآن از سوی حكیم دانایی بر تو القا می‌شود.
[18] ـ سوره‌ی نجم، آیات 8 و 9؛ نزدیكتر و نزدیكتر شد. تا آن كه فاصله‌ی او (با پیامبر) به اندازه‌ی فاصله دو كمان یا كمتر بود؛
[19] ـ سوره‌ی قمر، آیه‌ی 55؛ نزد خداوند مالك مقتدر.
[20] ـ سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 164؛‌كه آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بیاموزد.
[21] ـ سوره‌ی نمل، آیات 91 و 92.
[22] ـ سوره‌ی بقره، آیه‌ی 252؛ اینها، آیات خداست كه بحق، بر تو می‌خوانیم.
[23] ـ سوره‌ی تكویر، آیه‌ی 24.
[24] ـ سوره‌ی نجم، آیات 3 و 4.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:42 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



سه طلاقه كردن اُلجایْتو و راه حل علامه حلی روزی سلطان اُلجایْتو مغولی مشهور به شاه خدابنده از روی غضب زن خود را سه طلاقه کرد و بعد پشیمان شد و تمام علمای مذاهب اربعه (اهل تسنن) را جمع کرد و در حکم شرعی طلاق فتوائی موافق خود خواست، اما آنها متفقاً به وقوع سه طلاق و عدم امکان رجوع زوجیت بدون محلل حکم کردند. یکی از وزرا گفت در شهر حله عالمی است که این طلاق را باطل می‌داند. پس نامه‌ای به علامه نوشته و کسی را به احضار وی فرستاد. علمای حاضر در مجلس شاه گفتند که سزاوار نباشد برای احضار مردی رافضی خفیف العقل باطل مذهب کسی از بستگان شاه روانه شود. اما محمد خدابنده گفت تا حاضر شود و ببینم چه خواهد شد. پس شاه مجلسی از علمای اربعه تشکیل داد و علامه در موقع ورود بدان انجمن کفش‌ها را در بغل کرده و بعد از سلام نزد سلطان که خالی بود نشست.
حاضرین از این امر ناراحت شده به وی گفتند چرا برای سلطان سجده نکردی و ترک ادب نمودی؟ گفت که حضرت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) سلطان السلاطین بود و باز هم مردم سلامش می‌دادند، و در آیه شریفه هم هست «فَاِذَا دَخَلتُم بُیوتاً فسلموا علی انفسکم تحیة من عند اللّه مبارکة»، و علاوه در میان ما و شما خلافی نیست در اینکه سجده مخصوص ذات اقدس الهی بوده، و بجز برای خدای تعالی سجده کردن روا نباشد.
گفتند چرا نزد سلطان نشسته و حریم نگذاشتی؟ جواب داد چون غیر از آنجا جای خالی دیگر نبود، و حدیث نبوی است که در حین ورود مجلس هر جا که خالی شد بنشین .
سپس گفتند مگر نعلین چه ارزشی داشت که آن را به مجلس سلطان آوردی و این کار زشت مناسب هیچ عاقلی نمی‌باشد. گفت ترسیدم که حنفی‌ها کفش مرا بدزدند، چنانچه رئیس ایشان کفش حضرت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را دزدید.
حنفی‌ها بانگ برآوردند که ابوحنیفه در زمان آن حضرت وجود نداشته و مدتها پس از وفات آن حضرت تولد یافته.
علامه گفت فراموشم شد، گویا دزد کفش آن حضرت، مالک بوده. پس مالکی مذهبها به همان روش جواب دادند و علامه گفت شاید دزد کفش آن حضرت احمدبن حنبل بوده. و حنبلیها نیز بهمان طریق جواب دادند.
سپس علامه رو به سلطان کرده و گفت حالا معلوم گردید که هیچ یک از روسای مذاهب اربعه در عهد حضرت رسالت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و در زمان اصحاب وجود نداشته و اقوال و آراء ایشان فقط رای و نظر و اجتهاد خودشان است. اما فرقه شیعه تابع حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام می‌باشند که وصی و برادر آن حضرت بود. و بعد به اصل مطلب که همان قضیه طلاق زن سلطان بود پرداخت و پرسید آیا این طلاق با حضور عدلین وقوع یافته؟ سلطان گفت در تنهایی بود. علاّمه گفت پس این طلاق باطل است و همان زن هنوز در زوجیت سلطان باقی است .
پس از آن مناظرات زیادی راجع به امور دینی بین علامه حلی و سایر علمای حاضر در مجلس درگرفت که در همه آنها علم و درایت علامه آشکار گشت و سلطان خدابنده بعد از این جریانات مذهب تشیع را قبول کرد و به اطراف بلاد فرمان داد که به نام دوازده امام خطبه خوانده و سکه زدند و اسامی مقدسه ایشان را در اطراف مساجد و مشاهد ثبت نمایند. علامه نیز کتاب «الفَین» و کتاب «منهاج الکرامة» را به نام آن پادشاه نگاشت و در نزد شاه تقرب زیاد یافت و بر قاضی بیضاوی و قاضی ایجی و محمدبن محمود آملی صاحب نفایس الفنون و دیگر مقربین دربار تفوّق جست، به حدی که شاه در سفر و حضر راضی به مفارقت وی نمی‌شد و امر کرد که برای علامه و طلابی که در درس وی حاضر می‌شدند مدرسه‌ای سیار که دارای حجره‌های کرباسی بوده ترتیب دادند و همواره با اردوی شاهی نقل و در هر منزل نصب شده و مجلس تدریس منعقد می‌شد. درآخر بعضی از کتب علامه نیز قید شده که «از تالیف آن در شهر کرمانشاه در مدرسه سیاره فراغت یافته». و از برخی تواریخ عامه نیز نقل است که از وقایع سال 707هـ . ق. اظهار و اعلان تشیع شاه خدابنده است که به اضلال ابن مطهر شعار تشیع را اعلان و انتشار داده است .

تبيان

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي


تواضع آخوند خراسانى آیةاللّه شهید مطهرى نقل کرده است: مرحوم آقا سید محمدباقر قزوینى که یکى از علماى قم بوده است، مى‌گفت: ما در درس مرحوم آخوند خراسانى بودیم که در حوزه درسش 1200 نفرشرکت مى‌کردند که شاید 500 نفرشان مجتهد بودند و مرحوم آخوند صداى رسایى داشت که بدون بلندگو فضاى مسجد را پر مى‌کرد، یک شاگرد اگر مى‌خواست اعتراض (و اشکال) کند بلند مى‌شد تا بتواند حرفش را به استاد برساند.
یک‌وقت مرحوم آیةاللّه بروجردى بلند شد و به حرف استاد اعتراض کرد، مرحوم آخوند گفت: یک‌بار دیگر بگو، بار دیگر گفت، آخوند فهمید که درست مى‌گوید و ایرادش وارد است، گفت: الحمدللّه نمردم و از شاگرد خودم استفاده کردم. ‌ ‌

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي


محمدحسین بن هاشم العاملى و اهمیت به درس در کیفیت اشتغال به تحصیل شیخ محمدحسین بن هاشم العاملى داماد صاحب جواهر، که مرجعیت دینى یافت، آورده‌اند: پدرش مردى فقیر حال بود که در کاظمین دکانى داشت.
بعد از آنکه شیخ محمد حسین، قرائت قرآن را فراگرفت، او را نزد خود آورد تا در کسب معاش به او کمک کند.
ولى محمدحسین به طلب علم متمایل شد و از یکى از اهل علم راه تحصیل علم را پرسید.
او گفت اول باید "اجرومیه" (کتابى در علم نحو) را حفظ کند.
او از آن مرد عالم خواست که آن کتاب را برایش بنویسد و او نوشت و محمد حسین در دکان پدر به خواندن آن مشغول شد تا این‌که پدرش متوجه شد و خشمگین گردید که: خواندن این کتاب، تو را از کسب و کار باز مى‌دارد!
بعد از آن، دور از چشم پدر آن را خواند و تمام کرد.
سپس از همان اهل علم پرسید حالا چکار کنم؟ او گفت به نجف برو.
محمد حسین، چهارپایى کرایه کرد و بدون آنکه بیش از مقدار کرایه پولى داشته باشد، راهى نجف شد و بین راه از زوائد خوراک همسفران، خود را سیر مى‌کرد.
چون به نجف رسید وارد صحن شریف شد و در آنجا نشست تا شب شد و همه مردم از صحنه خارج گشتند.
دربانان آمدند بیرونش کنند، شرح حال خود را گفت و آنها به او حجره‌اى دادند و برایش غذا آوردند و در آنجا اقامت کرد و با طلاب آشنا شد و نزد آنان درس خواند و در آن حجره بود و با استفاده از نور چراغ حیاط مطالعه مى‌کرد تا این‌که فضلش ظاهر گشت و آوازه‌اش بلند شد و به مرجعیت رسید.
اموال به سویش فرستاده مى‌شد و او همه را به طلاب علم و نیازمندان مى‌رساند و خود لباس زبر و خشن مى‌پوشید و طعام ناگوار مى‌خورد.
بعد از مرگش نیز هیچ مالى به ارث نگذاشت.
هیچ مانعى موجب تعطیل درس او نمى‌شد به‌طورى که حتى در روز وفات شیخ انصارى قدس‌سره درس خود را تعطیل نکرد و در جواب پرسندگان گفت: درس مى‌دهیم و ثواب آن را براى شیخ قرار مى‌دهیم.
منبع: مردان علم در میدان عمل/ ج

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



نفوذ خواجه نصيرالدين توسي در مغولان

ترديدي در اين که خواجه ـ به زور يا به خواست خود ـ با مغولان همراه بود نيست. آن زمان، بسياري از چهره هاي برجسته ي ايراني و مسلمان که در خراسان به مغول ملحق شده بودند، نظير برادران جويني ـ در کنار مغولان بودند. خواجه در طي سالهاي پاياني عمر خود به کارهاي علمي در اين دولت اشتغال داشت و پس از او نيز دو فرزندش، کار پدر را ادامه دادند. (1)
در انجا بايد نکاتي چند مورد توجه قرار گيرد: نکته اول اين که خواجه نصير يک شيعه امامي بود که از جمله مهمترين ميراث فرهنگي و تاريخيش ـ که شيعه را در گذرگاههاي حساس تاريخ و در اوج تنگناههاي ايجاد شده توسط زياد، ابن زياد، حجاج، منصور، رشيد، متوکل و... حفظ کرده بود ـ تقيه بود، تقيه اي که هرکس نداشت دين نداشت، اين امر سبب شده بود تا شيعه بتواند روحيه مسالمت آميزي داشته باشد. از طرف ديگر زماني که او در دست الموتيان گرفتار بود با چشم خود ديد که مغولان حمله کرده و کاري را که در يک صد و هفتاد سال سلجوقيان و ديگران با آن همه عظمت نتوانسته بودند انجام دهند انجام داده و تمامي قلاع اسماعيليه را منهدم کردند. اين يک واقعيت بود که کمتر کسي در آن زمان باور داشت. در چنين شرايطي خواجه مي ديد که نزديک 30 سال است مهاجمان با کمال قساوت تمام شهرهاي ايران را با خاک يکسان کرده و همه را از دم تيغ مي گذرانند، تمامي آثار فرهنگي از جمله کتابخانه ها را از ميان بر مي دارند. او مي ديد که هيچکس نتوانست در برابر آنها بايستد، تاريخ نيز ثابت کرد که قضيه چنين بود.
نکته ديگر اين بود که مغولان مانند اعراب نبودند که بر کشوري هجوم برند و قصد هدايت آن را داشته و براي نجاتشان از کفر و ضلالت اقدام کنند، بلکه قومي بي فرهنگ که هيچ قانوني و راهنمايي جز ياساي چنگيزي همراه صدها خرافه و اعتقاد پوچ با محتواي شرک آلود نداشتند.در چنين شرايطي اگر آنها به علما احترام مي گذراند، آيا نبايد از اين موقعيت بهره برد و اسلام و مسلمانان را نجات داد؟ خواجه همانند بسياري ديگر تصميم خود را گرفت و در کنار هولاکو به راه افتاد. تشخيص او چنين بود که اين تنها راه براي حفظ اسلام و مسلمانان و فرهنگ و تمدن اسلامي است. اين سخن در ابتدا، چيزي جز ادعا به نظر نمي رسد، اما تاريخ، قضاوت و دور انديشي خواجه را تأييد کرد و نشان داد که خواجه و امثال او از علماي شيعه و سني کار خويش را بخوبي به ثمر رساندند. اين عقل و خرد خواجه را کسان ديگري در بغداد نيز داشتند، اما خليفه توجهي به آنها ننمود.
در جاي خود خواهيم ديد که ابن علقمي، وزير آخرين خليفه عباسي نيز همين پيشنهاد را داشت، اما فرد متعصبي چون دواتدار که در پي حفظ منصب خود بودند، همه را به ورطه هلاک انداخته و بغداد را غرق در خون کردند!

نفوذ خواجه نصير در هولاکو

گفتني است که خواجه و امثال او در آغاز، آن اندازه نفوذ نداشتند که هولاکو را تحت سيطره ي خود در آورند؛ اما به مرور زمان نه تنها هولاکو از نظر سياسي کنترل گرديد، بلکه پس از آن وي، بسياري از خان هاي مغول اسلام آورده و در بسط عدل و عدالت و فرهنگ اسلامي کوشش کردند. اين به معناي آن نيست افرادي را که مقاومت کرده و دليرانه جنگيدند تا به شهادت رسيدند خطا کار تلقي شوند، بلکه درک واقعيت و نشان دادن خرد و دور انديشي براي شخصي چون خواجه که عالم بوده و مي توانست در مغولان نفوذ کند امري است که قابل درک است. اين شيوه ي شيعيان بود که در کنار مبارزات خويش توانستند خود را حفظ کرده و حتي اگر زماني حاظر شدند خلفاي عباسي را بپذيرند ـ چون سيد رضي و سيد مرتضي و ساير نقيبان علويان در بغداد ـ اين موضع را در جهت گسترش تشيع بکار برند و عملا بغداد را که منصور عباسي بنياد نهاد در طي قرون بعد تا در صد زيادي به سوي تشيع جذب کرده و بخش وسيعي از آن را شيعه کردند. در اينجا به بيان نمونه هايي از بهره گيري خواجه از نفوذ خويش براي بر پا داشتن اسلام و فرهنگ اسلامي و نيز حفظ عالمان و انديشمندان ذکر مي کنيم تا شاهدي بر درستي راهي باشد که خواجه در آن شرائط دشوار، پذيرفت. همانگونه که اشاره شد خواجه در ابتدا نفوذ چنداني در هولاکو نداشت. اين حقيقتي است که بعضي از محققين نيز بدان اشاره کرده اند. (2) چنانکه در هنگام حمله مغول به بغداد شيعي و سني همگي مورد حمله قرار گرفته اند. (3)
دکتر شيبي نيز بدين مطلب اشاره کرده که صدمه ديدن اماکن شيعيان و سنيان در واقعه بغداد اتهام توافقات قبلي را انکار مي کند. (4) چنانچه مشهد امام موسي کاظم ـ عليه السلام در آتش سوخت. (5) اما به تدريج، پس از گذشت مدتي، خواجه نزد خان مغول محبوبيت يافت و کارهاي چندي به او واگذار شد. از جمله آنها، سپردن امر اوقاف بدو بود. (6) چنانکه امور شهر طوس نيز به او سپرده شد. (7) زماني نيز از طرف هولاکو به عنوان يارغوچي که تنها محکمه دستگاه کشور مغولان بود منصوب شد. (8) در جريان فتح بغداد نيز يک بار خواجه از طرف هولاکو بعنوان سفير نزد خليفه رفت. (9) بعدها نيز ساختن و اداره ي رصدخانه مراغه به او واگذار شد. (10)
سرانجام اين نفوذ به حدي رسيد که بنا به گفته ابن شاکر: «خواجه نصير حرمتي بسيار و منزلتي عالي نزد هولاکو داشته و آنچه را او بدان اشاره مي کرد متابعت کرده و اموال را در آن صرف مي نمود. (11) از آنجا که خواجه مرد اميني بود طبعا اعتماد هولاکو نيز بدو زياد گرديد. شمس الدين بن مؤيد العرضي مي گويد: «خواجه بدون آنکه دستي در اموال برد کار وزارت براي هولاکو مي کرد و به قدري بر عقل او غلبه يافت که خان جز در وقتي که او مي گفت بر مرکب سوار نشده، مسافرت نمي کرد. » (12)
از اين پس کار خواجه آغاز شد، از مهمترين مسايل در نظر او کتابخانه ها، احياي علوم اسلامي و تربيت عالمان بود که به همت خواجه به حد مطلوبي رسيد، به گونه اي که با آنهمه خرابي مغولان و حاکميت آنها انتظار آن نمي رفت. از جمله اين که او از ميان کتابخانه هايي که در شهرهاي بزرگ همچون بغداد و شام جزيره ويران و غارت شده بود، کتابها را جمع آوري کرده و کتابخانه اي مشتمل بر چهارصد هزار جلد کتاب برپا نمود. (13) زماني که اوقاف بلاد به دست او افتاد يک دهم آنها را صرف کار رصدخانه و علمايي که در آن مقيم بودند مي کرد. اموال اوقاف به گونه اي خرج مي شد که نفعش به تمامي مسلمين خصوصا علويان و شيعيان مي رسيد. (14)
از جمله ديگر کارهاي خواجه حفظ علما و انديشمندان بود که گاه به عللي گرفتار خشم مغولان مي شدند. نقل دو واقعه در اينجا مناسب است: نخجواني که از مورخين درجه دوم حوادث آن عصر به حساب آمده و کتابش را به سال 724 تأليف کرده مي نويسد: «در واقعه بغداد عزالدين [ابن ابي الحديد] و برادرش موفق الدين را بيرون آوردند که بکشند... [ابن علقمي] چون حال عزالدين بشنيد، دود بسر او در آمد، در حال به خدمت خواجه افضل العالم نصير الدين طوسي قدس الله روحه رفت و دامن او را بگرفت و گفت دو کس از افاضل بغداد که بر بنده حقوق عظيم دارند گرفته اند و خواهند کشت و التماس دارم که خواجه ببندگي پادشاه بشتابد... خواجه بي توقف روان شد... وزير برسم مغول زانو زد و گفت: دو کس را از شهر بيرون آورده اند و بر پادشاهان نافذ شده است که ايشان را به ياسا رسانند؛ بنده کمترين را آرزو آن است که پادشاه عوض ايشان مرا بکشد... پادشاه خنديد و گفت: اگر مي خواستمي تو را بکشم تا اين غايت نگذاشتمي و در حال عاطفت بفرموده و هر دو را به او ببخشيد». (15)
داستان شيرين تر از اين نقشه اي است که خواجه براي حفظ يکي از عالمان طرح کرده و او را از مرگ حتمي نجات داد. ابن شاکر مي نويسد: «به خواجه خبر رسيد که خان قصد کشتن علاءالدين جويني را کرده است. خواجه به برادر او گفت: خان وقتي حکمي مي دهد حتما آن را انجام مي دهد؛ بايد حيله انديشيد. او سپس عصا و تسبيح و اسطر لابي گرفته و در حالي که در پشت سرش آتشي و بخوري حمل مي کردند راه افتاد. نزديکان هولاکو خواجه و همراهانش را بر در خيمه ديدند، در حالي که بخور مي ريختند و خواجه در اسطر لاب نظر مي کرد. به خان خبر دادند، خواجه نزديک خاصان رفته گفت: آيا حال جناب خان خوب است؟ گفتند: آري. خواجه سجده شکر کرد و گفت: مي خواهم به چشم ببينم؛ هولاکو که در آن حال هيچکس را نمي پذيرفت او را پذيرفت... خواجه گفت: قرار بوده حادثه ي بدي اتفاق افتد؛ من بخور داده و ادعيه اي خوانده ام. از خدا مي خواهم آن را از خان دور کند. سزاوار است که خان نيز دستور آزادي کساني که در همه مملکت زندان هستند را داده و آنها را عفو کند. سلطان نيز بدون آنکه خواجه آزادي شخص مورد نظر او را بخواهد دستور را صادر کرد. » (16)
اين حرکت خواجه به خوبي نشانگر ظرافت او در بهره گيري از نفوذش و نيز وادار کردن هولاکو به انجام خواسته هايش مي باشد. ابن شاکر بعد از نقل اين واقعه مي نويسد «اين نهايت زيرکي است که او به قصد خويش رسيد و آزار آنان را از مردم دفع کرد آزادي آن مقدار زنداني که در بند مغولان در تمامي بلاد تحت سيطره هولاکو بوده اند امري است که با هيچ چيز نمي توان مقايسه کرد». از کساني که از دست مغولان گريختند و سپس به جرگه ياران و شاگردان خواجه در آمدند، بايد از ابن فوطي ياد کرد. (17)
خواجه در فرصتهاي مناسب با نقل مطالبي، هولاکو را به رعايت حال رعيت وا مي داشته و با ذکر تجاوزاتي که سپاهيان جلال الدين خوارزمشاه بعد از شکستشان در حق مردم شمال عراق داشتند او را به جهانداري و مردمداري دعوت مي کند. آن وقت هولاکو مي گويد: ما بحمدالله تعالي، هم جهانگيريم و هم جهانداريم، با ياغي جهانگيريم و با ايل جهاندار، نه چون جلال الدين به ضعف و به عجز مبتلا. (18)
از طرف ديگر خواجه مي کوشيد تا با دعوت مردم به تسليم،آنها را از ورطه ي هلاکت قطعي نجات دهد و در اين بين با ايجاد مصالحه مغولان را به رعايت عدل وا دارد. مقايسه دو دوره زندگي هولاکو اين حقيقت را اثبات مي کند که او تحت تأثير خواجه و ديگران تعديل شد. زماني هولاکو خان شيخ شريف تبريزي را بعنوان جاسوس در ميان سپاهيان دشمن مغولي خود بوقاي فرستاد، اما او را دستگير کرده نزد بوقاي بردند. بوقاي از او پرسيد، از هولاکو خان چه خبر داري؟ آيا هنوز از سر خشم و غضب اشراف و اعيان و زهاد و عباد و بازرگانان ما را مي کشد يا نه؟ گفت پادشاه پيش از اين در خشم بود، از خلاف برادران خشک و تر مي سوخت اما اکنون:
ز عدلش نمي سوزد آتش حرير
هم آهو همي دوشد از شير، شير
ز انصاف او، مردم آسوده اند
همه ظالمان زار و فرسوده اند (19)
به يقين مغولان با آرام کردن خود مي توانستند دوام بياورند.
پس از مرگ هو لاکو (19 ربيع الآخر 663) اباقا آن با کوشش خواجه نصير به جانشيني پدر رسيد. در اينجا نيز نفوذ خواجه باعث حفظ عالمان گرديده و اباقا آن «... قريب صد دانشمند معتبر راکه از تلامذه استادالبشر خواجه نصر الدين طوسي رحمه الله که ملازم درگاه بودند از انعام بهره مند گردانيد». (20) در زماني که اباقا آن به تخت پادشاهي نشست خواجه ضمن خطابه اي راهنمايي هاي گرانبهايي به او نمود که تنها چند جمله از آن نقل مي کنيم: «... اول آنکه رضاي خداي تعالي و تقدس نگاه دارد تا در هر دو جهان نيکويي بيند... ديگر آنکه عدل کند و کار ايشان بزودي و راستي بسازد تا مزيد جاه و حشمت او از خداي مسئلت نمايد... ديگر آنکه کم آزاري پيشه کند و نيکان و بي گناهان را نرنجاند تا دراز عمر باشد. ديگر در آباداني سعي نمايد تا مال بسيار، بي ظلم و رنج مردم حاصل آيد... » (21)***

نقش ابن علقمي در واقعه بغداد

درباره ي نقش وزير آخرين خليفه عباسي يعني مؤيد الدين بن العلقمي که شيعه ي امامي بوده است مطالب زيادي گفته شده است. اين مطالب، بسيار بيش از مقداري است که درباره ي خواجه نصير در مورد تأثيرش در واقعه بغداد گفته اند. حتي بعضي از کساني که خواجه نصير را مبرا دانسته اند ـ بدون تحقيق ـ نقش ابن علقمي را پذيرفته اند. (22)
درباره ي نقش ابن علقمي تعداد بيشتري از مورخين اظهار نظر کرده، گر چه بيشتري آنها به تقليد از يکديگر، مطالب يکساني را در باره ي ابن علقمي آورده اند. در اين ميان، برخي از آنها دروغ خود را بزرگتر کرده و براي بزرگ جلوه دادن نقش ابن علقمي داستان سرايي کرده اند. ابن علقمي يکي از وزرايي است که حتي کساني که حتي کساني که او را متهم به دست داشتن در

پي نوشت ها:

1. سرگذشت و عقائد خواجه نصيرالدين طوسي، صص 78، 79؛ تاريخ مغول در ايران، ص 297
2. الفخري ، ص 448؛ تاريخ مختصر الدول، صص 270، 269
3. تحقيق من وجهه نظرالتاريخ ، ص 92
4. تاريخ ابن الوردي، ج 2، ص 280؛ تاريخ الخميس، ج 2، ص 377
5.تصوف و تشيع، ص 52
6. جامع التواريخ، ج 2، ص 713
7. فوات الوفيات، ج 3، ص 250
8.تاريخ مغول در ايران، اشپولر، ص 341
9. تاريخ مغول در ايران، اشپولر، ص 383 از ابن فوطي.
10. جامع التواريخ، ج 2، ص 711
11. فوات الوفيات، ج 3، ص 247
12. همان ج 3، ص 247
13. همان ، ج 3، ص 250
14. همان، ج 3، ص 247
15. همان، ج 3، ص 250
16. تجارب السلف، ص 359
17. فوات الوفيات، ج 3، صص 248 - 247
18. مجمع الاداب، ج 1، ص 19
19. جامع التواريخ، ج 2، ص 717
20. همان، ج 2، ص 733
21. همان، ج 2، ص 733.
22. از جمله آنها دکتر حائري در مقاله تحقيق من وجهه نظر التاريخ است که دکتر حسن الامين در شماره بعد پاسخي به آن داده است. و نيز نک:
2. دين و دولت در ايران عهد مغول، ج 1، صص 315- 316.

 

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي




آیة الله شریف کاشانی

ولادت

حبیب الله شریف کاشانی در سال 1262 ق. دیده به جهان گشود. پدرش آیة الله ملا علی مدد ساوجی در ساوه متولد شد و بخش عظیمی از تحصیلات خود را در قزوین و سپس کاشان گذراند. در ایام جوانی به درجة اجتهاد رسید و سپس در سال 1266 ق. از کاشان به ساوه مراجعت کرد و تا پایان عمر روشنی بخش مردمان آن دیار گردید. مادر ملا حبیب الله، دختر میرزا حبیب الله (معروف به میرزا بابای حسینی نطنزی) بود.

تحصیل

حبیب الله پس از رحلت پدرش (1270 ق.) در زادگاهش کاشان تحت سرپرستی آیة الله سید حسین کاشانی (متوفای 1296 ق.) به تحصیل علوم حوزوی همت گماشت. آن نوجوان یتیم، در پرتو تلاش و استعداد خدادادی اش و دقت و مراقبت استادش، در مدت ده سال مدارج عالی تحصیل را پشت سر نهاد و در شانزده سالگی از استادش، گواهی اجتهاد دریافت کرد. آیة الله سید حسین کاشانی که از شاگردان پدر بزرگوار ملا حبیب الله بود، نقشی بسزا در تربیت علمی و نیز امور زندگی ملا حبیب الله داشت. وی در گواهی اجتهادی که برای ملا حبیب الله نوشته چنین آورده است: «... فرزند روحانی من، عالم ربانی و عامل صمدانی، استاد زبردست، دانشمند و فقیه کامل، رستگار و رهرو راه سعادت مؤید به تأیید خداوند بی نیاز، حبیب الله فرزند مرحوم مغفور علامة زمان علی مدد که پروردگارش رحمت کناد، در بسیاری از اوقات بحث و تحقیق در علوم با من بوده و بسیاری از مباحث اصول و فقه را نزد من خوانده و بسیاری از مطالب علم کلام و علوم وابسته را از من فرا گرفته و حمد خدا را که عالم فاضل و فقیه کامل و جامع کلیة شرایط فتوا گردیده و به درجة اجتهاد نایل شده و مراتب علم و عمل، عدالت و سداد را حایز گردیده است... ».

ملا حبیب الله دربارة استادش آورده است:

«... تمامی این زحماتی که او (سید حسین کاشانی) برایم متحمل شد به این سبب بود که می خواست حق شاگردی پدرم را ادا کرده باشد...». ملا حبیب الله در دوران حیات پربار خویش، برای خوشه چینی از محضر بزرگان و کسب علم و ادب از هیچ کوششی دریغ نکرد. او با مسافرت به اصفهان از محضر آیة الله میرزا محمد مهدی کلباسی استفاده فراوان برد. وی در سالهای اولیه تحصیل به تهران مسافرت و در خدمت استادان زیر کسب دانش کرد:
1. آیة الله حاج سید حسین کاشانی (متوفای 1296 ق.) مهمترین و بزرگترین استاد ملا حبیب الله بود که از زمان طفولیت در کاشان سرپرستی وی را به عهده داشت و پس از مهاجرت به تهران نیز، همچنان به تربیت علمی و دینی او پرداخت.
2. آیة الله میر محمد علی کاشانی (متوفای 1294 ق.): او علاوه بر استادی، پدر همسر ملا حبیب الله بود.
3. شیخ محمد اصفهانی.
4. حاج ملا هادی مدرس تهرانی (متوفای 1295 ق).
5. ملا عبدالهادی تهرانی.
6. میرزا محمد اندرمانی.
7. حاج میرزا ابوالقاسم تهرانی «کلانتر» (1236 ـ 1290 ق.)

در جستجوی خورشید

این مجتهد شریف و ستارة پرفروغ کاشان، دو سال پس از دریافت اجازة اجتهاد، در سال 1281 ق. برای آستان بوسی امامان معصوم علیهم السلام و نیز استفاده از محضر دانشمد پرآوازه شیعه "شیخ مرتضی انصاری " به سوی عراق حرکت کرد. او پس از رسیدن به کربلا، خبر جانگداز رحلت شیخ انصاری را شنید و در ماتم فرو رفت. ستارة شریف کاشان با اقامت در کربلا، به محضر فقیه معروف آن دیار آیة الله مولی محمد حسین معروف به فاضل اردکانی شتافته، از خرمن فضایل او بهره می جوید. پس از چندی به نجف اشرف رفته، سر بر آستان کوی دوست امیرمؤمنان سایید و از آنجا به ایران بازگشت. ملا حبیب الله پس از رسیدن به کاشان، مجذوب آوازة علمی یکی از دانشوران گلپایگان گردید و به سوی او شتافت. وی در این باره می گوید: «پس از مدتی درنگ تصمیم گرفتم به خدمت سرور بزرگوار، فاضل صمدانی، مرحوم ملا زین العابدین گلپایگانی برسم. چون به حضور وی رسیدم او را (در اثر بیماری) بسیار گوشه گیر یافتم به حدی که از خانه بیرون نمی آمد و درس و بحث و قیل و قال مدرسه را رها کرده و دچار ناراحتی و ضعف چشم گردیده بود. به همین علت نتوانستم از محضر وی استفادة درسی ببرم. لیکن فواید گرانقدری از تشرف به حضورش نصیب من شد. او مرا سفارش کرد که با دنیا طلبان ترک مراوده کنم. دل را به یاد خدا مشغول دارم و خود را از عوامل مشغول کننده این جهان دور سازم و من تمامی وصایای او را پذیرفتم و آویزه گوش خود ساختم و تا امروز بر آن هستم...». آیة الله شریف کاشانی پس از استقرار در کاشان، به رغم مشکلات موجود در آن عصر و نبود امکانات اولیه مورد نیاز، به تألیف، تدوین و تکمیل تحقیقات خود پرداخت. او همزمان با فعالیتهای نگارشی، از تدریس دانش پژوهان حوزه و ارشاد و هدایت دین باوران کاشانی غافل نبوده، در مسند عظیم مرجعیت، با انجام وظایف شرعی خویش اشتغال داشت. مسجد قدیمی «میرزا مقیم» که امروزه به نام «مسجد ملا حبیب الله شریف» معروف است یادآور تلاشهای خالصانة او و ناله های شبانه آن عارف وارسته است.

تا عرصة سیاست

آیة الله شریف کاشانی به مسائل علمی توجه و عنایت افزون داشت و از جنجال آفرینی پرهیز داشت اما با اتکاء به اصول اساسی اسلام، از حضور در صحنه های سرنوشت ساز سیاسی غافل نبود و به مقتضای زمان و به اندازة توان در امور سیاسی دخالت می کرد. نهضت مشروطه و قیام عمومی مسلمانان ایران زمین به رهبری روحانیون ظلم ستیز و دلسوز، مهمترین مسأله سیاسی دوران حیات ملا حبیب الله شریف بود. ملا عبدالرسول مدنی کاشانی ـ شاگرد و داماد آیة الله شریف ـ به دستور آیة الله شریف کاشانی، کتابی را دربارة مشروطیت به نام «رسالة انصافیه» به نگارش در آورد. پس از اتمام، (محرم 1328 ق.) ملا حبیب الله شریف بر آن کتاب مقدمه ای کوتاه نگاشت که قمستی از آن چنین است: «... چون «رساله انصافیه» ملاحظه شد مطابق مقصود این احقر و موافق قانون شرع انور بود». از دیگر اسنادی که بیانگر بعد سیاسی آیة الله شریف است نگارش کتاب «انتخاب المسائل» است. این کتاب دربرگیرندة پرسشهای مردم دربارة مسائل مختلف مشروطیت و جوابهای حکیمانة ملا حبیب الله است. البته پس از انحراف مشروطه از مسیر اصلی و شرعی خویش، آیة الله شریف نیز در زمرة مخالفان آن قرار گرفت و در مخالفت با مشروطه سخنها گفت. او در این باره اشعاری نیز سروده است. حضور ملا حبیب الله شریف در جمع علمای کاشان و در پیشاپیش آزادیخواهان آن دیار، نسبت به انتخاب انجمن ایالتی و ولایتی کاشان سندی دیگر از این شخصیت است.

شاگردان

درخشندگی و گرمابخشی علمی آیة الله شریف موجب گردید تا شماری از دانش پژوهان و اندیشوران در محضر آن منبع شریف شریعت حاضر شده، از شمع وجودش بهره گیرند. ذکر نام و نشانی چند از شاگردان زبدة وی، ما را بر مطلب فوق رهنمون می سازد:
1. سید محمد علوی بروجردی کاشانی (متوفی 1362 ق.)
2. میر سید علی یثربی کاشانی (1311 ـ 1379 ق.)
3. سید محمد حسین رضوی (1291 ـ 1358 ق.)
4. میرزا احمد عاملی آرانی (1280 ـ 1369 ق.)
5. ملا عبدالرسول مدنی کاشانی (1280 ـ 1366 ق.) (شاگرد برجستة میرزا و داماد بزرگ وی)
6. میر سید خلیل الله فقیه (متوفای 1390 ق.)
7. میرزا حسین محلاتی (1274 ـ 1323 ق.)
8. محمد غروی کاشانی (1313 ـ 1398 ق.)
9. سید فخرالدین امامت (1292 ـ 1392 ق.)
10. شیخ محمد سلیمانی (1287 ـ 1378 ق.)
11. آقا رضا مدنی کاشانی (1321 ـ 1412 ق.)

آثار ماندگار

از ویژگیهای برجسته آیة الله شریف، تنوع تألیفات و فزونی آنهاست. وی سیصد جلد کتاب و رساله نوشته اما تنها حدود دویست جلد آنها شناخته شده است. بر اساس نگاشته کتاب لباب الالقاب آیة الله شریف 21 سال قبل از رحلتش تعداد 135 کتاب خویش را نام برده است. شگفت اینکه تعداد زیادی از این آثار قبل از رسیدن به سن بلوغ نوشته شده است. اینک نگاهی کوتاه به گنجینة گران سنگ حبیب شریف پروردگار می کنیم.
1. منتقد المنافع فی شرح المختصر النافع این کتاب مهمترین اثر علمی اوست و شماری از فقیهان نامی معاصر، آن را دائرة المعارف فقه شیعه و اثری پربار و اعجاب آور به حساب آورده اند. آیة الله شریف مطالبی را در مقدمة کتاب «منتقد المنافع» آورده است که به گزیده ای از آن اشاره می شود. در این کتاب سعی شده است روایات فقهی بیشتر ذکر گردد چه آنکه آنها مبنای عمدة استنباط احکام هستند؛ بر خلاف برخی از کتابهای دیگر فقهی که به موجب تکیه بر مباحث و قواعد اصولی، مؤلفان آنها نیازی به ذکر روایات ندیده اند: روایات ذکر شده به طور عمده با سند و اشارة رمزی به قوت و ضعف آنها ارائه شده است. در هر مسأله عبارات فقهای پیشین تا آنجا که در دسترس بوده آورده شده است و سعی بر این بوده که تنها اکتفا به نقل گفتار دیگران نشود.
اخلاق: نصیحت نامه «شعر»، شکایات نامه «شعر»، القواعد البانیة، صراط الرشاد، البارقات الملکوتیه، حکم المواعظ، گوهر مقصود، مصابیح الصائمین، مقدمة التعلیم و التعلم.
اصول: النخبة الرفیعه، تعلیقات علی مقدمة الفصول، رسالة فی الاستصحاب، رسالة فی حجة الظن، شرح مفتاح الاصول، شرح منظومه اصول الفقه، مراحل الاصحاب. تراجم: لباب الالقاب.
ادبیات: منتخب المقالات من کتاب المقامات، بدر البلاغة «فی الخطب»، شرح قصیدة حمیری، شرح لامیة العجم، منتخب درة الفواص.
تفسیر: دره الدرر «تفسیر سوره کوثر»، الانوار السانحة «تفسیر سوره فاتحه»، بوارق القهر «تفسیر سوره دهر»، تفسیر سورة توحید، تفسیر سورة جمعه «عربی»، تفسیر سورة جمعه «فارسی»، تفسیر سورة فتح، تفسیر سورة اعلی، تفسیر سورة ملک.
تاریخ: تذکرة الشهداء.
کلام: تعلیقات بر اعتقادات صدوق، شمس المشارق «شرح باب حادی عشر»، رجوم الشیاطین، رساله در رجعت، الجواهر الثمین «شعر».
فقه: شرح بر قصاص و دیات مفاتیح فیض، منظومه فی الفقه، رساله در افعال حج، منتقد المنافع ج 1، منتقد المنافع ج 2، منتقد المنافع ج 3، منتقد المنافع ج 4، منتقد المنافع ج 5، منتقد المنافع ج 6، منتقد المنافع ج 7، منتقد المنافع ج 8، منتقد المنافع ج 13، مغانم المجتهدین، القوال الفصل، قصاص و دیات، مجمع الحواشی، مسائل الاحکام، مسائل الافعال، مستقصی مدارک القواعد، مکاسب، منتخب القواعد، ذریعة الاستغنا در مسئله غنا، رساله در افعال صلوة، رسالة فی تحقیق حکم العصیر، رسالة در رضاع، رساله در شکیات، رسالة فی الشکیات، رسالة فی عدم جواز الصلح عن حق الرجوع مطلقا، رساله در مسائل اجتهاد و تقلید، رسالة فی المعاطاة، رسالة فی المعاملات الفضولیة، رسالة فی الارث، انتخاب المسائل، ایضاح الریاض، تسهیل المسالک، تعلیقة علی تمهید القواعد، حاشیه بر رسالة زینة العباد، حاشیه بر رسالة مجمع المسائل، حاشیه بر رساله عملیه شیخ جعفر شوشتری، حاشیه بر رساله آقا باقر بهبهانی.
عرفان: اسرار العارفین، ساقی نامه «شعر»، الکلمات الجذبیه، تشویقات السالکین، الدرة اللاهوت، ریاض العرفان «شعر»، ترجیح بند، تنبیهات الغافلین «شعر».
ادبیات و عرفان: الدر المکنون «شرح دیوان مجنون».
نحو: الوجیزة فی الکلمات النحویه، منظومة فی النحو، مصابیح الظلام، مصابیح الدجی «شرح سیوطی»، حدیقة الجمل، حقائق النحو، درة الجمان «منظومه»، التذکرة فی النحو، حاشیه بر شرح قطردر نحو.
شرح دعاء: تبصرة السائر، مفتاح السعادت، معارج (مصاعد) الصلاح، جذبة الحقیقة، شرح دعای سحر، شرح دعاء عدیله، جنة الحوادث «شرح زیارت وارث»، شعل الفؤاد، عقائد الایمان، الملهمة القدوسیه، السر المستتر «طلسمات»، شرح دعاء جوشن صغیر، شرح دعاء صنمی قریش، شرح زیارت عاشورا، شرح صحیفه سجادیه، اکمال الحجة فی المناجات.
ملل و نحل: توضیح السبل.
علوم غریبه: القواعد الجفریه، رسالة فی علم الجفر، اصطلاحات اصحاب الجفر.
تجوید: العشرة الکاملة.
شعر: ساقی نامه «مدح امیرالمؤمنین»، القصائد، گلزار اسرار.
فضائل اهل بیت علیهم السلام: ذریعة المعاد، وسیلة المعاد، مجالس ابرار، شرح الاربعین.
متفرقه: کشف السحاب «شرح خطبه شقشقیه»، النخبة الجموعه، قوامیس الدرر ج 1، قوامیس الدرر ج 2، لباب الفکر (منطق)، هدایة الضبط (در علم خط)، نخبة البیان (علم بیان)، منظومة فی الصرف (صرف)، جمل النواهی (شرح حدیث)، توضیح البیان فی تسهیل الاوزان (مسائل ریاضی)، رساله در آداب روز جمعه (فقه و اخلاق)، فضائل و آداب اعیاد شرعیه (فقه و اخلاق)، شرح القصیده الخمسة، شرح قصیدة الفرزدق، شرح مناجات خمسة عشر، فضیحة اللئام، الفهرست، فهرست الامثال، قبس المقتبس (شرح حدیث)، لب النظر (منطق)، المقالات المخزونه، منتخب الامثال (امثال)، منتخب قوامیس الدرر، اسرار الانبیاء (حدیث)، اسرار حسینیه، اصطلاحات الصوفیه، خواص الاسماء (شرح اسماء)، دیوان اشعار، رباعیات، رسالة فی الصلوات علی محمد، رسالة فی علم المناظره (مناظره)، ریاض الحکایات (داستان).

وفات

آیة الله شریف کاشانی پس از حدود هشتاد سال عمر با برکت و بیش از هفتاد سال تحقیق، تألیف، تدریس و ارشاد، در جمادی الثانی 1340 در شهر کاشان به سوی دنیای جاویدان پر کشید. پیکر مطهرش در مزار «دشت افروز» کاشان به خاک سپرده شد و مقبره اش زیارتگاه دلباختگان شرافت و حقیقت گردید. آن عاشق حق دارای پنج پسر و هفت دختر بود. اسامی فرزندان برومندش عبارت اند از:
1. حجة الاسلام آقا حسین شریف (متوفای 1378 ق.)
2. حجة الاسلام آقا مهدی شریف (متوفای 1375 ق.)
3. حجة الاسلام آقا احمد شریف (متوفای 1400 ق.)
4. آقا علی شریف معروف به آیة الله زاده (متوفای 1363 ق.)
5. حجة الاسلام آقا محمد شریف کاشانی (وی هم اکنون در سن کهولت به سر می برد).

سایت اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

ثقلین دو گوهر گرانبها

واژه «ثقلین» دوگونه خوانده می شود؛ گاه بر وزن «حَرَمَین» كه مفرد آن «ثَقَل» است، خوانده می شود، به معنای چیز گرانمایه و پرارزش و به معنای متاع مسافر نیز آمده است و گاه بر وزن «سِبطَیْن» به معنای شیء سنگین وزن می آید. برخی از محقّقان اولی را به معنای گرانمایه معنوی و دومی را به معنای اعم گرفته اند. (ر.ك: التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ماده ثقل؛ مجمع البحرین، لسان العرب و...؛ ماده ثقل).
واژه «ثقلان» در كلام الهی درباره «جن و انس» به كار رفته (الرحمن، آیه 3) و در سخن پیامبر بیانگر «قرآن و عترت» است.
حدیث ثقلین
«حدیث ثقلین» از پرآوازه
ترین احادیث گنجینه های حدیث مسلمانان است و دانشمندان و بزرگان مذاهب اسلامی در كتاب هایشان، اعم از صحاح و سنن و مسائید و تفاسیر و سیره ها و تواریخ و لغت و غیر این ها، از این حدیث یاد كرده اند. شیعیان این حدیث صحیح و متواتر را یكی از دلائل امامت و وصایت بلافصل حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ می دانند و آن را به هشتاد و دو طریق، با عبارات گوناگون از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت كرده اند. (دایره المعارف تشیع، مدخل حدیث ثقلین، اعیان الشیعه، ج 1، ص 370). اهل سنّت نیز این حدیث را معتبر دانسته و آن را از ده ها طریق و از بیست و اندی صحابه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت كرده اند. «سخاوی شافعی» (شمس الدین ابی الخیر) متوفای 902 ق، در كتاب «استجلاب ارتقاء الغرف» و «سمهودی شافعی» متوفای 911 ق، در كتاب «جواهر العقدین»، پس از نقل حدیث شریف ثقلین به روایت «زید بن ارقم»، «ابوسعید خدری»، از مسلم و ترمذی و دارمی و نسایی و ابی یعلی و ابن خزیمه و طبرانی و حاكم و ضیاء مقدسی ـ كه همه آن ها از مشاهیر و بعضاً از امامان اهل سنت به شمار می روند ـ آن را به تفصیل از بیش از بیست صحابی روایت كرده اند. نام های صحابیان راوی، به نقل سخاوی عبارت است از: زید بن ارقم، ابوسعید خدری، جابر. خدیفه بن السید، خزیمه بن ثابت، سهل بن سعد، ضمره (الأسلمی)، عامر بن لیلی (الغفاری)، عبد الرحمن بن عوف، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عدی بن حاتم، علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ ، ابی ذر، ابی رافع، ابی شریح الخزاعی، ابن قدامه الانصاری، ابی هریره، ابی الهیثم بن التیهان، و مردانی از قریش و ام سلمه و ام هانی دختر ابی طالب. (خلاصه العبقات، سید علی حسین میلانی، ج 1، ص 93 ـ 96، منشورات قم الدراسات الاسلامیه).
مرحوم علامه میرحامد حسین هندی، اسناد این حدیث را در منهج دوّم كتاب گرانسنگ «عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار» كه به چاپ جدید، بر صد جلد بالغ می
شود». به تفصیل آورده است و استاد حسین میلانی آن را تحت عنوان «خلاصه العبقات»تلخیص نموده و راویان آن را تا قرن چهارده یاد كرده است؛ همچنین فصل بزرگ را برای توثیق راویان و تأیید آن ها و اثبات تواتر حدیث ـ مستند به گفتار بزرگان اهل سنّت ـ اختصاص داده و گفته های معدود مخالفان را استادانه به نقد كشیده است.
صاحب عبقات راویان این حدیث را كه روایت آن
ها ثبت شود، برشمرده و از امام علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ و فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ وحسن بن علی ـ علیه السّلام ـ یاد كرده است. (ر.ك: همان و حدیث ثقلین، دار النقریب بین المذاهب الاسلامیه، القاهره)
گفتنی است حدیث شریف «ثقلین» در مقاطع و زمان
ها و مكان های گوناگونی از پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ صادر شده و با اختلاف هایی در الفاظ نقل گردیده است كه عموماً در الفاظی چون «كتاب»، «عترت» و «اهل بیت» مشترك اند و «دیگر» الفاظ، در صدر و ذیل روایات اختلافاتی دیده می شود. مقاطعی كه این حدیث از پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده عبارت است از: غدیر خم در راه بازگشت پیامبر از حجه الوداع (مسلم1 و نسایی)، در ایام حج و روز عرفه (ترمذی، ج 5، ص 662، حدیث 3786، دار احیاء التراث العربی)، حجفه (اسد الغابه، فی معرفه الصحابه، ابن اثیر، ج 3، ص 47، ط مصر)، در بیماری وفات (الصواعق المحرقه، ابن حجر الهیثمی الملكی، ص 75، مطبعه المیمنیه ـ مصر)، در حجه الوداع در مسجد خیف (بحار الانوار، علامه مجلسی، 23، ص 129)، هنگام بازگشت از طائف و پس از فتح مكّه (صواعق، ص 89).
در كتاب «صحیح مسلم» كه از معروف
ترین منابع دست اوّل اهل سنّت است چنین آمده «قام رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ یوماً فینا خطیباً بماءٍ یدعی خمّاً، بین مكه و المدینه، فحمداله و اثنی علیه و وَعَظَ و ذكر ثمّ قال: امّا بعد، الا ایها الناس فانما انا بشر، یوشك أن یاتی رسول ربّی فاجیب، و انی تارك فیكم الثقلین، اولهما كتاب الله فیه الهدی و النور، فخدوا بكتاب الله و استمسكوا به فحثّ علی كتاب الله و رغب فیه، ثم قال و اهل بیتی، اذكر كم الله فی اهل بیتی، اذكر كم الله فی اهل بیتی، اذكر كم الله فی اهل بیتی...» (صحیح مسلم، ج 4، حدیث 2408)؛ پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در میان ما برخواست و خطبه خواند، در محلی كه آبی بود به نام «خمّ» (غدیر خم) كه در میان مكه و مدینه قرار داشت. پس حمد خدا را به جا آوردو بر او ثنا گفت و موعظه كرد و پند و اندرز داد؛ سپس فرمود: امّا بعد، ای مردم! من بشری هستم و نزدیك است فرستاده پروردگارم بیاید و دعوت او را اجابت كنم و من در میان شما دو چیز گرانمایه به یادگار می گذارم؛ نخست، كتاب خدا كه در آن هدایت و نور است، پس كتاب خدا را بگیرید و به آن تمسّك جویید ـ پیامبر درباره قرآن تشویق و ترغیب فراوانی كرد ـ سپس فرمود: و اهل بیتم را؛ به شما توصیه می كنم كه خدا را درباره اهل بیتم فراموش نكنید، به شما توصیه می كنم كه خدا را درباره اهل بیتم فراموش نكنید، به شما توصیه می كنم كه خدا را درباره اهل بیتم فراموش نكنید (اشاره به این كه مسئولیت الهی خویش را درباره آنان رعایت كنید)...».
روایت دیگری از حدیث ثقلین:
در كتاب معروف سنن ترمذی (صحیح ترمذی)، در بحث مناقب اهل بیت ـ علیه السّلام ـ از قول «جابر بن عبدالله» می
خوانیم: «رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را هنگام حج، روز عرفه دیدم كه بر شتر مخصوص خود سوار بود و خطبه می خواند. شنیدم كه می فرمود: یا ایها الناس! ابن قد تركت فیكم ما ان اخذتم به لن تضلوا؛ كتاب الله و عترتی، اهل بیتی (صحیح ترمذی، حدیث 3786)؛‌ای مردم! من در میان شما دو چیز گذاردم كه اگر آن ها را بگیرید (و دست به دامن آن ها بیاویزید) هرگز گمراه نخواهید شد؛ كتاب خدا وعترتم، اهل بیتم» سپس ترمذی می افزاید:‌همین معنا را ابوذر و ابوسعید (خدری) و زید بن ارقم و خدیفه نیز روایت كرده اند.
همو پس از نقل این روایت با كمی فاصله، از ابوسعید و زید بن ارقم نقل می
كند كه هر دو گفتند: «قال رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ انی تارك فیكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدی؛ احدهما اعظم من الاخر ما كتاب الله حبلٌ ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و من یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض، فانظروا كیف تخلفونی فیهما (همان، حدیث 3788)؛ رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود، من در میان شما چیزی به یادگار می گذارم كه اگر به آن تمسك جویید ، بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد؛ یكی از آن دو بزرگ تر از دیگری است؛ كتاب خدا كه ریسمانی است كشیده شد از آسمان به سوی زمین و (دیگر) عترتم ـ اهل بیتم ـ واین ها هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند؛ پس ببینید بعد از من، چگونه درباره آنها رفتار خواهید كرد».
روایات دیگر این حدیث، چنان كه ذكر شد، در لفظ و محتوا نزدیك و شبیه به هم می
باشند، لذا از ذكر آن ها خودداری می كنیم (رك: خلاصه عبقات، حدیث ثقلین، دایره المعارف تشیع، مدخل حدیث ثقلین، پیام قرآن، آیت الله مكارم شیرازی و دیگران، ج 9، ص 62 ـ 71، مطبوعاتی هدف، قم و...) .
نكات مهم حدیث ثقلین
این حدیث شریف خطوط مهمی را در برابر مسلمانان ترسیم می
كند كه به قسمتی از آن ها اشاره می شود:
1. قرآن و اهل بیت ـ علیه السّلام ـ همیشه همراه یكدیگر و جدای ناپذیرند و آن
ها كه طالب حقایق قرآن اند، باید به اهل بیت ـ علیه السّلام ـ رجوع كنند.
2. همان گونه كه پیروی از قرآن بدون هیچ گونه قید و شرط بر همه مسلمانان واجب است، پیروی از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ نیز بدون قید و شرط واجب می
باشد.
3. اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ معصوم
اند؛ زیرا جدایی ناپذیر بودن آن ها از قرآن از یك سو و لزوم پیروی بدون قید و شرط از آنان از سوی دیگر، دلیل روشنی بر معصوم بودن آن ها از خطا و اشتباه و گناه است؛ چرا كه اگر آن ها گناه یا خطایی داشتند از قرآن جدا می شدند، و پیروی از آنان، مسلمانان را از ضلالت وگمراهی بیمه نمی كرد و این كه می فرماید: با پیروی از آنان در برابر گمراهی ها مصونیّت دارند، (لن تضلوا) دلیل روشنی بر عصمت آن ها است.
4. پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در این حدیث شریف فرمود: «این دو همیشه با هم هستند تا در كنار حوض كوثر نزد من آیند، این به خوبی نشان می
دهدكه در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهل بیت ـ علیه السّلام ـ به عنوان پیشوای معصوم وجود دارد و همان گونه كه قرآن همیشه چراغ هدایت است، آن ها نیز همیشه چراغ هدایت اند، پس باید كاوش كنیم و در هر عصر و زمان آن ها را بیابیم؛ این مطلبی است كه برخی از دانشمندانی اهل سنّت مانند «سمهودی»، بدان تصریح كرده است. (رك: خلاصه عبقات الانوار، ج 22، ص 285).
5. از این حدیث شریف استفاده می
شود كه جدا شدن یا پیشی گرفتن از اهل بیت ـ علیه السّلام ـ پایه گمراهیاست و هیچ انتخابی را نباید بر انتخاب آن ها مقدم داشت.
6. آن
ها از همه افضل و اعلم و برترند. (رك: پیام قرآن، ج 9، ص 75 ـ 76).

پی نوشت :

1 . صحیح مسلم، ج 4، باب 4، 2408، دار الفكر؛ خصایص نسایی، ص 20، ط التقدم ـ مصر.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

 

شهرهای شیعه نشین در ایران

ایرانیان در زمان خلیفه دوم اسلام را پذیرفتند و پس از مدتی گرایش خاصی از آن را (اسلام شیعی) پسندیدند. یعنی ایرانیان روح اسلام و محتوای اسلام را نزد خاندان رسالت یافتند، چراكه فقط خاندان رسالت بودند كه پاسخگوی پرسشها و نیازهای واقعی ایرانیان بودند. پذیرش تشیع به وسیله ایرانیان، پیامد عواملی از قبیل سازگاری باورها و اعتقادات ایرانیان با مذهب تشیع،‌ فعالیت علویان و شیعیان در محدوده جغرافیایی ایرانیان و ... بود. از آنجا كه ایرانیان استعداد پذیرش آموزه های شیعی را داشتند، مذهب تشیع به تدریج گسترش یافت و در شهرها و مناطق مختلف در قرون مختلف به رسمیت شناخته شد كه ما در این جا به شهرها و مناطق شیعه نشین از قرن اول بطور خلاصه میپردازیم. 

شهرهای شیعه نشین از قرن اول تا قرن سوم:

یكی از شهرهای مهم شیعه ایران در قرن اول شهر قم میباشد كه آن را باید نخستین شهر در حوزه ای دانست كه به نام ایران شناخته میشود، زیرا پیشینه تشیع آن به ربع آخر قرن اول هجری باز میگردد، درست در حالی كه ایران آن زمان هنوز گرفتار كشمكش بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر دین آباء و اجدادی خود بود، قم با سكونت اعراب در آن مشی مذهبی خود را هم برگزید.1مهمترین خاندان عرب مقیم قم، طایفه اشعریون بودهاند كه شمار آنها به شش هزار تن میرسیده است. در طول تاریخ اعتقاد این طایفه به تشیع و روحیه ضد اموی آنها به ثبت رسیده است.2
در میان نخستین ساكنان عرب قم شمار زیادی به عنوان صحابی ائمه ـ علیهم السّلام ـ در كتب رجالی شیعه، شناسانده شده اند،‌ شاهد مهم بر پیوند مردمان این شهر با امامان، روایات بی شماری است كه در فضیلت قم و اهالی آن در كتب حدیث نقل شده است. این روایات، به اندازه ای است كه میتواند به راحتی اهمیت این شهر را در نگاه امامان نشان دهد.
اهمیت قم به اندازه ای بود كه وقتی فاطمه بنت موسی بن جعفر ـ سلام الله علیها ـ در سال 201 هجری عازم خراسان بود دستور داد كه او را به قم برسانند و وقتی وفات كرد در همین شهر دفن گردید و این مقبره مورد زیارت خاص و عام بوده است. تشیع یكپارچه مردمان قم در تمامی ممالك امری شناخته شده بود و دلیل عمده اش این كه هیچ شهری در آن زمان وجود نداشت كه اینچنین به طور كامل بر تشیع امامی باشد.
در طول تاریخ بسیاری از علمای مشهور شیعه از این شهر بوده و یا در آن نشو و نمای علمی یافته اند و امروزه یكی از قطب های علمی و مذهبی جهان تشیع همین شهر می
باشد.

منطقه جبل:

اصولاً درمنطقه جبل كه محدوده ای از قصر شیرین و همدان گرفته تا اصفهان و از آنجا تا ری را شامل میشد شیعیان فراوان بودند. در شهرهای قزوین،‌ فارس و اصفهان نیز در این قرون شیعیان فروانی زندگی میكردند و بعضی از آنها با ائمه ـ علیهم السلام ـ در ارتباط بودند. 

شهر ری:

در اوج گرایش مردمان مناطق قم و آوه و شهرهای دیگر ایران به تشیع شهر ری روحیه ضد شیعی داشتند3اما در اواخر قرن دوم هجری آنچه به عنوان تشیع اصیل در ری پدید آمد، ارتباط برخی از مردم و ساكنان ری با امامان شیعه بود. و نخستین روایتی كه از این گونه تماس ها سخن گفته، درباره ارتباط یكی از شیعیان ری با امام كاظم ـ علیه السلام ـ است. در میان اصحاب امام كاظم و امام رضا ـ علیهما السلام ـ تنی چند وجود دارند كه ملقب به رازی هستند، این افراد یا اهل ری بودند و یا چندی را در ری گذرانیده اند.4
آمدن حضرت عبدالعظیم به ری هم نشانه وجود تشیع در این شهر بوده و خود زمینه ای برای رشد تشیع شده است. بعد از رحلت آن بزرگوار، مزارش برای شیعیان مركزیتی یافته و در جذب شیعیان آن نواحی به سوی ری مؤثر بوده است.
یكی از مهمترین دلایل ارتباط امامان ـ علیهم السّلام ـ با شیعیان ری و نیز كثرت شیعیان، وجود یكی از وكلای حضرت صاحب الامر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ در ری می
باشد. این شخص ابوالحسن محمد بن جعفر «اسدی» است.5
تشیع در ری با ورود و حاكمیت احمد بن حسن مادرانی آشكار شد و این شخص شیعیان را مورد اكرام قرار داده و به خود نزدیك ساخت و تشیع بطور چشم گیری در ری گسترش یافت كه تا الان هم ادامه دارد.6

خراسان:

یكی دیگر از مناطق شیعه نشین در طول قرن اول تا سوم، منطقه وسیع خراسان میباشد. طاهر بن حسین، فرمانده نیروهای مأمون عباسی در جنگ بر ضد برادرش محمد بود. گفته شده این شخص و اصولاً طاهری ها دارای تمایلات شیعی بودند.7عواملی مثل حضور امام رضا ـ علیه السلام ـ و قیام محمد بن قاسم از نسل امام حسین ـ علیه السلام ـ و ... در گسترش تشیع در این منطقه در قرون اولیه بسیار مؤثر بوده است.
شهر بیهق ازمنطقه خراسان، مركزی برای تشیع بوده و تشیع در آن، از زمان طاهریان رواج یافته است؛ همچنین قید شده كه تشیع آن تشیع اثنی عشری بوده است.8یاقوت مینویسد كه بیشتر مردم سبزوار رافضی هستند.9می توان گفت كه یكی از مهمترین دلائل نفوذ تشیع در بیهق مخصوصاً سبزوار مهاجرت های فراوان سادات از شهرهای مختلف از جمله نیشابور و ری بدان ناحیه بوده است.10سبزوار در قرن هشتم مركز دولت شیعی سربداران بوده است. در نقطه ای دور دست در خراسان در حوالی سمرقند و كش، تشیع امامی از اواخر قرن سوم به بعد رو به توسعه نهاد.

سجستان:

از جمله مناطقی كه نامی از آن در آثار شیعی آمده، سجستان است. این نام از كرمان تا جنوب خراسان و از سواحل دریای عمان تا سیستان امروزی را شامل میشود.11 

طبرستان:

از میان مناطق شمالی، منطقه گیلان و دیلم بعد از مدت ها در مقابل مسلمانان در قرن سوم با پذیرفتن اسلام زیدی تسلیم شدند. سادات علوی در برابر فشارهای منصور و هادی و دیگر خلفاء به این نواحی كوچ كردند كه یكی از نخستین این كوچ ها به قیام یحیی بن عبدالله بن الحسن در دیلم منجر شد. در قرن سوم و در منطقه طبرستان دولتی شیعی به رهبری حسن بن زید تشكیل شد، مناطق آمل،‌ ساری و حتی گیلان و دیلم جزء مناطقی بود كه در مدت 20 سال از طرف علویان اداره میشد.12

شهرهای شیعه نشین ایران در قرن چهارم و پنجم:

قرن چهارم در حقیقت قرن گسترش تشیع میباشد. در مناطقی از ایران در این قرن شیعیان گسترش پیدا كردند كه به بعضی بصورت خلاصه اشاره میشود:
مناطقی چون فارس كه در این قرن یكی از مراكز عمده شیعه به حساب آمده است. یكی دیگر از شهرها اصفهان میباشد كه با وجود تعصب سرسخت آنها نسبت به معاویه، نسبت به نفوذ تشیع در این شهر در قرن چهارم گزارش هایی شده است. وجود قبر امام رضا ـ علیه السلام ـ از جهات بی شماری موجب گسترش تشیع در خراسان و سیستان در این قرن میباشد. در این قرن گسترش تشیع در شهرهای كرمان و خوزستان هم گزارش شده است. شهرهای كاشان، آوه، ورامین، ساری، سبزوار از شهرهای شیعه نشین در این قرون بودهاند. از این قرن به بعد یعنی در قرن های ششم و هفتم، شهرهای ری و خراسان و قم عمده مناطقی بودند كه تشیع در آنها بصورت چشم گیری گسترش و پیشرفت كرده و تشیع اصفهان هم در قرن هفتم چشم گیر بوده است و نهایتاً با روی كار آمدن دولت مقتدر صفوی در قرن نهم مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی در ایران اعلام شد و به تدریج تمام مناطق ایران به این مذهب گرایش پیدا كردند.

پی نوشتها :

1. تاریخ قم، حسن قمی، چاپ مجلس، ص 27، یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 175.
2. همان، ص 240.
3. مقاتل الطالبین، صفحه 132.
4. رجال النجاشی، صفحه 109.
5. الغیبه، شیخ طوسی، صفحه 415.
6. معجم البلدان، ج3، صفحه 121.
7. ابن اثیر، الكامل، ج 7، صفحه 132.
8. تاریخ نهضت های فكری ایرانیان، صفحه 231.
9. معجم البلدان، ج3، صفحه 538
10. تاریخ بیهق، صفحه 60.
11. تاریخ سیستان، صفحه 100.
12. التاجی، اخبار الائمه الزیدیه، صفحه 21.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

 

شعر شیعی

اگر بپذیریم كه شعر و ادبیات هر قوم با مكتب و آیین، آیینه افكار و باورها و گرایش های آن است. درباره «شعر شیعی» نیز می توان گفت كه نماد تفكر و اعتقادات و فرهنگ مكتبی شیعه، در آیینه ادبیات آیینی شاعران ولایی شیعی متجلی است... از آن جا كه «غدیر» نماد تشیع است، چندان هم گزافه نیست اگر «شعر غدیر» را با «شعر شیعی» هم خانواده و هم سو به شمار آوریم.

بُعد محتوایی

اگر چه «غدیر خم» و «ولایت علوی» سرچشمه جوشش شعر شیعی و پدید آمدن غدیریه های ماندگار است، اما در نگاهی وسیع تر، آنچه به مقوله هایی همچون: اهل بیت، ولایت ائمه، محبت ذوی القربی، امامت علی ابن ابی طالب، فضایل و مناقب، خاندان عصمت و مدایح و مراثی عترت پیامبر مرتبط باشد، به نوعی شعر شیعی محسوب می شود و این درون مایه ها به گستردگی در ادبیات شیعه مطرح است. از آن جا كه امامت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ نشان كمال دین و ارائه الگوی شایسته برای هدایت جامعه است، شاعران شیعی نیز همین جوهره ناب را در سروده های آیینی خویش بر محور ولایت مطرح كرده و فرهنگ غنی شعر شیعی را بنیاد نهاده اند. شعر شیعی هم مدیحه دارد، هم مرثیه و حماسه. ولی بارزترین شاخصه شعر شیعی پرداختن به مسأله امامت اهل بیت و هدایت گری خاندان عصمت و احیای یاد و نام و فضایل آنان و بازگو كردن مظلومیت های خاندان رسالت و افشای جنایات ظالمان نسبت به دودمان پاك حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ است. از این رو در آیینه شعر شیعی و در رواق ادبیات ولایی و آیینی، تصویری از پاكی ها و فضیلت ها و مبارزات حقطلبانه و مظلومیت عترت و جلوه های حماسه عاشورا و فرهنگ غدیر دیده میشود.

ریشه ها و رویش ها

گفته شد كه شعر شیعی نشأت گرفته از باورهای ناب معتقدان به ولایت علوی است و آبراهه زلال و پایان ناپذیر آن غدیر خم است. با پیشینه های درخشان و پیش كسوتانی نامور و محتوایی سرشار و غنی و متأثر از آیات كلام الله و معارف اهل بیت و اشارات قرآنی و حدیثی به مناقب صاحب ولایت و ثقل اصغر. از زمان حسان بن ثابت، كه در روز غدیر خم به اذن پیامبر خدا برخاست و واقعه غدیر را سرود، تا زمان حاضر اشعار فراوانی با محتوای یاد شده و جوهره غدیری درباره امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ سروده شده و شاعران عرب و فارس درباره آن ادای حق كردند. هر شیعه متعهد و ولایی احساس وظیفه می كرده كه برای جاودانه ساختن حقیقت متجلی در غدیر و مرام و مذهب اهل بیت عصمت، از قدرت و طبع شعری خود بهره گیرد و رنگ ولایت به سروده های خویش بزند، تا به خاطر برخورداری از این «صبغه الله» رنگ جاودانه یابد و همین سبب پیدایش حجم عظیمی از مدایح علوی شده است.
اگر به كتاب جاودانه «الغدیر» نظر افكنیم، می بینیم كه زنده یاد «علامه امینی» مباحث این كتاب جهانی را بر مبنای غدیریه های شاعران عرب و فضایل حضرت امیر از صدر اسلام تا زمان مؤلف سامان داده است و، قرن به قرن، شاعران غدیر را معرفی و به نقل و مستند سازی اشعارشان پرداخته است. رسول اكرم و امامان شیعه نیز مدافع و مروج این گونه مدایح بوده اند و شعر شاعران هم در این عرصه ارزش و اعتبار و مانایی یافته است؛ چرا كه آنان به ستایش خورشید پرداخته اند و «مادح خورشید، مداح خود است».

عاشورا: اسطوره شعر شیعی

جایگاه «شعر عاشورا» در میان شعر شیعی، همچون نگینی درخشان در حلقه ادبیات مكتبی است. ورود حماسه كربلا به حیطه شعر و ادب، یكی از عوامل ماندگاری و پایایی آن نهضت است؛ چرا كه قالب تأثیر گذار و نافذ شعر و مرثیه، میان دل ها و عاطفه ها از یك سو، و حادثه عاشورا از سوی دیگر پیوند زده و احساس های شیفتگان را به آن ماجرای خونین و حماسی وصل كرده است.
ادبیات عاشورایی، از غنی ترین ذخیره های فكری و احساسی شیعه است. از سوی دیگر، حماسه كربلا هم در زبان شعری شاعران تأثیر نهاده و ادبیات رثایی و سوگ سروده های مذهبی را غنا و اعتلایی ویژه بخشیده است. برخی از شاعران نیز ماندگاری نام خویش را مدیون پرداختن به توصیف و ترسیم قیام كربلایند و گاهی با یك شعر عاشورایی، شهره و جاوید گشته اند، همچون محتشم كاشانی و تركیب بند ماندگار او: باز این چه شورش است كه در خلق عالم است....
پرداختن به عاشورا با زبان شعر، هم توصیه امامان شیعه بوده است، هم مورد ستایش و تقدیر و تشویق آنان. فضیلت هایی كه برای سرودن شعر برای حادثه عاشورا و احیای آن واقعه با زبان شعر بیان شده، انگیزه بسیاری از شاعران شیعی و علاقه مندان به اهل بیت برای سرودن مراثی عاشورا گشته است. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرموده است: «ما من احد قال فی الحسین شعراً فبكی و ابكی به إلا اوجب الله تعالی له الجنه و غفر له»؛ 1 هیچ كس نیست كه درباره حسین ـ علیه السلام ـ شعری بگوید و بگرید یا با آن بگریاند، مگر آن كه خداوند، بهشت را بر او واجب كند و او را بیامرزد» این ستایش عظیم، پشتوانه پدید آمدن بخش عظیمی از فرهنگ شعر شیعی در زمینه ادبیات عاشورایی بوده است.

شعر عاشورا، سبك هایی گوناگون دارد. برخی با سرودن سوزناك ترین مرثیه ها، عواطف را برانگیخته و بیشتر به جنبه عاطفی و روحی آن پرداخته اند و مقتل نگاری منظوم كرده اند. برخی هم، به خصوص شاعران متأخر و معاصر، چه عرب زبان یا فارسی زبان، نگاهی منتقدانه به برخورد صرفاً سوگوارانه و گریه آمیز با حماسه كربلا داشته اند و بیشتر از زاویه حماسه و انقلاب و شور ستم ستیزی به آن واقعه نگریسته اند و از عاشورا، اهرمی برای گسترش بیداری و شور مبارزه با خفقان و بیداد ساخته اند. به عبارت دیگر: برخی در سروده های عاشورایی خویش به بیان «چه شد»؟ و نقل وقایع پرداخته اند، و گروه دیگر به ترسیم این كه «چرا شد؟» و به فلسفه قیام و درس ها و پیام های آن واقعه پرداخته اند. و هر دو به جای خویش نیكو عمل كرده اند؛ چرا كه پرداختن به «چرا» جز با آگاهی از «چگونه» میسر نیست.

شعر عاشورا، در واقع به گونه ای ادعا نامه شیعه علیه همه دستگاه های ستمگر است كه در «بنی امیه» تبلور یافته است. شعر عاشورا، نقد حكام غاصب و احیای مفاهیم زنده و زندگی ساز دین و نشر ارزش های ماندگاری است كه زیربنای فداكاری و جهاد و جانبازی در راه عقیده به شمار می رود. خط روشن امامان نیز از این رهگذر، ماندگار و روشن گشته است.
حضرت رضا ـ علیه السلام ـ به شاعر بزرگ شیعه، «دعبل خزاعی» می فرماید: «ای دعبل! برای حسین بن علی مرثیه بگو، چرا كه تو تا زنده ای، یاور ما و ستایشگر مایی، پس تا می توانی از یاری ما كوتاهی مكن2 این اشاره، گویای آن است كه «شعر عاشورا» به نوعی در مسیر و خط نصرت اهل بیت پیامبر و ترویج افكار و مكتب این خاندان به شمار می آید. بی جهت نیست كه شاعران شیعه و مرثیه سرایان عاشورایی، پیوسته در معرض خطر جانی و تهدید جدی از سوی حكام جور بوده اند؛ چرا كه شعر عاشورا، اغلب انتقال دهنده فرهنگ شهادت و خط حمایت از خاندان مظلوم پیامبر بوده است. با این حساب، سزاوار است كه شاعران عاشورایی، در پدید آوردن آثار عاشورایی به نكاتی از قبیل: محتوای عالی و معتبر و آرمان گرا، قوت ادبی و استواری زبان ادبی، پرهیز از زبون نمایی عاشوراییان، اجتناب از نشر خرافات به نام مذهب و عاشورا، شناختن و شناساندن چهره های تابان و الهام بخش قهرمانان كربلا و انتقال «پیام های عاشورا» به نسل امروز و فرداییان تاریخ توجه داشته باشند. در این صورت است كه «شعر عاشورا» به مرز استاندارد و حد كمال خویش می رسد و مورد ستایش ائمه شیعه قرار می گیرد.

قائمه جاودانه ها

در بررسی آثار ماندگار شعر شیعی به چهره های قوی، پر جاذبه، نافذ و اثرگذار برمی خوریم؛ كسانی همچون حسان بن ثابت، كمیت اسدی، سید حمیری، عبدی كوفی، دعبل خزایی، ابن رومی، ابو فراس همدانی، صاحب بن عباد، مهیار دیلمی، سید رضی و سید مرتضی، كاظم ازری، ابراهیم فخرومی، مصطفی جمالدین و....

در میان سرایندگان فارسی زبان نیز این نام ها در پهنه ادب و شعر شیعی برای ما بسیار آشناست: كسایی مروزی، دقیقی طوسی، منوچهری دامغانی، ناصرخسرو قبادیانی، فردوسی طوسی، عطار نیشابوری، ابن یمین فریومدی، واعظ كاشفی، نظیری نیشابوری، حزین لاهیجی، هاتف اصفهانی، عمان سامانی، محتشم كاشانی، خوشدل تهرانی، شهریار تبریزی، الهی قمشه ای.....

بسیاری از اهل ذوق و ادب نیز كوشیده اند گهرهای پراكنده ای را كه در خزانه شعر شیعی است، گرد آورند و مجموعه ای از اشعار ولایی و غدیری عرضه كنند. شمارش این آثار و مجموعه ها نیز به درازا می كشد. اما چاره ای ذكر نام برخی از آنان، هر چند گذرا و بدون معرفی و صرفاً جهت ارائه نمونه، نیست؛ آثاری همچون: بیعت با خورشید، پاسداران غدیر، چكامه كوثریه، در ساحل غدیر، دریا در غدیر، غدیر در شعر فارسی، گلبانگ غدیر، گوهر عشق، ولایت نامه، یك جرعه از غدیر، در خلوت علی، همای رحمت، دسته گل محمدی، یك قطره از دریا، علی در شعر و ستایش فارسی، جلوه های ولایت در شعر فارسی، سرود غدیر، آیینه جمال و جلال، ستایش گران خورشید و.... هر یك از این نامها، عنوان كتابی است گردآمده از سروده های شاعران شیعی بر محور ولایت و امامت و تفكر شیعی و آرمان های اهل بیتی، باید به همه این گردآوردندگان و سرایندگان دست مریزاد گفت و اجرشان را از خدا طلبید.

این تلاش از دیرباز جریان داشته و هنوز هم جاری است و در آینده نیز جریان خواهد داشت؛ چرا كه هم آفرینش های ادبی و شعری بر محور و مدار ولایت و باورهای تشیع بی انقطاع و گسست است و هم انگیزه ولایت مداران و شیفتگان ارزش های ولایی و اهل بیتی روز افزون.

شعر شناخت و شهود

رواست كه شعر شیعی را از منظری دیگر، «شعر و شناخت شهود» بدانیم. باورقه ای كه دل شاعر ولایی می افتد و شوری عرفانی كه او را به تمجید خورشید و ستایش نور وامی دارد، فروغ یك شهود است؛ جلوه ای است كه در دل های روشن و بر صفحه فكرهای پیراسته و شفاف پدید می آید. از سوی دیگر، آمیخته به حكمت و دانش و آكنده از معرفت و بینش است. به تعبیر یكی از نویسندگان: «هرگاه شعر می خواهد از جوشش خم غدیر بسراید، پیش از آن باید گویشی از كوثر ولایت علوی بنمایاند. شعر غدیر فقط یك «واقعه» را تصویر نمی كند. بلكه یك «معرفت» را تفسیر می كند. شعر غدیر به تبیین یك حقیقت می پردازد؛ حقیقتی كه سرحلقه هر معرفت دیگری است. شعر غدیر، تنها پرداختن به یك رویداد نیست. كه نمود یك نماد بینشی است، آن هم بینشی ارزشی كه ریشه در ملكوت دارد؛ یعنی كسی كه از غدیر می گوید، نه تنها از محمد و علی ـ علیه السلام ـ كه از خدا می گوید؛ یعنی شعر، زبان گویای حقیقت می شود در مجرای زمان».3 اگر شاخصه شعر والای شیعی را برخورداری از بینش و حكمت بدانیم و شاعر مكتبی را اندیشمندی صاحب فكر و دانش و معرفت شهودی بشناسیم، بیراهه نرفته ایم. بر این اساس، بر شاعر مكتبی و شیعی می سزد كه پا به پای رشد ادبی و قوت بیانی و تحصیل زیبایی های واژگان و تعابیر در سروده های خود، بر عمق و محتوای آن هم بیفزاید و تابلویی از معرفت و شهود خود به نمایش بگذارد.

تعهد شعری

در سخن گفتن از شعر شیعی به عنصر تعهد و موضع برمی خوریم. پیشینه پرافتخار شعر شیعی نشان دهنده این عنصر است. در دوران های خفقان بار اموی و عباسی، شاعران مكتبی و پروردگان دامن اسلام و پیروان صدیق حق، با شمشیر شعر به میدان می آمدند و به تأیید حق و عدل و بیان فضایل امامان می پرداختند. كسانی همچون: «فرزدق»، «عوف بین عبدالله»، «كمیت»، «عبدالله بن كثیر»، «دعبل» و دیگران، با زیباترین و مؤثرترین وجه، مفاخر، مناقب و صفات والای آل الله را در قالب شعر بیان می كردند و با مهیج ترین شكل، مظلومیت آل علی و شهیدان راه حق را ترسیم می نمودند. شاعران شیعه، سنگرداران متعهد و پرشور و مبارزان نستوه این میدان بودند و جهاد فرهنگی آنان مورد حمایت و توجه و تقدیر و تأیید امامان معصوم ـ علیه السلام ـ بود و از زبان پیامبر و ائمه. مشمول دعای خیر و تأیید روح القدس می شوند. تنها كافی است به این یك حدیث اشاره شود كه حضرت صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «من قال فینابیت شعر بنی الله له بیتاً فی الجنه4هر كس درباره ما خاندان یك بیت شعر بگوید، خداوند در بهشت، به پاداش آن، خانه ای برای او بنا می كند». استفاده از مدح و مرثیه به یاد امامان و اهل بیت در دوره های پس از امویان و عباسیان در تاریخ شیعه ادامه داشت و از این عنصر، در گسترش فضایل آنان استفاده می شد و جان ها با فروغ حیات خاندان رسالت، گرم و روشن می گشت. این تعهد، هنوز هم، تا همواره، ملاك ارزش در «شعر شیعی» است و نباید از آن غفلت شود. این گونه است كه جریان شعر شیعی تداوم می یابد، و هر چه بالنده تر و پاینده تر. سیراب كننده جان ها، ذهن ها و زندگی ها می شود. و.... همواره چنین باد.

پی نوشتها :

1. رجال شیخ طوسی، صفحه 289.
2. جامع احادیث الشیعه، ج 12، صفحه 567.

3. كیهان فرهنگی، شمار 170، صفحه 109.
  4. وسائل الشیعه، ج 10، صفحه 467.

 

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

 

تاریخچه‌ شیعه

شیعه‌‌ امامیه 

شیعه در لغت و اصطلاح

شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق می‌شود، یكی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی كردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر.1 و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می‌شود كه به خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ معتقدند، و بر این عقیده‌اند كه امام و جانشین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از طریق نصّ شرعی تعیین می‌شود، و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است.2
اطلاق شیعه بر دوستان و پیروان علی ـ علیه السلام ـ، نخست، از طرف پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ صورت گرفته است. این مطلب، در احادیث متعددی كه از آن حضرت روایت شده، مطرح شده است. چنان كه سیوطی از جابر بن عبدالله انصاری و ابن عباس و علی ـ علیه السلام ـ روایت كرده كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در تفسیر آیه‌ی «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خیر البریّه» (بیّنه / 7) اشاره به علی ـ علیه السلام ـ كرده و فرموده‌اند: «تو و شیعیانت» روز قیامت، رستگار خواهید بود.3
در تاریخ شیعه، فرقه‌هایی پدید آمده است، كه بسیاری از آن‌ها منقرض شده‌اند، و بحث درباره‌ی آن‌ها فایده‌ی چندانی ندارد. فرقه‌های اصلی شیعه كه هم اكنون نیز موجودند عبارتند از: شیعه‌ی اثنا عشریه، شیعه‌ی زندیّه، و شیعه‌ی اسماعیلیه، درباره‌ی ‌هر یك از آن‌ها در فصلی جداگانه، به اختصار بحث خواهیم كرد. موضوع بحث در این فصل، شیعه‌ی اثنا عشریه است.

وجه تسمیه

اكثریت شیعه، را شیعه‌ی‌ امامیه یا اثنا عشریه تشكیل می‌دهد،‌از آنجا كه آنان جانشینان پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را دوازده نفر می‌دانند، اثنا عشریه (دوازده امامی) نامیده شده‌اند. نام و خصوصیات امامان دوازدهگانه در احادیثی كه از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده، بیان گردیده است آنان عبارتند از:
1ـ علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ 2ـ حسن بن علی ـ علیه السلام ـ 3ـ حسین بن علی ـ علیه السلام ـ 4ـ علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ (امام سجّاد) 5ـ محمد بن علی (امام باقر ـ علیه السلام ـ ) 6ـ جعفر بن محمد (امام صادق ـ علیه السلام ـ ) 7ـ موسی بن جعفر (امام كاظم ـ علیه السلام ـ ) 8ـ علی بن موسی (امام رضا ـ علیه السلام ـ )9ـ محمد بن علی (امام جواد ـ علیه السلام ـ ) 10ـ علی بن محمد (امام هادی ـ علیه السلام ـ ) 11ـ حسن بن علی (امام عسكری ـ علیه السلام ـ ) 12ـ ‌حجه بن الحسن (مهدی موعود ـ عج ـ).
شیعه‌ی اثنا عشریه بر مسئله‌ی‌ امامت تأكید خاصّی داشته و عصمت امام و افضیلت او را بر دیگر افراد امت اسلامی بسیار مهم و اساسی می‌داند. و از طرفی، امامت را، پس از سه امام نخست، منحصر در فرزندان امام حسین می‌داند. با توجه به این عقاید ویژه درباره‌ی امامت، به «امامیه» شهرت یافته است.
شیخ مفید، پس از تعریف شیعه به كسانی كه به امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ عقیده دارند درباره‌ی شیعه‌ی گفته است: «این عنوان، مخصوص آن دسته از شیعه است كه به وجود امام در هر زمان، و وجوب نصّ جلّی، و عصمت و كمال برای هر امامی معتقد است، و امامت را (غیر از سه امام نخست) منحصر در فرزندان امام حسین ـ علیه السلام ـ می‌داند...4 

تاریخ پیدایش تشیّع

گرچه، در عصر پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ درباره‌ی‌ پاره‌ای از مسایل، اختلاف نظرهایی میان مسلمانان پدید آمد5 ولی فرقه‌ها و دسته‌بندی‌هایی كه بعدها پیدا شد، در آن زمان وجود نداشت. ولی پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اختلافاتی پدید آمد كه سبب پیدایش فرقه‌های مختلف در میان مسلمانان گردید. مهمترین اختلافی كه در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پدید آمد، مربوط به مسئله‌ی خلافت و امامت بود كه مسلمانان را به دو دسته تقسیم كرد.
یك دسته معتقد بودند كه امامت، همانند نبوت، منصب و مقامی الهی است و از شرایط امام این است كه معصوم از خطا و گناه باشد، و این صفت را جز خداوند كسی نمی‌داند، بنابراین راه تعیین امام نصّ الهی است كه در قرآن یا احادیث نبوی بیان شده است، و طبق این نصوص، علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ جانشین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و امام مسلمین است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ و بنی هاشم و گروهی از بزرگان صحابه،‌ اعم از مهاجرین و انصار، طرفدار این نظریه بودند. و این همان عقیده‌ی شیعه ـ خصوصاً شیعه‌ی امامیه ـ در مسئله‌ی امامت است.

و دسته‌ی دیگر ـ كه در رأس آن‌ها ابوبكر و عمر قرار داشتند ـ بر این عقیده بودند كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برای خود جانشین تعیین نكرده است،‌ و این كار را به مسلمانان واگذار كرده است. بر این اساس، و با توجه به اهمیت مسئله‌ی خلافت و امامت و نقش حیاتی آن در سرنوشت امت اسلامی، در یك اقدام شتابزده - در شرایطی كه حضرت علی ـ علیه السلام ـ و عده‌ای از بزرگان صحابه به تجهیز بدن پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مشغول بودند ـ عده‌ای از مهاجران و انصار در سقیفه‌ی بنی ساعده گرد آمده، و پس از گفتگوهایی كه در مورد خلیفه‌ی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ میان آن‌ها مطرح شد، سر انجام با ابوبكر به عنوان خلیفه‌ی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیعت كردند، و چون شرایط سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام و جهان به گونه‌ای بود كه امام علی ـ علیه السلام ـ و هواداران او، برای اثبات عقیده خود و عملی ساختن آن، به اقدامات عملی و خصمانه دست می‌زدند، موجودیت اسلام از ناحیه دشمنان خارجی (امپراطوری ایران و روم) و دشمنان داخلی (منافقین) آسیب جدّی می دید، امام علی ـ علیه السلام ـ مصلحت اسلام و مسلمین را پیروی از روش صبر و مدارا دید، و گرچه در مواقع مناسب، دیدگاه خود را درباره نادرستی عمل آنان بیان می‌كرد، ولی از درگیریهای خصومت آمیز خودداری كرد، و در هدایت و پیشبرد جامعه اسلامی، از هیچ گونه كوشش و تلاشی خودداری نمی‌كرد.

و در حل مشكلات، دستگاه خلافت را یاری می‌نمود. تا آنجا كه از خلیفه دوم نقل شده كه هفتاد بار گفته است «اگر علی نبود عمر هلاك می‌شد» و نیز گفته است: «خدایا مرا برای برخورد با مسئله‌ی دشواری كه علی بن ابی طالب حضور ندارند، باقی مگذار»6
در هر حال، شیعه به عنوان پیروان علی بن ابی طالب و معتقدان به امامت بلافصل او در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پدید آمد. البته روایاتی نیز یافت می‌شود كه لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر چهار تن از صحابه اطلاق می‌شد كه عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر.7 این افراد از جمله كسانی هستند كه در مسئله‌ی خلافت و امامت، علی ـ علیه السلام ـ را خلیفه‌ی بلافصل پیامبر می‌دانستند با این وصف، و با توجه به این كه نظریه‌ی ‌شیعه در مسئله‌ی امامت به نصوص كتاب و سنّت مستند گردیده است، می‌توان گفت: تشیع، در حقیقت، با اسلام همراه بوده است، هر چند به عنوان یك مذهب، پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ موجودیت یافت.
علی ربانی گلپایگانی- در آمدی بر علم كلام، ص 179

پی نوشتها :

1. الشیعه القوم الذین تجتمعوا علی امر، و كل قوم اجتمعوا علی أمر فهم شیعه، و كل قوم أمرهم واحد یتبع بعضهم رأی بعض هم شیع. لسان العرب، كلمه‌ی شیع، المیزان، ج17، ص147.
2. اوائل المقالات، ص35، الملل و النحل، ج1، ص146.
3. الدر المنثور، ج8، ص589، ط دارالفكر. نیز به الغدیر، ج2، ص57ـ58 رجوع شود.
4. اوائل المقالات، ص38.
5. در این باره به كتاب النص و الاجتهاد، تألیف امام شرف الدین رجوع شود.
6. جهت آگاهی از این روایات به الغدیر، ج1 رجوع شود.
7. فرق الشیعه، ص17ـ18، اعیان الشیعه، ج1، ص18ـ19.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

 

شهرهای مقدس شیعه

شیعیان كه معتقد به امامت و ولایت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ و اولاد او بعد از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌باشند همواره دوستار و عاشق اهل‌بیت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بوده و هستند و مناطقی كه اهل‌بیت ـ علیهم السلام ـ نشانی از خود دارند در منظر این عاشقان آن مكان و شهر از قداست و شرافت خاصی برخوردار است. اگر شهر مدینه شرافت و عظمت پیدا كرد به‌خاطر وجود و قدوم مبارك رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بود و امروز هم به‌خاطر وجود قبر شریف آن حضرت و اهل‌بیت‌اش از قداست خاصی برخوردار است و همچنین شهرها و مناطق دیگری كه با حضور و شهادت اهل‌بیت ـ علیهم السلام ـ شرافت و قداست یافتند و در نزد شیعیان عزیز می‌باشند. پس منظور از شهرهای مقدس شیعه جاها و شهرهایی است كه به نوعی وابسته به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل‌بیت آن حضرت می‌باشد كه عمده‌ترین این شهرها در عربستان، عراق و ایران می‌باشند كه به‌طور خلاصه به معرفی این شهرها می‌پردازیم.

شهرهای مقدس در عربستان

مدینه

شهر یثرب كه بعد از ورود رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به این شهر «مدینه النبی» و به اختصار مدینه خوانده شد، ‌در حدود 450 كیلومتری شمال مكه واقع است كه جمعیت آن در سال 1415 هجری 66 هزار نفر بوده است. آب و هوای مدینه در مقایسه با مكه بسیار بهتر است چرا كه زمین‌های حاصل‌خیز و آب نسبتاً مكفی دارد با این حال باید گفت مدینه هم سرزمین كم آبی به حساب می‌آید.1
با ورود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در سال 622 میلادی به مدینه این شهر به مدینه النبی تبدیل شد و نور ایمان در قلب اكثر قبایل تابید و همگی اسلام آوردند. 2رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در همان آغاز، مدینه را چون مكه «حرم» دانست. براین اساس مكه حرم خدا و مدینه حرم رسول الله است و این بهترین شرافتی بود كه مدینه می‌توانست به‌دست آورد. پیامبر بزرگوار اسلام در سخنان بی‌شماری مدینه را تمجید كرده و مردم آن را بسیار ستوده است. این شهر در طول تاریخ از نظر پیشرفت شهری همواره سیر صعودی داشته و امروزه وجود مرقد شریف و مطهر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و در كنار آن، مزار شریف ائمه بقیع و مزار سایر اصحاب بزرگ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به این شهر قداست و عظمت خاصی بخشیده؛ مخصوصاً وجود قبور شریف حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ ، امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ ، امام زین‌العابدین ـ علیه السلام ـ ،‌امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ این شهر را به یكی از مقدس ترین شهرهای جهان اسلام مخصوصاً تشیع تبدیل كرده به‌طوری كه سالانه قلوب پر مهر و محبت میلیون‌ها عاشق از سراسر دنیا را به خود جذب كرده و با دریای بركت و فیوضات خود دل این ارادتمندان را از بركات بی‌شمار خود سیراب می‌كنند.

شهرهای مقدس شیعه در عراق

سرزمین عراق بنابر كاوش‌های باستان ‌شناسان، یكی از كهن‌ترین جایگاه‌های سكونت انسان و تمدن بشری است و پیشینه تاریخی آن به هزاران سال پیش از میلاد مسیح باز می‌گردد. ارتش اسلام در سال 14 یا 15 ه‍. به فرماندهی سعدبن ابی‌وقاص به عراق حمله كرد و طی چند سال جنگ در سال 16 هجری ارتش ساسانی را شكست داد و عراق را به تصرف درآورد. از این تاریخ، عراق جزئی از متصرفات اسلامی گردید. سرزمین عراق یكی از سرزمین‌های مقدس برای مسلمانان مخصوصاً شیعیان می‌باشد. این سرزمین، ‌مدفن و آرامگاه امامان بزرگوار شیعه ـ علیهم السلام ـ ، صحابه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ تابعین، امامان مذاهب سنی، رؤسای فرقه‌ها و گروه‌ها و طوایف می‌باشد كه ما در اینجا به شهرهای مهم و مقدس آن به‌طور خلاصه می‌پردازیم. 

نجف اشرف:

این شهر كه در 160 كیلومتری جنوب غربی بغداد و در كناره دشت بی‌آب و علف صحرای شام واقع است، ‌دارای آب و هوای بسیار گرم و زمینی خشك و كم آب می‌باشد. در منابع شیعه، روایات فراوانی درباره فضیلت و قداست سرزمین نجف آمده است، به همین جهت هر مؤمنی آرزوی زیارت این سرزمین و زندگی و دفن شدن در آن را دارد. امروزه این شهر مركز یكی از استان‌های عراق و از شهرهای مهم این كشور به شمار می‌رود.
شهر نجف یكی از مقدس‌ترین شهرهای شیعیان می‌باشد. وجود پر بركت حرم مطهر حضرت علی ـ علیه السلام ـ به این شهر قداست خاصی بخشیده و شیعیان برای این شهر احترام زیادی قائل هستند. جدا از وجود مرقد شریف امام اول شیعیان در این شهر، آثار و ابینه‌های تاریخی فراوانی باعث عظمت این شهر شده است كه به بعضی اشاره می‌شود:
1. قبرستان وادی‌السلام: این قبرستان یكی از مقدس‌ترین گورستان‌های مسلمانان و شیعیان است.
2. مقام حضرت حجّت: این مقام در گورستان وادی السلام قرار دارد و جایگاه مقدسی است كه به حضرت ولی عصر ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ نسبت داده می‌شود.
3. آرمگاه حضرت هود و حضرت صالح.
4. آرامگاه كمیل بن زیاد نخعی.
5. آرامگاه علماء و مراجع بزرگی مانند شیخ طوسی، علامه حلی، ‌مقدس اردبیلی، شیخ انصاری و ... .
همه این عوامل باعث شده تا شیعیان از سرتاسر جهان هرساله این شهر را چون نگینی در آغوش بگیرند و به این شهر با دیده احترام بنگرند.

كوفه:

شهر كوفه نخستین شهر اسلامی است كه در سال 17 ه‍. به دستور خلیفه دوم و به دست سعد ابن ابی‌وقاص در بخش میانی عراق ساخته شد. كوفه برای نخستین بار در سال 36 ه‍. پایتخت دولت اسلامی گردید و این هنگامی بود كه علی ـ علیه السلام ـ برای جنگ جمل، مدینه منوره را به قصد عراق ترك كرد. بعدها به‌تدریج بر اهمیت شهر افزوده شد و یكی از مراكز مهم علمی و سیاسی جهان اسلام گردید. جمعیت آن را در آن زمان افزون بر یك میلیون نفر دانسته‌اند.
امروزه شهر كوفه موقعیت پیشین خود را از دست داده و به‌عنوان یك بخش از شهر نجف شمرده می‌شود و فاصله دو شهر هشت كیلومتر است كه تقریباً به یكدیگر متصل می‌باشند. این شهر به علت موقعیت جغرافیایی‌اش از آب و هوای ملایم و خنك‌تر از نجف برخوردار است.
این شهر به علت مركزیت حكومت حضرت علی ـ علیه السلام ـ و وجود اماكن و ابینه‌های تاریخی از آن زمان، ‌از قداست خاصی در میان مسلمانان و به‌خصوص شیعیان دارد. كه به این اماكن به‌صورت خلاصه اشاره می‌شود:

1. مسجد جامع كوفه:‌ این مسجد یكی از چهار مسجد مهم و مقدس جهان اسلام است. در درون این مسجد جایگاه‌های مقدسی وجود دارد مانند ستون‌ها و محراب‌های هفت‌گانه كه محل نمازگزاری برخی از معصومان می‌باشد،‌ محراب علی ـ علیه السلام ـ كه محل شهادت آن حضرت نیز می‌باشد و ... .

2. حرم مسلم بن عقیل؛ 3. آرامگاه هانی بن عروه؛ 4. آرامگاه مختار ثقفی؛ 5. خانه امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ ؛ 6. آرامگاه میثم تمّار؛ 7. مسجد سهله كه یكی از مساجد مقدس می‌باشد و ... .

كربلا:

كربلا مكانی است كه كمتر مكانی در شهرت و قداست به پایش می رسد. بعضی گفته‌اند ریشه كربلا از كلمه «كربله» گرفته شده و كربله یعنی به سستی گام برداشتن یا سست شدن گام‌ها و یا از «كربال» به معنی غربال كردن و چون كربلا سرزمینی خالی از ریگ و سنگ و درخت بوده به همین خاطر به این نام نامیده شده. این سرزمین اسامی دیگری مثل نینوا، غاضریه، ‌ماریه و ... هم دارد.
با وجود این كه پیشینه تاریخی كربلا بسیار قدیمی بوده و به دوران بابلیان می‌رسد ولی از آنجا كه مدارك تاریخی در این باب كم و ناچیز است نمی‌توان شناخت دقیقی را نسبت به تاریخ كربلا پیش از اسلام به ‌دست آورد.
مقدس‌ترین شهر عراق پس از نجف اشرف كربلا است و آن تربتی است كه اجساد پاك و غرقه به خون شهیدان عاشورا و به ویژه سرور آنان و سید جوانان اهل بهشت، ابا عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ و برادر با وفا و بزرگوارش حضرت ابوالفضل العباس ـ سلام الله علیه ـ را در خود جای داده است.
تاریخ شهر كربلا در دوران اسلامی از هنگام شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ آغاز می‌شود و از آن هنگام تاكنون این شهر همواره در جان و روح و روان شیعیان و مؤمنان بوده و روز به روز بر آبادی و وسعت آن افزوده شده است. مهم‌ترین متعلقات قلبی شیعیان در این شهر عبارتند از: 1. حرم پاك و مطهر سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ ؛ 2. قتلگاه؛ 3. تلّ زینبیه؛ 4. حرم منور و پاك ابوالفضل العباس ـ سلام الله علیه ـ ؛ 5. آرامگاه حبیب بن مظاهر؛ 6. مرقد حر؛ 7. مقام حضرت حجت؛ 8. آرامگاه طفلان مسلم و ... .

كاظمین:

این شهر سومین شهر مقدس عراق پس از نجف و كربلا است و در شمال غربی بغداد و در سمت غرب رودخانه دجله قرار گرفته كه تنها عرض رودخانه دجله آن را از بغداد جدا می‌كند. نام این شهر برگرفته از نام مبارك حضرت امام كاظم ـ علیه السلام ـ است و از آنجایی كه در این حرم حضرت امام موسی بن جعفر و امام جواد ـ علیهما السلام ـ مدفون می‌باشند شهر به نام این دو تن با غلبه دادن نام اشهر كه كاظم است «كاظمین» نامیده شده است.
این شهر به علت وجود مقدس پیكرهای پاك دو امام بزرگوار از قداست و احترام خاصی برخوردار است و هر سال میلیون‌ها دل عاشق به سوی این شهر متوجه می‌شود و از فیوضات معنوی این دو امام بزرگوار بهره‌مند می‌شوند.

سامرا:
شهر سامرا چهارمین شهر مقدس عراق است. این شهر طی مدت سه دهه پایتختی توسعه فراوانی یافت. با آن‌كه گفته می‌شود از جهت پیشینه تاریخی قدیمی‌ترین شهر تاریخ و از نظر آب و هوا، ‌مرغوبیت خاك و ... مطبوع‌ترین و زیباترین شهر نه تنها عراق بلكه تمام روی زمین بوده است، اما امروزه تعریف چندانی ندارد و درست قضیه برعكس شده است. روزگاری عراق را قلب زمین و شهر سامرا را قلب عراق می‌نامیدند ولی حالا از همان شهر نه جلالی مانده و نه جمالی به جز آستان قدسی عسكریین ـ علیهما السلام ـ كه چون ماه تابان در شب سیاه سامرا می‌درخشد و چشم هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌كند.
پیشتر سامرا از شهرهای بغداد محسوب می‌شد ولی اكنون مركز استان تازه تأسیسی می‌باشد. در عصر حاضر آستان قدسی عسكریین در قلب شهر سامرا واقع شده و یكی از بزرگترین زیارت‌گاه‌های شیعیان می‌باشد. این بارگاه نورانی محل دفن دو امام بزرگوار شیعیان یعنی امام هادی و امام حسن عسكری ـ علیهما السلام ـ است. هم‌چنین مقبره نرگس خاتون مادر حضرت مهدی ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ و مرقد حكیمه خاتون دختر امام جواد، ‌سمانه مادر امام هادی و سوسن مادر امام حسن عسكری به این ‌آستانه قداست، عظمت و شرافت خاصی بخشیده است.

شهرهای مقدس در ایران

خراسان:

دین مقدس اسلام بنابر قول مشهور در سال سی و یك هجری وارد خراسان شد و تا پایان خلافت عثمان مسلمانان بر شهرهای خراسان مسلط بودند كه بعد از مرگ عثمان، حضرت علی ـ علیه السلام ـ با فرستادن دو حاكم عادل و پرهیزگار نخستین بذر تشیع را در این منطقه می‌كارد. بعد از شهادت علی ـ علیه السلام ـ خراسان به یكی از قطب‌های فعالیت بر علیه نژادپرستان اموی تبدیل شد و نهایتاً هم توسط شورشیانی از همین منطقه امویان سقوط كردند و با به حكومت رسیدن عباسیان، ‌خراسان همچنان برای بنی‌عباس هم مشكل‌ساز شد. از این رو در سال 192 ه‍. هارون خلیفه عباسی شخصاً برای كنترل اوضاع وارد خراسان شد و در همین منطقه به علت شدت بیماری فوت كرد و پس از جریاناتی پسرش مأمون به خلافت رسید و برای كنترل منطقه ناآرام خراسان آنجا را محل و مركز حكومت خود برگزید و حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ را بالإجبار به آن دیار فراخواند و بعد از به شهادت رساندن آن حضرت جنازه پاك و مقدس او را در كنار قبر پدرش هارون به خاك سپرد و آن محل به نام مشهد رضا معروف گردید و اساس شهر مقدس مشهد از همان زمان شروع شد.3 
در كتاب‌های قدیم از این شهر به عنوان مشهد طوس و هم مشهد رضا نام برده شده و سرانجام كلمه طوس و رضا هم در محاورات و كتابت حذف شده و به ‌نام مشهد معروف گردید. این شهر مقدس در طول تاریخ همواره محل تردد و مركز عالمان و عارفان و عاشقان حقیقت بوده و در قرون و اعصار جایگاه عباد و زهاد بوده است.

در طول دوازده قرن این مكان مبارك فراز و نشیب‌هایی داشته است، زمانی در آبادی و نعمت و رفاه به سر برده و گاهی در اثر تعصبات و كج‌ فكری‌ها ویران شده است، آری صحنه‌سازان و جباران رفتند ولی انوار درخشان امام رضا ـ علیه السلام ـ همچنان می‌درخشد و پیوسته‌ حرم پاكش توسعه پیدا می‌كند و بر جلال و شكوهش افزوده می‌گردد. شهر مشهد امروزه به عنوان یكی از مراكز مهم و مقدس شیعه در تمام دنیا شناخته شده است و قلب میلیون‌ها انسان عاشق به عشق رضای آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌تپد و این شهر همچون نگینی در سرزمین ایران بر قلب‌های شیعیان حكومت می‌كند و هر ساله میلیون‌ها زائر عاشق را در خود جای می‌دهد. و به یكی از مراكز مهم علمی و عقیدتی جهان تشیع تبدیل شده است.4

شهر مقدس قم

در مورد تعیین زمان تأسیس شهر قم بین سیره نویسان اختلاف است. یعقوبی قم را از شهرهای عهد ساسانیان می‌داند 5 ولی بعضی این شهر را اسلامی‌التأسیس می‌دانند، به هرحال قم از مهم‌ترین شهرهای شیعه نشین از ابتدای اسلام بوده است و تشیع آن‌ها همیشه امامی و اثنی عشری بود و انحراف به آن راه نیافته است. بسیاری از مردم آن دیار خدمت ائمه اطهار می‌رسیدند و از محضر آن بزرگواران كسب فیض می‌كردند و پیوسته با امامان خود رابطه داشتند. این شهر همواره مأمن و پناهگاه علویان و شیعیان بود كه در پایان قرن دوم هجری، قدوم بانوی بزرگوار اسلام حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ نقطه عطفی در تاریخ این شهر محسوب میشود. چون از همان زمان این شهر از نظر فرهنگی، جغرافیایی و مذهبی سیر صعودی داشته و امروزه به یك استان و كلان‌شهر تبدیل شده است.

استان قم با وسعتی معادل 14631 كیلومتر مربع در مركز كشور ایران واقع شده است. از نظر جغرافیای طبیعی، این استان در قلمرو كویر مركزی ایران واقع شده است و از نظر آب و هوا اقلیم نیمه بیابانی دارد.
از نظر فرهنگی استان و شهر قم از شهرهای مهم دینی و مذهبی و زیارتی ایران و شیعیان جهان است. جریان فرهنگی دینی مذهبی، شهر قم را به یكی از بزرگترین مراكز آموزش علوم دینی و آئین‌های مذهبی تبدیل كرده. كه در دهه‌های اخیر نقش بسیار ممتازی در فرآیند تحولات دینی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی دنیا ایفا كرده است. در این شهر مراسم اعیاد و سوگواری‌های دینی و مذهبی با شكوه فراوانی برگزار می‌شود. آری شهر قم نمونه ممتازی از نظام دینی و مذهبی مردم شیعه ایران است و وجود مزار شریف حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ و صدها امام‌زاده و علماء و مراجع و مساجد مقدس و مدارس علمیه و وجود پر بركت مراجع عظام تقلید، این شهر را به یكی از شهرهای مقدس تشیع تبدیل كرده است.


پی نوشتها :

1. آثار اسلامی مكه و مدینه، رسول جعفریان، ص 15.

3. تاریخ طبری، ج 11، ‌ص 103.
 4. برگرفته از تاریخ آستان قدس رضوی، عزیزالله عطاردی، ج 1، ص 12 الی 60.
 5.یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 44.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي

 

شیعه با ایمان

در ارتباط با شیعه با ایمان از نظر قرآن و عقل ، نكاتى تحت عنوان مقدمه بیان مى شود:

1- شیعه در لغت: شیعه از ماده شیع است به معناى منتشر شدن، تقویت نمودن، در نتیجه شیعه به كسى كه به وسیله آن انسان تقویت مى شود گفته مى شود، از این رو به انسان شجاع گفته مى شود «مُشَیِّعٌ»1 و همچنین شیعه به معناى پیرو آمده است.

2- معناى ایمان: ریشه از امْن به معناى آرامش یافتن نفس و از بین رفتن خوف گرفته شده است، و در قرآن گاهى ایمان بر كسانى كه شریعت اسلام را نپذیرفته اطلاق شده و گاهى ایمان به معناى عقیده قلبى انسان به حق كه داراى سه شرط است، اطلاق شده است و آن سه شرط: 1ـ یقین قلبى 2ـ اقرار و اعتراف زبانى 3ـ و عمل جوارحى مى باشند.

3ـ شیعه در اصطلاح: براى اولین بار شیعه به پیروان على(علیه السلام) (اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت(علیهم السلام)) گفته شد. لذا سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار با این اسم مشهور شدند، ولى در این زمان به كسانى گفته مى شود كه جانشینى پیغمبر اكرم را حق اختصاصى خانواده رسالت مى دانند و در معارف اسلام، پیرو مكتب اهل بیت مى باشند.3 هر چند به زیدیه4 و اسماعیلیّه شیعه گفته مى شود، ولى شیعه مطلق، همان شیعه اثنى عشرى و دوازده امامى است. چنانكه سلطان الواعظین از قاموس اللغه چنین نقل نموده است: «و قد غلب هذا الامم على مَن یتولى علیّاً و اهلبیته...»
اسم شیعه غالباً به دوستداران على(علیه السلام)و اهلبیت(علیهم السلام) گفته مى شود تا آنجا كه كم كم اسم خاص آنها شده است.

4- فضائل شیعه: در روایات به فضائل عدیده اى براى شیعیان بر مى خوریم كه فقط به عناوین آنها اشاره مى شود: بهشت جایگاه شیعیان، شیعیان رستگاران روز قیامت، شیعه از طینت ائمه آفریده شده، و داراى عقل بالایى مى باشند، شیعیان اصحاب یمین و طعن بر آنها طعن بر خداوند است.6
بعد از این مقدمه ابتدائاً باید تذكر داده شود كه قید ایمان اضافه است، چون شیعه یعنى پیرو و با ایمان مثل این است كه بگوییم شكر شیرین و یا روغن چرب... و همچنین عقل به جزئیات اوصاف شیعه و یا مسلمان و... راه ندارد، آنچه عقل مى فهمد كلیات است كه انسان مؤمن و شیعه در رفتار و اخلاق كامل باشد و اهل ظلم و فساد و... نباشد. لذا اوصاف شیعه را از دو طریق به نظاره مى نشینیم. ابتدا از طریق قرآن و در مرحله بعد از منظر روایات.

الف) از طریق قرآن: با توجه به اینكه تفكر خالص شیعى كه از طریق اهلبیت(علیهم السلام) نشر یافته بیانگر اسلام ناب و صراط مستقیم مى باشد. به دو صورت بیان مى شود: 1- بصورت كلى; تمام اوصاف نیكویى كه در قرآن براى مؤمنین ذكر شده است مى تواند اوصاف شیعه با ایمان هم باشد و بر شیعیان واقعى منطبق شود، مانند خاشع بودن در نماز، رویگردانى از لغویّات، اهل زكات بودن، امانت دارى7، به یاد خدا بودن، ایمان به خدا و رسالت و قیامت داشتن8. و همچنین اوصافى كه براى متقین در قرآن و آمده مى تواند بر شیعیان واقعى منطبق باشد.9 2- به صورت خاص، آیات عدیده اى درباره شیعیان و اوصاف آن در قرآن آمده است كه بعنوان نمونه به یك آیه كه مورد اتفاق سنى و شیعه مى باشد اشاره مى شود. قرآن مى فرماید: (انّ الذین آمَنُوا و عملوُا الصالحات اولئك هُمْ خیر البریّه...)10 «كسانى كه ایمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند بهترین مخلوقات (خدا) هستند، پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاویدان است كه نهرها از زیر درختانش جارى است، همیشه در آن مى مانند. هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند، و این (مقام والا) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد.» از آیه مباركه فوق چهار صفت برجسته براى شیعه استفاده مى شود: 1- ایمان (به خدا) داشتن، 2- انجام عمل صالح، 3- مورد رضایت و خشنودى خدا بودن، وهمچنین از خدا خشنود بودن، 4- خشیت و خوف خدا را در دل داشتن. اما اینكه آیه مربوط به شیعیان مى باشد، دلیلش این است كه در روایات فراوانى كه از طرق اهل سنت و منابع معروف شیعه نقل شده است آیه فوق به على(علیه السلام) و شیعیانش تفسیر شده است. حاكم حسكانى از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن پنجم هجرى، این روایات را در كتاب معروفش شواهد التنزیل با اسناد مختلف نقل مى كند و تعداد آن بیش از بیست روایت است.11 كه به عنوان نمونه به یكى از آنها اشاره مى شود: ابن عباس مى گوید: هنگامى كه آیه «ان الذین امنوا و عملوا الصالحات...» نازل شد پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) فرمودند: (هو انت وشیعتك تأتى انت وشیعتك یوم القیامه راضیین مرضیین) منظور از این آیه تو و شیعیان تو هستید، كه در روز قیامت وارد عرصه محشر مى شوید. در حالى كه هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است و دشمنت خشمگین وارد محشور مى شود و به زور به جهنم مى رود.12 در نتیجه تمام آیاتى كه در قرآن به صورت «الذین آمنوا و عملوا الصالحات و...» آمده مى توانند بیانگر اوصاف شیعیان واقعى باشند.

ب) از طریق روایات: در روایات هم اوصاف شیعه به دو صورت بیان شده است: 1- به صورت كلى تحت عنوان مؤمن و مؤمنون: كه به این اوصاف بر مى خوریم، صبر و پایدارى، راستى، راز دارى، یقین و مردم دارى، قناعت و سپاسگذارى، مردم از دست آنها در آسایش، و در موقع عصبانیت سخن باطل نمى گویند، داراى توكل و تسلیم و رضا بر قضاى الهى مى باشند.13 2- به صورت خاص: اوصافى به عنوان شیعه یا شیعیان نسبت داده شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى شود: الف) از نظر اعتقادى: داراى محبت اهلبیت(علیهم السلام) و بغض و دشمنى با دشمنان آنها14. ب) از نظر رفتارى: مطیع امر خداوند، محزون در مصائب اهلبیت(علیهم السلام) و شاد در شادى آنها، ترس و امیدشان فقط به خداوند مى باشد.15 و همچنین تسلیم دستورات اهل بیت، عمل كننده به سخنان آنها، مخالفت با دشمنان آنها و داراى تقوا مى باشند.16 ج) از نظر عبادى: برپا دارنده نماز، پرداخت كننده زكاه، انجام دهنده حج خانه خدا و روزه داران ماه خدا مى باشند.17 و حافظ اوقات نماز مى باشند.18 د) از نظر اخلاقى: داراى عفت حافظ اسرار، انفاق مال به برادران دینى، اهل خیر مى باشند، و همچنین بذل كننده در راه احیاى مكتب اهلبیت، آنها كه در عصبانیت باطل نگویند، و در مصرف، اهل اسراف نمى باشند، و براى همسایگان بركت و دیگران از دست آنها در امان مى باشند.19 

حسن ختام این قسمت را حدیثى از امام صادق(علیه السلام) قرار مى دهیم كه فرمود: (لیس من شیعتنا من قال بِلسانه و خالَفنا فى اَعْمالِنا وآثارِنا ولكن شیعتنا من وافقا بلسانه و قلبه...) از شیعیان ما نیست كسانى كه به زبان بگویند شیعه هستیم ولى با اعمال و رفتار ما مخالف باشند، شیعه آن است كه با زبان دل با ما همراهى كند، و در عمل بدنبال رفتار و كردار ما باشند، اینها (حقیقتاً) شیعه اند.20 و فرمود شیعیان سه قسمند: عده اى از نام آن استفاده مى كنند، و عده اى با خوبیهاى ما خود را زیبا جلوه مى دهند، و عده اى دیگر از ما و با ما هستند با امنیت ما درمان و با خوف ما هراسان مى باشند و آنچه گفته شده، از بین نمى برند و ضایع نمى كنند.21
نتیجه این شد كه شیعه واقعى كسى است كه از تمام جهات داراى جامعیت باشد، از نظر رفتار و اخلاق، اعتقاد و عبادت و... .

پی نوشتها :

1. محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن (دفتر نشر الكتاب، دوم، 1404) ص 370.
2. همان، ص 25 ـ 26.
3. علامه سید محمد طباطبائى، شیعه در اسلام (قم: دار التبلیغ اسلامى، 1348) ص 4 ـ 5، متن پاورقى.
4. همان، ص 4، پاورقى.
5. سلطان الواعظین شیرازى: شبهاى پیشاور (طهران: دارالكتب الاسلامیه، سى و هفتم، 1376) ص 153 .
6. علیرضا صابرى، الحكم الزاهره (قم، مؤسسه النشر الاسلامى، اول، 1405 هـ ق) ج 1، ص 237، صد و هفت روایت.
7. مؤمنون: 1 ـ 10 .
8. انفال: 2 ـ 4 .
9. نهج البلاغه، خطبه 87، 193، 83، 114، 76.
10. بیّنه: 7 ـ 8 .
11. ر،ك: آیه الله مكارم شیرازى، تفسیر نمونه (تهران، دارالكتب الاسلامیه، نهم، 1370) ج 27، ص 210 به بعد.
12. ر،ك: حاكم حسكانى نیشابورى (بیروت، مؤسسه الاعلمى، 1392 هـ ) ج 2، ص 357، روایت 1126. در المنثور: ج 6، ص 379، ذیل آیه 7 بیّنه. و در منابع شیعه: ر،ك: محسن فیض كاشانى، تفسیر الصافى (بیروت، مؤسسه الاعلمى، دوم، 1402 هـ ، 1982 م) ج 5، ص 355. ر،ك: ابوعلى طبرسى: مجمع البیان فى تفسیر القرآن (بیروت، دار المعرفه، دوم، 1408) ج 9 ـ 10، ص 795 .
13. علیرضا جبارى، الحكم الزاهره (قم، مؤسسه النشر الاسلامى، اول، 1363 ش) ج 1، ص 234ـ235. و ج 2، ص 382 .
14. همان، ج 2، ص 383. و ج 1، ص 237.
15. همان، ج 1، ص 238 .
16. همان، ج 2، ص 383 .
17. همان، ج 1، ص 237، روایت 1270 .
18. همان، روایت 1285.
19. همان، ج 1، ص 238 ـ 239. «الذین اذا عضُوا لم یظلموا و ان رضوا لم یسرفوا بركهً على من جاوروا اسلم كمن خالطوا»
20. همان، ج 1، ص 239، روایت 1281 .
21. همان، ج 1، ص 238، روایت 1279 .

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها