هدف تربیت باید آشنایی همه جوانان با حداکثر ارزشهای فرهنگی باشد که کنجکاوی و تنوع علائق این کار را آسان میکند.البته تربیت باید با توجه به تنوع علائق و مقتضای وقت صورت گیرد.
اشاره
آگاهی از دورهها و منزلگاههایی که یک کودک جهت رسیدن به درجه رشد و کمال نیاز دارد، از سری مباحثی است که در علم تعلیم و تربیت همیشه مورد توجه بوده است. دستیابی به یک الگوی مناسب رشد و تربیت صحیح جسمی، عقلی و اخلاقی امکانپذیر نمیباشد، مگر با شناخت درست و صحیح از هدف متعالی زندگی و پی بردن به ظرفیتها و استعدادهای کودکانمان و پرورش و هدایت آنان به سوی کمال؛ از این رو در شماره پیشین به سه مرحله از مراحل تربیت از دیدگاه روانشناسی اشاره شد که عبارت بودند از: مرحله پیش از تولد، مرحله اول کودکی (دوره نوزادی) و مرحله دوم کودکی (دوره کودکستانی). در این شماره به سایر مراحل تربیت اشاره میشود.
مرحله چهارم: دوره دبستانی
در این دوره حافظه نقش مهمی را بازی میکند و مرحله عبور از فکر کودکانه به فکر منطقی است. از جهت تحول روانی، این مرحله نسبت به مراحل قبل و بعد، دوره ثبات و آرامش است.تکامل شخصیت در این دوران به طور منظم انجام میگیرد و فرد دچار بحران عمیق شخصیت نمیشود. این دوره به اعتقاد روانشناسان دوره ظهور مفهوم اجمالی، علاقه به کار، ظهور استعدادها، میل به زندگی اجتماعی و میل به فعالیت و دوره عقل و دانایی است. در این مرحله، مدرسه به محیط تربیتی کودک اضافه میشود و از ضروریات است. البته کودک در این دوره هنوز نیاز به محبت خانوادگی و مواظبت و تشویق دارد و این دو محیط مکمل یکدیگرند.
وظایف اساسی تربیت در این دوره را میتوان در سه دسته خلاصه کرد:
1. تعلیم مفاهیم اساسی که شرط نیل به فکر منطقی و عملی است (آموزش مفهومهای عدد، مکان، زمان، علت و...)؛
2. بیدار کردن ذوق که طلیعه تربیت حس زیبایی است (که به تعلیم ادبیات و کارهای هنری در مدرسه بستگی دارد)؛
3. تربیت اجتماعی شخصیت که بر اخلاق مبتنی بر قاعده استوار است.
تربیت منش با حیات اجتماعی بستگی بسیار نزدیک دارد. کودک دبستانی رفته رفته در خانه خود را عضو گروهی میبیند که هیأتی مخصوص به خود دارد. احساس تعلق که در حیات انفعالی فرد مانند حیات اجتماعی بسیار مؤثر است، نخست در دامان خانواده پرورش مییابد.امر مهم و اساسی در این دوره عادت دادن کودک به مدرسه و درس و تحصیل است؛
زیرا «مدرسه خانه دوم کودک و سازنده شخصیت و رشد دهنده طفل پس از پدر و مادر است و حتی در برخی جهات نقش مدرسه به مراتب مهمتر از نقش خانواده است. از آن بابت که کودک در مدرسه راه زندگی خود را انتخاب میکند و بر اساس آنچه که معلم، مدیر و ناظم ترسیم کردهاند، راه زندگی را بر میگزیند.رفتار و کردار معلمان به راه و روش انضباطی آنها، طرز برخورد و موضعگیریشان اثری قاطع در کودک بر جای میگذارد.کتب درسی، روشهای تربیتی، اهداف و مقاصد مدرسه همه و همه در شخصیت کودکان اثر میگذارد».
مدرسه محیط مناسبی است که میتواند کودکان را کشف کند و استعدادهای آنان را شناسایی نماید؛«دوستیهای مشترک میان کودکان نیز قابل توجه است. گاه دوستان نزدیک یک طفل مهمترین "معلمین" او میباشند. دوستیهای متقابل پایدارتر در سالهای بالاتر زندگی کودک به وجود میآیند. ادامه دوستی بستگی به دارا بودن علائق مشترک و تقویت پاسخهای دوستانه دارد».
دوران جوانی پربارترین دورههای زندگی انسان به شمار میرود. جوان در این دوران، از استحکام و نیرومندی بیسابقهای برخوردار است و در عین حال به حد بالای قدرت یادگیری خود میرسد و به فراگیری مطالب مورد علاقهاش میپردازد. |
«مربیان، این دوره را دوره آموزش مقدماتی و یادگیری اصول و مبادی علم و دانش نامگذاری میکنند. همچنین از دید آنان در این دوره کودک باید مهارتهای ضروری مشخصی را فرا گیرد. همچنین این دوره یک مرحله مهم و حساسی برای میل به فعالیت و پیشرفت در فرد است».تفاوت دوره دبستانی با مرحله قبل را میتوان با دو صفت مهم مشخص کرد. اول اینکه شاگرد در این دوره با درس خواندن به معلومات خود اضافه میکند و اولین روش فکر کردن را میآموزد.
دیگر اینکه کودک در این دوره، اجتماعی میشود؛ یعنی در میان عدهای از کودکان که او خود را در شمار آنان میداند، به سر میبرد و او این نوع زندگی را دوست میدارد. در این دوره، که تحصیل علم و دانشهای مختلف مقدم است، مربی خوب در یادگیری نخستین، شاگرد خود را با تشویق و با حوصله و مهارت رهبری میکند تا از این مرحله عبور موفقی داشته باشد.
مرحله پنجم: دوره نوجوانی (دوره بلوغ)
این دوره آخرین مرحله رشد و تربیت و از مهمترین و حساسترین مراحل آن است و با مراحل گذشته تفاوت زیادی دارد. روانشناسان این مرحله را دوره ولادت ثانوی مینامند؛ زیرا با تغییرات کلی در تمام ارگانیسم بدن همراه است. از نظر جامعهشناسی این دوره زمینه پذیرش در جمع بزرگسالان را فراهم میکند که این خود به دلیل یک سلسله کارآموزیهای اجتماعی و فرهنگی صورت میگیرد.
از نظر زیستشناسی نیز این مرحله با بیداری عمل جنسی که از خلال پدیده بلوغ ظاهر میشود همراه است. به طور کلی نوجوانی، دوران تغییرات سریع جسمانی، جنسی، روانی، شناختی و اجتماعی است.ادامه رشد شناختی که شامل آغاز مرحله عملیات صوری است، به نوجوان این امکان را میدهد که انتزاعیتر فکر کند، فرضیهها را فرمولبندی و آزمایش کند و بتواند به جای اینکه صرفاً آنچه را وجود دارد در نظر داشته باشد، احتمال را نیز در نظر بگیرد.
این تواناییها معمولاً نوجوان را به انتقاد از ارزشهای والدین و ارزشهای اجتماعی سوق میدهد. تفکر و رفتار نوجوان نیز ممکن است خودمدارانه باشد. نوجوانان در این مرحله ممکن است چنین نتیجهگیری کنند که دیگران هم به اندازه خود آنها به رفتار و ظاهرشان توجه میکنند. از آنجا که پیوند نوجوانان با والدینشان به تدریج ضعیفتر میشود، همسالان در رشد روانی آنان نقش حساسی مییابند.
بسیاری از عوامل در پذیرفته شدن نوجوانان از سوی همسالانشان تأثیر میگذارد؛ از جمله هوش، شکل ظاهری و مهارتها، موقعیت اجتماعی و استعدادهای خاص. به طور کلی نوجوانان همسالانی را ترجیح میدهند که بشّاش، انعطافپذیر، خوش طینت و مشتاق باشند. روابط ضعیف با همسالان در دوران کودکی و نوجوانی میتواند در ناسازگاری عاطفی دوران بزرگسالی، بزهکاری و سایر رفتارهای ناسازگارانه مؤثر باشد.
فعل و انفعالهای بلوغ منشأ بزرگترین تحول طبیعی در جسم و جان نوجوان است. پدیده بلوغ مزاج نو بالغان را آشفته و طوفانی میکند و بر اثر آن تمایلاتی گوناگون و متضاد و خواهشهایی حاد و ناپایدار در نهادشان شکفته میشود. |
نوجوان در این دوره میخواهد یک زندگی مستقل را پیریزی کند. این وضع عمومی که معمولاً هم برای نوجوان و هم برای مربیانش نگران کننده میباشد، در عین حال از جهتی مثبت است؛ زیرا این آشفتگی لازمه به وجود آمدن یک نظم پایدار است.نقش آموزش و پرورش در این دوره بسیار حساس است. باید نوجوانان را یاری کرد تا به آسانی از این دوره پرآشوب بگذرند؛ لذا باید مربی با شاگردانش تماس داشته باشد. تربیت در این دوره بیش از هر دوره دیگر دوستی و محبت را میطلبد.
اهمیت تربیت شخصیت
شخصیت از نظر روانشناسان عبارت است از کل خصوصیات انسان. در این دوره، تربیت شخصیت از اهمیت زیادی برخوردار است؛ زیرا نوجوان در راه تشخیص طلبی است، تربیت بدنی و جنسی و مخصوصاً تربیت اخلاقی به پرورش شخصیت تازه بالغ کمک میکند و دشوارترین تربیت شخصیت در دوره بلوغ، تربیت اخلاقی است.در این دوره ارزشهای اخلاقی به اصول تبدیل نمیشود؛ بلکه در وجود سر مشقهای انسانی تجلی میکند. نوجوانان این اشخاص نمونه را آینه آرمانی میدانند که خود آنها را حس میکنند. مربی میتواند در این دوره آنان را وادار کند، به ندای پاکان و قهرمانان گوش دهند.
«فعل و انفعالهای بلوغ منشأ بزرگترین تحول طبیعی در جسم و جان نوجوان است. پدیده بلوغ مزاج نو بالغان را آشفته و طوفانی میکند و بر اثر آن تمایلاتی گوناگون و متضاد و خواهشهایی حاد و ناپایدار در نهادشان شکفته میشود. هر تمایلی آنان را به تصمیمی وا میدارد و به راهی سوق میدهد، طولی نمیکشد که تغییر عقیده میدهند و همین تصمیمها و تغییر عقیدهها، پیشرویها و عقب نشینیها، قدرت سنجش و تشخیص نوجوانان را تقویت میکند، به فکر آنان نیرو میبخشد و بیش از پیش موجبات رشد شخصیتشان را فراهم میآورد».
به دلیل تفاوت شخصیت باید بیش از پیش تربیت را با تنوع و تفاوت طبیعتهای فردی سازگار و متناسب نمود؛ بنابراین نمیتوان با همه نوجوانان به یک شیوه رفتار کرد. پس باید عمل تربیتی را با واقعیت خلقی منطبق ساخت که آن خود بینهایت متنوع و متفاوت است.در این دوره مربی باید مانند دوستی رازدار و برادری مهربان رفتار کند، زیرا بلوغ دورهای است که در آن به شرط یاری شاگرد و جلب اعتمادش میتوان او را از حد وسطی که غالب اشخاص بالغ از روی خودپرستی گرفتار آن میشوند، گذراند.
مرحله ششم: دوره جوانی
دوران جوانی پربارترین دورههای زندگی انسان به شمار میرود. جوان در این دوران، از استحکام و نیرومندی بیسابقهای برخوردار است و در عین حال به حد بالای قدرت یادگیری خود میرسد و به فراگیری مطالب مورد علاقهاش میپردازد. بیشتر استعدادهای او به ظهور رسیده و علائقش سمت و سویی خاص گرفته است.
تفاوت دوره دبستانی با مرحله قبل را میتوان با دو صفت مهم مشخص کرد. اول اینکه شاگرد در این دوره با درس خواندن به معلومات خود اضافه میکند و اولین روش فکر کردن را میآموزد.دیگر اینکه کودک در این دوره، اجتماعی میشود. |
او ارزشهای اجتماعی، اقتصادی، معنوی و... را درک کرده، احساس مسئولیت میکند و یک فرد اجتماعی است. مربی باید با در نظر گرفتن این واقعیتها از حرکت به دست آمده برای تکمیل شخصیت جوان و به خصوص برای تربیت فرهنگی او به خوبی استفاده کند و شور جوانی را در راه کسب خصائص عالی انسانی سوق دهد.
«میل اظهار وجود و اثبات شخصیت برای جوانان یکی از طبیعیترین حالات روانی آنهاست که در نهادشان آفریده شده است. او حاضر نیست بدون قید و شرط از تمام روش بزرگسالان پیروی کند و کلیه صفات شخصیت خود را با آنان هماهنگ سازد؛ بلکه بر عکس در بین تمام ملل و اقوام همواره یکنوع تضاد بین نسل جوان و کهن وجود داشته و دارد».
به طور کلی تربیت جوانان باید بر سه اصل استوار باشد:
1. استفاده از جاذبه ارزشهایی که جوانان را به تحصیل معلومات عمیق و یقینی وادار میکند؛
2. اتکاء بر شور و التهابی که آنان را به تعالی و در گذشتن از حدود و شخصیت خود وادارد؛
3. پرورش هوش و اراده به نحوی که جوانان را از روشنبینی و خویشتنداری لازم بهرهمند میسازد.
تربیت در این دوره، نباید به علم به مفاهیم و تصورات محدود گردد؛ بلکه باید به صورت فرهنگ درآید، یعنی مربی باید هم دامنه شناساییها را توسعه دهد و هم بکوشد این معلومات را به هم بپیوندد و آنها را با ارزشهایی که پایه تمدن به شمار میرود، مربوط سازد.هدف تربیت باید آشنایی همه جوانان با حداکثر ارزشهای فرهنگی باشد که کنجکاوی و تنوع علائق این کار را آسان میکند.
البته تربیت باید با توجه به تنوع علائق و مقتضای وقت صورت گیرد. نکته مهم در تمامی مراحل این است که هر توقعی هر چند معقول و عملی باشد، اگر قبل یا بعد از وقت مناسب خود از طرف مربی مطرح شود، تلاشهای مربی و متربی به نتیجه نخواهد رسید؛ بنابراین اگر مربی توقع معقولی را به موقع مطرح کند، به راحتی به نتیجه مطلوب میرسد.
راضیه طبرسی
منبع:ماهنامه نامه جامعه شماره نود و دو
ادامه دارد....