0

اضرار دین به اخلاق، آری یا خیر؟

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

اضرار دین به اخلاق، آری یا خیر؟

 

آنچه بر اساس نگاه فقهی مباح تلقی می‌شود، می‌تواند با نیت «خوب» حَسن و با نیت «بد»، قبیح تلقی گردد. از این‌رو، مسئلة نیّت یکی از مهم ترین عناصر فعل ارزشی و اخلاقی شمرده می‌شود.

خبرگزاری فارس: اضرار دین به اخلاق، آری یا خیر؟

 

چکیده

در نقد اخلاق دینی، رویکردهای متفاوتی وجود دارد: یکی از این رویکردها، بیان ضررهای دین به اخلاق است. از این طریق، سعی شده است اخلاق دینی، نفی و به جای آن اخلاق سکولار اثبات شود. اموری همچون تزلزل اخلاقی، تبعیض‌آمیز بودن اخلاق دینی، ثبات قواعد اخلاقی آن و از خودبیگانگی از جمله موضوعاتی هستند که در این زمینه بیان شده‌اند.

این مقاله، ضمن بیان و بررسی مهم‌ترین اموری که به عنوان ضررهای دین به اخلاق برشمرده شده، به دفاع از اخلاق دینی پرداخته و جایگاه آن را در میان مکاتب مختلف اخلاقی اثبات نموده است. هرچند برخی از این امور، از جمله نقاط قوّت اخلاق دینی شمرده می‌شوند، با وجود این، منتقدین آنها را عامل ضرر به اخلاق دانسته‌اند.

کلید واژه‌ها: دین، اخلاق، سکولاریسم، اخلاق دینی، اخلاق سکولار، اضرار دین به اخلاق.

مقدمه

یکی از نقدهایی که معمولاً طرفداران اخلاق سکولار بر اخلاق دینی وارد می‌کنند، این است که ورود دین در عرصة اخلاق، موجب از بین رفتن دین شده و نتیجة آن در نهایت، به ضرر اخلاق تمام می‌شود. مهم‌‌ترین شاهد این مدعا، وجود برخی دستورات دینی است که به ظاهر، خلاف اخلاق و ارزش‌های اخلاقی می‌باشد.

برای مثال، فرمان الاهی مبنی بر ذبح اسماعیل (ع) ، که به وسیله حضرت ابراهیم (ع)  انجام شد، یکی از این موارد است. از نظر کی‌یرکگارد، وجود چنین دستوری خود دلیل فراتر بودن دین اخلاق است و ضد اخلاقی بودن چنین رفتاری، به دلیل دینی بودن آن است. از سوی دیگر، وجود موارد دیگری، از جمله سر بریدن کودک بی‌گناه به دست حضرت خضر (ع)  که به دستور خداوند متعال صورت گرفت، موجب شده است که برخی از گروه‌های مذهبی اسلامی، رویکرد دیگری اتّخاذ کرده و قائل به نظریة امر الاهی شوند و حسن و قبح ذاتی و عقلی را انکار نمایند.

شکاکیت مطلق در معرفت، مورد پذیرش انسان عاقل قرار نمی‌گیرد. سخنان کانت در نقد عقل محض، یکی از عوامل رواج شکاکیّت در غرب بوده است. امّا امروزه حتّی معرفت‌شناسان غربی نیز به شکاکیت مطلق اعتقادی ندارند و یقین را در برخی معارف فی‌الجمله می‌پذیرند.

به نظر می‌رسد، این گروه گمان کرده‌اند اگر اخلاق را امری عینی و واقعی تلقّی کنیم، قادر نخواهیم بود چنین دستوری را مطابق اخلاق تلقی کنیم. در نتیجه، دین‌داری ما زیر سؤال خواهد رفت. از این‌رو، از نظر این گروه، تنها راه رهایی از چنین اشکالی، این است که اخلاق را به طور کلّی، امری اعتباری و تابع امر و نهی الاهی تلقّی کنند.

به هر حال، این دست اشکالات موجب شده است که اخلاق دینی با انتقاداتی مواجه شود.گرچه امثال اشاعره کوشیده‌اند با اعتباری دانستن ارزش‌های اخلاقی و تبعیت آنها از اوامر و نواهی الاهی، اخلاق دینی را همچنان حفظ نمایند. اما این اشکالات برخی را واداشته تا به نقد صریح اخلاق دینی بپردازند و جایگزین دیگری برای آن پیشنهاد نمایند.

اخلاق سکولار، مهم‌ترین پیشنهادی است که در برابر اخلاق دینی مطرح شده است. از آنجایی که به نظر می‌رسد، اخلاق سکولار در ذات خود به نفی اخلاق می‌انجامد و در نهایت، به تقابل با دین برمی‌خیزد، ضروری است در دفاع از اخلاق دینی، اشکالات وارد بر آن را مورد بررسی قرار داده و در حدّ توان، از آن دفاع کنیم. این مقاله، به بررسی اشکالات وارد بر اخلاق دینی پرداخته و صحت و سقم آنها را به بررسی نشسته است.

تزلزل اخلاقی

از جمله دلایلی که در نفی اخلاق دینی بیان شده، عدم وجود باور یقینی و قطعی در امور دینی است. از این منظر، گزاره‌های دینی فراتر از چارچوب عقلند و عقل انسانی در نفی و اثبات آنها نمی‌تواند حرفی بزند. برای مثال، جاودانگی و بقاء پس از مرگ توسط عقل قابل اثبات و یا نفی نیست، یا اصل اینکه خدا وجود دارد قابل ردّ و اثبات نمی‌باشد.1 

به عبارت دیگر، اگر نتوان گفت گزاره‌های دینی خردستیز هستند، اما دست‌کم خردگریزند و از قضایای جدلی الطرفین محسوب می‌شوند. این جمله سخن کانت است. وی از جمله کسانی است که معتقد است عقل نظری، قادر به پاسخ دادن به پرسش‌های مربوط به متافیزیک نیست و از این گفتار، در ردّ اخلاق دینی بهره گرفته شده است.2

بر این اساس، از نظر کانت، اخلاقی که مبتنی بر چنین گزاره‌هایی باشد، سست خواهد بود؛ زیرا آنگاه که شخص به این اخلاق عمل می‌کند، کاملاً از نظر روانی متزلزل است؛ چرا که هم احتمال می‌دهد این گزاره‌ها صادق باشند و هم احتمال می‌دهد کاذب باشند. بنابراین، دین اخلاقی بودن انسان را متزلزل می‌کند.

کسانی که با توجه به تحوّلات رخ داده در دنیا، به نقد اخلاق دینی پرداخته‌اند، معتقد به «نسبیت» در اخلاق هستند. دلیل این مدعا این است که پذیرش تغییر در ارزش‌های اخلاقی، بدون پذیرش «نسبیت» در آنها بی‌معناست. از سوی دیگر، باید توجه نمود که نسبیت به هر شکلی، به معنای نسبیت‌گرایی در اخلاق نیست.

نقد و بررسی

به نظر می‌رسد، ریشة این اشکال در شکاکیت معرفت‌شناسی است و بدون آن نمی‌توان چنین اشکالی را مطرح کرد. روشن است که شکاکیت مطلق در معرفت، مورد پذیرش انسان عاقل قرار نمی‌گیرد. سخنان کانت در نقد عقل محض، یکی از عوامل رواج شکاکیّت در غرب بوده است. امّا امروزه حتّی معرفت‌شناسان غربی نیز به شکاکیت مطلق اعتقادی ندارند و یقین را در برخی معارف فی‌الجمله می‌پذیرند.

از سوی دیگر، در معرفت‌شناسی اسلامی، به دست آوردن یقین یکی از مسلّمات بوده و هیچ فیلسوف اسلامی در آن شک ندارد. بر اساس دیدگاه معرفت شناختی فلاسفة اسلامی، دست‌یابی به یقین در امور غیرمادی، به مراتب آسان‌تر از امور مادی است. در امور مادی، نمی‌توان، برای اثبات جزییات و تغییراتی که در آنها رخ می‌دهد، به خصوص برای یافتن علت دقیق و مشخص یک تغییر خاص برهان عقلی اقامه کرد. امور جزیی مادی، فقط قابل حس و تجربه‌اند. با تجربه نمی‌توان به یقین قطعی رسید. اما در امور غیرمادی، که بیشتر گزاره‌های دینی این گونه‌اند، امکان اقامة برهان عقلی وجود دارد.3 

از این‌رو، شکاکیت در باورهای دینی پذیرفتنی نیست و یقینی بودن بسیاری از گزاره‌های دینی ممکن است. نکته قابل توجه اینکه، در دین اسلام، باورهای اصلی ـ اصول دین ـ مبتنی بر عقل بوده و توسط آن اثبات می‌شوند. به تصریح اکثریت قریب به اتفاق مجتهدان، تقلید در این امور جایز نیست. اما باورهای فرعی ـ فروع دین و احکام جزیی ـ به دلیل استناد به قرآن و سنت قطعی، مورد پذیرش می‌باشند و چون عقل از منابع دین به شمار می‌آید، چنان‌که حکمی بر خلاف صریح آن باشد، به تأکید خود شرع، کنار گذاشته می‌شود. به این ترتیب، نمی‌توان بر اساس چنین استدلالی، به نفی اخلاق دینی پرداخت.

تعبیر شهید علامه مطهری در بحث عدالت الاهی، تفاوت گذاشتن بین افراد، غیر از تبعیض است. آنچه در اخلاق دینی وجود دارد، تفاوت است و نه تبعیض. آنچه منفی است عدم مراعات عدالت در اجرای احکام اخلاقی نسبت به انسان‌ها است، اما تفاوت قائل شدن بین آنها، اگر بر اساس معیارهای عادلانه باشد، نه تنها ایرادی ندارد، بلکه از نظر منطقی و برخورداری از عقلانیت، فراتر از مراعات تساوی است.

تبعیض‌آمیز بودن اخلاق دینی

گفته می‌شود در جهان‌بینی دینی، همة انسان‌ها یکسان نیستند و با همة انسان‌ها، به یک صورت رفتار نمی‌شود. براساس اعتقادات دینی، دسته‌ای از انسان‌ها، داخل در حلقة دین بوده و دستة بزرگ دیگری خارج از آن می‌باشند. رفتاری که نسبت به گروه اول توصیه می‌شود، نسبت به رفتاری که درباره گروه دوم توصیه می‌گردد، متفاوت و تبعیض‌آمیز است. به عبارت دیگر، براساس اخلاق دینی، انسان‌ها به شهروند درجة یک و درجة دو تقسیم شده‌اند و همه از حقوق و جایگاه اخلاقی یک‌سانی بهره‌مند نیستند. در حالی که، اخلاق سکولار به انسان، از آن جهت که انسان است، می‌نگرد، نه از آن جهت که مؤمن به یک دین و یا منکر دین دیگر است.

نقد و بررسی

در پاسخ این اشکال باید گفت: اوّلاً، این ادّعا که اخلاق سکولار به انسان، از آن جهت که انسان است، نظر می‌کند، ادّعای گزافی بیش نیست؛ زیرا بسیاری از مکاتب اخلاق سکولار، چنین دیدگاهی ندارند. به عنوان مثال، مکتب قدرت‌گرای نیچه، انسان‌های قوی را دارای حق حاکمیّت دانسته و آنها را مجاز می‌داند که ضعیفان را سرکوب نموده و در راستای رسیدن به اهداف خود، از آنها بهره‌کشی نمایند.4

نگاهی گذرا به عملکرد طرفداران اخلاق سکولار، در جهان معاصر، این موضوع را تأیید می‌کند. در حالی که، توهین به یک شهروند غربی، گناهی نابخشودنی به شمار می‌رود. صدها هزار مسلمان بی‌گناه به جرم تروریسمی که خود غربیان بنیان نهاده‌اند، قتل عام می‌شوند! در عین حال، یک مدّعی اخلاق سکولار این جنایات را زیر سؤال نمی‌برد.

باید پرسید آیا این همه انسان بی‌گناه، که توسط سلاح‌های مرگ‌بار قدرت‌مندان جهان کشته می‌شوند، انسان نیستند؟ پس چرا کسی اعتراضی نمی‌کند؟ بنابراین، این اشکال، اگر هم وارد باشد، بر همة مکاتب اخلاقی اعم از سکولار و غیر سکولار وارد است. هر مکتب اخلاقی، براساس اصول و مبناهایی که پذیرفته است، رفتارهای مورد توصیه خود دربارة دیگران را تنظیم نموده و براساس جهان‌بینی خاص خود با آنها روبرو می‌شود.

این ادّعا که اخلاق سکولار به انسان، از آن جهت که انسان است، نظر می‌کند، ادّعای گزافی بیش نیست؛ زیرا بسیاری از مکاتب اخلاق سکولار، چنین دیدگاهی ندارند. به عنوان مثال، مکتب قدرت‌گرای نیچه، انسان‌های قوی را دارای حق حاکمیّت دانسته و آنها را مجاز می‌داند که ضعیفان را سرکوب نموده و در راستای رسیدن به اهداف خود، از آنها بهره‌کشی نمایند.

ثانیاً، تفاوت در رفتار، امری نیست که هیچ مکتب اخلاقی منکر آن باشد. مسلّم است که انسان در برابر افراد مختلف و در شرایط متفاوت، رفتارهای مختلفی را از خود بروز نشان می‌دهد. به عنوان مثال، نوع رفتاری که یک انسان در برابر پدر و مادر خود نشان می‌دهد، با رفتاری که در برابر یک غریبه در پیش می‌گیرد، یکسان نیست.

بی‌توجّهی به غریبه، بی‌اخلاقی تلقّی نمی‌گردد. امّا به پدر و مادر، در بیشتر مکاتب اخلاقی ناپسند شمرده می‌شود. باید پرسید در چنین مواردی این اختلاف در رفتار چگونه توجیه می‌گردد؟ آیا جز این است که معیاری حقیقی در این میان مطرح است که بر اساس آن بی‌توجّهی در یک مورد، غیر اخلاقی تلقّی شده و در مورد دیگر پذیرفته می‌شود؟

بنابراین، آنچه مهم است کشف مبانی و اصول حاکم بر این تفاوت‌ها است؛ یعنی باید دید آیا این تفاوت‌ها، توجیه عقلانی و پشتوانة منطقی دارد یا خیر؟ حاصل آنکه، قضاوت دربارة یک مکتب اخلاقی و هنجارهای موجود در آن، نیاز به بررسی‌های متعدد در حوزه‌های گوناگون مبدأشناسی، انسان‌شناسی، حقوق و ... داشته و بدون چنین بررسی‌هایی، نمی‌توان به طور مطلق به نفی یا اثبات آنها پرداخت.5 

و بالاخره اینکه، به تعبیر شهید علامه مطهری در بحث عدالت الاهی، تفاوت گذاشتن بین افراد، غیر از تبعیض است. آنچه در اخلاق دینی وجود دارد، تفاوت است و نه تبعیض. آنچه منفی است عدم مراعات عدالت در اجرای احکام اخلاقی نسبت به انسان‌ها است، اما تفاوت قائل شدن بین آنها، اگر بر اساس معیارهای عادلانه باشد، نه تنها ایرادی ندارد، بلکه از نظر منطقی و برخورداری از عقلانیت، فراتر از مراعات تساوی است.6

علاوه بر این، اخلاق دینی به خصوص اخلاقی که دین اسلام ارائه کرده است، در این امر کاملاً نگاهی مترّقی داشته است. در منشور امیرمومنان (ع)  به مالک اشتر، یکی از توصیه‌ها به مالک این است که، با همة انسان‌ها با محبت و لطف رفتار کند؛ زیرا انسان‌ها دو گروهند: یا برادران دینی‌‌او هستند، یا انسان‌هایی هستند که در خلقت با او هم‌سانند.7  حضرت در این فراز از نامة خود، هم‌سانی در خلقت را ملاک قرار داده و توصیه می‌کند رفتار مالک اشتر، بر همین اساس، مهربانانه و با لطف باشد.

ثبات اصول و قواعد اخلاق دینی

برخی گفته‌اند: اشکال اخلاق دینی این است که، علی رغم اینکه همه چیز در جهان در حال تغییر و دگرگونی است، اصول و قواعد اخلاقی آن ثابت و تغییر ناپذیرند. در حالی که جهان متغیر، نیازمند اصول اخلاقی متغیر می‌باشد؛ از این‌رو، در اخلاق سکولار، قواعد اخلاقی و هنجارهای ارزشی، متناسب با تغییرات صورت پذیرفته در جهان خارج، تغییر می‌پذیرند و خود را با وضعیت موجود و واقعیت‌های جهان خارج هماهنگ می‌سازند.8

نقد و بررسی

اوّلین اشکال وارد بر این دیدگاه این است که ادّعایی بی‌دلیل، بلکه خلاف واقع است. اینکه همه چیز در جهان در حال دگرگونی است، پذیرفته نیست. درست است که شرایط اجتماعی و فرهنگی و بسیاری چیزهای دیگر تغییر می‌پذیرند، اما بسیاری از چیزهای دیگر همواره در طول تاریخ زندگانی بشر ثابت بوده و در یک روند واحد، به وقوع پیوسته‌اند.

ثبات قواعد اخلاقی، نه تنها ضعف یک مکتب اخلاقی محسوب نمی‌شود، بلکه به نوعی قوّت و استحکام آن مکتب اخلاقی را نشان می‌دهد. اگر قرار باشد هیچ حکم اخلاقی ثابتی وجود نداشته باشد و ارزش‌های اخلاقی، دائماً در حال تغییر و تحوّل باشند، اساساً سخن گفتن از «اخلاق» بی‌معنا می‌شود.

تنها معدودی از افراد، حقیقتاً اختلاف بنیادین در ارزش‌های اخلاقی را مدّعی شده‌اند. اگر نیک نگریسته شود، اغلب اختلافاتی که در ارزش‌های اخلاقی بین جوامع مختلف دیده می‌شود، در بیان مصادیق اصول اخلاقی است. اما تقریباً همة جوامع بشری در طول تاریخ، تا کنون «عدالت» را ارزشمند و «ظلم» را ضد ارزش تلقّی کرده‌اند. با این وجود، چگونه می‌توان همه چیز را در حال دگرگونی دانست؟

نکتة قابل توجّه دیگر اینکه این اشکال مبتنی بر نسبیت‌گرایی است. کسانی که با توجه به تحوّلات رخ داده در دنیا، به نقد اخلاق دینی پرداخته‌اند، معتقد به «نسبیت» در اخلاق هستند. دلیل این مدعا این است که پذیرش تغییر در ارزش‌های اخلاقی، بدون پذیرش «نسبیت» در آنها بی‌معناست. از سوی دیگر، باید توجه نمود که نسبیت به هر شکلی، به معنای نسبیت‌گرایی در اخلاق نیست.

از این‌رو، ابتدا باید روشن نمود منظور از تغییر در ارزش‌های اخلاقی چیست؟ دین چه نوع تغییری را قبول و چه نوع تغییری را نفی می‌کند؟ بنابراین، باید به بررسی نسبیت در اخلاق و دیدگاه‌های مختلف در این باره بپردازیم. لازم به یادآوری است که نسبیت‌گرایی در اخلاق دارای انواعی است: این انواع، گاهی ناشی از تفاوت ادلة نسبیت‌گرایی، هم‌چون نسبیت‌گرایی هنجاری است، و گاهی نیز به دلیل تفاوتی است که برای منشأ ارزش‌های اخلاقی، هم‌چون لذت‌گرایی شخصی، جامعه‌گرایی، احساس‌گرایی بیان می‌شود. بررسی هر یک از این گرایش‌ها، بحث مفصلی می‌طلبد که در کتاب‌های فلسفة اخلاق بدان‌ها پرداخته شده است.9

اوّلین نکته در بررسی نسبیت‌گرایی، این است که نسبی بودن یک حکم در اخلاق، به دو معنا به کار می‌رود: «نسبیت» گاهی به این معنا است که یک حکم خاصّ در هیچ حالتی و تحت هیچ شرایط واقعی، ثابت و تغییر‌ناپذیر نیست. به عبارت دیگر، حکم مذکور هیچ ارتباطی با واقعیت نداشته و تابع سلیقة افراد یا احساسات آنها و یا تابع قراردادهایی است که فی‌ما بین انسان‌ها وضع می‌گردد. در مقابل چنین نسبیتی، منظور از اطلاق احکام اخلاقی، این است که احکام اخلاقی، تابع سلایق و عواطف و قراردادها نبوده و متناسب با شرایط و قیود واقعی دارای اطلاق و ثبات تغییر‌ناپذیرند.

اما «نسبیت» در احکام اخلاقی، معنای دیگری نیز دارد؛ در این معنا، نسبی‌بودن احکام به این است که حکم یک موضوع، با توجه به قیود و شرایط متفاوتی که حاصل می‌شود، تغییر می‌کند. روشن است که با وجود هر قید یا شرطی، حکم متناسب با آن، برای آن موضوع ثابت خواهد بود. بدیهی است در چنین حالتی، هر گاه قید و شرط لازم برای یک حکم وجود داشته باشد، حکم آن هم به صورت لایتغیر برای آن موضوع اثبات می‌شود.

اگر شرایط عوض شود، حکم آن نیز تغییر خواهد یافت. بنابراین، در این نوع نسبیت، تغییر قیود و شرایط موجب تغییر موضوع و در نتیجه، تغییر حکم آن می‌شود. به عنوان مثال، راست‌گویی گاهی «خوب» و گاهی «بد» است و در این مورد، نسبیت حاکم است. اما مراد از «نسبیت» در اینجا، این است که راست‌گویی، تحت یک شرایط، خوب و تحت شرایط دیگری بد است.

اگر منظور قائلان اخلاق سکولار از نسبی بودنِ شرایط جهان خارج و در نتیجه، تغییرپذیری احکام اخلاقی، این است که ارزش‌های اخلاقی تابع هیچ شرط واقعی و عینی نبوده و به طور کلّی، اعتباری و نسبی‌اند، باید گفت: چنین نسبیتی به معنای انکار ارزش‌های اخلاقی بوده و در چنین حالتی، سخن گفتن از اخلاق بی‌معناست.

در عین حال، وقتی شرایط نوع اول حاکم باشد، حکم نیز متناسب با آن خواهد بود و راستگویی تحت این شرایط، همواره خوب می‌شود. اما اگر شرایط نوع دوم حاکم باشد، راستگویی تحت این شرایط همواره «بد» خواهد بود. برای مثال، هرگاه راست‌گویی موجب قتل یک انسان بی‌گناه گردد، «بد» است و تحت چنین شرایطی، راست‌گویی همواره بد است.از سوی دیگر، اگر راست‌گویی موجب احقاق یک حقّ گردد و ستمی با آن رفع شود، «خوب» بوده و تحت چنین شرایطی راست‌گویی همواره «خوب» است.

با توجه به این دو معنا، «نسبیت» به معنای دوم، نوعی اطلاق‌گرایی است و با نسبیتی که در ارزش‌های اخلاقی مطرح است، از نظر ماهیت متفاوت می‌باشد. حال سؤال این است که وقتی گفته می‌شود، ارزش‌های اخلاقی بایستی متناسب با شرایط زمانی و مکانی تغییر نمایند، آیا منظور از تغییر و نسبیت، نسبیت به معنای اول است یا به معنای دوم؟

اگر منظور قائلان اخلاق سکولار از نسبی بودنِ شرایط جهان خارج و در نتیجه، تغییرپذیری احکام اخلاقی، این است که ارزش‌های اخلاقی تابع هیچ شرط واقعی و عینی نبوده و به طور کلّی، اعتباری و نسبی‌اند، باید گفت: چنین نسبیتی به معنای انکار ارزش‌های اخلاقی بوده و در چنین حالتی، سخن گفتن از اخلاق بی‌معناست.

بهتر است گفته شود، هیچ شیوه و رفتار اخلاقی خاصّی وجود ندارد و هر کس، به هر نحو که بخواهد، می‌تواند رفتار نماید. اما اگر مراد از نسبیت، معنای دوم آن باشد، باید گفت: اخلاق دینی هم در برخی از دستورات خود، نسبیت به این معنا را می‌پذیرد و حکم اخلاقی مربوط به این موارد را تنها با توجه به قیود و شرایطی که دارند، ثابت می‌داند.10

به نظر می‌رسد، اشکال دیگر این است که ثبات قواعد اخلاقی، نه تنها ضعف یک مکتب اخلاقی محسوب نمی‌شود، بلکه به نوعی قوّت و استحکام آن مکتب اخلاقی را نشان می‌دهد. اگر قرار باشد هیچ حکم اخلاقی ثابتی وجود نداشته باشد و ارزش‌های اخلاقی، دائماً در حال تغییر و تحوّل باشند، اساساً سخن گفتن از «اخلاق» بی‌معنا می‌شود.اگر قرار باشد، عدالت ورزیدن گاهی «خوب» و گاهی «بد» باشد، چگونه می‌توان از اصول و ارزش‌های اخلاقی سخن گفت؟ بدیهی است صفات و رفتارهایی وجود دارند که با نفی ارزش دائمی آنها، بایستی دست از ادّعاهای اخلاقی برداشته و هر کس را در انجام رفتارهای اختیاری خود مطلقاً آزاد دانست.

پی نوشت ها:

1. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمة اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، ج6، ص 297 و 302ـ310.

2 . همان.

3 . محمدتقی مصباح‌یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 51ـ52.

4 . دربارة دیدگاه‌های اخلاقی نیچه ر.ک: فردریش ویلهلم نیچه، تبارشناسی اخلاق، جستار دوم، قطعة 11.

5 . محمدتقی مصباح‌یزدی، نظریة حقوقی اسلام، تحقیق و نگارش محمدمهدی نادری قمی، ج 1، ص90ـ302؛ محمدتقی مصباح‌یزدی، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندری، ج3، ص 417ـ421.

6 . ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص125.

7 . نهج البلاغه، نامة 53، ص417.

8 . محمدتقی مصباح‌یزدی، فلسفة اخلاق، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، ص 87ـ91.

9 . همان، ص 141ـ158؛ محمدتقی مصباح، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، ص34 و64 و72.

10 . محمدتقی مصباح یزدی، فلسفة اخلاق، ص 161ـ166.

محمد سربخشی/ عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)

منبع:معرفت اخلاقی،شماره سوم

ادامه دارد...........

یک شنبه 12 شهریور 1391  6:52 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها