آفتاب نیوز: دوشنبه هفته گذشته (۳۰ مرداد ماه) شبکه ایران با نگاهی به قسمت هفتم از مجموعه «شام ایرانی» یادداشتی با عنوان «رونمایی از کلفت لادن طباطبایی» یا «بفرمایید مهدکودک»! منتشر کرد که گویا طرح برخی موضوعات در این نقد و بازتاب آن در دیگر سایت ها و رسانه های خبری چندان به مذاق لادن طباطبایی بازیگر سینما و تلویزیون خوش نیامده و دقیقا به همین دلیل با ارسال یادداشتی به تنها روزنامه سینمایی کشور که این روزنامه هم همان نقد را به نقل از شبکه ایران منتشر کرده بود، اظهار نارضایتی کرده است و عجیب اینکه گویا یادداشت رسانه ما باعث شده خانم طباطبایی از بازیگری هم خداحافظی کند. متن یادداشت طباطبایی را به نقل از «بانی فیلم» می خوانید:
اجازه می خواهم که برای اولین و آخرین بار در طی دوران حرفه ای ام به مطلبی که بخشی از آن در مورد شخص من نوشته و چاپ شده است اعتراض کنم و در مورد این قضاوت نادرست و مغرضانه درددل کنم.
دفاع و یا توضیح در باب ساختار برنامه، وظیفه من نیست. کارگردان و تهیه کننده باید پاسخگو باشند. ولی چیزی که می دانم این است که اگر این شخص منتقد فقط کمی تحقیق می کرد، متوجه می شد که این برنامه در انحصار هیچ شخص و شبکه و گروهی نیست و اولین بار در دهه ۱۹۷۰ در اروپا تولید و پخش آن شروع شد و پس از آن تا به امروز اکثر کشورها به سبک و سیاق خود آن را ساخته اند و در اغلب آنها هم یک نفر روی تصویر حرف می زند.
اسم این برنامه هم معمولاً ترجمه همین جمله استCome and dine with me و در آخر این جمله اسم کشور می آید. این است که حرص و جوش و جوسازی در مورد تقلید از چه و چه، به نظر بی مورد می رسد.
در عین حال عاملی که باعث شد من در منزلم را برای اولین بار روی دیگران باز کنم، همین بود. این فکر را که ما هم «بفرمایید شام» خودمان را داشته باشیم پسندیدم. سال های دراز فکر جدا کردن زندگی خصوصی ام از حرفه را کنار گذاشتم و دل به دریا زدم. فکر کردم چه اشکالی دارد؟ بهتر است که بینندگان ببینند که ما هم زندگی عادی خودمان را داریم.
خانواده، بچه، دغدغه والدین و…. ببینند که ما هم با هم شوخی می کنیم و برخلاف توقع منتقد سختگیر کذایی (که انتظار بحث های وزین و سنگین را داشت) نه فیلسوف هستیم و نه ادیب و نه سخنران…. می خواستم جوابی باشد برای خیلی از عزیزان که در صف نانوایی می پرسند: ا، شما هم تو صف نونوایی وامیستین؟
و با لبخند جواب می دهی: بله، آخه بچه ها سنگک دوست دارن!!
بله، ما هم گاهی خاله زنک می شویم… بله، غمگین می شویم، شاد می شویم، گریه می کنیم، زار می زنیم، قهقهه می زنیم. بله ما هم برای همسران و فرزندانمان آشپزی می کنیم، لباس می شوریم، مریض می شویم، بیمارستان می رویم و…
یادم هست یکبار زمانی که دخترم را باردار بودم، خانمی باتعجب از من پرسید: ا… شما باردارید؟ حمید فرخ نژاد وقتی شنید با طنز خاص خودش گفت: آخه بعضی ها فکر می کنن بازیگرها مثل آمیب از وسط نصف می شن!!!!
یک چیز دیگر که همه این سال ها برای من آزاردهنده بود، این است که: حتی اطرافیان ما اغلب بروز احساساتمان را نوعی نقش بازی کردن می دانند!! با دیالوگ: بازیگره دیگه، داره بازی می کنه… و این جمله بشدت گروتسک است، متناقض است، ایهام دارد، طنزیست تلخ، من را یاد کافکا می اندازد. هیچوقت نفهمیدم تعریف است یا توهین (البته فقط همین یک مورد را. درمورد حرف های منتقد کذایی مطمئنم توهین است!)…
بله، خلاصه، ما ۴ زن بازیگر، با جسارت تمام پیشقدم شدیم. هر چهار نفر فکر کردیم که چیزی برای پنهان کردن نداریم… صاف و صادق و شاد جلوی دوربین رفتیم. چه می دانستیم صداقتمان دروغ، صافی مان، ادا و شادیمان، کودکانه تعبیر می شود!!
بسیار جالب بود که این شخص، منزل مرا مجلل و مرا ثروتمند معرفی کرده است. دوستانی که مرا می شناسند، می دانند که من بعد از سال ها دوندگی آپارتمانی ۸۰ متری را با مصالح پیش ساخته، بر بام منزل پدری ام ساخته ام و تراسی که آنقدر چشم ایشان را گرفته است، در واقع پشت بام منزل پدرم است!!
این که پشت بام تبدیل به تراس شده است، فکر اینجانب بود، چرا که می خواستم دخترم به راحتی در آن بازی کند. گلدان های بزرگ پلاستیکی را لب دیوار چیدم که بچه از لبه آن پایین نیفتد.
شمشادها را با عرض معذرت خریدم، باقی گل ها را یا از حیاط دوستان قلمه زدم یا کادو گرفتم و بعد از یکسال حاصل آن شد چیزی که این دوست محترم ما را عصبی کرده است!! تازه، یکی از گلدان ها را هم سبزی خوردن می کارم. ندیدند که حرص بخورند!
کلیه اثاثی که در منزل دیده می شود، همگی دست دوم هستند و تنها بازسازی و مرمت شده اند، باعث افتخار است که هنر و سلیقه اینجانب و توانایی ام در استفاده مناسب از وسایلی که با صرف ساعت ها وقت از سمساری های مناطق جنوب تهران خریده ام و بازسازی کرده ام و کنار هم قرار داده ام به نظر ایشان نشانه ثروت و تجمل می آید.
یک باربیکیو ساده به چشمشان آمده و آنقدر بی ادب هستند که به خانم همراه من توهین می کنند و او را کلفت خطاب می کنند. خانمی که زمان هایی که من سر کار هستم، برای خانواده ام غذا می پزند. منتقد کذایی نگران نباشند، چون بندرت سر کار می روم، شاید در سال جمعاً ایشان ۶۰ روز برایمان غذا بپزند!!
باقی وقت ها خودم غذا می پزم و آشپز خوبی هم هستم. ایشان تا اندازه ای مشکل دارند که تلفظ باربیکیوی مرا مسخره می کنند و لابد سکته می کنند اگر بفهمند من چهار زبان دیگر غیر از فارسی بلدم!! خب چاره چیست؟ همیشه به یاد گرفتن زبان علاقه داشتم و وقتم را با غیبت کردن از دیگران و تهمت زدن تلف نمی کردم!!!
بابت استعدادم در آموختن زبان و لهجه های مختلف، این منتقد بسیار باسواد و مؤدب، باید مرا ببخشند. این شخص که این مطالب را به عنوان نقد نوشته است چه چیزی از زندگی من می داند که با لحنی توهین آمیز مرا متهم می کند؟
چطور می فرماید که ما چهار نفر نه آشپزی بلدیم نه خانه داری می دانیم؟ مگر خانه مان آمده؟ یا دستپخت ما را خورده؟ به نظر می آید که ایشان فقط فیلم های هیچکاک و برگمان و… می بینند که در یک برنامه مفرح مسابقه ای دنبال تعلیق می گردند.
البته که باز هم دست مسئول این صفحه در بانی فیلم درد نکند که حداقل فحاشی های این شخص را حذف کرده اند. درعین حال تعجب می کنم از مسئول این صفحه… آیا اصولاً هر چیزی را چاپ می کند و با تیتر نگاه دیگران، مسئولیت را از سر خود باز می کند؟
ابراز ناراحتی من برای خودم نیست. دختر ۱۸ ساله نیستم که منتظر تعریف و تمجید دیگران باشم، همه می دانند که ۲۰ سال است کار حرفه ای می کنم. هرگز نه شکایت کردم، نه وارد حاشیه ها شدم و نه رنجیدم. برای من در زندگی از هر چیزی مهم تر احترام و اعتماد است. دارم می بینم که لحن نقد سینمای ما روز به روز مبتذل تر می شود.
هر مطلب خاله زنکی و توهین آمیزی چاپ می شود چرا که به نظر جسورانه می آید. دوستان: بین جسارت و بی ادبی، تنها یک خط باریک است. و هر انسان بی ادبی، جسور محسوب نمی شود.
تا آنجایی که شنیده ایم و دیده ایم و خوانده ایم، خبرنگار، یعنی کسی که خبرها را گردآوری می کند و به همراه ملزومات آن (عکس، فیلم و…) تحویل می دهد تا چاپ شود.
روزنامه نگار: عقاید شخصی و تحلیل خود را برپایه دانشی که باید بسیار عمیق تر از موضوع مورد بحث باشد، می نگارد. آن هم چاپ می شود. و اما منتقد، آن هم از نوع سینمایی اش…. چه عرض کنم؟… مختصر اینکه شلوغ کردن و توهین کردن را به عنوان نقد به رسانه ها خوراندن هم، خودش هنر می خواهد!
قبل از بازی در سریال «راز پنهان» تصمیم خودم را جهت خداحافظی با دنیای بازیگری گرفته بودم و «راز پنهان» آخرین بازیگری من در مقابل دوربین بود. بازیگری همیشه عشق من بوده و هست… کنکاشی بود برای به تعالی رسیدن…
سعی بر انسان بهتری بودن. از اساتیدم، از کارگردان ها و بازیگران همکارم و از تک به تک عوامل هر صحنه ای، بسیار آموختم. امیدوارم که بتوانم آموخته هایم را در جهتی دیگر، به سود دیگران به کار ببندم.
در این مدت طولانی، دلخوشی من، توجه و حمایت هموطنانم بود و تمام سعی ام را کردم که در لحظات حضور بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون، وقت گرانقدرشان را ارج بنهم.
زمانی که بازیگری را شروع کردم، تصمیم داشتم مثل نازنینم، خانم جمیله شیخی باشم. زمانی که ایشان فوت کردند، روحشان شاد، گفتم من هم مثل او تا آخرین روزهای زندگی بر صحنه می مانم. اما، زمان انسانی دایره وار نمی گذرد. وقتی حرفی برای گفتن نداری، باید بروی … شاد و پیروز باشید.
اگرچه در این یادداشت رویکرد غیرمحترمانه نقد «رونمایی از کلفت لادن طباطبایی» بهانه دلخوری این بازیگر عنوان شده و لادن طباطبایی، نویسنده را به توهین علیه وی متهم کرده است اما بدون هیچ اشاره ای، قضاوت در مورد لحن و ادبیات به کار رفته در متن نقد شبکه ایران و یادداشت بازیگر یاد شده را به مخاطبان محترم می سپاریم.