پاسخ به:مقالات پژوهش كشاورزي
باززايي غيرمستقيم نخود به خاطر کالوس دهي بسيار پايين و عدم ثبات ژنتيکي کالوس همواره با مشکل همراه است. در اين پژوهش، باززايي مستقيم به روش شاخه زايي چندگانه از ريزنمونه هاي محور جنيني پنج ژنوتيپ نخود (هاشم، آرمان، پيروز، MCC505 و (MCC426 در محيط کشت MB، نمک هاي MS و ويتامين هاي B5، به همراه سطوح مختلف چهار نوع سيتوکينين (BAP: 1، 2 و 3 ميلي گرم در ليتر، TDZ: 0.2، 0.4، 1 و 3 ميلي گرم در ليتر، Zeatin: 0.5، 1 و 2 ميلي گرم در ليتر و Kin: 1، 2 و 3 ميلي گرم در ليتر) بررسي شد. براي ريشه زايي شاخه هاي به دست آمده، از محيط کشت MB کامل و MB ?/? به همراه 1 و 2 ميلي گرم در ليتر IBA استفاده گرديد. نتايج نشان داد که بهترين تيمار سيتوکينين براي شاخه زايي ريزنمونه ها با توجه به ژنوتيپ، متفاوت است. در مجموع BAP براي افزايش شاخه زايي در اکثر ژنوتيپ ها (1 ميلي گرم در ليتر براي ژنوتيپ MCC505 و 3 ميلي گرم در ليتر براي ساير ژنوتيپ ها) مناسب و نسبت به ساير سيتوکينين هاي استفاده شده بهتر بود، ضمن اين که شاخه هاي به دست آمده نيز از رشد طبيعي برخوردار بودند. نتايج پژوهش نشان داد که محيط کشت MB?/? حاوي IBA (1 و 2 ميلي گرم در ليتر) نيز براي ريشه زايي شاخه هاي به دست آمده از ژنوتيپ هاي مختلف مناسب، و تعداد و طول ريشه هاي به دست آمده به گونه اي بود که براي انتقال شاخه ها به شرايط طبيعي نتايج خوبي در برداشت.
نسخه قابل چاپ
أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْیانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ. .
منطقه کويري رودشت واقع در شرق استان اصفهان، به دليل بارندگي ناچيز و تبخير شديد (متوسط بارندگي ساليانه کمتر از 100 ميلي متر و تبخير و تعرق پتانسيل ساليانه حدود 2400 ميلي متر) به ويژه در فصل تابستان، داراي منابع آب محدود و نامطلوب مي باشد. براي بررسي اثر کم آبياري روي عملکرد و برخي صفات کيفي گرمک، يک آزمايش مزرعه اي آبياري قطره اي در ايستگاه تحقيقات شوري و زهکشي رودشت واقع در 65 کيلومتري شرق شهرستان اصفهان انجام شد. مقادير آب آبياري بر اساس 65، 80 و 95 درصد تبخير تجمعي از تشت تبخير کلاس A اعمال گرديد و از طرح آماري کرت هاي خردشده استفاده شد. مقدار آب کاربردي طي فصل آبياري در هر يک از تيمارها به ترتيب 300، 342 و 384 ميلي متر بود. نتايج نشان داد که با افزايش مقدار آب آبياري، عملکرد ميوه ي تازه، عملکرد در واحد سطح، تعداد ميوه در هر پلات، وزن ميوه در هر بوته و کارآيي مصرف آب آبياري افزايش مي يابد. براي تابع توليد که رابطه ي بين عملکرد با مقدار آب آبياري را بيان مي کند، يک معادله ي همبستگي چند جمله اي درجه ي دوم با ضريب تعيين بالا (R2=0.99) به دست آمد. هم چنين رابطه بين کارايي مصرف آب آبياري با مقدار آب آبياري، يک معادله چند جمله اي درجه دوم با ضريب تعيين بالا (R2=0.97) بود. نتايج نشان داد که اين رقم گرمک نسبت به کم آبياري حساس مي باشد.
به منظور بررسي واکنش شاخص هاي رشد سيب زميني در تراکم بذري و تجاري به طول دوره ي تداخل علف هاي هرز، آزمايشي در سال 1385 در مزرعه پژوهشي دانشکده کشاورزي دانشگاه بوعلي سينا، همدان به اجرا در آمد. اين آزمايش به صورت فاکتوريل در قالب طرح پايه ي بلوک هاي کامل تصادفي با سه تکرار اجرا گرديد. تيمارهاي آزمايشي، تراکم بوته سيب زميني رقم آگريا در دو سطح 5.33 (تراکم مطلوب مزارع تجاري) و 6.66 (تراکم مطلوب مزارع بذري) بوته در مترمربع و طول تداخل علف هاي هرز در هفت سطح بود. بدين صورت که در پنج تيمار به علف هاي هرز به ترتيب تا 10، 20، 30، 40 و 50 روز بعد از سبزشدن اجازه ي رشد داده شد و پس از آن تا انتهاي دوره کنترل شدند و دو تيمار کنترل کامل و تداخل کامل علف هاي هرز نيز به عنوان شاهد در نظر گرفته شد. هر کرت آزمايشي شامل 4 رديف کاشت به فاصله 75 سانتي متر بود. به منظور محاسبه ي شاخص هاي رشد سيب زميني، اولين مرحله نمونه برداري، 10 روز پس از سبزشدن سيب زميني (همراه با وجين علف هاي هرز در اولين تيمار تداخل) شروع و بعد از آن هر 10 روز يک بار طي 11 مرحله تکرار شد. نتايج نشان داد که از حدود 40 روز پس از سبزشدن سيب زميني، اثر تداخل علف هاي هرز بر روند تجمع ماده خشک کل شروع و در حدود 90 روز بعد از سبزشدن به حداکثر مقدار خود رسيد. اثر تداخل علف هاي هرز بر ماده خشک کل، شاخص سطح برگ، سرعت رشد محصول و سرعت رشد غده در تراکم پايين بيشتر از تراکم بالاي سيب زميني بود. به طوري که در تراکم پايين شاخص هاي ياد شده در حداکثر مقدار خود، در تيمار تداخل کامل نسبت به کنترل کامل علف هاي هرز به ترتيب 44.4، 36.5، 42.3 و 40 درصد کاهش يافتند در حالي که تفاوت دو تيمار مزبور از نظر شاخص هاي ذکر شده در تراکم بالا به ترتيب 40، 34.8، 39.7 و 35.1 درصد بود. اثر تداخل علف هاي هرز بر عملکرد نهايي در تراکم پايين بيشتر از تراکم بالاي سيب زميني بود. دوام ماده خشک کل و دوام شاخص سطح برگ به طور بسيار معني داري تحت تاثير تراکم بوته سيب زميني و طول دوره تداخل علف هاي هرز قرار گرفت ولي اثر متقابل تيمارهاي آزمايشي بر صفات ياد شده معني دار نبود.
يک مدل اينرسي - صفر براي شبيه سازي آبياري جويچه اي با تاثير محيط خيس شده متغير در محاسبه نفوذ (Zero-Inertia, Wetted Perimeter Varaible model-ZIWPV) بر اساس شماي صريح بسط داده شد. در اين مدل، محاسبات از بالادست با مرز معلوم شروع شده گام به گام به سمت پايين دست ادامه مي يابد. بنابراين نياز به تشکيل دستگاه معادلات و حل آن نمي باشد. استفاده از راه حل صريح باعث مي شود که کد برنامه کاميپوتري ساده باقي بماند و آموزش و يادگيري آن آسان باشد. در اين تحقيق محيط خيس شده به عنوان تابعي از سطح مقطع جريان فرض گرديد. در مدل هاي قبلي که از الگوريتم هاي حل صريح استفاده نموده اند مرحله تخليه شبيه سازي نشده؛ ولي در اين مدل مرحله تخليه با انجام فرضياتي شبيه سازي گرديد. نتايج حاصل از مدل پيشنهادي پس از مقايسه با دو سري داده مزرعه اي تاييد گرديد و پس از آن تاثير انتخاب اندازه گام مکاني بر شبيه سازي مرحله پيشروي مدل مورد بررسي قرار گرفت. نتايج مدل نشان مي دهد که با انتخاب گام هاي مکاني بزرگ نيز مرحله پيشروي با دقت مطلوبي شبيه سازي مي شود. با کاهش اندازه گام هاي مکاني، نتايج حاصل از مدل به داده هاي واقعي نزديک تر مي شوند ولي احتمال ناپايدار شدن مدل در مرحله پيشروي افزايش مي يابد. بنابراين استفاده از راه حل هاي صريح حل معادلات اينرسي - صفر به خوبي مي تواند در مدل هاي شبيه سازي آبياري جويچه اي مورد استفاده قرار گيرد.
به علت افزايش روزافزون تقاضاي آب آبياري در جهان بخصوص در مناطقي با منابع آب محدود، بهره وري آب آبياري بايد افزايش يابد. تلاش هايي جهت بهبود سيستم هاي هيدروليکي پيچيده از نظر فيزيکي و سازه اي انجام شده است. ولي فقدان منابع مالي و زيربنايي مانع بزرگي در بهبود و توسعه فيزيکي و سازه اي شبکه ها، به خصوص در کشورهاي در حال توسعه مي باشد. بنابراين راهکار عملي ارتقا بهره وري، اداره کارآمد و مديريت مناسب سيستم مي باشد. يکي از مهم ترين عواملي که در شبکه هاي آبياري سالانه باعث تلفات قابل توجه آب مي شود، وجود جريانات غيرماندگار و مديريت نادرست اينگونه جريانات در شبکه هاي آبياري مي باشد. از مهم ترين عوامل ايجاد اين جريانات، اجراي برنامه هاي تحويل و توزيع آب در سطح شبکه و انجام عمليات بهره برداري براي پاسخگويي به تغييرات نياز مي باشد. در اين تحقيق جريان هاي غيرماندگار ايجاد شده در کانال هاي آبياري در اثر تغييرات نياز آبگيرها با استفاده از مدل هيدروديناميک ICSS در کانال E1R1 شبکه آبياري دز شبيه سازي شده و مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است تا بر مبناي آن بتوان راندمان يا عملکرد بهره برداري را بصورت کمي بيان نمود. شاخص هاي راندمان و کفايت تحويل آب به آبگيرهاي اين کانال در دو حالت اجرا و عدم اجراي عمليات بهره برداري و تحويل 6 ساعته آب در هشت گزينه مختلف افزايش و کاهش دبي در سراب کانال بدست آمده است. نتايج نشان داد که با استفاده از مدل هيدروديناميک و تحليل جريان غيرماندگار مي توان راندمان يا عملکرد بهره برداري را بصورت کمي تعيين نموده و سپس با اجراي عمليات بهره برداري مناسب، عملکرد شبکه آبياري را افزايش داد.
به منظور بررسي اثر تراکم و آرايش کاشت بر عملکرد و برخي خصوصيات فيزيولوژيک ذرت دانه اي رقم تري وي کراس 647 تحت شرايط رقابت با علف هرز تاج خروس ريشه قرمز، آزمايشي در سال 1383 در مزرعه تحقيقاتي کبوتر آباد اصفهان اجرا شد. آزمايش به صورت فاکتوريل اسپليت پلات در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با سه تکرار انجام شد. در اين آزمايش تراکم ذرت با دو سطح (????? و 111000 بوته در هکتار( و الگوي کاشت ذرت با سه سطح (تک رديفه، دو رديفه روبرو و دورديفه زيگزاگ روي هر پشته) به صورت فاکتوريل به عنوان عامل اصلي و تراکم تاج خروس با چهار سطح 0، 4، 8 و 12 بوته در متر طولي رديف به عنوان عامل فرعي در نظر گرفته شد. نتايج نشان داد که شاخص سطح برگ (LAI)، تجمع ماده خشک (TDM)، سرعت رشد محصول (CGR) و عملکرد ذرت در حضور علف هرز تاج خروس کاهش پيدا کرد. در حالي که افزايش تراکم ذرت ضمن افزايش کليه صفات مذکور، اثرات رقابتي علف هرز تاج خروس را کاهش داد. کاهش شاخص سطح برگ، تجمع ماده خشک، سرعت رشد محصول و عملکرد دانه ذرت در اثر رقابت تاج خروس در تيمار تراکم بالاتر ذرت کمتر از تراکم پايين تر آن بود. در بين آرايش هاي کاشت ذرت نيز آرايش هاي دو رديفه و به ويژه دو رديفه زيگزاگ باعث افزايش کليه صفات مورد اندازه گيري شد، به طوري که آرايش کاشت هاي دو رديفه باعث کاهش اثر رقابتي تاج خروس بر صفات مذکور گرديد.
اين پژوهش با هدف بررسي اثر ويژگي هاي فيزيکي خاک (ساختمان و بافت) و کودهاي آلي بر حرکت و انتقال باکتري E. coli شدت آلودگي زه آب ستون هاي خاک انجام شد. تيمارهاي خاک شامل ستون هاي دست نخورده (به ارتفاع 25 و قطر 16 سانتي متر) دو خاک لوم رسي شني و شن لومي و تيمارهاي کود شامل کود گاوي، کودمرغي و لجن فاضلاب بود که به مقدار 10 تن در هکتار بر حسب وزن خشک در سطح ستون هاي خاک پخش گرديد. آبشويي کود با آب شهر و با شدت جرياني برابر 0.12 ضريب آبگذري اشباع خاک ريزبافت 4.8) سانتي متر بر ساعت( به مقدار چهار برابر حجم آب منفذي خاک ها انجام شد. با ايجاد مکش در ته ستون هاي خاک به وسيله پمپ خلا، جريان ماندگار در ستون هاي خاک برقرار گرديد. نمونه هاي آب آلوده برداشت شده در حجم هاي مختلف از آب خروجي کشت داده شد و تعداد کلني باکتري E. coli به روش شمارش زنده محاسبه گرديد. نتايج نشان داد که با ادامه فرآيند آبشويي، به دليل اثرگذاري تيمارهاي کود بر ويژگي هاي فيزيکي و شيميايي ستون هاي خاک، اثر تيمارهاي خاک و کود بر شدت آلودگي زه آب معني دار شد. خاک لوم رسي شني به دليل جريان هاي ترجيحي مقدار باکتري بيشتري از خود عبور داد و شدت آلودگي زه آب حاصل از آن بيشتر از خاک شن لومي بود. در ميان کودهاي آلي مختلف، کود مرغي آلودگي بيشتري در زه آب ايجاد کرد ولي در بيشتر موارد اختلاف معني داري بين کود گاوي و لجن فاضلاب مشاهده نشد. تيمار کود گاوي به دليل داشتن مواد آلي و ترکيبات آلي محلول بيشتر نسبت به تيمارهاي کودي ديگر تاثير بيشتري بر حرکت و انتقال باکتري E. coli در ستون هاي خاک داشت. کودهاي مرغي داراي پتانسيل آلوده کنندگي زيادي از نظر باکتري هاي بيماري زا بوده و نقش ساختمان خاک در انتقال و نگهداري باکتري ها بسيار مهم و قابل توجه است.
انتقال باکتري هاي بيماري زا که مي توانند موجب آلودگي آب هاي سطحي و زيرزميني شوند، در سال هاي اخير از اهميت ويژه اي برخوردار است. با وجود گستردگي خاک هاي گچي و آهکي در ايران، اطلاعاتي در مورد نقش ترکيبات کربناته و سولفاته بر فرآيند حرکت باکتري در خاک وجود ندارد. در اين پژوهش اثر مقادير مختلف آهک و گچ مرک بر انتقال باکتري Pseudomonas fluorescens در ستون هاي شن تحت شرايط رطوبتي اشباع بررسي شد. چهار سطح آهک: صفر، 5، 10 و 20 درصد و سه سطح: صفر، 5 و 10 درصد گچ در مخلوط با شن به عنوان تيمارهاي آزمايشي به صورت فاکتوريل در قالب طرح کاملا تصادفي در سه تکرار اعمال گرديد. مخلوط هاي مذکور در سيلندرهاي پيرکس به طول 20 و قطر 7 سانتي متر ريخته و شرايط ماندگار جريان اشباع آب در آن ها ايجاد شد. پس از برقراري شرايط ماندگار جريان، سوسپانسيون با غلظت مشخص 106 باکتري P. fluorescens در ميلي ليتر روي ستون ها اعمال گرديد. ميزان غلظت باکتري در سوسپانسيون خروجي تا مقدار 5 برابر حجم آب منفذي (PV) اندازه گيري شد. مقدار آهک و گچ به طور معني داري بر ميزان باکتري خروجي موثر بودند. بيشترين ميزان خروجي باکتري مربوط به نمونه شاهد (شن) و کمترين آن مربوط به سطح 20 درصد آهک بود. افزايش مقدار گچ و به ويژه آهک سبب کاهش معني دار ميزان خروج باکتري از ستون هاي شن شد که در منحني هاي رخنه به مشاهده گرديد. اثر آهک و گچ بر آلودگي زه آب ستون ها معني دار بود. نتايج اين پژوهش حاکي از قدرت جذب بالاي ترکيبات کربناته و سولفاته در خاک بود، به طوري که اين ترکيبات موجب کاهش انتقال باکتري و آلودگي آب هاي زيرزميني گرديدند.
در اين پژوهش از خاک هاي زراعي بيش از 150 منطقه استان هاي کرمانشاه، همدان و کردستان نمونه برداري شد. در مجموع 194 جدايه فوزاريوم متعلق به بخش Martiella جداسازي گرديد. نمونه برداري خاک به طور تصادفي از عمق 25-15 سانتي متري صورت گرفت. نمونه ها در اسرع وقت به آزمايشگاه انتقال داده شده و عمل جداسازي انجام پذيرفت. جداسازي قارچ از خاک به طور عمده روي محيط کشت اختصاصي نش و سنيدر و با استفاده از روش تهيه سوسپانسيون خاک انجام شد. شناسايي جدايه ها بر اساس شکل و اندازه ماکروکنيديوم ها، ميکروکنيديوم ها و کلاميدوسپور، نوع فياليد و اندازه آن، رنگ پرگنه و ميزان رشد آن صورت پذيرفت. ويژگي هاي ميکروسکوپي 10-5 روز پس از رشد قارچ روي محيط کشت هاي SNA و CLA بررسي گرديد. جدايه هاي مورد بررسي متعلق به چهار گونه بودند که سه گونه آن شامل F. eumartii, F. solani و F. javanicum قبلا از ايران گزارش شده بودند اما گونه F. caucasicum براي ميکوفلور ايران جديد مي باشد.
افسنطين (Artemisia absinthium L.) يکي از گياهان دارويي و معطر از خانواده گل مرکبيان (آستراسه) مي باشد. در پژوهش حاضر ترکيبات تشکيل دهنده اسانس اين گياه پرورش يافته در شرايط مزرعه تجزيه و تعداد 20 ماده از ترکيبات تشکيل دهنده آن شناسايي شد. اثر کود ازته بر ميزان کل اسانس و مقادير دو ماه آلفاتوجون و کامازولن از ترکيبات موجود در اسانس اين گياه مورد بررسي قرار گرفت. مقادير صفر، 50، 100، 150 و 200 کيلوگرم ازت در هکتار به شکل اوره در دو مرحله از کشت شامل مرحله انتقال نشا به مزرعه و دو ماه بعد استفاده گرديد. استخراج اسانس با روش تقطير با آب (Clevenger) و جداسازي و اندازه گيري آلفا - توجون و کامازولن توسط کروماتوگرافي گازي متصل به طيف سنجي جرمي (GC-MS) صورت گرفت. عملکرد کل پيکر رويشي و مقدار ماده خشک توليد شده گياه در هر کرت تحت تاثير ازت، اختلاف معني داري نشان داد. با افزايش عملکرد پيکر رويشي در اثر افزايش ميزان ازت (تا 150 کيلوگرم در هکتار) ميزان کل اسانس و ترکيبات آلفا - توجون و کامازولن در واحد سطح کشت افزايش يافت. مقادير کود ازتي مصرف شده روي عملکرد اسانس و مقدار ترکيبات آلفا - توجون و کامازولن در واحد وزن خشک تاثيري نداشت.
بادام پس از پسته دومين محصول عمده ميوه هاي خشك ايران مي باشد. به منظور تعيين قارچ هاي خاك زاد عامل زوال و خشكيدگي درختان بادام، باغات متعدد واقع در مناطق مختلف استان هاي آذربايجان شرقي، سمنان، يزد و چهارمحال و بختياري در طي سال هاي 1382-1379 مورد بازديد قرار گرفته و درختان داراي علايم ضعف، زوال، زردي و پژمردگي و خشكيدگي تاج درخت انتخاب و از ناحيه ريشه و طوقه آنهايي كه علايم پوسيدگي، نكروز بافتي و شانكر در اين قسمت ها داشتند، نمونه برداري شد. نمونه ها پس از شستشو و ضد عفوني سطحي با محلول 0.5 درصد هيپوكلريت سديم، در تشتك هاي پتري حاوي محيط كشت PDA، PDA اسيدي، CMA-PARP كشت داده شدند. از قطعات مورد كشت، جدايه هايي از Verticillium dahliae، Phytophthora cactorum، Fusarium oxysporum، F.compactum، F.solani، Rosellinia necatrix، Armillaria mellea،Alternaria sp.، Cylindrocarpon sp.، Macrophomina phaseolina، Rhizoctonia solani، Penicillium sp.،Trichoderma sp جداسازي شدند. آزمون هاي بيماريزايي روي نهال هاي بادام 3-2 ساله نشان داد كه قارچ هاي V.dahliae، P.cactorum، R.necatrix، و A.mellea عوامل مهم بيماريزاي قارچي خاكزادي هستند كه باعث پوسيدگي ريشه و طوقه مي شوند، در حالي كه قارچ هاي M.phaseolina، R.solani، Fusarium spp. و Cylindrocarpon sp. و با ايجاد نكروز در طوقه يا ريشه فقط علايم ضعف خفيف را در نهال ها ايجاد مي كنند. طي اين تحقيق مشخص شد كه اولا برخي از درختان مبتلا به زوال و خشكيدگي فاقد هر گونه پوسيدگي در ناحيه طوقه و ريشه بودند، ثانيا از تعدادي از درختان داراي علايم پوسيدگي يا عارضه جدا شدگي پوست در طوقه و يا ريشه و زوال هيچ عامل قارچي جداسازي نگرديد. نتايج حاكي از آن است كه تركيبي از عوامل بيماري زاي قارچي خاكزاد و عوامل غيرعفوني مانند كاشت عميق نهال، روش نادرست آبياري و عمليات نادرست نگهداري باغ باعث بروز پديده زوال و خشكيدگي درختان بادام مي باشد.
تاثير غلظت هاي مختلف پوترسين بر عمر پس از برداشت ميوه توت فرنگي رقم سلوا در دماي 5 درجه سانتيگراد بررسي شد. ميوه ها در محلول پوترسين با غلظت هاي 1, 0.5, 0.3 و 2 ميلي مولار و نيز آب مقطر (شاهد) به مدت 5 دقيقه غوطه ور شده و به همراه ميوه هاي تيمار نشده (تيمار خشك) به يخچال (5 درجه سانتي گراد) منتقل شدند. در روزهاي پنجم، نهم و سيزدهم پس از شروع انبارداري، ميزان توليد اتيلن، سفتي بافت، مواد جامد محلول، اسيديته قابل تيتراسيون و pH ميوه ها اندازه گيري شد. استفاده از پوترسين به طور معني داري باعث افزايش عمر انباري ميوه توت فرنگي شد، به طوري كه ميوه هاي تيمار خشك و شاهد به ترتيب 6 و 8 روز عمر انباري داشتند، در حالي كه ميوه هاي غوطه ور شده در محلول هاي 1 و 2 ميلي مولار پوترسين، به ترتيب در روزهاي دوازدهم و چهاردهم هنوز قابل عرضه به بازار بودند. استفاده از پوترسين به طور معني داري باعث كاهش توليد اتيلن ميوه ها شد. در هر سه زمان اندازه گيري (روزهاي پنجم، نهم و سيزدهم انبارداري) بالاترين ميزان توليد اتيلن مربوط به تيمار خشك و كمترين آن مربوط به تيمار 2 ميلي مولار پوترسين بود. همچنين استفاده از پوترسين به طور معني داري از نرم شدن ميوه طي انبارداري جلوگيري نمود و باعث حفظ سفتي بافت ميوه ها گرديد، به طوري كه در هر سه زمان اندازه گيري، بيشترين سفتي بافت مربوط به تيمار 2 ميلي مولار پوترسين بود. كمترين ميزان سفتي در روزهاي پنجم و نهم مربوط به تيمار آن مقطر و در روز سيزدهم مربوط به تيمار خشك بود. استفاده از پوترسين تاثير معني داري بر pH و اسيديته قابل تيتراسيون و مواد جامد محلول ميوه ها نداشت، ولي در هر سه زمان اندازه گيري، بيشترين ميزان اسيديته قابل تيتراسيون مربوط به تيمار 2 ميلي مولار پوترسين و كمترين آن مربوط به تيمار خشك بود.
به منظور بررسي اثر فاصله بوته بر عملكرد و اجزاي عملكرد چهار رقم آفتابگردان، آزمايشي بصورت فاكتوريل در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي در سه تكرار اجرا شد. تيمارهاي آزمايشي شامل چهار رقم آفتابگردان آذرگل، زاريا، ركورد و مهر از ارقام اصلاح شده روغني، و چهار فاصله بوته 30، 25، 20 و 15 سانتي متر در روي رديف هاي كاشت به فاصله 65 سانتي متر در بود. در اين آزمايش عملكرد دانه، عملكرد بيولوژيك، شاخص برداشت، تعداد دانه خالي در طبق و اجزاي عملكرد، شامل تعداد دانه پر در هر طبق و وزن صد دانه اندازه گيري و محاسبه شد. نتايج نشان داد كه اثر رقم بر عملكرد دانه، شاخص برداشت، وزن صد دانه و تعداد دانه خالي در طبق بسيار معني دار بود، در حالي كه عملكرد بيولوژيك و تعداد دانه پر در طبق تحت تاثير رقم قرار نگرفتند. عملكرد دانه، عملكرد بيولوژيك و وزن صددانه بطور بسيار معني داري تحت تاثير فاصله بوته قرار گرفتند. بيشترين و كمترين عملكرد دانه به ترتيب به ميزان 4421 و 3515 كيلوگرم در هكتار به ارقام آذرگل و زاريا اختصاص داشت. با كاهش فاصله بوته، عملكرد دانه و عملكرد بيولوژيك افزايش و تعداد دانه پر در طبق و وزن صددانه كاهش يافتند، اثر متقابل رقم و فاصله بوته نيز بر عملكرد دانه، عملكرد بيولوژيك و تعداد دانه پر و خالي در طبق معني دار بود، بيشترين و كمترين عملكرد دانه به ترتيب به ميزان 5163 و 2380 كيلوگرم در هكتار به رقم آذرگل در فاصله بوته 15 سانتي متر و رقم ركورد در فاصله بوته 30 سانتي متر اختصاص داشت.
در اين تحقيق با استفاده از اندازه گيري هاي صحرايي، راندمان هاي انتقال و توزيع آب در شبكه آبياري پنج هزار هكتاري شاوور (واقع در استان خوزستان) برآورد شد. بدين منظور ابتدا اندازه گيري افت دبي در تعدادي از كانال هاي خاكي اين شبكه آبياري به روش دبي ورودي- خروجي انجام گرفت. سپس با استفاده از داده هاي اندازه گيري مستقيم تلفات، محاسبه ضريب تلفات در واحد طول كانال و كاربرد رابطه نمايي، راندمان هاي انتقال و توزيع كانال هاي منطقه برآورد شد. نتايج به دست آمده نشان مي دهد كه راندمان انتقال در كانال هاي اين شبكه بين 34 تا 83 درصد متغير بوده و بطور متوسط در حدود 60 درصد برآورد شد. همچنين در خصوص شبكه توزيع نيز راندمان بين 45 تا 86.5 درصد تغيير نموده و بطور متوسط حدود 71 درصد برآورد گرديد. اين مقادير كم راندمان شبكه آبياري شاوور بسيار بحراني و نگران كننده بوده و با توجه به ضرورت بهره برداري بهينه از منابع آب و خاك، مي بايست با اعمال روش هاي مديريتي صحيح، افزايش يابد. با توجه به نتايج اين تحقيق، اصلاح سطح مقطع هندسي كانال ها و احداث پوشش مناسب براي آنها از جمله مواردي هستند كه براي افزايش راندمان آبياري اين شبكه مي بايست مورد توجه مسوولين مربوطه قرار گيرد.
طي سه سال (1385-1382) بررسي فونستيك، كنه هاي شكارگر خانواده Phytoseiidae از روي گياهان زراعي، باغي و جنگلي مناطق مختلف استان گيلان جمع آوري شدند. در نتيجه اين بررسي تعداد ده گونه از كنه هاي فيتوزئيد متعلق به زير خانواده Scheuten Typhlodrominae از چهار جنس شناسايي شدند كه تعداد سه گونه براي اولين بار از ايران و سه گونه براي اولين بار از استان گيلان گزارش مي شوند. همچنين محل هاي زيست جديد براي گونه هاي گزارش شده قبلي از استان گيلان مشخص گرديدند. اسامي كنه هاي فيتوزئيد شناسايي شده به تفكيك جنس به شرح زير است. گونه هايي كه براي اولين بار از ايران و استان گيلان گزارش مي شوند به ترتيب با دو ستاره و يك ستاره در كنار نام آن ها مشخص شده اند: الف- جنس Typhlodromus Scheuten 1- Typhlodromus kettanehi (Dosse) 2- Typhlodromus caudiglans Schuster 3- Typhlodromus commenticius** Livshitz & Kuznetsov 4- Typhlodromus recki** Wainstein 5- Typhlodromus tubifer* Wainstein ب- جنس Paraseiulus Muma 6- Paraseiulus (Ribaga) soleiger 7- Paraseiulus triporus (Chant & Yoshida Shaul) 8- Paraseiulus talbii*(Athias-Henriot) ج- جنس Neoseiulella Muma 9- Neoseiulella tiliarum* (Oudemans) د- جنس Typhloseiulus Chant & McMurtry 10- Typhloseiulus subsimplex** (Arutunjan).