این نکته که فروپاشی دولت صفویه از شاه سلیمان شروع شد چندان درست نیست، زیرا چنانکه گفته شد زمزمه های فروپاشی از دوران شاه صفی آغاز شد که طی حکومت شاه عباس دوم ، با اقداماتی که وی انجام داد، متوقف شد؛ تا اینکه با روی کار آمدن شاه سلیمان آهنگ سرآشیبی و زوال بالا رفت.
شاه سلیمان که پادشاهی دائم الخمر بود، کوچکترین علاقه ای به امور نظامی و دولتی نداشت، او که قبل از جلوس بر تخت سلطنت به غیر از زمان و خواجه سرایان سپاه با کسی معاشرت نکرده بود، بلکه از آموختن علم سلطنت محروم ماند پس از جلوس بر تخت سلطنت نیز به شکار تفریح با زمان خود می پرداخت همین عمل موجب شد که وزرا به میل و اراده خود کارهای دولتی را انجام دهند.
فرزندان شاه سلان حسین بهتر از وی نبود و لقب او « ملاحسین » گویای شخصیت اوست. شورای خصوصی زمان حرم و خواجگان دربار که شاه هیچ کنترل بر انها نداشت، سبب گردیده بود که آن ها در محور نهاد حاکمه خود قرار دهند.
بدین طریق و سستی و ضعف حاکمان سیاسی، موجب ظهور نیروهای مذهبی جدید و مجتهدان و عناصر وابسته به مذهب، گردید که ظهور این گروه سبب درگیرهای و کشاکشهایی میان نیروهای مذهبی قدیمی و عناصر مذهبی فعلی، تسلط و کنترل حکومت از اصول قدرت روحانیون سیاست تهجب و خشونت آنان در امر حکومت و اقلیتهای دیگر موجود در جامعه شد که پایه های پوسیده دولت صفوی را برای در هم ریختن توسط افغانان فراهم کرد.
بی علاقگی شاهان این دوره به امور نظامی و لشگری – اختلافات میان عناصر حکومتی، توجه بیش از حد شاهان به امور مذهبی، زمینه مناسبی شد تا آشوبگران و دشمنان داخلی و خارجی از وضع به وجود آمد استفاده و با ورود افغانان نلجایی انحلال و انحطاط کامل حکومت نمایان شود.