عبیر شاردن به جهانگرد و سیاح معروف فرانسوی، که می گوید : « هنگامیکه شاه بزرگ، شاه عباس اول از نفس افتاد. رواج و رونق ایران هم از نفس افتاد. » گرچه اغراق آمیز، ولی در بردارنده واقعیتی است که شاه صفی جانشین و نوه عباس اول بود حفظ و بقای موقعیت خود را در کشتن و کورد کردن رقبای احتمالی همچون شاهزادگان خانوان صفوی و فرمانده هان مقتدر دولت به دست آورده.
اما دولت صفوی آنگونه، که شاه عباس اول از نو ساخته بود ظاهری پر هیجان ارائه می داد که موجب شد زوال دولت که طی نتیجه دوم قرن یازدهم به سرعت فزاینده ای گسترش می یافت، به میزان قابل ملاحظه ای پنهان بماند. در واقع بسیاری از اقدامات شاه عباس اول ، بذر زوال آتی حکومت صفوی را در دامن خود پرورش دادو اما تنها اقدامات نادرست شخص شاه عباس نبود که زمینه فروپاشی را فراهم کرد، بلکه عواملی نظیر : ناتوانی حاکمان بعد از وی و عدم لیاقت و کفایت آنها در امور حکومتی و نظامی، عشرت طلبی و تن پروری آن ها ، عوامل مهم و شدت بخش فروپاشی وزوال حکومت صفویه بود. شاه صفوی در حد حکومت خود، تنها اقدامات نادرست و نا مناسب شاه عباس اول را ادامه داد، جنبه های مثبت اقدامات او را فراموش کرد.او که در سیزده سال سلطنتش به هلاک کردن بیشتر شاهزادگان و بستگان نزدیک آنان و نابود کردن سرداران و فرمانده هان نظامی پرداخت .
بعلاوه سیاستهای وی از قبیل تبدیل اراضی ممالک به ملک خاص شاهی ، بی توجهی به امور نظامی و سپاهی، نا توانی و سستی در جنگ های خارجی و عدم پیگیری آن و هم چنین فساد اخلاقی شخص شاه، سبب شدند تا تصویر این دوره از حکومت را تیر و تار نشان دهند و هم چنین قسمت هایی از اراضی کشور از ایران جدا گردد . سیاحان و نویسندگان این دوره از حکومت در نوشته های خود بیان می کنند که در ایران ، هرگز دوره ای به این خون آلودگی، بی شفقتی نبوده است و لذا دوران سلطنت شاه صفی را به عنوان یک سلسله بدون توقف از بیرحمی و خونریزی توصیف کرده اند.