0

تاریخ ایران- دوران اسماعیلیه درایران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اوضاع ادبی و اجتماعی در عهد این سلسله ها:

خوارزمشاهیان مردمی دلیرو شعردوست و در عین حال ستمگر بودند و عمر خود را در عیش و خوشی به سر می بردند ترکان خاتون مادر محمد خوارزمشاه نفوذی عجیب بر پسر داشت. وزیران به صلاح دید او عزل و نصب می شدند جرجانیـّه در زمان خوارزمشاه از مراکز عمده علم و ادب بود. مولف مقدمه الادب و کشّاف و زین الدین سید اسماعیل جرجانی مولف ذخیرة خوارزمشاهی در دربار میزیستند. امام فخر رازی چند کتاب خود را به نام تکش خوارزمشاه تألیف کرده است. بهاءالدین محمد مویـّد بغدادی مولف التوسـّل الی الترسـّل در دربار تکش بود. محمد خوارزمشاه در زمان خود یکی از پادشاهان بزرگ دنیای اسلام بود. چون با ناصر خلیفة عباسی مخالفت می کرد مردم به مخالفت او برخاسته بودند. از کارهای نکوهیدة او قتل مجدالدین بغدادی صوفی معروف بود. این وقایع در اشعار برخی از شاعران بازتاب دارد. از تاریخ اجتماعی آل کریت اطلاع چندانی در دست نیست. مشهورترین امیر آن سلسله ملک معـّزالدین حسین(732-771ه.) است که سعدالدین تفتارانی کتاب معروف خود مطّول را به نام او تألیف کرده است. این کتاب هنوز از کتابهای درسی حوزه های علمیـّه است. معروف است که پادشاهان این سلسله سست پیمان و بی وفا بوده اند. اما به هر حال نامی نیک در ادب از خود به یادگار نهاده اند. قراختاییان سلسله یی محلّی بود و هشتادوچهار سال در کرمان حکمرانی کرده اند. اولجاتیو آخرین سلطان این سلسله قطب الدین جهان شاه را به دلیل بی کفایتی در سال 703ه. عزل کرد و کرمان را به شحنگان مغول سپرد.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:35 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شاعران و نویسندگان معروف خوارزمشاهیان و آل کرت و قراختاییان

 

1: رشیدالدین وطواط: شاعر و نویسندة این عهد است. در نظم و نثر فارسی و عربی در دست داشت. از آثار او علاوه بر دیوان، کتابی به نام حدایق الشحرفی دقایق الشعر در بدیع در دست است. وفات وطواط در 573ه. رخ داده است.

2: سید اسماعیل جرجانی: اسماعیل بن حسن بن محمدبن احمدحسینی جرجانی از پزشکان قرن ششم در 434ه. در گرگان به دنیا آمد و در 531ه. در مرو درگذشت. در سال 504ه. دخیره خوارزمشاهی را به نام قطب الدین خوارزمشاه به فارسی در طّب نوشت.

3: شمس قیس رازی:  شمس قیس رازی در 614ه. در خراسان به خواستة یکی از فضلا کتابی به نام العجم فی معبیر اشعار العجم نوشت. کتاب به تاراج رفت و در 630ه. بار دیگر به تألیف آن پرداخت. این کتاب مشتمل بر سه فن از فنون ادب:عروض، بدیع، قافیه است. شمس قیس ظاهراً در نیمة اول قرن هفتم وفات یافته است.

4: سلطان العلما بهاءالدین ولد: محمد بن حسین بن احمد خطیبی ملقـّب به بهاءالدین و مشهور به سلطان العلما پدر مولانا جلال الدین رومی است. ظاهراً در 546ه. به دنیا آمده، در بلخ مجلس می گفت و با فلسفه سخت مخالف بود چون محمد خوارزمشاه مجدالدین بغدادی یکی از شاگردان نجم الدین سنجری را در آب غرق کرد میان سلطان العلما و خوارزمشاه اختلاف بالا گرفت. سرانجام سلطان العلما بلخ را ترک گفت و به آسیای صغیر رفت و سرانجام در 628ه. در قونیه وفات یافت. یگانه اثر او معارف است که مرحوم فروزانفر در دو جلد تصحیح کرده وبه چاپ رسانده است.

5: امام فخر رازی: فخرالدین محمدبن عمربن حسین رازی از علمای بزرگ اسلامی است. آثاری به عربی و فارسی دارد. جامع العلوم یا جامع از آثار فارسی او و مفاتیح الغیب یا تفسیر کبیر اثر عربی اوست که از مهم ترین تفاسیر قرآن است. امام فخر در 606ه. وفات کرده است.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:36 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

مغولان

در سال 615ه. فرستادگان چنگیز به دربار خوارزمشاهیان آمدند. قراردادی امضا کردند. بلافاصله پانصد تن با کالاهای گرانبها به ماوراءالنهر آمد. غایرخان حاکم اترار به طمع کالا همة آنان را کشت. خبر به چنگیز رسید. سفیری پیش خوارزمشاه روانه کرد وسلطان که به تأثیر مادرش ترکان خاتون از غایرخان حمایت می کرد، سفیر چنگیز را کشت. در 616ه. سیل سپاه مغولی به ممالک خوارزمشاه جاری شد. شهرها یکی بعد از دیگری سقوط کردندو چنگیز خود در 624ه. درگذشت. اما جانشینان او به کشورگشایی ادامه دادند. هلاگو در 654ه. قلاع اسماعیله را فتح کرد و در 656ه. بر المستقصم بالله خلیفة عباسی چیره شد و بساط خلافت پانصد وبیست و پنج سالة عباسی را برچید. ایلخانان مغول تا 756ه. بر تخت سلطنت بودند.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:36 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اوضاع اجتماعی و ادبی ایران در عهد مغول

به طور خلاصه باید گفت که دورة آشوب و خونریزی و غارت بود. در این دوره مراکز ادبی تغییر کرد. شاعران و نویسندگان به شبه قاره و آسیای صغیر پناه بردند. شعر عرفانی به اوج کمال رسید. خانقاهها گسترش یافتندو خانان مغول به تاریخ نویسی رو آوردندو مـّورخان را تشویق کردند. شعر درباری از رونق افتاد. زهد و عرفان زمینة اشعار بود. شعر غنایی هم طرفدارانی داشت به سبب ظلم و بیداد پند و اندرز فزونی یافت. لغات عربی، ترکی و مغولی وارد شعر و ادب شد. نثر از سادگی دور شد. آرایه های لفظی و معنوی که در دورة پیش هم دیده می شد در این عهد فزونی گرفت. سجع پردازی در اواخر به اوج رسید.. روی هم رفته نثر این دوره مصنوع بود. نثر سعدی بدیع و استثنایی بود. نثر او خاص سعدی است. نثر این دوره نثر عطاملک جوینی است در جهانگشا. در اواخر این عهد وصّاف الخصره مولف تاریخ وصّاف در کار خود به افراط گرایید. وصّاف الخصره را مفسد زبان فارسی خوانده اند.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:36 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شاعران عصر مغول

 

1: فریدالدین عطّار: فریدالدین ابوحامد محمد بن ابراهیم بن اسحاق معروف به عطّار در حدود سال 440ه. در کدکن نیشابور به دنیا آمد. از زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست. او از کودکی شیفتة تصّوف بوده. آثاری به وی نسبت داده اند که همه از او نیست. مصیبت نامه، اسرارنامه، الهی نامه، مختارنامه و منطق الّطیر از مثنویهای معروف او و تذکره الاولیا از آثار منثور اوست که به نثری ساده و شیرین نوشته شده است. بی تردید مهارت عطّار در سرودن غزل عرفانی است ودراین فن کسی جز سنایی با او برابری نمی کند. سخنان عطّار در شیوایی و سوز و گداز برتر از سنایی است و تا حدی سرمشق شاعران عارف بوده است.

2: جلال الدین رومی: مولانا جلال الدین محمد معروف به مولانا و مولوی، فرزند سلطان العلما بهاالدین روز ششم ربیع الاول سال604ه. در بلخ به دنیا آمده و ظاهراً پدرش در سال 610ه از بلخ خارج شده وبه نیشابور رفت. معروف است که در ملاقات با عطّار، عطّار اسرارنامه خود را به مولانا هدیه داد. پس از سفر به بغداد، مکه وشام به همراه پدر به آسیای صغیر رفت. مولانا در با گوهر خاتون دختر خواجه سمرقندی ازدواج کرد. به سبب دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به قونیه رفت پدر وی در سال 628ه در گذشت و در قونیه به خاک سپرده شد. در 629ه سید برهان الدین محقّق ترمدی به قونیه آمد و مولانا نه سال از برهان الدین معارف آموخت سپس به عزم کسب علم به حلب و دمشق رفت. در سال 638ه سیـّد برهان الدین وفات یافت . مولانا تا سال 642ه در قونیه به وعظ و تدریس مشغول بود. در سال 642ه شمس الدین تبریزی که عارفی سوخته بود، وارد قونیه شد. دیدار شمس تحـّولی در مولانا پدید آورد. چون مردم مولانا را نمی دیدند با شمس به مخالفت برخاستند ،شمس در سال 643ه ناگهان غیبت کرد. با رفتن شمس مولانا حالی غریب پیدا کرد. نامه ای از شمس که از شام فرستاده بود به دست مولانا رسید. سلطان ولد پسر خود را با چند تن برای بازگرداندن شمس به شام فرستاد. شمس در محرم 645ه به قونیه بازگشت. حسودان به فتنه انگیزی مشغول شدند و معروف است که سرانجام شمس را در شعبان 645ه به قتل رساندند اما واقع این است که ظاهراً شمس بار دیگر از قونیه خارج شد وبعد از 645ه کسی نشانی از او نیافت مولانا تا پایان حیات یاد و خاطرة شمس را از یاد نبرد. سرانجام مولانا صلاح الدین فریدون زرکوب قونیوی را به جای شمس برگزید. صلاح الدین در 657ه وفات یافت. بعد از وی مولانا حسام الدین چلبی را که به ابن اخی ترک معروف است برگزید. این حسام الدین کسی است که از مولانا درخواست کرده است مثنوی را بسراید و از این باب بر گردن همة  دوستداراد مولانا حق بزرگی دارد. حسام الدین یازده سال بعد از وفات مولانا بر مسند ارشاد نشسته بود. پس از وفات او در 683ه بهاءولد، پسر مولانا بر مسند نشست. از مولانا پنج اثر به نظم و نثر باقی مانده است:

1: مثنوی: این کتاب در شش دفتر است بالغ بر 25676 بیت و یکی از شاهکارهای عرفانی اسلامی است و یکی از شاخص ترین منظومه های اندیشة بشری است.

2: کلیـّات شمس یا دیوان کبیر: در 40236 بیت که حاوی شورانگیزترین غزلها و رباعیـّات مولاناست.

3: فیه ما فیه: تحریر سخنان مولاناست. گاهی مخاطب او معین الدین پروانه یکی از رجال حکومتی و وزیر دربار              سلجوقی است.

4: مکتوبات: حاوی یکصدو پنجاه نامة مولاناست. این مقداری از نامه های اوست که باقی مانده است.

5: مجالس سبعه: هفت سخنرانی مولاناست که به شیوه خطابی بیان کرده است.

عشقنامه و آفاق وانفس که به مولانا نسبت داده اند از او نیست. وفات مولانا در 672ه در قونیه اتفاق افتاده و مزار او در کنار پدر ودو پسر و دیگر وابستگان بوده و زیارتگاه عاشقان همة عالم است. دربارة محتوای آثار و شیوه بیان و اندیشه های او در این مختصر نمی توان سخن گفت. علاقه مندان ناگزیر به کتابهای متعـّددی که در این باره نوشته شده است باید مراجعه کنند.

3: عراقی: فخرالدین ابراهیم بن بزرگمهر بن عبدالغفـّار همدانی معروف به عراقی در 610ه به دنیا آمد. پس از پایان تحصیل به عراق رفت و سپس در مولتان به خدمت بهاءالدین زکّریای مولتانی رسید و از دست او خرقه پوشید وبا دختر شیخ ازدواج کرد. سپس به دمشق رفت و در سال 686 یا 688ه در همانجا درگذشت و پشت مزار محیی الدین بن عربی در جبل صالحیه دمشق مدفون شد. عراقی از شاعران دل سوخته وعاشق است. سخنی ساده و استوار دارد کتابی به نام لمعات و رساله یی به نام اصطلاحات الصوفیه نیز علاوه بر دیوان دارد که همه در کلیـّات عراقی یکجا به چاپ رسیده است.

4: سعدی:مشرف الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی ظاهراً در 585 یا 606ه در شیراز در خانواده ای از اهل علم به دنیا آمد. پس از تحصیل در شیراز به بغداد رفت، در نظامیة بغداد به تحصیل پرداخت. سعدی به سبب آشفتگی اوضاع و قحطی راه سفر در پیش گرفت به بسیاری از شهرها سفر کرد. در تبریز به دیدار شمس الدین صاحب دیوان و برادرش عطا ملک جوینی و اباقاآن مغول نایل شد. زندگی سعدی را به سه دوره می توان تقسیم کرد:1- جوانی و تحصیل، 2- سیر وسیاحت، 3- عزلت و عبادت. سعدی پس از سفر طولانی به شیراز آمد و به جمع آوری آثار خود پرداخت. در کلیـّات او بیست و سه کتاب و رساله جمع شده است. معروف ترین آن کتابها: بوستان است به نظم در ده باب که در 655ه سروده است، گلستان به نثر در هشت باب که در 656ه به نام اتابک ابوبکر زنگی کرده است، قصاید عربی و فارسی، غزلیات، مقطعات، رباعیـّات و مفردات که در سالهای مختلف سروده است. مجالس پنجگانه به نثر و رسالات و سعدی در نظم و نثر استاد است. غزل عاشقانه را به اوج کمال رسانده است. کلام او آمیخته به امثال و حکم است. بسیاری از  سخنان او حکم ضرب المثل یافته است. مهم ترین ویژگی سخن او در آن است که هر کس بشنود می پندارد آسان است ولی هرگز نظیر آن را نمی تواند بسراید. یعنی سخن سعدی سهل و است. بسیاری کوشیده اند که نظیر گلستان او کتابی بنویسند. مجد حوافی در 733ه روضه خلد را سروده، جامی در گذشته 898ه بهارستان را تألیف کرده ، قاآنی در گذشته 1270ه پریشان را نوشته، اما هیچ یک از عهدة برابری برنیامده اند. سعدی در 691 یا 694ه درشیراز درگذشته است و آرامگاه او در شیراز است.

5: امیر خسرو دهلوی: امیر ناصرالدین ابوالحسن خسروبن امیر سیف الدین محمود دهلوی از قبیله لاچین ترکان در سال 651ه در پتیالی(مومن آباد) به دنیا آمد. امیر خسرو در 683ه در نبردی که سلطان محمد پسر سلطان غیاث الدین با مغولان داشت دو سال به دست مغولان اسیر شد. در 701ه دست ارادت به خواجه نظام الدین اولیا داد در هندوستان در طول ششصد سال شاعری چون امیرخسرو به ظهور نرسیده است. امیرخسرو در زبان ترکی و فارسی مهارت داشت. به عربی هم شعر می گفت. او نثر نویس هم بود. او از نخستین کسانی است که از نظامی گنجوی تقلید کرده و مثنوی هایی سروده است:

1: مطالع الانوار، در جواب مخزن الاسرار که در 698 سروده است.

2: شیرین و خسرو، به تقلید خسرو و شیرین نظامی در 698ه

3: مجنون و لیلی، به تقلید لیلی و مجنون که آن را هم در 698ه ساخته است.

4: هشت بهشت، به تقلید هفت پیکر که در 701ه سروده است.

5: آیینة اسکندری، در پاسخ اسکندرنامة نظامی که در 699ه ساخته

اودیوان خود را به دورة حیات خود از جوانی تا پیری تقسیم کرده و آنها را تحفه الصغر، وسط الحیات، عزه الکمال، بقیـّه نقیـّه، نهایه الکمال نامیده است. رسائل العجاز و افضل الفواد و خزاین الفتوح از آثار منثور اوست. کتابهای دیگری هم دارد. امیرخسرو هر چند در هند به دنیا آمده در سخن پردازی چنان مهارتی دارد که شاعران ایرانی به سخنوری او اعتراف کرده اند. امیرخسرو در 725ه شش ماه بعد از وفات مرشدش نظام الدین اولیا در دهلی درگذشت و در جوار تربت نظام الدین به خاک سپرده شد.

6: محمود شبستری: سعدالدین محمود بن عبدالکریم بن یحیی شبستری، ظاهراً در 687ه درشبستر به دنیا آمده، وی مردی سفرکرده و تجربه دیده بود و از رجال بزرگ تصّوف زمان خود شمرده می شد. در ضمن سفرهایش در کرمان ساکن شد و از اولاد و خاندان او افرادی در آن سامان ماندند و طایفه ای به نام خواجگان تشکیل دادند. محمود شبستری کتابی معروف به گلشن راز دارد که در پاسخ هفده سئوال منظوم که از خراسان برایش فرستاده بودند ساخته است که قریب هزار بیت دارد و مهم ترین نکات عرفانی را مطرح کرده است. سعادتنامه مثنوی دیگر اوست. مرات المحققین و حق الیقین از آثار منثور وی است. نوشته اند که شیخ در 720ه در شبستر اتفاق افتاده و چون در هنگام وفات بیش از سی وسه سال نداشت ولادت او را سال 687ه قید کرده اند. بر گلشن راز شیخ محمود شرحهایی نوشته اند که معروف ترین آنها مفاتیح الاعجاز است از لاهیجی که در 877ه تدوین کرده است.

دیگر شاعران این عهد:  لازم بود که از شاعرانی چون کمال الدین اسماعیل که ظاهراً در 635ه به دست مغولی کشته شده، خالقی طوسی که کلیله و دمنه را به نظم کشیده، همام تبریزی در گذشتة 714ه،  اوحدی مراغه ای درگذشتة 738ه مولف جام جم هم نام می بردیم.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نویسندگان دوره مغول

در این بخش از شهاب الدین ابو حفض عمربن محمد عبدالله ملقب به سهروردی شافی مولف عوارف المعارف به عربی در گذشتة 623ه ، نجم الدین کبری،شهید در 618ه و مولف  کتابهای متعدد از جمله فواتح الجمال و فواتح الکمال، نجم الدین رازی معروف به نجم دایه مولف کتاب معروف مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد و رسالة عقل و عشق در گذشتة 654ه در بغداد، باباافضل کاشانی که آثارش در کتابی به نام مصنفات باباافضل گرد آمده به قطب الدین شیرازی مولف درّه التاج درگذشتة 710ه، علماءالدوله سمنانی در گذشتة 736 که آثار فراوان داشته، محمد عوفی مولف لباب الالباب، شمس تبریزی مرشد مولانا مقتول احتمالاً در 645ه، برهان الدین محقق مربـّی مولانا که کتابی به نام معارف دارد و در 638 در قیصریه در گذشته، عطاملک جوینی مولف تاریخ جهانگشا، رشید الدین فضل الله همدانی مولف جامع التواریخ، وصّاف الحضره مولف تاریخ وصّاف، عزیز الدین نسقی مولف الانسان الکامل، کشف الحقایق و نام می بریم و فقط اشاره ای به زندگی خواجه نصیر طوسی داشته باشیم:

1: خواجه نصیر الدین طوسی: نصیرالدین ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی از دانشمندان بزرگ قرن هفتم هجری د 597ه در طوس به دنیا آمد. پدرش محمد مردی فقیه بود. خواجه پیش پدر باعلوم شرعی آشنا شد. در حملة مغول خواجه بیست و دو سال داشت. به سبب آشفتگی اوضاع به قلاع اسماعیلیه پناه برد و به خدمت ناصرالدین عبدالرحیم بن ابومنصور محتشم قهستان وارد شد و به خواهش او طهاره الاعراف ابوعلی مسکویه را به فارسی ترجمه کردو اخلاق ناصری نامید. به دعوت علاءالدین محمد فرمانروای اسماعیلیان به قلعة میمون دز رفت و در

سال 654ه به هلاگو پیوست. برای آنکه خواجه رااز اسماعیلی بودن تبرئه کنند گفته اند که او بر خلاف میل خود در قلاع اسماعیلیه بوده است. خواجه پس از پیوستن به هلاگو همیشه همراه وی بود. در سال 657ه هلاگو خواجه را  مأمور ساختن رصدخانه مراغه کردو رصدخانه ساخته شد و خواجه کتابخانه عظیمی در مراغه ترتیب داد که بیش از چهارصدهزار جلد کتاب داشت. خواجه به سبب تقـّرب به هلاگو خود را وقف تألیف و تصنیف کرد و سبب شد که عدة کثیری از علما از قتل نجات پیدا کنند. در 665ه سفری به خراسان کرد و مدتی درآن سرزمین ماند. آخرین بار در 672ه به بغداد سفر کرد و در همانجا بیمار شد و درگذشت. جنازه اش را به کاظمین بردند و در پایین پای امام هفتم و امام نهم(ع) به خاک سپردند. خواجه یکصد و هشتاد و چهار اثر بزرگ و کوچک داشته است. اساس الاقتباس در منطق را در 642ه نوشته، اخلاق ناصری ترجمة کتاب ابن مسکویه است در حکمت عملی، معیارالاشعار در عروض که در سال 646ه نوشته، تجوید العقاید در کلام شیعه، تنسوخ نامه ایلخانی در صفات جواهر و سنگهای قیمتی به فارسی و بسیاری آثار دیگر

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پادشاهان خوارزمشاهیان

چگونگی به قدرت رسیدن خوارزمشاهیان
  خوارزمشاهیان در منطقه خوارزم به مركزیت گرگانج ساكن بودند كه در دورۀ سلجوقیان به مرور از دست­نشاندگی خارج شدند و علاوه بر خوارزم بر ماوراء النهر و ایران هم دست یافتند. خوارزمشاهیان فرزندان غلامی به نام انوشتكین غرچه هستند كه غلام بلكاتكین از غلامان ملك­شاه سلجوقی بود. انوشتكین منصب طشت‌داری داشت، ولی بر اثر درایت و كفایت ملك­شاه، شحنگی ولایت خوارزم را به او داد و بعد از او پسرش قطب‌الدین محمد به جای او منصوب شد كه نطقه آغازین سلسله خوارزمشاهیان بود.
 
قطب‌الدین محمد انوشتكین (490 تا 522 ه‍.ق)
  قطب‌الدین محمد در دورۀ بركیارق از طرف حاكم خراسان التونتاش در سال 490 به خوارزم فرستاده شد و لقب خوارزمشاه یافت و جانشین بركیارق، سلطان سنجر هم او را تثبیت كرد. او در مدت سی‌سال حکومت در خوارزم، تابع سلجوقیان بود.
 
اَتْسِزبن قطب‌الدین محمد (522 تا 551 ه‍.ق)
اتسز پس از مرگ پدر به امارت نشست و تا سال 530 مطیع سنجر سلجوقی بود و بعضی ممالك تركستان و دشت قپچاق را تصرف كرد و به واسطۀ خدماتش به سلجوقیان ارتقاء درجه یافت و مورد حسد امرا و اركان دولت واقع شد. چون متوجه این امر شد، در حملۀ سنجر به غزنین برای دوری از كید آنها و خوف از سلطان اجازه رفتن به خوارزم گرفت و چون به آن‌جا رسید سركشی و تمرد نمود و چندین بار با سنجر درگیر شد، ولی در همه جا شكست خورد و در زمان اسیری سنجر توسط غزها قصد حمله به خراسان داشت كه در گذشت.
 
ایل ارسلان بن اتسز (551 تا 567 ه‍.ق)
  او از طرف پدر حاكم جَنْد بود. بعد از فوت پدر به خوارزم آمد. وی به ماوراء النهر لشكر كشید و سمرقند و بخارا را گرفت اما در سال 567 از گورخان قراختایی شكست خورد و در همین سال درگذشت.
 
سلطان شاه­بن ایل ارسلان(567 تا 568 ه‍.ق)
  وی ولیعهد پدر بود اما برادر بزرگ‌تر او تكش كه حاكم جند بود به كمك قراختائیان در برابر پرداخت خراج سالیانه، سلطان‌شاه و مادرش تركان خاتون را از خوارزم بیرون كرد و به تخت سلطنت نشست و آن دو به مؤید آی‌آبه حاكم نیشابور پناه بردند و عزم نبرد با تكش كردند. اما مؤید آی‌آبه و تركان خاتون كشته شدند و سلیمان شاه به نیشابور و سپس غور گریخت و تا 589 كه در گذشت با تكش درگیر بود.
 
علاء‌الدین تكش بن ایل ارسلان (568 تا 598)
  تكش بعد از مرگ سلیمان‌شاه مستقل شد و خراسان را از سلجوقیان گرفت. در سال 590 عازم عراق شد و طغرل سوم سلجوقی را به خاطر پیمان‌شكنی كشت و سپس همدان و ری را  تسخیر كرد.
  وی در لشكركشی به قلاع اسماعیلیه بعد از فتح قلعۀ ارسلان كشای و محاصرۀ قلعه ترشیز درگذشت.
 
قطب‌الدین محمدبن علاءالدین تكش (569 تا 618 ه‍.ق)
  به وصیت پدر جانشین او شد و دولت او به اعلی درجه رسید. وی غوریان را در 612 شكست داد و ماوراء‌النهر را تصرف كرد. عازم فتح كرمان و مازندران شد و در سال 607 قراختائیان را شكست داد و اسكندر ثانی لقب یافت. از اقدامات مهم او قصد براندازی خلافت عباسی بود كه به دلیل اقدامات ناصرلدین الله عباسی كه نام او را در خطبه وارد نكرد و عَلَم جلال‌الدین حسن نو مسلمان را بر علم او در سفر حج مقدم كرد، بهانۀ جمله به بغداد پیدا شد و از ائمه ممالك بر عزل خلیفه عباسی فتوی گرفت و با سید‌علاءالدین ترمذی كه از سادات حسینی بود، برای خلافت بیعت كرد و در سال 614 عازم بغداد شد كه در اسدآباد همدان دچار برف و سرمای شدیدی شد و با تلفات بسیار برگشت.
 
جلال‌الدین منكبرنی (618 تا 628 ه‍.ق)
  پس از مرگ پدر به خوارزم آمد، ولی با مخالفت برادرش اوزلاغ شاه روبرو شد و به خراسان و سپس غزنین گریخت. سپاهیان پراكنده به او پیوسته چند مرحله با مغول‌ها جنگید و در نبرد پروان بر آن‌ها غالب شد و پس از نبرد غزنین به سمت هند گریخت. پس از مدت كوتاهی دوباره به ایران برگشت و به قصد كمك از خلیفه عباسی برای دفع مغولان كافر عازم بغداد شد كه علاوه بر امتناع، ناصر قُشْتُمور را به جنگ او فرستاد. او از آن‌جا به تبریز رفت و بر تخت سلطنت جلوس كرد. در سال 428 در راه گریز از مغولان به دیاربكر رفت و در اطراف شهر میافارقین توسط كردها كشته شد و سلسله خوارزم‌شاهیان پایان پذیرفت.

 

اتسز در اصل نخستين پادشاه سلسله خوارزمشاهيان است كه عَلَم استقلال برافراشت و حوزه اقتدار خود را به حدود جند و شط سيحون رسانيد .

خوارزمشاهيان در ايران از 521 هـ.ق تا 628 هـ.ق سلطنت كردند . ملكشاه يكي از غلامان ترك خود ، بنام انوشتكين غرجه را به حكومت خوارزم گماشت و او خوارزمشاه لقب يافت .

سنجر در سال 490 هـ.ق پسر انوشتكين راكه قطب الدين محمد نام داشت به حكومت خراسان منصوب كرد . سنجر با اطميناني كه بدو داشت پس از مرگش پسر وي اتسز را به جاي پدر برگزيد و حكومت خراسان را به او داد .

اتسز ، تكش و ري و اصفهان را بر ممالك خوارزمشاهيان افزود و علاءالدين محمد قسمت عمده ايران و ممالك قراختائيان و غزنين را به تصرف درآورد ولي مغلوب چنگيز گرديد .

پسرش جلال الدين مدتي با لشكريان مغول در زد و خورد بود و با مرگ وي سلسله خوارزمشاهيان منقرض شد . پادشاهان اين سلسله عبارتند از : اتسز – ايل ارسلان – سلطانشاه محمود – تكش – علاءالدين محمد – جلال الدين منكبرني .

از شاعران دوره خوارزمشاهي اديب صابر و رشيد و طواط ، از نويسندگان و طواط ، بهاءالدين محمد نويسنده منشآت ‹‹ التوسل الي الترسل ›› ، از عارفان نجم الدين كبري ، مجد الدين بغدادي و بهاءالدين محمد ( ولد ) ، از حكيمان فخرالدين رازي و از پزشكان اسماعيل جرجاني مولف ‹‹ ذخيره خوارزمشاهي ›› را بايد نام برد . هنر اين عهد معاصر و دنباله هنر سلجوقي است .

از جمله كساني كه در مقابل حمله مغولان ايستادگي كرد سلطان جلال الدين خوارزمشاه پسر سلطان محمد بود . او در چندين جنگ مغولان را شكست داد اما سرانجام از چنگيز خان شكست خورد و به هندوستان فرار كرد . چندي بعد چنگيزخان به مغولستان بازگشت و در آنجا مُرد . جلال الدين با استفاده از اين فرصت به ايران آمد و با سپاهيان مغول به جنگ پرداخت اما سرانجام به دست فردي ناشناس كشته شد . با مرگ او عمر سلسله خوارزمشاهيان به پايان رسيد .

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سلطان محمد خوارزمشاه

‹‹ تكش ›› پدر محمد در سال 596 هـ.ق از دنيا رفت و پسرش كه در خراسان سرگرم جنگ با اسماعيليه بود ، جانشينش شد . در اين هنگام برادر زاده محمد كه نامش هندوخان بود به كمك غوريان ، خراسان را مورد تاخت و تاز قرار داد .اما از وي شكست سختي خورد . اين نبرد باعث انقراض سلسله غوريان شد و نواحي متصرفه ايشان بدست سلطان محمد افتاد . پس از آن وي هرات و مازندران و غزنين را نيز فتح كرد . سپس عازم بغداد شد تا كار خليفه بغداد را يكسره كند اما وي كه مردي زيرك و حيله گر بود مغولان را به حمله به ايران تحريك كرد . سلطان محمد وقتي كه خبر حمله مغولان را شنيد به خراسان بازگشت . سلطان محمد اين بار به جنگ با تركان قراختايي پرداخت و با شكست آنان بخارا را تصرف كرد و سلسله قراختائيان را نيز از بين برد . اين پيروزي باعث شهرت سلطان محمد شد .

سرانجام هنگام آن رسيد كه سلطان محمد رو در روي سپاه مغول قرار بگيرد . فرماندهي سپاه مغول را در اين جنگ جويي به عهده داشت . سلطان محمد در اين نبرد پيروز شد اما براي اولين بار به قدرت مغولان پي برد و اين حس باعث شكست هاي بعدي او شد . پس از اين نبرد حمله هاي پي در پي مغولان به ايران آغاز شد . اما اين بار خبري از پيروزي سلطان محمد نبود . وي شكستهاي متعددي را از مغولان متحمل شد .بالاخره وقتي كه سلطان محمد ديد ياراي مقاومت در برابر سپاهيان چنگيز را ندارد به درياي خزر گريخت . او ناچار شد به محل تبعيد  جذاميان كه جزيره آبسكون بود پناهنده شد .

سرانجام در سال 618 هـ.ق از غصه بيمار شد و از دنيا رفت . او مدت 22 سال پادشاهي كرد كه سالهاي آخر آن را با ناكامي و شكست هاي پي در پي سپري كرد .

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:39 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سلطان جلال الدين منكبرني

جلال الدين آخرين پادشاه خوارزمشاهي بود . پدرش سلطان محمد وي را در جزيره آبسكون به وليعهدي و جانشيني خود انتخاب كرد . جلال الدين يازده سال حكومت كرد كه تمام آن به جنگ و جدال و كشمكشهاي بيهوده گذشت او به دليل ناداني و جهالت خود بر كشمكشها دامن مي زد .

اگرچه جلال الدين بي باك و دلير بود اما از سياست چيزي نمي دانست ، او آنقدر بيرحم بود كه مردم مغولان را به او ترجيح مي دادند . بدترين صفات او بي بند وباري وي بود .

وقتي كه جلال الدين به حكومت رسيد تصميم گرفت تا با جمع آوري سپاهيان پراكنده خوارزمشاهي در مقابل مغولان بايستد و آنها را از خاك ايران بيرون كند . اگرچه در ابتدا با او مخالف بودند ولي او كار خود را كرد و غزنين و قندهار را فتح كرد . ولي نتوانست از پيروزي خود بهره برداري كند . مغولان او را تا رود سند تعقيب كردند ولي او با شجاعت به رودخانه زد و از آن عبور كرد .

از آنجا به هندوستان رفت و به مدت يكسال آنجا ماند . او هنگام بازگشت به ايران در مناطقي كه هنوز تحت تصرف مغولان در نيامده بود ، دست به جمع آوري سپاه زد اما چون سبكسر و شهوت پرست و خونخوار بود كسي به او اعتنا نمي كرد لذا جلال الدين مجبور بود از شهري به شهر ديگر بگريزد .

وي سرانجام به تبريز حمله كرد و اتابكان آن ديار را كه مي توانستند متحد خوبي برايش باشند ، كشت . عاقبت پس از شكستهاي پي در پي و فرار دائم در مقابل سپاهيان مغول ، اَجل جلال الدين فرا رسيد . او در ميافارقين كه ناحيه اي در كردستان بود بدست شخصي كه برادرش را جلال الدين كشته بود ، بقتل رسيد . بدين ترتيب جلال الدين پس از يازده سال سلطنت در سال 628 هـ.ق از دنيا رفت . با نابودي جلال الدين سلسله خوارزمشاهيان نيز منقرض شد و مغولان سراسر ايران را فتح كردند

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:39 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زندگی نامه ی اتسز خوارزمشاه

 

اتسز خوارزمشاه

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

نهم جمادی الاخر سال 551 ق   

 

 

 

 

 

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:41 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بیوگرافی و زندگینامه

نوشکتین نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی بود از اهالی غرجستان که توسط سپهسالار کل سپاه خراسان در زمان سامانیان خریداری شد. این غلام در دوران فرمانروایی سلجوقیان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیده شد. نوشتکین صاحب 9 پسر بود که بزرگترین آنها، قطب الدین محمد نام داشت.

پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید «491 ق / 1098 م» و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد. بدین ترتیب دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده و دست پرورده سلجوقیان بود. قطب الدین محمد به مدت سی سال تحت قیومیت و اطاعت سلجوقیان امارت کرد. پسرش اتسز هم که بعد از او در 522 ق / 1128 م به فرمان سنجر امارت خوارزم یافت، از نزدیکان درگاه سلطان سلجوقی بود. هر چند بعدها کدورتی بین وی و سلطان سنجر پدید آمد که به درگیریهای متعددی هم منجر شد، اما تا زمان حیات سلطان سنجر، اتسز نتوانست به توسعه قلمرو خوارزمشاهیان کمک چندانی بکند. چون اتسز پیش از سنجر وفات یافت، پسرش ایل ارسلان «551 ق / 1156 م» امیر خوارزم شد. اما در زمان او که سلطان سنجر نیز وفات یافته بود، نزاع داخلی سلجوقیان، امکانی را فراهم آورد تا ایل ارسلان به قسمتی از خراسان «558 ق / 1163 م» و ماوراءالنهر «553 ق / 1158 م» که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند، دست یافد و به این ترتیب نزدیک به پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کند.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:41 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

منازعات پسران ایل ارسلان

بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برای دستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای این دو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیریها به پایان رسید. در زمان تکش تمامی خراسان، ری و عراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان 596 ق / ژوئن 1200 م»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد خواند و به این ترتیب سلطان محمد خوارزمشاه شد.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:41 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

فرجام فرمانروایی علاء الدین تکش

بیست سال «596 - 616 ق / 1200 - 1219 م» فرمانروایی مستبدانه و آکنده از تعدی، خشونت و غرور این سلطان خوارزمشاهی، در قالب نکبت بارترین فرجامی که شایسته یک سلطان جبار و مغرور است، سرانجام به پایان خود رسید. وحشت، فرار و تن دادن به تبعید اجباری که عاقبت منجر به مرگ دردناک غریبانه‏اش در تنهایی و بی کسی شد.
علاءالدین محمد که میراث دشمن با خلیفه را از پدر داشت، از همان آغاز امارت، خود را از تأیید و حمایت فقیهان و ائمه ولایت محروم دید به همین دلیل ناچار شد تا بر امیران قبچاق خویش، یعنی ترکان قنقلی که خویشان مادریش بودند، تکیه کند و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان متجاوز، بی رحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی می‏شدند، به تدریج حکومت خوارزمشاه را در همه جا مورد وحشت و نفرت عام سازد.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:42 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قدرت یابی مغولان

در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‏داد و خلیفه بغداد - الناصر الدین بالله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود؛ در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاسته‏ای در حال طلوع بود که به داخل مرزهای اسلام می‏خزید و خود را برای تهدید و تسخیر دنیای اسلام آماده می‏ساخت. مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیه‏ای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده می‏ساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد. در نتیجه فاجعه عظیمی که برای دنیای اسلام تدارک دیده می‏شد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقی ماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، روحیه تباه شد. و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز می‏گشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود.

دستاوردهای دولت خوارزمشاهی که با سعی و کوشش بنیانگذاران آن که می‏توانست آینده بهتری را برای ایران زمین و تمدن اسلامی رقم زند، در نکبت استبداد مطلقه، ماجراجوییهای شاهانه و تنگ نظریهای مذهبی و سیاسی، رنگ باخت و تباهی را نصیب مجریان، کارگزاران، کار گردانان و از همه مهمتر مردم محروم نمود.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:42 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اتسز خوارزمشاه

محمد نوشتکین، پدر اتسز، به مدت سی سال بر خوارزم فرمانروایی داشت که در این مدت همچنان تابع و مطیع سلجوقیان بود. گویند در تمام این مدت یک سال، خود برای اظهار اطاعت به درگاه سلطان می‏آمد و سال بعد، پسرش اتسز را می‏فرستاد. با مرگ محمد نوشتکین، اتسز، به فرمان سلطان سنجر در 522 ق / 1128 م، به امارت خوارزم رسید که از نزدیکان دربار سنجر به شمار می‏رفت. با این حال اندک زمانی بعد از امارت خوارزم، خود را مورد سوء ظن سلطان یافت و به این ترتیب عصیانی را که در باطن داشت، اظهار کرد. سلطان سنجر در 533 ق / 1138 م، همراه با سپاهی گران برای تأدیب اتسز رهسپار خوارزم شد. اما اتسز که خود را در مقابله با سپاه سنجر ناتوان می‏دید، از خوارزم گریخت. به این ترتیب امیر سلجوقی امارت خوارزم را به برادر زاده خود سلیمان بن محمد واگذاشت و خود به خراسان بازگشت. پس از رفتن سپاهیان سنجر، استز بار دیگر به خوارزم بازگشت و با شکستی که به سپاهیان سلیمان بن محمد وارد کرد، وی را وادار به فرار نمود.

 

چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:42 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها