سیاستهای منصور بن نوح که جوان نوخاستهای بیش نبود و درباریان و سرکردگان سپاه، قدرتش را چندان جدی تلقی نمیکردند، موجب ناخرسندی درباریان شد؛ از این رو، برخی از آنها، ایلک خان را به تسخیر بخارا دعوت کردند.
اما ایلک خان ، فایق را که از حانب وی در سمرقند حاکم بود به بخارا فرستاد، و فایق با اظهار دوستی و بندگی نسبت به ابوالحارث منصور، زمام امور را در بخارا به دست گرفت و به این ترتیب دربار بخارا را تحت نظارت خویش درآورد.
توافق بر سر عزل ابوالحارث منصور بن نوح
چون سیف الدوله محمود، در همین ایام برای دستیابی به غزنه که مرگ پدرش سبکتکین «387 ق / 997 م» موجبات ادعاهای برادرش اسماعیل را برای جانشینی پدر فراهم کرده بود ، به آن سرزمین رفته بود.
ابوالحارث منصور «بکتوزون » حاجب را به جای او به حکومت خراسان فرستاد.
فایق هم چون از واگذاری خراسان به بکتوزون، راضی نبود پنهانی با نامه و پیام، ابوالقاسم سیمجوری ، برادر ابوعلی را به مخالفت با او برانگیخت.
اما جنگی که بین آنها رخ داد به صلح منجر شد و قهستان و هرات به سیمجور واگذار و خراسان در تصرف بکتوزون باقی ماند «ربیع الاول 388 ق / مارس 998 م».
در این میان، سیف الدوله محمود از غزنه بازگشت و چون خود را حاکم خراسان میدانست، در دفع و طرد بکتوزون از خراسان تردیدی به خود راه نداد.
چون ابوالحارث منصور برای رفع این اختلاف به همراه فایق و سپاه خویش عازم خراسان شد، بکتوزون شکست خود را از محمود نتیجه بی ثباتی منصور میدانست، در سرخس به موکب او رسید.
در آنجا دو سرکرده سپاه، پنهانی در خلع ابوالحارث منصور توافق کردند. بالافاصله او را توقیف و چشمهایش را میل کشیدند و برادرش ابوالفوارس عبدالملک را که کودکی خردسال بود به جای او به امارت گذاشتند «صفر 389 ق / فوریه 999 م».