0

تاریخ ایران- سلسله طاهریان

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تاریخ ایران- سلسله طاهریان

سلسله ی صفاریان از آغاز تا سقوط

نهضت یعقوب لیث در سیستان، ازقیامعیاران و مطوعهشهر بر ضد خوارج که عمالطاهریانبعد از سالها درگیری از عهده دفعآنها بر نیامده بودند آغاز شد. سیستان که در آن ایام به اتحادیه‏ای از دزدان و راهزنان تبدیل شده بود،
بهتدریج تمام سیستان و قسمتی از اطراف خراسان را دچار نا امنی کرده و جولانگاه تاخت وتاز بی امان خویش ساخته بودند، و چون حاکم سیستان، که از دست نشاندگان طاهریان بوداز عهده دفع آشوب آنها بر نمی‏آمد، عیاران شهری، طبقات جوانان و جوانمردان محلی، بهعنوان مطوعه و غازیان، به دفع خوارج همت گماشتند.

یعقوب و برادرانش - عمروو علی که بعدها در عیاریها و شبگردیهای شهر با او شریک و رفیق شدند، از فرزندان لیثرویگر و از اهالی قریه‏ای به نامقرنینبودند.

یعقوب که به زودی درنقش رهبر جنگجویان ضد خوارج و ضد طاهری ظاهر شد، توانست به تدریج آشوبهای محلی راسرکوب و امنیت سیستان را تأمین نماید «حوالی 248 ق / 862 م»، و چندی بعد دولتتازه‏ای را در سیستان بنیان گذارد.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:14 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حکومت صفاریان

سیستان ، مهد ظهور سلسله فرمانروایان صفاری در قرن سوم بود . این دیار از همان نیمه اول قرن اول هجری ، توسط مسلمانان فتح شد و حاکمانی از طرف خلفا و یا حاکمان کوفه بر آن گمارده می شدند . با مهاجرت تعداد زیادی از اعراب به این نقطه ، اسلام در سراسر آن گسترش یافت .
دو شهر زرنج و بست از مهمترین شهرهای سیستان بودند که طاهریان در دوران حاکمیت خویش ، بر آنها حکمرانی می کردند ، زیرا سیستان آن زمان تابع حکومت خراسان شده بود . دوری سیستان از مرکز خلافت باعث شد خوارجی که از عراق و غرب ایران رانده می شدند ، به این دیار پناهنده شوند و بتدریج قدرت و مکنتی به دست آورند . آغاز ورود آنها از اواخر قرن اول هجری بود و تا زمانی که صفاریان در صحنه سیاسی این منطقه ظاهر شدند ، مدام شورشهایی به راه می انداختند . برخی از این شورشها آنچنان توسعه یافت که برای مدت چند دهه دوام آورد . از مهمترین شورشهای خوارج ، شورشی بود که حمزه آذرک رهبری آن را به عهده داشت .
خوارج از سال 180 تا 213 توانستند در قسمت مهمی از سیستان برتری خود را حفظ کنند .
دسته های خوارج بیشتر در مناطق غیر شهری ساکن بودند و مانند اسلاف خود ، با تهدید و کشتار و نیز اظهار دین داری افراطی ، کسانی را می فریفتند . فشار حاکمان نالایق طاهری نیز راه را برای آنان هموار تر می کرد و در این میان مردم مسلمان دچار زحمت و سختی بسیار می شدند .
سرانجام مردم که از ناامنی و نابسامانی اوضاع آنان به تنگ آمده بودند و می دیدند که حکام طاهری نیز توانایی مقابله با آنان را ندارند خود دست به تشکیل دسته های مقاومت زدند . این دسته ها که جنگجویان داوطلب معروف به ( مطوعه ) بودند وظیفه خویش را جنگ با خوارج و کافران نقاط دورتر مرزهای شرق عنوان می کردند .
با کاهش سلطه طاهری ، این دسته ها نفوذ یافتند و بتدریج سازمان اجتماعی جدیدی را تشکیل دادند . در این زمان بود که آنها به نام عیاران خوانده شده و طبقه و فرهنگ جدیدی را به خود اختصاص دادند .
عیاران رقیب خوارج شده و خود را اهل فتوت و جوانمردی خواندند . آنها جوانمردی را امری جدا از راهزنی ندانسته و خود را آلوده به غارتگری کردند . عیاران بیشتر اموال ثروتمندان را غارت می کردند ، در حالی که می کوشیدند دروغ نگویند ، قانع باشند . اگر نان و نمک کسی را خوردند وی را آزار نرسانند و حق مظلوم را از ظالم بگیرند به همین دلیل بود که زمانی ، عیاری به پیشه راهزنی گفته می شد ، اما راهزنی که اهل انصاف و جوانمردی بود .

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:15 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

یعقوب عیاری از سیستان

یعقوب فردی روستایی بود که قریه قرنین متولد شده بود و در ابتدا رویگری می کرد ، به همین دلیل به او صفار گفته می شد . حال و هوای عیاری او را از رویگری جدا کرده و پس از چندی که دار و دسته خود را شکل داد ، به جمعی بزرگتر که رهبری آن را صالح بن نضر بر عهده داشت ، پیوست . صالح با بیرون راندن حاکم طاهری بست در سال 239 ه . امیر سیستان شد . پس از وی درهم بن نضر جای او را گرفت . یعقوب که جایگاه والایی در این دسته یافته بود ، موفق شد به سال 247 ه . در هم را کنار گذاشته و فرمانروای سیستان شود . این ابتدای فرمانروایی صفاریان بود .
ساده زیستی یعقوب لیث و مدارای او با مردم سیستان باعث شد نیروی نظامی ، سیاسی قابل ملاحظه ای در پشت سر او جمع شود ، نیرویی که وی با کمک آن توانست برای نیم قرن حکومت صفاری را سرپا نگاه دارد .

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:15 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

جنگهای یعقوب

یعقوب لیث از زمانی که امارت سیستان را به زور شمشیر خود و عیاران گرفت تا زمانی که زنده بود ، دایما در جنگ و درگیری بسر می برد . ابتدا با رقبای عیار خود ، بعد با خوارج ، و آنگاه با طاهریان ، و عاقبت نیز با خلیفه بغداد درگیر شد . حل مشکل خوارج ( چه با جنگ و چه با فریفتن آنان ) می توانست هم راه آینده وی را هموار کند و هم مسلمانان و حتی خلیفه را خشنود سازد ، بنابراین وی عمار خارجی ، فرمانده خوارج را به سال 251 ه . در جنگی کشت و بقایای نیروهای وی را به سپاه خویش ملحق ساخت . صالح بن نضر رقیب عیار وی نیز که با شاه بودایی کابل متحد شده بود ، از یعقوب شکست خورد و بدین سان سیستان آرامش یافت .

آنگاه یعقوب به سوی هرات تاخت و گذشته از جنگی که با خوارج کرد ، به جهاد علیه کافران بت پرست نیز پرداخت و غنایم فراوانی به همراه آورد که تحسین مسلمین را به دنبال داشت . در آن دیار برخی از حکام طاهری را نیز دستگیر کرد ، که خود آغاز تهدیدی بود که یعقوب صفاری برای طاهریان تدارک می دید .
یعقوب گرچه توانسته بود با دلاوری و تهور خویش ، سیستان را تحت کنترل خود در آورد ، در فکر آن نیز بود که با نشان دادن اطاعت خود نسبت به خلیفه بغداد ، حکومت این دیار را به او واگذار شود ، بنابراین بعد از هر پیروزی هدایای گرانبهایی را راهی بغداد می کرد تا دل خلفای دنیا دوست بغداد را به چنگ آورد . اقدام بعدی یعقوب ، حمله به کرمان بود که به سال 254 ه . صورت گرفت . او کرمان را که آن زمان جزو قلمرو فارس به حساب آمده و شخصی به نام علی بن حسین بر آن حکم می راند از دست او درآورد ، آنگاه به فارس رفته و پس از گرفتن شیراز از غنایمی بسیار به دست آورد و به سیستان مراجعت کرد .
وی مجداد به افغانستان رفت و با حمله به کابل و مناطق اطراف ، غنایم فراوانی به دست آورد و آنها را روانه بغداد کرد .
در این زمان محمدبن طاهر آخرین فرمانروای طاهری ، حکومت سیستان را به یعقوب وانهاد بود ، اما یعقوب هوای تسخیر خراسان در سر داشت . او در سال 259 ه . به دلایل واهی ، به نیشاپور یورش برد و بدون درگیری جدی ، بساط طاهریان را برچید و خراسان را تحت کنترل خود در آورد .
یعقوب در تعقیب جمعی از مخالفان خود که از چنگش گریخته بودند ، به گرگان و طبرستان نیز لشکر کشید و با وجود آن توانست در سال 260 ه . ساری را به تصرف در آورد ، نتوانست در آن دیار بماند ، زیرا آب و هوای طبرستان خسارت زیادی برای سربازان وی در پی داشت . از این رو بدون دستیابی به هدف بازگشت .

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:16 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حکومت عمرولیث

پس از در گذشت یعقوب ، انتظار آن بود که برادرش علی به جانشینی او برسد ، اما کار برادر دیگر ، عمرو بالا گرفت و مخالفتهای علی با وی ، تاثیری در کامیابی وی نداشت .
میراثی که برای عمرو باقی مانده بود ، حکومت سیستان ، خراسان و فارس همراه خزاین پر از سیم و زر بود . اما بزودی خراسان گرفتار شورش برخی از یاران دیرین طاهریان شد و شخصی به نام خجستانی نیشاپور را به تصرف خود در آورد ، عمرو نه تنها نتوانست او را از نیشاپور براند ، بلکه خود برای مدتی در زرنج محصور وی بود ، گرچه وی توانست زرنج را تصرف کند و به نیشاپور بازگشت . این واقعه در سال 266 ه . رخ داد .
در سال 270 ه . که خلیفه خیالش از ناحیه صاحب الزنج آسوده شده بود و خراسان را نیز گرفتار شورش کسانی چون رافع بن هرئمه و برخی دیگر می دید ، تصمیم گرفت عمرولیث را خلع کند ، از این رو برابر حاجیان خراسان ، عمرو را لعنت کرد و عزل او را اعلام داشت . سپس سپاهیانی برای تصرف فارس اعزام کرد ، عمرو بن لیث با شنیدن حمله نیروهای خلیفه به فارس ، بدان سوی شتافت اما شکست خورد و بازگشت . با این حال خلیفه که مجددا با عمرو از در آشتی وارد شد و در سال 275 ه . مجددا حکومت وی را بر شرق ایران و فارس تایید کرد .
در سال 283 ه . عمرولیث با حمله به خراسان ، رافع بن هرثمه را که حکومت علویان طبرستان را پذیرفته و به نام آنان خطبه می خواند ، سرکوب کرد و خراسان را یکسره به تصرف صفاریان در آورد . خلیفه بغداد وی را به دلیل سرکوبی رافع بسیار ستود ، زیرا خطر علویان ، حکومت بنی عباس را تهدید می کرد .
اکنون عمرو از بابت قلمرو تحت سلطه خود نگرانی نداشت و همین باعث شد که به فکر تسخیر ماوراءالنهر بیفتد . حکومت ماوراءالنهر از طرف خلیفه به سامانیان واگذار شده بود .
با اسرار عمرو ، خلیفه بغداد حکومت ماوراءالنهر را به وی بخشید . او به سوی این دیار حرکت کرد و طی درگیریهایی که سرداران وی و نیز خود او با اسماعیل سامانی داشت ، گرفتار شد . او را به بند کشیدند و به بغداد فرستادند . درگیری وی با سامانیان تا سال 287 ه . به طول انجامید ، عمرو دو سال پس از اسارت در بغداد کشته شد .

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:17 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

صفاریان پس از عمروبن لیث

در پی شکست عمرو ، سامانیان خراسان را به قلمرو خویش افزودند و برای جانشین عمرو که نواده او طاهربن محمد بود تنها سیستان ، کرمان و فارس باقی ماند . جانشینان عمرو به اسراف ، تمامی اندوخته های یعقوب و عمرو را صرف عیش و نوش خویش کرده ، باغها و بناهای بسیار در زرنج و بست ساختند . کشمکش میان سرداران و افراد خاندان صفاری نیز اوضاع را آشفته کرده بود .
در سال 298 ه . اسماعیل سامانی که حکومت سیستان را از خلیفه گرفته بود ، با سپاهیان خویش به سیستان یورش برد و بعد از گذشت نیم قرن بساط حکومت مستقل صفاریان را برچید .

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:18 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قلمرو حكومت

همانطور كه مي‌دانيم اولاد ليث صفار از سيستان كار خود را آغاز كردند و در واقع خاستگاه ابتدايي آنان همان سيستان مي‌باشد. ولي پس از اندك مدتي يعقوب به خراسان ، كرمان ، فارس و ... دست يافت و پس از صلح و اظهار اطاعت عمرو از خليفه ، خليفه فرمان حكومت « مناطقي كه در اختيار يعقوب بود ، خراسان ، طبرستان ، گرگان ، ري و فارس را نيز به او بخشيد و منصب صاحب شرطگي بغداد را نيز به او واگذار كرد. »[1] پس از فراز و نشيب‌هايي كه در روابط خليفه با عمرو بوجود آمد ، قلمرو حكومت عمرو محدود و وسيع مي‌شد و بالاخره در زمان حكومت نيمه مستقل جانشينان عمرو ، قلمرو حكومت آنان غالباً به همان سيستان محدود مي‌شد. به هر حال محدوده حكومتي سلسله صفاريان را بطور خلاصه مي‌توان اينطور عنوان كرد كه : « صفاريان بعد از قدرت گرفتن در سيستان توانستند امپراطوري پهناوري اما مستعجل در شرق عالم اسلام بر پاي دارند كه از باميان و كابل در شرق گرفته تا اهواز و اصفهان در غرب و جنوب امتداد داشت. »[2]

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:18 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

مشي سياسي

در مورد مشي سياسي صفاريان بايد بگوييم كه فقط در دوران يعقوب و عمرو ، يعني دو حاكم مهم اين سلسله مي‌توان در اين مورد سخن گفت ، چون بقيه خاندان صفاري كه حكومت كم اهميتي را در سيستان تا سال 392 ادامه دادند ، در حقيقت تابع حكومت‌هاي ساماني و غزنوي بودند و سياست مستقلي نداشتند. ولي درباره يعقوب و عمرو هم اگر چه بعضي معتقدند كه « كاملاً روشن است كه خلفا و صفاريان حتي لحظه‌اي به هم اعتماد نداشتند. »[3] ولي اين عدم اعتماد موجب نمي‌شد كه يعقوب و يا عمرو و از سوي ديگر خليفه عباسي در مواقعي كه سياستشان اقتضا مي‌كرد ، با هم از در دوستي و آشتي در نيايند و به همين دليل نمي‌توان به طور قاطع از سياست دوستي و اطاعت كامل صفاريان از خليفه و يا به عكس از دشمني هميشگي آنان با هم سخن بگوييم.
اكنون به نمونه‌هايي از سازش با خليفه از سوي يعقوب اشاره مي‌كنيم : در سال 255 و پس از فتح كرمان و فارس « يعقوب تعدادي اسب و بار با مشك و جامه‌ها براي معتز فرستاد به پيشكش »[4] و يا در سال 257 « ابو احمد بن متوكل ولايتداري بلخ و طخارستان و ولايتهاي مجاور چون كرمان و سيستان و سند و ... را براي وي ( يعقوب ) نوشت و سالانه مالي براي وي نهاد كه اين را پذيرفت و برفت. در ربيع الآخر همين سال فرستاده يعقوب بن ليث بيامد با بت هايي كه مي‌گفت آن را از كابل گرفته است. »[5] و يا در سال 259 پس از فتح نيشابور ، يعقوب فرستادگاني به نزد خليفه فرستاد و بوسيله آنان ضمن اعلام خبر فتح نيشابور به خليفه ، سر عبدالرحمن خارجي را نيز « كه از سي سال پيش در هرات دعوي خلافت داشت »[6] فرستاده بود و بعد در سال 260 پس از جنگ با علويان طبرستان يعقوب در نامه‌اي به خليفه مي‌نويسد : « من ... گروهي را بكشتم كه در روزگار من همانند آن نبوده و هفتاد كس از طالبيان را اسير كردم. »[7] با توجه با اين نمونه‌ها مي‌بينيم كه يعقوب چنانكه برخي گمان كرده‌اند ، سوداي مخالفت بنيادي عليه خلافت عباسي را نداشته است و حتي جنگي را كه بين او و خليفه اتفاق افتاده است بنا بر تحليل محمد تقي بهار در تصحيح تاريخ سيستان مي‌توان فريب يعقوب و تصور اينكه وي مي‌تواند بغداد را بدون جنگ تصرف كند دانست و به هر حال وقتي كه وي متوجه مي‌شود خليفه قصد توطئه عليه او را دارد ، سعي در برانداختن وي مي‌كند كه در نهايت نيز موفق نمي‌شود.
سياست و خط مشي صفاريان در دوره عمرو ليث نيز همان بود كه در زمان يعقوب مشاهده مي شد . يعني عمرو نيز قصد ابراز مخالفت اساسي با خليفه را نداشت و تا زماني كه كار با ارسال هدايا و مماشات و اظهار اطاعت درست مي‌شد ، سوداي مخالفت در سر نمي‌پروراند. اينك به ذكر نمونه‌هايي از اين سياست عمرو مي‌پردازيم : در سال 268 وي هدايايي براي خليفه فرستاد كه « بهاي آنچه فرستاده بود و هديه كرده بود پانصد هزار دينار مي‌شد. »[8] و يا در سال 279 « فرستاده عمرو ليث صفار با هديه‌ها به نزد معتضد آمد و ولايتداري خراسان را خواست. »[9] و يا در سال 284 فرستاده خليفه معتضد « سوي عمرو بن ليث صفار رفت كه به نيشابور بود و خلعتها و پرچمي به نشان ولايتداري وي بر نيشابور با هديه‌هايي از جانب معتضد همراه داشت. »[10] و همينطور در سال 286 « هديه عمرو بن ليث صفار از نيشابور به بغداد رسيد ، مبلغ مالي كه فرستاده بود چهار هزار درم بود با بيست اسب با زينها و لگامهاي مزين نقره كاري و يكصد و پنجاه اسب با جلهاي منقش با جامه‌ها بوي خوش و تعدادي باز »[11]
در مفابل اين اقدامات يعقوب و عمرو ، خليفه نيز مقابله به مثل مي‌كرد ، يعني وقتي كه بخاطر سركوبي شورش‌ها به كمك يا بي‌تفاوتي صفاريان نياز داشتند با آنها روابط حسنه برقرار مي‌كردند و زماني كه نگراني از شورش‌ها نداشتند و يا از سوي صفاريان احساس خطر مي‌كردند ، با آنها سر ناسازگاري مي‌گذاشتند ، بطوريكه در چندين سال حكومت صفاريان ، چندين بار يعقوب و عمرو در سمتهايي عزل و نصب شدند و اين نشاندهنده اين واقعيت است كه هم خليفه و هم صفاريان تنها به قدرت خود مي‌انديشيدند و آنچه كه از سوي بعضي عنوان مي‌شود كه صفاريان و ديگر سلسله‌هاي نيمه مستقل ايراني قصد آزادسازي ايران از يزر حكومت اعراب را داشته‌اند ، حداقل در مورد حكومت صفاريان نمي‌تواند كاملاً درست و مستدل و مستند باشد.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:18 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اهميت صفاريان در تاريخ ايران

1 ـ تأسيس اولين سلسله حكومت محلي در ايران بدون وابستگي به خلفا
در تاريخ ايران،يعقوب ليث اولين فردي است كه توانست در اوايل كار بدون وابستگي به خليفه و ديگر قدرتمندان داخلي تنها با كوشش و تلاش پيگير خود و نيز تكيه بر خصوصيات و ويژگي‌هاي شخصي و تدبير جنگي خود ، اولين سلسله تقريباً مستقل ايراني در ايران بعد از اسلام را پايه‌ريزي كند و تفاوت او با طاهريان كه از جمله وابستگان سياسي و نظامي خلفا بودند كاملاً مشخص است و به عبارتي« اهميت امراي نخستين صفاري تشكيل امپراطوري پهناور اما مستعجل در شرق عالم اسلام بود كه از باميان و كابل درشرق تا اهواز واصفهان درغرب امتداد داشت،صفاريان نخستين شكاف عظيم درتماميت ارضي قلمروعباسيان ايجاد كردند»[12]

2 ـ علاقه به زبان و ادبيات فارسي
پس از غلبه اعراب بر ايرانيان ، زبان و ادبيات فارسي رونق خود را از دست داد و زبان رسمي در دربارها ـ حتي دربار طاهريان ايراني ـ عربي بود و يعقوب اولين حاكم ايراني بود كه پس از استيلاي اعراب به زبان و شعر و ادبيات فارسي اهميت داد و بعدها اين مسأله توسط سامانيان بطور قوي‌تري دنبال شد. به هر حال درباره اهميت دادن يعقوب به زبان و شعر و ادب فارسي ، نقل شده است كه پس از پيروزي يعقوب بر خوارج و نيز سپاه طاهريان « شعرا او را شعر گفتندي به تازي .. چون .. شعر برخواندند او عالم نبود ، درنيافت ... پس يعقوب گفت : چيزي كه من اندر نيابم چرا بايد گفت ؟ محمد وصيف پس شعر فارسي گفتن گرفت...

اي اميري كه اميران جهان خاصه و عام بنـده و چاكـر و مولاي تو‌انـد و غـلام
ازلــي خطي ور لوح كه ملكــي بدهيد بي ابي يوسف يعقوب بن الليث همـــام
بلقام آمــد زنبيــل و لتي خور بفـلك تـيره شد لشكر زنبيل و هبا گشت كنام
لمن الملك بخواندي تو اميـــرا بيقين بـا قليل الفئه كه زا دوران لشكــر كــام
عمر عمار تو را خواست و زو گشت بــري تيـغ تو كرد ميانجـي بميـــان دد و دام
عمر او نزد تو آمد كه تو چون نوح بـــزي در آكار تن او ، سـر او بــاب طعـــام »[13]

آثار و بناهاي تاريخي
از جمله آثار باقيمانده از دوره صفاري مي‌توان به خدا خانه‌ي مسجد عتيق شيراز اشاره كرد.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:20 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

علل سقوط صفاريان

اگر شكست و اسارت عمرو ليث صفاري در جنگ با امير اسماعيل ساماني را در حقيقت به عنوان سقوط سلسله صفاريان در نظر بگيريم ، لاجرم بايد علل سقوط اين سلسله را در اعمال و سياست‌هاي يعقوب و بخصوص عمرو بابيم.
بعضي از محققين علت شكست عمرو از اسماعيل و به تبع آن سقوط سلسله صفاري را ، « خود بزرگ بيني عمرو »[14] و بعضي ديگر « توقعات بيش از اندازه خود او »[15] دانسته‌اند ، زيرا گفته شده « عمرو از سلطان خواسته بود كه وي را ولايتدار ماوراءالنهر كند ، كه آن ولايت را بدو داد. »[16] البته تقاضاي حكومت ماوراءالنهر توسط عمرو از خليفه از يكسو مي‌تواند فزونخواهي باشد كه در طبيعت هر انساني كم و بيش هست و يا شايد كينه قبلي عمرو از اسماعيل در رابطه با همكاري او با رافع بن هرثمه در مخالفت با عمرو باشد ، به هر حال عمرو در پي گرفتن حكم حكومت ماوراءالنهر به آنجا لشكر كشيد و هر چه امير اسماعيل خواست از وقوع جنگ جلوگيري كند ، موفق نشد. از جمله اقدامات امير اسماعيل براي جلوگيري از جنگ نقل شده كه « اسماعيل گروهي از سرهنگان عمرو بگردانيد و ايشان را از خداي تعالي بترسانيد كه ما مردمان غازي‌ايم و مالي نداريم و اين مرد دنيا همي طلب كند و ما آخرت ، از ما چه خواهد؟ »[17] و يا اينكه گفته‌اند كه اسماعيل به عمرو پيغام داد كه « تو جهاني پهناور بدست داري ، تنها ماوراءالنهر بدست من است و من در يك مرز هستم ، به آنچه در دست تو هست قانع باش و مرا بگذار در اين مرز مقيم باشم ، اما عمرو نپذيرفت. »[18] و بالاخره در جنگي كه بين اين دو اتفاق افتاد ، عمرو شكست خورده و اسير شد و سرانجام در زندان خليفه درگذشت يا كشته شد و با وفات او در حقيقت دوران حكمراني تقريباً مستقل و درخشان صفاريان نيز به سر آمد.
شايد دليل ديگر سقوط صفاريان اين نكته باشد كه صفاريان سياست روشني از نظر مذهبي و برخورد با خلافت نداشتند ، زيرا آنها از سوي گاه با خلافت سني عباسي و گاه با حكومت شيعي علويان مبارزه و مخالفت مي‌كردند و هم چنين اينكه گاهي با خوارج مبارزه و گاهي با آنها همكاري مي‌كردند و به هر حال قدرت حكومت آنان بيشتر متكي بر نيروي نظامي بود و توجهي به ايجاد مشروعيت مذهبي حكومت خود در نظر مردم نداشتند و به همين دليل است كه آنها نيز مانند بسياري ديگر از حكومت‌هاي نيمه مستقل ايراني بعد از اسلام به محض اينكه فتوري در قدرت نظاميشان ايجاد شد و قدرت نظامي خود را تا حدي از دست دادند، از حمايت و پشتياني مؤثر مردم نيز محروم شدند و بدين ترتيب از قدرت ساقط شدند.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:20 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

یعقوب لیث صفار

 

یعقوب (پسرِ) لیث یکی از پادشاهان ایران از دودمان صفاری بود. یعقوب بن لیث مردی بود از قریه قرنین در سیستان افغانستان لیث پدر یعقوب در سیستان شغل رویگری داشت. او سه پسر داشت بنام‌های یعقوب و عمر و علی. هر سه پسران لیث حکومت کردند اما دوره حکومت آنان چندان نپایید. یعقوب نیز در اوایل مانند پدر رویگری می‌کرد و هرآنچه بدست می‌آورد به دوستانش ضیافت می‌کرد. چون به سن رشد رسید عده‌ای از عیّاران او را به سرداری خود برگزیدند.

در سال ۲۳۷ که طاهر بن عبدالله در خراسان حکومت می‌کرد مردی از اهل بُست به‌نام صالح بن نصر کنانی بر سیستان چیره شد و یعقوب به خدمت وی در آمد. طاهر که مردی با تدبیر بود صالح بن نصر را از سیستان براند و پس از وی درهم بن نصر (یا نضر) خروج کرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان براند. درهم که نتوانست از عهده‌ای سپاهیان برآید یعقوب را سردار سپاه خویش تعین کرد. سپاهیان چون ضعف فرماندهی درهم را دیدند از فرماندهی یعقوب اسقبال نمودند.

پس از چندی والی خراسان با تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد، او مدتی در بغداد زندانی بود بعد آزاد گردید و به خدمت خلیفه در آمد. درین زمان است که کار یعقوب نیز بالا می‌گیرد او به دفع خوارج می‌رود. یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود تمام یارانش از وی چنان فرمانبرداری می‌کردند که برون از تصور بود. یعقوب بعد ار ضبط سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. باز بار دیگر در سال ۲۵۳ رو به خراسان نهاد. این بار شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاد با حاکم فارس جنگیده و آن را نیز بدست آورد. یعقوب بعد از واقعه چند نفر از طرفداران خود را با پیشکش‌های گرانبها نزد خلیفه بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد.

یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو نداده‌ایم که تو به آنجا لشکر کشی کنی. المؤفق برادر خلیفه که صاحب اختیار مملکت بود پیامی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود. پس از آن به هرات رفت و از آنجا بهنیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر و به سیستان فرستاد و از آنجا روانه طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علویبجنگد. حسن درین جنگ شکست خورد فرار نمود و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و خراج یکساله را جمع کرد و روانه دیلمان شد، در راه در اثر بارش باران عده زیادی از سپاهیانش کشته شده و خود مدت چهل روز سرگردان می‌گشت. یعقوب پیامی نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده حسن را منزوی ساخته‌است به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:21 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پدر زبان پارسي بعد از اسلام در ايران

یعقوب لیث صفار نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از ورود اسلام به ایران، به عنوان زبان رسمی ایران اعلام کرد و پس از آن دیگر کسی حق نداشت در دربار او به زبانی غیر از پارسی سخن بگوید. دکتر محسن ابوالقاسمی در کتاب «تاریخ زبان فارسی» آورده‌است:«.... در سال ۲۵۴ هجری، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تاسیس کرد و زبان فارسی دری را زبان رسمی کرد که این رسمیت تا کنون ادامه دارد.» در منابع کهن نیز از این رویداد نام برده شده‌است. نویسنده «تاریخ سیستان» چنین روایت کرده‌است: یعقوب فرا رسید و بعضی از خوارج که مانده بودند ایشان را بکشت و مال‌های ایشان برگرفت. پس شعرا او را شعر گفتندی به تازی: قد اکرم الله اهل المصر و البلد بملک یعقوب ذی الافضال و العدد. چون این شعر برخواندند او عالم نبود، در نیافت، محمدبن و صیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و بدان روزگار نامه پارسی نبود، پس یعقوب گفت: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟» محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت.» فارسی، یا فارسی دری یعنی رسمی، دنباله پارسی میانه زردشتی است. تا عهد یعقوب لیث، زبان رسمی ایران یا حکومت‌های ایران، زبان عربی بود. یعقوب در سال ۲۵۴ هجری قمری زبان پارسی را رسمی کرد و زبان رسمی ایرانی است. پس از یعقوب هم سامانیان و آل بویه این زبان را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگیری کردند، دولت سامانی به رواج زبان فارسی علاقه مند بود و دولت غزنوی، فارسی را در هندوستان رایج کرد. زبان فارسی در دربار مغولی هند، زبان رسمی بود. رواج فارسی در هند سبب شد زبانی به وجود آید به نام اردو که زبان رسمی دولت پاکستان شد و به الفبایی که از الفبای فارسی گرفته شده، نوشته می‌شود. زبانی که در هند، آن را هندوستانی می‌نامند و به الفبایی که از الفبای سنسکریت گرفته شده، نوشته می‌شود، با اردو یک منشأ دارد. سلجوقیان زبان فارسی را در آسیای کوچک رایج کردند. در دولت عثمانی زبان فارسی رایج بود. برخی از سلاطین عثمانی چون محمد فاتح و سلیم اول به فارسی شعر سروده‌اند. اما تسلط استعمار بر کشورهای شرق سبب شد که از رواج فارسی کاسته شود.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:21 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

در گيري با خلفاي بغداد

محمد بن واصل تمیمی بر فارس چیره شده بود. المتعمد عباسی فارس را به موسی بن بغا داد، موسی نیز عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد، عبدالرحمان شکست خورد و اسیر شد. چون یعقوب در سیستان خبر بالا گرفتن کار ابن واصل را شنید طمع در ولایت فارس بست، در حالیکه محمد بن واصل در اهواز بود وی رو به فارس نهاد و فارس را تصرف کرد. در سال ۲۶۲ یعقوب از فارس رو به خوزستان نهاد. چون خبر به خلیفه المعتمد رسید فرمان حکومت خراسان، گرگان، طبرستان و ری و فارس را در حضور حاجیان به شمول شرطگی بغداد به وی داد. اما یعقوب راضی نشد و به خلیفه پیغام داد که به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد. خلیفه برادرش الموفق را به جنگ با یعقوب فرستاد، یعقوب درین جنگ شکست خورد و فرار کرد. بسیاری از اموال یعقوب بدست سپاهیان بغداد افتاد، و به نام غنیمت به بغداد برده شدند. المؤفق به علت بیماری به بغداد بازگشت و یعقوب نیز در گندی‌شاپور به قولنج مبتلا گشت. خلیفه رسولی را با منشور ولایت فارس و استمالت نزد یعقوب فرستاد. یعقوب قدری نان خشک و پیاز و شمشیر را پیش روی خود نهاد و به رسول گفت: «به خلیفه بگو که من مردی رویگر زاده‌ام و اکنون بیمارم و اگر بمیرم تو از من رها می‌شوی و من از تو، اگر ماندم این شمشیر میان ما داوری خواهد کرد، اگر من غالب شوم که به کام خود رسیده باشم و اگر مغلوب شوم این نان خشک و پیاز مرا بس است.»

یعقوب در سال ۲۶۵ در گندی شاپور در اثر قولنج در گذشت. یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کرده‌اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود او را نسبت استقامت و پایداریش سندان لقب داده است .

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:21 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آرامگاه يعقوب ليث صفار

آرامگاه یعقوب لیث اکنون در ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی دزفول در روستایی به نام اسلام‌آباد دزفول یا شاه‌آباد دزفول قرار دارد. قدمت آرامگاه یعقوب لیث صفاری، به دوره سلجوقی تا قاجار می‌رسد و در روستایی در ۱۰ کیلومتری دزفول (سمت راست جاده دزفول شوشتر) واقع شده‌است. بنا احتمالا آرامگاه شاه ابوالقاسم، سردار نامی ایران، یعقوب لیث صفاری، است که در شهر جندی شاپور وفات یافته‌است. آرامگاه با گنبد مضرس ساخته شده و با توجه به مرمت‌های مختلف، قدیمی‌ترین قسمت آن مربوط به دوره سلجوقی است.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:22 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سلسله ی طاهریان

طاهریان‌ اولین حکومت مستقل ایران‌ بعد از حملهٔ اعراب‌ بودند.
در اوایل قرن سوم، طاهر بن حسین، یکی از سرداران مأمون عباسی از طرف او امیر خراسان شد و بدلیل آن که عدم اطاعت خود را از مأمون اعلام کرد، اولین حکومت مستقل ایرانی بعد از اسلام در ایران تشکیل شد و حکومت او به طاهریان معروف شد. در زمان طاهریان نیشابور به پایتختی برگزیده شد.
طاهریان در جنگ با خوارج در شرق ایران به پیروزی دست یافتند و سرزمینهای دیگری مانند سیستان و قسمتی از ماوراءالنهر را به تصرف در آوردند و نظم و امنیت را در مرزها بر قرار کردند. گفته می‌شود که در زمان حکومت طاهریان، به جهت اهمیت دادن آنان به کشاورزی و عمران و آبادی، کشاورزان به آسودگی زندگی می‌کردند.
در زمان طاهریان قیامهای بابک و مازیار که به ترتیب در اذربایجان و طبرستان(مازندران)رخ داد باعث شد که انها از توجه به شرق ایران باز دارد.به همین دلیل خوارج دست به شورش زدند.اخرین امیر طاهری محمدبن طاهرنیز فردی مقتدر نبود.در نتیجه حکومت طاهریان رو به ضعف نهاد و سرانجام در میانه‌های سده سوم هجری به دست یعقوب لیث سرنگون شد.
امیران خانواده طاهریان عبارت اند از:
 طاهر بن حسین معروف به ذویمینین
 طلحه بن طاهر
 علی بن طاهر
 عبدالله بن طاهر
 طاهر بن عبدالله
 محمد بن طاهر بن عبدالله

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:22 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها