0

تاریخ ایران- سلسله ساسانیان

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زندگی نامه ی خسرو پرویز

 

خسرو پرویز

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

628 میلادی  

 

 

خسرو پرویز سوار بر اسب خود شبدیز در لباس رزم ، طاق بستان کرمانشاه

 

 

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بیوگرافی و زندگینامه

خسروپرويز (پيروز) به بالاترين قدرتي رسيد که ايران پس از خشيارشا به خود ديده بود، و [بر اثر غرور حاصل از همان قدرت] زمينۀ سقوط امپراطوري خود را فراهم ساخت. وقتي فوكاس، ماوريكيوس را كشت و به جاي او نشست، پرويز به آن غاصب اعلان جنگ داد (603) تا انتقام دوست خود را از او بگيرد؛ ماحصل‌ آنكه دشمني ديرين بين دو امپراطوري از نو آغاز شد. چون بيزانس در نتيجۀ آشوب و انشقاق ضعيف شده بود، ارتشهاي ايران توانستند دارا، آمد، ادسا، هيراپوليس، حلب، آپاميا، و دمشق را تصرف كنند. (605-613). پرويز، كه از كاميابي سرمست شده بود،‌ عليه مسيحيان اعلام جهاد كرد؛ 26000 يهودي به ارتش او پيوستند. در سال 614، نيروهاي مشترك او اورشليم را غارت كردند و 90,000 مسيحي را كشتند. بسياري از كليساهاي مسيحي، از جمله «كليساي قيامت»، بكلي سوخت؛ و صليب واقعي، محبوبترين يادگار مسيحيان، به ايران برده شد. پرويز به هراكليوس، امپراطور جديد روم، نامه‌اي نوشت و سؤالي در خداشناسي مطرح كرد: «از خسرو، بزرگترين خدايان و ارباب تمام زمين، به هراكليوس، بندۀ بيمقدار و بي‌شعور خود: تو مي‌گويي كه به خداي خويش اعتماد داري، پس چرا وي اورشليم را از دست من نجات نداد؟» در 616، يك ارتش ايراني اسكندريه را تسخير كرد، و تا سال 619 تمام مصر، كه پس از داريوش دوم از ملكيت ايران خارج شده بود، به شاه شاهان تعلق يافت. در همين ضمن، يك ارتش ايراني ديگر بر آسياي صغير تاخت و خالكدون را تصرف كرد (617)؛ ايرانيان آن شهر را، كه فقط به وسيلۀ تنگۀ بوسفور از قسطنطنيه جدا شده بود، به مدت ده سال در دست داشتند. در آن ده سال خسرو پرويز كليساها را ويران كرد؛ ثروت و آثار هنري آنها را به ايران برد؛ و، با وضع مالياتهاي سنگين، آسياي باختري را چنان از توش و توان انداخت كه در برابر حملۀ اعراب، كه يك نسل بعد صورت گرفت، پايداري نتوانست.خسرو ادارۀ جنگ را به سرداران خود سپرد، به كاخ تجملي خود در دستگرد (در حدود نودو شش كيلومتري شمال تيسفون) رفت، و خود را وقف هنر و عشق كرد. معماران، مجسمه سازان، و نقاشان را گردآورد تا پايتخت جديدش را بس زيباتر از پايتخت قديم سازند، و چهره‌هايي از شيرين، محبوبترين زن از سه هزار زن او، بر سنگ بتراشند.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شيرين مسيحي

ايرانيان شكوه داشتند از اينكه شيرين مسيحي است، و حتي برخي ادعا مي‌كرند كه شاه را نيز به مسيحيت گروانده است؛ به هر حال، در بحبوحۀ جنگ مقدس خود، خسرو به او اجازه داد تا كليساها و صومعه‌هاي بسيار بسازد. اما ايران، كه با غنايم جنگي و بردگان بيشمار ثروتمند شده بود، اشتغال شاه را به خوشگذراني و هنر، و حتي تساهل ديني او را، مي‌توانست ببخشد. ايرانيان پيروزيهاي او را به منزلۀ غلبۀ نهايي ايران بر يونان سرانجام پاسخ اسكندر داده شد، و انتقام ماراتون، سالاميس، پلاتايا، و آربلا گرفته شده بود.از امپراطوري بيزانس چيزي جز چند بندر آسيايي، چند قطعه از خاك ايتاليا، شمال افريقا، يونان، و يك نيروي دريايي شكست نخورده، و يك پايتخت محاصره شدۀ دچار وحشت و يأس نمانده بود. هراكليوس ده سال وقت صرف كرد تا از ويرانه‌هاي سرزمين خود كشور جديدي بسازد و ارتش نويني بيارايد؛ آنگاه به جاي عبور از تنگۀ خالكدون، كه مستلزم مخارج و تلفات زياد بود، ناوگان خود را وارد درياي سياه كرد، از ارمنستان گذشت، و از پشت سر به ايران حمله برد. همان گونه كه خسرو اورشليم را ويران ساخته بود، هراكليوس كلوروميا، زادگاه زردشت، را خراب كرد و آتش مقدس جاودان آن را خاموش ساخت (624). خسرو ارتشهاي خود را يكي پس از ديگري به مقابله با او فرستاد؛ همۀ آنها مغلوب شدند، و همچنانكه يونانيان پيش مي‌رفتند، خسرو به تيسفون گريخت، سردارانش، كه از اهانتهاي وي آزرده خاطر شده بودند، در خلع او با اشراف همدست شدند. وي را زنداني ساختند و فقط نان و آب به او دادند؛ هجده پسرش را جلو چشم خود او كشتند؛ سرانجام يكي ديگر از فرزندانش به نام شيرويه او را كشت (628).

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زندگی نامه یزدگرد سوم

 

یزد گرد سوم

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

  

به دست آسیابانی در مرو کشته شد  

 

شاهزاده ساسانی

 

 

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:49 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بیوگرافی و زندگینامه

در 634 تاج شاهي به يزدگرد سوم تفويض شد، که از سلالۀ ساسان، و فرزند يك كنيز بود. در 632، محمد [صلي الله عليه و آله] پس از تأسيس يك كشور جديد عرب، درگذشت عمر، خليفۀ دوم، در 634، نامه‌اي از مثني [ابن حارثه]، سردار خود در سوريه، ‌دريافت كرد كه در آن نوشته شده بود ايران دچار هرج و مرج و آمادۀ تسخير است. عمر بهترين فرمانده عرب را، كه خالد [بن وليد] نام داشت، به اين مأموريت گمارد. خالد با لشكري از عربان بدوي، كه معتاد به زد و خورد و تشنۀ به دست آوردن غنايم بودند، در امتداد ساحل جنوبي خليج فارس به راه افتاد و اين پيام را به هرمز، فرماندار استان مرزي [مرزدار] ايران، فرستاد: «اسلام آور تا در امان باشي، يا جزيه بپرداز … اكنون مردمي به سوي تو مي‌آيند كه مرگ را دوست مي‌دارند، همان گونه كه تو زندگي را دوست مي‌داري.» هرمز او را به رزم تن به تن طلبيد؛ خالد دعوت او را پذيرفت و او را كشت. مسلمانان با غلبه بر تمام موانع به فرات رسيدند؛ عمر، براي نجات يك ارتش عرب در جاي ديگر، خالد را فرا خواند؛ مثني به جاي او فرماندهي را عهده‌دار شد و با نيروي تقويتي خود را از روي يك پل قايقي [جسر] از رود فرات گذشت. يزدگرد، كه در آن هنگام جواني بيست و دو ساله بود، فرماندهي عالي را به رستم [فرخزاد] استاندار خراسان واگذار كرد و به او فرمان داد كه نيروي عظيمي براي نجات كشور فراهم كند. ايرانيان در جنگ جسر با اعراب مصاف دادند، آنان را شكست دادند و بيپروا تعقيبشان كردند؛ مثني صفوف در هم ريختۀ ارتش خود را از نو بياراست و در جنگ بويب نيروهاي بينظم ايران را تقريباً تا آخرين نفر منهدم ساخت (634). تلفات مسلمين سنگين بود؛ مثني از زخمهايي كه برداشته بود درگذشت؛ اما خليفه به جاي او سرداري لايقتر به نام سعد [وقاص] را، همراه با يك ارتش سي هزار نفري، فرستاد. يزدگرد با مسلح ساختن 120.000 تن ايراني با اين عمل مقابله كرد. رستم آنها را از فرات به سوي قادسيه گذراند؛ در آنجا، طي چهار روز خونين، يكي از قطعيترين نبردهاي تاريخ آسيا انجام گرفت. در چهارمين روز، طوفان شن به سوي ارتش ايران وزيدن گرفت؛ اعراب از فرصت استفاده كردند و بر دشمنان خويش، كه به سبب طوفان بينايي خود را از دست داده بودند، پيروز شدند. رستم كشته شد، و ارتشش پراكنده گشت (636). سعد، كه حال مقاومتي در برابر خود نمي‌ديد، نيروهاي خود را به سوي رود دجله پيش راند، از آن گذشت، و وارد تيسفون شد.اعراب ساده و خشن، با شگفتي، بر كاخ شاهانه، قوس عظيم سردر، تالار مرمر، فرشهاي شگرف، و تخت گوهرنشان آن خيره شدند. ده روز تمام با مشقت تلاش مي‌كردند غنايم را بار كنند و ببرند. شايد به دليل چنين ضعفها و مشكلاتي بود كه عمر به سعد دستور داد كه پيشتر نرود؛ او گفت: «عراق كافي است.» سعد از اين دستور تبعيت نمود و سه سال بعد را صرف تثبيت فرمانروايي اعراب بر بين‌النهرين كرد. در اين ضمن،‌ يزدگرد در استانهاي شمالي خود ارتش ديگري مركب از 150.000 سرباز فراهم كرد؛ عمر يك ارتش 30.000 نفري براي مقابله با او فرستاد؛ در نهاوند، اعراب به واسطۀ برتري حيله‌هاي جنگي خود به پيروزي بزرگي نايل شدند كه «فتح الفتوح» ناميده شد؛ 100.000 سرباز ايراني در دره‌هاي باريك به تنگنا افتادند و كشته شدند (641). بزودي تمام ايران به دست اعراب افتاد. يزدگرد به بلخ گريخت، از چين كمك خواست، اما تقاضايش پذيرفته نشد؛ از تركان ياري جست و نيروي كوچكي از آنان گرفت، اما همينكه عازم نبرد جديد خود شد، به دست آسیابانی  به خاطر جواهراتش كشته شد  (652). بدين گونه، سلسلۀ ساسانيان منقرض شد.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:49 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نامه عمربن الخطاب به یزدگرد سوم ساسانی ، شاهنشاه پارس

 

( اصل این نامه در موزه لندن نگهداری میگردد )
از: عمربن الخطاب خلیفه المسلمین
به : یزدگرد سوم شاهنشاه پارس
یزدگرد! من آینده خوبی برای تو و ملتت نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا قبول کرده و بیعت نمایی. زمانی سرزمین تو بر نیمی از جهان شناخته شده حکومت میکرد لیکن اکنون چگونه افول کرده است؟ ارتش تو در تمام جبهه ها شکست خورده و ملت تو محکوم به فناست. من راهی برای نجات به تو پیشنهاد میکنم. شروع کن به عبادت خدای یگانه ، یک خدای واحد ، تنها خدایی که خالق همه چیز در جهان است. ما پیغام او را برای تو و جهان میآوریم ، او که خدای حقیقی است. آتش پرستی را متوقف کن ، به ملتت فرمان ده آتش پرستی را که کذب میباشد متوقف کنند و به ما بپیوندند برای پیوستن به حقیقت.الله خدای حقیقی را بپرستید ، خالق جهان را. الله را پرستش نمایید و اسلام را بعنوان راه رستگاری خود قبول کنید. اکنون به راههای شرک و پرستش کذب پایان داده و اسلام را بعنوان ناجی خود قبول کنید. با اجرای این تو تنها راه بقای خود و صلح برای پارسیان را پیدا خواهی نمود. اگر تو بدانی چه چیزی برای پارسیان بهتر است ، تو این راه را انتخاب خواهی کرد. بیعت تنها راه میباشد.
الله البر
(محل امضای عمر)
خلیفه المسلمین
عمربن الخطاب
چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:50 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ یزدگرد سوم به نامه عمربن الخطاب

 

از: شاهنشاه ، شاه پارس و غیره ، شاه خیلی از کشورها ، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها ، شاه پارسها و خیلی دیگر از نژادها و نیز تازیان ، شاهنشاه پارس ، یزدگرد سوم ساسانی.
به: عمربن الخطاب ، خلیفه تازی
به نام اهورا مزدا ، آفریننده جان و خرد. تو در نامه ات نوشته ای میخواهی ما را بسوی خداوندت الله البر هدایت کنی ، بدون دانستن این حقیقت که ما که هستیم و ما چه را پرستش مینماییم!شگفت انگیز است که تو در جایگاه خلیفه تازیان تکیه زده ای! با اینکه خردت به مانند یک ولگرد پست تازی است ، ولگردی در بیابان تازیان ، و مانند یک مرد قبیله ای بادیه نشین!مردک! تو به من پیشنهاد میکنی که یک ایزد یگانه و یکتا را پرستش نمایم بدون اینکه بدانی هزاران سال است که پارسها ایزد یکتا را پرستش نموده اند و پنج نوبت در روز او را عبادت مینمایند! سالهاست که در این سرزمین فرهنگ و هنر ، این راه عادی زندگی بوده است. زمانیکه ما سنت میهمان نوازی و کردارهای نیک را در گیتی پایه گذاری نموده و پرچم ” پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک “ را برافراشتیم ، تو و نیاکانت بیابان گردی میکردید ، سوسمار میخوردید زیرا که چیز دیگری برای تغذیه خود نداشتید و دختران بیگناه خود را زنده بگور می نمودید!مردم تازی هیچگونه ارزشی برای آفریدگان خداوند قایل نیستند! شما فرزندان خدا را گردن میزنید ، حتی اسیران جنگی را ، به زنان تجاوز میکنید ، دختران خود را زنده بگور می نمایید ، به کاروانها یورش می برید ، قتل عام می کنید ، زنان مردم را دزدیده و اموال آنها را به یغما می برید! قلب شما از سنگ ساخته شده ، ما تمام این اعمال اهریمنی را که شما مرتکب می شوید محکوم میکنیم. چگونه شما می توانید به ما راه خدایی را تعلیم داده در حالیکه این گونه اعمال را مرتکب میشوید؟تو به من میگویی پرستش آتش را متوقف کنم! ما ، پارسها عشق آفریدگار و نیروی او را در روشنی آفتاب و گرمای آتش مشاهده مینماییم. روشنی و گرمای آفتاب و آتش ما را قادر میسازد تا نود حقیقت را مشاهده نموده و قلبهایمان را به آفریدگار و به یکدیگر شعله ور نماییم. به ما کمک میکند تا به یکدیگر مهر بورزیم ، ما را روشن نموده و قادر میسازد تا شعله مزدا را در قلبهایمان زنده نگهداریم.خداوندگار ما اهورا مزداست و عجیب است که شما مردم نیز او را تازه کشف کرده و او را بنام الله اکبر نامگذاری نمودید! اما ما مثل شما نیستیم ، ما با شما در یک رده نیستیم. ما به نوع بشر کمک میکینم ، ما عشق را در میان بشریت می گسترانیم ، ما نیکی را در زمین میگسترانیم ، هزاران سال است که ما در حال گسترش فرهنگ خود بوده اما در راستای احترام به فرهنگهای دیگر گیتی ، درحالیکه شما بنام الله سرزمین های دیگر را مورد تاخت و تاز قرار میدهید!شما مردم را قتل عام می کنید ، قحط وقلا می آورید ، ترس و فقر برای دیگران ، شما به نام الله اهریمن می آفرینید. چه کسی مسئول این همه بدبختی است؟آیا این الله است که به شما فرمان میدهد تا بکشید ، غارت نمایید و تخریب کنید؟ آیا این شما رهروان الله هستید که بنام او این اعمال را انجام میدهید؟ یا هردو؟شما از گرمای بیابان ها و سرزمینهای سوخته بی حاصل و بدون منابع برخاسته ، شما میخواهید از طریق لشگر کشی و زور شمشیرهایتان به مردم درس عشق به خدا دهید ، شما وحشیان بیابانی هستید ، در حالیکه میخواهید به مردم شهر نشین مانند ما که هزاران سال است در شهرها زندگی می کنند درس عشق به خدا بدهید! ما هزاران سال فرهنگ در پشت سر داریم ، که به راستی یک ابزار نیرومند میباشد! به ما بگویید؟ با تمام لشگر کشی هایتان ، توحش ، کشتار و قحط و قلا بنام الله اکبر ، شما به این ارتش اسلامی چه آموخته اید؟ شما چه چیز به مسلمانان آموخته اید که بر آن ابرام می ورزید تا آنرا به دیگر ملل غیر مسلمان نیز بیاموزید؟ شما چه فرهنگی از این الله خود آموخته اید ، که حالا میخواهید به زور آنرا به دیگران تعلیم دهید؟افسوس آه افسوس... که امروز ارتش های پارسی اهورا از ارتش های الله پرست شما شکست خورده اند. اکنون مردم ما میباید همان خدا را پرستش نماییند ، همان پنج نوبت در روز را ، اما با زور شمشیر که او را الله صدا کنند و او را به عربی عبادت نمایند ، زیرا که الله شما تنها عربی میفهمد! پیشنهاد مینمایم تو و دار و دسته راهزنت بساط خود را جمع کرده و به بیابانهای خود به جایی که در آن زندگی میکردید برگردید. آنها را به جایی برگردان که در آن عادت به سوختن در گرمای آفتاب را دارند ، زندگانی قبیله ای ، خوردن سوسمار و نوشیدن شیر شتر ، من اجازه نخواهم داد که تو دار و دسته راهزنت را در سرزمینهای حاصلخیر ، شهرهای متمدن و ملت شکوهمند ما آزاد گذاری. این ”جانوران قسی القلب “ را ، برای قتل عام مردم ما ، دزدیدن زنان و فرزندان ما ، تجاوز به زنان ما و فرستادن دخترانمان به مکه بعنوان اسیر ، آزاد مگذار! به آنها اجازه نده تا بنام الله البر مرتکب اینگونه اعمال شوند ، به رفتار جنایتکارانه خود پایان ده.آریایی ها بخشنده ، گرم ، میهمان نواز و مردمی نجیب بوده و هرجایی که رفته اند آنها بذر دوستی خود را گسترانده اند ، عشق و خرد و حقیقت. بنابراین ، آنها نباید تو و مردمت را برای رفتار جنایتکارانه و راهزنی مجازات نمایند.من از تو درخواست میکنم که با الله اکبر خودت در بیابانهایت بمان و به شهرهای متمدن ما نزدیک مشو زیرا که اعتقادات تو ” خیلی مهیب “ و رفتارت ” بسیار وحشیانه “ می باشد.
(محل امضای یزدگرد سوم )
شاهنشاه یزدگرد سوم ساسانی
چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:51 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زندگی نامه ی هرمزد چهارم

 

هرمزد چهارم

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

590 میلادی  

 

 

مجسمه شاهزاده ساسانی

 

 

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:51 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بیوگرافی و زندگینامه

هرمزد چهارم پسر انوشیروان بود که پس از درگذشت او در سال 579 میلادی جانشین وی گشت ، مادر هرمزد سین جیو ، خاقان ترک بود به همین دلیل هرمزد را ترکزاد می خوانند . هرمزد سعی کرد تا از ستم بزرگان بر تهیدستان بکاهد و در این راستا 3 تن از بزرگانی را که در زمان پدرش احترام بسیار داشتند بکشت . و اموال بسیاری از بزرگان را گرفت و در بین تهیدستان تقسیم کرد . به همین دلیل بزرگان به مخالفت با وی برخاستند  و در طغیانی که توسط بهرام چوبینه رخ داد و جنگی که درگرفت هرمزد شکست خورد و اسیر شد و به دست بهرام چوبینه کور و از سلطنت خلع شد . و سرانجام به دست گستهم و بندویه به قتل رسید . مدت حکومت هرمزد چهارم 11 سال از 479 تا 590 میلادی بود

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:52 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زندگی نامه ی خسرو انوشیروان

 

خسرو انوشیروان

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

579 میلادی  

 

 

ایوان مداین شاهکار معماری ساسانی ، تیسفون نزدیک رود دجله در عراق کنونی

 

 

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بیوگرافی و زندگینامه

خسرو اول (531-579) رايونانيان خوسروئس و اعراب کسري مي‌ناميدند، و ايرانيان لقب انوشيروان (دارندۀ روان جاويد) را به نامش اضافه كرده بودند. وقتي كه برادران مهترش او را «عادل» مي‌خواندند؛ و شايد اگر عدل را از رحم جدا كنيم، او شايستۀ اين لقب بود. پروكوپيوس او را چنين وصف مي‌كند: «استاد بزرگ در تظاهر به پرهيزكاري» و عهد شكني؛ اما پروكوپيوس از زمرۀ دشمنان بود. طبري، مورخ ايراني، «تيزهوشي، فرهنگ، خردمندي، رشادت، و تدبير» او را ستوده و يك خطابۀ افتتاحيه در دهان او گذاشته است كه اگر راست نباشد، خوب جعل شده است. وي حكومت را كاملا تجديد سازمان داد؛ در انتخاب دستيارانش فقط شايستگي را ملاك قرار داد و توجهي به رتبه و مقام نكرد؛ و بزرگمهر، مربي پسرش، را به وزارت برگزيد كه وزيري ارجمند از كار درآمد. وي سپاه بنيچه‌اي ملوك‌الطوايفي را با يك ارتش دايمي با انضباط و شايسته جايگزين كرد. نظم مالياتي عادلانه‌تري ايجاد كرد، و قوانين ايران را مدون ساخت. براي اصلاح آب شهرها و آبياري مزارع سدها و ترعه‌ها ساخت؛ زمينهاي باير را با دادن گاو، وسايل كشاورزي، و بذر به دهقانان حاصلخيز كرد؛ تجارت را با ساخت، تعمير، و نگاهداري پلها و راهها رونق بخشيد؛ و آنچه در توان داشت با شور و غيرت وقف خدمت به مردم و كشور كرد. ازدواج را، به اين عنوان كه ايران براي حفظ مرز و بوم خود به جمعيت بيشتري احتياج دارد، تشويق ـ اجباري ـ كرد. مردان مجرد را، با تأمين جهيز زنان و امكانات تربيت فرزندان از بودجۀ دولتي، به كودكان بينوا را به خرج دولت نگاهداري و تربيت كرد. وي بدعت را با مرگ سزا مي‌داد، اما مسيحيت را، حتي در حرم خود، تحمل مي‌كرد. فيلسوفان، پزشكان، و دانشمندان را از هندوستان و يونان در دربار خود گردآورده بود و از مباحثه با آنان دربارۀ مسائل زندگي، حكومت، و مرگ لذت مي‌برد. يك بار در طي مباحثه اين سؤال پيش كشيده شد: «بزرگترين بدبختي چيست؟» يك فيلسوف يوناني پاسخ داد: «پيري توأم با فقر و بلاهت»؛ يك هندو جواب داد:‌ «روحي آشفته در جسمي بيمار»؛ وزير خسرو با بيان اين جمله تحسين همگان را به خود جلب كرد: «به گمان من بزرگترين بدبختي براي انسان اين است كه پايان زندگي خويش را نزديك ببيند، بي آنكه به فضيلت عمل كرده باشد.» خسرو ادبيات، علوم، و دانش پژوهي را با گشاده دستي حمايت مي‌كرد، و مخارج ترجمه‌ها و تاريخنگاريهاي بسيار را تأمين كرد؛ در زمان سلطنت او دانشگاه جنديشاپور به اوج اعتلا رسيد. وي امنيت خارجيان را چنان حفظ مي‌كرد كه دربارش همواره پر از بيگانگان متشخص بود.چون بر تخت شاهي نشست، ميل خود را براي آشتي با روم اعلام كرد. يوستينيانوس، كه نقشه‌هايي براي افريقا و ايتاليا داشت، موافقت كرد؛ و در سال 532، آن دو «برادر» يك قرارداد «صلح ابدي» امضا كردند. چون افريقا و ايتاليا سقوط كرد، خسرو بر سبيل مزاح، به اين عنوان كه اگر ايران با او صلح نكرده بود او نمي‌توانست پيروز شود، سهمي از غنيمتهاي او خواست، و يوستينيانوس براي او هداياي گرانبها فرستاد. در 539، خسرو به روم اعلان جنگ داد، به اين بهانه كه يوستينيانوس مواد معاهدۀ في مابين را نقض كرده است؛ پروكوپيوس اين اتهام را تأييد مي‌كند؛ شايد خسرو پنداشته بود خردمندانه اين است كه تا ارتش يوستينيانوس هنوز در غرب سرگرم جنگ است، به روم حمله برد و منتظر ننشيند تا يك بيزانس پيروزمند و نيرومند تمام نيروهاي خود را عليه ايران به كار برد. به علاوه، خسرو معتقد بود كه ايران بايد سرانجام بر معادن طلاي طرابوزان دست يابد و به درياي سياه برسد. پس به سوريه لشكر كشيد؛ هيراپوليس، آپاميا، و حلب را محاصره كرد، با دريافت فديه‌هاي گرانبها از آنها دست برداشت، و بزودي به دروازه‌هاي انطاكيه رسيد. مردم بيباك آن شهر، از فراز ديوار دفاعي، نه تنها با باريدن تيرها و سنگهاي منجنيق بر سپاهيانش، ‌بلكه همچنين با متلكهاي وقيحانه‌اي كه بدان شهره بودند، از او استقبال كردند. شاه خشمگين، شهر را با يك حملۀ ناگهاني تصرف، و خزاين آن را تاراج كرد. تمام ساختمانهاي آن را، جز كليساي اعظم، سوزاند؛ عده‌اي از مردم شهر را قتل عام كرد، ‌و مابقي را به ايران فرستاد تا اهالي يك «انطاكيۀ» جديد را تشكيل دهند. آنگاه با شادي در همان درياي مديترانه، كه وقتي مرز باختري ايران بود، آبتني كرد. يوستينيانوس سردار خود بليزاريوس را براي نجات آن نواحي فرستاد، اما خسرو، با غنيمتهايي كه به دست آورده بود، با خاطر آسوده از فرات گذشت، و آن سردار محتاط وي را تعقيب نكرد (541). بي نتيجه ماندن جنگهاي ايران و روم بي شك به واسطۀ اشكال در نگاهدارييك نيروي اشغالي در آن سوي بيابان سوريه يا رشته كوههاي تاوروس در سمت دشمن بود؛ ترقيات جديد در حمل و نقل، جنگهاي بزرگتري را ممكن ساخته است. طي سه تجاوز ديگر به آسياي روم، خسرو به پيشرويها و محاصره‌هاي سريع دست زد، باجها و اسيرها گرفت، روستاها را تاراج كرد، و بدون مزاحمت بازگشت (542-543). در 545، يوستينيانوس 2000 پوند طلا (840000 دلار) براي يك متاركۀ پنجساله به خسرو پرداخت، و در انقضاي پنج سال 2600 پوند ديگر براي پنج سال تمديد تأديه كرد. سرانجام (562)، پس از جنگهايي كه به مدت يك نسل به طول انجاميد، آن دو پادشاه پير عهد كردند كه صلح را به مدت پنجاه سال حفظ كنند؛ يوستينيانوس موافقت كرد كه هر سال 30000 پوند طلا (000’500’7 دلار) به ايران بپردازد، و خسرو از ادعاي خود بر سرزمينهاي مورد اختلاف در قفقاز و سواحل درياي سياه دست برداشت.اما كار خسرو با جنگ هنوز تمام نبود. در حدود سال 570، به درخواست حميريان جنوب باختري عربستان، ارتشي به آن سامان فرستاد تا آنان را از قيد فاتحان حبشي آزاد سازد؛ وقتي كه آزادي تحصيل شد، حميريان دريافتند كه سرزمينشان به يك استان ايراني مبدل شده است. يوستينيانوس با حبشه پيمان اتحادي بسته بود؛ يوستينوس دوم، جانشين او، طرد حبشيان را از عربستان عملي غيردوستانه شمرد؛ به علاوه، تركان مرزهاي خاوري ايران محرمانه با روم موافقت كرده بودند كه به خسرو حمله كنند؛ يوستينوس دوم به خسرو اعلان جنگ داد (572). خسرو، با وجود كبرسن، شخصاً به ميدان جنگ رفت و شهر مرزي دارا را از روميان گرفت؛ اما سلامتش ياري نكرد و براي نخستين بار شكست خورد (578)، به تيسفون بازگشت، و در آنجا به سال 579، در سني نامعلوم، زندگي را بدرود گفت. وي طي چهل و هشت سال زمامداري خود در تمام جنگها و نبردها جز يكي پيروز بود، امپراطوري خود را از هر سو وسعت بخشيده بود، ايران را بيش از هر زمان ديگر پس از داريوش اول نيرومند كرده بود، و چنان نظم اداري صحيحي برقرار ساخته بود كه وقتي اعراب ايران را تسخير كردند آن را تقريباً بدون هيچ گونه تغيير اقتباس كردند. خسرو، كه تقريباً معاصر يوستينيانوس بود،‌طبق اعتقاد عمومي آن زمان، از يوستينيانوس بزرگتر بود، و تمام نسلهاي آيندۀ ايران را نيز او را نيرومندترين و تواناترين پادشاه تاريخ خود مي‌دانند.

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زندگی نامه ی آذر نرسی

 

آذر نرسی

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

  

 

 

شاهزاده ساسانی ، اصل مجسمه در موزه ایران باستان

 

 

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بیوگرافی و زندگینامه

آذر نرسی یکی از پسران هرمزد دوم از زن اول او بود که پس از او به قدرت رسید . لیک مقارن همان ایام ، شورش و جنگ داخلی درگرفت ، بزرگان که از حکومت وی ناراضی بودند ، پس از چند ماه او را از سلطنت خلع کرده یکی از برادرانش را کور کرده ، برادر دیگرش را که اونیز هرمزد نام داشت به زندان افکندند . اما هرمزد بعدها فرارکرده و به روم پناه برد .

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زندگی نامه ی اردشیر اول

 

اردشیر اول

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

241 میلادی  

 

 

کاخ اردشیر اول ، فیروزآباد فارس

 

 

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بیوگرافی و زندگینامه

 بنابر روايات ايراني، ساسان، موبدي در تخت جمشيد بود؛ پسرش بابک امير كوچكي در خور بود؛ بابك، گوچيهر فرمانرواي فارس را كشت، خود را شاه آن سامان ساخت، و قدرت خويش را به موجب وصيت به پسر خود شاپور واگذاشت؛ شاپور بر اثر سانحه‌اي مرد و برادرش اردشير جانشين وي شد. اردوان پنجم، آخرين پادشاه پارت يا اشكاني ايران، از شناسايي اين سلسلۀ جديد محلي ابا كرد، اردشير اردوان را در جنگ كشت (224) و خود شاهنشاه شد (226). وي حكومت سست ملوك الطوايفي اشكانيان را با يك حكومت سلطنتي پر قدرت، كه از طريق يك تشكيلات اداري متمركز اما رو به گسترش امور را مي‌گذراند، جايگزين كرد؛ حمايت روحانيان را با بازگرداندن دين زردشت وسلسله مراتب آن جلب كرد؛ و با اعلام اينكه نفوذ هلنيستي را در ايران برخواهد انداخت و انتقام داريوش سوم را از جانشيان اسكندر خواهد گرفت و تمام سرزمينهاي شاهان هخامنشي را باز خواهد ستاند، غرور مردم را برانگيخت. او تقريباً به تمام وعده‌هاي خود وفا كرد. نبردهاي سريعش حدود ايران را در شمال خاوري تا جيحون و در باختر تا فرات بسط داد. به هنگام مرگ (241)، تاج را بر سر پسر خود شاپور نهاد و به او سفارش كرد كه يونانيان و روميان را به دريا بريزد

چهارشنبه 8 شهریور 1391  1:57 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها