0

موعود در ادیان دیگر

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

موعود در دين زرتشتى

منجى آخرالزمان در جهان‏بينى و معادشناسى زرتشتى جايگاهى ارجمند دارد وبه‏همين جهت از آن بسيار گفته و نوشته‏اند. با اين وصف، كنكاش‏ها درباره ماهيت ومفهوم انديشه نجات‏بخشى در باورهاى مزديسنايى اقناع‏كننده نبوده و هنوز شناخت‏كاملى از آن به‏دست نيامده است. از اين‏رو، در نوشتار حاضر كوششى رفته تا بابازخوانى مباحث مربوط به موعود زرتشتى، جنبه‏هاى ناگفته‏اى از آن وانمايى شود.

مزديسنان موعود يا منجى را «سوشيانت‏يا سئوشينت‏» (1) نام كرده‏اند. اين واژه اسم فاعل‏مضارع از ريشه [su] و [sav> ،به معنى «سود» بوده (2) كه به «آن كسى كه سود خواهدرساند» و نيز «رهاننده‏» ترجمه شده است. (3) در متون دينى زرتشتى، هنگامى‏كه از اوستا تا كتب متاخر به پيش برويم، متوجه‏مى‏شويم كه مفهوم «سوشيانت‏» يا همان منجى از لحاظ كمى و كيفى بسط روبه‏تزايدى‏پيدا كرده است. براى درك بهتر موضوع، جايگاه و تعريف «سوشيانت‏» را به ترتيب دراوستا و ساير منابع زرتشتى وارسى مى‏كنيم.

«سوشيانت‏» درگاثاها (4)
در گاثاها، كه آنها را سروده‏هاى زرتشت مى‏شمارند، واژه «سوشيانت‏» در دو صيغه مفردو جمع استعمال شده است. به عقيده غالب پژوهندگان، كاربرد شكل مفرد اين واژه درگاثاها بر شخص زرتشت دلالت دارد: (5)

اى مزدا!

چگونه دريابيم كه تو در پرتو «اشه‏» (6) برهمگان و برآنان كه سر آزار مرا دارند، فرمان‏مى‏رانى؟

مرا به درستى از هنجار «منش نيك‏» (7) بياگاهان. «سوشيانت‏» بايد بداند كه پاداش وى‏چه‏سان خواهد بود (يسنه‏هات 48، بند9).

... «كى گشتاسپ‏» (8) هوادار «زرتشت‏سپيتمان‏» (9) و «فرشوشتر» (10) ،راه راست دينى رابرگزيده‏اند كه «اهوره‏» به «سوشيانت‏» فرو فرستاد (يسناى 53، بند2).

علاوه بر اين، در گاثاها، سوشيانت‏به شكل «جمع‏» هم آمده و به‏نظر مى‏رسد در اين‏حالت، به آيندگانى اشاره دارد كه با بهره‏مندى از «منش نيك‏»، راه زرتشت را پى خواهندگرفت: (11)

اى مزدا!

چنين خواهد بود «رهانندگان سرزمين‏ها» ( سوشيانت‏ها)، كه با «منش نيك‏»خويشكارى مى‏ورزند و كردارشان بر پايه «اشه‏» و آموزش‏هاى تو است. به‏راستى‏آنان به درهم شكستن خشم (12) برگماشته شده‏اند (يسنه‏هات 48، بند12).

به اين ترتيب، در گاثاها هنوز سوشيانت چهره‏اى مرتبط با پايان گيتى، «فرشگرد» (13) وداورى انجامين نيست، بلكه چون اصطلاحى عام و آشنا، براى همه آن نيك‏نفسان‏منتظرى به‏كار رفته است كه زرتشت نيز در شمار آنان قرار دارد. (14)

در واقع، كاربرد مفهوم سوشيانت در گاثاها كاملا با آنچه بعدها - و در متون دينى‏زرتشتى - شاهد آن خواهيم بود، متفاوت است; زيرا در اين سروده‏ها به‏هيچ‏وجه ازنقش‏آفرينى او در فرجام جهان ياد نشده و حتى مى‏توان گفت كه در گاثاها، سوشيانت‏بيشتر نمودى اين دنيايى و خاكى دارد. براى مقايسه، به اين سرودهاى زرتشت راجع به‏پايان گيتى نگاه كنيد كه در آنها هيچ اشاره‏اى به سوشيانت نشده است:

اى هوشمندان!

بشنويد با گوش‏ها [ى خويش] بهترين [سخنان] را و ببينيد با منش روشن و هر يك‏از شما - چه مرد و چه زن - پيش از آن‏كه رويداد بزرگ به كام ما پايان گيرد، از ميان‏دو راه، [يكى را] براى خويش برگزينيد و اين [پيام] را [به ديگران] بياموزيد(يسنه‏هات 30، بند2).

آن‏گاه شكست و تباهى بر «دروج‏» (15) فرو خواهد آمد و آنان كه به نيك‏نامى شناخته‏شده‏اند،به آرزوهاى خويش خواهند رسيد و به سراى خوش «منش نيك‏» و «مزدا» (16) و «اشه‏» راه خواهند يافت (يسنه‏هات 30، بند 10).

اى اهوره!

اين [همه] را از تو مى‏پرسم: به‏درستى [بازگوى] كه چگونه گذشته است و چگونه‏خواهد گذشت؟ اشونان و پيروان «دروج‏» را چه پاداش و پادافره‏اى در دفتر زندگانى‏نوشته خواهد شد؟

اى مزدا!

اين [همه] در شمار پسين چگونه خواهد بود؟ (يسنه‏هات 31، بند14).

... من چنين كسانى را به نيايش تو رهنمون خواهم شد و همه آنان را از «گذرگاه‏داورى‏» (17) خواهم گذراند (يسنه‏هات 46، 10).

اى مزدااهوره!

اينك تو را و «اشه‏» و «بهترين منش‏» و «شهريارى مينوى‏» را مى‏ستايم و نيايش‏مى‏گزارم.

من خواهانم كه رهرو راه [راست] باشم [و] در «گرزمان‏» (18) به گفتار رادمردان [تو] گوش‏فرا دهم (يسنه‏هات 50، بند4).

مزدى كه «زرتشت‏» به «مگونان‏» (19) نويد داده، در آمدن به «گرزمان‏» است، آن‏جا كه ازآغاز سراى «مزدااهوره‏» بوده است (يسنه‏هات 51، بند 15).

سرودهاى فوق، به‏وضوح نشان از بشارت آمدن روز قيامت و غلبه نيكى بر بدى، پل‏داورى ( پل چينوت يا صراط) و بهشت‏برين دارد; اما در هيچ‏كدام از اين سروده‏هاى‏مربوط به آخرت كاركردى براى سوشيانت پيش‏بينى نشده است.

براين اساس، مى‏توان نتيجه گرفت كه كاربرد سوشيانت در گاثاها به‏گونه‏اى كاملامشهود عام و غيرمبتكرانه بوده; و چنان مى‏نمايد كه زرتشت در اين سروده‏ها از واژه‏مذكور به مثابه مفهومى آشنا يا قابل درك براى مردمانش بهره جسته است. اين نكته را بامرورى بر گاثاها بى‏دشوارى مى‏توان دريافت; زيرا جنبه‏هاى انقلابى آموزه‏هاى‏زرتشت، چون طرد همه‏جانبه دئوه‏ها ( ديوان) و نفى شراب‏خوارى، ممنوع كردن‏قربانى‏هاى خونين و ارادت يكپارچه او به اهوره‏مزدا، همواره تمايزى قابل شناخت‏داشته‏اند. اين‏همه در حالى است كه در گاثاها، نه فقط مفهوم «منجى‏»، در مقايسه با آنچه‏گذشت، دقيقا تبيين نشده، بلكه زرتشت‏با سوشيانت ناميدن خود و آنان كه خواهندآمد، از اين واژه به‏شكلى غيراختصاصى بهره گرفته است. به‏عبارت ديگر، با توجه به‏شيوه و كاربرد واژه سوشيانت در گاثاها، مى‏توان گفت كه مفهوم موعود دستاورد ابتكاريا رسالت زرتشت نبوده است.

«سوشيانت‏» در «يشت‏»ها (20)
برخلاف گاثاها، سوشيانت در يشت‏ها تعريفى كاملا اختصاصى دارد كه شناخت‏موجزى از او به دست مى‏دهد:

1. در فروردين يشت (بند 128) فروشى (21) سه تن كه براساس متون متاخر زرتشتى‏سوشيانت دانسته شده‏اند، به نيكى ستوده شده است:

فروشى پاكدين «اوخشيت ارت‏» (22) را مى‏ستاييم.

فروشى پاكدين «اوخشيت نم‏» (23) را مى‏ستاييم.

فروشى پاكدين «استوت ارت‏» (24) را مى‏ستاييم.

(درباره زمان و ترتيب ظهور اين موعودها، در اين يشت و ساير قسمت‏هاى اوستا،هيچ‏گونه اشاره‏اى وجود ندارد. ليكن خواهيم ديد كه اين موضوع در كانون ادبيات رمزى‏و پيشگويانه زرتشتى‏گرى متاخر قرار دارد.)

2. در زامياديشت (بند 92)، سخن از ظهور سوشيانت از درياچه‏اى به نام «كيانسيه‏» (25) رفته است:

بدان هنگام كه «استوت ارت‏»، پيك مزدااهوره، پسرويسپ تئورويرى (26) از آب‏درياچه كيانسيه برآيد ...

3. سوشيانت داراى فركيانى (27) و لذا شايسته فرمانروايى است:

بدان هنگام كه «استوت‏ارت‏»، پيك مزدااهوره... برآيد، گرزى پيروزى‏بخش‏برآورد، [همان گرزى] كه فريدون دلير (28) هنگام كشتن «اژى‏دهاك‏» (29) داشت; [همان‏گرزى] كه افراسياب تورانى (30) هنگام كشتن «زين گاو» دروند (31) داشت; كه كى خسرو (32) هنگام كشتن افراسياب داشت; كه كى گشتاسپ آموزگار اشه براى سپاهش داشت.

او بدين [گرز]، دروج را ازين‏جا - از جهان اشه - بيرون خواهد راند (زامياديشت،بندهاى 92 و 93).

4. سوشيانت و يارانش، نيك‏نفسانى هستند كه سعادت مادى و معنوى را براى‏جهانيان به ارمغان خواهند آورد:

ياران «استوت‏ارت‏» پيروزمند به‏درآيند: آنان نيك‏انديش، نيك‏گفتار، نيك‏كردار ونيك‏دين‏اند و هرگز سخن دروغ بر زبان نياورند (زامياديشت، بند 95).

منش بد شكست‏يابد و منش نيك برآن چيره شود.

[سخن] دروغ‏گفته، شكست‏يابد و سخن راست‏گفته، برآن چيره شود.

خرداد و امرداد، (33) گرسنگى و تشنگى، هر دو، را شكست دهند.

اهريمن ناتوان بدكنش رو در گريز نهد (زامياديشت، بند 96).

به اين ترتيب و مجموعا، در «يشت‏ها» مفهوم سوشيانت‏با فرجام محتوم گيتى وهنگام غلبه نهايى نيكى بر بدى پيوندى آشكار يافته است; هر چند كه هنوز از هنگام‏ظهور او و چگونگى كنش‏هايش صحبتى در كار نيست.

به‏هرحال، چنان‏كه ديديم، در زامياديشت‏سخن از سه موعود رفته است. در اين‏يشت نكاتى وجود دارد كه نشان مى‏دهد مباحث مربوط به سوشيانت‏به‏راستى قدمتى‏وراى انتظار دارند. از جمله، بايد به توصيفى كه از «افراسياب‏» در آن و در كنار سوشيانت‏شده، توجه كرد; زيرا در يشت مذكور اين دشمن مشهور تورانى چندان بدسگال واهريمنى تصوير نشده، بلكه حتى او با كشتن «زين گاودروند»، همچون ديگر فره‏مندان‏ذكر شده، به‏واقع ناجى ايران‏زمين گشته است. اين امر مى‏رساند كه ترسيم چهره‏اى‏مخوف از افراسياب تحولى است كه بايستى حداكثر در آغاز زرتشتى‏گرى انجام شده‏باشد (34) و درست‏به‏همين خاطر است كه جنگ‏افزار پيروزى‏بخشى را كه سوشيانت‏با آن‏دروغ را سركوب مى‏كند، در كف او هم مى‏بينيم. همچنين بايد از سرنوشت «اژى دهاك‏»در زامياديشت‏ياد شود كه برخلاف آنچه بعدها رايج‏شد، اين‏جا توسط فريدون كشته‏شده است (35) (مى‏دانيم در اساطير ايرانى سخن از به زنجير كشيده‏شدن او در البرزكوه وسپس خروجش در پايان دنيا رفته است). بنابراين، مى‏توان باور داشت كه اين بند اززامياديشت از لحاظ مضمون بسيار قديمى است (36) و لاجرم باور به سوشيانت در آن نشان‏از جهان‏شناخت آرياييان اوليه‏اى دارد كه بارى، منتظر ظهور قهرمانى از نسل پهلوانان‏اساطيرى‏شان مى‏بوده‏اند تا بدى‏ها را از ميان بردارد.

موضوع قابل ذكر ديگر، اشاره اين يشت‏به از ميان‏رفتن گرسنگى و تشنگى، خودحكايت از دغدغه‏هاى مردمان اوليه‏اى دارد كه با پديده كشاورزى و آبيارى ناآشنا بوده وشايد به اندازه بدى‏هاى اخلاقى از غلبه آنها نگرانى داشته‏اند.

بنابراين، در يشت‏ها سوشيانت را در امتداد سلسله قهرمانان اساطيرى و حتى‏بقية‏السيف آنان مى‏بينيم; او در عين آن‏كه آرمان‏هاى زرتشتى چون غلبه بر منش بد واهريمن را به انجام مى‏رساند، نقطه اوج پهلوانان و حماسه‏آفرينان هم هست. اين‏همه باروح كلى يشت‏ها هماهنگى كاملى دارد; زيرا در اين سروده‏ها همواره كوشش قابل‏تشخيصى براى آشتى‏دادن باورهاى كهن آريايى با آموزه‏هاى زرتشت ديده مى‏شود. (37) به‏سخن ديگر، بندهاى ذكر شده از زامياديشت در واقع تلاقى باورهاى كهن آريايى راجع‏به سوشيانت پهلوان با دينمدارى پس از زرتشت را نشان مى‏دهد.

سوشيانت در متون زرتشتى پس از اوستا
برخلاف اوستا، انديشه سه موعودى كه از پى هم خواهند آمد، در متون دينى زرتشتى‏چون «بندهشن‏» (38) ، «دينكرت‏» (39) ، «زندوهومن‏يسن‏» (40) و «جاماسب نامه‏» (41) و غيره... باگسترش فوق‏العاده‏اى مطرح شده و شاخ و برگ فراوانى يافته است. (42) براى آگاهى ازروايات اين منابع و به‏طور بسيار خلاصه: (43)

در جهان‏بينى زرتشتى، آغاز و انجام آفرينش در زمانى محدود به دوازده هزار سال‏انجام مى‏گيرد كه خود به چهار دوره سه‏هزار ساله تقسيم مى‏شود. در سه هزاره نخست،گيتى روحانى و مينوى بود و ميان قلمرو روشن اهوره‏مزدا و قلمرو تاريكى اهريمن خلاءحايل بود. در اين خلال، اهوره‏مزدا با دانش كامل خود از وجود اهريمن آگاه بود; ليكن‏اهريمن به دليل نادانى از جهان روشن اهوره‏مزدا خبرى نداشت. در فرجام سه هزاره‏اول، بارقه‏اى از نور كه از مرز تاريكى‏ها گذشت، اهريمن را از وجود جهانى ديگر آگاه‏كرد و او بر قلمرو اهوره‏مزدا يورش آورد، ليكن چون خويش را ناتوان ديد، «ضدآفرينش‏» خويش را آغاز كرد و در مقابل آفريده‏هاى اهورايى، بدكاران و ديوان را در عالم‏مينوى خويش به‏وجود آورد. در سه هزاره دوم، غلبه نسبى با اهوره‏مزدا شد، زيرا اودعايى بر زبان آورد و اهريمن و ديوان آفريده او را بيهوش كرد. در اين فرصت،اهوره‏مزدا به آفرينش گيتى پرداخت; او آسمان و زمين و آب و پيش‏نمونه‏هاى انسان(يعنى كيومرث) و چارپايان و گياهان را پديد آورد، تا آن‏كه در پايان اين هزاره، زنى‏بدكاره به نام جهى اهريمن را از بهت‏زدگى بيرون آورد و او را ترغيب كرد تا به جهان‏روشنى‏ها يورش آورد. اين گونه، سه هزاره سوم و چهارم به حالت «آميخته‏» درآمد:آميختگى ميان نيكى‏ها و بدى‏ها ،...، سراسر سه هزاره سوم به خيزش شاهان پيشدادى،سلطه هزار ساله اژى‏دهاك و شهريارى كيانيان گذشت تا عاقبت در ابتداى آخرين سه‏هزاره (يعنى هزاره چهارم)، زرتشت پا به عرصه وجود نهاد. باور زرتشتى چنان است كه‏در اين دوره، عاقبت‏بدى‏ها شكست قطعى مى‏خورند و گيتى از ريم آنها پالوده مى‏شود.در پايان هر هزاره از اين دوره، سوشيانتى از تخمه زرتشت‏براى يارى دين‏بهى (44) و مسلم‏گردانيدن شكست دشمنان ظهور مى‏كند.

در پايان هزاره دهم خلقت ( اولين هزاره از سه هزاره چهارم)، «پشوتن‏» (45) ،پسر شاه‏گشتاسپ كيانى، ظهور مى‏كند و رهبرى مؤمنان را به‏دست مى‏گيرد. وى با يارى‏صدوپنجاه مرد پرهيزگار و شمارى از ايزدان، نيروهاى اهريمن را خواهد شكست وجهان را از آلودگى پاك خواهد كرد. به اين ترتيب، راه براى زاده شدن «اوخشيت‏ارت‏»( اوشيدر يا هوشيدر)، يا نخستين تن از سه پسر رهايى‏بخش زرتشت هموار مى‏شود. (46) هوشيدر سپاهى نيرومند بر گرد خود فراز مى‏آورد و در نبردى سهمگين تبه‏كاران رادرهم مى‏شكند و دين زرتشت را دوباره زنده مى‏گرداند. هزاره يازدهم، دوره «اوخشيت‏نمه‏» يا دومين رهايى‏بخش است. در اين هزاره، ديو ملكوش (در اوستا: مهركوس (47) )ظاهرمى‏شود و توفان سهمگينى از تگرگ و برف پديد مى‏آورد كه همه آفريدگان را نابودمى‏سازد. اما مردم و جانورانى كه پيش‏تر به دژ ( ور) جمشيد (48) پناه جسته بودند از گزندملكوش در امان مى‏مانند و بار ديگر جهان را از آدمى و جانور پر مى‏سازند. اما به‏واسطه‏گسترش تبه‏كارى‏ها و كژآيينى‏ها، باز اهريمن نيرو مى‏گيرد و اژى‏دهاك را كه فريدون دركوه دماوند در بندش كرده بود، برمى‏انگيزد تا از جهانيان كين‏خواهى كند. اهوره‏مزدا نيزبه يارى ايزدان، گرشاسپ دلاور (49) و شمارى از پهلوانان از جمله كيخسرو وتوس و گيو رااز خواب و بى‏خودى بيدار مى‏كند. در نبردى كه اين‏چنين در مى‏گيرد، گرشاسپ با گرزمعروفش اژى‏دهاك را به قتل مى‏آورد; اهريمن و ديوان شكسته خواهند شد و به ژرفاى‏تاريكى خود باز خواهند گشت. (50) اين‏گونه، زندگى سراسر خوشى آغاز مى‏شود واهورامزدا «فرشگرد» را با ظهور آخرين و بزرگ‏ترين سوشيانت آغاز مى‏كند. او «استوت‏ارت‏» نام دارد و طى پنجاه‏وهفت‏سال، همه مردگان از «كيومرث‏» تا آخرين انسان را ازگور بر مى‏انگيزاند. همه انسان‏ها در يك‏جا بر هم فراز مى‏آيند و هر كسى به‏چشم خويش‏كرده‏هاى نيك و بدش را مى‏بيند. «استوت ارت‏» راستكاران را به بهشت‏برين بازمى‏فرستد و بدكاران را به دوزخ فرو مى‏افكند. پس از سه روز، رودى از فلز گداخته مهيامى‏شود كه همه روان‏هااز آن عبور مى‏كنند. با اين آزمون، گناهان دوزخيان خواهدسوخت و تبه‏كاران، همچون پاكان، از آلودگى به هر گناهى پاك خواهند شد. (51) آنگاه‏سوشيانت در نقش يك موبد (52) گاوى را قربانى مى‏كند و از پيه آن شربت جاودانگى راآماده مى‏كند. هر يك از مردمان با نوشيدن آن شربت جاودانه مى‏شوند. (53) سپس‏سوشيانت هركسى را به مقتضاى اعمالش پاداش نيك خواهد داد.

نتيجه‏گيرى‏ها
(1) براساس آنچه گذشت، مى‏توان انديشيد كه پيش از رسالت زرتشت، مردم‏هندوايرانى چشم به راه سوشيانت‏هايى (در معناى سودرسان و رهاننده) مى‏بوده‏اند تاهر از گاهى با ظهور خويش زندگى را سامان بخشند و بدى‏ها را ريشه‏كن كنند. (54) اين‏«موعودهاى اوليه‏» به مقتضاى نحوه زندگى قبيله‏اى آن دوران لابد سيمايى پهلوانى واسطوره‏اى داشته‏اند. شايد زرتشت‏با سوشيانت‏خواندن خود مخاطره‏اى عظيم رابه‏جان خريده باشد، زيرا بنا به سنت، او يك «زوئتر» (55) يا روحانى بوده و نه حتى لااقل‏يك «نر Nar »; (56) و شايد بخشى از مخالفت‏هايى كه او را - در گاثاها - به گلايه واداشته،ناشى از همين نكته بوده كه توده مردم توقع ظهور يك پهلوان در مقام سوشيانت راداشتند و نه يك زوئتر ... . به‏هرحال، چنان معلوم است كه پيروان زرتشت‏بعدها درتلاش براى آشتى دادن مبانى كيش جديد با آيين كهن به آن سوشيانت منتظر سيمايى‏دينى هم بخشيدند. اين‏گونه در زامياديشت، «سوشيانت‏»، علاوه بر بهره‏مندى از فركيانى‏و نقطه اوج قهرمانان اسطوره‏اى بودن، سيمايى كاملا دينى و روحانى هم دارد.

(2) جاى‏گرفتن مفهوم موعود در طرح كيهانى هزاره‏ها و رواج ادبيات رمزى وپيش‏گويانه راجع به زمان و علايم ظهور سوشيانت محتملا دستاورد دوران محنت‏بارسلوكيان ( جانشينان اسكندر مقدونى) است; (57) دورانى كه مؤمنان زرتشتى ناراضى ازسلطه كافران يونانى و فرهنگ يونانى‏مآبى به خود دلدارى مى‏دادند كه دوام بدى‏ها فقطتا پايان هزاره زرتشت‏خواهد بود و به‏زودى با خيزش دوباره پهلوانان اسطوره‏اى كهن‏رهايى به ارمغان خواهد آمد ... . كار كه بر «ساسانيان‏» مسلم شد، انديشه موعود، درچارچوب آرمان‏هاى ملى ( ايرانشهر) و مذهبى (زرتشتى‏گرى ثنوى) آنان تجلى‏تازه‏اى يافت: اينان در بازبينى مفهوم سوشيانت، برخلاف آنچه در يشت‏ها ديديم،كاركردهاى پهلوانى و دينى او را تا حدى از هم گسستند. ديگر سوشيانت قهرمانى ازسلاله يلان اساطيرى نبود، بلكه «موبدى‏» از تخمه زرتشت پيامبر وانمود مى‏شد كه‏دست در كار امور رستاخيز دارد. او مردگان را برمى‏انگيخت; آخرين قربانى گاو راپيشكش اهوره‏مزدا مى‏كرد; از پيه آن شربت جاودانگى فراهم مى‏ساخت; نيكان راپاداش مى‏داد و ... . و البته پيش از اين، پهلوانان اسطوره‏اى از خواب و بى‏خودى‏برمى‏خاستند و اهريمنان را نابود مى‏كردند تا زمينه براى ظهور سوشيانت نهايى مهياشود. اين‏گونه، مى‏توان ديد كه انديشه‏هاى نوآورانه زرتشت راجع به معاد و رستاخيز درفرآيندى طولانى بر پيكره موعود(هاى) اسطوره‏اى هندوايرانى تنيده شده و در تعاملى‏شگرف با آن تكامل يافته است. در واقع، مفهوم سوشيانت، همچنان‏كه از گاثاها ويشت‏ها آشكار است، ريشه در باورهاى بسيار كهن ايرانيان باستانى دارد و بهره‏گيرى‏زرتشت از اين مفهوم نيز در همان چارچوب كهن بوده، ليكن با آموزه‏هاى اصيل زرتشت‏راجع به معاد و در هم‏ترازى با اعتقاد به سال كيهانى بزرگ و فرجام جهان، آخرين‏سوشيانت ديگر نمى‏توانست فارغ از رخدادهاى معاد زرتشتى قلمداد شود و به نظرراقم اين سطور، هرچند باور به سوشيانت آخرين قدمتى فراتر از زرتشت دارد، ليكن‏تجسم كاركردهاى دينى براى او محصول دوران پس از زرتشت است.

(3) در اوستا اشارات فراوانى به‏ظهور سوشيانت از آب كيانسيه وجود دارد. (58) ليكن‏بايد دانست كه در هيچ جاى اوستا شاهد مستقيمى بر اين‏كه سوشيانت از تخمه «زرتشت‏»است، يافت نمى‏شود; همچنان‏كه در بند 128 فروردين‏يشت تصريح نشده كه‏اوخشيت‏ارت و اوخشيت‏نم و استوت‏ارت همان سوشيانت‏هاى موعود هستند. در واقع،با تطبيق‏دادن مطالب متون متاخر زرتشتى با اين بخش‏هاى اوستاست كه معلوم مى‏شود ازتخمه زرتشت كه در آب كيانسيه نگهدارى مى‏شود، سه سوشيانت از پى هم برخواهندخاست. بنابراين، مى‏توان پرسيد كه چرا سرايندگان يشت‏ها از تصريح دقيق و روشن‏براين‏كه سوشيانت از نسل زرتشت است، طفره رفته‏اند؟ آيا باور به برخاستن‏«رهاننده‏ها» از درياچه كيانسيه مقدم بر زرتشتى‏گرى است؟ و چرا اين سوشيانت‏ها به‏نام مادرانشان ناميده مى‏شدند، نه پدر نام‏آورشان: زرتشت پيامبر؟ آيا نمى‏توان در اين‏امر ريشه‏هاى باورهاى مادرسالارانه را يافت؟ (59)

(4) دقت در ادبيات پيش‏گويانه راجع به سوشيانت، به‏ويژه آنچه در منابع متاخرآمده، نشان مى‏دهد كه باور به موعود در انديشه‏هاى مزديسنايى عميقا مبتنى براسطوره‏هاى بازگشت‏به عصر زرين است; زيرا مهم‏ترين كاركرد سوشيانت احيا وبازسازى گيتى بر مبناى الگوى نخستين آن ( فرشگرد) دانسته شده، كه اين امر بانگرش دورى و نه خطى به «تاريخ‏» انطباق دارد.

براى درك عميق‏تر اين نكته، لازم است تا مفهوم نگرش دورى به تاريخ تبيين شود:نگرش دورى به تاريخ دستاورد استنباط بشر از رويدادهاى ادوارى طبيعت است. بشرى‏كه شاهد دوران و چرخش طبيعت در هيئت روز و شب، بهار و خزان، زوال و نوزايى ماه،جزر و مد و امثالهم بود، لاجرم از اين رويدادهاى شگرف طبيعى نتيجه مى‏گرفت كه‏رنج‏ها همچون تاريكى وحشت‏افزاى شب يا سرماى كشنده زمستان دوامى ندارند وعاقبت‏به روشنايى و شادكامى و گرمى مى‏رسند. او با ذهن شديدا فلسفه‏گراى خودچرخه دايمى طبيعت را تجلى قانونى كيهانى مى‏ديد كه بر تمام شئون زندگى حاكم‏است، قانونى كه به زشت‏كارى و شقاوت پايان مى‏دهد و نيك‏ورزى را ارج مى‏نهد.اين‏گونه انسان‏هاى باستانى در پرتو يكسانى كاركرد بيولوژيك مغزشان، در تمام گيتى، ازمشاهدات خود به اين نتيجه يكسان مى‏رسيدند كه روزگارانى پيش، در عصرى زرين وسرشار از نيكى به سر مى‏برده‏اند، دورانى سراسر خوشى و آسايش همچون بهار ... . والبته بى‏گمان بودند كه عاقبت در گذر از چرخه عظيم زمان به همان دوران طلايى آغازين‏واصل خواهند شد. (60) مفهوم موعود در انديشه‏هاى كهن آريايى و زرتشتى درهمين‏چارچوب معنا مى‏يابد: او كسى است كه يك قوم يا حتى جهان را با به ثمر رسانيدن‏رويدادى به نام «فرشگرد» دوباره به همان عصر زرين آغازين رهنمون خواهد گشت. (61)

(5) از آنچه گذشت، نتيجه‏اى مهم هم عايد مى‏شود و آن سستى نظريه‏اى است كه‏باورمندى به موعود شيعى را يكسره وام‏دار آموزه‏هاى زرتشتى راجع به سوشيانت‏مى‏داند.

توضيح آن‏كه برخى انديشه‏مندان بر اين راه رفته‏اند كه مى‏توان باور به موعود دراديان گوناگون را دستاورد تكامل يك انديشه واحد دانست كه نخست در زرتشتى‏گرى‏پديدار شد و سپس به ساير اديان رسوخ يافت. (62) به اعتقاد اينان، يهوديت عميقا از كيش‏ايرانى و باورمندى آن به موعود تاثير پذيرفت و سپس اين موضوع از آن دين به مسيحيت‏و اسلام راه يافت تا عاقبت در تشيع و در هيئت مهدى به اوج اعتلاى خود رسيد. مرحوم‏صادق هدايت از جمله پيروان اين نظريه بود. او در مقدمه ترجمه خود از كتاب زند وهومن‏يسن، اصولا اعتقاد اسلامى به وجود قائم را به‏تمامى ملهم از انديشه‏هاى ايرانى وزرتشتى شمرده و حتى از قول ادگار بلوشه نقل كرده كه «اعتقاد به ظهور قائم حاصل‏عكس العمل روح ايرانى عليه روح سامى‏» است. (63) او در اثر مذكور تلاش زيادى كرده تا بانشان دادن همانندى‏هايى ميان پيشگويى‏هاى راجع به هنگامه مهدى(عج) و سوشيانت‏خواننده را باين نتيجه برساند كه باور به آن هر دو دستاورد «افسانه‏پرستى به عنوان يكى‏از احتياجات اصلى آدمى‏» است. (64)

نيز، برخى كوشيده‏اند كه اين نظريه را وجهه‏اى تاريخى هم ببخشند: «پس از آن كه‏عرب‏ها در ايران نفوذى يافتند و دانشمندان ايرانى بيشترين كتاب‏هاى دينى پهلوى وبيشترين كتاب‏هاى رزمى و حماسى را از زبان پهلوى به زبان عربى برگرداندند و درمحافل و مجالس از براى عرب‏هاى تازه وارد خواندند، اندك اندك در مغز آنان موضوع‏موعود جاى گرفت، به‏طورى‏كه ديگر بيرون كردن آن را نتوانستند و بعدها جزو عقايددينى آنها شد و در مذهب شيعه راه كمال پيمود و با عقايد كهن وفق داده شد.» (65)

شكى نيست كه چنين ديدگاهى بس ساده‏انگارانه است; زيرا با مرورى بر ويژگى‏هاى‏موعود شيعى مى‏توان به‏روشنى ديد كه مبانى اعتقاد به آن به‏شكل فاحشى با الگوهاى‏حاكم بر انديشه سوشيانت تفاوت دارد; زيرا اولا، باورمندى به موعود شيعى، برخلاف‏سوشيانت، آموزه‏اى مبتنى بر استنباط خطى از سير تاريخ است، سيرى كه به برپايى‏نظامى كاملا عادلانه و بى‏بديل در سرگذشت آدمى منتهى مى‏شود. ثانيا، بر مبناى‏اعتقادات شيعى، مهدى آمده و آماده است; او در جامعه با مردمان مى‏زيد و با آنان‏سخن مى‏گويد و حتى ارشادشان مى‏كند، اما به ناگزير، تا هنگام مقرر ناشناخته باقى‏مى‏ماند. (66) ثالثا، پيروزى مهدى در خلال نبردهايى خونين و بى‏حضور يلان و پهلوانان‏اسطوره‏اى به‏دست‏خواهد آمد و قيام او، بى كم و كاست، يك انقلاب عظيم براى برپايى‏حكومتى جهانى با هدف برقرارى كامل حق و عدل و قسط خواهد بود، حكومتى كه جزدين خالص برجاى نمى‏گذارد. (67) آشكار است كه اين‏همه با كاركردهاى متصور براى‏سوشيانت‏سخت تباين دارد.

از اينها گذشته، در پيشينه و باورهاى كهن مردم عرب هرگز چنان اسطوره‏اى كه‏بن‏مايه موعود آخرالزمان قرار گيرد، وجود ندارد. سهل است، عرب اساسا معاد ورستاخيز را باور نداشت تا جويا و چشم‏به‏راه موعود باشد و اين از آن‏جا پيداست كه‏بيشتر جر آنان با پيامبر اسلام بر سر همين موضوع بود كه بس باورنكردنى‏اش مى‏يافتند. اين نكته به‏ويژه در مورد عرب باديه‏نشين صادق است كه به تعبيرى «اساسا دينى‏نداشت و اگر داشت آن را در روح و قلب او تاثيرى نبود». (68) عرب تنها به غنيمت و آزادى‏مى‏انديشيد و فقط از اجل و تقدير بيم داشت ... او حتى احتمال حشر و رستاخيز را بابردن استخوان‏پاره‏اى به نزد پيامبر اسلام به سخره مى‏گرفت و مرگ را آخر همه چيزمى‏شمرد. (69) از چنين بسترى درآمدن انديشه موعود در هر شكلش البته ناممكن بوده‏است.

در واقع، خاستگاه موعود شيعى اسطوره‏ها و باورهاى كهن نيستند، بلكه مبناى‏اعتقاد به آن، به نحو بى‏نظيرى مفهوم «حجت الهى‏» است كه به تعبير شيعه، هميشه برزمين برقرار بوده و خواهد بود. (70)

اما صفات مميزه مهدى به همين نكته ختم نمى‏شود; و در سويى ديگر، بايد به نقش‏و مفهوم «انتظار فرج‏» توجه كرد كه در ادبيات شيعى مقامى شامخ دارد ،..، و اين گونه،مفهوم موعود در انديشه شيعى، مايه‏هاى قدرتمندى از انگيزه براى تعالى روحى و علونفس به‏وجود مى‏آورد. در باورهاى اسطوره‏اى چنين نتيجه‏اى مطلقا وجود ندارد و انتظارموعود هرگز سبب‏ساز كنش‏هاى روح‏بخش نمى‏گردد. باور به سوشيانت و حتى ماشيح‏يهوديان نيز به چنين رخدادى نمى‏انجامد، كه اولى در كمند هزاره‏هاى كيهانى، خودنوبتش فرا خواهد رسيد و ظهور دومى منوط به اراده يهوه‏اى خشمناك گشته است. تنهاموعودى كه مى‏توان درباره آن واژه «انتظار» را معنا كرد، عيساى مسيحيان است كه البته‏اين يكى هم در بلنداى آسمان‏ها، برخلاف مهدى، كم‏ترين تعاملى با فردفرددوستدارانش ندارد. به‏عبارت ديگر، در باور شيعى اين برجستگى مهم و منحصر به فردوجود دارد كه امام غايب يا همان موعود حجت الهى بر زمين است، حجتى كه با يك‏يك‏انسان‏ها رابطه‏اى عاطفى و هدايت‏گر دارد.

فصلنامه هفت آسمان، شماره 7، سيد مجتبى آقايى
پى‏نوشتها:

Soynt يا 1. Saoyanta

2) ر.ك: گئو ويدن گرن، دين‏هاى ايران، ص 129.

3) اين معنا در واقع از نص اوستا مستفاد مى‏شود; ر.ك: اوستا، فروردين‏يشت، بند 129; نيز به: ابراهيم پورداوود، سوشيانت‏موعود مزديسنا، ص 8.

4) گاثاها يا گاهان، عنوان كلى هفده سرود از هفتاد و دو سرود ابتداى اوستاى فعلى، موسوم به «يسنه‏» است كه به اعتقاد محققان،توسط زرتشت‏خلق شده‏اند. اين سرودها در پنج گروه موسوم به «گاه‏» ترتيب يافته و عبارت‏اند از: «اهونودگاه‏»، «اشتودگاه‏»،«سپنتمدگاه‏»، «وهوخشترگاه‏» و «وهيشتوايشت‏گاه‏».

5) درباره اين اعتقاد و دلايل آن ر.ك: مرى بويس، تاريخ كيش زرتشت، ج 1، ص 325. نيز به: ابراهيم پورداوود، پيشين، ص 9.

6) درباره معناى اشه، (Asa) ،اجماع قاطعى وجود ندارد، ولى معمولا آن‏را راستى، حقيقت، نظم و ترتيب كامل، قانون ابدى‏آفرينش و ميزان مقرر مزدايى دانسته‏اند. از همين‏رو، بيشتر مترجمان اوستا ترجيح داده‏اند كه اين واژه را به‏همان صورت‏اصلى نقل كنند.

7) منش نيك برگردان وهومن يا بهمن است كه در آموزه‏هاى زرتشتى يكى از امشاسپندان، (Amasaspanta) به‏شمار مى‏آيد.اين امشاسپندان كه نزديك‏ترين مينويان به اهوره‏مزدا هستند، عبارت‏اند از: «بهمن‏»، «ارديبهشت‏»، «شهريور»، «سپندارمذ»،«خرداد» ، «امرداد» و «سپندمينو». درباره چند و چون اين مينويان و كاركردهاى آنان ر.ك: آر. سى.زينر، طلوع و غروب‏زرتشتى‏گرى، صص 56 - 63.

8) كى گشتاسب يا كى ويشتاسپ، (Vistaspa) ،آخرين فرمانروا از سلسله كيانيان است كه با گرويدن به زرتشت درگير نبردهاى‏زيادى با همسايگان كافر خود شد. او در ادبيات زرتشتى مقامى بس شامخ و ستايش‏شده دارد.

9) سپيتمان Spitman (در اوستا: سپيتام (Spitama نام خاندان زرتشت است. ظاهرا سپيتمه به معناى «از نژاد سفيد» يا «ازخاندان سفيد» است. در كتاب بندهشن، سپيتمان نياى نهم زرتشت‏شمرده شده است.

10) فرشوشتر Frasustar (به معنى دارنده شتر كارآمد وراهوار) نام پدرزن زرتشت و يكى از نخستين پيروان اوست.

11) درباره اين نظريه ر.ك: مرى بويس، پيشين، ص 326 و نيز: ابراهيم پورداوود، پيشين، ص 10.

12) احتمالا مقصود ديو «خشم‏» ( ائشم (Aesma است; از او شريرتر نداريم. معمولا از او با صفت «خونين درفش‏» ياد مى‏شودو از جمله اسپاهبدان اهريمن در شمار است. بدكرداران به او روى مى‏آورند و پرهيزگاران در نابودى‏اش مى‏كوشند.

13) در ادبيات دينى زرتشتى، فرشگرد Frasgird (در اوستا: فرشوكرتى (Frasukereti به جهان نوساخته دوره دوازده هزارساله گيتى و برقرارى جاودانه پرهيزگارى مى‏گويند كه خود به مدد خيزش سوشيانت‏ها و پاك‏كردن جهان از اهريمنان پديدارمى‏شود.

14) ر.ك: تاريخ ايران كمبريج، ج 3، ق 1، ص 466.

15) دروج يا دروگ Drug ،نام ماده‏ديو دروغ و نادرستى و پيمان‏شكنى است كه گاه در معناى دين «ديوپرستى‏» به كار رفته است.

16) مزدا Mazda به معنى هوشيار و دانا و آگاه است و «اهوره مزدا» را مى‏توان سرور دانا يا خداوندگار آگاه ترجمه كرد. در اوستاگاه خدا را فقط با لفظ مزدا خطاب كرده‏اند.

17) مقصود پل چينوت Chinvat (يا چينود) است كه به اعتقاد زرتشتيان، روان هر يك از مردمان، در چهارمين روز پس از مرگ،بايد از آن بگذرد تا بعد از آشكار شدن كردارهاى نيك و بد، روانه بهشت‏يا دوزخ شود.

18) گرزمان يا گرودمان Garo demana به معنى خانه سرود يا سراى نيايش و به عبارت ديگر بهشت و بارگاه اهوره‏مزدا است.

19) درمعناى واژه مگونان اختلاف است. برخى آن‏را از ريشه «مغ‏» و به معنى «انجمن برادرى مغان‏» دانسته‏اند. نگارنده با كسانى‏كه مگونان را به «انجمن پذيرندگان و پيروان پيام و آموزش زرتشت‏» ترجمه كرده‏اند، موافق است.

20) يشت Yast به هر يك از 21 سرودى مى‏گويند كه مجموعا سومين و بلندترين بخش اوستاى كنونى را تشكيل مى‏دهند. اين‏يشت‏ها در ستايش ايزدان كهن ايرانى‏اند كه روزهاى هر ماه به نام آنان نام‏گذارى مى‏شد. بيشتر انديشه‏مندان براين باورند كه‏مضامين اصلى يشت‏ها برگرفته از اعتقادات كهن آرياييان است و الحاق آنها به اوستا نشانه تلاش براى آشتى دادن آموزه‏هاى‏زرتشت‏با كيش كهن است. واژه «يشتر Yastar »به معنى نمازگزار و پرستنده و همچنين واژه‏هاى «جشن‏» و «يزد» از ريشه‏«يشت‏» به يادگار مانده‏اند.

يا فروهر Fravahr يا فروهر، به قالب مثالى آفريدگان نيك و ندرتا پليد مى‏گويند كه روح و تن، بر اساس‏آن خلق شده‏اند. در مزداپرستى، طلب يارى از فروشى‏ها براى بركت زندگى و دفاع در مقابل دشمنان جايگاه خاصى دارد و«فروردين‏يشت‏» در ستايش آنان است.

22) اوخشيت ارت Uxsyat ereta در زبان پهلوى «اوشيدر» و در فارسى «هوشيدر» خوانده مى‏شود و به معنى «پروراننده‏پرهيزگارى‏» است.

23) اوخشيت‏نم Uxsyat nemah در زبان پهلوى «اوشيدرماه‏» و در فارسى «هوشيدرماه‏» خوانده مى‏شود و به معنى «پروراننده‏نماز» است.

24) استوت ارت Astavat ereta به معنى كسى است كه مظهر و پيكر قانون مقدس باشد.

25) به تصريح مرحوم پورداوود و نيز بيشتر پژوهندگان، مقصود از كيانسيه همان درياچه هامون كنونى است. ر. ك: سوشيانت‏موعود مزديسنا، صص 19 - 23.

26) ويسپ تئورويرى Vispa-taurvairi ،نام مادر سوشيانت است. آن را به «برهمگان پيروز» معنى كرده‏اند. نام ديگر او، «اردت‏فذرى‏» ( كسى كه آبروى پدر باشد) است.

27) فر يا خورنه يا فره يا خر، فروغ يا موهبتى ايزدى است كه هر كس از آن بهره‏مند بشود، برازنده سرورى و سالارى گردد،به‏شهريارى رسد و آسايش‏گستر و دادگر بشود. در اوستا معمولا از دو فر ياد مى‏شود:«ايرينم خورن‏» (ل فرايرانى) و «كوئنم‏خورن‏» (ل فركيانى). فرايرانى خرد و دارايى نيك مى‏بخشد و دشمنان ايران و اهريمنان را درهم مى‏شكند، و فركيانى بهره‏ناموران و شهرياران و اشونان مى‏شود تا از پرتو آن به رستگارى و كامرايى برسند. افتخار بهره‏مندى از فركيانى، پس ازگشتاسپ شاه‏كيانى، نصيب هيچ‏كس نشده ولى اهوره‏مزدا آن را براى ايرانيان ذخيره كرده تا در آخرت آن را به سوشيانت عطاكند. اوستا زرتشت را فرهمندترين كس دانسته است.

28) فريدون در اوستا، «ثرئتون‏» Thraetaona پسر «اثويه‏» Athwya نام دارداو در زمره اساطير نام دارد كه همچون فريدون اژدهايى به نام وريسوروپ Vrisvarupa را مى‏كشد. در واقع، قهرمانى كه مار يااژدهايى را به قتل مى‏آورد، بن‏مايه‏اى است كه در اساطير بسيارى از ملل يافت مى‏شود. در متون زرتشتى، به جز اوستا، آمده‏است كه فريدون جهان را ميان سه پسرش، سلم و تور و ايرج، تقسيم كرد.

29) اژى‏دهاك Azi Dahaka يا همان ضحاك، در اوستا ( هات 9 يا هوم‏يشت، بند 8; نيز زامياديشت‏بند 37)، نام اژدهايى سه‏كله و سه پوزه و شش چشم است كه مى‏خواهد جهان را از مردمان تهى كند. تحول او، كه در اوستا خطرناك‏ترين مخلوق‏اهريمن دانسته شده، به مردى تازى و ديوسيرت كه دو مار بر دوش داشت و هر روز مغز دو جوان را خوراك آنان مى‏كرد، درادبيات متاخر زرتشتى رخ داده است و خود موضوع تحقيقى جذاب و پركشش است.

30) افراسياب در اوستا «فرنگرسين‏» Frangrasyan نام دارد كه به معنى هراس‏انگيز است. صرف‏نظر از شخصيت‏شاه - پهلوان‏او در برخى از بخش‏هاى اوستاى نو و نيز كتب دوره اسلامى، چنان معلوم است كه او در دوران كهن منشى اساطيرى داشته كه‏خود يادگارى از فرهنگ هندواروپايى است. او در اين كالبد ديرينه، نه يك شاه - پهلوان، كه در شمار اژدهايان و ديوان است ودخيل در نبردهاى كيهانى ميان ايزدان و اهريمنان. از طرف ديگر، كارنامه او به تمامى سياه و تاريك نيست، زيرا او به خواهش‏ايرانيان زين‏گاو دروند را در هم شكست و ايران را از شر وى رهانيد.

31) زين‏گاو يا زينيگو zainigav نام يكى از دشمنان ايران است كه افراسياب او را به درخواست‏بزرگان ايران از پاى درآورد. به‏نوشته بندهشن، «زين‏گاو» از تازيان بود كه شاهى ايرانشهر را از آن خود ساخت. اين نام را «دارنده گاو زنده‏» معنى كرده‏اند و«دروند» را دروغ‏پرست و گمراه و ناپاك گفته‏اند.

32) كى خسرو پسر سياوش است كه انتقام قتل ناجوانمردانه پدر محبوبش را از افراسياب ستاند. او در فرجام كارش از ديده‏هاناپديد شد و در سلك «باشندگان‏» درآمد.

33) خرداد يا هوروتات Haurvatata يكى از جلوه‏هاى مينوى اهوره‏مزدا و به معنى «رسايى و كمال‏» است. امرداد يا امرتات Ameretata جلوه‏اى ديگر از مزدا و مظهر «جاودانگى و بى‏مرگى‏» است.

34) ر.ك: تاريخ كيش زرتشت، ج 3، ص 388.

35) در «هوم يشت‏» (بند 7 و 8) نيز سخن از كشته شدن اژى دهاك رفته است: «فريدون از خاندان توانا... آن كه اژى دهاك را فروكوفت; [اژى دهاك] سه پوزه سه كله شش چشم را، آن دارنده هزار [گونه]...»; همچنين ر.ك: زامياديشت، بند 37.

36) درباره ديگر شواهدى كه زامياديشت را در زمره كهن‏ترين يشت‏ها قرار مى‏دهند، ر.ك: آرتور كريستن سن، مزداپرستى درايران قديم، صص 78 - 82.

37) در اين باره ر.ك: آر.سى زينر، طلوع و غروب زرتشتى‏گرى، صص 109 - 112.

38) بندهشن را مى‏توان به «آفرينش آغازين‏» معنا كرد و خود عنوان كتابى است كه در قرن سوم هجرى توسط «فرن‏بغ دادگى‏»گردآورى شده است. اين كتاب علاوه بر مباحثى در چگونگى خلقت، اشارات مفصلى به نجوم دارد.

39) دينكرت يا دينكرد بزرگ‏ترين و مهم‏ترين كتاب زرتشتى است كه در اصل مشتمل بر نه دفتر بوده است. امروزه دو بخش‏نخستين آن در دست نيست. مؤلفان آن يكى «آذر فرنبغ‏» بوده و ديگرى «آذرباد» نام داشته، كه اين دومى كتاب را از نو تحريرو تكميل و تصحيح كرده، و نيز دفتر نهم را برآن افزوده است. تاريخ انشاى دينكرت را قرن سوم هجرى دانسته‏اند.

40) اين كتاب در اصل براساس «بهمن يشت‏» تاليف شده و مشتمل بر پيشگويى‏هايى از دوره آخرالزمان است. به اعتقاد برخى‏محققان، زمان نگارش نسخه اصلى آن را بايد در دوران پيش از اشكانيان جست‏وجو كرد; در اين باره ر.ك: تاريخ ايران‏كمبريج، ج 3، ق 1، ص 27.

41) موضوع اين كتاب پيشگويى‏هاى جاماسپ، وزير زرتشتى گشتاسپ‏شاه كيانى، درباره وقايع آخرالزمان است.

42) بايد دانست كه اين منابع در شرح پاره‏اى جزئيات با هم اختلافاتى دارند ولى در كليات يكى هستند.

43) منابعى كه در نوشتن اين يادآورى از آنها بهره جسته‏ام عبارت‏اند از: تاريخ ايران كمبريج (ج 3); زند وهومن يسن (گزارش‏صادق هدايت); اساطير ايرانى (جان هينلز); پژوهشى در اساطير ايران (مهرداد بهار); نخستين انسان و نخستين شهريار(آرتور كريستن‏سن).

44) مقصود دين زرتشتى است.

45. Pasutan

46) زايش هر سه سوشيانت از يك الگو تبعيت مى‏كند: مادران آنها در آب درياى كيانسيه به هنگام تن‏شويى، از نطفه زرتشت، كه‏در آن آب و توسط فروشى 99999 انسان درستكار محفوظ مانده بود، باردار مى‏شوند.

47. Mahrkusa

48) ور جمشيد يا ور جمكرد نام قلعه‏اى زيرزمينى است كه جمشيد آن را به فرمان اهوره‏مزدا ساخت تا در زمستانى كه ديومهركوس پديد خواهد آورد، پناهگاه مردمان و جانداران باشد. در اين‏باره ر.ك: «ويديو داد»، فرگرد2.

49) گرشاسپ يا كرساسپ، به معنى دارنده اسب لاغر، پهلوان اصلى اوستا است كه شمار زيادى از ديوان و اژدهايان به‏دست او ازپا درآمده‏اند. در واقع، در اوستا نشانى از رستم به‏دست نمى‏آيد و همه پهلوانى‏ها توسط گرشاسپ انجام مى‏گردد. اين امرموضوع تحقيقى پردامنه است و به چگونگى افتراق ميان تاريخ ملى و دينى ايرانيان بازمى‏گردد.

50) درباره سرنوشت نهايى اهريمن، منابع زرتشتى قطعيتى ندارد.از قرار، او از همان سوراخى كه وارد گيتى شده بود، به ژرفاى‏تاريكى خود پرتاپ مى‏شود و در آن‏جا بيهوش مى‏ماند (و البته مخلوقاتش يكديگر را از ميان برمى‏دارند). به روايت «دادستان‏دينيك‏» اين بيهوشى چنان خواهد بود كه تمام تحركاتش متوقف مى‏شود.

51) نكته جالب توجه اين‏كه روان پاكان نيز بايد از اين رود عبور كنند; اما آنان احساس مى‏كنند كه در شير گرم هستند و سختى‏نمى‏بينند.

52) موبد (در اوستا: مغوپيتى)، عنوان پيشوايان دينى كيش زرتشت است. در اوستا گاه واژه «رتو» يا «رد» نيز به‏همين معنى است.

53) در معادشناسى و جهان‏بينى زرتشتى اصولا بدى‏ها بى‏دوام و فرجام‏پذيرند. از اين‏رو حتى عذاب دوزخيان نيز پايانى دارد وجاودانه نيست; به‏طورى‏كه صرف‏نظر از معدودى كه مستحق اعدام ( مرگ ارزان) و نابودى‏اند، بقيه پس از پاك شدن ازگناهان بخشوده مى‏شوند.

54) باور به «اوتار»هاى دهگانه در ميان آرياييان هند، نشانه محكمى بر وجود سنت ديرپاى باور به «منجى‏» در ميان آرياييان است.

55. Zaotar

56) جامعه كهن هندوايرانى در دوره شبانى به اين سه گروه تقسيم مى‏شد: 1. «واستر Vastar »يا گله‏بان; 2. «زوئتر Zaotar »ياروحانى و مامور اجراى مراسم نذر و قربانى; 3. «نر Nar »يا مردان جنگنده و سپاهى. در اين‏باره ر.ك: مرى بويس، تاريخ‏كيش زرتشت، ج‏1، ص 19.

57) در اين‏باره ر.ك: تاريخ كمبريج، ج 3، ق 1، ص 27.

58) محض نمونه ر.ك: «ويديودات‏»، فرگرد 19، بند 5.

59) مرحوم ملك مهرداد بهار نيز به اين نكته كه سوشيانت‏ها با نام مادرانشان - و نه زرتشت - ناميده مى‏شوند، توجه نشان داده وآن‏را تداوم يك سنت‏بسيار كهن دانسته است (ر.ك: جستارى چند در فرهنگ ايران، ص 261 و 262). به‏هرحال، اين‏موضوع در خور اهميت فراوان است و اگر بتوان آن‏را به باورهاى مادرسالارانه ربط داد، آن‏گاه بايد به اين مسئله پاسخ گفت كه‏چگونه در جوامع مردسالار هندوايرانى از چنان نام‏گذارى غيرمعمولى استفاده شده است؟

60) براى آگاهى بيشتر از اسطوره‏هاى بازگشت‏به عصر زرين و مفاهيم منتج از آن، ر.ك: ميرچا الياده، اسطوره بازگشت‏جاودانه.

61) حتى مى‏توان به جرئت گفت كه مفهوم اتوپيا يا آرمانشهر نيز بيان فلسفى يا معقولانه‏تر اسطوره عصر زرين است: آن‏جا كه تمام‏مختصات و ويژگى‏هاى عهدى زرين را در هيئت‏شهرى آرمانى و به‏دور از رنج و گرسنگى و است كه پيشوند OU مفهومى منفى از آن ساخته است. يوتوپيا را مى‏توان هيچستان‏يا لامكان يا ناكجاآباد ترجمه كرد. اولين كسى كه اين انديشه آرمانى را بر برهان عقلى استوار كرد، افلاطون حكيم بود كه دركتاب جمهورى براى جست‏وجوى عدالت راستين، جامعه‏اى آرمانى را طرح افكند. در اوج درخشش فرهنگ اسلامى،ابونصر فارابى در كتاب انديشه‏هاى اهل مدينه فاضله، جامعه‏اى ايده آل را در قالب باورهاى اسلامى به عنوان مدينه فاضله‏ترسيم كرد.)

62) از جمله ر.ك: آر.سى زينر، طلوع و غروب زرتشتى‏گرى، ص 76.

63) در اين‏باره ر.ك: صادق هدايت، زند وهومن يسن و كارنامه اردشير پايكان، صص 17 - 27.

64) ر.ك: همان، ص 17.

65) به نقل از: على‏اصغر، مصطفوى، سوشيانت‏يا سيرانديشه ايرانيان درباره موعود آخرالزمان، ص 19 - 20. گفتنى است كه‏اساس اين گفته‏ها، برگرفته از كتاب شيعيگرى، اثر احمد كسروى است.

66) ر.ك: اصول كافى، ج 1، ص 336.

67) ر.ك: بحارالانوار، ج 13، ص 79، 59، 105، 61، 578، 480 و 596.

68) ر.ك: عبدالحسين زرين‏كوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، ص 216.

69) ر.ك: همان، همان ص.

70) امام سجاد(ع) فرمود: «از روزى كه خدا آدم را آفريده تا حال هيچ‏گاه زمين از حجتى خالى نبوده است ولى آن حجت گاهى‏ظاهر و مشهود و گاهى غائب و مستور بوده است; تا قيامت نيز از حجت‏خالى نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش‏نمى‏شود» (ينابيع الموده، ج 2، ص 217). نيز، حضرت على(ع) فرمود: «الهى، بى‏هيچ ترديد زمين از حجتى كه برپادارنده‏دين خداست تهى و خالى نمى‏ماند، چنين كسان يا رخ مى‏نمايند و آشكار مى‏شوند و يا بيم دارند و پنهان مى‏گردند، تا اين‏كه‏حجت و دلايل روشن پروردگار ضايع و نابود نشود» (اصول كافى، ج 1، ص 355).

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:18 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

آينده بشريت در كتاب مقدس، قرآن كريم و روايات

بشارت به مصلح كل در آخرالزمان مساله‏اى است كه همه اديان و مذاهب مختلف، آن را مطرح كرده و نويد به ظهور كسى داده‏اند كه بشريت را از ظلم، ستم و نابرابرى نجات خواهد داد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود . نويسنده با استفاده از اوصافى كه در كتاب مقدس درباره مصلح كل آمده و با توجه به آيات فراوانى از قرآن كريم كه به آينده بشريت نظر دارد و سرانجام حكومت جهان را از آن بندگان صالح مى‏داند و همچنين با توجه به روايات فراوانى از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام كه نويد به ظهور مردى از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله داده و به نام مبارك او تصريح كرده، مانند حديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله: «المهدى من ولدى‏» نتيجه‏گيرى مى‏كند كه به اعتقاد شيعه مصلح كل، مهدى موعود فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است كه در پس پرده غيبت‏به سر مى‏برد و روزى كه خداى متعال اراده نمايد ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد مى‏نمايد، همانگونه كه پر از ظلم و جور شده است . از اين رو آينده بشريت، آينده‏اى كاملا روشن و اميدوار كننده مى‏باشد و آن اين كه آينده از آن صالحان است .

صبحدم پيك مسيحا دم جانان آمد

گفت‏برخيز كه آرام دم و جان آمد

اعتقاد به اين كه در آخر الزمان شخصيتى الهى و آسمانى، به عنوان منجى و مصلح كل خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد، امنيت، صلح، صفا و انصاف را بر جهان حاكم خواهد نمود و طومار ظالمان، مستكبران، متجاوزان و مفسدان را درهم خواهد پيچيد، اختصاص به شيعيان ندارد، بلكه در اديان و مذاهب مختلف مطرح است . علامه طباطبايى در اين باره مى‏فرمايد:

«در اديان و مذاهب گوناگون كه در جهان حكومت مى‏كنند، مانند وثنيت، كليميت، مسيحيت، مجوسيت و اسلام، از كسى كه نجات دهنده بشريت است، سخن به ميان آمده است و عموما ظهور او را نويد داده‏اند . اگرچه در تطبيق، اختلاف دارند . و حديث متفق عليه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله: «المهدى من ولدى‏» يعنى: مهدى موعود از فرزندان من مى‏باشد اشاره به همين معناست .» (2)

شهيد مطهرى در اين زمينه مى‏نويسد:

«انديشه پيروزى نهايى حق، صلح و عدالت‏بر نيروى باطل، ستيز و ظلم و گسترش جهانى ايمان اسلامى، استقرار كامل و همه جانبه ارزشهاى انسانى، تشكيل مدينه فاضله و جامعه ايده‏آل، و بالاخره اجراى اين ايده عمومى و انسانى به وسيله شخصيتى مقدس و عاليقدر كه در روايات متواتر اسلامى از او به «مهدى‏» تعبير شده است، انديشه‏اى است كه كم و بيش همه فرق و مذاهب اسلامى، با تفاوتها و اختلافهايى بدان مؤمن و معتقدند .» (3)

ما ابتدا به پاره‏اى از بشارتهايى كه در اين باره در كتاب مقدس (عهدين) آمده است اشاره مى‏كنيم وسپس به همين موضوع از ديدگاه قرآن كريم و روايات اسلامى مى‏پردازيم:

الف) «خداوند از زندگى افراد درستكار و امين مراقبت مى‏كند . او به ايشان ارثى فساد ناپذير خواهد بخشيد . اما بدكاران نابود خواهند شد و دشمنان خداوند همچون گلهاى وحشى زودگذر، پژمرده و فانى خواهند شد و مانند دود ناپديد خواهند گرديد ... خداوند انصاف را دوست دارد و عزيزان خود را ترك نمى‏كند، بلكه هميشه از آنها مراقبت مى‏نمايد . اما نسل شروران ريشه كن خواهد شد . نيكان و صالحان، دنيا را به ارث خواهند برد و تا ابد در آن سكونت‏خواهند نمود ... خداوند نيكان را نجات خواهد داد ... خداوند به كمك آنها خواهد شتافت و آنها را از چنگ بدكاران خواهد رهانيد; زيرا به او پناه مى‏برند .» (4)

ظاهرا اين جملات از كتاب زبور داوود، همان است كه قرآن كريم با اشاره به آن مى‏فرمايد:

«و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون‏» (5)

يعنى: به تحقيق در زبور داوود - علاوه بر قرآن - اين حقيقت را نگاشتيم كه حتما نيكان و صالحان زمين را به ارث مى‏برند .

ب) «اى خدا احكام خود را به پادشاه و عدالت‏خويش را به پسر پادشاه عنايت كن . تا او قوم تو را به عدالت داورى خواهد نمود و مساكين تو را به انصاف . آنگاه در سراسر سرزمين ما سلامتى و عدالت‏برقرار خواهد شد، مساكين قوم را دادرسى خواهد كرد و فرزندان فقير را نجات خواهد داد و ظالمان را زبون خواهد ساخت . از تو خواهند ترسيد مادامى كه آفتاب باقى است و مادامى كه ماه است . در زمان او صالحان خواهند شگفت، وفور سلامتى خواهد بود تا وقتى كه ماه باشد . دامنه قلمرو او از دريا تا دريا و از نهر (فرات) تا دورترين نقطه جهان خواهد بود .

... جميع سلاطين، او را تعظيم خواهند كرد و تمام امتها او را بندگى و خدمتگزارى خواهند نمود . وقتى شخصى درمانده و فقير از او كمك بخواهد او را خواهد رهانيد و بر افراد ضعيف و نيازمند رحم خواهد كرد و ضعيفان را نجات خواهد داد، آنها را از ظلم خواهد رهانيد; زيرا جان آنها براى او با ارزش است . او زنده و پايدار خواهد ماند ... قوم او پيوسته براى او دعا مى‏كنند و او را متبارك خوانند . سرزمين او پر از غله شود و كوهستانها مانند كوه‏هاى لبنان حاصلخيز گردد، شهرهايى همچون مزرعه‏هاى پر علف، سرشار از جمعيت‏شود . نام او تا ابدالآبد باقى خواهد ماند، و تا خورشيد باقى است آوازه او پايدار بماند ... متبارك باد نام مجيد او تا ابدالآبد . تمام دنيا از شكوه و جلال او پر شود . آمين! آمين!» (6)

برخى از يهوديان مى‏گويند منظور از پادشاه، خود حضرت داوود و منظور از پادشاه‏زاده حضرت سليمان است . و جماعت نصارى مى‏گويند اين مزمور در شان حضرت عيسى است . ولى به نظر مى‏رسد هر دو نظريه باطل است . اما بطلال نظريه يهود به اين دليل است كه اولا، حضرت داوود صاحب شريعت و احكام نبوده است تا از خدا بخواهد كه احكام خود را به او عطا كند . ثانيا، بسيار بعيد است كه حضرت داوود در مقام دعا كه مقام خضوع و تذلل و خشوع است‏خود را به نام پادشاه بخواند . ثالثا، به اعتقاد اهل كتاب و گواهى صريح كتاب مقدس دايره ملك و فرمانروايى حضرت سليمان همانند پدرش داوود تنها اورشليم بوده است . (7) رابعا، در عهد حضرت سليمان، به تصريح كتاب مقدس، ظلم و شرك بكلى بر چيده نشد، بلكه كتاب مقدس صراحت دارد كه خود حضرت سليمان در آخر عمر دچار شرك و بت پرستى شد! (8) خامسا، مدت ملك و فرمانروايى حضرت سليمان به صراحت كتاب مقدس بيش از چهل سال ادامه پيدا نكرد . بنابراين هيچ يك از ويژگيهايى كه در عبارت مزمور هفتاد و دو آمده است‏بر حضرت سليمان قابل انطباق نيست . (9)

اما بطلان نظريه مسيحيان به خاطر اين است كه اولا، حضرت عيسى نه پدر داشت و نه پسر; بنابراين نمى‏توان عبارت كتاب مزامير را بر او منطبق ساخت . ثانيا، به اعتراف نصارى، حضرت عيسى حتى يك روز هم سلطنت و فرمانروايى نكرد . ثالثا، به شهادت و صراحت كتاب مقدس حضرت عيسى خود صاحب احكام نبود بلكه او تابع حضرت موسى و تورات او بود . (10)

به نظر مى‏رسد منظور از پادشاه كه صاحب احكام است‏حضرت محمد صلى الله عليه و آله و منظور از پسر پادشاه كه جهان را پر از عدل و داد مى‏كند حضرت مهدى موعود (عج) باشد . حداقل اين است كه عبارت بالا بر عقيده مسلمانان و شيعيان انطباق بهترى دارد .

ج) «در حالى كه اين سرود را براى پادشاه مى‏سرايم ... تو از همه فرزندان آدم، زيباترى، بلاغت‏به لبهاى تو ريخته است و از لبانت نعمت فيض مى‏چكيد، خداوند تو را تا ابد متبارك ساخته است . اى پادشاه مقتدر، شمشير جلال و جبروت را بر كمرت ببند و شكوهمندانه بر اسب خويش سوار شو تا از حقيقت و عدالت و حلم و تواضع دفاع كنى، قدرتت پيروزى بزرگ را نصيب تو مى‏گرداند . تيرهاى تو نيز به قلب دشمنانت فرو مى‏روند و همه اقوام در برابر تو سقوط مى‏كنند . خداوند تحت فرمانروايى تو را جاودان كرده است . تو با عدالت و انصاف سلطنت مى‏كنى . عدالت را دوست دارى و از شرارت بيزارى . بنابراين خدايت تو را برگزيده و تو را بيش از هر كس ديگر شاد گردانيده است . تمام لباسهايت را از مر و عود سليخه (معطر) آميخته است ... اى پادشاه نام تو را در تمام نسلها شهرت خواهم داد و همه مردم تا ابد سپاسگزار تو خواهند بود .» (11)

اين اوصاف جز بر امام زمان (عج)، كه در آينده، حكومت عدل جهانى را تشكيل خواهد داد صادق نيست .

د) در انجيل، حضرت عيسى براى قوم بنى‏اسرائيل تمثيلى را بيان كرده است; مضمون اين تمثيل اين است كه صاحب تاكستانى، باغ خود را به دست چند باغبان سپرد و خود به مسافرت رفت و در موسم انگور چينى، مالك، چند نفر را نزد باغبانها فرستاد تا سهم خود را از آنها تحويل بگيرد ولى باغبانها به ايشان حمله كردند و آنها را كشتند، مالك مجددا عده ديگرى را فرستاد، باغبانها با اين گروه نيز همان كار را كردند . بالاخره مالك، پسر خود را فرستاد، باز آنها به او حمله كردند و كشتند . پس از اين، حضرت عيسى از قوم خود مى‏پرسد: «حال وقتى به نظر شما مالك باغ برگردد، با باغبانها چه خواهد كرد؟ گفتند: البته از آن بدكاران انتقام سختى خواهد گرفت; باغ را به باغبانهايى اجاره خواهد داد تا ميوه‏هايش را در موسم چيدن به او تسليم كنند . آنگاه عيسى از ايشان پرسيد آيا شما هيچ گاه اين آيه را در كتاب آسمانى نخوانده‏ايد كه: همان سنگى را كه معمارها دور انداختند، همان سر زاويه (يا سنگ اصلى ساختمان) شد . اين كار از جانب خداوند و در نظر ما عجيب است . منظورم اين است كه ملكوت خود را از شما (بنى‏اسرائيل) گرفته و به امتى خواهد داد (ظاهرا امت عرب كه از نسل حضرت اسماعيل بودند بر خلاف بنى‏اسرائيل كه از نسل حضرت اسحاق بودند) كه ميوه‏هايش را به او تسليم كنند و سهم او را بدهند . اگر كسى روى اين سنگ بيفتد تكه تكه خواهد شد و اگر اين سنگ بر روى كسى بيفتد او را له خواهد كرد . چون كاهنان اعظم و سران مذهبى (يهود) متوجه شدند كه عيسى درباره آنها سخن مى‏گويد و منظورشان از باغبانان در اين حكايت‏خود آنهاست تصميم گرفتند او را بكشند ...» (12)

با تامل در اين تمثيل روشن مى‏شود كه منظور از مالك باغ، خداست و منظور از باغ، دين و شريعت الهى است . منظور از باغبانان، يهود و بنى‏اسرائيل است . منظور از فرستادگان صاحب باغ كه با حمله باغبانان كشته شدند، پيامبران بنى‏اسرائيل هستند . (به قول قرآن يكى از اوصاف زشت‏بنى‏اسرائيل پيامبركشى بود). و مقصود از پسر مالك، حضرت عيسى است كه به زعم مسيحيان او پسر خدا است . و مقصود از قوم ديگر كه مالك، باغ را به آنها تحويل خواهد داد، قوم عرب مى‏باشد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام از تبار آنها هستند، و مقصود از سنگى كه معمارها او را دور انداختند ولى بعدا سنگ اصلى ساختمان شد - سنگى كه هر كس بر روى آن بيفتند و يا سنگ بر روى او بيفتد له خواهد شد - ظاهرا امام زمان است; امامى كه قرنها به خاطر تهديد جباران و طاغوتيان بناچار از ميان مردم غيبت كرد . شاهد بر اين مدعا بخش ديگر كتاب مقدس است:

«همان سنگى كه معماران نپسنديدند و دور انداختند، اينك مهمترين سنگ ساختمان شده است . اين كار خداست چه كار شگفت انگيزى ! امروز روز پيروزى خداوند است . بايد جشن گرفت و شادى كرد . خداوندا تمنا مى‏كنيم ما را نجات دهى و كامياب سازى . بركت‏باد بر آن كس كه به نام خداوند مى‏آيد . ما از خانه خداوند تو را بركت مى‏دهيم . خداوند همان خدايى است كه ما را منور ساخته است . شاخه‏ها را به دست گيريد و جشن را آغاز كنيد و به سوى قربانگاه خدا پيش برويد ... .» (13)

برخى از مسيحيان مى‏گويند مقصود از «سنگ دور انداخته‏» حضرت مسيح است كه در آينده از آسمان فرود خواهد آمد . ولى اين توجيه درست نيست; زيرا گوينده اين سخن خود حضرت عيسى است و از حضرت عيسى در اين داستان به پسر مالك كه مورد قتل واقع شد تعبير شده است و به كارگيرى سنگ دور انداخته شده، پس از اين واقعه مطرح شده است . از اين گذشته وصفى كه براى سنگ بيان گرديده (هر كس روى آن سنگ افتد شكسته مى‏شود و هر كس كه اين سنگ روى او افتد له مى‏شود) در مورد حضرت عيسى كه به اتفاق همه مسيحيان و گواهى كتاب مقدس پيامبر رحمت و محبت‏بود صادق نيست .

در انجيل يوحنا از قول حضرت عيسى آمده است كه: «من مثل نورى آمده‏ام تا در اين دنياى تاريك بدرخشم، ... اگر كسى صداى مرا بشنود و اطاعت نكند، من از او بازخواست نخواهم كرد; زيرا من نه براى بازخواست، بلكه براى نجات جهان آمده‏ام .» (14)

ه) «خداوند مى‏فرمايد: اين است‏خدمتگزار من كه او را تقويت مى‏كنم . اين است‏برگزيده من كه از او خشنودم . او را از روحم برخواهم ساخت تا عدالت و انصاف را براى اقوام جهان به ارمغان آورد . او آرام است و در كوچه‏ها فرياد نخواهد كرد او نى خرد شده را نخواهد شكست و شعله ضعيف را خاموش نخواهد كرد . عدل و انصاف واقعى را به اجرا در خواهد آورد . دلسرد و نوميد نخواهد شد و عدالت را بر زمين استوار خواهد ساخت . مردم سرزمين‏هاى دور دست منتظرند تعاليم او را بشنوند . خداوند به خدمتگزار خود چنين مى‏گويد: من كه خدا هستم تو را خوانده‏ام و به تو قدرت داده‏ام تا عدالت را برقرار سازى . توسط تو با تمام اقوام جهان عهد مى‏بندم و به وسيله تو به مردم دنيا نور مى‏بخشم . تو چشمان كوران را باز خواهى كرد و آنان را كه در زندانهاى تاريك اسيرند آزاد خواهى ساخت ... خداوند همچون جنگ‏آورى توانا به ميدان جنگ خواهد آمد و فرياد برآورده، دشمنان خود را شكست‏خواهد داد . مدت مديدى است كه‏او سكوت كرده است وجلوى خشم خود راگرفته است، اماديگر ساكت نخواهد ماند .» (15)

اوصاف مذكور در اين عبارات جز بر امام زمان (عج) قابل انطباق نيست . بر خلاف ادعاى مسيحيان كه معتقدند اين بشارت ناظر به حضرت مسيح است، عدم انطباق اوصاف مذكور بر حضرت عيسى مسيح روشن است; زيرا او نه اهل جنگ و جهاد بود (به زعم مسيحيان) ; چون پيام او پيام محبت و صلح بود، و نه دشمنان خود را مغلوب ساخته است، و نه توانسته است عدل و انصاف را در زمين حاكم سازد، بلكه به گواهى كتاب مقدس خود به دست اشرار به صليب كشيده و كشته شد .

و) مسيحيان نيز همانگونه كه گفتيم به آمدن منجى و مصلح نهايى در آخرالزمان عقيده دارند، اما منجى نهايى را حضرت مسيح مى‏دانند، آنها معتقدند كه حضرت مسيح سه روز پس از به صليب كشيده شدن و دفن شدن از قبر برخاست‏به آسمان رفت و در آينده از آسمان فرود خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد .

«... بنابراين آماده و هوشيار باشيد، مانند كسى كه آماده هر اتفاقى است . منتظر بازگشت عيسى مسيح باشيد; زيرا در آن روز، لطف و فيض عظيمى نصيب شما خواهد شد .» (16)

«همواره لباس بر تن، براى خدمت آماده باشيد . مانند خدمتكارانى كه منتظرند اربابشان از جشن عروسى باز گردد و حاضرند هر وقت كه برسد و در بزند، در را به رويش باز كنند . خوشا به حال آن خدمتكارانى كه وقتى اربابشان مى‏آيد بيدار باشند ... خوشا به حال آن غلامانى كه وقتى اربابشان مى‏آيد، خواه نيمه شب باشد، خواه سپيده دم ... بنابراين شما نيز آماده باشيد; زيرا من، - مسيح موعود - هنگامى باز خواهم گشت كه كمتر انتظارش را داريد .» (17)

«اما سخنى نيز درباره بازگشت‏خداوند ما - عيسى مسيح - و جمع شدن ما به نزد او بگويم، گويا برخى مى‏گويند كه روز بازگشت او فرا رسيده است، برادران عزيز، خواهش مى‏كنم از شنيدن اينگونه خبرهاى نادرست، آرامش خود را از دست ندهيد ... بدانيد كه تا اين دو رويداد واقع نشود آن روز نخواهد آمد . نخست، شورشى بر ضد خدا برپا خواهد شد . دوم آن مرد جهنمى كه عامل اين شورش است ظهور خواهد كرد، او با هر چه كه مربوط به دين و خداست مخالفت‏خواهد كرد ... اما خداوند ما - عيسى - به هنگام بازگشت‏خود، او را با نفس دهان خويش هلاك كرد و با حضور خود نابود خواهد كرد . اين مرد خبيث‏به وسيله «قدرت شيطان‏» ظهور خواهد كرد و آلت دست او خواهد بود . او با كارهاى عجيب و حيرت انگيز خود همه را فريب خواهد داد . آنانى كه فريب او را مى‏خورند آنانى هستند كه راه راست را رها كرده و راه جهنم را در پيش گرفته‏اند ...» (18)

ما نيز بر اساس روايات متعدد به اين امر عقيده داريم كه حضرت مسيح در آخر الزمان به هنگام ظهور امام زمان نزول خواهد كرد و پشت‏سر امام زمان به جماعت نماز خواهد خواند و در ركاب او در بسط عدل و حق، كوشش خواهد كرد .

ز) خداوند مى‏فرمايد، روزى خواهد آمد كه هر كس بخواهد بركتى بطلبد يا سوگندى ياد كند تنها نام خداى حق را بر زبان خواهد راند . سختى‏هاى گذشته به كلى فراموش شده و از بين خواهد رفت; زيرا من زمين جديدى مى‏سازم . هر چه در گذشته بوده كاملا فراموش شده و ديگر به ياد آورده نخواهد شد ... نوزادان، ديگر در سن كم نخواهند مرد و صد سالگان، جوان محسوب خواهند شد . تنها كسانى پيش از وقت‏خواهند مرد كه گناه مى‏كنند و زير لعن هستند . در آن روزها، هر كه خانه‏اى بسازد، خود در آن ساكن خواهد شد . هر كه باغ انگورى غرس كند خود از ميوه آن خواهد خورد; زيرا ديگر، خانه‏ها و باغهاى انگور قوم من به دست دشمن نخواهد افتاد . ايشان مانند درختان، عمر طولانى خواهند كرد و از دسترنج‏خود بهره‏مند خواهند شد و لذت خواهند برد و ديگر زحمتهايشان بر باد نخواهد رفت و فرزندانشان رنگ مصيبت را نخواهند ديد; زيرا هم آنان را و هم فرزندانشان را ركت‏خواهم داد . حتى پيش از آن كه مرا بخوانند جواب خواهم داد . گرگ و بره با هم خواهند چريد، شير مانند گاو كاه خواهد خورد و مار ديگر كسى را نيش نخواهد زد .» (19)

ح) «صبر كنيد به زودى وقتش مى‏رسد كه بر ضد اقوام شرور به پاخيزم; زيرا تصميم گرفته‏ام ملل جهان را جمع كنم و خشم و غضب خود را بر آنها فرو ريزم . تمام جهان از آتش غيرت من گداخته خواهد شد . آنگاه به همه مردم جهان، زبان پاك خواهم داد تا همه آنها نام مرا بخوانند و تنها مرا عبادت كنند ... در آن زمان ديگر از ياغى‏گرى‏هاى گذشته خود شرمنده نخواهيد شد; زيرا اشخاص متكبر را از ميان شما برمى‏دارم و كسانى كه باقى بمانند متواضع و فروتن خواهند بود و به نام من توكل خواهند نمود . آنها ديگر ظالم و حقه‏باز و دورغگو نخواهند بود، در آرامش و امنيت‏به سر خواهند برد و هيچ كس آنها را نخواهد ترسانيد ...» (20)

ط) «هنگامى كه پسر انسان در جلال خود با جميع ملائكه مقدس خويش بيايد آنگاه بر كرسى جلال خود خواهد نشست و جميع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همديگر جدا مى‏كند به گونه‏اى كه شبان گوسفندان را از بزها جدا مى‏كند ...» (21)

آينده بشريت از نگاه قرآن كريم
در قرآن كريم آيات فراوانى مى‏توان يافت كه به گونه‏اى به آينده بشريت نظر دارد و ما در اينجا به پاره‏اى از آنها مى‏پردازيم:

الف: «ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون‏» (22)

يعنى: به تحقيق در زبور بعد از ذكر چنين نوشتيم كه سرانجام، بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد .

منظور از ارض در اين آيه، مجموع كره زمين است و منظور از زبور، كتاب داوود پيامبر و منظور از ذكر، تورات (به نظر برخى از مفسرين) است . از اين آيه كريمه استفاده مى‏شود كه قدرت و حكومت در آينده بشريت در سراسر كره زمين به دست‏بندگان صالح و شايسته خدا خواهد بود . طبق پاره‏اى از روايات هم، اين آيه به دولت‏حضرت مهدى (عج) و ياران او تطبيق داده شده است .

مرحوم علامه طباطبايى مى‏فرمايد:

منظور از وراثت زمين، اين است كه تسلط بر منافع زمين به آنها انتقال خواهد يافت و به بركات دنيوى - بهره‏مندى درست سبت‏به كالاها و زينت‏هاى زمين - و بركات اخروى - يعنى رسيدن به مقامات قرب الهى - دست‏خواهند يافت . (23)

كلمه «صالحون‏» ، معناى گسترده و وسيعى دارد كه علاوه بر ايمان، بر همه شايستگيها دلالت دارد، شايستگى از نظر عقيده، عمل و تقوا، علم و آگاهى، قدرت و قوت، تدبير و مديريت اجتماعى، سياسى و ...

ب: «قال موسى لقومه استعينوابالله و اصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين‏» (24)

يعنى: موسى به قوم خود گفت: از خداوند يارى بجوييد و استقامت و پايدارى پيشه كنيد، بدرستى كه زمين از آن خداست و به هر كس از بندگانش بخواهد آن را منتقل مى‏سازد و عاقبت و فرجام به نفع اهل تقوا و پرهيزكاران است .

از اين آيه نيز استفاده مى‏شود كه ولايت و حكومت‏بر زمين، در نهايت از جانب خداوند به اهل تقوا و پرهيزكارى خواهدرسيد; يعنى كارگزاران حكومت در جامعه نهايى، بندگان خدا ترس خواهندبود .

علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مى‏فرمايد:

چنين چيزى مقتضاى سنت لايتغير الهى است; زيرا خداوند نظام تكوين را به گونه‏اى نظم بخشيد كه هر نوعى از انواع موجودات به عنايت و كمال وجودش و سعادتى كه براى آن خلق شده‏اند مى‏رسند . انسان نيز يكى از انواع موجودات اين عالم است . اگر اين انسان بر همان صراطى كه فطرت براى او ترسيم كرده حركت كند يقينا خداوند او را به عاقبت نيكويش خواهد رساند و حيات طيبه را ارزانى او خواهد نمود . (25)

ج) «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون‏» (26)

يعنى: او (خدا) كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر تمام اديان جهان پيروز گرداند هر چند مشركان را خوشايند نباشد .

آيه پيش از اين آيه مى‏فرمايد: اينها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، ولى خداوند جز اين نمى‏خواهد كه اين نور الهى را همچنان گسترده‏تر و كاملتر سازد (تا همه جهان را فرا گيرد و جهانيان از پرتو آن بهره‏مند گردند) هر چند كافران را خوشايند نباشد .

مى‏دانيم كه اين وعده قطعى و مؤكد الهى هنوز محقق نشده است . قهرا در آينده تاريخ محقق خواهد شد .

از اين آيه نيز يكى ديگر از ويژگيهاى مهم حكومت جهانى مهدى موعود استفاده مى‏شود و آن حاكميت دين خدا بر سراسر گيتى است . در آن زمان دين اسلام كه دين رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى‏باشد بر اديان عالم غالب خواهد شد و حاكميت‏بر اساس دين اسلام خواهد بود .

اين آيه كه عينا و با همين الفاظ در سوره «صف‏» آيه نه آمده است و با تفاوت مختصرى در سوره «فتح‏» آيه بيست و هشت تكرار شده، خبر از واقعه مهمى مى‏دهد كه اهميتش موجب اين تكرار شده است . خبر از جهانى شدن اسلام و عالم‏گير گشتن اين آيين مى‏دهد; زيرا مفهوم آيه، پيروزى همه جانبه اسلام بر همه اديان جهان مى‏باشد و معناى اين سخن آن است كه سرانجام اسلام، همه كره زمين را فرا خواهد گرفت و بر همه جهان پيروز خواهد شد . از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه چنين نقل شده است:

«به خدا سوگند هنوز محتواى اين آيه تحقق نيافته است و تنها زمانى تحقق مى‏پذيرد كه «قائم‏» خروج كند و هنگامى كه او قيام كند در تمام جهان كسى كه خدا را انكار كند باقى نخواهد ماند .»

و نيز از امام باقر عليه السلام چنين نقل شده است:

«وعده‏اى كه در اين آيه آمده است‏به هنگام ظهور مهدى از آل محمد صلى الله عليه و آله صورت مى‏پذيرد، در آن روز هيچ‏كس روى زمين نخواهد بود مگر اين كه اقرار به حقانيت محمد صلى الله عليه و آله مى‏كند .» (27)

د) «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين‏» (28)

يعنى: ما مى‏خواهيم بر آنان كه در زمين مستضعف واقع شده‏اند منت نهيم (آنها را مشمول مواهب خود نماييم) و آنها را پيشوايان قرار دهيم و وارثان زمين گردانيم .

هر چند از صدر و ذيل اين آيه فهميده مى‏شود كه در مورد بنى‏اسرائيل، قوم موسى و پيروزى آنها بر فرعون است، اما همانگونه كه روايات ما دلالت دارند اختصاص به اين قضيه ندارد بلكه سنت و اراده حتميه خداوند را براى هميشه نشان مى‏دهد . نمونه ديگر آن، حكومت پيامبر اسلام و يارانش بعد از ظهور اسلام بر مشركان و كفار مى‏باشد . نمونه كاملتر آن، ظهور حكومت‏حق، عدل، پيروزى مظلومان و مستضعفان بر ضد ظالمان و مستكبران در تمام كره زمين در زمان حضرت مهدى موعود (عج) است .

از اين آيه استفاده مى‏شود كه مظلومان و محرومان در دولت كريمه آخرالزمان به حاكميت‏خواهند رسيد . و مستكبران بهره‏اى در آن زمان نخواهند داشت . البته با عنايت‏به آيات ديگر بايد گفت هر مظلوم و محرومى، منظور قرآن نيست، بلكه مظلومان و محرومانى در دولت نهايى با اراده خدا به حاكميت‏خواهند رسيد كه از اهل تقوا، صالحان و مؤمنان باشند . (29)

ه) «وعدالله الذين آمنو منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشركون بى‏شيئا» (30)

يعنى: خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده‏اند و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده مى‏دهد آنها را قطعا خليفه روى زمين خواهد كرد - همانگونه كه پيشينيان را خلافت‏بخشيد - و دين و آيينى را كه براى آنها پسنديده است، به طور ريشه‏دار و پابرجا در صحنه زمين مستقر سازد و خوف و ترس آنها را به امنيت و آرامش مبدل كند (آنچنان) كه تنها مرا مى‏پرستند و چيزى را شريك من قرار نمى‏دهند .

خداوند بر اساس اين آيه به مؤمنان صالح وعده‏هاى متعددى را با تاكيد فراوان داده است . يكى اين كه، آنها را خليفه روى زمين خواهد كرد و حكومت تمام جهان را در اختيار آنها خواهد نهاد . دوم اين كه، دين اسلام را به طور ريشه‏دار و اساسى بر روى زمين پياده خواهد كرد . سوم اين كه همه اسباب خوف و ناامنى براى مؤمنان و صالحان از بين خواهد رفت، امنيت و آسايش كامل براى آنها محقق خواهد شد . چهارم اين كه، - از همه مهمتر - در سراسر زمين تنها خداوند مورد پرستش واقع مى‏شود و هرگونه شركى به كلى از صفحه روزگار محو خواهد شد .

شهيد مطهرى درباره جمله آخر اين آيه (مرا عبادت كنند و چيزى را شريك من قرار ندهند) مى‏فرمايد:

«جمله آخر اين آيه كه ناظر به اين است كه آنگاه كه حكومت‏حق و خلافت الهى برقرار مى‏شود، اهل ايمان از قيد اطاعت هر جبارى آزاد مى‏شوند ... . از اين آيه معلوم مى‏شود كه از نظر قرآن هر اطاعت امرى، عبادت است . اگر براى خدا باشد طاعت‏خداست و اگر براى غير خدا باشد شرك به خداست . اين جمله عجيب است كه فرمانبرداريهاى اجبارى كه از نظر اخلاقى به هيچ وجه عبادت شمرده نمى‏شود از نظر اجتماعى عبادت شمرده مى‏شود .» (31)

علامه طباطبايى در الميزان در ذيل اين آيه مى‏فرمايد:

اين مجتمع طيب و طاهر با اين ويژگيهاى ارزشمند و صفات فضيله هنوز كه هنوز است از زمان بعثت پيامبر اكرم تا به امروز محقق نشده است . و اگر بر جامعه‏اى منطبق شود حتما بر زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام با عنايت‏به ويژگيهايى كه در اخبار و احاديث نبوى و اهل بيت او در مورد آن آمده است، منطبق خواهد بود ... پس حق اين است كه اگر بخواهيم اين آيه را به درستى معنا كنيم و حق آن را ادا كنيم جز با جامعه آرمانى‏اى كه با ظهور حضرت مهدى (عج) منعقد مى‏شود منطبق نخواهد شد ... (32)

به نظر اينجانب بهترين آيه‏اى كه مى‏توان در مورد جامعه آرمانى امام زمان به آن استناد كرد و بيشترين ويژگيها را در اين مورد در بر دارد همين آيه است .

و) «ولقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون‏» (33)

يعنى: وعده قطعى ما براى بندگان فرستاده ما از پيش مسلم شده كه آنان يارى شدگانند و لشكر ما پيروزند .

منظور از «كلمه‏» در اين آيه، همان حكم و قضاى الهى است . خداوند با تاكيدهاى فراوان به عنوان يك حكم و قضاى قطعى و از پيش تعيين شده الهى به پيروزى اهل حق بر اهل باطل اشاره مى‏كند و با توجه به اطلاقى كه از اين آيه فهميده مى‏شود نمى‏توان اين حكم را مختص به عالم آخرت دانست . بنابراين، قضاى حتمى الهى اين است كه هم در دنيا و هم در آخرت خداوند به نفع هواداران خود وارد صحنه خواهد شد و آنها را بر نيروهاى باطل پيروز خواهد ساخت . (34) همين معنا و مضمون را مى‏توان از آيات فراوانى كه تاكيد بر پيروزى حق بر باطل و اين كه باطل نابود شدنى است، استفاده كرد . مثلا از آيات هفده و هجده سوره انبيا فهميده مى‏شود كه فلسفه آفرينش و سنت الهى در نظام هستى بر كوبيدن حق بر پيكر باطل و نابود ساختن آن مى‏باشد . و يا در آيه هفده سوره رعد، باطل را به كف روى‏آب كه جولانگرى موقت و زودگذر دارد و حق را به آب مفيد و منفعت‏بخشى كه در زير كف قرار دارد و پس از زوال جولانگرى كف روى آن، خودنمايى مى‏كند و ماندنى است تشبيه مى‏كند; و يا در آيه پنجاه و يك سوره غافر به صراحت و تاكيد بر پيروزى پيامبران و مؤمنان هم در دنيا و هم در آخرت اشاره مى‏فرمايد .

ز) «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ...» (35)

يعنى: پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن . اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست . اين است دين و آيين استوار، ولى اكثر مردم نمى‏دانند .

از اين آيه استفاده مى‏شود كه دين خدا مقتضاى فطرت سالم انسانى است; فطرتى كه در آن تغيير و دگرگونى راه ندارد .

دينى كه بر اساس فطرت است، دينى استوار و پا برجا خواهد بود . با توجه به اين كه بر اساس مبانى مسلم فلسفى و عقلى، انحراف آفرينش از مسير طبيعت و فطرت به نحو دائم معقول و ممكن نيست، ثابت‏خواهد شد كه بشريت روزى به مقتضاى فطرت خود برخواهد گشت و به حاكميت دين الهى تن خواهد داد .

علامه طباطبايى در بحثى تحت عنوان «دين حق در نهايت امر پيروز است‏» مى‏فرمايد:

نوع انسان به حكم فطرتى كه در او به وديعه نهاده شده است، طالب كمال و سعادت حقيقت‏خود; يعنى استيلا بر عاليترين مراتب زندگى مادى و معنوى به صورت اجتماعى مى‏باشد و روزى به آن خواهد رسيد، اسلام كه دين توحيد است‏برنامه چنين سعادتى است . انحرافاتى كه در طى پيمودن اين راه طولانى نصيب انسان مى‏گردد نبايد به حساب بطلان فطرت انسانى و مرگ آن گذاشته شود . همواره حاكم اصلى بر انسان همان حكم فطرت است و بس . انحرافات و اشتباهات از نوع خطاى در تطبيق است . آن غايت و كمالى كه انسان به حكم فطرت بى‏قرار كمال‏جوى خود آن را جستجو مى‏كند روزى - دير يا زود - به آن خواهد رسيد . آيات 30 الى 41 سوره روم همين معنا را مى‏رساند كه حكم فطرت در نهايت امر، تخلف‏ناپذير است و انسان پس از يك سلسله چپ و راست رفتن‏ها و تجربه‏ها راه خويش را مى‏يابد و آن را رها نمى‏كند . به سخن آن عده نبايد گوش فرا داد كه اسلام همانند يك مرحله از فرهنگ بشرى كه رسالت‏خود را انجام داده و به تاريخ تعلق دارد، مى‏نگرند . اسلام به آن معنى كه مى‏شناسيم عبارت است از انسان در كمال نهايى خويش كه به ضرورت ناموس خلقت روزى به آن خواهد رسيد (36).

شايسته است در اين باره سخن زيبايى را از شهيد مطهرى نقل كنيم:

«آيا اين فرهنگها و تمدنها و اين جامعه‏ها و مليتها براى هميشه به وضع موجود ادامه مى‏دهند يا حركت انسانيت‏به سوى تمدن و فرهنگ يگانه و جامعه يگانه است و همه اينها رنگ خاص خود را خواهند باخت و به يك رنگ كه رنگ اصلى است و رنگ انسانيت است در خواهند آمد؟ ... بديهى است‏بنا بر نظريه اصالت فطرت و اين كه وجود اجتماعى انسان و زندگى اجتماعى او و بالاخره روح جمعى جامعه، وسيله‏اى است كه فطرت نوعى انسان براى وصول به كمال نهايى خود انتخاب كرده است، بايد گفت جامعه‏ها و تمدنها و فرهنگها به سوى يگانه شدن، متحدالشكل شدن و در نهايت امر در يكديگر ادغام شدن سير مى‏كنند و آينده جوامع انسانى، جامعه جهانى واحد تكامل يافته است كه در آن، همه ارزشهاى امكانى انسانيت‏به فعليت مى‏رسد و انسان به كمال حقيقى و سعادت واقعى خود و بالاخره به انسانيت اصيل خود خواهد رسيد . از نظر قرآن اين مطلب مسلم است كه حكومت نهايى، حكومت‏حق، [و] نابود شدن يكسره باطل است و عاقبت از آن تقوا و متقيان است .» (37)

آينده بشريت از نگاه روايات
در مورد آينده بشريت روايات فراوانى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار نقل شده است كه ذكر همه آنها هرگز در حوصله اين مقاله نمى‏گنجد ما در اينجا با گزينش، برخى از آنها را مى‏آوريم:

الف) در روايات متعددى شيعه و سنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده‏اند:

«لولم يبق من الدهر الايوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلا من امتى و من اهل بيتى يواطئى اسمه اسمى يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا .» (38)

يعنى: اگر باقى نمانده باشد از عمر دنيا جز يك روز، خداوند آن روز را طولانى مى‏كند تا اين كه مردى از امت و خاندان مرا كه همنام من باشد مبعوث كند تا زمين را پر از عدل و داد نمايد همچنان كه از ظلم و جور پر شده بود .

رواياتى كه به اين مضمون از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است فوق حد تواتر مى‏باشد . اين روايات يكى از مهمترين ويژگيهاى حكومت آينده را حاكميت عدل كامل و برچيده شدن بساط ظلم و جور و تبعيض در زمين مى‏دانند .

ب) از امام سجاد روايت‏شده است كه:

«اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شيعتنا العاهة و جعل قلوبهم كزبر الحديد و جعل قوة الرجل منهم قوة اربعين رجلا و يكونون حكام الارض و سنامها .» (39)

يعنى: وقتى قائم ما قيام كند خداوند عيب و آفت را از شيعيان ما بر طرف كند و دلهاى آنان را چون پاره‏هاى پولاد سازد و به هر مردى از ايشان نيروى چهل مرد را بدهد و آنان حاكمان و سروران زمين خواهند بود .

از اين روايت استفاده مى‏شود كه اولا، شيعيان بر روى زمين حاكميت پيدا خواهند كرد; ثانيا، ياران امام زمان از قوت و قدرت فوق‏العاده‏اى برخوردار خواهند بود . اين قدرت و قوت هم مى‏تواند ناشى از ايمان، توكل و اراده آنها و هم ناشى از ابزار و امكاناتى باشد كه در اختيار آنهاست .

ج) از امام صادق منقول است:

«اذ قام القائم جاء بامر جديد كما دعا رسول‏الله فى بدو الاسلام الى امر جديد .» (40)

يعنى: چون قائم قيام كند امرى جديد مى‏آورد چنان كه رسول خدا در آغاز اسلام به امرى جديد دعوت كرد . روايات ديگرى مشابه اين روايت نيز نقل شده است . منظور اين نيست كه حضرت مهدى دين جديد و يا كتاب جديد مى‏آورد بلكه منظور اين است كه چون در طول زمان، حقيقت اسلام و آموزه‏هاى اسلامى به دست فراموشى سپرده مى‏شود، يا دچار تحريف، بدعت، كاهش و افزايش مى‏گردد، وقتى حقيقت معارف و احكام اسلام براى مردم بازگو مى‏شود مى‏پندارند كه امام زمان (عج) دين و كتاب جديدى آورده است . شاهد بر اين معنا رواياتى است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

امام صادق عليه السلام درباره حضرت مهدى (عج) مى‏فرمايد:

همانگونه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله عمل كرد، عمل مى‏كند، آنچه را پيش از او بوده است نابود مى‏سازد، همانگونه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله جاهليت را نابود كرد، و اسلام را از نو مى‏آورد . (41)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد حضرت مهدى (عج) مى‏فرمايد:

سيره و سنت او، سيره و سنت من است، مردم را بر دين و آيين من راست‏خواهد كرد و آنان را به كتاب پروردگارم دعوت مى‏كند . (42)

د) امام صادق عليه السلام درباره حضرت مهدى (عج) مى‏فرمايد:

هنگامى كه قائم قيام كند به عدل حكم نمايد و در روزگار او ظلم و بيداد يكسره نابود گردد و راهها امن شود و زمين بركات خود را آشكار سازد و هر حقى به صاحبش برگردانده شود و هيچ پيرو دينى نماند مگر آن كه به اسلام در آيد . . او در ميان مردم به روش داود عليه السلام و محمد صلى الله عليه و آله حكم كند . آن هنگام زمين گنجهاى خود را آشكار سازد و بركاتش را ابراز دارد و همگان چنان بى‏نياز شوند كه چون كسى بخواهد صدقه‏اى دهد مستحقى نيابد چون غنا و توانگرى همه مؤمنان را در بر گيرد . (43)

در اين روايات به چند ويژگى از ويژگيهاى جامعه و حكومت آينده بشريت مانند گسترش عدل، امنيت راهها، جهانى شدن اسلام، وفور بركات، رفاه اقتصادى و ريشه‏كن شدن فقر اشاره شده است .

ه) اميرمؤمنان در توصيف دولت‏حضرت مهدى موعود (عج) مى‏فرمايد:

بدى از ميان مى‏رود و نيكى برقرار مى‏گردد و زنا از بين مى‏رود و ربا محو مى‏شود و مردم به عبادات شرع و ديندارى و نماز با جماعت روى مى‏آورند و عمرها طولانى مى‏گردد و امانتها ادا مى‏شود و درختان پربار مى‏شوند و بركتها چندبرابر مى‏گردد و بدان نابود مى‏شوند و نيكان برقرار مى‏مانند . (44)

و) امام صادق عليه السلام از قول امام على عليه السلام نقل مى‏فرمايند:

روزى كه قائم ما قيام كند، آسمان باران رحمت‏ببارد و زمين گياه خود را بروياند و كينه‏ها از دل بندگان زدوده شود و درندگان و چهارپايان با يكديگر همزيستى مسالمت‏آميز نمايند، تا آنجا كه زنى از عراق تا شام را بپيمايد و جز بر سبزه‏زار گام نگذارد و ينت‏خود را همراه داشته باشد و هيچ درنده‏اى او را آشفته نسازد و او از هيچ چيز نهراسد . (45)

ز) امام باقر عليه السلام مى‏فرمايند:

تمام اموال زمين، آنچه در دل زمين و آنچه بر روى زمين است - نزد مهدى (عج) گرد آيد . آنگاه او به مردم گويد: بياييد و اين اموال را بگيريد . اينها همان چيزهايى است كه به خاطرش قطع رحم كرديد و خونها به ناحق ريختيد و مرتكب گناهان شديد . او دست‏به بخشش زند و آنقدر ببخشد كه تا آن روز كسى چنين بخششى نكرده باشد و زمين را لبريز از عدالت و داد و نور گرداند همانگونه كه از ستم و بيداد و شر لبريز شده بود . (46)

ح) رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏فرمايند:

در آن زمان امت من از چنان نعمتى برخوردار شوند كه هرگز امتى آنچنان از نعمت‏برخوردار نبوده است . زمين يكسره محصول دهد و هيچ چيز از آنان دريغ ندارد و اموال انبوه شود . هر كس نزد مهدى (عج) آيد و بگويد، به من مالى بده، مهدى بى‏درنگ مى‏گويد، بگير . (47)

ط) امام باقر عليه السلام مى‏فرمايند:

دولت مهدى شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و در سرتاسر جهان، جاى ويرانى باقى نخواهد ماند مگر آن كه آن را آباد خواهد ساخت . (48)

ى) امام باقر عليه السلام مى‏فرمايند:

چون قائم ما قيام كند دست‏خود را روى سر بندگان مى‏گذارد (دست تربيتى خود را) و بدين ترتيب عقول مردم را به كمال مى‏رساند و اخلاقشان را كامل مى‏گرداند . (49)

ك) امام باقر عليه السلام مى‏فرمايند:

در دولت مهدى (عج) به همه مردم علم و حكمت مى‏آموزند تا آنجا كه زنان در خانه‏ها با كتاب خدا و سنت پيامبر قضاوت كنند . (50)

ل) علم و دانش بيست و هفت‏حرف است و تمام آنچه پيامبران براى مردم آورده‏اند دو حرف بيش نبوده است و مردم تاكنون جز آن دو حرف را نشناخته‏اند، اما هنگامى كه قائم ما قيام كند، بيست و پنج‏حرف ديگر را آشكار سازد . (51)

م) امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

هنگامى كه قائم ما قيام كند خداوند چندان نيرو به گوش و چشم شيعيان ما مى‏دهد كه ميان آنان و قائم قاصدى نخواهد بود قائم با آنان سخن مى‏گويد و ايشان نيز صداى او را همانجا كه هست مى‏شنوند و به او نگاه مى‏كنند . (52)

از مجموع اين روايات استفاده مى‏شود، علاوه بر توسعه عدل، حق و گسترش دين، در دولت كريمه امام زمان (عج)، گسترش و توسعه اقتصادى، علمى، سياسى و اخلاقى نيز ايجاد مى‏شود . بايد دانست كه اعتقاد به ظهور مهدى موعود در آخرالزمان و گسترش عدل و داد در جهان با دست مبارك او، اختصاص به مذهب تشيع ندارد، بلكه اين يك مساله اسلامى است . خود پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حتى بنابر مدارك و روايات فراوان اهل سنت‏بارها آمدن حضرت مهدى را و اين كه او از اولاد على و فاطمه و امام حسين و پدرش امام حسن عسگرى است و قيام نهايى دين و برقرارى عدالت جهانى به دست او مى‏باشد را مژده داده و گوشزد كرده است . علماى اهل سنت در بيش از دويست كتاب از كتابهاى معتبر خود، مناقب حضرت مهدى (عج) و مسائل مربوط به او و چگونگى ظهور، شرايط و علائم نزديك يا مقارن ظهور او را ذكر كرده‏اند و بيش از سيصد كتاب ويژه درباره حضرت مهدى (عج) تاليف كرده‏اند . (53) و در قرآن كريم نيز آياتى است كه حتى مفسران اهل سنت آن آيات را مربوط به ظهور حضرت مهدى (عج) دانسته‏اند . (54)

به همين دليل در تاريخ مى‏بينيم حدود صد و پنجاه سال پيش از ولادت حضرت مهدى (آغاز خلافت عباسيان) كسانى ادعا مى‏كرده‏اند كه همان مهدى موعود مورد نظر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏باشند و اين امر به علت‏شيوع مساله «مهدى موعود» در آن زمان بود، به گونه‏اى كه همه فرقه‏هاى مسلمان به اصل مساله مهدى موعود معتقد بودند . (55)

ما در اينجا به پاره‏اى از روايات و نيز ديدگاه برخى از علماى اهل سنت درباره حضرت مهدى موعود و آينده بشريت اشاره مى‏كنيم:

1 - ابن صباع از عبدالله بن مسعود نقل مى‏كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«لو لم يبق من‏الدهر الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلا من امتى و من اهل بيتى يواطى اسمه‏اسمى يملا الارض قسطا كما ملئت ظلما و جورا .» (56)

يعنى: اگر باقى نمانده باشد از عمر دنيا جز يك روز، خدواند آن روز را طولانى كند تا اين كه مردى را از امت و خاندانم كه همنام من است مبعوث نمايد تا زمين را پر از عدل و داد نمايد همچنان كه از ظلم و جور پر شده بود .

2 - ابن جوزى گويد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

در آخرالزمان مردى از فرزندان من خروج مى‏كند كه اسمش مانند من باشد . زمين را پر از عدل كند چنان كه از ظلم پر شده بود .

سپس ابن جوزى مى‏گويد اين شخص همان مهدى موعود است و اين حديث مشهور است . (57)

3 - ابن ابى الحديد مى‏نويسد:

«قد وقع اتفاق الفرق من المسلمين اجمعين على ان الدنيا و التكليف لاينقضى عليه .» (58)

يعنى: تمام فرقه‏هاى مسلمين همگى اتفاق دارند بر اين كه دنيا و تكليف دينى پايان نمى‏يابد مگر پس از اين كه حضرت مهدى (عج) ظهور كند .

4 - احمد حنبل، ابو داوود، ترمزى و ابن ماجه كه از روات، محدثان و علماى مشهور اهل سنت مى‏باشند از رسول خدا نقل كرده‏اند كه:

«لو لم يبق من الدهر الا يوم واحد لبعث الله من اهل بيتى يملاها عدلا كما ملئت ظلما» (59)

يعنى: اگر از عمر روزگار جز يك روز باقى نماند خداوند حتما مردى را از خاندان من مبعوث كند كه زمين را پر از عدل و داد گرداند همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده بود .

5 - شيخ محمد صبان گويد:

اخبار رسيده از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره خروج مهدى (عج) و اين كه او از خاندان آن حضرت مى‏باشد و زمين را پر از عدل و داد مى‏كند به حد تواتر رسيده است . (60)

6 - ابن صباغ مالكى مى‏نويسد:

ابو محمد حسن عسگرى عليه السلام پسرش، حجت قائم و منتظر را براى دولت‏حقه به جاى گذاشت و به علت نامساعد بودن زمان و خوف سلطان، ولادت او را مخفى نگه داشته و امرش را مستور نموده بود . (61)

7 - محمد بن يوسف گنجى شافعى در كتاب خود - البيان فى اخبار صاحب‏الزمان - مى‏نويسد:

البته مهدى موعود فرزند حسن عسگرى بوده و او زنده و موجود و باقى است از وقت غيبتش تاكنون، امتناعى در بقاى او نيست‏به دليل بقاى عيسى و خضر و الياس (ع) . (62)

8 - حافظ ابو نعيم از ابن عمر روايت مى‏كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

مهدى موعود خروج مى‏كند و بالاى سرش، فرشته‏اى صدا مى‏زند اين مهدى خليفة‏الله است، پس از وى تبعيت كنيد . (63)

9 - شيخ سليمان بلخى از كتاب فرائدالسبطين نقل مى‏كند كه رسول خدا فرمود:

خلفا و اوصياى من و حجت‏هاى بر مردم پس از من دوازده نفرند، اول آنها على و آخرشان فرزندم مهدى است و عيسى بن مريم نازل مى‏شود و پشت‏سر مهدى نماز مى‏خواند و زمين به نور پروردگار روشن مى‏شود و سلطه و حكومت او به مشرق و مغرب مى‏رسد . (64)

10 - كمال الدين بن طلحه شافعى در كتاب خود «الدر المنظم‏» مى‏نويسد:

خداى تبارك و تعالى را خليفه‏اى است كه در آخرالزمان خروج مى‏كند، در آن حال كه زمين پر از ظلم و جور شده باشد و او آن را پر از عدل و داد كند و اگر از دنيا جز يك روز باقى نماند اين خليفه كه از فرزندان فاطمه زهرا است متولى امور گردد و او داراى بينى كشيده و باريك و چشمانش مشكى است و به گونه راست صورتش خالى است كه ارباب حال آن را مى‏شناسند، نامش محمد و قامتش متوسط و خوش صورت و خوش مو است و خداوند هر بدعتى را به وسيله او ميرانده و هر سنتى را زنده مى‏كند . (65)

جالب اين است كه در منابع و مدارك معتبر اهل تسنن مانند صحاح ششگانه - به استثناى صحيح نسائى كه تنها روايات مربوط به احكام فقهى را جمع‏آورى كرده است - روايات مربوط به امام مهدى (عج) آمده است . شش محدث بزرگ اهل سنت - نويسندگان صحاح ششگانه - يعنى احمد حنبل، بخارى، مسلم، ابن ماجه، ابوداود و ترمذى روايات مهدى (عج) را از عمر بن خطاب، عبدالله مسعود، عبدالله بن عباس، جابربن عبدالله انصارى، جابر بن سمرة، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو عاص، انس بن مالك، ابوسعيد خدرى، ثوبان غلام عمرو، ام سلمه همسر گرامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و غيره نقل كرده‏اند . (66)

رواياتى كه در منابع اهل سنت از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، احاديث مهدى موعود را نقل كرده‏اند در حقيقت مجموع صحابه و تابعين مى‏باشند كه برخى از آنها به قرار زير مى‏باشند: على عليه السلام، سلمان، ابوذر، عباس بن عبدالمطلب، عبدالرحمن بن عوف، عثمان بن عنان، زيدبن ثابت، ابوهريره، حذيفه يمانى، ابوايوب انصارى، زيدبن ارقم، عمار ياسر، سعدبن مالك، عبدالله بن حارث، علقمة بن عبدالله، جارود منذر، عايشه، على بن هلال و بسيارى ديگر كه مجال ذكر آنها نيست . (67)

مجله رواق انديشه، شماره 22 ، عباس نيكزاد؛
پى‏نوشت:

1) مدرس حوزه و عضو هيات علمى دانشگاه علوم پزشكى بابل، محقق و نويسنده .

2) محمد حسين طباطبايى، شيعه در اسلام .

3) مرتضى مطهرى، قيام و انقلاب مهدى، انتشارات حكمت، چاپ پنجم، 1398 ق . ، ص 5 .

4) كتاب مقدس، زبور داوود، بخش مزامير، مزمور 37 .

5) انبياء/105 .

6) زبور داود، مزمور 72 .

7) كتاب مقدس، اول پادشاهان، باب 11، آيه 42 .

8) همان .

9) همان .

10) كتاب مقدس، انجيل متى، باب 5، آيه 19 - 17 .

11) مزامير، مزمور 45 .

12) كتاب مقدس، انجيل متى، باب 21، آيه 45 - 33 .

13) زبور داود، مزمور 118، آيه 27 - 22 .

14) انجيل يوحنا، باب 12 ، آيه 47 - 46 .

15) كتاب مقدس، كتاب اشعيا، باب 42 .

16) كتاب مقدس، نامه اول پطرس، باب 1، آيه 13 .

17) انجيل لوقا، باب 12، آيه 40 - 35 .

18) كتاب مقدس، نامه دوم پولس به مسيحيان تسالونيكى، باب 2 .

19) كتاب اشعيا، باب 65، آيه 25 - 16 .

20) كتاب مقدس، كتاب صفنيا، باب 3، آيه 13 - 8 .

21) انجيل متى، باب 25 ، آيه 34 - 31 .

22) انبياء/105 .

23) محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1374، ج 14، صص 466 - 445 .

24) اعراف/128 .

25) محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 8، ص، 287 .

26) توبه/33; صف/9 .

27) ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، چاپ هفدهم، 1374، ج 7، صص 373 - 372 .

28) قصص/5 .

39) براى بحث تفصيلى آن رجوع كنيد: شهيد مطهرى، جامعه و تاريخ .

30) نور/55 .

31) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1374، ج 2، ص‏126 .

32) محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 15، صص 156 - 155 .

33) صافات/173 - 171 .

34) محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 17، ص 187 .

35) روم/30 .

36) محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 4، ص 140 .

37) مرتضى مطهرى، جامعه و تاريخ، انتشارات صدرا، ص 46 - 45 .

38) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 51، ص 74 .

39) شيخ صدوق، خصال، ج 2، ص 541; علامه مجلسى، پيشين، ج 52، ص 317 .

40) شيخ مفيد، ارشاد، ص 343 .

41) علامه مجلسى، پيشين، ج 52، صص 353 - 352 .

42) شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 411 .

43) شيخ مفيد، پيشين، صص 344 - 343; علامه مجلسى، پيشين، صص 339 - 338 .

44) لطف‏الله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، ص 474 .

45) شيخ صدوق، خصال، ج 2، ص 642 .

46) علامه مجلسى، پيشين، ج 52، ص 309; غيبة النعمانى، صص 238 - 237 .

47) كشف الغمه، ج 2، ص 478; علامه مجلسى، پيشين، ج 51، ص 88 .

48) لطف‏الله صافى گلپايگانى، پيشين، ص 146; شيخ صدوق، كمال‏الدين، ج 1، ص 331 .

49) علامه مجلسى، پيشين، ص 336 .

50) علامه مجلسى، پيشين، ص 352 .

51) همان، ص 336 .

52) همان .

53) به عنوان نمونه مى‏توان به كتاب «ضقة المهدى‏» از حافظ ابونعيم اصفهانى و كتاب «البيان فى اخبار صاحب‏الزمان‏» از گنجى شافعى و كتاب «البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان‏» از ملاعلى متقى و كتاب «اخبار المهدى‏» از عبادبن يعقوب رواجتى و كتاب «العرف الوردى فى اخبار المهدى‏» از جلال الدين سيوطى و كتاب «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر» از ابن حجر و ... . اشاره كرد .

54) در اين رابطه مى‏توان به آيه 54 سوره مائده، 105 سوره انبياء، 5 سوره قصص، 55 سوره نور مراجعه كرد .

55) ر ك: محمد رضا حكيمى، بعثت، غدير، عاشورا، مهدى، چاپخانه پرتو، چاپ اول .

56) الفصول المهمه، ص 312 به نقل از فضل‏الله، حضرت حجة ابن الحسن، انتشارات مفيد، چاپ اول، 1370، ص 147 .

57) تذكرة الخواص، ص 204 به نقل از همان، ص 147 .

58) ابن ابى الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 353 به نقل از همان، ص 148 .

59) ينابيع المودة، ص 432 به نقل از همان ص 157 .

60) اسعاف الراغبين، ص 152 به نقل از همان، ص 147 .

61) الفصول المهمه، ص 312 به نقل از همان، ص 147 .

62) ينابيع المودة، ص 471به نقل از همان، ص 152 .

63) همان، ص 410به نقل از همان، ص 150 .

64) همان، ص 447به نقل از همان، ص 149

65) همان، ص 410به نقل از همان ص 150 .

66) على دوانى، دانشمندان عامه و مهدى موعود، دارالكتب الاسلامية، 1353، صص 14 - 13 .

67) همان، صص 21 - 18 .

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:20 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

وارد اتفاق بین مذاهب اسلامی در قضیه مهدویت

 خلاقاله ذیل درباره یکی از موارد اتفاق بین مذاهب اسلامی، یعنی اعتقاد به مهدویت در شئون مختلف است. نویسنده این موضوع را از جوانب گوناگون مورد بحث قرار داده است:

1. اصل قضیه مهدویت؛

2. وجوب اعتقاد به مهدویت؛

3. فراگیر بودن دعوت و حکومت آن حضرت (عج)؛

4. مهدی (عج) از اهل بیت پیامبر است؛

5. لقب او مهدی (عج) است؛

6. برخی از اوصاف آن حضرت؛

7. برخی از علائم ظهور؛

8. اقتدای حضرت عیسی (ع) به آن حضرت (عج)؛

9. اصلاح امر حضرت در یک شب؛

10. بیعت با حضرت بین رکن و مقام؛

11. حضرت عالم را پر از عدل و داد می کند؛

12. توسعه اقتصادی در عصر ظهور.

نویسنده پس از این مباحث به ذکر ﻣﺆلفان شیعه و سنی در قضیه مهدویت پرداخته و کتابهایی را که در رد مخالفان قضیه مهدویت نوشته شده، ذکر کرده است.

پیشگفتار
خداوند متعال در قرآن کریم بر موضوع وحدت و اتحاد گروهها و فرقه های مختلف امت اسلامی تاکید فراوان کرده است. خداوند می فرماید:

﴿ انما المؤمنون اخوة ﴾؛1

«به راستی مؤمنان برادران یکدیگرند.»

و نیز می فرماید:

﴿و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم ﴾؛2

و هرگز راه اختلاف و تنازع که موجب تفرقه اسلام است نپویید که در اثر تفرقه ترسو و ضعیف شده، قدرت شما نابود خواهد شد.»

و نیز می فرماید:

﴿واعتصمو بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا ﴾؛3

«همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.»

در میان جوامع اسلامی بعضی اعتقادات وجود دارد که می تواند محور خوبی برای وحدت در بین جامعه باشد. یکی از آنها مودت و دوستی اهل بیت (ع) و دیگری مسئله اعتقاد به مهدی منتظر است. این اعتقاد به منجی را می توان زمینه و بستر مناسبی برای گفت گو و تقریب بین ادیان دانست؛ زیرا ادیان ومکاتب و ملتها هریک به نوعی معتقد به ظهور منجی برای عالم بشریت در آخر الزمان اند؛ هر چند در کیفیت و چگونگی آن با یکدیگر اختلاف دارند. ما در این مقاله یکی از محور های وحدت بین امت اسلامی، یعنی بحث از مهدویت بین مسلمانان وموارد مورد اتفاق آن را بررسی می کنیم و امیدواریم که این بحث وسیله ای برای تألیف قلوب مسلمانان باشد.

موارد مورد اتفاق
در زمینه مهدویت مسائل مواردی مورد اتفاق شیعه اهل سنت است. ما ضمن اشاره به این موارد، برای هر کدام شاهدی از روایات فریقین یا کلمات علمای هر دو فرقه خواهیم آورد، و از آنجا که روایات در مصادر حدیثی مورد اتفاق و قبول اهل سنت است، لذا به عنوان نظر مذاهب اسلامی از آن یاد می شود.

1. اتفاق بر اصل قضیه
یکی ازموارد اتفاق بین شیعه و سنی در قضیه مهدویت اتفاق بر اصل آن است. امت اسلامی - مگر عده قلیلی از غربزدگان و روشنفکرنمایان مثل احمد امین مصری و شاگردانش- بر این مسئله اتفاق دارند که در آخرالزمان شخصی به نام مهدی، از ذریه پیامبر(ص)، از اولاد حضرت زهرا (س)، ظهور کرده، زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد و... .

عمده علت تاکید بر این اعتقاد وجود تعداد بسیار و در حد تواتر روایات صحیح در باره این قضیه از پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت در تراث حدیثی مسلمین است. معلوم است هر قضیه ای که به حد تواتر برسد یا از آن حد بالاتر باشد، از دایره شک و ظن خارج شده و انسان را به یقین می رساند. همان گونه که در علم حدیث و اصول بحث شده، حدیث متواتر احتیاج به بررسی سندی ندارد؛ زیرا از راه تراکم احتمالات می تواند انسان را به یقین برساند.4

الف- سخنان عالمان شیعه
1. شهید صدر (ره)

مرحوم علامه شهید صدر می فرماید:

ان فکرة المهدی (عج) بوصفه القائد المنتظر لتغییر العالم الی الافضل قد جاء فی احادیث الرسول الاعظم عموماً و فی روایات ائمة اهل بیت (ع) خصوصاً، و اکدت فی نصوص کثیرة بدرجة لا یمکن ان یرقی الیها الشک. و قد احصی اربعمأة حدیث عن النبی (ص) من طرق اخواننا اهل السنة، کما احصی مجموع الاخبار الواردة فی الامام المهدی (ع) من طرق الشیعة والسنة، فکان اکثر من ستة آلاف روایة. و هذا رقم احصائی کبیر لا یتوفر نظیره فی کثیر من قضایا الاسلام البدیهیه التی لا یشک فیها مسلم عادة؛5

به راستی اعتقاد به حضرت مهدی(ع) به عنوان پیشوای منتظر برای تغییر جهان به جهانی بهتر در احادیث پیامبر اعظم(ص) به طور عموم و به ویژه در روایات اهل بیت(ع) آمده است. در روایات فراوان به حدی بر این مسئله تاکید شده که جای هیچ شکی را برای انسان باقی نمی گذارد و تنها از طرق برادران اهل سنت، حدود چهار صد روایت از پیامبر (ص) در باره حضرت مهدی (ع) احصا و شماره شده است؛ همان گونه که مجموعه روایات مهدویت که از طرق شیعه و سنی رسیده و احصا شده، بیش از شش هزار روایت برآورد شده است. و این، رقم بزرگی است که در بسیاری از قضایای اسلامی بدیهی برای آن نظیری نیست؛ قضایایی که معمولاً مسلمانان در آن تردید نمی کنند.

2. شیخ محمد رضا مظفر(ره)
او می گوید:

ان البشارة بظهور (المهدی ) من ولد فاطمه فی آخر الزمان لیملأ الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً ثابتة عن النبی (ص) بالتواتر و سجلها المسلمون جمیعاً فیما رووه من الحدیث عنه علی اختلاف مشاربهم.

و لیست هی بالفکرة المستحدثة عند الشیعة، دفع الیها انتشار الظلم و الجور فحملوا بظهور من یطهر الارض من رجس الظلم، کما یرید ان یصورها بعض المغالطین غیر المنصفین. و لو لا ثبوت فکرة المهدی (ع) عن النبی علی وجه عرفها جمیع المسلمین و تشبعث فی نفوسهم و اعتقدواها لما کان یتمکن مدعوا المهدیة فی القرون الاول کالکیسانیة و العباسیین وجملة من العلویین و غیرهم من خدعة الناس و استغلال هذه العقیده فیهم طلباً للملک و السلطان، فجعلوا ادعائهم المهدیة الکاذبة طریقاً للتاثیر علی العامة. و بسط نفوذهم علیهم؛6

مسئله بشارت به ظهور مهدی (ع) از اولاد فاطمه زهرا (س) در آخر الزمان و اینکه زمین را پر از عدل و داد می کند بعد از آن که از ظلم و جور پر شده باشد، از مسائلی است که به طور متواتر از پیامبر (ص) رسیده است و مسلمانان نیز در کتابهای روایی خودآنها را نقل کرده اند. اعتقاد به مهدی، عقیده ای جدید نزد شیعه امامیه نیست که به جهت انتشار ظلم و جور به آن روی آورده و به ظهور کسی که زمین را از پلیدی ظلم پاک کند معتقد شده باشند. عده ای غیرمنصف درصدد ارائه تصویری این گونه از قضیه مهدویت اند. اگر قضیه مهدویت که از پیامبر (ص) رسیده است نزد جمیع مسلمین ثابت نبود و در نفوس آنها رسوخ پیدا نکرده بود، هرگز مدعیان مهدویت، همانند کیسانیه و عباسیین و جماعتی از علویین و دیگران، نمی توانستند در طول قرنها برای رسیدن به ملک و سلطنت، مردم را فریب دهند و با مستمسک کردن این عقیده، ادعای مهدویت نمایند. اینان توانستند از راه ادعای دروغین مهدویت، راهی برای تأثیر در عموم مردم پیدا کنند و از این طریق نفوذ خود را در میان مردم توسعه دهند.

ب- کلمات علمای اهل سنت
1. حافظ ابن حجر عسقلانی
او می گوید:

تواترت الاخبار بأنّ المهدی من هذه الامة و أن عیسی بن مریم سینزل و یصلی خلفه؛7

اخبار به حد تواتر دلالت دارد بر اینکه مهدی از این امت (اسلام) است و به راستی عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید و پشت سر اوبه نماز می ایستد.

2. قاضی شوکانی
او می گوید:

و هی متواترة بلا شک و لا شبهة، بل یصدق وصف التواتر علی مادونها علی جمیع الاصطلاحات المحررة فی الاصول؛8

احادیث مهدی بدون شک و شبهه متواتر است، بلکه عنوان تواتر با کمتر از این مقدار نیز بر این احادیث صدق می کند؛ با آن هم با تمام اصطلاحاتی که در علم اصول برای تواتر و خبر متواترآمده است.

3. ابن حجر هیثمی
او می گوید:

و الاحادیث التی جاء فیها ذکر ظهور المهدی (ع) کثیرة متواترة؛9

احادیثی که در آن اشاره به ظهور مهدی است بسیار زیاد و به حد تواتر است.

4. علامه مناوی
او می گوید:

اخبار المهدی کثیرة شهیرة افردها غیر واحد فی التألیف؛ 10

اخبار مهدی زیاد ومشهور است؛ به حدی که جماعتی در باره این احادیث تألیفات مستقلی دارند.

5. تفتازانی
او می گوید:

مما یلحق بباب الامامة خروج المهدی (ع) ونزول عیسی وهما من اشراط الساعة. و قد وردت فی هذا الباب اخبار صحاح؛11

از جمله اموری که ملحق به باب امامت می شود خروج مهدی و نزول عیسی است، که این دو از علائم قیامت است و در این باره خبر های صحیحی رسیده است.

6. قرمانی دمشقی
او می گوید:

اتفق العلماء علی ان المهدی هوالقائم فی آخر الزمان، و قد تعاضدت الاخبار علی ظهوره، و تظاهرت الروایات علی اشراق نوره و ستسفر ظلمة اللیالی و الایام بسفوره و تنجلی برؤیته الظلم انجلاء الصبح عن دیجوره و یسیر عدله فی الآفاق فیکون أضوء من البدر فی مسیره؛12

علما بر این امر اتفاق کرده اند که مهدی همان قیام کننده در آخر الزمان است و اخبار ظهور آن حضرت (ع) یکدیگر را تایید می کنند و روایات بر اشراق نورش تظاهر دارند، و به زودی ظلمت و تاریکی شبها و روزها به روشنایی وجود او منور خواهد شد و تاریکیها به رؤیت و دیدار او همانند بیرون آمدن صبح از ظلمت شب از میان خواهد رفت. عدل او در افقها سیر خواهد کرد و پر نورتر از ماه منیر در مسیرش خواهد بود.

7. مبارکفوری
او می گوید:

واعلم ان المشهور بین الکافة من اهل الاسلام علی ممرالاعصار انه لا بد فی آخرالزمان من ظهور رجل من اهل البیت یؤید الدین، و یظهر العدل و یتبعه المسلمون و یستولی علی الممالک الاسلامیة و یسمی بالمهدی؛13

بدان که مشهور بین تمام مسلمانان در طول زمانها این است که به طور حتم در آخر الزمان شخصی از اهلبیت (ع) ظهور خواهد کرد که دین را تأیید کرده، عدل را درمیان جامعه ظاهر می کند و مسلمین به دنبال او می روند و او بر ممالک اسلامی سلطه پیدا خواهد نمود و او مهدی نامیده می شود.

شبیه این عبارات نیز از شیخ منصور علی ناصف رسیده است.14 به همین مضمون در کلمات بزرگانی دیگر از علمای اهل سنت نیز مطالبی می یابیم. موارد ذیل از آن جمله است:

8. برزنجی در کتاب الاشاعة لا شارط الساعة، ص 87.

9. ابن تیمیه حرانی در کتاب منهاج السنة النبویة، ج 4، ص 211.

10. سید احمد زینی دحلان در کتاب الفتوحات الاسلامیه، ج 2، ص 322.

11. ابوالاعلی مودودی در کتاب البیات، ص 116.

12. ابو طیب قنوجی در کتاب الاذاعه، ص 53.

13. دکتر عبدالعلیم عبدالعظیم بستوی در کتاب المهدی المنتظر فی الاحادیث الصحیحة، ص 360.

14. شیخ عبدالمحسن بن حمد العباد در کتاب عقیده اهل السنة و الاثر فی المهدی المنتظر،

15. شیخ عبدالعزیز بن باز در مجله جامعة الاسلامیة.

2. اتفاق بر وجوب اعتقاد به امر مهدی (عج)
قضیه امام مهدی (ع) از امور غیبی است که از طریق وحی به آن خبر داده شده است. قرآن صراحت بر این نکته تاکید دارد که یکی از علائم و نشانه های پرهیزگاران ایمان به غیب است. خداوند متعال می فرماید:

﴿ الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب ﴾؛15

«الم. در آن کتاب شکی نیست، برای متقین مایه هدایت و رستگاری است. متقین کسانیند که ایمان به غیب دارند...»

خروج امام زمان(ع) در آخرالزمان از امور غیبی است که در مصادر اسلامی به آن اشاره صریح و بلیغ شده است. لذا بر ما واجب است که برای وارد شدن در جرگه مؤمنین به آن ایمان آوریم؛ زیرا حد فاصل بین جامعه مؤمنان که به رسالتهای الهی اعتقاد دارند و جوامع مادّی که به این گونه امور اعتقادی ندارند، همین ایمان به غیب و ماورای طبیعت و شهود است.

به همین دلیل، جماعتی از علمای شیعه و اهل سنت بر لزوم اعتقاد به خروج حضرت مهدی (ع) استدلال نموده اند که به بعضی از سخنان آنان اشاره می کنیم.

الف – نقل سخنان علمای شیعه
مرحوم شیخ صدوق (ره) بعد از بحث در باره وجوب اعتقاد و ایمان به قیام حضرت حجت (ع) و نقل روایات متعدد در این موضوع و انطباق «ایمان به غیب» که یکی از صفات متقین در سوره بقره شمرده شده، بر یکی از مصادیق بارزش، یعنی ایمان به ظهور حضرت مهدی (ع)، می فرماید:

و لا یکون الایمان صحیحاً من مؤمن الا من بعد علمه بحال من یومن به، کما قال الله تبارک و تعالی:« الا من شهد بالحق و هم یعلمون»16 فلم یوجب لهم صحة ما یشهدون به الا من بعد علمهم. ثم کذلک لن ینفع ایمان من آمن بالمهدی القائم (ع) حتی یکون عارفاً بشأنه فی حال غیبته؛17

ایمان از شخص مؤمن به آن حضرت (ع) بدون علم به حال امام زمان (ع) صحیح نخواهد بود، همان گونه که خداوند متعال می فرماید:«الا من شهد بالحق و هم یعلمون» مگر کسانی که شهادت به حق دادند در حالی که می دانند، «گواهی» شهادت دهندگان به حق صحیح واقع نمی شود مگر بعد از این علمشان. مسئله امام زمان (ع)؛ زیرا ایمان کسی که به قضیه مهدویت اعتقاد دارد به او نفعی نمی رساند مگر در صورتی که عارف به شأن آن حضرت (ع) در زمان غیبت باشد.

به همین سبب در روایات شیعه و سنی مشاهده می کنیم که منکر خروج مهدی (ع) کافر شمرده است. جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اسلام (ص) نقل می کند که فرمود:

من انکر خروج المهدی فقد کفر بما انزل علی محمد، و من انکر نزول عیسی فقد کفر و من انکر خروج الدجال فقد کفر. فأن جبرئیل (ع) اخبرنی بأنّ الله عزوجل یقول:« من لم یؤمن بالقدره و خیره و شره فلیأخذ رباً غیری؛ 18

کسی که منکر خروج مهدی است، به آنچه بر محمد (ص) نازل شده کافر گردیده است و کسی که منکر نزول عیسی است کافر است. کسی که منکر خروج دجال است کافر است. به راستی جبرئیل به من خبر داد که خداوند متعال می گوید: هر کس که ایمان به قدر - چه خیر آن و چه شرآن- نداشته باشد، باید پروردگاری غیر ازمن را بر گزیند.

در روایتی از امام صادق (ع) در تفسیر قول خداوند متعال: ﴿ الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون ﴾ می خوانیم که آن حضرت فرمود:

متقین شیعیان علی (ع) هستند و غیب نیز همان حجت غائب است، یعنی مهدی منتظر.19

در این روایت امام صادق (ع) یکی از مصادیق غیب را که همان خروج مهدی (ع) در آخرالزمان است بیان می کند.

ب- نقل عبارات علمای اهل سنت
1. احمد بن محمد بن صدیق می گوید:

... فالایمان بخروجه واجب و اعتقاد ظهوره تصدیقاً لخبر الرسول محتم لازب کما هو مدون فی عقائد اهل السنة والجماعة من سائر المذاهب و مقرر فی دفاتر علماء الامة علی اختلاف طبقاتها و المراتب....؛20

ایمان به خروج مهدی واجب. و اعتقاد به ظهور او به جهت تصدیق خبر پیامبر (ص) حتمی و ثابت است. همان گونه که در عقاید اهل سنت وجماعت از جمیع مذاهب اسلامی تدوین شده و نیز در دفاتر علمای امت با اختلاف طبقات ومراتب آنان تقریر گردیده است.

2. سفارینی حنبلی می گوید:

.... فالایمان بخروج المهدی واجب کما مقرر عند اهل العلم و مدون فی عقائد اهل السنة و الجماعة؛ 21

ایمان به خروج مهدی واجب است، همان گونه که نزد اهل علم تقریر یافته و در عقائد اهل سنت و جماعت تدوین شده است.

3. شیخ ناصر الدین البانی وهابی می گوید:

ان عقیدة خروج المهدی عقیدة ثابتة متواترة عنه (ص) یجب الایمان بها؛ لأنها من امور الغیب و الایمان بها من صفات المتقین کما قال ‌‌‌‌‍«الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب» و ان انکارها لا یصدر الا من جاهل مکابر. اسأل الله تعالی ان یتوفانا علی الایمان بها و بکل ما صحّ فی الکتاب و السنة؛22

همانا عقیده به خروج مهدی، عقیده ای است ثابت و متواتر از پیامبر اکرم (ص) که ایمان به آن واجب است؛ زیرا این عقیده از امور غیب است که ایمان به آن، در قرآن کریم از صفات پرهزگاران شمرده شده است. خداوند می فرماید: " این کتاب، شک در آن نیست (و) راهنمای پر هیزکاران است. آن کسانی که به جهان غیب ایمان آوردند " همانا، انکار این عقیده، جز از فرد جاهل زورگو صادر نمی گردد. از خداوند متعال می طلبم که ما را بر ایمان به این عقیده و به هر امری که به طور صحیح از کتاب و سنت ثابت شده بمیراند.

4. استاد عبدالمحسن بن حمد العباد وهابی می گوید:

والتصدیق بها دخل فی الایمان بأن محمداً رسول الله (ص)؛ لأن من الایمان به تصدیقه فیما اخبره، و داخل فی الایمان بالغیب الذی امتدح الله المومنین به بقوله: الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب؛23

تصدیق و اعتقاد به قضیه مهدویت، داخل در ایمان به رسالت پیامبر اکرم (ص) است؛ زیرا از آثار ایمان به پیامبر(ص) تصدیق اوست در اموری که به آنها خبر داده و نیز داخل در ایمان به غیبی است که خداوند متعال مؤمنین را به جهت ایمان به آن مدح کرده است؛ آنجا که می فرماید:« این کتاب، شک در آن نیست (و) متقیان را هدایت می کند؛ آنان که به غیب ایمان دارند و... .»

3. اتفاق بر فراگیر بودن دعوت و حکومت او
یکی دیگر از موارد اتفاق در قضیه مهدویت، اتفاق بر فراگیر بودن دعوت و حکومت جهانی آن حضرت (ع) است. آیات و روایات بسیاری بر این مسئله دلالت دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف- دولت جهانی در قرآن کریم
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

﴿ و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر انّ الارض یرثها عبادی الصالحون ﴾؛24

«ما بعد از تورات در زبور داوود نوشتیم که یقینا بندگان نیکوکار من زمین را وارث و متصرف خواهند شد.»

و نیز در آیه دیگر می فرماید:

﴿ وعدالله الذین آمنوا و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الارض ﴾؛ 25

«خداوند به کسانی که از شما بندگان که ( به خدا وحجت عصر) ایمان آوردند و نیکوکار گردند وعده فرموده است که (درظهورامام زمان(ع) آنان را در زمین خلافت دهد.»

و نیز در جای دیگر می فرماید:

﴿ هوالذی ارسل رسولا بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره الکافرون ﴾؛26

«اوخدایی است که رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان جهان تسلط و برتری دهد.»

ب- دولت جهانی درروایات
حاکم نیشابوری به سندش از ابن سعید خدری نقل می کند که رسول خدا (ص) فرمود:

تملأ الأرض جوراَََ و ظلماَ فیخرج رجل من عترتی یملک الأرض سبعاَ اوتسعا فیملأ الارض قسطا و عدلا؛27

زمین پر از ستم و ظلم می شود. در این هنگام شخصی از عترتم خروج کرده مدت هفت یا نه روز مالک کل زمین خواهد شد و در آن هنگام زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.

ونیز احمد بن حنبل به سندش از ابن سعید خدری نقل می کند و که رسول خدا (ص) فرمود:

لا تقوم الساعة حتی تملأ الأرض ظلماً و عدواناً قال: ثم یخرج رجل من عترتی او من اهل بیتی یملأها قسطا و عدلا کما ملئت ظلماً و عدواناً؛28

قیامت بر پا نمی شود تا این که زمین پر از ظلم وجور شود. سپس فرمود: در آن هنگام مردی از عترتم یا از اهل بیتم خروج کرده زمین را پر از داد و عدل خواهد کرد کرد، همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.

امام باقر (ع) فرمود:

یملک القائم ثلاث مائة سنة و یزداد تسعا کما لبث اهل الکهف فی کهفهم؛ یملأ الأرض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جورا فیفتح الله له شرق الارض و غربها، و یقتل الناس حتی لا یبقی الا دین محمد، و یسیر بسیرة سلیمان بن داود و یدعوا الشمس و القمر فیجیبانه وتطوی له الارض و یوحی الیه فیعمل بالوحی بأمرالله؛29

امام قائم 309 سال صاحب زمین میشود؛ همان مقدار که اهل کهف در غارشان درنگ کردند. آن گاه زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ آن گونه که پر از ظلم و جور شده است. پس خداوند برای او شرق و غرب عالم را فتح می کند. او مردم را می کشد تا تنها دین محمد (اسلام) بر روی زمین باقی بماند. او به سیره سلیمان بن داوود عمل می کند، خورشید و ماه را می خواند و آن دو نیز او را اجابت می کنند. زمین برای او به چرخش در می آید و بر او وحی می گردد و او نیز به امر خدا به وحی عمل می کند.

4. اتفاق بر این که مهدی (ع) از اهل بیت پیامبر(ص) است
با ملاحظه روایاتی که از طرق شیعه و سنی به دست ما رسیده است پی می بریم که یکی دیگر از موارد اتفاقی بین این دو فرقه در قضیه مهدویت، اتفاق در این است که مهدی موعود از اهلبیت و ذریه رسول گرامی اسلام است. اینک به بعضی از روایات این باب اشاره می کنیم:

روی سعید بن مسیب قال: کنّا عند ام سلمة فتذاکرنا المهدی فقالت: سمعت رسول الله (ص) یقول: المهدی من عترتی من ولد فاطمة؛30

سعید بن مسیب می گوید: نزد ام سلمه بودیم که سخن از مهدی به میان آمد. ام سلمه فرمود: از رسول خدا شنیدیم که می فرمود: مهدی از عترتم و از اولاد فاطمه است.

و نیز از ابو سعید خدری روایت شده که رسول خدا فرمود:

لا تقوم الساعة حتی تملأ الأرض ظلما و عدوانا. قال ثم یخرج رجل من عترتی او من اهل بیتی یملأها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما و عدوانا؛31

قیامت بر پا نمی شود تا این که زمین پر از ظلم و جور شده باشد. فرمود: سپس مردی از عترتم یا از اهل بیتم قیام می کندو زمین را پر از داد و عدل می نماید، همان گونه که پر از ظلم وجور شده باشد.

امام باقر (ع)فرمود:

المهدی رجل من ولد فاطمه؛32

مهدی مردی از اولاد فاطمه است.

ترمذی به سند خود از پیامبر اکرم نقل کرده است:

یلی رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی؛ 33

شخصی از اهل بیتم متولی کل زمین خواهد شد که همنام من است.

5. اتفاق بر این که لقب او «مهدی» است
برای امام زمان (ع) القاب و عناوین متعددی در روایات ذکر شده است، ولی یکی از القابی که مورد اتفاق بین شیعه و سنی است لقب « مهدی» است. اینک به بعضی از روایات اشاره می کنیم:

1. حاکم نیشابوری به سند خود از ابی سعید خدری نقل کرده که رسول خدا (ص) فرمود:

المهدی منا اهل البیت...؛34

مهدی از ما اهل بیت است... .

2. بخاری به سند خود از پیامبر(ص) نقل می کند:

المهدی حق و هو من ولد فاطمة؛35

مهدی حق است و او از اولاد فاطمه است.

3. مقدس شافعی به سند خود از پیامبر (ص) نقل می کند که:

یخرج المهدی، علی رأسه غمامة، فیها ینادی: هذا المهدی خلیفة رسول الله فاتبعوه؛36

مهدی خروج می کند در حالی که در بالای سر او ابری است، در میان آن ابرکسی ندا می کند: این مهدی خلیفه خداست او را اطاعت نمایید.

6. اتفاق در برخی از اوصاف شخصی آن حضرت(ع)
در بعضی از صفات شخصی آن حضرت (ع) نیز بین علمای اسلام اتفاق است که از آن جمله در روایات می خوانیم:

1. حاکم نیشابوری در مستدرک ودیگران از ابوسعید خدری روایت کرده اند که پیامبر(ص) فرمود:

المهدی منی، اجلی الجبهه. اقنی الأنف. یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً و یملک سبع سنین؛37

مهدی از من است. پیشانی آشکار. بینی بلند است. زمین را از داد و عدل پر می کند، همان گونه که از ظلم وجور پر شده است و در مدت هفت سال صاحب زمین می شود.

ابن کثیر در کتاب « النهایة» در شرح این حدیث می گوید:

« اجلی الجبهة» از جلیّ است به معنای کنار رفتن موی جلو سر از پیشانی.« أقنی الأ نف» از« قنی» به معنی بلندی بینی است با تیزی طرف آن و منحنی بودن وسطش.... انحنای در وسط بینی به حدی نیست که سیمای او را مشوّه جلوه دهد.

7. اتفاق بر برخی از علائم ظهور
درباره با قیام و ظهور امام زمان (ع) در روایات فریقین به علائمی اشاره شده که بعضی از آن علائم مورد اتفاق شیعه و سنی است که به دو نمونه از آنها اشاره می شود:

الف- برپایی دولت اسلامی

از روایات اسلامی استفاده می شود که قبل از قیام حضرت مهدی (ع ) حکومتی اسلامی برپا خواهد شد که در واقع زمینه ساز قیام حضرت مهدی (ع ) است.

1. ابن ماجه به سند خود از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود:

یخرج قوم من المشرق یوطئون للمهدی سلطانه؛38

قومی از جانب مشرق زمین خروج می کند و زمینه ساز سلطنت و حکومت مهدی خواهد شد.

2. احمد بن حنبل به سند خود از ثوبان نقل می کند که رسول خدا(ص) فرمود:

اذا رأیتم الرایات السود قد اقبلت من خراسان فاتوها ولو حبواً علی الثلج؛39

هر گاه پرچم های سیاه را مشاهده نمودید که از جانب خراسان به حرکت درآمده اند، آنها را همراهی کنید؛ ولو با زانوها بر روی برف.

3. پیامبر اکرم(ص) فرمود:

یخرج ناس من المشرق. فیوطئون للمهدی؛40

جماعتی از مشرق قیام کرده و زمینه ساز ظهور مهدی خواهند شد.

4. و نیز پیامبر اکرم(ص) فرمود:

تجیء الرایات السود من قبل المشرق کأن قلوبهم زبر الحدید، فمن سمع بهم فلیأ تهم فیبایعهم ولو حبواً علی الثلج؛41

پرچم های سیاه از جانب مشرق خواهد آمد. گویا دل های آنان پاره های آهن است. پس هر کس که از آنها مطلع شود باید نزد آنها بیاید و با آنها بیعت کند؛ ولو با زانو روی برف.

ب- برپایی دولت مخالف

یکی دیگر از علائم ظهور که مورد اتفاق فریقین است، برپایی دولتی قبل از قیام امام زمان (ع ) در بلاد شام است که رهبری آن را فردی از بنی امیه به نام سفیان به عهده دارد. روایات در این باب از طریق شیعه و سنی به حد استفاضه رسیده است و نیز صحاح شش گانه اهل سنت بر این امر تاکید دارند که لشکر سفیانی به طرف مکه حرکت می کند تا نهضت و قیام امام مهدی (ع ) را در هم بکوبد؛ زیرا از سیطره حضرت (ع) بر شهرهای حجاز مطلع می شود. در بین راه به منطقه بیداء که می رسد، اوو لشکرش به زمین فروخواهند رفت.

1. مسلم به سند خود از عایشه نقل می کند که رسول خدا فرمود:

سیعوذ بهذا البیت - یعنی مکة- قوم لیست لهم منعة و لا عدة، یبعث الیهم جیش حتی اذا کانوا ببیداء من الارض خسف بهم؛42

به زودی جماعتی به مکه پناه می برند که برای آنان حفاظ و امکانات نیست و از طرف دیگر لشکری به سوی آنها فرستاده می شود.هنگامی که آن لشکر به سرزمین بیداء رسید، به زمین فرو می روند.

2. نعمانی به سند خود از امام صادق (ع ) نقل می کند که فرمود:

للقائم خمس علامات: السفیانی...؛43

برای قائم پنج علامت است، یکی از آنها خروج سفیانی است... .

3.علی بن محمد سمری توقیعی را از امام زمان نقل فرموده که با آن غیبت صغری به اتمام رسیده است، آن حضرت در آن توقیع می فرماید:

فمن ادعی المشاهدة قبل الخروج السفیانی. و الصیحة فهو کذاب مفتر؛44

پس هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعای مشاهده امام زمان کند، او دروغگو و افترا زننده است.

4. نعمانی به سند خود از امام باقر (ع ) نقل کرده که فرمود:

... و یبعث السفیانی بعثا الی المدینة فینفی المهدی منها الی مکة. فیبلغ امیر جیش السفیانی ان المهدی قد خرج الی المکة. فیبعث جیشاً علی اثره فلا یدرکه حتی یدخل مکة خائفا یترقب علی سنة موسی بن عمران. قال: و ینزل امیر جیش السفیانی البیداء. فینادی مناد من السماء: یا بیداء ابیدی القوم، فیخسف بهم، فلا یفلت منهم الا ثلاثه....؛45

و سفیانی لشکری را به سوی مدینه می فرستند. حضرت مهدی (ع )از مدینه به سوی مکه کوچ می کند. خبر به امیر لشکر سفیانی می رسد که مهدی به سوی مکه حرکت کرده است. لذا او لشکری را به دنبال حضرت به طرف مکه می فرستد، ولی به حضرت نمی رسند مگر هنگامی که به مکه رسیده است در حالی که خائف و مراقب است همانند موسی بن عمران ( که وارد مدین شد).آن گاه امام باقر(ع) فرمود: وامیر لشکر سفیانی وارد بر سرزمین بیداء می شود ومنادی از آسمان ندا می دهد: ای سرزمین بیداء، این قوم را در خود فرو بر! آن قوم در آن سرزمین زیر و رو خواهند شد و به جز از سه نفر، کسی که از آنها نجات نخواهد یافت.

8. اتفاق بر اقتدای حضرت عیسی به آن حضرت (ع)
روایات اسلامی بر این امر اتفاق دارند که هنگام خروج حضرت مهدی (ع ) حضرت عیسی (ع) نیز از آسمان نزول می کند و در نماز به امام زمان (ع) در نماز اقتدا خواهد نمود. اینک به برخی از روایات باب اشاره می نماییم:

1. مسلم در صحیح با سند خود از جابربن عبدالله انصاری نقل می کند که: از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود:

لا تزال طائفة من امتی علی الحق ظاهرین الی یوم القیامة. قال: فینزل عیسی بن مریم فیقول امیرهم: تعال صل لنا فیقول: لا ان بعضکم علی بعض امراء تکرمة الله هذه الامة؛ 46

دائماً طایفه ای از امتم بر حق و ظاهرند تا روز قیامت. سپس فرمود: عیسی بن مریم از آسمان فرود آمده، امیر آنها به حضرت عیسی می گوید: پیش آ و برای ما امامت کن. او در جواب می گوید: خیر، به راستی بعضی از شما بر بعضی دیگر امیر است به جهت اکرام خدا براین امت.

از این حدیث استفاده می شود که هنگام نزول حضرت عیسی (ع)، امام زمان (ع) از او می خواهد که بر این امت، امامت جماعت کند. او نیز این تقاضا را به جهت احترام گذاشتن بر حضرت (ع) و امت اسلامی نمی پذیرد و امر امامت جماعت را به امام زمان (ع) وا گذار می کند.

2. بخاری به سند خود از ابی هریره نقل می کند که رسول خدا (ص) فرمود:

کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم؛47

چگونه‌اید زمانی که فرزند مریم فرود آمده در حالی که امام شما از میان شما امت اسلامی است؟

3. امام باقر(ع) فرمود:

القائم منصور بالرعب، موید بالنصر، تطوی له الارض. و تظهر له الکنوز، و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب. و یظهر الله عزوجل به دینه و لو کره المشرکون. فلا یبقی من الارض خراب الا عمر، و ینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلی خلفه؛48

قائم به توسط ترس یاری می شود وبه نصرت تایید می گردد. زمین برای اوخواهد چرخید و سلطنتش مشرق و مغرب عالم را فرا خواهد گرفت. خداوند عز وجل به واسطه او دینش را ظاهر می کند، هر چند مشرکان به آن کراهت داشته باشند. پس روی زمین جای خرابی نیست مگر آن که آباد شود. و روح الله عیسی بن مریم نزول می کند و پشت سر او اقامه نماز خواهد کرد.

4. ابن سعید خدری از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود:

منا الذی یصلی عیسی بن مریم خلفه؛49

از ماست آن کسی که عیسی بن مریم به او اقتدا می کند و نماز می گزارد.

9. اتفاق بر اصلاح امر او در یک شب
روایات اسلامی بر این امر اتفاق کرده اند که خداوند متعال امر فرج آن حضرت (ع) را در یک شب اصلاح خواهد کرد، همان گونه که امر حضرت موسی را یک شبه اصلاح کرد و او را به نبوت رسانید. اینک به برخی از این روایات اشاره می کنیم:

1. احمد بن حنبل به سند خود از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود:

المهدی منّا اهل البیت. یصلحه الله فی لیلة؛50

مهدی از ما اهل بیت است. خداوند امر فرج او را در یک شب اصلاح خواهد کرد.

2. شیخ صدوق (ره) به سند خود از امام حسین (ع) نقل می کند:

فی التاسع من ولدی سنّة من یوسف و سنّة من موسی بن عمران -علیهما السلام- و هو قائمنا اهل البیت. یصلح الله تبارک و تعالی امره فی لیلة واحدة؛51

در نهمین فرد از اولاد من سنتی از یوسف و سنتی از موسی بن عمران -علیهما السلام- وجود دارند و او قائم از ما اهل بیت است. خداوند تبارک و تعالی امر او را در یک شب اصلاح خواهد کرد.

3. و نیز شیخ صدوق (ره) به سند خوداز امیرالمومنین، علی بن ابی طالب (ع) نقل می کند که رسول خدا(ص) فرمود:

المهدی منا اهل البیت یصلح الله له امره فی لیلة؛52

مهدی از ما اهل بیت است که خداوند امر او را در یک شب اصلاح خواهد نمود.

10. اتفاق بر بیعت کردن با بین رکن و مقام
از جمله موارد اتفاقی بین امت اسلام در قضیه مهدویت، اتفاق بر این نکته است که با آن حضرت (ع) هنگام ظهورش بین رکن و مقام بیعت خواهد شد. به بعضی از روایات این باب اشاره می کنیم:

1. مقدس شافعی به سند خود از حذیفة بن یمان روایت کرده که پیامبر (ص) در قصه حضرت مهدی (ع) فرمود:

یبایع له الناس بین الرکن و المقام، یردالله به الدین و یفتح له فتوح، فلا یبقی علی وجه الارض الا من یقول: لا اله الاالله؛53

مردم با او بین رکن و مقام بیعت می کنند. خداوند به سبب او دین را به جایگاه اصلی خود بر می گرداند و برای او فتوحاتی انجام خواهد داد. پس بر روی زمین کسی باقی نمی ماند مگر آنکه قائل به لا اله الاالله می شود.

2. پیامبر اکرم (ص) در حدیثی فرمود:

.... و الله یا بنی هلال مهدیّ هذه الامة الذی یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا والله انّی لأعرف جمیع من یبایعه بین الرکن و المقام واعرف اسماء الجمیع و قبائلهم؛54

به خدا سوگند، ای فرزندان هلال، مهدی این امت کسی است که زمین را پر از عدل وداد خواهد کرد، آن گونه که پر از ظلم و جور شده است. به خدا سوگند، تمام کسانی را که با او بین رکن و مقام بیعت می کنند می شناسم ونامهای تمام آنها و قبایل آنها را می دانم.

11. اتفاق بر اینکه عالم را پر از عدل و داد می کند
احادیث بسیاری در متون اسلامی شیعی و سنی به این امر اتفاق دارند که امام زمان، حضرت مهدی (ع) بعد از ظهورخود زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، همان‌گونه که پر از ظلم و جور شده است. اینک به برخی از این روایات اشاره می کنیم:

1. ابوسعید خدری از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود:

لا تقوم الساعة حتی تملیء الارض ظلماً و عدواناً. قال: ثم یخرج رجل من عترتی او من اهل بیتی یملأ ها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً وعدواناً؛55

قیامت بر پا نمی شود تا اینکه زمین پر از ظلم و ستم گردد. سپس فرمود: آن گاه شخصی از عترتم یا از اهل بیتم (تردید از راوی است) خروج کرده، زمین را از داد و عدل پر خواهد کرد، همان گونه که ازظلم و ستم پر شده است.

2. مجلسی (ره) در بحارالانوار از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که فرمود:

لتملأنّ الأرض ظلما و عدوانا. ثم لیخرجنّ من اهل بیتی او قال من عترتی، من یملأها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً؛56

به راستی زمین پر از ظلم و جور خواهد شد، آن گاه شخصی از اهل بیتم- یا فرمود: از عترتم- خروج می کند کسی که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است.

3. ابو داود به سند خود از امام علی(ع) نقل کرده که رسول خدا (ص) فرمود:

لو لم یبق من الدهر الا یوم لبعث الله رجلاً من اهل بیتی یملأها عدلاً کما ملئت جوراً؛57

اگر از عمر زمین بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خداوند مردی را از اهل بیتم را برمی انگیزاند تا زمین را پر از عدل کند آن گونه که پر از جور شده است.

4. شیخ طوسی (ره) در حدیثی طولانی به سند خود از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود:

یظهر صاحبنا و هو من صلب هذا - و اومأ بیده الی موسی بن جعفر(ع)- و یملأها عدلاً، کما ملئت جوراً و ظلماً؛58

صاحب ما ظهور می کند در حالی که از نسل این است - حضرت (ع) به دست مبارک خود به حضرت موسی بن جعفر(ع) - آنگاه زمین را پر از عدل و داد می کند همان گونه که پر از جور و ظلم شده است.

12. اتفاق بر توسعه اقتصادی در عصر ظهور
با مراجعه به روایات فریقین در می یابیم که در عصر ظهور امام زمان (ع)، توسعه و رفاه اقتصادی مطلوبی ایجاد خوا هد شد؛ به حدی که بشر مانند آن را در طول تاریخ کره زمین به خود ندیده است. و این به برکت حکومت عدل توحیدی امام زمان (ع) است. از این روایات استفاده می شود که گناه موجب فقر و فلاکت و در مقابل، عدالت و رستگاری و اطاعت از دستورهای خدا و پیاده کردن فرمانهای الهی در روی زمین و اینکه هیچ کس در جهان گناه نکند، و از طرفی دیگر، دعای حضرت و حضور حجت خدا در میان مردم، سبب وسعت برکت بر روی زمین خواهد شد. اکنون به برخی از روایات اشاره می کنیم:

1. ابو سعید خدری از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود:

تنعم امتی فی زمن المهدی نعمة لم ینعموا مثلها قط، ترسل السماء علیهم مدراراً، و لا تدع الأرض شیئا من النبات الا اخرجته و المال کدوس. یقوم الرجل فیقول: یا مهدی اعطنی. فیقول: خذ؛59

امتم در زمان ظهور مهدی متنعم به نعمتی می شوند که هرگز از مانند آن را بر خوددارنشده بودند. آسمان برای آنها آب فراوان خواهد فرستاد و زمین از هیچ گیاهی برای آنان فروگذار نخواهد کرد. اموال متراکمی شود.(مثلاً) شخصی بر می خیزد به آن حضرت (ع) عرض می کند: ای مهدی به من عنایت کن. حضرت(ع) نیز به او می فرماید: بگیر.

2. جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود:

یخرج فی آخر الزمان خلیفة، یعطی المال بغیر عدد؛60

در آخرالزمان خلیفه ای خروج خواهد کرد که بدون شمارش به مردم مال اعطا می کند.

3. بخاری به سند خود از ابی موسی نقل می کند که پیامبر (ص) فرمود:

لیاتین علی الناس زمان یطوف الرجل فیه بالصدقة من الذهب، ثم لا یجد احدا یاخذها؛61

به طور حتم بر مردم زمانی خواهد آمد که شخص مالدار صدقه ای از طلا را به دست گرفته، بین مردم می گردد تا مستحقی را پیدا کند به او بدهد ولی کسی را پیدا نمی کند که صدقه را از اوبگیرد.

4. مسلم به سند خود از ابی هریره نقل می کند که رسول خدا(ص) فرمود:

والله لینزلنّ ابن مریم... لیدعون الی المال فلا یقبله احد؛62

به خدا سوگند که فرزند مریم از آسمان پایین آمده...، مردم به مال دعوت می شوند. ولی هیچ کس آن را قبول نمی کند.

5. شیخ صدوق به سند خود از مفضل بن عمر چنین نقل کرده است که از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود:

انّ قائمنا اذا اقام اشرقت الارض بنورربها... و تظهر الارض کنوزها حتی یراها الناس علی وجهها و یطلب الرجل منکم من یصله بماله و یاخذ منه زکاته، فلا یجد احداً یقبل منه ذلک. استغنی الناس بما رزقهم الله من فضله؛63

به راستی قائم ما هنگامی که قیام کند، زمین به نور پروردگارش نور افشان خواهد شد... و زمین گنجهای خود را ظاهرمی کند مردم آنها را بر روی زمین خواهند دید. شخصی از شما دنبال کسی می گردد که به او صله کرده، زکات مالش را از او بپذیرد، ولی هیچ کس را نمی یابد که آن مال را از او قبول کند؛ زیرا خداوند متعال مردم را به آنچه به آنها روزی داده بی نیاز کرده است.

قضیه مهدویت و مؤلفان فریقین
بسیاری از علمای شیعه و سنی به طور مستقل درباره قضیه مهدویت، درگذشته و حال، تألیفاتی گرانسنگ را از خود به جای گذاسته اند که در این مقاله به نام برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف- تألیفات اهل سنت
1. عباد بن یعقوب رواجنی، متوفای (250 ق) صاحب کتاب اخبار المهدی.64

2. ابو بکربن ابی خیثمه، متوفای ( 279ق). سهیلی می گوید: احادیث وارد در امر مهدی (ع) بسیار است و ابوبکربن ابی خیثمه آن را در کتابی جمع نموده است.65

3. ابوالحسین احمد بن جعفر منادی متوفای ( 336ق). ابن حجر در شرح احادیث دوازده خلیفه، به نقل از ابی الجوزی در کتاب کشف المشکل می گوید:

ابن المنادی این مطلب را در کتابی که درباره حضرت مهدی (ع) نوشته آورده است.66

4. ابو نعیم احمد بن عبدالله اصفهانی، متوفای (430 ق) صاحب کتاب گرانسنگ کتاب المهدی.67

5. محمد بن یوسف گنجی شافعی متوفای (658ق) صاحب کتاب البیان باخبار صاحب الزمان.

6. یوسف بن یحیی سلمی شافعی متوفای ( 685ق) صاحب کتاب عقد الدرر فی اخبار المهدی المنتظر.

7. ابن قیم جوزیه، (متوفای 751ق) صاحب کتاب المهدی.

8. ابن کثیر قرشی، (متوفای 774 ق) صاحب کتاب مستقل در احادیث حضرت مهدی(ع).68

9. شمس الدین محمد بن عبدالرحم سخاوی، (متوفای 902 ق) صاحب کتاب ارتقاء الغرف.

10. جلال الدین سیوطی، (متوفای 911ق) صاحب کتاب العرف الوردی من اخبار المهدی.

11. ابن کمال پاشا حنفی، (متوفای 94 ق) صاحب کتاب تلخیص البیان فی علامات مهدی آخر الزمان.

12. محمد بن طولون دمشقی، (متوفای 953ق) صاحب کتاب المهدی الی ماورد فی المهدی.

13. احمد بن حجر هیثمی مکی، (متوفای 974ق) صاحب کتاب القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر.

14. علی بن حسام الدین متقی هندی، (متوفای 975ق) صاحب کتاب البرهان فی علامات آخر الزمان.

15. ملا علی بن سلطان قاری حنفی، (متوفای 1014ق) صاحب کتاب المهدی من آل الرسول (ص).

16. مرعی بن یوسف کرمی مقدسی حنبلی، (متوفای 1033ق) صاحب کتاب فرائد الفکر فی الامام المهدی المنتظر(ع).

17. محمد بن اسماعیل امیر صنعانی، (متوفای 1182ق) صدیق حسن خان می گوید:

سید علامه، بدرالمله، منیر محمد بن اسماعیل امیر صنعانی یمانی؛ او احادیثی را که دلالت بر خروج مهدی دارد در مجموعه ای جمع کرده؛ آن مهدی که از آل محمد (ص) است و در آخرالزمان ظهور خواهد نمود.69

18. قاضی محمد بن علی شوکانی، (متوفای 1250ق)، صاحب کتاب التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی المنتظر و الدجال و المسیح.70

19. شهاب الدین احمد بن احمد بن اسماعیل حلوانی شافعی، (متوفای 1308ق) صاحب کتاب القطر الشهدی فی اوصاف المهدی.

20. محمد بن محمد بن احمد الحسینی البلیسی، صاحب کتاب العطر الوردی فی شرح القطر الشهدی فی اوصاف المهدی.

21. ابو العلاء ادریس بن محمد بن ادریس حسینی عراقی، صاحب کتاب تالیف فی المهدی.

22. شیخ مصطفی البکری، صاحب کتاب الهدایه الندیه للأمه المهدیه.

23. محمد بن عبدالعزیز بن مانع، صاحب کتاب تحدیق النظر فی اخبار الامام المنتظر.

24. شیخ ولایت الله صادقپوری هندی، صاحب کتاب الاربعین فی اخبار المهدیین.

25. حنیف الدین عبدالرحمن المرشدی، صاحب کتاب تلخیص البیان فی علامات مهدی آخرالزمان.

26. رشید راشد تاذفی حلبی، صاحب کتاب تنویر الرجال فی ظهور المهدی والدجال.

27. احمد بن محمد بن صدیق، صاحب کتاب ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون.

28. عبدالمحسن بن حمد العباد، نائب رئیس دانشگاه اسلامی در مدینه منوره، صاحب کتاب عقیده اهل السنه والاثر فی المهدی المنتظر.

او در کتاب خود می نویسد:

کما اعتنی علماء هذه الامة بجمیع الاحادیث الواردة عن نبیبهم - صلی الله علیه و سلم- تالیفاً و شرحاً کان لاحادیث المتعلقة بامر المهدی قسطها الکبیر من هذه العنایة، فمنهم من ادرجها ضمن المولفات العامة، کما فی السنن و المسانید و غیرها ومنهم من افردها بالتالیف... کل ذلک حصل منهم - رحمهم الله و جزاهم خیراً- حمایة لهذا الدین و قیاما بما یجب من النصح للمسلمین؛71

همان گونه که علمای این امت برجمع احادیث وارده از پیامبرشان (ص) و تالیف و شرح آنها اهمیت فراوانی داده اند.احادیث متعلق به امر مهدی نیز قسمت بسیاری از این مولفات را در بر گرفته است. لذا عده ای از علما این احادیث را ضمن تالیفات عمومی خود، همانند سنن و مسانید و غیر اینها آورده اند، و عده ای دیگرنیز برای احادیث مهدی تالیفی مستقل انجام داده اند. تمام این کار ها - خداوند آنها را رحمت کند و جزای خیر دهد- به جهت حمایت از این دین. و قیام و عمل به تکلیف واجب نصیحت وارشاد مسلمانان بوده است.

رد علمای اهل سنت بر منکران مهدویت
شمار اندکی از علمای اهل سنت در صدد تشکیک در قضیه مهدویت برآمده اند ومطالبی نیز در این باره در کتاب مستقل یا در ضمن مباحث دیگر متذکر شده اند.ولی خوشبختانه بقیه علمای اهل سنت با آن بیداری و شعوری که داشته اند در مقابل آنان ایستاده و شدیدا با بحث و سخنرانی و تالیف کتاب به شبهات آنها پاسخ گفته اند. هم اینک به برخی از کسانی که در رد منکران قضیه مهدویت کتاب مستقل تالیف کرده اند اشاره می کنیم:

1. ابوالفیض سید احمد بن محمد بن صدیق غماری شافعی ازهری مغربی.( متوفای1380ق) صاحب کتاب ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، چاپ دمشق.

2. شیخ محمود بن عبدالله تویجری از استادان دانشگاه اسلامی در مدینه منوره، صاحب کتاب الاحتجاج بالاثر علی من انکر المهدی المنتظر، در رد شیخ ابن محمود، قاضی قطر.

3. شیخ عبدالله سبیتی عراقی، صاحب کتاب الی مشیخه الازهر، در رد کتاب المهدیة فی الاسلام،از سعد محمد حسن که از منکران مهدویت است.

4. محمد بن عبدالعزیز بن مانع،(متوفای1385ق) صاحب کتاب تحدیدالنظر فی اخبار الامام المنتظر، در اثبات امام مهدی (ع) و ظهورش و رد ابن خلدون.

5. کتاب الجزم لفصل ابن حزم، در رد ابن حزم اندلسی که بخشی از کتاب خود الفصل فی الملل والاهواء و النحل را به انکار و تکذیب احادیث مربوط به امام زمان (ع) اختصاص داده است.

6. عبدالمحسن بن حمدالعباد، استاد دانشگاه مدینه منوره و عضو هیأت علمی آن دانشگاه، صاحب کتاب الرد علی من کذّب بالاحادیث الصحیحه الواردة فی المهدی، در رد کتاب لا مهدی ینتظر بعد الرسول سید البشر،از شیخ آل محمود قطری.

7. ابوالعباس بن عبدالمومن مغربی، صاحب کتاب الوهم المکنون فی الرد علی ابن خلدون.

ب. تألیفات علمای شیعه قبل از ولادت حضرت مهدی (ع)
1. کتاب الملاحم، از اسماعیل بن مهران سکونی، کوفی ثقه، از اصحاب امام رضا(ع).72

2. کتاب ما سئل عن الصادق (ع) من الملاحم،ازعلی بن یقطین بغدادی، ثقه، جلیل، فانی سال 182. 73

3. کتاب الملاحم، از ابراهیم بن حکم فزازی که فضل بن شاذان از او روایت می کند.74

4. کتاب الملاحم، از احمد بن میثم، فقیه کوفی، ثقه.75

5. کتاب الملاحم، از حسن بن علی بن فضال کوفی، از خواص اصحاب امام رضا(ع).76

6. کتاب الملاحم، از حسین بن سعید بن حماد اهوازی، ثقه، عالم، ازاصحاب امام رضا(ع).77

7. کتاب الغیبه، از ابی الفضل عباش بن هشام ناشری اسدی، ثقه، جلیل فانی سال219 یا220ق.78

8. کتاب الملاحم، از ابی محمد بن ابی عمیر ازدی بغدادی، که مشایخ ثقات بر توثیق اواجماع دارند، فانی سال217ق.79

9. کتاب القائم،از ابی الحسن علی بن مهزیاراهوازی که ازامام رضا وامام جواد(ع) روایت می کند.80

10. کتاب الغیبة، ازابی اسحاق ابراهیم بن صالح انماطی کوفی اسدی، ثقه و از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد (ع) که تنها کتاب باقی مانده از او همین کتاب است.81

11. کتاب الملاحم، ازابی جعفر محمد بن عبدالله کرخی که برخی ازاو روایت می کند.82

12. کتاب الحجة، ازفضل بن شاذان ازدی، ثقه، جلیل القدر،ازاصحاب امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عسکری (ع) متوفای سال260ق.83

13. کتاب القائم، از فضل بن شاذان.84

14. کتاب الملاحم، از فضل بن شاذان. 85

15. کتاب صاحب الزمان، از محمد بن حسن بن جمهور بصری از راویان از امام رضا (ع).86

16. از ایشان کتاب دیگری در قضیه مهدویت به نام وقت خروج القائم ثبت شده است.87

پس از ولادت امام زمان (ع) نیز تا کنون کتابهای بسیاری در فرهنگ دین درباب مهدویت نگاشته شده است که از شمار و حوصله این مقاله بیرون است و نیازمند کتاب شناسی تفصیلی و گسترده است.

پدیدآورنده:علی اصغر رضوانی

----------------------------------------------

پا‌نوشت‌ها:
1. حجرات(49):10.

2. انفال (8): 46.

3. آل عمران(3): 103.

4. رجوع شود به: بحث خبر متواتر، حلقات شهید صدر (ره).

5. بحث حول المهدی، ص 63- 64.

6. عقائد الامامیه، ص 77.

7. فتح الباری، ج5. ص 362.

8. ابراز الوهم المکنون، ص 4، به نقل از رسالة التوضیح شوکانی.

9. صواعق المحرقه، ج2، ص 211.

10. فیض القدیر، ذیل حدیث 9245.

11. شرح مقاصد، ج 2 ص 62.

12. اخبار الدول و آثارالاول، ج 1. ص 463.

13. تحفه الاحوذی بشرح جامع الترمذی، از مبارکفوری، شرح حدیث 2331.

14. التاج الجامع للاصول، ج 5، ص310.

15. بقره (2) آیه 1-3.

16. زخرف(43):آیه 86.

17. کمال الدین، ج 1، ص19.

18. فرائد السمطین، ج 2، ص 234، باب 61؛ الحاوی للفتاوی، ج 2،ص 83؛ الاذاعه، ص 137؛ عقدالدرر، ص 157.

19. کمال الدین،ج 2،ص 34.

20. ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، ص 433- 436.

21. الاذاعة، ص 146.

22. مجله التمدن الاسلامی. شماره 22. ص 643، چاپ دمشق.

23. مجله الجماعه الاسلامیه، سال نخست، شماره 3،ذیقعده 1388، چاپ حجاز.

24. انبیا،(21) :آیه 105.

25. نور،( 24): آیه 55.

26. توبه.(9): آیه 33.

27. مستدرک حاکم،ج 4، ص 558؛ مسند احمد،ج 3،ص 38.

28. مسند احمد،ج3،ص 17؛ سنن ابی داود،ج 4،ص 152.

29. بحارالانوار،ج 52، ص 390، باب 27، حدیث 212؛ اثبات الهداة،ج3، ص584.

30. سنن ابن ماجة، ج 2.حدیث 4086؛ تاریخ بخا ری، ج3،ص346.

31. مسند احمد،ج 3،ص36،؛مسند ابی یعلی،ج 2.ص274،حدیث 987؛ صحیح ابن حبان، ج 8، ص290-291، حدیث 6874،حدبث6874؛ مستدرک حاکم.ج4،ص557.

32. بحارالانوار،ج 51،ص43، حدیث 32.

33. جامع ترمذی.ج4،ص505؛ مسند احمد،ج 1،ص 376.

34. مستدرک حاکم.ج4،ص557.

35. تاریخ بخاری.ج3،ص346؛ سنن ابی داود،ج4،ص107، حدیث 4284؛االغیبة، شیخ طوسی (ره)، ص 114؛ سنن ابن ماجه،ج 2،ص1368، حدیث 4086.

36. عقد الدرر، ص 135 باب 6؛ بحارالانوار،ج 51،ج81؛ العطرالوردی،ص 54.

37. مستدرک حاکم، ج4، ص57؛ سنن ابی داود ج4، ص106؛ کشف الغمه ج3، ص227؛ اثبات الهداة ج3، ص600؛ غایه المرام باب 141،حدیث 47؛ بحارالانوار ج51، ص90 ،حدیث 39.

38. سنن ابن ماجه. ج2، حدیث 4088؛ مجمع الزوائد، ج7، ص318؛ کنزالعمال، ج14، حدیث 38657.

39. مسند احمد، ج5، ص 227؛ مستدرک حاکم، ج4، ص 502؛ جامع الصغیر، سیوطی، ج1، ص 100، حدیث 468.

40. بحارالانوار،ج 51،ص87، باب 1 حدیث 38؛ حلیه الابرار،ج 2،ص709. باب 54، حدیث 87. اثبات الهداه،ج3،ص 599، باب 32. حدیث 59.

41. مسند احمد،ج5، ص277؛ مستدرک حاکم، ج4،ص502؛ جامع صغیر سیوطی، ج 1، ص100، حدیث 468 ؛ عقد الدرر ص 129، باب 5؛ بحارالانوار، ج 51، ص 84، باب 1.

42. صحیح مسلم،ج4، ص221، حدیث 7.

43. غیبت نعمانی، ص 133.

44. احتجاج طبرسی،ج 5،ص7.

45. غیبت نعمانی، ص 149.

46. صحیح مسلم،ج 1،ص137.

47. صحیح بخاری،ج4،ص205.

48. بحارالانوار،ج 52،ص191، حدیث24.

49. عقد ادرر، ص 25،باب 34؛ جامع الصغیر،ج 2،ص 546؛ کنزالمال، حدیث 38673.

50. مسند احمد،ج 1،ص84؛ سنن ابن ماجه،ج2،ص1367، باب 34. حدیث 4085.

51. کمال الدین، ج 1، ص317، حدیث 1.

52. کمال الدین،ج 1، ص152، باب 6، حدیث 15.

53. عقد الدرر، ص 222، باب 9؛ فرائد الفکر، ص 9 باب 4.

54. کتاب سلیم بن قیس، ص 103؛ غیبت نعمانی، ص 81، باب 4، حدیث 10؛ اثبات الهداه،ج 1،ص512، باب 9.

55. مسند احمد،ج 3،ص36؛ مستدرک حاکم، ج4،ص557؛ صحیح ابن حبّان.ج 8،ص290.

56. بحارالانوار،ج 51، ص82، باب 1، حدیث 22.

57. سنن ابی داود، 4ج،ص107؛ مسند احمد.ج1،ص99؛ مصنف این ابی شیبه؛ باب 321.

58. غیبت طوسی (ره)، ص 28؛ اثبات الهداه، ج3،ص 241. باب 24.

59. عقد الدرر، ص 144- 145. باب 7؛ القول مختصر، ص 5، باب 1 حدیث 10؛ الاذاعه، ص 125؛ بحارالانوار،ج 51،ص83، کشف الغمه،ج3،ص263.

60. صحیح مسلم، ج 4،ص4322. باب 18. حدیث 2913؛ بحارالانوار، ج 28،ص18. باب 1. حدیث 25.

61. صحیح بخاری، .ج 2،ص114؛ صیح مسلم، ج 3،ص84؛ کنزالعمال، ج 14،ص 222 و38483.

62. صحیح مسلم،ج 1،ص94.

63. کما ل الدین.ج 330،ص16.

64. المهدی المنتظر فی الاحادیث اصحیحة،از دکتر بستوی، ص 30.

65. الروض الأنف، سهیلی،ج 1،ص60.

66. فتح الباری، ج 13،ص312.

67. المهدی المنتظر، از بستوی، ص 127.

68. البدایه و النهایه،ج 6،ص248.

69. الاذاعه، صدیق حسن خان، ص 113.

70. الاذاعة،.ص 114.

71. عقیده اهل السنه والاثر فی المهدی المنتظر، ص 16.

72. رجال نجاشی، ص 26، فهرست طوسی (ره)، ص 11.

73. فهرست طوسی، ص 91، رقم 378.

74. رجال نجاشی، ص 15.

75. فهرست طوسی، ص 25و 26. رقم 67.

76. رجال نجاشی، ص 34، رقم 72

77. همان، ص 58، رقم 137، فهرست طوسی، ص 53، رقم 186

78. همان، ص 28، رقم 741

79. همان، ص 326 و 327. رقم 887.

80. همان، ص 253، رقم 664.

81. همان، ص 15، رقم 13، فهرست طوسی (ره)، ص 3 رقم 2.

82. همان، ص 350. رقم 942.

83. الذریعه، ج16،ص75و373.

84. همان،ج17،ص 1و3.

85. همان،ج 22،ص189و6634.

86. فهرست طوسی (ره)، ص 164، رقم 615.

87. الذریعه،ج 25،ص134.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:20 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

وجود حضرت مهدی علیه‏السلام چه ضرورتی دارد؟


اگر در ادیان گذشته، حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏وآله به عنوان منجی مطرح شده، پس وجود حضرت مهدی علیه‏السلام چه ضرورتی دارد؟

در ابتدا باید به این نکته توجه کرد که تورات و انجیل فعلی، مجموعه‏ای از کتاب‏هایی است که به وسیله یاران حضرت موسی علیه‏السلام و حضرت عیسی علیه‏السلام به وجود آمده و در عین حال، شک نیست که قسمتی از تعلیمات انبیا و محتوای کتاب‏های آسمانی، در ضمن گفته‏های پیروانشان به این کتاب‏ها انتقال یافته است؛1 پس آن چه در کتاب‏های ادیان فعلی وجود دارد، وحی آسمانی نیست تا اعتبار و حجیت داشته باشد.

با توجه به این نکته، باید گفت که آن چه از قرآن درباره بشارت‏های کتاب‏های قبلی و اصلی - تحریف نشده - استفاده می‏شود و آن چه هم از لابه‏لای انجیل و تورات فعلی استفاده می‏شود، این است که بشارت به آمدن پیغمبری به نام «محمد و احمد» صلی‏الله‏علیه‏وآله داده‏اند؛ نه منجی که تمام بشریت را نجات دهد و عدالت را فراگیر و جهانی نماید که در ذیل به این مطلب اشاره می‏شود:


بشارت در آیات قرآن

1. «و به یاد آورید، هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: ای بنی‏اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم؛ در حالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده [تورات] می‏باشم و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می‏آید و نام او احمد است».2 این آیه می‏گوید که آن چه در تورات اصلی آمده، بشارت به آمدن رسولی به نام احمد است و نه منجی.

2. «آنها که از فرستاده خدا - پیامبر امی - پیروی می‏کنند، همان کسی که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، مکتوب می‏بینند».3 از این آیه هم استفاده می‏شود که بشارت کتاب‏های قبلی، آمدن پیامبر امی بوده، نه منجی جهانی.

3. «هنگامی که از طرف خداوند، کتابی [قرآن] برای آنها آمد که موافق نشانه‏هایی بود که با خود داشتند و پیش از این جریان به خود نوید فتح می‏دادند [که با کمک او بر دشمنان منطقه‏ای پیروز گردند، با این همه] هنگامی که این کتاب و پیامبری را که از قبل شناخته بودند، نزد آنها آمد، به او کافر شدند. لعنت خدا بر کافران باد».4

در شأن نزول این آیه چنین می‏خوانیم: «یهود در کتاب‏های خویش دیده بودند که هجرت‏گاه پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏وآله بین کوه «عیر» و «احد» خواهد بود؛ لذا از سرزمین خویش بیرون آمدند و در جست‏وجوی سرزمین مهاجرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله پرداختند. در این میان، به کوهی به نام «حداد» در اطراف مدینه رسیدند و گفتند: حداد، همان احد است و در همان جا متفرق شدند و هر گروهی در جایی مسکن گزید.5 این نشان می‏دهد که در کتاب‏های آنها، نام حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏وآله و محل هجرتش مشخص بوده و این مشخصات، غیر از آن چیزی است که درباره منجی عالم آمده است.


بشارت در تورات و انجیل

در انجیل یوحنا چنین آمده است: «و من از پدر خواهم خواست و او تسلی دهنده دیگر، به شما خواهد داد...»؛6 همین طور، فخرالاسلام، نویسنده معروف انس‏الاسلام که خود یکی از کشیشان بود، جریان مفصلی دارد که نشان می‏دهد لفظ «فارقلیطا»، به زبان سریانی و «پریکتوس»، به زبان یونانی که در تورات و انجیل آمده، «احمد» و «محمد» است که همان پیامبر اسلام است7 و نه منجی جهانی.

همچنین باید گفت که اگر (بر فرض محال) چنین چیزی بوده که تحقق نیافته است؛ زیرا پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله که به اعتقاد پیروان همه ادیان و جهانیان از دنیا رفت و عدالت فراگیر جهانی به وجود نیامد؛ هر چند او دین کامل و جهانی آورد؛ ولی عدالت، جهانی نشد و تمام بشریت نجات نیافت؛ پس گذشت تاریخ، بطلان این نظر را نشان داده است؛ علاوه بر این، در همان ادیان، به طور جداگانه، بشارت به منجی جهانی داده شده است که به نمونه‏هایی اشاره می‏شود:

1. در کتاب مقدس هندوها، چنین می‏خوانیم: «دور دنیا تمام شود، به پادشاه عادلی در آخرالزمان که پیشوای ملائکه و پریان و آدمیان باشد؛ حق و راستی با او باشد».8 «پادشاهی دنیا، به فرزند سید خلایق [همان پیامبر خاتم صلی‏الله‏علیه‏وآله] دو جهان، کشن بزرگوار، تمام شود. او کسی باشد که بر کوه‏های مشرق و مغرب دنیا حکم براند و بر ابرها سوار شود و دین خدا، یک دین شود و دین خدا زنده گردد».9

برهمائیان می‏گویند: «و شینو در میان مردم ظاهر گردد... او از همه کس قوی‏تر و نیرومندتر است... هنگام ظهور وی، خورشید و ماه، تاریک شوند و زمین خواهد لرزید».10

چینیان معتقدند که: «کریشنا ظهور کرده، جهان را نجات می‏دهد».11 چینی‏ها همچنین می‏گویند: «هنگامی که فساد، انحطاط و تباهی، جهان را فرا گیرد، شخص کاملی که آن را تیرتنگره (نوید دهنده) گویند، ظهور کرده، تباهی را از بین می‏برد و صافی را از نو برقرار می‏سازد».12

در کتاب‏های آسمانی تحریف شده انبیای گذشته، بیشتر از موعود جهانی سخن به میان آمده است. این موعود، در دین مجوس، به نام «بهرام ایستاده (قائم) و نجات دهنده»، در زبور، به نام «عفیق»، در صحف ابراهیم به نام «حاشر»، در تورات، «ماشع» و در انجیل، «مسیح الزمان» خوانده شده است.13 در کتاب‏های مقدس زرتشتیان چنین می‏خوانیم: «سوشیانت (نجات دهنده)، دین را به جهان رواج دهد؛ فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد؛ ایزدان را از دست اهریمنان نجات دهد و مردم جهان را هم‏فکر، هم‏گفتار و هم‏کردار سازد».14

در زبور داوود، چنین آمده است: «قوم‏ها را به انصاف داوری خواهد کرد. آسمان، شادی کند و زمین، مسرور گردد. دریا غرش نماید. صحرا و هر چه در آن است، به وجد آید. آن گاه، تمام درختان، ترنم خواهند نمود به حضور خداوند؛ زیرا که [او[ می‏آید... ».15

در تورات، کتاب مقدس یهودیان، چنین آمده است: «مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد. گرگ با بره سکونت خواهد کرد. پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و در تمامی کره زمین مقدس، شر و فسادی نخواهد بود؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد».16

و در انجیل متی چنین می‏خوانیم: «شما نیز حاضر باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان می‏آید». همچنین آمده است: «همچنان که برق از مشرق ساطع می‏شود تا به مغرب ظاهر می‏شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد بود».

در سخنان هیچ یک از پیامبران گذشته، بسان پیغمبر آخرالزمان، سخن از مهدی موعود و منجی بشر نرفته و تصویر جامع و کاملی از قیام، عدالت، حکومت و اوصاف شخصی آن حضرت ارائه نشده است. بخش‏های نقل شده از ادیان گذشته، نشان‏دهنده آن است که منجی جهانی، غیر از پیغمبر خاتمی است که بشارت ظهور وی در ادیان گذشته داده شده است.

پدیدآورنده:سید جواد حسینی

برای مطالعه بیشتر، به کتاب‏های زیر مراجعه نمایید:

1. خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی.

2. مجله مبلغان، شماره 34 (در مقاله نبرد انتظارها) و شماره 58 (مقاله خاتم انبیا از خاتم اوصیا می‏گوید).

3. مهدی، انقلابی بزرگ، ناصر مکارم شیرازی.

 

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:20 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

امام زمان در احادیث اهل سنّت

    
 
1- پیامبر اسلام (ص) در بیان حتمیّت ظهور حضرت مهدی(عج) فرمودند: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خدا مردی از ما را می فرستد که دنیا را پر از عدل و داد نماید، همانطور که پر از ظلم و جور شده باشد.

2- پیامبر (ص) فرمودند: قیامت بر پا نمی شود تا آنکه مردی از اهل بیت من امور را در دست گیرد که اسم او اسم من است.

3- پیامبر اسلام (ص) فرمودند: همانا علی بعد از من امام امت من است و قائم منتظر (از اولاد اوست که) وقتی ظاهر شود زمین را پر از عدل و داد می سازد همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد، سوگند به آنکه مرا به حق بشارت رسان و بیم دهنده برانگیخت، مسلّماً آنانکه در غیبت او ثابت قدم بمانند از اکسیر نایاب ترند.
«جابر» برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا، آیا برای فرزند شما قائم، غیبتی هست؟
فرمود: آری سوگند به پروردگارم، مؤمنان امتحان و خالص و کفّار هلاک می شوند، ای جابر این امر از امور الهی و سرّی از اسرار خداست که بر بندگانش پنهان داشته، از شک در آن بپرهیز چون شک در امر خدای عزیز و جلیل کفر است.

4- «امّ سلمه» می گوید رسول گرامی اسلام از مهدی (موعود) یاد می کرد و می فرمود: اری او حق است و او از بنی فاطمه خواهد بود.


5- «سلمان فارسی» می گوید خدمت رسول گرامی اسلام (ص) ، حسین بن علی را روی زانوی خود نشانده بود و چشمها و لبهای او را می بوسید و می فرمود: تو سید پسر سید برادر سیدی، تو امام پسر امام برادر امامی، تو حجت خدا، پسر حجت خدا، برادر حجت خدائی، و تو پدر نُه حجت خدایی که نهم آنان قائم ایشان است.

6- امام رضا(ع) فرمود: خلف صالح فرزند حسن بن علی عسکری، صاحب الزمان و همان مهدی موعود است.


7- رسول خدا (ص) فرمودند: شما را به مهدی بشارت می دهم، او در امت من مبعوث می شود در حالیکه امّت در اختلاف و لغزشهاست، پس زمین را پر از عدل و داد نماید همانطور که پر از ظلم و جور شده باشد، اهل آسمان و اهل زمین از او راضی و خشنود می شوند... .

8- امام رضا (ع) فرمود: کسی که پارسائی ندارد دین ندارد، همانا گرامی ترین شما نزد خدا کسی است که به تقوی آراسته تر است . بعد فرمود: چهارمین فرزند از نسل من پسر بانوی کنیزان است که خدا زمین را بوسیله او از هر ظلم و جوری پاک می سازد، و او همان است که مردم در تولدش شک می کنند، و او صاحب غیبت است، وقتی خروج کند زمین به نور خدا روشن می شود و میزان عدل میان مردم نصب می گردد که هیچکس به کسی ستم نمی کند ... .

9- امیر مؤمنان علی (ع) فرمودند: خدا گروهی را می آورد که خدا را دوست دارند و خداوند نیز آنان را دوست دارد، و به سلطنت الهی می رسد کسی که میان آنان غریب (و مستور) است، او همان مهدی موعود است ... زمین را پر از عدل و داد می سازد بدون آنکه برای او مشکلی پیش آید، در کودکی از مادر و پدرش دور می گردد ... و بلاد مسلمانان را با امان فتح می کند، زمان برای او آماده و صاف می شود، کلام او مسموع خواهد بود و پیر و جوان از او اطاعت می کنند و زمین را پر از عدل و داد می سازد چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد، در این هنگام است که امامت او به حدّ کمال می رسد و خلافت او مستقر می گردد، و خدا کسانی را که در قبرها هستند مبعوث می گرداند، آنان صبح می کنند در حالیکه در قبرهای خویش نیستند، و زمین به وجود مهدی آباد و خرم شده نهرها جاری می گردد و فتنه ها و آشوب ها و غارتها از بین می رود و خیر و برکات فزونی می یابد، و نیازی به آنچه در مورد بعد آن بگویم ندارم، و از من بر دنیای آنروز سلام باد.

پی نوشتها
1- مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 99
2- مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 376 و 430
3- ینابیع المودة، ص 494، چاپ هشتم مطبعه کاظمیه.
4- مستدرک علی الصحیحین، ج4، ص 557
5- ینابیع المودة، ص 492
6- ینابیع المودة، ص 491
7- مسند احمد بن حنبل، ج2، ص 37
8- ینابیع المودة، ص 448
9- ینابیع المودة، ص 467 چاپ کاظمیه
 

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:20 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها