0

موعود در ادیان دیگر

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

بررسی مهدویت در ادیان دیگر

 فرصتی دست داد تا مهدویت در دیگر ادیان را با حجت‌الاسلام والمسلمین نجم الدین طبسی کنکاش کنیم، گفت‌وگوی ذیل را می‌خوانیم.

* در آغاز گفت‌وگو اجازه دهید از پیشینه بحث مهدویت شروع کنیم آیا قبل از اسلام بحث مهدویت مطرح بوده است و در کتب ادیان آسمانی قبل از اسلام به این بحث اشاره شده است؟

اجازه بفرمائید، من قبل از اینکه وارد بحث مهدویت در ادیان قبل از اسلام بشوم، نکته‌ای را عرض کنم و آن اینکه ما در اثبات حقانیت عقاید خود محتاج کتب آسمانی ادیان قدیم نیستیم که بدون آنها نتوانیم حقانیت خود را اثبات کنیم، کما اینکه ما وقتی مباحث مهدویت را از کتب اهل سنت نقل می کنیم بدین معنا نیست که به استدلال از آنها نیاز داریم، اما از باب اتمام حجت برای آنها شواهدی را از مکتب خودشان نقل می کنیم...

در کتب آسمانی ادیان قبل از اسلام، مخصوصاً در انجیل، چه در عهد عتیق و چه در عهد جدید، مکرر به ظهور حضرت مهدی‌(عج) اشاره شده و بعضی از خصوصیات آن حضرت و نحوه قیام و تشکیل حکومت ایشان در آنها ذکر شده است.
از جمله در عهد عتیق در مرموز 72 در مورد رسول اکرم‌(ص) و امام مهدی‌(عج) آمده است: « اللهُمَّ أعطِ أحکامَکَ العادِلَةَ للَملِکِ و لِابنة بِرَّکَ فَیَقضَی لِشَعبِکَ بِالعَدل وَ مَساکِینِکَ بِالاِنصاف... لِیَکُنِ المَلِکُ کَالمَطَرِ المُنهَمِرِ عَلَی المرِاعی المَجزوزةِ، کَالغُیُوثِ الَّتِی تَسقِی الارضَ، یُشرِقُ فِی اَیّامِهِ الصِّدّیقِ و کَثرةِ السَّلام اِلی اَن یَضمَحِل القَمَرُ و یَملِکُ مِن البَحر الی البَحرِ و مِنَ النَّهر الی النَّهر الی اَقاصِی الارضِ»(1)
خدایا احکام عادلانه‌ات رابرای ملک و فرزند او (منظور پیامبر اکرم‌(ص) و فرزندش امام مهدی‌(عج) عنایت کن که میان ملت و مساکین تو با عدالت و انصاف قضاوت خواهد کرد.... حکومت او مانند باران رحمتی است که زمین را زنده می‌کند و در دورانش امن و امان خواهد بود و او از دریا تا دریا و از رود تا رود تا اقصی نقاط زمین حکومت خواهد کرد.
همچنین در عهد عتیق در اصحاح 11 در بشارت ظهور منجی آمده است: « وَ یُفرَخُ بُرعُمٌ مِن جِذعِ یَسَّی و یَنبُتُ غُضنٌ مِن جذوره یَربِض النُّمر الی جَوارِ الجَدیِ، وَ یَتَألَفُ العِجلُ وَ الأَسَدُ وَ کُلُّ حَیَوانٍ مَعلُوفٍ معاً.»(2)
در دورانش زاد و ولد ها و رشد و نمو درختان زیاد می شود، گرگ با میش و پلنگ با بزغاله همنشین می شود و گوساله با شیر، انس و الفت می گیرد(کنایه از این است که صلح و امنیت، همه جا فراگیر می شود و به حدی که حیوانات همه در آسایش خواهند بود)
نکته جالب این جاست که این عبارات در روایات معصومین نیز آمده است.
به مسأله منجی آخرالزمان و ظهور حضرت مهدی(عج) در عهد جدید از جمله ا نجیل متی، مرقس ،لوقا، یوحنا هم پرداخته شده است« قالَتِ المَرأةُ لَعَلَّکَ أنتَ مِسِّیا أیها السَّیِّدُ.أجَابَ یَسُوعُ إنّی حَقّاً أُرسِلتُ إلَی بَیتِ إسرائیلَ نَبِیّ خلاصٍ. وَلکِن سَیَأتِی بَعدِی مسِّیّا المُرسَلُ مِنَ الله لِکُلّ العَالَمِ الَّذِی لِأجلِهِ خَلَقَ اللهُ العالَمَ»(3)
زن خطاب به حضرت عیسی(ع) گفت: ای آقا شاید تو همان منجی هستی؛ حضرت عیسی جواب داد: من به حق فرستاده خدا به خانه اسرائیل نبی هستم، ولی بعد از من منجی می آیدکه از سوی خدا برای کل عالم فرستاده است و خداوند عالم را به خاطر او خلق کرده است.
در کتب سماوی غیر مسیحی، از جمله هندوس ،شاکمونی، باسک، پاتیکل و کتب زرتشتی ها مطالب مختلفی در مورد منجی آخرالزمان(عج) و قیام آن حضرت ذکر شده است که نشانه های آن جز بر حضرت مهدی(عج)، بر کس دیگری منطبق نیست.
« و فی آخر المَطافِ، سَینتَهی الحُکمُ العالَمی إلی رَجُلٍ مِن ذُرِّیّةِ سَیّدِ خَلائِقِ العالَمینَ«کشن» العَظیم، وَ هُوالَّذی یحکُمُ علی جِبالِ الشَرقِ و اَلغَربِ فی العالَمِ... وَ یُوَحّدُ الأدیانَ الهیّةَ إلی دِینٍ واحِدٍ، و اسمُهُ القائِم و العارِف با للهِ، و هُوَ المُحیی لِدِینِ الله»(4)

بالاخره در آخر حکومت جهان منتهی می شود به مردی که از ذریه خلائق عالمین «کشن» (نام پیامبر اکرم(ص) در زبان هندی) که به شرق و غرب عالم حکومت می‌کند.
و همه ادیان را به یک دین واحد موحد می‌کند و اسم او قائم‌(ع) است که عارف بالله و زنده کننده دین خداست.
و در کتب زرتشتیان از جمله در کتاب «جاماسب» منجی آخرا‌لزمان را از فرزندان دختری پیامبر‌خاتم‌(ص) و مردی از سرزمین عرب و از اولاد هاشم معرفی می‌کند.
«و من ذُرّیَّةِ اَبنةِ هَذا النبیِّ الّتی اشتَهَرَت «شَمس العالَمِ وَ مَلِکَةِ الزَّمان» رجُلٌ یَصِلُ إلَی الخِلافَةِ و یَحکُمُ الدُنیا بِالخَیرِ، و هو آخِرُ خَلیفَةِ لِهذا النبی مِن وَسطِ العالَمِ أی مَکّةَ، و یَدُومُ مُلکُهُ إلَی یومِ‌القیامَةِ .... سَیَخرُجُ رَجُلٌ من أرضِ «تازیان» أی الجزیرةِ العربیةِ مِن اولادِ هاشمَ... و یملأ الأرضَ عدلاً و مِن عَدلةٍ یَشرَبُ الذِئبُ و الغَنمُ ماءً سَوِیَّةً، و تَزدادُ الانفُسُ و تُطالُ أعمارُ النّاسِ...»(5)
از ذریه دختر پیامبر‌(ص) که به شمس عالم و ملکه زمان (حضرت زهرا‌(س) ) شهرت دارد مردی به خلافت می‌رسد و بر دنیا به خوبی حکومت می‌کند و او آخرین جانشین پیامبر‌(ص) است، از وسط عالم یعنی مکه(قیام می‌کند) و فرمانروایی او تا روز قیامت ادامه می‌یابد... مردی از سرزمین جزیرة‌العرب اولاد هاشم‌(ع) قیام می‌کند و زمین را پر از عدل می‌گرداند و از عدالت ورزی او این است که گرگ و گوسفند در کنار هم آب می‌خورند در زمان او نسل‌ها زیاد شده و عمرها طولانی می‌گردد.

*قبل از رسالت رسول اکرم‌(ص) علمای ادیان از رسالت او خبر داده و انتظار او را می‌کشیدند ولی بسیاری از آنها بعد از بعثت آن حضرت با او به مخالفت بر خاستند و دشمنی پیشه کردند آیا این احتمال وجود دارد که در زمان ظهور حضرت مهدی‌(عج) نیز چنین اتفاقاتی بیفتد؟

در روایات آمده است که وقتی حضرت مهدی‌(عج) ظهور می‌کند، مشکلاتی که سر راه ایشان قرار می‌گیرد از مشکلات پیامبر‌(ص) بیشتر است، چرا که در دوران پیامبر مردم سنگ و بت می‌پرستیدند ولی موقع ظهور حضرت حجت همه ادعای دینداری و تخصص در دین دارند که مقابله با اینها راحت نیست و امام‌زمان‌(عج) با فرقه‌های باطل و مقدس نماها به مبارزه بر می‌خیزد و اینها در مقابل حضرت موضع گرفته و ایشان را تهدید می‌کنند که حضرت مهدی‌(عج) با آنها قاطعانه برخور خواهند کرد.(منبع)

*حضرت مهدی‌(عج) با کدام دسته از مردم به مبارزه خواهد پرداخت و نحوه برخورد ایشان با مخالفان چگونه خواهد بود؟

افراد اخلالگر در انقلاب امام، کسانی هستند که دستشان به خون بشریت آلوده است یا انسان‌های بی تفاوتی هستند که در برابر جریانات تجاوزگران، سکوت پیشه کرده، ولی در برابر حضرت، پرچم مخالفت بر می‌دارند و یا کج فهمان هستند که درک خود را بر سخن حضرت برتری می‌دهند، طبیعی است که باید آنان با قاطعیت تمام سرکوب شوند تا جامعه‌ بشری برای همیشه از شر آنان مصون بماند از این رو، روش و سیاست حضرت مهدی‌(عج) با آنان بسیار قاطعانه و بدون اغماض خواهد بود.

*برخورد امام مهدی‌(عج) پس از ظهور با اهل کتاب چگونه خواهد بود؟

در روایتی از امام صادق‌(ع) آمده است هنگامی که قائم علیه یهود، نصارا، صائیبیان، مادیگرایان و برگشتگان از اسلام و کافران در شرق و غرب کره زمین قیام می‌کند، اسلام را به آنان پیشنهاد می‌نماید هر کس از روی میل پذیرفت دستور می‌دهد بر طبق آنچه فرد مسلمان مامور به انجام آن است رفتار نماید و هر کس مسلمان نشود، گردنش را می‌زند تا آن که در شرق و غرب جهان، یک کافر بر جای نماند(6) و رسول خدا‌(ص) می‌فرماید: قیامت بر پا نمی‌شود مگر آن که با یهود بجنگد آن گاه یهودیان (شکست خورده) می‌گریزند و پشت سنگ‌ها پنهان می‌شوند؛ ولی سنگ فریاد می‌زند: ای مسلمان ای بنده خدا، این یهودی پشت من پنها شده است.
البته از روایات دیگری فهمیده می‌شود که ستیز و رویارویی حضرت با اهل کتاب همیشه یکسان نبوده بلکه در مواردی با درایت به آنان اجازه می‌دهد به دین خودشان بر جای بمانند و با گروهی به بحث و مناظره بپردازد و آنان را با این روش به اسلام دعوت می‌کند و ممکن است بگوییم در آغاز قیام با آنان به بحث می‌پردازد و با کسانی که حق را پنهان سازند،‌ می‌جنگد.

*نشانه‌هایی که در کتب ادیان مختلف در مورد ظهور منجی آمده است جز بر حضرت مهدی‌(عج) بر کس دیگری صدق نمی‌کند با این حال چرا پیروان این ادیان سعی دارند کسان دیگری را به عنوان منجی معرفی کنند؟

اینکه بسیاری از پیروان ادیان قبل از اسلام، ظهور حضرت مهدی (عج) قبول نکنند امری طبیعی است چرا که آنها اعتقاداتشان را از جای دیگری گرفته‌اند و تحریفی که در ادیان قبل از اسلام به وجود آمده باعث شده آنها راه را گم کنند و نتوانند مقصد را خوب تشخیص دهند؛ ولی با نشانه‌هایی که در دست دارند آنها هم به دنبال آب هستند ولی چون راه را گم کرده‌اند به سراب می‌رسند و ما نباید انتظار داشته باشیم که همه آنها به ظهور حضرت مهدی‌(عج) اعتقاد داشته باشند همین قدر که آنها ظهور منجی را قبول دارند خوب است.
در واقع، اختلاف از تفاوت در منابع عقاید حاصل شده است، منابع عقاید ما قرآن و احادیث معصومین‌(ع) است ولی آنها عقاید خود را از کتب تحریف شده آسمانی گرفته‌اند.

*وضعیت مردم دنیا در مورد گرایش به آموزه‌های اسلام، مخصوصا توجه به مهدویت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مردم دنیا توجه بیشتری به آموزه‌های اسلام دارند و من معتقدم پیروان ادیان آسمانی که با مسلمانان محشور هستند مخصوصا خیلی از نسل‌های جدید فقط اسماً مسیحی هستند در حالی که مثل مسلمانان فکر می‌کنند و در عمل به اعتقادات ما معتقد هستند و اینکه مسیحیان و پیروان دیگر ادیان به راحتی دنیا برای امام حسین‌(ع) عزاداری می‌کنند موید این مساله است و اینها اگر چه مسیحی، کلیمی، زرتشتی، یا ... باشند اسمی و تقلیدی است و در عمل اعتقادات مسلمین را دارند.

*اعتقاد به منجی گرایی چه تاثیری در اخلاق و رفتار انسان‌ها خواهد داشت؟

البته کسی که منتظر مهمان هست با کسی که منتظر نیست یکسان نخواهد بود و کسی که انتظار کسی را می‌کشد سعی خواهد کرد، خود و خانه‌اش را پاکیزه کند و خود را برای استقبال از میهمان آماده کند اعتقاد به منجی باعث می‌شود اخلاق و رفتار انسان حساب شده باشد و در زندگی شخصی برنامه داشته و از روی برنامه حرکت کند یکی از مولفه‌های قیام حضرت بر پایی عدالت است و بالطبع معتقدان به ظهور ایشان سعی خواهند کرد خودشان را با شرایط ظهور وفق دهند تا در زمان ظهور در مقابل آن حضرت قرار نگیرند.

* بعضی ها سعی دارند در مورد قیام حضرت مهدی(عج) سیاه نمایی کرده و سعی دارند آن را همراه با خشونت و قتل و خونریزی جلوه دهند؛ نظر حضرت عالی در این رابطه چیست؟

اگر این بحث از سوی دشمنان مطرح می شود، انتظاری غیر از این نمی‌رود، ولی اگر از سوی خودی ها صورت بگیرد، اشتباه بزرگی است.
متأسفانه در این سال ها افراط و تفریط صورت گرفته است، گروهی معتقدند که امام زمان(عج) به هنگام ظهور از طریق ولایت و تصرف تکوینی، همه آفریده ها را مطیع خود می کند و کارها را با اعجاز و امور غیر عادی، انجام می دهد، از این رو کشتار و اعدام بسیار ا ندک خواهد بود که روایات معصومین این دیدگاه را مردود می داند، چرا که اگر حکومت جهانی بدون جنگ و خونریزی به آسانی میسر بود، به یقین، برای رسول خدا(ص) اتفاق می افتاد؛ پس این که در قیام حضرت مهدی(عج) هیچ درگیری اتفاق نمی افتد، حرف اشتباهی است، اما این که با ظهور حضرت جوی خون هم راه می افتد، حرف اشتباهی است، چرا که دنیا قبل از ظهور به حد کافی گرفتار قتل و خونریزی ها می شود و مردم دنیا دنبال منجی و فریادرسی می گردند که به داد آن ها برسد، نه این که دوباره قتل و کشتار راه بیاندازد.
این که می‌خواهند چهره امام مهدی(عج) راه خشن نشان دهند از این روی دشمنی یا جهالت است، چرا که آن حضرت، سیره حضرت رسول اکرم(ص) را دنبال می کنند و همانطور که پیامبر(ص) نبی رحمت بود، امام زمان هم با مردم با رأفت برخورد خواهد کرد، چنانچه از ایشان به عنوان غیاث و فریادرس یاد شده است و دشمنی امام مهدی(عج) با کسانی است که موجب گرفتاری انسان ها و باعث جنایت علیه بشریت بوده اند و آن حضرت در مقابل با کسانی که رئوس فتنه و اساس بشر بوده اند، مسامحه و کوتاهی نخواهد کرد و به حساب آن ها خواهد رسید، اما این که جوی خون به راه می افتد، اساس و ریشه ای ندارد.

*یکی از مسائل که در بحث مهدویت مطرح است، ظهور مدعیان دروغین است؛ بفرمائید وظیفه مؤمنان در مقابل این افراد، چیست و ادعای کذب این ها چگونه قابل تشخیص است؟

در روایات آمده است که قبل از ظهور حضرت مهدی(عج) افراد متعددی ادعای مهدویت خواهند کرد و از آنان به عنوان «کذابین» یاد شده است، و این مسأله، فقط به مهدویت اختصاص ندارد و در طول تاریخ، افراد زیادی بوده اند که به دروغ ادعای نبوت کرده اند و در دوران غیبت امام مهدی(عج) نیز چنین مسائلی وجود خواهد داشت؛ وجود مدعیان دروغین، به خودی خود یکی از دلایل واقعیت ظهور حضرت مهدی(عج) است، زیرا کسی که بخواهد پول را جعل کند، پولی را جعل می کند که رایج بوده و در خارج ما به‌ازای واقعی داشته باشد؛ مثلا هیچ کس اسکناسی سه هزارتومانی جعل نمی کند، چرا که در بازار وجود ندارد، بنابراین وجود مدعیان مهدویت، خود بیانگر واقعی بودن ظهور حضرت مهدی(عج) است.
ائمه(ع)، ما را در دوران غیبت، به پیروی از مرجعیت و رجوع به علماء و حوزه ها سفارش کرده اند و وظیفه ما این است که در دوران غیبت پشت سر مراجع و ولایت فقیه باشیم، چرا که آن ها در مسائل مذهبی از ما آگاه تر هستند و در زمانیکه چنین مشکلاتی پیش آید، باید به علماء رجوع کنیم و اگر بخواهیم در مقابل گرفتاری ها و فتنه ها و انحرافات، خودمان را حفظ کنیم، باید رشته امور را به آن ها بسپاریم، امام حسین‌(ع) فرمودند: «حجاری الامور بید العلما» (6) جریان امور به دست علماست.

*وظیفه حوزه های علمیه در حال حاضر در رابطه با مسائل مهدویت چیست؟

وظیفه حوزه های علمیه تبیین فرهنگ مهدویت و آشناسازی مردم دنیا با این فرهنگ متعالی است و لازم است که حوزه های علمیه برای تحقق این امر ،کادر سازی کنند و افرادی را تربیت کنند و در سطوح و مراکز مختلف از جمله مساجد، دانشگاه ها، صدا و سیما و هرجایی که بتواند حرفش را به گوش مردم برساند به کار بگیرد تا مردم را با مهدویت آشنا ساخته و آن ها را در مقابل انحرافات واکسینه کنند.

*به نظر حضرت عالی چه آسیب هایی مهدویت و منجی گرایی را تهدید می کند؟

ورود خرافات به مباحث مهدویت از آسیب های جدی است که خدشه ای را به این مسئله مهم وارد می کند؛ نباید به هر کتابی و به هر سخنی اعتماد کرد و باید حرف را از اهلش فرا بگیریم و باید بیدار باشیم، چرا که در حال حاضر یهود و آمریکا و انگلیس برای ایجاد انحراف در باور مردم تلاش های گسترده ای را انجام می دهند.

منابع:
1- معجم الاحادیث الامام المهدی‌(عج) ج اول، ص30
2- همان، ص33
3- همان، ص65 به نقل از انجیل برنابا، اصحاح 82
4- همان ص71 به نقل از کتاب شاکمونی، ص242، بشارةالظهور
5- همان ص75، به نقل از کتاب «جاماسب»
6- تحف‌العقول، ص 172

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:07 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

انتظار موعود در دین مسیحیت

هنگامی که به مطالعه موضوعی در مسیحیت می پردازید و یا حقیقتی را در زندگی یک مسیحی بررسی می کنید، تحقیق در این باره که این موضوع چه جایگاهی در کتاب مقدس دارد و یا به چه کیفیتی از آن سخن گفته شده، برای درک بهتر و کشف موقعیت و زوایای آن موضوع درکل تفکر مسیحی مفید خواهد بود. مسیحیت در این ویژگی خود در میان همه ادیان دیگر، بر محور شخصیت ممتاز بنیان گذار آن استوار است و تنها دینی به شمار می رود که براساس انتظار تاریخی یک ملت و آموزه مؤکد یک دین و اشتیاق دم افزون پیروان آن برای ظهور منجی شکل گرفته است. به همین دلیل، می توان حدس زد انتظار و موعود باوری تا چه میزان می تواند موضوعی باشد که کتاب مقدس به آن توجه کرده است. این نوشته، می کوشد تا چهره های انتظار و باور موعود را در عهد جدید به تصویر کشد که امید است مقدمه ای برای مطالعات بیشتر پژوهش گران در این عرصه باشد.

 یهوید ـ مسیحی

نخستین تصویر نمایان از انتظار در عهد جدید، تصویر به سر آمدن انتظار دیرپای ملت یهود است که با معرفی عیسی به نام « ماشیح » و موعود بنی اسرائیل، به پایان رسید. مسیحیت در یک بستر کاملاً یهودی و براساس باورهای دینی یهودیان شکل گرفت و به همین دلیل نهضت عیسی را می توان نحله ای از یهودیت دانست. مسیحیان تا سالیانی پس از پایان زندگی زمینی عیسی، خود را یهودی می دانستند و تمام رسوم و آداب شریعت یهود را رعایت می کردند و همه روزه به معبد می رفتند و آیین موسوی را، مانند دیگر یهودیان به جا می آوردند. اگر کسی به دین ایشان درمی آمد و ختنه شده نبود، او را الزام می کردند که عمل ختان، نخستین و مهم ترین نماد پذیرش یهودیت را انجام دهد. اعتقاد آنان به ماشیح موعود بودن عیسی، چنان که در کتابهای انبیاء بنی اسرائیل به ظهور او بشارت داده شده ، آنان را از دیگر یهودیان جدا می کند. باور مسیحیان اولیه که خود را یهودی الاصل می دانستند ؛ از تاریخ یهودیت سرچشمه می گرفت. عیسی و حواریون او نیز یهودی بودند. آنان داستان های کتاب مقدس در خصوص ابراهیم، اسحاق و یعقوب راکاملاً می دانستند و به آنها ایمان داشتند. آنان مطلع بودند که پیامبران بنی اسرائیل، به صورت دم افزونی با تأکیدات بسیار این تشنگی را در ملت یهود پدید آورده اند که فرزندی از نسل داوود، دوران طلایی و شکوه سلطنت پدرش را دوباره برای یهودیان به ارمغان خواهد آورد، به همین دلیل، وقتی عیسی مسیح را یافتند از روستا زادگی اش چشم پوشیدند، و به او کسوت شهریاری دادند و همان موعود خواندند. به همین دلیل این انتظار کاملاً یهودی است که در شخصی به نام عیسی توسط جماعتی از یهودیان که بعدها پایه گذار مسیحیت شدند ساکن شد. آموزه موعودباوری در میان یهودیان فراز و فرودهای بسیاری داشته ومصادیق بسیاری به خود دیده، اما عیسی مصداق متمایزی بوده که با جذبه بسیارش، گروه بسیاری را از طبقه پایین جامعه به سوی خود جذب کرده و با ماشیح بودنش، در ذهن همه ریشه دوانده و این ریشه ها چنان سترگ شده اند که آیین جدیدی سربرآورده اند و عالم گیر شده است .

 در خصوص این تصویر از انتظار، درکتاب مقدس نکاتی بایسته گفتن است :
یکم. مسیحا دانستن عیسی، مطلبی نبود که یهودیان، صاحبان اصلی اندیشه موعودگرایی، به آسانی به آن تن بدهند و بپذیرند موعودی که اشعیای نبی در فضای یأس آلود آن روزگار آمدنش را به بنی اسرائیل بشارت داده اوست . به همین دلیل عیسی و شخصیت او برای همیشه نزد یهودی ها سوژه مانده است ؛ یعنی این که اومرتد است یا ماشیح؟ کسوت شهریاری برای عیسی با آزارها و سختی هایی همراه بود که کاهنانی یهود در برابر این ادعا بر عیسی و پیروانش روا داشتند. تنها جرم عیسی هنگامی که در اورشلیم محاکمه می شد، ادعای او بود که می گفت « پسر انسان » یعنی همان ماشیح است. یهودیان منکر، سخت بود که باور کنند انسانی روستایی زاد و فقیر که به زبان ماهی گیران سخن می گوید و چون کشاورزان زندگی می کند و همواره با مثل سخن می گوید و از هم صحبتی با مانند خود دریغ نمی ورزد، همان شاهزاده وشهریاری باشد که اشعیا وعده کرده بود ؛ کسی که مجد و عظمت سلطنت داوود را دوباره به یهودیان باز خواهد گرداند. به همین دلیل، او را انکار و پیروان وخود اورا به سختی آزار و اذیت می کردند.

دوم. در برابر انکار یهودیان از تلاش چشم گیر پیروان عیسی هم نمی توان گذشت که علی رغم تحمل سختی شکنجه های بسیار با جدیت تمام، تبلیغ می کردند که مرشدشان همان موعود مورد نظر اشعیاست. این تلاش به اندازه ای بود که برخی استدلال کرده اند ؛ « اناجیل بدان دلیل نوشته شده اند تا ثابت کنند عیسی همان موعود بنی اسرائیل است. » در ابتدای عهد جدید آمده است : « کتاب نسب نامه عیسی مسیح بن داوود.» تلاش متی برای آن که عیسی را پسر داوود خواند، از آن روی می نمود که پیش تر ارمیا وعده آمدن شهریاری را از جنس بشر و نهالی را از خاندان داوود، داده بود. داستان تولد عیسی از زنی باکره در باب هفتم، آیه چهاردهم از اشعیا آمده است که البته اشعیا تصریح می کند این همه واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد. متی، ورود عیسی را به اورشلیم این گونه به تصویر می کشد که او برالاغی سوار بوده که کره الاغش هم در پی می آمده است. بیشتر منتقدان، این داستان را ساختگی و البته فرعی وخارج ازموضوع می دانند و استناد بدان را از آن روی می دانند تا عیسی را بر الفاظ پیش گویانه زکریا منطبق سازد.
سوم. آیا عیسی به آن چه حواریونش درباره او ادعا می کردند، اعتقاد داشت؟ آیا او نیز خود را ماشیح بنی اسرائیل می دانست؟ واقعیت آن است که عیسی آشکارا خود را مسیحا وموعود بنی اسرائیل نمی دانست.

 با این همه، آمده است که او گاه در جمع شاگردانش اعلام کرده که مسیح بنی اسرائیل خود اوست. آورده اند هنگامی که عیسی به نواحی قیصریه فیلیس رفت، از شاگردان خود پرسید : « مردم مرا که پسر انسانم چه شخصی می گویند؟ گفتند : بعضی یحیی تعمید دهنده و بعضی الیاس و بعضی ارمیا یکی از انبیا، ایشان را گفت شما مرا که می دانید؟ شمعون پطرس در جواب او گفت : تویی پسر خدای زنده. عیسی در جواب وی گفت : خوشا به حال تو ای شمعون بن یونا، زیرا جسم وخون این را بر تو کشف نکرده بلکه پدر من که در آسمان است. » پس از این ادعا « شاگردان خود را قدغن فرمود که به هیچ کس نگویند که او مسیح است. » اما آنان این نصیحت عیسی را گردن ننهاده و به تبلیغ مسیحا بودنش پرداختند ودر نهایت مورد آزار و اذیت هم کیشان خود قرار گرفتند. عیسی درکنار این صداقت گاه خود را به القابی از اوصاف مسیحای بنی اسرائیل خوانده بود که این می تواند دلیل مسیحا دانستن خودش باشد. از القابی که عیسی خود را به آن خوانده است، می توان به لقب « پسر انسان » اشاره کرد. از بحث انگیزترین مباحث الهیانی عهد جدید « پسرانسان »، آشکارترین ادعای عیسی است که الاهیدانان نتوانسته اند، بر مفهوم آن اتفاق نمایند. این کلمه یکصد و هفت بار در عهد عتیق و بیشتر به معنای انسان به کار رفته است. این عبارت در حقیقت از کنایه های زبان عبری است و معمولاً مترادف با بشر یا انسان به کار می رود. مردم نیز به هنگام معرفی کردن، خود را پسر انسان می خوانند.

در حقیقت کاربرد این واژه، مانند کلمه « این جانب » و یا « بنده » در ادبیات فارسی است. این کلمه در پاره ای از متون مقدس عبری و سرودهای مذهبی به معنای مسیحا و موعود بنی اسرائیل دلالت دارد. در کتاب دانیال این معنا به خوبی قابل درک است : « در رؤیای شب نگریستم و اینک مثل پسر انسان با ابرهای آسمان آمده و نزد قدیم الادیان (خداوند) رسید و او را به حضور وی آوردند. و سلطنت و جلال و ملکوت او زایل نخواهد شد.» کلمه فرزند انسان 83 بار در انجیل ها آورده شده است که 69 بار آن در انجیل های همدید (متی سی بار، مرقس چهارده بار و لوقا 25 بار) و نیز ده بار در انجیل یوحنا است. این 83 بار جز در مواردی اندک، در باقی موارد از قول خود عیسی نقل شده است. معنای این واژه در عهد جدید و قدیم، همان « مدری » یا « انسانی » است. با این حال گروهی می پندارند که عیسی، از کاربرد این واژه، پیام های مشخص مذهبی را اراده می کرده است و مقصودش این همانی خود با چهره مسیح گونه ای است که در دانیال وعده داده شده بود. او درباره خود می گوید : « چنان که پسر انسان نیامد تا مخدوم شود، بلکه تا خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا کند. »

چهارم. آیا عیسی با موعظه هایش، موافق این ادعا بود؟ یهودیان هنوز در انتظار آغاز عصر مسیحایی اند، چون ادعای مسیحیان، به موعود بودن عیسی را قبول ندارند. به باور یهودیان بسیاری از وعده های مسیحایی در عیسی تحقق نیافت. برای مثال آن چه اشعیا در توصیف زمان آمدن ماشیح می گوید : « گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله، شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند.» با آمدن عیسی تحقق نیافتند. او را برصلیب گذاشتند، بی آن که اتفاقی بیافتد. یهودی ها پس از مرگ وی به قدرت سیاسی نرسیدند و در کل او نتوانسته بود، انتظارات یهودیان از مسیحا را برآورده کند. به رغم تلاش حواریون در انطباق ویژگی های ماشیح بر عیسی، بسیاری از مشخصه های مسیح را نمی توان در عیسی یافت ؛ ویژگی هایی که یهودیان با برشمردن آنها در سروده هایشان از پذیرش مسیحا بودن عیسی، سرباز می زنند. به گفته اشعیا ماشیح موعود بنی اسرائیل برای اقامه حکومتی می آید که در سایه آن مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد. » ، اما از حواریون عیسی هیچ طرح و ایده سیاسی یا الگویی برای تأسیس حکومت نقل نشده است و در مجموعه گفته هایش بسیار ساده و به زبان روستاییان وکشاورزان سخن می گوید. کلمات او سرشار از سلاست و عمیقاً قابل فهم است. او مهم ترین آموزه های خود را که بیشتر اخلاقی و تربیتی هستند، با زبان تمثیلی رای مردم که مخاطب او به شمار می روند، بیان می کند. او هیچ ادعایی برای فرمان روایی ندارد و برای تشکیل حکومت تلاشی نمی کند، و براین باور است که در نقش و مقام بنده بلاکش خدا باید تاوان گناهان آدمی گردد و با رنجی که می کشد، بار گناه را از دوش مؤمنان بردارد. انجیل های چهارگانه نیز فرضیه نجات بخشی عیسی را بر پایه تشکیل حکومت یا تز سیاسی ـ اجتماعی بنا نکرده اند بلکه تنها نقش او را تحمل درد و رنج می دانند. پاره ای از شاگردان او گرایش های سیاسی داشته اند و به نوعی ضد روحی بوده اند که بعدها به فدائیان معروف شده اند، ولی او این مشی سیاسی را تأیید نمی کرد.

منبع: مشرق موعود
گردآوری:گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:07 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

سيماي حضرت مهدي (عج) در قرآن كريم

در قرآن، آيات بسيارى وجود دارد كه به شهادت روايات مستند و معتبر، در باره حضرت مهدى(عليه السلام) و قيام جهانى او نازل گرديده است.

در كتاب شريف «المحجّة فى ما نزل فى القائم الحجّة(عليه السلام)» كه توسط محدث بزرگوار، مرحوم سيد هاشم بحرانى و با بهرهگيرى از دهها جلد كتب تفسير و حديث، تأليف گرديده، مجموعاً (132) آيه از آيات كريمه قرآن ذكر شده كه در ذيل هر كدام يك يا چند روايت در تبيين كيفيت ارتباط آيه با آن حضرت(عليه السلام) ، نقل شده است.

در اينجا به ذكر چند روايت در اين مورد، بسنده مىكنيم:

1 ـ امام صادق (عليه السلام) در باره قول خداى عزّوجلّ: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدّين كلّه و لو كره المشركون» فرمود:

تبیان زنجان

«به خدا سوگند! هنوز تأويل اين آيه نازل نشده است و تا زمان قيام قائم (عليه السلام) نيز نازل نخواهد شد. پس زمانى كه قائم (عليه السلام)به پا خيزد، هيچ كافر و مشركى نمىماند مگر آنكه خروج او را ناخوشايند مىشمارد.»

2 ـ امام باقر (عليه السلام) در باره آيه شريفه «و قل جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل كان زهوقاً» فرمود:

«زمانى كه قائم(عليه السلام) قيام نمايد، دولت باطل از بين خواهد رفت.»

3 ـ امام صادق (عليه السلام) در بيان معناى آيه كريمه «و لقد كتبنا فى الزبور منبعدالذكر أنالأرض يرثها عبادى الصّالحون»فرمود:

«تمام كتب آسمانى، ذكر خداست، و بندگان شايسته خدا كه وارثان زمين هستند، حضرت قائم(عليه السلام) و ياران او مىباشند.»

4 ـ امام باقر (عليه السلام) در باره قول خداى عزّوجلّ: «الذين إن مكّنّاهم فى الأرض اقاموا الصلوة و آتوا الزكاة...» فرمود:

«اينآيه درحق آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) است در حق حضرت مهدى(عليه السلام)و ياران او كه خداوند شرق و غرب زمين را تحت سلطه آنان قرار مىدهد و به وسيله آنان دين را پيروز گردانده و بدعتها و باطلها را مىميراند.»

5 ـ امام سجاد(عليه السلام) زمانى كه اين آيه شريفه را قرائت نمود: «وَعَد اللّه الّذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنَّهم فى الأرض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكّننّ لهم دينهم الّذى ارتضى لهم و ليبدِّلنّهم من بعد خوفهم أمناً يعبدوننى و لايشركون بى شيئاً» فرمود:

«به خدا سوگند! آنان شيعيان ما اهلبيت هستند، خداوند ـ آن خلافت در زمين و اقتدار بخشيدن به دين را ـ به وسيله آنان و به دست مردى از ما، كه مهدى اين امت است، تحقق خواهد داد و هم اوست كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)در بارهاش فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند همان روز را آنچنان طولانى خواهد كرد كه مردى از خاندان من كه همنام من است فرا برسد و زمين را آنچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد، از عدل و داد آكنده سازد.»

6 ـ امام صادق (عليه السلام) فرمود: «آيه «أمّن يجيب المظطرّ اذا دعاه و يكشف السّوء و يجعلكم خلفاء الأرض» در باره قائم از آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شده است. به خدا سوگند، او همان مضطرّ درماندهاى است كه چون در مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزارد و فرج خويش از خدا بخواهد، خداوند دعايش را اجابت كند و بديها را برطرف سازد و او را در زمين خليفه قرار دهد.»

منبع :جمكران نت

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:07 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

موعود و آخرالزمان در دين زرتشتي

موعود و آخرالزمان در دين زرتشتي واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

بحث درباره موعود زرتشتي به لحاظ ساختاري تفاوت‌هايي با ديگر اديان بزرگ دارد؛ چون برخلاف ديگر اديان که پيروانشان منجي نجات‌بخشي را انتظار مي‌کشند، زرتشتيان معتقدند سه پسر آينده زرتشت که با نام عمومي سوشيانت شناخته مي‌شوند، موعودان نجات‌بخشي هستند که هريک به ترتيب در سر هزاره‌اي ظهور مي‌کنند. در این گفتار، پس از معرفی و برشمردن صفات و ویژگی‌های هریک از این موعودهای سه‌گانه که بنا به روایات زرتشتی در دوره آخر عمر جهان به فاصله هزار‌سال از هم‌دیگر زاده خواهند شد، به مسئله آخرالزمان در ادبیات پیش‌گویانه زرتشتی خواهیم پرداخت. در این مبحث، ابتدا بنابر متون دینی زرتشتی «سوشیانت و علايم آخرالزمان»، آن‌چه در روایات درباره ظهور این موعودها ذکر شده، خواهد آمد و آن‌گاه با تفصیل بیشتر و ذکر شواهد و روایات، «جهان و اوضاع آن پس از ظهور منجیان» بررسی خواهد شد.

سوشيانت و سال کيهاني

پيش از پرداختن به مسئله سه موعود، لازم است به بحث ادوار جهانى يا سال كيهانى در آيين زرتشت اشاره‏اى گذرا کنيم كه افسانه ظهور اين موعودهاى سه‏گانه در چارچوب آن جاى داده شده است. البته بايد يادآور شد كه متن‏هاى زرتشتى، درباره اين‏كه «سال كيهانى» از چند هزاره تشكيل مى‏شود، هم‌سخن نيستند. پاره‏اى مى‏گويند از نُه‌هزاره و برخى اين دوره جهانى را به مناسبت دوازده برج سال طبيعى و دوازده نشان منطقۀ‏البروج متشكل از دوازده هزاره مى‏دانند. قراينى نيز حكايت مى‏كند که رقم اصلى، شش‌هزار سال بوده و به‌تدريج به نُه‌هزار سال و دوازده‌هزار سال افزايش يافته است.

اميل بنونيست در اين‏باره مى‏نويسد: نُه‌هزار سال، عقيده زروانيان و دوازده‌هزار سال، اعتقاد مزديسنان غيرزروانى است. اما نيبرگ عقيده دارد كه عمر جهان بنابر رأى زروانيان دوازده‌هزار و بنابر اعتقاد مزديسنان غيرزروانى نُه‌هزار سال است. با اين‌همه، سال كيهانى كامل، چنان‌که به شرح در فصل اول بندهش آمده، دوازده‌هزار سال است كه خود به چهار دوره يا عهدِ سه هزارساله تقسيم مى‏شود.

در سه هزاره اول، اهورامزدا، عالم فروهر يعنى عالم روحانى را بيافريد كه عصر مينوى جهان بوده است. در سه هزاره دوم، از روى صور عالم روحانى، جهان جسمانى خلقت يافت. در اين دوره امور جهان و زندگى مردمان فارغ از گزند و آسيب بود و به همين دليل، عصر طلايى تاريخ دينى مزديسنان ناميده مى‏شود. سه هزاره سوم، دوران شهريارى شهرياران و خلقت بشر و طغيان و تسلط اهريمن است. زرتشت درست در آغاز هزاره اول از دوران چهارم زاده شد؛ هنگامى‌كه بنابر سنت دوران واپسين از چهار دوره عمر جهان بود.

به موجب روايات زرتشتى و بنابه يشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسر متولد مى‏شود كه با نام عمومى سوشيانس خوانده مى‏شوند. اين نام به آخرين موعود تخصيص يافته و او آخرين مخلوق اهورامزدا خواهد بود. كلمه «سوشيانس» كه از ريشه «سو» به معناى سودمند است، در اوستا «سئوشيانت» (yantŝSao) و در پهلوى به اشكال گوناگونى چون سوشيانت، سوشيانس، سوشانس، سوشيوس يا سيوشوس آمده است. در فروردين يشت، بند 129، در معنى سوشيانت چنين آمده است:

او را از اين جهت سوشيانت خوانند، براى آن‏كه او به كليه جهان مادى سود خواهد بخشيد.

در گاتاها اين كلمه چندين‏بار براى شخص زرتشت به‌كار رفته و پيامبر خود را سوشيانت خوانده؛ يعنى كسى‌كه از وجودش سود و نفع برمى‏خيزد و سود رساننده است. هم‌چنین چندبار ديگر در سرودها اين واژه به‌صورت جمع آمده و زرتشت خود و يارانش را «سود رسانندگان» معرفى كرده است. در ساير قسمت‏هاى اوستا نيز غالباً «سوشيانس‏ها» به صورت جمع آمده و منظور از آنها پيشوايان و جانشينان زرتشت است كه در تبليغ دين كوشا هستند و مردم را به راه راست هدايت مى‏كنند. در بخشی از يسنا (10:26) كه از ستايش فروَشىِ نياكان ياد شده، آمده است:

همه فروهرهاى نيك تواناى مقدس پاكان را مى‏ستاييم از آن (فروهر) كيومرث تا سوشيانت پيروزگر.

بخش دیگری از همين موضوع در يسنا نيز تكرار شده است.

در يسنا از سوشيانس‏ها با عنوان نوكنندگان جهان و مردانى كه هنوز متولد نشده‏اند، ياد مى‏شود و در فروردين يشت كرده 1 فقرة 7 آمده است:

اى سپنتمان! فروهرهاى نخستين آموزگاران دين و فروهرهاى مردانى كه هنوز متولد نشده‌اند و در آينده سوشيانس‏هاى نوكننده جهان خواهند بود، از فروهرهاى ساير مردمان قوي‌تر هستند.

در گزارش پهلوىِ ونديداد (5:19)، سوشيانت به صورتِ «aumand Sut» (سودمند) آمده، اما عمده مطالب درباره سوشيانس‏ها در يشت‏هاى سيزدهم و به‏ويژه نوزدهم آمده است. در يشت 19، بند 94 به بعد، درباره ظهور سوشيانس در آخرالزمان و نو شدن گيتى و سپرى شدن جهان چنين آمده است:

او (استوت ارته = سوشيانس) با ديدگان خرد بنگرد. به همه آفريدگان او نگاه خواهد كرد؛ آن‌چه زشت‏نژاد است، او با ديدگان بخشايش سراسر جهان مادى را خواهد نگريست و نظرش سراسر جهان را فناناپذير خواهد ساخت.

يارانِ استوت ارته پيروزمند به در خواهند آمد. نيك‏پندار، نيك‏گفتار، نيك‏كردار و نيك‏دينند و هرگز سخن دروغ به زبان نياورند. در مقابل آنان خشم خونين سلاح بى‏فرّ رو به گريز نهد. راستى به دروغ زشتِ تيره بدنژاد غلبه كند.

منش بد شكست خواهد يافت. منشِ خوب به آن چيره شود. (سخن) دروغ گفته‏شده، شكست خواهد يافت. سخن راست گفته‏شده به آن چيره خواهد شد. خرداد و اَمرداد هر‌دو را شكست دهند؛ گرسنگى و تشنگى را. خرداد و اَمرداد گرسنگى و تشنگى زشت را شكست دهند. اهريمن ناتوان بدكنش رو به گريز خواهد نهاد.

بر اساس روايات پهلوى، نطفه زرتشت در درياچه هامون قرار دارد. در آخرين هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهم) سه دوشيزه از اين نطفه بارور مى‏شوند و سه موعود مزديسنان را مى‏زايند. در يشت سيزدهم، بند 62، آمده است:

فروهرهاى نيك تواناى پاك مقدسين را مى‏ستاييم كه نُه و نود و نه‌صد و نه‌هزار و نُه‏بار ده‌هزار (يعنى 99999) از آنان نطفه سپنتمان زرتشت مقدس را پاسبانى مى‏كنند.

اما بندهاى 128 و 129 در يشت سيزدهم، مهم و جالب‌توجه هستند. در بند 128، مجموعاً از نُه پارسا كه شش تن از آنها ياران سوشيانس و سه تن ديگر موعودهاى آينده‏اند، ياد شده و فَروَشى‏شان ستوده شده است.

بنابه مندرجات كتاب پهلوى دادستان دينيك، هنگامى كه سوشیانس در آخرالزمان ظهور كند، قيامت مردگان به مدت 57 سال طول خواهد ‏‌کشید. در اين مدت، سوشيانس در كشور مركزى، يعنى خونيرس ، فرمان‌روا خواهد بود و شش تن از يارانش در شش كشور ديگر. اينان در طى مدت فرمان‌روايى‏شان، كه بايد به نوعى، فرمان‌روايى معنوى و روحانى تلقى شود، همواره در حال اطاعت از سوشيانس و مجرى فرمان‏هاى وى خواهند بود.

در بند 128، يشت سيزدهم، پس از ذكر نام شش پارساي جاوداني، از سه تن ديگر نيز ياد شده و فَروَشى‏شان ستايش شده است. اینان در اصل همان سه پسرِ آينده زرتشت يا موعودهاى نجات‌بخشى هستند كه در هزاره آخر عمر جهان، به فاصله هزار‌سال از هم‌ديگر، ظهور خواهند كرد. اين سه تن عبارتند از:

1. اوخْشْيَت اِرتَه يعنى پروراننده قانون مقدس (نيرودهنده و رواكننده قانونِ دين و دادِ زرتشت). امروزه اين نام را «اوشيدر» يا «هوشيدر» گويند و در كتب پهلوى، به صورت خورشيتدر يا اوشيتر آمده است. گاه كلمه «بامى» را به آن افزوده، «هوشيدربامى» مى‏گويند كه به‌معناى هوشيدر درخشان است؛

2. اوخْشْيَت نِمَه يا اوخْشْيَت نِمَنگه، يعنى پروراننده نماز و نيايش. امروزه آن را «اوشيدرماه» يا «هوشيدرماه» گويند، ولى در كتب پهلوى به صورت «خورشيت‌ماه» و «اوشيترماه» ضبط شده است. استاد پورداوود مى‏نويسد:

در واقع بايستى «اوشيدرنماز» بگويند؛ چه كلمه «نِمَنگه» به معناى «نماز» است؛

اَستْوَتْ اِرِتَه، يعنى كسى كه مظهر و پيكر قانون مقدس است. در خود اوستا نيز به معناى لفظى اين كلمه اشاره شده و در بند 129، يشت سيزدهم، مى‏خوانيم:

كسى كه سوشيانت پيروزگر ناميده خواهد شد و اَستْوَتْ اِرتَه ناميده خواهد شد. از اين جهت سوشيانت، براى اين‏كه او به سراسر جهان مادى سود خواهد بخشيد؛ از اين جهت اَستْوَتْ اِرتَه، براى اين‏كه او آن‌چه را جسم و جانى است، پيكر فناناپذير خواهد بخشيد، از براى مقاومت كردن بر ضد دروغ جنس دوپا (بشر)، از براى مقاومت كردن در ستيزه‏اى كه از طرف پاك‌دينان برانگيخته شده باشد.

اَستْوَت اِرتَه همان سوشيانس، يعنى سومين و آخرين موعود در آيين مزديسناست. در اوستا هر‌جا كه سوشيانت به صورت مفرد آمده، از او آخرين موعود، يعنى اَستْوَتْ اِرِتَه اراده گرديده است؛ چنان‌که امروزه نيز هر‌وقت به‌طور عام سوشيانس مى‏گوييم، مقصود همان آخرين نجاتبخش و موعود است. برای نمونه، در بخشی از يسنا كه ذكرش گذشت، در آن‌جا كه به فروهر نخستين بشر كيومرث تا به سوشيانت درود فرستاده مى‏شود و يا در بخش دیگری از يسنا آمده است: «به سوشيانت پيروزگر درود مى‏فرستيم.» هم‌چنین در ويسپرد به كسى درود فرستاده مى‏شود كه به كلام سوشيانت كه از پرتوش جهان راستى برپا خواهد شد، متكى باشد. بى‏شك مقصود از سوشيانت در فقرات مذكور، همان اَستْوَتْ اِرتَه يا آخرين موعود است.

آخرالزمان در ادبيات پيش‌گويانه زرتشتى

چنان‌كه در بخش اول اشاره كرديم، در جهان‏بينى زرتشتى عمر جهان (سال كيهانى)، آغاز و انجام آفرينش در زمانى محدود به دوازده‌هزار سال صورت مى‏پذيرد كه خود به چهار دوره يا عهد سه‏هزار ساله تقسيم مى‏شود. دوره اول (سه‌هزار سال اول)، دوره آفرينش مينوى است، يعنى امشاسپندان، ايزدان و فروهرها آفريده مى‏شوند. در دوره دوم (سه‌هزار سال دوم)، اين آفرينش مينوى صورت مادى به خود مى‏گيرد اما حركت و جنبش در اين آفريده‏ها وجود ندارد. دوره سوم (سه‌هزار سال سوم)، كه با هفتمين هزاره از آغاز آفرينش شروع مى‏شود، دوره آميختگى خوبى و بدى، روشنى و تاريكى و به‌طور كلى آميزش اراده هر فرد و اهريمن است. در آغاز اين دوره، اهريمن از تاريكى به مرز روشنى مى‏آيد و آفريدگان روشنی هرمزد را مى‏بيند و به فكر مبارزه با هرمزد و نابودى آفريدگان او مى‏افتد و به دنبال اين انديشه، به آفريدگان او حمله مى‏كند و با هر يك از آنان به نوعى نبرد مى‏كند و جهان مادى را مى‏آلايد. در اين دوره كه در متون فارسى ميانه از آن به «آميزش» (nšizēgum) تعبير مى‏شود، گاه كامه هرمزد رواست و زمانى كامه اهريمن. آخرين دوره (سه‌هزار سال چهارم) با ظهور زرتشت آغاز مى‏شود. اين هزاره دهمين هزاره از آغاز آفرينش و چهارمين هزاره از آغاز آفرينش مادى متحرك يا هفتمين هزاره پس از آفرينش مادى غيرمتحرك است. در هزاره چهارم و به تعبيرى هفتم و به تعبير ديگر دهم، دين بهى در زمين رواج مى‏يابد و زرتشت، گستراننده اين آيين، از حمايت گشتاسپ نيز برخوردار است.

پس از زرتشت، سه پسر آينده او كه موعودهاى نجات‌بخش آخرالزمان در آيين مزديسنا هستند و با نام عمومى «سوشيانس» خوانده مى‏شوند، به ترتيب: هوشيدر در آغاز هزاره يازدهم، هوشيدرماه در آغاز هزاره دوازدهم و سوشيانس در پايان هزاره دوازدهم ظهور مى‏كنند. ايشان مى‏آيند تا ادامه‏ دهنده راه زرتشت، زداينده پيرايه‏ها از دين او و پالاينده جهان از فساد و تباهى و سرانجام، منجيان مردمان و برپاكننده رستاخيز مردگان باشند:

... در اين سه هزاره هوشيدر و هوشيدرماه و سوشيانس كه جداجدا در سر هر هزاره از ايشان يكى آيد و همه كارهاى جهان را بازآرايد و پيمان‏شكنان و بت‏پرستان را در كشور بزند، آن‏گاه آن بدكار (= اهريمن) چنين قوي‌تر مى‏شد كه رستاخيز و تن پسين كردن ممكن نبود.

بنابر نوشته‏هاى پهلوى و چنان‌که گذشت، در پايان هر هزاره از آخرين دوره از عمر جهان، يكى از پسران زرتشت هم‌چون رهايى‏بخشى براى يارى رساندن به دين بهى و شكست اهريمن و يارانش پديدار مى‏گردد. اندكى پيش از ظهور اولين منجى يعنى هوشيدر، دو نجات‏بخش ديگر كه بنابر متون زرتشتى از جاودانان و بى‏مرگان هستند، قيام مى‏كنند و زمينه را براى ظهور و آمدن هوشيدر آماده مى‏سازند. اين‌دو يكى بهرام ورجاوند و ديگرى پشيوتن يا پشوتن است كه بنابر متون موجود هريك نقش ويژه و رسالتى خاص برعهده دارند و با سخت‏كوشى و فداكارى همه آشوب‏ها و نابسامانى‏هاى برهم‏زننده آرامش و آسايش مزديسنان را فرومى‏نشانند.

... آن هنگام، از سوى كابلستان يكى آيد كه بِدو فره از دودۀ بَغان است و (او را) كى‏بهرام خوانند. همه مردم با او باز شوند و به هندوستان و نيز روم و تركستان، همه سويى، پادشايى كند، همه بَد گِرَوِشان را بردارد، دين زردشت را برپا دارد. كس به هيچ گِرَوشى پيدا نتواند آمدن. به همان سرزمين پشيوتن گشتاسپان از سوى كنگ‏دژ آيد، با یک‌صد و پنجاه مرد پرهيزگار و آن بت‌كده را كه زادگاه ايشان بود، بكند و آتش بهرام را به جاى آن بنشاند. دين را همه درست فرمايد و برپا دارد.

در پايان هزاره دهم و اندكى پيش از ظهور هوشيدر، پشوتن يا چهروميان پسر شاه گشتاسب كه بنابر روايات، خود يكى از بى‏مرگان و نجات‌بخشان است، جهت ترويج، بازسازى و برپا داشتن آيين‏هاى دينى قيام مى‏كند و رهبرى مؤمنان را به‌دست مى‏گيرد. وى به هم‌راه یک‌صد و پنجاه شاگرد گزيده‏اش ـ مردان پرهيزکارى كه جامه سمور سياه پوشيده‏اند ـ از كنگ‏دژ بيرون مى‏آيد و تمامى نيروهاى اهريمن را شكست می‌دهد و جهان را از آلودگى پاك مى‏كند. طبق مستندات زرتشتى روز قيام پشوتن، روز ششم فروردين‌ماه است:

ماهِ فروردين، روزِ خرداد، بهرام ورجاوند از هندوگان به پيدايى آيد. ماه فروردين، روز خرداد، پشوتن ويشتاسپان، از كنگ‏دژ به ايران‏شهر آيد و دين مزديسنان روا كند.

بنابر متون پهلوى، براى ظهور بهرام ورجاوند نشانه‏هايى ذكر شده كه بيشتر آنها همانند وقايع و رخ‌دادهايى است كه در ابتداى هريك از هزاره‏ها (به‏ويژه هزاره هوشيدر) از آنها ياد مى‏شود. در قصيده‌ای پهلوى، در توصيف وى چنين آمده:

بيايد آن شاه بهرام ورجاوند از دوده كيان،

بياوريم كين تازيان چنان‌که رستم آورد صد كين جهان؛

نيز مسجدهاى آنها را فرود آوريم و برنشانيم آتش‏ها.

بت‌كده‏ها بركنيم و پاك سازيم از جهان،

تا ناپديد شوند دروغ‏ها و گشودگان (بستگان دروغ) از اين جهان.

و در جاماسب‏نامه فارسى، ص88، درباره نشانه‏هاى ظهورش مطالبی ياد شده است.

زرتشتيان ايران، بر اساس پیش‌گویی‏ها و بشارت‏هايى كه در منابع مختلف دينى درباره ظهور بهرام ورجاوند شده بود، همواره چشم‌انتظار ظهور و قيام وى در سده دهم هجرى بوده‌اند كه درواقع سده پايانى هزاره است. چو بنابر پیش‌گویی‏ها ظهور بهرام ورجاوند در آخر هزاره در سرزمين هندوستان است، زرتشتيان به هم‌كيشان خود در هندوستان نامه‏هاى متعددى نوشتند كه در آنها جوياى خبر از ظهور و قيام بهرام ورجاوند بودند. به بعضى از اين پرسش و پاسخ‏ها در كتاب روايات داراب هرمزديار اشاره شده:

پرسش اين‏كه بهرام كى خواهد آمدن، جواب آن‏كه آفتاب آمدن در ميانه هندوچين، در آن جانب گفته‏اند و نشان زاييدن ايشان آن‌چه در دين معلوم شده ستاره باريدن. آن‌چه در اين جانب معلوم شده نه‌صد و سه پارسى از يزدجرد شهريار معلوم شد. باقى غيب‌دان خداست.

(از روايت كامدين شاپور)

درآمدن ورجاوند كه هر گروهي او را به نامي خوانند، همه‌كس چشمِ انتظار به راه داريم. هروسپ آگاهي مي‌داند كه كي ]در چه زماني[ ظهور خواهد كرد، اما نشاني چند پيش از آمدن ورجاوند گفته‌اند و نشانه‌ها بعضي اثر كرده. اميدواري چنان است كه در اين زودي ظهور خواهد كرد.

(از روايت دستور بُرزو)

سوشيانت و علایم آخرالزمان

بنابر روايات دينى، 57 سال مانده به فرشگرد، سوشيانس زاده خواهد شد. به عبارت ديگر، «هزاره او كه تن‏كردار است، 57 سال بُود».

در زادسپرم درباره ظهور سوشيانس و زمان و نشان رستاخيز مى‏خوانيم:

57 سال به فرشگرد كردارى مانده، سوشيانس زاده شود [براى] به انجام رسانيدن آن‌چه كه با زردشت آفريده شد. درباره زردشت چنان پيداست كه در سى‌سالگى به ديدار اورمزد آمد و دين پذيرفت و قانون را رواج داد. در طول 57 سال به‌تدريج دين به هفت كشور بيامد. چون دين به رواج آمد، دروغ (اهريمن) از آشكارگى به زير زمين [گريخت]. به‌تدريج نيروى ايشان (ديوان) ناكار (بى‏اثر) شد. هنگامى كه آن فرسته (پيام‏آور) به فرجام رسانده كه سوشيانس است، به راهنمايى ايريمن به زمين پيدا شود، به همين اندازه در سى‌سالگى با مينويان ديدار كند. داد فرشگرد كردارى (قانون زندگى نو) هم در طول 57 سال با رواج كامل [دين] به هفت كشور برود و با رواج كامل آن، دروج (اهريمن) از [ميان] آفريدگان نابود شود. از هنگامى كه اهريمن به سوى آفرينش آمد، تاكنون شش‌هزار سال شمردنى (غيركبيسه) است، [كه هر سال] از فروردين‌ماه، اورمزد روز (روز يكم) است تا آن‏گاه كه دوباره فروردين‌ماه اورمزد روز شود كه به سپرى شدن شش‏هزار سال وهيزگى (كبيسه) چهار سال مانده است؛ زيرا هر چهار سال يك روز كبيسه افزوده نشده است و در شش‏هزار سال چهار سال باشد. در آن هنگام نشان رستاخيز [آشكار] باشد و سپهر بجنبد، سير خورشيد، ماه، ستارگان تغيير كند و در فضا يكى شوند، مانند سپهرگردان و چهره درياها [و] همه ساكنان زمين تغيير كند. در زمين بسيار جاى‏ها چشمه‏هاى آتش، مانند چشمه‏هاى آب بيرون آيند؛ زيرا كه آن‌چه را كه اورمزد با آب آفريد، با آتش پايان داده شود؛ زيرا آب طبعى دارد كه روشن‏كننده و روياننده است [اما] آتش سوزنده و بازدارنده تخم است.

(از روايت دستور بُرزو)

براى پاك شدن زمين از تمامى موجودات اهريمن‏آفريده و آماده شدن جهان هستى براى انقلاب نهايى به‌وسيله منجى موعود به گاه رستاخيز و ظهور سوشيانس، آتش‏سوزى‏هاى مهيبى زمين را فرا می‌گيرد؛ چنان‌که بسيارى چشمه‏هاى آتش همانند چشمه‏هاى آب از زمين مى‏جوشد. هم‌چنین بنابر متنى كه گذشت، از نشانه‏هاى رستاخيز، وقوع انقلاب‌های كيهانى و سماوى از جمله تغيير مسير خورشيد، ماه و ستارگان است كه در ديگر متون پهلوى نيز به صورت‏هاى مختلف بدان اشاره شده است. به‌طور مثال، در زند وهومن يسن آمده، به هنگام ظهور هريك از منجيان زرتشتى، خورشيد به ترتيب، به گاه هوشيدر ده شبانه‏روز، به گاه هوشيدرماه بیست شبانه‏روز و به گاه سوشيانس يعنى آخرين موعود، سی شبانه‏روز در آسمان می‌ايستد. جاماسب‏نامه توقف خورشيد در آسمان را از معجزات هوشيدر دانسته كه با وقوع آن، مردمان جهان به دين حق مى‏گروند:

جماعتى از او (هوشيدر) معجزه خواهند و او دعا كند و آفتاب ده‌روز در ميان آسمان بايستد، سر به بالا كند، چون مردم جهان آن معجز ببينند در دين حق بى‏گمان شوند. پس خورشيد برود و طراق عظيم آيد، آن‏جا كه آفتاب است و هركس كه دلش با خداى تعالى راست نباشد، زهره او بترقد و جهان از گناه‌كاران صافى شوند.

به روايتى ديگر كه در دينكرد ذكر شده، هنگامى كه اهريمن، زمانه خويش را رو به پايان مى‏بيند، مى‏كوشد تا خورشيد را كه برشمارنده روزها و سال‏هاست، از حركت بازدارد تا مگر واپسين روز فرا نرسد.

علاوه بر ايستادن خورشيد در آسمان، در آخرالزمان تغييرات شگفتى در آسمان و جهان خاكى رخ مى‏دهد كه خود باعث بروز دگرگونى‏هاى اساسى در نظام طبيعت است. از آن جمله مى‏توان به رنگ باختن خورشيد و ماه، كوتاه شدن سال و ماه و روز، بروز زمين‏لرزه‏هاى شديد و باران‏هاى نابه‌هنگام اشاره نمود:

خورشيد نشان سهم‌ناكى بنماياند و ماه از رنگ بگردد و در جهان، سهم‌ناكى و تيرگى و تاريكى باشد. به آسمان نشان‏هاى گوناگون پيدا آيد و زمين‏لرزه بسيار باشد و باد سخت‏تر آيد و به جهان نياز و تنگى و دشوارى بيشتر پديدار آيد... .

در آن هنگام بادهاى سرد و گرم فراوان مى‏وزند و نظم فصول سال به هم مى‏خورد، ابرهاى بى‏باران بر فراز آسمان ظاهر مى‏شود و به‌جاى آب از ابرها جانوران زيان‌كار مى‏بارد.

و ابر كام‌كار و باد تندرو، به هنگام و زمان خويش باران نشايند كرد. ابر سهم‌گين همه آسمان را چون شب تار كند. باد گرم و باد سرد بيايد و بر و تخمه دانه‏ها را ببرد. باران نيز به هنگام خويش نبارد و بيشتر خرفستر (جانوران زيان‌كار) ببارد تا آب. و آب رودخانه‏ها و جوي‌باران بكاهد و آن را افزايش نباشد.

در آن هنگام ستارگان گناه‌كار (سيارات هفت‌گانه) از بند رها مى‏شوند و با رها شدن آنها، آشوب و ويرانى افزايش می‌یابد و جهان را فرا مى‏گيرد:

... نشان‏هاى آسمان پديدار آيد، يعنى ستارگان گناه‌كار از بند رسته شوند.

به هر حال، به هر سو مى‏نگرى، زمين و زمان دچار انواع بلاها، وبا، قحط و نياز و به‌طور كلى حوادثى است كه وقوع آنها سبب ويرانى و تباهى زندگى زمينى انسان‏ها و موجودات است.

در آن زمانه پست، همه مردم نيز چون حاكمان‌شان فريفتار و ناراستند و ديو آز بر همگان چيره شده و آنان را به سختى و گناه‌كارى كشيده است.

كسى حرمت نان و نمك نگه ندارد و مردم به يك‌ديگر مهر و محبت كمتر دارند:

و مردم را كه در آن زمان زايد، زور و نيرو كمتر باشد و بدگمان‌تر و فريفتارتر بس شوند كه مهرِ روان [و دل‌بستگى به رستگارى روان] كمتر دارند و آزرم [و حرمت] نان و نمك ندارند. پس چون مردم بتر و بدانديش و بدكيش اهلموغ [باشند]، آن [مردم] را دوست خويش شمارند.

در آن زمان، كشتن مرغى و انسانى نيك، برابر شود. كار نيك و كرفه (ثواب) از دست مردمان كمتر رود. خردان به بزرگى و پادشاهى رسند و بزرگان به بندگى و بي‌نوايى.

اى زرتشت سپيتمان! در آن زمان شگفت، مردمى كه كستى بر ميان (كمر) دارند [به سبب] بدخواهى و فرمان‌روايى بد و داورى دروغ بسيار كه بر ايشان آمده است، زندگى ايشان را بايسته نيست [و] مرگ را به آرزو خواهند.

در آن دنياى وانفسا، دين و دين‌دارى و روحانيان مذهبى كه نگه‌دارندگان قوانين دينى محسوب مى‏شوند و داعيه‏دار صيانت از آداب و رسوم و آيين‏هاى مذهبى هستند، آن‌چنان به فساد و تباهى كشانيده مى‏شوند كه دين‌داران و روحانيان در ميان خلق، گناه‌كارترين مردمند؛ به‌طورى كه از پنج گناه، سه گناه را ايشان مرتكب مى‏شوند. آنان بدون هيچ دغدغه‏اى از انجام وظايف دينى خويش سرباز می‌زنند و بيمى از دوزخ ندارند. در حق هم بدگويى می‌كنند و يك‌ديگر را به سخره می‌گيرند و به همين دليل، مردم نيز به قول و فعلشان بى‏اعتمادند و گفتار و فتواى دروغ‌زنان و افسوس‌گران را به جاى ايشان ارج مى‏نهند.

در آن هنگامه از هر هزار يا ده‌هزار تن، تنها يك نفر به دين گرود و آن يك نيز بدان عمل نكند. در نتيجه دين به‌طور كلى نزار و ناتوان شود و فساد، تباهى، روسپى‏گرى، غلام‌بارگى، دروغ و مرگ همه جهان را فرا مى‏گيرد.

پس همه خواستۀ گيتى را در زيرِ زمين نهان كنند و در آن زمان، كار روسپى و جه‏مرزى و غلام‌بارگى و هم‌خوابگى با زنان حایض در جهان بسى آشكارا [و نمايان و رايج] شوند و سيج نهان و مرگ و وبا و نياز در جهان بيشتر شود و تباهى و كام اهلموغِ ديوان و دروجان چيره‏تر شود [و غالب آيد].

جهان و اوضاع آن پس از ظهور منجيان

همان‌طور كه در ابتداى اين گفتار اشاره شد، سه موعود زرتشتى يعنى هوشيدر، هوشيدرماه و سوشيانس كه سه فرزند زرتشت محسوب مى‏شوند، هرسه در يك هزاره‏اى ظهور مى‏كنند تا به اوضاع نابسامان جهان و مردمان سامان بخشند. در روايات و متون زرتشتى در چگونگى پيدايش و تولد هر‌يك از اين سه تن و ويژ‏گى آنها و نيز اوضاع جهان در زمانه‏اى كه ظهور مى‏كنند، مطالب نسبتاً مفصلى ذكر گرديده كه خلاصه‏اى از تلفيق اين روايات بر اساس سه كتاب بندهش، دينكرد و روايات پهلوی نقل مى‏گردد:

بنابر روايات، زرتشت سه‏بار با زن خود «هِوُو vōvh» نزديكى كرد و نطفه او به زمين رفت. ايزد نريوسنگ روشنى و زور آن نطفه را گرفت و براى نگه‌دارى به ايزدناهيد سپرد تا به هنگام آن در آخرين هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهم) به ترتيب سه دوشيزه از اين نطفه‏ها بارور شوند و سه موعود زرتشتى به پيدايى رسند. براى پاسبانى از اين نطفه‏ها 99999 فروهر نيك تواناى پاك مقدسان گماشته شده‏اند. جاى نگه‌دارى اين نطفه‏ها درياچه كيانسيه (هامون) است و می‌گويند مانند سه چراغ در بُن اين درياچه مى‏درخشند.

الف) گاه هوشيدر

سى سال به پايان سده دهم از هزاره چهارم، يعنى هزاره زرتشت، دوشيزه‏اى پانزده‏ساله موسوم به «ناميگ پد» (نامى پد) در آب درياچه مى‏رود و مى‏نشيند و از آن مى‏خورد. نطفه زرتشت او را بارور می‌کند و از آن هوشيدر به وجود مى‏آيد. اين همان نطفه‏اى است كه زرتشت مرتبه سوم قبل از آخرين‏بار، در هِوُو نهاده بود. آن دوشيزه، نه قبل از پانزده‏سالگى و نه پس از آن با هيچ مردى هم‏بستر نمى‏شود تا هوشيدر متولد شود:

آن‏گاه سى زمستان [از] آن دهمين سده سپرى نشده ـ يعنى سى زمستان باقى مانده ـ دوشيزه‏اى كه [نامش]«نامى پد» است، يعنى مادر آن هوشيدر نامى ـ از دوده‌اي‌ست واستر، پسر زردشت ـ به آن آب رود و اندر آن آب نشيند و [از آن] خورد و آن نطفه ايشان به بالا تابد [همان نطفه‏اى كه] زردشت سه ديگر بار از پايان (سوم از آخر) به بن «هِوُو» فراز هشت و آن پسر در آن داده شد كه او را نام بالنده پرهيزگارى است، اگرچه آن كنيز (دوشيزه) پانزده‏ساله است، نه پيش از آن با مردان خوابيد و نه پس از آن تا [آن] هنگام كه آبستن بود (شد) تا آن‏كه او (هوشيدر) بزاد.

در آن هنگام، كشور گرفتار نابسامانى و آشوب است. با زادن هوشيدر، مردى سياه‏درفش در خراسان پيدا مى‏شود و پدشخواريان را بيرون می‌راند و كشور ايران را به پريشانى و بى‏سامانى مى‏كشد و چندسالى با بدی پادشاهى می‌كند. پس از او هيون و ترك به ايران می‌تازند و چندسالى با ويرانى و تباهى حكومت مى‏كنند تا اين‏كه مردى از سوى كابلستان يا هندوستان كه او را «كى‏بهرام» خوانند برمى‏خيزد و زمام امور را در دست مى‏گيرد.

پس از بهرام ورجاوند و به قولى يك سال پيش از او، پشيوتن گشتاسپان از كنگ‏دژ قيام مى‏كند و دين مزديسنان را رواج می‌دهد. در اين هنگام، هوشيدر به سى سالگى مى‏رسد و با آغاز هزاره وى، خورشيد به مدت ده شبانه‏روز در اوج آسمان در همان جايى می‌ایستد كه در ابتداى خلقت آفريده شده بود. بدين ترتيب، مؤمنان مى‏دانند كه هزاره زرتشت به پايان رسيده و بر ناباوران و همگان روشن مى‏گردد كه پديده‏اى شگفت و خارق‏العاده به وقوع پيوسته است.

در همين زمان هوشيدر (در روز ششم ماه فروردين در هندوستان يا چين) با اورمزد و امشاسپندان به گفت‌وگو (هم‌پرسگى) مى‏نشيند و فرداى آن روز، روزى روشن و بارانى است.

پس از اين ديدار، هوشيدر همان وظايفى را به عمل می‌آورد كه پيش از او به پدرش زرتشت محول شده بود. وى پاك‏سازى دين را بر اساس هادمانسرى به عهده مى‏گيرد، آفرينش هرمزد را مى‏گستراند، جهان را از زشتى‏ها پاك می‌کند و بدفعلان و بدتخمگان را نابود مى‏سازد. در هزاره او آشتى و مهرورزى به جاى دشمنى و كين رواج می‌یابد و خشكى و تنگى از جهان کم می‌شود. انسان‌ها در پرتو مهر او در كمال ايمنى و آسايش زندگى مى‏كنند، بدى كاهش می‌یابد و كارهاى نيك مى‏افزايد. در ايران زمين به جاى دروندى (شرك) دگربار نور دين فروزان مى‏شود.

در دوران هوشيدر وقايع شگفت‏انگيزى رخ مى‏دهد كه عمده آنها عبارت است از: ايستادن خورشيد و ايزدمهر به مدت ده شبانه‌روز در اوج آسمان، خشک نشدن گیاهانی که به کار نیایند به مدت سه سال و يا به روايت دينكرد، سه سال همیشه بهاری برای گیاهان، به هلاکت رسیدن انواع درندگان و جانوران وحشی و نابود شدن گرگ سردگان (انواع گرگ):

چون تيرست سال از روزگار اوشيدر بگذرد، همه دد و دام هلاك و نيست شوند.

گرگ سرده در ايام او (هوشيدر) نيست.

انواع گرگ‏ها در يك‏جا گرد می‌آيند و از اجتماع آنها گرگى واحد پديد می‌آيد، به درازاى 433 و پهناى 415 گام. مردم به دستور هوشيدر ابتدا مى‏خواهند اين جانور را با يزش (دعا) نابود سازند، اما با دعاهاى دينى از عهدۀ او برنمى‏آيند. سرانجام سپاهى مى‏آرايند و با اشتر، كارد، گرز، شمشير، نيزه، تير و سلاح‏هاى ديگر آن دروج (ديو) را از پاى درمى‏آورند. زهر اين حيوان تا يك فرسنگ پيرامون، زمين و گياهان موجود را مى‏سوزاند. از آن ديو، جهى (زن بدکاره) به پيكر ابر يا مگس سياه بيرون مى‏جهد و براى انجام كارها به پيش مار مى‏رود و در مار جانشین مى‏شود و بدين سبب، ستم‌گرى و آزارش كاهش مى‏يابد. به عبارتى از اين پس، چند نوع از ماران دين مزديسنا را مى‏ستايند.

افراط و تفريط ديوآفريده ضعيف و نزار مى‏شود و پيمان (اعتدال) نيرومند مى‏گردد. وى مَزَن‏ها را كه از نژاد ديوانند سركوب مى‏كند:

شگفتى [زمان] هوشيدر... نزار شدن افراط و تفريط و زورمند شدن پيمان... و نابود كردن مزن‏هاست.

از روي‌دادهاى شگفت‏انگيز هزارۀ هوشيدر، رسيدن ديو ملكوس خطرناك، جادوگر چهار يا هفت‏ساله است. او كه از تخمه «تور برادَروش» قاتل زردشت است، در سده چهارم يا پنجم يا بنابه روايتى در پايان هزاره هوشيدر ظهور مى‏كند و به جادويى سرما و باران ايجاد مى‏كند. روحانيان و دين‌داران به هنگام فرا رسيدن زمان باران، به مردم توصيه مى‏كنند كه آذوقه و مايحتاج خويش را انبار كنند. اما برخلاف پيش‏بينى و انتظار، آن سال بارانى نمى‏بارد و سال دوم و سوم نيز بدين‌سان سپرى مى‏شود. سال چهارم ناباوران سست‏ايمان، گفته دين‌داران را گزافه و بى‏اساس می‌دانند و مى‏گويند: امسال (سال چهارم) نيز هم‌چون سال‏هاى گذشته بارانى نخواهد باريد و توشه‏اى كه ذخيره كرده‏ايم، به مدت ده‌سال كافى است. آن سال نمی‌كارند و آذوقه‏اى ذخيره نمی‌کنند. اما در آن سال باران می‌بارد. سال اول سه‏بار در تابستان و سه‏بار در زمستان باران قطع می‌شود و سال دوم دوبار در زمستان و دوبار در تابستان و سال سوم يك‏بار در زمستان و يك‏بار در تابستان. سال چهارم در ماه خرداد، روز «دى به مهر» برف شروع مى‏شود و تا ماه دى، روز «دى به مهر» بازنمى‏ايستد. بر اثر اين آفات چهارساله، بيشتر مردم و گوسفندان (چهارپايان اهلى) مى‏ميرند و گوسفند چنان كم‌ياب مى‏شود كه اگر كسى جاى پاى گوسفندى را ببيند، شگفت‏زده مى‏شود. سرانجام اين ديو در زمستان چهارم به نفرين مزديسنان (به روايت دينكرد به‌وسيله «دهمان‏آفرين») به هلاكت مى‏رسد. آن‏گاه مردمان و چارپايان از وَرِ جمكرد بيرون مى‏آيند و در جاهاى مختلف اقامت مى‏كنند و نسلشان فزونى مى‏يابد. اين نسل از نظر بدن و جثه بزرگ‏تر و شايسته‏تر و نيكوكارترند؛ زيرا آن دروج (ديو) نيرومند نمى‏تواند آنان را در كارزار بكشد. گوسفندان نيز از نظر جسمى بهتر و شايسته‏ترند و شير فراوانى مى‏دهند. اين فراوانى شير سبب افزايش انسان‌ها مى‏شود.

دد كوهى و دشتى ايمن مى‏شوند و چنين مى‏پندارند كه آدميان آنان را بسان فرزند خويش مى‏شمارند و بدين سبب به آنان روى مى‏آورند. ايزد ارديبهشت، نگهبان چارپايان، بر مردم بانگ مى‏زند كه «گوسفندان را چونان گذشته مكشيد زيرا نژادشان رو به كاهش است.» دد كوهى و دشتى چون به سن پيرى و ناتوانى می‌رسند، نزد آدميان می‌آيند و به رغبت تن به كشتن می‌دهند تا از شر مار گزنده (و يا مار خزنده) و طعمه او شدن، در امان باشند.

پس از گذشتن سده پنجم از اين هزاره دوسوم مردم جهان پرهيزکار و پارسایند و يك‌سوم گنه‏كار و بدكار:

اين را نيز گويد كه هنگامى كه پنج سده بگذرد... دوسوم ايران‏شهر پرهيزگارند و يك‌سوم دروند و هم ايدون (هم‌چنین) توران [و] آن پيرامون ايران.

بنابر روايات دوران هوشيدر در زمين 150 سال طول مى‏كشد و در اين مدت و ديگر هزاره‏ها بلاهاى جان‌كاهى چون قحط و نياز گران، برف سياه و تگرگ سرخ و نيز چندين‏بار جنگ و خون‌ريزى روى مى‏دهد:

اوشيدر بامى 150 سال بماند و هزاره او پانصدسال باشد.

ب) گاه هوشيدرماه

سى‏سال مانده به پايان هزاره هوشيدر، دوشيزه‏اى به نام «وه‏پد» كه نسبش به زرتشت مى‏رسد، در آب درياچه كيانسه می‌رود، مى‏نشيند و مى‏خورد و نطفه زرتشت در بدن وى جاى مى‏گيرد و از آن هوشيدرماه متولد مى‏شود:

آن‏گاه سى زمستان از آن دهمين سده سپرى نشده كنيز[ى] كه [نام او] وه‏پد است، به آب مى‏رود كه او [مادر] هوشيدرماه است ـ و از دودۀ «ايست‏واستر»، پسر زردشت،... آن‏گاه اندر آن آب نشيند [و از آن] بخورد و آن نطفه به بالا رود كه زردشت پرهيزگار پيش از آخرين‏بار در بن «هوو» هشت و آن پسر از آن آفريده شود كه او را نام «بالنده نيايش» است؛ زيرا كه رادى را مى‏افزايد ـ اگرچه آن كنيز پانزده‏ساله است، نه پيش از آن با مردان خوابيده است و نه پس از آن‏كه آبستن بود تا آن‏كه آن [فرزند] بزاد.

هوشيدرماه نيز هم‌چون هوشيدر، در سى‏سالگى به ديدار هرمزد و امشاسپندان نايل مى‏شود و به نشانه اين ديدار، خورشيد به مدت بيست شبانه‏روز در اوج آسمان توقف مى‏كند. با وقوع اين حادثه مؤمنان متوجه مى‏شوند كه هزاره هوشيدر به پايان رسيده و ناباوران نيز تغييراتى را در آسمان مى‌بینند. فرداى آن روز روشن و بارانى است.

اتفاقات عمده زمان هوشيدرماه عبارتند از: ایستادن خورشيد به مدت بيست شبانه‏روز در ميان آسمان؛ شش‏سال نخشکیدن گياهانى كه به‌كار نيايند، يا به روايت بندهش سرسبزی شش‌ساله گياهان؛ افزایش شير گوسفندان و چهارپايان اهلى به‌طورى كه شير يك گاو براى هزار نفر كافى است؛ نزار گردیدن ديو گرسنگى و تشنگى به‌گونه‏اى كه مردم با يك وعده غذا به مدت سه شبانه‏روز سير مى‏شوند:

شگفتى هوشيدرماه... نزارى [ديو] گرسنگى و تشنگى است، چنان‌که گويد كه از يك غذا سه شبانه‏روز سير باشند.

پيرى و خشم و كين و آز و نياز و شهوت كاستى مى‏پذيرد و آشتى، دوستى، رادى و رامش افزايش مى‏يابد:

... كمى پيرى و افزونى زندگى، رشد آزادگى و آشتى بهترين رادى و رامش.

در آن دوران به روايت صد در بندهش، همه كيش‏ها و آيين‏ها جز كيش مزديسنى باطل مى‏شود و همه مردم به پيغامبرى زرتشت و رسالت موعودهايش ايمان مى‏آورند:

... و همه مردم دين به مازديسنان دارند به پيغامبرى زردشت اسفنتمان انوشروان باد را، اوشيدر، اوشيدرماه اقرار آورند. دين به مازديسنان بستايند و بپذيرند و كيش‏هاى ديگر همه باطل شود و خشم و كين و آز و نياز و شهوت كم شوند، مردم اندر راحتى و آسانى باشند.

چون ده‌سال از هزاره آخر بگذرد، مزديسنان احتياج كمترى به خوراك و پوشاك دارند و دوستى‏شان به گوسفندان كامل‌تر مى‏شود. در هزاره آخرين كسى نمى‏ميرد، مگر اين‏كه او را با اسلحه بكشند يا از پيرى بميرد. 53 سال به پايان اين هزاره مانده، شيرينى و چربى در شير و گياه چنان كامل مى‏گردد كه مردم به علت بى‏نيازى از گوشت، گوشت‌خوارى را رها مى‏كنند و خوراك آنان شير و گياه باشد. سه‌سال مانده به پايان هزاره، شيرخوارى را نيز رها كنند و آشاميدن و خوراكشان از گياه است:

هنگامى كه از آن هزاره (هزاره هوشيدرماه) 53 سال مانده، شيرينى و چربى [كه] اندر شير و گياه است، ايدون كامل شود كه به سبب بى‏نيازى از گوشت، مردم گوشت خوردن را رها كنند و خورش ايشان شير و گياه بود. هنگامى كه سه‌سال مانده است، شير خوردن را نيز رها كنند و آشاميدنى و خوردنى ايشان آب و گياه بود.

در اين هزاره انواع مار به يك جاى گرد آيند و به هم آميزند و مارى به پهناى 833 گام و به درازاى 1656 گام به وجود آيد. مزديسنان به دستور هوشيدرماه سپاه آرايند و به كارزار آن مار روند و يزش (اجراى مراسم دينى و دعا) كنند تا آن ديو را نابود كنند. بر اثر يزش بهدينان ديو گداخته شود و زهرى كه از او بيرون مى‏آيد تا يك فرسنگ، زمين و گياهان را مى‏سوزاند. پس جهى (زن بدكاره) سياه، به شكل مگس يا ابر از ديو بيرون مى‏آيد و در دروجى كه از تخمه و نژاد دوپايان (آدميان) است، درمى‏آميزد و بدين سبب آزارش كمتر مى‏شود.

ضحاك كه در كوه دماوند به بند كشيده شده است، در اواخر دوران هوشيدرماه از بند فريدون رها مى‏شود و فرمان‌روايى خود را بر ديوان و مردمان از سرمى‏گيرد و دستور مى‏دهد كه هركه آب و آتش و گياه را نرنجاند، به نزد او آورند تا او را بجود. پس آب و آتش و گياه از بدى مردم، پيش هرمزد گله كنند و گويند كه فريدون را برخيزان تا ضحاك را بزند، در غير اين صورت در زمين نمى‏مانيم. هرمزد به هم‌راه امشاسپندان به سوى روان فريدون رود و او را گويد: «برخيز و ضحاك را بكش!» روان فريدون گويد: «من نمى‏توانم، نزد گرشاسپ رويد.» اورمزد هم‌راه امشاسپندان پيش روان گرشاسپ رود تا او را برخيزاند. هرمزد به سروش و نريوسنگ ايزد فرمان دهد: «تن گرشاسپ را بجنبانيد تا برخيزد!» سه‌بار بانگ كنند و برنخيزد، اما چهارم‌بار برمی‌خيزد و به جنگ ضحاك می‌رود و گرز پيروزگر به سرش می‌كوبد و او را می‌كشد. اين پيروزى در روز ششم ماه فروردين است:

ماه فروردين، روزِ خرداد سامِ نريمانان آژدهاك را به‏كشد و خود به هفت كشور خدايى به‏نشيند، تا كى‏خسرو به ديدار آيد.

ضحاك در اين مدت آن‌قدر باقى مى‏ماند كه يك‏چهارم يا يك‏سوم گوسفندان (چهارپايان اهلى كوچك) را بخورد و آب و آتش را نابود كند، اما با مرگ او بار ديگر آشوب و پريشانى و ظلم و ستم از جهان و به‏ويژه ايران‏شهر رخت بربندد.

ج) گاه سوشيانس

سى‌سال مانده به پايان دهمين سده از هزاره هوشيدرماه، دوشيزه‏اى پانزده‏ساله به نام «گواگ پد» كه از نسل زرتشت است، به درياچه كيانسه مى‏رود و در آب مى‏نشيند و از آن مى‏خورد. اين دوشيزه كه هرگز با مردى هم‌بستر نشده است، از نطفه زرتشت بارور می‌شود و سوشيانس از او متولد مى‏گردد. وى آخرين نجات‌بخشى است كه به زمين مى‏آيد تا جهان را از آلودگى‏ها و ناپاكى‏ها، پاك كند. سوشيانس همانند خورشيد نورانى است كه فرّه كيانى با اوست. با ظهور او دين مزديسنى كمال مى‏پذيرد و استوار مى‏ماند. با ششم چشم به هر طرف مى‏نگرد و چاره درد ناشى از دروج را مى‏يابد. دوران او فقط 57 سال است. سوشيانس نيز هم‌چون دو موعود ديگر، در سى‌سالگى به ديدار هرمزد و امشاسپندان مى‏شتابد و با آنان گفت‌وگو مى‏كند. به نشانۀ اين ديدار، خورشيد به مدت سى شبانه‏روز در ميانه آسمان مى‏ايستد، درست به همان‌گونه كه در آغاز آفرينش بود و مردمان مى‏فهمند كه بار ديگر با حادثه شگفت‏انگيزى روبه‌رو خواهند شد:

چون سى‏ساله شود، به همپرسه (ديدار) اورمزد افزونى رسد و سى شبانه‏روز خورشيد در ميان آسمان بايستد، فرو نشود و مردمان بدانند كه ديگرباره شگفتى پديدار خواهد آمدن.

به هنگام بازگشت از اين گفت‌وگو، كى‏خسرو سوار بر «واى درنگ خداى» به استقبال سوشيانس مى‏آيد و كارها و افتخارات خويش را از قبيل برافكندن بت‌كده كنار چيچست و كشتن افراسياب تورانى براى وى بازگو مى‏كند. سوشيانس او را می‌ستاید و از او مى‏خواهد دين را بستايد. كى‏خسرو دين را ستايش مى‏كند. در طول مدت 57 سال (دوران سوشيانس) كى‏خسرو فرمان‌رواى هفت كشور و سوشيانس موبدان موبد است:

پنجاه و هفت سال كى‏خسرو هفت كشور [را ]خدايى بُوَد و سوشيانس موبدان موبد بُوَد.

سوشيانس برگزيده‏اى همانند زرتشت است و هر آن‌چه با زرتشت آغاز شده، مأمور به انجام رسانيدن آن است. در طول هزاره وى كليه كارها بر مبناى گاهان جريان مى‏يابد. او سودمند است و تن‏كردار، يعنى همه جهان مادى را سود مى‏بخشد و همه مردمان تن‏دار و جان‌دار را بى‏رنجى:

... ايدون سودمند كه همه جهان مادى را سود دهد و ايدون تن‏كردار كه همه مردمان تن‌دار و جان‌دار را بى‏رنجى بخشد.

بنا به روايات در زمان سوشيانس، سال 365 روز كامل است و كبيسه ندارد:

در روزگار سوشيوس «ل» روز (سی روز) خورشيد در ميان آسمان ايستد و اين دفعت خورشيد به جايگاه خويش شود و بعد از آن سال 365 روز راست شود و آفتاب از سر حمل تا سر حمل رسند، چنان‌که اكنون چهار يك شبان‏روز بازپس افتد، آن زمان نباشد، كبيسه نكند.

در زمان او طوس به نزد گرشاسب مى‏رود و به او مى‏گويد به گاهانى يشت كن و گرز بيفكن؛ چه اگر چنين نكنى تو را بكشم. گرشاسب از بيم تير طوس، گرز خود را بر زمين می‌افكند و دين را پذيرا مى‏شود.

پس از آن هيچ انسان زنده‏اى نميرد. همه مردمان دين بهى را برمی‌گزينند و با يك‌ديگر به دوستى و مهربانى رفتار می‌كنند. پيش از برانگيختن مردگان، سوشيانس سپاهى برمى‏انگيزد و به كارزار با ديو بدعت (اهلموغى) مى‏رود، يشتى مى‏خواند و آن ديو به بالا و پايين زمين مى‏دود و سرانجام در سوراخ زمين مى‏رود و شهريور امشاسپند كه پاس‌دار و نگه‌دارنده فلزات در جهان مادى است، بر اين سوراخ فلز گداخته مى‏ريزد و او را محبوس مى‏كند و سرانجام اين ديو به قعر دوزخ فرو مى‏افتد.

سوشيانس بعد از به كيفر رسانيدن گناه‌كاران، پنج‏بار يشت مى‏كند و هر‌بار يك‏پنجم ديوان را نابود مى‏سازد، و بدين ترتيب، همه ديوان از ميان و تنها ديو آز و اهريمن باقى مى‏مانند. ايزد سروش به نابودى ديو آز برمى‏خيزد و هرمزد اهريمن را با تمام مظاهر پليدش، يعنى تاريكى و بدى، از طريق همان سوراخى كه در آغاز آفرينش از آن‏جا آمده بود، از آسمان بيرون مى‏كند و براى هميشه از كار مى‏افكند، به گونه‏اى كه ديگر نتواند بازگردد و اين پايان كار اوست.

دوره 57 ساله هزاره سوشيانس، دوره كمال و رشد موجودات اورمزدى است. همه ديوان از نسل دوپايان و چهارپايان نابود مى‏شوند و همه زشتى و دروغ ديوآفريده از ميان مى‏رود. بيمارى، پيرى، مرگ، آزار، ظلم، بدعت و همه بدى‏ها از ميان مى‏رود و مردمان مطيع فرمان‏هاى دينى هستند و همه در كنار يك‌ديگر به خوشى و شادمانى زيست مى‏كنند. گياهان هميشه در رويش و سرسبز و خرمند. از 57 سال دوره او، هفده‏سال خوراك مردم گياه است، سى‌سال آب مى‏خورند و ده‌سال پايانى خوراكشان مينوى است:

و اين نيز [گفته شده است] كه اندر 57 سال او (دوره سوشيانس)، نابودى دروغ دو پاى تخمه است و [نابودى] بيمارى، پيرى، مرگ، درد و همه بدى و ستم و كفر. گياه هميشه زريون بود و همه آفرينش به شادى باشند، هفده‌سال خوراك گياه، سى‌سال خوراك آب و ده‌سال خوراك، مينوى باشد.


 

پژوهشکده مهدویت / گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان

http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html

منابع

اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی، دکتر رحیم عفیفی، انتشارات توس1374.

ایران در زمان ساسانیان، کریستین سن، ترجمه رشید یاسمی، تهران 1332و1374.

بندهش، فرنبغ دادگی، مهرداد بهار، انتشارات توس، 1369.

بندهش هندی، تصحیحی و ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368.

پژوهش در اساطیر ایران، مهرداد بهار، انتشارات آگاه1375.

تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، هماینون صنعتی‌زاده، انتشارات توس1374.

ترجمه چند متن پهلوی، ملک‌الشعراء بهار، نشر سپهر،1374.

جاماسپی (جاماسپ‌نامه فارسی)، به کوشش مدی، بمبئی1903.

داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید گلشاه و متن‌های دیگر(بررسی دستنویس م.او29)، کتایون نرداپور، انتشارات آگاه1378.

دانشنامه مزدیسنا، دکتر جهانگیر اوشیدری، نشر مرکز1371.

دستورنامه پهلوی، (جلد دوم شرح واژگان و دستور زبان)، هنریک ساموئیل نیبرگ، انتشارات اساطیر1381.

دین ایرانی بر پایه منتهای معتبر یونانی، اصیل بنو نیست، ترجمه دکتر بهمن سرکاراتی، نشر قطره1377.

دین‌های ایران، گئوویدن گرن، ترجمه دکتر منوچهر فرهنگ، انتشارات آگاهان ایده، 1377.

دین‌های ایران باستان، هنری ساموئیل نیبرگ، ترجمه دکتر سیف‌الدین نجم‌آبادی، مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ‌ها1359.

رساله سوشیانس، استاد پورداود، انتشارات فروهر، چاپ دوم1374.

روایات داراب هرمزدیار، به کوشش مدی، بمبئی1922.

روایت پهلوی (متنی به زبان پارسی میانه یا پهلوی ساسانی)، مهشید میرفخرایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367.

روزهرمزد ماه فروردین ماه فروردین روز خرداد.

زند بهمن یسن، تصحیح محمدتقی راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی1370.

زند و هومن یسن، صادق هدایت، بدون تاریخ چاپ.

صد در نثر و صدر در بندهش، تصحیح و حوائی Dhabhar، بمبئی1909میلادی.

فرهنگ نام‌های اوستا، هاشم رفی، ج2، انتشارات فروهر1346.

کیانیا، کریستن سن، ترجمه ذبیح‌الله صفا، تهران1336.

گزیده‌های زادسپرم، محمد تقی راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366.

ماه فروردین روز خرداد، ابراهیم میرزای ناظر، مشهد انتشارات ترانه، 1373.

متون پهلوی، گردآورنده جاماسب آسانا، گزارش سعید عریان، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1371.

مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، انتشارات بناید فرهنگ ایران1354.

نجات‌بخش در ادیان، محمد تقی راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی1369.

وزیدگی‌های زادسپرم، پژوهش محمدتقی راشد محصل، پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی، 1385.

وندیداد، هاشم رفی، انتشارات فکر روز1376.

ویسپرد، گزارش استادپور داود، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم1357.

یسنا، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، ج1، چاپ سوم1356.

یشتها، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، 2جلد، چاپ سوم1356.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:07 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

مصلح موعود در اقوام مختلف جهان

مصلح موعود در اقوام مختلف جهان واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

مسئلة عقيده به ظهور مصلحي جهاني در پايان دنيا امري عمومي و همگاني است و اختصاص به هيچ قومي و ملتي ندارد. سرمنشأ اين اعتقاد کهن و ريشه‌دار علاوه بر اشتياق دروني و ميل باطني هر انسان ـ که به طور طبيعي خواهان حکومت حق و عدل و برقراري نظام صلح و امنيت در سرتاسر جهان است ـ نويدهاي بي‌شائبة پيامبران الهي در تاريخ بشريت به مردم مؤمن و آزادي‌خواه جهان است.

تمامي پيامبران بزرگ الهي در دوران مأموريت خود به عنوان جزئي از رسالت خويش به مردم وعده داده‌اند که در آخرالزمان و در پايان روزگار، يک مصلح بزرگ جهاني ظهور خواهد نمود و مردمان جهان را از ظلم و ستم ستمگران نجات خواهد داد و فساد، بي‌ديني و بي‌عدالتي را در تمام جهان ريشه‌کن خواهد ساخت و سراسر جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. سيري کوتاه در افکار و عقايد ملل مختلف مانند: مصر باستان، هند، چين، ايران و يونان و نگرش به افسانه‌هاي ديگر اقوام مختلف بشري اين حقيقت را به خوبي روشن و مسلم مي‌سازد که همة اقوام مختلف جهان با آن همه اختلاف آراء عقايد و انديشه‌هاي متضادي که با يکديگر دارند، در انتظار مصلح موعود جهاني به سر مي‌برند.

اينک براي اين که دربارة اين موضوع سخني به گزاف نگفته‌ باشيم فهرست مختصري از بازتاب اين عقيده را در ميان اقوام و ملل مختلف جهان در اينجا مي‌آوريم.

1. ايرانيان باستان معتقد بودند «گرزاسپه» قهرمان تاريخي آنان زنده است و در کابل خوابيده و صد هزار فرشته او را پاسباني مي‌کنند تا روزي که بيدار شود و قيام کند و جهان را اصلاح نمايد.2. گروهي ديگر از ايرانيان مي‌پنداشتند که«کيخسرو» پس از تنظيم کشور و استوار ساختن شالودة فرمانروايي، ديهيم پادشاهي را به فرزند خود داد و به کوهستان رفت و در آنجا آرميده تا روزي ظاهر شود و اهريمنان را از گيتي براند.

3. نژاد اسلاو بر اين عقيده بودند که از مشرق يک نفر برخيزد و تمام قبايل اسلاو را متحد سازد و آنها را بر دنيا مسلط گرداند.

4. نژاد ژرمن معتقد بودند که يک نفر فاتح از طوايف آنان قيام نمايد و ژرمن را بر دنيا حاکم گرداند.

5. اهالي صربستان انتظار ظهور «مارکوکراليويچ» را داشتند.

6. برهماييان از ديرزماني بر اين عقيده بودند که در آخرالزمان «ويشنو» ظهور نمايد و بر اسب سفيدي سوار شود و شمشير آتشين بر دست گرفته و مخالفان را خواهد کشت، و تمام دنيا «برهمن» گردد و به اين سعادت برسد.

7. ساکنان جزاير انگلستان از چندين قرن پيش آرزومند و منتظرند که «ارتور» روزي از جزيرة «آوالون» ظهور نمايد و نژاد «ساکسون» را در دنيا غالب گرداند و سعادت جهان نصيب آنها گردد.

8. اسن‌ها معتقدند که پيشوايي در آخرالزمان ظهور کرده، دروازه‌هاي ملکوت آسمان را براي آدميان خواهد گشود.

9. سلت‌ها مي‌گويند: پس از بروز آشوب‌هايي در جهان، «بوريان بور ويهيم» قيام کرده، دنيا را به تصرف درخواهد آورد.

10. اقوام اسکانديناوي معتقدند که براي مردم بلاهايي مي‌رسد، جنگ‌هاي جهاني اقوام را نابود مي‌سازد، آنگاه «اودين» با نيروي الهي ظهور کرده و بر همه چيره مي‌شود.

11. اقوام اروپاي مرکزي در انتظار ظهور «بوخض» هستند.

12. اقوام آمريکاي مرکزي معتقدند که «کوتزلکوتل» نجات‌بخش جهان، پس از بروز حوادثي در جهان، پيروز خواهد شد.

13. چيني‌ها معتقدند که «کرشنا» ظهور کرده، جهان را نجات مي‌دهد.

14. زرتشتيان معتقدند که «سوشيانس» (نجات‌دهندة بزرگ جهان) دين را در جهان رواج دهد، فقر و تنگدستي را ريشه‌کن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم‌فکر و هم‌گفتار و هم‌کردار گرداند.

15. قبايل «اي پوور» معتقدند که روزي خواهد رسيد که در دنيا ديگر نبردي بروز نکند و آن به سبب پادشاهي دادگر در پايان جهان است.

16. گروهي از مصريان که در حدود 3000 سال پيش از ميلاد، در شهر «ممفيس» زندگي مي‌کردند، معتقد بودند که سلطاني در آخرالزمان با نيروي غيبي بر جهان مسلط مي‌شود، اختلاف طبقاتي را از بين مي‌برد و مردم را به آرامش و آسايش مي‌رساند.

17. گروهي ديگر از مصريان باستان معتقد بودند که فرستادة خدا در آخرالزمان در کنار رودخانة خدا پديدار گشته، جهان را تسخير مي‌کند.

18. ملل و اقوام مختلف هند، مطابق کتاب‌هاي مقدس خود، در انتظار مصلحي هستند که ظهور خواهد کرد و حکومت واحد جهاني را تشکيل خواهد داد.

19. يونانيان مي‌گويند: «کالويبرگ» نجات‌دهندة بزرگ ظهور خواهد کرد و جهان را نجات خواهد داد.

20. يهوديان معتقدند که در آخرالزّمان «ماشيع» (مهدي بزرگ) ظهور خواهد کرد و تا ابدالآباد در جهان حکومت مي‌کند. او را از اولاد حضرت اسحاق مي‌پندارد در صورتي که تورات کتاب ـ مقدس يهود ـ او را صريحاً از اولاد حضرت اسماعيل دانسته است.

21. نصارا نيز به وجود حضرت(ع) قائلند و مي‌گويند: او در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و عالم را خواهد گرفت، ولي در اوصافش اختلاف دارند.1

آنچه از نظر گذشت ـ گرچه همة آنها با حضرت مهدي(ع) کاملاً تطبيق نمي‌کند و حتي برخي از آنها اصلاً با مهدي موعود اسلام وفق نمي‌دهد ـ از يک حقيقت مسلّم حکايت مي‌کند و آن اينکه: اين افکار و عقايد و آرا که همة آنها با مضمون‌هاي مختلف، از آينده‌اي درخشان و آمدن مصلحي جهاني در آخرالزمان خبر مي‌دهند، نشانگر اين واقعيت است که همة آنها در واقع از منبع پر فيض وحي سرچشمه گرفته است، ولکن در برخي از مناطق دوردست که شعاع حقيقت در آنجا کمتر تابيده است در طول تاريخ به تدريج از فروغ آن کاسته شده، و فقط کلياتي از نويدهاي مهدي موعود و «مصلح جهاني» در ميان ملت‌ها به جاي مانده است.

البته سالم ماندن اين نويدها در طول قرون متمادي، خود بر اهميت موضوع مي‌افزايد، و مسئلة «مهدويت» و ظهور مصلح جهاني را قطعي‌تر مي‌کند.

 اسامي موعود در کتب مذهبي

اينک قسمتي از اسامي مبارک منجي موعود را که با الفاظ مختلفي در بسياري از کتب مذهبي اهل اديان و ملل مختلف جهان آمده است، از نظر مي‌گذرانيم: «صاحب» در صحف ابراهيم(ع)، «قائم» در زبور سيزدهم، «قيدمو» در تورات به لغت ترکوم، «ماشيع» (مهدي بزرگ) در تورات عبراني، «مهميد آخر» در انجيل، «سروش ايزد» در زمزم زرتشت، «بهرام» در ابستاق زند و پازند، «بندة يزدان» هم در زند و پازند، «لند بطاوا» در هزارنامة هنديان، «شماخيل» در ارماطس، «خوراند» در جاويدان، «خجسته» (اصمد) در کندرال فرنگيان، «خسرو» در کتاب مجوس، «ميزان الحق» در کتاب اثري پيغمبر، «پرويز» در کتاب برزين آذرفارسيان، «فردوس اکبر» در کتاب قبروس روميان، «کلمة الحق» و «لسان صدق» در صحيفة آسماني، «صمصام الاکبر» در کتاب کندرال، «بقية‌الله» در کتاب دوهر، «قاطع» در کتاب قنطره، «منصور» در کتاب ديد براهمه، «ايستاده» (قائم) در کتاب شاکموني، «ويشنو» در کتاب ريگ ودا، «فرخنده» (محمد) در کتاب وشن جوک، «راهنما» (هادي و مهدي) در کتاب پاتيکل، «پسر انسان» در عهد جديد (اناجيل و ملحقات آن)، «سوشيانس» در کتاب زند و هومو من يسن، از کتب زرتشتيان، در کتاب شابوهرگان کتاب مقدس «مانويه» ترجمة «مولر» نام «خرد شهر ايزده» آمده که بايد در آخرالزمان ظهور کند، و عدالت را در جهان آشکار سازد، «فيروز» (منصور) در کتاب شعياي پيامبر.2

علاوه بر اينها اسامي ديگر نيز براي موعود مبارک در کتب مقدس اهل اديان ذکر شده است که ما به جهت اختصار از نقل آنها خودداري نموديم.

اسامي مقدسي چون: «صاحب، قائم، قاطع، منصور و بقيةالله» که در کتب مذهبي ملل مختلف آمده است، از القاب خاص وجود مقدس حضرت حجت بن الحسن العسکري(عج) است که در بيشتر روايات اسلامي، به آنها تصريح شده و اين خود بيانگر اين واقعيت است که موعود همة امت‌ها و ملت‌ها، همان وجود مقدس حضرت مهدي(ع) است.

موعود در دين يهود

چنانکه در آثار «دانيال نبي» مسطور است، عبارت از بيان اين معنا است که در آخرالزمان حق تعالي جهان را دگرگون خواهد فرمود و صالحان و ابرار از ظالمان و اشرار جدا خواهند شد و اين روزگار پر از ظلم و جور به پايان خواهد رسيد.

شور و التهاب انتظار موعود آخرالزمان، در تاريخ پرفراز و نشيب يهوديت موج مي‌زند. يهوديان در سراسر تاريخ محنت‌بار خود، هرگونه خواري و شکنجه را به اين اميد بر خود هموار کرده‌اند که روزي موعود (مسيحا) بيايد و آنان را از گرداب ذلت، درد و رنج رهانده، فرمانرواي جهان گرداند.

در سراسر تاريخ بني اسرائيل، کساني به عنوان موعود يهود برخاستند و با گرد آوردن برخي افراد ساده‌لوح، بر مشکلات آنان افزودند. امّا در اين ميان حضرت عيسي بن مريم ظهور کرد و با داشتن شخصيتي بس والا و روحي الهي، دين بسيار بزرگي را بنياد نهاد و گروه بي‌شماري را به ملکوت آسمان رهنمون شد.

با توجه به مطالب ياد شده، روشن مي‌شود که اصل ظهور منجي جهان در نزد پيروان دين يهود، ثابت و مسلم است. در عين حال بغض و کينة آنان نسبت به همة اديان ـ خصوصاً مسيحيت ـ قابل انکار نيست. از آرزوهاي يهود آن است که از طريق ظهور موعود منتظر، بر همة بشريت مسلط شوند و همة ملل و اقوام دنيا تسليم يهود و تحت استعمار آنان باشند. توجه به اين نکته ضروري است که مسئلة منجي جهاني صبغة يهوديت يا نژاد يهودي ندارد.

از نظر اين نويسنده، عدة قليلي از سياسيون يهود باسوء استفاده از اين عقيده، رژيم اسرائيل را در سرزمين‌ فلسطين، به منظور زمينه‌سازي ظهور مسيح ايجاد کردند. آنان احساسات يهوديان را براي سرزمين مقدس برانگيختند و ثروتمندان را براي ايجاد آبادي‌هاي يهودي‌نشين تشويق کردند.

در مقابل، عدة کثيري از يهوديان، پندار جعلي ياد شده را رد مي‌کردند و عقيده داشتند که نجات، تنها از طريق دخالت مستقيم خدا به دست مي‌آيد. سرعت بخشيدن به دوران رهايي از طريق ايجاد مهاجرنشين‌هاي يهودي در فلسطين، نقض آشکار شريعت به شمار مي‌رود.3

 موعود در دين مسيحيت

همان طور که نجات‌دهندة پاياني بر مبناي معتقدات يهوديان، مسيح (ماشيع) است که جهان را درخشان و با شکوه مي‌سازد، به اعتقاد مسيحيان نيز مسيح(ع) نجات‌بخش است. البته براي زمان ظهور حضرت مسيح(ع) تاريخ مشخصي در بشارت انجيل نمي‌يابيم و از اين جهت شباهت دقيقي با اعتقاد اسلامي دربارة زمان ظهور وجود دارد، در انجيل مي‌خوانيم:

امّا آن روز و آن ساعت را نمي‌داند کسي از بشر و فرشتگان آسمان، مگر پدر.4

بر اساس بشارت فراواني که در کتاب انجيل آمده است، حضرت مسيح(ع) به دنبال قيام حضرت قائم(ع) در «فلسطين» آشکار خواهد شد و به ياري آن حضرت خواهد شتافت، و پشت سر حضرتش نماز خواهد گزارد، تا يهوديان و مسيحيان و پيروان وي تکليف خويش را بدانند و به اسلام بگروند و حامي حضرت مهدي(ع) گردند. از اين رو، در آخرين روزهاي زندگي ـ و شايد در طول دوران حيات ـ به ياران و شاگردان خود توصيه‌ها و سفارش‌هاي اکيدي دربارة بازگشت خود به زمين نموده و آنان را در انتظار گذارده و امر به بيداري و هوشياري و آمادگي فرموده است.

اينک متن برخي از آن بشارات که در انجيل آمده است:

پس بيدار باشيد؛ زيرا که نمي‌دانيد در کدام ساعت خداوند شما مي‌آيد. ليکن اين را بدانيد که اگر صاحب خانه مي‌دانست در چه پاس از شب دزد مي‌آيد، بيدار مي‌ماند و نمي‌گذاشت که به خانه‌اش نقب زند. پس شما نيز حاضر باشيد، زيرا در ساعتي که گمان نبريد پسر انسان مي‌آيد پس آن غلام امين و دانا کيست که آقايش او را بر اهل خانة خود بگمارد تا ايشان را در وقت معين خوراک دهد. خوشا به حال آن غلامي که چون آقايش آيد او را در چنين کاري مشغول يابد.5

نظير اين پيشگويي در انجيل لوقا نيز آمده است6: مقصود از «پسر انسان» حضرت مسيح(ع) نيست، زيرا مطابق نوشتة جيمز هاکس آمريکايي در قاموس کتاب مقدس اين عبارت 80 بار در انجيل و ملحقات آن (عهد جديد) آمده است که فقط 30 مورد آن با حضرت عيسي مسيح(ع) قابل تطبيق است ولي50 مورد ديگر از نجات‌دهنده‌اي سخن مي‌گويد که در آخر زمان و پايان روزگار ظهور خواهد کرد و حضرت عيسي(ع) نيز با او خواهد آمد، و او را جلال و عظمت خواهد داد، و از ساعت و روز ظهور او جز خداوند متعال کسي اطلاع ندارد. که او کسي جز حضرت مهدي(عج) آخرين حجّت خدا نخواهد بود.

به طوري که مي‌بينيم فرازهايي از عهد جديد با روايات اسلامي وجوه مشترک فراواني دارد که از آن جمله است: نزول حضرت عيسي(ع)7، صيحة آسماني، زنده شدن گروهي از افراد صالح، آمدن او بر فراز ابر و ربوده شدن ياران حضرت ولي‌عصر(ع) از محراب‌ها و رختخواب‌هاي خود و انتقال يافتن آنها بر فراز ابرها، همة اين موارد در احاديث اسلامي آمده و با اين فقرات انجيل دقيقاً منطبق است.

 موعود در دين زرتشت

موعود زرتشت يا «سوشيانس» ـ که در فارسي «سوشيانت» و گاه به صورت جمع «سوشيانس‌ها» آمده ـ نجات‌بخشي است که «اهورامزدا» به مردمان نيک وعده داده شده، و وظيفه‌اش پاييدن و نگهباني جهان راستي است. جهاني که اندکي پيش از رستاخيز آراسته خواهد شد و در آن راست‌گو بر دروغ‌گو چيره خواهد شد. جهاني که در آن حق غالب است و باطل و دروغ مغلوب.8 «از اين جهت سوشيانس (ناميده خواهد شد) زيرا که سراسر جهان مادي را سود خواهد داد.»9

سوشيانس، يعني سود دهنده و خيرخواه. اين برگزيدة الهي، زماني که جهان آکنده از تباهي‌ها شود، در بخش مرکزي زمين ظهور خواهد کرد. سوشيانس از فرزندان زرتشت است که نطفه‌اش به شيوة معجزه‌آسايي در درياچه نگهداري مي‌شود و مادر او دوشيزه‌اي است از نژاد زرتشت پيامبر. اين شخصيت الهي در صفات و ويژگي‌ها شباهت خاصي به زرتشت پيامبر خواهد داشت. در انتها به شباهت‌هايي اشاره شده است که در متون ديني اسلام و زرتشت، ميان حضرت مهدي(عج) و سوشيانس وجود دارد.

در ميان کتب زرتشتيان، گات‌ها يا سرود‌هاي زرتشت قديمي‌ترين و معتبرترين آنهاست و بعد از آن، اوستا شامل دستورها و فرمان‌هاي زندگي است. کتاب بندهش که در قرن سوم هجري نوشته شده، در مورد مسئلة «منجي» نظريه‌هايي چون نظريات شيعه دارد. در حالي که در اوستا اين موارد به چشم نمي‌خورد.

زرتشتيان قائل به ظهور سه منجي هستند که هر يک به فاصلة هزار سال از ديگري ظهور خواهد کرد و به ترتيب عبارتند از: «هوشيدر» به معني پرورانندة قانون و «هوشيدار ماه» به معني پرورانندة نماز و نيايش و «استوت ارت» آخرين منجي، که با آمدن او جهان نو مي‌شود و رستاخيز مي‌گردد و مردگان زنده مي‌شوند و زندگان نيز عمري هميشگي خواهند داشت.

بارداري مادر سوشيانس شباهت زيادي به مادر گرامي حضرت مهدي(ع) دارد10. مادر حضرت مهدي(ع) داراي بارداري پنهان بود و آثار حمل در او آشکار نبود.

در بخش «گات‌ها» که يکي از بخش‌هاي چهارگانة اوستا است (بندهاي 8 و 9) نويدهايي در مورد ظهور حضرت مهدي(ع) و سيطرة جهاني آن حضرت و قيام شکوهمند او را داده است. از اين روز به نام «بامداد روز» ياد شده است.

جاماسب، در کتاب معروف خود جاماسب نامه که حوادث گذشته و آيندة جهان در آن ثبت شده، و احوال پادشاهان، انبيا، اوصيا و اوليا را بيان مي‌کند، ضمن مطالبي که از قول زرتشت راجع به پيامبران بازگو مي‌نمايد در مورد پيامبر گرامي اسلام(ص) و دولت جاودانة حضرت مهدي(ع) و رجعت گروهي از اموات مطالبي گفته، آنگاه دربارة ظهور مبارک حضرت مهدي(ع) چنين مي‌گويد:

و از فرزندان دختر آن پيامبر [عرب که آخرين پيغمبر باشد] که خورشيد جهان و شاه زنان نام دارد، کسي پادشاه شود در دنيا به حکم يزدان که جانشين آخر آن پيغمبر باشد در ميان دنيا که مکه باشد و دولت او تا به قيامت متصل باشد و بعد از پادشاهي او دنيا تمام شود و آسمان جفت گردد و زمين به آب فرو رود و کوه‌ها کنده شود و اهريمن کلان را که ضدّ يزدان و بندة عاصي او باشد بگيرد و در حبس کند و او را بکشد.

و نام مذهب او برهان قاطع باشد و حق باشد و خلايق را به يزدان بخواند و زنده گرداند خلق را از بدان و نيکان، و نيکان را جزا دهد و بدان را سزا دهد و بسياري از خوبان و پيغمبران زنده شوند و از بدان گيتي و دشمنان خدا و کافران را زنده گرداند و از پادشاهان اقوام خود را زنده کند که فتنه‌ها در دين کرده باشند و خوبان بندگان يزدان را کشته باشند و همة متابعان و تبه‌کاران را بکشد و نام اين پادشاه بهرام باشد.

و ظهور او در آخر دنيا باشد... و خروج او در آن زمان شود که تازيان بر فارسيان غالب شوند و شهرهاي عمّان خراب شود و به دست سلطان تازيک، پس او خروج کند و جنگ کند و دجال را بکشد.

و برود و قسطنطنيه را بگيرد و علم‌هاي ايمان و مسلماني در آنجا برپا کند و عصاي سرخ شبانان باهودار (که موسي(ع) باشد) با او باشد و انگشتر و ديهيم سليمان با او باشد و جنّ و انس و ديوان و مرغان و درندگان در فرمان او خواهند بود.

و همة جهان را يک دين کند و دين گبري و زرتشتي نماند و پيغمبران خدا و حکيمان و پري‌زادان و ديوان و مرغان و همة اصناف جانوران و ابرها و بادها و مردان سفيدرويان در خدمت او باشند».11

در اينجا لازم است اين نکته را يادآور شويم که، اعتقاد به ظهور سوشيانس در ميان ملت ايران باستان به اندازه‌اي رايج بوده است که حتي در موقع شکست‌هاي جنگي و فراز و نشيب‌هاي زندگي با يادآوري ظهور چنين نجات‌دهندة مقتدري، خود را از يأس و نااميدي نجات مي‌دادند.

شاهد صادق اين گفتار اينکه، در جنگ قادسيه پس از درگذشت رستم فرخ‌زاد ـ سردار نامي ايران ـ هنگامي که يزدگرد، آخرين پادشاه ساساني، با افراد خانوادة خود آمادة فرار مي‌شد به هنگام خارج شدن از کاخ پرشکوه مدائن، ايوان مجلل خود را مورد خطاب قرار داد و گفت:

هان اي ايوان! درود بر تو باد، من هم اکنون از تو روي برمي‌تابم تا آنگاه که با يکي از «فرزندان خود» که هنوز زمان ظهور او نرسيده است به سوي تو برگردم.

سليمان ديلمي مي‌گويد، من به محضر امام صادق(ع) شرفياب شدم و مقصود يزدگرد را از جملة «يکي از فرزندان خود» از آن حضرت پرسيدم، حضرت فرمود:

او مهدي موعود(ع) و قائم آل محمد(ص) است که به فرمان خداوند در آخرالزمان ظهور مي‌کند. او ششمين فرزند دختري يزدگرد است و يزدگرد نيز پدر او است.12

در حال حاضر در ميان اقوام شرقي و غربي، حتي در ميان سرخ‌پوستان آمريکا، پندار مشابهي دربارة بازگشت يا ظهور منجي موعود پديد آمده است.13

اينکه ما مي‌بينيم همة انسان‌ها در همة زمان‌ها مي‌جوشند و به دنبال روزي بهتر، در انتظار تحقق پيروزي نهايي به سر مي‌برند و فريادرسي را به ياري مي‌طلبند، خود دليل قاطعي بر ريشه‌دار بودن اين تمايل باطني و خواست دروني و فطري بودن انتظار موعود مبارک که حقيقت آن در مهدويت متجلي است، مي‌باشد.


 

 حوزه علمیه خوهران / گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان

http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html

پي‌نوشت‌ها:

1. او خواهد آمد، ص 87 (به نقل از: ظهور حضرت مهدي(عج) از ديدگاه اسلام، مذاهب و ملل جهان، سيد اسدالله هاشمي شهيدي)

2. هاشمي شهيدي، همان، صص 46 ـ 47.

3. همان، صص 164 ـ 165.

4. ترجمة اناجيل اربعه، ميرمحمد باقر خاتون آبادي، انتشارات نقطه.

5. کتاب مقدس، انجيل متي، ص 41، باب 24، بندهاي 1 ـ 8، 23 ـ 28، 29 ـ 37 و 42 ـ 46.

6. کتاب مقدس، انجيل لوقا، ص 16، باب 12، بندهاي 35 و 37 ـ 40.

7. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 52، ص 181.

8. يسنا 48، باب 1 و 2.

9. همان، بخشي از بند 129 فروردين يشت.

10. صد در نصر و صد در بندهش، نوشيروان دارابار بهمن، ص 35.

11. لعمات النور، ج 1 صص 23 ـ 25.

12. مجلسي، محمدباقر، همان، ج 51، ص 164.

13. هاشمي شهيدي، همان.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:07 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

آموزه مهدویت یا محوری برای نزدیکی ادیان

آموزه مهدویت یا محوری برای نزدیکی ادیان واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

عصری که انسان ها چشم به راه منجی دوخته اند و خواسته یا ناخواسته از اعماق وجود خود حضور شخصی را با ویژهگی های الهی در حکومت جهانی خالی می بینند، بهترین زمان برای تبیین تفکر مهدوی با ذوق و منطق اسلامی می باشد که نه تنها باعث آرامش دل ها خواهد بود بلکه گرایش مردم را به این تفکر ناب و پاک بیش از پیش خواهد کرد.

به طور مسلم هر دین و آیینی برای اینکه نام دین و آیین بر آن صدق کند باید از یک سلسله باورها و دستورات برخوردار باشد که با عدم وجود آنها صدق دین و یا آیین برآن بی معنی خواهد بود. نکته دیگر اینکه آنچه باعث دوری و افتراق این ادیان از یکدیگر نیز می شود همین باورها و یا دستورات آن ها می باشد. اختلافاتی که در بسیاری از موارد موجب درگیری های شدید فکری و عملی بین پیروان آن ها بوده است. در دورانی که انسان ها نیاز به امنیت، برابری، برادری و حداقل عدم برخورد های خشن با یکدیگر می باشند نباید صرفا به دنبال اختلافات گشت چرا که به نظر می رسد راه حل بسیاری از مشکلات جوامع بشری در پیدا کردن نقاط مشترک می باشد. نقاطی که با فرض اشتراک آن ها گفتگوی از آن ها و فهم سخن دیگران را نسبت به بسیاری از مسائل روشن خواهد کرد.

اندیشه ظهور منجی و اعتقاد به آن یکی از نقاطی است که می توان به جرات گفت تقریبا تمام ادیان آسمانی و آیین های زمینی در این رابطه با یکدیگر اشتراک دارند هرچند جزئیات آن در بین آن ها مختلف می باشد.

عصری که انسان ها چشم به راه منجی دوخته اند و خواسته یا ناخواسته از اعماق وجود خود حضور شخصی را با ویژهگی های الهی در حکومت جهانی خالی می بینند، بهترین زمان برای تبیین تفکر مهدوی با ذوق و منطق اسلامی می باشد که نه تنها باعث آرامش دل ها خواهد بود بلکه گرایش مردم را به این تفکر ناب و پاک بیش از پیش خواهد کرد.

در بيشتر اديان و مذاهب جهان، از مصلحي سخن به ميان آمده كه در آخرالزَّمان ظهور کرده و به جنايت‌ها و خيانت‌ها خاتمه خواهد داد و شالودة حكومت واحد جهاني را بر اساس عدالت و آزادي واقعي، بنيان خواهد نهاد. تمامي پيامبران و سفيران الهي نيز در اين زمينه به مردمِ با ايمان جهان، نويدهايي داده اند. پيروان اديان و مذاهب گوناگون، درباره نام آن بزرگوار با هم اختلاف نظر دارند. مسلمانان با ارائه كامل‌ترين تصوير، او را با نام «مهدي موعود» مي‌شناسند.

يکي از نويسندگان از اين باور با عنوان « فوتوريسم» ياد كرده، مي‌نويسد:

«فوتوريسم1؛ يعني، اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجي غيبي و مصلح جهاني و بزرگ، از جمله مسائلي است كه در اصول عقايد ما، جاي مهمّي را اشغال كرده است. فوتوريسم عقيده‌اي است كه در كيش‌هاي آسماني زوراستريانيسم (مذهب زردشت) و جودائيسم (مذهب يهود) و سه مذهب عمدة مسيحيت (كاتوليك، پروتستان و ارتودكس) و به طور كلّي در ميان مدعيان نبوّت، به مثابه يك اصل مسلم قبول شده و همگي به اتفاق، بشارت ظهور همچو مصلحي را داده اند...».1

دار مستتر در يکي از كنفرانس هايي كه به مناسبت ظهور «مهدي متمهدي» در سودان در فوريه سال 1885 ميلادي برگزار گرديد، مي گويد:

«مي دانيد كه محمد(صلي الله عليه و آله وسلم) چگونه شريعت خود را بنيان نهاد؟ وقتي كه او ظهور كرد، در عربستان علاوه بر شرك ملي باستاني، سه ديانت بيگانه موجود بود: آيين يهود، ديانت عيسوي، كيش زردشت ... نكته مشتركي كه در اين سه ديانت يافت مي‌شد، عبارت از اعتقاد به يك وجود فوق الطبيعه بود كه بايستي در آخرالزمان ظهور كند و نظم و عدالت رفته را به جهان باز آرد و مقدمه خلود و سعادت دائم انسان را فراهم سازد».2

بر اساس تحقيقات پژوهشگران مسائل اسلامي، اين عقيده پيوسته در ميان بيشتر ملت‌ها و پيروان اديان بزرگ وجود داشته وحتي اقوام مختلف جهان ـ چون اسلاوها، ژرمن‌ها، اسنها و سلتها ـ نيز معتقدند كه سرانجام بايد پيشوايي در آخرالزمان ظهور كند و بي عدالتي ها را از بين ببرد و حكومت واحد جهاني تشكيل داده، در بين مردم بر اساس عدالت و انصاف داوري كند.

در اینجا به برخی از آموزه های دین یهود اشاره می کنیم که بیان گر وجود این اعتقاد در کتاب های مقدس آنها می باشد:

الف) زبور داوود:

در زبور حضرت داود(ع) كه تحت عنوان «مزامير» در لابلاي كتب «عهد عتيق» آمده، نويدهايي در باره ظهور حضرت مهدي(ع) به بيان‌هاي گوناگون داده شده است و مي‌توان گفت: در هر بخشي از «زبور» اشاره‌اي به ظهور مبارك آن حضرت، و نويدي از پيروزي صالحان بر شريران و تشكيل حكومت واحد جهاني و تبديل اديان و مذاهب مختلف به يك دين محكم و آيين جاويد و مستقيم، موجود است.

«زيرا كه شريران منقطع مي‌شوند. اما متوكلان به خداوند، ... متواضعان وارث زمين شده از كثرت سلامتي متلذذ خواهند شد. شرير به خلاف صادق افكار مذمومه مي‌نمايد، و دندان‌هاي خويش را بر او مي‌فشارد. خداوند به او متبسم است چون كه مي‌بيند كه روز او مي‌آيد شريران شمشير را كشيدند و كمان را چلّه كردند تا آن كه مظلوم و مسكين را بيندازند، و كمان‌هاي ايشان شكسته خواهد شد. كمي صديق از فراواني شريران بسيار بهتر است. چون كه بازوهاي شريران شكسته مي‌شود و خداوند صديقان را تكيه‌گاه است.

خداوند روزهاي صالحان را مي‌داند و ميراث ايشان ابدي خواهد بود. در زمان «بلا» خجل نخواهند شد، و در ايام قحطي سير خواهند بود لكن شريران هلاك خواهند شد، و دشمنان خداوند، مثل پيه بره‌ها فاني بلكه مثل دود تلف خواهند شد؛ زيرا متبركان خداوند، وارث زمين خواهند شد، اما ملعونان وي منقطع خواهند شد. صديقان وارث زمين شده، تا ابد در آن ساكن خواهند شد. به خداوند پناه برده، راهش را نگاهدار كه تو را به وراثت زمين بلند خواهند كرد و در وقت منقطع شدن شريران اين را خواهي ديد اما عاصيان، مستأصل، و شريران منقطع خواهند شد»3.

چنانچه قرآن کریم نیز اشاره به بشارت منجی و پایان نیک عالم می کند و همانطور که خداوند در قرآن می فرماید این امر حتمی الحصول است و بیانی که در قرآن آمده می توان به این حقیقت رسید که تفکر مهدوی به طور عام نه تنها از صد ها سال قبل بلکه از هزاران سال قبل به واسطه پیامبران الهی به مردم تذکر داده می شده.

وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون‏» / انبیاء 105

«به راستی که ما پس از نوشتن در ذکر ( تمام کتب آسمانی یا تورات) در زبور نیز نگاشتیم که البته بندگان صالح من زمین را به ارث خواهند»

ب) كتاب اشعياي نبي

در كتاب اشعياي نبي كه يكي از پيامبران پيرو تورات است، بشارت فراواني در مورد ظهور حضرت مهدي(ع) آمده است كه جهت استدلال به كتاب مزبور، نخست فرازي از آن بشارت‌ها را نقل نموده، و برخي از نكات آن را توضيح مي‌دهيم تا معلوم شود كه مسلمانان در باره عقيده به ظهور يك مصلح جهاني تنها نيستند، بلكه همه اهل كتاب در اين عقيده با مسلمانان اشتراك نظر دارند.

در فرازي از بشارت كتاب اشعيا چنين آمده است:

«و نهالي از تنه «يسي»4 بيرون آمده، شاخه اي از ريشه هايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت. يعني روح حكمت و فهم و روح مشورت و قوّت و روح معرفت و ترس خداوند و خوشي او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود، داوري نخواهد نمود و بر وفق سمع گوش‌هاي خويش، تنبيه نخواهد نمود؛ بلكه مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد نمود . . . كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت.

و گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير پرواري با هم. و طفل كوچك آن‌ها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چريد و بچه‌هاي آن‌ها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو كاه خواهد خورد، و طفل شير خوره بر سوراخ مار بازي خواهد كرد، و طفل از شير باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعي خواهد گذاشت، و در تمامي كوه مقدس من، ضرر و فسادي نخواهند كرد؛ زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آب‌هايي كه دريا را مي‌پوشاند»5.

ج) كتاب بوئيل نبي

در كتاب بوئيل نبي كه از پيامبران پيرو تورات است، بشارت ظهور حضرت مهدي(ع) و نزول حضرت عيسي(ع) و محاكمه اسرائيل در آن روز سرنوشت ساز، چنين آمده است:

«آن گاه جميع امت‌ها را جمع كرده به وادي «يهوشافاظ»6 فرود خواهم آورد و در آن جا با ايشان درباره قوم خود و ميراث خويش، اسرائيل رامحاكمه خواهم نمود، زيرا كه ايشان را در ميان امت‌ها پراكنده ساخته و زمين مرا تقسيم نموده اند و بر قوم من قرعه انداخته و پسري در عوض فاحشه داده و دختري به شراب فروخته اند تا بنوشند»7.

هـ) كتاب حزقيال نبي

در اين كتاب در مورد واقعة ظهور و سرنوشت اسرائيل و جهاني شدن آيين توحيد، و اجراي احكام و حدود الهي در آن عصر درخشان، چنين آمده است:

«... و تو اي پسر انسان! يهوه (خدا) چنين مي‌فرمايد: كه به هر جنس مرغان و به همه حيوانات صحرا بگو: جمع شويد و بياييد و نزد قرباني من كه آن را براي شما ذبح مي‌نمايم فراهم آييد. قرباني عظيمي بر كوه‌هاي اسرائيل، تا گوشت بخوريد و خون بنوشيد.

و يهوه مي‌گويد: كه بر سفره من از اسبان و سواران و جباران و همه مردان جنگي سير خواهيد شد. و من جلال خود را در ميان امت‌ها قرار خواهم داد و جميع امت‌ها داوري مرا كه آن را اجرا خواهم داشت و دست مرا كه برايشان فرود خواهم آورد، مشاهده خواهند نمود. و خاندان اسرائيل از آن روز و بعد، خواهند دانست كه يهوه ـ خداي ايشان ـ من هستم. و امت‌ها خواهند دانست كه خاندان اسرائيل به سبب گناه خودشان جلاي وطن گرديدند؛ زيرا كه به من خيانت ورزيدند»8.

و) كتاب حجي نبي

در اين كتاب نيز كه يكي از كتاب‌هاي انبياي پيرو تورات است، بشارت ظهور بدين گونه آمده است:

«يهوه صبايوت چنين مي‌گويد: يك دفعه ديگر ـ و آن نيز بعد از اندك زماني ـ آسمان‌ها و زمين و دريا و خشكي را متزلزل خواهم ساخت، و تمامي امت‌ها را متزلزل خواهم ساخت، و فضيلت جميع امت‌ها خواهد آمد . . . اين خانه را از جلال خود پر خواهم ساخت . . . جلال آخر اين خانه از جلال نخستينش عظيم‌تر خواهد بود، و در اين مكان سلامتي را خواهم بخشيد»9.

اما این تنها بخش هایی از سخنان موجود در کتاب عهد عتیق بود که به آن کفایت می شود. در تفکر مسیحیت نیز مساله منجی یکی از مسائل مهم و دارای جایگاه می باشد که فعلا از ذکر این بشارت ها که در اناجیل اربعه وارد شده خودداری می کنیم.


 

گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان

http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html

پی نوشت ها

1 . سيّد هادي خسروشاهی، مصلح جهانی و مهدي موعود(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از ديدگاه اهل سنّت، ص55.

2 . همان، به نقل از: دار مستتر، مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در سيزده قرن، ترجمه محسن جهان سوز.

3. عهد عتيق، كتاب مزامير، مزمور 37، بندهاي 9 ـ 38.

4. يسي به معناي قوي، پدر حضرت داود و نوه «راعوت» است، و به طوري مشهور بود كه داود را پسر «يسي» مي‌ناميدند، در صورتي كه خود داود شهرت و شخصيت عظيمي داشته و از پيغمبران بزرگ «بني اسرائيل» بوده است. ( قاموس كتاب مقدس).

5. تورات، كتاب اشعياي نبي، باب 11، پندهاي 1 ـ 10، ص 1548، كتاب مقدس.

6. وادي يهوشافاظ، نام صحرايي در نزديكي بيت المقدّس است كه اكنون وادي «قدرون» ناميده مي‌شود. (لغت نامه دهخدا، حرف قاف، قدرون، ص 177).

7. كتاب مقدس، كتاب بوئيل نبي، ص 1327، باب 3، بندهاي 2 و 3.

8. كتاب مقدس، كتاب حزقيال نبي، ص 1265، باب 39،

بند 23_17.

9. قاموس كتاب مقدس، ماده «پسر خواهر»، ص 219.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:07 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

عصاي موسي و موسايي ديگر

عصاي موسي و موسايي ديگر واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

وجود مبارک امام عصر(ع) علاوه بر صحف انبياي الهي، علم انبيا و اسم اعظم، ودايع و آثار انبياي الهي را نيز به ارث برده است که در اينجا با بهره‏گيري از روايات معصومين(ع) به برخي از اين ودايع اشاره مي‏کنيم:

 1. عصاي موسي(ع)

امام باقر(ع) فرمود:

عصاي موسي از آن آدم(ع) بود که به شعيب رسيد و سپس به موسي‏بن عمران رسيد، آن عصا نزد ماست و اندکي پيش نزدم بود؛ مانند وقتي که از درختش جدا شده سبز است و چون از او سؤال شود جواب گويد و براي قائم ما (حضرت مهدي(ع)) آماده گشته است، او (حضرت مهدي) با آن، همان کار که موسي مي‏کرد انجام دهد. آن عصا هراس‏آور است و ساخته‏‌هاي جادوگران را مي‏بلعد و به هر چه مأمور شود انجام دهد؛ چون حمله کند هر چه به نيرنگ ساخته‏اند مي‏بلعد و برايش دو شعبه باز شود که يکي در زمين و ديگري در سقف باشد و ميان آنها (ميان دو فکش) چهل ذراع باشد و نيرنگ ساخته‏‌ها را با زبانش مي‏بلعد. (به‏طوري که در زمان حضرت موسي(ع) سحر ساحران را بلعيد)2.

امام صادق(ع) نيز فرمود:

الواح موسي(ع) (تورات) و عصاي او نزد ماست و ما وارث پيامبرانيم3.

با توجه به اين روايت مي‏توان گفت: عصاي حضرت موسي(ع) و تورات دست به دست به حضرت صادق(ع) و پس از ايشان هم دست به دست به ساير ائمه رسيده است و اکنون نيز اين عصا در اختيار امام مهدي(ع)که خداوند ظهورش را نزديک گرداند قرار دارد.

عصاي حضرت موسي چندين معجزه داشته که قرآن به آنها اشاره کرده است:

1. مار شدن عصا هنگام مبعوث شدن حضرت موسي(ع) به پيامبري: در سورة قصص، آية 31 مي‏فرمايد:

و [فرمود:] «عصاي خود را بيفکن». پس چون ديد آن مثل ماري مي‏جنبد، پشت کرد و برنگشت. «اي موسي، پيش آي و مترس که تو در اماني».

2. اژد‌ها شدن عصا نزد فرعون: در سورة شعراء، آية 32 مي‏فرمايد:

پس عصاي خود بيفکند و به ‏ناگاه آن اژد‌هايي نمايان شد.

3. بلعيدن سحر ساحران توسط عصا: در سورة شعراء، آيات 45 و 46 مي‏فرمايد:

پس موسي عصايش را انداخت و به ‏ناگاه هر چه را به دروغ برخاسته بودند بلعيد. در نتيجه، ساحران به حالت سجده در افتادند.

4. زدن عصا به دريا و باز شدن راه براي نجات قوم بني‏اسراييل: در سورة شعراء، آية 63 مي‏ فرمايد:

پس به موسي وحي کرديم: «با عصاي خود برين دريا بزن». تا از هم شکافت، و هر پاره‏اي همچون کوهي سترگ بود.

5. زدن عصا به سنگ و بيرون آمدن دوازده چشمه آب براي اسباط بني‏ اسراييل: در سورة بقره، آية 60 مي‏فرمايد:

و هنگامي که موسي براي قوم خود در پي آب برآمد، گفتيم: «با عصايت بر آن تخته سنگ بزن». پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت... .

اين عصا، در ابتدا متعلق به حضرت آدم(ع) بوده و سپس به حضرت شعيب(ع) رسيده و آنگاه که موسي(ع) به خدمت حضرت شعيب(ع) درآمد آن عصا به او رسيد. در کتاب‌هاي تاريخ انبيا براي اين عصا حوادث و وقايع گوناگوني نقل شده است.

 2. سنگ حضرت موسي(ع)

قرآن کريم در دو مورد از اين سنگ ياد کرده است؛ يکي آية 60 سورة بقره که پيش از اين ذکر آن گذشت و ديگري آية 160 سورة اعراف که مي‏فرمايد:

و آنان را به دوازده عشيره که هر يک امتي بودند تقسيم کرديم، و به موسي وقتي قومش از او آب خواستند وحي کرديم که با عصايت بر آن تخته سنگ بزن. پس، از آن دوازده چشمه جوشيد. هر گروهي آبشخور خود را بشناخت.

امام باقر(ع) دربارة اين سنگ مي‏فرمايد:

چون حضرت قائم در مکه قيام کند و خواهد که متوجه کوفه شود مناديش فرياد کشد که کسي خوردني و آشاميدني همراه خود برندارد و سنگ حضرت موسي(ع) که به وزن يک بار شتر است با آن حضرت است. در هر منزلي که فرود آيند، چشمه آبي از آن سنگ بجوشد که گرسنه را سير و تشنه را سيراب کند و همان سنگ توشة آنهاست تا هنگامي که در نجف به پشت کوفه فرود آيند4.

در خصوص سنگ موسي(ع) ذکر چند نکته لازم است:

الف) الف و لام «حجر» در اين آيه (بعصاک الحجر)، الف و لام معرفه است؛ يعني اين سنگ خاص و نه هر سنگي، لذا اين سنگ به عنوان يکي از ودايع نبوت به دست امام عصر(ع) رسيده است و در هنگام ظهور و قيام حضرت مهدي(ع) اين سنگ به عنوان توشة بين راه ياران آن حضرت مورد استفاده قرار مي‏گيرد و احاديث مربوط مبين اين موضوع است.

ب) در زمان موسي(ع) چون قوم بني‏اسراييل دوازده سبط بودند5، و اين اسباط با هم اختلاف داشتند، دوازده چشمه از آن سنگ بيرون آمد تا هر گروهي چشمة آبي براي خود داشته باشند، امّا در هنگام ظهور و قيام حضرت مهدي(ع) چون اختلاف و تفرقه‏اي بين ياران امام مهدي(ع) نيست، از آن سنگ فقط يک چشمه آب بيرون خواهد آمد و اين توضيح قسمت ديگر آيه است که فرمود: « فانفجرت منه اثنتا عشرة عيناً».

سنگ حضرت موسي(ع) به عنوان يکي از ودايع نبوت دست به دست به وسيلة اوصياي بعد از موسي(ع) به دست پيامبر اکرم(ص) رسيده و بعد از ايشان هم به دست امام الوصي، علي(ع)، تا حال حاضر که نزد خاتم‏الاوصياء، مولانا المهدي(ع) است.

 3. تابوت الشهاد\ (تابوت سکينه)

امام صادق(ع) فرمود:

داستان سلاح در خاندان ما، داستان تابوت است در بني‏اسراييل؛ تابوت در هر خانداني از بني‏اسراييل که پيدا مي‏گشت، نبوت به آنها داده مي‏شد، هر کس از ما هم که سلاح به دستش رسد امامت به او داده مي‏ شود6.

نام «تابوت سکينه» يک بار در سورة بقره، آية 248 ذکر شده است که مي‏فرمايد:

و پيامبرشان گفت: دليل و نشانه بر پادشاهي او اين است که تابوتي به سوي شما مي‏آيد که در آن سکينه و آرامشي از ناحية پروردگارتان وجود دارد و از آنچه را که آل موسي و آل ‌هارون باقي گذاشته‏اند و آن تابوت به‏وسيلة فرشتگان حمل مي‏شود، به راستي در آن معجزه و دليل براي شماست چنانکه مؤمن باشيد.

«تابوت سکينه» با نام‌هاي صندوق عهد، تابوت يهوديان، تابوت مقدس، صندوق تورات، تابوت بني‏اسرائيل و تابوت‏الشهاده ناميده شده است. که اين نام اخير در دعاي «سمات» ذکر شده است، آنجا که مي‏فرمايد:

تابوت سکينه، طبق نوشته‏‌ها، صندوقي بوده است که الواح سنگي و احکام ده‏گانه ( تورات) در آن قرار داشته بود و هر وقت قوم بني‏اسراييل حرکت مي‏کرد، اين صندوق را با حرمت فراوان در ارابه‏اي نهاده و پيشاپيش خود روان مي‏داشتند و در جنگ نيز آن را پيشاپيش صفوف قرار مي‏دادند تا باعث ثبات قدم و آرامش لشکريان گردد. اين صندوق به فرمان حضرت موسي(ع) ساخته شده بود و علاوه بر آن الواح (دو لوح سنگي)، کاسه‏اي از «منّ»؛ يعني همان غذاي آسماني که در سورة اعراف، آية 160 از آن ياد شده است، نيز در آن قرار داده بودند7.

تا اينکه فلسطيني‌‌ها به يهوديان تاختند و بر آنها مسلط شدند و صندوق عهد را از ايشان گرفتند. بعد از آن حضرت داود(ع) جالوت، پادشاه فلسطيني‌ها را کشت و صندوق را به يهوديان باز گرداند.

تا زمان حضرت سليمان(ع) اين صندوق در معبد « قبةالرّمان» قرار داشت.

گفتني است که از قبةالرّمان نيز در دعاي سمات ياد شده است:

و [تو را مي‌خوانم] به آن مجد و بزرگواري است که براي موسي بن عمران(ع) بر فراز قبة الرّمان قرار داشت8.

مطالب ديگري نيز در خصوص تابوت سکينه رسيده است؛ از جمله در کتاب قرب الإسناد حميري (ص164) حديثي از امام موسي بن جعفر(ع) نقل شده که حضرت دربارة تفسير «سکينه» در آية « فيه سکينة من ربّکم...» فرمود:

اين سکينه رايحه‏اي است بهشتي که به شکل صورت انساني از صندوق خارج مي‏شد و آن صندوق هم اينک نزد ماست.

و همين معنا نيز از حضرت رضا(ع) رسيده است.

تابوت الشهاده اکنون نزد امام مهدي(ع) است. پيامبر اکرم(ص) دراين باره مي‏فرمايد:

صندوق مقدس از درياچة طبريه به دست وي (امام مهدي(ع)) آشکار مي‏شود و آن را آورده و در پيشگاه مقدس او در بيت‏المقدس قرار مي‏دهند و چون يهوديان آن را مشاهده مي‏نمايند به جز اندکي، بقية آنان ايمان مي‏آورند.9

 4. پيراهن حضرت يوسف(ع)

مفضل بن عمر گويد، امام صادق(ع) به من فرمود:

مي‏داني پيراهن يوسف(ع) چه بود؟ عرض کردم، نه، فرمود: چون براي ابراهيم(ع) آتش افروختند، جبرئيل(ع) جامه‏اي از جامه‏‌هاي بهشت برايش آورد، او پوشيد و با آن جامه گرما و سرما به ابراهيم زياني نمي‏رسانيد. چون مرگ ابراهيم رسيد، آن را در غلافي نهاد و به اسحاق آويخت و اسحاق آن را به يعقوب آويخت و چون يوسف(ع) متولد شد آن را به او آويخت و در بازوي او بود تا امرش به آنجا که بايست رسيد (زمام حکومت مصر را به دست گرفت)؛ چون يوسف آن را در مصر از غلاف بيرون آورد، يعقوب بوي خوش آن را دريافت و همين است که گفت: «اگر نادانم نمي‏خوانيد من بوي يوسف را احساس مي‏کنم»10 و آن همان پيراهني بود که خدا از بهشت فرستاده بود. عرض کردم: قربانت گردم، آن پيراهن به چه کسي رسيد؟ فرمود: به اهلش رسيد و هنگامي که قائم ما (امام مهدي(ع)) ظهور کند، با او خواهد بود، سپس فرمود: هر پيغمبري که دانش يا چيز ديگري را به ارث گذاشته به آل محمد(ص) رسيده است.11

همان‌طور که در اين حديث طولاني آمده است، امام صادق(ع) حقيقت اين پيراهن را بيان فرموده که از کجا آمده و در نهايت به دست اهل بيت(ع) رسيده است و اين پيراهن از جمله مواريث انبيا(ع) به شمار مي‏آيد.

همين يک حديث در توضيح پيراهن حضرت يوسف(ع) ما را کفايت مي‏کند. اين پيراهن نيز هم‏اکنون نزد حضرت حجةبن‏الحسن العسکري(ع) است.

 5. طشت حضرت موسي(ع)، انگشتر حضرت سليمان(ع)، شمشير، پرچم و زره پيامبر اکرم(ص)

تعدادي ديگر از مواريث انبيا(ع) نيز هستند که آنها هم هر کدام بنا بر حکمت و مصلحتي، در اختيار امام مهدي(ع)اند. براي روشن شدن مطلب به ذکر يک حديث مفصل اکتفا مي‏کنيم.

بخشي از حديثي که از امام صادق(ع) در اين زمينه نقل شده، به شرح ذيل است:

همانا شمشير رسول خدا(ص)، پرچم، جوشن، زره و خُود پيامبر(ص)، پرچم ظفربخش پيامبر(-ص)، الواح موسي و عصاي او، انگشتر سليمان بن داود، طشتي که موسي(ع) قرباني را در آن انجام داد، اسمي که نزد پيامبر(ص) بود و چون آن را ميان مسلمانان و کفار مي‏گذاشت که از مشرکان به مسلمانان نشانه‏اي نرسد (و من آن را مي‏دانم) و هر آنچه را که فرشتگان آورده‏اند نزد من است، داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوت است در بني‏ اسراييل، و بر در هر خانه‏اي که تابوت پيدا مي‏شد، نشانة اعطاي نبوت بود و سلاح به هر کس از خانوادة ما رسد امامت به او داده مي‏شود. همانا پدرم، امام باقر(ع)، زره رسول خدا(ص) را پوشيد، دامنش اندکي به زمين مي‏کشيد و من آن را پوشيدم همچنان بود؛ قائم ما، امام مهدي(ع)، کسي است که چون آن را پوشد به اندازة قامتش باشد. ان‏شاءالله.12

اين حديث به‏طور صريح بخشي از ودايع نبوت و مواريث انبياي الهي(ع) را ذکر کرده است و تصريح نموده که همة آنها به دست ائمه رسيده و در نهايت نيز به خدمت امام عصر، حضرت مهدي(ع) مي‏رسد.

همچنين در کتاب الغيبة نعماني از محمد ابن مسلم روايت شده است که امام صادق(ع) فرمود:

خداوند بر خلاف وقتي که تعيين کنندگان وقت ظهور امام مهدي(ع) معين کرده‏اند، عمل مي‏کند. پرچم قائم، همان پرچم رسول خداست که جبرييل در روز جنگ بدر از آسمان آورد و آن را در ميان جنگ به اهتزاز درآورد، آنگاه جبرييل عرض کرد: اي ابامحمد، به خدا قسم اين پرچم، از پنبه و کتان و ابريشم و حرير نيست. پيامبر فرمود: پس از چيست؟ گفت: برگ درخت بهشت است. پيغمبر آن را در جنگ برافراشت، سپس پيچيد و به دست علي(ع) داد و پيوسته نزد آن حضرت بود تا اينکه در روز جنگ بصره (جمل) حضرت آن را برافراشته نمود و خدا او را پيروز گردانيد؛ آنگاه علي(ع) آن را پيچيد و هميشه نزد ما بوده و هست و ديگر هيچ‏کس آن را نمي‏گشايد تا اينکه قائم ما(ع) قيام کند. وقتي قائم قيام نمود، آن را به اهتزاز درمي‏آورد و هرکس در شرق و غرب عالم باشد آن را مي‏بيند؛ رعب و ترس از وي يک ماه زودتر، از پيش روي و چپ و راست او رفته و در دل‌ها جاي مي‏گيرد. آنگاه گفت: اي ابا محمد او به خونخواهي پدرانش قيام مي‏کند و سخت خشمگين است و از اينکه خداوند بر اين خلق غضب نموده متأسف است. او پيراهن پيامبر(ص) را که در جنگ احد پوشيده بود، به تن دارد و عمامه و زره پيغمبر را که به قامت وي، رساست مي‏پوشد و ذوالفقار، شمشير پيغمبر را در دست دارد، سپس شمشير برمي‏کشد و هشت ماه از کشته‏‌هاي بي‏دينان، پشته‏‌ها مي‏سازد...»13

دو روايت يادشده دقيقاً روشن مي‏کند که تمامي مواريث انبياي الهي در ن‌هايت به دست باکفايت جان جهان، امام مهدي(ع)، مي‏رسد.

و حديث ذيل اثبات مي‏کند که تمامي ودايع و وصاياي انبياي الهي(ع) توسط حضرت ابوطالب(ع) به دست پيامبراکرم(ص) رسيده است.

درست بن ابي منصور مي‏گويد:

از امام هفتم(ع) پرسيدم: آيا رسول خدا(ص) مأمور پيروي از ابوطالب(ع) بود؟ و ابوطالب از طرف خدا بر او حجت بود؟ فرمود: نه، ولي ابوطالب نگهدار ودايع نبوت بود و وصايا نزد وي سپرده شد، و او آنها را به آن حضرت(ص) داد. گفتم وصايا را به او داد به حساب اينکه حجت بر او (پيغمبر) بود؟ فرمود: اگر حجت بر او بود وصيت را به او نمي‏داد. گفتم: پس ابوطالب حالش چگونه بود؟ فرمود: به پيغمبر و هر چه آورده بود اقرار کرد و وصايا را به او داد و همان روز درگذشت.14


 

 حوزه علمیه خواهران / گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان

http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html

پي‏نوشت‌ها:

1 . قمي، شيخ عباس، مفاتيح‏الجنان، زيارت حضرت صاحب‏الأمر به نقل از سيدبن‏طاووس.

2 . کليني، الکافي، ج1، باب ما عند الأئمة من آيات الأنبياء عليهم‏السلام، ص231، ح1؛ مجلسي، بحارالأنوار، ج52، ص318، ح19.

3 . کليني، همان، ح2.

4 . همان، ح3؛ مجلسي، همان، ص324؛ همو، حيوةالقلوب، ج1، ص248؛ طيب، سيد عبدالحسين، أطيب البيان في تفسير القرآن، ج5، ص6.

5 . اسباط دوازده‏گانه عبارت بودند از: 1. بني روبيل؛ 2. بني‏شمعون؛ 3. بني جاد؛ 4. بني‏يهودا؛ 5. بني يساکار؛ 6. بني زبولون؛ 7. بني يوسف؛ 8. بني بنيامين؛ 9. بني‏اشير؛ 10. بني دان؛ 11. بني نفتالي؛ 12. بني لاوي.

6 . کليني، محمدبن يعقوب، همان، باب أنّ مثل سلاح رسول‏الله مثل التابوت في بني‏اسرائيل، ص238، ح1 و 4.

7 . قمي، شيخ عباس، همان.

8 . همان.

9 . الملاحم والفتن، ص57؛ صافي گلپايگاني، لطف‏الله، منتخب‏الأثر، ص309.

10. سورة يوسف (12)، آية 94.

11. کليني، همان، ص232، ح5؛ مجلسي، همان، ص327، ح45؛ همو، حيوةالقلوب، ج1، ص184.

12. کليني، همان، باب ما عند الأئمة من سلاح رسول‏الله(ص) و متاعه، صص232ـ233، ح1؛ مجلسي، همان،ص360، ح129.

13. نعماني، کتاب الغيبة، ص

14. کليني، همان، باب مولدالنبي(ص) و وفاته، ص445، ح18.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:07 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

امام زمان در احادیث اهل سنّت

    
 
1- پیامبر اسلام (ص) در بیان حتمیّت ظهور حضرت مهدی(عج) فرمودند: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خدا مردی از ما را می فرستد که دنیا را پر از عدل و داد نماید، همانطور که پر از ظلم و جور شده باشد.

2- پیامبر (ص) فرمودند: قیامت بر پا نمی شود تا آنکه مردی از اهل بیت من امور را در دست گیرد که اسم او اسم من است.

3- پیامبر اسلام (ص) فرمودند: همانا علی بعد از من امام امت من است و قائم منتظر (از اولاد اوست که) وقتی ظاهر شود زمین را پر از عدل و داد می سازد همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد، سوگند به آنکه مرا به حق بشارت رسان و بیم دهنده برانگیخت، مسلّماً آنانکه در غیبت او ثابت قدم بمانند از اکسیر نایاب ترند.
«جابر» برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا، آیا برای فرزند شما قائم، غیبتی هست؟
فرمود: آری سوگند به پروردگارم، مؤمنان امتحان و خالص و کفّار هلاک می شوند، ای جابر این امر از امور الهی و سرّی از اسرار خداست که بر بندگانش پنهان داشته، از شک در آن بپرهیز چون شک در امر خدای عزیز و جلیل کفر است.

4- «امّ سلمه» می گوید رسول گرامی اسلام از مهدی (موعود) یاد می کرد و می فرمود: اری او حق است و او از بنی فاطمه خواهد بود.


5- «سلمان فارسی» می گوید خدمت رسول گرامی اسلام (ص) ، حسین بن علی را روی زانوی خود نشانده بود و چشمها و لبهای او را می بوسید و می فرمود: تو سید پسر سید برادر سیدی، تو امام پسر امام برادر امامی، تو حجت خدا، پسر حجت خدا، برادر حجت خدائی، و تو پدر نُه حجت خدایی که نهم آنان قائم ایشان است.

6- امام رضا(ع) فرمود: خلف صالح فرزند حسن بن علی عسکری، صاحب الزمان و همان مهدی موعود است.


7- رسول خدا (ص) فرمودند: شما را به مهدی بشارت می دهم، او در امت من مبعوث می شود در حالیکه امّت در اختلاف و لغزشهاست، پس زمین را پر از عدل و داد نماید همانطور که پر از ظلم و جور شده باشد، اهل آسمان و اهل زمین از او راضی و خشنود می شوند... .

8- امام رضا (ع) فرمود: کسی که پارسائی ندارد دین ندارد، همانا گرامی ترین شما نزد خدا کسی است که به تقوی آراسته تر است . بعد فرمود: چهارمین فرزند از نسل من پسر بانوی کنیزان است که خدا زمین را بوسیله او از هر ظلم و جوری پاک می سازد، و او همان است که مردم در تولدش شک می کنند، و او صاحب غیبت است، وقتی خروج کند زمین به نور خدا روشن می شود و میزان عدل میان مردم نصب می گردد که هیچکس به کسی ستم نمی کند ... .

9- امیر مؤمنان علی (ع) فرمودند: خدا گروهی را می آورد که خدا را دوست دارند و خداوند نیز آنان را دوست دارد، و به سلطنت الهی می رسد کسی که میان آنان غریب (و مستور) است، او همان مهدی موعود است ... زمین را پر از عدل و داد می سازد بدون آنکه برای او مشکلی پیش آید، در کودکی از مادر و پدرش دور می گردد ... و بلاد مسلمانان را با امان فتح می کند، زمان برای او آماده و صاف می شود، کلام او مسموع خواهد بود و پیر و جوان از او اطاعت می کنند و زمین را پر از عدل و داد می سازد چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد، در این هنگام است که امامت او به حدّ کمال می رسد و خلافت او مستقر می گردد، و خدا کسانی را که در قبرها هستند مبعوث می گرداند، آنان صبح می کنند در حالیکه در قبرهای خویش نیستند، و زمین به وجود مهدی آباد و خرم شده نهرها جاری می گردد و فتنه ها و آشوب ها و غارتها از بین می رود و خیر و برکات فزونی می یابد، و نیازی به آنچه در مورد بعد آن بگویم ندارم، و از من بر دنیای آنروز سلام باد.

پی نوشتها
1- مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 99
2- مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 376 و 430
3- ینابیع المودة، ص 494، چاپ هشتم مطبعه کاظمیه.
4- مستدرک علی الصحیحین، ج4، ص 557
5- ینابیع المودة، ص 492
6- ینابیع المودة، ص 491
7- مسند احمد بن حنبل، ج2، ص 37
8- ینابیع المودة، ص 448
9- ینابیع المودة، ص 467 چاپ کاظمیه

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:15 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

آشنايي با مهدويت در شيعه و اهل سنت

 مهدويت در اهل سنت

سوء استفاده از عنوان مهدي و مهدويت در عصر عباسيان رواج گرفت؛ ليکن برخي از خلفاي اموي نيز با اين نام مورد خطاب شاعران قرار گرفته يا حتي لقب داده شده اند. گروهي عمر بن عبدالعزيز را مهدي دانسته اند. (5) مسعودي مي گويد: سليمان بن عبدالملک مهدي لقب داشت (6) و جرير و فرزدق هم در شعر خود او را مهدي خطاب کرده اند. (7) حارث بن سريج را نيز که عليه امويان در خراسان قيام کرد مدعي مهدويت دانسته اند. (8)

در آستانه سقوط پادشاهي بني اميه، فرزندان علي بن عبدالله بن عباس و دعوتگران آنان براي همراه کردن مردم با خود کاملا از عنوان مهدي بهره برداري کرده و مبارزه او با ظلم و ايجاد عدالت را بر خود تطبيق کرده و احاديثي نيز به نفع خود ساختند. از ابن عباس نقل کردند که مهدي و منصور و سفاح از ما هستند و همو گفته است که حسن و حسين عليهم السلام گمان مي کنند مهدي از نسل آنان است؛ اما بدانيد که سفاح و منصور و مهدي از فرزندان من هستند. (9) مسعودي مي گويد: سفاح ابتدا مهدي لقب داشت (10) و يعقوبي شعري آورده که در آن سفاح، مهدي بني هاشم خطاب شده است. (11) هنگامي که مردم با سفاح بيعت کردند عمويش داوود بن علي بر منبر گفت:خلافت در دست ماست تا آن را به عيسي بن مريم تسليم کنيم (12) و آن گاه که عمر سفاح روبه پايان بود و از فتح سند و آفريقا خبردار شد گفت: شنيده ام وقتي سند و آفريقا گشوده شود قائم آل محمد صلي الله عليه و آله خواهد مرد. (13) اين از موارد نادري است که کلمه قائم آل محمد صلي الله عليه و آله بر غير از امام دوازدهم شيعيان اطلاق شده است.

جالب تر آن که در روايات ملاحم و گاه آن چه به عنوان علائم ظهور رواج داده مي شود، مي خوانيم که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: در آخرالزمان و هنگام آشکار شدن فتنه ها، مردي از اهل بيت من خروج مي کند که به او سفاح گفته مي شود. (14) ابودلامه شاعر در شعري خطاب به ابومسلم گفته است: «آيا قصد خيانت در دولت مهدي را داشتي؟!» (15)

لقب مهدي براي سومين خليفه عباسيان نياز به توضيح ندارد و گويا براي همو بود که سخن رسول خدا: «مهدي هم نام و هم کنيه من است» يا «نامش نام من و نام پدرش نام فرزند من است» را اين گونه تحريف کردند که «نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است» (16). چون نام و نسب اين مهدي «محمد بن عبدالله» بود. شايد هم بني حسن آن را براي محمد بن عبدالله نفس زکيه ساختند. درباره ي پنجمين خليفه عباسي هم تعبير مهدي آمده و ابوالعتاهيه خطاب به هارون الرشيد گفته است: «براي تو دو اسم وجود دارد که از رشد و هدايت گرفته شده اند: يکي رشيد و ديگري مهدي» (17). از خلفا که بگذريم ادعاهايي درباره ي زنده بودن و مهدويت افراد ديگر وجود دارد، مانند ادعاي راونديه درباره ي ابومسلم خراساني (18) يا ادعاي مردي از باديه در سال 302 ق و حسين بن منصور حلاج در سال 309 ق. (19)

مهدويت در شيعه (يا درباره ائمه شيعه)

اگر وجود فرقه اي به نام سبائيه (20) حقيقت داشته باشد و آنان مهدي بودن امير مؤمنان علي عليه السلام را داشته اند، (21) خود دليلي بر سابقه موضوع مهدويت و ذهنيت مسلمانان درباره آن خواهد بود. حتي از فرقه اي به نام محمديه که به حيات رسول الله اعتقاد داشته اند و فرقه اي به نام مفوضه که معتقد به حيات امام حسين عليه السلام بوده اند نام برده مي شود. (22) پس از آنها، قديمي ترين فرقه منتسب به شيعه که ادعاي مهدي بودن افراد را داشته اند، کيسانيه (23) است. بنابه آن چه در گزارش هاي تاريخي مي خوانيم مختار و هوادارانش محمد بن حنيفه را مهدي مي دانستند و مختار در نامه هاي خود او را مهدي خطاب کرده است. (24) گروهي هم به زنده بودن فرزندش ابوهاشم عبدالله بن محمد اعتقاد پيدا کردند. (25) قولي درباره مهدويت امام باقر عليه السلام هم وجود دارد. (26) عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر طيار در اواخر حکومت بني اميه قيام کرد و عده اي او را مهدي و قائم دانستند و گفتند زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود. (27)

بدين ترتيب از زمان امام صادق عليه السلام ادعاي مهدي بودن بيشتر رواج يافت. برخي تصور کردند آن حضرت زنده و قائم مهدي است و ناووسيه لقب گرفتند. (28) ادعاي مهدي بودن فرزندش اسماعيل نيز در اوايل کار اسماعيليه وجود داشته است. (29) محمد بن جعفر صادق عليه السلام از اين که يک چشمش معيوب بود خوشحال شد و گفت: اميدوارم من قائم مهدي باشم، چون شنيده ام در يکي از چشمان مهدي اثري وجود دارد و به اکراه وارد قيام مي شود. محمد در زمان مأمون قيام کرد و به عنوان امير المؤمنين با او بيعت کردند. (30)

ادعاي واقفيه درباره ي مهدي بودن امام کاظم عليه السلام از مشهورترين و مهم ترين انحراف ها در اين موضوع است که در ادامه از آن بيشتر سخن خواهيم گفت. پس از آن حضرت گروهي سيد محمد فرزند امام هادي عليه السلام را زنده و مهدي موعود دانستند(31) و گروهي درباره امام عسکري عليه السلام چنين تصوري نمودند. (32)

گروه ديگري که ائمه خود را مهدي دانسته اند زيديه (33) هستند؛ به خصوص که آنان رهبري را پذيرا بودند که قائم به سيف باشد. شيخ مفيد مي گويد: زيد يه درباره ي امامان مقتول خود ادعاي زنده بودن داشتند؛ چنان که درباره يحيي بن عمر چنين اعتقادي داشتند. (34) پيش از يحيي، عنوان مهدي براي محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکيه) شهرت داشت (35) و پس از محمد نيز بسياري از امامان زيدي، مهدي خوانده شدند، از جمله درباره ي حسين بن علي بن حسن مثلث معروف به شهيد فخ (36) و درباره ي محمد بن قاسم علوي صوفي که در طالقان خروج کرد، بسياري از پيروان او گفتند زنده است و قيام خواهد کرد تا جهان را پر از عدل و داد کند، پس از آن که از ظلم و جور پر شده است و او مهدي اين امت است. (37)

درباره ي يحيي بن عمر علوي هم که درسال 250 ق خروج کرد و جمع زيادي از شيعيان به او پيوسته و قيامي عمومي عليه دولت وقت عباسي را شکل دادند، مهدويت جدي بود. برخي شيعيان علائم ظهور را بر او تطبيق داده و افرادي چون ابن عقده - راوي بسياري از اخبار علائم در کتاب الغيبه نعماني - انتظار داشت يحيي، مهدي موعود باشد. (38) آخرين حرکت مهمي که پيش از دوران غيبت با بهره برداري از عنوان مهدي آغاز شد و به نتيجه رسيد، نهضت پنهاني اسماعيليه (39) بود که به تشکيل دولت شيعي فاطميان در مغرب اسلامي منجر شد. عبيدالله ملقب به مهدي، اولين خليفه فاطمي پس از مدت ها دعوت مخفيانه، در اواخر قرن سوم ظهور کرد و اسماعيليه او را همان مهدي موعود دانستند. قاضي نعمان که رد اسماعيلي بودن او به راحتي امکان پذير نيست (40) در جاي جاي کتاب خود شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار و در کتب ديگرش از مهدي فاطمي سخن گفته و نشانه هاي وارد شده در روايات را بر او تطبيق کرده است.


1. براي اطلاع بيشتر از اين احاديث و مصادر آنها ر.ک: معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 104- 179.
2. ر.ک: کمال الدين، ص320- 438.
3. امام کاظم عليه السلام به علي بن يقطين فرمود: «الشيعه تربي بالاماني منذ مائتي سنه؛ شيعه در طول دويست سال با انتظار و آرزو تربيت شده است» (نعماني، الغيبه، ص 305).
4. تاريخ طبري، ج 3، ص 200 و 202؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 61 و ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1ص 178.
5. قاضي نعماني مغربي، شرح الاخبار، ج 3، ص 358.
6. التنبيه و الاشراف، ص 290.
7. ديوان فرزدق،ص 239 و شرح ديوان جرير، ص 327.
8. حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام، ج 2، ص 5.
9. بلاذري، انساب الاشراف، ج 4، ص 63.
10. التنبيه و الاشراف، ص 292.
11. «انت مهدي و هداها... (تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 294) لقب منصور نيز ناشي از ملاحم و برداشت از القاب مهدي است. در اين باره ر.ک: عمر فاروق، بحوث في التاريخ العباسي، ص 203.
12. تاريخ طبري، ج 7، ص 428.
13. بلاذري، همان، ص 237.
14. ابن حماد، الفتن، ص 255، ح 999؛ ابن طاووس، التشريف بالمنن، ص 325؛ معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 97 و عبدالعليم بستوي، الموسوعه في احاديث المهدي الضعيفه و الموضوعه، ص 268. سفاح در اين روايات به معناي بخشنده است؛ چنان که لقب دادن اولين خليفه عباسي نيز به همين دليل بود. اما آن که به دليل خون ريزي و کشتار فراوان بني اميه، سفاح ناميده شد، عبدالله بن علي عموي سفاح و منصور است (ر.ک: عمر فاروق، همان، ص 203).
15. «افي دوله المهدي حاولت غدره» (اخبار الدوله العباسيه، ص 256).
16. ممکن است شباهت دو روايت: «اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابني» و «اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي» باعث تصحيف شده باشد.
17. «لک اسمان شقا من رشاد و من هدي / فانت الذي تدعي رشيدا و مهديا» (مسعودي، مروج الذهب، ج 1، ص 330).
18. نوبختي، فرق الشيعه، ص 47.
19. تاريخ طبري، ج 11، ص 49 و 219.
20. اين نام به گروهي اطلاق مي شود که درباره ي اميرالمؤمنين علي عليه السلام غلو کرده او از خدا دانستند و از خلفاي نخست و صحابه برائت جستند. رهبر اين فرقه را عبدالله بن سبا يهودي تازه مسلمان مي دانند و مخالفان شيعه او را اولين کسي مي دانند که به غيبت و رجعت معتقد بود و نص بر امامت را آشکار کرد (شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 174 و نوبختي، همان، ص 22. با آن که اين فرقه هيچ ارتباطي با شيعه ندارد و بزرگان شيعه آن را منحرف مي داند، اهل سنت پيوسته پيدايش تشيع را به اين فرد نامعلوم نسبت داده و مي گويند يک يهودي تازه مسلمان اعتقادات شيعه را پايه گذاري کرد.
امروزه گروهي از محققان شيعه و اهل سنت وجود چنين فردي را انکار کرده، مي گويند: عبدالله بن سبأ شخصيتي ساختگي است. ر.ک: مرتضي عسکري، عبدالله بن سبأ و اساطير اخري؛ ابراهيم بيضون، عبدالله بن سبأ اشکاليه النص و دور الاسطوره (آراء و اصداء حول عبدالله بن سبأ و روايات سيف).
21. شيخ طوسي، الغيبه، ص 192 و شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 174.
22. شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 314.
23. گروهي که پس از امير مؤمنان و حسنين عليهم السلام، محمد ابن حنيفه را امام دانسته و گفتند او مهدي موعود است و از دنيا نرفته و در کوه رضوي در مدينه پنهان است. در اين که کيسان نام مختار يا غلام او يا فرد ديگري بوده است، اختلاف نظر وجود دارد (نوبختي، فرق الشيعه، ص 23)
24. تاريخ طبري، ج 6، ص 14، 16 و 62.
25. نوبختي، همان، ص 33.
26. حبيب الناصري، الواقفيه دراسه تحليليه، ص 46 به نقل از: الفرق بغدادي.
27. ابوالحسن اشعري، مقالات الاسلاميين، ص 22 و 23 و قاضي نعمان، شرح الاخبار، ج 3، ص 317.
28. شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 166. درباره نام اين فرقه ر.ک: حسين مدرسي، مکتب در فرايند تکامل، ص 76- 78.
29. شيخ مفيد، الفصول العشره، ص109و نوبختي، فرق الشيعه، ص 72 و 73.
30. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص440 و 438 و قاضي نعمان بن محمد مغربي، شرح الاخبار، ج 3، ص 337.
31. نوبختي، همان، ص 94 و قاضي نعمان، همان، ص 313.
32. شيخ طوسي، الغيبه، ص 198؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 69 و شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 319.
33. طرفداران زيد فرزند امام سجاد عليه السلام که عليه بني اميه قيام کرد و به شهادت رسيد. درباره ي موضع ائمه نسبت به قيام زيد، ميان عالمان شيعه اختلاف نظر وجود دارد و اکثريت در صدد تطهير او و توجيه موافقت امام صادق عليه السلام با او هستند و مي گويند او خود ادعاي امامت نداشته است. در عين حال افراد اين فرقه و معتقدان به امامت زيد، مخالفت هايي با ائمه معصومين عليهم السلام داشته اند چون امام را کسي مي دانستند که دست به شمشير برد و قيام کند.
34. شيخ مفيد، الفصول العشره، ص 109.
35. همان.
36. جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت، ص 69.
37. مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 52.
38. ر.ک: جاسم حسين، همان، ص 43، 44، 53 و 86 به نقل از: کتاب الملاحم ابن عقده (نسخه خطي). البته تلاش ما براي دست يابي به اين نسخه بي نتيجه ماند. حتي نام کتاب الملاحم در ميان تأليفات ابن عقده نيست!
39. نام گروه زيادي از شيعيان که امروزه نيز طرفداراني دارند و معتقدند پس از امام صادق عليه السلام فرزند او اسماعيل امام است. اين فرقه از قديم انشعابات فراواني داشته و با نام هاي متعددي شناخته مي شوند (ر.ک: شهرستاني، الملل و النحل، ص 167و 191 و نوبختي، فرق الشيعه، ص 67 به بعد).
40. ر.ک: جوان آراسته، «قاضي نعمان و مذهب او»، هفت آسمان، ش 9، ص 47 و يا مجموعه مقالات «اسماعيليه»، ص 309.

منبع:رهپويان

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:16 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

بشارت به منجي موعود درآیین هندوها

درکتاب هاي مذهبي ومقدسي که در ميان هندي ها به عنوان کتاب هاي آسماني شناخته شده اند و آورندگان اين کتاب ها به عنوان پيامبر شناخته مي شوند، اشارات بسياري به ظهور پادشاه عادلي در آخرالزمان شده است.

درکتاب «اوپانيشاد»که يکي از کتب معتبر و از منابع هندوها به شمار مي رود، پيرامون بشارت ظهور منجي موعود چنين آمده است: اين مظهر «ويشنو»-مظهر دهم-در انقضاي کلي يا عصر آهن، سوار بر اسب سفيدي درحالي که شمشير برهنه ي درخشاني به صورت ستاره اي دنباله دار در دست دارد، ظاهر مي شود و تمام شريران را هلاک مي سازد؛ خلقت را از نو تجديد و پاکي را رجعت خواهد داد...اين مظهر دهم در انقضاي عالم ظهور خواهد کرد.

در کتاب «باسک»که از کتاب هاي مقدس هندي ها است آمده :
«دور دنيا تمام مي شود به پادشاه عادلي در آخر الزمان؛که پيشواي ملائکه، پريان و آدميان و حق و راستي با او است و هر چه در دريا ، زمين و کوه ها پنها ن باشد، همه را به دست آورد و از آسمان ها، زمين وآن چه باشد،خبر مي دهد و از او بزرگ ترکسي به دنيا نيابد».

درکتب «پاتيکل »از کتب مذهبي هندوها آمده است:
«چون مدت روز تمام شود، دنياي کهنه نو شود و زنده گردد و صاحب ملک تازه » (از اسامي امام زمان(ع)) پيدا شود. از فرزندان دو پيشواي بزرگ جهان که يکي «ناموس آخر الزمان» (اشاره به حضرت فاطمه(س) است)و ديگري «صديق اکبر» يعني وصي بزرگ تر وي که «پشن»(نام هندي حضرت علي(ع) نام دارد و نام آن صاحب ملک تازه «راهنما»(از اسمي حضرت مهدي(ع)) است،به حق پادشاه شود و خليفه ي «رام»(به لغت سانسکريتي نام خداست) باشد و حکم براند و او را معجزه بسيار باشد...».

درکتاب «وشن جوک »نيز بشارت به ظهور منجي داده شده است:
آخر دنيا به کسي برمي گردد که خدا را دوست مي دارد و از بندگان خاص او و نامش «خجسته »و «فرخنده»باشد.

درکتاب «ديد» از ديگرکتب مقدس هندي ها آمده :
پس از خرابي دنيا، پادشاهي در آخر الزمان پيدا شود که پيشواي خلايق و نام او «منصور»باشد و تمام عالم را بگيرد و دين خود درآورد و همه کس را از مؤمن وکافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد، برآيد.

در کتاب «ريگ ودا» نيز آمده:
«ويشنو» در ميان مردم ظاهر مي گردد... او از همه کس قوي تر است... در يک دستش شمشيري به مانند ستاره يا دنباله دار و در دست ديگرش انگشتري درخشنده دارد.هنگام ظهور وي، خورشيد و ماه، تاريک مي شوند و زمين خواهد لرزيد.

در کتاب «دادتگ» نيز چنين آمده است:
بعد از آن که در آخر الزمان،مسلماني به هم رسد و اسلام در ميان مسلمانان از ظلم ظالمان و فسق عالمان و تعدي حاکمان و رياي زاهدان و بي ديانتي امينان و حسد حاسدان مهجور شود و دنيا مملو از ظلم و ستم شود...
دست حق به در آيد جانشين آخر «ممتاطا»(1) ظهور کند و مشرق و مغرب و همه جاي عالم را بگيرد و خلايق را هدايت کند.

درکتاب «شاکموني»که از ديگر کتب مقدس هندي ها است، آمده است:
پادشاهي و دولت دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان،«کشن»(2) بزرگوار تمام شود. او کسي باشد که برکوه هاي مشرق و مغرب دنيا حکم براند و فرمان دهد و بر ابرها سوار شود و فرشتگان،کارکنان او باشند و جن و انس در خدمت او شوند و ... دين خدا يک دين شود و زنده گردد و نام او «ايستاده» و «خداشناس» باشد.

پی نوشت ها :

1. «ممتاطا»: در زبان هندي به معني «محمد» است.
2. «کشن»: نام پيامبر(ص) در لغت هندي است.

  نويسنده:علي سرائي

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:16 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

آیا مهدی(عج) همان عیسی(ع) نیست که ظهور می کند؟

پرسش:
با توجه به این که در انجیل و تورات از حضرت عیسی(ع) نام برده شده در حالی که در قرآن از حضرت مهدی(عج) نامی برده نشده، آیا مهدی(عج) همان عیسی(ع) نیست که ظهور می کند؟
 
پاسخ:


این قیاس، قیاس مع الفارق است. اولاً انجیل را چنان چه می دانید در عصر حضرت مسیح(ع) نازل شده است و ظاهر قرآن کریم آن است که این کتاب یک باره نازل شده است (سوره مائده، آیه 68[1]و سوره آل عمران ، آیه 48[2]و...) و نسخة اصلی انجیل مفقود شده و سالها اهل مسیحیت بدون کتاب بودند تا بعدها بعضی از حواریون و بزرگان مذهبی مسیحیت انجیل را به روایتهای متعدد و فراوان نقل کردند و جمع آوری کردند که بعدها نیز نسخه های متعدد مورد قبول ارباب کلیسا واقع نشد و تنها چهار نسخه (متی، مرقس، لوقا، یوحنا) پذیرفته شد و هیچ کدام نمی توانند همان انجیل باشند که بر پیامبر خدا حضرت مسیح(ع) نازل شده است. پس اصل انجیل به خاطر ظلمهای زمانه از میان رفت و این اناجیل بعدها نگارش یافته است که بعضی از آنها بعد از بیشتر از صد سال از میلاد مسیح به نگارش آمدند[3] پس اگر اسم مسیح(ع) و تاریخ زندگی و به صلیب کشیدن او در این کتابها آمده است جای تعجبی نیست بهر حال شرایط و اسباب آن عصر زمینه را برای تحریف تورات و انجیل فراهم آورده بود که می بایست برای قرآن کریم که آخرین کتاب آسمانی و سند وحیانی است این شرایط فراهم نشود و با دقت تمام اسباب تحریف و دست خوردن آن از میان برداشته شود.

اما این که گفته اید ممکن است ما در مورد مهدی(عج) اشتباه کنیم باید گفت شما موضوعات دینی در اسلام را چگونه پذیرفته اید؟ به نظر ما هر گاه الف: حقانیت یک پیامبر(ص) ثابت شود ب: موضوعی به لحاظ عقلی محال نباشد ج: آن پیامبر که حقانیتش ثابت شده است خبر از وجود آن دهد نپذیرفتن آن مطلب امری خلاف عقل و ایمان است. این در حالی است که در مورد مهدی(عج) ما بیش از هزار روایت داریم که شاید در هیچ موضوعی اینقدر روایت نیامده باشد. این روایات از منابع اهل سنت و تشیع را حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در کتابی تحت عنوان منتخب الاثر آورده است.

--------------------------------------------------------------------------------

[1]قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی‏ شَیْ‏ءٍ حَتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ‏.

ای اهل کتاب! شما هیچ آیین صحیحی ندارید، مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، برپا دارید. ولی آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده، (نه تنها مایه بیداری آنها نمی‏گردد، بلکه) بر طغیان و کفر بسیاری از آنها می‏افزاید. بنابر این، از این قوم کافر، (و مخالفت آنها،) غمگین مباش!

[2]وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ‏.

و به او، کتاب و دانش و تورات و انجیل، می‏آموزد.

[3]ر.ک مقایسه ای بین علم، تورات، انجیل و قرآن نوشته موریس بوکای ترجمه ذبیح الله دبیر.

 
منبع: پایگاه حوزه4892-14892-1

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:16 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

اعتقاد به ظهور منجی در ادیان الهی و مسیحیت

اعتقاد به ظهور منجی و امام مهدی علیه السلام در همه ادیان به عنوان یک وجه مشترکی می باشد : ادیان الهی در این باور توحیدی هیچ منافاتی با یکدیگر ندارندو اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجی و اصلاح‏گر توانمند و بزرگ جهانی از آرمان‏های مشترک تمام ادیان و مذاهب زنده دنیا به شمار می‏رود. اما این مسأله در مذهب شیعه به گونه‏ای متمایز مطرح است چرا که هویت اساسی شیعه و رمز ماندگاری، پویش و جوشش آن در طول تاریخ در پیوند با اندیشه سرخ حسینی و امید سبز مهدوی معنا می‏شود.

یهودیان و مسیح موعود

یهودیان معتقدند که عیسایی ظهور خواهد کرد که البته با عیسای مسیحیان متفاوت است .آن گونه که بررسی‏ها نشان می‏دهد، پیش از اسارت قوم یهود و آوارگی آنان توسط آشوریان، اندیشه ظهور منجی در ادبیات مذهبی، غیر مذهبی، اساطیر و افسانه‏ها و روایات مکتوب و شفاهی بنی اسرائیل جایی نداشته است. تنها در سده دوم پیش از میلاد بود که ظهور نجات بخشِ قوم خدا در اذهان و افکار یهود توسعه یافت و دانیال نبی به دنبال رنج‏های پیاپی قوم یهود، پایان زجرها را نوید داد: «و در ایام این پادشاهان، یهوه خدای آسمان‏ها سلطنتی را که تا ابد جاوید می‏ماند، بر پا خواهد نمود و این سلطنت به قومی دیگر غیر از بنی اسرائیل منتقل نخواهد شد، بلکه تمامی آن سلطنت‏ها را خرد کرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش برای همیشه پایدار و جاودان خواهد ماند، دانیال نبی، باب دوم، آیه 44». اشعیای پیامبر نیز در پیشگویی‏های خود مژده آمدن مسیح را داد و گفت: «''برای ما ولدی و پسری بخشیده می‏شود که سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قادر و پدر سرمدی و سرور و سلامتی خوانده خواهد شد. ترقی سلطنت و سلامتی او را بر کرسی داوود و بر کشور وی پایانی نخواهد بود، تا آن که انصاف و عدالت را برای همیشه استوار سازد ،کتاب اشعیا، باب 9 : 6 ـ 8''» .

البته شایان توجه است که قوم یهود به عنوان مردمی دیندار همواره به آینده خویش امیدوار بودند و این عبارت کتاب مقدس میان یهودیان رایج بود که: «اگر چه ابتدایت صغیر بود، عاقبت تو بسیار رفیع گردد، ایوب، باب 8 : 7.» با این وجود آنان پس از نخستین ویرانی شهر قدس، همیشه در انتظار رهبر الهی، قدرتمند و پیروزی آفرین بودند تا اقتدار و شکوه «قوم برگزیده» را احیا کند. یهودیان بر مبنای آنچه در زبور داوود آمده بود خود را وارثان به حق خداوند می‏پنداشتند. در زبور آمده است: «زیرا که شریران منقطع خواهند گشت و متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود اما حکیمان (صالحان) وارث زمین خواهند گشت و میراث آن‏ها خواهد بود تا ابد الآباد. زیرا متبرکان خداوند وارث زمین خواهند شد و ملعونان وی منقطع خواهند گشت ،زبور داوود، باب 37: نک به مجموع آیات 9، 18، 28، 29.» .

این اندیشه وقتی با پیش گویی‏های صریح اشعیا در هم آمیخت، نیرو و امیدی تازه در رگ‏های یهود جریان یافت. ایشان کلام اشعیا را در حافظه خود به خوبی حفظ کردند و آن را دستمایه عشق به آینده‏ای روشن و افتخارآمیز قرار دادند، آنجا که می‏گوید: «''نهالی از تنه، یَسّی (پدر داوود) بیرون آمده، شاخه‏ای از ریشه‏هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشی او در ترس از خدا خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوش‏های خویش تنبیه نخواهد نمود، بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود. جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخه لب‏های خود خواهد کشت. کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت''.»

سپس اشعیا به گونه‏ای کنایه‏آمیز به صلح جهانی در آن دوران اشاره می‏کند و ادامه می‏دهد: «گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آن‏ها را خواهد راند... طفل شیر خواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفلِ از شیر باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت و در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهد کرد، زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آب‏هایی که دریا را می‏پوشاند اشعیا، باب 11: 1 ـ 9.» .اما صفنیای پیامبر به نابودی رهبران دولت‏ها اشاره می‏کند و آن را مقدمه جهان شمولی دین یهود می‏داند. او می‏گوید: «به منظور گردآوری طوایف بشر بر یک دین حق، سلاطین دول مختلف را نابود کنیم. آن وقت برگردانیم به قوم‏ها لب پاکیزه را برای خواندن همگی به نام خدای و عبادت کردن ایشان به یک روش ،صفنیا، باب 3 : 8 ـ 9.» . یهودیان در طول تاریخ به این مسأله از دریچه‏ای مذهبی نگریسته، انتظار را یک وظیفه مقدس به شمار آورده‏اند، تنها پس از ورود صهیونیسم سیاسی به دنیای یهود بود که زاویه نگاه برخی یهودیان به این مسأله عوض گشت و تشکیل یک حاکمیت سیاسی را راهگشای «عصر مسیحا» دانستند.

هم اکنون صهیونیست‏ها با سوء استفاده از تغییر نگرش به وجود آمده خود را به عنوان منتظران واقعی مسیحا معرفی کرده، در پایان مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل (پنجم ماه ایّار عبری)، پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا می‏کنند: «اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا گوش ما را نوازش دهد» .بی‏گمان طرز تلقی صهیونیسم از مقوله انتظار و ظهور منجی، یکی از بینش‏های چالش آفرین وبحران‏ساز فراروی معتقدان به آخرالزمان می‏باشد. چرا که تکیه بیش از اندازه بر نژاد و قومیت، این مکتب را دچار نوعی تمامیت خواهی غیر عادلانه نموده، ظرفیت‏های گفت و گو را از آن گرفته است.
مسیحیان و بازگشت مسیح اندیشه بازگشت حضرت عیسی علیه‏السلام یکی از باورهای جامعه مسیحیت را تشکیل می‏دهد.

این شوق و انتظار در بخش‏های قدیمی‏تر عهد جدید مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونیکیان به خوبی منعکس شده است، اما در رساله‏های بعدی مانند رساله‏های پولس به تیموتاؤس و تیطس، همچنین رساله پطرس، به بعد اجتماعی مسیحیت توجه گشته است.این مسأله از آن‏جا ناشی می‏شد که با گذشت زمان پی بردند که بازگشت مسیح بر خلاف تصور آن‏ها نزدیک نیست، هر چند اقلیتی از آنان بر این عقیده باقی ماندند که عیسی به زودی خواهد آمد و حکومت هزار ساله خود را تشکیل خواهد داد؛ حاکمیتی که به روز داوری پایان خواهد یافت. از همین رو از دیر باز گروه‏های کوچکی به نام هزاره گرا در مسیحیت پدید آمدند که تمام سعی و تلاش خود را صرف آمادگی برای ظهور دوباره عیسی در آخر الزمان می‏کنند.

البته وجود آیاتی در انجیل این حالت انتظار را تشدید می‏کند و با اشاره به عدم تعیین وقت ظهور، آن را ناگهانی معرفی می‏کند. به عنوان مثال در انجیل متّا از زبان عیسی علیه‏السلام این گونه نقل شده است که: شما نمی‏توانید زمان و موقع آمدن مرا بدانید؛ زیرا این فقط در ید قدرت خداست. هیچ بشری از آن لحظه «زمان ظهور» آگاهی ندارد؛ حتی فرشتگان، تنها خدا آگاه است ـ مکاشفه، باب17:14 و باب19:16»یا آن که در انجیل لوقا این چنین آمده است: «مسیح می‏گوید: همیشه آماده باشید، زیرا که من زمانی می‏آیم که شما گمان نمی‏برید لوقا، باب12:40..» .روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابه‏لای انجیل به چشم می‏خورد، مثلا در انجیل آمده است: «کمرهای خود را بسته و چراغ‏های خود را افروخته بدارید. باید مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می‏کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند. تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی‏درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که شما گمان نمی‏برید، پسر انسان می‏آید،لوقا، باب12 : 35 ـ 40.»

مسیحیت ضمن تأکید بر غیر منتظره بودن بازگشت عیسی، هدف از این بازگشت را ایجاد حکومتی الهی در راستای حکومت الهی آسمان‏ها ارزیابی می‏کند.علاوه بر این ظهور مسیح را یگانه راه حل برای ادامه حیات و زندگانی بر می‏شمرد.عیسی را منجی انسان‏ها و پادشاه پادشاهان معرفی می‏کند. وی بر اساس سخنان دانیال نبی سیستم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی و مذهبی جهان را عوض خواهد کرد و جهانی بر مبنای راه و روش خدا بنا می‏کند. مسیحیان همچنین برای ظهور حضرت عیسی بن مریم علاماتی قائل می‏باشند: «عنقریب بعد از آن آزمایش سخت، روزگاران خورشید تیره و تار می‏گردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان افول خواهند کرد و قدرت‏های آسمانی نیز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسمانی اشکار خواهد شد و سپس تمامی قبائل زمین نگران و غمگین می‏گردند و آنگاه عیسی از ابرهای آسمان با جلال و شکوه و قدرت فرو خواهد آمد ،انجیل متا، باب 6: 10.»

ظهور منجی در اسلام

روایات اسلامی نیز بر آمدن حضرت مسیح علیه‏السلام صحه می‏گذارند. از جمله آن که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لَیُوشَکَنَّ اَنْ یُنَزَّلَ فیکُمُ ابْنُ مَرْیَمَ حَکَما عَدْلاً وَ اِماما مُقْسِطا؛ ''سوگند به آن که جانم به دست او است به طور یقین عیسی بن مریم به عنوان داوری عادل و پیشوایی دادگر در میان شما فرود خواهد آمد''» .همچنین مفسران در تفسیر آیه 159 سوره نساء آن رابا بازگشت حضرت مسیح در آخر الزمان مرتبط می‏دانند و این آیه را در همین رابطه ارزیابی می‏کنند، مجمع البیان، ج3، ص212؛ نمونه، ج4، ص204. به هر حال مسأله فرود آمدن مسیح علیه‏السلام و بازگشت وی در آخرالزمان از نقاط مشترک اندیشه انتظار نزد مسلمانان و مسیحیان است.

البته اسلام در این رابطه منجی موعود را مهدی علیه‏السلام معرفی نموده، او را پیشوای آخرالزمان معرفی می‏کند: «کَیْفَ بِکُمْ (اَنْتُمْ) اِذا نَزَلَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ فیکُمْ وَ اِمامُکُمْ مِنْکُمْ؛ ''چگونه خواهید بود، آنگاه که عیسی بن مریم در میان شما فرود آید و پیشوای شما از خود شما باشد. ، بحار الانوار، ج 14، ص 344''» یا آنکه در روایتی دیگر از قول امام باقر علیه السلام نقل شده است: «یَنْزِلُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ اِلَی الدُّنْیا فَلا یَبْقی اَهْلُ مِلَّةِ یَهُودیٍّ وَ لا نَصْرانیٍّ اِلاّ آمَنَ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یُصَلّی خَلْفَ الْمَهْدیِّ؛ ''پیش از قیامت، [عیسی] به دنیا فرود می‏آید و هیچ کس از ملت یهود و مسیحی نمی‏ماند مگر آنکه پیش از مرگ به او ایمان آورد و [آن حضرت[ پشت سر مهدی علیه‏السلام نماز می‏گذارد، بحار الانوار، ج 14، ص 349''.»

در اسلام نیز مسئله انتظار فرج، بسیار قدیمی است که یکی از نشانه‌های سابقه داشتن این اعتقادها همانا ظهور عده‌ای از مدعیان مهدودیت، از اوائل اسلام به این طرف می‌باشد. در اسلام تا حدی به انتظار فرج اهمیت داده شده که پیامبر اکرم آن را برترین اعمال امتش معرفی نموده و امام صادق علیه‌ السلام یکی از شرایط پذیرفته شدن اعمال بندگان را انتظار حکومت مهدی عجل‌الله (انتظار فرج) می‌داند و در جایی دیگر می‌فرمایند که "و انتظروا الفرج صباحاً و مساعاً یعنی صبح و شام در انتظار فرج و ظهور باش". مسئله مهدی موعود از صدر اسلام و از زمان پیغمبر اکرم یک امر قطعی و مسلم در میان مسلمین بوده است و از نیمه دوم قرن اول هجری منشأ حوادث بزرگ تاریخی شده است .

مهدویت در اسلام و بالاخص در تشیع یک فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجی است، نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملت و یا یک منطقه‏ و یا یک نژاد بلکه در شعاع زندگی بشریت. مهدویت به این نیست که یک‏ منجی بیاید، و مثلا شیعه را یا ایران را یا آسیا را یا مسلمانان جهان را نجات دهد، مربوط به این است که یک منجی و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع‏ زندگی بشر را در عالم دگرگون کند و در جهت صلاح و سعادت بشر تغییر بدهد. قرآن کریم هم می‏فرماید: "« و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی‏ الصالحون ، انبیاء ، 105» یعنی ما از پیش اطلاع داده‏ایم که وارث اصلی زمین ، بندگان‏ صالح و شایسته ما خواهند بود. برای همیشه زمین در اختیار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسیران هوای نفس نخواهد بود." پیش بینی‏ یک آینده سعادت بخش و پیروزی کامل عقل بر جهل ، توحید بر شرک ، ایمان‏ بر شک ، عدالت بر ظلم ، سعادت بر شقاوت است. اندیشه پیروزی نهائی نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم ، گسترش جهانی ایمان اسلامی ، استقرار کامل و همه جانبه ارزشهای‏ انسانی ، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایده‏آل ، و بالاخره اجراء این ایده‏ عمومی و انسانی به وسیله شخصیتی مقدس و عالیقدر که در روایات متواتر اسلامی ، از او به " مهدی " تعبیر شده است ، اندیشه‏ای است که کم و بیش همه فرق ومذاهب اسلامی - با تفاوتها و اختلافهائی - بدان مؤمن و معتقدند .

این اندیشه ، به حسب اصل و ریشه ، قرآنی است . این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام ، پیروزی نهائی ایمان اسلامی (هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون »ترجمه: ''او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین‏ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!( ''توبه / 33 وصف /9) ، غلبه قطعی صالحان و متقیان (لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی‏ الصالحون » ترجمه: در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «''بندگان شایسته‏ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!» ''(انبیا /105 ) ، کوتاه شدن دست‏ ستمکاران و جباران برای همیشه (و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم‏ ما کانوا یحذرون »

ترجمه: ''ما مى‏خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم! و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آنها [بنى اسرائیل‏] بیم داشتند نشان دهیم‏ ''( قصص /5 و 6 ) و آینده درخشان و سعادتمندانه بشریت‏ (قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا ، ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین »ترجمه: ''موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید، و استقامت پیشه کنید، که زمین از آن خداست، و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار مى‏کند و سرانجام (نیک) براى پرهیزکاران است! ''(اعراف /128) را نوید داده است . در حدیثی که از شیعه و سنی نقل شده چنین آمده است که اگر از دنیا بیش از یک روز نمانده باشد خداوند آن یک روز را چنان طولانی می کند که مهدی ظهور کرده و جهان را از عدل و داد لبریز سازد.

در اخبار آمده است که او نه تنها اسلام را احیاء می کند بلکه همه ادیان را به حالت حقیقی خویش اقامه می کند. بنابر این انتظار فرج واژه آشنایی است که تجلی یکی از بزرگترین دگرگونی‌ها را به همراه دارد، دگرگونی برای آن عده از افراد که بی‌صبرانه در اقیانوس متلاطم زندگی، سفینه نجات را می‌طلبند تا با تنها ناخدای کشتی حق و عدالت به سرزمین خوشبختی‌ها قدم گذارند، در همان سرزمینی که صلح، صفا، برابری، برادری، امنیت، رفاه و آسایش و ... حاکم باشد.ما با سیری گذرا در کتب مقدسه ادیان و مذاهب مختلف جهان، به این حقیقت می‌رسیم که اعتقاد به ظهور مصلحی که در آخر الزمان ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد یک اعتقاد جهانی و همگانی است. اکنون همه ادیان راجع به حضرت حجت پیش بینی‏ می‏کنند که عدل کامل ، صلح کامل ، رفاه کامل ، سلامت کامل و امنیت کامل‏ برقرار خواهد شد ، همان پیش بینی تکامل تاریخ و تکامل بشریت است ، یعنی زندگی بشر در آینده منتهی می‏شود به عالیترین و کاملترین زندگیها که‏ از جمله آثاری که در آن هست آشتی انسان و طبیعت است و آن این است که‏ زمین تمام معادن خود را در اختیار انسان قرار می‏دهد ، آسمان تمام برکات‏ خود را در اختیار انسان قرار می‏دهد و همه اینها خود تکامل تاریخ است.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:16 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

مهدويت ازمنظر اسماعيليان و قرمطيان

قرمطيان و مهدويت

قرمطيان از شاخه‌هاي مهم اسماعيلي‌اند، دعوت آنان تا زمان عبيدالله مهدي هدف واحدي را دنبال مي‌كرد. رئيس اين فرقه حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط ،[37] جايگاه خاصي در بين پيروانش داشت. وي كه در سال 287 ه در كوفه مشهور شد، به زهد و پارسايي تظاهر كرد و گروهي گرد او فراهم آمدند. او در ابتدا كاملا به سلميه و اسماعيليان وفادار بود و داعيان مشهور و با نفوذي با وي همراه شدند، سلميه با اين اقدامات او موافق نبود، اما از ترس دوگانگي سكوت كرد. [38] كارگزار اصلي او عبدان، شوهر خواهرش، ابوسعيد جنابي (گناوه‌اي) را داعي جنوب ايران و زكرويه را داعي غرب ايران كرد و خود رهبري را از كلواذي به دست گرفت. [39] به اين ترتيب، قرمطيان به سه گروه عمده تقسيم شدند: 1ـ قرمطي‌هاي سواد يا شمال كه داعيان برجستة آنها عبدان، حمدان و آل مهرويه بودند؛ 2ـ قرمطي‌هاي بحرين كه داعيان عمده‌شان آل جنابي بودند؛ 3ـ قرمطي‌هاي قطيف و جنوب بصره كه داعيانشان ابوحاتم بوراني و ابوالفوارس بودند.[40] حمدان و شوهر خواهرش، عبدان، از ابتداي تبليغات، به «الامام من آل رسول الله» دعوت مي‌كردند.[41] در حقيقت، نام اين امام در ابتدا مشخص نبود. قرمطيان ظهور رهبري را به يك‌ديگر نويد مي‌دادند و براي ترويج اين اعتقاد خود از هيچ عملي فروگذار نبودند. [42]

مهدويت احمد بن محمد بن حنفيه

در منابع، مطالب بسياري دربارة اعتقاد به مهدي غايب، از ديدگاه فرقة قرمطيان آمده است. ثابت بن سنان در شرح ابتداي كار قرمطيان و حمدان بن قرمط مي‌نويسد: در سال 267ه در ابتدا اعتقاد به مهدويت «احمد بن محمد بن حنفيه» داشتند، چنان كه از نامه‌اي از قول فرج بن عثمان نقل شده كه او خود را داعي مسيح دانسته و او عيسي و كلمه و مهدي و او احمد بن محمد بن حنفيه و جبرئيل است. در ادامة نامه از شيوه اذان گفتن آنان سخن رانده است كه در هر نماز، مؤذن پس از ذكر نام خداوند و شهادت بر اين كه نوح، ابراهيم، موسي، عيسي(ع) و محمد (ص) پيامبر خدايند، مي‌گويند: «اشهد ان احمد بن محمد بن حنفيه رسول الله» و در واقع اين فرد را هم‌ طراز با پيامبر مي‌شمردند. در ادامه اين نامه، به ساير مسايل اعتقادي آنان اشاره شده است[43] كه از نظر بقيه مسلمانان كفر و الحاد شمرده مي‌شود. نويسندگان ديگري، چون مقريزي، همين مطالب را ذكر كرده‌اند. به احتمال زياد، فرج بن عثمان نام سري يكي از داعياني بوده كه اين نامه را نوشته است. اين اعتقاد در مقطع زماني خاص و براي مدت كوتاهي به وجود آمد و هدف اصلي آن دعوت براي مهدي از فرزندان محمد بن حنفيه بود. اين امر در استقلال سياسي و اجتماعي قرمطيان بحرين بسيار موثر بود كه پس از مدت كوتاهي تغيير كرده، به اعتقاد جديدي روي آوردند.

محمد بن اسماعيل، قائم منتظر قرمطيان 

قرمطيان به مهدويت محمد بن اسماعيل، اعتقاد اساسي داشتند. با توجه به اين كه اسماعيليان و قرمطيان در آغاز به يك هدف مي‌انديشيدند، زمينه پذيرش مهدويت محمد بن اسماعيل براي آنان كاملا مهيا بود. از سوي ديگر، مهدويتاحمد بن محمد بن حنفيه با ترديدهاي بسيار مواجه گرديد و وعده ظهور او محقق نشد؛[44] لذا اين اعتقاد جديد مورد پذيرش و حمايت جدي قرمطيان قرار گرفت وچون از لحاظ مالي قوي شدند و افراد موثقي از آنها اطاعت كردند، تبليغ براي محمد بن اسماعيل را وسعت دادند و او را به عنوان امام مهدي كه در آخر الزمان آشكار مي‌شود و حق را به پا مي‌دارد، معرفي نمودند و داعيان براي او بيعت مي‌گرفتند و اموال را براي او گردآوري مي‌نمودند تا آشكار گردد.[45] آنان معتقد بودند محمد بن اسماعيل زنده و در بلاد روم غايب است و او قائم مهدي مي‌باشد.[46] اين اعتقاد با تاليف و انتشار كتاب داعي نسفي به نام المحصول تقويت شد. اين اثر به دست نيامده است، اما از قراين موجود در آثار ديگر به نظر مي‌آيد كه نيمة اول اين كتاب به نوعي از نظام ما بعد الطبيعي نو افلاطوني پرداخته و بخش دوم با هفت دور نبوت در تاريخ بشريت مرتبط است.[47]
ابوحاتم رازي، از داعيان مشهور قرمطي، مبلغ اين نظريه در طبرستان، اصفهان، آذربايجان و گرگان شد. او با ابوطاهر روابط گرمي پيدا كرد و اشتباه بودن اين عقيده را به او تذكر داد كه دور ششم با ظهور امام هفتم، محمد بن اسماعيل، به پايان مي‌رسد و دور هفتم بعداز او آغاز مي‌شود؛ وي تاكيد كرد كه دور ششم به طور حقيقي به پايان نمي‌رسد، مگر بعد از بازگشت امام هفتم و او بعد از بازگشتش زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند. حتي ابوحاتم رازي يك‌بار نزد مرداويچ، تاريخي براي ظهور مهدي پيش‌بيني كرد، ولي چون اين پيش‌بيني محقق نشد به ناچار به ري و سپس به آذربايجان گريخت. [48]
پس از نسفي شاگردش، ابويعقوب سجستاني، به دفاع از استادش پرداخت و در اين خصوص،كتاب النصره را تاليف نمود. تغيير اعتقادي قرمطيان باعث تكان شديدي در اواخر عهد ابوسعيد و ابتداي حكومت ابوطاهر گرديد. ابوطاهر رهبري جوان، شجاع و متعصب براي حركت قرامطه بود. او اين حركت را با قدرت و اعتماد به آن از نو تجديد كرد و پايه‌هاي اعتقادي آن را در بين پيروانش محكم ساخت.[49] در چارچوب اين اعتقاد جديد، قرامطه به ابوطاهر، هم چون داعي مهدي مي‌نگريستند و حتي عقايد غلوآميزي دربارة او پيدا كرده بودند.[50]
مشخص نيست كه آيا آل زكرويه در شام نيز اين مرحله را سپري كرده‌اند و يا آنها از ابتدا به مهدويت محمد بن اسماعيل معتقد بودند ابتدا يحيي وسپس حسين، پسران زكرويه، خود را امام منتظر، يعني نواده محمد بن اسماعيل خواندند، ولي قرمطيان بحرين و عراق اين ادعا را نپذيرفتند و آنها نيز از ادعاي‌ خويش سرخورده شدند.[51] به هر حال تعاليم اعتقادي قرمطيان تاثير بسيار زيادي بر پيروانشان گذاشت؛ به گونه‌اي كه آنان بارها در راه اعتقاد خود، در نبردهايي بسيار سخت، دشمنانشان را شكست دادند و باعث رعب و وحشت عجيبي در بين مخالفانشان شدند.
در ابتدا قرمطيان در كنار اسماعيليان و پيرو عقايد آنان بودند، اما با مرگ رهبر دعوت در سلميه متوجه تغيير لحن جانشين او شدند و عبدان پس از گفت‌گو با پيشواي بزرگ فهميد كه دعوت به نام محمد بن اسماعيل حيله‌اي براي گردآوردن پيروان بوده است، لذا آنان از فرقه جدا شدند و داعيان خود را از اين تصميم آگاه ساختند.[52] عبدان با داعي يمن نيز مذاكره كرد و از او نيز همين موضوع را شنيد.[53]
برخي از بزرگان اسماعيلي كه اكنون قرمطي شناخته مي‌شدند با رساندن نسب خود به محمد بن اسماعيل، براي جلب توجه ياران خود از اين طريق تلاش مي‌كردند، از جمله آنها فردي به نام قاسم بن احمد قرمطي است كه قرمطيان براي او نام عبدالله و لقب مدثر قرار داده بودند و او را به عبدالله بن احمد بن محمد بن اسماعيل مي‌شناختند.[54] اختلاف قرامطه و اسماعيليان پس از اين نيز تشديد شد. گروهي از قرامطه تا زمان ظهور مهدي از فرزندان اسماعيل خواستار ايجاد مجلس شوري به طريق انتخابات براي اداره دعوت بودند كه عبيدالله با آنان مخالفت و آنان را از مركز دعوت دور كرد.[55] پيروان قرامطه كه به مهدي موعود دعوت مي‌كردند، لازم بود خمس درآمدهاي خود را به نام صاحب عصر، يعني امام غايب بپردازند. اين رسم‌ بعدها نيز باقي ماند. اين پول در لحساء در خزانه مخصوصي به نام خزانة مهدي كه توليت خاصي داشت، واريز مي‌شد.[56]
مهم‌ترين ويژگي مهدي در اعتقاد قرمطيان اين بود كه شرع را منسوخ سازد، ولي اين كار تنها براي آشكار ساختن كامل حقيقت‌هايي بود كه قبلاً در شرع اسلام و در كتاب‌هاي مقدس پيامبران پيشين مكتوم شده بود. قرمطيان، محمد بن اسماعيل را از پيامبران اولي العزم مي‌شمردند و معتقد بودند قائم المهدي كسي است كه به پيغمبري برخيزد، آييني نو آورد و دين محمدي را از ميان بر دارد و نسخ كند. [57] آنان براي تأييد نظر خود به اخباري استناد جسته‌اند كه از قول امام جعفر صادق (ع) روايت شده است؛ مانند اين حديث، «انّ الله تبارك و تعالي جعل لمحمد بن اسماعيل جنه آدم صلي الله عليه»، قمي در اين خصوص مي‌نويسد: هدفشان از نقل اين احاديث اين است كه خداوند محرمات و آن چه را كه در گيتي آفريده بر ياران محمد بن اسماعيل حلال كرده است. [58]
دعوت قرمطيان در بين توده مردم، به ويژه مردم بحرين، توسط آل جنابي و نيز در شام توسط آل زكرويه به طور وسيعي تبليغ مي‌شد. ابوسعيد جنابي و پس از او پسرش، ابوطاهر، رعب و وحشت عجيبي در دل مسلمانان به وجود آوردند. ابوطاهر در سال 316ه ، دارالهجره‌اي بنا كرد و از مهدي دعوت كرد. او در كار خود بسيار پيشرفت كرد و توانست با كمك پيروانش مناطق وسيعي را تحت سيطرة خود در آورد؛ به گونه‌اي كه خليفه ناچار شد هارون بن غريب را به نبرد او بفرستد. هارون در اين نبرد پيروزي‌هايي به دست آورد.[59] اين دعوت كه در منابع زيادي به صورت يك سان ذكر شده است نشان مي‌دهد كه ابوطاهر در آن سال تبليغاتش را افزايش داده و به مرحله جديدي گام نهاده است. از او قصايدي باقي مانده است كه اعتقاد و اهتمام وي را به مهدي و گسترش دعوتش نشان مي‌دهد.[60] او حتي حمله به مكه و قتل عام حاجيان و بردن حجرالاسود را وظيفه‌اي ديني و مذهبي مي‌دانست كه براي ظهور مهدي لازم بود و براي اين قتل عام‌ها تفسيرهاي باطني از آيات قرآن ارائه مي‌كرد.[61]

مهدي اصفهاني، قائم كاذب

قرمطيان بحرين در نيمه اول قرن چهارم تغيير اعتقادي مهمي را تجربه كردند. ابوطاهر در اين تغيير اعتقادي، به طور موقت حكومت بحرين را به جواني اصفهاني سپرد و او را مهدي منتظر خواند. تاريخ اين انتساب و نام مهدي اصفهاني گوناگون نقل شده است؛ مسكويه اين حادثه را در سال 332ه ،[62] ثابت بن سنان در سال 326ه ،[63] مسعودي و عريب بن سعدي سال 319 [64] و نويري با اختلافي چهل ساله ـ كه قطعاً اشتباه است ـ ظهور مهدي اصفهاني را به آغاز دوران ابوسعيد نسبت مي‌دهد.[65] به احتمال زياد، تاريخ صحيح، سال 319ه است؛ چرا كه اين تاريخ با گذشتن 1500 سال از مرگ زرتشت در پايان سال 1242 از دوران اسكندر مصادف مي‌شد و براي اين تاريخ پيش‌گويي‌هايي به زرتشت و جاماسب داده مي‌شد مبني بر اين كه اين سال شاهد برقراري دوباره حكومت مجوسان خواهد بود. [66] منابع اسلامي نيز ظهور دعوت باطنيان را كه قرمطيان شاخه مهمي از آنان بودند، بنابر پيش‌بيني فردي زرتشتي مي‌دانند كه در كتابش ظهور مردي را نويد مي‌دهد كه پادشاهي زرتشت را تازه مي‌كند و بر سراسر زمين دست خواهد يافت و زمان موعود با روزگار مكتفي و مقتدر برابر است.[67]
اين غلام كه به نام ذكري، زكريا و ابن سنبر خوانده شده در ابتدا از اسيراني بود كه ابوطاهر بين يارانش تقسيم كرده بود. او از همان ابتدا با گردن فرازي و سخنان درشت، قدرت خود را در برابر اربابش نشان داد. اصفهاني از طريق فردي به نام الصفوي، از اسرار ابوطاهر و پيچيدگي‌هاي احوال قرمطيان اطلاع پيدا كرد. او براي قتل دشمنش شريك، شوهر خواهر ابوطاهر، اين اسرار را به اصفهاني اطلاع داد.[68]
چون ابوطاهر فهميد كه او از اسرار قرمطيان مطلع است، با وي خلوت كرد؛ سخنش را شنيد؛ مطيع وي گرديد؛ به يارانش امر كرد تا از دستور وي پيروي كنند و او را مهدي موعود معرفي كرد. ياران ابوطاهر به او ايمان آوردند و معتقد شدند كه او آگاه به غيب است و از آن چه در دل‌ها و خاطرهايشان هست خبر دارد.[69] ابوطاهر كه به قدرت وي معترف شده بود، آموزش‌هاي داعيان اسماعيلي را طرد كرد و به پيروان خود گفت: دين راستين كه اينك ابلاغ شده، دين پدرمان آدم است. پيامبران بعدي: موسي، عيسي و محمد، همگي شياد بوده‌اند.[70] نفوذ اصفهاني با حمايت‌هاي ابوطاهر بسيار افزايش يافت؛ به گونه‌اي كه شريك، شوهر خواهر ابوطاهر را به همراه جمعي از ياران بانفوذ ابوطاهر و هفت‌صد نفر كه اغلب آنها از سران سپاه بودند، به قتل رساند و اقدامات زشت و روش‌هاي ناشايستي در سپاه پديد آورد كه از زمان تسلط ابوسعيد و فرزندانش بر آن ولايات سابقه نداشت.[71]
به اعتقاد قرمطيان، قائم منتظر بايد در موقع ظهور شريعت را منسوخ كند. مهدي اصفهاني با دست زدن به اين كار، رسوم عجيب و غريب و بي‌سابقه‌اي به وجود آورد؛ او عبادت و شريعت اسلامي را منسوخ دانست؛ مبادرت به سب و لعن پيامبر اسلام و ديگر پيامبران و هم چنين امامان در ملأ عام نمود و نيز سوزاندن كتاب‌هاي ديني و پرستش آتش را شايع كرد.[72] فرمان‌روايي مهدي اصفهاني تنها هشتاد روز به طول انجاميد. ابوطاهر چون از اقدامات وي بيم‌ناك شده بود و از طرفي، به بسياري از آن كارها بدگمان گرديد، بر آن شد تا او را بيازمايد و چون وي را دروغگو يافت، دستور قتلش را صادر نمود و اعلام كرد كه او زنديقي بود كه قتلش واجب شده بود.[73] مهدي اصفهاني بيش از آن كه خلف علي و فاطمه باشد كه اسماعيليان انتظار داشتند تا بيايد و حقيقت‌هاي پنهان شده در نگاشته‌هاي مقدس پيامبران يهود و مسيحيت را آشكار كند، به صورت بازگردانندة كيش ايراني در آمده بود. ادعا شده بود كه مهدي اصفهاني از تبار پادشاهان ايراني و فردي مجوسي است كه مردم را به پرستش آتش فرا مي‌خواند.
ماجراي مهدي اصفهاني باعث شد تا اتهام‌هاي پيوسته جدليان رونق پيدا كند و آنها بگويند كه در عقيده باطني اسماعيليان شرك، دوگانه پرستي يا ثنويت نهفته است و بنيان‌گذاران آن گروهي از شعوبيان متعصب ضد عرب بوده‌اند كه براي نابودي اسلام، دست به توطئه زده‌اند. به احتمال زياد، علت اين كه ابوطاهر، مهدي دروغين را زود سرنگون ساخت، همين واكنش گسترده و خصمانه بود.[74]
با ظهور مهدي دروغين، نفوذ قرمطيان بر اسماعيليان شرق كاسته شد. بسياري از قرمطيان، به ويژه رجال قبايل، بحرين را ترك كردند و در دهه‌هاي بعد به سپاهيان قرمطي پيوستند.
از شخصيت‌هاي مهمي كه دچار تنگنا شد، ابوحاتم رازي بود، او ناچار شد تا از پيروان خود پنهان شود و براي التيام اين زخم تلاش كرد، ولي به نتيجه نرسيد. وي كتاب الاصلاح را بعد از ماجراي مهدي اصفهاني در وارسي آن حادثه نوشت. در اين ميان، قرمطيان عراق به عقيده مهدويت محمد بن اسماعيل باقي مانده بودند. قرمطيان بحرين نيز پس از قتل مهدي اصفهاني به رد و انكار وي برخواسته، به معتقدات قبلي خود بازگشتند و ادعا كردند كه به فرمان مهدي غايب عمل مي‌كنند. آنها اين اعتقاد را تا پايان حياتشان حفظ كردند و به شدت در خصوص آن حميت به خرج مي‌دادند. آنان سرانجام بر اثر منازعات داخلي، دچار ضعف و اضمحلال گرديدند و هرگز بين آنان و اسماعيليان، درباره مهدي، آشتي به وجود نيامد. تنها در دوره المعز و با اصلاحات او تا حدودي قرمطيان به اسماعيليان نزديك شدند. [75]

پی نوشت ها : 

37. در مورد علت نام‌گذاري اين فرقه به قرامطه، ر. ك: ابن جوزي، تبليس ابليس، پيشين، ص 104؛ تامر: تاريخ الاسماعيليه، پيشين، ص 91.
38. همو، اسماعيليه و قرامطه، ترجمه حميرا زمردي، (تهران، انتشارات جامي، 1377)، ص 89 ـ 90.
39. دخويه، قرمطيان بحرين و فاطميان، ترجمه محمد باقر اميرخاني، (تهران، سروش، 1371)، ص 27.
40. تامر، اسماعيليه و قرامطه، پيشين، ص 83.
41. احمد بن علي مقريزي، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه الفاطميين الخلفاء، تصحيح جمال الدين الشيار، (قاهره، 1996 م) ج 1، ص 155.
42. بغدادي، پيشين، ص 30.
43. ثابت بن سنان، اخبار القرامطه، تصحيح سهيل زكار، (رياض، دارالكوثر، بي تا) ص189ـ190؛ مقريزي، پيشين، ج 1، ص 152؛ ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 4، ص88ـ91.
44. حسن بزون، القرامطه بين الدين و الثوره، (لبنان، موسسه الانتشار العربي، 1997 م)، ص 259 ـ 260.
45. ثابت بن سنان، پيشين، ص 190 ـ 191؛ مقريزي، پيشين، ج 1، ص 158.
46. سعد بن عبدالله اشعري قمي، پيشين، ص 158؛ نوبختي، پيشين، ص 73؛ ابوالحسن اشعري، پيشين، ص 21.
47. داعي فاطمي، طاهر بن ابراهيم حارثي يماني (د: 584ه)، هفت دور نبوت را به طور كامل مورد بررسي قرار داده است، ر. ك، يماني، پيشين، ص 129؛ هم چنين ر. ك: حامدي، پيشين، ص 254.
48. دفتري ، پيشين، ص 143.
49. بزون، پيشين، ص 261.
50. شمس‌الدين ذهبي، تاريخ الاسلام، تصحيح عمر عبدالسلام تدمري، (بيروت، دارالكتب العربي، بي تا) حوادث سال 332 ه ؛ ابن حزم، پيشين، ج 5، ص 187.
51. دخويه، پيشين، ص 42.
52. همان، ص 42 ـ 43؛ عارف تامر، اسماعيليه و قرامطه، پيشن، ص 162.
53. مقريزي، پيشين، ج 1، ص 169.
54. ثابت بن سنان، پيشين، ص 189؛ مقريزي، پيشين، ص 169.
55. عارف تامر، اسماعيليه و قرامطه، ص 90.
56. دخويه، پيشين، ص 93.
56. نوبختي، پيشين، ص 74.
58. سعد بن عبدالله اشعري قمي، پيشين، ص 84.
59. ابن جوزي، المنتظم في تواريخ الملوك و الامم، تصحيح سهيل زكار، (بيروت، دارالفكر، بي تا)، ج 8، ص 3 ـ 38؛ ابن تغري بردي، النجوم الزاهره في ملوك مصر و القاهره، تصحيح جمال الدين الشيال، (قاهره، موسسة المصرية العامه للتأليف و الترجمه، بي تا)، ج3، ص220؛ ذهبي، پيشين، ج 23، ص 373 ـ 374؛ ابن كثير، البداية و النهايه، (بي جا، بي نا، بي تا) ج 11، ص 158.
60. ابن تغري بردي، پيشين، ص 220.
61. نوبختي، پيشين، ص 74 ـ 75.
62. مسكويه، تجارب الامم، ترجمه علينقي منزوي، (انتشارات توس، بي تا)، ج6، ص86ـ87.
63. ثابت بن سنان، پيشين، ص 55 ـ 60.
64. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده (علمي و فرهنگي، 1365) ص 378؛ عريب بن سعد قرطبي: صلة تاريخ الطبري، (ليدن، بريل، 1897)، ص 162.
65. دخويه، پيشين، ص 83 به نقل از نهايه الارب نويري.
66. بزون، پيشين، ص 272؛ ويلفرد مادلونگ، فرقه‌هاي اسلامي، ترجمه ابوالقاسم سري ( انتشارات اساطير، 1377)، ص 154.
67. بغدادي، پيشين، ص 172 ـ 173.
68. بزون، پيشين، ص 274؛ مسكويه، پيشين، ج 6، ص 87.
69. ثابت بن سنان، پيشين، ص 225؛ عريب بن سعد، پيشين، ص 6949.
70. مادلونگ، پيشين، ص 155.
71. مسعودي، پيشين، ص 378 ـ 379؛ ثابت بن سنان، پيشين، ص 225.
72. دفتري، پيشين، ص 191.
73. دخويه، پيشين، ص 83؛ بزون، پيشين، ص 274.
74. مادلونگ، پيشين، ص 154 ـ 157.
75. مادلونگ، پيشين، ص 157؛ دفتري، پيشين، ص 191.

منبع:باشگاه اندیشه

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:16 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

انتظار و ظهور منجی در ادیان الهی

اعتقاد به ظهور منجی و امام مهدی علیه السلام در همه ادیان به عنوان یک وجه مشترکی می باشد : ادیان الهی در این باور توحیدی هیچ منافاتی با یکدیگر ندارندو اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجی و اصلاح‏گر توانمند و بزرگ جهانی از آرمان‏های مشترک تمام ادیان و مذاهب زنده دنیا به شمار می‏رود. اما این مسأله در مذهب شیعه به گونه‏ای متمایز مطرح است چرا که هویت اساسی شیعه و رمز ماندگاری، پویش و جوشش آن در طول تاریخ در پیوند با اندیشه سرخ حسینی و امید سبز مهدوی معنا می‏شود.

یهودیان و مسیح موعود

یهودیان معتقدند که عیسایی ظهور خواهد کرد که البته با عیسای مسیحیان متفاوت است .آن گونه که بررسی‏ها نشان می‏دهد، پیش از اسارت قوم یهود و آوارگی آنان توسط آشوریان، اندیشه ظهور منجی در ادبیات مذهبی، غیر مذهبی، اساطیر و افسانه‏ها و روایات مکتوب و شفاهی بنی اسرائیل جایی نداشته است. تنها در سده دوم پیش از میلاد بود که ظهور نجات بخشِ قوم خدا در اذهان و افکار یهود توسعه یافت و دانیال نبی به دنبال رنج‏های پیاپی قوم یهود، پایان زجرها را نوید داد: «و در ایام این پادشاهان، یهوه خدای آسمان‏ها سلطنتی را که تا ابد جاوید می‏ماند، بر پا خواهد نمود و این سلطنت به قومی دیگر غیر از بنی اسرائیل منتقل نخواهد شد، بلکه تمامی آن سلطنت‏ها را خرد کرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش برای همیشه پایدار و جاودان خواهد ماند، دانیال نبی، باب دوم، آیه 44». اشعیای پیامبر نیز در پیشگویی‏های خود مژده آمدن مسیح را داد و گفت: «''برای ما ولدی و پسری بخشیده می‏شود که سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قادر و پدر سرمدی و سرور و سلامتی خوانده خواهد شد. ترقی سلطنت و سلامتی او را بر کرسی داوود و بر کشور وی پایانی نخواهد بود، تا آن که انصاف و عدالت را برای همیشه استوار سازد ،کتاب اشعیا، باب 9 : 6 ـ 8''» .

البته شایان توجه است که قوم یهود به عنوان مردمی دیندار همواره به آینده خویش امیدوار بودند و این عبارت کتاب مقدس میان یهودیان رایج بود که: «اگر چه ابتدایت صغیر بود، عاقبت تو بسیار رفیع گردد، ایوب، باب 8 : 7.» با این وجود آنان پس از نخستین ویرانی شهر قدس، همیشه در انتظار رهبر الهی، قدرتمند و پیروزی آفرین بودند تا اقتدار و شکوه «قوم برگزیده» را احیا کند. یهودیان بر مبنای آنچه در زبور داوود آمده بود خود را وارثان به حق خداوند می‏پنداشتند. در زبور آمده است: «زیرا که شریران منقطع خواهند گشت و متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود اما حکیمان (صالحان) وارث زمین خواهند گشت و میراث آن‏ها خواهد بود تا ابد الآباد. زیرا متبرکان خداوند وارث زمین خواهند شد و ملعونان وی منقطع خواهند گشت ،زبور داوود، باب 37: نک به مجموع آیات 9، 18، 28، 29.» .

این اندیشه وقتی با پیش گویی‏های صریح اشعیا در هم آمیخت، نیرو و امیدی تازه در رگ‏های یهود جریان یافت. ایشان کلام اشعیا را در حافظه خود به خوبی حفظ کردند و آن را دستمایه عشق به آینده‏ای روشن و افتخارآمیز قرار دادند، آنجا که می‏گوید: «''نهالی از تنه، یَسّی (پدر داوود) بیرون آمده، شاخه‏ای از ریشه‏هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشی او در ترس از خدا خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوش‏های خویش تنبیه نخواهد نمود، بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود. جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخه لب‏های خود خواهد کشت. کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت''.»

سپس اشعیا به گونه‏ای کنایه‏آمیز به صلح جهانی در آن دوران اشاره می‏کند و ادامه می‏دهد: «گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آن‏ها را خواهد راند... طفل شیر خواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفلِ از شیر باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت و در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهد کرد، زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آب‏هایی که دریا را می‏پوشاند اشعیا، باب 11: 1 ـ 9.» .اما صفنیای پیامبر به نابودی رهبران دولت‏ها اشاره می‏کند و آن را مقدمه جهان شمولی دین یهود می‏داند. او می‏گوید: «به منظور گردآوری طوایف بشر بر یک دین حق، سلاطین دول مختلف را نابود کنیم. آن وقت برگردانیم به قوم‏ها لب پاکیزه را برای خواندن همگی به نام خدای و عبادت کردن ایشان به یک روش ،صفنیا، باب 3 : 8 ـ 9.» . یهودیان در طول تاریخ به این مسأله از دریچه‏ای مذهبی نگریسته، انتظار را یک وظیفه مقدس به شمار آورده‏اند، تنها پس از ورود صهیونیسم سیاسی به دنیای یهود بود که زاویه نگاه برخی یهودیان به این مسأله عوض گشت و تشکیل یک حاکمیت سیاسی را راهگشای «عصر مسیحا» دانستند.

هم اکنون صهیونیست‏ها با سوء استفاده از تغییر نگرش به وجود آمده خود را به عنوان منتظران واقعی مسیحا معرفی کرده، در پایان مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل (پنجم ماه ایّار عبری)، پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا می‏کنند: «اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا گوش ما را نوازش دهد» .بی‏گمان طرز تلقی صهیونیسم از مقوله انتظار و ظهور منجی، یکی از بینش‏های چالش آفرین وبحران‏ساز فراروی معتقدان به آخرالزمان می‏باشد. چرا که تکیه بیش از اندازه بر نژاد و قومیت، این مکتب را دچار نوعی تمامیت خواهی غیر عادلانه نموده، ظرفیت‏های گفت و گو را از آن گرفته است.
مسیحیان و بازگشت مسیح اندیشه بازگشت حضرت عیسی علیه‏السلام یکی از باورهای جامعه مسیحیت را تشکیل می‏دهد.

این شوق و انتظار در بخش‏های قدیمی‏تر عهد جدید مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونیکیان به خوبی منعکس شده است، اما در رساله‏های بعدی مانند رساله‏های پولس به تیموتاؤس و تیطس، همچنین رساله پطرس، به بعد اجتماعی مسیحیت توجه گشته است.این مسأله از آن‏جا ناشی می‏شد که با گذشت زمان پی بردند که بازگشت مسیح بر خلاف تصور آن‏ها نزدیک نیست، هر چند اقلیتی از آنان بر این عقیده باقی ماندند که عیسی به زودی خواهد آمد و حکومت هزار ساله خود را تشکیل خواهد داد؛ حاکمیتی که به روز داوری پایان خواهد یافت. از همین رو از دیر باز گروه‏های کوچکی به نام هزاره گرا در مسیحیت پدید آمدند که تمام سعی و تلاش خود را صرف آمادگی برای ظهور دوباره عیسی در آخر الزمان می‏کنند.

البته وجود آیاتی در انجیل این حالت انتظار را تشدید می‏کند و با اشاره به عدم تعیین وقت ظهور، آن را ناگهانی معرفی می‏کند. به عنوان مثال در انجیل متّا از زبان عیسی علیه‏السلام این گونه نقل شده است که: شما نمی‏توانید زمان و موقع آمدن مرا بدانید؛ زیرا این فقط در ید قدرت خداست. هیچ بشری از آن لحظه «زمان ظهور» آگاهی ندارد؛ حتی فرشتگان، تنها خدا آگاه است ـ مکاشفه، باب17:14 و باب19:16»یا آن که در انجیل لوقا این چنین آمده است: «مسیح می‏گوید: همیشه آماده باشید، زیرا که من زمانی می‏آیم که شما گمان نمی‏برید لوقا، باب12:40..» .روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابه‏لای انجیل به چشم می‏خورد، مثلا در انجیل آمده است: «کمرهای خود را بسته و چراغ‏های خود را افروخته بدارید. باید مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می‏کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند. تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی‏درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که شما گمان نمی‏برید، پسر انسان می‏آید،لوقا، باب12 : 35 ـ 40.»

مسیحیت ضمن تأکید بر غیر منتظره بودن بازگشت عیسی، هدف از این بازگشت را ایجاد حکومتی الهی در راستای حکومت الهی آسمان‏ها ارزیابی می‏کند.علاوه بر این ظهور مسیح را یگانه راه حل برای ادامه حیات و زندگانی بر می‏شمرد.عیسی را منجی انسان‏ها و پادشاه پادشاهان معرفی می‏کند. وی بر اساس سخنان دانیال نبی سیستم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی و مذهبی جهان را عوض خواهد کرد و جهانی بر مبنای راه و روش خدا بنا می‏کند. مسیحیان همچنین برای ظهور حضرت عیسی بن مریم علاماتی قائل می‏باشند: «عنقریب بعد از آن آزمایش سخت، روزگاران خورشید تیره و تار می‏گردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان افول خواهند کرد و قدرت‏های آسمانی نیز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسمانی اشکار خواهد شد و سپس تمامی قبائل زمین نگران و غمگین می‏گردند و آنگاه عیسی از ابرهای آسمان با جلال و شکوه و قدرت فرو خواهد آمد ،انجیل متا، باب 6: 10.»

ظهور منجی در اسلام

روایات اسلامی نیز بر آمدن حضرت مسیح علیه‏السلام صحه می‏گذارند. از جمله آن که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لَیُوشَکَنَّ اَنْ یُنَزَّلَ فیکُمُ ابْنُ مَرْیَمَ حَکَما عَدْلاً وَ اِماما مُقْسِطا؛ ''سوگند به آن که جانم به دست او است به طور یقین عیسی بن مریم به عنوان داوری عادل و پیشوایی دادگر در میان شما فرود خواهد آمد''» .همچنین مفسران در تفسیر آیه 159 سوره نساء آن رابا بازگشت حضرت مسیح در آخر الزمان مرتبط می‏دانند و این آیه را در همین رابطه ارزیابی می‏کنند، مجمع البیان، ج3، ص212؛ نمونه، ج4، ص204. به هر حال مسأله فرود آمدن مسیح علیه‏السلام و بازگشت وی در آخرالزمان از نقاط مشترک اندیشه انتظار نزد مسلمانان و مسیحیان است.

البته اسلام در این رابطه منجی موعود را مهدی علیه‏السلام معرفی نموده، او را پیشوای آخرالزمان معرفی می‏کند: «کَیْفَ بِکُمْ (اَنْتُمْ) اِذا نَزَلَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ فیکُمْ وَ اِمامُکُمْ مِنْکُمْ؛ ''چگونه خواهید بود، آنگاه که عیسی بن مریم در میان شما فرود آید و پیشوای شما از خود شما باشد. ، بحار الانوار، ج 14، ص 344''» یا آنکه در روایتی دیگر از قول امام باقر علیه السلام نقل شده است: «یَنْزِلُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ اِلَی الدُّنْیا فَلا یَبْقی اَهْلُ مِلَّةِ یَهُودیٍّ وَ لا نَصْرانیٍّ اِلاّ آمَنَ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یُصَلّی خَلْفَ الْمَهْدیِّ؛ ''پیش از قیامت، [عیسی] به دنیا فرود می‏آید و هیچ کس از ملت یهود و مسیحی نمی‏ماند مگر آنکه پیش از مرگ به او ایمان آورد و [آن حضرت[ پشت سر مهدی علیه‏السلام نماز می‏گذارد، بحار الانوار، ج 14، ص 349''.»

در اسلام نیز مسئله انتظار فرج، بسیار قدیمی است که یکی از نشانه‌های سابقه داشتن این اعتقادها همانا ظهور عده‌ای از مدعیان مهدودیت، از اوائل اسلام به این طرف می‌باشد. در اسلام تا حدی به انتظار فرج اهمیت داده شده که پیامبر اکرم آن را برترین اعمال امتش معرفی نموده و امام صادق علیه‌ السلام یکی از شرایط پذیرفته شدن اعمال بندگان را انتظار حکومت مهدی عجل‌الله (انتظار فرج) می‌داند و در جایی دیگر می‌فرمایند که "و انتظروا الفرج صباحاً و مساعاً یعنی صبح و شام در انتظار فرج و ظهور باش". مسئله مهدی موعود از صدر اسلام و از زمان پیغمبر اکرم یک امر قطعی و مسلم در میان مسلمین بوده است و از نیمه دوم قرن اول هجری منشأ حوادث بزرگ تاریخی شده است .

مهدویت در اسلام و بالاخص در تشیع یک فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجی است، نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملت و یا یک منطقه‏ و یا یک نژاد بلکه در شعاع زندگی بشریت. مهدویت به این نیست که یک‏ منجی بیاید، و مثلا شیعه را یا ایران را یا آسیا را یا مسلمانان جهان را نجات دهد، مربوط به این است که یک منجی و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع‏ زندگی بشر را در عالم دگرگون کند و در جهت صلاح و سعادت بشر تغییر بدهد. قرآن کریم هم می‏فرماید: "« و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی‏ الصالحون ، انبیاء ، 105» یعنی ما از پیش اطلاع داده‏ایم که وارث اصلی زمین ، بندگان‏ صالح و شایسته ما خواهند بود. برای همیشه زمین در اختیار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسیران هوای نفس نخواهد بود." پیش بینی‏ یک آینده سعادت بخش و پیروزی کامل عقل بر جهل ، توحید بر شرک ، ایمان‏ بر شک ، عدالت بر ظلم ، سعادت بر شقاوت است. اندیشه پیروزی نهائی نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم ، گسترش جهانی ایمان اسلامی ، استقرار کامل و همه جانبه ارزشهای‏ انسانی ، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایده‏آل ، و بالاخره اجراء این ایده‏ عمومی و انسانی به وسیله شخصیتی مقدس و عالیقدر که در روایات متواتر اسلامی ، از او به " مهدی " تعبیر شده است ، اندیشه‏ای است که کم و بیش همه فرق ومذاهب اسلامی - با تفاوتها و اختلافهائی - بدان مؤمن و معتقدند .

این اندیشه ، به حسب اصل و ریشه ، قرآنی است . این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام ، پیروزی نهائی ایمان اسلامی (هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون »ترجمه: ''او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین‏ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!( ''توبه / 33 وصف /9) ، غلبه قطعی صالحان و متقیان (لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی‏ الصالحون » ترجمه: در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «''بندگان شایسته‏ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!» ''(انبیا /105 ) ، کوتاه شدن دست‏ ستمکاران و جباران برای همیشه (و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم‏ ما کانوا یحذرون »

ترجمه: ''ما مى‏خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم! و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آنها [بنى اسرائیل‏] بیم داشتند نشان دهیم‏ ''( قصص /5 و 6 ) و آینده درخشان و سعادتمندانه بشریت‏ (قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا ، ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین »ترجمه: ''موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید، و استقامت پیشه کنید، که زمین از آن خداست، و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار مى‏کند و سرانجام (نیک) براى پرهیزکاران است! ''(اعراف /128) را نوید داده است . در حدیثی که از شیعه و سنی نقل شده چنین آمده است که اگر از دنیا بیش از یک روز نمانده باشد خداوند آن یک روز را چنان طولانی می کند که مهدی ظهور کرده و جهان را از عدل و داد لبریز سازد.

در اخبار آمده است که او نه تنها اسلام را احیاء می کند بلکه همه ادیان را به حالت حقیقی خویش اقامه می کند. بنابر این انتظار فرج واژه آشنایی است که تجلی یکی از بزرگترین دگرگونی‌ها را به همراه دارد، دگرگونی برای آن عده از افراد که بی‌صبرانه در اقیانوس متلاطم زندگی، سفینه نجات را می‌طلبند تا با تنها ناخدای کشتی حق و عدالت به سرزمین خوشبختی‌ها قدم گذارند، در همان سرزمینی که صلح، صفا، برابری، برادری، امنیت، رفاه و آسایش و ... حاکم باشد.ما با سیری گذرا در کتب مقدسه ادیان و مذاهب مختلف جهان، به این حقیقت می‌رسیم که اعتقاد به ظهور مصلحی که در آخر الزمان ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد یک اعتقاد جهانی و همگانی است. اکنون همه ادیان راجع به حضرت حجت پیش بینی‏ می‏کنند که عدل کامل ، صلح کامل ، رفاه کامل ، سلامت کامل و امنیت کامل‏ برقرار خواهد شد ، همان پیش بینی تکامل تاریخ و تکامل بشریت است ، یعنی زندگی بشر در آینده منتهی می‏شود به عالیترین و کاملترین زندگیها که‏ از جمله آثاری که در آن هست آشتی انسان و طبیعت است و آن این است که‏ زمین تمام معادن خود را در اختیار انسان قرار می‏دهد ، آسمان تمام برکات‏ خود را در اختیار انسان قرار می‏دهد و همه اینها خود تکامل تاریخ است.

 

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:17 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:موعود در ادیان دیگر

مهدويت و مذاهب اسلامى (مشتركات و تفاوتها)

مهدويت و مذاهب اسلامى (مشتركات و تفاوتها) در مقاله ياد شده نخست به دوازده مورد از مشتركات پيروان مذاهب اسلامى در مسئله مهدويت اشاره شده است.

بدنبال آن هفت مورد از نقاط افتراق مذاهب در مسئله مهدويت مورد بحث قرار گرفته است. از جمله نقاط مهم افتراق، نوعى بودن يا شخصى بودن مسئله مهدويت است. اين بحث به دليل اهميت آن يا تفصيل بيشترى مورد بررسى قرار گرفته، و دلايل هر دو گروه، يعنى هم دلايل طرفداران مهدويت شخصى، و هم دليل طرفداران مهدويت نوعى به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.

و سرانجام با بيان هشت دليل، نظريه مهدويت نوعى نقد، و نظريه مهدويت شخصى به اثبات رسيده است.

پيروان مذاهب مختلف اسلامى با همه اختلاف‏هايى كه در زمينه‏هاى ديگر اعتقادى با يكديگر دارند، در اين مسئله متحدند كه آينده بشريت و امّت بزرگ اسلامى، سرانجام به حكومت جهانى مهدى موعود منتهى خواهد شد. آنان با وجود اين كه در كليات مسئله مهدويت با هم مشتركند، در جزئيات اين مسئله ميانشان اختلاف نظر وجود دارد. اين قضيه به مذاهب گوناگون محدود نشده، بلكه گاه در ميان پيروان يك مذهب نيز اين تفاوت‏ها به چشم مى‏خورد.

تنها مذهبى كه از اين درگيرى بركنار مانده و ميان پيروان آن در مسايل مهدويت اختلاف چندانى ديده نمى‏شود، مذهب شيعه دوازده امامى است. در اين نوشتار نظر خوانندگان گرامى را به مواردى از مشتركات و تفاوت‏هاى مذاهب اسلامى در مسئله مهدويت جلب مى‏كنم.

نقاط اشتراك:
پيروان مذاهب اسلامى در زمينه مهدويت در چند اصل داراى وحدت نظرند:

1 ـ مهدى هم نام پيامبر: نام مهدى همانند نام مبارك پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله) است.

لا تقوم الساعَةُ حتى يلى رَجُل من اهل بيتى يواطى‏ء اسمه اسمى(1)

قيامت به پا نخواهد شد تا آن كه مردى از اهل بيت من فرا رسد كه نام او همانند نام من است.

2 ـ مهدى از اهل بيت است: به تصريح احاديث رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) مهدى از اهل بيت آن حضرت است.

لو لم يبق من الدهر الاّ يوم لبعث اللّه رجلاً من اهل بيتى يملأها عدلاً كما ملئت جورا(2)

را از عدل پُر سازد همان گونه كه از ظلم پُر شده باشد.

3 ـ مهدى فرزند فاطمه (عليها السلام): «المهدى حق و هو من ولد فاطمه؛(3) مهدى حق است و او از فرزندان فاطمه است».

4 ـ قيام ناگهانى و پيروزى سريع: مقدمات قيام مهدى به سرعت فراهم مى‏شود و پيروزى او سريع خواهد بود.

المهدى منّا اهل البيت، يصلحه اللّه فى ليلة.(4)

مهدى از ما اهل بيت است. خداوند مقدمات قيام و پيروزى او را در مدت كوتاهى فراهم خواهد كرد.

5 ـ فزونى ستم پيش از قيام مهدى: پيش از قيام مهدى، جهان را نابرابرى و ستم فرا خواهد گرفت؛

لا تقوم الساعة حتى تمتلى‏ء الارض ظلما و عدوانا، ثم يخرج رجل من عترتى....(5)

قيامت به پا نمى‏گردد تا آن كه زمين از ستم و تجاوز پر شود. سپس مردى از عترت من قيام مى‏كند...

6 ـ قيام دادگستر: امام مهدى با قيام خود عدالت را در سراسر جهان حاكم خواهد ساخت.

... فيملأ الارض قسطا و عدلاً...؛(6) ... سپس زمين را از عدل و داد پر مى‏سازد.

7 ـ عُمران و آبادانى در عصر حكومت مهدى:

... فيبعث اللّه رجلاً من عترتى من اهل بيتى فيملأ به الارض قسطا... يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض، لاتدع السماء من قطرها شيئا الا صبتّهُ مدرارا و لاتدع الارض من مائها شيئا الا اخرجتهُ، حتى تتمنى الاحياء الاموات....(7)

زنده شوند....

8 ـ نمونه كامل مردم سالارى دينى: در احاديث رسول خدا آمده است كه مهدى در حكومت خود رضايت خاطر مردم را جلب مى‏كند؛ به گونه‏اى كه نه تنها ساكنان زمين، بلكه اهل آسمان نيز از حكومت او رضايت خواهند داشت؛ «... يرضى بخلافته اهل السماء و اهل الارض...».(8)

9 ـ فزونى نعمت:

«يخرج رجل من امتى يعمل بسنتى، ينزل اللّه له البركة من السماء، و تخرج له الارض بركتها....(9)

مى‏فرستد و زمين بركات خود را براى او خارج مى‏سازد.

تنعم امتّى فى زمن المهدى نعمة لم ينعموا مثلها قطّ....(10)

نعمت‏هايى برخوردار نبوده است.

10 ـ بخشش‏هاى بى‏شمار:

يخرج فى آخر الزمان خليفة يعطى المال بغير عدد.(11)

در آخر الزمان خليفه‏اى قيام مى‏كند كه اموال را بدون آن كه بشمارد، مى‏بخشد.

11 ـ مقتداى مسيح:

فرود آمدن مسيح و نماز گذاردن وى پشت سر مهدى (عليه السلام) رخدادى است كه مذاهب اسلامى بر آن اتفاق نظر دارند.

«منّا الذى يصلّى عيسى بن مريم خلفَهُ؛(12) از ماست كسى كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى‏گذارد».

12 ـ مكان بيعت:

با مهدى در كنار خانه كعبه، ميان ركن و مقام بيعت خواهد شد؛ «يُبايَع المهدى بين الركن و المقام...».(13)

نقاط افتراق:
نمونه هايى از اختلافات مذاهب در مسئله مورد نظر اين گونه است:

1 ـ شخصى يا نوعى بودن مهدى: يعنى شخصيتى معين و شناخته شده است يا شخصيتى غير معين و ناشناخته كه با اين نام و اوصاف خواهد آمد، در ميان دانشمندان اهل سنت اختلاف است. بسيارى از آنان مهدويت را نوعى دانسته و گفته‏اند: پس از اين در آخرالزمان، در زمانى نامشخص، فردى نامعيّن، از پدر و مادرى ناشناخته، با اين نام و اوصاف متولد خواهد شد و انجام وظيفه خواهد كرد.(14)

معتقدند او پيش از اين متولد شده و همكنون به زندگى خود ادامه مى‏دهد.

از جمله‏اند: مسعودى(15)، محى‏الدين عربى(16)، ابن طلحه شافعى(17)، سبط ابن جوزى(18)، گنجى شافعى،(19) ابراهيم بن محمد جوينى شافعى(20)، ابن صباغ مالكى(21)، عبدالوهاب شعرانى(22)، قرمانى حنفى(23)، و حنفى قندوزى(24).

رسانيد.(25)

روزگار قيامش فرا رسد. (اندكى پيش، از برخى از آنان ياد شد).

3 ـ سال ولادت: در سال ولادت حضرت مهدى (عليه السلام) ميان آن دسته از دانشمندان اهل سنت كه ولادت مهدى را پذيرفته‏اند، اختلاف‏هايى روى داده است. بسيارى از آنان همانند دانشمندان شيعه اماميه، سال ولادت حضرت را 255 ه دانسته‏اند. مانند:

مسعودى(26)، ابن اثير(27)، ابن عربى(28)، سبط ابن جوذى حنفى(29)، صلاح الدين صفدى(30)، ابن صباغ مالكى(31)، ابن طولون دمشقى(32)، ابن حجر مكى(33)، ابن عماد حنبلى(34)، محمد امين بغدادى(35)، برخى نيز ولادت وى را در سال 258 هـ دانسته‏اند. مانند: عبداللّه بن محمد مفارقى(36)، ابن طلحه شافعى(37)، ديار بكرى(38) و....

واقع شده است.

برخى ولادت حضرت را در نهم ربيع‏الاول دانسته‏اند. مانند عبداللّه بن محمد مفارقى(39).

شمارى ولادت وى را در بيست و سوم رمضان دانسته‏اند، مانند: ابن طلحه شافعى(40) و دياربكرى(41).

را در ماه شعبان دانسته‏اند.

5 ـ روز ولادت: روز ولادت پيشواى موعود نيز مورد اختلاف است. اكثر قريب باتفاق معتقدانِ به ولادت مهدى از پيروان مذاهب مختلف، روز ولادت آن حضرت را روز نيمه شعبان دانسته‏اند. شمارى نيز، هشتم شعبان، بيست و سوم رمضان، و نهم ربيع‏الاول را روز ولادت گفته‏اند.

6 ـ پدران مهدى: در اين كه مهدى از نسل كداميك از فرزندان على (عليه السلام) و فاطمه (سلام اللّه عليها) است (حسن (عليه‏السلام) يا حسين (عليه‏السلام)) ميان اهل سنت اختلاف است. برخى آن حضرت را از نسل امام حسن (عليه السلام)(42) و بسيارى از نسل امام حسين (عليه السلام)(43) دانسته‏اند.

مهدى از نسل عباس است.(44)

(45) (46)
نام پدر رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله) «عبداللّه» دانسته‏اند.(47)

شعبان دانسته‏اند.(48)

مهدى، شخصى يا نوعى:
چنان كه پيش‏تر اشاره شد، دانشمندان اهل سنت در بحث مهدويت به دو دسته تقسيم شده‏اند. بيش‏تر آنان، مهدى مطرح شده در احاديث رسول خدا را ـ كه پيامبر بشارت آمدن او را در آخر الزمان داده‏اند ـ شخصى ناشناخته و نامعين دانسته‏اند. اينان معتقدند مهدى هنوز زاده نشده و پس از اين در آخرالزمان، در زمانى نامعيّن از پدر و مادرى ناشناخته، زاده مى‏شود و در زمانى نامشخص قيام خواهد كرد و اوضاع نابسامان جهان را سامان خواهد داد. اينان بر اين باورند كه مهدويت مسئله‏اى نوعى است نه شخصى. به عبارت ديگر، مهدى شخص خاص، فرزند پدر و مادرى شناخته شده و داراى تاريخ تولدى مشخص نيست، بلكه فردى است به اين نام اما نامعلوم، از پدر و مادرى ناشناخته و داراى تاريخ تولدى نامشخص. در مقابل، شمارى از آنان نيز به مهدويت شخصى معتقدند. و بر اين باورند كه مهدى، شخصى است شناخته شده و معيّن، او زاده شده و جهان از فيض وجود او بهره‏مند است. معتقدان به شخصى بودن مهدويت، مصداق بشارت‏هاى رسول خدا درباره مهدى را همان مهدى موعود، فرزند امام حسن عسكرى (عليه السلام) دانسته‏اند. اين دسته از دانشمندان اهل سنت، در بحث شخصى بودن مهدى تا اندازه زيادى با دانشمندان شيعه هم عقيده‏اند.

مهدويت شخصى و دلايل آن
در بررسى احاديث مهدى و اسناد و مدارك ديگر اسلامى، به دلايل و شواهدى برمى‏خوريم كه از ميان دو قول گذشته، نظر دوم؛ يعنى مهدويت شخصى را تأييد مى‏كند. شمارى از دلايل مورد نظر چنين است:

1 ـ حديث خلفاى اثنا عشر
صحابى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) جابر بن سمره از آن حضرت نقل مى‏كند كه فرمود:

لايزال الدين قائما حتى تقوم الساعةُ او يكون عليكم اثنا عشر خليفة كلهم من قريش.(49)

آنان از قريش‏ند.

يكون لهذه الامة اثنا عشر خليفة كلهم من قريش».(50)

براى اين امّت دوازده نفر خليفه وجود خواهند داشت كه همگى آنان از قريش‏ند.

همان گونه كه مى‏بينيد، خلفاى امت اسلامى و جانشينان رسول خدا دوازده نفرند، آنان خلفاى كل امت‏اند و همگى آنان از قريش‏ند.

شمارى از دانشمندان اهل سنت به صراحت حضرت مهدى را يكى از خلفاى دوازده‏گانه مورد نظر رسول خدا در حديث ياد شده دانسته‏اند. از آن جمله‏اند: ابى داود سجستانى(51)، جلال الدين سيوطى(52)، ابن كثير(53)، شيخ سليمان حنفى قندوزى(54)، و....

وجود يكى از آنان خالى نباشد.

افزون بر حديث امامان اثناعشر و اظهارات دانشمدان اهل سنت، شخص رسول خدا نيز در احاديث ديگرى به صراحت حضرت مهدى را يكى از خلفاى امت اسلامى معرفى كرده است. به نظر مى‏رسد اقدام دانشمندان ياد شده در تعيين مهدى به عنوان يكى از مصاديق خلفاى اثناعشر برگرفته از اين احاديث باشد.

من خلفائكم خليفة يحثو المال حثيا لا يعدّه عددا.(55)

يكى از خلفاى شما خليفه‏اى است كه اموال را مى‏بخشد بدون آن كه آن را بشمارد.

يكون فى آخر امتى خليفة يحثى المال حثيا لا يعدّه عددا.(56)

در پايان دوران امتم خليفه‏اى خواهد بود كه اموال را مى‏بخشد بدون آن كه آن را بشمارد.

و به شهادت تاريخ صحيح، از سلسله امامان دوازده‏گانه، دوران امامت يازده نفر آنان تا ميانه‏هاى سده سوم هجرى قمرى پايان يافته است و اكنون دوران امامت دوازهمين امام از سلسله امامان معصوم يعنى حضرت مهدى موعود (عليه السلام) است. لازمه احاديث بالا و سخن آن دسته از عالمان اهل سنت كه حضرت مهدى (عليه السلام) را جزء خلفاى دوازده گانه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) دانسته‏اند، پذيرفتن مهدويت شخصى است نه نوعى.

2 ـ اولى الأمر
قرآن كريم به صراحت در آيه 59 سوره نساء اعلام مى‏دارد در هر عصرى تا قيامت، براى مؤمنانى كه در آن عصر زندگى مى‏كنند اولى‏الأمر واجب الاطاعه‏اى وجود دارد كه همه مؤمنان موظفند بدون هيچ قيد و شرطى از اولى‏الامر زمان خويش پيروى كنند؛

«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم...»

همان‏گونه اجماع مفسران شيعه و جمعى از مفسران اهل سنت تصريح كرده‏اند، فرمان خداوند به پيروى بى‏قيد و شرط مؤمنان از اولى‏الامر، بيانگر عصمت اولى‏الامر است.(57)

عصرى يك نفر بيش‏تر نمى‏تواند باشد.(58)

(59) (60)
در سنت رسول خدا براى او ادعاى خلافت شده و از خلفاى امت اسلامى به شمار آمده باشد.

حال وقتى به جهان معاصر نگاه مى‏كنيم، اولى الامرى كه از تبار قريش و داراى ويژگىِ عصمت باشد، در سراسر جهان يك نفر باشد، و براى او در احاديث صحيح رسول خدا ادعاى خلافت شده و از خلفاى امت اسلامى به شماره آمده باشد(61)، جز حضرت مهدى (عليه‏السلام) كسى ديگرى نيست. اگر حضرت مهدى (عليه السلام) را مصداق آيه مورد نظر ندانيم، براى آيه در جهان معاصر مصداق ديگرى نخواهيم يافت و اين قبيح و محال است كه خداوند به همه مؤمنان، در سراسر جهان و در اعصار و قرون مختلف دستور دهد كه بى‏هيچ قيد و شرطى از اولى‏الامر پيروى كنند، ولى در جهان خارج چنين اولى‏الامرى وجود نداشته باشد. پس هيچ راهى وجود ندارد جز آنكه حضرت مهدى (عليه السلام) را موجود و ايشان را مصداق اولى الامر در آيه مورد نظر بدانيم.

3 ـ حديث ثقلين
رسول گرامى اسلام در حديث معروف ثقلين به صراحت اعلام داشته است كه پس از خود، دو شيى‏ءگران‏بها در ميان امت، باقى مى‏گذارد؛ «كتاب خدا و اهل بيت» ايشان. او تصريح كرده است كه اين دو هرگز از يكديگر جدانخواهند شد تا در قيامت با هم در كنار حوض كوثر بر پيامبر وارد شوند؛ «و انهما لن يفترقا حتى يردا على الاحوض».

با توجه به صراحت حديث بالا، در همه روزگاران از درگذشت رسول خدا تا قيامت همان‏گونه كه قرآن در ميان جامعه اسلامى وجود دارد، فرد معصومى از اهل بيت آن حضرت نيز بايد همراه قرآن باشد.

ابن حجر هيثمى مكى پس از آوردن حديث ثقلين، مى‏نويسد:

و فى احاديث الحثّ على التمسك باهل البيت اشارة الى عدم انقطاع متأهل منهم للتمسك به الى يوم القيامه، كما ان الكتاب العزيز كذلك و لهذا كانوا امانا لأهل الأرض كما يأتى. و يشهد لذلك الخبر السابق: فى كل خلف من امتى عدول من اهل بيتى.(62)

اين مدعاست.

اكنون كه به جهان اسلام نگاه مى‏كنيم و آثار امت اسلامى را مورد بررسى قرار مى‏دهيم مى‏بينيم از ميان اهل‏بيت پيامبر (كسى كه به نص سخن آن حضرت جزء اهل بيت ايشان باشد)(63) كسى جز حضرت مهدى (عليه السلام) باقى نمانده است.

حال اگر فرض كنيم همان‏گونه كه بخشى از دانشمندان اهل سنت مى‏گويند حضرت مهدى متولد نشده باشد، از اهل بيت پيامبر كسى در جهان وجود نخواهد داشت. در نتيجه ميان كتاب خدا و عترت پيامبر جدايى خواهد افتاد و سخن پيامبر در حديث ثقلين تكذيب خواهد شد. حال آن كه صحت حديث ثقلين مورد پذيرش دانشمندان فريقين است و به صراحتِ حديث ياد شده ميان قرآن و عترت هرگز جدايى نخواهد افتاد.

نتيجه آن كه حضرت مهدى (عليه السلام) متولد شده و در جهان وجود دارد.

او در ميان جامعه اسلامى، تنها كسى است كه از شايستگىِ لازم برخوردار است تا مصداق «ثقل اصغر» و همتاى قرآن در حديث ثقلين قرار گيرد.

4 ـ خليفه قريش تبار
در احاديث صحيح رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) آمده است كه خلافت پس از ايشان تا قيامت به قريش اختصاص دارد، و هيچ قوم و قبيله ديگرى را از آن بهره‏اى نيست؛

لا يزال هذا الامر فى قريش ما بقى من الناس اثنان.(64)

اسلامى، دوازده نفر است.

لا يزال الدّين قائما حتى تقوم الساعةُ، او يكون عليكم اثنا عشر خليفة كلهم من قريش.(65)

كنند كه همگىِ آنان از قريشند.

يا اين سخن پيامبر: يكون لهذه الامة اثنا عشر خليفة كلهم من قريش.(66)

براى اين امّت دوازده نفر خليفه وجود خواهند داشت كه همگى آنان از قريش‏اند.

تنها كسى كه در عصر حاضر داراى شرايط بالا است از تبار قريش و از دودمان رسول خدا، از امامان دوازده‏گانه اهل بيت پيامبر و هم طبق (نص سخن رسول خدا از خلفاى امت اسلامى است) تنها، حضرت مهدى (عليه‏السلام) مى‏باشد. اگر كسى حضرت مهدى(عليه‏السلام) را مصداق احاديث ياد شده نداند، براى احاديث مصداق ديگرى در جهان كنونى نخواهد يافت. چون در جهان اسلام به جز امام مهدى كس ديگرى نيست كه هم به نص احاديث رسول خدا از خلفاى امت اسلامى باشد و هم از تبار قريش.

در اين صورت احاديث رسول خدا نيز تكذيب خواهد شد؛ در حالى كه صحت احاديث رسول خدا مورد پذيرش فريقين بوده و ساحت مقدس پيامبر از دروغ منزه است.

به همين دليل، لازمه پاى‏بندى به احاديث ياد شده اين است كه حضرت مهدى (عليه السلام) در جهان كنونى وجود داشته باشد تا مصداق اين احاديث قرار گيرد.

5 ـ ضرورت وجود امام در هر زمان
حافظان اهل سنت، از رسول خدا احاديث بسيارى نقل كرده‏اند كه بر اساس آن در هر زمانى براى مسلمانان امامى وجود دارد و آنان وظيفه دارند آن امام را بشناسند و بيعت او را به گردن بگيرند.

تفتازانى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) نقل كرده است:

من مات و لم يعرف امام زمانِهِ مات ميتة جاهليه.(67)

هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.

عبداللّه بن عمر از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) نقل كرده است:

من مات بغير امام مات ميتة جاهليه....(68)

هر كس بميرد بدون آن كه امامى داشته باشد، به مرگ جاهلى از دنيا رفته است.

از حديث‏هاى بالا به روشنى مى‏توان به اين نكته رسيد كه در هر زمانى براى جامعه اسلامى امامى وجود دارد كه از نظر اهميت، شناخت او عين دين و عدم شناخت او عين جاهليت است. بى‏ترديد مقصود از اين امامان، حاكمان جور نمى‏توانند باشند؛ چون قرآن، مؤمنان را از نزديك شدن به آنان برحذر داشته است؛ «و لاتركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار»(69)

اسلامى.

اگر كسى معتقد باشد كه حضرت مهدى (عليه‏السلام) متولد نشده است، براى احاديث بالا مصداق و راه‏حلى نخواهد يافت و سخن رسول خدا نيز تكذيب خواهد شد. از آن جا كه ساحت مقدس رسول خدا از هر دروغى منزه است، پس بايد احاديث ايشان درست و داراى مصداق خارجى باشد و مصداق خارجىِ اين سلسله از احاديث در جهان معاصر جز حضرت مهدى (عليه السلام) كس ديگرى نمى‏تواند باشد.

6 ـ افزون بر مباحث گذشته، شمارى از دانشمندان اهل سنت، مهدىِ مورد بشارت احاديث رسول خدا در آخرالزمان را همان امام دوازدهم شيعيان يعنى فرزند امام حسن عسكرى (عليه‏السلام) دانسته و به ولادت ايشان در سال 255 هـ (يا اندكى بعد) تصريح كرده‏اند. شمارى از اينان عبارتند از:

محى‏الدين ابن عربى(70)، عبدالوهاب شعرانى(71)، قرمانى حنفى(72) ، گنجى شافعى(73)، حنفى قندوزى(74)، سبط ابن جوزى حنفى(75) و....

نظر دانشمندان ياد شده تنها با نظريه مهدويت شخصى سازگار است.

7 ـ محدود كردن بيت امام حسن عسكرى (عليه السلام)
تاريخ نشان مى‏دهد كه با نزديك شدن روزگار ولادت حضرت مهدى (عليه السلام) حاكمان وقت محدوديت بيش‏ترى براى امامان معصوم پديد آورده‏اند. به طورى كه در روزگار امام هادى و امام عسكرى، محدوديت‏هاى وضع شده از سوى حكومت براى اين دو امام به اندازه‏اى رسيده بود كه ارتباط مردم با اين دو امام، به كم‏ترين اندازه ممكن كاهش يافته بود. حاكمان وقت جاسوسانى بر خانه امام حسن عسكرى گمارده بودند تا زندگى آن حضرت را زير نظر گرفته و به حكومت گزارش دهند. هدف از همه اين اقدامات اين بود كه از ولادت مصلح كل جلوگيرى كنند و به گمان خويش، حكومت‏هاى ستمگرانه خود را از قيام عدالت‏گستر آن مُنجىِ بزرگ ايمنى بخشند.

اين اقدام حاكمان، به درستى نشان مى‏دهد كه آنان مصداق احاديث مهدى را كه رسول خدا به آمدن او بشارت داده بود، امام دوازدهم شيعيان، مهدى موعود فرزند امام حسن عسكرى (عليه‏السلام) مى‏دانستند. وگرنه، اين همه اقدامات پيش‏گيرانه آنان براى جلوگيرى از پديد آمدن چنين فردى معنا نداشت.(76)

پذيرفت بى‏آن‏كه حكومت از اين واقعه باخبر گردد.

حضرت عسكرى (عليه السلام) خبر تولد حضرت مهدى را چند روز پس از تولد ايشان به تنى چند از ياران خاص خود داد و از آنان نيز خواست كه رازدارى نمايند و از نقل آن براى ديگران خوددارى كنند.

قرينه فوق به روشنى گواه مهدويت شخصى است؛ زيرا اگر مهدى، فردى نا معين بود، پدر و مادر او مشخص نبودند و تاريخ ولادت او نيز معلوم نبود. انجام تدابير پيش‏گيرانه براى جلوگيرى از ولادت آن حضرت از سوى حاكمان عباسى اقدامى منطقى و خردمندانه نبود.

8ـ يكى از صفاتى كه در روايات رسول خدا براى مهدى ذكر شده لقب «منتَظَر» است. منتظر يعنى كسى كه مردم چشم به راه آمدن او هستند و اين معنا با مهدى شخصى تناسب بيش‏ترى دارد تا با مهدىِ نوعى. چون منتظر و چشم به راهِ كسى بودن، با شخصى كه پيش‏تر متولد شده و زندگى مى‏كند و مردم در انتظار آمدن او هستند سازگارتر است، تا كسى كه هنوز متولد نشده و زمان ولادت او نيز روشن نيست. مجموعه دلايل و شواهد گذشته به روشنى نشان مى‏دهد كه مهدى، شخصيتى كاملاً شناخته شده است؛ اين شخصيتِ بزرگِ الهى پيش از اين متولد شده و هم اكنون جهان از فيض وجود او بهره‏مند است.

دليل مهدويت نوعى
تنها دليل طرفداران مهدويت نوعى، حديثى است كه ابى داود سجستانى در سنن خود نقل كرده است

لو لم يبق من الدنيا الايوم لطّول اللّه ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلاً من اهل بيتى يواطئى اسمُه اسمى، و اسم ابيه اسم ابى.(77)

كه نام او همانند نام من و نام پدرش همانند نام پدر من است.

طرفداران نظريه مهدويّت نوعى مى‏گويند: جمله «و اسم ابيه اسم ابى» نشان مى‏دهد كه مهدىِ مورد نظر در احاديث رسول خدا، امام دوازدهم شيعيان نيست، چون اين مهدى نام پدرش عبداللّه است، ولى مهدىِ امام دوازدهم شيعيان نام پدرش حسن است. و اين دو با هم تفاوت دارند.

در پاسخ به هواداران نظريه ياد شده مى‏گوييم:

حديث بالا را حافظان حديث از طرق مختلفى نقل كرده‏اند. در ديگر طرق، جمله «و اسم ابيه اسم ابى» وجود ندارد و حديث بدون اين زايده، ذكر شده است تنها در يك نقل از نقل‏هاى حديث، زايده فوق ديده مى‏شود.

از جمله:

1 ـ خود «ابى داود» در نقل ديگرى حديث ياد شده را بدون آن زياده آورده است.(78)

2 ـ «ترمذى» در صحيح خود همين حديث را دو بار از دو طريق بدون زيادى فوق نقل كرده است.(79)

3 ـ احمد بن حنبل حديث را در كتاب خود «مسند» پنج بار با پنج سند، بدون زيادى فوق نقل كرده است.(80)

4 ـ بزار در مسندش حديث را چند بار از چند طريق، بدون زياده نقل كرده است.(81)

5 ـ ابو نعيم در حلية الاولياء حديث را بدون آن زياده ذكر كرده است.(82)

6 ـ خطيب بغدادى نيز حديث را بدون آن زياده نقل كرده است.(83)

اثرى از آن زياده به چشم نمى‏خورد.

از ميان 31 تن از حافظان بزرگ حديث كه حديث مورد نظر را نقل كرده‏اند، تنها در نقل يك نفر از آنان زايده فوق‏الذكر ديده مى‏شود و 30 نفر ديگر حديث را بدون آن زايده نقل كرده‏اند.(84)

بدينسان براى افراد خردمند ترديدى باقى نمى‏ماند كه آن زياده هيچ اعتبارى ندارد.

البته احتمال دارد اين زياده از ساخته‏هاى بنى‏عباس باشد؛ چرا كه اين امر با رويه آنان در به خدمت گرفتن افراد دروغ‏گو براى جعل احاديثى كه تأمين كننده اهداف سياسى آنان باشد سازگار است.

شايد زياده فوق از ساخته‏هاى پيروان عبداللّه بن محض باشد بدين گونه كه آن‏ها براى پيشبرد دعوت به مهدويت فرزند او، محمد بن عبداللّه بن محض، مقلب به نفس زكيه اين انحراف را پديد آورده باشند. گواه اين مدعا اين كه «محمد بن على بن طباطبا» معروف به ابن طقطقى (متوفى 709 هـ) در تاريخ خود «الفخرى فى الآداب السلطانيه و الدول الاسلاميه»(85) آورده است:

و اسم ابيه كاسم ابى.

در آغاز كار ميان مردم شايع شده بود كه نفس زكيه همان مهدى است كه رسول خدا به آمدن وى بشارت داده است. پدر نفس زكيه نيز اين مطلب را براى گروه‏هايى از مردم نقل و تأييد مى‏كرد و روايت مى‏نمود كه رسول خدا فرموده است «اگر از دنيا يك روز باقى بماند، خداوند آن روز را (آن قدر) طولانى خواهد كرد تا اين كه در آن روز مهدى و قائم ما را برانگيزد. نامش همانند نام من و نام پدرش همانند نام پدر من است».

چنان كه مى‏بيند، در آن روزگار پدر نفس زكيه و طرفدارن وى حديث پيامبر را با زياده ياد شده نقل كرده و مصداق آن را محمد نفس زكيه مى‏دانسته‏اند. پس اين احتمال وجود دارد كه زياده ياد شده را آنان به حديث مورد نظر افزوده باشند تا مهدويت نفس زكيه را اثبات كنند.

از اين گذشته، چنان كه پيش‏تر ديديم، دلايل گوناگونى ثابت مى‏كرد كه مهدى موعود، متولد شده و در ميان جامعه اسلامى حضور دارد. جمعى از دانشمندان اهل سنت نيز به ولادت حضرت مهدى در سال 255 هـ (يا اندكى پس از آن) تصريح كرده و به صراحت اعلام داشته‏اند كه او، همان مهدى موعودى است كه رسول خدا آمدن او را بشارت داده است. همه عالمان و مورخان شيعه نيز آنان را در اين عقيده همراهى كرده‏اند.هم چنين، روشن شد كه مسئله ولادت حضرت مهدى از پدر و مادرى شناخته شده و در زمانى مشخص، مؤيد نظريه مهدويت شخصى است و با مهدويت نوعى به هيچ روى سازگارى ندارد.

نيز گفتيم: مهدويت نوعى پيامدى‏هاى منفى فراوانى نيز دارد؛ چون بر اساس آن در جهان كنونى، اولى الامرى معصوم، امام و خليفه قريشى‏تبار و فرد معصومى از اهل بيت كه همراه قرآن باشد وجود نخواهد داشت. در نتيجه، شمار زيادى از احاديث صحيح رسول خدا تكذيب خواهد شد و از آن جا كه ساحت مقدس رسول گرامى از هر گونه دروغى منزه است، پس بايد اولى‏الامر معصوم، خليفه‏اى قرشى‏تبار، و فرد معصومى از اهل بيت در جهان وجود داشته باشد. اين فرد در روزگار حاضر مصداقى جز مهدى منتظر نمى‏تواند داشته باشد؛ تنها كسى كه مى‏تواند مصداق آيه اولى‏الامر و احاديث «ثقلين»، «سفينه»، «امامان اثناعشر»، «خليفه قرشى» و «ضرورت وجود امام در هر زمان» باشد، مهدى موعود است.

بدينسان در اسناد و مدارك و منابع امت اسلامى هيچ جايى براى انديشه مهدويت نوعى كه گروه بسيارى از دانشمندان اهل سنت آن را پذيرفته‏اند، وجود ندارد و مهدويّت شخصى، اصلى مسلّم و ترديد ناپذير است.

پدیدآورنده:غلامحسين زينلى
--------------------------------------------------------------------------------

1. مسند احمد 1/376؛ مسند بزار 1/281؛ سنن ترمذى 4/505، باب 52؛ معجم كبير طبرانى 10/165؛ تاريخ بغداد، خطيب 4/388؛ الحاوى للفتاوى 2/59؛ غيبة الطوسى ص 113؛ كشف الغمة 3/228؛ بحار 51/75.

2. مسند احمد 1/99؛ مسند بزار 1/104؛ جامع الاصول، ابن اثير 11/49؛ سنن ابى داود 4/107؛ دارالمنثور 6/58؛ مستدرك حاكم 4/557؛ تاريخ بخارى 3/346؛ مجمع البيان 7/67.

3. تاريخ بخارى 3/346؛ سنن ابى داود، كتاب المهدى، 4/107؛ سنن ابن ماجه 2/1368؛ معجم كبير طبرانى 23/267؛ مستدرك حاكم 4/557؛ الصواعق المحرقه ص 163؛ غيبت طوسى ص 114؛ مجمع البيان 7/67.

4. مسند احمد 1/84؛ تاريخ بخارى 1/317؛ سنن ابن ماجه 2/1367؛ مسند ابو يعلى 1/359؛ كمال الدين 1/152؛ دلائل الامامه، طبرى 247؛ كشف الغمة، اربَلى 3/267.

5. مسند احمد 3/36؛ مسند ابويعلى 2/274؛ مستدرك حاكم 4/557؛ دلائل الامامه ص 249، منتخب الاثر ص 148؛ كشف الغمه 3/258.

6. مسند احمد 3/28؛ مستدرك حاكم 4/558؛ كشف الغمه 3/258؛ بشارة المصطفى ص 250.

7. مصنف عبدالرزاق 11/371؛ مستدرك حاكم 4/465؛ شرح مقاصد 1/307؛ الحاوى للفتاوى 2/65؛ اثبات الهداه 3/608؛ بحار 51/104؛ مجمع الزوائد 7/317.

8. ذخائر العقبى ص 134، لسان الميزان 5/23، جامع الصغير سيوطى 2/672، الصواعق المحرقه ص 164؛ فيض القدير: مناوى 6/279، نورالابصار ص 187، كشف الغمه 3/259.

9. مجمع الزوائد 7/317؛ الحاوى للفتاوى 2/62؛ البرهان، متقى هندى ص 164؛ كشف الغمه 3/262؛ اثبات الهداة 3/595؛ بحار 51/82؛ القول المختصر ص 5.

10. همان.

11. مسند احمد 3، 5 ،38 ، 48، 49، 60، 98، 317، 333؛ صحيح مسلم 4/2234؛ و 2235؛ مسند ابو يعلى 2/421؛ مستدرك حاكم 4/454؛ دلائل‏النبوة بيهقى 6/330؛ امالى طوسى 2/126، كشف الغمه 3/272؛ اثبات الهداة 3/518؛ بحار 28/18.

12. الحاوى للفتاوى، سيوطى 2/65؛ جامع الصغير 2/546؛ كنزالعمال 14/264؛ ينابيع الموده ص 187؛ فيض القدير 6/17؛ كشف‏الغمة 3/264؛ اثبات الهداة 3/596؛ بحار 51/84.

13. القول المختصر، ابن حجر ص 19؛ مسند ابى داود طيالسى، ص 312، 313؛ مستدرك حاكم 4/452؛ مسند احمد 6/316؛ سنن ابى داود 4/107؛ مجمع الزوائد 7/314؛ دارالمنثور 5/251؛ عون المعيود 1130، ص 375؛ كشف الغمه 3/269؛ غيبت طوسى ص 274.

14. المهدى المنتظر فى ضوء الاحاديث و الآثار الصحيحه ج 1 ص 13، عبدالعظيم بستوى.

15. اثبات الوصيه ص 272.

16. اليواقيت و الجواهر، عبدالوهاب شعرانى 2/143.

17. مطالب السؤل فى مناقب الرسول 2/152.

18. تذكرة الخواص، ص 325، بيروت 1401.

19. البيان فى اخبار صاحب الزمان ص 148.

20. فرائد السمطين، 2/337، بيروت، 1400 هـ.

21. الفصول المهمه ص 288، مؤسسه اعلمى، بيروت.

22. اليواقيت و الجواهر، 2/561.

23. اخبار الدُول ص 353 و 354، فصل 11.

24. ينابيع المودة، ج 3 ص 114، باب 79.

25. الاحاديث الوارده فى المهدى فى ميزان الجرح و التعديل، عبدالعظيم بستوى، 1/60.

26. مروج الذهب، 4/199.

27. الكامل فى التاريخ، 7/274.

28. اليواقيت و الجواهر، 2/143.

29. تذكرة الخواص، ص 325.

30. الوافى بالوفيات، 2/336.

31. الفصول المهمه، ص 288.

32. الائمة الاثنا عشر، ص 117.

33. الصواعق المحرقه، ص 207 و 208.

34. شذرات الذهب، 2/141.

35. سبائك الذهب، ص 346.

36. وفيات الاعيان، 2/317.

37. مطالب السؤل، 2/152.

38. تاريخ الخميس، 2/288.

39. وفيات الاعيّان، 2/317.

40. مطالب السؤل، 2/153.

41. تاريخ الخميس، 2/288.

42. الملاحم و الفتن، ابن كثير، 1/30؛ منهاج السنته 2/132؛ عقيده اهل السنته و الاثر، سمهودى ص 144.

43. اليواقيت و الجواهر، شعرانى ج 2، ص 562 چاپ بيروت، تذكرة الخواص ص 325؛ فرائد السمطين 2/325 ـ 326؛ ذخائر العقبى ص 136 و 137؛ القول المختصر ابن حجر ص 7؛ سيره حلبى 1/193؛ كشف الغمه 3/259؛ الفصول المهمه ص 295؛ دلائل الامامه، طبرى ص 234؛ البيان فى اخبار صاحب الزمان، گنجى شافعى ص 119.

44. تاريخ بغداد، 1/63؛ تاريخ دمشق، 4/178 ـ 179؛ مجمع الزوائد 5/187؛ تهذيب تاريخ دمشق 7/236؛ ميزان الاعتدال 1/89؛ الفتن، ابن حماد، ص 110؛ مستدرك حاكم، 4/514، دلائل‏النبوة بيهقى، 6/513.

45. محى‏الدين ابن عربى و عبدالوهاب شعرانى حنفى، اليواقيت و الجواهر ج 2، ص 562، ينابيع الموده ج 3، ص 166 باب 94؛ تذكرة الخواص ص 325؛ اخبار الدول، قرمانى، ص 353 و 354.

46. در يكى از احاديثى كه ابى داود در سنن خود نقل كرده، آمده است:

عن النبى (صلى اللّه عليه و آله) انه قال: لو لم يبق من الدنيا الايوم لطوه اللّه ذلك اليوم حتى يبعث اللّه رجلاً منّى او من اهل بيتى يواطى‏ء اسمه اسمى «و اسم ابيه اسم ابى» يملأ الارض قسطا و عدلاً كما ملئت ظلما و جورا. (سنن ابى داود كتاب المهدى) حديث بالا از راه‏هاى مختلفى نقل شده است. در بيش‏تر نقل‏هاى حديث آمده است. «يواطئى اسمه اسمى» و جمله اضافه «و اسم ابيه اسم ابى» در آن ديده نمى‏شود. از جمله «ترمذى و احمد بن حنبل» حديث نام برده را از راه‏هاى گوناگونى نقل كرده‏اند و در هيچ يك از نقل‏هاى آنان جمله اضافى «و اسم ابيه اسم ابى» وجود ندارد. (سنن ترمذى ج 4، ص 505، مسند احمد 1/376، 377، 430، 448) و تنها در يك نقل، زايده فوق وجود دارد كه به نظر مى‏رسد حاكمان عباسى يا پيروان عبداللّه بن محض، پدر محمد نفس زكيه آن را ساخته و بر حديث افزوده‏اند.

47. منهاج السنته، ابن تيميه، 4/211.

48. گفتنى است، در بحث گذشته ما در صدصد بيان همه موارد اتفاق و افتراق نبوده‏ايم، بلكه تنها به ذكر مواردى كه از اتقان و شهرت بيش‏ترى برخوردار است، بسنده نموده و از بيان ديگر موارد خوددارى كرده‏ايم.

49. صحيح مسلم، كتاب اماره، باب 1، مسند احمد 5/99.

50. مسند احمد 5/106، معجم كبير طبرانى، 2/198؛ كنزالعمال، ج 12، ص 33، الرساله.

51. سنن ابى داود، كتاب المهدى.

52. تاريخ الخلفاء، ص 20، دارالقلم، بيروت 1406 هـ.

53. تفسير ابن كثير ج 2، ص 32، ذيل آيه و بعثنامنهم اثنى عشر نقيبا.، مائده / 12.

54. ينابيع الموده، حنفى قندوزى، ج 3، ص 105، باب 77.

55. صحيح مسلم، كتاب فتن 68683، مسند احمد 3/5، 37، 49، 6، 96، 317؛ كنزالعمال ج 14، ح 38672 مسند ابويعلى موصلى 1/421؛ مستدرك حاكم 4/454؛ درالمنثور 6/58؛ الصواعق المحرقه ص 164.

56. صحيح مسلم، كتاب فتن، 673؛ مستدرك حاكم 4/454؛ كنز العمال 38659.

57. تفسير كبير، فخر رازى، ج 4 ص 113؛ تفسير المنار، ج 5 ص 181.

58. صحيح مسلم، كتاب اماره باب 10 به شرح صحيح مسلم، نووى 12/474؛ احكام السلطانيه ماوردى ص 9؛ المحلى، ابن حزم 9/360؛ مجمع الزوائد 5/359؛ سنن كبرى بيهقى 8/144؛ اتحاف السادة المتقين 2/232.

59. صحيح مسلم، كتاب اماره باب 1؛ صحيح بخارى 4/218 و 9/78 دارالجيل؛ فتح البارى 13/114.

60. معالم المدرستين، مرتضى عسكرى 1/162؛ صحيح بخارى، فتن باب 2؛ صحيح مسلم، اماره باب 8؛ الموطا، مالك، كتاب الجهاد باب 1، سنن ابن ماجه، جهاد باب 41؛ مسند احمد 3/441 و 316/314؛ فتح البارى 13/8.

61. صحيح مسلم كتاب فتن 683؛ مسند احمد 3/5، 37، 49، 60، 96، 317، ذ33؛ مستدرك حاكم 4/454؛ جامع الاصول، ابن اثير 11/84؛ الحاوى للفتاوى 2/60؛ دارالمنثور 6/58؛ الصواعق المحرقه ص 164.

62. الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص 151، چاپ مصر.

63. سنن ابى ماجه، كتاب الفتن، باب 34؛ مسند احمد 1/84؛ مستدرك حاكم 4/557؛ درالمنثور 6/58؛ المصنف ابن شيبه 15/197؛ الحاوى للفتاوى سيوطى 4/224؛ كنز العمال 14/264 مؤسسه الرساله.

64. صحيح مسلم، كتاب اماره باب 1؛ فتح البارى 13/117؛ سنن بيهقى 8/141؛ المحلى ابن حزم 9/359.

65. صحيح مسلم، كتاب اماره باب 1؛ مسند احمد 5/99.

66. مسند احمد 5/106، معجم كبير طبرانى 2/198، كنز العمال ج 12 ص 33 الرسالة.

67. شرح المقاصد، ج 5 ص 239، انتشارات رضى قم.

68. مسند ابى داود طيالسى ص 259، دار المعرفة، مسند احمد 3/446؛ تاريخ بخارى 6/445؛ معجم كبير طبرانى 5/224.

69. سوره هود، آيه 113.

70. اليواقيت و الجواهر، شعرانى 2/143.

71. همان.

72. اخبار الدُول ص 353 و 354، فصل 11.

73. البيان فى اخبار صاحب الزمان ص 148، باب 25.

74. ينابيع الموده ج 3 ص 114 باب 79.

75. تذكرة الخواص ص 325.

76. ارشاد مفيد، ج 2، ص 336، مؤسسه آل البيت 1413 هـ.

77. سنن ابى داود، كتاب المهدى.

78. سنن ابى داود كتاب المهدى.

79. سنن ترمذى ج 4 ص 505.

80. مسند احمد ج 1 ص 376، 377، 430، 448.

81. مسند بزار ج 1 ص 281 و 284.

82. حلية الاولياء ج 5 ص 75.

83. تاريخ بغداد ج 4 ص 388.

84. البيان فى اخبار صاحب الزمان، گنجى شافعى ص 96.

85. الفخرى ص 165 و 166، چاپ رضى قم 1414 هـ.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 8 شهریور 1391  2:17 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها