واحد دین واندیشه تبیان زنجان-
طول عمر از منظر قرآن کریم
در قرآن کریم - که محکم ترین سند اسلامی است - به افرادی بر می خوریم که از عمری دراز و غیرطبیعی برخوردار بوده اند .
شماری از افراد که در قرآن، دارای عمری طولانی شمرده شده اند، عبارت اند از:
1 - نوح
قرآن، در بارهی نوح می گوید:
«ولقد ارسلنا نوحا الی قومه فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاما» (28) ; و به راستی، نوح را به سوی قوم اش فرستادیم، پس در میان آنان، نهصد و پنجاه سال درنگ کرد .
چنان که می بینید، قرآن، با صراحت، عمر نهصد و پنجاه ساله را برای حضرت نوح مورد تایید قرار می دهد .
2 - عیسی بن مریم
قرآن، در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) می گوید:
«وقولهم انا قتلنا المسیح عسیی ابن مریم رسول الله وما قتلوه وما صلبوه ولکن شبه لهم و ان الذین اختلفوا فیه لفی شک منه مالهم به من علم الا اتباع الظن وما قتلوه یقینا × بل رفعه الله الیه وکان الله عزیزا حکیما × و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته ویوم القیامة یکون علیهم شهیدا× (29) » ; و گفته ی ایشان که: «ما، مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم » ، و حال آن که آنان او را نکشتند و مصلوب اش نکردند، لکن امر، بر آنان مشتبه شد و کسانی که در باره ی او اختلاف کردند، قطعا در مورد آن دچار شک شده اند و هیچ علمی بدان ندارند، جز آن که از گمان پیروی می کنند، و یقینا او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد، و خدا توانا و حکیم است . و از اهل کتاب، کسی نیست مگر آن که پیش از مرگ خود حتما به او ایمان می آورد، و روز قیامت [عیسی نیز] بر آنان شاهد خواهد بود .
آیات یاد شده صراحت دارد در این که اهل کتاب، عیسی را نکشته اند، بلکه امر بر آنان مشتبه شده و خداوند او را زنده به سوی خود بالا برده است .
جمعی از دانشمندان اهل سنت، در ذیل «ولکن شبه لهم » از مجاهد (30) نقل کرده اند که گفت:
صلبوا رجلا غیر عیسی شبه بعیسی یحسبونه ایاه، ورفع الله الیه عیسی حیا (31) ; مردی غیر از عیسی (علیه السلام) را که شباهت به عیسی داشت، به دار آویختند و گمان کردند که او عیسای مسیح است . و خداوند عیسی را زنده به سوی خود بالا برد .
شماری از حافظان حدیث، از ابن عباس و ابو هریره نقل کرده اند:
«ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته » ; یعنی، اهل کتاب، قبل از موت عیسی (علیه السلام) به او ایمان می آورند . (32)
دانشمند اهل سنت گنجی شافعی، این آیه را دلیل بر حیات و بقای عیسی (علیه السلام) می داند و می نویسد:
از هنگام نزول آیه، تاکنون، کسی به عیسای مسیح ایمان نیاورده است، پس به ناچار باید این قضیه پس از این، و در آخر الزمان روی دهد . (33)
از سوی دیگر، نزول عیسای مسیح در آخر الزمان و نماز گزاردن حضرت عیسی پشت سر حضرت مهدی (علیه السلام) نیز حقیقتی است که مورد اتفاق مسلمانان است، و شمار زیادی از محدثان اهل سنت، از جمله بخاری و مسلم و صاحبان صحاح دیگر، احادیث مربوط به این واقعه را با سند صحیح، در اثار خود ثبت کرده اند (34) .
نمونه هایی از احادیث یاد شده چنین است:
عن جابر بن عبدالله، قال (علیه السلام) : «لا تزال طائفة من امتی یقاتلون علی الحق ظاهرین الی یوم القیامة .» . قال: «فنیزل عیسی بن مریم (علیه السلام) فیقول امیر هم: "تعال صل بنا (لنا). "، فیقول: "لا: ان بعضکم علی بعض امیر لیکرم الله هذه الامة (35) » ;
«همواره، جمعی از امت من، در راه حق مبارزه می کنند (و مبارزه ی حق علیه باطل تا قیامت ادامه دارد) . فرمود: «سپس عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود می آید . فرمانده و پیشوای آنان به عیسی می گوید: "بیا برای ما نماز بخوان"، عیسی پاسخ می دهد: "نه; برخی از شما بر برخی دیگر امیر و فرمانده اید . و این بدان جهت است که خداوند، این امت را گرامی داشته است" .» .
ابو هریره، از رسول خدا (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
«کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم؟ (36) چه گونه خواهید بود هنگامی که عیسی بن مریم در میان شما فرود آید و پیشوای شما از خودتان باشد؟»
مقصود از «امام » ، در این جا، حضرت مهدی (علیه السلام) است .
ابوسعید از رسول خدا نقل می کند که فرمود:
منا الذی یصلی عیسی بن مریم خلفه (37) ; از ما است آن کسی که عیسی بن مریم پشت سر او نماز می گذارد .
ابن ابی شیبه، از ابن سیرین نقل می کند که گفت:
المهدی من هذه الامة وهو الذی یؤم عیسی بن مریم (علیه السلام) (38) ; مهدی، از این امت است و او، کسی است که عیسی بن مریم پشت سر او نماز می گذارد .
مرحوم محدث نوری می نویسد:
نظر مشهور میان دانشمندان خاصه و عامه، آن است که عیسی (علیه السلام) در آسمان باقی و زنده است به همان حیاتی که در زمین داشته است . زنده به آسمان بالا رفت و شربت مرگ نچشید و نخواهد چشید تا آن که در آخرالزمان فرود آید و پشت سر مهدی (علیه السلام) نماز، گزارد . (39)
حال اگر تاریخ میلادی، از صحت و دقت کافی برخوردار باشد، عمر عیسای مسیح، اکنون، حدود دو هزار سال است . با این وجود، عمر 1150 سال برای حضرت مهدی (علیه السلام) امر بعیدی نخواهد بود .
3 - خضر
یکی از کسانی که عمر طولانی دارد، حضرت «خضر» است . وی، یکی از پیامبران الهی است . معجزه ی این پیامبر، این بود که روی هیچ چوب خشک یا زمین بی علفی نمی نشست، مگر آن که سبز و خرم می شد . او را به همین جهت «خضر» نامیده اند . (40) گرچه در قرآن، از وی، به صراحت یاد نشده است، اما داستان ملاقات و همراهی موسای کلیم با این بنده ی دانا و با تجربه ی خداوند، در سوره ی کهف آمده است . مفسران فریقین، در ذیل آیه ی شصت و پنج کهف، یعنی «فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا وعلمناه من لدنا علما» ، گفته اند، مقصود از «عبد خدا» «خضر» است (41) . از روایات امامان اهل بیت (علیه السلام) چنین بر می آید که خضر، از دنیا نرفته و هنوز زنده است . (42)
اعتقاد به زنده بودن خضر، اختصاص به شیعیان ندارد، بلکه در میان اهل سنت نیز عقیده ای پذیرفته شده است .
دیار بکری، مورخ معروف سنی، می نویسد: «جمهور علما، بر این عقیده اند که خضر زنده است . (43) » .
علامه ی گنجی شافعی می نویسد: «حیات و بقای خضر، مورد اتفاق دانشمندان اهل سنت است . (44) » .
شمن الحق عظیم آبادی می نویسد: «هیچ ایرادی بر طولانی بودن عمر مهدی (علیه السلام) و ادامه یافتن روزهای زندگی اش وارد نیست، چنان که عیسی و خضر، هر دو، دارای عمر طولانی اند و زنده اند .» . (45)
شیخ مفید، در مورد حضرت خضر می نرسید:
وهو الخضر (علیه السلام)، موجود قبل زمان موسی (علیه السلام) الی وقتنا هذا، باجماع اهل النقل واتفاق اصحاب السیر و الاخبار، سائحا فی الارض، لایعرف له احد مستقرا ولا یدعی له اصطحابا، الا ما جاء فی القرءان به من قصته مع موسی (علیه السلام) (46) ;
زنده بودن خضر، از قبل از زمان موسی (علیه السلام) تا زمان ما، مورد اتفاق سیره نویسان و مورخان است . وی، در زمین سیر می کند و کسی محل زندگی او را نمی داند، و کسی ادعا نکرده که یار و همراه او باشد، جز آن چه در قرآن در داستان موسی و خضر آمده است .
شیخ ابی علی فضل بن حسن طبرسی (از دانشمندان سده ی ششم هجری) می نویسد:
وقد تظاهرت الاخبار بان اطول بنی آدم عمرا الخضر (علیه السلام). واجمعت الشیعة و اصحاب الحدیث، بل الامة باسرها، ما خلا المعتزله والخوارج، علی انه موجود فی هذا الزمان، حی کامل العقل ووافقهم علی ذالک اکثر اهل الکتاب (47) ;
مجموعه ی روایات، مؤید آن است که خضر، طولانی ترین عمر را در میان فرزند آدم دارد . شیعه و اصحاب حدیث، بلکه همه ی امت، به جز معتزله و خوارج، بر این باوراند که خضر، در زمان ما موجود و زنده است، و از عقل کامل برخوردار است . در این عقیده، بیش تر اهل کتاب نیز با آنان هم رای اند .
کراجکی در کنز الفوائد می نویسد:
و قد اجمع المسلمون علی بقاء خضر (علیه السلام) من قبل زمان موسی (علیه السلام) الی الآن، و ان حیاته متصلة الی آخر الزمان . وما اجمع علیه المسلمون فلا سبیل الی دفعه بحال من الاحوال (48) ;
بقای خضر، از قبل از زمان موسی (علیه السلام) تا زمان حاضر، و ادامه ی حیات اش تا آخر الزمان، مورد اتفاق مسلمانان است . آن چه مورد اتفاق مسلمانان واقع شود، به هیچ روی، نمی توان آن را نادیده گرفت .
میزرا حسین طبرسی نوری نیز می نویسد:
اهل اسلام . به اتفاق، معتقدند که حضرت خضر (پیامبر خدا) باقی و زنده است و چند هزار سال از عمر وی می گذرد (49) .
4 - اصحاب کهف
جمع دیگری که قرآن کریم به عمر طولانی آنان تصریح کرده، اصحاب کهف اند . قرآن در مورد آنان می گوید:
«ولبثوا فی کهفهم ثلاثمئة سنین وازدادوا تسعا» (50) ; و سیصد سال، در غارشان، درنگ کردند و نه سال [نیز بر آن] افزودند .
چنان که می بینید، قرآن، به حیات و بقای اصحاب کهف بیش از سه قرن آن هم در خواب و بدون آب و غذا، تصریح می کند . به راستی، کدام یک شگفت انگیزتر است: کسی که سیصد سال بدون آب و غذا زنده مانده یا کسی که صدها سال باقی مانده، اما غذا می خورد، آب می آشامد، راه می رود، می خوابد و بیدار می شود؟
در سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)
سنت رسول خدا نیز بر طول عمر انسان، صحه می گذارد و آن را امری ممکن می شمارد . یکی از کسانی که در سنت پیامبر، به طول عمر او اشاره شده، «دجال » است . اهل سنت، براساس همین روایات، عقیده دارند که دجال در عصر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) متولد شده و به زندگی خود ادامه می دهد تا در آخرالزمان خروج کند .
احمد بن حنبل، با ذکر سند، به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می نویسد:
لقد اکل الطعام ومشی فی الاسواق، یعنی الدجال (51) ; دجال زنده است و غذا می خورد و در بازارها راه می رود .
در روایت دیگری آمده است .
هو ابن صائد الذی ولد بالمدینة (52) ; دجال، همان ابن صیادات که در مدینه متولد شده است .
بخاری آورده است:
عن محمد بن المنکدر، قال: «رایت جابر بن عبدالله یحلف بالله ان ابن الصائد الدجال .» . قلت: «تحلف بالله؟ «قال: «انی سمعت عمر یحلف علی ذالک عند النبی (علیه السلام)، فلم ینکره النبی (علیه السلام) (53) ;
محمد بن منکدر می گوید: «جابر بن عبدالله را دیدم که سوگند یاد می کرد بر این که ابن صیاد، همان دجال است .» گفتم: «به خدا سوگند می خوری؟» . گفت: «من شنیدم که عمر، نزد رسول خدا سوگند یاد کرد [که ابن صیاد، همان دجال است] و رسول خدا سخن او را انکار نکرد .» .
در سنن ابی داود آمده است:
عن ابن عمر، انه کان یقول: «والله! ما اشک ان . . . الدجال ابن صیاد» (54) ; عبدالله بن عمر همواره می گفت: «به خدا سوگند! تردیدی ندارم که . . . دجال همان ابن صیاد است .» .
عبدالله بن عمر، در حدیث دیگری نقل می کند که رسول گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) با شماری از یاران خود از کنار ابن صیاد می گذشت; حضرت به او فرمود:
«اتشهد انی رسول الله؟» . فنظر الیه ابن صیاد فقال . «اشهد انک رسول الامیین . . .» (55) ; «آیا گواهی می دهی که من فرستاده ی خدایم؟» . این صیاد نگاهی به رسول خدا کرد و گفت: «شهادت می دهم که تو رسول درس نخوانده ها هستی » . . .
چنان که ملاحظه می کنید، در همه ی این مصادر، به صراحت آمده که دجال، همان ابن صیاد است که در روزگار رسول خدا در مدینه متولد شده است . این مطلب نیز مسلم و مورد اتفاق است که خروج دجال، در آخر الزمان خواهد بود . پس به ناچار، باید او در همه ی این زمان های طولانی، زنده باقی بماند تا زمان خروج او فرا رسد .
جالب این که این روایات را فقط منابع روایی اهل سنت نقل کرده اند . حال اگر این احادیث صحیح باشد . چنان که اهل سنت بر این باوراند، در این صورت، شایسته نیست که آنان در حیات و عمر طولانی امام مهدی (علیه السلام) تردید کنند، به خصوص با توجه به این که در احادیث ابن صیاد تردید وجود دارد، ولی در احادیث مهدی (علیه السلام)، هیچ تردیدی وجود ندارد .
نیز، حال که دشمن خدا، به خاطر مصالحی، می تواند بیش از هزار سال زنده بماند، چرا بنده و خلیفه ی و ولی خدا نتواند عمر طولانی داشته باشد؟ (56)
ثوبان، از رسول خدا (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
. فاذا رایتموه فبایعوه ولو حبوا علی الثلج; فانه خلیفة الله المهدی (علیه السلام) (57) ، هر گاه او را دیدید، با او بیعت کنید حتی اگر لازم باشد سینه خیز از روی برف عبور کنید; چرا که مهدی، خلیفه ی خدا است .
از منظر عقل
افزون بر کتاب و سنت، عقل سلیم نیز، طول عمر را برای انسان، ناممکن نمی داند، بلکه آن را امری کاملا ممکن می شمارد . حکما و فلاسفه گفته اند، بهترین دلیل بر امکان هر چیزی، واقع شده آن چیز است . همین که طول عمر در میان پیشینیان روی داده و تاریخ، افراد زیادی را به ما نشان می دهد که عمری دراز داشته اند، خود دلیل روشنی است بر این که طول عمر، از دیدگاه عقل امری ممکن است .
خواجه نصیر طوسی می گوید:
طول عمر، در غیر مهدی (علیه السلام) اتفاق افتاده و محقق شده است . چون چنین است، بعید شمردن طول عمر در مورد مهدی (علیه السلام) جهل محض است . (58)
علامه ی طباطبایی می نویسد:
هیچ قاعده و برهان عقلی ای وجود ندارد که بر محال بودن طول عمر دلالت کند . به همین جهت، نمی توانیم طول عمر را انکار کنیم . (59)
تجربه ی تاریخی:
واقعیت دیگری که در شناخت مسئله ی «طول عمر» و امکان آن، باید مورد نظر باشد، تجربه ی تاریخ طولانی بشریت است . اگر مسئله ی طول عمر، در تاریخ زندگی بشر اتفاق افتاده باشد - اگر چه در مواردی نه چندان زیاد - تکرار موارد یا مورد مشابه آن، امری طبیعی و معقول و قابل تحقق و قبول خواهد بود .
این مطلب نیز روشن است که نقل تاریخی، بویژه نقل متواتر و مشهور، سبب یقیین و باور می گردد . ما می بینیم که کتب تاریخی، افراد زیادی از «معمرین » را نام برده اند و احوال و زندگی آنان را ثبت کرده اند . این گونه افراد، هم در میان افراد عادی بوده اند و هم در میان مشاهیر تاریخ و پیامبران .
پس مسئله ی امکان عمر طولانی، و تحقق یافتن آن در موارد متعدد، امری است که از نظر وقوع خارجی و تحقق عینی نیز مصداق هایی دارد، و از نظر نقل تارخی، قطعی و مسلم است .
البته، عمر بشر، به طور متعارف، اندازه ای معین و نوسانی محدود دارد، لکن آن چه از طرح مسئله ی «معمرین » مقصود است، این است که نشان داده شود که مقدار عمر دو جریان دارد:
1 - جریان معمولی و متعارف، که در اغلب افراد انسان وجود داشته است و وجود دارد .
2 - جریان غیرمعمولی و استثنایی که در پاره ای از افراد انسان وجود داشته است و و جود دارد . (60)
اکنون نظر خوانندگان گرامی را به نمونه هایی از افرادی که در گذشته ی تاریخ، دارای عمر طولانی بوده اند جلب می کنم:
1 - آدم (علیه السلام) ; مقدار عمر آدم را نهصد و سی تا هزار سال نوشته اند . (61)
2 - شیث بن آدم; وی نهصد و دوازده سال عمر کرده است . (62)
3 - انوش بن شیث; عمر وی را نهصد و پنجاه سال نوشته اند . (63)
4 - قینان بن انوش، وی، نهصد و بیست سال عمر کرده است . (64)
5 - یرد بن مهلابیل، عمر وی را نهصد و شصت و دو سال نوشته اند . (65)
6 - متوشلح (یا متوشالح)، وی، 969 سال عمر داشته است . (66)
علاقه مندان می توانند برای اطلاع بیشتر به کتابهایی که در این زمینه نوشته شده مراجعه کنند . (67)
از نگاه علوم تجربی
در این مقام، می خواهیم ببینیم آیا برهانی علمی یا قانونی آزمایشی، و صد در صد کلی، وجود دارد که ثابت کند طول عمر امری است غیر قابل وقوع، یا نه، بحث را در دو بخش تقدیم می کنیم:
الف) چند مقدمه
1 - در قوانین طبیعی، در مورد مقدار عمر طبیعی بشر، هیچ اصل ثابت و غیر قابل تغییری وجود ندارد . به همین دلیل، دانشمندان علوم تجربی، همواره، در حال مطالعه و آزمایش اند و می کوشند تا متوسط طول عمر انسان را افزایش دهند . بدون شک، اگر مقدار عمر طبیعی انسان، دارای اصول ثابت و غیرقابل تغییری بود، این مطالعات و آزمایش ها معنا و مفهومی نداشت .
جالب این که تحقیقات آنان با توفیقاتی نیز همراه بوده است و توانسته اند در طی چند دهه ی اخیر، با همگانی کردن و افزایش بهداشت و سلامت جامعه، سلسله ای از بیماری ها و مرگ و میرها را مهار کنند و کاهش دهند .
2 - دانشمندان، با تحقیقاتی که به عمل آورده اند، موفق شده اند عمر برخی از حشرات را تا نهصد برابر عمر طبیعی آن، افزایش دهند . اگر این قضیه، روزی در مورد انسان به حقیقت به پیوندد، عمر هزار ساله برای انسان، امری پیش پا افتاده خواهد بود . (68)
3 - دانشمندان می گویند، پیری، چیزی جز فرسوده شدن سلول های بدن نیست و اگر روزی بشر بتواند سلول های بدن انسان را جوان نگهدارد، خواهد توانست به راز طول عمر دست یابد و از عمری دراز برخوردار گردد .
4 - از نظر دانش جدید، جسم انسان برای سالیانی دراز، دارای قابلیت حیات و بقا است . دانشمندانی که نظریات آنان مورد اعتماد است می گویند، همه ی بافت های اصلی، در جسم انسان و حیوان، تا بی نهایت قابلیت بقا دارد و از این حیث، کاملا ممکن است که انسانی هزاران سال زنده بماند . البته مشروط به این که عوارضی بر او عارض نشود که ریسمان حیات او را پاره کند . (69)
این قضیه، از پشتوانه ی دینی مطمئنی نیز برخوردار است . سالم ماندن جسم پیامبران و امامامن و اولیا و عالمان ربانی و شهیدان راه خدا و صالحان، دلیل بر درستی این مطلب است .
ده ها و صدها مورد از این گونه جسدها را در ایران و سایر کشورهای اسلامی می توان یافت که صدها بلکه هزاران سال از درگذشت آنان می گذرد، لکن هنوز بدن آنان سالم باقی مانده است . از آن جمله است، جسد «حیقوق نبی » که از پیامبران بنی اسراییل و از پیروان موسی کلیم (علیه السلام) بود، و بیش از دو هزار سال از درگذشت وی می گذرد .
مرقدش در کشور ما و در «تو یسر کان » (70) قرار دارد . قبر ایشان، در سال های اخیر، از سوی سارقان آثار باستانی و فرهنگی، حفاری و تخریب می شود و بدن این پیامبر الهی نمایان می گردد . مسئولان شهر که برای دفن مجدد جسد در محل حاضر می شوند، از نزدیک دیده اند که بدن وی کاملا سالم بوده است .
این قضیه، در کشور ما، در مورد امام زادگان و عالمان ربانی و . . . بارها تکرار شده است .
چنان که اشاره شد، این قضیه . حداقل، در مورد پیامبران، دارای پشتوانه ی دینی است . فریقین، از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل کرده اند که فرمود:
خداوند، گوشت ما پیامبران را بر زمین حرام کرده و زمین چیزی از آن را نمی خورد .
در بحارالانوار آمده است:
رسول خدا، روزی به یاران اش فرمود: زندگی و مرگ ام برای شما مایه خیر و برکت است . حیات من، باعث هدایت شما از گمراهی و نجات شما از آتش شد . و مرگ من، برای شما خیر است، برای این است که اعمال شما بر من عرضه می شود و از خداوند می خواهم اعمال نیکو و شایسته ی شما را افزایش دهد و نسبت به اعمال نکوهیده ی شما از خداوند طلب آمرزش می کنم .» .
مردی از منافقان به پیامبر عرض کرد: «ای پیامبر خدا! چه گونه چنین امری ممکن است، حال آن که بدن شما متلاشی و تبدیل به خاک خواهد شد؟ !» . پیامبر فرمود: «کلا! ان الله حرم لحومنا علی الارض فلا یطعم منها شیئا (71) ;
چنین نیست! خداوند، گوشت ما پیامبران را بر زمین حرام کرده است و زمین چیزی از آن را نمی خورد .» .
اهل سنت نیز همین مضون را در آثار خود آورده اند . آنان از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل کرده اند که فرمود:
جمعه، از بهترین روزهای شما است . در روز جمعه، بر من زیاد صلوات بفرستید که صلوات شما بر من عرضه می شود .» . گفتند: «ای رسول خدا! چه گونه صلوات ما بر شما عرضه می شود، در حالی که بدن شما متلاشی و تبدیل به خاک خواهد شد؟ !» . حضرت فرمود: «حرم الله علی الارض ان تاکل اجساد الانبیاء; خداوند، خوردن جسد پیامبران را بر زمین حرام کرده است . (72)
ب: یک بحث تکمیلی
تردیدی نیست که رعایت قوانین مربوط به بهداشت و دانش تندرستی، اعم از آن چه دین به انسانها توصیه می کند، یا آن چه از دستاوردهای دانش بشری است - می تواند نقش مهمی در سلامت و طول عمر انسان ایفا کند . همچنان که عدم رعایت قوانین یاد شده، می تواند نقش تعیین کننده ای در کاهش عمر انسان داشته باشد .
حال که رعایت قوانین بهداشتی و سلامتی، موجب سلامت و طول عمر انسان می شود، هر قدر که قوانین یاد شده بهتر و با قت بیش تری رعایت شود، به همان نسبت، صحت و طول عمر انسان نیز افزایش خواهد یافت .
همچنین این که نحوه ی زندگی و مکانی که در آن زندگی می کند، در صحت و طول عمر انسان نقش دارد، امری کاملا محسوس است .
بنابراین، اگر موجبات صحت و سلامتی انسان از هر نظ فراهم شود، عمر انسان طولانی خواهد شد .
اساس این عوامل و اسباب، پنج چیز است:
1 - آن که از هنگامی که ماده ی وجود انسان در صلب پدر قرار دارد، و زمانی که از صلب پدر به رحم مادر انتقال می یابد و در آن جا به رشد و نمو می پردازد، و هنگامی که در دامن مادر شیر می خورد، پدر و مادر، اقدامات لازم را برای صحت و سلامت فرزندشان به عمل آورند .
چه بسا فرزندانی که در دوران کودکی یا جوانی دچار بیماری و مرگ می شوند، و این بیماری از پدر و مادر به آنان انتقال یافته است، یا آن که پدر و مادر، مراقبت های لازم را در مور حفظ سلامت فرزند خود به عمل نیاورده اند . و همین قضیه موجب بیماری فرزندشان شده است . در این صورت، عامل بیماری و بی نصیب ماندن فرزند، از حیات و زندگی طبیعی، پدر مادراند .
2 - دومین عاملی که در سلامت و طول عمر انسان نقش مهمی بر عهده دارد، استفاده ی صحیح از هوا، آب، غذا، لباس، مکانی است که در آن زندگی می کند . رعایت قوانین صحت و سلامت، در هر یک از موارد یاد شده، از علل مهم صحت و طول عمر انسان است . و چه بسا انسانهایی که بیماری و مرگ آنان از عدم مراعات موارد یاد شده نشئت گرفته است .
پزشکان می گویند، بسیاری از کسانی که می میرند، با اجل طبیعی از دنیا نمی روند، بلکه مرگ شان بر اثر عوارض و بیماری هایی است که از عدم رعایت اصول سلامت، در یکی از امور فوق نشئت گرفته است . (73)
3 - چنان که اشاره شد، یکی از امور مهم در مقابله با پیری و مرگ، تغذیه است . تغذیه، دارای انواعی است . استفاده از نور خورشید و ستارگان، در امر سلامت جسم، و توانایی آن برای بقا، تاثیرهایی عظیم دارد . دانستن روش استفاده از نور و اشعه، در کار استوار ساختن نیروهای بدنی و سالم نگاهداری آن ها، امری مهم و رازی عظیم است .
مسئله ی دیگر، مسئله ی ادویه و ترکیبات آن هاست که در آن فواید مهمی نهفته است . گاه، ممکن است دراز عمری، مستند به راز نهفته در خوراک ها و آب های موجود در طبیعت باشد، البته اگر کسی علم آن را داشته باشد . (74)
4 - نیز طول عمر هر فرد، بستگی دارد به صحت قوای مزاجی او . هر مقدار که مزاج، صحیح و قوی تر باشد، مقتضی بقا، بیش تر خواهد بود . تولید مزاج قوی در انسان و صحت آن، به واسطه نور، اب، هوا، خاک، اغذیه، ادویه، . . . است . بقا و صلاح مزاج، در هر آنی، محتاج حفظ اعتدال است . پس چه مانعی دارد کسی در قوای روحی و علمی، چنان قوی باشد که به کیفیت تولید مزاج صحیح و قوی، و حفظ آن، و خصوصیات نافع و مضر مزاج علم داشته باشد و مزاج خود را به حد اعدال نگاه دارد، و به زندگانی خود بیتشر ادامه دهد (75) ؟
5 - حوادث و رویدادهای طبیعی و سرما و گرمای خارج از حد متعارف و درد و رنج و بیماری ها و مصیبت و غم و اندوه و . . . از جمله اموری هستند که در حفظ صحت یا عدم صحت انسان، و نیز در طولانی شدن یا کوتاهی عمر انسان، تاثیر کامل دارند . چه بسا انسان هایی که بر اثر سرما و گرما یا شدت درد و بیماری جان باخته اند یا حوادثی مانند رنج ها و مصیبت ها یا غصه و اندوه ها، از آنان سلب حیات کرده است .
حال اگر انسانی پیدا شود که همه ی قوانین و مقررات سلامتی را خوب رعایت کند، چرا نتواند صدها بلکه هزاران سال عمر کند (76) ؟
بله; این که می گوئیم طول عمر صدها ساله برای انسان، خلاف عادت است، به این معنا است که اجتماع اسباب حفظ صحت و سلامت انسان، از همه ی جهات و خصوصیاتی که پیش از این به آن اشاره شد، امری است که به ندرت رخ می دهد و برای اکثر مردم، در غالب زمان ها و مکان ها، چنین شرایطی اتفاق نمی افتد، لکن اگر فرض کنیم که همه ی شرایط یاد شده، برای فرد یا افرادی فراهم شود، در این صورت، عمر طولانی امری عادی و بر طبق ناموس طبیعت خواهد بود .
در قلمرو قدرت الهی
چنان که دیدیم، قرآن کریم و سنت شریف و عقل و تجربه ی تاریخی و دانش جدید، بر امکان و وجود عمر طولانی برای انسان صحه گذارده اند و آن را به رسمیت شناخته اند .
افزون بر طرق یاد شده، راه دیگری نیز برای این که یک انسان بتواند عمر طولانی داشته باشد و جود دارد . این راه، همان راه اعجاز و قدرت خداوند است .
آری، حضرت مهدی (علیه السلام)، با قدرت الهی زنده است و در میان مردم، به حیات خود ادامه می دهد . همان خدایی که آتش را برای ابراهیم سرد و وسیله ی سلامت قرار داده و گل را برای عیسی تبدیل به پرنده می کند، و عیسی و خضر را پس از قرن ها زنده نگه می دارد، می تواند مهدی (علیه السلام) را نیز با قدرت الهی خود زنده نگهدارد . (77)
بدون شک، امام مهدی (علیه السلام) یک انسان معمولی و عادی نیست، بلکه شخصیتی استثنایی و به فرموده ی رسول گرامی اسلام، خلیفه ی خدا است (78) و خدایی که مصلحت می بیند و قادر است دشمنان خود، مانند «ابلیس » و «دجال » را برای مدتی طولانی زنده نگه دارد، قادر است و مصلحت می داند که بنده و خلیفه ی خود در زمین را برای مدتی طولانی زنده نگهدارد و جامعه ی بشری را از فیض وجود آن حضرت بهره مند سازد .
گنجی شافعی می نویسد:
این امر، مورد اتفاق است که سه تن باقی می مانند که دو تن از آنان، صالح اند - یکی، پیامبر است و دیگری، امام - و آن فرد سوم، طالح و دشمن خدا، دجال است . حال که اخبار صحیح، بقای عیسی (علیه السلام) و دجال را درست می شمارد، پس چرا بقای مهدی (علیه السلام) را نپذیریم؟ ! با آن که بقای مهدی، بر اساس خواست و قدرت خداوند است . و مهدی (علیه السلام)، نشانه ی رسول خدا است . و مهدی، نسبت به آن دوتای دیگر، به بقا، سزاوارتر است; چرا که او اگر باقی بماند، پیشوای آخرالزمان است و چنان که در اخبار آمده، زمین را پر از عدل و داد خواهد ساخت . بنابراین، بقای مهدی (علیه السلام) از جانب خداوند برای انسان ها، لطف و مصلحت است . (79)
وی می افزاید:
بقای دجال، گر چه برای جهانیان مفسده هایی را در پی دارد، با این وجود، بقای او از جانب خداوند مایه ی آزمایش است، تا انسان های فرمان بردار از نافرمان، و نیکوکار از بدکار، و صالح از فاسد، باز شناخته شوند . این، حکمت بقای دجال است .
اما بقای عیسی (علیه السلام) به دلالت آیه ی قرآن (80) موجب ایمان آوردن اهل کتاب خواهد شد، و آن حضرت، نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) را تصدیق خواهد کرد، و با نمازگزاردن پشت سر امام مهدی (علیه السلام) و یاری کردن آن حضرت، ادعای امام مهدی را مورد تایید قرار خواهد داد . بنابراین، بقای مهدی (علیه السلام) اصل است، و بقای عیسی (علیه السلام) و دجال، فرع بقای وجود مهدی (علیه السلام) است، حال چه گونه ممکن است که فرع باقی باشد، اما اصل باقی نباشد؟ !
اگر چنین امری جایز باشد، باید صحیح باشد که مسبب بدون وجود سبب، تحقق یابد، حال آن که چنین امری از دیدگاه عقل محال است . (81)
حوزه/گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html
28) عکبوت: 14 (ترجمه ی فولادوند).
29) نساء: 157 - 159 (ترجمه ی فولادوند).
30) وی، یکی از مفسان صدر اسلام است .
31) الدر المنثور، سیوطی، ج 2، ص 728، دارالفکر، بیروت .
32) همان ص 735; التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج 4 ص 263; تفسیر قرطبی، مجلد 3، جزء 6، ص 11; تفسیر خازن، ج 1 ص 448، علی بن محمد بن ابراهیم بغدادی .
33) البیان فی اخبار صاحب الزمان، باب 25، ص 148 .
34) همان، ص 148 - 149; الدر المنثور، ج 2، ص 735 .
35) مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 345 و 384; صحیح مسلم، ج 1، ص 137، باب 71، ح 247، و ج 3، ص 1524، باب 53، ح 1923; مسند ابویعلی موصلی، ج 4، ص 59 - 60، ح 2078; مسند ابوعوانه، ج 1، ص 106 - 107; المحلی، ابن حزم، ج 1، ص 9، دارالآفاق; سنن بیهقی، ج 9، ص 39، دارالمعرفه، بیروت; مصابیح السنة . بغوی، ج 3، ص 516، ح 4262; جامع الاصول، ابن اثیر، ج 11، ص 48، باب 1، ح 7809، دار احیاء التراث العربی; مجمع البیان، ج 9، ص 54، دار احیاء التراث; بشارة المصطفی، ص 249، ابوجعفر طبری; کشف الغمه، ج 3، ص 246، اربلی; داراکتاب الاسلامی .
36) صحیح بخاری، کتاب انبیا، باب نزول عیسی بن مریم، ح 3265; صحیح مسلم، کتاب الایمان، باب 71، ح 244; مسند احمد، ج 2، ص 272 و ص 336; المضف، عبدالرزاق، ج 11، ص 400، ح 20841; عون المعبود، عظیم آبادی، ج 11، ص 361، دارالفکر، بیروت، 1399 ه . ق .
37) الحاوی للفتاوی، سیوطی ج 2، ص 222; تاریخ الخمیس، دیاربکری، ج 2 ص 288; البیان فی اخبار صاحب الزمان گنجی شافعی، ص 155; القول المختصر، ابن حجر مکی، ص 8، باب 1، ح 40; ینابیع الموده، ص 187، باب 56; فیض القدیر، مناوی، ج 6، ص 17، دارالفکر; بحارالانوار، ج 51، ص 84، باب 1، داراحیاء الثراث .
38) المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 513، دارالکتب العلمیه; الحاوی للفتاوی، سیوطی، ج 2، ص 223، دارالکتاب العربی .
39) النجم الثاقب، ص 673 .
40) تفسیر المیزان، علامه ی طباطبایی، ج 13، ص 352، مؤسسه ی اعلمی بیروت .
41) المیزان، ج 13، ص 341، به بعد; التفسیر الکبیر، فخررازی، ج 7، ص 482، دار احیاء التراث، 1415 ه; در المنثور، سیوطی، ج 5، ص 409 به بعد .
42) المیزان، ج 13، ص 352 .
43) تاریخ الخمیس، ج 1، ص 106 - 107، دار صادر، بیروت .
44) البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 148 - 149 .
45) عون المعبود (شرح سنن ابی داود)، ج 11، ص 367، دارالفکر، بیروت، 1399 ه .
46) مصفات الشیخ المقید، ج 3 (رساله الفصول العشره فی الغیبه; با تحقیق سیدمحمد قاضی، چاپ کنگره ی جهانی هزاره ی شیخ مفید)، ص 83، چاپ اول، 1413 ه . ق .
47) اعلام الوری باعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، با تحقیق مؤسسه ی آل البیت (علیه السلام)، ج 2، ص 305، چاپ اول، 1417 ه . ق، کشف الغمه، محقق اربلی، تحقیق سیدهاشم رسولی، ج 2، ص 542، چاپ علمیه، قم، 1381، ه . ق .
48) کنز الفوائد، محمد بن علی بن عثمان کراچکی، ج 2، ص 115 .
49) النجم الثاقب، میرزا حسین طبرسی نوری، ص 671، انتشارات مسجد جمکران، س 1375 ش .
50) کهف: 25 (ترجمه ی فولادوند).
51) مسند احمد، ج 4، ص 444، دارالفکر; جامع الصغیر، سیوطی، ج 2، ص 410; فیض القدیر، مناوی، ج 5، ص 277، دارالفکر; المطالب العالیة، ابن حجر، ج 4، ص 361 .
52) صحیح بخاری، ج 9، ص 133، دارالجیل، بیروت; مسند نعیم بن حماد، ص 149; صحیح مسلم، ج 4، ص 2243، باب 19، ح 2929; سنن ابی داود، ج 4، ص 120، ح 4330; حلیة الاولیاء، ابو نعیم، ج 3، ص 154; مصابیح السنته، بغوی، ج 3، ص 513، ح 4254; جامع الاصول، ابن اثیر، ج 11، ص 65، ح 7836; مسند احمد، ج 2، ص 148 - 149، ج 3، ص 368 .
53) صحیح بخاری، ج 1، ص 133، دارالجیل .
54) سنن ابی داود، ج 4، ص 120 .
55) المصنف، عبد الرزاق، ج 11، ص 389، ح 20817; مسند احمد، ج 2، ص 148 - 149، و ج 3، ص 368; صحیح بخاری، ج 2، ص 117، و ج 4، ص 85 - 86، ص و ج 8، ص 49 - 50، دارالجیل; صحیح مسلم، ج 4، ص 2240، باب 19; سنن ابی داود، ج 4، ص 120، ح 4329; سنن ترمذی، ج 4، ص 517، باب 63، ح 2247 . از ابی سعید خدری .
56) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 114 .
57) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1367، باب 34، ح 40843 (سند صحیح است . مجمع الزوائد، نیز سند حدیث را صحیح داشته است) ; مستدرک حاکم، ج 4، ص 463 (سند صحیح است) ; دلائل النبوه، ج 6، ص 515، دارالکتب العلمیه; الخصائص الکبری، سیوطی، ج 2، ص 119، دارالکتب العلمیه; مسند احمد، ج 5، ص 277; تاریخ الخمیس، دیار بکری، ج 2، ص 288; الحاوی الفتاوی، سیوطی، ج 2، ص 221، دارالکتاب العربی; بحارالانوار، مجلس، ج 51، ص 83 و 87 و 97، باب 1 .
58) خورشید مغرب، محمدرضا حکیم، ص 214 (به نقل از فصول، خواجه طوسی، با اندکی تصرف).
59) المیزان، ج 13، ص 352 .
60) خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص 250 (با تلخیص).
61) المعارف، ابن قتیبه، ص 19 چاپ رضی; الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 1، ص 51، دار صادر، بیروت; تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 9، دارالمعرفه، بیروت; مروج الذهب، مسعودی، ج 1، ص 38، دارالمعرفه، بیروت، 1440 ه; تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ج 1، ص 157 - 159، بیروت، لبنان; مضفات شیخ مفید، ج 3، ص 92; کمال الدین، ص 523; کنزالفوائد، ج 2، ص 117 .
62) المعارف، ص 20; تاریخ ابی الفداد، ج 1، ص 9; مروج الذهب، ج 1، ص 39; الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 54; کنزالفوائد، کراجکی، ج 2، ص 117 .
63) تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 9; مروج الذهب، ج 1، ص 39; تاریخ طبری، ج 1، ص 163; کنز الفوائد، کراجکی، ج 2، ص 117 (کراجکی، عمر او را نهصد و شصت و پنج سال دانسته است) .
64) تاریخ ابی الفداء، اسماعیل ابی الفداء، ج 1، ص 9; مروج الذهب، ج 1، ص 39; تاریخ طبری، ج 1، ص 164 (طبری، عمر وی را نهصد و ده سال دانسته است). .
65) تاریخ طبری، ج 1، ص 170; الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 59; تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 9 .
66) مروج الذهب، ج 1، ص 40; تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 10، تاریخ طبری، ج 1، ص 173; (طبری، عمر او را نهصد و نوزده سال دانسته است) . ; کنز الفوائد، کراجکی، ج 2، ص 117 .
67) در کتاب الامام المهدی (علیه السلام)، علی محمد علی دخیل، نام و نشان و خصوصیات دویست و بیست و سه نفر از معمران آمده است .
68) ائمتنا، علی محمد علی دخیل، ج 2، ص 372، دارمکتبة الامام الرضا (علیه السلام)، بیروت، چاپ ششم، 1402 ه . ق .
69) ائمتنا، ج 2، ص 371; المهدی، ص 141; منتخب الاثر، ص 281 .
70) تویسر کان، از شهرهای استان همدان است .
71) بحارالانوار، علامه ی مجلسی، ج 27، ص 299، باب 6، و ج 22، ص 550; بصائر الدرجات، ص 131 .
72) تهذیب تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 3، ص 157، داراحیاء التراث، بیروت، چاپ سوم، 1407 ه . ق; شفائ السقام، تقی الدین سبکی شافعی، ص 181، چاپ حیدر آباد دکن، 1402 ه . ق; الحاوی للفتاوی، سیوطی، ج 2، ص 328 و 330 و 331، دار احیاء التراث بیروت (با تصریح به صحت سند) ; سنن ابی داوود، کتاب الجمعه، باب 1، و کتاب الدعا، باب 4; سنن ابن ماجه، ح 1085، 1636، 1637; مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 8، دارالفکر; سنن بیهقی، ج 3، ص 249، دارالمعرفه; مستدرک، حاکم نیشابوری، ج 4، ص 560; الاذکار النوویة، نووی، ص 106; المعجم الکبیر، ابوالقاسم طبرائی، ج 1، ص 186، چاپ عراق; کنز العمال، متقی هندی، ح 23301; تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 463; موارد الظمآن، هیثمی، ص 55، چاپ سلفیه; البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 5، ص 276; میزان الاعتدال، ذهبی، 2991 .
73) دایرة معارف القرن العشرین، محمد فرید وجدی، ج 5، ص 441 - 458، دارالفکر، بیروت .
74) بر گرفته از خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص 203 - 205 .
75) همان .
76) المهدی (علیه السلام)، صدرالدین صدر، ص 138 .
77) اضواء علی السنته المحمدیة، محمود ابوریه، ص 236 (نقل از نامه ی سید مرتضی عسکری).
78) مراجعه کنید به ص 21 از همین بحث . پپ
79) البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 157 .
80) و ان من اهل الکتاب . . .» نساء: 159 .
81) البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 157 .