0

آسیب شناسی مهدویت

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

آسیب شناسی مهدویت

آسیب شناسی مهدویت در اين تايپك

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:06 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

انصار و یاران منجی موعود

انصار و یاران منجی موعود واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

انصار و یاران مهدی موعود (عج) را مردم پاک باخته و با ایمان و شایسته کرداری تشکیل می‌دهند که با قیام حضرت از مکه، به تدریج به لشکر او می‌پیوندند و با همه‌ی وجود در خدمت اجرای برنامه‌ها و گام‌های بلند اصلاحی آن حضرت قرار می‌گیرند و با دشمنان حق و عدالت، تا محو بیداد و سرشار ساختن زمین و زمان از عدل و داد، پیکار همه جانبه می‌نمایند.

حضرت هنگام حرکت از مکه با ده هزار نیرو از انصار و یارانش همراه هستند و در عراق «سید هاشمی» با دوازده هزار نفر به او می‌پیوندد. علاوه بر انسان‌های شایسته، انبوه فرشتگان نیز یاران او خواهند بود و برای تحقق اهداف و اجرای دستوراتش حاضر می‌شوند. (1)

امام محمدباقر(ع) فرمودند:

«او به تنهایی ظاهر می‌شود، به تنهایی از مسجدالحرام می‌آید، به تنهایی وارد کعبه می‌شود و در حال تنهایی شب را سپری می‌کند. چون پاسی از شب گذشت و چشم‌ها در خواب فرو رفت، جبرئیل و مکائیل و فرشتگان در حالی که صف کشیده‌اند بر او فرود می‌آیند و جبرئیل می‌گوید:

ای سرور من فرمان تو مطاع و امر تو نافذ است.

امام، دست مبارکش را به صورت کشیده و این آیه را تلاوت می‌فرماید:

و مومنان گویند ستایش خدای را که وعده‌ی لطف و رحمتش را بر ما محقق فرمود و ما را وارث همه‌ی سرزمین بهشت گردانید، تا در هر جای آن بخواهیم منزل گزینیم، آن روز (پاداش) نیکوکاران بسیار نیکو خواهد بود.» (2)

آنگاه در میان رکن و مقام می‌ایستد و با صدای بلند بانگ برمی آورد که ای یاران و نزدیکان من! ای کسانی که خدا شما را پیش از ظهور من برای یاریم در روی زمین مهیا فرموده! در حالی که فرمان می‌برید؛ بسوی من بشتابید.

آن‌ها که در شرق و غرب عالم در محراب و یا در رختخواب خود هستند، بانگ مهدی موعود (عج) را می‌شنوند و همگی به سوی او می‌شتابند. چیزی نمی‌گذرد مگر به اندازه‌ی یک چشم بر هم زدن که همگی در نزد او گرد می‌آیند و این اجتماع پرشکوه اندکی پیش از طلوع خورشید اتفاق می‌افتد. (3)

این افراد که شبانه گرداگرد وجود مقدس و نورانی حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا له الفداه) جمع می‌شوند، همان 313 نفری هستند که امیرالمومنین (ع) و امام صادق (ع) آنان را پرچم دار یاوران آن حضرت معرفی کرده‌اند که بیان گر این واقعیت است که هر یک از آنان دارای توانایی، کارآیی، آگاهی، کفایت، مدیریت و صلاحیت‌های لازم و برای فرماندهی و سازمان بخشیدن به نیروهای طرفدار حق هستند که امام صادق (ع) از آنان تعبیر به «حکم الله فی ارضه» می‌کند. (4)

این 313 نفر که نخستین گروندگان هستند، فرماندهان و وزیران آن منجی موعود خواهند بود، آنان در آغاز، هسته های اصلی نیروها را تشکیل داده و بر عهده دارند و پس از پیروزی برای ارشاد و دادرسی و کارگزاری به سرزمین‌های دور و نزدیک فرستاده می‌شود.

با گردآمدن این گروه دعوت آغاز می‌شود، پس از انتشار خبر آن به محرومان و منتظران، ده یا دوازده هزار نفر، که ستون‌های اصلی انقلاب را تشکل می‌دهند، به سرعت به آن حضرت می‌پیوندند که با اجتماع آنان پاک سازی حجاز آغاز می‌شود. در ادامه‌ی نهضت، توده های انبوه از سراسر جهان به حضرت پیوسته و نبرد حق علیه باطل شروع می‌شود. (5)

امام صادق(ع) فرمودند:

«سیصد و سیزده نفر (به شمار اهل بدر) با او بیعت می‌کنند و او تا هنگام کامل شدن ده هزار نفر در مکه اقامت کرده، سپس رهسپار مدینه می‌گردد».(6)

یاران و نیروهای حضرت از ملیت‌های مختلف تشکیل می‌شوند. در روایات، سخنان گوناگونی در این باره وجود دارد. گاه از عجم به عنوان سپاهیان حضرت نام می‌برند که شامل غیر عرب می‌شود.

برخی روایات نیز، نام شهر و کشورهایی مانند: ایران، یمن، ری، خراسان، طالقان، قم؛ همدان، جابلقا، جابلسا و... را ذکر می‌کنند که سپاهیان از آن جا به یاری حضرت می‌شتابند. گاهی نیز سخن از قوم خاصی مانند: توبه کنندگان بنی اسرائیل، اصحاب کهف، مومنان مسیحی و انسان‌های وارسته ای است که رجعت خواهند کرد (به دنیا باز می‌گردند) و به یاری حضرت می‌آیند.

براساس روایات، هر یک از 313 نفر اصحاب حضرت مهدی موعود (ع) جزو «اوتاد» یا «ابدال» یا «نجبا» و یا «صلحا» می‌باشند.

اوتاد:

جمع «وتد» به معنای «میخ‌ها» است. در قرآن کریم سوره نباء آیه 7 آمده است:

«ما کوه‌ها را میخ‌های زمین قرار دادیم».

برخی با توجه به این آیه گفته‌اند:

می‌توان نتیجه گرفت که اوتاد، مردانی خالص هستند که همچون کوه استوار و در خدمت حضرت مهدی (عج) به سر می‌برند.

برخی نیز گفته‌اند:

اوتاد، چهار تن از اولیاء هستند که همیشه در عالم برقرارند و اگر یکی از آن‌ها بمیرد، دیگری به جای او می‌آید. در صفت اوتاد آمده است: آنان قومی هستند که طرفه‌ی العینی (به اندازه چشم بر هم زدنی) از پروردگارشان غفلت نمی‌کنند، از دنیا مگر قوت روزانه جمع نمی‌کنند و از آنان لغزش و خطایی صادر نمی‌شود. (7)

ابدال:

جمع «بدل» به معنای «جانشینان» است. این تعبیر را در مورد جمعی از بندگان صالح خدا به کار می‌برند که در میان اولیاء دارای مرتبتی مخصوص اند و می‌گویند:

جهان از وجود آن‌ها خالی نمی‌ماند و چون یکی از آن‌ها بمیرد خداوند دیگری را جایگزین وی می‌سازد. (8)

در لغت نامه دهخدا آمده:

ابدال عده ای معدود از صالحان و نیکان و بندگان خالص خدایند که شمار آنان، چهل نفر است و گویند زمین از وجود آن‌ها خالی نمی‌شود جهان بدیشان برپا است و چون یکی از آن‌ها بمیرد، خدای متعال دیگری را به جای او برانگیزد. این قوم به آنچه خدا را از رازها در حرکات و منازل کواکب نهاده، عارفند.

ابدال در مرتبه و جایگاه پایین‌تر از اوتاد هستند که گاهی غفلت از ایشان صادر می‌شود که آن را به تذکره (یاد خدا) جبران می‌کنند؛ ولی عمداً معصیت نمی‌کنند. آنان کسانی هستند که دارای نیت‌های پاک و طبع سخی و خوی نیک اند و همواره به خیرخواهی مسلمانان می‌پردازند و معدن و منشاء برکات و خیرات زمین اند. (9)

نحبا:

جمع «نجیب» به معنای «افراد پاک سرشت و خوش نفس و جوان مرد» است. تعداد نجبا را هفتاد نفر آورده‌اند و گفته‌اند: گاهی نیز می‌شود که بیشتر از این هم باشند. (10).

امام صادق(ع) فرمودند:

«آن‌ها که به حقایق دین تسلیم شدند، اهل نجات خواهند بود و همانا، تسلیم شدگان نجبا باشند.»(11)

ایشان پایین‌تر از ابدال هستند ولی از نظر معرفت از صلحا برترند. (12)

صلحا:

جمع «صالح» به معنای «افراد پرهیزگاری» که به عدالت موصوف اند و گاهی از ایشان معصیت صادر می‌شود، پس آن را به پشیمانی و استغفار جبران می‌کنند.

«چون پرهیزگاران را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد، همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی یابند».(13)

اینان که سیصد و شصت نفرند، هنگامی که وسوسه های شیطانی احاطه‌شان می‌کند، به یاد خدا و نعمت‌های بی پایانش و عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا افتاده و استغفار می‌نمایند. در این هنگام ابرهای تیره و تار وسوسه از اطراف قلب آنان کنار می‌رود و راه حق را به روشنی دیده و انتخاب می‌کنند. (14)

زمین خالی نیست از قطب، چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجیب و سیصد و شصت صالح، پس قطب مهدی (عج) است و اوتاد کمتر از چهار نفر نمی‌شود، زیرا دنیا مانند خیمه و مهدی (عج) همچون عمود و این چهار نفر طناب‌های آن خیمه‌اند. گاه می‌شود که اوتاد بیشتر از چهار نفر، ابدال بیشتر از چهل نفر، نجبا بیشتر از هفتاد نفر و صلحا بیشتر از سیصد و شصت نفر باشند. ظاهر این است که حضرت خضر (ع) و حضرت الیاس (ع) از اوتادند. پس ایشان به دایره قطب چسبیده‌اند. (15)

همچنین گفته شده:

هر گاه یکی از اوتاد کم شود (از دنیا برود)، بدل آن را از چهل نفر ابدال برمی گزینند و هر گاه یکی از ابدال کم شود، بدل او را از هفتاد نفر نجبا قرار می‌دهند. اگر از نجبا کم شود، بدل او را از سیصد و شصت نفر صلح جایگزین می‌کنند و نیز اگر یکی از صلحا کم شود، بدل او را از سایر مردم انتخاب می‌کنند. (16)

کسی که می‌خواهد از بهترین یاران و جزو سیصد و سیزده تن اصحاب امام زمان (عج) قرار گیرد، باید خود را تزکیه و پاک نماید، به گونه ای که در آینه‌ی وجودش غیر خدا راه نداشته و تمامی نیات؛ اعمال و کردارش برای رضای او باشد. چنین انسانی که دارای مرتبه‌ی بندگی خالص و سراسر وجودش الهی است و عالم را محضر خداوند متعال می‌بیند؛ مطمئناً به درجه‌ی کمال و خلوص رسیده است.

پس اگر مومنی خود را تزکیه نماید و عمل صالح انجام دهد و در اوصاف الهی خود را به صفات خداوند نزدیک کند، به گونه ای که از نظر ایمان توأم به عمل در میان مؤمنین بهترین باشد، امام عصر (ع) او را از صلحا قرار می‌دهد و کسی که در میان صلحا از همه بهتر عمل نماید، مقامش ترفیع یافته و جزو نجبا قرار می‌گیرد و کسی که در میان نجبا بهترین باشد، آن حضرت او را از ابدال قرار می‌دهد. هم چنین برترین ابدال جزو اوتاد قرار می‌گیرند.

بنابراین اوتاد، ابدال و نجبا در هر زمانی جزو سیصد و سیزده نفر یاران حضرت مهدی (عج) هستند و مابقی آن از بهترین صلحا انتخاب می‌شوند تا در پای رکاب ایشان باشند. به راستی چه نعمت و توفیقی بالاتر از این که انسان از بهترین‌ها شود و در رکاب محبوب خویش، خاتم الاوصیاء و منجی جهانیان باشد؟

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:09 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

تمدن مهدوی و تمدن غرب

تمدن مهدوی و تمدن غرب واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

در حدود قرن هفدهم میلادی در اروپا، سلسله ای از تحولات سیاسی رخ داد که بدان نام رنسانس ( تجدید حیات ) دادند. هدف از این تجدید حیات، بازگشت به مفاهیمی بود که در حدود چهار ، پنج قرن قبل از میلاد مسیح توسط افرادی به نام سوفسطائیان به وجود آمده بود. آنها معتقد بودند که در عالم حقیقی وجود ندارد و یا اگر وجود دارد قابل درک و حس نیست و باید به آنچه قابل حس و تجربه است بسنده نمود. آنها بر این باور بودند که چون اصول ثابتی در جهان وجود ندارد ، هر کسی که بتواند با مغالطه حرف خود را به کرسی بنشاند پیروز است، به طوری که یکی از مشاغل آنان تعلیم فن خطابه به جوانان بود .

آنان انسان جدا شده از حقیقت را بر تخت سروری نشاندند و در پی آن دموکراسی را بر اساس آن پایه گذاری کردند ؛ البته افرادی چون سقراط، افلاطون و ارسطو با اقدامات آنها به مبارزه برخاستند و بر این باور بودند که اصول ثابتی وجود دارد و بر این اساس ارسطو اقدام به پایه گذاری منطق با استفاده از اصول ثابت عقلی نمود . اینان خود را فیلسوف ( دوستدار علم ) نامیدند؛ زیرا افرادی که خود را سوفیست می نامیدند، نام سوفیست ( دانشمند ) را به تباهی کشانده بودند. ( کاپلسون ، 1362 ، : 120-123 ) با رنسانس دوران هزار ساله ی حکومت کلیسا پایان یافت و از این رو مکاتب گوناگونی به وجود آمد. در رقابت شدید مکاتب گوناگون ( که همه ی آنها خود را دموکرات می دانستند ) جنگ های زیادی رخ داد که معروف ترین آنها جنگ جهانی اول، دوم وجنگ سرد بود. حاصل این جنگ ها عبارت بود از:

الف) بنا به نظر برژینسکی ، 175 میلیون کشته

ب) نابودی سه مکتب بزرگ مدرن یعنی نازیسم ، فاشیسم و سوسیالیسم

ج) پیروزی مکتب لیبرال دموکراسی و یکه تاز شدن آن با محوریت آمریکا. ( عباسی ، 1382 ، : 25-26 )

در راستای رقابت بین مکتب سوسیالیسم ( سوسیال دموکراسی ) و لیبرال دموکراسی، انقلاب اسلامی ایران در کمال ناباوری رهبران غرب به وقوع پیوست. آنها گمان می کردند که این حرکت ، جریانی مورد حمایت اردوگاه سوسیالیسم است و بر خلاف آنکه رهبران آن مذهبی هستند، در اصل دارای ماهیت سوسیالیستی است؛ زیرا یک حرکت خالص دینی در اواخر قرن بیستم برای آنها غیرقابل تصور بود، چون پیروزی آن را نزدیک به صفر می دانستند . (حسینی، 1387، :15)

بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و یکه تاز شدن لیبراال دموکراسی، نظریه هایی تحت عنوان نظم نوین جهانی براساس نظریه ی جهانی شدن با هدف قبضه کردن کامل جهان طرح گردید ؛ اما نفرت روزافزون مردم جهان از این الگو و آمریکا به عنوان مبلّغ قدرتمند آن و از طرف دیگر پذیرش جهانی به ویژه در میان مستضعفین و مسلمانان، شعارهای عدالت طلبانه و حق طلبانه ی رهبران ایران اسلامی که آنها را مطابق فطرت خود می دانستند، دشمنی غرب ، به ویژه آمریکا را دوچندان نمود ،به طوری که تئوری جنگ جهانی چهارم توسط جیمز ولسی ( رییس اسبق سازمان CIA ) و الیوت کوهن تدوین شد. آنها گفتند پس از سه جنگ جهانی و حذف رقبای لیبرال دموکراسی که در اردوگاه مدرنیسم انجام شد، جنگ اصلی مدرنیسم بین لیبرال دموکراسی و اسلام آغاز شد. با توجه به این تئوری درمی یابیم آمریکا برای جهانی کردن هژمونی خود بزرگ ترین مشکل را اسلام اصولگرا می داند. در واقع آنها قدرت اسلام را باور و جنگ با اسلام را آغاز کرده اند؛ بنابراین می توان گفت اکنون برای جهانی شدن، دو الگو در مقابل هم و به طور کاملا متضاد صف آرائی کرده اند که عبارت است از تمدن غرب، تمدن اسلامی ( مهدوی ).

همان طورکه قبلا اشاره شد با طلوع تفکر مهدویت ،تفکر غرب غروب خواهد کرد؛ اما دلبستگان تمدن غرب که امیالشان را با آن تفکر گره زده اند، بی منطق مدافع آن شده و جنگ راه می اندازند. امروز طرح درست تفکر مهدویت و نشر آرام آن، مهم ترین کار است و با ایستادگی در برابر اقدامات مدافعان غرب و نشر تفکر مهدویت و تمدن اسلامی، انشاءالله بستر ظهور اسلام فراهم شود؛ زیرا مردم عالم در عهد تاریخی خود نسبت به تمدن غرب سست و از وضع موجود خسته اند و آینده ی پیش روی آنها از رونق افتاده است؛ بنابراین معرفی تمدن اسلامی به عنوان تنها تمدن بزرگ در کل جهان، رسالت بزرگ انقلاب اسلامی است.( صادقیان ، 1389 ،: 12 ) در مقاله ی حاضر تلاش خواهیم نمود ضمن بیان رابطه ی میان تمدن اسلامی ( مهدوی ) و تمدن غرب ، با مقایسه ای انسان شناسانه ، لیاقت و توانایی هرکدام را برای جهانی شدن دریابیم؛ زیرا سال هاست که شنوایان عالم صدای نابودی غرب را شنیده اند، اگر چه دستگاه ها و امکانات غربی، آن را از عموم مردم پنهان کرده است .

ذات اجتماعی بشر ، علت نیاز به تمدن

بشر چون مدنی الطبع است، به دلایلی حیات اجتماعی می خواهد. مثلا «فارابی» بحثی تحت عنوان اینکه این زبان نشان می دهد که ما به ارتباط با غیر نیاز داریم را ارائه می دهد. اصل این مبحث را از «ارسطو» گرفته و می گوید: « این نیازی است که خود خالق در وجود ما گذاشته است ». ما زبان را برای سرگرمی خود اختراع نکردیم. ذاتی ماست که صوت داریم ، پس این صوت از آن جهت است که غیری را به خود ربط بدهیم؛ بنابراین در ذات ما ( ارتباط با غیر) نهادینه شده است . ریشه ی تمدن در نیازهای طبیعی بشر است. برای رفع این نیازها باید قوانینی منطقی تدوین شود. ( حسینی،1387، ، : 171 )

تمدن اسلامی و تمدن غرب

تمدن اسلامی با تولد اولین حکومت اسلامی در مدینه شکل گرفت و با نهضتی علمی و بی مانند، به محوریت قرآن و سیره ی پیامبر به اوج شکوفایی رسید. به واقع دین اسلام، خالق تمدنی عظیم و همه جانبه شد و ملل گوناگون را به یکدیگر پیوند داد و این سرمایه را در کمک به علم و تمدن بشری هزینه کرد. با درنگ در تاریخ به ارزش عظیم و غرورآمیز خدمات اسلام به تمدن بشری و اینکه اروپای امروز مدیون است، واقف می شویم. ( پور امینی ، 1389 ،: 11 )

تمدن اسلامی، پدیده ای پیوندی و تلفیقی است که از برخورد اسلام اولیه با دیگر مناطق و تمدن ها در جریان گسترش تاریخی آن متحول شده است. ( هانتر ،1380 ، : 271 )

تمدن غربی ، تمدن دنیایی است. نسل جدید در اروپا اگر هم مذهبی شوند، مسلم مسیحی نمی شوند. «مالبرون» (1) می گوید: « در آینده یا اروپایی وجود نخواهد داشت یا اگر هست اروپایی مذهبی غیر مسیحی است. اروپا به ورطه ای افتاده که یا خودش را نابود می کند یا حتما این ورطه بیدارباش به او می دهد که با مذهب است که نجات پیدا می کنی »

دکتر سیدحسین نصر از کارشناسان همین اندیشه می گوید: « اگر اسلام بتواند جای خالی بی دینی اروپا را پر کند، موفق می شود. مسلمان ها ! چرا نشسته اید ؟!» امروز غرب هم سرخوردگی از تمدن خود را دارد و هم سرخوردگی ازکلیسا؛ بنابراین آماده ی پذیرش یک معنویت غیر مسیحی است. سخن آقای « گارودی » این است که ما در غرب با بحران معنویت روبرو هستیم که این بحران با اسلام پر می شود. (گارودی ، 1381 ،: 123)

نظریه ی ترقی تاریخی و تقابل مهدویت با آن

در قرون اخیر در غرب، نظریه ای شکل گرفت که به آن نظریه ی ترقی (2) می گویند. طبق این نظریه بشر در طول تاریخ خود سیری خطی و مستقیم به سوی کمال داشته و امروز غرب که به اصطلاح متمدن ترین و پیشرفته ترین نظام جهانی است، در نقطه ی اوج این سیر تکاملی تدریجی قرار دارد. آینده نیز ادامه ی امروز غرب است و مسیری که غرب تا به اینجا پیموده مسیر صحیح تکامل است که باید ادامه یابد (3).

امروز هر کشور یا فرهنگی که بخواهد به پیشرفت برسد باید راه غرب را بپیماید اگرچه همواره گام هایی از کشورهای غربی توسعه یافته عقب خواهد بود. پیدایش چنین تفکر و نگاهی در میان کشورهای شرقی و جهان سوم موجب شده تا آنها همواره خود را عقب مانده تر از غرب بپندارند و تمام همت شان را جهت غربی شدن صرف کنند.

این کشورها و مردم آنها مرعوب تمدن ظاهری و فریبنده ی غرب شده و شیدای زرق و برق آن گشته اند (4) و آینده ی خود را در تقلید از غرب جستجو می کنند و هویت خود را در این بازار مکاره چوب حراج زده اند؛ اما اندیشه ی سترگ مهدویت، قلب و هویت تمدن غرب را نشانه رفته است. مهدویت بحث از آینده ای است که در آن عدالت و ایمان جانشین کفر می گردد؛ بنابراین تمدن غرب با تمدن اسلام (مهدوی) هیچ رابطه ای ندارد و با آمدن تفکر مهدویت ، تفکر غرب از بین می رود. (صادقیان ، 1389، : 10 )

توجه بیش از حد به خیال، علت نفوذ تمدن غرب

شدت نفوذ یک تمدن به چه چیزهایی بستگی دارد که هم زودتر نفوذ کند و هم جایی که نفوذ کرده را شدیدتر به رنگ خود درآورد. تمدن ها سه گونه اند:

1) تمدنی که نیازهای خیالی بشر را پاسخ می دهد

2) تمدنی که نیازهای خیالی و عقلی بشر را جواب می دهد

3) تمدنی که نیازهای حسی، خیالی، عقلی و قلبی بشر را جواب می دهد.

تمدنی که فقط جوابگوی نیازهای خیالی بشر باشد، به بشری جواب می دهد که در حد هوس و خیال است و چون بسیاری از انسان ها به دنبال هوس و خیال هستند ، نفوذ چنین تمدنی زیاد است. (حسینی ، 1387 ، : 174).

تمدن غرب که این همه فراگیر شده، ریشه اش در بشر خیال زده و هوس زده است. چنین تمدنی تمام تلاش خود را در جهت پروراندن انسان ها در وهم و هوس به کار می گیرد و بدین جهت نسبت به جمهوری اسلامی ایران احساس خطر می کند و می ترسد جمهوری اسلامی چیزی را مطرح کند که دیگر وهم و هوس انسان ها در میدان نباشد! اگر این گونه شود، غرب نفوذش را از دست می دهد. چرا رهبران این تمدن در تمام دنیا سعی می کنند آدم ها با شرافت و بزرگ نشوند؟! می گویند ما برای نجات شما نیاز داریم که رادیو آزادی 24 ساعته موسیقی پخش کند! منطقشان این است که جوان های عزیز ایران! ما برای اینکه شما خیلی خوش و آزاد باشید ، دستور داده ایم که موسیقی و رقص را به برنامه ها اضافه کنند. این تمدن برای بقای خود باید بتواند با خیالات انسان ها به میدان بیاید. ( همان ، : 174 )

تمدن فرعون یکی از قوی ترین تمدن های دنیا بوده؛ اما آن تمدن، تمام دنیا را در بر نگرفت پس معلوم می شود که گستره ی یک تمدن را فقط قدرت آن معین نمی کند. در تمدن غرب تا جایی که ممکن است از تحریک هوس استفاده می کنند. رهبران غربی از ایجاد خوف استفاده می کنند، با این وجود در کشورهای عربی جوان ها از جوان های ما مسلمان تر می شوند؛ پس کارشان خنثی شد. این افراد فکر می کردند با همین تحریک هوس و فساد، جوان ها را به دست می گیرند؛ اما غرب در این قضیه، موفق نبوده است و جوان ها نه تنها در کشورهای اسلامی بلکه در کشورهای غیر اسلامی نیز به سمت دین و دوری از دنیا تمایل شدید پیدا کرده اند. (همان ، :175 )

غرب به دلیل خیالی بودن، نابود می شود

فراعنه از اول مبنا را بر خوف گذاشته بودند؛ یعنی خیلی خشن برخورد می کردند. آنها از نظر تکنیک خیلی قوی بودند ولی چرا ماندند؟ زیرا وقت زیادی را برای تکنیک صرف می کردند و غربی ها به همین دلیل مدتی ماندند و چرا سرانجام نابود می شوند؟ برای اینکه نه از تکنیک کاری برمی آید نه از هوس. خیال در نهایت نتیجه نمی دهد. تکنیک هم ابزاری برای خیال است و انسان هم بعد از مدتی که با خیالات قانع نمی شود، تکنیک های خیالی هم قانعش نمی کند. به هر صورت تمدن غرب با این وسعت جامعی که پیدا کرده نمی تواند خود و پایگاه هایش را نگه دارد؛ زیرا جنسش خیال است. خیال - هرچند هم شیرین باشد - گذاراست، بر عکس عقل. این تمدن تمام ابزارها را برای ارضای خیالش می سازد. ابزارهای تمدن غربی، قلب را ارضا نمی کنند؛ البته قلب و خیال خیلی شبیه هم هستند. این تمدن بر خلاف انرژی زیادی که صرف می کند، نمی تواند بماند؛ از این رو از همان روز نخست بزرگان ما گفتند: « این تمدن محکوم به فناست » و با گذشت سال ها و دهه ها از سیطره ی تمدن غرب بر عالم کم کم صدای شکستگی و به لرزه افتادن آن به گوش می رسد؛ اما دلخوش بودن به زندگی مادی از یک طرف و وجود نظریه ها و گفته های مختلف تمدن غرب در دنیا از سوی دیگر، اجازه ی خود نمایی و حرکت مخالف با این هجوم سنگین را نمی داد. وقوع انقلاب اسلامی ایران که متکی برجهان بینی الهی بود، ضربه ی سنگین به همه ی این هجوم ها ی تمدن غرب وارد کرد و صدای سقوط غرب، بیشتر از پیش طنین انداز شد. (قره گوزلویی،1391،:22)

تمدن دینی ، تنها تمدن ماندنی

تمدنی که جوابگوی حس ، خیال ، عقل و قلب باشد، چون تمام ابعاد بشر را جواب می دهد ماندنی است؛ مثلا شما می دانید که پیغمبران از لذت های دنیایی تا لذت های خیالی، عقلی و قلبی ما را جواب می دهند. تمام این موارد در دین است. دین به انسان می گوید که رؤیا و آرمان داشته باشد؛ ولی آرمان های حقیقی. شاید بتوانیم بگوییم آرمانی ترین یا رؤیایی ترین انسان ها دیندارها هستند. به واقع دین، جوابگوی آرزوهای ماست، آن هم آرزوهای بلند منطقی (حسینی ،1387 ، : 176 ).

دین عقلانیت نیز در خود دارد. وقتی فلسفه می خوانیم متوجه می شویم حرف هایی که ابن سینا تحت عنوان « عقل فعال » می گوید، دین به شکل بهتری تحت عنوان « ملائکه » به انسان گفته است.

از آن طرف به سراغ قلب می رویم. دین می گوید تو نباید در حد «مفهوم» بمانی، مفهوم کافی نیست، درحد موجود باش! قلب با وجود ارتباط دارد، ولی عقل با مفهوم؛ بنابراین خواه و ناخواه ، تمدن های غیر دینی که بر اساس وهم و خیال است، از بین می روند.

تمدن اهل بیت ، تنها تمدن دینی

اسلام غیر از اهل بیت (به نام اسلام) در دین تمدن نساخته است؛ یعنی خلیفه با فکر خود کشور را اداره می کند، درکنار آن برای سیستم قضایی، یک قاضی القضات دارند. پس از آنکه قاضی القضات یک حکمی را صادر کرد، اگر خلیفه آن را نپذیرفت انجام نمی دهد یا برعکس. می گوید این را بکشید! قاضی القضات هم اگر رأی ندهد مهم نیست.

بر همین اساس، تمدن غیر اهل بیت، تمدن اسلامی نیست. تمدن مسلمان هاست. در آن دوره که به عنوان تمدن اسلامی معرفی می کنند، رومی ها و ایرانی ها هستند که کار می کنند و هیچ ربطی به اسلام ندارد. حالا مسجد اموی یا مسجد النبی هیچ فرقی نمی کند. بعد هم کتاب های رومی ها و یونانی ها را در دارالحکمه تحت عنوان « دوران درخشان تمدن اسلامی» ترجمه کردند! بنابراین نه در زمان صفوی تمدن اسلامی وجود داشته نه در زمان خلفا. «دین» انسان را با ارتباط با خدا از خواستن آزاد می کند، در حالی که خواستن دنیا زندگی را در گره و تعارض می اندازد. دنیا خواهی افراطی که شاخصه ی فرهنگ غرب است، باعث می شود که توجه انسان از درون متوجه عالم خارج شود و همواره خواستن ها، انسان را به دنبال خود بکشد. عشق بر بیرونی ها، چشمه ی درون انسان را می خشکاند و وجود او را به یک برهوت تبدیل می کند. مولوی می گوید:

نه ز جان یک چشمه جوشان می شود

نه بدن از سبز پوشان می شود

نه صدای بانک مشتاقی در او

نه صفای جرعه ی آبی در او

انسان باید از این خواستن های بیرونی افراطی، دست بردارد تا گوهر ناب توجه به حق در وجود او نمایان گردد:

تو جوان بودی و قانع تر بُدی

زر طلب گشتی، خود اول زر بُدی

(طاهر زاده ، 1379 ، : 93-94 ).

در اینجا باید به این سؤال پاسخ دهیم « چرا شیعه تمدن حقیقی است؟» و چرا تمدن غرب سقوط می کند؟ شیعه یک سلسله ادعاهای بزرگ دارد که نیاز بشر است. شیعه می گوید جهان باید با یک عقل کل نورانی اداره شود و برای اداره ی جامعه تئوری دارد و این تئوری جوابگوی عالی ترین اهداف بشر است؛ زیرا معتقد به حکومت معصوم بر جامعه هستند و تمدن غرب چون نمی تواند اهداف عالی بشر را فراهم کند و جوابگوی آرمان های متعالی بشر باشد حتما سقوط می کند. (حسینی ، 1387 ، : 179 ).

انقلاب اسلامی ، شروع چالش بین مبانی اسلامی و مدرنیته

حکومت اسلامی ایران هنوز به تمدن نرسیده است؛ زیرا حکومت اسلامی به معنای واقعی آن نداریم و هنوز بسیاری از عملکردهای جمهوری اسلامی ایران براساس الگوی غیر اسلامی است. ختم شدن این سیر تاریخی به تمدن اسلامی غیر ممکن نیست. چنین نیست که اگر دیر و زود شود، بشر راه دیگری دارد یا خدای بشر راه دیگر. چرا حکومت اسلامی به تمدن ختم می شود؟ مثل تئوری هاست. قانون ارشمیدس اگر صد سال دیگر هم ثابت نشده بود سرانجام ثابت می شد و این قانون اگر صد سال دیگر هم عقب بیفتد، ده گالیله ی دیگر هم اگر بکشند سرانجام به تمدن اسلامی می رسد. (همان ، : 180 ). امام ( ره) خواست به تئوری خود عمل کند و انقلاب ایجاد شد. امام با انقلاب، این تئوری ها را در یک نمونه ی عینی نشان داد که دیگر نگویند عملی نیست و مدرنیته که در حد تئوری بود، در صحنه ی عمل هم آغاز شد. آمریکا و غرب تازه فهمیده که اسلام هم یک تئوری است! و فردا هم جهان را می گیرد!! این مسئله را یهودی ها زودتر فهمیده بودند، گفتگوی تمدن ها وجود ندارد، در واقع جنگ تمدن وتوحش است (هانتینگتون ، 1378 ، : 501 ).

روز به روز توحش فرهنگ لیبران دموکراسی برای جهانیان بیشتر مشخص می شود. سرانجام احمد یاسین کشتن، چیزی جز توحشن نیست. انقلاب اسلامی ، بازگشت به هویت اصیل اسلامی و نفی مدرنیته است. (حسینی ،1387 ، : 180 ).

غرب در طی دو قرن گذشته ابعاد و جنبه های متعددی پیدا کرده که با ترکیب نامتجانس این ابعاد و شاخصه ها پدیده ای به نام تمدن غربی به وجود آمده است. تمدنی که با نمایش چهره ای زیبا از خود، سال ها دیگران را در آرزوی دست یابی به این شیوه از زندگی غرق کرده بود؛ اما بتدریج مشخص شد که در پشت این ظاهر فریبنده ، موجی از مشکلات و تناقض ها پنهان شده است. امروز دلزدگی از تمدن غرب و قرارگرفتن آن در مسیر سقوط تا آنجا ادامه پیدا کرد که مردم دنیا به ویژه مردم منطقه ی خاورمیانه، در مقابل این حرکت تمدنی ایستاده اند و با بیداری خود درصدد حرکت به سمت جهانی عاری از هرگونه بی عدالتی، تبعیض، زیاده خواهی و ساختن آینده ای امیدوارانه و انسان دوستانه در جهت اهداف بلند الهی اند و در این میان گفتمان انقلاب اسلامی و زنده شدن روح خدا طلبی و معنویت مبتنی بر خدا انگاری درعالم، نقش قابل توجهی را ایفا می کند؛ زیرا با گذشت زمان و محکم شدن پایه های ایدئولوژیک انقلاب اسلامی و حاکم شدن گفتمان انقلاب اسلامی در منطقه و اکثر کشورهای دنیا، رقیبی جدی برای تمدن غرب به وجود آمد. (قره گوزلویی ، 1391 ، : 18 ).

وامداری تمدن جدید

دین اسلام گذشته از معنویت و دعوت به آخرت ، توانست یک تمدن به وجود آورد و ملل گوناگونی را به یکدیگر پیوند دهد. تمدنی که حق بسیار بر تمدن غرب دارد. گوستاو لوبون می گوید : « بعضی از اروپاییان عار دارند که اقرار کنند قومی کافر و ملحد (یعنی مسلمانان) سبب شده اروپای مسیحی از حال توحش و جهالت خارج گردد؛ پس آن را مکتوم نگاه می دارند. نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده ی اسلام ، آن اقوام وحشی اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، در طریق آدمیت وارد نمود. (گوستاولوبون ، 1375 ، : 751 ).

ویل دورانت در تاریخ تمدن می گوید: « پیدایش و نابودی تمدن اسلام از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طی پنج قرن، از سال 81 تا 597 از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو، اخلاق نیکو، تکامل سطح زندگانی، تساهل دینی (احترام به عقاید و افکار دیگران) و ادبیات، تحقیق علمی، علوم، طب و فلسفه پیشاهنگ بود.

درکتب تاریخی یکی از علل تمدن اروپایی انشعاب پروتستان ها دانسته شده است. آنها را در میان اهل مسیح (ع) نظیر شیعه ها در میان اهل اسلام می دانند، با این تفاوت که آنها هزار و پانصد سال بعد از مسیح (ع) آمدند؛ ولی تشیع از زمان پیامبر اسلام (ص) است. این گروه اصلاحات اساسی در دین مسیح (ع) انجام دادند. اصلاحاتی که از این گروه ذکر کرده اند در درجه ی اول سه چیز است:

1- برداشتن فاصله ی میان انسان و خدا، به تعبیر سید جمال الدین اسد آبادی، ارزش دادن به شخصیت انسانی. گفتند: « پاپ واسطه است یعنی چه؟ خدا به همه نزدیک است. خدا را بدون واسطه ی کشیش بلکه هیچ بنده ای پرستش کنید.»

2- قائل شدن حق برای عقل در حریم دین. مسائل و اصول دینی ضد عقل ، مطرود است.

3- توجه به معاش و سعی و کار، آن هم به حد اعلی. به تعبیر قرآن جهاد و سخت کوشی و اینکه بهبود معاش هم عبادت است.

این سه اصل، مستقیم از اسلام گرفته شد و بعد از جنگ های صلیبی و تماس شرق و غرب، به نام اصلاحات در دین مسیح (ع) وارد شد. هرچند هنوز نتوانسته اند بخصوص آن بخش اول را به طور کامل رعایت کنند. (پور امینی ،1389 ، : 52-53 ).

رسیدن به تمدن اسلامی

پاسخ به « چیستی خط کلی نظام اسلامی » چشم اندازی است به آینده ی نظام که رهبر انقلاب « رسیدن به تمدن اسلامی » را به عنوان خط کلی نظام عنوان کردند. آیا در مقابل تمدن کنونی بشر؛ یعنی تمدن مادی غرب، تمدن دیگری می تواند مطرح شود؟ امروز تمدن غرب همه ی فرهنگ ها ، تمدن ها، زیر ساخت ها، روابط انسانی و اجتماعی و همه ی آن چیزی را که نمی پسندد از سر راه خود بر می دارد و حاکمیت مطلق خود را با پشتوانه ی قدرت مادی و سرمایه داری از یک سو و قدرت نظامی و سیاسی از دیگر سو و قدرت رسانه ای از سوی دیگر، ابدی می کند. (همان، : 100).

امام خامنه ای ، تمدن مادی غرب را در سه دوره ی استعمار، استشمار و سپس دردوره ی رسانه و ارتباطات ، به چالش می کشاند که این تمدن بازورگویی و قدرت نمایی و ایجاد اختناق طرف مقابل، همیشه وارد میدان شده در حالیکه در بالاترین مراکز خود هنوز تبعیض ، تبعیض نژادی و فاشیسم وجود دارد. با این سابقه و با وجود این همه گرفتاری ، تمدن مادی غرب ادعای ابدیت می کند؛ اما این ادعا غیر عملی و ناکام است.

 ایشان ورود تمدن اسلامی در این مقطع را لازم و شایسته می دانند تا با همان شیوه ای که تمدن های بزرگ تاریخ توانسته اند وارد میدان زندگی بشر شوند و منطقه ای بزرگ یا کوچک را تصرف کنند و برکات یا صدمات خود را به آنها برسانند، تمدن اسلامی هم می تواند این فرایند پیچیده و طولانی را پیموده و به آن نقطه برسد. (همان ، : 102 ).

رهبر انقلاب ، عقب افتادگی ایران از کاروان علم دنیا را دوران طولانی سلطه ی استبداد در کشور می دانند و چنین می گویند: ذهن ، استعداد و قدرت فکری ما از کسانی که امروز دویست سال در دنیای علم پیشتازند کمتر نیست!! و اگر آنها جلوترند، نگاه پادشاهان و نظام دیکتاتوری است؛ زیرا رؤسای این کشور دست نشانده های همان قدرت هایی بودند که نمی خواستند کشور ایران رشد کند. (5) اولین کار آنها بی اعتماد کردن قشر تحصیل کرده ی این کشور به موجودی ، فرهنگ ، رسوم و آداب، دانش خود و استعداد شکوفا و درخشانی که در نسل ایرانی وجود داشت. از روزی که فکر تحقیر ایرانی وارد این کشور شد، نتیجه ی آن همین عقب افتادگی هایی است که شما در کشورمان مشاهده می کنید. (6)

امام خامنه ای حالت کاوشگری، پژوهشگری، مطالبه ی پدیده های ناشناخته را شیوه ای برای شادابی مراکز علمی و رسیدن به قله ی دانش جهان می شمارد و بر باورمندی علم جویان به خدا، ایمان به دین و مقدسات وغیب، در جهت نیل به یک تمدن اسلامی تأکید می کنند (7). امید است با این نگاه راهبردی، ایران اسلامی با پرچم داری تمدن اسلامی ، بر قله ی دانش بشری قرار گیرد و دنیا را با فرهنگ الهی آشنا سازد و این تمدن دریچه ای به تمدن حقیقی اسلام در عصر ظهور باز کند. (پور امینی ، 1388: 166).

نتیجه گیری

تمدن اسلامی (مهدوی) بحث از آینده ای است که در آن، اسلام بشر را راه برده و حاکمیت طاغوت جای خود را به ولایت الله می دهد ؛ از این رو آینده ای که در مهدویت از آن سخن گفته می شود ربطی به آینده ای که غرب در مسیر آن است ندارد. در افق مهدویت، تمدنی نو با امکاناتی نو شکل خواهد گرفت. در تمدن غرب مدرنیته به وجود آمد و در این مسیر توسعه یافت تا جایی که انسان امروز غرق در محصولات تکنولوژیک خود ساخته؛ اما تمدن فردای ظهور، درخت دیگری با میوه های خاص خود است. بنابراین فردا، ادامه ی امروز نیست و امام زمان ارواحنا له الفدا راه مهندسان و پژوهشگران امروز را ادامه نمی دهد ؛ بلکه چشمان بشر را به دنیای دیگری باز می کند؛ بنابراین میان تمدن اسلامی و تمدن غرب جز تضاد ، هیچ گونه ارتباط دیگری نمی تواند وجود داشته باشد و هر کس می خواهد با تمدن غرب آشتی کند خیال خامی در سر می پروارند. مسلمانانی که نظر به غرب دارند از اندیشه های معنوی اسلام در حقیقت بیگانه اند و بی خبری ایشان از حقایق آسمانی موجب می شود که آنها خود را از نظر فکری و روحی به مقام دستیاران «غرب پرستی» تنزل دهند و با هر گونه معنویت راستین، به نبرد برخاسته و منکر شوند. تمدن غرب گرایش و نوعی زندگی ضد دینی و ضد انسانی است و کسانی که تلاش می کنند تا به اسلام از طریق تأیید آن آبرو بدهند، کارگزاران غرب هستند.

ای بسا ابلیس آدم روی هست

پس به هر دستی نباید داد دست

سارا صدریان

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:09 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

رجعت از دیدگاه ثقلین

رجعت از دیدگاه ثقلین واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

در لغت

کلمه رجعت از (رَجَعَ، یَرجِعُ) به معنای برگشتن و رجوع کردن می‌باشد.(2) گاهی حرف اول کلمه‌ی «رجعت» به کسره و گاهی به فتحه خوانده می‌شود که معنای این دو با یکدیگر متفاوت است. اگر آن را «رَجعت» همراه فتحه بخوانیم معنای آن این است که « اَلعُودُ إلی الدُّنیا بَعدَ المَماتِ »(3) رجعت یعنی عود و بازگشت به دنیا بعد از مرگ. اگر آن را «رِجعت» با کسره بخوانیم معنای آن رجوع کردن زن به همسرش بعد از اطلاق می‌باشد « مُراجِعة الرَّجُل بَعدَ الطلاقِ »(4) در مشتقات لفظ  کلمه «مَرجِع و مَ«رجعت»رجَع» وجود دارد که اسم مکان و به معنای محل رجوع می‌باشد. کلمه «إستِرجَاع» نیز یکی از هم خانواده‌های آن است که این کلمه باب استعفال وَ معنای آن طلب رجوع به پروردگار عالم است، زمانی که گفته می‌شود: «إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلَیهِ رَاجِعُونَ»(5)

رجعت در اصطلاح

بزرگان تعاریف متعددی برای رجعت بیان فرموده‌اند که ما در اینجا چند مورد از این تعاریف را بررسی می‌نماییم: شیخ حرّ عاملی (رَحمَة الله عَلَیه) : رجعت همان حیات و زندگی بعد از مرگ است و قبل از قیامت است.(6)

شیخ مفید (رَحمَة الله عَلَیه) :

خدا گروهی از اموات را به همان صورت که در گذشته بوده‌اند، به دنیا بر می‌گرداند و گروهی را عزیز و گروهی را ذلیل می‌گرداند و اهل حق را بر باطل غلبه می‌دهد و مظلومین را بر ظالمان و ستمگران غالب می‌کند این واقعه هنگام ظهور حضرت مهدی (عَجَلَ‌اللهُ تَعَالَی فَرَجَهُ الشَرِیف) اتفاق می‌افتد.(7) علامه طباطبائی (رَحمَة الله عَلَیه) در مورد رجعت می‌فرمایند: روز رجعت یکی از مراتب روز قیامت است. هر چند که از لحاظ ظهور به روز قیامت نمی‌رسد، زیرا در ایام رجعت باز شر و (فتنه) تا اندازه‌ای وجود دارد به خلاف قیامت که دیگر هیچ اثری از (فتنه) و شرارت در آن وجود ندارد(8)

شهید مطهری (رَحمَة الله عَلَیه)

رجعت مثل قیامت نیست بلکه قیامت از ضروریات دین اسلام و مسلمانان می‌باشد و کسی که منکر قیامت است اصلاً مسلمان نیست ولی مسئله رجعت اینگونه نیست. کسانی هم که معتقد به آن هستند، می‌گویند «رجعت» از ضروریات مذهب شیعه است.

آیت الله مکارم شیرازی (حَفَظَهُ الله) می‌فرمایند:

ایشان در تفسیر نمونه، رجعت را اینگونه معنا می‌کند که: بعد از ظهور حضرت مهدی (عَجَلَ‌اللهُ تَعَالَی فَرَجَهُ الشَّرِیف) در آستانه رستاخیز گروهی از «مؤمنان خالص» و گروهی از «کفار و طاغوتیان بسیار شرور» به این جهان (زندگی دنیایی) بر می‌گردند، گروه و دسته اول مدارجی از کمال را طی خواهند کرد، و گروه دوم نیز کیفر شدید خواهند دید.(9)

شیخ صدوق (رَحمَة الله عَلَیه) می‌فرماید: اعتقاد ما در باب رجعت این است که برگشتن به دنیا حق است،(10) که حق تعالی در قرآن فرموده: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ(11)».شیخ مفید (رَحمَة الله عَلَیه) راجع به این موضوع می‌فرمایند: خداوند متعال قومی از امت حضرت محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم) را بعد از مرگشان و قبل از روز قیامت زنده می‌گرداند. و این عقیده مختص آل محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم) می‌باشد.(12)

سید مرتضی (رَحمَة الله عَلَیه) نیز می‌گوید: بدان که آنچه شیعه به آن اعتقاد دارد این است که خداوند متعال هنگام ظهور حضرت مهدی (عَجَلَ اللهُ تَعَالَی فَرَجَه) دسته‌ای از شیعیان را که پیش از این از دنیا رفته‌اند زنده می‌کند تا به ثواب نصرت و یاری کردن حضرت و مشاهده‌ی دولت کریمه‌ی ایشان نائل گرداند، و هم چنین دسته‌ای از دشمنان او را زنده می‌کند تا از آن‌ها انتقام بگیرد و شیعیان از مشاهده‌ی غلبه‌ی حق بر باطل لذت ببرند.(13)

دلایل عام قرآن راجع به رجعت

قرآن که کتاب فرقان است به این معنا که حق را از باطل جدا می‌کند و در خود علم اوّلین و آخرین را جا داده است، برای ما به دو گونه دلیل می‌آورد، دسته‌ای از دلایل قرآنی دلایل عام و فراگیر است و دسته‌ای دیگر دلایل خاص و مشخص که با آن مطلب خاصی را اثبات می‌نماید. برای همین ما نیز دلایل رجعت را که در قرآن آمده است به دو قسم تقسیم می‌نماییم و آن‌ها را به تفصیل بیان می‌کنیم.

دلیل اول: دلایل عام بر رجعت گذشتگان

قرآن کریم در آیات متعدد قدرت خویش را به رخ بندگان خود می‌کشد و برای آن‌ها قدرت نمایی می‌کند. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: « أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی»(14) خداوند در این آیه انسان را با وجدان و فطرت خدا گرایی خود روبه رو می‌کند و از او می‌پرسد آیا خدا قدرت زنده کردن مردگان را ندارد؟ این سوال، از روی جهل نیست چرا که خدا عالم به تمام مخلوقات است و حتی خود خالق علم است. این سوال نوعی توبیخ کردن منکران قیامت و رجعت است، که خداوند با لحنی توبیخی از آن‌ها در مورد قدرت خود سوال می‌کند. قرآن کریم باز در آیه‌ای دیگر قدرت نمایی می‌کند و منکران را مورد سوال قرار می‌دهد و می‌فرماید: « أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی بَلی إِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیر»(15) بله خداوند در آیات متعدد اینگونه قدرت خویش را به بندگانش نشان می‌دهد، در واقع خداوند می‌خواهد بگوید کسانی که منکر قیامت و زنده شدن مردگان هستند با قدرت لایزال من مبارزه می‌کند. خداوند در قرآن پانزده مرتبه می‌فرماید: «إنَّ الله علی کُلِّ شَیءٍ قدیر» و این تکرار حکمتی دارد که شاید یکی از حکمت‌های آن این باشد که می‌خواهد بگوید، خدا بر هر چیزی که (فکر می‌کنید) قدرت دارد، تا شاید انسان خدا را با خود قیاس نکند و بگوید چون زنده کردن مرده به دست من محال است، خدا نیز توانایی زنده کردن انسان را ندارد. آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که زنده شدن مردگان را به خدا نسبت می‌دهد و خدا را قادر بر هر کاری معرفی می‌نماید که عبارت‌اند از: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتی وَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیر»(16)

علت انکار رجعت

علت اینکه بعضی با وجود این همه تاکیدات که در قرآن وجود دارد و خداوند درصدد بیان قدرت خویش است، باز رجعت را انکار می‌کنند چیست؟ آیا آن‌ها قرآن را قبول ندارند؟ آیا آن‌ها قرآن را نمی‌خوانند؟

بله اگر بخواهیم جواب این سوالات را بدهیم باید با تأسف بگوییم که، نه تنها این‌ها قرآن را قبول دارند بلکه خود را تنها مدافع و محافظ قرآن نیز می‌دانند و خود را تنها عامل به قرآن می‌شناسند. علت اینکه این‌ها رجعت را انکار می‌کنند فقط و فقط کوردلی آن‌ها است و الا همان قرآنی را که می‌خوانند به آن‌ها می‌گوید رجعت نه فقط در دین اسلام بلکه در ادیان در دیگر نیز وجود داشته است."وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُون "اگر فرشتگها را برایشان نازل می‌کردیم و مردگان با ایشان سخن می‌گفتند و همه چیزها را گروه گروه نزد ایشان جمع می‌آوردیم بدان ایمان آور نبودند مگر آنکه خدا بخواهد، ولی بیش‌ترشان نمی‌دانند .تقدیر آیه این است که : اگر ما پیشنهاد مشرکین را می‌پذیرفتیم و آیات عجیب و غریب برای آنان نازل می‌کردیم، حتی اگر ملائکه را به چشم آنان در می‌آوردیم و یا مرده‌ها را برایشان زنده می‌کردیم و آنان با مرده‌های خود حرف می‌زدند،

 و مرده‌ها به صدق دعوت ما شهادت می‌دادند، و یا تمام موجودات را طائفه طائفه جمع نموده و یا مواجه با آنان می‌کردیم و همه به زبان حال و یا به زبان قال شهادت می‌دادند، باز ایشان ایمان آور نبودند، و هیچ یک از این کارها در آنان تاثیر نمی‌کرد، مگر اینکه خدا خواسته باشد(17).این‌ها قرآن می‌خوانند ولی وقتی به آیات رجعت در سورة بقره می‌رسند یا آن‌ها را نمی‌خوانند یا چشمان خویش را روی حقیقت زنده شدن مقتول بنی اسرائیل می‌بندند، این‌ها افرادی هستند که قرآن می‌خوانند و به زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی (علیه‌السلام) ایمان دارند ولی قدرت خدا را در زنده کردن مردگان انکار می‌کنند. بله این‌ها بسیار قرآن می‌خوانند، بسیاری از این‌ها حافظ قرآن هستند و تعداد زیادی از آن‌ها قرآن را با صدای زیبا و دل نشین می‌خوانند ولی از محتوای قرآن هیچ بهره‌ای نمی‌برند، از داستان‌های قرآن هیچ عبرتی نمی‌گیرند، برای همین است که خداوند در مورد این افراد می‌فرماید: « مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا به آیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِین(18). حال آنان که تحمل (علم) تورات کرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به حماری ماند که بار کتاب‌ها بر پشت کشد (و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد) آری قومی که مثل حالشان این است که آیات خدا را تکذیب کردند بسیار مردم بدی هستند و خدا هرگز (به راه سعادت) ستمکاران را رهبری نخواهد کرد

دلایل خاص قرآن راجع به رجعت

دلیل دوم: دلایل خاص قرآن راجع به رجعت

یکی از راهای اثبات رجعت، قرآن است، در قرآن که شریف‌ترین کتاب مسلمانان است چند مرتبه مسئله‌ی رجعت را در ضمن داستان‌های زیبایی از انبیاء (علیهم السلام) بیان نموده است که ما نیز تعدادی از آن‌ها را به طور مختصر در اینجا بیان می‌نمائیم.

داستان اول: قوم حضرت موسی (علیه‌السلام)

این داستان اجمالاً به زنده شدن مردگان در دنیا اشاره دارد و می‌خواهد بیان کند که ممکن است انسان مرده در همین دنیا زنده شود و این داستان جواب شبهه کسانی است که در حالی که به قرآن معتقدند ولی رجعت و زنده شدن مردگان را در این دنیا انکار می‌نمایند. در زمان حضرت موسی (علیه‌السلام) در قوم بنی‌اسرائیل قتلی صورت گرفت ولی قاتل شناخته نشد قوم بنی‌اسرائیل خواست قتل را به گردان قوم دیگر بیندازد تا بتواند از آن قوم انتقام بگیرد. خبر به گوش حضرت موسی (علیه‌السلام) رسید حضرت دستور دادند اولیاء دم گاوی را بکشند و قسمتی از دم گاو را به آن مقتول بزنند تا مقتول زنده شود و حقیقت را بازگو کند. ابتداء بنی‌اسرائیل تعجب کرده و دستور حضرت موسی (علیه‌السلام) را مسخره کردند و با بی اعتنایی دستور را عملی ساختند، هنگامی که دُم گاو را به آن مقتول زدند، مقتول بلافاصله به اذن الهی زنده شد و قاتل را معرفی کرد و بعد از آن خداوند به او زندگی دوباره بخشید. آنچه را از این داستان نتیجه می‌گیریم همین است که خداوند قادر و توانا قدرت انجام هر کاری را دارد و شاید در قرآن از این گونه داستان‌ها را آورده است تا امروز منکرین رجعت حضرت مهدی (عجل الله تعالی‌فرجه الشّریف) نتوانند استدلال کنند و امر به این مهمی را انکار نمایند. خداوند در قرآن در این داستان می‌فرماید: « فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ »(19) (اینگونه خداوند مردگان را زنده می‌کند و نشانهای خود را به شما می‌نمایاند، شاید عقل خود را به کار گیرید)

داستان دوم: عزیر پیامبر

یکی دیگر از پیامبران قوم بنی‌اسرائیل « عزیر» است که قرآن کریم داستان او را به عنوان یکی دیگر از زنده شدگان در این دنیا بیان می‌نماید داستان عزیر را قرآن اینگونه بیان می‌کند: « أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ موت‌ها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلی حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیر»(20) یا همانند کسی« عزیر پیامبر» که از کنار یک آبادی (ویران شده) عبور کرد، در حالی که دیوارهای آن، به روی سقف‌ها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهای اهل آن، در هر سو پراکنده بود، او با خود) گفت:" چگونه خدا این‌ها را پس از مرگ، زنده می‌کند؟!" (در این هنگام،) خدا او را یکصد سال می‌راند، سپس زنده کرد، و به او گفت:" چه قدر درنگ کردی؟" گفت:" یک روز، یا بخشی از یک روز." فرمود:" نه، بلکه یکصد سال درنگ کردی! نگاه کن به غذا و نوشیدنی خود (که همراه داشتی، با گذشت سال‌ها) هیچ گونه تغییر نیافته است! (خدایی که یک چنین مواد فاسد شدنی را در طول این مدت، حفظ کرده، بر همه چیز قادر است!) ولی به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشی شده! این زنده شدن تو پس از مرگ، هم برای اطمینان خاطر توست، و هم) برای اینکه تو را نشانه‌ای برای مردم (در مورد معاد) قرار دهیم. (اکنون) به استخوان‌ها (ی مرکب سواری خود) نگاه کن که چگونه آن‌ها را برداشته، به هم پیوند می‌دهیم، و گوشت بر آن می‌پوشانیم!" هنگامی که (این حقایق) بر او آشکار شد، گفت:" می‌دانم خدا بر هر کاری توانا است."این آیه نیز، همچون آیه قبل، حجتی روشن و برهانی آشکار و قاطع بر وقوع رجعت در دنیا دلالت می‌کند.

داستان سوم: اصحاب کهف

یکی‌دیگر از داستان‌های قرآن که دلالت می‌کند بر زنده شدن مردگان در دنیا داستان اصحاب کهف است که این‌ها گروهی از مردم مؤمن و خداترس بودند که در غاری به خواب رفتند و حدود سیصد سال بعد بیدار شدند و قرآن اینگونه می‌گوید: وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِیلٌ فَلا تُمارِ فِیهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَدا(21) این چنین مردم را متوجه آن‌ها کردیم تا بدانند وعده خداوند حق است و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست، در آن هنگام که میان خود در این باره نزاع می‌کردند: گروهی می‌گفتند بنائی بر آن بسازید (تا برای همیشه از نظر پنهان شوند و از آن‌ها سخن نگوئید که) پروردگارشان از وضع آن‌ها آگاه تر است (ولی آن‌ها که از رازشان آگاهی یافتند و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: ما مسجدی در کنار (مدفن) آن‌ها می‌سازیم (تا خاطره آن‌ها فراموش نشود).گروهی خواهند گفت آن‌ها سه نفر بودند که چهارمینشان سگ آن‌ها بود، و گروهی می‌گویند پنج نفر بودند که ششمین آن‌ها سگشان بود- همه این‌ها سخنانی بدون دلیل است- و گروهی می‌گویند آن‌ها هفت نفر بودند و هشتمینشان سگ آن‌ها بود، بگو پروردگار من از تعداد آن‌ها آگاه‌تر است، جز گروه کمی تعداد آن‌ها را نمی‌دانند، بنابراین در باره آن‌ها جز با دلیل سخن مگوی و از هیچ کس پیرامون آن‌ها سؤال منما.

داستان چهارم: احیاء مردگان توسط حضرت عیسی (علیه‌السلام).

یکی‌دیگر از داستانهایی که در قرآن آمده است و به ما کمک می‌کند تا بتوانیم وجود رجعت را اثبات کنیم داستان زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی (علیه‌السلام) به اذن خداوند متعال است.« وَ رَسُولاً إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ به ما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ »(22) و عیسی را رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل (قرار داده، که به آن‌ها می‌گوید:) من نشانه‌ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‌ام، من از گل، چیزی به شکل پرنده می‌سازم، سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا، پرنده‌ای می‌گردد. و به اذن خدا، کور مادر زاد و مبتلایان به برص [پیسی] را بهبودی می‌بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم، و از آنچه می‌خورید، و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید، به شما خبر می‌دهم، مسلما در این‌ها، نشانه‌ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید!این داستان و داستانهای قبل از این که در قرآن کریم آمده است همه بیانگر امکان رجوع مردگان به دنیا را می‌رساند، این داستان‌ها با بیان بسیار شیرین و آشکار قرآن وقوع رجعت را برای تمام افراد به تصویر می‌کشد.

وجه تعلیل

علت اینکه سعی کردیم تا از قرآن کریم برای منکرین رجعت دلیل و استدلال بیاوریم این است که تنها منبع مشترک بین شیعه و سنی که هر دو به آن معتقد هستیم و می‌گوئیم این کتاب، هیچ گونه تحریفی نشده است همان قرآن است، برای همین اولین استدلال ما نیز از آیات قرآن شروع شده است.

بررسی رجعت در بعضی از زیارت‌ها و ادعیه‌ها

در زیارت حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السلام) راجع به رجعت چنین می‌خوانیم «إنّی بِکُم مؤمِن و بِایآبِکُم مُوقِن»(23) یعنی من به مقام و منزلت شما ایمان و به برگشتن شما یقین دارم. در این فرائض از زیارت (برگشتن و رجعت) با کلمه (ایاب) بیان شده است زیرا در روایات و آیات از چند کلمه راجع به (برگشتن و رجعت) تعبیر شده است که عبارت است از: (رَد، حَشر، إیاب و کَرّه)(24) که معنای همه‌ی این‌ها همان رجعت و بازگشتن است. در نامه‌ای که امام حسن عسگری (علیه‌السلام) برای وکیل خود می‌نویسد در آن این گونه می‌گوید که روز سوم شعبان روز میلاد حسین (علیه‌السلام) است، آن روز را روزه بدار و این دعا را بخوان، سپس دعا را نقل کرد تا به اینجا رسید « وَ سَیِّدِ الاسْرَةِ، الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ یَوْمَ الْکَرَّةِ، الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ أَنَّ الأَئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ، وَ الشِّفاءَ فِی تُرْبَتِهِ، وَ الْفَوْزَ مَعَهُ فِی اوْبَتِهِ ،وَ الأَوْصِیاءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قائِمِهِمْ وَ غَیْبَتِهِ، حَتّی یُدْرِکُوا الأَوْتارَ، وَ یَثْأَرُوا الثَّأرَ وَ یُرْضُوا الْجَبَّارَ، وَ یَکُونُوا خَیْرَ أَنْصارٍ، صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَعَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهار»(25) یعنی امام حسین (علیه‌السلام) سرور آل محمّد است که در روز رجعت نصرت و یاری خدا به او می‌رسد آقایی که خداوند متعال نُه امام را از نسل وی در عوض شهادتش به او ارزانی داشت.

 و تربتش را موجب شفا دانست و سعادت را در زمان رجعت، با او و جانشینانش بعد از قائم آن‌ها و غیبت او که همه از عترت آن حضرت می‌باشند قرار داده تا از قاتلان آن‌ها انتقال بگیرد. هم چنین در دعای عهد می‌خوانیم: « اللَّهُمَ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَی عِبَادِکَ حَتْماً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی»(26) خدایا اگر مرگ بین من و آن حضرت حائل گردید مرا از قبر بیرون آور. این فقره از دعای عهد نیز بیان‌گر این است که در زمان آن حضرت بسیاری از مردگان نیز برای یاری حضرت زنده می‌گردند تا در رکاب حضرت باشند و روایت دارد که هر کس چهل روز صبح دعای عهد را بخواند از یاران حضرت مهدی (عَجَلَ الله تَعالی فَرَجَهُ الشَّریف) خواهد بود و اگر قبل از ظهور حضرت مرگش فرا برسد (هنگام ظهور) او را از قبر بیرون آورد و زنده گرداند تا در رکات آن حضرت باشد. در زیارت وارث می‌خوانیم: «إنّی بِکُم مُومِن وَ بِایآبِکُم مُوقِن» و این فقره از زیارت را در زیارت حضرت امام حسین (علیه‌السلام) و زیارت اربعین و زیارت جامعه کبیره نیز آمده است.(27)

رجعت در احادیث

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد تفسیر آیه شریفه‌ی «إذ جَعَلَ فیکم أنبیاءَ وَ جَعَلَکُم مُلُوکاً» (28) سوال شد، حضرت در جواب فرمودند: مقصود از انبیاء پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آلِهِ وَ سَلَّم) و ابراهیم و اسماعیل و ذریه‌ی او (علیهم‌السلام) است، و منظور از پادشاهان اهل بیت (علیهم‌السلام) می‌باشند، باز راوی از حضرت سوال کرد: خداوند متعال چه سلطنت و پادشاهی به شما اهل بیت پیامبر (صَلَواتُ الله علیهم) عطا فرموده است، حضرت جواب فرمودند: سلطنت و پادشاهی بهشت را و سلطنت و پادشاهی به هنگام رجعت را به ما عطا نموده است. (29)

مأمون عباسی به حضرت رضا (علیه‌السلام) عرض کرد: در مورد رجعت چه می‌فرمائید؟ حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمودند: رجعت درست است، بازگشتِ بعضی از مردگان در امتهای گذشته نیز سابقه داشته است و قرآن هم ناطق به آن است و پیامبر (صلّی الله علیه و آلِهِ وَ سَلَّم) فرمودند: آنچه در امت‌های پیشین بوده است «طابِقُ النَّعلِ بِالنَّعل» در این امت نیز خواهد بود و همچنین پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فرمودند: موقعی که فرزند من مهدی (علیه‌السلام) قیام می‌کند عیسی ابن مریم (علیهماالسلام) از آسمان فرود می‌آید و پشت سر او نماز می‌خواند، و نیز پیامبر اکرم (صَلَّی‌الله علیه و آلِه و سَلَّم) فرمودند: اسلام با غربت آشکار شد و عن قریب آنکه اسلام دوباره غریب می‌شود، پس خوشا به حال عزبا، عرض شد یا رسول الله بعد از آنکه اسلام دوباره غریب می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ حضرت فرمودند: حق به صاحب حق بازگشت می‌کند. (30) راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) تفسیر آیه شریفه « إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ» (31) را پرسیدم حضرت در جواب فرمودند: به خدا قسم این در رجعت است.

نمی‌دانی که بسیاری از پیامبران در دنیا یاری نشدند و کشته گشتند و ائمه (علیم السلام) هم به قتل رسیدند و کسی یاریشان نکرد. شخصی نزد حضرت امام محمد باقر (علیه‌السلام) آمد و به آن حضرت فرمود: سوالی دارم که نمی‌خواهم آن را بر زبان آورم، حضرت فرمودند: سوال تو در مورد رجعت است، آن شخص گفت: آری. حضرت فرمودند: رجعت قدرت نمایی خدا است و کسی جز فرقه‌ی «قدریه» (32) آن قدرت الهی را انکار نمی‌کند.

از حضرت صادق (علیه‌السلام) درباره آیه « وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُون »(33) پرسیدند. حضرت در جواب فرمودند: مردم دربارة آن چه می‌گویند؟ عرض کرد: می‌گویند این آیه در مورد قیامت است. حضرت فرمودند: آیا روز قیامت از هر گروهی دسته‌ای محشور می‌شوند و بقیه محشور نمی‌شوند؟ نه چنین نیست و این آیه در مورد رجعت می‌باشد و آیه قیامت « وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا »(34) می‌باشد.(35) حضرت صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: تنها کسانی رجعت می‌کنند که ایمان یا کفر آن‌ها خالص باشد.(36) امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: « أیام الله ثلاثه: یوم یقوم القائم و یوم الکرَّة و یَومَ القیامَة» (37) روزهای خداوند متعال سه روز است: روز که قائم (عجل الله تعالی فَرَجهُ الشّریف) قیام می‌کند، روز رجعت و روز قیامت.

علامه طباطبائی (رَحمَة الله عَلَیه) در تفسیر «یومُ الله» دو احتمال می‌آورند:

1) اینکه ایام خاصی به خداوند متعال نسبت داده شده است با وجود اینکه تمام روزها یوم الله است، به خاطر این است که در این روزهای خاص، امر خدا آن چنان ظهور می‌یابد که برای هیچ کس دیگری ظهور نمی‌یابد. مثل مرگ، در آن زمانی که تمام اسباب دنیایی از تأثیر گذاری می‌افتد و قدرت و عظمت خداوند متعال ظهور پیدا می‌کند.(38)

2) ممکن است منظور از اینکه این سه روز را حضرت به خداوند نسبت داده است این باشد که نعمت‌های الهی در آن روز ظهور خاصی می‌یابد که این ظهور در روزهای دیگر نخواهد بود.(39) امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: « لیسَ مِنّا مَن لم یُؤمِن بِکَرَّتنا وَ لَم یَشتَحِل مُتعَتِنا»(40) حضرت فرمودند: از ما نیست کسی که ایمان به رجعت ما نداشته باشد وَ متعه ما را حلال نشمرد. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَن أَقَرَ بِسَبعَةِ أَشیاءٍ فَهُوَ مُؤمِنٌ وَ ذَکَرَ مِنها الإیمان‌بِالرِّجعَةِ» (41) هر کس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد مومن است وَ در میان آن هفت چیز ایمان به رجعت را ذکر نمود.

فرق بین رجعت و قیامت

1.رجعت عبارت است از اینکه مردگان پس از مرگ زنده شوند و مدتی در قید حیات باشند و بعد از آن دوباره به آرام‌گاه ابدی باز می‌گردند ولی در قیامت اینگونه نیست و آنجا جایگاه ابدی انسان‌ها است و انسان بعد از زنده شدن برای قیامت هرگز فانی نمی‌شود.

2.در رجعت افراد خاصی به دنیا برمی‌گردند ولی در قیامت این برگشت عمومیت دارد و هیچ عام و خاصی در آنجا وجود ندارند، بلکه تمام انسان‌ها از اول خلقت تا قیامت همه آنجا جمع می‌گردند و به حساب آن‌ها رسیدگی می‌شود. «إنَّ الرِّجعَةَ لَیسَت بِعَامَّةٍ، وَ هی خَاصَّةٌ، لایَرجَعُ إلّا مِن مَحضِ الإیمانِ مَحضاً أَو مَحضِ الشِّرکِ مَحضاً» (42)رجعت عمومی و همگانی نیست، بلکه یک جنبه خصوصی دارد، تنها گروهی بازگشت می‌نمایند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند.(43)

3.با توجه به آیاتی که در مورد رجعت بیان شد، معلوم می‌گردد که رجعت و بازگشتن مردگان پس از مرگشان در امت‌های سابق نیز وجود داشته است و افراد بسیاری مانند اصحاب کهف یا عزیر پیامبر بعد از مدتی زنده شدند و به دنیا رجعت نموده‌اند ولی در مورد قیامت کبری اینگونه نیست که سابقه‌ی وقوع داشته باشد و یا در امت‌های گذشته قیامت وقوع پیدا کرده باشد. نه، قیامت واقعه‌ای است که تنها یک مرتبه اتفاق می‌افتد و آن نیز در آینده‌ای است که کسی از آن زمان هیچ خبری ندارد.

4.رجعت یک اصل و ضرورت در مذهب شیعه و امامیه است و بسیاری از مذاهب و ادیان ممکن است اصلاً به آن هیچ اعتقادی نداشته باشند ولی قیامت و معاد از اصول دین است که تمام مذاهب و ادیان به آن اعتقاد دارند، کسی منکر قیامت نمی‌شود مگر اینکه منکر خداوند و یا مشرک به خداوند متعال باشد.

5. در رجعت امکان راه یافتن فساد و شر در آن وجود دارد به خلاف قیامت که امکان راه یافتن هیچ گونه شر و فتنه‌ای در آن وجود ندارد. (44)

اهداف رجعت

هر کاری که هدف و نتیجه‌ای نداشته باشد أبتر و لغو است و خداوند متعال که حکیم است به هیچ وجه کار لغو انجام نمی‌دهد. حال که فهمیدیم هنگام قیام قائم آل‌محمد (صَلَی‌اللهُ‌عَلَیهِ‌وَ آلِهِ‌وَ سَلَم) رجعت صورت می‌گیرد باید بدانیم که حتماً خداوند متعال هدف و نتیجه‌ای برای رجعت نیز قرار داده است که با بررسی آیات و روایات به سه نتیجه و هدف برای رجعت رسیدیم که آن‌ها را به طور مختصر بررسی می‌نماییم.

1.کلمه انتقام، ذهن انسان را به این مطلب سوق می‌دهد که شخصی خلافی انجام داده است و حال باید از او انتقام گرفته شود. آری، همین درست است یکی از اهداف رجعت انتقام گرفتن از ستمگران و ظالمان در تمام زمان‌ها است. در رجعت، دسته‌ای از مردمان ستمگر در طول تاریخ که از ظلم کردن در حق انسان‌ها دریغ نورزیده‌اند و حتی به اولاد پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلم) ظلم نمودند رجعت می‌نمایند تا امام زمان (عَجَلَ‌اللهُ تعالَی فَرَجَهُ الشَّریف) از آن‌ها انتقام بگیرد. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: هنگامی که کار حسین (علیه‌السلام) خاتمه یافت، ملائکه به درگاه خدا تضرع کردند. پس خداوند سایه قائم را به پاداشت و به آن‌ها فرمود: «بهذا إنتَقَم لَهُ مِن ظالِمیهِ» یعنی به واسطه (حضرت قائم (علیه‌السلام) از آنان که بر او ستم کردند انتقام می‌گیرم)(45)

2.یکی‌دیگر از اهداف رجعت نصرت و یاری دین خداوند است که در زمانهای متمادی دست خوش فراموشی و بدعت‌ها قرار گرفته است، در دعای عهد می‌خوانیم « وَ مُجَدِدًا لِما عُطِّلَ مِن أحکامِ کِتابِک» (46) یعنی امام زمان (عَجَل‌الله) می‌آید و به واسطه آموزشی احکام الهی که تعطیل شده بود را زنده می‌نماید.

لذت بردن مومنان از حاکمیت اسلام

3.در دعای عهد می‌خوانیم: « اللَّهُمَ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً ص بِرُؤْیَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَی دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِکَانَتَنَا به عدهُ اللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِه»(47) یعنی خدایا رسول خودت را با رویت و ظهور امام زمان (عَجَلَ‌اللهُ تعالَی فَرَجَهُ الشَّریف) و (رجعت اهل بیت) مسرور بگردان. امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرمایند: مومنان (در زمان رجعت) به سوی روشنی چشمانشان برمی‌گردند و اما ستمگران رجعت خواهند کرد تا دچار عذاب و خشم خداوند متعال گردند.(48) بله هنگامی که حضرت مهدی (عَجَلَ‌اللهُ تعالَی فَرَجَهُ الشَّریف) ظهور کنند و همراه ایشان مومنین رجعت نمایند و حاکمیت اسلام و مؤمنین را بر جهان یک پارچه مسلمان و مومن به خدا مشاهده نمایند شاد و مسرور می‌گردند.

 باور شیعه راجع به رجعت این است که قبل از قیامت افرادی رجعت می‌نمایند و از قبرهایشان بیرون می‌آید، بسیاری از آن‌ها انسان‌های مومن و متقی و بسیاری از آن‌ها انسانهای ستمگر و ظالم هستند و این‌ها رجعت می‌نمایند تا اگر مومن بوده‌اند چشم روشنی بگیرند و خداوند آن‌ها را به عزت برساند و اگر ظالم بوده‌اند از آن‌ها انتقام گرفته شود و دچار خشم و غضب الهی گردند.

رجعت در اعتقاد شیعه آنقدر اهمیت دارد که رئیس مذهب تشیع امام جعفر صادق (علیه‌السلام) آن را یکی از روزهای الهی دانسته است و می‌فرماید: روزهای خدا سه روز است روز قیام قائم (عجل الله تعالی فَرَجَه الشَّریف) و روز رجعت و روز قیامت. شیعه دلایل بسیاری برای ادعای خود می‌آورد و اذعان می‌کند که دلایلش هم عقلی است و هم مستند به کتاب خداوند، قرآن است و هم مستند به روایت می‌باشد و حتی می‌گوید رجعت را در کتاب مخالفین اثبات می‌نمایم، تمام بزرگان شیعه رجعت را قبول دارند و رجعت را از ضروریات مذهب خود می‌دانند و آنقدر رجعت برای آن‌ها مهم است که اگر کسی رجعت را انکار نماید آن را از انتسابش به شیعه محوم می‌گرداند و می‌گوید از ما نیست کسی که انکار کند رجعت را.(49)

رجعت از نظر اهل تسنن

برخلاف باور و عقید شیعه، اهل سنت هستند که عقیده به رجعت ندارد بلکه اگر کسی هم عقید به رجعت داشته باشد او را از دین اسلام خارج می‌دانند و او را متهم به کفر و شرک می‌نمایند، اگر راویی معتقد به رجعت بوده باشد روایت او را رد می‌کنند و از درجه‌ی اعتبار ساقط می‌دانند، ولی در میان اهل تسنن افرادی نیز وجود دارند که رجعت شماری از افراد را همچون اصحاب کهف در عصر ظهور مهدی (علیه السلام) را مورد اشاره قرار داده‌اند. برای اینکه عقیده اهل سنت را بهتر بیان نمایم به جمله‌ای که سید ابن طاووس (رحمه الله علیه) آن را از صحیح مسلم نقل نموده‌اند استناد می‌کنیم، سید ابن طاووس نقل می‌کند که جراج ابن ملیح می‌گوید: جابر می‌گفت: نزد من از طریق امام محمد باقر (علیه‌السلام) و ایشان از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه و آله و سلّم) هفتاد هزار حدیث وجود داشت که اهل سنت همه آن‌ها را رها کردند و سپس مسلم به استناد از محمد ابن عمر رازی علت ترک آن را چنین نقل می‌کند که: خودم از حریز شنیدم که می‌گفت: با جابر ملاقات کردم ولی اصلاً از او حدیثی را یادداشت نکردم، به خاطر اینکه او به رجعت معتقد بود.(50) در این قسمت از مقاله منکرین رجعت را با عقل خود روبه‌رو می‌کنیم یعنی عقل خود آن‌ها را قاضی قرار می‌دهیم و از آن‌ها سوال می‌کنیم که حکم فرقه‌ی «قدریه» که قدرت خداوند متعال را انکار می‌نمایند چیست؟ آیا کسانی که قدرت خداوند را انکار می‌کنند مسلمان هستند یا از اسلام خارج می‌شوند؟ شیعه «قدرت» را یکی از صفات ذاتیه خدا می‌داند و معتقد است که قدرت یکی از صفات ذاتی خداوند است بنابراین عقیده می‌گوید زنده کردن مردگان قبل از روز قیامت امکان دارد و خداوند نیز قدرت بر چنین کاری دارد، حال اگر کسی منکر رجعت باشد در واقع منکر قدرت خداوند است و کسی که قدرت خداوند را انکار نماید طبق عقیده اهل سنت کافر است، پس در آخر یک سوال باقی می‌ماند که منکرین رجعت در آن درمانده و عاجز گشته‌اند و آن این است که: اگر کسی رجعت را که یکی از مظاهر قدرت الهی است رد نماید چه حکمی دارد؟ اگر حکم به مسلمان بودن او بکنند در واقع انکار قدرت الهی را نموده‌اند و طبق نظر خودشان از اسلام خارج گردیده‌اند. و اگر حکم به کافر بودن این چنین افرادی بکنند پس باید مسئله‌ی رجعت را قبول نمایند و اشتباه خود و بزرگانشان را بپذیرند. «وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین»

نتیجه‌گیری

عدالت و حکمت خداوند متعال چنان عقل ما را متحیر کرده است و انسان‌ها را مقهور خود ساخته است که هر چه انسان روی این موضوع تفکر نماید تحیّر و حیران بودنش مضاعف می‌گردد. یکی از نتیجه‌های عدالت و حکمت الهی مسئله رجعت است، رجعتی که در آن مومنین به عزت و کافران و ستمگران به ذلت و خاری می‌رسند، رجعتی که هر حقی به صاحب آن برگردانده می‌شود، رجعتی که هر مغصوبی به خاطر غصبش چنان به ذلت و خاری می‌رسد که به سبب آن تمام انبیاء و مومنین شادمان می‌گردند. مسئله رجعت از عدالت خدا جریان پیدا می‌کند که خداوند عادل در آن بین هر صاحب حق و غاصب آن به وسیله آخرین ذخیره‌ی خودش حضرت مهدی (عجل الله تعالی فَرَجه الشَّریف) به قضاوت می‌نشیند، در روز رجعت خداوند به وسیله حکمت خویش به آیه مبارکه «وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ...» (51) مصداق می‌بخشد و مومنین آل محمد (صلی الله علیه و آله) را عزت می‌بخشد. آنچه از این مقاله به دست می‌آید این است که رجعت که جریانی است جاری در امت‌های گذشته و امت اسلام، حق است و کسی آن را انکار نمی‌کند مگر اینکه از اسلام خارج می‌گردد. نتیجه دیگری که از این مقاله بدست می‌آید برای اهل سنت است که باید مقدری در قرآن تأمل نمایند و آیاتی را که به آن‌ها اشاره شد مطالعه نمایند و از غفلت و دوری از حقانیت فاصله بگیرند و به زیر چتر ایمان به محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) گرد آیند. وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُون" اگر فرشتگها را برایشان نازل می‌کردیم و مردگان با ایشان سخن می‌گفتند و همه چیزها را گروه گروه نزد ایشان جمع می‌آوردیم بدان ایمان آور نبودند مگر آنکه خدا بخواهد، ولی بیش ترشان نمی‌دانند.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:09 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

از آرمگدون تا قرقيسيا

از آرمگدون تا قرقيسيا واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

قرقيسيا نام منطقه‌اي واقع در «دمشق» است و در روايات بسياري درباره نبرد بزرگي كه در آخرالزّمان در اين منطقه اتّفاق مي‌افتد سخن گفته شده است. از آنجا كه برخي عالمان و محقّقان در سال‌هاي اخير تلاش‌هايي را براي انطباق نبرد قرقيسيا بر نبرد آرمگدون ـ كه از نظر ما عقيده‌اي خرافي است و در جهت سودجويي‌هاي مادّي و سياسي صهيونيسم به كار گرفته مي‌شود ـ سامان داده‌اند و اين، صهيونيسم را در رسيدن به اهداف شوم خود ياريگر است، نگارنده بر آن شده است ثابت كند كه آرمگدون افزون بر خرافي، ساختگي و توطئه‌آميز بودن، به لحاظ نشانه‌هايي كه صهيونيست‌ها براي آن برشمرده‌اند ـ چه نشانه‌هاي پيش از وقوع و چه نشانه‌هاي پس از آن ـ نيز به هيچ وجه با نبرد قرقيسيا يكسان نيست و اين دو نبرد هرگز اين هماني ندارند.

از امام حسين(ع) روايت شده است: «همانا خداوند را در قرقيسيا سفره‌ا‌ي است كه منادي از آسمان ندا مي‌دهد: اي پرندگان آسمان و اي درندگان زمين، بشتابيد به سوي سير شدن از گوشت‌هاي ستمگران».

روايت زير نيز در اين باره با سند صحيح رسيده است: امام باقر(ع) فرمود: «اي ميسر، ميان شما وقرقيسيا چه اندازه فاصله است؟» ميسر گفت: همين نزديكي در ساحل فرات است. آن حضرت فرمود: «آگاه باشيد كه همانا در آنجا واقعه‌اي رخ مي‌دهد كه از زماني كه خداوند تبارك و تعالي آسمان‌ها و زمين را آفريد مانندي نداشته است و تا آنگاه كه آسمان‌ها و زمين برجاست، مانندي نخواهد داشت. سفره‌اي است كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سير مي‌شوند. قبيله بني‌قيس در آن نابود مي‌شوند در حالي كه ياريگر يا خونخواهي ندارند». در جايي ديگر امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «همانا فرزندان عبّاس و مروان را در قرقيسيا واقعه‌ای است كه پسر نيرومند در اثر آن پير مي‌شود و خداوند پيروزی را از آنان برمي‌گرداند و پرندگان آسمان و درندگان زمين فراخوانده مي‌شوند: «بخوريد از گوشت ستمگران.» سپس سفيانی خروج مي‌كند».

دلايل يكسان نبودن آرمگدون و قرقيسيا

1. يكسان نبودن در منطقة جغرافيايی

1ـ 1. منطقه جغرافيايي قرقيسيا

در «اطلس تاريخ اسلام» ذيل عنوان منطقة «موصل» و «جزيره» آمده است: اين منطقه بخش شمالي بين النهرين را شامل مي‌شود و ناحيه‌اي است پهناور كه منزلگاه عراقيان كهن، ايرانيان، اكراد، ارمني‌ها و نژادهاي ديگر بوده است. اين منطقه تا رود خابور از آن ايرانيان بود. در جايي كه رود خابور به فرات مي‌ريزد، شهر قرقيسيا (Circesslum) بنا شده است».

1ـ 2. منطقه جغرافيايي آرمگدون

انطباق نداشتن اين دو ناحيه روشن و مسلّم است؛ چرا كه ميان «مجدو» كه در فلسطين و در كرانه غربي «رود اردن» واقع شده و قرقيسيا كه در كنار رود فرات و جايي كه «رود خابور» به رود فرات اتّصال مي‌يابد و در آن مي‌ريزد، قرار دارد فرسنگ‌ها فاصله است. با مطالعه منابعي كه دربارة محلّ واقع شدن قرقيسيا گزارش داده‌اند و ما برخي از آنها را نقل نموديم و نيز با نگريستن به نقشه‌هاي قديمي و جديدي كه اين ناحيه را در برگرفته‌اند و با انجام همين كاوش دربارة آرمگدون درمي‌يابيم كه قرقيسيا به طور قطع در جانب رود فرات در ناحيه مثلثي شكلي كه از برخورد دو رود خابور و فرات پديد آمده، واقع شده است و فرات هرگز از فلسطين نمي‌گذرد.

2. اختلاف در شخص موعود منتظَر

طرف‌داران نبرد آرمگدون، تئوري پردازان و منتظِران آن در انتظار ماشيح، مشيا، مسيا، مسيحا يا همان مسيح موعودند كه از ديدگاه يهوديان قرار است ظهور كند و از ديدگاه مسيحيان بازگردد. اين در حالي است كه مسلمانان در انتظار ظهور مهدي موعودند كه از سلاله پاك حضرت رسالت پناه، محمّد مصطفي(ص) است و عيسي مسيح(ع) خود يكي از ياران او است.

3. اختلاف در تعيين مصداق دشمنان موعود

بنيادگرايان انجيلي بر اين باورند كه در آرمگدون دشمن مسيح فردي از جنس انسان و يهودي است. كلايد مي‌گويد: [دشمن مسيح] يكي از ما خواهد بود، انساني به تمام معنا. او همسان شيطان نيست؛ به عبارت ديگر او داراي قدرت و توان معنوي و روحي نيست؛ امّا شيطان به او كمك مي‌كند. دشمن مسيح يك انسان به تمام معنا شرور است.

آيات ذيل، كه برگرفته از كتاب «مكاشفه يوحنّا» است، از آن دسته آيه‌هايي است كه كشيشان انجيلي به آن استناد مي‌كنند: و ديدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبي سفيد كه سوارش امين و حق نام دارد و به عدل داوري و جنگ مي‌نمايد و چشمانش چون شعله آتش و بر سرش افسرهاي بسيار و اسمي مرقوم دارد كه جز خودش هيچ كس آن را نمي‌داند و جامه‌اي خون‌آلود در بر دارد و نام او را «كلمه خدا» مي‌خوانند و لشكرهايي كه در آسمانند. بر اسب‌هاي سفيد و به كتان سفيد و پاك ملبّس، از عقب او مي‌آمدند. و از دهانش شمشيري تيز بيرون مي‌آيد تا به آن امّت‌ها را بزند و آنها را به عصاي آهنين حكمراني خواهد نمود و او چرخُشت خَمر غضب و خشم خداي قادر مطلق را زير پاي خود مي‌افشرد و بر لباس و ران او نامي مرقوم است؛ يعني «پادشاه پادشاهان و ربّ الارباب» و ديدم فرشته‌اي را در آفتاب ايستاده و به آواز بلند تمامي مرغاني را كه در آسمان پرواز مي‌كنند، ندا كرده مي‌گويد: «بياييد و براي ضيافتِ عظيمِ خداوند فراهم شويد. تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جبّاران و گوشت اسب‌ها و سواران آنها و گوشت همگان را، چه آزاد و چه غلام، چه صغير و چه كبير» و ديدم وحش و پادشاهان زمين و لشكرهاي ايشان را كه جمع شده بودند تا با اسب سوار و لشكر او جنگ كنند و وحش گرفتار شد و نبيّ كاذب با وي كه پيش او معجزات ظاهر مي‌كرد تا به آنها آناني را كه نشان وحش را دارند و صورت او را مي‌پرستند، گمراه كند. اين هر دو، زنده به درياچة آتش افروخته شده به كبريت انداخته شدند و باقيان به شمشيري كه از دهان اسب‌سوار بيرون مي‌آمد، كشته شدند و تمامي مرغان از گوشت ايشان سير گرديدند.

كشيشان ايوانجليك آيات ياد شده را به ظهور مسيح و جنگيدن او با دشمنانش در آرمگدون و شكست دشمنان او در پايان آن جنگ تفسير مي‌كنند. در «رساله دوم پولس رسول به تسالونيكيان» مي‌خوانيم: تا دروغ را باور كنند و تا فتوايي شود بر همة كساني كه راستي را باور نكردند؛ بلكه به ناراستي شاد شدند.

ايوانجليك‌ها بر اين باورند كه برخي كلمات عبراني به كار رفته در كتاب مقدّس مترادف روسيه و «مسكو» است و با اين استدلال مي‌گويند كه ضدّمسيح از سمت روسيه خواهد آمد.

از نگاه صهيونيست‌ها، دشمن مسيح شخصي در قالب و كالبد انسان است كه نيروهاي ضدّ مسيح را عليه او بسيج و سازماندهي مي‌كند. به هر تقدير، آنتي كرايست هر شخصي و با هر ويژگي‌اي كه باشد از نگاه بنيادگرايان انجيلي نيروهايي را از روسيه، چين و برخي كشورهاي عربي سازماندهي و عليه مسيح وارد جنگ خواهد شد.

به گفته عدنان اكتار تا پيش از فروپاشي شوروي آنان بر اين گمان بودند كه جنگ، ميان ائتلافي از دولت‌هاي عربي به رهبري شوروي در يك سوي ميدان و اسرائيل در سوي ديگر آن رخ خواهد داد؛ چه در جنگ‌هاي پيشين، به ويژه جنگ شش روزه و يومكيپور، شوروي از كشورهاي عربي حمايت مي‌كرد. در اوايل دهة 1990 م.،

كه جنگ سرد پايان يافت و اسرائيل از دست دشمن ديرينه‌اش رهايي يافت، آخرين توافق سازمان آزادي بخش فلسطين و اسرائيل، نشان دهنده نبود وحدت در جبهه اعراب در برابر رژيم صهيونيستي بود. از آنجا كه يهوديان هميشه مي‌بايست يكي را هدف دشمني‌هاي خويش قرار دهند پس از آن رهبري جبهة مخالفان مسلمان خويش را جمهوري اسلامي ايران خواندند و آن را دشمن جديد اسرائيل در جنگ آرمگدون معرفي كردند و به اين ترتيب سمت و سوي هدف‌گيري سلاح‌هاي هسته‌اي ايوانجليك‌ها و اسرائيل عوض شد.

همچنين محمود النجيري در اين باره نوشته است:

تا آنگاه كه اتّحاد شوروي پابرجا بود، بنيادگرايان انجيلي آن را همان كشوري مي‌دانستند كه نيروهاي شر را رهبري خواهد كرد و با متّحد شدن با اعراب و مسلمانان به جنگ مسيح خواهد آمد؛ چه اتّحاد شوروي داراي سلاح هسته‌اي، دشمن غرب، كافر و كمونيست بود. بي‌شك فروپاشي بلوك شرق، سبب شد سناريوي آرمگدون بازيگر اساسي و مهم خود را از دست بدهد، امّا صاحبان اين پيش‌گويي‌ها و كلاهبرداري‌ها از رخ ندادن پيش‌گويي‌هاي دروغين خويش شرمگين نشدند و از تغيير ميدان و عرصه سياست جهاني برخلاف آرا و نظرهاي عجيبشان خجل نگرديدند؛ از همين رو دوباره نقش‌ها را تقسيم كردند و اين بار اعراب و مسلمانان را نيروهاي جديد يأجوج و مأجوج معرفي كردند و از دولت‌هايشان خواستند بمب‌هاي هسته‌اي بيشتري توليد كنند و به اسرائيل بدهند؛ چه ايستادن روند تسليحات جايز نبود و صداهايي به گوش رسيد كه ايستادن اين روند را خلاف اراده خداوند و پيش‌گويي‌هاي ايشان براي آينده به شمار مي‌آورد. نظرية آرمگدون در بحران‌ها بسيار تكرار مي‌شود و به گوش مي‌رسد. آنگاه كه اسرائيل لبنان را در سال 1982 م. اشغال كرد، يكي از رهبران و مبلّغان بارز اين جنبش به نام «پت رابرتسون» در تلويزيون از رعب و وحشتي سخن گفت كه جنگ آرمگدون به دنبال خود دارد و تأكيد كرد در پايان سال 1982 م. قيامت برپا خواهد شد. هسته و كانون اين قيامت اتّحاد شوروي است؛ زيرا آغازگر جنگ است و آمريكا را بمباران هسته‌اي خواهد كرد.

برپاية روايت‌هايي كه درباره نبرد قرقيسيا از ناحيه حضرات معصومان(ع) صادر شده است، افزون بر ناهمگوني شخص موعود و ياران او در اين نبرد با آنچه درباره نبرد آرمگدون گزارش شده است، دشمن اصلي موعود و ويژگي‌هاي او و نيز نيروهايي كه عليه موعود سازماندهي كرده است، متفاوتند. براي نمونه در روايتي آمده است: «آمدن سفياني به كوفه پس از نبرد ترك و روم در قرقيسيا است (يا پس از نبرد با ترك و روم در قرقيسيا است)» بر پايه اين روايت دشمنان سفياني ترك و روم است نه مسيح و ياران يهودي و مسيحي او.

نبرد سفياني با ترك و روم در روايات ديگري نيز بيان شده است، در اين روايات از دشمنان سفياني به ترك و روم تعبير شده است. منظور از ترك ممكن است تركيه كنوني باشد؛ از آنجا كه نبرد قرقيسيا بر سر دارايي‌اي است كه در نزديكي مرزهاي سوريه و تركيه وجود دارد. منظور از روم نيز مي‌تواند فرانسه و ايتاليا باشد.

در كتاب «روزگار رهايي» نيز احاديث متعدّدي درباره تركان و اينكه فتنة ترك در قرقيسيا واقع مي‌شود، ذكر شده است. براي نمونه به نقل از پيامبر اكرم(ص) آمده است: «تركان دو خروج دارند؛ در خروج نخست آذربايجان ويران مي‌شود و ديگربار در جزيره خروج مي‌كنند و زنان پردگي را مي‌ترسانند؛ پس خداوند مسلمانان را ياري مي‌دهد؛ در حالي كه ذبح الله اعظم در ميان آنان است».

همچنين در روايتي ديگر آمده است كه: «همانا تركان به جزيره وارد خواهند شد تا اينكه اسبانشان از فرات مي‌نوشند. سپس خداوند آنان را دچار طاعون و مرگ مي‌كند و از آنان جز يك تن، جان سالم به در نمي‌برد و نيز آنان را دچار برفي مي‌كند كه در آن صداي گوش‌خراش و باد است. پس ناگهان بي‌حركت مي‌شوند (مي‌ميرند) ... پس مسلمانان به سوي يارانشان مي‌روند و مي‌گويند: همانا خداوند آنان را هلاك و شرّشان را از شما دور كرد».

بنيادگرايان انجيلي بر اين باورند كه در آرمگدون دشمن مسيح فردي از جنس انسان و يهودي است. كلايد مي‌گويد: [دشمن مسيح] يكي از ما خواهد بود، انساني به تمام معنا. او همسان شيطان نيست؛ به عبارت ديگر او داراي قدرت و توان معنوي و روحي نيست؛ امّا شيطان به او كمك مي‌كند. دشمن مسيح يك انسان به تمام معنا شرور است.

4. اختلاف در علّت پيدايي

پيش‌تر علّت پيدايي آرمگدون را از ديدگاه صهيونيست‌ها بررسي كرديم. اجمالاً بايد گفت به باور آنان نبرد آرمگدون براي از ميان بردن نيروهاي ضدّ مسيح و به سروري و حكومت رساندن يهود رخ مي‌دهد؛ اين در حالي است كه آن‌گونه كه از روايات برمي‌آيد، نبرد قرقيسيا براي به دست آوردن گنجي است كه گفته مي‌شود در ناحيه فرات وجود دارد. گزارش ابن‌حماد از اين گنج به نقل از پيامبر(ص) چنين است: «در فرات، كوهي از طلا و نقره كشف مي‌شود و بر سر آن از هر نُه نفر، هفت نفر كشته مي‌شوند؛ پس آنگاه كه به آن دسترسي پيدا كرديد، نزديك آن نشويد».

هدف اصلي سفياني از جنگ عراق چيرگي بر آن كشور و ايستادگي در برابر نيروهاي ايراني و زمينه‌سازان ظهور امام‌عصر(عج)، كه از عراق به سوي سوريه و قدس پيش مي‌روند، خواهد بود، ولي در راه عراق در اثر حادثة عجيبي جنگ قرقيسيا رخ مي‌دهد و آن حادثه پيدا شدن گنجي در مجراي فرات يا نزديك مجراي آن رود است؛ به گونه‌اي كه عدّه‌اي از مردم براي دست يافتن به آن مي‌كوشند و آتش جنگ ميان آنان شعله‌ور مي‌شود و بيش از صد هزار تن كشته مي‌شوند و هيچ يك به پيروزي قطعي نمي‌رسند و به آن گنج دست نمي‌يابند، بلكه همگي از آن منصرف و به مسائل ديگر مشغول مي‌شوند. در اين كتاب، رواياتي نيز در اين موضوع نقل شده است؛ از جمله نبيّ اكرم(ص) فرمودند: «فتنه چهارم هجده سال به طول مي‌انجامد. سپس در آن هنگام كه بايد، پايان مي‌پذيرد و تحقيقاً نهر فرات از كوهي از طلا پرده برمي‌دارد و مردم براي رسيدن به آن به جان يكديگر مي‌افتند و از هر نُه تن، هفت تن كشته مي‌شوند».

5. اختلاف در تعداد تلفات

دربارة تعداد تلفات در نبرد آرمگدون گفته شده است كه از هر دو نفر يك نفر كشته مي‌شود و مجموعاً 3 ميليارد نفر كشته خواهند شد. اين در حالي است كه رقم تلفات نبرد قرقيسيا صد هزار نفر گزارش شده است كه اين با سه ميليارد نفر، ناهمگوني آشكار دارد. شيخ مفيد نگاشته است: سپس جز به عراق روي نخواهد كرد. سپاه او از قرقيسيا مي‌گذرند و صد هزار نفر از ستمگران را مي‌كشند.

بي‌شك فروپاشي بلوك شرق، سبب شد سناريوي آرمگدون بازيگر اساسي و مهم خود را از دست بدهد، امّا صاحبان اين پيش‌گويي‌ها و كلاهبرداري‌ها از رخ ندادن پيش‌گويي‌هاي دروغين خويش شرمگين نشدند و از تغيير ميدان و عرصة سياست جهاني برخلاف آرا و نظرهاي عجيبشان خجل نگرديدند؛ از همين رو دوباره نقش‌ها را تقسيم كردند و اين بار اعراب و مسلمانان را نيروهاي جديد يأجوج و مأجوج معرفي كردند.

6. خرافي بودن آرمگدون و مبناداري قرقيسيا

نبرد قرقيسيا چه واقع شود و چه نشود مبناي روايي دارد و در منابع گوناگون شيعه و سنّي دربارة آن گزارش‌هايي يافت مي‌شود؛ در ضمن آنكه هيچ يك از مسلمانان تا به حال درصدد سوء استفاده از احتمال وقوع چنين نبردي نبوده است، امّا آرمگدون هيچ مبناي عقلي و نقلي مقبولي ندارد و از پايه خرافي است و ملعبة دست حيله‌گران جهان سياست در آمريكا و اسرائيل شده است. در مورد بخش‌هايي از عهد قديم و عهد جديد كه از رخ دادن جنگي خانمان‌سوز خبر مي‌دهند و ما برخي از آنها را در ميان مباحثمان آورديم همگي به گذشته‌ مربوط است؛ يعني بيان آنها گونه‌اي است كه روشن است درباره نبردي كه پيش از اين رخ داده است گزارش مي‌كنند، نه نبردي كه رخ خواهد داد. آن بخش‌هايي نيز كه از گذشته حكايت نمي‌كنند داراي نثري نمادين و تمثيلي‌اند و متون تمثيلي را مي‌شود به شكل‌هاي مختلف تفسير و تأويل كرد.

نكتة ديگري كه خرافي بودن آرمگدون را قوّت مي‌بخشد آنكه، همان‌گونه كه در بخش پيشين نيز گفتيم، مدّعيان و طرف‌داران آرمگدون، تلفات اين نبرد را سه ميليارد نفر مي‌دانند؛ حال آنكه منطقة مجدو ناحيه‌اي كوچك است و به هيچ روي چنين گنجايشي ندارد.

سخن ديگر آنكه باورمندان آرمگدون تا به حال تاريخ‌هاي گوناگوني را براي رخ دادن اين نبرد معيّن كرده‌اند؛ در حالي كه آرمگدون در هيچ يك از آن تاريخ‌ها اتّفاق نيفتاده است.

و در پايان بايد بگوييم كه انديشه‌هاي بنيادگرايان انجيلي مخالفان زيادي حتّي در ميان مسيحيان و يهوديان دارد؛ اگرچه رقم مخالفان صهيونيسم، به دليل قدرت و نفوذي كه صهيونيست‌ها دارند، روز به روز كاهش مي‌يابد. محمود النجيري نوشته است: كليساي كاتوليك و كليساهاي شرقي همچنان تفسيرهاي يهودي‌شدة جنبش بنيادگرايي پروتستاني را رد مي‌كند. با اينكه واتيكان بارها برپايي دولت غاصب يهود را در فلسطين رد كرده است؛ امّا اين اواخر تغيير مواضع اين كليسا را دربارة يهود تماشاگريم؛ به گونه‌اي كه يهود را از كشتن مسيح مبرّا كرد و آشتي ديپلماتيكي ميان واتيكان و دولتي كه هميشه آن را رد مي‌كرد برقرار شد

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:09 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

امام مهدی(عج)در آيات و مسئله طول عمر

امام مهدی(عج)در آيات و مسئله طول عمر واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

ظهور عزير (ع) و بازگشت عيسي (ع) و رجعت بهرام در اديان يهودي و مسيحي و زردشتي با ظهور خاتم اوصيا ، حضرت حجت (ع) تحقق خواهد پذيرفت .

تفسير پنجاه آيه قرآن و دهها حديث از پيامبر اکرم و صدها روايت نقل شده از اهل بيت همه با ظهور آن حضرت ، صورت تمام به خود مي گیرد

بيش از 657 حديث درباره مهدي موعود به تواتر نقل شده است که تفصيل اين احاديث را در بحار الانوار، جلد 51 تا 53 و نيز در منتخب الاثر ، ص 31 تا 60 مي توان يافت .

اين روايتها را بزرگان اصحاب پيامبر (ص) نقل کرده اند . درباره ظهور آن حضرت ، دانشمندان اهل سنت بيش از 144 کتاب نوشته اند که نام اين مولفان در کتاب «الامام المهدي» ص 299 تا 318 آمده است .

بسياري از دانشمندان مسلمان ، از مذاهب مختلف ، مدعي تواتر حديث در اين باره هستند و ما نيازي به بحث با اديان آسماني درباره شخص امام مهدي نداريم چون داراي زمينه مشترک حديث با آنها نيستيم بلکه به جاي پرداختن به اين کار بايد به بحث پيرامون نظريه اي بپردازيم که مي گويد : حضرت مهدي در آخرالزمان متولد مي شود و سپس ظهور مي کند . ما گمان مي کنيم زندگي طولاني امام ، به عنوان يک مشکل رواني است که در برابر ايمان به زنده بودن امام نمود پيدا مي کند . بنابراين اجازه دهيد نخست به بحث پيرامون قضيه طول عمر بپردازيم و آنگاه درباره آن نظريه به بحث بنشينيم .

مساله طول عمر

پروردگار سبحان با نعمت ديرپا و رحمت گسترده خويش خواست حجت را بر بندگانش تمام فرمايد . بدين ترتيب که رسولان خويش را به سوي مردم فرستاد تا مبادا زمين از وجود حجت خالي بماند .

خداوند عمر خاتم اوصيا را طولاني فرمود . چون پس از درگذشت محمد (ص) پيامبري نبود تا رشته پيوند ميان زمين و آسمان باشد . بنابراين با انقطاع وحي ، ارتباطي غيبي از طريق يکي از اولياي خدا همچنان استوار ماند .

قدرت خدا که در هر چيز نفوذ دارد و بدان آسمان و زمين را بيافريد ، خداي سبحان را از دراز گردانيدن عمر انسان عاجز نمي سازد .

ما به عنوان يک مسلمان بر اين باوريم که خداوند ، نوح را 950 سال و حتي بيشتر عمر داد و عيسي و ادريس و عبد صالح (خضر) را تا همين حالا نيز زنده نگاه داشته است ، پس چگونه ايمان نياوريم به اينکه امام زمان (ع) نيز از عمر دراز بر خوردار است ؟

دين و پديده طول عمر

اينک از بعد ديني محض درباره اين موضوع گفتگو مي کنيم . هر يک از معتقدان به اديان يهودي ، مسيحي و اسلامي بر اين باورند که قدرت خداوند شامل تمام امور و از جمله دراز گردانيدن عمر يکي از افراد بشر مي شود . بنابراين کسي که بايد در هفتاد سالگي بميرد ، خداوند مي تواند او را بطور مثال تا هزار سالگي هم زنده بدارد .

آنها عملا چنين اعتقادي دارند . زيرا هنوز هم بطور اصولي ، حيات بسياري از کساني که جلوتر از امام مهدي (ع) به دنيا آمده اند ، مثل خضر ، ادريس و عيسي (ع) ، را پذيرفته اند و عقيده دارند که آنها در آينده نيز زنده خواهند ماند .

بعلاوه کتابهاي ديني آنان نشانگر آن است که برخي از افراد بشر در گذشته هاي دور مدت درازي در بين مردم زيسته اند . به عنوان مثال آدم بنابر اعتقاد يهود که در تورات هم بدان اشاره شده ، 930 سال عمر کرد . در اين باره در تورات آمده است :

«تمام مدت عمر آدم 940 سال بود و آنگاه مرد». (سفر تکوين ، اصحاح پنجم ، آيه 5)

شيت نيز بنا به تصريح تورات 912 سال زيست :

«تمام مدت عمر شيت 912 سال بود و آنگاه مرد». (سفر تکوين ، اصحاح پنجم ، آيه 8)

نوع نيز به اعتقاد آنها 950 سال عمر کرد :

«تمام مدت عمر نوح 950 سال بود و آنگاه مرد». (سفر تکوين ، اصحاح نهم ، آيه 29)

مسلمانان نيز بر اين باورند که عيسي و خضر و الياس زنده اند . ياد آوري اين حقايق ما را از ذکر اسامي معمرين بي نياز مي گرداند .

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:09 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى و مهدویت

حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى و مهدویت واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

در محضر حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (دامت بركاته)

((وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنّنّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً يَعْبُدُونَني لايشركون بي شيئاً))نور: 55

((وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنّنّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً يَعْبُدُونَني لايشركون بي شيئاً))نور: 55.

حكومت صالحان، وعده‏ي الهي‏

اين آيه‏ي شريف، آيه‏اي است كه هم در زمان پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله آثار بسيار مهمّي داشت و هم در زمان‏هاي ديگر تا زمان ظهور حضرت مهدي، ارواحنافداه، آثار مهمّي دارد. ما، از پدران و مادران مسلمان متولّد شده‏ايم و اسلام را ارزان به دست آورده‏ايم و نمي‏دانيم چه اندازه براي اسلام زحمت كشيده شد و چه خون‏هاي پاكي ريخته شد و چه زجرها و چه آوارگي‏ها و چه مشكلات عظيم ديگر، تحمّل شده است، تا اسلام به دست ما رسيده است!

بسياري از مفسّران شيعه و اهل سنّت، در شأن نزول اين آيه، نقل كرده‏اند، هنگامي كه مسلمانانِ مهاجر، از مكّه به مدينه آمدند، گروه نسبتاً محدودي از مردم مدينه، به آنان پيوستند. جمعيّت مشرك عرب، از مناطق مختلف، احساس خطر كردند. پيغمبر و ياران‏اش به جمعي از انصار، در مدينه، پيوستند. آنان مي‏دانستند كه ممكن است مشكلات عظيمي براي‏شان ايجاد شود. تعبير روايات، اين است كه از همه جا، براي نابودي اسلام هجوم آوردند. كار به آن‏جا رسيد كه مسلمانان، در آماده باش كامل بودند؛ يعني، شب و روز، اسلحه را از خود دور نمي‏كردند. شب كه مي‏خوابيدند، خواب درستي نداشتند - زيرا با لباس جنگ مي‏خوابيدند - و صبح كه برمي‏خاستند، به صورت آماده‏باش بودند. يك‏روز، دو روز، يك هفته و...، شايد قابل تحمّل باشد، امّا آماده باش مستمر، كار بسيار مشكلي است. لذا، شايد خدمت پيامبر رسيدند و عرض كردند: ((يا رسول الله! تا چه زماني اين حالت ادامه دارد؟ چه وقت در امن و امان زندگي خواهيم كرد؟ چه زماني، اسلام، به عنوان آيينِ پابرجا در اين منطقه، حاكم مي‏شود؟)).

در پاسخ، اين آيه‏ي شريف نازل شد و بشارت داد. در واقع، اين آيه، يكي از پيشگويي‏ها درباره‏ي مسلمانان آغاز اسلام است. اين آيه، به صراحت مي‏گويد، خداوند، به كساني كه ايمان و عمل صالح دارند چهار وعده داده است:

1- ((ليستخلفنهم في الأرض)):

يعني، حاكميّت در روي زمين پيدا خواهند كرد.

2- ((ليمكننّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم)):

تمكين، در اين‏جا، به معناي استقرار و پا برجايي است؛ يعني، طوري است كه نمي‏شود آن را تكان داد. قرآن، وعده داد، در آينده‏اي نزديك، ايمان و اسلام، در اين سرزمين استقرار پيدا كند.

3- ((وليبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً)):

اين حالت ترس و وحشت، از ميان مي‏رود و امنيّت و آرامش، جاي آن را خواهد گرفت.

4- ((يعبدونني لايشركون بي شيئا)):

همه‏ي اين‏ها مقدمه است براي اين كه خالصانه، خداوند عبادت شود و شرك و كفر و نفاق، محو و نابود گردد.

فتح مكّه، نمونه‏ي از اين پيشگويي‏

خوب، اين، يك پيشگويي قاطع قرآن مجيد بود. اين پيشگويي، واقع شد. هنگام فتح مكه، تقريباً، آتش جنگ، جز جنگ‏هاي كمي كه بعداً واقع شد، خاموش گشت و امنيّت، در سراسر جزيره مستقر شد.

اين آيه، يك مفهومي دارد در مورد اصحاب پيغمبر و يك مفهوم عمومي‏تر دارد در مورد تمام زمان‏ها و يك مفهوم خاصّي دارد كه درباره‏ي زمان قيام حضرت مهدي‏عليه السلام است. در قرآن، آياتي درباره‏ي حضرت مهدي‏عليه السلام است كه يكي از آن‏ها، همين آيه‏ي پنجاه و پنجم سوره‏ي نور است.

اوّلاً، مفهوم آيه، عام است: ((وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات)) معيار، ايمان و عمل صالح است. بنابراين، در دوران‏هاي بعد هم، كساني كه ايمان و عمل صالح داشته باشند، در منطقه‏ي خودشان، حاكميّت پيدا مي‏كنند؛ يعني، اگر در منطقه‏اي حاكم نبود، پس يا ايمان درستي يا عمل صالحي نبوده است.

ما، در انقلاب ديديم انقلابيان كشور ما، واقعاً، داراي ايمان و عمل صالح بودند، مخصوصاً در آغاز انقلاب، صفاي عجيبي بر همه حاكم بود و خداوند هم وعده‏اش را وفا كرد و امنيّتِ پس از جنگ حاكم كرد و ((يعبدونني لايشركون بي شيئا)) در حدّ خودش، حاكم شد.

مسئله‏ي مهمّي كه در اين‏جا است، اين است كه اين آيه، هماهنگي خاصي دارد با رواياتي كه از پيغمبر اكرم‏صلي الله عليه وآله بعنوان بشارت بر ظهور مهدي‏عليه السلام آمده است.

فراواني روايات اهل سنّت‏

برخي، گمان مي‏كنند كه رواياتي كه از طرق شيعه درباره‏ي حضرت مهدي‏عليه السلام آمده، بسيار زيادتر است از رواياتي كه از اهل سنّت وارد شده است، در حالي كه اين طور نيست و برادران اهل سنّت، آن قدر روايات درباره‏ي حضرت مهدي‏عليه السلام نقل كرده‏اند كه كتابي به نام ((في تواتر روايات المهدي)) نوشته شده است؛ موضوع اين كتاب، اين است كه رواياتِ درباره‏ي حضرت مهدي‏عليه السلام متواتر است. روايات حضرت مهدي‏عليه السلام هم در صحاح هست و هم در غير صحاح.

آنان هم حديث مهدي‏عليه السلام را متواتر مي‏دانند. حديثي معروف در كتاب منتخب الأثر از صد و بيست و سه منبع نقل شده است كه اكثريّت منابع‏اش، از اهل تسنّن است. آن حديث كه همه‏ي ما شنيده‏ايم و هماهنگ بحث ما است، اين است كه اگر از روزگار، جز يك روز باقي نماند، خداوند، آن روز را طولاني مي‏كند تا اين كه مردي از خاندان حضرت رسول‏صلي الله عليه وآله قيام كند و زمين را پر از عدل و داد كند بعد از آن كه ظلم و جور، آن را گرفته باشد.

ظهور حضرت، تكامل نهايي انسان‏

تعبير ((لو لم‏يبق من الأرض))، اشاره به چه چيز است؟ اين، يك سؤال مهمّي است. چرا مي‏فرمايد اگر يك روز بيش‏تر باقي نمانده باشد، باز هم خداوند اين برنامه را انجام مي‏دهد؟

عبارت مذكور، اشاره به اين است كه ظهور حضرت، يك فرمان حتمي و قطعي خداوند است و يكي از نواميس آفرينش بشر است كه اگر نباشد، آفرينش بشر، در واقع، به هدف نهايي نمي‏رسد. خداوند، انسان را براي تكامل آفريده است، جامعه‏ي انسانيّت براي كمال آفريده است. اگر با ظلم و جور، اين جامعه نابود شود، پايان پيدا كند، قيامت بر پا شود، بمب‏هاي اتمي نسل بشر را منقرض كند، هدف آفرينش انسان، و ((ما خلقتُ الجنّ و الإنسَ إلاّ ليعبدونِ)) تأمين نشده است. اين‏كه مي‏فرمايد: ((اگر يك روز بيش‏تر از عمر دنيا باقي نمانَد))، اشاره به اين است كه اين، هدف نهايي و قطعي و تغييرناپذير آفرينش انسان است كه شخصي قيام كند و ظلم و ستم را برچيند و دست جهان انسانيّت را بگيرد و به هدف تكامل برساند و حاكميّت عدل و داد را بر جهان استوار سازد.

چرا مي‏فرمايد: ((عدلاً و قسطاً))؟ چه تفاوتي ميان عدل و قسط است؟ چه تفاوتي ميان ظلم و جور است؟ عدالت، نقطه‏ي مقابل ظلم است. يك نفر ظالم، حقوق مردم را غصب مي‏كند و مي‏شود ظالم، ولي كسي كه ميان افراد، فرق مي‏گذارد، از نظر لغت عرب، اسم‏اش ((جور)) است و نقطه‏ي مقابل‏اش ((قسط)) است. بنابراين، وقتي كه قيام مي‏كند، نه تنها خودش ظلم نمي‏كند و حقوق مردم را به نفع خودش مصادره نمي‏كند، بلكه اجازه نمي‏دهد كه تبعيض باشد. حقِّ همه، پرداخت مي‏شود و همگي، زير چتر عدالت او، به حقّ خودشان مي‏رسند. اين، در واقع، اوج تكامل در جهان انسانيّت است.

ما، اين آيه و روايات را كنار هم مي‏گذاريم، در يك جا، خداوند، مي‏فرمايد:

((وعده داده است به مؤمناني كه عمل صالح دارند كه آنان را خليفه‏ي روي زمين كند و آيين اسلام را تمكين بدهد و پا برجا كند و ناامني را از بين ببرد و تا آنان بتوانند خالصانه خدا را بپرستند))

پيغمبر اسلام‏صلي الله عليه وآله هم مطابق اين صد و بيست و سه روايت چنين وعده‏اي داده است. از اين‏جا مي‏فهميم كه اين آيه‏ي شريف، هر چند در زمان پيغمبر به صورت موضعي پياده شد و مسلمان‏ها پيروز شدند، هر چند در انقلاب يا حكومت‏هاي صالح ديگر، مثل حكومت اميرمؤمنان‏عليه السلام پياده شد، امّا در عين حال، آن اوج تكامل‏اش، در زمان ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام است. در آن زمان، تمكين دين در ارض، عمل مي‏شود. در قرآن، ((ارض))، گاهي به بخش‏هايي از زمين اطلاق شده و گاهي به تمام زمين اطلاق شده است. بنابراين، بشاراتي كه روايات به ما مي‏دهد، اين است كه بالاخره، جهان، به اين وضع كنوني باقي نمي‏ماند، بلكه مصلحي مي‏آيد، رهبري مي‏آيد، نوري ساطع مي‏شود، پيشوايي كه جهان را غرق عدل و داد و امن و امان و حاكميّت توحيد خواهد كرد، مي‏آيد.

تبیان زنجان

در اين‏جا، نكته‏ي ديگري هم هست كه در روايات اهل بيت‏عليهم السلام به آن اشاره شده است. تعبيري است از امام سجادعليه السلام كه در ذيل اين آيه، جمله‏اي فرموده‏اند و با صراحت، نام ((مهدي)) را بردند و سپس كلام‏شان را به كلام پيغمبر و كلام پيغمبر را به كلام خدا، پيوند دادند. آن حضرت، هنگامي كه اين آيه را تلاوت فرمودند يا در نزد آن حضرت تلاوت شد، فرمود: ((هم - واللّه ! - شيعتنا)). اين ((الذين آمنوا و عملوا الصالحات)) كه در آيه آمده، شيعيان ما هستند. ((يفعل الله ذلك علي يدي رجلٍ منّا))، اين برنامه، در سطح جهان به دست مردي از ما پياده مي‏شود و ((هو مهديُّ هذه الأمّة))، او، مهديّ اين امّت است كه اين برنامه را پياده مي‏كند. بعد فرمود:

((وهو الذي قال رسول الله‏صلي الله عليه وآله لو لم يبقَ مِنَ الدّهر إلاّ يوم لَطوّل اللّه ذلك اليوم)).

بنابراين، آيه‏ي پنجاه و پنجم سوره‏ي نور، كلام پيغمبرصلي الله عليه وآله و كلام امام سجادصلي الله عليه وآله، همه، به هم پيوند پيدا مي‏كند و يك واقعيّت را روشن مي‏كند. آن واقعيّت، حكم قطعي پروردگار است. اگر بدون اين باشد، آفرينش انسان، به هدف نهايي نمي‏رسد. آن، هدف نهايي، اين است كه حكومت عدل و داد بر تمام جهان حكم‏فرما بشود، و توحيد، در همه جا، حاكم شود.

در بعضي از روايات داريم:

((لايبقي بيت حجرٍ ولامَدَر)).

((بيت حجر)) اشاره به قصرها و خانه‏هاي اشرافي است و ((بيت مَدَر))، خانه‏هاي خشتي گِلي است؛ يعني، همه، بدون استثناء، در خانه‏هاشان اسلام وارد مي‏شود. حالا ممكن است كه يك افرادي باشند كه در باطن، مشكلاتي در عصر ظهور مهدي‏عليه السلام داشته باشند، ولي حاكميّت توحيد انكارناپذير است.

ظهور صغرا و ظهور كبرا

مطلب ديگري كه لازم است در اين ايّام به آن توجّه پيدا كنيم، سخني است كه در بعضي از نوشته‏هايم آورده‏ام و تمايل دارم كه عمومي هم عرض كنم، مخصوصاً براي جوانان عزيز. همان‏طور كه براي حضرت مهدي‏عليه السلام، يك غيبت صغرا و يك غيبت كبرا است، يعني درست مانند آفتاب، وقتي مي‏خواهد پنهان شود، ابتدا، قرص خورشيد پشت افق پنهان مي‏شود، ولي هوا نيمه روشن است، و كم كم، اين روشنايي برچيده مي‏شود و تاريك مي‏شود، براي ظهورش هم يك ظهور صغرا و يك ظهور كبرا است، مانند موقعي كه آفتاب مي‏خواهد طلوع كند، قرص خورشيد هنوز پيدا نشده، امّا هوا، نيمه روشن است و بعد خورشيد ديده مي‏شود. مرحله‏ي غيبت ايشان در دو مرحله واقع شده است و ظهور ايشان هم ظهور صغرا و هم ظهور كبرا دارد. در ظهور صغرا، توجّه مردم به امام زمان‏عليه السلام زياد مي‏شود و همه جا، صحبت از امام زمان‏عليه السلام است و جلسات امام زمان‏عليه السلام، پر شور مي‏شود و بحث‏هاي امام زمان‏عليه السلام، همه جا را مي‏گيرد وضع، طوري مي‏شود كه مردم تشنه مي‏شوند و آماده مي‏شوند. ما، تصوّر مي‏كنيم كه در اين عصر و زمان، ما إن شاء الله، در بين‏الطلوعين ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام قرار داريم. من، فراموش نمي‏كنم پنجاه سال قبل، مؤسّساتي كه به نام حضرت مهدي‏عليه السلام بود، خيلي كم بود و كتاب‏هايي كه درباره‏ي حضرت مهدي‏عليه السلام نوشته شده بود، به اندازه‏ي امروز نبود، و سخن از مهدي‏عليه السلام، به اين گستردگي نبود. اگر كسي، چهل يا پنجاه سال قبل، مسجد جمكران مي‏رفت، در بهترين شب‏ها، دَه يا بيست نفر بودند، امّا الان صدها هزار نفر در بعضي از شب‏هاي حسّاس هستند!

لزوم گسترش بحث مهدويّت‏

ما، به سوي طلوع كبرا پيش مي‏رويم. اگر مي‏خواهيم به آن ظهور كمك كنيم، اين ظهور صغرا را توسعه دهيم! همين بحث‏هاي مختلف درباره‏ي حضرت را ميان جوانان و بزرگ‏سالان و زنان و مردان و مسلمانان و غير مسلمانان توسعه دهيم و به اينترنت بكشانيم. خلاصه، با امواج، نام مهدي‏عليه السلام را به همه‏ي دنيا برسانيم و اين ظهور صغرا را پر رنگ كنيم تا نام حضرت مهدي‏عليه السلام در همه‏ي جلسات، حضور پيدا كند. من، معتقدم، اگر اين كار را بكنيم، اين، يك مصداق عملي دعاي تعجيل فرج مي‏شود.

اميدوارم كه همه‏ي جوانان عزيز، پيوند قلبي و عاطفي‏شان را، روزبه‏روز، با حضرت مهدي‏عليه السلام بيش‏تر كنند و با او انس بيش‏تر پيدا كنند و عشق بورزند و در جلساتي كه به نام حضرت است، بيش‏تر شركت كنند و كتاب‏هاي خوبي را كه درباره‏ي حضرت مهدي‏عليه السلام نوشته شده است، بيش‏تر مطالعه كنند

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:09 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

مدعیان دروغین مهدویت

مدعیان دروغین مهدویت واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

مدعیان دروغین وکالت و نمایندگى‏

 از عجایب روزگار، این است که تعدادى از اصحاب امام هادى‏علیه السلام و امام عسکرى‏علیه السلام، علیرغم سوابق درخشان و فراوانى؛ از جمله تشرفشان به محضر امامین‏علیهما السلام و رابطه با آنها و شنیدن احادیث از آنان تا جایى که بعضى از آنها، کتابى درباره احادیثى که از یکى از امامین‏علیهما السلام شنیده، نوشته‏اند؛ اما عاقبت بد و انحراف از خط مستقیم را براى خود انتخاب کردند.

تامین مصالح شخصى، طمع در اموالى که از جانب شیعیان براى نمایندگان امام زمان‏علیه السلام، آورده شده بود، شهرت‏طلبى، ریاست‏طلبى و تبعیت از هواى نفس – که راه حق را مى‏بندد –

طبیعى است که دروغگویان در جمع شیعیان، مشکلات و شبهات اعتقادى و اجتماعى به وجود آوردند به اضافه اینکه، افکار نمایندگان حقیقى را به خود مشغول نمودند؛ زیرا کسى که به دروغ، ادعاى نمایندگى نماید، اولا سبب تشویش اذهان و خط فکرى امام‏علیه السلام مى‏شود، دوما رقیبى براى نایب حقیقى مى‏گردد.

این مسیله‏اى است که سکوت درباره آن صحیح نیست و تدارک امر، کشف حقیقت و رفع نقاب از رسوایى مدعى دروغگو، لازم است.

1 – ابومحمّد حسن شریعى‏

از اصحاب امام هادى‏علیه السلام و امام حسن عسکرى‏علیه السلام بود که به دروغ ادعا کرد، نماینده امام زمان‏علیه السلام است در حالى که شایسته این مقام نبود و به خداى تبارک و تعالى دروغ بست و به ایمه اطهار، چیزهایى نسبت داد که آنها سزاوارش نبودند و از آنها برى هستند؛ سپس کفر و الحاد او ظاهر شد که نامه‏اى از جانب امام زمان‏علیه السلام به دست نایب سوم در لعن و بیزارى از او صادر گردید و شیعیان نیز، او را لعن نمودند و نسبت به او، اظهار تنفر کردند.

2 – محمّد بن نصیر نمیرى‏

از اصحاب امام عسکرى‏علیه السلام بود و بعد از اینکه امام‏علیه السلام وفات نمود به دروغ و حیله، ادعاى نمایندگى امام زمان‏علیه السلام را نمود؛ ولى خداوند، او را رسوا کرد و نماینده دوم،بن عثمان از او دورى جست و او را لعن نمود.

آن انسان ملعون، نسبت خدایى و پروردگارى به امام هادى‏علیه السلام و عسکرى‏علیه السلام داد و ادعا کرد، فرستاده امام هادى‏علیه السلام است.(1)

درباره تناسخ مى‏گفت(2) و حکم به مباح بودن ازدواج با محارم و لواط داد.(3)

به این چرندیات اکتفا مى‏نماییم که نامه عمل این مرد سیاه و خبیث را کشف و انحراف و سوء عاقبت او را عیان نمود.

3 – احمد بن هلال عبرتائى‏

منسوب به قریه‏اى به نام «عبرتا» از نواحى نهروان بین بغداد و واسط مى‏باشد. مى‏گویند: از اصحاب امام هادى‏علیه السلام بوده است و باز مى‏گویند: از اصحاب امام عسکرى‏علیه السلام بوده است.

در هر حال، آن مرد، معروف به غلو، گنده‏گویى و بیهوده‏گویى بوده است و لعن و نفرین دایمى را براى خود خرید. او در اوایل از اصحاب خاص امام عسکرى‏علیه السلام و محدثان ایمه‏علیهم السلام بود و پنجاه و چهار مرتبه به حج رفت که 20 مرتبه با پاى پیاده بود؛ ولى دچار انحرافى بعد از انحراف دیگر گردید به طورى که امام حسن عسکرى‏علیه السلام درباره او فرمود: «از صوفى ظاهرنما و ریاکار، دورى نمایید.»

ولى مشخص نیست که این فرموده از امام عسکرى‏علیه السلام است یا فرزندش امام زمان‏علیه السلام.

او در زمان حیات نماینده دوم، محمد بن عثمان زندگى مى‏کرد و نمایندگى او را انکار کرد و بر آن اصرار نمود و در نهایت از امام زمان‏علیه السلام، نوشته‏اى در لعن نسبت به او وارد گردید. آن مرد به دشمن اهل بیت‏علیهم السلام تبدیل شد و شیعیان، او را لعن کردند و نسبت به او ابراز تنفر کردند.

بعد از هلاکت عبرتایى از طرف امام زمان‏علیه السلام، نامه‏اى صادر گردید که او را سرزنش و نفرین نمود؛ چون بعضى از شیعیان، سرزنش عبرتایى را منکر شدند و از قاسم بن علا که از وکلاى امام زمان‏علیه السلام بود، خواستند از آن حضرت نامه‏اى در تایید و صحت خبر انحراف عبرتایى بیاورد تا قلب‏ها از انحراف او مطمین گردد.

جواب آن از طرف امام زمان‏علیه السلام آمد که:

«قد کان امرنا نفذ الیک المتصنع ابن هلال (لارحمه الله) بماقد علمت و لم یزل – لاغفرالله له ذنبه و لا اقاله عثرته – یداخل فی امرنا بلا اذن منا و لا رضى، یستبد برایه... لایمضی من امرنا ایاه الا بما یهواه و یریده، ارداه الله بذلک فی نار جهنم.

فصبرنا علیه، حتى بتر الله – بدعوتنا – عمره و کنا قد عرفنا خبره قوما من موالینا فی ایامه (لارحمه الله) و امرناهم بالقاء ذلک الى الخاص من موالینا و نحن نبرا الى الله من ابن هلال (لارحمه الله) و ممن لا یبرا منه.

و اعلم الاسحاقی – سلمه الله – و اهل بیته بما اعلمناک من حال هذا الفاجر و جمیع من کان سیلک و یسیلک عنه من اهل بلده و الخارجین و من کان یستحق ان یطلع على ذلک، فانه لا عذر لا حد من موالینا فی التشکیک فیما روى عنا ثقاتنا، قد عرفوا باننا نفاوضهم بسرنا و نحمله ایاه الیهم و عرفنا ما یکون من ذلک ان شاء الله تعالى‏»؛

«همان‏گونه که آگاه شده‏اى از طرف ما، نامه‏اى درباره این مرد ظاهر ساز، ابن هلال – که از رحمت خدا دور باد – صادر گردید؛ خداوند گناه او را نبخشد در کار ما، بدون اجازه و رضایت ما دخالت مى‏کند و استبداد راى دارد... از جانب ما کارى انجام نمى‏دهد، مگر به سبب هواى نفس و خواسته خودش، خداوند او را وارد آتش جهنم نماید و صبر نمودیم تا خداوند عمر او را به نفرین ما، کوتاه نماید.

اوصاف او را به دوستداران خود در زمان حیاتش – رحمت خدا از او دور باد – دادیم که به آنان امر نمودیم، این موضوع را به دوستداران خاص برسانند و ما پناه مى‏بریم به خدا از ابن هلال – دور باد از رحمت خدا – و هر کسى که از او دورى نمى‏جوید.

اى اسحاقى! درباره این فاجر، تو را مطلع نمودیم و هر کس از شهر او یا دیگر شهرها، درباره او سوال مى‏کند و هر کسى که مستحق این آگاهى است، او را مطلع کن؛ زیرا شک درباره اشخاص مورد وثوق ما بر احدى جایز نمى‏باشد؛ چون اسرار خود را به آنان بازگو مى‏کنیم و هر آنچه را باید بشناسند، اگر خدا بخواهد، شناخته‏اند.»(4)

این سومین نامه‏اى است که از امام زمان‏علیه السلام در نکوهش عبرتایى، صادر گردیده است.

3 – احمد بن هلال عبرتائى‏

منسوب به قریه‏اى به نام «عبرتا» از نواحى نهروان بین بغداد و واسط مى‏باشد. مى‏گویند: از اصحاب امام هادى‏علیه السلام بوده است و باز مى‏گویند: از اصحاب امام عسکرى‏علیه السلام بوده است.

در هر حال، آن مرد، معروف به غلو، گنده‏گویى و بیهوده‏گویى بوده است و لعن و نفرین دایمى را براى خود خرید. او در اوایل از اصحاب خاص امام عسکرى‏علیه السلام و محدثان ایمه‏علیهم السلام بود و پنجاه و چهار مرتبه به حج رفت که 20 مرتبه با پاى پیاده بود؛ ولى دچار انحرافى بعد از انحراف دیگر گردید به طورى که امام حسن عسکرى‏علیه السلام درباره او فرمود: «از صوفى ظاهرنما و ریاکار، دورى نمایید.»

ولى مشخص نیست که این فرموده از امام عسکرى‏علیه السلام است یا فرزندش امام زمان‏علیه السلام.

او در زمان حیات نماینده دوم، محمد بن عثمان زندگى مى‏کرد و نمایندگى او را انکار کرد و بر آن اصرار نمود و در نهایت از امام زمان‏علیه السلام، نوشته‏اى در لعن نسبت به او وارد گردید. آن مرد به دشمن اهل بیت‏علیهم السلام تبدیل شد و شیعیان، او را لعن کردند و نسبت به او ابراز تنفر کردند.

بعد از هلاکت عبرتایى از طرف امام زمان‏علیه السلام، نامه‏اى صادر گردید که او را سرزنش و نفرین نمود؛ چون بعضى از شیعیان، سرزنش عبرتایى را منکر شدند و از قاسم بن علا که از وکلاى امام زمان‏علیه السلام بود، خواستند از آن حضرت نامه‏اى در تایید و صحت خبر انحراف عبرتایى بیاورد تا قلب‏ها از انحراف او مطمین گردد.

جواب آن از طرف امام زمان‏علیه السلام آمد که:

«قد کان امرنا نفذ الیک المتصنع ابن هلال (لارحمه الله) بماقد علمت و لم یزل – لاغفرالله له ذنبه و لا اقاله عثرته – یداخل فی امرنا بلا اذن منا و لا رضى، یستبد برایه... لایمضی من امرنا ایاه الا بما یهواه و یریده، ارداه الله بذلک فی نار جهنم.

فصبرنا علیه، حتى بتر الله – بدعوتنا – عمره و کنا قد عرفنا خبره قوما من موالینا فی ایامه (لارحمه الله) و امرناهم بالقاء ذلک الى الخاص من موالینا و نحن نبرا الى الله من ابن هلال (لارحمه الله) و ممن لا یبرا منه.

و اعلم الاسحاقی – سلمه الله – و اهل بیته بما اعلمناک من حال هذا الفاجر و جمیع من کان سیلک و یسیلک عنه من اهل بلده و الخارجین و من کان یستحق ان یطلع على ذلک، فانه لا عذر لا حد من موالینا فی التشکیک فیما روى عنا ثقاتنا، قد عرفوا باننا نفاوضهم بسرنا و نحمله ایاه الیهم و عرفنا ما یکون من ذلک ان شاء الله تعالى‏»؛

«همان‏گونه که آگاه شده‏اى از طرف ما، نامه‏اى درباره این مرد ظاهر ساز، ابن هلال – که از رحمت خدا دور باد – صادر گردید؛ خداوند گناه او را نبخشد در کار ما، بدون اجازه و رضایت ما دخالت مى‏کند و استبداد راى دارد... از جانب ما کارى انجام نمى‏دهد، مگر به سبب هواى نفس و خواسته خودش، خداوند او را وارد آتش جهنم نماید و صبر نمودیم تا خداوند عمر او را به نفرین ما، کوتاه نماید.

اوصاف او را به دوستداران خود در زمان حیاتش – رحمت خدا از او دور باد – دادیم که به آنان امر نمودیم، این موضوع را به دوستداران خاص برسانند و ما پناه مى‏بریم به خدا از ابن هلال – دور باد از رحمت خدا – و هر کسى که از او دورى نمى‏جوید.

اى اسحاقى!(5) درباره این فاجر، تو را مطلع نمودیم و هر کس از شهر او یا دیگر شهرها، درباره او سوال مى‏کند و هر کسى که مستحق این آگاهى است، او را مطلع کن؛ زیرا شک درباره اشخاص مورد وثوق ما بر احدى جایز نمى‏باشد؛ چون اسرار خود را به آنان بازگو مى‏کنیم و هر آنچه را باید بشناسند، اگر خدا بخواهد، شناخته‏اند.»(6)

این سومین نامه‏اى است که از امام زمان‏علیه السلام در نکوهش عبرتایى، صادر گردیده است.

ادامه دارد ....

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:09 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

مدعیان دروغین وکالت امامت و وکالت حضرت مهدی (عج)

مدعیان دروغین وکالت امامت و وکالت حضرت مهدی (عج) واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

4 – محمدبن على‏بن بلال‏

ابوطاهر، محمدبن على‏بن بلال در ابتداى امر، مورد اعتماد امام عسکرى‏علیه السلام بود؛ ولى بعد از آن منحرف شد و ادعا نمود، وکیل امام زمان‏علیه السلام است و نمایندگى نماینده دوم، محمدبن عثمان را انکار کرد و درباره اموالى که نزد او جمع شده بود، خیانت کرد که مى‏بایست به دست امام زمان‏علیه السلام مى‏رساند.

علی‏رغم اینکه نایب دوم، راه ملاقات او با امام زمان‏علیه السلام را آسان نمود تا اموال را برگرداند؛ ولى سر باز زد و بر دشمنى خود باقى ماند و در نهایت، نامه‏اى از طرف امام زمان‏علیه السلام در برایت از او صادر گردید همچنین در آن نامه از جماعتى همچون «حلاج» و «شلمغانى»، برایت جسته است.

5 – حسین‏بن منصور حلاج‏

در 10 قرن قبل، امت اسلام به او مبتلا گشت و تا امروز، طناب دراز او، هنوز کشیده است؛ علیرغم ظهور کفر و انحراف او، بعضى از ساقط شدگان، هواخواه و طرفدار او هستند و معتقد به عقاید فاسد او مى‏باشند و هر چیزى که شبیه به چیز دیگرى باشد، متمایل به آن مى‏گردد.

مورخان در اصل و اصالت او اختلاف دارند و مى‏گویند: اهل نیشابور (خراسان) و برخى دیگر مى‏گویند: از اهل مرو یا طالقان و یا رى است.

مورخان و محدثان، او را دروغگو، دجال، منحرف، حیله‏گر و شعبده باز معرفى کرده‏اند؛ او تظاهر به تصوف مى‏نمود و ادعاى معلومات کامل داشت در حالى که جاهل بود و هر روز به رنگى در مى‏آمد، نزد شیعیان، تظاهر به شیعه بودن و نزد اهل تسنن، سنى مذهب، جلوه مى‏نمود.

از امام زمان‏علیه السلام در برایت و نفرین از او توقیعاتى صادر گردید.

با این حال، نزد بعضى از شیعیان، خوب جلوه نمود و در مدح او مبالغه کردند و از انحرافات و منکرات او، آنچه در ذم، نفرین و برایت او وارد شده، غافل شدند.

از انحرافات او، این بود که ادعا مى‏کرد، خداى تبارک و تعالى در او حلول نموده، به این وسیله، ادعاى خدایى مى‏کرد.

مرتبه‏اى به شهر قم مسافرت کرد و ادعا نمود که نایب و وکیل امام زمان‏علیه السلام است؛ مردم او را سبک شمردند و طرد نمودند.

شیخ بهایى در کشکول خود درباره او نوشته: حسین بن منصور حلاج، مردم بغداد را براى مباح نمودن خونش جمع کرد در حالى که خود او مى‏گوید: مواظب باشید که خون من حرام است.

سپس دستور بازداشت او، صادر شد و به زندان رفت و مقتدر عباسى، او را به وزیر نیروى انتظامى سپرد که به او 1000 ضربه بزند تا بمیرد... وگرنه 1000 ضربه دیگر بزند تا بمیرد؛ سپس گردن او را بزند.

در نهایت او را به دروازه «طاق» بردند، جمعیت زیادى از مردم براى تماشا آمده بودند به او 1000 ضربه زدند؛ سپس سرش را بریدند، بدنش را سوزاندند و سر او روى پل آویزان گردید. این اتفاق در سال (309 هجرى) اتفاق افتاد.

6 – محمدبن‏على شلمغانى‏

ابوجعفر، محمدبن على شلمغانى معروف به «عزاقر» منسوب به «شلمغان»، ناحیه‏اى از نواحى «واسط» در عراق بود.

او از محدثان بود و تالیفات زیادى نوشت که از ایمه اهل بیت‏علیهم السلام به او رسیده بود و وقتى که منحرف شد، شروع به بازیگرى نمود و به آنها اضافه یا از آنها کم مى‏کرد.

نامه‏اى به امضاى امام زمان‏علیه السلام به حسین‏بن روح رسید که او را لعن و سرزنش نمود و از او بیزارى جست و فرمود:

«عرف – اطال الله بقاءک و عرفک الخیر کله و ختم به عملک – من تثق بدینه و تسکن الى نیته، من اخواننا – ادام الله سعادتهم -:بان محمد بن علی المعروف بالشلمغانی – عجل الله له النقمه و لا امهله – قد ارتد عن الاسلام و فارقه والحد فی دین الله و ادعى ما کفر معه بالخالق – جل و تعالى – وافترى کذبا و زورا و قال بهتانا و اثما عظیما، کذب العادلون بالله و ضلوا ضلالا بعیدا و خسروا خسرانا مبینا.

و انا برینا الى الله تعالى و الى رسوله و آله (صلوات الله و سلامه و رحمته و برکاته علیهم) منه و لعناه، علیه لعاین الله تترى، فى الظاهر منا و الباطن والسر والعلن و فی کل وقت و على کل حال و على من شایعه و بایعه و بلغه هذا القول منا فاقام على تولیه بعده.

و اعلمهم – تولاک الله – اننا فی التوفی والمحاذره منه، على مثل ما کنا علیه ممن تقدمه من نظرایه من الشریعی و النمیری و الهلالی والبلالی و غیرهم.

و عاده الله – جل ثناوه – مع ذلک قبله و بعده – عندنا جمیله و به نثق و ایاه نستعین و هو حسبنا فی کل امورنا و نعم الوکیل»؛

«.... خداوند به شما طول عمر عطا فرماید و هر چه خیر و نیکى است به شما روى نمایاند و عمل شما را به آن ختم کند! هر کس به دین و بر نیت خود، اطمینان پیدا کرد از برادران ماست، اعلام کن که محمدبن على، معروف به شلمغانى – خداوند عذاب او را تسریع بخشد و به او مهلت ندهد – از اسلام جدا گردیده، مرتد شده، ادعاهایى دارد که کفر به خداوند است؛ او به دروغ، تهمت مى‏زند و بهتان مى‏بندد و عدالت جویان خدایى را تکذیب نمود و دچار گمراهى و زیانى آشکار شده است.

ما از او به جانب خدا و رسول و خاندانش – درود و سلام و رحمت و برکات خدا بر ایشان – بیزارى مى جوییم و لعنت خدا بر او باد در ظاهر و باطن در پنهان و آشکار و در همه حال و بر هر کسى که با او بیعت کرد و او را همراهى نمود و بعد از هشدار ما، باز هم به سوى او رفت!

اعلام کن که ما همان‏گونه علیه او هستیم که علیه افراد قبلى مانند او: شریعى، نمیرى، هلالى، بلالى و غیره بوده‏ایم و روش خداوند – جل و ثناه – قبل و بعد از او، نزد ما زیباست و به آن اطمینان داریم و از او کمک مى‏خواهیم و او راهنماى ما و بهترین وکیل ما در همه امور است.»(7)

این نامه، زمانى صادر گردید که حسین‏بن روح در زندان مقتدر عباسى بود؛ شیخ، این نامه را به یکى از اصحابش داد و امر کرد، آن را بین شیعه به نحو احسن توزیع نماید و بین آنها منتشر نماید، و متفق القول شدند که از او، دورى و برایت جویند.

انحرافات شلمغانى‏

او درباره حلول و تناسخ مى‏گفت:

خداوند تعالى در او حلول نموده است و روح رسول خداصلى الله علیه وآله به جسم محمدبن عثمان، نماینده دوم امام مهدى‏علیه السلام و روح امیرالمومنین على‏علیه السلام به بدن حسین‏بن روح و روح فاطمه زهرا(علیها السلام‏) به ‏ام‏کلثوم، دختر محمدبن عثمان انتقال یافته است و به یاران خود مى‏گفت، این سر بزرگى است و پنهان باقى بماند.

خط و عقاید انحرافى شلمغانى و حلاج، یکى بوده است.

چه کسى آنها را به این دروغ بزرگ و افتراى آشکار دعوت کرد؟!

حسین‏بن روح، شلمغانى را نزد قبیله «بنى بسطام» فرستاد و آنها، به او احترام مى‏کردند، او را دوست مى‏داشتند و فرمانبردار او بودند.

وقتى حسین بن روح از انحراف او آگاهى یافت، آنچه را شلمغانى به او نسبت داده بود، انکار نمود و بنى بسطام را خواست و آنان را به لعنت و دورى جستن از او دستور داد.

وقتى شلمغانى، دستور حسین‏بن روح در برایت خودش را شنید، خدعه و نیرنگ جدیدى به کار برد و حسین‏بن روح، کوشش فراوان نمود تا نزد شیعیان، حقیقت کشف شود و همه، او را به لعن و برایت از خود دور کردند.

بر همین اساس، خبر لعن او بین مردم منتشر شد و نقل مجالس گردید، عرصه بر شلمغانى تنگ شد و سعى کرد از این مشکل رهایى یابد؛ پس به عده‏اى از شیعیان گفت: بین من و حسین‏بن روح واسطه شوید تا او دست مرا بگیرد و من، دست او را بگیرم؛ پس بر هر کس از آسمان، آتشى فرود نیامد، او بر حق است!

خبر شلمغانى و انحراف او به حاکم عباسى رسید و دستور بازداشت او را داد؛ شلمغانى مخفى شد و از منزلى به منزلى مى‏رفت؛ «ابن مقله» وزیر عباسى، او را دستگیر کرد و نامه‏هایى از بعضى پیروان او یافت که درباره او نوشته بودند: اى پروردگار من، اى معبود من، اى روزى دهنده!

بعدا او را به محکمه‏اى که اعضاى آن از فقها، قضات و روساى ارتش بود، بردند و بعد از محاکمات متعددى، همگى بر قتل، شلاق، زدن گردن، سوزاندن و پاشیدن خاکستر او در رود دجله، حکم دادند.

7 – ابودلف کاتب‏

ابودلف، محمدبن مظفر کاتب ازدى به دروغ و مکر، ادعاى نماینده بودن، نمود و جعفر بن قولویه درباره او گفت: ابودلف کاتب را به کفر و الحاد مى‏شناسیم، او سپس از کفرگویى به دجال‏گرى روى آورد؛ سپس دیوانه و زنجیرى شد و بعد از آن، جزو گروه مفوضه گردید.(8)

در هر مجلسى حاضر مى‏شد، خوار و ذلیل مى‏گردید و مردم از او دورى و برایت مى‏جستند.

انحرافات او

او جزو گروه مخمسه بود که مى‏گفتند:

آن 5 نفر: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و عمربن امیه بعد از خداوند، موکلان جهان هستند.

نیز برخى مى‏گویند: خمسه، اصحاب کساء مى‏باشند و آن 5 نفر: محمدصلى الله علیه وآله، على‏علیه السلام، حسن‏علیه السلام، حسین‏علیه السلام و فاطمه‏علیها السلام مى‏باشند که همگى، نور واحدى هستند و روحى مساوى در تمام آنها حلول کرده است و هیچ برترى نسبت به دیگرى ندارند.(208)

او معتقد به حلول بود، او کافر، نجس و گمراه گمراه کننده بود و مى‏گفتند: او مجنون بوده، این خرافات به سبب جنون و زوال عقل او، پدید آمده است.

8 – محمّد بن احمد بغدادى‏

ابوبکر، محمد بن احمد بن عثمان، معروف به بغدادى بود؛ عجیب این است که او نوه پسرى عثمان بن سعید (نماینده اول) بود و ادعاى دروغین و خدعه‏آمیزى نمود که او، سفیر امام زمان‏علیه السلام است.

بدون معلومات و ضعیف العقل بود و همین را بگویم که پیرو ابادلف بود و به کفر او اعتقاد داشت.

روزى در مجلس عموى خود، محمدبن عثمان (نماینده دوم) وارد شد و درباره احادیث اهل بیت‏علیهم السلام بحث مى‏نمودند که محمدبن عثمان به حاضران گفت: سکوت کنید که این فرد از اصحاب و همفکران شما نیست.

این منافق هر روز رنگ به رنگ مى‏گشت تا اینکه ادعا نمود، وکیل یزیدى در بصره است و اموال فراوانى جمع نمود، او را گرفتند و به سر او، ضربه‏اى شدید وارد کردند، چشم او آب آورد، کور شد و مرد.(9)

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:09 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

علل ادامه نیافتن غیبت صغری

علل ادامه نیافتن غیبت صغری واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

بعضي مي‏پرسند به جه علت دوران غيبت صغري پايان يافت؟ و اگر برنامه غيبت صغري ادامه پيدا مي‏کرد و امام در تمام اعصار غيبت نايب خاصي داشت که راتق و فاتق امور و راهنماي عموم باشد چه اشکالي داشت.

پاسخ اين پرسش اين است که: برنامه روش و کار امام را خداوند متعال تعيين فرموده است و امام بايد همان برنامه را اجرا نمايد و بعد از آنکه اصل امامت ثابت شد، نسبت به برنامه کار امام پرسش از علت به عنوان ايراد و اشکال، بيحا و بي مورد است و حتي خود امام نيز جز تسليم و تمکين و اجراي برنامه وظيفه و تکليفي ندارد و پرسش از علت و سبب آن خلاف روش بندگي و مقام عبوديت خالص است و چنانچه در ضمن مقالات گذشته معلوم شد، تمام پرسش‏ها و اشکالاتي که راجع به غيبت شده در يک رديف و از يک قماش است و هيج يک ايراد اصولي و پرسشي نيست که اگر بي جواب بماند جائي را خراب کند.

و اگر پرسش براي مزيد معرفت و بصيرت و روشن شدن امر باشد، جواب آن اين است که بهتر است در اينجا دو پرسش مطرح کنيم.

پرسش نخست: چرا براي امام(ع) دو گونه غيبت معلوم شده و از همان اول غيبت کبري آغاز نشد؟

پرسش دوم: پس از آنکه غيبت صغري پيش آمد و نائبان خاص تعيين شدند، چرا دوران غيبت صغري پايان يافت؟ و اگر همان برنامه غيبت صغري ادامه مي‏يافت چه اشکالي داشت؟

پاسخ پرسش نخست:

1 - غيبت صغري مقدمه غيبت کبري و زمينه سازي براي آن بود. چون ابتداي غيبت بود و اذهان، انس به غيبت نداشت اگر چه در زمان حضرت امام علي نقي و حضرت امام حسن عسکري(ع) في الجمله آن دو امام براي آماده کردن اذهان تلاش مي‏کردند مع ذلک غيبت تامه اگر دفعة و ناگهاني واقع مي‏گرديد مورد استغراب و سگفتي بلکه استيحاش و استنکار و اسباب انحراف افکار مي‏شد و قبول قطع ارتباط با امام چناچه در غيبت کبري واقع شد، براي اکثر مردم دشوار وناراحت کننده بود.

لذا قريب هفتاد سال رابطه مردم با امام به وسيله نواب خاص حفظ شد و توسط آنان عرايض و مشکلات و مسائل خود را عرض مي‏کردند و جواب مي‏گرفتند و تو قيعات به وسيله آنها مي‏رسيد و بسياري هم به شرفيابي حضور نايل مي‏شدند تا در اين مدت مردم آشنا و مأنوس شدند.

2 - اين ارتباط توسط نواب خاص که منحصر به همان چهار نفر نواب معروف نبودند و همچنين تشرف جمعي در آن زمان به زيارت آن حضرت براي تثبيت ولادت و حيات آن حضرت مفيد و لازم بود و اختفاي کامل که احدي از حال و ولادت آن حضرت مطلع نباشد آن هم در ابتداي امر موجب نقض غرض مي‏شد، لذا بسياري از خواص هم در زمان حيات امام حسن عسکري(ع) و هم در زمان غيبت به سعادت ديدار آن حضرت نائل شدند و با ظهور معجزات، ايمان آنها استوار و محکم گرديد.

پاسخ پرسش دوم:

1 - علت اينکه غيبت صغري ادامه نيافت اين بود که برنامه اصلي کار آن حضر غيبت کبري بود و غيبت صغري مقدمه ان بود و براي آماده کردن زمينه انجام شد.

2 - وقتي بنا باشد نايب خاص نافذ الحکم و صاحب قدرت ظاهري نباشد و نتواند رسماً در کارها مداخله کند بلکه قدرتهاي ظاهري به وسطه تمرکز توجهات در او با او معارضه و مزاحمت داشته باشند، شيادان و جاه طلبان هم ادعاي نيابت خاصه مي‏نمايند و اسباب تفرقه و گمراهي فراهم مي‏سازند چنانچه در همان مدت کوتاه غيبت صغري ديده شد چه دعاوي باطلي آغاز گرديد و اين خود يک مفسده‏اي است که دفعش از حفظ مصلحت تعيين نايب خاص اهميتش اگر بيشتر نباشد، کمتر نيست، و خلاصه آنکه ادامه روش نيابت خاصه با صرف نظر از مصالحي که فقط در همان آغاز کار و ابتداي امر داشته با اينکه نواب مبسوط اليد و نافذ الکلمه نباشند و تحت سيطره زمامداران وقت مأمور به تقيه باشند از نظر عقل مصلحت ملزمه‏اي ندارد بلکه از آن مفاسدي هم ظاهر مي‏گرديد.

سرداب سامراي مشرفه

يکي از افترائات مغرضين و دشمنان شيعه و اعداي اهل بيت اين است که مي‏گويند: شيعه معتقد است امام در سرداب غيبت کرده و در سرداب باقي است و از سرداب ظاهر خواهد شد و هر شب بعد از نماز مغرب بر در سرداب مي‏ايستند تا ستارگان نيک آشکار گردند سپس متفرق مي‏شوند تا شب بعد.

ما در تکذيب و رد اين افترا محتاج به هيچ گونه توضيح نيستيم چيزي که عيان است چه حاجت به بيان است - همه مي‏دانند که اينگونه افترائات از امثال ابن خلدون و ابن حجر، جعل و بر اساس انگيزه دشمني با شيعه و انحراف از اهل بيت، و تمايل به بني اميه و دشمنان خاندان رسالت است. اين نويسندگان و کساني که بعد از آنها آمدند تا زمان ما به جاي اينکه عقايد و آراي شيعه را از خود و از کتابهايشان به دست آورند به جعل و افترا پرداخته يا جعليات و افترائات پيشينيان خود را دست به دست گردانده و آنها را ملاک و ميزان تحقيق درباره عقايد شيعه و معرفت آراي آنها قرار مي‏دهند و خود و ديگران را گمراه مي‏سازند.

خيلي عجيب و بسيار شگفت انگيزه است که به يک امتي که هزاران نويسنده عالي قدر آنها آراء و عقايدشان را صريحاً در تأليفات خود نگاشته‏اند، نسبتي داده شود که در هيچ عصري احدي از آنها، احتمال آن را هم نداده است.

در مورد امامت و اصول اعتقادي ديگر در کتابهاي کلام و اعتقادات، عقايد شيعه و محفوظ و مضبوط است و در موضوع غيبت در کتابهائي که از عصر ائمه(ع) و بعد از آن تأليف شده همه خصوصيات آن مذکور شده و در هيچ کتاب و نوشته‏اي از اين افتراء اثر و نشانه‏اي نيست.

احدي نگفته امام در سرداب سامراء مخفي است بلکه کتب و روايات شيعه و آن همه معجزات و کرامات که از آن حضرت و در غيبت صغري و کبري نقل شده و حکايات آنانکه به شرف درک حضورش در طول اين دو غيبت مشرف شده‏اند همه، اين نسب را تکذيب مي‏نمايند. بلي در سامرا مشرفه سردابي است که شيعه در آنجا به دعا و نماز و عبادت خدا و زيارت حضرت ولي عصر - عجل الله تعالي فرجه - رفتار مي‏کنند نه براي اينکه امام در آنجا مختفي و پنهان است، يا کسي امام را مقيم در آنجا بداند، بلکه براي آنکه آن موضع معروف به سرداب و نواحي آن و حرم عسکريين منازل و مساکن شريفه و خانه‏ها و محل ولادت آن حضرت و بروز بعضي معجزات بوده است و تجديد خاطرات آن اعصار و ياد آن زمانها که امام عصر و پدرش و جدش در آن بيوت شريف که از آن جمله همين دار معروف به سرداب است، خدا را پرستش مي‏کردند و محل آمد و شد شيعه و محبان اهل بيت بوده در همان مقامات و مواقف شريفه به مدلول:

«في بيوت أذن الله أن ترفع و يذکر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال»(93)

«خانه‏هايي را خدا اجازه داده که آنجا رفعت يابد و در آنجا ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاک او کنند».

مناسب است.

چنانچه منازل و مقامات ديگر نيز هست که مورد احترام شيعه است براي آنکه معلوم شده آن حضرت آن اماکن را مشرف به قدوم خود فرموده است (مانند مسجد جمکران قم)(94)

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:09 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

مکاشفه حاج اقا لطیفی و بشارت نزدیکی ظهور امام زمان(عج)

مکاشفه حاج اقا لطیفی و بشارت نزدیکی ظهور امام زمان(عج) واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

در این سفری که دو سه روزه رفته بودیم شیراز به زیارت امامزاده های جلیل القدر مثل جناب احمد بن موسی و دیگران و زیارتهای متعددی رفتیم من جمله به زیارت قبر جناب الشمس عبد الغفار که نام سربازی است رفتیم . قصه عجیبی دارد سرباز ، از اولیا الله است و خیلی بزرگوار است . (داستانش را) خلاصه می کنم در چند جمله :

در زمان مظفر الدین شاه یا احمد شاه من دقیق یادم نیست این سرباز بوده و پولی بوده ، تا قبل از رضا شاه ملعون سربازها پولی بوده مثل ژاندارمها این یکی ازآن سرباز ها بوده و پول می گرفته و در کردستان نیز بوده . یک وقت چند تا از این ناصبی ها شروع می کنند به وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت می کنند و سب و شتم می کنند و دشنام می دهند و این هم شیعه متعصب خونش به جوش می آید و ناراحت می شود شب که اینها همه می خوابند برمی خیزد و هر هشت نفر اینها را می کُشد و بعد همان شبانه فرار می کند و می گوید یا صاحب الزمان خودم را به شما می سپارم و لباسهای سربازی خودش را هم تعویض میکند و لباس کهنه تنش می کند و توی کوهها و بیابانها که می آمد و المستغاث بک یا صاحب الزمان می گفته مثل ماجرای جناب ابو لؤ لؤ رضوان الله علیه که می رسد به مولا امیرالمؤمنین علیه اسلام می گوید یا علی به دادم برس و حضرت می فرماید کُن فی الکاشان، این عبدالغفار هم که در کوهها می رفته و پا به فرار، می بیند آقایی به او رسید و می گوید عبد الغفار چیه اینقدر ناراحتی؟

 آقا می فرمایند برو شیراز پیش آقا شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم کارت را اصلاح می کند شیخ جعفر محلاتی هم یکی از علماء بزرگ آن زمان بود که پدر مرحوم آشیخ بها الدین محلاتی که از مراجع تقلید بود و همین سال چهارم انقلاب به رحمت خدا رفت که در علی بن حمزه که یکی از اولادان حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه است و همین دفعه هم ما رفتیم سر قبرش و فاتحه برایش خواندیم زیارت علی بن حمزه که رفتیم برای ایشان هم فاتحه خواندیم طبق تاریخی که روی قبرش نوشته شده است او حدود 60سال پیش به رحمت خدا رفته به هر حال آقا به او می فرمایند که ناراحت نشو برو شیراز وقتی رفتی پیش آیت الله شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم او به خود می آید و می بیند که در شیراز است و می پرسد که منزل آشیخ جعفر محلاتی کجاست؟

و نشانش می دهند. شیخ جعفر هم شب خواب می بیند که حالا خواب بوده یا در عالم بیداری بوده اینها رو دیگه الان نمی شود در موردش بحث بکنیم حضرت به او سفارش می کنند که جوانی بنام عبدالغفار می آید پیش تو وقتی آمد از او کاملا پذیرایی کن و یک حجره ای در مدرسه به او بده تا او شروع کند به درس خواندن و بی نهایت از او مراقبت کن. شیخ صبح مواظب بوده که ببیند او می آید و یک وقت می بیند که آمد و سلام کرد و می گوید اسمم عبدالغفار است و می گوید برای چه آمده ای؟ جریان را تعریف میکند شیخ به او می گوید:

 سِرِّت باید مخفی باشد و فقط من بدانم و شما ، در مدرسه یک حجره ای به او می دهند و شهریه ای هم برایش معین می کنند و در سبک طلاب در می آید کتاب درس هم به او می دهند و جامع المقدمات را شروع کن درس خواندن عبدالغفار شروع می کند به درس خواندن این سرباز جوان شش سالی که آنجا درس می خوانده و یک کمی پیشرفت می کند به لحاظ علمی ، یک شب خادم آنجا که پیرمردی بوده مریض می شود و حالت تردد پیدا می کند و خوابش نمی برد و می بیند که حجره عبدالغفار روشن است . و نوری غیر عادی است و این نور چراغ نیست که روشن است تا یک ساعت یا یک ساعت و نیم به اذان می شود و می بیند که عبد الغفار لباسش را پوشیده و آمد پشت در مدرسه و خادم هم در را قفل کرده بود برنامه اش این بوده و رفت این بلافاصله پشت سر این آمد و می بیند که در قفل است و او نیست و متعجب می شود که موضوع چیست ؟ و بعد هم نزدیکیهای طلوع آفتاب می بیند که او آمد و رفت در حجره اش و این موضوع سبب می شود که مسئله را پیگیری کند و هر شب بعد از 2 نیمه شب بلند می شده و می دیده که بله این برنامه هر شب اوست و می آید پشت در و با اینکه درها قفل است این می رود بیرون و بعد نزدیکی طلوع آفتاب می آید یک روز می آید در حجره اش و می گوید عبدالغفار کجا می روی شبها ، می گوید سبب سؤالت چیست؟

می گوید باید بگویی اگر نگویی فریاد می زنم و سرت را برای همه طلاب فاش می کنم. عبد الغفار می گوید: می گم به تو اما اگر این سر مرا به کسی بگویی بلا فاصله هم کور می شوی و بعدش هم معلوم نیست به چه سرنوشتی مبتلا شوی آنوقت خودت را باید ملامت کنی می گوید نه قول می دهم که به کسی نگویم می گوید 2 بعد از نیمه شب که می آیم به پشت در آنجا من می روم به خدمت وجود مقدس مولا صاحب الزمان صلوات الله علیه و آنجا با اصحاب و انصارش نماز صبح را می خوانم و آنجا مطالبی را از یاران امام عصر صلوات الله علیه درس می گیرم و تا طلوع آفتاب و بعد می آیم و این سِر مرا بجز آقای آشیخ جعفر محلاتی کس دیگری نمی داند حالا تو هم که متوجه شدی و به تو گفتم شرطش این است که به کسی نگویی پس به هر حال آن هم به کسی نمی گوید و تا از دنیا می رود بعد از چند سالی که آنهم نمی دانم چقدر طول می کشد آقای سرباز از دنیا می رود مرحوم آیت الله شیخ جعفر محلاتی می آید و علما را جمع می کند و تشیع خیلی آبرومندی از او می کنند و خودش غسل می دهد و خودش کفن می کند و در قبرستان بزرگ شیعه هم دفنش می کنند و ماجرایش را روی سنگ قبرش می نویسند لذا آنهایی که ایمان دارند و می دانند و می روند از قبرش حاجت می گیرند.

 غرض این است که این یک همچنین آقای بزرگواری است ما رفتیم با رفقا هروقت یعنی شیراز می رفتیم ، این بار اما با یک اخلاص عجیبی رفتیم و حالم هم اون روز خیلی منقلب بود و یک جانمازی هم رفقا آورده بودند کنار قبرش انداختند و چون بغل قبرش یک درخت توت خیلی بزرگی هم هست که توت هم داشت اتفاقا بچه ها و خانمها و زنها می آیند از آن توت به قصد شفا می خورند و خوب می شوند و ما رفتیم آنجا و جانماز را پهن کردیم و دو رکعت نماز هدیه برایش خواندیم و صد تا هم ذکر دیگر برایش گفتیم و از او خواستیم که در اون عالم ما که اینجا هر چه دعا می کنیم دعایمان در این عالم بجایی نرسیده تو اقلاً آنجا بیا و همت کن با اولیاء خدا و بندگان صالح خدا دعا کنید برای فرج آقا امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) و بعد رفتم در سجده و شروع کردم صلوات فرستادن یک دفعه دیدم که روحش ظاهر شد و به صدای بلند در گوشم گفت که ما هم برای فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بسیار دعا می کنیم و از جمله کسانی که در زمان ظهور حضرت رجعت می کنند و می آیند یکی از آنها من هستم من می آیم رجعت می کنم در زمان ظهور مولا صاحب الزمان می آیم و بشارت می دهم که خیلی خیلی ظهور حضرت مهدی علیه السلام نزدیک است گفتم که تو می گویی نزدیک است ما از این نزدیکیها خیلی شنیده ایم نزدیک است یعنی چقدر نزدیک است گفت بله بشارت می دهم که خیلی خیلی نزدیک است ولی خیلی نزدیک است اینقدر نزدیک است که مثل اینکه پشت دروازه ی تهران است که انشاء الله خدا به همه ما عمر بدهد و ان شاء الله با عافیت کامل بتوانیم درک کنیم و این را گفت و دیگر رفت خیلی ما شاد شدیم و روحیه ی عجیبی پیدا کردیم و با اینکه پا و کمرم خیلی درد گرفته بود چون قبرستانش خیلی بزرگ است روی این سنگها از اولش با پای پیاده چون با ماشین که نمی شود رفت داخلش کمرمون هم بیشتر درد گرفته بود و از آنجا آمدیم زیارت جناب احمد بن موسی جناب شاه چراغ و نماز هدیه هم برای ایشان خواندیم و از آنجا هم رفتیم زیارت امام زاده میرسید محمد که از اولاد حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه است آخر صحن و آنجا هم نماز خواندیم و از ایشان هم خواستیم که بابا شما دعا کنید و نفسهای شما پاک و پاکیزه است و شما از خدا بخواهید و آنجا هم یکباره حالت مکاشفه دست داد و همان حرف هایی که جناب سرباز گفتند تائید شد. فردای آن روز آمدیم و رفتیم امام زاده سید علاء الدین حسین چون در شیراز امام زاده خیلی است از برادران همان احمد بن موسی شاه چراغ است و او هم سید بسیار بزرگواری است و از امام زاده های جلیل القدر است و آنجا هم شاید یکی دو ساعتی شد و با او حال کردیم و نشستیم و با او صحبت کردیم یواش یواش و دیدیم که ایشان هم تائید کرد همان حرف های سرباز را بیان کرد.

 به هر حال بشارتهای خیلی خیلی خوبی بود و خیلی شاد شدیم از این بشارتهایی که ایشان دادند و خیلی خوشحال شدیم عمر دست خداست و کسی از یک ساعت دیگرش خبر ندارد اما امیدوارم که خداوند به ما بدهد و با عافیت کامل تا بتوانیم ظهور حضرتش را درک کنیم ان شاء الله اما آنجا در قصرالدشت میهمان دوتای دیگر از رفقا بودیم و آنجا هم یک امام زاده است که امام زاده محمد می گویند و از اولادان موسی بن جعفر علیه السلام است. این امام زاده هم شیرازیها معتقد هستند که خیلی حاجت می دهد و خیلی جلیل القدر است و اونجا هم ما رفتیم دیشب و نماز و دعا خواندیم و از ایشان هم خواستیم که ایشان هم به ما بشارتهایی بدهند از آنجا هم مکاشفاتی پیش آمد که اوضاع آن قریب به هم چون مقدمات که می خواهد درست بشود در مقدمات اوضاع جور دیگری می شود و دیگر حالا خدا به خیر بگذراند که هر چه بشود دیگر نمی دانم فقط باید زیاد دعا کنید که خداوند ظهور را با عافیت نصیب همه ما بکند با عافیت کامل چون اصل همان عافیت است . عافیت کامل ان شاء الله .

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:10 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

جز با امام، زمین، به ثبات و آرامش نمی رسد

جز با امام، زمین، به ثبات و آرامش نمی رسد واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

ادامه از مقاله: وراثت زمین و روایات حکومت  امام مهدی

الف) جز با امام، زمین، به ثبات و آرامش نمی رسد .

ب) در هر زمان می بایست انسان، امام زمان اش را بشناسد . معرفت او، جزء دین است و جهل به امام و نپذیرفتن اش از جاهلیت است .

ج) در زمان می بایست همگان از امام پیروی کنند و روا نیست کسی از طاعت امام زمان اش سر باز زند .

د) آن که بمیرد و گردن به بیعت امام ننهد، به مرگ جاهلیت مرده است .

ه) در هر زمان، می باید امامی که شناخت و پیروی اش واجب است، وجود داشته باشد . در طول زمان، باید زنجیره ی امامان، پیوسته باشد و هیچ عصر و زمانی، از آنان خالی نباشد .

درست نیست که گفته شود: «این مورد، مانند حکم به شرط موضوع، یا تعلیق حکم بر موضوع، مانند هر قضیه ی حقیقیه ی دیگری است .» ; زیرا، درست است که قضیه ی حقیقیه، بر اثبات موضوع اش دلالت ندارد، بلکه بر فرض تحقق موضوع، حکم، ثابت می شود، اما روایات وارد در این باب، بر معنایی بیش از این دلالت دارد . این روایات، بر ضرورت ارتباط یا معرفت و پذیرش امام از سوی مردمان، به عنوان شرطی برای مسلمان بودن و این که اگر چنین نشود، مرگ جاهلی در پیش است، دلالت دارد . این قضیه، بر وجود امام در هر زمانی، دلالت دارد و به معنای این نیست که قضیه ی حقیقیه، موضوع اش را ثابت نمی کند . قضیه ی حقیقیه، همیشه، به شرط تحقق موضوع است، اما ما می گوییم، آن چه از روایات می فهمیم، استمرار موضوع، یعنی وجود امام حجت در هر زمانی است، که امری غیر از اثبات موضوع است .

به تعبیر دیگر، روایات وارد در این باب، از سنت خدای متعال پرده بر می دارد که اقتضای آن، وجود امام عادل - که خدا، اطاعت اش را واجب کرده است، و خروج از پیروی اش را اجازه نداده است - . در هر زمانی است حکم شرعی وارد در این روایات، سنت الهی را می نمایاند که وجوب پیروی از امام در هر زمان است .

سنت الهی ای که از این حکم فهمیده می شود، وجود امام در تمامی زمان ها است و گرنه چه گونه از انسان می توان خواست که به هنگام مرگ، در حال طاعت از امام زمان اش باشد و پا بند بیعت، و پیرویش باشد، نه این که عهد و پیمان اش را بشکند یا امام را نشناسد، و اگر از طاعت سر باز زند یا بیعت را بشکند یا امام را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است؟ اگر این نیست، چرا این اندازه در پاداش و مجازات، سخت گیری شده است؟

واضح است که حاکمان ستمگر و پیشوایان کفر و آنان که با خدا و رسول اش می جنگند، مصداق امامی که بر مردم واجب است او را بشناسند و در هر زمان پیروش باشند، نیستند . خدای متعال می فرماید:

و شما مؤمنان، هرگز نباید با ستمگران، همدست و دوست باشید و گرنه، آتش کیفر آنان، شما را هم خواهد گرفت . (17)

از رفتار رؤسای مسرف و ستمگر، پیروی نکنید که در زمین فساد می کنند و به اصلاح حال خلق نمی پردازند . (18)

چه گونه باز می خواهند طاغوت را حکم خود گمارند، در صورتی که مامور بودند بدان کافر شوند؟ ! (19)

پس از آگاهی از مطلب گذشته، می گوییم، تنها تفسیر برای این روایات، آن است که امامیه می شناسد و بدان معتقد است; یعنی، پس از در گذشت رسول الله صلی الله علیه و آله، امامت در اهل بیت علیهم السلام ادامه داشته و با وفات امام حسن عسکری علیه السلام، قطع نشده است .

ما، معتقد نیستیم، اطاعتی که برابر اسلام است و سر باز زدن از آن، مساوی با جاهلیت، اطاعت از کسانی است که خدای متعال به ما فرمان داده با آنان دوست و همدست نباشیم، بلکه بدانان کفر ورزیم .

هر که این دسته از روایات را کنار روایات نخست بنهد، تطابق و همخوانی روشنی میان شان می یابد . در حدیث ثقلین وارد شده:

«اینان، حجت خدا بر بندگان اند و تمسک به آنان، واجب است; زیرا، همسنگ و برابر قرآن اند و تا وقتی مردم بدانان چنگ زنند، هرگز گمراه نمی شوند .»

و در دسته ی دوم روایات وارد شده:

«شناخت اینان، جزء دین خدا است و نشناختن شان، گمراهی و جاهلیت است .» .

پس حاکمان ستمگر نمی توانند مصداق این دسته از احادیث باشند .

حدیث «زمین از حجت، خالی نمی ماند .» (20)

این حدیث را راویان ثقه و مورد اطمینان امامیه، مانند کلینی و صدوق و ابوجعفر طوسی، از طریق های بسیار روایت کرده اند . که طبقات مختلف اسناد این روایت، به حد تواتر می رسد . محمد بن یعقوب کلینی در کتاب «الحجة » کافی، بابی به عنوان «الارض لاتخلو من حجة » قرار داده است (21) . علامه ی مجلسی در بحارالانوار، بابی را با عنوان «الاضطرار الی الحجة و ان الارض لاتخلو من حجة » گشوده، و در آن، یکصد و هجده حدیث، بدین مضمون ذکر کرده است .

کلینی در کافی، کتاب الحجة، باب «ان الارض لاتخلو من حجة » می گوید:

گروهی از اصحاب ما، از احمد بن محمد بن عیسی از محمد بن ابی عمیر، از حسین بن ابی العلاء گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:

«زمین، بی وجود امام خواهد بود؟» . فرمود: «نه!» . گفتم: «دو امام با هم خواهند بود؟» . فرمود: «مگر آن که یکی [ امامت کند و دیگری ] ساکت باشد .» . (22)

سند این روایت، صحیح است و در آن تردیدی نیست .

کلینی، از علی بن ابراهیم، از پدرش; و وی، از محمد بن ابی عمیر، از منصور بن یونس و سعدان بن مسلم، از اسحاق بن عمار، به نقل از امام صادق علیه السلام می گوید:

شنیدم امام فرمود: «زمین، خالی از امام نمی ماند .» . (23)

سند این روایت هم صحیح است .

کلینی، از محمد بن یحیی، به نقل از احمد بن محمد، از علی بن حکم، از ربیع بن محمد مسلی، از عبدالله بن سلیمان عامری، از امام صادق علیه السلام روایت می کند که امام فرمود:

«پیوسته، روی زمین، حجت خدا خواهد بود .» . (24)

سند، صحیح است و روایت معتبر، و راویان، موثق .

کلینی، از علی بن ابراهیم، از محمد بن عیسی، از یونس، از ابن مسکان، از ابو بصیر، به نقل از یکی از آن دو [ امام ] می گوید که فرمود:

«خداوند، زمین را بدون وجود عالم، رها نکرده است .» . (25)

سند، صحیح است و روایت، معتبر .

کلینی، از حسین بن محمد، از معلی بن محمد، از وشاء، روایت می کند: از امام رضا علیه السلام پرسیدم:

«آیا زمین، بدون امام می ماند؟» . فرمود: «نه!» عرض کردم: ما [ به مردم ] می گوییم: اگر خدای عزوجل، بر بندگان خشم گیرد، زمین باقی نمی ماند .» . فرمود: «زمین، باقی نخواهد ماند و در این صورت، از بین خواهد رفت .» . (26)

سند، صحیح، و روایت، معتبر است .

شریف رضی، از امیر مؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه مطلبی را نقل می کند که با بحث ما مرتبط است . امام علیه السلام فرمود: زمین، خالی از حجتی که برای خدا قیام کند، نمی ماند، خواه پیدا و مشهور باشد، خواه ترسان و ناشناس; زیرا، نباید حجت ها و نشانه های خدا از بین رود . (27)

آن چه گفته شد، نمونه ای از روایات بسیاری است که به حد تواتر می رسد و سند برخی تمام است .

برای کسی که با سخنان اهل بیت علیهم السلام آشنا است، حجت، اصطلاحی شناخته شده است و این احادیث نیاز به شرح بسیار و دقت و درنگ ندارد و صراحت دارد که وجود امام، در هر زمانی، ضرورت دارد . برای این روایات، تفسیری جز آن چه شیعه ی امامیه می شناسد و بدان معتقد است، وجود ندارد; یعنی، امام هست و حیات دارد و غایب است . اگر این اعتقاد را معتبر ندانیم، تفسیری برای این روایات بسیار و در حد تواتر، نخواهیم یافت .

حدیث «امامان دوازده گانه »

بخاری، در کتاب الاحکام از صحیح اش، گزارش می کند که جابر بن سمره گفت:

شنیدم پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «دوازه امیر خواهد بود .» سپس کلمه ای فرمود که نشنیدم . پدرم گفت: پیامبر فرمود: «همگی، از قریش اند .» .

مسلم، در کتاب الاماره، باب «الناس تبع لقریش » [ مردم پیرو قریش اند]، از صحیح اش می گوید:

جابر بن سمره گفت: شنیدم پیامبر فرمود: «اگر دوازده مرد بر مردم حکم رانند، پیوسته، کارشان رو به راه خواهد بود .» . سپس پیامبر کلمه ای فرمود که نفهمیدم . از پدرم پرسیدم: «رسول الله چه فرمود؟» . گفت: «همگی، از قریش اند .» . (28)

مسلم، در صحیح، در همان کتاب، همان باب، از جابر بن سمره گزارش می کند که شنیدم رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

«با دوازده خلیفه، اسلام، پیوسته، عزت مند خواهد ماند .» . سپس کلمه ای فرمود که نفهمیدم . به پدرم گفتم: «چه فرمود؟» . گفت: «همگی، از قریش اند .» . (29)

مسلم، در کتاب الاماره، باب «الناس تبع . . .» از صحیح اش، از جابر بن سمره نقل می کند: همراه پدرم، بر پیامبر وارد شدم و شنیدم که فرمود: «کار امت، رو به راه نخواهد شد، مگر دوازده خلیفه میان شان باشند .» . سپس سخنی فرمود که نشنیدم و به پدرم گفتم: «چه فرمود؟» . گفت: «همگی، از قریش اند .» . (30)

ترمذی، در کتاب الفتن، باب «ما جاء فی الخلفاء» از سنن اش، به نقل از جابر بن سمره می گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

«پس از من، دوازده امیر خواهد بود .» .

راوی، در دنباله آورده است:

«ابو عیسی می گوید: این حدیث، صحیح است .» (31) .

ابو داوود در سنن، به نقل از جابر بن سمره می گوید:

شنیدم رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «با دوازده خلیفه، این دین، پیوسته، عزت مند خواهد بود .» . مردم، تکبیر بر آوردند و فریاد زدند . سپس کلمه ای فرمود که نفهمیدم . به پدرم گفتم: «پدر! چه فرمود؟» گفت: «همه، از قریش اند .» . (32)

حاکم، در کتاب «معرفة الصحابه » از مستدرک اش، به نقل از جابر می گوید: نزد رسول الله صلی الله علیه و آله بودم و شنیدم فرمود:

«با وجود دوازده خلیفه، تکلیف و وضع امت، پیوسته آشکار است .» .

احمد بن حنبل، در مسند می گوید:

«این حدیث را، جابر، از سی و چهار طریق، روایت می کند .» . (33)

ابو عوانه، این حدیث را در مسندش آورده است . (34)

ابن کثیر، در البدایة و النهایة (ج 6/ص 248) و طبرانی در المعجم الکبیر (ص 94 و 97) والمناوی در کنوز الحقائق (ص 208) و سیوطی در تاریخ الخلفاء (ص 61) و عسقلانی در فتح الباری (ج 13/ص 179) و بخاری در التاریخ الکبیر (ج 2/ص 158) و خطیب در تاریخ بغداد (ج 14/ص 353) والعینی در شرح البخاری (ج 24/ص 281) و حافظ حسکانی در شواهد التنزیل (ج 1/ص 455) و قسطلانی در ارشاد الساری (ج 10/ص 328) و . . . حدیث مزبور را آورده اند .

محدثان امامیه، از طریق های بسیار زیاد که به تواتر می رسد، سند حدیث را بیان کرده اند . در میان آن ها، سندهای صحیحی است که قابل تردید نیست .

شیخ حر عاملی، در جلد دوم از کتاب ارزش مند اثبات الهداة، نهصد و بیست و هفت روایت با مضمونی نزدیک به هم در امامت دوازده امام آورده که در بسیاری، به گونه ای صریح و روشن، شمار دوازده تن و نام امامان نیز آمده است . برخی از اسناد روایات، صحیح و بی اشکال است و بی هیچ عیبی، به حد تواتر می رسد .

از جمله ی آن ها، نود و پنج روایت در کافی کلینی،

پنجاه و سه حدیث در عیون الاخبار صدوق،

بیست و دو حدیث در معانی الاخبار صدوق،

نود و دو روایت در کمال الدین صدوق،

بیست و دو روایت در امالی صدوق،

هجده حدیث در الغیبة شیخ ابوجعفر طوسی،

یازده روایت در مصباح المتهجد طوسی را آورده است .

ما، هیچ وجه معقولی برای تردید در روایتی که محدثان معتبر از نهصد و بیست و هفت طریق روایت کرده اند، نمی بینم .

چند نکته درباره ی این حدیث

1- تردیدی نیست که حدیث «اثنا عشر خلیفة » از رسول الله صلی الله علیه و آله است که شیعه و سنی از طرق بسیار، آن را روایت کرده اند . روایت بخاری و مسلم - از اهل سنت - و کلینی و صدوق و شیخ طوسی - از شیعه - ما را از دیگر راویان این حدیث، بی نیاز می کند .

2- این احادیث، آشکارا می گوید، امامان ذکر شده در روایت، بر حق اند و از شمار پیشوایان ستم و بیداد، مانند معاویه، یزید، ولید، متوکل، . . . نیستند .

3- شمارشان، دوازده تن است، به تعداد نقیبان بنی اسراییل . خدای بلند مرتبه می فرماید:

«خدا، از بنی اسراییل عهد گرفت، و دوازده بزرگ، میان آنان برانگیختیم [ که پیشوای هر نسلی باشند . ]» . (35)

4- زمانی، بی وجود آنان نخواهد بود .

برای تمامی این احادیث، مصداق و تطبیقی جز امامان دوازده گانه - که آخرین آنان، امام دوازدهم، مهدی منتظر علیه السلام است - و نزد شیعه ی امامیه ی اثنا عشریه شناخته شده اند، سراغ نداریم .

اگر زحمت و مشقتی را که علمایی مانند سیوطی متحمل شده اند تا دوازده امیر پس از رسول الله صلی الله علیه و آله را مرتب کنند، ببینیم، قلب مان مطمئن خواهد شد که مقصود رسول الله صلی الله علیه و آله جز امامان دوازده گانه ی اهل بیت علیهم السلام نیست .

بر توجیهی که سیوطی برای این روایت آورده، محمود ابو ریه، حاشیه ی خوبی زده است:

«خدا بیامرزد آن کسی را که بگوید، سیوطی، [ با این توجیه اش ] مانند کسی است که شبانه برای جمع آوری هیزم برود [ که هر خس و خاری را کورمال و با دست زخمی گرد آورد ] !» . (36)

آن چه بر شمردیم، چهار دسته روایت بود که از لحاظ سند و دلالت، قابل تردید نیست . اگر این احادیث را به هم ضمیمه کنیم، مصداقی حقیقی و دقیق، جز آن چه شیعه ی امامیه ی اثنا عشریه می شناسد، ندارد .

آنانی که مسئله ی غیبت و انتظار را نمی پذیرند، نمی توانند عقیده و نظر خود را مصداق این احادیث بدانند; چرا که در بسیاری زمان ها و در مرحله های بلندی از تاریخ، زنجیره ی امامت، بنابر همه ی مبانی و آرا، جز عقیده ی امامیه ی اثنا عشریه، گسسته شده است و حتی اگر تکلفی را که سیوطی برای ترتیب دادن دوازده امام کشیده شده است، بپذیریم، باز دسته ی نخست و دوم و سوم احادیث، با واقعیت تاریخ اسلامی همخوانی ندارد و مصداقی برای این احادیث پیدا نمی کنیم .

اما آنانی که مسئله ی غیبت و انتظار امام را می پذیرند، مانند اسماعیلیه، اینان نیز نمی توانند تفسیری درست از این چهار گونه احادیث نشان دهند; زیرا، اعتقادشان، مطابقت با دسته ی چهارم، یعنی روایاتی که صراحت دارد شمار خلفای رسول الله صلی الله علیه و آله پس از ایشان، دوازده امام یا امیر است، ندارد .

پس تطبیق و مصداق این روایات، در تاریخ اسلام، منحصرا، [ عقیده و ] گفته ی شیعه ی امامیه است، نه مصداق های دیگر . این استدلال، معنای «مطابقت و انحصار» است [ که در آغاز سخن گفتیم . ]

برای فهم بهتر این استدلال، به حکمی در باب قضا اشاره می کنیم . اگر یک نفر، مبلغی پول در خانه ای بیابد که جز چند نفر معدود بدان جا رفت و شد ندارند و دیگران وارد نمی شوند، و یکی از آن اشخاص، مدعی آن مبلغ شد . اگر کسانی که بدین خانه رفت و شد دارند، چنین ادعایی نداشته باشند، حتما، قاضی، حکم می کند که مال را به سبب نبود ادعای دیگری، به مدعی بدهند . برای این حکم بدیهی، نیاز به بینه یا سوگند یا دیگر راه های اثبات قضایی نیست . اثبات امامت امامان دوازده گانه ی اهل بیت، تا حدودی، مانند این مثال قضایی بدیهی است . از این رو گفتیم، انطباق این روایات بر امامان دوازده گانه ی اهل بیت، از جمله دوازدهمین امام غایب و منتظر علیه السلام انطباقی قطعی و ضروری است و نیاز به تلاش علمی بسیار ندارد . برای تشخیص صحیح مصادیق این تعداد، تنها، باید نگاهی پیراسته و پاک داشت و از پیشینه و ته مانده های فکری و تعصب های کور، خالی بود . خداوند، ما را از آن تعصب کور، در پناه خود نگه دارد .

گزیده ی سخن

سخن را در این باره خلاصه کرده، می گوییم، در برابر ما، دو فرض است:

فرض نخست، درستی عقیده ی شیعه ی امامیه درباره ی امامان اثنا عشر، از جمله حضرت مهدی علیه السلام است .

دومین فرض، نادرستی این باور است .

طبیعی است، اگر در پرتو چهار دسته احادیث گذشته که مناقشه در اعتبار آن ها، مخالف همه ی اصول حدیث شناختی است، و تکذیب و رد آن ها، به معنای انکار رسالت است، به پژوهش و تحقیق درباره ی این دو فرض بپردازیم، به آسانی، تفسیری واقعی و تاریخی از این چهار گونه احادیث خواهیم فهمید و آن، درستی عقیده ی شیعه است .

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:14 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

امام مهدی علیه السلام و مسئله ی طول عمر

امام مهدی علیه السلام و مسئله ی طول عمر واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

تولد امام مهدی (علیه السلام) در سحرگاه نیمه ی شعبان سال (256 ه . ق) مورد تائید همه دانشمندان شیعه و بسیاری از دانشمندان پیرو مکتب خلفاست این نوشتار ضمن بررسی پیشینه ی این موضوع از کتب علمای شیعه به بررسی آیات، روایات پیامبر (ص) و از منظر عقل و نگاه علوم تجربی به این مسئله پرداخته است .

طبق روایات، امام مهدی (علیه السلام) که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت، فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است که در نیمه ی شعبان سال 256 ه . ق متولد شده است .

این حقیقت، مورد تایید همه ی دانشمندان شیعه ی امامیه و جمع کثیری از دانشمندان اهل سنت است . (1)

معنای روشن این سخن، آن است که آن ذخیره ی الهی، دارای عمری طولانی است . تاکنون، بیش از هزار و صد پنجاه سال از عمر مبارک آن حضرت گذشته است .

داشتن طول عمر، به این اندازه بر خلاف عرف و عادتی است که در میان مردم جهان جریان دارد .

موضوع طول عمر در عصر حاضر، امری حل شده است، و حداکثر، از حد یک استبعاد ابتدایی فراتر نمی رود; زیرا، در همین سال ها و دهه های اخیر، در روزنامه ها و مجلات، به نام افرادی بر می خوریم که عمرهایی در حد صد و پنجاه تا دویست و پنجاه سال داشته اند . (2)

آری، مسئله ی طول عمر امام زمان (علیه السلام) از دید ما، نه یک ایراد، بلکه یک استبعاد و اظهار تعجب است، اما از آن جا که مخالفان شیعه، همین استبعاد را یک اشکال تلقی کرده و درباره ی آن به بزرگ نمایی پرداخته اند و تا آن جا پیش رفته اند که مسئله ی طول عمر امام مهدی (علیه السلام) را دلیل انکار وجود آن حضرت قرار داده اند، خود را ملزوم می دانیم که این مسئله را بررسی کنیم و به منظور روشن شدن اذهان و رفع استبعاد از فکر و اندیشه ی مخالفان، مطالبی را تقدیم داریم .

پیشینه ی مسئله ی طول عمر

از نخستین سال های پیدایش مشکلی به نام طول عمر امام زمان (علیه السلام)، اندکی بیش از ده قرن می گذرد . از آن روزگار تاکنون، همواره، از سوی مخالفان موضوع امامت، به مسئله ی طول عمر امام مهدی (علیه السلام) دامن زده شده است .

تقسیم کتب شیعه

آثار و تالیفات دانشمندان شیعه را از منظر «مسئله ی طول عمر» ، به طور مشخص، می توان به دو دسته تقسیم کرد:

دسته ی یکم، آثاری است که به طور تقریب . قبل از سال 370 ه . ق تالیف شده است .

دسته ی دوم، آثاری است که پس از تاریخ یاد شده به رشته ی تحریر در آمده است .

در آثار دسته ی نخست، هیچ اثری از مسئله ی طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) دیده نمی شود . و این، بدان معنا است که عمر مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) تا این زمان، طبیعی می نموده، لذا از ناحیه ی طول عمر ایشان، پرسشی در اذهان جامعه ی آن روز وجود نداشته است .

از آثار این دوره می توان از بصائر الدرجات، نوشته ی محمد بن حسن صفارقمی (در گذشته ی 290 ه . ق) و کافی، اثر شیخ کلینی رازی (در گذشته ی 329 ه . ق) و شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، نوشته ی قاضی نعمان بن محمد تمیمی مغربی (در گذشته ی 363 ه . ق) (3) و کتاب الغیبة، اثر شاگرد برجسته ی شیخ کلینی، محمد بن ابراهیم نعمانی (4) معروف به «ابن ابی زینب » نام برد .

گرچه تاریخ درگذشت دانشمند اخیر، به درستی معلوم نیست، اما از این که وی، در اثر خود، هیچ سخنی از مسئله ی طول عمر به میان نیاورده . . . است، چنین بر می آید که تا زمانی که او کتاب اش را می نوشته، عمر امام عصر (علیه السلام)، عمری متعارف بوده و از ناحیه ی طول عمر آن حضرت، هنوز پرسشی در اذهان آحاد جامعه ی اسلامی وجود نداشته است و دانشمند یاد شده نیز، احتمالا، به همین دلیل، متعرض این مسئله نشده است . از همین جا می توان حدس زد که درگذشت این عالم بزرگوار، به احتمال زیاد، قبل از سال 375 ه . ق بوده است; زیرا، مشکل طول عمر، در دهه های پایانی سده ی چهارم ه ق مطرح بوده است و دانشمندانی که در این زمان می زیسته اند، متعرض آن شده اند .

مرز نهایی عمر متعارف

شواهد موجود، نشان می دهد که در دهه های آخر سده ی چهارم ه . ق، دانشمندان و توده های مردم، مرز نهایی عمر متعارف را صد و بیست سال می دانسته اند و عمر مبارک امام زمان (علیه السلام) در سال 375 ه . ق از این حد گذشته و حالت غیرمتعارف پیدا کرده است . از این زمان به بعد، در میان بخش هایی از مردم، و حداقل در میان افراد بهانه جو، پرسش هایی در مورد طول عمر آن حضرت پدید آمده است .

شیخ صدوق نخستین پژوهنده ی طول عمر امام مهدی (علیه السلام)

اسناد و مدارک موجود، نشان می دهد، نخستین دانشمندی که به طرح مسئله ی طول عمر امام زمان (علیه السلام) پرداخته، ابو جعفر محمد بن علی ابن بابویه قمی، معروف به «شیخ صدوق » (در گذشته ی 381 ه . ق) است . وی، در کتاب خود، کمال الدین و تمام النعمة (5) به تفصیل، به مسئله ی طول عمر پرداخته و به پرسش های مخالفان مسئله ی طول عمر امام مهدی (علیه السلام) پاسخ گفته است .

وی، فصل جامعی از کتاب یاد شده را به زندگی «معمرین » اختصاص داده است و ده ها نفر از معمرین را که عمری بیش از صد و بیست سال داشته اند، نام می برد و شرح حال و زندگی هر یک از آنان را به صورت مختصر ذکر می کند .

در میان این جمعیت، که بسیاری از آنان قبل از اسلام و شماری پس از اسلام می زیسته اند - عمرهایی بین صد و بیست تا سه هزار سال به چشم می خورد .

مؤلف ارج مند، در پایان این فصل از کتاب خود می نویسد:

خیرهایی که در مورد افراد دارای عمر طولانی ذکر کردم، اختصاص به شیعه ندارد، بلکه مخالفان ما نیز این خبرها را از طرق مختلف نقل کرده اند و بر آن صحه گذارده اند . (6)

از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز روایت شده که فرمود:

آن چه در میان امت های پیشین روی داده، همانند آن، در میان این امت نیز وجود خواهد داشت .

حال که عمر طولانی در میان پیشینیان به حقیقت پیوسته، چرا برخی قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را به خاطر عمر طولانی اش انکار می کنند، بخصوص که در مورد ایشان، خبرهای فراوانی از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و امامان معصوم (علیه السلام) به ما رسیده است (7) ؟ !

قابل ذکر است که مرحوم صدوق، مسئله ی طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) را تنها از طریق «تجربه ی تاریخی » و افراد دارای عمر طولانی، مورد بررسی قرار داده، و متعرض سایر ادله ای که در بحث طول عمر می توان بدان استناد کرد، نشده است .

سده ی پنجم

1 - شیخ مفید

عالم دیگری که در اویل سده ی پنجم ه . ق، به مسئله ی طول عمر امام زمان (علیه السلام) پرداخته، محمد بن محمد بن نعمان، معروف به «شیخ مفید» ، (336 - 413 ه . ق) است .

وی امکان طول عمر را در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) از دو دیدگاه مورد بررسی قرار داده است:

نخست، از راه تجربه ی تاریخی وارد شده است و جمع زیادی از پیروان ادیان و ملل مختلف را که عمری دراز داشته اند، ذکر کرده، سپس با استناد به قرآن، از نوح پیامبر (علیه السلام) نام می برد که در میان قوم اش، نهصد و پنجاه سال اقامت کرد (8) .

2 - کراجکی

عالم دیگر سده ی پنجم، محمد بن علی بن عثمان کراجکی (در گذشته ی 449 ه . ق) است . وی، از جمله ی عالمانی است که به تفصیل، پیرامون مسئله ی طول عمر امام مهدی (علیه السلام) سخن گفته و اثر مستقلی به نام کتاب البرهان علی صحة طول عمر الامام صاحب الزمان تالیف کرده است . (9)

دانشمند یاد شده، نخست، به قرآن کریم استناد می کند و عمر طولانی نوح و خضر را یادآور می شود، سپس از ابلیس نام می برد که به تصریح قرآن، از روزگار آدم، و حتی پیش از آن، تاکنون زنده است .

وی، سپس، جمع کثیری از معمرین را ذکر می کند که از عمر دراز برخوردار بوده اند، و عمر طولانی آنان، افزون بر امت اسلامی، مورد قبول یهودیان و مسیحیان نیز قرار دارد . (10)

3 - شیخ طوسی

سومین دانشمندی که در سده ی پنجم، متعرض مسئله ی طول عمر شده و برای پاسخگویی به این مشکل، به چاره جویی پرداخته، محمد بن حسن طوسی (385 - 460 ه . ق) است .

وی، در کتاب الغیبه، مسئله ی طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) را از دو منظر مورد بررسی قرار داده است:

نخست، به احادیثی تمسک می کند که صاحبان صحاح اهل سنت در مورد دجال نقل کرده اند که در زمان رسول خدا (علیه السلام) متولد شده است و به حیات خود ادامه می دهد تا در آخر الزمان خروج کند .

دوم، به «تجربه ی تاریخی » استناد می کند و نمونه های متعددی از «معمرین » را ذکر می کند (11)

سده ی ششم

امین الاسلام طبرسی

امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، از دانشمندان سده ی ششم ه . ق است . نظر به این که عمر طولانی هم در قرآن آمده، مانند عمر نوح و مسیح، و هم مورخان، در تاریخ، از افرادی با عمر طولانی نام برده اند، به همین دلیل، دانشمند یاد شده، طول عمر را مسئله ای عادی می داند و آن را امری خارق العاده به شمار نمی آورد و معتقد است که طولانی شدن زمان، وجود حیات را نفی نمی کند .

وی، افزون بر استناد به دو دلیل گذشته، به قدرت الهی نیز تمسک می کند و می نویسد:

حال که ثابت شد که خداوند سبحان، به شماری از انسان ها، اعم از پیامبران و غیر آنان، عمر طولانی داده و این اقدام بر خلاف قدرت و حکمت خداوند نیست، چرا عمر طولانی صاحب الزمان (علیه السلام) انکار می شود، بخصوص که او، حجت خداوند بر بندگان اش است و خلیفه ی خدا است در زمین؟ !

آری، خداوندی که به نوح و خضر و عیسی و . . . عمر طولانی داده، قادر است به امام صاحب الزمان (علیه السلام) نیز عمر طولانی دهد . دانشمند یاد شده، سپس از نگاه اعجاز به مسئله ی طول عمر می نگرد; چرا که پیامبران و امامان، از قدرت اعجاز برخوردارند (12) و ممکن است در مسئله ای مانند طول عمر، از آن بهره گیرند . (13)


 حوزه/گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html

پی نوشت ها:

1) ر . ک: «امام مهدی منتظر در نهج البلاغه » ، نوشته ی مهدی فقیه ایمانی . در این کتاب، نام صد و دو نفر از دانشمندان اهل سنت ذکر شده که همگی، به ولادت امام مهدی (علیه السلام) در سال 255 یا 256 ه . ق تصریح کرده اند .

در کتاب دفاع عن الکافی نوشته ی هاشم حبیب العمیدی، جلد دوم، بیست و شش نفر به این آمار افزوده شده است .

2) سالنامه ی پارس، ص 100 (نقل از کتاب شیعه چه می گوید؟ ص 287، حاج سراج انصاری).

3) شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، چاپ مؤسسه ی انتشارات اسلامی وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم .

4) طبقات اعلام الشیعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 230، دارالکتاب العربی، چاپ یکم، 1390 ه . ق .

5) کمال الدین و تمام النعمة، ص 553 - 576 .

6) قابل ذکر است که شماری از دانشمندان اهل سنت، از جمله ابو حاتم سیستانی، کتاب مستقلی در مورد «معمرین » تالیف کرده است .

7) کمال الدین و تمام النعمة، ص 576 .

8) مضفات شیخ مفید، ج 3، ص 93 - 103، با تحقیق سید محمد قاضی، چاپ کنگره ی هزاره ی شیخ مفید، چاپ اول، سال 1413 ه . ق .

9) این کتاب، هم اکنون بخشی از جلد دوم کنز الفوائد را تشکیل می دهد .

10) کنز الفوائد، محمد بن علی بن عثمان کراجکی، ج 2، ص 114 - 158، با تحقیق شیخ عبدالله نعمه، انتشارات دارالذخائر، قم، 1410 ه . ق .

11) کتاب الغیبه، محمد بن حسن طوسی، ص 113 - 126، با تحقیق عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، مؤسسه ی معارف اسلامی، قم، چاپ اول، 1411 ه . ق .

12) پیروان برخی از فرق اسلامی، این اقدام اولیا را کرامت نامیده اند، نه معجزه .

13) اعلام الوری یاعلام الهدی، امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، ج 2، ص 305 - 310 با تحقیق مؤسسه ی آل البیت، چاپ اول، 1417 ه . ق .

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:14 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

آيا امام عصر (عج) زمان ظهورش را مى داند؟

آيا امام عصر (عج) زمان ظهورش را مى داند؟ واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

بحثى مفصل در روايات اهل بيت سلام اللّه عليهم اجمعين در كتب معتبره عنوان شده است كه آيا حجج الهى و ائمه معصومين سلام اللّه عليهم اجمعين به تمام حوادث و آنچه كه پيش مى آيد و در گذشته روى داده و يا در آينده انجام مى شود عالم هستند يا خير؟ براى روشن شدن اين حقيقت و به ويژه اينكه آيا وجود مقدس امام زمان ارواحنا له الفداء علم به وقت ظهور خود دارند يا نه ، از بيانات رسيده از ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين استفاده مى كنيم .

امام باقر و علم رسول اكرم و ساير انبياء عليهم السلام

ابى بصير از حضرت باقر عليه السّلام از كيفيت علم رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى پرسد. آن حضرت مى فرمايند:

سئل على عليه السّلام عن علم النبى صلى الله عليه و آله فقال : علم النبى علم جميع النبيين و علم ما كان و ما هو كائن الى قيام الساعة ثم قال والذى نفسى بيده انى لاعلم علم النبى صلى الله عليه و آله و علم ما كان و ما هو كائن فيما بينى و بين قيام الساعة .

سؤال شد از على عليه السّلام از علم پيامبر صلى الله عليه و آله ، فرمود: علم پيامبر يعنى علم همه انبياء (يعنى علم همه انبياء در خدمت و نزد رسول گرامى اسلام است ) و پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله عالم به ماكان و مايكون است (آنچه در گذشته بوده و هرچه كه اكنون در دست اقدام است و كارهايى كه در آينده انجام مى گيرد) تا روز قيامت .

قسم به خداوندى كه جانم در كف قدرت اوست كه من (على عليه السّلام ) همه دانشهاى رسول معظم صلى الله عليه و آله را مى دانم و از آنچه كه در گذشته در دنيا رخ داده و هرچه كه اكنون در دست اقدام است و امورى كه در آينده عملى خواهد شد عالم هستم .

اين است شاءن علمى امام عليه السّلام ، و طبق مدارك قطعيه اين مقام به امر خداوند و رسول مكرمش امروز (زمان غيبت ) اختصاص به حضرت بقية الله روحى له الفداء دارد. بنابراين ، چگونه ممكن است كسى كه وارث علوم همه انبياء و ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين است و علم ماكان مايكون و ماهو كائن را دارد از مهمترين مساءله حياتى خويش (يعنى روز ظهور و قيامش ) آگاهى نداشته باشد؟ حاشا و كلا، بلكه مى داند ولى چون از اسرار بزرگ الهى است ، نبايد گفته شود؛ لذا فرمودند ((لانوقت ))، يعنى روز و وقت ظهور را تعيين نمى كنيم .

ائمه معصومين عليهم السلام در پيشگاه خداوند بزرگ

امام صادق عليه السّلام موقعيت وجودى ائمه سلام اللّه عليهم را در اين روايت چنين بيان فرموده اند:

نحن ولاة امر الله و خزنة علم الله و عيبة وحى الله .

1. ما فرمانروايان از طرف خداوند هستيم .

2. ما خزانه داران علوم الهى هستيم .

3. ما مركز اسرار الهى هستيم .

چگونه ممكن است كه امام عليه السّلام خازن علم خداوند باشد، مركز اسرار ذات پاك حق باشد - يعنى خداوند اسرار خودش را به دست آنها داده باشد - و از طرف او فرمانرواى عالم هستى باشد اما از روز قيام و هنگام انتقام از دشمنان خداوند كه براى او ذخيره شده است بى اطلاع باشد؟

موقعيت علمى امام عليه السّلام

امام باقر عليه السّلام به راوى مى فرمايند:

والله انا لخزان الله فى سمائه و ارضه لا على ذهب و لا على فضة الا على علمه .

به خدا سوگند ما خزانه داران خداوند در آسمانها و زمين هستيم و البته نه بر طلا و نقره بلكه بر علم او.

امروز وجود مقدس امام عصر روحى له الفداء گنجهاى علم خداوند در نزد آن وجود مقدس است ، آنوقت چگونه ممكن است كه از علم به ظهور خود كه در راءس تمام مسائل حياتى عالم آفرينش قرار دارد، بى اطلاع باشد؟

ابى حمزه مى گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله از خداوند متعال نقل مى كنند كه فرمود:

استكمال حجتى على الاشقياء من امتك من ترك ولاية على والاوصياء من بعدك فان فيهم سنتك و سنة الانبياء من قبلك و هم خزانى على علمى من بعدك ثم قال رسول الله صلى الله عليه و آله لقد انباءنى جبرئيل عليه السلام باسمائهم و اسماء آبائهم .

حجت من بر اشقياى امت تو تمام است ، يعنى آنهايى كه ولايت على بن ابى طالب (عليه السّلام ) و جانشينان بعد از او را نپذيرفتند؛ زيرا در وجود مقدس اميرالمؤ منين و ائمه بعد از او روش شما و همه پيامبران در او و ائمه بعد از او وجود دارد و نيز على (عليه السّلام ) و ائمه بعد از او خزانه دار علم من اند (پس امروز كه حضرت ولى عصر عليه السّلام نگهبان و خزانه دار علم خداوند است ، چگونه مى شود كه علم به وقت و روز و ساعت ظهور از آن حضرت پنهان بماند؟). آنگاه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: جبرئيل عليه السّلام نامهاى ائمه و نامهاى پدرانشان را به من خبر داده است .

اگر تملك زبان مى داشتيد و مى توانستيد رازدار باشيد، هر آينه به شما خبر مى دادم از آنچه به زيان و نفع شماست .

جهات مختلفه دانش ائمه معصومين عليهم السلام

امام موسى بن جعفر عليهماالسلام مى فرمايند:

مبلغ عملنا على ثلاثة وجوه ماض و غابر و حادث فاما الماضى فمفسر و اما الغابر فمزبور و اما الحادث فقذف فى القلوب و نقر فى الاسماع و هو افضل علمنا لانبى بعد نبينا.

دانش ما ائمه بر سه قسم است :

1. علم به گذشته كه براى ما تفسير كرده اند (مفسر يا خداوند بزرگ است يا رسول او يا امام پيش از هر امام ).

2. علم به آينده و آنچه در جهان واقع مى شود (در لوح محفوظ يا در جامعه يا مصحف حضرت فاطمه - سلام اللّه عليها نوشته شده كه امام معصوم از همه آنها باخبر است ).

3. علم به آنچه در آينده رخ مى دهد (از رويدادهايى كه در آنها بدا حاصل مى شود) آگاهى ما به آنها از طريق الهام در دل و يا به صورت سخن گفتن فرشته در گوش است ، و اين برترين دانش ماست ، و هرگز پيامبرى بعد از پيامبر ما نخواهد بود.

ائمه و رازدارى

امام باقر عليه السّلام به عبدالواحد فرزند مختار مى گويد:

لوكان لا لسنتكم اوكية لحدثت كل امرى ء بما له و عليه .

اگر تملك زبان مى داشتيد و مى توانستيد رازدار باشيد، هر آينه به شما خبر مى دادم از آنچه به زيان و نفع شماست .

علم امام عليه السّلام نامحدود است و همه چيز در دايره علمش منعكس مى باشد. پس چگونه امام عصر روحى له الفداء از وقت ظهور خود خبر ندارد؟

آرى ، اگر كسى بگويد كه امام عليه السّلام نمى داند چه وقت ظهور مى كند نسبت جهل و نادانى به امام داده و پيداست كه اگر كسى نسبت جهل به امام عليه السّلام بدهد مجازاتش ‍ چه خواهد بود.

آنچه از روايت مذكور استفاده مى شود عدم ظرفيت شيعيان براى گرفتن اسرار از ائمه معصومين سلام اللّه عليهم است (به ويژه در اين زمان تاريك غيبت كبرى از وجود مقدس آقا حضرت صاحب الامر روحى له الفداء آن هم در ارتباط با تعيين وقت ظهور).

امام صادق عليه السّلام و كتب جفر و جامعه و مصحف فاطمه (س )

ابى بصير گويد:

دخلت على ابى عبدالله عليه السلام فقلت له جعلت فداك انى اساءلك عن مساءلة هيهنا احد يسمع كلامى ؟ قال فرفع ابو عبدالله عليه السّلام سترا بينه و بين بيت آخر فاطلع فيه ثم قال يا ابا محمد سل عما بدالك قال قلت جعلت فداك ان شيعتك يتحدثون ان رسول الله صلى الله عليه و آله علم عليا عليه السّلام بابا يفتح له منه اءلف باب قال فقال يا ابا محمد علم رسول الله صلى الله عليه و آله عليا عليه السّلام الف باب يفتح من كل باب الف باب قال قلت هذا والله العلم قال فنكت ساعة فى الارض ثم قال انه لعلم و ما هو بذلك قال ثم قال يا ابا محمد و ان عندنا الجامعة و ما يدريهم ما الجامعة ؟ قال قلت جعلت فداك و ما الجامعة ؟ قال صحيفة طولها سبعون ذراعا بذارع رسول الله صلى الله عليه و آله و املائه من فلق فيه و خط على بيمينه فيها كل حلال و حرام و كل شى ء يحتاج الناس اليه حتى الارش فى الخدش و ضرب بيده الى قال تاءذن لى يا ابا محمد قال قلت جعلت فداك انما انا لك فاصنع ما شئت قال فغمزنى بيده و قال حتى ارش هذا كانه مغضب قال قلت هذا والله العلم قال انه لعلم و ليس بذالك ثم سكت ساعة ثم قال و ان عندنا الجفر و ما يدريهم ما الجفر قال قلت و ما الجفر قال وعاء من ادم فيه علم النبيين و الوصيين و علم العلماء الذين مضوامن بنى اسرائيل قال قلت ان هذا هو العلم قال انه لعلم و ليس بذلك ثم سكت ساعة ثم قال و ان عندنا لمصحف فاطمة عليهاالسلام و ما يدريهم ما مصحف فاطمة (ع )؟ قال قلت و ما مصحف فاطمة ؟ قال مصحف فيه مثل قرآنكم هذا ثلاث مرات والله ما فيه من قرانكم حرف واحد قال قلت هذا والله العلم قال انه لعلم و ما هو بذاك ثم سكت ساعة ثم قال ان عندنا علم ما كان و علم ما هو كائن الى ان تقوم الساعة قال قلت جعلت فداك هذا هو والله العلم قال انه لعلم و ليس بذاك قال قلت له جعلت فداك فاى شى ء العلم قال ما يحدث بالليل و النهار الامر بعد الامر والشى ء الى يوم القيامة .

شرفياب محضر امام صادق عليه السّلام شدم ، عرض كرم : قربانت گردم ، مى خواهم از شما موضوعى بپرسم . آيا در اينجا غير از ما كسى هست كه سخن مرا بشنود؟ مى گويد امام پرده وسط اطاق را بالا زد تا ابى بصير ببيند كه كسى نيست .

آنگاه فرمود: اى ابى بصير! هرچه مى خواهى سؤ ال كن عرض كردم : قربانت گردم ، شيعيان شما مى گويند اميرالمؤ منين سلام اللّه عليه يك باب از علم از پيامبر بزرگ صلى الله عليه و آله آموخت كه از آن هزار باب علم بر روى حضرت على باز شده است .

حضرت فرمود: اى ابابصير! رسول اكرم صلى الله عليه و آله هزار باب از علم به على عليه السّلام ياد داد كه از هر باب هزار باب علم به روى آن حضرت باز شد. ابابصير مى گويد عرض كردم : به خدا سوگند، اين است علم . ابى بصير مى گويد:

مولايم ساعتى با انگشتان مباركش بر زمين زد و فرمود: مسلما اين علم است ، اما آن علم كامل و همه جانبه نيست . فرمودند: كتاب جامعه نزد ماست و مردم نمى دانند جامعه چيست . مى گويد عرض كردم : جامعه چيست ؟ فرمود: كتابى است كه طول آن هفتاد ذراع است با ذراع رسول اكرم صلى الله عليه و آله و آن را به زبان مبارك بيان فرموده و حضرت على عليه السّلام نوشته است .

 به تمام احكام الهى از واجب و حرام و هرچه مردم نياز به آن دارند در آن هست ، حتى ديه و جرم يك خراش . در اين موقع امام صادق عليه السّلام دست مباركشان را بر من زده ، فرمودند: اجازه مى دهى ؟ عرض كردم : مولاى من ! هرچه ميل داريد عمل كنيد. آنگاه حضرت يك نشگون (يا در اصطلاح فارسيها يك پنجير) به من گرفت و فرمود: حتى جزاى اين عمل كوچك هم در آن بيان شده است .

در اين موقع امام عليه السّلام به نظر غضبناك مى رسيدند. عرض كردم : قربانت بروم ، والله اين علم است . فرمودند: آرى ، اين علم است اما دانش نهايى نيست . سپس لختى سكوت كردند و سپس فرمودند: در نزد ما كتاب جفر است ، و مردم چه مى دانند جفر چيست .

عرض كردم : قربانت شوم ، جفر كدام است ؟ فرمود: ظرفى است كه تمام علوم انبياء و اوصياء و دانشمندان بنى اسرائيل ، همه در آن است . عرض كردم : قربانت گردم ، اين است معنى علم ؟ فرمودند: اين علم است اما باز علم كامل نيست . آنگاه مدتى ساكت ماندند و فرمودند: نزد ماست مصحف مادرم فاطمه ، و مردم چه مى دانند مصحف فاطمه چيست .

عرض كردم : مصحف فاطمه چيست ؟ فرمودند: سه برابر قرآن شماست ، به خدا سوگند، يك كلمه از قرآن شما در آن مصحف نيست . عرض كردم : به خدا علم كامل اين است . فرمودند: اين كتاب علم است اما علم كامل نيست . و لحظاتى خاموش شدند، آنگاه فرمودند: در نزد ماست علم به آنچه گذشته و هرچه كه در آينده واقع مى شود تا قيام قيامت .

عرض كردم : به خدا سوگند، علم نهايى اين است . فرمودند: اين علم است اما علم كامل نيست . ابى بصير مى گويد عرض كردم : پس علم كامل و نهايى چيست ؟ فرمود: علم كامل آن است كه همواره در تزايد باشد، و بر آنچه در شبانه روز پديد مى آيد، بر فرمانهايى كه صادر مى شود و حوادثى كه تا روز قيامت رخ مى دهد، احاطه داشته باشد.

اين كتابها و علمها در نزد حضرت بقية الله ارواحنا له الفداء است . آيا باز هم مى توان باور كرد با اين قدرت بى نهايت علمى ، آن حضرت عالم به روز و سال ظهور و ساعت قيام جهانى اش نباشد؟ ابدا. او مى داند و بايد هم بداند، اما از اسرار بزرگ خداوندى است و كسى به آن آگاهى پيدا نخواهد كرد.

(اللهم عجل فرجه و اجعلنا من اعوانه و انصاره ).

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:14 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت

امام مهدی علیه السلام و مسئله ی طول عمر(2)

امام مهدی علیه السلام و مسئله ی طول عمر(2) واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

سده ی هفتم

1 - خواجه نصیر طوسی

خواجه نصیر الدین طوسی (597 - 672 ه . ق) در بررسی مسئله ی طول عمر، از دو دلیل استمداد جسته است:

نخست، به دلیل قدرت و علم خداوند تمسک می کند و می گوید، کسی که اعتقاد داشته باشد که خداوند، قادر و عالم است، مسئله ی طول عمر نزد او، امری بعید نخواهد بود .

سپس، از دلیل «تجربه ی تاریخی » بهره می گیرد و از افرادی نام می برد که از عمر درازی برخوردار بودند و هم اکنون نیز زنده اند، مانند خضر و الیاس (از پیامبران) و دجال و سامری (از شقاوت مندان).

وی در بیان نتیجه ی بحث می نویسد:

حال که در دو سوی این مسئله، یعنی هم در جانب پیامبران خدا و هم در جانب دشمنان خدا، داشتن طول عمر جایز است، چرا در جانب وسط که اولیای خدا باشند، طول عمر جایز نباشد؟ ! (14)

2 - محقق اربلی

علی بن عیسی اربلی (در گذشته ی 693 ه . ق) مسئله ی طول عمر را امری عادی به حساب می آورد و برای اثبات آن، نخست، به قرآن کریم استناد . می کند که به صراحت، عمر طولانی را برای نوح پیامبر مورد تایید قرار داده است . سپس به روایاتی تمسک جسته است که براساس آن، خضر . طولانی ترین عمر را در میان فرزندان آدم دارد .

وی، آن گاه، به تاریخ مراجعه می کند و شمار زیادی از افراد دارای عمر طولانی را نام می برد که پیش از اسلام و یا معاصر بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در میان عرب و غیرعرب می زیسته اند .

وی، سپس، به دلیل قدرت خداوند تمسک می کند و طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) را در پرتو قدرت الهی، کاملا، ممکن و عملی می داند . (15)

قابل ذکر است که محقق اربلی . در بحث طول عمر، تا حدود زیادی تحت تاثیر امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی قرار دارد .

3 - ابن میثم بحرانی

کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی (636 - 699 ه . ق)، مسئله ی طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) را نه یک اشکال، بلکه آن را یک استبعاد می داند و برای رفع استبعاد، به سه دلیل تمسک می کند:

نخست، به «تجربه ی تاریخی » استناد می کند و با مراجعه به اخبار معمرین، مقدار عمر حضرت مهدی (علیه السلام)، و حتی بیش از آن را امری عادی به حساب می آورد . سپس، به قرآن مراجعه می کند و از اقامت نهصد و پنجاه ساله ی نوح در میان قوم اش نام می برد . آن گاه به سنت مراجعه می کند و از داستان خضر و الیاس و دجال و سامری نام می برد . حیات این دو پیامبر و حیات دجال و سامری، مورد اتفاق فریقین است . (16)

سده ی هشتم

علامه ی حلی

حسن بن یوسف بن مطهر، معروف به علامه ی حلی، (648 - 726 ه . ق) از بزرگان علمای شیعه در سده ی هشتم ه . ق است . (17)

دانشمند یاد شده، مسئله ی طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) را نه یک اشکال، بلکه یک استبعاد می داند، آن هم استبعادی ضعیف .

وی، برای رفع استبعاد، به دو دلیل تمسک می کند:

نخست، این که امکان عمر طولانی، امری مسلم و تردیدناپذیر است .

دوم این که عمر طولانی، در گذشته ی تاریخ، واقع شده است . (18)

سده ی یازدهم

فیض کاشانی

مولی محسن فیض کاشانی (در گذشته ی 1091 ه . ق) معتقد است، با وجود خبرهای فراوانی که از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و امامان معصوم (علیه السلام) در باره ی غیبت و طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) رسیده و نزدیک است که به حد تواتر برسد، طول عمر آن حضرت، امر شگفت آوری نیست . به خصوص که نظیر آن، در میان پیامبران و اولیای الهی، فراوان روی داده است و در میان سلاطین و پادشاهان گذشته نیز نمونه هایی از طول عمر به چشم می خورد .

در خبر صحیح، از رسول گرامی نقل است که فرمود:

هر چه در میان امت های پیشین وجود داشته، بدون هیچ کم و کاستی، در میان این امت نیز نظیر آن وجود خواهد داشت .

مرحوم فیض، آن گاه مسئله ی طول عمر را از دیدگاه قرآن بررسی می کند و از نوح پیامبر نام می برد که به تصریح قرآن، نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود زیسته است . پس از آن، با استناد به حدیثی از امام صادق (علیه السلام) شماری از پیامبران را نام می برد که از عمری طولانی برخوردار بوده اند .

در پایان می نویسد:

به، اعتقاد اکثر امت اسلامی، عیسی و خضر، از اولیای خدا و نیز دجال و ابلیس نفرین شده، تاکنون زنده اند . (19)

سده ی دوازدهم

علامه ی مجلسی (20)

علامه محمد باقر مجلسی (1037 - 1111 ه . ق) در اثر پر ارج خود، بحارالانوار، بحث طول عمر را طرح می کند و در باره ی آن به بررسی می پردازد .

دانشمند یاد شده، در بررسی مسئله ی طول عمر، به بیان یک دلیل بسنده و تنها از «تجربه ی تاریخی » استفاده می کند و شمار زیادی از معمرین را نام می برد . (21)

سده ی چهاردهم

1 - محدث نوری (22)

میرزا حسین نوری (1254 - 1320 ه . ق) مسئله ی طول عمر امام زمان (علیه السلام) را از دیدگاه های مختلفی مورد بررسی قرار داده است .

نخست، شماری از رجال اهل سنت را نام می برد که اینان در طی اعصار و قرون مختلف، شخصا، به زیارت امام مهدی (علیه السلام) شرف یاب شده اند . سپس مسئله را از دید تاریخ مورد بررسی قرار می دهد و جمع کثیری از افراد با عمر طولانی را نام می برد . وی، آن گاه، مسئله را از دید اهل سنت پیامبر (علیه السلام) مورد بررسی قرار می دهد، و از دجال وابن صیاد نام می برد که دانشمندان سنت، احادیث آن را در آثار خود نقل کرده اند .

دانشمند یاد شده، بحث خود را با ذکر چهار تن از پیامبران الهی که دارای عمر طولانی بوده و هنوز زنده اند، یعنی عیسی (علیه السلام) و خضر (علیه السلام) و الیاس (علیه السلام) و ادریس (علیه السلام)، به پایان می برد . (23)

2 - آیة الله لطف الله صافی گلپایگانی

دانشمند یاد شده، مسئله ی طول عمر امام مهدی (علیه السلام) را نه یک ایراد، بلکه آن را یک استبعاد می داند که از سوی برخی از دانشمندان اهل سنت مطرح گشته است .

ایشان، استبعاد در امور علمی و مطالب اعتقادیی را که با دلایل قطعی، اعم از عقلی و نقلی، به اثبات رسیده، نوعی بدگمانی به قدرت خداوند می داند . وی، امکان طول عمر را از زاویه های مختلف مورد بررسی قرار می دهد .

او، نخست، مسئله ی طول عمر را از دید قدرت الهی مورد بررسی قرار می دهد و سپس، طول عمر را از دید قران کریم و نت شریف به بحث می گذارد و آن گاه مسئله را از دید تجربه ی تاریخی، مورد کاوش قرار می دهد، و سرانجام، مسئله را از دیده علم تجربی می نگرد . (24)

3 - استاد محمدرضا حکیمی

دانشمند یاد شده، مسئله ی طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) را از نظر گاه های مختلف مورد بررسی قرار داده است .

نخست، مسئله را از دید علوم تجربی و زیست شناختی مورد بررسی قرار می دهد و نمونه ای از نظر برخی از زیست شناسان را در مورد این که عمر بشر، اندازه و حد ثابتی ندارد، نقل می کند .

سپس، مسئله را از منظر قوانین طبیعی مورد بحث قرار می دهد و اثبات می کند که قوانین طبیعت، طول عمر زیاد را نفی نمی کند . آن گاه، طول عمر را از دید تجربه ی تاریخی بررسی می کند و نشان می دهد که در تجربه ی تاریخ طولانی بشر، زیاد بوده اند افرادی که از عمر طولانی برخوردار بوده اند .

در ادامه ی بحث، به معرفی شماری از کتب تاریخ می پردازد که در آن، نام برخی از معمرین ذکر شده است .

پس از آن، نمونه هایی از طولانی بودن عمر را که در عصر حاضر روی داده، ذکر می کند، و در بحث زیبایی نشان می دهد که میان پیری و مرگ، ارتباطی قطعی و رابطه ای کلی وجود ندارد، همچنان که میان طول عمر و پیری نیز رابطه ای قطعی و کلی وجود ندارد .

وی، آن گاه، به بررسی اسرار تغذیه و نقش آن در سلامت و طول عمر انسان می پردازد .

دانشمند یاد شده، سپس سخن تنی چند از دانشمندان علوم تجربی و فلاسفه و حکمای اسلامی را در مورد امکان طول عمر نقل می کند و بحث خود را با بررسی طول عمر از دید قدرت الهی، پایان می دهد .

قابل ذکر است که در اثر استاد حکیمی، مباحث سودمندی در موضوع طول عمر و سایر زمینه های بحث مهدویت، وجود دارد . (25)

4 - علامه شهید سید محمدباقر صدر

دانشمند یاد شده در یک بحث عالمانه و زیبا، مسئله ی طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) را نخست از دیدگاه امکان علمی و امکان فلسفی یا منطقی، مورد بررسی قرار می دهد و امکان زندگانی هزاران ساله برای انسان را از نظر منطقی، ممکن می داند، زیرا، این مسئله، از نظر عقلی، محال نیست و در آن تناقضی هم وجود ندارد، زیرا، زندگی، مفهومی است که مرگ زودرس را در خود نهفته ندارد .

وی، سپس، مسئله را از نگاه دانش روز مورد بررسی قرار می دهد، و می گوید:

دانش امروز نیز دلیلی نمی بیند که امکان عمر طولانی را از جنبه ی نظری نفی کند، و از نظر علمی، عقب انداختن پیری، امری است کاملا ممکن .

او، آن گاه، مسئله ی طول عمر را از دید اعجاز مورد بررسی قرار می دهد و از قوانینی نام می برد که تاکنون به خاطر مصالحی تعطیل شده و از کار افتاده است . مانند این که آتش از سوزاندن ابراهیم (علیه السلام) خودداری و بر او سرد می شود; دریا برای موسی (علیه السلام) شکافته می شود . کار بر رومیان مشتبه می گردد و گمان می کنند که عیسی (علیه السلام) را دستگیر کرده اند، در حالی که او را دستگیر نکرده بودند . . .

هر یک از این موارد، نشانه ی تعطیل شدن یکی از قوانین طبیعی است تا از فردی که حکمت خداوندی نگهداری او را لازم می شمرد، پشتیبانی شود . اکنون چه عیب دارد که قانون پیری و فرسودگی نیز یکی از این نمونه ها باشد؟

نتیجه این که هر گاه پاسداری از زندگی یکی از حجت های خداوند برای ادامه ی رسالت اش ضروری باشد، الطاف خداوند دخالت می کند و برای نگهداری اش، یکی از قوانین طبیعی را به حالت تعطیل در می آورد . (26)

5 - استاد ابراهیم امینی

دانشمند یاد شده، نخست، مسئله ی طول عمر امام مهدی (علیه السلام) را از دید علم مورد بررسی قرار می دهد و عواملی مانند وراثت و محیط، و نوع شغل، و کیفیت تغذیه را در طول عمر انسان موثر می داند .

سپس، طول عمر را در گیاهان و حیوانات مورد بررسی قرار می دهد و نمونه هایی از درختان را ذکر می کند که هزاران سال از عمر آنان می گذرد، لکن هنوز به حیات خود ادامه می دهند .

نامبرده، سپس، به قرآن مجید مراجعه می کند و از عمر نوح نام می برد که خداوند به صراحت، از عمر نهصد و پنجاه مساله ی این پیامبر الهی در میان قوم اش سخن گفته است .

وی، سپس، به تاریخ مراجعه می کند و شماری از انسان های با عمری طولانی را که در روزگاران گذشته می زیسته اند نام می برد و به بحث خود پایان می دهد . (27)


حوزه/گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html

14) تلخیص المحصل (المعروف به «نقدالمحصل »)، خواجه نصرالدین طوسی، ص 433، دارالاضواء، چ دوم، بیروت، لبنان، 1405 ه . ق .

15) کشف الغمه فی معرفة الائمه، علی بن عیسی اربلی، ج 2، ص 488، به بعد، با تحقیق سیدهاشم رسولی، چاپ علمیه، قم، 1381 ه . ق).

16) قواعد المرام فی علم الکلام، کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی، ص 191، چاپ مهر، چاپ اول، قم، 1398 ه . ق .

17) طبقات اعلام الشیعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 5 . ص 52 دارالکتاب العربی چاپ اول 1975 م .

18) مناهبح الیقین فی اصول الدین، علامه، حسن بن یوسف بن مطهر حلی، ص 330، با تحقیق محمدرضا انصاری قمی، چاپ اول، 1416 ه . ق .

19) علم الیقین، فیض کاشانی، ج 2 . ص 797، انتشارات بیدار، قم .

20) طبقات اعلام الشیعة، اقا بزرگ تهرانی، ج 9، ص 95، با تحقیق علی نقی منزوی، چاپ انتشارات دانشگاه تهران، 1372 ه . ق .

21) مهدی موعود، ترجمه ی ج سیزدهم بحارالانوار)، ترجمه از علی دوانی، ص 262 - 347، چاپ حکمت، قم، 1339 ه . ق .

22) طبقات اعلام الشیعة، آقا بزرگ تهرانی، ج 11، ص 543، چاپ علمیه، نجف اشرف، سال 1375 ه . ق .

23) النجم الثاقب . میرزا حسین طبرسی نوری، ص 656 - 707، انتشارات مسجد جمکران، چاپ اول، 1375 ه . ق .

24) منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، لطف الله صافی گلپایگانی، ص 274 - 283، چاپ سوم، کتابخانه ی صدر .

25) خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص 240 - 272، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، سال 1360 ه . ش .

26) امام مهدی (علیه السلام) حماسه ای از نور، سید محمدباقر صدر، ترجمه از کتابخانه ی بزرگ اسلامی، ص 13 - 43، انتشارات مؤسسه ی الامام المهدی، 1398 ه . ق .

27) دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص 211 - 242، مؤسسه ی مطبوعاتی دارالفکر، چاپ دوم، قم، 1347 ه . ش .

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 7 شهریور 1391  9:14 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها