0

زندگینامه سردار سرلشکر پاسدار شهید اسماعیل دقایقی فرمانده لشکر ۹ بدر

 
Nassersulduz
Nassersulduz
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 2878
محل سکونت : آذربایجان غربی

زندگینامه سردار سرلشکر پاسدار شهید اسماعیل دقایقی فرمانده لشکر ۹ بدر

ولد و کودکی

به سال ۱۳۳۳ ه.ش در بهبهان در خانواده‌ای که به پاکدامنی و التزام به اصول و مبانی اسلام اشتهار داشت به دنیا آمد. روح و روان اسماعیل در این کانون که ارزشهای اسلامی در آن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینه‌ای برای شخصیت والای آینده او شد. این خانواده با توجه به مشکلاتی که داشتند، مجبور شدند به آغاجاری مهاجرت و با پایبندی به اصول انسانی و اسلامی، در آن شهر زندگی کنند. شهری که بنا به موقعیت خاص جغرافیایی و منابع زیرزمینی خود نه تنها مورد طمع غرب (بویژه آمریکا) بود، بلکه غارت ارزشهای فرهنگی و سنتهای اجتماعی آن نیز در برنامه‌های استکبار جهانی قرار داشت. اما خانواده اسماعیل نه تنها خود از این تهاجم، سرافراز بیرون آمدند، بلکه در اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر نیز تلاش می‌کردند. در نتیجه،‌اسماعیل نیز تمامی ارزشهای وجودی خود را که از کودکی به آنها پایبند بود از خانواده خود فراگرفت. او که از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود، مورد توجه خانواده قرار گرفت و پس از ورود به دبستان و پشت سر گذاشتن این مرحله و اتمام دبیرستان، در سال ۱۳۴۹ در کنکور هنرستان شرکت ملی نفت (که تنها شاگردان ممتاز و باهوش و نمونه را می‌پذیرفت) شرکت کرد و پس از قبولی، به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی

دانش‌آموزان متعهد، از این آموزشکده – که در آن زمان یکی از مراکز فعال و مهم منطقه بشمار می‌آمد – برای مبارزه با رژیم استفاده می‌کردند. اسماعیل در همین هنرستان با برادر محسن رضائی (سردار فرمانده محترم کل سپاه) – که از دیرباز آشنای وادی مبارزه بود – آشنا شد و به همراه ایشان و دیگر همرزمانش مبارزه پیگیری را علیه رژیم و مفاسد اجتماعی آن آغاز کردند. اسماعیل در سال دوم هنرستان – که با برپایی جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی مصادف بود – در اعتصاب هماهنگ همرزمانش شرکت فعالی داشت و در همان سال با هدف منفجر کردن مجسمه رضاخان ملعون، که در خیابان ۲۴ متری اهواز نصب شده بود، به اقدامی شجاعانه دست زد و قصد خود را عملی نمود، اما متاسفانه چاشنی مواد منفجره عمل نکرد.

مبارزات و تلاشهای اسماعیل، منحصر به مسائل سیاسی و نظامی نبود، بلکه به علت هوش سرشار و علاقه‌مندیش به مسائل فرهنگی در فرصتهای مناسب از طریق دایر کردن کلاسهای مختلف، با جوانان این منطقه ارتباط فکری و روحی پیدا می‌کرد و در خلال مطالب علمی، آنان را با فرهنگ اصیل اسلام که در آن خطه، سخت مورد تهاجم واقع شده بود آشنا می‌ساخت و آنان را به تعالیم روحبخش اسلام جذب می‌کرد. از این رو همان گونه که فعالیتهای سیاسی نظامی اسماعیل و دوستانش گام موثری در مبارزات مسلحانه علیه رژیم ستمشاهی در آغاجاری و بهبهان به شمار می‌رفت، فعالیتهای فرهنگی او در حد بسیار موثر،‌عامل بازدارنده‌ای در مقابل روند سریع ترویج فرهنگ مبتذل غربی در این منطقه شد، تا نه تنها از بی قیدی و لامذهبی جوانان (که تلاش فراوانی برای آن صورت می‌گرفت) جلوگیری به عمل آید، بلکه در اثر تلاشهای زیاد این عزیزان، جوانان منطقه در مبارزه با رژیم، گوی سبقت را از دیگر مناطق بربایند. در سال ۱۳۵۳ دوبار (همراه با برادر محسن رضائی و جمعی از یاران) به زندان افتاد و هربار پس از چند ماه که همراه با شکنجه بدنی و عذاب روحی بود، از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان، از هنرستان نیز اخراج شد، اما در همان سال در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در کنکور شرکت کرد و به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران – که از لحاظ فضای مذهبی، سیاسی و علمی برای او مناسبتر از دیگر مراکز علمی و آموزشی بود – وارد شد.

در این دو محیط دانشگاهی (اهواز و تهران) نیز به مبارزات عقیدتی،‌سیاسی و نظامی خود ادامه داد. دقایقی در زمانی که اغلب دانشجویان دانشگاهها آشنایی چندانی با اصول و مبانی اسلام نداشتند از دانشجویان متعهد و متشرع به شمار می‌رفت. تمام واجبات و مستحبات خود را به نحو احسن به جا می‌آورد و از انجام هرگونه عمل خلاف شرع که توسط دیگران انجام می‌گرفت، در حدود وسع خود با حوصله و برخورد اسلامی جلوگیری می‌کرد واین ویژگی خاصی بود که در تمام مسیر زندگی پرافتخار خود، بدان پایبند بود. در دانشگاه تهران برای مقابله با جریانات التقاطی و غیراسلامی موضع قاطعی داشت و در بحثهای آنان از مواضع اصلی اسلام دفاع می‌کرد و در جهت ملموس و عینی ساختن حقایق اسلامی برای همگان بسیار تلاش می‌کرد.

در سال ۱۳۵۷ ازدواج نمود و در اولین صحبت با همسرش، از این که وی فقط به خود و خانواده‌اش تعلق ندارد گفتگو نمود. با اوج‌گیری نهضت خروشان و توفنده مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همچنان به مبارزه ادامه داد و در اعتصابات کارگران شرکت نفت نقش موثر و ارزنده‌ای را عهده‌دار بود و در ترور دو تن از افسران شهربانی بهبهان به طور غیرمستقیم شرکت داشت.

خانه اسماعیل همواره یکی از پایگاههای فعال مبارزه با رژیم به شمار می‌آمد و بسیاری از بیانیه‌ها و اعلامیه‌های ضدرژیم در این مکان تهیه و تکثیر می‌شد. شهید دقایقی قبل از ۲۲ بهمن به اتفاق یکی دیگر از دوستانش طبق برنامه‌ای که داشتند به تهران آمد و با حضور در مبارزات مردمی، در فتح پادگانها نقش موثری ایفا نمود. پس از آن نیز با تلاش و جدیت تمام، در جلوگیری از غارتگری گروهکها و به هدر رفتن اسلحه‌ها نقش به سزایی داشت.

سردار سرلشکر محسن رضائی بااشاره به فعالیتهایی که در منزل شهید دقایقی در دوران انقلاب انجام می‌گرفت، اظهار می‌دارند: خانه و خانواده ایشان یکی از خانواده‌هایی است که انقلاب اسلامی در خوزستان مدیون آنها است.

نقش شهید در دوران انقلاب اسلامی

شهید دقایقی علاقه وافر به ادامه تحصیل داشت،اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب ودفاع احساس می کرد دانشگاه وتحصیل را ترک کرد ودر سال ۱۳۵۸با یک نسخه از اساس نامه جهاد سازندگی (که دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاهها آنرا تنظیم کرده بودند)، به آغاجری رفت وبه اتفاق عده ای از دوستان،جهاد سازندگی را راه اندازی کرد. هنوز چند ماه از فعالیت وتلاش همه جانبه اودر این ارگان نگذشته بود که طی حکمی(در اوایل مردادماه ۱۳۵۸) مسئول تشکیل سپاه پاسداران در منطقه آغاجری شد. با دقت ودلسوزی تمام به عضو گیری نیروهای انقلابی پرداخت ودر زمان تصدی فرماندهی سپاه،نمونه والگوئی شد از یک فرمانده متقی ومدبر وکاردان . یک سال از فرماندهی اش در این منطقه می گذشت که بدلیل لیاقت وشایستگی زیاد ،برای تشکیل سپاه پاسداران خوزستان به کمک برادر شمخانی وسایرین شتافت وبا عهده دار شدن مسئولیت دفتر هماهنگی استان، شروع به تشکیل وراه اندازی سپاه در شهرستانهای استان نمود وبا انتخاب ومعرفی فرماندهان صالح ولایق توانست خدمات ارزندهای را به این نهاد مقدس ارائه دهد.در همین مسئولیت وقبل از تجاوز نظامی عراق،زمانی که از درگیری خرمشهر باخبر شد سریعا خودرا به آنجا رساند وبا انتقال سلاح ومهمات (به اتفاق شهید جهان آرا) نقش اساسی در آمادگی رزمی مردم منطقه ایفا کرد.

شهید و دفاع مقدس

به دنبال شروع تهاجم سراسری و ناجوانمردانه عراق، به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ لشکر۹۲ زرهی اهواز حضور یافت و در شرایطی که با کارشکنیهای بنی‌صدر خائن مواجه بود در سازماندهی نیروها و تجهیز آنها تلاش گسترده‌ای را آغاز کرد. او به لحاظ احساس مسئولیت ویژه‌ای که داشت در برخی مواقع در مناطق عملیاتی حاضر می‌شد و به سر و سامان دادن نیروها می‌پرداخت. در جریان محاصره شهر سوسنگرد توسط عراقیها، با مشکلات زیادی از محاصره خارج شد. بعدها به همراه شهید علم‌الهدی در شکستن محاصره سوسنگرد دلیرانه جنگید. در عملیات فتح‌المبین نیز در قرارگاه لشکر فجر با سردار شهید بقایی (که در آن زمان فرماندهی قرارگاه فجر را به عهده داشت) همکاری کرد.

مسئولیت یگان حفاظت

بعد از عملیات بیت‌المقدس، از آنجا که جنگ، حالت فرسایشی به خود گرفت و تحرک جبهه‌ها کم شده بود، منافقین و ضدانقلاب در راستای اهداف استکبار جهانی، دست به ترور شخصیتها و افراد موثر نظام و حزب‌الهی‌ها می‌زدند تا نظام را از داخل تضعیف کرده و عقبه جنگ رادچار تزلزل نمایند. ایشان در تاریخ ۱/۴/۱۳۶۱ به سپاه منطقه یک مامور گردید و مسئولیت مهم یگان حفاظت شخصیتها را در قم و استان مرکزی به عهده گرفت و با تدبیر و درایت خاص خود و بکارگیری برادران سپاه مخلص و جان برکف، به گونه‌ای عمل کرد که در دوران تصدی فرماندهان ایشان در این مسئولیت، به لطف خدا هیچگونه ترور و سوءقصدی از جانب منافقین و ضدانقلاب در حوزه مسئولیتی او پیش نیامد. پس از یک سال و اندی کار و تلاش صادقانه در جهت حفظ سرمایه انسانی انقلاب، هنگامی که حضرت امام خمینی(ره) در سال ۱۳۶۲ طی فرمانی تاکید خاصی بر حضور افراد در جبهه‌ها نمودند، ایشان بی‌درنگ طی نامه‌ای به فرماندهی، گزارش مشروح فعالیتهای خود را منعکس و ضمن آن بدین‌گونه کسب تکلیف کرد: در شرایطی که مساله اصلی سپاه و طبعاً کشور، جنگ است، آیا ماندن و عدم همکاری با سپاه در جنگ نوعی راحت‌طلبی نیست؟ و ضمن آن، درخواست خود را باتوجه به تجربیاتی که در جنگ اندوخته بود، برای خدمت فعال و حضور در جبهه مطرح ساخت.

راه‌اندازی دوره عالی مالک اشتر

پس از بازگشت مجدد به جبهه، مسئول راه‌اندازی دوره عالی مالک اشتر (ویژه آموزش فرماندهان گردان) گردید. این اقدام ضروری در جهت آشنایی هرچه بیشتر برادران عزیزی که در جنگ تجارب زیادی را کسب کرده و استعداد فرماندهی را داشتند توسط شهید دقایقی صورت گرفت. ایشان با دقت، یکایک آنها را شناسایی و انتخاب کرد تا ضمن آموزش به اصول و مبانی جنگ و آرایش و تاکتیکهای نظامی، افراد نخبه و توانمند را برای بکارگیری در مسئولیتهای فرماندهی معرفی کند. البته خود ایشان هم در این دوره شرکت کرد. در زمان اجرای طرح مالک اشتر، عملیات خیبر در منطقه عملیاتی جزایر مجنون انجام شد و شهید دقایقی نیز با حضور در این نبرد فراموش نشدنی، فرماندهی یکی از گردانهای خط مقدم را به عهده داشت. بعد از عملیات خیبر به پشت جبهه بازگشت و دوره یاد شده را در تابستان ۱۳۶۳ به پایان رسانید.

پس از مدتی در لشکر ۱۷ علی‌بن ابیطالب(ع) در کنار شهید دلاور مهدی زین‌الدین قرار گرفت و در نظم بخشیدن و سازماندهی لشکر، یار دیرینه خود را کمک کرد وبا پذیرش مسئولیت طرح و عملیات لشکر، خدمات ارزنده‌ای را به جبهه و جنگ ارائه کرد.

راه‌اندازی تیپ مستقل بدر

هنگامی که ماموریت تیپ یادشده به ایشان واگذار گردید همانگونه که شعار همیشگی‌اش در زندگی این بود که هیچ‌وقت نباید آرامش خودمان را در آرامش مادی بدانیم، برای عملی ساختن و تحقق آن، تلاشی شبانه‌روزی داشت و تمامی قدرت و امکانات خود را وقف انجام وظیفه الهی کرد و با توکل به خدا و پشتکار و جدیت در مدت کوتاهی موفق شد یگان رزم منسجم و قدرتمندی را پایه‌گذاری نماید. نیروهای رزمنده تیپ همه عاشق او بودند. او در قلوب یکایک آنان جا گرفته بود و آنها اسماعیل را از خودشان و جزو جامعه خودشان می‌دانستند و وجودش را نعمت الهی تلقی می‌کردند. او فقط از نظر تشکیلاتی فرمانده نبود، بلکه بر قلوب افراد فرماندهی می‌کرد. درحیطه مسئولیتی او نظارت بر نیروهای تحت فرماندهی امری بدیهی بود. از سرکشی به خانواده‌های شهدا نیز غافل نبود.

سه شنبه 7 شهریور 1391  10:14 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها