شاهعبدالعظیم؛ آرزوی کودکان دیروز
استاد هوشور میگوید که بازی کار کودکان است و اسباببازی وسیله کار آنها. به قول خودش، «هر جا کودکی باشد اسباببازی هم وجود دارد.» او می گوید: «در اینجا بحثی با عنوان جغرافیای اسباببازی و بازیهای جغرافیایی هم مطرح میشود چرا که هر کودکی در هر منطقه آب و هوایی و بر حسب شرایط جغرافیایی و محدودیت و امکانات آن، اسباببازیهای خود را خلق میکند برای مثال اسباببازیهای منطقه سیستان و بلوچستان با منطقه گیلان و مازندران تفاوتهایی دارد.»
میپرسم قدیمها غیر از اینکه کودکان خودشان اسباببازی میساختند جایی بود که اسباببازی هم بفروشند که او در جواب میگوید: «در زمان کودکی ما منطقه شهر ری یعنی همان شاه عبدالعظیم و اطراف حرم بزرگترین مرکز فروش اسباببازیهایی بود که در گارگاههایی توسط کارگران به صورت عمدهای ساخته میشد که بیشتر جنس آنها از گچ، سفال، چوب و حلبی بود چون آن وقتها هنوز پلاستیک اینچنین مثل امروز وارد مواد تولیدی نشده بود.»
این کالسکه بیش از 100 سال قبل در دست کودکان ایرانی میچرخید. از زمان ورود کالسکه به ایران تعدای از اسباب بازی سازان که شغل اصلی آنها حلبیسازی بود نمونههای کوچک آن را برای بازی کودکان ساختند که محل فروش آنها در شاه عبدالعظیم بود
زردشت هوشور تعریف میکند که آن موقع تمام آرزوی کودکی ما این بود که با خانواده به شاهعبدالعظیم برویم و برای ما اسباببازی بخرند گاهی خرید این اسباببازیها برای ما یک آرزو بود و بعد خریدن آنقدر از آن خوب نگهداری میکردیم که خراب نشود زیرا آن را آسان به دست نیاورده بودیم.
اما از 60 سال قبل که پلاستیک به دنیای اسباببازی وارد شد، ورق برگشت و دنیای اسباببازیها پرزرق و برقتر شد. استاد هوشور میگوید: «کمکم اسباببازیهایی که کودکان با خلاقیت خود ساعتها وقت گذاشته و میساختند فراموش شد و جایش را اسباببازیهای امروزی که آماده در اختیار کودکان برای سرگرمی تولید شده است، گرفت و نتیجه آن شده که دیگر فرزندان ما خلاقیتی به خرج نمیدهند و از اسباببازی تولید شده در کارخانهها استفاده میکنند.»
این آقای بارفیکسباز چوبی هم حدود 70 سال قبل در دست پدربزرگها و مادربزرگهای ما بود
حتما لابه لای حرفهای بزرگترها نام فوتینا را شنیدهاید. این همان فوتینا است؛ با قدمتی حدود 80 سال که از جنس حلبی و به صورت کاملا دستی ساخته میشد
اینجا یک قایق تپ تپو را میبینید که عمر استفاده از آن به حدود 70 سال قبل میرسد. میپرسید چرا نامش تپ تپو است؟ به خاطر اینکه با ریختن نفت در مخزن کوچکش و روشن کردن آن بر روی آب حرکت میکرد و تپ تپ نفت میسوزاند و راه می رفت!