يه روز سه ديوانه توي پارك روي نيمكت نشسته بودند و دوتاي آنها در حالتي شبيه ماهيگيري بودند. مردي كه از آنجا رد ميشد به مرد سوم كه همين
طور بدون هيچ كاري نشسته بود گفت به دوستات بگو اين كارو نكنند...ديوانه ي سومي به دو دوستش گفت ديديد بچه ها گفتم اينجا ماهيگيري ممنوعه ! پارو بزنيد بريم