در روزگار جمشید هم آنچه مایه تباهی جمشید و حكومتش شد همان چیزی است كه قرآن میفرماید «یا ایهاالانسان ما غرك بربك الكریم» ای انسان چه چیزی باعث شد كه تو به خدای خود غره شوی؟ این امر در شاهنامه چنین آمده كه جمشید در جمع بزرگان و دانایان روزگار خود و از سرخودكامگی و خودرأیی و غرور گفت:
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور، تخت شاهی ندید
جهان را بخوبی من آراستم
چنان گشت گیتی كه من خواستم
خور و خواب و آرامتان از من است
همه پوشش و كامتان از من است
بزرگی و دیهیم و شاهی مراست
كه گوید كه جز من كسی پادشاست؟
گرایدون كه دانید من كردم این
مرا خواند باید جهانآفرین
همین غرور كه جمشید را گرفت و با كردگار درافتاد، باعث شد كه در كوتاهمدت، مردم و سپاهیان از او روی برتافتند و سرانجام ضحاك بر ایران تاخت و روزگار جمشید پایان یافت.
در جریان رویكارآمدن فریدون و كشتهشدن ضحاك میبینیم كه وقتی فریدون از مادرش فرانك میخواهد تا از شخصیت پدرش برای او بگوید
:
بگو مر مرا تا كه بودم پدر؟
كیم من؟ ز تخم كدامین گهر؟
مادرش میگوید: پدر تو (آبتین) مردی آزاده از مردم ایرانشهر، دیندار، خردمند، بیداردل و بیآزار بود كه توسط ضحاك كشته شد. در اینجا هم میبینیم كه معیارهای یك انسان عالیمقام كه مدنظر اسلام است و ارزشهای توحیدی را نمایان میكند، مانند بیآزاری، خردمندی و بیداردلی در انسان پاكسرشت و «دیندار» رخ مینماید.
فریدون نیز كه به گفته خود از نژاد مردی گهردار است به مادر میگوید: «اكنون زمان آن رسیده كه شمشیر برگیرم و به یاری یزدان پاك بر ضحاك بشورم.»
طبیعی است كه از پدری با معیارهای فوق و از مادری پاكآیین باید فرزندی پدید آمده باشد كه به وقت شوریدن بر ظلم، از یزدان پاك مددگیرد.
هنگامی كه فریدون آماده جنگ با ضحاك شد به مادر گفت: «اكنون من آماده كارزارم، برایم دعا كن و از یزدان پاك بخواه كه یاریم كند.» فرانك نیز با آهنگی دلنشین یزدان را یاد كرد و با زاری گفت: «ای پروردگار مهربان یكتا، فریدون را به تو سپردم، بد را از او دور گردان و یاریاش كن.»
در جدال فریدون با ضحاك میخوانیم: وقتی فریدون بر ضحاك فائق آمد، دستور داد 2دختر جمشید را كه ضحاك به اسارت گرفته بود از سرای ضحاك بیرون آوردند، سر و تنشان را شستند و روانشان را از تیرگی پاك كردند و بار دیگر راه یزدانپرستی را به آنان آموختند.
در بخشی از داستان فریدون آمده كه وقتی 2تن از فرزندان فریدون بهنامهای سلم و تور فریب شیطان را خورده و بر پدر شوریدند، فریدون در پاسخ پیام آنها به پیك گفت: نزد سلم و تور بازگرد و بگو: «اگر شیطان شما را از درستی و راستی به در كرده، بیگمان پاداش كارهای ناپسند خود را خواهید دید. بدانید هركس همان درو میكند كه روزی كاشته است.
كسی كه برادرش را به خاك بفروشد، سزاوار است كه او را بد گوهر و ناپاك بخوانند! روزگار چون شما شاه بسیار دیده و به خاك سپرده است.
خردمند و باهوش كسی است كه به نعمتی كه ایزد به او داده است، فریفته نشود (اشكرو نعمتیالذی انعمت علیكم و...) و فریب شیطان نخورد و از داور یكتا بترسد (اتقالله و...) و كاری نكند كه خشنودی یزدان پاك در آن نباشد.