تحقق کامل پیوند زناشویی، زمانی است که ما فقط خود را نبینیم و شخص دیگر که همان همسر یا شریک زندگی ماست را نیز درک کنیم، او را با همهی آنچه هست پذیرا باشیم و به او احترام بگذاریم. در غیر اینصورت معنا و مفهوم واقعی ازدواج تحقق نمییابد.
پررنگ شدن ویژگیهایی چون صمیمیت، علاقه، دوستی، انگیزه، هیجان و روابط زناشویی و متعهد بودن نسبت به یکدیگر میتواند هرچه بیشتر زندگی زوجین را عاشقانه کند.
عشق در خانه معنابخش زندگی است و خانهی بیمهر لطف و صفایی ندارد. بعضی از افراد بهگونهای زندگی میکنند که گویی افراد خانواده صرفاً همخانهی آنها هستند و بس.
درخانوادههایی که مهر و محبت دیده نمیشود یکنواختی حکمفرماست و زندگانی در چنین فضایی ملالآور است. اگر به هر دلیل یکی از ویژگیهای فوق خدشهدارشود، طلاق عاطفی صورت میگیرد.
طلاق عاطفی یا به صورت تدریجی یا به دلایلی یکباره انجام میگیرد. زمانی که زن و مرد تعهدات خود را نسبت به یکدیگر انجام ندهند، طلاق عاطفی شکل میگیرد.
به همین ترتیب کمرنگ شدن روابط عاطفی باعث به وجود آمدن طلاق عاطفی میشود. آسیبهای طلاق عاطفی خیلی بیشتر از طلاق قراردادی است، چراکه طلاق عاطفی یک آسیب پنهان و درد نهفته است، اما در مورد طلاق قراردادی، تکلیف زوجین کاملاً مشخص است.
لازم است به این نکته بسیار مهم و اساسی اشاره کنیم که ریشهی مشکلات و بنبستهای برخی زوجهای جوان اغلب نخواستن یا دوست نداشتن یکدیگر یا عدم تمایل به داشتن یک زندگی سعادتمند، توام با آرامش نیست، بلکه مشکل اصلی در نتوانستنهاست.
نتوانستن در برقراری ارتباطهای دوستانه، عاطفی و صمیمانه و اظهار محبت و عشق به طرف مقابل به عنوان شریک زندگی.
زمانی که نقش عواطف در زندگی کمرنگ شود، روز به روز روابط سردتر میشوند تا آنجا که زن و مرد به زندگی کردن در کنار یکدیگر عادت میکنند و از کنار هم بودن هیچ لذتی نمیبرند. طلاق عاطفی یکی از مهمترین آسیبهاست که در دهههای اخیر مورد توجه روانشناسان و کارشناسان بوده است.
باید به این باور قشنگ و منطقی برسیم که اظهار محبت به همسر و تشکر از زحمات و خدمات او نوعی سرمایهگذاری پرفایده و سودمند است.
هدیه ارجمند