ادعاى جدید پولس در مورد شریعت مبتنى بر الهیات خاص اوست و به مباحثى مانند ایمان، فداء و نجات گره خورده است. پولس شریعت را براى دوره قبل از آمدن مسیح مىدانست که با فدا شدن عیسى مسیح، دوره کارآمدى شریعت (اعمال) به پایان رسیده است.
دیدگاه دوم: شریعت ایمان
پولس اولین شخصى بود که در مسیحیت صراحتا به شریعت حملهور شد و آن را منسوخ اعلام کرد. دیدگاه او با دیدگاه سایر حواریون متفاوت و متمایز بود.32 چنانکه گفته شد، مسیحیان اولیه و حواریون، ایمان به عیسى علیهالسلام را با التزام به شریعت موسوى مخالف نمىدانستند، تنها امتیاز آنان این بود که معتقد بودند عیسى علیهالسلامهمان موعودى است که در کتب انبیاى بنىاسرائیل به ظهور او بشارت داده شده است.33
اما با این ادعاهاى جدید پولس، اختلاف میان او و سایر مسیحیان بخصوص حواریون شدت یافت.34 این اختلافات در آغاز در مورد برخى از احکام شریعت مانند لزوم ختنه بود که حواریون ـ مطابق تعالیم شریعت موسوى ـ بر رعایت آن تأکید داشتند؛ اما پولس آن را الزامى نمىدانست؛ ولى به مرور، این اختلافات منجر به پدید آمدن دیدگاه جدیدى در اندیشه پولس شد که الهیات و شریعتى کاملاً متمایز را به وجود آورد.اما چون پطرسبهانطاکیه آمد، او را روبهرو مخالفت نمودم؛ زیرا که مستوجب ملامت بود... پیش روى همه پطرس را گفتم ... چون است که امتها را مجبور مىسازى که به طریق یهود رفتار کنند.35
شریعت از دیدگاه پولس
ادعاى جدید پولس در مورد شریعت مبتنى بر الهیات خاص اوست و به مباحثى مانند ایمان، فداء و نجات گره خورده است. پولس شریعت را براى دوره قبل از آمدن مسیح مىدانست که با فدا شدن عیسى مسیح، دوره کارآمدى شریعت (اعمال) به پایان رسیده است. مؤمنان (یهودى و غیریهودى) مىتوانند از طریق ایمان به مسیح به عدالت برسند و نجات یابند.
ظاهرگرایى و ریاکارى کاهنان یهود از یکسو،36 و نگاه قومیتى در مسئله دیندارى و انحصارى دانستن استفاده از فیض هدایت مسیح توسط یهودیان37 و سختگیرى آنان در عمل به احکام و ظواهر شریعت (از جمله ختنه) از سوى دیگر، باعث شد که پولس بتواند با طرح آیینى که در آن شریعت (اعمال) نفى مىشد، بسیارى از مردم بخصوص غیریهودیان را به سوى خود جذب کند. پولس مدعى بود که بشارت غیریهودیان به او سپرده شده است.
بلکه به خلاف آن چون دیدند که بشارت نامختونان به من سپرده شد، چنانکه بشارت مختونان به پطرس؛ زیرا او که براى رسالت مختونان در پطرس عمل کرد، در من هم براى امتها عمل کرد.38یکى از عوامل گسترش و ماندگارى اندیشه پولس، همین گستردگى حوزه تبلیغى اوست. در این مرحله است که پولس نقش تاریخى خود را ایفا مىنماید و شریعت موسوى را منسوخ اعلام مىکند و مدعى مىشود که در عهد جدید، ایمان به مرگ فدیهوار عیسى مسیح علیهالسلام به عنوان پسر خدا، انسان را از اسارت گناهان رها کرده و به نجات مىرساند.
«مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد؛ چون که در راه ما لعنت شد. چنانکه مکتوب است، ملعون است هر که بر دار آویخته شود.»39بنابر الهیات پولسى، عمل مسیح به حساب انسان گذاشته مىشود و او به فیض مجانى خدا از طریق کفاره مسیح عادل شمرده مىشود.و به فیض او مجّانا عادل شمرده مىشوند به وساطت آن فدیه که در عیسى مسیح است که خدا او را از قبل معین کرد تا کفّاره باشد به واسطه ایمان، به وسیله خون او تا آنکه عدالت خود را ظاهر سازد به سبب فرو گذاشتن خطایاى سابق در حین تحمّل خدا براى اظهار عدالت خود در زمان حاضر تا او عادل شود و عادل شمارد هر کسى را که به عیسى ایمان آورد.40
توجیه او این بود که همچنانکه به گناه آدم بسیارى مردند، و روح انسانها اسیر گناه شد، با فدیه و مرگ مسیح، بسیارى زنده و از اسارت گناه آزاد شدند. به عبارت دیگر، همچنان که نافرمانى یک نفر به حساب همه گذاشته شد، اطاعت یک نفر به حساب همه گذاشته شد.زیرا اگر به خطاى یک شخص بسیارى مردند، چقدر زیاده فیض خدا و آن بخششى که به فیض یک انسان یعنى عیسى مسیح است براى بسیارى افزون گردید... پس همچنانکه به یک خطا حکم شد بر جمیع مردمان براى قصاص، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان براى عدالت حیات؛ زیرا به همین قسمى که از نافرمانى یک شخص بسیارى گناهکار شدند، همچنین نیز به اطاعت یکشخصبسیارىعادلخواهندگردید.41
او مدعى شد که ابراهیم علیهالسلام که پدر امتها شمرده مىشود، بر اساس عمل عادل شمرده نشد، بلکه بر اساس ایمان عادل شمرده شد. بنابراین، نقل عدالت به ابراهیم در زمانى داده شده که هنوز نامختون بود.پس آیا این خوشحالى بر اهل ختنه گفته شد یا براى نامختونان نیز؛ زیرا مىگوییم ایمان ابراهیم به عدالت محسوب گشت، پس در چه حالت محسوب شد؛ وقتى که او در ختنه بود یا در نامختونى؟ در ختنه نى، بلکه در نامختونى و علامت ختنه را یافت تا مهر باشد بر آن عدالت ایمانى که در نامختونى داشت تا او همه نامختونان را که ایمان آورند پدر باشد تا عدالت براى ایشان هم محسوب شود و پدر اهل ختنه نیز یعنى آنانى را که نه فقط مختونند، بلکه سالک هم مىباشند بر آثار ایمانى که پدر ما ابراهیم در نامختونى داشت.42
با این تبیین جدید، او مدعى شد که نه تنها ایمان به مسیح براى رسیدن به عدالت که شرط رسیدن به سعادت و نجات است، ضرورى است؛ بلکه نجات با شریعت حاصل نمىشود. به عبارت دیگر، او به تأکید بر نقش ایمان در سعادت اکتفا نکرد، بلکه نقش اعمال را در سعادت به صراحت نفى کرد.اما چون که یافتیم که هیچکس از اعمال شریعت عادل شمرده نمىشود، بلکه به ایمان به عیسى مسیح ما هم به مسیح عیسى ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت عادل شمرده شویم؛ زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشرى عادل شمرده نخواهد شد.43
او معتقد بود که اگر عدالت به اعمال شریعت حاصل مىشود، مرگ مسیح عبث بود. «فیض خدا را باطل نمىسازم؛ زیرا اگر عدالت به شریعت مىبود هر آینه مسیح عبث مرد.»44او در واقع، با این اندیشه خود، شریعت جدیدى پدید آورد که آن را شریعت ایمان نام نهاد، در مقابلِ شریعت اعمال. شریعت موسوى بنابر این ادعا، شریعت اعمال بود و شریعت عیسوى شریعت ایمان است که نجات در آن به توسط اعمال حاصل نمىشود، بلکه به واسطه ایمان میسر مىگردد.
به کدام شریعت؟ آیا به شریعت اعمال؟ نى بلکه به شریعت ایمان؛ زیرا یقین مىدانم که انسان بدون اعمال شریعت محض ایمان عادل شمرده مىشود. آیا او خداى یهود است فقط مگر خداى امتها هم نیست؟ البته خداى امتها نیز است؛ زیرا واحد است خدایى که اهل ختنه را از ایمان و نامختونان را به ایمان عادل خواهد شمرد. پس آیا شریعت را به ایمان باطل مىسازیم؟ حاشا، بلکه شریعت را استوار مىداریم.45
این الهیات که سختى انجام اعمال را از دوش مردم برمىداشت و محدودیت خاصى نداشت، مورد اقبال بسیارى قرار گرفت. علماى مسیحى پس از پولس اندیشههاى او را در مورد شریعت نظاممند کردند. در این نظام برگرفته از اندیشههاى پولس، ایمان به مرگ فدیهوار مسیح آثار مهمى دارد که نجات از اسارت گناه، عادل شمردگى و مقدس شدن از آن جمله است.
ظاهرگرایى و ریاکارى کاهنان یهود از یکسو،36 و نگاه قومیتى در مسئله دیندارى و انحصارى دانستن استفاده از فیض هدایت مسیح توسط یهودیان37 و سختگیرى آنان در عمل به احکام و ظواهر شریعت (از جمله ختنه) از سوى دیگر، باعث شد که پولس بتواند با طرح آیینى که در آن شریعت (اعمال) نفى مىشد، بسیارى از مردم بخصوص غیریهودیان را به سوى خود جذب کند. |
وضیعت حاصل از ایمان و رهایى از اسارت گناه
علماى مسیحى پس از پولس، تلاش زیادى براى نظاممند کردن و تحلیل اندیشههاى او انجام دادند؛ از جمله آنکه سعى کردند، تأثیر ایمان بر انسان را صورتى منطقى و قابل قبول بدهند. بر پایه این تحلیلها، پس از مرگ فدیهوار مسیح به جاى انسان، و ایمان فرد به مسیح و فدیه او، تحولات بزرگى در زندگى او رخ مىدهد که مهمترین آنها عبارتند از:
1. آزادى از قید گناه و دورى از بىبندوبارى
بنابر الهیات پولسى، انسانها در نتیجه گناه ذاتى، در اسارت گناه بودند و توان مقابله با آن را نداشتند؛ اما بعد از مرگ فدیهاى حضرت عیسى، ایمانداران به او، از تسلط شیطان و گناه و قدرت آن آزاد مىشوند.زیرا این را مىدانیم که انسانیت کهنه ما با او مصلوب شد تا جسد گناه معدوم گشته دیگر گناه را بندگى نکنیم... پس هرگاه با مسیح مردیم یقین مىدانیم که با او زیست هم خواهیم کرد.46اما شکر خدا را که هرچند غلامان گناه مىبودید، لیکن الآن ... از گناه آزاد شده غلامان عدالت گشتهاید... زیرا همچنانکه اعضاى خود را به بندگى نجاست و گناه براى گناه سپردید همچنین الآن نیز اعضاى خود را به بندگى عدالت براى قدّوسیت بسپارید.47
2.عادلشمردگى
بنابراین، الهیات، با به ارث رسیدن گناه آدم به فرزندانش، انسانها از خدا بیگانه شده و تحت سلطه قدرتهاى شیطانى قرار گرفتند. عادل شمردن، در این دیدگاه، حکمى است که از سوى خداوند به عنوان آشتى و پذیرش انسان صادر مىشود. این حکم، اثر فدیه شدن عیسى مسیح، به جاى گناه انسان است.به واسطه این کار مسیح، تمام گناهان انسان بخشیده مىشود و خداوند انسانها را به عنوان افرادى عادل در برابر خود مىپذیرد. قصاص شریعت از او برداشته مىشود و خداوند از او راضى مىشود؛ به گونهاى که گویا او گناهى نکرده است. بنابراین، در نتیجه فدیه مسیح، حکم خداوند در مورد انسان گناهکار به سبب نسبت جدید او با مسیح، تغییر مىکند و او به جاى آنکه به او محکوم شود، عادل شمرده مىشود. بنابراین، عادل شمردن، تصریح خدا به تبرئه گناه کسى است که گناه کرده است، فقط به جهت ایمان او به مسیح.48
3.مقدس شدن
مراد از مقدس شدن اخلاقى «اثر نعمت مجانى الهى است که با آن تمام قواى ما به شکل الهى درمىآید و قدرت ما افزون مىگردد تا ما اندک اندک از گناه مىمیریم و به نیکى زنده مىشویم.»49بنابراین، دیدگاه تفاوت عادل شمردن و مقدس شدن در این است که عادل شمردن عملى شرعى است که خدا به عنوان قاضى انجام مىدهد و حکم مىکند که حقش از سوى انسان گنهکار ادا شده است؛ اما مقدس شدن ثمره دیگرى از ایمان است که به موجب آن در روح انسان خطاکار تغییراتى ایجاد مىشود.50
از دیدگاه پولس، که دیدگاه غالب در اندیشه مسیحیان معاصر نیز مىباشد، پس از آنکه انسان به واسطه فدیه مسیح، از اسارت و لعنت گناه، خارج شد و به واسطه حکم الهى، عادل شمرده شد، روح او به گونهاى تغییر مىکند که انجام کارهاى خوب براى او آسان است؛ زیرا دیگر در اسارت گناهان نیست. به راحتى مىتواند گناه را ترک گفته و به اطاعت خداوند روى آورد؛ زیرا او دیگر نه اسیر گناه، بلکه غلام خدا خواهد شد.
پس گناه در جسم فانى شما حکمرانى نکند تا هوسهاى آن را اطاعت نمایید.51اما الحال چون که از گناه آزاد شده و غلامان خدا گشتهاید ثمر خود را براى قدّوسیت مىآورید که عاقبت آن حیات جاودانى است.52بنابراین، دیدگاه، با ایمان آوردن، تحولات روحى در علایق فرد ایجاد مىشود که از آن به مقدس شدن یاد مىشود.
شریعت جدید
با آنکه سخنان پولس نفى هرگونه شریعت اعمال را مىرساند، اما خود او و مسیحیان پس از او متوجه شدند که یک دین بدون داشتن اعمال و تنها با تکیه بر برخى اعتقادات، نمىتواند هویت اجتماعى خود را حفظ کند. به همین دلیل، از همان دوره، سخن از جایگزین شدن اعمالى جدید به جاى شریعتهاى گذشته به میان آمد.البته اعمال شریعت جدید، حداقلى بود و اساس آن ایمان بود که اهمیت آن در سخنان پولس با تأکید تمام، بیان شده است.
در این شریعت جدید که به مرور پدید آمد، از میان دستورات فقهى و اخلاقى، تنها بر دستورات اخلاقى مانند مهرورزى، انفاق و مانند آن تأکید شد. به همین دلیل، مىتوان شریعت جدید را شریعتى صرفا اخلاقى دانست. البته باید توجه داشت که مراد از اخلاقى بودن این شریعت بدین معناست که ریشه احکام آن، اخلاقى است و حلال و حرامهاى غیراخلاقى در آن نیست. بنابراین، نباید اخلاقى بودن را به معناى استحباب و عدم الزام شمرد؛ زیرا دستورات اخلاقى شریعت جدید نیز داراى نوعى الزام براى مسیحیان است و به معناى امر استحبابى نمىباشد.
علاوه بر احکام اخلاقى، به مرور، مراسمهایى نیز به عنوان مراسمهاى رسمى مسیحیت پذیرفته شد؛ مانند مراسم عشاى ربانى، تعمید، تدهین و... که اضافه شدن اینگونه اعمال نیز در ایجاد دین متمایز مورد نیاز بود. به مرور، نیاز به مدیریت و رهبرى جامعه مسیحى، موجب ایجاد شوراهاى کلیسایى و مقام رهبرى در جامعه مسیحى شد و مقامهایى مانند پاپ، اسقف و ... پدید آمد. نیازمندى به پشتوانه اجرایى دینى باعث شد که دستورات آنان با شرایط خاص، از احکام دینى و الزامآور شمرده شود. به همین دلیل، اکنون پاپ (در کلیساى کاتولیک) در منصب پاپى خود، شوراهاى کلیساى و اسقفها با شرایط خاص، حق قانونگذارى و جعل احکام شرعى دارند.53
طبیعت مبناى شریعت ایمان
در این شریعت حداقلى، این سؤال مطرح شد که افراد در مواردى در شناخت حکم اخلاقى نیز دچار تردید مىشوند. در اینگونه موارد که حکم خاصى براى آن در منابع مقدس نیامده است، چه باید کرد. پولس مىگوید: در اینگونه موارد هر کس باید به حکمى که مقتضاى طبیعت انسان است، مراجعه کند، بلکه مىتوان گفت که تعالیم حضرت عیسى و شاگردان ایشان نیز ریشه در امور طبیعى و فطرى دارند.
علماى مسیحى پس از پولس، تلاش زیادى براى نظاممند کردن و تحلیل اندیشههاى او انجام دادند؛ از جمله آنکه سعى کردند، تأثیر ایمان بر انسان را صورتى منطقى و قابل قبول بدهند. بر پایه این تحلیلها، پس از مرگ فدیهوار مسیح به جاى انسان، و ایمان فرد به مسیح و فدیه او، تحولات بزرگى در زندگى او رخ مىدهد . |
زیرا هرگاه امتهایى که شریعت ندارند کارهاى شریعت را به طبیعت بجا آرند، اینان هرچند شریعت ندارند براى خود شریعت هستند؛ چون که از ایشان ظاهر مىشود که عمل شریعت بر دل ایشان مکتوب است و ضمیر ایشان نیز گواهى مىدهد و افکار ایشان با یکدیگر یا مذمّت مىکنند یا عذر مىآورند در روزى که خدا رازهاى مردم را داورى خواهد نمود به وساطت عیسى مسیح بر حسب بشارت من.54
رابطه شریعت جدید با عمل
توجه داریم که مسیحیان شریعت قدیم را نفى مىکنند، اما رعایت شریعت جدید را ـ با اختلافاتى ـ مورد تأکید قرار داده و عمل صالح را ثمره ایمان مىدانند. البته نفى شریعت قدیم، در واقع، نفى بخشى از آن است؛ یعنى احکام مربوط به حلال و حرامها و تکالیف غیر اخلاقى؛ اما احکام دهگانه عهد عتیق (به استثناى احترام و اعمال روز شنبه) مورد احترام آنان است؛ زیرا چنانکه گفته شد، اساسا شریعت جدید، شریعت اخلاقى است که مبناى اخلاق در آن نیز مبادى فطرى و طبیعى است که در همه جوامع تقریبا مورد پذیرش است.
امروزه هیچ کدام از سه فرقه مهم مسیحى به شریعت یهود عمل نمىکنند ـ بجز بخشهایى از آن، که در شریعت جدید نیز به رسمیت شناخته شده است ـ و معتقدند که مرگ مسیح به شریعت موسوى پایان داد. اما از نگاهى دیگر، میان فرقه پروتستان و کاتولیک اختلاف روى داده است. نزد کاتولیکها سعادت ابدى با دو شرط، یکى فیض خدا و دیگرى اعمال صالح حاصل مىشود؛ برخى از گناهان بنابر دیدگاه کاتولیکها، مرگآورند و موجب از دست رفتن فیض نجات مىشوند؛ اما از نگاه پروتستانها، نجات تنها باایمانحاصلمىشود و نقشعملصالح ارتقاى درجه فرد مؤمن است. کاتولیکها معتقدند که شخص گنهکار در صورتى که بدون توبه از دنیا برود، در برزخ عذاب خواهد شد؛ اما پروتستانها بر این باوردند که فرد ایماندار، در مورد گناهان خود دادرسى نخواهد شد؛ زیرا براى گناهان خود در شخصمسیحودر صلیب او دادرسى شده است.55
به هر حال، علىرغم اختلافات میان فرق مسیحیت، رعایت شریعت جدید (و انجام عمل صالح) در عادل شمردگى یا مقدس شدن یا ارتقاى درجه مؤر است و همه این فرق از پیروان خود مىخواهند که از تعالیم اخلاقى کلیسا پیروى کنند. به نظر مىرسد پررنگ شدن دوباره نقش عمل در سعادت انسانها در تاریخ مسیحیت، عقبنشینى از تأکید افراطى پولس بر نقش ایمان و نفى شریعت اعمال است.
شریعت در دورههاى بعد
بعد از حضرت عیسى علیهالسلام در میان جامعه مسیحى میان پیروان دو دیدگاه یادشده اختلاف به وجود آمد. از نقلهاى کتاب مقدس پیداست که در آن دوره اختلافات بسیارى در جامعه مسیحى وجود داشته است.تعجب مىکنم که بدین زودى از آن کس که شما را به فیض مسیح خوانده است برمىگردید به سوى انجیلى دیگر که انجیل دیگر نیست، لکن بعضى هستند که شما را مضطرب مىسازند و مىخواهند انجیل مسیح را تبدیل نمایند.56
در دورههاى بعد نیز اختلافاتى وجود داشت. گروهى از مسیحیان که به فرقه «ابیّون» شهرت داشتند و آنان را یهودى ـ مسیحیان اولیه مىخواندند، بر حفظ شریعت حضرت موسى علیهالسلام تأکید داشتند. آنان عهد عتیق را تماما قبول داشته و عهد جدید را مردود مىدانستند. در عوض، به انجیلى به نام «انجیل عبرانیان» اعتقاد داشتند؛ بر عمل ختان مواظبت مىکردند؛
روز هفتم از ایام هفته را شنبه مىدانستند (نه یکشنبه) و در مراسم عشاى ربانى فقط از آب استفاده مىکردند نه شراب، و معتقد بودند که لازم است ایمان مسیحى با شریعت موسوى اقتران یابد.57 اما به تدریجوبهویژهپساز تصویب الهیات پولسى در شوراى نیقیه،الهیاتپولسىاندیشهرایجوغالبجامعهمسیحى شد.
نقدهایى بر شریعت پولسى
مىدانیم که دیدگاه اسلام با الهیات پولسى تعارض و تباین مبنایى دارد. در دیدگاه اسلام، حضرت عیسى علیهالسلام، پسر خدا نیست و جایگاه الوهیتى ندارد، بلکه یکى از پیامبران برگزیده خداوند متعال است. ترک اولاى حضرت آدم علیهالسلام موجب قطع رابطه انسان و خدا نشده و این امر به عنوان یک گناه در نسل و فرزندان او به ارث گذاشته نشده است. در نتیجه، بحث گناه ذاتى در اسلام مطرح نیست تا حضرت عیسى علیهالسلام به عنوان فدیه آن شناخته شود.
از دیدگاه اسلام، انسان با فطرت توحیدى به دنیا مىآید،58 هرچند بعد از بلوغ، گناهان اختیارى مىتواند او را از رحمت خدا دور سازد. پیامبران الهى راهبران اندیشه و مربیان عمل انسانها به سوى سعادت هستند. محتواى پیام آنان دین الهى است. دین و شریعت برنامهاى است که اصلاح اندیشه و رفتار انسان را در دنیا و تأمین سعادت اخروى او را بر عهده دارد. در این دیدگاه، به خاطر پیچیده بودن نظام عالم و روابط آن، ناتوان بودن عقل و تجربه انسان در شناخت دقیق برنامه سعادت، و وجود موانعى مانند هواهاى نفسانى و دشمنى شیطان، انسان هیچگاه از شریعت بىنیاز نیست.
شریعت در این نگاه، مراتبى دارد. مراتبى از آن، مانند واجبات و محرمات، حافظ حداقلهاى اهداف شریعت است و برخى از مراتب آن، مانند رعایت مستحبات، ترک مکروهات، مراقبتها و نجواهاى عارفانه، انسان را فانى در رضایت و خواست الهى مىسازد. در چنین مراتبى، رعایت شریعت از سرترس از جهنم و شوق نعمتهاى بهشت نیست، بلکه از سر عشق و معرفت است.59
اما نمىتوان کسانى را به این درجات نرسیدهاند، رها کرد تا در پرتگاههاى گناه و اشتباه سقوط کنند. به همین دلیل، تشویقهایى مانند بیان نعمتهاى بهشتى و بیمدادن از عذاب جهنم و حتى تنبیههایى براى کسانى که مرتکب برخى از گناهان مىشوند، لازم و منطقى است .جدا از نقدهاى مبنایى اسلام بر الهیات پولسى، مىتوان برخى از مبانى یا تعالیم این الهیات را با کمک منابع خود مسیحیت یا با نگاه بروندینى و با استفاده از منطق بینالاذهانى مورد نقد قرار داد. ابعاد مختلف دیدگاه پولس مانند مبانى، اعتبار تاریخى، اصول و خودآموزه شریعت را مىتوان با این دو شیوه مورد نقد قرار داد که در این مجال به چند مطلب اشاره مىکنیم.
مسیحیان اولیه و حواریون، ایمان به عیسى علیهالسلام را با التزام به شریعت موسوى مخالف نمىدانستند، تنها امتیاز آنان این بود که معتقد بودند عیسى علیهالسلامهمان موعودى است که در کتب انبیاى بنىاسرائیل به ظهور او بشارت داده شده است. |
مخالفت دیدگاه پولس با دیدگاه حضرت عیسى علیهالسلام و حواریون
چنانکه در تبیین دیدگاه اول گفته شد، سخنان و سیره حضرت عیسى علیهالسلام و حواریون بر تأیید و اصلاح شریعت موسوى تأکید داشته و مخالف دیدگاه پولس است. اگر در مقام تعارض بخواهیم یکى از این دو دیدگاه را بپذیریم، قطعا سنت حضرت عیسى علیهالسلام و حواریون شایسته پیروى است. ادعاى این مطلب که حضرت عیسى مأمور بوده است همانند یک انسان زندگى کند و از شریعت پیروى کند و وظیفه پولس روشن ساختن بعد الهى ایشان و ارائه شریعت جدید بوده است، علاوه بر مخالفت با دیدگاه حواریون، ادعایى است که تنها بر آموزههاى پولسى مبتنى است و در مقام تعارض و نقد، صرف ادعا بوده و قابل استناد نیست.
رابطه خدا با انسان
الهیات پولسى، خداوند متعال را به گونهاى معرفى مىکند که به خاطر گناه یک فرد، رابطه خود رابا تمام انسانها قطع مىکند و آنان را به خودشان واگذار مىکند. براى برطرف شدن این کدورت نیز به توبه و درخواست بندگان راضى نمىشود، بلکه رفع این اهانت (گناه اولیه) را در صورتى مىپذیرد که کسى در حد خود او، جبران آن باشد و به صلیب برود. چنین صفاتى با رحمت و محبت خداوند به بندگانش و دورى او از ظلم (گناه یک فرد را به حساب همه گذاشتن) سازگار نیست.
ممکن است که گفته شود رابطه گناه انسان با طرد او از درگاه خداوند، رابطه تکوینى است نه اعتبارى که خداوند بتواند از آن بگذرد. اما عجیب آن است که رابطهاى که در الهیات پولسى بین گناه و انسان تصویر مىشود، رابطهاى قراردادى است نه تکوینى. مثلاً، در بحث عادل شمردگى ـ چنانکه در متن ملاحظه کردید ـ این الهیات معتقد است که عادل شمردن، حکمى است که از سوى خداوند به عنوان آشتى و پذیرش انسان صادر مىشود.
حکم خداوند در مورد انسان گناهکار به سبب فدیه مسیح، تغییر مىکند و انسان به جاى آنکه محکوم باشد، عادل شمرده مىشود. بنابراین، عادل شمردن، تصریح خدا به تبرئه گناه کسى است که گناه کرده است، فقط به سبب ایمان او به مسیح.60به همین دلیل، خود آنان تصریح کردهاند که عادلشمردگى بدین معنا نیست که خطاکار، از هر گناهى برىء است؛ زیرا این خلاف واقع است، بلکه بدین معناست که شریعت بعد از آن بر او حکم نخواهد کرد؛ زیرا شریعت حق خود را از غیر او به کمال دریافت کرده است61 و صحیح نیست که حق خود را دوبار دریافت کند.62
اساس نجات خطاکار از حکم شریعت ـ بنابر آنچه گذشت ـ کارى به سبب نفس خطاکار یا عمل او نیست، بلکه عادل شمردن نتیجه کار مسیح است که داورى را به جاى مؤمن تحمل کرد.63از این عبارات به دست مىآید که این رابطه کاملاً اعتبارى است نه تکوینى؛ بنابراین، به نظر مىرسد خداوندى که در الهیات پولسى معرفى مىشود، خداوندى نیست که عادل، رحیم و رحمان باشد.
ناتوانى ایمان در تحول کامل انسان
اشکال دیگر بر این دیدگاه این ادعا است که با عادل شمردن، تغییرات اساسى در وجود انسان رخ مىدهد. تمام الهیات پولسى بر این محور دور مىزند که رابطه انسان و خدا قطع شده بود و با مرگ و به صلیب رفتن عیسى، این رابطه برقرار شد. این مهمترین حادثه تاریخ مسیحیت است. بنابراین، باید براى آن اثرى مهم باشد. به همین دلیل، پولس مدعى است که با این کار تغییر اساسى در وجود انسان ایجاد مىشود، به حدى که انسان دیگر نیازمند شریعت نیست.
پس گناه در جسم فانى شما حکمرانى نکند تا هوسهاى آن را اطاعت نمایید.64 زیرا گناه بر شما سلطنت نخواهد کرد؛ چون که زیر شریعت نیستید، بلکه زیر فیض.65به همین دلیل، او نه تنها عمل به شریعت را در تحقق رستگارى ضرورى نمىداند، بلکه عمل به شریعت را در عهد جدید، یعنى پس از فدا شدن مسیح مانع رستگارى مىداند.
اینک من پولس به شما مىگویم که اگر مختون شوید، مسیح براى شما هیچ نفعى ندارد. بلى، باز به هر کس که مختون شود، شهادت مىدهم که مدیون است که تمام شریعت را بجا آورد. همه شما که از شریعت عادل شوید، از مسیح باطل و از فیض ساقط گشتهاید؛ زیرا اگر اهل شریعت وارث باشند، ایمان عاطل است و وعده باطل؛ زیرا که شریعت باعث غضب است؛ زیرا جایى که شریعت نیست، تجاوز هم نیست.66
اما متأسفانه در عمل چنین اتفاقى نیفتاد. فرد مسیحى همچنان گناه مىکرد و در عمل روشن شد که تأثیر محسوسى بعد از ایمان با قبل آن در فرد ایجاد نشده است. به همین دلیل، به این بحث پرداختند که آیا با ایمان آوردن، امیال و هواهاى نفسانى قدیم باقى مىماند یا خیر؟ کاتولیک پاپى معتقد است: بعد از حیات جدید که با تعمید حاصل مىشود، چیزى از طبیعت خطا در وجود انسان باقى نمىماند.
مشکل این بیان این است که واقعیت خارجى خلاف آن است و مسیحیان همچنان مرتکب گناهان مىشوند. اما به نظر انجیلىها امیال متضاده هنوز موجود است و با عمل تقدیس باید آنها را پاک کرد.67به همین دلیل، این مسئله مطرح شد که عادلشمردگى تنها با ایمان نیست، بلکه عمل هم باید همراه آن باشد (بنابر دیدگاه کاتولیک پاپى) و یا عادلشمردگى به ایمان است؛ اما تقدس به عمل است (کاتولیک انجیلى).68
حتى برخى از اندیشمندان مسیحى معتقد شدند که تقدس کامل هرگز در این دنیا ممکن نیست؛ زیرا انسان اختیار دارد و نمىتواند به طور کامل اعمال و روحیات خود را مقدس سازد. اعتقاد به تقدس کامل توانى بیش از طاقت را براى اراده بشرى تصور مىکند که با آن مىتواند همواره قداست را انتخاب کند و در مواجهههاى مختلف، هیچگاه از وضعیت اطراف خود متأثر نشود. حتى اگر به برجستگان در تقوا در تاریخ مسیحیت در تمام قرنها نگاه کنیم، مىبینیم که در آنان علامات نقص و اعتراف به آن وجود داشته است.69
تفسیرى که بیشتر با اناجیل همنوا سازگار است، شریعت عیسوى را تکمیل و اصلاحکننده شریعت موسوى معرفى مىکند نه از بینبرنده آن. این تفسیر با توجه به سیره و گفتار حضرت عیسى علیهالسلامو حواریان قابل تأیید است. آموزههاى اسلامى نیز این تفسیر را تأیید مىکند. |
به هر حال، تأکید بر نقش عمل، در واقع، عقبنشینى از آن ادعاى مهم و اساسى الهیات پولس است. چنانکه گفته شد، نقش ایمان در تغییر روحیه و وجود انسان محور تمام الهیات پولسى است. در اثر این ایمان، گناه ذاتى انسان بخشیده مىشود و انسان از اسارت گناه خارج مىگردد و فرزندخوانده خداوند مىشود. اگر اعتراف کردهاند که ایمان عملاً چنین کارآیى ندارد و همچنان امیال و خواهشهاى نفسانى گذشته وجود دارد و باید بر عمل صالح تأکید شود، به دیدگاهى مخالف دیدگاه پولس رسیدهاند. به نظر مىرسد الهىدانان مسیحیت پولسى عملاً به خلاف ادعاى پولس در نقش محورى ایمان در تحول درونى او رسیدند.
بنابراین، به نظر مىرسد ضرورت شریعت امرى است که نمىتوان از آن غافل شد و پذیرش آن با ادعاى تحول اساسى در انسان از طریق ایمان صرف سازگار نیست. حتى خود پولس هم نمىتوانست به نفى کامل شریعت پایبند شود. به همین دلیل، به نظر مىرسد اگرچه لحن سخنان او در نفى شریعت، در بسیارى از موارد، نفى مطلق شریعت است، اما گویا در نهایت به این نیتجه مىرسد که چنین امرى ممکن نیست و بدینروى، به جاى شریعت گذشته، شریعت جدیدى را مطرح کرد که حداقلى بود و بر امور اخلاقى تکیه داشت.
مشخص نبودن معیار قضایاى اخلاقى
اشکال شریعت اخلاقى جدید این است که براى آن، قانون و معیار روشن بیان نشد و شناخت خوب و بد اخلاقى به طبیعت خود انسان واگذار گردید.70مطمئنا این معیار عملاً کارآمد نیست؛ زیرا اولاً، انسانها توان تشخیص خوب و بد را در بسیارى از امور ندارند. ثانیا، انسانها به خاطر داشتن هوا و هوسها و تأثیرپذیرى از عوامل مختلف محیطى و غیرمحیطى در تشخیص مصادیق دچار خطا مىشوند. به همین دلیل، در بسیارى از موارد در خوب یا بد، عدالت یا ظلم بودن اختلافات جدى با هم دارند.
خود مسیحیان نیز به مرور این نکته را دریافتند که واگذاردن همه این امور به خود افراد درست نیست و بدینروى، شوراهاى کلیسایى و شخص پاپ در اینگونه موارد حق قانونگذارى یافتند و عملاً دیدگاه پولس را نقض کردند.مىتوان نقدهاى دیگرى را نیز بر مدعیات پولس در نفى شریعت بیان کرد و یا نقصهاى شریعت حداقلى آن را برشمرد؛ چنانکه مىتوان از رویکردهاى دیگر نیز به نقد آن پرداخت، اما چنین کارى نیازمند تحقیق و بررسى دقیقتر و مجالى وسیعتر است.
نتیجهگیرى
از مباحث گذشته مىتوان به این نتایج دست یافت:
1. تفسیرهاى مختلفى از کتاب مقدس در مورد شریعت مىتوان ارائه داد.
2. تفسیرى که بیشتر با اناجیل همنوا سازگار است، شریعت عیسوى را تکمیل و اصلاحکننده شریعت موسوى معرفى مىکند نه از بینبرنده آن. این تفسیر با توجه به سیره و گفتار حضرت عیسى علیهالسلامو حواریان قابل تأیید است. آموزههاى اسلامى نیز این تفسیر را تأیید مىکند.
3. در تفسیر دیگرى که نتیجه الهیات پولسى است، شریعت موسوى به لحاظ مبانى مورد نقد قرار گرفته و شریعتى ایمان محور که اعمال در آن نقش چندانى ندارد، به عنوان شریعت جدید معرفى مىشود.
4. توجه به آموزههاى اخلاقى، تأکید بر آداب و رسوم خاص به عنوان شعائر مسیحیت، پررنگتر شدن نقش اعمال و جایگاه کلیسا و قوانین آن، از ضعفهاى بنیادین شریعت ایمان حکایت مىکند که به سبب ناممکن بودن نفى کامل شریعت اعمال، به شریعت با اعمال حداقلى روى آوردهاند.
پی نوشت ها:
32 ـ ر.ک: دان ناردو، همان، ص 44.
33 ـ جان بى. ناس، همان، ص 611.
34 ـ مرى جو. ویور، همان، ص 90.
35 ـ غلاطیان، 2:11ـ14.
36 ـ ر.ک: رومیان، 2:21ـ24.
37 ـ ر.ک: غلاطیان، 2:11ـ15.
38 ـ غلاطیان، 2:7ـ8.
39 ـ غلاطیان، 3:13؛ ر.ک: رومیان، 3:21ـ22.
40 ـ رومیان، 3:24ـ26.
41 ـ رومیان، 5:15ـ19.
42 ـ رومیان، 4:9ـ12.
43 ـ غلاطیان، 2:16.
44 ـ غلاطیان، 2:21.
45 ـ رومیان، 3:27ـ31.
46 ـ رومیان، 6:6ـ8.
47 ـ رومیان، 6:18ـ19؛ ر.ک: رومیان، 6:14.
48 ـ ر.ک: جورج برانتل، آیین کاتولیک، ترجمه حسن قنبرى، ص 179؛ نظامالتعلیم فى علمالاهوت، ج 2، ص 354.
49 ـ نظامالتعلیم فى علمالاهوت، ج 2، ص 366.
50 ـ همان.
51 ـ رومیان، 6:12.
52 ـ رومیان، 6:22.
53 ـ ر.ک: رابرت اى. وان وورست، مسیحیت از لابهلاى متون، ترجمه جواد باغبانى و عباس رسولزاده، ص 483.
54 ـ رومیان، 2:14ـ16.
55 ـ ر.ک: جمعى از نویسندگان، مقدّمهاى بر شناخت مسیحیت، ترجمه و تدوین همایون همتى، ص 91؛ جورج برانتل، همان، ص 269ـ270.
56 ـ غلاطیان، 1:6ـ7؛ ر.ک: قرنتیان، 1:11ـ12.
57 ـ جان بى. ناس، همان، ص 614.
58 ـ ر.ک: محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 12؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 3، ص 276.
59 ـ ر.ک: محمّدباقر مجلسى، همان، ج 67، ص 196.
60 ـ نظامالتعلیم فى علمالاهوت، ج 2، ص 354.
61 ـ همان، ص 355.
62 ـ رومیان، 4:5ـ8.
63 ـ رومیان، 3:24.
64 ـ رومیان، 6:12.
65 ـ رومیان، 6:14؛ رومیان، 6:18ـ19.
66 ـ رومیان، 4:14ـ15؛ ر.ک: غلاطیان، 5:2ـ6.
57 ـ نظامالتعلیم فى علمالاهوت، ج 2، ص 370.
68 ـ همان، ص 359.
69 ـ همان، ص 372ـ373.
70 ـ ر.ک: رومیان، 2:14ـ16.
36 ـ ر.ک: رومیان، 2:21ـ24.
37 ـ ر.ک: غلاطیان، 2:11ـ15.
سیدعلى هاشمى/دانشجوى دکترى کلام اسلامى، جامعهالمصطفى العالمیة
منبع:ماهنامه معرفت ـ شماره 158