0

راهبرد پیشرفت در دولت دینی و عصر مدرنیته-2

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

راهبرد پیشرفت در دولت دینی و عصر مدرنیته-2

 

دولت دینی به عنوان سنبل دین و دیانت، باید در عرصه‌های نوآمد کردن امور مدیریتی و روش‌های گوناگون خود، از هیچ کوششی فروگذار نکند. تمام تصمیم‌های دولت باید از حالت تکیه بر گذشته عبور کرده و به روز شود.

 

خبرگزاری فارس: راهبرد پیشرفت در دولت دینی و عصر مدرنیته

 

راهبرد سوم: توجه به نو شدن

در راهبرد حاضر به بحث زمان شناسی توجه می‌شود که اهمیت نوشدن و تکامل را به نوع خاصی که مورد نظر اسلام است، بیان می‌کند:

1. اهمیت نوآوری

با مراجعه به متون دینی و با توجه به بسیاری از نکات کلامی و فقهی، می‌توان توجه به نوآوری را به عنوان یکی از مسأیل مسلّم و ارزشمند دین اسلام، به ویژه بنا بر تبیینی که مذهب تشیع بدان تأکید می‌کند، قلمداد نمود. بیان این تأکیدها، مجالی مستقل می‌طلبد، اما به طور اجمالی می‌توان به دو نمونه از آنها در ساحت‌های بسیار مهم دینی، مانند قرآن و اجتهاد، اشاره نمود؛ در کلمات نبوی تأکید شده است که غبار کهنگی به عنوان یک امر نامطلوب، هیچ‌گاه بر قامت قرآن کریم نخواهد نشست و قرآن کریم همیشه نو و تازه است:

إِنَّ الْکِتَابَ هُوَ الْقُرْآنُ وَ فِیهِ الْحُجَّةُ وَ النُّورُ وَ الْبُرْهَانُ کَلَامُ اللَّهِ غَضٌّ جَدِیدٌ طَرِیٌّ؛ کتاب خداوند قرآن کریم است و در آن دلیل، نور و برهان وجود دارد؛ کلامی نو، جدید و تازه.نگاه فقه به مرجعیت دربارة ارزش مسائل جدید، می‌تواند بسیار معنادار باشد. تأکید قریب به اتفاق مراجع شیعه، بر آن است که مکلفان، احکام شرعی و فقهی خود را از مرجعی زنده تقلید کنند.

بنابراین، نگاه منحصر به مسائل و احکامی که از سوی فردی که دوران حیات او سپری شده و بالطبع، توان ارائه نظرات به روز را ندارد، نمی‌تواند از عهدة تأمین نظر دین و فقه برآید. آگاهی به مسائل مبتلابه و به روز مکلفان، آن قدر مهم است که نمی‌تواند ـ حتی اعلمیت را بگیرد و مکلف باید در مسائل جدید، حتماً از مرجع زنده که احاطة علمی به مسائل روز دارد، تقلید نماید.

اگر بخواهیم به مطالبی که در متون دینی دربارة تأکید بر اصل نو بودن ـ البته با تعریف دقیقی که در این باره می‌شودـ آورده شده، اشاره شود، مطالب بسیاری می‌توان ارائه نمود. از این‌رو، با تأمل در انبوه تأکیدها پوشیده نیست که باید از نگاه نو بهره‌مند بود و به نوآوری‌ها در عرصه‌های گوناگون توجه کرد. این یک اصل بسیار اساسی برای جمهوری اسلامی است.توجه مقام معظم رهبری به عنوان شاگرد مکتب تشیع به نوآوری در سال گذشته، این واقعیت را نشان می‌دهد که نوآوری یک ارزش در مکتب تشیع است؛ یعنی مسائل، در صورت همسانی ارزشی با دیگر امور، در صورت وجود امور، نو و جدید در آن، تفوق و برتری می‌یابند.

از این‌رو، دولت دینی به عنوان سنبل دین و دیانت، باید در عرصه‌های نوآمد کردن امور مدیریتی و روش‌های گوناگون خود، از هیچ کوششی فروگذار نکند. تمام تصمیم‌های دولت باید از حالت تکیه بر گذشته عبور کرده و به روز شود. کارشناسان عالی در رشته‌های متفاوت باید در بازنگری به تمام راه‌های گذشته، همت گمارند. هیچ روشی نباید به صورت یک تابو درآید. اگر کارشناسان زبده، اعم از علمی و دینی، به این نتیجه دست یافتند که راه دیگری باید در پیش گرفته شود، در تغییر، تعللی نباید مبذول نمود.

کارشناسان عالی در رشته‌های متفاوت باید در بازنگری به تمام راه‌های گذشته، همت گمارند. هیچ روشی نباید به صورت یک تابو درآید. اگر کارشناسان زبده، اعم از علمی و دینی، به این نتیجه دست یافتند که راه دیگری باید در پیش گرفته شود، در تغییر، تعللی نباید مبذول نمود.

ساز و کار؛ توجه اکید به مجتهدان

آنچه بسیار سرنوشت ساز می‌باشد، این است که بدانیم، امور نو در دین را باید با چه سازوکاری کشف نمود و اساساً معنای نوآوری در دین چیست؟ استاد مطهری ـ تلاش‌های بسیار وسیع و گسترده‌ای در این باره کردند و سعی کردند، معنای آن را به طور واضح‌تر تبیین نمایند. مطالب ایشان برای استفاده، به طور تیتروار اشاره می‌شود:

ـ احکام و دستورات اسلام، اعم از واجبات و محرمات و حتی مکروهات و مستحبات آن، بر اساس مصلحت‌ها و مفاسد تشریع شده است. در شرع، دستور تعبدی محض وجود ندارد که خالی از هر مصلحت بوده و تنها یک دستور اختراعی محض باشد.

ـ این مصلحت‌ها امری مجموعی هستند و شامل تمام امور فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی می‌شود.

ـ مکانیسم عملی اسلام برای همراهی با زمان، تفقه یا اجتهاد است؛ مکانیسمی که اسلام می‌تواند در عین حال که اصول خود را محفوظ نگهدارد، به عنصر زمان در احکام و تعالیم خویش توجه کند [ و حرف‌هایی نو را مورد توجه قرار دهد...؛ حرف‌هایی نو، که از متن دین و نه از خارج به دست آید و به فهم عمیق‌تر دین منجر شود.

همان گونه که از سطور مزبور به طور قطع و قدر متیقن به دست می‌آید، حصول محتوای نوآوری در اسلام، به طور شدید به مرجعیت فهیم و پویا وابسته است.دولت، لازم است تمام همت خود را در این رابطه به کارگیرد، تا بتواند لوازم کار خود را در این باره به دست آورد. قصور دولت در این باره می‌تواند بهای سنگینی داشته باشد. در مقابل، ارتباط تناتنگ با مرجعیت می‌تواند ثمرات ارزشمندی داشته باشد، تا هم به نوآوری‌های لازم دست یابد و هم از انحرافات باز ماند.

مقام معظم رهبری در این باره می‌فرمایند:شناختن‌ نقش‌ هر زمان‌ و هر مکان‌، همواره‌ باید با پایبندی‌ به‌ اصول‌ فقاهت‌، که‌ روشی‌ علمی‌ و تخصصی‌ است‌، همراه‌ باشد. و این‌ است‌ معنای‌ سخن‌ امام‌ راحل(ره)‌ که‌ فقه‌ پوینده‌ و منطبق‌ بر نیازهای‌ همیشه‌ و همه‌ جا را همان‌ فقه‌ سنتی‌ دانسته‌ و بر این‌ پای‌ فشرده‌اند.

از این‌رو، پیشنهاد می‌شود برای آنکه بتوان به هدف مطلوب دست یافت، جمعی از مجتهدان و کارشناسان اسلامی که در زمینه‌های علمی و اسلامی، اعم از فقه، اخلاق، سیاست، حقوق و مانند اینها متخصص‌اند، به کار گرفته شوند تا همان دغدغة استاد مطهری، جامعة عمل بپوشانند.

دیدگاه عبرت‌آموز مدرنیته

مدرنیته بر اساس حقیقت وجودی خود، بحث زمان را به طور جدی در بدنة نظریه‌پردازی خویش گنجاند و آن را به عنوان محور نظرات خویش انتخاب نمود. مدرنیست‌ها تمامی تلاش خود را برای تبیین و ارائه راه‌کارها، بر شناخت زمان و حرکت به سوی نو شدن متمرکز کردند.پیشرفت‌های چشمگیر غرب، یا احساس پیشرفت و یا القائاتی که از سوی برخی بعد از پیشرفت‌ها ارائه شد ـ بنا به توجیهات و تبیین‌های گوناگونی که می‌توان در نظر گرفت ـ احساس خاصی را در اذهان، ایجاد نمود. احساسی مهم که مردم، به ویژه اندیشمندان دیار غرب به این نتیجه دست یافتند که هیچ چیزی غیر از پیشرفت‌های امروزی، مهم و ارزشمند نیست، به گونه‌ای که پیشرفت‌های موجود، مورد قبول و دیگر امور، بی‌ارزش و غیر قابل اعتنا هستند.

از این‌رو، در مکتب مدرن به اصل نوبودن تأکید شده است. در این باره گذارها و جداشدن‌ها، تنها در عرصة علوم انسانی و تئوری‌پردازی‌ها محدود نشد، بلکه در هر حوزه‌ای شکل و معنا گرفت؛ برای مثال، هنر کسانی مانند پیکاسو، جایگزین بسیاری از هنرمندان کلاسیک گذشته شد به گونه‌ای که یکی از نویسندگان غربی می‌گوید:نکات پایدار در اثر هنرمندان جدید، «نخستین مرتبگی» و «نو بودن» و طرد گذشته است، گرچه ممکن است ردّ پایی قوی از گذشته و کلاسیک بدوی را در خود داشته باشد.

همچنین آندره برتون سوررئالیست (1864 ـ 1966) دربارة نقاشی پیکاسو در سال 1920 چنین گفت: «به گونة اسرارآمیز با این نقاشی، ما با کلیة نقاشی‌های گذشته وداع می‌کنیم». جان ریچارد، که زندگینامه‌ای مفصل از پیکاسو نوشته است، چنین نگاهی دارد:از زمان جوتو، او با نوآورانه‌ترین نقاشی... دستور زبان تصویری جدیدی را بنا گذاشت؛ باعث شد مردم چیزها را به شیوه‌ای جدید نگاه کنند و به ادراک تازه‌ای برسند. «دوشیزگان آوینیون» قطعاً اولین شاهکار قرن بیستم، چاشنی اصلی جنبش مدرن و سنگ بنای هنر قرن بیستم است.

در ابتدای روند مدرنیته، بسیاری از اندیشمندان عرصه‌های گوناگون، به دلایل متفاوت، از جمله آنکه خود از قافلة پیشرفت عقب نمانند و از برچسب‌های گوناگون کهنه‌پرستی و ماننداین، که در آن دوران به راحتی بر افراد تعلق می‌گرفت، مصون باشند، به همراهی با آن پرداختند، اما پس از مدتی، حتی کسانی که خود جزو طرفداران بودند، به منتقدان بارز تبدیل شدند؛ برای مثال، می‌توان به کانت و هگل و از همه مهم‌تر به نیچه اشاره نمود.

یکی از دلایل را می‌توان همین رویکرد افراطی به امور جدید دانست:در حالی که می‌توان کانت و هگل را ـ البته به دو دلیل متفاوت ـ فیلسوفان مدرنیته خواند و دید که مارکس و وبر هم با همة نقدها و تردیدهایشان، سرانجام به حکم روزگار نو تسلیم شدند، اما با نیچه نقد رادیکال به مدرنیته آغاز می‌شود، و این نقادی از جنبه‌های گوناگون و بنا به بینش‌ها و آیین‌های فلسفی متفاوت، تا سدة حاضر ادامه یافته و اندیشمندان برجسته‌ای از رویکرد مدرن به علم، تکنولوژی، فرهنگ و جامعه به شدت نقد کرده‌اند.»

همین رویکرد منفی نسبت به گذشته که با شدت خاصی رواج داشت و جرأت مخالفت را از بسیاری از اندیشمندان ـ حتی از آن‌هایی که بزرگ و غیر وابسته بودند ـ گرفت، توجه به گذشته را تا حد زیادی مورد خدشه قرار داد.این امر به حدی بود که افرادی مانند ؟ تمام سعی خود را به کار گرفتند تا این رویکرد منفی نسبت به گذشته را سرپوش گذاشته و روند مدرنیته را به گذشته مربوط نمایند. البته برخی نیز دست به توجیه انقطاع از گذشته زدند که از جملة آنان، می‌توان به هابرماس اشاره کرد و برای اندک بودن مجال، به همین اندازه بسنده می‌شود.

دربارة توجه شناخت نیازهای واقعی، نباید تنها به افواه عامه توجه نمود. چه بسا برخی نیازها در لایه‌های پنهان گفته‌ها و شنیده‌ها وجود دارد که باید کارشناسان و متخصصان، آنها را کشف کنند و چه بسا بیشتر آنها ریشه‌های روحی داشته باشند که باید بدان‌ها توجه لازم را نمود و چه بسا توجه به گفته‌ها و صرف هزینه‌های هنگفت درباره آن، نه تنها موجبات سهولت کار را فراهم نکند، بلکه کار را پیچیده‌تر سازد.

راهبردچهارم: انسان‌شناسی دقیق

راهبرد دیگری که در ذیل «کیفیت پیشرفت»، در سطور گذشته بیان شد و در دولت دینی باید مورد تأکید قرار گیرد، توجه به شناخت انسان و نیازهای اوست.این موضوع در ارائه مدل پیشرفت، بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است و شاید کمتر مسئله‌ای بتواند به این اندازه مهم باشد. مقام معظم رهبری بارها به این موضوع اشاره نمودند و تفاوت بنیادین دولت دینی و غربی را در همین موضوع انسان قرار دادند:

آنچه که موجب می‌شود ما الگوی غربی را برای پیشرفت جامعة خودمان ناکافی بدانیم، در درجة اول این است که نگاه جامعة غربی و فلسفه‏های غربی به انسان با نگاه اسلام به انسان، به کلی متفاوت است و یک تفاوت بنیانی و ریشه‏ای دارد؛ لذا پیشرفت، که برای انسان و به وسیلة انسان است، در منطق فلسفة غرب معنای دیگری پیدا می‌کند، تا در منطق اسلام.

مدرنیست‌ها، تعریف و تبیین خاصی از انسان را مطرح نمودند که شاید بتوان تمام نظرات بعدی آنها را در همین راستا معنا و تفسیر کرد که بعد از طرح دیدگاه مورد نظر دولت دینی، مورد اشاره قرار خواهد گرفت. در این رابطه لازم است، به پنج موضوع دقت شود که هر یک می‌تواند راهبردی فرعی برای راهبرد کلیدی یاد شده باشد:

1. تأکید بر نیازها

اینکه باید نیازهای انسان به طور اساسی مورد توجه قرار گیرد و هیچ احساسی از احساس‌های او، در هیچ زمینه‌ای و در هیچ بعدی از ابعاد او مهمل گذاشته نشود، مورد تأکید متون دینی و صاحب‌نظران اسلامی بوده است:اسلام که بر چنین جهان‌بینی بنیاد شده است، مکتبی است جامع و واقع‌گرا. در اسلام به همه جوانب نیازهای انسانی، اعم از دنیائی یا آخرتی, جسمی یا روحی, عقلی و فکری یا احساسی و عاطفی , فردی یا اجتماعی توجه شده است.

شاید کمتر آیه‌ای را می‌توان یافت که در آنها به طور مستقیم یا غیر مستقیم، به نیازهای انسان و رفع واقعی آنها توجه نشده باشد؛ برای مثال، آیاتی که دربارة معرفی خداوند بیان شده، به جست‌وجوگری انسان دربارة حقیقت محض عالم هستی، پاسخ می‌دهد.آیاتی که دربارة برخی از ویژگی‌های اخلاقی بیان می‌شود، مانند صداقت، پاکدامنی، عدم ظلم به دیگران، لزوم توجه به مستمندان و نیازمندان و عدم استکبار و خودستایی، همگی از نیازهای واقعی انسان خبر می‌دهد و آیاتی که دربارة محبت به خداوند و بندگان خوب او بیان شده، به نوعی بیانگر نیاز انسان به بذل محبت از یک سو و حصول آن از سوی دیگر است.

شاید اگر این رویکرد در انسان نبود و انسان به کلی از نیاز تهی بود، اساس هدایت او با چالش جدی مواجه می‌شد و شاید بشود گفت: هدایت برای او از ریشه، امری بیهوده می‌گشت.چگونه می‌توان کسی را به سویی فراخواند که هیچ میل و رغبتی به سوی آن ندارد؟ مطمئناً برای حرکت انسان به سوی هدفی، لازم است انگیزه‌ای وجود داشته باشد؛ اگر نیازی در درون انسان وجود نداشته باشد، این انگیزه چگونه قابل تحصیل است؟ برعکس، هر اندازه نیازها شدیدتر باشد، انگیزه‌ها قوی‌تر خواهد بود و انسان با سهولت و آمادگی بیشتر، به سوی هدف به پیش خواهد رفت.

2. شناخت نیازهای واقعی

در دورة مدرن، به نیاز‌های انسان به طور بسیار ساده توجه شده است. نوعی ساده‌انگاری که بر اساس آن، تمام نیازها در قلمرو مسائل مادی متمرکز شود و همگی با نام لذت (pleasure) دربارة نیاز رنج می‌برد.بنابراین، با وجود مسائلی که دربارة نظر اسلام در زمینة نیازهای انسان بیان شد، دولت دینی باید دقت کند که از ساده‌انگاری نسبت به شناخت نیازها بپرهیزد، نیازها را با تمام ظرافت‌های آن دریابد و بنا بر آنچه ذکر شد، در نگاهی طولی بدان، تمام همت خود را به کار گیرد.

دربارة توجه شناخت نیازهای واقعی، نباید تنها به افواه عامه توجه نمود. چه بسا برخی نیازها در لایه‌های پنهان گفته‌ها و شنیده‌ها وجود دارد که باید کارشناسان و متخصصان، آنها را کشف کنند و چه بسا بیشتر آنها ریشه‌های روحی داشته باشند که باید بدان‌ها توجه لازم را نمود و چه بسا توجه به گفته‌ها و صرف هزینه‌های هنگفت درباره آن، نه تنها موجبات سهولت کار را فراهم نکند، بلکه کار را پیچیده‌تر سازد.

3. توجه فراگیر به انواع نیازها

نیازهای مادی و معنوی نباید نسبت به یکدیگر، به گونه‌ای مورد توجه قرار گیرد که یکی فدای دیگری شود. امام علی(ع) در این‌باره می‌فرمایند:لَیْسَ مِنَّا مَنْ تَرَکَ دُنْیَاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْیَاه؛ حضرت علی (علیه السلام) می‌فرماید: هر کسی که دنیایش را برای آخرت و آخرتش را برای دنیایش ترک کند، از ما نیست.بنابراین، دولت دینی لازم است هیچ وقت برای تأمین نیازها، بهانه تأمین نیازی دیگر را به کار نبرد. هر نیازی، گرچه کم‌اهمیت باشد، باید جایگاه خودش را داشته باشد. گاه تصور می‌شود، نیازهای مورد نظر دولت باید جمعی باشد نه فردی؛ این نیز چندان درست نیست.

نیازهای فردی، مثل نیازی که یک بچة خردسال در کوره پس کوره‌های سیستان و بلوچستان دارد، همان مقدار اهمیت دارد که جمعی از متمولان در تهران؛ هر یک شایستة توجه هستند و هرکدام باید مورد عنایت دولت قرار گیرند. البته مسئلة تعارض، مطلبی دیگر است که در سطور آینده بدان پرداخته می‌شود، اما تا زمانی که حرف از تعارض نباشد، اهمیت‌گذاری هر نیاز در هر سطحی و در هر قشری باید اعمال شود.

آنچه که موجب می‌شود ما الگوی غربی را برای پیشرفت جامعة خودمان ناکافی بدانیم، در درجة اول این است که نگاه جامعة غربی و فلسفه‏های غربی به انسان با نگاه اسلام به انسان، به کلی متفاوت است و یک تفاوت بنیانی و ریشه‏ای دارد؛ لذا پیشرفت، که برای انسان و به وسیلة انسان است، در منطق فلسفة غرب معنای دیگری پیدا می‌کند، تا در منطق اسلام.

4.توجه به رتبه بندی نیاز در صورت تعارض

همان‌گونه که بیان شد، نیازهای ضروری و مادی انسان، بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است و چه بسا عدم فراهم‌شدن آن، نیازهای انسانی و معنوی او و حتی دیانت او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد: پیامبر گرامی اسلامˆ فرمودند: کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْرا. در عین حال، نیازهای روحی مانند نیاز به آزادی و حریت، کرامت و احترام، محبت، کمال و رشد، علم و دانایی، پرستش، زیبایی و مانند اینها، به سبب آنکه مبتنی بر روح انسانی است، نسبت به دیگر نیازهایی که به جسم و بدن انسان مربوط است، مانند نیاز به خوردن، آشامیدن و مواردی از این قبیل مهمتر، و با اهمیت‌تر است؛

چرا که نیازهای روحی انسان، مانند آنچه نام برده شده، به فطرت و روح انسان مربوط می‌شود و در آموزه‌های اسلامی، هویت انسان و حقیقت واقعی وی، بیش از همه به روح انسان مربوط می‌شود. آیت‌الله جوادی آملی می‌فرمایند: «فطرت انسان است که انسان بر اساس آن، خلق شده است. فطرت بنا به تعریف، بیانگر نحوة هستی و هویت انسان است.

علت این توجه آن است که انسانیت انسان به روح اوست، نه به جسم او. این موضوع به هیچ وجه تنها یک موضوع نقلی محض نیست، بلکه حتی انسان با مراجعة به خود می‌تواند دریابد، اگر روزها طعم گرسنگی و فقر را بچشد، بهتر از آن است که کرامت و احترام او پایمال شود.از این‌رو، لازم است دولت دینی در صورت تعارض میان نیازها، بیش از نیازهای مادی به نیازهای معنوی و روحی توجه کند. چه بسا تحمل گرسنگی‌ها و محرومیت‌ها، برای مردمی که از حیثیت و آبروی خود دفاع می‌کنند، بسیار راحت‌تر از حقارت‌هایی باشد که با پول و ثروت همراه است. سالیان طولانی حاکمیت دولت دینی در جمهوری اسلامی، نشان‌دهندة همین امر بوده است.

گفتنی است، دولت‌مردان به قول مقام معظّم رهبری، نه باید مأیوس شوند و نه خستگی را به خود راه دهند. شاید برخی تصور کنند، مردم عادی از پذیرش این همه ناراحتی و محرومیت ناراضی هستند و در نهایت، به خستگی و تسلیم آنها می‌انجامد، در صورتی که چون این برتری ـ‌ همان گونه که اشاره شدـ برخاسته از برتری نیازهای معنوی و غیرمادی انسان بر نیازهای مادی و حیوانی اوست، نگرانی و تشویش، معنایی ندارد.

ترس‌ها و نگرانی‌ها باید متوجه موقعی باشد که پس از فراهم‌کردن نیازهای اولیه، به نیازهای روحی انسان، مانند عزت، کرامت، عفت، محبت، اخلاق، پرستش، آزادی و مانند اینها کم‌توجهی شود که در آن صورت عواقب آن، همه چیز را از بین خواهد برد، وگرنه اگر دولت دینی تمام همت خود را برای نیازهای مزبور به کار گیرد، تحمل فقدان نیازهای مضاعف مادی و توجه بدان‌ها چندان مشکل و طاقت‌فرسا نخواهد بود.

5. توجه معتدل به توانایی‌های او

بنا بر دیدگاه دینی، آدمی نباید تصور کند طبیعت به دست او نظام می‌یابد و بنا به تدبیر و فکر او انسجام می‌یابد. این موضع رایج غرب، از کبر و نخوت او نشأت می‌گیرد. او اگر منصفانه دقت کند، می‌تواند دریابد قدرت انسان به عالم هستی و امکانی که وی در تغییر آن دارد، به طور مستقل حاصل نشده است، بلکه به طور ناخواسته به وی داده شده است. خداوند متعال خود، انسان را شایستة دخالت در نظام هستی دانسته و به تعبیر قرآنی، آسمان‌ها و زمین را مسخّر او گردانیده است:

ألَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً (سوره: 20) آیا ندیدید که خداوند زمین و آسمان را مسخّر شما گردانید و نعمات خود را چه آنها که پیدایند و چه آنها که نهانند برای شما گسترانید.واژه «تسخیر» به معنای قهر و غلبة فاعل در فعل خود است، به این معنا که اگر انسان به دلیل شعور و اراده خود می‌تواند به هر نحو که بخواهد در نظام هستی دخل و تصرف کند و قادر است امور عالم را به نفع خود تغییر دهد، این قدرت، عنایتی است که به یمن و برکت ذات حق به وی افاضه شده است؛

از این‌روست که خداوند بلافاصله به این نکته اشاره می‌کند که این‌ها نعمات الهی هستند که از سوی پروردگار، برای آدمی گسترانیده شده است. جای تأسف است، انسانی که قدرت و توانایی تسخیر عالم از سوی حق به او افاضه شده، متکبرانه تصور می‌کند که همه ارزش‌ها و معانی در گرو قدرت، اراده و علم اوست و غیر از اراده و عنایت وی، عالم هستی، اهمیت و ارزش ندارد؛ غافل از آنکه حتی همین قدرت و توانایی او، تنها در فرض یک نظام منسجم و معنادار هستی، معنا می‌یابد.

دولت محترم در نظام جمهوری امروز، درصدد است تا روحیه خودباوری و عزتمندی را در مردم ایجاد نماید. این روحیه، مسلّماً بسیار ارزشمند است و موجب می‌شود مردم از سلطة استعمار پیدا و پنهان غرب، رها شوند. همچنین می‌توانند در مقابل ظلم‌ها و جنایت‌های آنها ایستادگی کنند، اما این روحیه نباید موجب شود ما به همان بیچارگی مدرنیته، یعنی به انسانی که خودمحور و مغرور به داشته‌ها و توانایی‌های کاذب خویش شده است، مبتلا شویم.

شاید الآن این روحیة افراطی در جامعة ایرانی، که هنوز در صدد پیداکردن توانایی‌های خود است، مشهود و ملموس نباشد، اما در طول زمان، اگر سیاست درستی اتخاذ نشود، بیم این توجه افراطی به توانایی انسان وجود دارد. علاج این بیچارگی، در سیاست‌گذاری اصیل جمهوری اسلامی، مبنی بر محوریت حضرت حقY و توکل بر توانایی‌های او در تمام مقاطع است.

هر بار که ایستادگی و توانایی‌های ایران و ایرانی تأکید می‌شود، باید آن را مدیون رحمت و توکل به خداوند متعال بدانیم و حرف و پیام امام(ره) در تمام مسیر تصمیم‌گیری‌ها و سخنرانی‌ها این باشد که اگر نیروی لایزال حق نبود، نه انقلابی پیروز می‌شد و نه جنگ به نتیجه می‌رسید و نه امروز شاهد این شگفتی‌ها در عرصه‌های فنّاوری می‌شدیم.

دولت دینی باید دقت کند که از ساده‌انگاری نسبت به شناخت نیازها بپرهیزد، نیازها را با تمام ظرافت‌های آن دریابد و بنا بر آنچه ذکر شد، در نگاهی طولی بدان، تمام همت خود را به کار گیرد.

دیدگاه مدرنیته

برای تبیین نظر مدرنیته در ذیل دیدگاه اسلامی، به دو شاخصة اساسی آن اشاره می‌شود:

1. مدرنیته و نیازهای مادی

منظور از انسان‌گرایی که غرب در راستای مدرنیسم بدان تأکید می‌کند، ایمان به انسان و خواسته‌های اوست و نه هیچ چیز دیگر؛ یعنی اثبات انسان و خواسته‌های او و نفی همة امور غیر از این؛ نفی هر چیزی که انسان بدان دست نمی‌یابد و نفی هر چیزی که علم و عقل او بدان نمی‌رسد.وجود انسان، بر اساس دیدگاه سنتی، در آن ترکیب بلیغی از جسم و روح دیده می‌شود، اما در ادبیات مدرن، چیزی به نام نفس و روح وجود ندارد. در آثار مدرن، روحْ ـ به فرض وجود ـ به عنوان چیزی فرعی دیده می‌شود.

این نگاه در آثار هنری نیز متجلی بوده است. بسیاری از نقاش‌های مدرن، به انسان برهنه توجه می‌کنند؛ انسانی که همین است، بدون هیچ چیزی اضافه بر آن؛ انسانی که تنها به جسمش باید توجه نمود و به خواسته‌ها و نیازهای همین بدنی که می‌بینیم باید نگریست. مسلماً نیاز‌های بدنی، چیزی جز تأمین مایحتاج مالی و رفاه و به تعبیر خلاصه‌تر، اصل لذت نیست؛ البته لذتی که به همین جسم مربوط می‌شود.

برای آنکه این ادعا در جهان‌نگری مادی، بهتر روشن شود، مناسب است به این مطلب توجه شود که در اومانیسم ادعایی غرب، چه خواستی مورد توجه و محور قرار گرفته است؟ آیا خواسته‌های مطلق انسان مورد نظر است تا شامل همة خواسته‌های مادی و غیرمادی او باشد، یا تنها به خواسته‌های مادی وی توجه شده است پل ادواردز، که مدت‌هاست فرهنگ وی جزو فرهنگ‌های کم‌نظیر غرب به شمار می‌رود، در این‌باره مطالب صریح و روشنی دارد.

جملات وی به خوبی، مقصود از خواست انسانی در مکتب اومانیسم را روشن می‌سازد:اومانیست‌ها، گرچه روح انسان را برای قدرتی که برای آزادبودن دارد تحسین می‌کنند، اما هیچ‌گاه جسم انسان و امور مربوط بدان را فراموش نمی‌کنند. تشخیص‌های گسترده به طور واضح، ارزش «لذت»(Pleasure) در اومانیسم و اکراه آن از زهد قرون وسطایی را نشان می‌دهد. تز اومانیسم این است که لذت، تنها خوبی و خیر و یگانه غایت برای فعالیت‌های انسان است.

تصریحات روشن آقای ادواردز، حاکی از آن است که بنابر مکتب اومانیسم، که بنا بر آنچه در تعریف گذشت، شالوده و بنیان مدرنیته به شمار می‌رود، نیاز مورد نظر انسان، که آن قدر بدان توجه شده، چیزی بیش از لذت‌های مادی انسان، یعنی «pleasure» نیست. این درحالی است که اساس لذت در مکتب اسلام و به تبع آن، نظام جمهوری اسلامی، امری کاملاً فرعی و مقهور امور دیگر است.

هیچ وقت نباید امری برای آنکه تنها موجبات خوشی و لذت مردم را فراهم می‌کند، به عنوان یک اصل در نظر گرفته شود و هرگاه امور اصیل و مهمی، مانند عزت، استقلال، حمیت، غیرت دینی، آزادگی، بزرگی، یاری و کمک به مردم مظلوم دیاری و مانند اینها در تقابل با لذت و خوشی عموم جامعه قرار گرفت، حرف اول را باید امور اصیل بزند و لذت مردم بعد از آنها مطرح شود؛ البته این موضوع در طول مدت انقلاب، مانند آنچه در دوران دفاع مقدس گذشت، سرلوحة امور بوده و از این به بعد هم ـ ان شاءالله ـ اینگونه خواهد بود.

لازم است دولت دینی در صورت تعارض میان نیازها، بیش از نیازهای مادی به نیازهای معنوی و روحی توجه کند. چه بسا تحمل گرسنگی‌ها و محرومیت‌ها، برای مردمی که از حیثیت و آبروی خود دفاع می‌کنند، بسیار راحت‌تر از حقارت‌هایی باشد که با پول و ثروت همراه است.

خودکامگی

در جهان‌بینی مدرن، ما با جهانی روبه‌رو هستیم که انسان، بدون اتکا بر هر نیروی دیگر و با علم خود می‌تواند آن را به صورت دنیایی ارزشمند تبدیل کند. گویی، جهان بدون انسان، جهانی گزاف و بدون معناست و این انسان است که به زندگی معنا و انسجام می‌بخشد.این تلقی، از نوعی خودکامگی و خوداتکاییِ افراطی پرده برمی‌دارد. این ویژگی، اساس هستی‌شناسی مدرنیته را تشکیل می‌دهد. این امر در دوران یونان باستان یا دوره‌های دیگر وجود نداشت.

در این دوران، انسان به صورت یک موجود عالی و قادر مطرح نیست؛ برای مثال، به قول اتین ژیلسون، سقراط در نگاه افلاطون به عنوان یک موجود ارزشمند مطرح است، اما با همه آن تفاصیل، شخص سقراط ملحوظ نیست، بلکه اهمیت او در این است که فیض وافری از مفهوم کلی برده است. در هستی‌شناسی مدرن، تمام جهان طبیعت باید تحت سیطرة انسان قرار گیرد.

وجود هر «دیگری»، خواه طبیعت، خواه متافیزیک، بسته به وجود انسان است. برخلاف تصور قرون وسطایی، به ویژه در سنت آگوستین، که انسان به دلیل گناه اولیه به زمین هبوط کرده بود و به همین دلیل آلوده و گناهکار شده بود، انسان مدرن بی‌گناه است. خوداتکایی، یکی از پیامدهای بارز مدرنیته است.خوداتکایی، یعنی هیچ نیرویی به جز خود انسان، قادر به حل مشکلات خودش نیست.

اوست که باید خود را نشان دهد و به خودش افتخار کند؛ حتی روح تمام دنیا در زیر پای او قرار دارد و او فرمانروای هستی است. در این راستا، عقل‌گرایی و بسیاری از امور دیگر را می‌توان توجیه نمود. اینکه انسان، تنها به عقل خود اکتفا می‌کند و بر اموری مانند وحی و شریعت وقعی نمی‌گذارد، همگی از مسائلی است که در ذیل خوداتکایی و انسان‌محوری غرب، تبیین می‌شود.

در این‌باره نیز ـ همان‌گونه که بیان شد ـ توانایی انسان، تنها در سایة توکل و خودسپاری به آن وجود لایزال، ارزش و اهمیت می‌یابد. نه خوداتکاییِ افراطی می‌تواند سعادت انسان را تضمین کند و نه ذلت و خودکم‌بینیِ تفریطی، که در سایة تلقی غلط از زهد، ارمغان‌آور آن است. دولت‌مردان جمهوری اسلامی، هیچ‌گاه نباید دست خداوند را در کارهای خود فراموش کنند، اما در عین حال، نباید حقیقت نیروی خودی که به وجود خداوند توکل کرده را دست کم بگیرند.مسلّماً این نیرو از تمامی نیروهای به ظاهر قویّ دشمن، قوی‌تر، ارزشمندتر و تواناتر است؛ توانایی‌ای که ناشی از نوعی توهم متکبرانه نیست، بلکه امری است که خداوند به عنوان حقیقت برتر بدان تأکید کرده و به قدرت و پیروزی آن قول داده است: ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم (محمد: 7)

علیرضا موفّق

منبع: دو فصلنامه معرفت سیاسی شماره 2

 

یک شنبه 22 مرداد 1391  12:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها