مجيد علمبيگي خطرناكترين حادثه زندگياش را اين طور تعريف ميكند:
حدود هشت سال پيش در سريال «آوايي در گلستان» كه درباره حفظ محيط زيست و فضاي سبز بود بازي داشتم، در يك سكانس قرار بود بخشي از جنگل آتش بگيرد و من براي فرار از آتش وارد باتلاقي كه در همان حوالي بود، بشوم.
با فرمان رامين لباسچي كارگردان مجموعه تا زانو وارد باتلاق شدم، اما از آنجايي كه شناگر ماهري نبودم كم كم حس كردم واقعا دارم غرق ميشوم.
هر چه فرياد زدم و كمك خواستم همه فكر كردند جزو فيلمنامه است و بعضيها هم براي بازي خوبم سوت و دست ميزدند. حتي سرم هم زير آب رفته بود و از دهنم حباب خارج ميشد. ديگر اميدي نداشتم، شانس آوردم، همسرم آن روز در آنجا حضور داشت. او چون با خصوصيات من آشناست وقتي متوجه شد كار از شوخي گذشته، درخواست كمك كرد.
بعد از اينكه فهميدند قضيه جدي است، همه شروع به جيغ و داد كردند. صدابردار مجموعه كه نجاتغريق هم بود، يك دفعه وسط باتلاق پريد و نجاتم داد. از اين باتلاق جان سالم به در بردم، اما به بيماري شديدي دچار شدم؛ گوشهايم عفونت كرد و بناچار تا مدتي مجبور شديم طرح را متوقف كنيم.